در خواست انتقال از عراق باید در صدر خواستهای خانم رجوی قرار بگیرد
ایرج شکری
دو سال پیش بعد از این که نیروهای سرکویگر عراقی اقدام به مسدود کردن ورودی اشرف کرده و مجاهدین معترض را مورد ضرب شتم قرار دادند من در 29 فرودین 88 در مطلبی با عنوان درخواستی برای مساله یی انسانی، و ضمن بررسی وضعیت مجاهدین و عملکرد و ارزیابیهای غلط رهبری مجاهدین، از سازمانها و گروههای ایوزیسیون و از کنشگران سیاسی و فعالان حقوق بشر در خارج کشور خواسته بودم که بشکل منفرد یا گروهی نامه هایی برای رئیس جمهور آمریکا و روسای جمهور یا نخست وزیران کشورهای اروپایی بفرستند و ضمن یاد آوری درنده خویی رژیم آخوندی و فشارها و تهدیداتی که متوجه مجاهدین مستقر در اشرف است، پذیرفته شدن آنها را به عنوان پناهنده و انتقال آنان را از عراق به کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا خواستار شوند. من در آن مطب از جمله این سوال را مطرح کردم که « حالا یکبار دیگر باز هم این مساله مطرح می شود که آیا رهبری مجاهدین با پیش گرفتن واقعیت گریزی و خود محور بینیِ تباه کننده و عظمت طلبیها و رجز خوانیهای پوچ، خود به دست خود تشکیلات و نفرات خود را به فاجعه فرور نبرده و نمی برد؟ »* در این دو سال تهدیدات و فشارعراقیها به مرور بیشتر شده است و دو مورد با درنده خویی بسیار همراه بوده که یکی در تیرماه 88 و یکی همین چند روز پیش بود. به راستی کدام عامل نقش تعیین کننده در کشته شدن آن 12 نفر در رویا رویی با نیروهای عراقی در اشرف در تیرماه 88 و این سی و چند کشته از مجاهدین در یورش نیروهای عراق به اشرف دارد؟ درنده خویی رژیم آخوندی و دست پروردگانش از قبیل مالکی در عراق که عامل شناخته شده و غیر قابل تغییری است، یا پافشاری رهبر مجاهدین بر ماندن در عراق؟ اگر رهبری مجاهدین به جای برگزیدن خط ماندن در عراق و در توّهمات ناشی از خود محور بینی ، اشرف را دژ استراتژیک مقاومت تعیین کردن ... ، سیاست خارج شدن از عراق و در خواست انتقال به کشورهای اروپایی را بر می گزید و بر آن پافشاری می کرد، آیا رژیم می توانست سیاستی درست برعکس سیاست کنونی برگزیند و مثلا با ادعای اینکه مجاهدین پاسدار و آیت الله کشته اند باید به ایران برگردانده شوند یا با پرونده هایی که برای مجاهدین ساخته و به عراق می داد اصرار بورزد که آنان باید در عراق نگهداشته شوند و در آنجا محاکمه و زندانی شوند و مالکی را مامور ممنوع الخروج کردن و در حصار نگهه داشتن آنان و بعد مامور یورشهایی از نوع یورش 19 فروردین به مجاهدین بکند؟ همه شرایط و شواهد گویای این حقیقت است که رژیم نمی توانست چنان سیاستی را برگزیند و به فرض اگر هم بر می گزید مالکی نمی توانست در اجرای آن دست به کارهایی بزند که امروز به بهانه بیرون راندن مجاهدین از عراق این کار ها را می کند. به علاوه هرنوع تهدیدی علیه مجاهدین، که تقاضای انتقال از عراق را- به دلیل تهدیدات و نا امنی و فشارهایی که برآنها وارد می شد- داشتند، سبب تقویت موقعیت و برحق بودن خواستشان و تسریع در عملی شدن آن می شد. اما رهبری مجاهدین پا در یک کفش کرده که می خواهد در عراق بماند. قیلا که از جنبش اعتراضی گسترده در داخل خبری نبود، استدلال می کردند در عراق می مانند که جلو صدور بنیاد گرایی از سوی رژیم را بگیرند! و نگذارند رژیم عراق را ببلعد! حالا، بعد از پیدایش جنبشی که با شعار رای من کو شروع شد، چیزی که رهبری مجاهدین به کلی حاظر به دیدن آن نبود، خود را محور و مرکز الهام دهنده جنبش و حرکتی می دانند که در داخل جریان دارد و با این ارزیابی «قیام آفرین» نامیدن مجاهدین مستقر در اشرف ، برای ماندن در اشرف پافشاری می کند و اصرار دارد که آمریکا یا سازمان ملل حفاظت اشرف را به عهده بگیرد. بعد از آن هزینه سنگین مالی از سوی آمریکا در عراق برای برانداختن صدام حسین و استقرار رژیم دیگری در آنجا که امروز شاید از هزار میلیارد دلار گذشته باشد و بعد از چند هزار کشته دادن در عراق برای تثیبت اوضاع و نظام سیاسی جدید، رهبری مجاهدین می خواهد که آمریکا به خاطر مجاهدین که هنوز هم آنها را در لیست تروریستی دارد، بیاید کاری بکند که دولت کنونی عراق، خواهان آن نیست. طبعا تحمیل چنین امری بعد از آنکه آمریکا طی قرار دادی با دولت عراق حفاظت از اشرف را هم به آن واگذار کرده است، زدن زیرآب اعمال حاکمیت آن است و آمریکا چنین کاری نخواهد کرد.
واقعیت گریزی، رجز خوانی و پا رو دم سگ گذاشتن
اما اصرار به ماندن در عراق همراه است با رفتاری از سوی رهبری مجاهدین که دور از خویشتنداری و رفتاری نامناسب است و هیچ توضیحی جز واقعیت گریزی ناشی از فردیت و خودخواهی خردسوز و تباه کننده رهبری مجاهدین بر آن نمی توان یافت و این رفتار که پرخاش به مالکی و آن یکی دارو دسته نمک پروده رژیم (حکیم) است مجاهدین را به گروهی تبدیل کرده است که در خانه کسی مستقر شوند و اما صاحبخانه را آدم حساب نکنند و فحش هم نثارش بکنند که چرا مثلا با عناصر ناباب بده –بستان دارد. این «صاحبخانه» ها کسانی هستند که مجاهدین را متهم به شرکت در سرکوب شیعیان(که حاکمان کنونی از میان آنها هستند) در دوران صدام حسین می کنند. نمونه این رفتار را که مثل «پا رو دم سگ گذاشتن» است هم شخص مسعود رجوی هم «رئیس جمهور برگزیده مقاومت، مهر تابان آزادی» در موارد متعدد نه تنها در موضعگیری در برابر اظهارات دارو داسته مالکی در رابطه با مجاهدین کرده اند بلکه در مورد انتخابات آن کشور و مسائل داخلی هم کرده اند. به طور نمونه جناب مسعود رجوی بعد از روشن شدن نتیجه انتخابات پارلمانی گذشته که در آن ائتلاف العراقیه به رهبری ایاد علاوی با بدست آوردن 91 کرسی (تنها2 کرسی بیشتر) از مالکی جلو افتاد با شادی و «شور و فتور» در سخنانی در فروردین سال گذشته برای مجاهدین اشرف با جمله «مالکی جزغاله شد» به این مساله پرداخت و یاد آور شد که :«یکی از شیوخ که عمدا اسمش را نمی برم» گفته است که بازنده شدن مالکی به خاطر موضعگیری های مجاهدین در برابر او بوده است(نقل به مضمون). در حالی که در انتخابات اکثریت مطلق به هیچ گروهی تعلق نیافته بود که بتواند مستقلا دولت تشکیل بده و مالکی در هر حال یک پای دولت ائتلافی بود. خلاصه آن که بعد از چند ماه بلاتکلیفی که طی آن البته همچنان مالکی نخست وزیر کشور بود، سه جریان عمده به رهبری مالکی و علاوی و جعفری به تفاهم دست یافتند و دولت ائتلافی کنونی تشکیل شد که معاون نخست وزیر آن صالح مطلک از ائتلاف العراقیه است که دستگاه رهبری مجاهدین خیلی آن را حلوا حلوا می کرد و طنز تلخ قضیه اینجاست که این معاون نخست وزیر حتی در حد برچیدن بلندگوهای اطراف اشرف که از طرف رژیم برای خرد کردن اعصاب و فشار روانی به مجاهدین با پخش مارش و شعار و نصب شده است، قدمی بر نداشت. یا مثلا نگاه کنید به موضعگیری «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»علیه مالکی در واکنش به تظاهرات عراقیها در اعتراض به نارسائیها که توسط مالکی سرکوب شد، واقعأ حیرت انگیز است.ایشان در این پیام که در سایت همبستگی ملی و مجاهدین در تاریخ ششم اسفند درج شد، نوید و مژده داد که دوران دیکتاتوری در عراق سر آمده است و یا د آور شد که«دیکتاتور عراق از شب گذشته با همان الگوی قذافی به تهدید و تیغ کشی و لجن پراکنی علنی علیه مردم آزاده و حق طلب عراق برخاست و همان شیوه های خامنه ای و گماشته هزار تیر او احمدی نژاد را برای ممانعت از شکل گیری تظاهرات مردم عراق به کار گرفت...».بعد هم اعلامیه اش با آیه« وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ » تمام کرده بود. محکوم کردن نقض حقوق شهروندان و بکارگرفتن خشونت علیه آنان می تواند به عنوان یک واکنش، عادی تلقی شود و چندان حساسیتی بر نیانگیزد ، اما سرکار خانم از موضع یک «صاحب نفع» و سخنگوی یک گروه که خواهان کله پا کردن مالکی است، وارد صحنه شده است.مسعود رجوی هم در این مورد با همین جبهه گیر، برای مجاهدین مستقر در اشرف سخنرانی کرد. طبیعی است که دستگاه ولایت فقیه همه این حرفها و موضعگیرها را مونیتور می کند و از آن برای پیشبرد اهداف خود علیه مجاهدین با بکار گرفتن دستگاه دولت مالکی و «اختیارات قانونی» او، و هم افسار گسیختگی غیر قانونی او استفاده می کند و روشن است که بهای این روش و رفتار نسنجیده را، مجاهدین مستقر در اشراف با تحمل تشدید انواع آزار و اذیت از سوی دولت مالکی می پردازند.
در یکی از آخرین موضع گیری های جناب مسعود رجوی در سال قبل، در 18 دیماه، در پی سنگ پرانی متقابل اجیرشدگان عراقی به ساکنان اشرف و از آنسو به طرف اینان که منجر به زخمی شدن 175 تن از مجاهدین شد که نزدیک به نیمی از آنان زنان مجاهد بودند، ایشان ضمن تبریک پیروز بزرگ! «اشرفیها» بر مهاجمان، با ردیف کردن نمونه هایی از اطلاعیه ها و بیانیه های صد من یک غاز پارلمانهای غربی و اظهار نظر های این یا آن مقام سابق آمریکا، به رژیم و به عراق خط و نشان کشیدن و تاکید کرد که « تکرار میکنیم که مجاهدان آزادیستان اشرف بر حقوق خلق خود تا آخرین نفس استوارند و بر احقاق حقوق خود طبق قطعنامه پارلمان اروپا به هر قیمت و با تمام توش و توان پای میفشارند». معنی این حرف در عمل، چیز جز فرمان ایستادن و مقاومت تا آخرین نفس برای ماندن در اشرف و در اختیار داشتن آن نبود که جناب رجوی حتی با «بیا بیا» گفتن، دشمن را به حمله ورشدن تحریک می کرد. معنی ایستادگی هم یعنی اتفاقاتی نظیر آنچه در تیرماه سال 88 اتفاق افتاد و آنچه که در 19 فروردین اتفاق افتاد.
نداشتن شهامت اخلاقی برای پذیرفتن اشتباه و شکست دلیل ماندن در اشرف
برای خیلیها از جمله سازمانهای سیاسی که در محکوم کردن جنایت عراقیها علیه مجاهدین مستقر در اشرف اطلاعیه دادند، مبهم است که چرا رهبری مجاهدین این همه اصرار در ماندن در اشرف دارد و چرا رهبری مجاهدین اینطور آن سه هزار و چهارصد یا پانصد نفر را در تله مرگ نگاه داشته است؟ چه نفعی در این بازی مرگبار دارد که نه تنها تاثیر مثبتی در روند مبارزات مردم با آخوندها ندارد بلکه بی تردید مردم ایران و به ویژه نسل جوان آگاه و دانشجویان را به خاطر این سیاست نابخردانه از رهبری مجاهدین منزجر می کند ؟ پاسخ این سوال اگر به عملکرد سی ساله گذشته رهبری مجاهدین نگاه کنیم و روی شخصیت جناب مسعود رجوی اندکی شناخت داشته باشیم روشن است. مسعود رجوی رهبری است که تمام محاسبات استراتژیکش اشتباه و غلط از کار در آمده است و این اشتباه محاسبات البته به بهای بسیار گزاف شهادتها و شکنجه های مجاهدین که در آزادی هم زندگی سخت و توانفرسای مبارزاتی داشته اند و دارند تمام شده است. ایشان همیشه به جای نقد و بررسی واقعگرایانه از اشتباهات خود به اقداماتی که کرده و تصمیم هایی که گرفته است، رنگ عقیدتی – میهنی و انقلابی زده که هرگونه شک و تردیدی در مورد آن در قاموس ایدئولوژیی که واضع آن خودش بوده است، مفهومی جز «بریدگی» نداشته است. این گریز از پذیرش اشتباه محاسبه، در سرفصل فرا رسیدن آن ضرب العجلی که برای سرنگونی کوتاه مدت رژیم تعیین شده بود، با شعبده انقلاب ایدئولوژیک و بیعت گرفتن کتبی از تک تک مجاهدین که امامت مسعود را می پذیرفتند و به حقیر بودن خود در برابر عظمت رهبر و «فدا»یی که او کرده بود اعتراف می کردند و قول می دادند مطیع و محض و در رکاب رهبر باشند، صورت گرفت. رویدادی که منشأ چرخشی در سازمان مجاهدین شد که روز به روز آنرا در لاک خود فرو برد رهبر در «دژ» تکبر و خود بزرگ بینی و تفرعنی قرار گرفت که هر انتقادی به آن با توپ و تیر پرخشاگری پاسخ گفته می شد. این رویداد ضربه سنگینی به شورای ملی مقاومت بود که هیچگاه نتوانست از سیاهی سایه آن خلاص شود. خلاصه کنم علت این پافشاری برای ماندن در عراق این است که از آنجا مسعود رجوی حاضر به پذیرش اشتباه و انتقاد از خود نیست(فراموش نکنیم که او بعد از انقلاب ایدئولوؤیک در جایگاهی قرار گرفته که امام در مذهب شیعه دارد و غیر قابل انتقاد از سوی پیروان است یعنی چیزی مثل امام معصوم است) و از آنجا که بیست سال بعد از پایان جنگ ایران وعراق و 8 سال بعد از سقوط رژیم صدام حسین و خلع سلاح مجاهدین هنوز دم از سرنگونی رژیم توسط «ارتش آزادیبخش» می زند، پذیرفتن خروج مجاهدین ساکن اشرف از عراق، پایان سیر و سیاهت در دنیای توّهمات و پایان ادعای سرنگونی رژیم با ارتش آزادیبحش است. چون با خارج شدن مجاهدین از اشرف و از عراق دیگر واقعیت جغرافیایی اجازه فرو رفتن در توّهم و تصویر سازی های خیالی و غرق شدن در«زیبایی» آن را نمی دهد. حتی اگر بشود همه مجاهدین مستقر در اشرف را در خارج در استادیومی جمع کرد و با پوشاندن یونیفورمهای رنگارنگ و پر مدال، یک رژه راه انداخت. دیگر بعد از بیش بیست سال پس از پایان جنگ رژیم خمینی با عراق و 8 سال بعد از سقوط رژیم صدام حسین، بعد از بیش بیست سال فرار از واقعیت، باید پذیرفت که استراتژی ارتش آزادیبخش شکست خورده است و این چیزی است مسعود رجوی حاضر نیست به آن تن بدهد و بهای سنگین این این واقعیت گریزی و نبود شهامت اخلاقی پذیرفتن اشتباه و خطا را مجاهدین مستقر در اشرف به تحمل رویدادهای مصیبت بار می دهند. این علت اصلی است. دلیل دیگر ماندن که در خدمت خود محوربینی و ارضای فردیت تباه کننده و خرد سوزی قرار می گیرد که دائم در حال گریز از واقعیت است این است که با ماندن در اشرف و به عنوان موضوع دعوایی، بین عراق و آمریکا و رژیم مطرح شدن، خاطر مبارک رهبر از این که اراده ایشان در بازی قدرت دخیل است و ایشان با گروه تحت امری که در اشرف دارد مساله اصلی به عنوان اپوزیسیون رژیم است ارضا می شود و اگر بتوانند اشرف را از زیر نظارت عراق خارج بکنند و مثلا تحت نظارت سازمان ملل قرار بگیرد، دیگر رهبری مجاهدین از آن فتح الفتوحی ارائه خواهد کرد که در تاریخ جهان سابقه نداشته است و برای توصیفش ترانه ها ساخته خواهد شد و شعرها سروده خواهد شد و... حالا این که ماندن در اشرف، چه ربطی به مبارزات مردم بار رژیم دارد(اعتراضات بعد از انتخابات و شعارهای آن نشان داد مردم راه دیگری می روند و ارتباطی با اشرف نشان ندارند) این را ما نمی دانیم همین که رهبری مجاهدین گفته اشرف دژ استراتژیک مبارزه با رژیم است همه باید بپذیرند و خفه شوند و الا «دم و دنبالچه» رژیمند.
نکاتی از در مورد سخنان مریم رجوی و دکتر هزارخانی
در اینجا لازم است به آخرین سخنان «مهر تابان آزادی» خانم مریم رجوی در مراسم بزرگداشت شهدای 19 فروردین اشرف و نیز سخنانی از دکتر هزار خانی در این مراسم که با دو روز تاخیر در سایت همبستگی درج شد اشاره بکنم. خانم رجوی ضمن تجلیل از شهدای جنایت عراقیها و رژیم، و تعبیر و تشبیه عاشورایی از آنچه اتفاق افتاده است؛ باز هم ادعای این که آنچه اتفاق افتاده فتج مبین بوده است را تکرار کرد و با خشم بسیار به این سوال هم که چرا مجاهدین برخلاف مخالفت دولت مالکی اصرار به ماندن دارد، پرداخته و گفته است :« در مورد اینکه رژیم و دم و دنبالچههای آن ایراد میگیرند که چرا مجاهدین برخلاف خواست دولت دستنشانده عراق در آنجا ماندهاند و این نقض حاکمیت این دولت است، باید در اینباره هم بگویم که : اولا این حرف سرپوش سرقت حاکمیت عراق توسط رژیم آخوندهاست. ثانیا...» ایشان در ثانیا به حقوق تاکید شده ساکنان اشرف در کنوانسیونها و بیانیه های پارلمانی و... پرداخته و بعد گفته است:« ثالثاً ـ بااینهمه، از روز اول در اشرف به جانشین نیروهای چندملیتی و نمایندگان دولت و سفارت آمریکا گفتند 2روز قبل از حمله هم به سازمان ملل و آمریکاییها گفتند؛ که ما اصراری در ماندن در عراق نداریم و همین الآن میتواند هواپیما بیاورد و همه ساکنان اشرف را به آمریکا که سلاحهایشان را گرفته و یا به اروپا بیاورند. هزینه هواپیما را هم خودمان میدهیم. اما تا همین الآن حتی یک بیمار را هم نتوانستهاند منتقل کند». سوال اینجاست که اگر واقعا چنین است، پس چرا در درخواستهای رسمی شما، در آنجا که در جلسات گروههای پارلمانی شرکت می کنید، یا در بیانیه ها و اطلاعیه ها اصلا چنین حرفی نیست اما این همه پافشاری برای تحت حفاظت آمریکا یا سازمان ملل قرار گرفتن اشرف و پافشاری بر ماندن در اشرف را در همه اطلاعیه ها و سخنان شما می شود دید؟
نکته یی که مربوط به سخنان آقای دکتر هزارخانی بود این است که ایشان در پایان سخنان خود نتیجه گرفته است که :« اشرفی ها تا به حال خودشان اصرار داشتند در شهری که با دستهای خودشان ساخته اند، بمانند. از این پس، اما، ولو به هر دلیل نخواهند، مجبورند آن جا بمانند و از شهرشان دفاع کنند، زیرا نوری مالکی و گله مزدورانش، به نیابت از جانب خامنه ای آنها را در همان جا به جنگ طلبیده اند. این همان موقعیت تازه یی است که جنایت اخیر مالکی و مزدورانش ایجاد کرده و به ضرورت یک بعد عراقی به مبارزه اشرفیها می دهد. تفصیلش باشد برای بعد» من نمی دانم تفصیل بعدی این «مجبور بودن» به ماندن در عراق چه می تواند باشد، برعکس معتقدم حالا که مالکی و مزدورانش «به نیابت از جانب خامنه ای» وارد جنگ با مجاهدین شده است، با توجه به این که مالکی مورد حمایت آمریکاست و آمریکا با خامنه ای درغنی سازی اتمی و سیاست های خاورمیانه ای وی در لبنان و در فلسطین واقعا تضاد منافع دارد، این «بعد عراقی مبارزه اشرفی ها»، یعنی دادن فرصت به ولی فقیه سود مضاعف در سرکوبی مجاهدین ببرد. یعنی در حالی که مالکیِ مورد حمایت آمریکا به نیابت از خامنه ای که دائما نعره هاه ضد آمریکایی می کشد و خودی های منتقد را هم به اتهام جهت گیری به نفع آمریکا و همسویی با آمریکا سرکوب می کند، مجاهدین را به گلوله ببندد بدون این که پای خودش در مسأله، گیر باشد. روشن است که نتیجه کار درصحنه شطرنج سیاسی به نفع خامنه ای است که کنار صحنه است و از شمارش جنازه مجاهدین و سر و دست شکسته دیدن آنان لذت می برد، بدون این که هزینه سیاسی برای آن بپردازد. انتقادات محافل بین المللی همه به سوی دولت مالکی که تحت حمایت آمریکاست جاری خواهد شد و از این بابت گزندی بمالکی نخواهد رسید. یا به این زودیها مشکلی برای او پیش نخواهد آمد. پس سیاست درست در برابر چنین موقعیتی، ندادن فرصت به مالکی برای حمله به مجاهدین و کشتن و زجر کش کردن آنان است و این کار تنها با انتقال از عراق ممکن است. دیدیم که باز هم همه آنچه از حمایتهای پارلمانی و حمایت شیوخ و عراقی و امضای پنج میلون و دویست هزار نفری مردم عراق، رهبری مجاهدین به عنوان پشتوانه عظیمی برای خودش تلقی می کرد و با تکیه بر آن رجز می خواند کمترین کمی در پیشگری این فاجعه یا در زمان جریان آن به مجاهدین مظلوم گرفتار در «دژ» فردیت رهبری نکرد. تهدیدات ممکن است بسیار بیشتر از آنچه تابه حال بوده بشود و مثلا به بهانه جستجوی کسانی از چهره های قدیمی مجاهدین که برای آنها در دستگاه قضایی عراق پرونده سازی شده، به اشرف یوروش ببرند، شاید خبر مربوط به نصب دیوارهای پیش ساخته در چند خیابان اشرف و مصدود کردن آنها که دیروز 24 فروردین که خبر آن در سایت مجاهدین و همبستگی ملی درج شد، هم چنان که در خبر مذکور اشاره شده نشانه نیات شوم دیگر مالکی ومقدمه یی برای یورشهای بعدی و تسهیل کنترل محل باشد. آمریکا تا به حال در واکنش به ددمنشی های دولت عراق، تنها به اظهار نگرانی بسنده کرده است. رویداد اخیر که حتی گفته می شود با چراغ سبز آمریکا صورت گرفته است. رهبری مجاهدین متوجه نیست که هم خواهان برافتادن مالکی در عراق بودن و هم خواهان برخورداری از حمایت و حفاظت آمریکا برای ماندن در عراق بودن، تناقصی است که با موقعیت بسیار ضعیف و نامحوس مجاهدین در داخل کشور، که در تحولات داخل از بعد از انتخابات تا همین بهمن گذشته و در تظاهرات 25 بهمن که به درخواست موسوی و کروبی برگزارشد، به روشنی در برابر چشم همه ناظران به نمایش در آمده است، نمی تواند به نفع مجاهدین حل شود.
یک نکته دیگر هم در حرفهای خانم رجوی در بزرگداشت مجاهدین شهید بود و آن این که ایشان اشاره داشت به تماس مسعود رجوی قبل و بعد از عید با مجاهدین مستقر در اشرف. این در حالی است که ما نه از جناب «رهبر مقاومت» پیام تبریک سال نو دیدیم، نه تا امروز 25 فروردین با همه آنچه بر مجاهدین مستقر در اشرف رفته است پیامی از سوی او در این زمینه دیده و شنیده شده است. به نظر می رسد که رهبر مقاومت به کلی از مردم ایران و افکارعمومی رویگردان شده است. امید که موردی پیدا بشود که ایشان باز هم با پیام و نوید و تبریک پیروزی بزرگ و استراتژیک به اشرفیان، اعلام حضور بکند.
در پایان با توجه به نقطه نظرها و ملاحظاتی که به «زبان بچه آدم» بیان کردم، تاکید می کنم که درخواست انتقال از عراق باید درصدر خواسته های خانم رجوی که اکنون نقش سخنگوی مجاهدین و شورا را توأمان دارد، قرار بگیرد و باید در این زمینه به فعالیت بپردازد. دولت عراق اصرار دارد تاپان سال جاری میلادی که پایان حضور نیروهای آمریکایی در عراق هم هست، مجاهدین باید عراق را ترک کنند، از طرفی بنا بر آنچه رادیو فردا روز 24 فروردین گزاش داد، آمریکا به عراق اطلاع داده است که آماده همکاری با عراق برای انتقال مجاهدین است. اگر درخواست انتقال از عراق در صدر خواسته های خانم رجوی و مسعود رجوی«رهبر مقاومت» قرار نگیرد و فعالیت فشرده یی را برای تحقق آن شروع نکنند و هم چنان بر ماندن در اشرف پافشاری بکنند و باز هم به نیروهای مالکی «بیا بیا» بگویند و مجاهدین را با دست خالی جلو زره پوش و نفر و بیل لودر و خوابندن زیر چرخ خودروها و به رویا رویی با گرازهای تعلیم یافته مسلح یا چماقدار عراقی بفرستند، مسؤلیت سنگینی در رویدادهای ناگوار احتمالی آینده به عهده آنان خواهد بود.
منابع و توضیحات:
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/04/blog-post_18.html *
مطالبی که از این قلم در انتقاد از عملکرد رهبری مجاهدین و غلط بودن ماندن در عراق:
من متهم می کنم( در مورد رویداد تیرماه 88)
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/11/15-13.html
اعتراف ناخواسته جناب مسعود رجوی به یک حقیقت عریان و چند نکته برای تذکّر(در واکنش به پیام روز کارگر سال قبل)
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/06/11-7.html
غیر ممکن ممکن شد. هورا( در مورد پیام خشمگینانه مسعود رجوی به منتقدان)
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/01/blog-post.html
تعارف کم کن و بر مبلغ افزا( در واکنش به سخنان مریم رجوی در تاورنی)
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/07/60-5-100_01.html
بیانیه بیست و هشتمین سالگرد شورا و چند سوال
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/10/blog-post_282.html
«اِنافَتَحنا»ی واقعیت گریزان متکبّر و هرزه درایی بادمجان دورقاب چینان
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/10/36_11.html
کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/08/6.html
آیا رهبران مجاهدین دست از توهمات و رویای انحصار قدرت، خواهند کشید،؟
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/07/pm9512-451388.html
موضوعی در حاشیه انتخابات و کار مؤثر و مفیدی که آقای رجوی می تواند بکند
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/07/blog-post_20.html
رویدادی و پیامی، نکاتی و سوالاتی چند
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/02/blog-post.html
خوابگردی درفراموشخانه زمان( در مورد بیانیه 8 آذر 87 مسعود رجوی)
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=6759
25 فرودین 1390 – 14 آوریل 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com