mardi, août 27, 2013

طنزی که به خاطر آن نشریه نگین کرمان توقیف شد

طنزی که به خاطر آن نشریه نگین کرمان توقیف شد

کپی مطلب نشریه نگین از سایت گویا نیوز گرفته شده است

این طنز که خشم آخوندها و بسیجیان را برانگیخته است به خوبی نشانگر ورشکستگی «مکتبی» رژیم و مطرود و منفور بودن آموزش ها و ارزشهای آخوندی بعد از سی و سه سال از استقرار رژیمی است که از «گهواره تا گور» و از مهد کودک تا دانشگاه و محل کار، و به طور شبانه روزی از طریق رادیو و تلویزیون در خانه های مردم، دائما مشغول تبلیغ و تزریق «ارزشهای اسلامی» و «انقلاب» بود.

mercredi, août 21, 2013

تغییر رویکرد به مفتریان بعد از بیانیه تفصیلی



تغییر رویکرد به مفتریان بعد از بیانیه تفصیلی

ایرج شکری

چهار سال پیش بود که بعد از رویداد های فاجعه بار مرداد88، وقتی مسعود و مریم رجوی تلاش کردند با وقاحت حقایق را وارونه جلوه دهند و با جمله پردازی از آن فاجعه که هیچ چیز جز مرگ فجیع و مظلومانه 12 تن و زخمی شدن صدها تن و مورد ضرب وشتم قرار گرفتن بیش از 1500 بنابر آمار خود مجاهدین، نداشت یک عملیات تاریخی و«فتح مبین» و پیروزی سرنوشت ساز ارائه بدهند، که پوچ و دروغ بود و «عرض اندام» اقدامی بود که برای ارضای خودخواهی خرد سوز و تباه کننده مسعود رجوی و خود بزرگ بینی مریم و من پوچی ادعاهای آنها را در مقالاتی* در پژواک ایران روشن کردم، کامنت گذارانی که یا پشت حروف الفبا مخفی شده بودند و یا اسم های مستعار، در قسمت نظر کاربران که در آن زمان در پژواک ایران باز شده بود، به نامربوط گویی و حمله و اتهام بمن پرداختند.  یکی از آن میان که با امضای «مهدی» نظر می داد و ارزیابی من این بود که او مهدی ابریشمچی است، با روش منفور برچسب زنی، به صحنه آمده بود و از جمله نوشت:«... مطالب تو جنبه انتقادي به مجاهدين ندارد بلكه خطي است كه از طرف ورزات اطلاعات دنبال ميشود.هستند خيلي ها كه به مجاهدين انتقاد دارند ويا انتقاد مي كنندولي مطالب توبا قرض[غرض] الوده است وهر بچه مدرسي[مدرسه یی] خوب مي تواند تشخيص دهد.راستي چراانتقاد ديگران كه بعضا به مجاهدين مي كنند در سايت هاي وزرات اطلاعات نيست؟ من در همين سايت محترم پژواك كه تو به ناحق از ازحسن نيت آقاي ايرج مصداقي سوء استفاد مي كني مقالات تورا ديدم ومطالعه كردم درست ودقيق نيست ولي تقريبا سه به يك به مجاهدين زدي يعني اينكه سه تا مقاله به رژيم زدي ويكي هم شداد وغليظ عليه مجاهدين لجن پراكني كردي. جناب ايرج شكري شما هم خر را مي خواهيد وهم خرما را و يا به طور درست تر مي خواي هم از آخور بخوري وهم از توبره .هم نون مخالف رژيم را بخوري وهم اينكه عليه فرزندان شريف اين ميهن كه ساليان سال است زير فشار ها مختلف هستندولي يك لحضه [الحظه] يقه رژيم را ول نكردند سم پاشي ويا همانطور كه ماموريت داريد درذهن بعضي از خوانندگان محترم اين سايت سؤال ايجاد كنيد. راستش من ديگه نمي خواستم به اراجيفي كه عليه مجاهدين مي نويسي جواب بدهم وپيش خودم مي گفتم جواب اين گونه ابلهان خاموشيست بگذار كه اين هم هر چقدر مي خواهد خودش را جر بدهد مجاهدين دارند كار خودشان را مي كنند وسرانجام سر[سره] از ناسره مشخص خواهد شد و دست پاسداران سياسي رژيم رو خواهد شد.يك نكته هم بگويم وتمام مي كنم. مسؤل محترم اين سايت كه بنده خيلي به ايشان ارادت دارم نه پسر خاله من است ونه نسبت فاميلي با هن [من] دارد . در همين چند روز گذشته دومطالب بلند داشتند وانتقادي به يكي از هم بنديان سابق خودكه هم اكنون در اشرف هست داشت كه به نظر من انتقادايشان درست بود ومن حق را با ايشان دادم ايرج مصداقي اگر انتقادي هم مي كند نه از روي قرض ورزيست ونه اينكه مي خواهد خودش را مطرح كند من به سهم خودم انتقادش را واردميبينم.اما كار تو بوي ديگري ميدهد.تو شدي منتر ارتجاع مذهبي وانگار از قوم خويش هاي اخوندهاهستي تو هركه وهر چه بودي مهم نيست مهم اين است كه الان كه جوانان انقلابي ايران زمين را زير پاي آخودهاي جنايتكار به لرزه در آوردند تودر كدام جبهه هستي.يا به قول بعضي از نويسندگان سرنگون طلب در كجاايستاده ايي؟». من هم البته پاسخ های به مهدی ( او را «آ- مهدی» می نامیدم) دادم که لینک یکی  در زیر آمده است.
اتهام و حمله های دیگری هم طی مقالاتی صورت گرفت که یکی آنقدر پرت و پلا بود که ارزش اسم بردن هم ندارد، دیگری اما از کسی بود که با کباده کشی به عنوان «تئوریسین» به میدان آمده بود و تلاش کرده بود که همان ادعاهای نامربوط آ- مهدی را با بحث مفصل تر و تحریف گسترده تر حقایق به شکل «منطق»ی برای «هواداران مقاومت» جا بیاندازد و «فرمول»ی برای آن ارائه کند و این کار را البته مثل آ- مهدی با دریدگی و با اهانت به من انجام می داد. آن عالیجناب هم مثل همین آ- مهدی نابکار، مدعی بود که من انتقاد نمی کنم کار من تخریب است و او هم برای اثبات ادعای خودش مثال می آورد که ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی و علی ناظر و عاطفه اقبال هم انتقاداتی از مجاهدین به عمل می آورند اما انتقاد آنها دلسوزانه است. اکنون چهار سال بعد، همه می دانیم که آن ادعاهای «انا فتحنا لک فتحا مبینا»ها و «پیروزهای بزرگ» چقدر پوچ بود و در عین مردم فریبی، خودفریبی بلاهتباری بود و از طرف دیگر امروز هر آدم منصفی می تواند به روشنی دریابد که آن انتقادهای من چقدر برمبنای واقعیت قرار داشت. نه هدف تخریب داشت و نه این که آن نوشته ها سبب خنثتی شدن دستاوردهای آن «فتح المبین» و تبدیل شدن آن به فاجعه های دردک ناک به خاطر هیچ دستاوردی و قرار گرفتن «اشرفی ها» در شرایط فاجعه بار کنونی «زندانیان لیبرتی» شده است. اکنون رهبری خودخواه  و مستبد مجاهدین و امثال آ- مهدی دریده نمی توانند ادعا بکنند که انتقادت اخیر ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی و استعفای آن دو عضو شورا،«تخریب» و ضربه یی است ناشی از آنچه که من در انتقاد از عملکرد رهبری مجاهدین نوشته بودم. اما دستگاه رهبری مجاهدین، کار دیگری کرد و در بیانیه تفصیلی شورا در مورد استعفای آقایان قصیم و روحانی که برای اتهام زنی و ترور شخصیت آنان که جرات کرده و در استعفای خود از عملکرد مسعود رجوی انتقاد کرده بودند، صادر شده، به اتهام زنی به من هم پرداخته اند که جوابهای روشنگری دادم**، اما آنها با بعضی اتهامات، از خط قرمز و مرزی عبور کردند که دیگر به هیچوجه قابل گذشت و چشم پوشی نیست و اگر تا قبل از این عناصر دستگاه رهبری مجاهدین، دروغگو و قلدرمنش و غیرقابل اعتماد شمرده می شدند، از این ببعد دیگر از نظر من عناصری شمرده می شوند که زیرآب کردن سر منتقدان سابقا هم پیمان خود به هر قیمتی و با شیوه کثیف و رذیلانه زیر پا گذاشتن حرمت و لکه دار کردن شرف منتقد( که البته خیال خامی است) سیاست غیر قابل صرفنظرکردنی برای آنان است. این بار دیگر این یا آن مرید متعصب و این یا آن «کامنت گذار» نیست که به میدان آمده، بلکه «دولت در تبعید» و «پارلمان در تبیعد» با «رئیس جمهور» آینده و با دستگاه امنیتی و قضایی آینده و با سیستم فرماندهی آینده ارتش به میدان آمده است(کاری نداریم که رویای آنان برای انحصار قدرت شانسی برای تحقق دارد یا ندارد) و اهمیت مساله و بزرگی وقاحت و پتانسیل عظیم و نگران کننده درنده خویی در همین مساله است. همگان شاهد هستند که در مدت 8 سال گذشته(از زمان قطع همکاری ام با شورا و مجاهدین)، تا زمان صدور آن بیانیه تفصیلی همین چند وقت پیش، من خیلی از مسائل را مطرح نکرده بودم، از جمله مساله مکالمه و پرخاش تلفنی مسعود رجوی با من در مورد آن مقاله منتشر نشده که برای نبرد خلق نوشته بودم و در آن پیشنهاد تشکیل جبهه همبستگی را داده بودم و مساله فرستادن دکتر هزار خانی برای صحبت با من بعد از اعتراض من به رفتار خودسرانه مریم رجوی در عدم ارسال بیانیه سالانه شورا(سال 83) برای نظر خواهی به من و انتشار آن با تاکید بر «تصویب به اتفاق آرا». بعد از آن بیانیه تفصیلی و اتهام و برچسب زنی بمن در آن، دیگر از نظر من مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی، حسین شریعتمداری بالفعل و سعید امامی بالقوه هستند و مریم رجوی هم عین همان منش و بینش را دارد علاوه بر آن که در رابطه با مسعود رجوی برداشت و تفکری مثل فاطمه رجبی در مورد احمدی نژاد دارد. برخورد با اینها باید مثل برخورد با امثال پاسدار شریعتمداری و سایر عمله اختناق و پرونده سازان در داخل ایران و در خدمت رژیم، علیه دگر اندیشان باشد. مخصوصا توجه آقایان قصیم و روحانی را به این نکته جلب می کنم. کلا در انتقادات و توضیحات و حرفهایی که ما منتقدان برای گفتن داریم، تنها چیزی که باید مورد اهمیت و ملاحظه قرار بگیرد، بیان و در میان گذاشتن آن با مردم ایران (از جمله بیش 4 میلیون دانشجو و میلیونها ایرانی تحصیل کرده در داخل و خارج کشور)است نه تاثیر گذاشتن بر داوری و نظر رهبری مجاهدین و این که چه تخفیفی می خواهد در اتهام و افترا زدن به ما ما بدهد یا برعکس چه حکمی برای ما می خواهد صادر کند و چه نامربوطی می خواهد بگوید و چه اندازه بالا و پایین ممکن است بپرد و چه تعداد عربده کش اینترنتی راه بیاندازد. دستگاه رهبری مجاهدین که هیچ درسی نه از سرنوشت رژیم شاه گرفته و نه از نتیجه عملکرد اسلامی و ضد ملی و مستبدانه رژیم خمینی، ابلهانه تصور می کند که چون صاحب رادیو تلویزیون است و چون پول دارد می تواند سایتهای مختلف راه بیاندازد و با عربد کشی راه انداختن و اتهام زدن از طریق تلویزیون هرکس را خواست پیش مردم بی اعتبار کند، یا با بسیج دسته «کفن پوشان» و «ارتش سایبری» و چماقدارا اینترنتی منتقدان را مرعوب و وادار به خاموشی کند. تا حالا هم این ماها(منتقدان) بوده ایم که حد و حدودی را رعایت کرده ایم و در مواردی به دلیل شدت ابتذال و زشتی رفتار رهبری مجاهدین و گندیگی افکارشان، برای جلوگیری از جریحه دار شدن عواطف و احساسات مردم و جلوگیری از برانگیخته شدن نفرت شدید آنان علیه رهبری مجاهدین مسائلی را بیان نکرده ایم. به طور مثال چند سال قبل در صحبت و درد دل خصوصی یکی از افرادی که در این چند ماه گذشته مورد یورش رذیلانه رهبری مجاهدین و هدف برچسب و اتهام قرار گرفته است، نقل می کرد که در جریان آنچه «جلسه انقلاب ایدئولوژیک» برای افراد نامیده می شد و در گروههایی انجام برگذار می شد، مهدی ابریشمچی به ع – م از افراد بخش تبلیغات گفت که او باید چه صحنه ای را در نظرش مجسم کند و از آن لذت ببرد تا بتواند انقلاب کرده به حساب بیاید. صحنه ای که حتما خودش در راه «پاکپازی» در زمان اجرای شعبده انقلاب ایدئولوژیک از نظر گذرانده بوده و دشواری رو به روشدن با آن را می دانسته است. اگر انچه آن شاهد بمن گفت، به گوش مردم برسد، مردم هر وقت و هرجا این رهبران را ببینند یا اردنگی و تیپایی نثاراشان می کنند، یا روی برگردانده و انزجار خود را با کلماتی نثارشان می کنند. من به اینان هشدار می دهم که از این روش کثیف و در عین حال احمقانه اتهام زنی در برابر انتقاد دست بردارند. این  فقط به ضرر خود آنها تمام می شود. اصلا لازم نبود چنین جوّی در پی انتقاد یا استعفا به وجود بیاید. مسبب این جوّ پر تنش جز رهبری جبّار و خودخواه و تازه بدوران رسیده مجاهدین کس دیگری نیست. نیرویی که مدعی رهبری مبارزه ملتی برای انقلاب است و مدعی «تنها آلترناتیو دموکراتیک» فاشیسم مذهبی مستقر در ایران است، باید ظرفیت بسیار بسیار بالایی از انتقاد پذیری و نیز پاسخگویی منطقی و مستدل و اجنتاب از اهانت و ارعاب در برابر انتقاد داشته باشد و نشان بدهد تا بتواند اعتماد مردم را جلب بکند و الا با تکیه بر « رودخون خروشان شهیدان» نمی شود از مردم طلبکار اطاعت و حمایت شد. خصوصا که آنها با طلبکاران علمدار «خون و جبهه و شهادت و ایثارگری» پیرو و مرید خمینی، سالهاست که کلی مساله و مشکل دارند.  همچنین باید یاد آور شد که  القاعده و طالبان که نه تنها کمتر از مجاهدین جنگنده نبوده اند بلکه لیست بلند عملیات انتهاری و حمله های نظامی آنها در مناطق بشدت تحت کنترل نظامی و امنیتی خود سندی است بر این که به مراتب جنگنده تر از مجاهدین بوده اند و به لحاظ توان سازماندهی مبارزه در شرایط دشوار نظامی – پلیسی چنان بوده اند که ارتش آمریکا به همه برخورداری از تکنولوژی پیشرفته برای ردیابی و سازمانهای قوی اطلاعاتی که دارد و با تمام سلاحهای پیشرفته و قدرت اقتصادی و خرجهای کلان و با برخورداری از حمایت و همکاری نظامی کشورهای پیشرفته صنعتی اروپا در عملیات نظامی در افغانستان، نتوانست طالبان را در افغانستان تارومار و نابود کند، برعکس به خاطر حضور فعال آن و تدوام و گسترش عملیات نظامی و تروریستی ناچار شده است راه گفتگو و مصالحه با آن را جستجو کند و به خاطر همین با دولت قانونی آن کشور که خودش «مهندسی» استقرار آن را عهده دار بود، دچار مشکل شده است. اما اینها نه تنها باعث نشد که مردم ما برای طالبان کف بزنند بلکه برای نشان دادن انزجار خود از رژیم و به ویژه جناح اصولگرای آن شعار «مرگ بر طالبان- چه در کابل چه درتهران» را ساختند و در تظاهرات آن را فریاد زدند چون طالبان را جریانی به شدت ارتجاعی و عقب مانده و جنایتکار و سرکوبگر می دانند. رهبری مجاهدین به جای قلدرمنشی و ارعاب و بکار گرفتن روشهای غیرشرفتمدانه پرونده سازی و برچسب زنی، بهتر است به انتقاد از خود بپردازد و از رفتار ناشایست خود نسبت به منتقدان دست بکشد و از مردم ایران به خاطر تحقیر انان با شعارهای منزجر کننده ای مثل ایران رجوی – رجوی ایران و پافشاری طولانی بر آن و خود برتر بینی های احمقانه به شکلهای دیگر، عذر خواهی کنند و تشکیلات خود برای مبارزه با شیوه و روش جدید و متناسب با شرایط کنونی و تحولاتی که جامعه ایران طی 30 سال گذشته به خود دیده است، نوسازی کنند.  این مطلب را در همین جا پایان می دهم به مواردی از بعضی عربده کشیها در فرصت دیگری خواهم پرداخت.
---------------------------------
*- انا فتحنای واقعیت گریزان متکبر
*- من متهم می کنم، واکنشی به پیام مسعود رجوی
۳۰ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۱ اوت ۲۰۱۳

یادداشتی بر انتقاد اسماعیل وفا یغمایی



یادداشتی بر انتقاد اسماعیل وفا یغمایی

ایرج شکری


انتقاد شما به آقای ابریشمچی به خاطر سکوت دراین مورد(تهدید به بند از بند جدا کردن منتقدان در یک برنامه تلویزیونی) وارد نیست!اولا این نوع تفکر و این نوع حق به جانب بودن در انتقام گیری، از آموزشهای خود مسعود رجوی، از قرائت «زیارت عاشورا» سرچشمه می گیرد. کافی است که به یکی دو سخنرانی او در عاشورا گوش بکنید تا به یاد بیاورید که او چگونه خودش را حسین زمان و مریدانش را مجاهدان امام حسین، رژیم و عواملش را یزیدیان زمان می خواند و به کسانی که «اسباب کشتار» را فراهم کردند و حتی کسانی که به رژیم «تمکین» و در برابر ستم و کشتار حسینیان زمان سکوت کردند، نفرت نثار می کند و در ضمن وظیفه مذهبی و تاریخی خودش را «گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته شده و انتقام گرفته ناشده ثارالله، خون خدا» می داند. آنها(رهبری مجاهدین) به دمیدن این تعصب و درنده خویی علیه منتقدان نیاز دارند، چون اگر غیر از این را بپذیرند، یعنی باید انتقاد به عملکرد رهبری مجاهدین را بپذیرند، یعنی باید تمام آنچه برای نقش پر «عظمت» رهبری «ذیصلاح» که در مسعود رجوی ساخته و بافته بودند رشته بکنند، زیرآب انقلاب ایدئولوژیک را بزنند، همچنان که زیر آب خیلی از ادعاها مهمل دیگر را هم بزنند و از جمله بپذیرند که رویدادهای خونین و فاجعه باری که در مرداد 88 و 19 فروردین 90 اتفاق افتاد، قابل اجتناب بود و عرض اندام پوچ و غلطی بود برای ارضای خود بزرگ بینی و خود خواهی مسعود رجوی و همانگونه که همگان شاهدند کمترین نفعی  برای مجاهدین نداشت و موقعیت آنان را در عراق و صحنه بین المللی و نزد افکار عمومی بهتر نکرد. ثانیا مهدی ابریشمچی خودش دو آتشه تر از هرکسی اهل انتقام و بند از بند جدا کردن است. این تنها به همان علت نیست که مسعود رجوی در تزریق نفرت با قرائت زیارت عاشورا آن را به تشکیلات می دمد، بلکه به خاطر نقشی که او در انقلاب ایدئولوژیک داشته است، برای او(ابریشمچی) یک وسیله دفاعی
 
 است برای حفظ «چهره» خودش. اگر یادتان باشد اینها به این دلیل انقلاب ایدئولوژیک را «حماسه یی بر فراز همه حماسه های مجاهدین» نامیدند که همچنان که خود مهدی ابریشمچی در سخنرانیهای آن زمان تاکید زیادی روی آن می کرد، در این ماجرا «بحث عبارت از مایه گذاشتن از چهره بود». می گفتند مجاهدین در شهادت  و شهید شدن که اصلا مساله یی ندارند و نداشته اند، مایه گذاشتن از چهره مهم است. البته اینها درآغاز یک پوشش و لفافه ای برای هدف اصلی خود، که امام کردن مسعود رجوی بود بکار بردند، این که این اقدام را فدا کردن و پرداخت در راه انقلاب اعلام می کردند و می گفتند که طلاق گرفتن مریم برای این بوده است که او در مقام همردیف مسئول اول نباید به هیچ چیز «مشروط» باشد. خب اگر مساله همین بود و حتی باز هم اگر مریم ازدواجی معمولی با مسعود می کرد ایراد و انتقادی نبود، اما همین ازدواج یکباره به حماسه تبدیل شد و با این که هزینه را مریم و مهدی ابریشمچی پرداخته بودند اما مسعود امام و رهبر ذیصلاحی شد که تاریخ ایران از زمان مشروطه کم داشت، چرا چون با همان تفسیرها، او هم از چهره مایه گذاشته بود، یعنی پذیرفته بود که مورد این اتهام قرار بگیرد که همسر دوست صمیمی اش را از چنگش در آورده است که در  فرهنگ عامه به آن «ناموس دزدی» می گویند (و در همین فرهنگ اتهام یا صفتی که به ابریشمچی ممکن بود وارد شود«دیوثی» بود) و بعد هم همه مجاهدین به «بیعت با رهبری» فرا خوانده شدند و با اعلام حقارت در برابر فدا و عظمت رهبری نوین و عقیدتی این تعهد را هم می داند که در همه شرایط در «رکاب» رهبر باشند. اما مساله خیلی زود به راهی که این دو(مهدی ابریشمچی و مسعود رجوی)می خواستند هدایت شد و انقلاب و آلترنایتو و سازمان و خلاصه هم چیز در وجود رهبر خلاصه شد و مجاهدین خلق ایران شدند «سربازان مریم و مسعود» و بالای اعلامیه هاشان هم بعد از بنام خدا، به نام مریم و مسعود قرار گرفت و ...(من در همان سالهای اول بعد از انقلاب ایدئولوژیک، این نوع ادبیات و تبلیغات را با نوشتن نامه مورد انتقاد قرار دادم). بنابراین کسانی که تا «مایه گذاشتن از چهره»، که معنی آن متّصف شدن به صفاتی زشت به خاطر کاری فاسد و غیر اخلاقی، از سوی مردم بود( به ویژه آن بخش مذهبی و مسلمانی که به همان عاشورا و امام حسین و سینه زنی و عزاداری مورد اعتقاد رهبری مجاهدین، معتقدند و«تعصب ناموسی» دارند و قاعدتا مجاهدین باید پایگاه اجتماعی خود را در بین همین ها جستجو کنند و از اینها حمایت کنند جذب کنند)، برای فرار از پذیرش اشتباه خود در محاسبه سرنگونی کوتاه مدت رژیم،ریسک کردند و «مایه گذاشتند» چرا انتقاد پذیر بشوند و این خطر را بپذیرند که آن کار چهره خراب کن، حالا بعد از نزدیک سی سال روی سرشان آوار شود. آن اقدام را برای این کردند که زیر بار شکست استراتژی براندازی رژیم با مبارزه مسلحانه که قرار بود رژیم را شش ماهه و حداکثر تا سه سال سرنگون بکند، نروند و اشتباه خود را نپذیرند. یادمان هست که انقلاب ایدئولوژیک در پایان زمانبندی استراتژیک مسعود رجوی برای سرنگونی رژیم در کوتاه مدت(حد اکثر سه سال) و در اسفند سال 63 اعلام شد. البته کلید راه انداختن آن شعبده با انتخاب مریم به عنوان همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین دو-  سه ماه پیش از آن زده شد بود شده بود و مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی در این مورد نیز به همه دروغ گفتند و کلاه سر هواداران پاکدل و مردم گذاشتند.
 ۳۰ مرداد ۱۳۹۲  - ۲۱ اوت ۲۰۱۳







مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن