mardi, janvier 27, 2009






ایرج شکری


تبلیغات بی خدایان در اروپا، آمریکا و کانادا


تلویزیون فرانسوی- آلمانی آرته چند روز پیش در اخبار شب گزارشی داشت از ابتکار تبلیغاتی بی خدایان یا منکران وجود خدا در اسپانیا. ابتکار آنها این بود که مثل تبلیغات بازرگانی برای کالاها که روی بدنه اتوبوسها می چسبانند، این گروه نیز تبلیغاتی به همان شکل را در شهر بارسلون به راه انداخته اند که جمله ایست برای فکر کردن در مورد بودن و نبودن خدا. جمله که طول بدنه اتوبوس را می پوشاند این است «احتمالا خدا وجود ندارد». قصد آنها از این اقدام ظاهرا تعمیق بیشتر مفهوم جدایی دین از دولت است و فکر کردن شهروندان در این زمینه. در این گزارش نظر خواهی هایی هم از مردم شده بود. البته دینداران از این تبلیغات ناخرسند بودند اما می شود گفت که نظر دهندگان در مجموع چنین تبلیغاتی را غیر ضروری می دانستند. استدلال هم این بود که بالاخره هرکسی یا خدا را باور دارد یا ندارد و فکر کردن در این زمینه هم نیازی به تبلیغات ندارد. در مقابل کشیشی در مادرید با کمک گرفتن از مومنان تبلیغاتی را به همین شکل یعنی روی بدنه اتوبوسها، با جمله «خدا وجود دارد» به راه انداخته است. بنا بر این گزارش ابتکار تبلیغاتی اینگونه از انگلستان به اسپانیا آمده است. مبتکر این تبلیغات در انگلستان یک خانم روزنامه نگار و سناریو نویس 28 ساله انگلیسی به نانم آریان شرین است. بنا گزارش یک سایت انگلیسی زبان که گزیده بهترین مطالب نیویورک تایمز را درج می کند، سازمان دهندگان تبلیغات بی خدایی در انگستان خود انتظار داشتند که در جمع آوری کمک بتوانند مبلغی حدود 8 هزار یورو جمع کنند، اما در ظرف چهار روز مبلغ کمکها به 150 هزار یورو رسید و کمکها تا زمان انتشار گزارش مورد اشاره به 200هزار یورو افزایش یافته بود(*). شعاری که روی 800 دستگاه از اتوبوسهای لندن نصب شده بود،این بود:«احتمالا خدایی وجود ندارد، پس به نگران بودن پایان بدهید و از زندگی خود لذت ببرید».
اسپانیا را «کاتولیک ترین» کشور اروپا می نامند چرا که 80 در صد مردم آن خود را کاتولیک می دانند اما بنا بر گزارش تلویزیونی یاد شده در این کشور، کلیسا همه ساله 20 هزار تن از طرفداران خود را از دست می دهد. جدایی دین از دولت در اسپانیا 30 سال است پذیرفته شده است، یعنی باتحولاتی که بعد از مرگ فرانکو و به سلطنت رسیدن خوان کارلوس آغاز شد. فرانکو دیکتاتور مومن و متعصب آن کشور که کلیسا نیز خدمات بزرگی در سرکوبی جمهوریخواهان و چب آن کشور به او کرده بود، از جمله کشیشان به عنوان عامل اطلاعاتی برای فرانکو در زمان جنگهای داخلی عمل می کردند و در این زمینه حتی از «اعتراف به گناهان» که مومنان کاتولیک نزد کشیشان می کنند به عنوان فرصتی برای جمع آوری اطلاعات استفاده می کردند، که تعدادی از آنها در همان زمان شناسایی و توسط جمهوریخواهان اعدام شدند. با تصمیم دولت سوسیالیست اقای خوزه لوييز رودريگز زاپاته روطی سال میلادی گذشته مجسمه های دیکتاتور اسپانیا به کلی در آن کشور برچیده شد و از سوی دیگر اقداماتی برای یافتن محل گورهای اعدامهای دسته جمعی جمهوریخواهان آغاز شد. در ایتالیا هم در شهر ژن(جنوا) آته ها قصد داشتند شعارهای خود را بر بدنه اتوبوسها بچسبانند و برای این کار 13 هزار یورو هم پول جمع کرده بودند. اما به خاطر مخالفت کلیسا و اسقف صاحب نفوذ آنجا شرکتی که تبلیغات روی اتوبوسها را در اختیار دارد از پذیرفتن تبلیغات بی خدایان جنوا سرباز زده است. دبیر کل اتحادیه بی خدایان( آته ها) و آگنوستیکها(لاادریون یا ندانم گرایان) ایتالیا اظهار تاسف کرده است که در هیچ کشوری مثل ایتالیا کلیسا روی سیاست و زندگی شهروندان تاثیر گذار نیست و گفته است در این زمینه ایتالیا باید از همسایگانش درس بگیرد. قرار است در ماه فوریه جمعیت یاد شده پلاکاردهایی را در شهر بر افرازند که شعار آن این خواهد بود: «خبر بد این که خدا وجود ندارد، خبر خوب این که احتیاجی به او نداریم». در کانادا هم بحث راه انداخت اتوبوس آته ها در گرفته و به گزارش رادیو کانادا و انجمن آزادی اندیشه در تورنتو اقدام به جمع کردن پول برای این کار کرده است و قرار است تبلیغات این گروه با همان شعاری که روی اتوبوس های لندن بود، در بهار امسال به مدت یک ماه روی اتوبوسهای تورنتو قرار بگیرد. بنا بر همین گزارش چند انجمن های آته ها در چند شهر دیگر از جمله مونترال و ونکور کانادا با علاقه و از نزدیک اقدامی را که قرار است در تورنتو صورت بگیرد دنبال می کنند و احتمالا آنها هم در این شهرها تبلیغاتی از این دست به راه خواهند انداخت. بنا بر گزارش رادیو کانادا ، بناینگذار کنگره اسلامی کانادا در مصاحبه رادیویی در این زمینه گفته است هر کس آزاد است عقیده خود را ابراز کند. و کشیشی گفته است که همین که آته ها در تبلیغات خود گفته اند «احتمالا» خدا وجود ندارد به این معنی است که این «مخلوقات» به کلی منکر خدا نشده اند. چنین تبلیغاتی در واشینگتن پایتخت آمریکا هم در ماه نوامبر به ابتکار انجمن هومانیستهای آمریکا انجام شده بود. تبلیغات روی بدنه اتوبوس در واشینگتن با شعاری ملایم تری برگزار شده که پیامش این بود که چرا باور به خدا، برای خوبی و کار نیک، خوب(مفید) باشید(*). آنچه مرا ترغیب به نوشتن این یادداشت کرد، نه مساله بودن یا نبودن خدا، موثر بودن یا ضروی بودن یا نبودن آن تبلیغات، بلکه این بود که در کشورهایی که این تبلیغات در آنها انجام شده است، عدم باور به خدا و پیرو هیچ دینی نبودن ، جرم نیست. متهم و محکوم شدن به ارتداد و محاربه با خدا و رسول و مهدور الدم اعلام شدن مجازات اعدام در انتظار کسی نبست. جوامع اروپایی دورانی را که کشیشانی از قماش آخوندهای مثل خمینی خبیث و آخوند مصباح یزدی و نوری همدانی خرفت و بشدت خشونت طلب و دری نجف آیادی و آخوند پلید فلاحیان- دارندگان نقش در قتلهای زنجیره ای-،اژه ای هار و مقام معظم رهبری! سید علی خامنه ای و... داشته اند، و دوران تفتیش عقاید را چهار قرنی می شود که پشت سر گذاشته اند. تا آنجا که تجربه زندگی در این دیار نشان می دهد بی اعتقاد به خدا بودن در رابطه مردم هم تاثیر گذار نیست. به عبارت دیگر کسی که آته (بی خدا، یا منکر خدا) است ترسی از گفتن آن ندارد. البته اختلاف بین سه دین یهودی و مسیحی و اسلام، گاه تحت تاثیر بحرانهایی نظیر آنچه با یورش جنایتکارانه اسرائیل به غزه پیش آمد، یا قبل از این سر مساله کاریکاتورهای پیامبر پیش آمد، در بین گروههایی از جمعیت هم خود را نشان می دهد، اما بی خدایان ظاهرا از این موجها در امانند؛ شاید دلیلش هم این باشد که آنها به هر حال در بین جمعیت پیرو ادیان مختلف پراکنده اند و بی خدایی هم چیزی مثل دین نیست که اگر رسما هم از خانواده به کودک منتقل نشود(مثل انجام مراسم غسل تعمید نزد کاتولیک ها)، معمولا اسما منتقل می شود. به علاوه در یک خانواده اگر پدر بی خدا( آته) بود، نباید گمان برد که مادر هم حتما باید بی خدا باشد یا بلعکس.
در ایران اگر چه آشکار اعلام کردن بی اعتقادی به خدا مثل جوامع دموکراتیک ممکن نیست اما بی خدایان در ایران در دوران قبل از انقلاب وجود داشتند، اکنون هم وجود دارند. در بین بی خدایان می توان زوجهایی را دید که یکی بی اعتقاد به خدا و دین است ولی دیگری به خدا اعتقاد دارد و حتی ممکن است این اعتقاد همراه با رعایت بسیاری از آداب دینی هم باشد ولی این اختلاف در باور به خدا، عموما مساله یی در بین زوجها ایجاد نمی کند. البته در ایران بی خدایان بیشتر مردان خانه هستند تا زنان و زوجهای بی خدا هم وجود داشتند و حتما حالا تعداشان بیشتر شده است. چون موارد متعددی در همان دهه اول حکمرانی آن سید شرور خونریز، «آن ابلیس پیروز مست»، روح الله الموسوی الخمینی، از بین افراد نماز خوان از بین مردم عادی که به شناخت عینی از اسلام ناب محمدی و سیره نبوی در رفتار و اقدامات جناینکارانه و ظالمانه خمینی و آخوندها دست یافته بودند، نماز و روزه را کنار گذاشتند. یکبار همان اوائل به قدرت رسیدن خمینی مهندس بازرگان گفت با کارهایی که به اسم اسلام صورت می گیرید، به جای «یدخلون فی دین الله افوجا» با « یخرجون من دین الله افوجا» مواجیهم(نقل به مضمون).
در بیشتر کشورهای اروپایی بنا بر آماری که گه گاه در لابلای اخبار شینده می شود، به طور روز افزون از پیروان کلیسا و دینداران مومن کم می شود و کلیساها متروک می شوند و کمتر کسی هم رغبتی به کشیش شدن دارد. در فرانسه تعداد کلیساهایی متروک 15 هزار برآورد می شود که بیشتر آنها در قرن 18 و 19 ساخته شده اند و از آنجا که این کلیساها که بیشتر در شهرهای کوچک و روستاها قرار دارند، جزو میراث ملی شمرده نمی شوند، و به خاطر اصل جدایی دین از دولت، پولی از بودجه عمومی برای تعمیر و نگهداری آنها هزینه نمی شود، و به خاطر همین، بنا بر آنچه چند ماه پیش در گزارش کانال 2 تلویزیون فرانسه آمده بود، سه هزار واحد از این کلیساها که دیوارها یا سقفهاشان، ترکها و شکافهایی برداشته اند که آنها را در معرض ریزش و بوجود آوردن حادثه و به خطر انداختن جان مردم قرار داده است، راه جز تخریبشان نیست و تخریب خواهند شد. در لندن کلیساهای متروک را با حفظ کامل نمای بیرونی و انجام تعمیرات لازم از داخل تغیر داده و تبدیل به مجموعه یی از آپارتمانهای مسکونی می کنند و بفروش می رسانند. در فرانسه معدود صومعه هایی که هنوز راهبه ها یا راهبانی دارند، با مشکلات مالی رو به رو هستند و هدایای مومنان برای گردش امورشان کافی نیست و برای تامین هزینه خود، دست به تولید محصولاتی میزنند. از جمله **تولیدات صومعه ها می تواند مشروبات الکلی باشد.
در ایران ما هنوز گرفتار رژیم ولایت فقیه هستیم. ولی فقیه با ولایت مطلقه اش، ادامه حکومت رسول الله و نماینده خدا روی زمین است و می توان به دلخواه خود، زیرآب قانون و دولت و حقوق شهروندان را هر وقت خواست یکجا بزند. همچنان که به یک نامه دو خطی به کروبی رئیس وقت مجلس، لایحه یی را که برای بحث به مجلس برده شده بود روانه زباله دان کرد. بحث وجود یا عدم وجود خدا که جای خود دارد زمانی که دیو جماران خمینی خونریز هنوز زنده بود، وقتی به مناسبت تولد دختر پیامبر اسلام - که رژیم سی سال است تلاش می کند به عنوان روز زن آن را به جامعه ایران زوزچپان بکند- در یک نظر خواهی خیابانی در مورد الگوی زن نمونه خانمی به سوال جهت دار گزارشگر برای گرفتن جواب مورد نظر صدای جمهور ی اسلامی ، نظر منفی به الگو بودن فاطمه زهرا برای زنان ایرانی در دنیای امروز داد و شخصیت یک سریال تلویزیونی ژاپنی به نام اوشین را الگوی مناسبب دانست، و آن نظر خواهی از رادیو پخش شد، یکهو عربده خمینی بلند شد که اگر پخش آن نظر خواهی به قصد توهین صورت گرفته باشد مسئول برنامه محکوم به اعدام است و دستور تحقیق و مجازات داد که منجر به اخراج از کار و مجازات زندان برای دست اندر کاران آن برنامه شد. این ماجرا تنها چند ماهی بعد از سرکشیدن جام زهر آتش بس توسط خمینی اتفاق افتاد. باز می شود نمونه آورد از اختناق تحت حکومت اسلامی، مثل تهدید سید علی خامنه ای ولی فقیه علیه عمادین باقی به خاطرنظراتی که نفی مجازات اعدام داده بیان کرده بود، یا جنجالی که به خاطر سخنرانی هاشم آقاجری در همدان، به راه افتاد که در آن کم نبودند آخوندهایی مثل آن آخوند بی پدر مادر آیت الله نوری همدانی که خواهان اعدام او بودند و سر او را طلب می کردند. اگر دانشجویی نمایشنامه یی در انتقاد از شهادت طلبی های پوچ و مردن در رکاب آقا امام زمان نوشت، همان بلا بسرش می آید که سر نویسنده نمایشنامه کنکور وقت ظهور آمد و در آن ماجرا بعد از آزار و فشار بسیار وقتی تهدیدات حکم اعدام از سر نویسنده نمایشنانمه گذشت و حکم به زندان تبدیل شد، پاسدار نقدی که مقام بلند پایه یی درنیروی انتظامی – نیرویی که ضابط قوه قضائیه و مامور اجرای قانون و ناظر رعایت آن است-، کف برلب خط و نشان کشید که کاری به حکم دادگاه مادگاه ندارد اگر شده بعد از بیست سال دیگر خودش آن دانشجو را که به «آقا امام زمان توهین کرده» به مجازات خواهد رساند، که معنی آن چیزی جز تهدید به کشتن او نبود. ما در ایران با آخوندهای بی پدر مادری مواجه هستیم که به خاطر انحصار قدرت، وقتی کارشان به اختلاف برسد از تحقیر و توهین و سرکوب یکدیگر هم رویگردان نیستند چه برسد به مردم و البته همه می دانیم که آخوندها تماما جنایات و بیدادگریهای خود را براساس احکام اسلام و قرآن انجام داده و می دهند . مثل کشتارهایی که از مردم غیر خودی ایران کردند و بلایی که سر خودی های منتقد مثل آخوند و منتظری و عبدالله نوری آوردند و حال بعد از سالها افشا شده که آیت الله لاهوتی را هم با خوراندن استرکنین به قتل رسانده اند. مرگ احمد خمینی هم بنا بر انچه در لا به لای ماجرای قتلهای زنجیره یی به بیرون درز کرد، قتل از روی نقشه بوده است. این که گفتم خدانشناس و بی پدر مادر روشن است که به مفهموم رایجی که مردم به عنوان صفتی برای افراد رذل و فرومایه بکار می برند گفتم و الا همه می دنیم که بی پدر مادر یتمی نیست که پدر و مادر خود را از دست داده باشد آدمی هم که بدون داشتن پدر و مادری قدم به عرصه وجود گذاشته باشد وجود ندارد. مسیح پیامبر هم که مادرش در زمان بارداری او هنوز باکره بود، به هر حال پدری داشت که دور از چشم همه نطفه او را در بطن مادرش کاشته بود گویا خود خدا یا فرشته مقربی از سوی او بوده است!. خدا نشناس هم در محاوره مردم به این معنی نیست که طرف منکر خدا است. بسیاری از حاج آقا های چند بار سفر حج رفته که احتمالا هیچ وقت نماز صبحشان قضا نشده در شمار همان خدا نشناسان هستند. خود سید اسدالله لاجوردی برای این که نماز صبحش به دلش به چسبد و در ضمن بیشتر در نزد خدا ماجور باشد، بعد از وضوگرفتن به جان زندانیان می افتاده و سصد چهار صد ضربه شلاق به آنها می زده است. نمونه های بسیار فراوانی از این افراد نماز خوان اعم از زنده یا مرده در بین مقامات جمهوری اسلامی را مردم وقتی با رعایت نزاکت فحش می دهند، باهمین صفت خدانشناس یا بی پدر مادر یا هردو نام می برند. اولینش خود خمینی است و بعد انبوهی از عمامه دار و غیر امامه دار هستند که با همین صفت خوانده می شوند مثل لاجوردی جلاد(اگر چه خاتمی در مرگ او سوگوار شد و پیام فرستاد)*** یا مثل وزیر ارشاد کنونی یا مثل پاسدار تواب ساز و مشاور مقام رهبری، مدیر کیهان حسین شریعتمداری، خود مقام معظم رهبری ولی مر مسلمین و امید مستضعفان جهان آیت الله سید علی خامنه ای! هاشمی رفسنجانی و...
به نظر من اگر روزی- در آینده بی که دیگر این رژیم در ایران برچیده شده است-، آته ها یا بی خدایان و منکران خدا در ایران خواستند تبلیغاتی از آن نوع که شرحش گذشت راه بیاندازند، شعارشان نباید روی بودن یا نبودن خدا طرح بشود، چون اولا در ادبیات کلاسیک ایران شاعرانی می توان یافت که خداوند توانا را که در توصیف قدرت لایزالش از جمله گفته اند« الهی تو آنی توانی تپانی جهانی به آنی ته استکانی»، مورد انگولک قرار داده اند و از کارش اشکال گرفته اند، اگر چه منکر وجود و بودنش نشده اند. از جمله ناصرخسرو با آن قصیده معروفش که در آن از جمله گفته است « خدایا راست گویم فتنه از توست ولی از ترس نتوانم چخیدن(حرف زدن)» یا خیام در خیلی از رباعیاتش، خالق یکتا را انگولک کرده و به کارش مستقیم یا غیر مستقیم ایراد گرفته، از جمله گفته است «گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/برداشتمی من این فلک را زمیان/ از نو فلکی دگر چنان ساختمی/ کازاده به کام دل رسیدی آسان». ثانیا آن چه برای ما مساله ساز بوده و در سی سال گذشته فاجعه آفرین بوده اسلام بوده و تعالیم و رفتار پیامبر اسلام بوده که آخوندها سرمشق قرار داده اند، نه مساله باور به خدا. باید توجه داشت که خدای همه یکتا پرستان (موحدین) یکی است ولی پیامبر همه یکی نیست. از اینها گذشته اگر کسی در کنج دل و ضمیر خویش جایی برای خدایی دارد که اورا آفرینده هستی می داند و گاه با او در دل می کند یا گاه چشم کمک و یاری از سوی او دارد یا او را کیفر دهنده ظالمان می داند، بازهم یک امر شخصی است و چندان مساله ساز نیست، اگر چه چشم امید به الطاف اللهی دوختن انسانها را از درست اندیشیدن و یافتن رابطه علت و معلول در مسائلی که با آن مواجهند و یافتن راه حل برای آن، می تواند باز بدارد. دیگر این که مساله بود نبود خالقی برای هستی بحثی خیلی فلسفی و بحثی نظری است و وارد شدن به آن در سطحی از آگاهی که بین توده های محروم و حتی طبقه متوسط وجود دارد، به احتمال زیاد تاثیر زیادی روی خدا باوران نخواهد داشت. اما تعالیم محمد رسول الله را با نمونه های عینی و تجربی از آن چه در طول حاکمیت روضه خوانها بر مردم ایران گذاشته است( که شعار یا روسری یا توسری و یا مجازات قطع دست و چشم از حدقه در آوردن و سنگسار کردن و مشروع کردن نکاح و جماع با دختر بچه 9 ساله)، از آن در آمده است، می توان به قضاوت و داوری مردم و برانگیختن بحث گسترده در افکار عمومی گذاشت. به خاطر همین من معتقدم مناسب ترین موضوع برای تبلیغات «اتوبوسی» در آن آینده مورد نظر، می تواند این باشد« مردم! آیا به عقد درآوردن یک دختر بچه 9 ساله توسط یک مرد 54 ساله و همبستری(جماع) کردن با او کاری زشت و شنیع نیست؟ این کاری بود که پیامبر اسلام با عایشه کرد». من بر این عقیده ام که آن چه باید دفترش برای همیشه در ایران بسته شود، بحث معصومیت و جانشیان معصوم است. تا زمانی که سایه مبارک اهل بیت عصمت و طهارات بر ذهن توده های محروم و بخش بزرگی از جمعیت ایران چیره است، تا عزاداری و نوحه خوانی مستمر در ماتم خاموشی اختران ولایت مردم را سیاهپوش و عزادار می کند، جامعه ایران به تحول واقعی که باید در تعالی و اعتالی فرهنگی و فکری وسیع ترین و پرجمعیت ترین لایه ها و طبقه اجتماعی متجلی شود، دست نخواهد یافت و درجازدنها و واماندگی در گل و باتلاق تبعیض جنسی و تعصب و خشونت ادامه خواهد داشت. روحانیت شیعه بند ناف و شیشه عمرش به همین عزاداری هاست، آنها هنری و تخصصی جز «اشک گرفتن» از توده های نا آگاه و عقب مانده از طریق«ذکر مصیبت» ندارند. آنها این توانایی را هم دارند که با استفاده از جهل و تعصب مذهبی تودها، یا استفاده از لمپنها، سپاه و دسته های فاشیستی سرکوب ارعاب راه بیاندازند که در این زمینه ما طی سی سال گذشته با انواع رسمی و غیر رسمی آن آشنا بوده ایم. دسته های اوباش جمهوری اسلامی چهره های سرشناسی چون سردار سرتیپ دکتر الله کرم و حاجی بخشی دارد. روحانیت و مرجعیت شیعه آفت بزرگ پیشرفت و تحول اجتماعی در ایران است که متاسفانه این نقش منفی کمتر در بحثهای اوپوزیسیون مورد توجه قرار گرفته و می گیرد. باید بیشتر به آن پرداخت. بهای بسیار بسیار سنگینی که ایران و مردم ایران برای اجرای احکام اسلام تحت حاکمیت روحانیت و اوباش پیرو آن داده است باید در جهت گشودن فصل جدیدی در تحولات اجتماعی در ایران بکار گرفته شود. سرمایه داری با همه نابرای و ستم طبقاتی که در خود دارد، یا روسری یا توسری، قطع دست و سنگسار،ارزش گذاری برای جان زن به اندازه نیمی از ارزش جان مرد و یا ارزش گذاری برای پرداخت زیان(دیه) با معیار بز و شتر را ندارد. اینها از مکتب اسلام و از روحانیت، عارض جامعه ایران شده و باید فکر جارو کردن آن را تا زمانی که جارو نشده است پیوسته زنده نگاه داشت و در تبلیغ و ترویج آن کوشید.
:منابع و توضیحات






:- به زبان انگلیسی*
http://www.nytimes.com/2009/01/07/world/europe/07london.html?hp

مطالبی در همین زمینه(تبلیغات آته ها) به زبان فرانسه
http://www.rue89.com/ibere-espace/2009/01/11/une-campagne-de-pub-pour-latheisme-met-lespagne-en-emoi
http://observers.france24.com/fr/content/20081126-une-pub-anti-dieu-bus-londres?page=1


**یکی از صومعه هایی که مشروب الکلی تولید می کند و سابقه تولیدش به خیلی قبل از برقرار شدن جدایی دین از -دولت و حتی به قبل از انقلاب کبیر فرانسه بر می گردد، صومعه ای است که در استان ایزر فرانسه قراردارد. تولید این صومعه که لیکوری است با درجه الکلی 40 که در دو رنگ سبز و زرد و با فرمولی که سری نگه داشته شده و گویا ترکیبی از الکل و مخلوطی از عصاره 120 گیاه، تولید است می شود و معروفیت دارد. لینک های زیر تاریخچه مربوط به تولید مشروب الکلی در این صومعه است-





به زبان فرانسه
http://www.chartreuse.fr/pa_histoire_liqueurs.htm
http://fr.wikipedia.org/wiki/Chartreuse_(liqueur)
: پیام خاتمی به مناسبت ترور لاجوردی جلاد اوین***http://www.hamshahrionline.ir/HAMNEWS/1377/770602/siasi.htm#siasi3
پ 8 بهمن 1387- 27 ژانویه 2009

jeudi, janvier 15, 2009

جنایت محکوم کردنی و جنایت با اجر دنیوی و اخروی


ایرج شکری


جنایت محکوم کردنی و جنایت با اجر دنیوی و اخروی


دولت متجاوز اسرائیل بار دیگر دست به یک جنایت ضد انسانی در کشتار غیر نظامیان فلسطینی در غزه زد و بعد از بمبارانهای هوایی یورش با تانک را به مناطقی از غزه شروع کرد. افکار عمومی جهان از این اقدام جنایتکارانه بشدت ابراز انزجار کرد و در یایتحت کشورهای اروپایی تظاهرات متعددی در محکوم کردن اقدام دولت اسرائیل و حمایت از مردم غزه برگزار شد. در روز شنبه 10 ژانویه دوباره در پاریس و شهرهای مختلف فرانسه تظاهرات بزرگی در محکوم کردن حملات اسرائیل به غزه و کشتار وحشیانه غیرنظامیان فلسطینی که کودکان بسیاری در بین قربانیان آن هستند برگزارشد و در لندن و کشورهای شمال اروپا نیز مردم بعد ظهر روز همان روز بخشی از تعطیل آخر هفته خود را در هوای سرد به همدردی با فلسطینیان و محکوم کردن اقدامات اسرائیل گذراندند. این تظاهرات البته اگر چه صدای اعتراضی است گسترده که علیه ظلم و توحش اسرائیل در مورد فلسطینان،بلند شده است اما واقعیت این است که جنبه نمادین دارد و تاثیری برای توقف کردن اقدمات ضد انسانی ارتش اسرائیل ندارد. این کار را فشار دیپلماتیک بین المللی می تواند بکند، اما در این درنده خویی علیه فلسطینان آمریکا مثل همیشه پشت سر اسرائیل قرار گرفت و از اقدامات اسرائیل حمایت کرد و شهردار نیویورک رهسپار اسرائیل شد تا حمایت خود را از اقدمات اسرائیل در حمله به «گروه تروریست حماس» اعلام کند. لابی یهودیان در آمریکا که طبعا حامی اسرائل هستند، چنان قوی است که محمد رضا شاه با این که دوست اسرائیل بود اما از زمان جنگ 1373 گامهایی در نزدیک شدن به اعراب برداشته بود، در مصاحبه یی تلویزیونی( به زبان انگلیسی) در سال 1976 (دو سال قبل از انقلاب) نارضایی خود را از آن به صراحت اعلام کرد. وی در آن مصاحبه بر کنترل روزنامه ها و رسانه و بانکها و مراکز مالی توسط لابی یهودیان و این که آنان برسیاست خارجی آمریکا و جهت دادن بنا بر دیدگاههای خود تاثیر گذار هستند تاکید کرد(*). در فرانسه رئیس جمهور این کشور که خود اوائل بمباران غزه راهی اسرائیل شد تا دولت آن کشور را به قطع بمباران تشویق کند مسئولیت تشنج را بعهده حماس گذاشت که به مناطق مسکونی اسرائیل موشک شلیک می کند. مساله دیگر این که تا زمانی که فشارهای دیپلماتیک و محکومیت در مجامع بین المللی با تبیه های جدی تاثیر گذار همراه نباشد، تاثیری در مهار کردن اسرائیل نخواهد داشت. موجودیت کشور فلسطین همزمان با موجودیت اسرائیل به رسمیت شناخته شده است چون اساسا چیزی به اسم دولت اسرائیل تا 1948 وجود نداشت.این فلسطین تحت قیمومیت انگلستان بود که تقسیم شد در بخشی از آن اسرائیل به وجود آمد. بعد از جنک شش روزه ژوئن سال 1967 که اسرائیل دست به اشغال سرزمنیهای بیشتری از خاک اعراب زد، شورای امنیت سازمان ملل طی قطعنامه ای (242) اسرائیل را موظف به باز پس دادن مناطق اشغالی کرد اما این دولت غاصب که قطعنامه را پذیرفته بود اجرای آن را به بهانه های مختلف معلق گذاشت.
اهداف اسرائیل از حمله و سیاست منطقه ای رژیم
حامیان اسرائیل، راه پیمائیهایی در روز یکشنیه 11 ژانویه در برلن در آلمان و در لیون و تولوز ار شهرهای فراسنه و دو سه پایتخت دیگر اروپایی برگزار کردند. در گزارشهایی که در تلویزیونهای فرانسه از تظاهرات حامیان اسرائیل در برلن در آلمان و لیون در فرانسه نشان داده شد، آنها شعارهایی نبز در محکوم کردن «ایران» به عنوان حامی اسلامیستها و «حماس تروریست» همراه داشتند و یکصدا فریا د می زندند«حماس تروریست». مقامات اسرائیلی در توجیه کشتار غیر نظامیان در غزه، مثل مورد لبنان مدعی هستند که این تروریستهای حماس هستند که از ساختمانهای مسکونی برای پرتاپ موشک و انبار مهمات استفاده می کنند و آنها هستند که زنان و کودکان را سپر خود قرار می دهند و هدفهای بمباران شده مکانهایی بوده اند که از آنها موشک شلیک شده و بهانه هایی از این قبیل، اما روشن است که این کشتارها و ویرانگرانیها از غیر نظامیان و آنها را محدویت غذایی و درمانی قرار دادن آنان، با هدف خسته کردن و به زانو در آوردن ساکنان غزه و متوجه کردن خشم آنان به سوی رهبران جنبش حماس صورت می گیرد. هدف اصلی از این حمله در بعد نظامی ویران کردن تونلهای زیرزمینی در مناطقی از غزه که با مصر هم مرز است و پایان دادن به انتقال تسلیحات و کالا از آنجا به غزه اعلام شده، و هدف سیاسی از این حملات آنطور که یک وزیر کابینه دولت اسرائیل عنوان کرد، تضعیف قدرت حماس برای واداشتن آن به پذیرفتن راههای مذاکره و همزیستی است. نماینده اسرائیل در یونسکو که عصر یکشنبه 11 ژانویه در یک میز گرد تلویزیونی در کانال 5 تلویزیون فرانسه شرکت داشت در دفاع از این حملات نظامی استدلال می کرد که درهم کوبیدن حماس سبب خواهد شد که دیگر موشکی به اسرائیل شلیک نکند همچنان که بمباران مواضع حزب الله در بیروت سبب شده است که دیگر موشکی از لبنان به اسرائیل شلیک نشود.
تردیدی نیست که رژیم ولایت فقیه نقش مخرب در روند صلح بازی می کرد و این رژیم با تشویق حماس به عملیات خشونت آمیز از این سو و راستگرایانی چون آریل شارون از آن سو، دست به دست هم دادند تا یاسر عرفات را از صحنه خارج کنند. اتهامی که اریل شارون برای تخریب مراکز اداری دولت خودگردان و بعد محاصر مقر یاسر عرفات و قطع آب وبرق وتلفن آن، به یاسر عرفات وارد می آورد این بود که او مانع از انجام علملیات تروریستی نمی شود و این در حالی بود که او امکان مهار حماس را نداشت. به هر حال هم رژیم و هم راستهای اسرائیل در شقه کردن فلسطینان موفق شدند.آریل شارون وقتی خبر درگذشت عرفات اعلام شد، با کروات قرمز در برابر دوربینهای تلویزیونی ظاهر شد و به دون اشاره مستقیم به مرگ عرفات آن را رویداد مثبتی در جهت هموار شدن راه گفتگو و دست یابی به راه حل دانست، اما زیاد طول نکشید که «سرپنجه شاهین قضا»، به جانش چنگ انداخت و خرسندی این آمر کشتار تل زعتر از همراه هوش و حواس و هستی اش، در حالت نیمه مرگ کما فرو رفت.
از شقه شدن فلسطینها تا اینجای کار سود را بیشتر رژیم برده است تا راستگرایان جنگ طلب اسرائیل، به این دلیل که اگر چه رژیم میلونها دلار در این میان خرج کرده و فراموش نکرده ایم که بعد از پیروزی حماس در انتخابات 50 میلون در در اختیار آن گذاشت، اما هزینه واقعی را مردم سرزمینهایی مثل لبنان و فلسطین می پردازند که آنجا صحنه شطرنج سیاست منطقه ای رژیم است و تداوم جنگ و خشونت طبعا تاثیرات منفی خود را در داخل اسرائیل هم باقی می گذارد. استراتژی رژیم در این منطقه، ممانعت از تحقق صلح به تداوم اوضاع بحرانی و بهره برداری از آن برای تقویت و گسترش جنبشهای اسلامی است. هدف نابودی دولت اسرائیل، هدفی است که دیگر فلسطینان نیز آن را کنار گذاشته اند و در میز گرد تلویزونی یکشنبه 11 ژانویه که قبلا به آن اشاره شد، کارشناسان و افراد مطلعی که در آن شرکت کردند یاد آور شدند که اگر چه حماس رسما کنار گذاشتن این هدف را اعلام نکرده اما دیگر حرفی از آن نمی زند. از سوی دیگر مقامات اسرائیلی نیز در مصاحبه های خود تاکید داشتند که هدفشان نابودی حماس نیست، فقط ضعیف کردن آن و از بین بردن قدرت موشک اندازی آن (1) و همچنین منهدم کردن تونلهایی بین غزه و منطقه مرزی مصر است که به ادعای آنها از طریق آنها حماس موشک و تسلیحات وارد می کند. با این حال در یکی از گزارشهای خبری تلویزیونی در روز 13 ژانویه به این مساله اشاره شد که به رغم بمبارانهای متعدد این منطقه که یک نوار 14 کیلومتری است، همزمان با این بمبارانها و انهدام تونلهای موجود،حماس تونلهای تازه ای احداث می کند. گویا به ادعای منابع اطلاعاتی اسرائیل حماس در این منطقه 600 تونل ایجاد کره بود که طی چند روز بمباران 200 تونل از بین رفته است.
جنایات بی کیفر اسرائیل و فاجعه غزه
به رغم ممنوعیت ورود خبرنگاران به غزه از سوی اسرائیل، اما به هر حال تصویری از جنایات اخیر اسرائیل علیه غیرنظامیان ساکن غزه با یمن خبرنگاران محلی و معدود خبرنگاری که در غزه بودند، به بیرون راه یافت جایی برای توجبه این اقدام جنایتکارانه به عنوان جنگ نمی گذارد. اما فشارهای دیپلماتیک از آنجا که حمایت آمریکا از اسرائیل و اقدامات ضد انسانی آن بی قید وشرط است و پیوسته از وتو خود در شورای امنیت سازمان ملل به نفع استفاده می کند فشارهای دیپلماتیک را خنثی می کند. دیگر این که از آنجا که این دولت متحاوز هیچوفت به خاطر اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی و جنایتکارانه اش (مثل اقدام به بمباران مقر سازمان آزادیبخش فلسطین در سال 1985 در تونس که در آن عرفات جان سالم بدربرد اما تعداد زیادی-به گفته خود اسرائیل نزدیک به 60 تن- از فرماندهان و اعضای ساف کشته شدند و ترور خلیل الوزیر معروف به ابوجهاد در سال 1988 که آنهم در تونس صورت گرفت. اومرد شماره 2 ساف و مبتکر حرکت و اقدام انتفاضه شمرده می شد.) تنبیه درخوری دریافت نکرده، هم چنان به یاغی گری ادامه خواهد داد. در رویداد اخیر اسرائیل حملات هوایی و زمینی خود را که وارد هفته سوم شده در منطقه غزه تشدید کرده است. اقدامات اسرائیل هنوز سبب قطع شدن موشک اندازی حماس به اسرائیل نشده است. یورش نظامی اسرائیل به نوار غزه تا روز 14 ژانویه بیش از 1000 کشته به جا کذاشته که اکثر آنها مردم عادی هستند و در مقابل اسرائیل تنها 13 نفر تلفات داشته است. مردم بی پناه زیر بمب تکه پاره می شوند و خانه و کاشانه شان ویران می شود. مقامات اسرائیل با ندادن اجازه ورود به یک گروه امداد پزشکی به غزه که یک جراح فرانسوی هم در بین آنها بود که در برای مداوای زخمیها به شدت مورد نیاز است، در واقع رفتار دکتر منگله نازی را به نوعی پیش گرفته اند. او از انسانها مثل موش و خوکچه هندی برای آزمایشات پزشکی استفاده می کرد و آنها را زجر کش می کرد، اینان زن و کودک پیر وجوان را زیر اول زیر بمب و آوار زخمی می کنند و بعد با ایجاد محدویت برای درمان، آنان آنها را زجر کش می کنند. به گفته پزشک جراح فرانسوی در گزارشی که در اخبار روز 13 ژانویه از یکی کانالهای تلویزیونی فرانسه پخش شد، این گروه امداد 5 روز بود که منتظر اجاز مقامات اسرائیلی برای ورود به عزه بود. روز 14 ژانویه کانال 3 تلویزیون فرانسه توانست با پزشکی فرانسوی که موفق شده بود به غزه و بیمارستان آن شهر برود، در مورد اوضاع سوالاتی کرد. این پزشک اوضاع را فاجعه آمیز خواند و از کمبود شدید دارو و امکانات در بیمارستان از جمله نبودن آنتی بیوتیک و داروهای ضد درد سخن گفت او گفت که داروهای ضد درد برای کاهش درد زخمیها مورد نیاز است و به طور مثال یادآوار شد که برای دختر بچه یی که پایش قطع شده ، دارویی برای کاهش درد او در دسترس نیست. به گفته این پزشک جای امنی برای مردم غیرنظامی که خانه هایش ویران شده وجود ندارد و حتی بیمارستانها مکان امنی نیستند.او ادعای اسرائیل مبنی بر بازگشتن «دالانی» برای کمکهای بشر دوستانه را تکذیب کرد.
یهودیان صلحجو
با تمام این احوال به نظر من جنایات دولت اسرائیل نباید عاملی برای توجیه تمایلات ضد یهودی شود. در ده – پانزده سال گذشته لااقل دوبار در بین اخبار و گزارشات مربوط به منازعات فلسطینیان و اسرائیل خوانده یا شنیده ام که گروهی از خلبانان اسرائیلی طی نامه ای با امضای جمعی تاکید کرده اند که آنها در بمباران مناطق مسکونی شرکت نخواهند کرد. امضای جمعی نامه، مثل اعتصاب کردن از ممنوعیتهایی است که برای ارتشیان در همه ارتشها برقرار است و خلبانان اسرائیلی هم به امری خلاف مقرارت دست زده بودند. یک بار هم 5 یا 6 سال پیش بود که در یک برنامه مستند تلویزیونی که تحت عنوان فراریان از خدمت پخش شد در آن با سه افسر از سه ارتش مختلف که به خاطر جنایتکارانه بودن اقدام فرماندهانشان ارتش را رها کرده بودند گفتگو شده بود؛ یکی از این سه نفر یک سرهنگ اسرائیلی بود که به خاطر اقدام آریل شارون که در زمان محاصره و کشتار فلسطینان دراردوگاههای صبرا و شتیلا درسال 1982 دراعتراض به این اقدام و این که کار ارتش به گلوله بستن غیر نظامیان نیست، ترک خدمت کرده بود. همچنین باید به جنبش صلح خواهی در اسرائیل توجه داشت که چگونه از اقدامات اسحاق رابین در جهت دست یابی به صلح با فلسطینان حمایت می کردند و به باور من امروز با اوضاعی که پیش آمده بیشتر از زمان رویداد ترور رابین می توان دریافت که اقدم آن یهودی متعصب که ایگال امیر نام داشت در ترور او کاری نفرت انگیز با پیامدهای تاسف بار برای هر دو سو به ویژه برای فلسطینان بوده است.

اشک تمساح ریختن رژیم
در این میان به رغم اشک تمساح ریختن برای فلسطینان قربانی شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی ، برای امثال خامنه ای و نوچه های نظامیش از قبیل رحیم صفوی که رویاهایی برای 50 سال آینده رژیم دارد، اوضاع شعف انگیز است. به این خاطر که از آبی که خود در گل آلود کردنش نقش داشته اند می توانند ماهی بگیرند و شعارهای صدور انقلابشان را بلند تر فریاد بزند و پول و سلاح به منطقه بحران سرازیر کنند آتش بحران را شعله ور نگهدارند. تشنج آفرینی و موش دوانی در روند صلح از آن جهت در سیاست خارجی رژیم نقش غیر قابل صرفنطر کردن دارد که بحران و تشنج از آن نوع که در فلسطین و لبنان وجود دارد و عامل اسلام و غیر اسلام یا شیعه و سنی در تنش نقش دارد؛ بستر بسیار مناسبی برای مداخله و نفوذ رژیم است و از این طریق است که به عنوان یک بازیگری مهم در رویدادهای منطقه می تواند شناخته شود. البته هزینه های این جاه طلبهای رژیم هم از تروتهای ملی ایرانیان و پرداخت می شود و هم نقش تشنج آفرین و اهداف توسعه طلبانه رژیم سبب سوختن فرصتهای بسیار برای توسعه کشور و بباد دادن بخشی دیگر از ثروت کشور - از جمله پروژه بسیار پر هزینه رکتور اتمی بوشهر که هنوز هم به مرحله راه اندازی و بهره برداری نرسیده است، از آن جمله است- می شود. در حالی که اگر تشنج آفرینی ها نبود، احتمالا تجدید قرار داد با شرکت پیمانکاران فرانسوی و آلمانی امکانپذیر می بود و میدان برای روسها خالی نمی ماند تا ریش و قیچی دست آنها باشد و اینقدر کار را کش پیدا کند یا کش بدهند و این همه هزینه برای کشور ایجاد شود. اما در منطقه تشنج همانطور که اشاره شد، مردم کشورهایی مثل لبنان و در فلسطین فلسطینان هستند که بهای سنگین جاه طلبیهای رژیم را می پردازند.
جنایت مأجور
این رویدادها مرا به یاد آن روزهای سیاه حمله به گنبد و حمله به سنندج از از بین هزاران روز سیاه از دوران سیاهی که خمینی برای مردم ایران با آن تفکرات ارتجاعی رغم زد انداخت. مردم بی سلاح روستاهایی در ترکمن صحرا و در کردستان قتل عام کردند و زنان و دختران را در مواردی مورد تجاوز قرار دادند. کشتار قارنا در کردستان از اولین جنایات رژیم بود. بعد از آن نیز شهرها و روستاهای کردستان مورد حمله های متعدد با هلی کوپتر های جنگی و شلیک توپ و خمپاره قرار گرفت و فانتوم ها با پرواز از ارتفاع پایان با صداهای کرکننده شان در مردم ایجاد رعب و وحشت می کردند. همکار کردی داشتم که خانواده اش در مهاباد بود. خانه شان هدف راکت شلیک شده از هلی کوپترهای کبرا قرار گرفته بود که خلبانانی امثال شیرودی آنرا هدایت و به مردم شلیک می کردند. او پدر زنش کشته شده بود وبچه چهارساله اش در اثر انفجار راکت کر شده بود و تنی چند از افراد خانواده اش مجروح شده بوند. این همکار کرد عکسهایی از درنده خویی های پاسداران در کشتار مردم در کردستان بمن نشان داد که یکی از آنها همیشه در خاطرم هست و آن عکس جنازه جوانی بود که سرنیزه ژ-3 را از وسط سرش کوبیده بودند و سر آن از زیر گونه اش بیرون آمده بود. بخشی از صورت او ورم کرده و کبود بود. من گمان نمی کنم که چنین بلایی را بشود با یک ضربه سر کسی آورد. بی ترید او را نشانده و سرنیزه را با ضرباتی به انتهای آن حالا یا با سنگ یا قنداق تفنگ یا هر چیز دیگری به جمجمه او فرو کرده بوند. خمینی تما جنایاتش را به نام اسلام و قرآن و بنابر سیره نبوی انجام می داد، و چون تمام این کارها را برای اجرای احکام الهی و دستورات نبی انجام می داد همه را طبعا نزد خدای خود و در آخرت مآجور می دانست. خمینی در 26 مرداد 1358 زمانی که در قم اقامت داشت در یک سخنرانی شدید اللحن که در آن اظهار تاسف کرد که چرا از اول چوبه های دار میدانهای بزرگ برپا نکرده و سران و احزاب و دست اندرکاران نشریات مستقل را درو نکرده است به گردن زده شدن 700 تن از یهود بنی قریظه در یک روز توسط «مرد نمونه عالم امیرالمومنین» اشاره کرد و فرمان سرکوبی دگراندیشان و تعطیل نشریات و حمله پاسداران و ژاندارمری و ارتش را از زمین و هوا با توپ و تانگ و هواپیما به کردستان ، صادر کرد و دستور داد با«اشرار» باشدت رفتار کنند و تاکید کرد اگر مسامحه کنند با خود آنان به شدت رفتار خواهد شد. اسدالله لاجوردی جلاد نیز با داشتن کارت سفید از امام روح الله الموسوی الخمینی، شکنجه و جنایاتش را به عنوان مبارزه با کفر و نفاق و به عنوان «مجاهد فی سبیل الله» انجام می داد و بعد از کشته شدنش حجت الاسلام ولمسلمین جناب محمد خاتمی مبتکر گفتگوی تمدنها هم از خدمات او تجلیل کرد ! رژیم خمینی هم مثل رژیم اسرائیل، مانع از ورود خبرنگاران یا امداد رسانی به مجروحان در کردستان بود و وقتی در تابستان 1358 عکسی از تیربارانهایی که حکمش را خلخالی صادر کرده بود، در روزنامه اطلاعات درج شد افکار عمومی به گوشه یی از درنده خویی اعمال شده در کردستان آشنا شد و سبب خشم خلخالی و خط و نشان کشیدن او به روزنامه ها شد. خمینی انقلاب فرهنگی را برای آن به راه انداخت که در دانشگاهها دانشجویان هوادار سازمانهای سیاسی به ویژه سازمانهایی که در کردستان حضور داشتند، از طریق نشریه و اطلاعیه جو سانسور را می شکستند و هم کمک مالی و دارویی برای مردم مظلوم کردستان جمع می کردند. او چند ماهی بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیل کردن دانشگاهها گفت که دانشگاه اطاق جنگ بود برای کردستان و اتاق جنگ بود برای کمونیستها(2) و همه می دانیم که به حکم قرآن و اسلام جهاد و مبارزه با کفار و کشتن آنان جنگی فی سبیل الله است و مجاهدان فی سبیل الله هم در این دنیا و هم در آن دنیا، عند ربهم یرزقون! از الله، خدای محمد و خمینی روزی و پاداش می گیرند.
:منابع و توضیحات
(*).عملکرد لابی یهودی و رسانه های تحت نفوذ آنان که با مقالات خود سبب عصبانیت شاه شده بودند، در آن زمان طبعا ناشی از سیاست نزدیک شدن او به رهبران عرب مثل ملک حسین و انورسادات بعد از جنگ دوم اعراب و اسرائیل در سال 1973 بود. توضیحات زیر می تواند بیشتر این مساله را روشن کند. لینک ویدئو مصاحبه شاه هم در زیر این توضیح آمده است.
عبد الرضا هوشنگ مهدوي كه از ديپلماتهاي وزارت خارجه در زمان شاه بوده بعد از انقلاب كتابهايي متعدي در زمينه تاريخ و سياست مثل «يك بستر و دو رويا» و «تاريخ جنگ سرد» نوشته آندره فونتن را ترجمه كرده است، در كتاب «سياست خارجي در دوران پهلوي 1357-1300»( تهران- نشر البرز1375)، كه تأليف خود اومي باشد، نكاتي از پنهانكاريها در روابط شاه با اسرائيل و مسائل سياست خارجي شاه با جهان عرب را مورد اشاره و بررسي قرار داده است. او در اين كتاب به مساله نوع شناسايي اسرائيل هم اشاره دارد. در اين زمينه به تغيير سفير اسرائيل در ايران بعد از پيروزيهاي اوليه اعراب در اكتبر 1973 و نزديكي روابط شاه با مصر و اعطاي يك وام يك ميليارد دلاري به مصر اشاره شده و آمده است : «اسرائيليها كه شاهد اين تغيير سياست بودند، ضروري دانستند به فشار خود به شاه براي همكاريهاي دو كشور بيفزايند. تغيير مواضع استراتژيكي مصر و اسرائيل كه حتي قبل از اكتبر آغاز شده بود، دولت اسرائيل را وادار به ارزيابي مجدد برداشتتها و مناسباتش با ايران در پرتو اوضاع جديد كرد. يكي از اين موارد انتصاب يوري لوبراني به جاي ماير عزري بود كه دوازده سال در تهران انجام وظيفه كرده بود[...] دولت اسرائيل در صدد بر آمد از تغيير سفيرش براي تغيير دادن تشريفات نيز استفاده كند و موضع ديپلماتيك خود را در ايران تقويت نمايد. نظر به اين كه ايران هنوز اسرائيل را به صورت ‍” دوژوره“ به رسميت نشناخته بود، نمايندگان اسرائيل در گذشته استوار نامه خود را به شاه تسليم نكرده بودند. اما لوبراني با در دست داشتن استوار نامهَ رسمي از رئيس جمهور كشورش به عنوان شاه ايران وارد تهران شد.[...] لوبراني چند بار موضوع را[ به وزارت خارجه ايران] ياد آوري كرد اما به او پاسخ داده شد كه هنوز از دربار پاسخي نرسيده و بايد شكيبا باشد. تا اين كه سر انجام لوبراني دريافت كه شاه علاقه يي به پذيرفتن سفير اسرائيل و دريافت استوار نامه او ندارد. اين امر پيچيدكي روابط ايران و اسرائيل را نشان مي داد» (ص443 و444) و باز در مورد همين پيچيدگي روابط شاه با اسرائيل مي توان به اين موضوع كه در صفحه 443 كتاب ياد شده آمده اشاره كرد كه در جنگ 1973:«هواپيماهاي باري ايران يك هنگ پياده نظام سعودي و تجيهزات نظامي به بلنديهاي جولان حمل كردند و در بازگشت سربازان زخمي سوري را براي معالجه به ايران آوردند. شاه به هواپيماهاي شوروي اجازه داد از فراز خاك ايران به سوريه و عراق پرواز كنند ولي از دادن اجاره عبور به داوطلبان يهودي كه از استراليا عازم اسرائيل بودند، خود داري كرد». هوشنگ نهاوندي هم كه از مقامات رژيم بوده است، در كتاب« آخرين روزها» به اين مساله كه قبل از آغاز جنگ 1973 شاه به هواپيماهاي روسي حامل سلاح به مصر اجازه پرواز از روي خاك ايران را داده بود، اشاره دارد. سياست شاه اين بوده كه با تقويت مصر و اردن كه ميانه رو بودند و فشار به اسرائيل براي پذيرش گفتگو با آنان براي صلح، از نفوذ شوروي در منطقه از طريق تقويت كشورهايي مثل سوريه و عراق كه تند روز بودند، جلوگيري كند. در مورد موضعگيريهاي رژيم شاه در باره سازمان آزاديبخش فلسطين در زير نويس صفحه 447 آمده است « درهمين ايام[ اوائل سال 1354 كه با فشارهاي رژيم شاه به اسرائيل براي نرمش در مذاكرات با مصر همراه بود] ضمن كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در لاهور خلعتبري[وزير خارجه] با ياسر عرفات ملاقات كرد و قرار شد به زودي دفتر نمايندگي سازمان آزاديبخش فلسطين در تهران تاسيس شود. به نگارنده نيز كه رايزن سفارت در رم بودم دستور داده شد با نماينده ساف در ايتاليا تماس و دوستي برقرار كند. دو سه ماهي اين جانب با عبدالله عمرو نماينده ساف مرتبا ملاقات و ضمن صرف ناهار درباره مسايل مختلف گفتگو مي كرديم. تا اين كه كنفرانس عمومي سازمان خواروبار و كشاورزي ملل متحد در پاييز در رم تشكيل شد و منصور روحاني وزير كشاورزي ايران به رياست كنفرانس انتخاب گرديد. نگارنده شاهد تلاشهاي منصور روحاني براي عضويت نماينده ساف به عنوان ناظر در فائو بود. وقتي تلاشها به نتيجه رسيد، خشم آمريكائيها و اسرائيليها برانگيخته شد و روحاني را در راهرو كنفرانس به باد سرزنش گرفتتد و او علت اقدام خود را ”همبستگي“ توصيف كرد
مصاحبه شاه
http://www.youtube.com/watch?v=6kySR3fpa5s&feature=related *
فیلمی از هدف قرار گرفتن یک سکوی پرتاب موشک در غزه به ادعای اسرائیل -1
http://www.youtube.com/watch?v=OvWTom7UUFw

http://www.youtube.com/watch?v=hF3ZMy7ICDY&feature=related شلیگ اسرائیلیها به سوی ماهیگران فلسطینی و گروههای بین المللی امداد رسان
2 - بخشی از سخنان خمینی مندرج در كیهان 29 آذر 1359: «حسب آن چه كه به من مطلعی گفت همین چند روز پیش، دانشگاه اطاق جنگ بود برای كردستان. یعنی دانشگاه اطاقی بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و سایر اشرار را اینها اداره می كردند[...]این دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نیست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود برای كمونیستها و شما تاسف می خورید كه این دانشگاه نیست. می فهمید چه می گویید؟ از روی فهم اگر می گویید باید تكلیفتان روشن شود»
26 دی 1387- 15 ژانویه 2009

vendredi, janvier 09, 2009

بک تیر و دو نشان ارتجاعی خامنه ای و نکاتی برای یاد آوری ایرج شکری





















یک تیر و دو نشان ارتجاعی خامنه ای و نکاتی برای یاد آوریایرج شکری
خبرگزاری فارس قسمت کوتاهی( دو دقیقه و33 ثانیه) از سخنان خامنه ای ولی فقبه رژیم ارتجاع را در یک تجمع به مناسبت سوگواری محرم که وی یک خط در میان به قرائت نوحه یی به زبان آذری از یک نوحه سرای اردبیلی و بعد توضیحات فارسی پرداخته بود، به مدت کوتاهی آن روی سایت قرار داد. از سخنان خامنه ای که از وسط حرفهای او گرفته شده بود، من نفهمیدم این شاعر که او از وی به نام «تاج الشعرای اردیبل» نام برد کیست. خامنه ای معتقد بود که اگر مردم می دانستند که این شاعر چه تصویر سازی زنده و زیبایی[از مصیبت] در مرثیه سرایی کرده او تاج الشعرای کشور می شد. البته می دانیم که با معیارهای رژیم آخوندی برای رد یا تایید کاری در زمینه شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر، مثل پوشش و نحوه برگزای جشنهاشان و خیلی چیزهای دیگر، نه ولی فقیه نیازی به مراجعه به نظر مردم دارد و نه ابهامی در این که نظر مردم چه می توانست باشد هست. چرا در موارد بسیاری اگیر نظر خواهی شود، نظر مردم بی تردید خلاف آن چیزی خواهد بود که دلخواه رژیم روضه خوانهاست از جمله نظر خواهی در تدوام یا برچیده شدن ولایت فقیه. در مورد مسائل فرهنگی و هنری هم، این حقیقت را اولا هم وجود وزارت ارشاد اسلامی که نقشی جز ایجاد اخنتاق و کشتن خلاقیت و استعداد ملتی ندارد، نشان داده است - چنانکه مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد که چند سالی است اقامت در لندن را به بهشت اخلاقی و عدالت اسلامی ام القرای اسلام ترجیح داده، دو سال پیش در یادداشتی عملکرد استبدای و اعمال سانسور وزیر ارشاد کنونی، صفار هرندی را به انتقاد گرفت(1)- هم موضعگیری عالیجنابان و پادوهایشان در دو رویداد درگذشت شاعر بزرگ ایران شاملو که در آن همه چهره های دست اول و کارگزاران رژیم خفقان گرفتند ( به جز مهاجرانی وزیر ارشاد اسلامی وقت که تسلیت کوتاهی برای جامعه فرهنگی کشور فرستاد) و در رویداد درگذشت قیصر امین پور از مدیحه سرایان رژیم، در آبان سال گذشته دیدیم. از ولی فقیه و از سپاه پاسداران و خاتمی گرفته تا نوچه ها و مریدان خرده پا همه به تجلیل از و پرداختند در حالی که نه به عنوان شاعر نامش شناخته شده بود نه کسی شعری از او حفظ کرده بود. در حالی که میلیونها ایرانی سطوری از شعر در این بن بست شاملو را به عنوان بیان نظر خودشان و حرف دل خودشان نسبت به این رژیم از حفظ اند( دهانت را می بویند مباد گفته باشی دوست می دارم...آنان قصابانند با کننده و ساطور در گذرگاها...کباب قناری بر آتش سوسن و یاس...روزگار غریبی است نازنین). و هزاران ایرانی اشعاری از او را از حفظ اند و کاستهایی شعر خوانی او را در خانه هاشان دارند. با این یاد آوری میخواستم توضیح بدهم که چرا خامنه ای این نوحه به زبان آذری را خیلی پسندیده و از نوحه سرا (که الزما شاعر نیست) تجلیل کرده است. یکی به خاطر این که به هرحال نوحه و مرثیه از کالاهای بسیار پر مصرف ایدئولوژیک برای رژیم آخوندی است . ایدئولوژیی که به قول آن «تحلیلگر مرکز مطالعات راهبردی خیمه»(2) گریه در گسترش و دوام یافتن آن(مذهب شیعه) نقش استراتژیک دارد. بنا بر این ولی فقیه نظام ارتجاعی اسلامی روی یک کلای مرغوب از کالاهای پرمصرف ایدئولوژیک- استراتژیک، تبلیغ کرده است. گسترش فرهنگ نوحه خوانی و روضه خوانی و یافتن عزادار و اشگ ریز در ماتم اهل بیت عصمت و طهارات یا خاموشی «اختران آسمان ولایت» برای رژیم آخوندی به اندازه یافتن بردگان برای کار کشیدن از آنان در کشتزارهای پنیه در دوران برده داری در آمریکا حیاتی است. اهمیت بردگان فکری و فرهنگی و ماتم پرستان و گریه هق هق کن و نعره زن، برای رونق بساط منحوس روحانیت شیعه و نظام پلید آخوندی چنان است که از فشردن قلب کوچک بچه های شیر خوار تا، یکی دوساله با اضطراب و ترس ناشی از صداهای شیون و زاری مادرانشان در مراسم عزاداری، برای « اشک گرفتن» از آنان- که در آغوش مادران به بردگی کشیده شده شان به آن مراسم برده شده بودند- صرفنظر نکردند و عکسهای این اقدام ابلهانه و تبهکارانه را هم به عنوان شیرخوارگان حسینی منتشر کردند. بدون این بردگان فکری، نظام آخوندی نمی تواند تدوام پیدا کند. بخشی از سیاهی لشکر های راه پیمایی هایی که به این یا آن مناسبت برگزار می شود و گرداندگان رژیم آن را به عنوان نشانه پایگاه خود در بین مردم و به رخ غربیها کشیدن آن مورد استفاده تبلیغاتی قرار می دهند از همین اشگ ریزان و عزاداران مادم العمر در مصیبت اهل بیت تشکیل می شوند. بخشی هم البته با فشار و کنترل پلیسی وادار به شرکت در آن می شوند. عاشقان اهل بیت عصمت و طهارات، هم شامل تودهای محروم و عقب مانده هم شامل لمپنها و هم شامل متعصبان مذهبی خرپول می شود که یا به یمن پیدایش همین رژیم به مال و منال رسیده اند یا از قبلا هم حجره دار و اهل «کسب حلال» بوده اند و با آخوندها از آغاز همجنس بوده اند و در خانه هاشان هم مثل خانه پدر علی سنتوری فیلم مهرجویی، توسط ضعیفه یا حاج خانم، برنامه روضه خوانی برگزار می شده، خانه هایی که در آن یافتن مدادی برای یک شماره تلفن نوشتن کاردشواری است. چون کسی در آنجا چیزی نمی نویسد. عضو گیری و استخدام برای دستگاه سرکوب رژیم هم طبعا از بین همین گروه هاست. هدف دیگر خامنه ای تلاش برای نزدیک نشان دادن خود به آذربایجانیها است که مبارزه هویت طلبی در بین آنان در سالهای اخیر گسترش یافته است. اکثریت این هویت طلبان خواهان حقوق دمکراتیکی هستند که از همه مردم ایران سلب شده است به اضافه حق داشتن آموزش و مکاتبات اداری به زبان خویش و تولید فرهنگی و فولکوریک خویش هستند. فشار و سرکوبگری رژیم سبب شده است که تمایلاتی به شدت راست و ارتجاعی و انحرافی هم در این زمینه پیدا شود که وجه تمایز آن با هویت طلبان آذریجانی ایراندوست، در ضد فارس بودن آن است تا آن حد که اینان اولا خود را ایرانی نمی دانند و مردمی جدا از ایرانبان می دانند، دیگر این که اینان اگر چه از پیشه وری هم ممکن است در کنار بابک و ستارخان و شیخ محمد خیابانی به عنوان شیخصت مورد تایید در کنار آن قهرمانان نام ببرند، اما ضد کمونیست هستند. من ندیده ام اینها اسمی از فرزندان قهرمان ایران از منطقه آذر بایجان، مثل بهروز دهقانی و علیرضا نابدل و... نام ببرند. اینهاا اصلا به روی خود نمی آورند که مبارزات قهرمانانی مثل بابک و شیخ محمد خیایانی و ستارخان به کلی با تمایلات اینان متفاوت است. بیست سال مبارزه قهرمانانه نظامی بابک، بخشی از مقاومت ایرانیان در برابر سپاه اسلام بود. غازیان تازی ایرانیان را فارس و مجوس می دانستند و بابک هم قهرمانی از مقاومت «فارسها» در برابر سپاه اسلام بود. شیخ محمد خیابانی و ستارخان هم مبارزانی علیه استبداد بودند. ثانیا در مرتجع و بودنشان همین بس که ادب پارسی که از گنجینه های دستاورد های فرهنگی بشری است، برای اینان نه این که پشیزی اهمیت و ارزش ندارد بلکه حتی به شخصت بزرگی مثل فردوسی هم کینه می ورزند و اهانت می کنند. اینان آذربایجان را «آذربایحان جنوبی» می نامند و در سودای ابلهانه ملحق کردن این طرف رود ارس به سرزمنهای آنسوی ارس هستند. اینان اکثریتشان که البته شمار بسیار ناچیزی در برابر جمعیت آذربایجانی کشور هستند مقیم خارج کشور و بیشتر ساکن آمریکا و کانادا هستند. برخی از اینان چنان تعصب آمیخته به حماقت دارند که وقتی در یک رسانه فارسی می خواهند اظهار نظر کنند، به زبان فارسی اظهار نظر یا صحبت نمی کنند بلکه به زبان انگلیسی نظر خود را بیان می کنند. یکی از اینان که زنی بود مقیم کانادا یکی دوسال پیش مصاحبه یی با صدای آمریکا داشت که در آن مصاحبه، انگلیسی صحبت می کرد و صحبتهایش ترجمه به فارسی می شد. مورد دیگری که من به آن برخوردم در در نظر کاربران یک سایت در اینترنت بود که طرف نظرش را به انگلیسی نوشته بود. این تعصب مسخره چنان شعورشان را ضایع کرده که نمی توانند بفهمند که مردم آذربایجان در داخل کشور و آذربایجانیهای مقیم خارج همه که انگلیسی بلد نیستند که متوجه گفته آنان شوند. اما فارسی را هم آذربایجانیها هم کردها و هم بلوچها و هم عربها و خلاصه بقیه مردم ایران می دانند و اگر نظرشان را فارسی بیان بکنند همه می توانند بفهمند که بالاخره حرفشان چیست. اینها در واقع شبیه آن حزب اللهی های اوائل ظهور«امام خمینی» هستند که خواهان ویران کردن تخت جمشید در استان فارس و بناهایی مثل ساختمان شعبه مرکزی بانک ملی در تهران و ساختمان شهربانی کل کشور بودند چون آنها را «طاغوتی» می دانستند. سیاستهای ضد مردمی و سرکوبگرانه رژیم علیه مردم ایران از اقوام و پیروان مذاهب و ادیان مختلف از یک سو و سیاستهای مداخله جویانه و توسعه طبانه اش برای به راه انداختن جنبشهای اسلامی از طریق تبلیغات و یا مداخلات مستقیم سفارتخانه هایش در کشور های همسایه، سبب واکنشهایی تلافی جویانه در این زمینه از سوی برخی کشورهای همسایه شده است. دو سه سال پیش در سفری به لندن در خانه دوستی تصادفا دیدم که یک کانال تلویزیونی مستقر در لس انجلس که به زبان آذری با لهجه آنسوی ارس برنامه پخش می کرد طی برنامه ای سعی داشت تضاد ترک و ارمنی را، هم با تشریح و توضیح رویدادهای خونین بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مساله قره باغ و هم تطهیر امپراطوری عثمانی در مساله قتل عام ارمنیان و مقصر شمردن ارمنیان در این ماجرا، به ایران صادر کند و سعی در ایجاد نفرت علیه ارمنیان داشت. در حالی که در ایران بین آذربایحانیها و ارمنیان که اکثریت جمعیتشان هم در ارومیه متمرکز است خصومتی وجود ندارد. این جماعت ارتجاعی در عمل متحدانی از اسلامگریان مرتجع دارند که ارمنیان را یار و یاور دولت تزاری در جدا کردن منتطقه مسلمان نشین قفقاز از ایران و کشتار مسلمانان آن در آن مناطق می دانند(3). یک سایت ایترنتی ( به زبان آذری آنسوی ارس) (4)مبلغ همدلی تمام آذربایجانیها! به ملت واحدی شدن و وحدت دو سوی ارس است و روزی راهم که به وقایع فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال جمهوری آذر بایجان مربوط است به عنوان روز وفاقی که در این زمینه به عمل آمده تعیین کرده است! شاید هم این تنها سایتی از این دست نباشد.
به هر حال آخوند خامنه ای که با موذیگری آخوندی و با توجه به زمینه های مناسبی گرایشات ارتجاعی مذهبی در آن شهر داشت(در زمان شاه قبل از ممنوع شدن قمه زنی، قمه زنی زیادی در شهر صورت می گرفت ) و با توجه به زمینه ی نوحه خوانی و عزاداری در محرم در اردبیل به ستایش از یک نوحه سرا پرداخته و آنرا تاج الشعرای اردبیل نامید. اوفراموش کرده که بعد از این خمینی که با یک جمبوجت مرید و مقلد خارجه نشین به ایران آمد، و انقلاب مردم ایران را ملاخور کرد، اذان موًذن زاده اردبیلی را برای مدتی از رادیو تلویزیون پخش نمی کردند و آن را هم طاغوتی می دانستند. مدتی اذان های تولید شده در کشورهای عربی را پخش کردند. بعدا که زمزمه نارضائیها در این زمینه گسترده شد و دیدن که مردم از سوغات آنها خوششان نمی آید، ناچار به پخش مجدد آن شدند. مراسم عزاداری در محرم سال 1357 که همزمان بود با رویدادهای اعتراضی آذر ماه آن سال به شکل راهپیمائیهای بزرگ در روز تاسوعا و عاشورا برگزار شد و اگر خمینی پلید نبود، بساط سینه زنی و زنجیر زنی که صفوفش را بیشتر عناصر ناآگاه و لمپنها پر می کردند( هم چنان که طی 30 سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی، تنها کسی از مقامات رژیم روضه خوانها که در سینه زنی روز عاشورا شرکت کرده، احمدی نژاد، ازگل است) برچیده می شد. چون فضایی که انقلاب به وجود آورده بود چیز دیگری بود و خمینی تنها آنطور که می خواست و اعلام کرد و سپس عمل کرد، یعنی تنها با «درو» کردن آزادیخواهان و مبارزان حقوق محرومان می توانست قدرت را به انحصار خود در آورد. در نیمه آبان سال 1358 در آستانه سوگواری محرم، گروهی از وعاظ که فلسفی، آخوند 28 مردادی، در راس آنان بود، برای کسب رهنمود و تکلیف که سوگواری محرم را آیا باز هم می توانند به شکل سنتی برگزار کنند یا باید به شکل دیگری برگزار شود، به دیدار خمنی رفتند. خمینی بر این امر که باید این مراسم به شکل سنتی آن با و با مجالس روضه و گریه و زاری برگزار شود تاکید کرد و گفت: «“ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده»(*)ملاحظه می کنید که گریه و مجلس روضه و عزاداری آن گونه خمینی پلید در همان آغاز تاکید کرد، برای تدوام رژیم آخوندی مثل نماز از واجبات و غیر قابل صرفنطر کردن است.

:منابع و توضیحات
*- بخشی از سخنان خمینی در دیدار با وعاظ به نقل از کیهان 15 آبان سال 1358:« امروز طرحهايي كه اينها مي خواهند پياده كنند، از آنوقت [قبل از انقلاب] شديد تر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مي بينيد كه 4 نفر[يا] 10 نفر روحاني كه باكمال صداقت دارد خدمت مي كند به اين انقلاب، از هر گوشش صدا مي شود كه “حكومت آخوندي“... در آنوقتها يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده. چطور شد اينها درزمان رضا خان، يك محفلي جمع شدند و براي شكست ايران از اسلام گريه كردند. اگر گريه اشكال داشت چطور اينها گريه كردند. اينها مي خواستند مجوس را و اين ملت ومليتي كه خودشان در نظر داشتند احيا كنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گريه شد، براي اين كه مجوس از اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغز بعضيها هست
...».
http ://iradj-shokri.blogspot.com/2007/01/1.html - 1
http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/01/blog-post_07.html -2
http://anazangan.blogfa.com/post-4.aspx - 3
http://bl107w.blu107.mail.live.com/mail/InboxLight.aspx?n=1302429120 - 4
پ – 20 دیماه 1387 – 9 ژانویه 2009

dimanche, janvier 04, 2009



ایرج شکری


تاثیر عامل فرهنگی بر موقعیت زنان


روز 3 ژانویه خانمی در بیمارستانی در پاریس فرزندی به دنیا آورد که مثل هر زایمان روزانه در بیمارستانهای این شهر زایمانی عادی بود و نوازد هم دختری بود با وضع عادی. اما این خانم یک خانم وزیر بود که این هم در این کشور به خودی خود خبر به حساب نمی آید، اما این خانم وزیر که وزیر دادگستری فرانسه است، خارج از رابطه ازدواج باردار شده بود و از زمانی که شکمش بالا آمد و خبرنگاران از او در مورد پدر فرزندنش سوال کردند، او از گفتن نام پدر بچه خود داری کرد و جوابش این بود که این یک مساله خصوصی است. حتی زمانی شایع شد که او از نخست وزیر سابق اسپانیا خوزه ماریا آزنا حامله شده است که این شایعات از سوی نخست وزیر سابق اسپانیا تکذیب شد. این کنجکاوی ها هم به خاطر آن بود که زندگی خصوصی خانم رشیدا داتی مثل موارد زیادی از زندگی زوجهایی که ازدواج رسمی نمی کنند، ولی زندگی زناشویی دارند نبود و تنها بود. مساله حاملگی خانم وزیر دادگستری تنها در حد یک کنجکاوی عادی مورد توجه مطبوعات و خبرنگاران قرار گرفت. مثل برخی کشورها در فرانسه این قببل مسائل چندان جذابه یی برای دنبال کردن اخبار مربوط به آن ندارد. همچنان که وقتی مونیکا لوینسکی که به خاطر افشای «سر و سری» که با بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا داشت، به مناسبت انتشار ترجمه فرانسوی کتاب خاطراتش به فرانسه آمد بر خلاف اشتیاقی که در لندن برای امضا گرفتن از او از سوی خریداران کتابش نشان داده شد، در اینجا نه خودش و نه کتابش چندان توجهی را جلب نکرد. مساله یی که باعث شد من ماجرای حاملگی و زایمان این خانم وزیر را مطرح کنم این است که این خانم وزیر در یک خانواده مسلمان با پدر مراکشی و مادر الجزایری به دنیا آمده است، با این حال او به خاطر این که بدون این که ازدواج کند در روابطی که داشته حامله شده، هیچ گونه مشکل اخلاقی نداشت و این امر در سطح اجتماعی هم هیج مشکلی برای او در موقعیتش به عنوان وزیر ایجاد نکرد.
مورد دیگری که در باره موقعیت زنان و مساله فرهنگی در ذهن من اثر گذاشت مربوط می شود به مراسم دهمین سالگرد مرگ دلخراش پرنسس دیانا. این مراسم از تلویزیون پخش می شد. در این مراسم پرنس هری پسر کوچک او که در زمان حادثه ده یازده ساله بود و در زمان برگزاری مراسم افسر جوان ارتش سلطنتی انگلیس، در سخنانی بعد از سخنرانی برادر بزرگترش در این مراسم در تجلیل از مادر خود گفت که او بهترین مادر دنیا و دوست و محافظ ما بود. این حرف را یک شاهزاده متعلق به یک خاندان سلطنتی اروپایی با سابقه چند ساله که دو قرنی هم بزرگترین امپراطوری استعماری بود، می زد در حالی که از زمان درگذشت مادرش در آن حادثه مطلب و گزارشهای گونان مطبوعاتی تلویزیونی در مورد رویداد منجر به مرگ مادرش منتشر شده بود و او می دانست که مادرش همراه مردی که با او دوست بوده و در پاریس در هتلی بسر می برده و موقعی که از همراه آن مرد از هتل به جایی می رفته در تصادف کشته شده است و این مرد هم نه یک مرد اروپایی و از خاندانهای سلطنتی اروپایی بلکه یک عرب مسلمان میلیونر بوده است. اما این دو عامل یعنی رابطه مادرش با یک مرد خارج از رابطه رسمی زناشویی و غیر اروپایی و عرب و مسلمان بودن او، نه باعث بیزاری این شاهزاده اروپایی از مادرش شده و نه با عث سرشکستگی او. عشق و احترامی که این جوان بلند قامت و شاهزده و افسر ارتش سلطنتی به مادرش در آن سخنرانی ابراز کرد چنان بود که گویی فقدان مادر در آن حادثه تازه رخ داده و او کمبود او را مثل ایامی که کودکی ده ساله بود حس می کند. من با خودم می گفتم اگر یک مادر ایرانی که از همسرش طلاق گرفته بود و بچه هایی به سن بچه های پرنسس دیانا داشت، حتی اگر با مرد محترم و سرشناسی رابطه عاشقانه خارج از ازدواج داشت و اتقاقا در سفر همراه آن مرد کشته می شد، آیا بچه های او در بزرگی به ویژه اگر پسر بودند از این رویداد احساس سرشکستگی می کردند یا این که حق مادر خود می دانستند که کسی را دوست داشته باشد یا با مردی رابطه دوستی برقرار کند. این قبیل مسائل است که به گمان من نیاز به کار فرهنگی و آموزشی زیاد دارد. البته که این کار در حاکمیت ملاها و تا زمانی که احکام منحوس شرع بر قوانین کشور سایه گسترده چندان امکان پذیر نیست. این که گفتم چندان و نه گفتم اصلا امکان پذیر نیست برای این است که به رغم معیارهایی که رژیم ملاها سی سال است تلاش می کند در جامعه جا بیاندازد، جامعه یویای ایران شکافهای بزرگی در آن جدار سختی که رژیم آخوندی می خواست زندگی عرفی مردم را با آن بپوشاند ایجاد کرده و به رغم سانسورهای چند لایه یی که رژیم در کار مطبوعات و سینما اعمال کرده و می کند، کارهایی در برخی فیلمهای سینمایی برای به تفکر وادشتن مردم در این زمینه ها شده است. البته چون من از جامعه ایران دورم، اطلاع چندانی از سایر تلاشهایی که در این زمینه شده ندارم ولی به طور مثال می توانم اشاره کنم به فیلم بانوی اردیبهشت که مساله یک زن بیوه دارای پسری 18 ساله را که مردی به او علاقمند است و او هم مایل است با آن مرد ازدواج و زندگی کند مطرح کرده است که در این میان احساسات پسر جوانش که پیدا شدن مردی در زندگی مادرش برای او امر ناخوشایندی است و این که این زن بین رعایت احساسات پسرش به بهای زیر پا گذاشتن آن چه واقعا دلش می خواهد و به زندگی و عواطفش مربوط است، با آزردن پسر و انتخاب آینده خودش گیر کرده است.
مطرح کردن مسائلی از این قبیل از طریق سینما و رادیو تلویزیون می تواند رفته رفته به فشارهایی را که از طریق روابط اجتماعی و تربیتی، فرهنگ جامعه کهنه بر زنان سنگینی می کند، کم کند. من بر این باورم که روی مساله برابری زن و مرد باید از دوران کودکی و در در دروس دبستانی به نحو مناسب و در خانواده ها با توجه دادن فرزندان به این امر و به وپژه یاد آوری و مداخله مستمر پدر و مادر در این مساله که برادر حق اعمال قدرت و آمریت بر خواهر را ندارد پیگری شود. چند ماه پیش در اخبار حوادث خواندم که در شهری که گمانم زنجان بود پسر جوانی در خانواده یی به از خواهرش می خواهد که پیراهن او را برایش بیاورد، خواهر این کار می کند منتهی همراه با اعتراض که چرا خودت نمیروی پیراهنت را برداری. همین اعتراض برادر را خشمگین می کند و در مشاجره با خواهر با چاقو زخمی به خواهر می زند که در پی خونریز شدید دختر جوان جان خود را از دست می دهد. چند هفته پیش در گفتگویی که یکی از خانمهای فعال در حقوق زنان در داخل کشور با یک تلویزیون فارسی در آمریکا داشت شنیدم که می گفت پدری دختر جوانش را که دچار حالت تهوع بوده به خیال این که این حالت تهوع او ناشی از حاملگی است او را به قتل می رساند( دختر شوهر نکرده بود) بعدا درکالبد شکافی معلوم می شود که تهوع وی ناشی از یک مسمومیت بوده است. البته قوانین ارتجاعی جمهوری اسلامی که گرفته شده از احکام شرعی تحت تاثیر مناسبات قبیله یی بادیه نشینان عربستان است، و بر اساس آن پدر اگر فرزند را بکشد قصاص( اعدام) نمی شود و فقط دیه باید بپردازد، و رفتار سرکوبگرانه رژیم علیه زنان نیز در افسار گسیختگی اعمال خشونت در زمنیه های این چنین نقش دارد. موارد مهمی از تاثیرات عامل فرهنگی در نابرابری علیه زنان هست که باید برای رفع آن کار فرهنگی زیاد کرد. اگر از آنچه در سینما و فیلم مطرح شده بخواهم مثال بزنم مثلا فیلم عروس آتش مثال خوبی است که تبعیضات علیه زنان در بین برخی اعراب جنوب ایران را مورد توجه قرار داده بود و موضوع مجبور کردن خانم دکتر جوانی به ازدواج با پسر عموی خویش بنا بر سنت قبیله و عشیره یی بود که با یک درام که خودسوزی عروس در حجله و قتل داماد بود ختم می شود. تعصبات اعراب جنوب در این زمینه چنان بود که یک سینمای نمایش دهنده این فیلم در اهواز به آتش کشیده شد. مورد دیگری در فیلم بسیار خوب اندیشمندانه «رای مخفی» به کار گردانی بابک پیامی(ساخته شده در سال1380) مورد توجه قرار گرفته بود. در این فیلم مساله رای دادن زنان بیسواد در یکی از جزایر ایرانی خلیج فارس مورد توجه قرار گرفته بود. رای این زنان را باید کس دیگری می نوشت که خود خلاف مقرارت رای گیری است، اما نکته مورد نظر من این بود که این زنان بر اساس آداب و سنن محلی، اجازه ورود به گورستان در مراسم تذفین و سوگواری را نداشتند.البته فیلم مذکور کلا چند مساله را که ظرف مطلقا با محتوا همخوانی نداشت مورد توجه قرار داده بود که یکی از آنها رای دادن بود. به هر حال به گمان من برای تغییر و دگرگونی گسترده در جهت از میان برداشتن تبعیضاتی که زنان در جامعه ما با آن رو به رو هستند، کار فرهنگی کسترده لازم است. بدون چنین تلاشی، دستاوردهای مبارزات زنان در راه رفع بی عداتی و نابرابری که در شکل قانونی برای آنان تضمین شده باشد، در عمل برای آنان دستاورد تثبیت شده و گسترده نخواهد داشت و آن چه در قانون برای آنها در نظر گرفته شده باشد، می تواند در اثر برخی عوامل فرهنگی و مذهبی که حضور و تاثیری در همه جا حاضر دارند خنثی یا کم ثمر شود.
1387 پ-4 ژانویه 2009- 15 دیماه

vendredi, janvier 02, 2009

پیام و تبریک مسعود رجوی در10 دی 87 برای القای در اختیار گرفتن اشرف به هواداران.





ایرج شکری

هوراغیر ممکن ممکن شد.

 پیام و تبریک مسعود رجوی در10 دی 87 برای  القای در اختیار گرفتن اشرف به هواداران. 

غیر ممکن ممکن شد؛ اشرف به عنوان منطقه خود مختار تحویل رهبری محاهدین داده شد و آرم رسمی شهر هم به فوریت طرح و تعیین شده است . هورا
برای اطلاع بیشتر به پیام تبریک آقای رجوی به مناسبت اظهارات سفیر آمریکا  در این زمنیه که عراق به آمریکا تضمین داده است مجاهدین به ایران اخراج نخواهند شد(
که واکنشی بود که سفیر آمریکا بعد از چند ماه تحصن خانواده و هوادران مجاهدین در آمریکا و شهرها مختلف اروپا نشان داد،) مراجعه بکنید(که هیچ اشاره یی در متن پیام به آن نشده و این از شعبده بازیهای نازل و بدون هیج تاثیر نمایشی و نشانه ته کشیدن هنر پیام دهنده به خاطر واقعیتهای غیر قابل پنهان کردنی است). اگر چیزی دستیگرتان نشد و نفهمیدید که این غیر ممکن ممکن شده چه چیز است و این آرم کنار آن پیام چه مناسبتی دارد اشکال از فهم شما نیست چون ایشان عادت کرده اند که تحلیلها و ارزیابیهاشان را براساس میل مبارک تنظیم کنند و کاری به واقعیت ندارند کسی هم حق پرسش ندارد و نظرات ایشان باید«به اتفاق آراء» تایید شود. اگر یکی مثل من هم سمج از آب در آمد و شک کرد و پرسش کرد، بکار گرفتن ننه من غریبم بازی و شانتاژ و ارعاب و اهانت روش معمول است و این که «سنگ را به جای سر ظالم به سر مظلوم می کوبند و ...»من عجالتان نمی خواهم به نقد مفصل این موضعگیری «رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش» بپردازم. اما به نکته یی می خواهم اندکی بپردازم و تذکر دهم و آن آنجاست که گفته اند« سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، بي دنده و ترمز قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند». باید عرض کنم در عمل، به تجربه می توان مشاهده کرد که عقده حقارت با واکنشهای شدید خود بزرگ بینی همراه است و اگر با این معیار بخواهیم دارندگان عقده حقارت را با هم مقایسه کنیم، طبعا بین کسی که سه دهه رویدادهای سیاسی ایران و مسائل مربوط به مبارزات مردم ایران را دنبال می کرده است، و حالا احتمالا فهم و درک خود را از شرایط واقعبینانه تر از فهم و درک کسی می داند که چند دهه سابقه مبارزه انقلابی و سیاسی در راس رهبری یک سازمان سیاسی داشته اما نزدیک به 3 دهه در سرفصلهای مهم تصمیم گیری، تحلیلهایش غلط از آب در آمده است و سالهای پر ارزشی از دست رفته و هزینه های سنگینی تحمیل گروهی از شریفترین مبارزان آزادی شده است؛ کسی که پیشاپیش برای نقش تاریخ ساز خود کتاب جلد زرکوب چاپ کرده؛ کسی که خود را بالاتر از ملتی با سه هزار سال سابقه تاریخی – که حمله ویرانگر و طاعونی غازیان تازی و هجوم مغولها را از سرگذرانده و پابرجا مانده-، می داند، کسی که بیش از دو دهه به توصیه های مشفقانه دوستان و همراهان و دوستداران دلسوز، بی اعتنایی نشان داده و بر شعار منحوسی مثل ایران رجوی- رجوی ایران؛ که از تکبر و خود شیفتگی به شدت متعفنی بر خاسته، پافشرده که انزجار عموم ایرانیان را بر می انگیزد، کسی که در ادبیات سیاسی او عملا بازگشت به دوران سلطان صاحبقران، و استفاده از القاب و استعاره را می شود دید (مهرتابان آزادی) و در مبارزه بودن را تبدیل به نوعی اشرافیت کرده است، و... خلاصه بین آن اولی و این دومی، عقده دومی بسیار بزرگتر و به همین خاطرهم پوسیدگیش شدید تر است و چون خود را در محور مقاومتی قرارداده است و با تصمیماتش می تواند جان انسانهای مبارز را به خطر بیاندازد، از این نظر آدم خطرناکی هم هست. آدمی اینچنین نابردبار در برابر انتقاد(که قبلا در شرایط بسیار بهتر و آنهم در گفتگویی نه در برابر افکار عمومی بلکه در جمع محدود و در جلسه پشت درهای بسته من شخصا این نابردباری ایشان در برابر انتقاد را تجربه کرده ام)، اگر قدرت را به شکلی خارج از اراده سازمان یافته تودها به دست بگیرد، جباری خطرناک خواهد شد.
دیگر این که به جناب ایشان باید یاد آوری کنم که آنها که با خود محور بینی و استبداد رای باعث شدند کسانی زبان به انتقاد باز کنند(در اینجا منظور من زانوزدگان در برابر رژیم ولایت فقیه نیست) و«آب در هاون رژیم بکوبند» کمی هم به نقش خود بپردازند که با استبداد رای و لج بازی و دهنکجی کردن به انتقادات به جای توجه به آن، مردم را از خود بیزار کردند، هلیم رژیم راهم زدند و اکنون کار به جایی رسیده است که آن رود خونی که آخوندها از فرزندان مبارز و آزاده این سرزمین راه انداختند و جناب ایشان قرار بود پرچمدار به ثمر رساندن آن باشد، به خاطر خود خواهی و تنگ نظری و تازه به دوران رسیدگی و فرصت طلبیهای ایشان، به مسیری کشیده شده که تنها در بازی بین قدرتها، در گرداندن آسیاب رژیم بکار گرفته خواهد شد.
ایام محرم است و به جناب رجوی دوستانشان یکبار دیگر توصیه می کنم که دست از قرائت «زیارت عاشورا» یی از مسائل و دید دو اردوگاهی نسبت به جامعه ایران که در آن جز معدود یاران «حسین زمان» بقیه را جزو یزیدیان زمان و مردم ایران را در شمار اهل کوفه قرار می دهند، بردارند. نفرت افشانی به همه و نفرت از همه به جز یاران «حسین زمان» اگر چه ممکن است مثل چسب محکمی برای نگهداشتن چند صباح بیشتر تشکیلات به کار بیاید ولی برای شناخت مبارزات مردم و ارتباط با آن و یافتن راههای ارتقاء آن نقش شعله افکن و ویرانگر دارد. اگر سالها منیت نمرودی عالیجنابان نبود و به جای تکیه بر تعادل قوا با فرمول
سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود، اهل بحث و منطق بودند و به انتقاد ها و توصیه ها توجه می کردند، لازم نمی شد که حالا من نقش «پشه» را بازی بکنم. من در برابر خودمحوربنیها و نسق گیرهای شما عقب نخواهم نشست و بازهم واکنش نشان خواهم داد. آینه چون نقش تو بنمود راست/خود شکن آینه شکستن خطاست.
متن پیام و لینک اصل آن در سایت همبستگی ملی در زیر آمده است.

پ-13 دی 1387 – 2 ژانویه 2009
******
پيام رهبر مقاومت به ايستادگان شهر شرف و ياران ايستاده در تحصن
http://www.hambastegimeli.com/node/1185

سه شنبه، ۱۰ دي، ۱۳۸۷ - ۱۸:۰۳

با درود و سلام و با تبريك پيروزي،شما و مريم در اشرف پيروز شديد. گفته بوديم اگر اشرف بايستد، جهان به ايستادگي در برابر ديكتاتوري دين فروش برمي خيزد.
اينك اشرف پرشكوه با ياران نستوه در كارزاري به غايت فشرده و سخت و سنگين سرفراز مي شوند. نام ايران و ايراني و نام شهر شرف و پايداري را درهمه جا به اوج مي برند. از ژنو تا نيويورك و واشنگتن، از كانادا تا استراليا و ايتاليا، از انگلستان تا فرانسه و آلمان، از سوئد تا نروژ و فنلاند، از بلژيك تا دانمارك و هلند، از يمن تا مصر و لبنان، از اردن تا فلسطين و عراق....اين فرياد رساي هر ايراني و شوراي ملي مقاومت ايران، براي آزادي است كه در همه جا طنين مي اندازد، ميگسترد و ريشه مي دواند.از دانشگاهها و كارخانه ها تا سلسله جبال البرز. بيچاره آخوندهاي افسار گسيخته كه پاسخي جز دشنه و دسيسه و دار نمييابندبگير، ببند، بكش، گور خود كني به دست خود...از فرداي خيزش شيعيان در عراق عليه حاكمان مرتجع در ايران، رژيم پليد آخوندي چنگالها و دندانها تيز كرد. به گفته خودش، كمر به قصاص و قتل عام اشرفيان بست. سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، «بي دنده و ترمز» قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند. هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني،گفته بوديم كه «وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست.... مجاهدين از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادرانشان در تمام ايران و در سراسر جهان اين درس را به خوبي آموخته اند كه تاريخ خلق و ميهن خود را چگونه بنويسند. هيچ كس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم كرده ايم تا اگر زمانه صد بار از اين هم خطيرتر و پر فتنه تر باشد، با تأسي به پيشواي آرماني مان، درسهاي جديدي از مقاومت و ايستادگي عرضه كنيم». خوشا اشرفيان صديق و پاكباز و سرداران و سالاراني كه غزل خوانان، دست افشان و پاكوبان، درس بزرگ مقاومت و ايستادگي عرضه كردند. يا ليتني كنت معكم...و خوشا ياران و هم چنين پشتيبانانِ بدون مرز عدالت و حرّيت بشري كه در كارزاري شگفت و ستايش انگيز، با « فانوس» رنج و خون مردم ايران و فرزندان رشيد آنان در چهارگوشه جهان بر سر ميدانها و خيابانها «جاركشيدند» و غيرممكن را ممكن ساختند.
در ميان پردة خون، عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق، بي چون، كارها
عقل گويد: شش جهت حّد است و بيرون راه نيست
عشق گويد : راه هست و رفته ام من بارها
مسعود رجوي

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن