dimanche, juin 27, 2010

تسلیت به آقای ابراهیم مازندرانی با رعایت پروتکل»!

ایرج شکری
تسلیت به آقای ابراهیم مازندرانی با  !رعایت  پروتکل
دیروز، 5 تیر در یک اطلاعیه کوچک تسلیت چسبیده به حاشیه به بالای متن مصاحبه مهدی ابرییشمچی، مندرج در سایت همبستگی متعلق به مجاهدین، از خبر در گذشت برادر آقای ابرهیم مازندرانی مطلع شدم. این اطلاعیه کوچک روز بعد(امروز) به طور جداگانه در زیر ستون نگاهها و نطرها و زیر دو سه موضوع فرعی دیگر درج شده و تاریخ اول تیر هم به عنوان تاریخ انتشار آن ذکر شده است. شاید هم تاریخ انتشار این تسلیت همان است ولی جایی در گوشه موشه ها بوده و من قبلا متوجه آن نشده ام. به هر حال درگذشت برادر آقای مازندرانی را به ایشان و خانواده محترم تسلیت عرض می کنم آقای مازندارنی آذربایجانی هستند. موسی خیابانی، پسر خاله ایشان بود. آنطور که خودش نقل می کرد، ایشان موسی را به محمد حنیف نژاد معرفی کرده و به عبارتی برای سازمان مجاهدین در آغاز تشکیلش عضو گیری کرده بود. در طول سالهای فعالیت همراهی با مجاهدین و شورا شاهد تلاش و پرکاری خستگی ناپذیر و «مایه» گداشتن آقای ابراهیم مازندرانی در کارهای جاری سنگین امور مقاومت که به عهده ایشان بود، بوده ام . اگر چه بنا بر مناسباتی که زائیده از تمایلات «مالک الرقابی» و خود خواهی و خود محوربینی رهبری مجاهدین که ویرانگران دوستیها بوده است، بعد از ترک شورا دیگر تماسی بین ایشان و من که نزدیک به دو دهه دوستی داشته ایم نبوده است، ولی در چنین رویداد های ناگواری نمی توان بی تفاوت بود و تاسف نخورد که تحمیل فاصله ها از سوی رژیم گویی بس نبود که باید برای رعایت معیارهای جبّاریت نوین در غربت هم فاصله های تحمیلی دیگری را تحمل کرد. جبّاریتی که به قدرت نرسیده «حکم حکومتی» برای ممنوعیت «مراوده» با رسانه هایی صادر می کند که از سیاستهای ایشان انتقاد کرده اند اما اسم آن را ضدیت با مجاهدین اشرف می گذارد. تسلیت به بازماندگان درگذشته ای، همدردی با بازماندگان و اگر شخصیتی اجتماعی یا سیاسی و فرهنگی شناخته شده باشد ارج گذری به اوست. گاه ممکن است فرد درگذشته نه آدم سرشناسی باشد و نه برای ما شناخته شده و دارای سابقه آشنایی با ما، اما ما با بازماندگان و بستگان او رابطه داریم و با فرستادن تسلیت به آنها همدردی و دوستی و نزدیکی وادعای احترام خود نسبت به آنها را نشان می دهیم. در زیر متن تسلیت بدون امضای درج شده در سایت همبستگی به آقای ابراهیم مازندرانی را که آن را تنها می توان تسلیت سایت همبستگی بشمار آورد و نه هیچ سازمان و تشکیلات و فردی، و در زیر آن تسلیت خانم مریم رجوی رئیس جمهور یرگزیده مجاهدین برای مردم ایران که (آقای رجوی از ایشان به عنوان «امانت مرم ایران» هم یاد کرده اند)، به مناسبت درگذشت یک نماینده پارلمان انگلستان آورده شده است. این که کدام یک از این دو بیشتر به مجاهدین نزدیک و خدمت بیشتری به مجاهدین و مقاومت کرده اند، و این که این «پروتکل» را دستگاه رهبری مجاهدین با چه معیار و چه بینشی برای خودشان مدوّن کرده اند، به عهده هوادران مجاهدین و شورا و افکار عمومی می گذارم.
6 تیر 1389 – 27 ژوئن 2010
----------------
تسلیت به آقای ابراهیم مازندرانی مسئول کمیسیون اصناف شورای ملی مقاومت
سه‌شنبه، ۰۱ تیر ۱۳۸۹ / ۲۲ ژوئن ۲۰۱۰
با کمال تأسف با خبر شدیم که آقای حاج ابوالقاسم مازندرانی برادر آقای ابراهیم مازندرانی، مسئول کمیسیون اصناف شورای ملی مقاومت، به علت بیماری در تهران فوت کرده است.
درگذشت ایشان را به دوست و برادر عزیزمان آقای مازندرانی و خانواده محترمشان تسلیت گفته، بقای عمر برای آنها طلب می کنیم.
******
خانم رجوی درگذشت آقای رودی ویس, نماینده پارلمان انگلستان و دوست بزرگ مقاومت ایران را تسلیت گفت
جمعه، ۱۴ خرداد ۱۳۸۹ / ۰۴ ژوئن ۲۰۱۰
خانم مریم رجوی، درگذشت دکتر رودی ویز نماینده پارلمان انگلستان را به خانواده و همه همکارانش در پارلمان انگلستان به ویژه اعضای کمیته پارلمانی ایران آزاد به ریاست لرد کوربت تسلیت گفت.
خانم رجوی، دکتر رودی ویس را یک دوست بزرگ مقاومت ایران توصیف کرد که در سخت ترین شرایط به دفاع از مردم و مقاومت مردم ایران برخاست.
مریم رجوی گفت: در زمانیکه دولت انگلیس به خاطر استمالت از آخوند های جنایتکار، سازمان مجاهدین را در لیست سازمان های ممنوعه قرار داده بود، دکتر رودی ویس همراه ۳۴تن دیگر از شریف ترین و برجسته ترین نمایندگان مجلسین انگلستان، وزیر کشور انگلستان را در مراجع قضایی این کشور به چالش کشیدند و در نهایت بالاترین مراجع قضایی انگلستان به حقانیت آنها حکم کردند و قویترین آرای قضایی را برای حذف نام مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی صادر نمودند که منجر به ابطال رسمی برچسب آخوند ساخته تروریستی شد.
خانم رجوی افزود: دکتر رودی ویس همچنین مدافع و حامی بزرگ مجاهدان آزادی در شهر اشرف بود. و در پارلمان انگلستان و مجمع پارلمانی شورای اروپا، نقش فعالی در افشای جنایات رژیم آخوندی و دولت مالکی علیه مجاهدین اشرف ایفاء کرد.
خانم رجوی تاکید کرد: نام دکتر رودی ویس این نماینده شریف پارلمان انگلستان، به مثابه انسانی والا و دموکرات و دوست بزرگ مردم و مقاومت ایران در تاریخچه این مقاومت و در خاطر همه مجاهدان و فعالان و حامیان مقاومت ایران باقی خواهد ماند.
آخرین به روز رسانی ( شنبه، ۱۵ خرداد ۱۳۸۹ ۱۵:۵۰ )
http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=8092:2010-06-04-18-13-18&catid=3:2009-09-22-08-56-55&Itemid=6

mercredi, juin 16, 2010

اعتراف ناخواسته جناب مسعود رجوی به یک حقیقت عریان و چند نکته برای تذکّر


اعتراف ناخواسته جناب مسعود رجوی به یک حقیقت عریان و چند نکته برای تذکّر 
ایرج شکری
جناب مسعود رجودی به مناسبت روز کارگر (روز اول ماه مه- 11اردیبهشت)، پیامی به تاریخ 7 اردیبهشت فرستاد. در این پیام که تنها چند خطی از آن به روز کارگر و خطاب به کارگران است، بیشترین بخش آن، پیام به کروبی و میرحسین موسوی است. اما نکته خیلی مهمی که در این پیام دیده می شود این است که ایشان در جمله یی، ناخودآدگاه، واقعیتی را مورد اشاره و به حقیقت عریانی اعتراف کرده است که هیچوقت حاضر به پذیرش آن نبوده و نیست. جمله این است:« به جد مى‌گویم اگر قیامى که از یکسال پیش در جریان انتخابات ریاست جمهورى رژیم آغاز شد از یک هدایت و رهبرى ذیصلاح ملّى و به‌ دور از سازش و تسلیم طلبى و به‌‌دور از آلودگى ارتجاعى به خمینى و ولایت فقیه، برخوردار بود، امروز وضعیت به‌کلى متفاوت بود». عجبا!مگر این رهبری «ذیصلاح» شما نبودید؟ پس این «رهبر مقاومت» و ن «آ قیام آفرینان»، چه مقوله یی هستند و از کجا در آمده اند و اگر در این رویدادها صاحب نقش نبوده اند(که نبوده اند و نیستند) پس کی قرار است نقش آفرین و «تاریخساز» با شند؟ ربع قرن بعد از آن غوغای «کشف رهبری ذیصلاح»- که در پی یک طلاق «پاکبازانه» بین زوجی از مریدان و یاران نزدیک ایشان و یک ازدواج پیامبر گونه توسط حضرتش با مطلّقه، که «حماسه یی برفراز همه حماسه های مجاهدین نامیده»، شد به راه افتاد-، بعد از آن همه عملیات نظامی در دوره جنگ و خمپاره زنی های یکی دو سال قبل از سقوط صدام، اکنون خودش ایشان می فرمایند که «قیامی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد اگر از یک هدایت و رهبری ذیصلاح ملی ... برخوردار بود...». ما که فکر می کردیم این مساله 25 سال پیش حل شده! و این «رهبری ذیصلاح» حی و حاضر در صحنه است! بنده گلویم را چند سالی است دارم برای همین پاره می کنم که حضور مجاهدین در عراق با خطرات و فشارهای گوناگون و سنگینی که ساکنان اشرف تحمل می کنند، هیچ ارتباطی با مبارزات مردم ندارد و تحلیل های مهملی مثل حضور در عراق برای جلوگیری از صدور بنیاید گرایی توسط رژیم یا جلوگیری از رشد بنیاد گرایی در عراق و یا «جلوگیری از بلعیده شدن عراق توسط رژیم»، اگر هم در عمل و در واقعیت چنین خاصیتی می داشت(که ندارد)، باز هیج تاثیری و ارتباطی با مبارزات مردم با رژیم که می بینم در شکلهای گوناگون در کشور در جریان است نمی توانست داشته باشد. اما این که چرا آقای رجوی آن «رهبری ذیصلاح» که می باید معجزات و نقش «تاریخساز»، خود را در چنین شرایطی نشان می داد نیست، نه به خاطر آن است که ایشان در داخل کشور نیست (ایشان با آن جمله می خواسته به طور غیر صریح این حرف بزند که این هم باز زدن زیرآب همان رهبری ذیصلاحِ زاییده شعبده انقلاب ایدئولوژیک است) بلکه دلیل آن به نظر من این است که از زمانی که مهر شکست به «زمانبندی استراتژیک» آقای رجوی برای سرنگونی «کوتاه مدت» رژیم کوبیده شد، از همان زمان به جای جمع بندی درست واقعگرایانه و پذیرش اشتباه، ایشان سناریوی انقلاب ایدئولوژیک را به اجرا در آورد و و مبارزه مجاهدین با رژیم، شکل یک جنگ خصوصی گرفت که اعلام بیرونی آن دعوا سر «رهبری غصب شده» انقلاب بود. عنصر انحصار طلبی و خود محور بینی در این جنگ خصوصی آن چنان بالا بود که به هیچ انتقاد و ایرادی در مورد پرت افتادن از مبارزات مردم و تفرعن منزجز کننده یی که پیش گرفته بودند، نه این که اعتنایی نکردند، بلکه واکنشها مثل رفتار بچه های ننر و شرور، لجبازی و دهنکجی بود. در واقع جناب مسعود رجوی، مبارزه برای حق حاکمیت مردم را به مبارزه برای «حق مالکیت» خودش بر مبارزات مردم و بر ایران، با دامنه یی گسترده یی تبدیل کرد که حتی سلب هویت از شهیدان را هم دربر می گرفت:
(کشور و مردم) ایران ← رجوی
مریم عضدانلو←رجوی
اشرف ربیعی← رجوی
مجاهدین خلق ایران ← «سربازان مریم و مسعود» رجوی
و خلاصه در عمل همه چیز باید در خدمت اهداف خاص و رضایت خاطر مبارکشان باشد. مثلا بانوی بزرگ آواز ایران هم با خواندن اذانی که جناب رجوی «آیه» یی در آن وارد کرده است می شود مؤذن ویژه و مُعَرّف ایدئولوژی جناب ایشان (و اصلا هیچ نمی شود سر در آورد که این ابتکار مشعشع از کدام ضرورت ناشی شده و یا به کدام انتظار مردم از «مقاومت» پاسخ می گفت و هیچ وقت هم نه مقام «رهبری» و نه کسی از دستیاران نزدیکشان خود را ملزم به پاسخگویی به افکار عمومی در این زمنیه و مسائلی نظیر آن ندیده اند).
شورای تحت انقیاد و امریه تحت عنوان مصوبه
در این دعوای خصوصی و نگرش مالک الرقابی، اعضای شورا هم اگر در انتقادات خود، مثلا در مورد تبلیغات وشعارها اگر خیلی پافشاری کنند جواب خیلی نرم و اولیه به آن این است که «سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود»؛ یعنی این چیزها به تو مربوط نیست و درعمل مفهومش این است که عضو شورا باید نقش برگ چغندر و سیاهی لشکر بودن را بپذیرد و این افراد مجموعه یی را تشکیل بدهند که امضاء و مهری داشته باشد و هرچند وقت یکبار نظرات و خواسته های «رهبری» در مصوبه ها و بیانیه هایی با امضاء یا اطلاعیه هایی به اسم آن مجموعه صادر شود. از جمله این قبیل اطلاعیه ها یا مصوبات، یکی اطلاعیه دبیرخانه بعد از اعدام صدام حسین بود که در آن آمده بود «قضاوت در مورد صدام به عهده مردم عراق است» و در همان حال سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین، نزدیک به سه هفته بعد از مرگ صدام اخبار مربوط به اعتراضات و انتقاداتی که در واکنش به اعدام او به شکل های مختلف در نشریات و رسانه های عربی منعکش می شد، درج می کرد و گویی شخصیت محبوب و قهرمانی از دست رفته بود. آخرین نمونه از مصوبات دستوری که در سخنانی در فرودین ماه مورد استناد و تاکید جناب مسعود رجوی به عنوان «مصوبه شورا» قرار گرفت همان مصوبه مهمل و بی معنی است که با عنوان «مصوبه دفاع از اشرف» در 16 دیماه سال قبل در پی اجلاس میاندوره یی شورا بیرون آمده است. این مصوبه چیزی نیست جز تمایل آشکار به ایجاد اختناق و خفه کردن هر صدای انتقادی؛ و مهمل است از آن جهت که حرفهایی که در آن زده شده است بی سر و ته و بی معنی است:« «درشرايط خطير كنونى كه حمايت و پشتيبانى از مبارزان اشرف يك وظيفه عاجل ملى و يك تكليف انسانى بين المللى است، همسويى با ولايت مطلقه فقيه در ضديت با فرزندان رشيد و مقاوم مردم ايران در اشرف و تلاش براى تضعيف و تخطئه آنها و ناديده گرفتن حقوق قانونى و حقوق مكتسبه آنان كه راه كشتار رزمندگان آزادى را هموار مى‌كند، خيانت به مبارزات وآرمانهاى آزادىخواهانه ملت ايران است. بنابراين اعضاى شورا، رسانه هايى را كه آشكارا با مجاهدان اشرف خصومت مى‌كنند مورد تحريم قرارمى‌دهند و هر نوع همكارى و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عاليه مردم ايران وقيام عليه ديكتاتورى مذهبى و تروريستى مى‌دانند». در بیانه نه معنی همسویی رسانه ها با ولایت فقیه روشن است نه معنی و مصداق ضدیت آنها با فرزندان رشید مردم در اشرف و تعضعیف و تخطئه آنها و نه معنی و مصداق حقوق قانونی و حقوق مکتسبه که بشود معنی تخطئه آن «حقوق» را هم در اقدام و گفتار و نوشتار رسانه هایی که اعضای شور ا با آنها «مراوده» داشته اند، روشن کرد. علاوه براین مراوده به معنی رفت و آمد داشتن و دوستی و رابطه دو جانبه است. وقتی ممنوعیت و تحریم «مراوده» با رسانه هایی که «با مجاهدان اشرف خصومت می کنند» را بیشتر مورد دقت قرار بدهیم، می بینیم که لااقل در آستانه صدور این امریه که مصوبه حمایت از اشرف نام نهاده شد است، مساله مجاهدین در بین اپوزیسیون هم چنان مساله یی به بایگانی سپرده شده بوده و بحثی در مورد مجاهدین نبوده است. به غیر از یکی دو موردی که مجاهدین از سوی محافل قدرت و کشورهای خارجی مورد فشارهای سیاسی یا یورش قرار داشته اند و از سوی اپوزیسیون از آن حمایت به عمل آمده است«مثل گذاشتن مجاهدین در لیست گروههای تروریستی از سوی اتحادیه اروپا»، از سوی آنها واکنشی به اقدامات و سیاستها و بیانیه های مجاهدین و شورا نشان داده نشده است. به علاوه این اعلام تحریم تنها به عنوان یک دستور العمل برای همان دوربریهای مجاهدین می توانسته صادر شود والا خودشان هم بهتر می دانند در بین اپوزیسیون کسی به این قبیل امریه ها اعتنایی نمی کند. با توجه به این دو نکته، این را هم برای روشن شدن مساله می شود مورد تاکید قرار داد که لابد اعضای شورا این اندازه فهم و شعور داشته اند که خودشان تشخیص بدهند که کدام اقدام همسویی با ولایت فقیه و کدام اقدام «ضدیت با با فرزندان رشید و مقاوم مردم ایران و مجاهدان اشرف» است و با رسانه هایی که چنین مواضعی دارند، مراوده نکنند. با توجه به مورد یاد شده، تنها موردی که می توانسته انگیزه صدور این امریه باشد،«مرواده» یا به عبارت دیگر مطلب فرستادن دو تن از اعضای شورا به سایت دیدگاه و پژواک ایران بود که بعد از یورش پلیس عراق به اشرف و رفتار جنایتکارانه یی که با مجاهدین داشتند و مساله اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف، مطالبی در انتقاد از سیاستهای رهبری مجاهدین به ویژه انتقاد از سیاست ماندن در عراق در این دو رسانه درج شد(از جمله از من در پژواک ایران که با عربده کشیها و نامربوط گوئیهایی به عنوان نظر کار بران، توسط کسانی که خود را پشت حروف الفبا (مثل آن بوزینه یی که زیر مهملات گوساله یی با نام ( احتمالا مستعار) هوشنگ بهداد علیه من، خود را «ش. م» معرفی کرده بود) یا یک اسم کوچک یا یک عنوان بی ربط مثل «روانشناس» خود را قایم کرده بودند، رو به رو شد). در واقع این مصوبه که مسعود رجوی به آن استناد کرده و منتقدان را متهم به ضدیت با مجاهدین و خیانت به مبارزات مردم می کند، نشان دهنده چیزی جز خودکامگی رهبر مجاهدین و تداوم بکار بستن روش نسق گیری و قلدر منشی و برچسب زنی به جای پاسخ به انتقادات نیست و چیزی نیست جز انتخاب انزوا به جای ارتباط و «مرواده» و دیالوگ با منتقدان و افکار عمومی ایرانیان. تازه آن کسانی هم که با رسانه های یاد شده «مرواده» داشتند هدفی جز شکافتن این دیوار بلند و قطور انزوای مجاهدین و شورا نداشتند، اما مثل همیشه خود خواهی و تکبر تغلیظ شده رهبری مجاهدین، انزوا در برج وبارویی را که برای خود ساخته و مطلق العنان بودن در قلمرویی که با مقایسه قدرت سیاسی مورد آرزوی ایشان، چیزی بیش از اندازه کف دست در برابر وسط ایران نیست، را به خروج از برج و بارو و ارتباط و «مراوده» با افکار عمومی ترجیح داد. (البته آن دو نفر بعد از فرستادن یکی دو مطلب برای تظاهر به استقلال عمل بعد از تصویب آن ماده، ، به نظر می رسد که دیگر ماستها را کیسه کرده اند و ترجیح داده اند مثل سابق کشک خودشان را بسابند تا جناب رجوی آن«آش کشک خاله» یی را که گفته بود دیگران چه بخواهند و چه نخواهند در برابر شان گذاشته است، با خیال کمتر آشفته یی هم بزند). برای جناب مسعود رجوی نامه عرض ادب «حقیرانه» نوشتن به «حضرات» جنایتکارانی نظیر فلاحیان و و محمدی گیلانی و خزعلی و رفسنجانی و آن دیگران که «پا کترینشان» کسانی جز آخوندهای مرتجع و تاریک اندیش و ستایشگر خمینی نیستند، که به کرسی های مجلس خبرگان رهبری این مظهر درنده خوترین و ضد مردمی ترین و عقب مانده ترین نظام سیاسی تاریخ قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم ایران تکیه زده اند ، هیچ قبحی ندارد، اما «مراوده» با رسانه هایی که از سیاستهای غلط و فاجعه بار ایشان انتقادی درج کرده اند، «خیانت به مبارزات مردم است». خیانت به مبارزات مردم را کسانی کردند که مجاهدین خلق ایران را به سربازان خصوصی خود، به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل کردند و خود محور بینی و خود برتر بینی و روشهایی پیش گرفتند که جنبشی را که آن همه مورد حمایت مردم بود، به انزوا کشیدند. گوششان هم به هیچ انتقادی در این زمینه بدهکار نبود. کسانی که پای آن مصوبه امضاء گذاشته اند، درواقع به طور مضاعف توهین به خودشان را امضاء کرده اند، یکی به خاطر این که به طور ضمنی پذیرفته اند که خودشان نمی توانسته اند بفهمند که چه کاری ضدیت با مجاهدین اشرف و «حقوق مکتسبه و قانونی» آنان است تا با رسانه های ناقض آن «مراوده» نکنند. دیگر این که پذیرفته اند که امضای خود را پای این نسق گیری و برچسب زنی بگذارند؛ روشی که ریشه در بنیان روشهای سرکوب اخنتاق دوران شاه با ساواکش و خمینی با حزب الله و وزارت اطلاعات و محاکم شرعی اش، دارد. اما طنز تلخ تاریخ اینجا است که اگر شاه و خمینی برای حفظ قدرت به ارعاب و سرکوب و ایجاد خفقان متوسل شدند، جناب رجوی، به قدرت نرسیده برای این که به خیال خود، برای حفظ «رهبری» و اقتدارخود بر همین یک مشت آدمی که در دور برش مانده است، در برابر انتقادات، «حفاظی» درست بکند، چنین امریه یی را به اسم مصوبه شورا صادر می کند که طبعا مخاطبی هم جز همان شورائیان نمی تواند داشته باشد. این مصوبه در واقع می تواند نطفه و منبع زایش و صدور احکامی شبیه «ضدیت با اساس سلطنت مشروطه»، دردوران شاه و ساواکش و احکامی شبیه «محاربه با خدا و رسول» در دوران اقتدار روحانیت شیعه با دادگاههای اسلامی اش برای منتقدان و دگراندیشان باشد. اگر چه شرایط دیگر امکان تحقق آن را نمی دهد.

مفهوم تازه به دوران رسیده بودن
این که من رهبری مجاهدین را خود خواه و تازه به دوران رسیده و فرصت طلب و مزوّر می خوانم، از روی خشم نیست، به خاطر عملکردشان است. به عنوان نمونه ملموس برای همه، همین مورد درگذشت دختر خانم مرضیه را مثال می آورم. اینها وقتی این خانم بزگوار، بانوی آواز محبوب ایرانیان را بسوی خود کشیدند، به بینید جناب مسعود خان رجوی چه تعارفات و چه ستایشها در مورد «هزار دستان» فرمودند و تفنگی هم به ایشان به نشانه اصالت «سلاح» و مبارزه مسلحانه و همه چیز در خدمت آن مبارزه را به ایشان هدیه کردند. مبارزه مسلحانه یی که دیگر کم کم دارد یک دهه می شود که به کلی خاموش شده و «رهبر مقاومت» حاضر نیست به این سوال پاسخ بدهد که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد؟ این ارتش بی سلاح با آن یونیفورمهای رنگارنگ و افسران پر مدال چگونه قرا است از اشرف عازم سرنگونی رژیم در تهران بشوند؟ به جای آن خاطرات خود را برای نسل جوان نقل می کند. «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» هم کمی بعد از پیوستن خانم مرضیه به مجاهدین و شورا او را به عنوان «مشاور هنری» خود برگزید (اما نه هنر برایشان مساله یی درخور توجه بوده و نه امر «مشاوره» برای اینان جدی، چون اگر بود در واقع خانم مرضیه ارجمند را که خواننده بزرگ ومحبوب ایرانیان است، اما کارشناس هنر نیست نباید به عنوان مشارو در این مورد انتخاب می کردند و بر عکس وقتی اهل فن در مورد سمت و سوی تبلیغاتشان نظرات خیر خواهانه بیان می کردند، نباید ترش می کردند). آن انتخاب هم نشانه تازه به دوران رسیدگی بود و خود محور بینی. تازه به دوران رسیده ها در عوالم خودشان گمان می کردند که با این کار دارند به خانم مرضیه لطف می کنند و اعتبار می دهند، چیزی که هیچ چیز نبود جز ارضای حس خود خواهی انتخاب کننده و نه دادن اعتباری به خانم مرضیه که اعتبارش از خودش بود. حالا همین آدمها در درگذشت دختر خانم مرضیه چه گونه عمل کردند؟ مسعود رجوی که اصلا پیام تسلیتی نفرستاد من این مساله را قبلا در مطلبی(آنچه آقای خرسندی به آن توجه نکرده است) یاد آوری کرده ام. جناب رجوی چرا پیام تسلیتی برای «هزار دستان» که چند سال از عمرش را بیهوده در بین « رزمندگان ارتش آزادیبخش» سپری کرد و با آن سن و سال بعد از ماجرای اشغال عراق توسط آمریکا چند هفته در مرز اردن و عراق در وضع و شرایط دشوار برای بازگشت به فرانسه قرار داشت، نفرستاد؟ به خاطر همان ویژگی تازه به دوران رسیدگی. شان خود را بالاتر از آن می دانست به «هزار دستان» دیروز، پیامی تسلیتی برای درگذشت تنها دخترش بفرستد. شاید محاسبه «دکانداری» و چرتکه اندازی هم در این امر دخیل بوده است. به این معنی که مرضیه دیگر برایشان «کارآیی» ندارد. به هر حال او در این رویداد با سکوت خود، «کلاس» خود را به نمایش گذاشت. پیام تسلیت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» هم نه در سایت همبستگی یا سایت مجاهدین که دو رسانه اینترنتی مجاهدین است، بلکه در سایت آرشیو و بایگانی پیامهای «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» قرار داده شده بود، هم چنان که آگهی برگزاری مراسم تشیع و تدفین دختر خانم مرضیه هم در سایتهای اصلی نام برده دیده نشد. چرا؟ برای این که «کلاس» تازه به دوران رسیده ها همین بود. همان شعار ایران – رجوی، رجوی ایران و بی اعتنایی سالیان دراز به انتقاد دوستان و همراهانش در این زمینه هم خود تبلو تازه به دروان رسیدگی است. تازه به دوران رسیده ها کلا «بالا» ئیها را به حساب می آورند و تلاش می کنند با آنها «مراوده» داشته باشند و اینگونه عقده ناشی از ناکامی در کسب قدرت و به راه انداخت دنگ و فنگ و پیش فنگ پافنگ و جا به جا شدن با دادار دودور و طبل وشیپور را، که اشتیاق سوزان به آن در رفتارشان دیده می شود، تشفّی می دهند و خود را ارضا می کنند. این بالائیها می تواند «حضرات مجلس خبرگان»، شیوخ قبایل استان دیالی عراق یا «پارلمانتر» های غربی باشد. مثلا اخیرا (14 خرداد برابر 4 ژوئن) پیام تسلیتی از خانم رجوی به خاطر درگذشت یک نماینده پارلمان انگلستان به نام رودی ویس از حامیان مجاهدین در سایت همبستگی ملی درج شد*. رئیس جمهور برگزیده مقاومت اما قبلا نشان داده بود که شأن «قدّیسی» خویش را چنان بالا می داند که برای درگذشت شاعری که از نظر بسیاری از دوستداران فرهنگ و ادب پارسی، بزرگترین شاعر ایران بعد از حافظ است و به هر حال شاعرِ ارتجاع ستیز و ضد استبداد و مردم دوست قرن بیستم ایران بود، پیامی نمی فرستد. ایشان هم «کلاس» خود را با آن سکوت نشان دادند. تازه به دوران رسیدگی نگذاشت درک کنند که سکوت و بی اعتنایی در چنین رویدادی چیزی از شان منزلت و شاملو کم نمی کند، هم چنان که پیام فرستادن هم چیزی به منزلت شاملو نمی افزود، بلکه این در نزد بخش آگاه مردم ایران به ویژه نسل جوانان می توانست نشان دهنده این باشد که پیام فرستنده « آدم فهمیده یی است». آن برنامه بزرگداشت و پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت شاملو یک تظاهر و یک حقه بازی بود. توضیح می دهم چرا آن را تظاهر و حقه بازی می دانم. در روز برگزاری بزرگداشت و یادبود شاملو در پاریس توسط مجاهدین، دوستی از اعضای شورا که مقیم آلمان است، قرار بود برای شرکت در آن مراسم بیاید و برای سهولت یافتن محل مراسم، من با او قرارگذاشتم که در ایستگاه راه آهنی که او وارد پاریس می شد، به سراغش بروم و از آنجا او را تا محل مراسم همراهی کنم. بعد از رسیدن او در راه به او گفتم من خیلی از این بازی اینها عصبانیم. شما را تا محل همراهی می کنم ولی در مراسم شرکت نمی کنم. گفت چرا گفتم اینها از رفتار گذشته و «مزدور و بدتر از صد تا پاسدار» و «پاسداران فرهنگی» خواندن شاملو و نویسندگان و اهل قلم کشور، و سایر قلدرمنشیهایی که در این مورد داشتند از خود انتقاد نکرده اند، حالا دارند برای شاملو بزرگداشت برگزار می کنند و او را شایسته «دریافت جایز نوبل ادبیات» معرفی می کنند و می خواهند که ما هم در این مراسم شرکت کنیم؛ این توهین به شعور ما است. او گفت برگزاری چنین مراسمی، خود عذر خواهی از آن داوری و رفتار است. گفتم نه من گمانم نمی کنم چیزی به عنوان عذر خواهی از رفتار غلط اصلا در منش و بینش اینها وجود داشته باشد. اینها همیشه خود را در همه زمینه ها خود را حق به جانب و خود را از همه طلبکار می دانند و با محاسبه و «زرنگ» بازی دارند این کار را می کنند چون بی تفاوتی در این مورد خیلی رسوا کننده است. اینها دیگران را احمق حساب می کنند. من در این مراسم شرکت نمی کنم. او را تا محل برگزاری رساندم و دم ورودی محل که چند تن از مجاهدین آنجا ایستاده بودند، با او خدا حافظی کردم. برگزاری آن بزرگداشت در پاریس هدف دیگری هم داشت و آن هم مصادره مراسمی بود که در تهران به دعوت کانون نویسندگان ایران برگزار می شد. نشان به نشان که عالیجنابان زرنگ که پشه را رو هوا نعل می کنند در نشریه مجاهد نوشتند که بزرگداشت شاملو «در تهران و پاریس برگزار شد». یعنی مردم و جوانان به فراخوان «رهبر مقاومت» که پیام داده بود جوانان در مراسم تدفین و تشییع جنازه او شرکت کنند، در تهران در تشیع جنازه و تدفین شاملو شرکت کردند!
چند توصیه
توصیه چند باره من به «رهبر مقاومت» این است که دست از خود محور بینی واقعیت گریزی بردارد. به جای رهنمود دادن به کروبی و موسوی که همیشه آنها را جنایتکار خطاب می کرد و البته در جنایات خمینی علیه مردم ایران مسئولیت بزرگی داشته اند، به جای اینطور پی در پی آقای موسوی آقای موسوی گفتن دست از خود خواهی و لج بازی در برابر انتقاداتی که سالیان دراز است به سیاست و روشهای جناب ایشان وارد بوده بردارد. پا فشردن به برنامه یی که 28 سال پیش برای سرنگونی شش ماه رژیم تدوین شده بود، تنها نشان دهنده واقعیت گریزی است و آدم واقعیت گریز را کسی جدی نمی گیرد. این همه به رویای جاه و مقام و نخست وزیر شدن و رئیس جمهور کردن بانو فرو رفتن، تنها نشان دهنده متوّهم بودن و در دنیای دیگر سیر کردن است. این بساط باید به هم ریخته شود و برنامه و اهداف مناسب شرایط کنونی با هدف همکاری با اپوزیسیون جمهوریخواه برای برچیدن رژیم و برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان تدوین شود. من قبلا هم یکبار گفته ام، لازم است که تغییراتی در اساسنامه شورا داده شود و مسئول شورا برای مدتی مثلا دو سال انتخابی شود و جناب رجوی برای مدتی از مسئولیت شورا کنار بکشد. در شرایط کنونی اظهار نظرها و موضعگیرهای ایشان(مثل پیام فرستادن به مجلس خبرگان) یا مخاطب قراردادن «آقای موسوی» که طبعا اگر مسعود رجوی راه بهشت را به او نشان بدهد او مسیر جهنم را انتخاب خواهد کرد، تلاشهایی به روش «اَنَ شریک» برای داخل کردن خود در رویدادهایی است که خودشان هم همانطور که در ابتدای این مطلب یاد آوری شد، اعتراف کرده اند که نقشی در آن ندارند، تاثیر بسیار منفی به روحیه هواداران مجاهدین و شورا می تواند داشته باشد. در واقع بیشتر اظهار نظرها و موضعگیرهایی که کرده اند، «دسته گل به آب دادن » بوده است. از نامه نوشتن به مجلس خبرگان تا پیشنهاد نامگذاری خیابانهایی که به اسم خمینی است، به اسم ولیعصر( تا ولیعصر کمک بکند و رژیم سرنگون بشود!) به به کسانی که برای شنیدن سخنان خاتمی جمع شده بودند و در یورش اوباش به آن جلسه شعار دادند یا حجت بن الحسن – ریشه ظلم را بکن، و تا این رهنمود دادنها به «آقای موسوی» که مجاهدین را متهم می کرد که باچراغ قوه به هواپیماهای عراقی علامت داده اند که خانه های مردم را بمباران کند.
جناب رجوی خمینی را متهم می کند و به درستی هم متهم می کند که «دزد اعتماد توده ها بود». اما او با خود خواهی و تنگ نظری ناشی از تازه به دوران رسیدگی کاری بدتر از کار خمینی کرده است. ایشان به عناصر آگاهی که باهدف تحقق حقوق مردم و استقرار دموکراسی در ایران و با برنامه شورا به سراغشان رفته بودند دقیقا نارو زده است. اگر خمینی اعتماد توده هایی را دزدید که وقتی «امام» می گفت اقتصاد مال خر است و مردم «برای اسلام خون داده اند و جونهاشان را داده اند»، با تکیبر اماشان را تایید و به ریش کسانی که حل مسائل اقتصادی و مسائل زندگی مردم را مسائل اصلی می داستند می خندید، برعکس کسانی که به حمایت و همکاری با جناب رجوی پرداختند به صراحت و به طرق گوناگون به ایشان یاد آور شدند که قرار بر این نبود که این یا آن شعار بی ربط به اهداف شورا داده شود و روشهایی پیش گرفته شود که سبب انزوای شورا و مجاهدین در افکار عمومی می شود. اما ایشان بی اعتنایی پیشه کرد و دیگران هم خود را در وضعی می دیدند که نه راه پیش داشتند و نه راه پس، نا چار به تحمل بودند و جناب ایشان از این امر سوء استفاده فراوان برای ارضای خود خواهی خود کرد که البته حاصلی جز زیان و خسران برای خودش نداشت. جناب ایشان ادبیاتی و مواضعی برگزید قرار گرفتن دادن رهبری در جای«از ما بهترون» بود. تردید نیست که اگر از آغاز امیال و اهداف جناب ایشان، چنان که بعدا در خارج کشور بروز یافت، برای برخی از سرشناسان سیاسی که به همراهی با او روی آوردند،شناخته شده بود، همراه او نمی شدند. چنان که کسانی هم به رغم سالهای متمادی همراهی و به رغم این که می دانستند عربده کشیها و برچسب زنیها به سویشان سرازیر خواهد شد، بالاخره کاسه صبرشان لبریز شد و به همسفری آزار دهنده و پر جنگ اعصاب با تازه به دوران رسیده ها پایان داند. فکر می کنم به عنوان دلیل «نارو زدن» ایشان همین کافی باشد که هرگز در طول این نزدیک به سی سال بعد از تشکیل شورای ملی مقاومت هیچ شعاری از سوی مجاهدین برای تبلیغ شورا شنیده نشد. در حالی که خود ایشان بارها و بارها گفته است که شورا حاصل صد سال مبارزه مردم ایران برای دموکراسی است. البته این اظهارات مزوّرانه بود. من در جدل با آ- مهدی عربده کش که به عنوان کاربری در سایت پژواک ایران دهن گشادش را به نامربوط گفتن و اهانت به من گشورده بود، ضمن پاسخ به برچسبهای زنیهای او که طی سوالهای ابلهانه یی به آن مبادرت کرده بود، یاد آور شدم که در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین(سیزده چهارده - سال پیش سال پیش) شعار «آزادی، برابری، با شورا با ارتش آزادیبخش ملی» را مطرح کرده بودم. از او پرسیدم که به کاربران توضیح بده که چرا این شعار یا شعاری شبیه این برای تبلیغ «آلترناتیو» از مجاهدین شنیده نشد؟ آ مهدی عربده کش رفت و دیگر پیدایش نشد.
توصیه های دیگرم این است که :
1- رهبر مجاهدین و اطرافیانشان، درست صحبت کنند و از بکار گرفتن الفاظ توهین آمیز یا برچسب زدن به منتقدان خود بپرهیزند. کسانی که در برابر انتقاد خشمناک می شوند و «کنترل اعصاب» خود را از دست می دهند، صلاحیت رهبری کردن مردم و در دست گرفتن امور آنان را ندارند.
2- رهبر مجاهدین و عناصر حول و حوش ایشان نباید با صدای بلند و با حالت فریاد کشیدن با منتقدان صحبت کنند. حتما صدای خود را پایین بیاورند و این باید در لحن اطلاعیه ها هم مشهود باشد.
3- به دیگران احترام بگذارند. روی این مساله به ویژه باید خیلی تمرین کنند و به طورمستمر هم تمرین بکنند.
این مختصر و مختصر های دیگر برای این است که بعضی حرفها را باید زد چون هر دم ممکن است اجل از راه برسد و حرفهایی که باید در وقتش گفته می شد نا گفته بماند. اگر چه بنا به تجربه «میخ آهنین نرود بر سنگ»، اما باید گفت.
*:

26 خرداد 1389 - 16 ژوئن 2010

mardi, juin 08, 2010

خفّت خمینی در حیات و خواری او بعد از مرگ و بی آیندگی رژیمایرج شکریآنچه در سالروز مرگ خمینی جنایتکار در سر قبرش گذشت، تنبیه چند باره، بعد از مرگ و در عمق گور برای آن آخوند متبکر مرتجع ضد ایرانی بود که برای اعمال ولایت بر مردم ایران از هیچ توحش و درنده خویی رویگردان نبود. خمینی در زمان حیات خود، خیلی زود در راه تحقق رویاها و زیاده طلبیهای ارتجاعیش سرش به سنگ خورد؛ نه به خاطر مقاومتی که از سوی نیروهای ترقیخواه و دگراندیشان در برابرش ظاهر شد- چون در افتادن با آنها و تار و مار کردن و کشتارشان برای او نه امری تلخ و دشوار بلکه بی تردید با رضایت خاطرِ انجام کاری پیامبر گونه مثل کشتار یهود بنی قریظه همراه بوده است*- شکست بزرگ خمینی که از اندکی بعد از سرکوبی و کشتار مخالفان در برابرش ظاهر شد، شکستی استراتژیک و آرمانی بود. شکست او در ناکارآمدی امامتش بود و این که شورای نگهبان و مجلس خیلی زود با هم مثل سگ و گربه شدند. این امر، ناکامی در استقرار نهاد قانونگذاری اسلامی کار آمدی بود که خمینی و سایر آیت الله ها ریشه مصائب ومشکلات مردم و انحرافات حکومت را از زمان بعد از انقلاب مشروطه به خاطر عدم استقرار آن می دانستند. آنها ندیده گرفته شدن نظارات «علمای طراز اول» پیش بینی شده در متمم قانون اساسی مشروطه در امر قانونگذاری را سرچشمه انحرافات می دانستند و مدعی بودند که اگر نظارت«علماء» در تدوین قانون وجود داشت چنین و چنان نمی شد. تضاد سگ گربه یی شورای نگهبان و مجلس با کمک گرفتن خمینی از مساله احکام ثانویه هم حل نشد. این ابتکار را خمینی در 5 بهمن سال 61 یعنی در تنها سه سال بعد از برپا کردن نظام جهل و جنایت آخوندی در ایران، ناچار شد بکار بگیرد. در تاریخ یاد شده خمینی در سخنانی برای نمایندگان مجلس که به مناسبت «سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی» که به دیدارش رفته بودند به تقاضای رفسنجانی رئیس مجلس که از او خواسته بود مجلسیان را راهنمایی بکند تا«ازاین پس از این مجلس بتواند پایه اساسی برای همه جهان اسلام به وجود بیاورد که دنیای اسلامی در مقابل سایر مراکز قانونگذاری در جهان بدرخشد»(صبح آزادگان 5 بهمن 61) رهنمود هایی داد که نشان دهنده آن بود که مجلس با شورای نگهبان دارای مشکلات جدی است، مشکلاتی که در سخنان رئیس مجلس که در روزنامه ها درج شده بود، دیده نمی شد.«امام خمینی» در این فرمایشات با اشاره به این که خدا مصلحت را در نظر گرفته است یاد آور شد که «خدا این طور نیست که در نظر نگرفته باشد مصلحت چیست برای ملت یا برای یک جمعیت. آنجاهایی هم که مصلحتی در تغییرات بوده است خدا گفته است.احکام ثانویه برای همین معناست. گاهی در جامعه ها یک مسائلی پیش می آید که باید احکام ثانویه در کار باشد که آنهم احکام الهی است، منتهی احکام ثانویه الهی است». او تلاش کرد که هر دو طرف را به کوتاه آمدن «اسلامی» در برابر یکدیگر تشویق کند اما توصیه اش بیشتر به نمایندگان مجلس بود و به آنان یاد آور شد که طوری عمل کنند که آیت الله های شورای نگهبان را به رویای رویایی با مصوبات مجلس نکشند. وی یاد آور شد که «شما آقایان باید توجه به این معنا بکنید که مسائل را طوری رای بهش بدهید که در شورای نگبهان رد نشود یا اگر رد می شود در هر سال یکی دو تایش رد بشود... باید یک کاری بکنید که اضطراری[بودن] را قبول کند شورای نگهبان. مجلس لااقل دو ثلثش رای بده به این که این کار اضطرای است» و به هر دو طرف یاد آور شد که:« آقایان شما باید به امر اسلام[که] هم تکلیف شرعیتان است هم عقل است[عمل کنید] که ما باید حفط کنیم این مردم را، اگر یک وقتی مردم توی خیابان ریختند و شعار برضد ما دادند، شعار بر ضد کسانی دادند[مرگ برخمینی گفتند] خُب آن وقت چه مصیبتی است». حدود 5 سال بعد از این دیدار، «امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی» دیگر واقعا هیچ ایده و ابتکار« فقهی و شرعی» یا سیاسی برای حل مشکل شورای نگبهان و مجلس نداشت. در 13 خرداد 1366 و در برابر درخواست التماس آمیز رئیس مجلس(رفسنجانی) که در آستانه 15 خرداد، با نمایندگان مجلس و خانواده هایشان به دیدار خمینی رفته بودند، و به او گفت« سر بسته لازم است که در محضر جنابعالی در این جلسه اظهار بکنم که تحقیقا ما نیاز به دخالت و کمک صریح جنابعالی داریم این تقصیر کسی نیست، تقصیر جریانی نیست این یک واقعیت است که فقهی که در دوران 1400 ساله در میان ملتها به عنوان نظام حاکم مهجور بود، می خواهد وارد زندگی انسانها بشود[...] حضور یک فکر قاطع قوی و شکست ناپذیر لازم است. در شرایطی که ما داریم، غیر از شخص جنابعالی هیچ کس در زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند این مسائل را حل بکند.اگر امروز جنابعالی به داد این مقطع تاریخ انقلاب نرسید و مشکلات قانونگذاری را صریح و روشن، آن طور که تشخیص خودتان است برای همه ماها حجت نفرمایید، ما نمی دانیم که در آینده چه کسی پیدا خواهد ش، این مهم را انجام بدهد»، پاسخ «امام» که خودش در گندابی که از شرع و فقه پدید آورده بود، درمانده تر از شاگرانش بود این بود که:« مشکلات را با تدبیرهایی که دارید حل کنید». علت ناکار آمدی راه حل سال 61 «حضرت امام» در پذیرش ضروت از سوی شورای نگهبان در صورتی که به تصویب دو سوم نمایندگان رسیده باشد و عمل به «احکام ثانویه» این استدلال فقهی «مجتهدان طراز اول» نظام جمهوری اسلامی مستقردر شورای نگهبان بود که احکام ثانویه و ضروت برای مواردی است که موقتی و گذرا باشد در حالی که قانون جنبه موقتی ندارد و مثلا لایحه یی که دولت برای بازرگانی خارجی ارائه کرده است، برای امری «موقتی» نیست و نمی شود آن رامثل ضرورتی برای زنده ماندن دانست که در صورت مواجه شدن با آن، فرد مسلمان می تواند به خوردن گوشت حیوان مرده که در وضع عادی حرام است، مبادرت بکند. این هم قابل یاد آوری است که این دیدار رفسنجانی با خمینی در زمانی روی داد که بنا به در خواست خود او و خامنه ای از خمینی، حزب جمهوری اسلامی به تازگی تعطیل شده بود. حزبی که هم چنان که خود رفسنجانی در روز بعد از این دیدار در پاسخ به یک خبرنگار کانادایی تایید کرد(1)، برای مقابله با احزاب و گروههای دگر اندیش به وجود آمده بود و با کشتار تار و مار کردن آنان، ضرورتی برای وجودش نبود و دو دستگی و رقابت درون حزب که باند رفسنجانی(خط امام) و خامنه ای(جناح بازار و فقه سنتی) وجود داشت، خود مساله ساز شده بود. آخرین تدبیری که خمینی برای حل مساله اختلافات بین شورای نگهبان بکار برد، به وجود آوردن مجمع تشخیص مصلحت نظام در17 بهمن ماه سال 66 بود که اکنون وضع و حال رئیس آن که رفسنجانی باشد و چند تن از اعضایش از خط امامیها و «یاران صدیق ومورد اعتماد» اسم و رسم دار «امام خمینی» که بعد از رهبر شدن خامنه ای هم چند دوره توسط خود او به عضویت درآن گماشته شده بودند، بسیار رقت انگیز است و حتی کسانی مثل میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی از سوی جناح رهبر، سران فتنه نامیده می شوند و خود او بدون ذکر نام آنها را با طلحه و زبیر مقایسه کرده است.
تودهنی دیگری که خمینی جنایتکار در زمان حیات ننگینش از عملکرد خویش دریافت کرد، مساله جنگ بود. تنها یک سال قبل نوشیدن جام زهر و پذیرفتن آتش بس، او در 6 مرداد 1366 در پیامی پر از رجز خوانی برای شرق و غرب، خطاب به زائران حج و راه پیمایی «برائت از مشرکین» که توسط زائران اعزامی در آنجا راه می انداخت، گفته بود که«خون و جان» خوش را برای «فریضه دفاع از مسلمانان» خواهد پرداخت و «قدرت ها و ابرقدرتها و نوکران آنها مطمئن باشند اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خود که مبارزه باکفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام[...] خواب و راحت را از دیدگان جهانخواران[...] سلب خواهد کرد». خمینی در آن پیام به جهانیان و به بویژه مسلمانان اعلام کرده بود که «امروز بدون شک سرنوشت همه امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است جمهوری اسلامی ایران در مرحله یی است که پیروزی آن به حساب پیروزی همه مسلمانان و خدای نخواسته شکست آن به ناکامی و شکست و تحقیر همهُ مؤمنان می انجامد و رها کردن یک ملت و یک کشور ویک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، خیانت به آرمان بشریت و رسول خداست. لذا تب جنگ درکشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست». اما نتیجه این رجز خوانیهای «ایدئولوژیک»ولایت گسترانه آن شد که سعودیها که تا آن زمان راهپیمایی «برائت از مشرکین» را تحمل می کردند، با بسیج و بکار گرفتن گسترده نیروی انتظامی، با قاطعیت طرح و برنامه آشوب راه انداختن خمینی در عربستان را درهم کوبیدند که حاصلش کشته شدن بیش ا سیصد تن از زائران اعزامی ازایران بود که بیشتر آنان را زنان تشکیل می داند (2). خمینی دراین اعلام جنگ با «پرچم ایدئولوژی و عقیده و ایمان»، جنگی که در عمل فقط ناشی از خود خواهی و برای تحقق تمایلات خود محوربیانه و خود پرستانه خودش بود که البته هیچ ربطی به منافع ایران و مردم ایران داشت و نه ذره یی واقع بینی در ارزیابی از نقش و توان خودش برای تحقق آن در آن دیده می شد، ضربه حیتثی سنگینی خورد و چند روز بعد در سخنانی در دیدار با شورای مرکزی جهاد سازندگی به مناسبت عید غدیر خم، خودش اعتراف کرد که در این ماجرا «سیلی خورده» است. خمینی گفت:«هرکس قیام کرد برای این که عدالت ایجاد کند، حکومت عدل ایجاد کند، سیلی خورده. پس ما گله یی نداریم که چون قیام کرده ایم برای عدل برای حکومت اسلامی، سیلی بخوریم. ما باید زیاد تر سیلی بخوریم». یکسال بعد از آن ادعاها و بعد از این سیلی خوردن خمینی ناچار شد برای نجات رژیمش، از ادامه جنگ دست بکشد و به آتش بس تن در بدهد و به گفته خودش جام زهر بنوشد و آبرویش را«با خدا معامله کند». این سیلی خوردن چنان عقده و کینه یی نسبت به سعودیها برای خمینی ایجاد کرد که در وصیتنامه اش، به پیروانش سفارش کرد که «لعن و نفرین آل سعود» را فراموش نکنند.
آنچه در سالروز مرگ خمینی، در سرقبر او گذشت، آن هیاهو و شعار دادنهای اوباش بسیج شده پیرو رهبر،- کپی برابر اصل آن حزب اللهی های درنده خوی پیرو خمینی در آغاز به قدرت رسیدنش- برای باز داشتنِ صحبت نوه او که قاعدتا باید«یادگارِ حاج احمد آقا یادرگارِ امام» به حساب بیاید و محترم داشته شود، تنبیه دیگر و چند باره یی بود برای خمینی مرتجع خونریز که پایه های رژیم منحوسش را از آغاز با ارعاب و اختناق و توحش در کشتار دگر اندیشان پی ریخت. این را هم فراموش نکرده ایم که یادگار امام – احمد خمینی- بنا بر اطلاعاتی که در قتلهای زنجیره به بیرون درز کرد، سرش را سربازان گمنام امام زمان زیرآب کرده و صدایش را بریده بودند(3).
تنبیه دیگر خمینی که در همین روز سالگرد مرگش به نمایش در آمد بی آیندگی رژیمش بود. اظهارات خامنه ای در همین مراسم هم نشان دهنده چیزی جز تشدید بازهم بیشتر بحران در بین وارثان رژیمش نبود. حالا به وضوح روی میز بودن حذف فزیکی عناصر ناراضی خودی-هم چنان که خود«حضرت امام» به آن مبادرت کرد-، و برخورد «علی گونه» با کسانی که آنان را برای بار دوم به طلحه و زبیر تشبیح کرد، از سوی رهبر اعلام می شود. اگر چه نه مجموعهً جناح هار حامی رهبر ( به همراه فرماندهان جنایتکارسپاه)، در جایگاه خمینی هستند و نه شرایط داخلی و منطقه ای و بین المللی مثل زمان خمینی است که آنان مثلا جرات مبادرت به اعدام کروبی و موسوی و یا اعدامهای گسترده بکنند. تغییر جهان دو اردوگاهی و شرایطی که در آن قرار داریم و استراتژی خامنه ای برای تحقق «خاورمیانه اسلامی» به علاوه تلاشهایی که رژیم در زمینه غنی سازی اورانیوم انجام می دهد که غرب را نگران از دستیابی رژیم به سلاح اتمی می کند، عواملی هستند که رژیم را به صورت خطرناکی برای صلح بین المللی وبحران در این منطقه از جهان در آورده است و به خاطرهمین دست زدن به روشهای دروان حیات«امام خمینی» با این همه اعتراض و نارضایی که بعد از ماجرای انتخاب از اعماق جامعه به سطح آمد، به رغم حمله های شدید تبلیغاتی رهبر و حامیانش به جناح مغلوب، ولی فقیه را از یک اقدام خمینی گونه در حذف «سران فتنه» ترسان می کند. اما موضع گیری «امام گونه» خامنه ای در برابر جناح مغلوب، سندی است بر نا ممکن بودن راه حل سیاسی و مسالمت آمیز برای خروج از این بحران از طریق «رجال» و عقلای رژیم. در چنین شرایطی است که وزن و تاثیرگذاری مبارزات و اعتراضات مردم در تغییر اوضاع بیشتر و بیشتر می شود. حالا آن دسته از مخالفان رژیم که بعد از ماجرای انتخابات یکباره به رنگ سبز در آمدند و مثل جیرجیرک برای «جنبش سبز» آواز می خوانند و کروبی و موسوی را حلواحلوا می کنند، خوب است توّهمات خود را مورد بررسی و باز اندیشی قرار بدهند و دریابند که این کوچه یی که در آن وارد شده اند بن بست است و سرشان به دیوار خواهد خورد و سنگ روی یخ خواهند شد. دنبال موسوی و کروبی راه افتادن گرهی از کار فرو بسته دموکراسی و استقرار یک نظام لائیک در ایران باز نخواهد کرد. باید بر برچیده شدن این رژیم پافشرد. باید همصدا با مردم «جمهوری ایرانی» یعنی برچیده شدن جمهوری اسلامی را طلب کرد، و مردم را برای اتحاد بر گرد این شعار و بلندتر فریاد کردن این شعار تشویق و دعوت کرد. این شعار جنبه «قطب نما» دارد و می تواند رشته پیوند همه نیروهای خواهان دموکراسی ( باحفظ هویتشان) باشد در برابر رژیم در شرایط کنونی برای برچیدن آن، چیزی که کروبی و موسوی از آن رویگردانند.
منابع و توضیحات:
*- در لینک زیر سخنان خمینی را با صدای خودش که به نطر می رسد برای جمعی از مسئولان رژیم یا نمایندگان مجلس بیان شده می شود شنید. تاریخ این سخنرانی به احتمال زیاد مربوط است به زمان بعد از عزل بنی صدر و در آستانه معرفی دولت به مجلس. خمینی جنایتکارِ از خود راضی که از اول بازگشت به ایران رویای به وجود آوردن حکومت جهانی اسلام را داشت و این را در همان سال 57 در دیدار با گروهی که از کویت به دیدنش آمده بودند بیان کرد. بنابر همین بنیش او نمی توانست حقی برای هیچ گروهی در کشور قائل باشد و «شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» که سگان آستان ولایت در یورش به اجتماعات یا بساط فروش نشریه و کتاب گروههای سیاسی سر می دادند بیانگر همین امر بود. اما در سخنرانیها، مثل همین سخنرانی همیشه از موضع طلبکار و از موضع «مظلوم واقع شده» و با تحریف حقایق نظراتش را بیان می کرد. در این سخنزانی خمینی جنایتکار به صراحت از ضرورت مورد غفلت واقع شده «خفه کردن» دگر اندیشان و کشتار آنان به پیروی از کشتار یهود بنی قریظه به امر پیامبر سخن می گوید. او در تاریخ در 26 مرداد 58 زمانی که درقم بسر می برد، در یک سخنرانی شدید و لحن علیه گروههای سیاسی و نشریات مستقل، اظهار تاسف کرد که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا نکرده و مخالفان و منتقدان را درو نکرده است و در همان سخنرانی هم به مساله گردن زده شدن هفتصد نفر از یهود بنی قریظه در یک روز به دستور پیامبر و توسط امیرالمؤمنین مرد نمونه عالم استناد کرد و دستور حمله گسترده و با تمام امکانات همه نیروهای مسلح تحت امر خود را به کردستان صادر کرد.

http://www.youtube.com/watch?v=q1vir6xBBEk


1- به نوسته اطلاعات 14 خرداد66 (4 ژوئن1987)، رفسنجانی در پاسخ به سوال یک خبرنگار کانادایی در مورد علت انحلال حزب، با اشاره به این که در اوایل تأسیس حزب رسالت حزب مبارزه با مخالفان اسلامی شدن کشور بود گفت:« رفته رفته که مخالفان کمرنگ شدند، حزب هم رسالت خود را کم رنگ دید. حدود یک سال پیش به خدمت حضرت امام رسیدیم و خواستیم یا من یا آقای خامنه ای در حزب نباشیم. ایشان آن موقع اجازه ندادند و فقط اجازﮤ محدود کردن فعالیت حزب را دادند و تقریبا نصف دفاتر حزب را تعطیل کردیم. حالا که انتخابات در پیش است، احساس کردیم که افراد مختلف در داخل حزب راههای مختلفی را پیشنهاد می کنند[...] با حضرت امام راجع به این مسائل صحبت شد و ایشان موافقت کردند که ما کلیهَ فعالیتهای حزب را متوقف کنیم». رفسنجانی یاد آور شد که:«حزب منحل نشده فقط فعالیت حزب متوقف شده است... ولی اگر یک روزی شرایط کشور مانند اوایل انقلاب شود، حزب می تواند فعالیتش را شروع کند». این اظهارات رفسنجانی به وضوح نشان دهنده این است که حزب جمهوری اسلامی نه حزبی با برنامه یی برای توسعه و پیشرفت کشور و حل مسائل مردم، بلکه حزبی «برای مقابله با اسلامی کردن کشور» یعنی ابزاری برای سرکوبی منتقدان و مخالفان از طریق سازمان دهی چماقداران و یا بسیج توده های نا آگاه برای راه انداختن راه پیمایی در حمایت از رژیم و با شعارهایی برای مرعوب کردن منتقدان ومخالفان بود که به گفته وی در صورت پیش آمدن دوباره «شرایط اوائل انقلاب»، باز هم می شد دوباره آن را باز گشایی و به راه انداخت. فراموش نکنیم که همین رژیم ضد مردمی و ضد کارگری که روز کارگر را به رسمیت نمی شناسد و تجمع کارگران و خانواده آنها را در روزکارگر در پارک لاله سرکوب و شرکت کنندگان در آن تجمع را دستگیر می کند، در«شرایط اوائل انقلاب» یعنی در اردیبهشت سال 58 که هنوز نیروی سرکوب کار آمدی نداشت، در برابر قدرت نمایی کارگران و حضور نیروهای ترقیخواه وچپ در روز کارگر، سیاستی که ناچار شد پیش بگیرد برگزاری یک راه پیمایی در روزکارگر توسط همان حزب منحوس جمهوری اسلامی بود(حزب توده هم از آن حمایت و در آن شرکت کرد). در روز کارگر سال 58، کارگران پیشرو و نیروهای چپ با برگزاری راهپیمایی 500 هزار نفری لرزه بر تن خمینی و آخوندهای فرومایه انداختند. خمینی فقط با راه انداختن کشتاری نظیری کشتار یهود بنی قریظه به فرمان رسول الله و توسط مرد نمونه عالم امیرالمؤمنین، از مخالفان می توانست ولایت جنایت بار و جمهوری اسلامیش را در ایران مستقر کند. کسانی هم که هنوز مرکب خود خواهی سوارند و سماجت آمیخته به بلاهت در رویای زورچپان کردن یک«جمهوری اسلامی» با دسته «دموکراتیک» به مردم هستند اکنون دیگر نه فقط از مرحله پرت بودن و بیگانگی با مردم و تحولات ایران را به نمایش می گذارند، بلکه برخوردار بودن از سلامت روانی را هم زیرعلامت سوال می برند.
2 - در 11 مرداد 66(اول اوت 1987)، تلویزیون عربستان سعودی اعلام کرد که در رویداد های خونین مکه جمعا 402 نفر کشته و 650 نفر زخمی شده اند. به گزاش تلویزیون عربستان 85 تن از کشته شدگان از نیروهای انتظامی سعودی، 275 نفر از زائران ایرانی و 42 تن، از زائران کشورهای دیگر بوده اند. اما کروبی که نماینده خمینی و سرپرستزائران بود، در دوم شهریور(66) اعلام کرد که تعداد کشته شدگان رویداد که 324 نفر است که 210 تن از آنان زن و 114 نفر بقیه از مردان زائر هستند.
3 - در لینک زیر در مقاله یی مطالبی از اظهارات احمد خمینی در مسائل، به ویژه مسائل اقتصادی در آغاز «دوران سازندگی» و نارضایی دست اندرکاران رژیم از این دخالتهای او جمع آوری شده است که نشان دهنده این است که او بشدت «موی دماغ» شده بوده است و بریدن صدای «مصلحت نظام» بوده است.


پ- 18 خرداد 1389- 8 ژوئن 2010

انتشار فهرست «مجریان سرکوب»
رادیو آلمان (دویچه وله)- 02.06.2010
کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، در گزارشی نام ۱۵ تن از مقام‌های حکومت ایران را منتشر کرده و آنان را مجریان سرکوب بعد از انتخابات خوانده است.

افرادی که نام‌شان در گزارش کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران منتشر شده است، از جمله بالاترین مقام‌های نظامی قضایی و اجرایی جمهوری اسلامی هستند. چهر‌ه‌هایی که از مصونیت بالایی نیز برخوردارند. با این حال انتشار تصاویر و مشخصات این عده به عقیده فعالان حقوق بشر حداقل این تاثیر را دارد که آن‌ها زیاد هم با خیال راحت به روش‌هایی که تاکنون در پیش گرفته‌اند ادامه ندهند.

اسامی این افراد در گزارش بدین قرار است:

-۱ حسين طائب، فرمانده وقت بسيج درجريان انتخابات: نيروهای تحت امر او در جريان ضرب وشتم مردم، قتل معترضان، زندانی کردن و شکنجه کسانی که به صورت مسالمت آميز تجمع کرده بودند مشارکت داشتند.

۲- غلامحسين محسنی اژه ای، وزير وقت اطلاعات درزمان انتخابات و دادستان کل کشور فعلی: مقامات وماموران اطلاعاتی تحت مسووليت وی مسوول زندانی کردن، شکنجه و تلاش برای اخذ اعترافات اجباری دروغين تحت فشار از صدها تن از فعالان حقوق بشر، مخالفان سياسی، روزنامه نگاران، دانشجويان و سياستمداران اصلاح طلب هستند.

۳-اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی: نيروهای تحت فرمان احمدی مقدم حملات خشونت بار عليه معترضان که به صورت مسالمت آميز تجمع کرده بودند، حمله و تخريب حريم شخصی شهروندان و همچنين حمله شبانه به خوابگاه دانشگاه تهران را هدايت کردند.

۴- سعيدمرتضوی، دادستان وقت تهران درزمان انتخابات: او حکم کلی برای دستگيری صدها فعال اجتماعی وسياسی، روزنامه نگار و فعالان دانشجويی را صادر کرد. در برخی مواقع تاريخ حکم دستگيری افراد که امضای وی را بر آن بوده است مربوط به دو روز قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ است. او همچنين مسوول فرستادن تظاهرکنندگان خيابانی به بازداشتگاه کهريزک است که درآنجا بازداشت شدگان مورد شکنجه و بدرفتاری قرارگرفته و در نتيجه چهار تن کشته شده‌اند.

۵- صادق محصولی، وزير کشور در زمان انتخابات: محصولی به عنوان وزير کشور مسووليت همه نيروهای پليس و نيروهای تحت امر دروزارت کشور را به عهده داشته است. نيروهای تحت امر او مسوولیت حمله به خوابگاه دانشگاه تهران درروزهای پس از انتخابات را به عهده دارند.

۶- قاضی ابوالقاسم صلواتی رييس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب: درجريان دادگاه های نمايشی بعد از انتخابات صلواتی يکی از سه قاضی پرونده‌های دستگيرشدگان دادگاه‌های برگزار شده بوده است. او بيش از يک صد تن از زندانيان سياسی، فعالان حقوق بشر و معترضان را به زندان های طويل المدت محکوم کرده است. حداقل ۹ حکم اعدام نيز توسط وی صادر شده است به نحوی که عنوان ” قاضی مرگ” را برای وی به ارمغان آورده است.

۷- سيدحسن فيروزآبادی رييس ستادکل نيروهای مسلح ايران: عالی ترين مقام نظامی ايران که مسووليت هدايت نيروهای نظامی از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نيروی انتظامی راکه درجريان سرکوب نقش موثری داشتند را به عهده داشته است. نيروهای تحت نظر او سرکوبی بی رحمانه‌ عليه معترضان مسالمت‌جو و دستگيری وبازداشت‌های فله‌ای انجام داده‌اند.

۸- محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: نيروهای تحت فرمان او به صورت مستقيم نقش مهمی در جريان خشونت‌های پس از انتخابات و دستگيری دگرانديشان ، سياستمداران اصلاح طلب، روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی- سياسی به عهده داشتند.

۹- قاضی محمدمقيسه، رييس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی: او مسووليت رسيدگی به پرونده بسياری از بازداشت شدگان و فعالان سياسی بعد از انتخابات خرداد ۸۸ را به عهده داشته است. او نه تنها احکام زندان طويل المدت بر اساس اتهامات بی اساس صادر کرده بلکه حداقل سه حکم اعدام برای معترضان بعد از انتخابات صادر کرده است.

۱۰- آيت‌آلله جنتی دبيرشورای نگهبان: بعد از انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ جنتی بی مهابا خواستار صدوراحکام اعدام برای معترضان بوده و لحن وی در سخنرانی‌هايش هماهنگی کامل با نيروهای سپاه پاسداران و نيروهای امنيتی داشته است. او کرارا معترضان را “محارب” خوانده، اتهامی که می تواند مجازات مرگ به همراه بياورد. جنتی مداوما خواستار مجازات اعدام برای معترضان از قوه قضاييه شده و اجرای چنين احکامی را حمايت کرده است.

۱۱- يدالله جوانی رييس اداره سياسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: او کرارا از اعمال خشونت و اعمال روش‌های سخت بازجویی (اعتراف گيری اجباری) عليه معترضان حمايت کرده است. اظهار نظرهای جوانی بخشی از کيفرخواست عليه معترضان را به خود اختصاص می‌دهد که نشان دهنده آن است که سپاه پاسداران در بازجويی‌های بعد از انتخابات نقش کليدی داشته است .(با توجه به اظهارات وی درمورد اعترافات زندانيان سياسی).

۱۲- روح‌الله حسينيان نماينده مجلس: او به صورت مداوم از اعمال خشونت عليه مخالفان حمايت کرده و خواستار استفاده از مجازات مرگ عليه ناراضيان بوده است. او يکی از طراحان لايحه ای در مجلس بود که با فوريت به مجلس ارايه شد که به موجب آن زمان تجديد نظر برای افرادی که به محاربه محکوم شده بودند را به ۵ روز کاهش می‌داد. اگر چه اين طرح از دستورکار مجلس خارج شد اما اقدام وی عملی صريح برای تسريع اعدام معترضان مسالمت‌جو بعد از انتخابات به شمار می رود.

۱۳-علی سعيدی نماينده رهبر درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی: سعيدی به صورت آشکار ازنقش سپاه پاسداران در سرکوب‌های بعد از انتخابات و همچنين استفاده از خشونت عليه شهروندان ايرانی دفاع کرده به نحوی که چنين مواضعی او را به يکی از بلندپايه ترين مقامات حکومتی تبديل کرده که از عملکرد دستگاه های امنيتی اطلاعاتی پشتيابی کرده و زمينه ادامه فعاليت هايشان را فراهم آورده است.

۱۴- آيت الله محمد تقی مصباح يزدی عضو مجلس خبرگان رهبری: پس از انتخابات رياست جمهوری وی به صراحت از اعمال خشونت شديد يا حتی استفاده از مجازات اعدام برای مبارزه با مخالفان قانونی سخن گفت و در ترويج و تشويق مجازات اعدام برای معترضان نقش مهمی را ايفا کرد. اگر چه آيت الله مصباح يزدی مسووليت اداری در جريان برخورد با معترضان بعد از انتخابات نداشته است، اما با توجه به جايگاه وی در نزد دستگاه های امنيتی، اطلاعاتی و قضايی بيم آن می رود که چنين نظرياتی يکی از دلايل صدور احکام محاربه و اعدام مخالفان باشد.

۱۵- حسين شريعتمداری مديرمسوول روزنامه کيهان يکی از افرادی است که از نخستين روزهای پس از انتخابات کانديداهای اصلاح‌طلب را به انقلاب مخملی متهم کرد و در ترويج و تشويق خشونت عليه معترضان نقش کليدی داشته است. تعريف وروايت شريعتمداری از اتهام انقلاب مخملی به زودی روايت غالب وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و بسيج و نيروهای انتظامی برای سرکوب تجمعات مسالمت آميز بعد از انتخابات شد.

samedi, juin 05, 2010

گروه کر موسیقی آذربایجانی با شرکت زنان هنرمند آذربایجان ایران
به رغم حرام اعلام کردن موسیقی و شکستن سازها محدودیتهای بسیار برای موسیقی و موسیقی دانان ، اما در اینجا و آنجادر ایران ما، مردم به تلاش شگفت انگیزی به حفط و اعتلا و اشاعه موسیقی دست زدند که اکنون ثمرش را در تولد خوانندگان جدید و گروههای جدید موسیقی می بینم. در لینک زیر یکی از نشانه های این تلاشها در آذر بایجان که اجرای یک آهنگ محلی قدیمی توسط گروه همسرایان (کُر) است که زنان هنرمند نیر در آن شرکت دارند می توان دید. مرگ بر آخوندهای پلید ضد ایرانی شادی کش و زندگی سوز



http://www.youtube.com/watch?v=A9p_UmF-aRM&feature=related

mardi, juin 01, 2010

رپ «کافران بی نام» در هجو نوحه های ام القرای اسلام
ایرج شکری
کافران بی نام، یک گروه «رپ» است که دو جوان ایرانی که فرزند یک خانواده پناهنده ایرانی در آلمان هستند درست کرده اند. اینان سال 95 به آلمان آمده و 8 سال در ارودگاه پناهندگان به سر برده اند. این دو که اکنون یکی(آرمان) حدود سی سال و دیگری(آزاد) 26 سال دارد، سال پیش در مصاحبه یی در مورد انتخاب این نام یاد آور شدند که کافر را به معنی بی اعتقاد به خدا و دین انتخاب نکرده اند بلکه از آنجا که رژیم پاسخ به هر سوالی در جامعه را از موضع دین می داد(رد و سرکوب می کرد) ماهم گفتیم اگر دین است، ما کافریم*. آنها مساله سرکوبی زنان و تحمیل حجاب را از جمله این«سوالها» ذکر کردند. آنها توضیح دادند که نام انگلیسی که آنها برای گروه خود انتخاب کرده اند «گنا هکاران بی نام» است. به گفته آزاد اصلانی انتخاب نام کافران سبب توجه زیاد و استقبال از سوی جوانان داخل کشور به این گروه شده است. کار این دو بردار که انتقاد از اوضاع ایران و عملکرد رژیم است در خارج کشور نیز از سوی ایرانیان مورد توجه واقع شده است. یکی از کارهای «کافران بی نام» واکنشی است به یکی از نوحه های «موسیقار» ساخته شده در ام القرای اسلام برای شهدای اسلام. نوحه مذکور «ممد نبودی ببینی» نام دارد. این نوحه بنا بر توضیحی که در یک برنامه تلویویزیون رژیم در مورد آن داده شده و در آن با سراینده این نوجه مصاحبه شده است، به یاد پاسدار محمد جهان آرا (متولد خرمشهر در1333 که از قبل از انقلاب از مریدان خمینی و عضو گروه منصورون بوده است و حدود 8 ماه قبل از آزادی خرمشهر در هفت مهر ماه 60 در مقام فرمانده سپاه پاسداران، در سقوط هواپیما به همراه سرهنگ فکوری فرمانده نیروی هوایی و سرلشکر فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش و کلاهدوز از فرماندهان پاسداران، کشته شد)، ساخته شده است. این نوحه را افراد مختلفی خوانده اند اما اجرای آن توسط نوحه خوان و «اشک گیر»ی به نام کویتی پور با ارکستر بزرگ همراهی شده است. کویتی پور به نظر می رسد برای امت حزب الله نامی آشنا مثل «آهنگران» است که مردم در آن روزهای اعزام گروههای هزاران نفری نوجوانان به جبهه های جنگ«حق علیه باطل» و فتح قدس از راه کربلا،- که نوحه های وی، در مدارس رهنمایی و دبیرستانها صبحها قبل رفتن دانش آموزان به کلاسها، از بلند گوی مدرسه در حالیکه همه آنها به صف شده بودند، برای آنان پخش می شد، تا «عشق به شهادت» را به آنان القاء کند-، او را «بلبل خمینی» لقب داده بودند. «برادر آهنگران» بعد از این خمینی جان پلیدش از تنش درفت و قبض سفر به دیار عدم را دریافت کرد،در «رثای امام خمینی» کاست نوحه یی با نام «اشک افشان» تولید و به بازار عرضه کرد.
یکی دیگر از کارهای کویتی پور که به نظر می رسد در بین ماتم زدگان مادام العمرِ عاشق اهل بیت عصمت و طهارات، مورد استقبال واقع شده است«عمه بابایم کجاست» نام دارد که مربوط است به واقعه عاشورا. کلیپی هم از آن در یوتیوب قرار دارد که تصویر گذاری شده با نقاشی از صحنه های«جگر سوز» است که درخت خرما و اسب سفید و نعش(در بعضی از آنها پیکانی هم در آن فرو رفته است)، از عناصر اصلی این نقاشیهای هستند. بعد از آن طنز و تمسخر مسابقه قرائت قرآن و خواندن«آیه های شتلق»**، کار گروه کافران بی نام نیز نشانه یی هم از انزجار جوانان آگاه ایران از رژیم و هم نشان از خلاقیت و خوش ذوقی جوانان ایرانی در رویا رویی با ایدئولوژی و فرهنگ و بینش آخوندی است. به نظر می رسد که از این قبیل خلاقیتها بسیار است و نگارنده گاهی تصادفی به و جود آنها پی می برم. در زیر لینک کار گروه «کافران بی نام» و اجرای اصل نوحه با صدای کویتی پور که پوشش فاخری هم از ارکستر بر آن پوشانده شده، آمده است.
کافران بی نام:
مصاحبه
http://www.youtube.com/watch?v=4tzmdvGT_dE&feature=related



رپ- ممد نبودی ببینی
http://www.youtube.com/watch?v=yEuCfPilVXw


کویتی پور- ممد نبودی ببینی
http://www.youtube.com/watch?v=hZbxdsgzuD0



کویتی پور- عمه بابایم کجاست:
http://www.youtube.com/watch?v=lhVjk0yRKZY&feature=related



اجرای دیگری با استفاده از همان ملودی(عمه بابایم کجاست) و با استفاده از تصاویری از سریالهای تلویزیونی رژیم و با زیر نویس ترجمه ترکی (ترکی آناتولی یا استانبولی) برای صدور عشق به امامت و ولایت شیعه گری. با آین آهنگ از این نوحه احتمالا باید با زیر نویس به زبان اردو، برای پاکستان وهند هم از این کلیپ ساخته شده باشد. یک ایوالله! لازم دارد این تلاش خوندی!بعد هم گوش کردن به ترانه «لب کارون» از آقاسی برای خروج از حالت افسردگی تلمبه شده با نوحه!

http://www.youtube.com/watch?v=OJxJJSDVSwI



http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=22414

*
http://www.youtube.com/watch?v=j5Ed85HGfZY

*
لب کارون
http://www.youtube.com/watch?v=oVFebtd7BRE



پ 11 خرداد 1389- اول ژوئن 2010








مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن