dimanche, novembre 18, 2007

توپخانه سنگين مدرسين حوزه علميه قم عليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

ايرج شكري

توپخانه سنگين مدرسين حوزه علميه قم عليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي




خبرگزاري فارس روز شنبه 26 آبان گزارش مديريت سياسي حوزه علميه قم در مورد «مباني نظري عدم مشروعيت» سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را منتشر كرد(1). اين خبرگزاري، تاريخ انتشار گزارش مذكور را ذكر نكرده است، اما ياد آور شده است كه آن را از آخرين شماره خبرنامه «واحد مديريت سياسي حوزه علميه قم» گرفته است. در اطلاعيه مدرسين حوزه علميه قم كه اين خبرگزاري تصوير آن را در بالاي گزارش قرار داده است نيز، تاريخي ديده نمي شود. در اطلاعيه مذكور آمده است.«سازمان موسوم به ”مجاهدين انقلاب اسلامي“، در جهت بدبين كردن نسل جوان به اسلام و روحانيت و تفكيك دين از سياست – كه هدف دشمنان جهاني اسلام نيز هست- تلاش مي كند.
سخنان موهن يكي از اعضاء مركزيت اين سازمان در همدان( توهين به عقايد ديني مراجع تقليد و مردم متدين ايران) و حمايت بي دريع آن سازمان از گفته هاي او، شاهدي بر اين مدعاست.
جامعه مدرسين حوزه علميه قم چنين سازماني را فاقد مشروعيت ديني مي داند و متد ّينين را از همكاري با آنها برحذر مي دارد». صدور حكم نامشروع بودن سازمان مذكور در اين گزارش، با استناد به نقطه نظرهاي آغاجري در نوشته ها و سخنرانيهاي او به ويژه سخنراني او در همدان در سال 1381 صورت گرفته است. وي به خاطر آن سخنراني به جرم ارتداد، به اعدام محكوم شد. حكمي كه واكنش شديدي از سوي جناح موسوم به اصلاح طلبان حكومتي را برانگيخت و حتي كروبي رئيس مجلس وقت، صدور چنين حكمي را ننگين خواند . آن حكم بعدا لغوشد. در اين گزارش انتقادات كروبي از اظهارات آغاجري هم ياد آوري شده، بدون اين كه به مساله حكم اعدام براي آغاجري و واكنش كروبي به آن اشاره شود. اين گزارش همچنين به حمايت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از آغاجري در آن ماجر و اظهارات برخي از اعضاي آن در همين زمينه اشاره شده است. نكاتي از مواردي كه مديريت سياسي از اظهارات آغاجري مورد استناد قرار داده است، اينها هستند:
- - اين كه او فقه موجود را نوعي بنياد گرايي اسلامي دانسته و در اين زمينه در مقاله يي در تاريخ 10 آذر 1380 در هفته نامه عصر ما، ارگان مطبوعاتي «سازمان نامشروع مجاهدين انقلاب» نوشته بود:« آنچه كه امروز ما در جامعه خود مي‌بينيم محصول ناب و خالص فقه سنتي نيست، بلكه باز توليد فقه سنتي در چارچوب نوعي بنيادگرايي اسلامي است كه از سويي از بنيادگرايي كشورهاي عربي بويژه اخوان المسلمين تأثير گرفته كه براي پيشبرد مقاصدشان متوسل به اسلحه مي‌شوند».

- اين كه در جاي ديگري نوشته بود« اگر حسين(ع) هم در رأس باشد ولي رضايت مردم در آن نباشد نامشروع است… سياوش در تاريخ ملي ما ايرانيان مظهر مظلوميت و پاكي است و بعد از آمدن اسلام، حسين جاي سياوش مي‌نشيند!»

- اين كه ولايت فقيه را با سلطنت يكي دانسته و گفته بود «در يك قرائت از ولايت فقيه در جامعه ما، رابطه ولايت فقيه با مردم يك رابطه يك سويه از بالا به پايين است... نظريه حقوق الهي سلطنت دقيقا مبتني بود بر همين زير ساخت نظري».

- اين كه در سخنرانيش در همدان نهاد دين را مورد تمسخر قرار داده و از جمله(در نوار ضبط شده از جلسه) گفته بود:«آقا اينجوري نبود در صدر اسلام. آقا ما امام جماعت حرفه‌اي نداشتيم، هر گروه مسلماني[ كه] بوده، ده بيست نفر[ كه]، بودند، يك نفر جلو مي‌ايستادند و بقيه هم اقتدا مي‌كردند. چه كسي گفته كه حتما يك آخوند بايد امام جماعت بايستد (سوت و كف حاضرين). ... ما در اسلام طبقه روحاني نداشتيم طبقه روحاني يك پديده جديدي است در تاريخ ما، بسياري از اين عناوين آنچنان تازه است كه گاه عمرش از پنجاه، شصت سال گذشته هم فراتر نمي‌رود. طبقه‌اي با يك نظم سلسله مراتبي و هيدارشيك[هيرآرشيك] كه در راسش يك نفر آيت‌الله العظمي في العالمين و السموات و الارضين و و و... (خنده حاضرين در جلسه) الي آخر. اين در رأس و بقيه همين طور مي‌آيد به پائين، سلطه مراتب آيت‌الله، حجت‌الاسلام ثقه‌الاسلام چي‌چي‌الاسلام، چي‌چي‌الاسلام (خنده حاضرين در جلسه) كساني امروز در جامعه ما مي‌خواهند همه مراجع تقليد‌ها و آيت‌الله‌العظمي‌ها و اين تشكيلات موازي ديني را در هم ادغام كنند. بعد حق و حكم يك بوروكراسي واقعي را در بياورند. اما اصلا تقسيم‌بندي در اسلام نداريم يك عده روحاني يك عده جسماني، يك عده آسماني، يك عده زميني، يك عده قدسي، يك عده عرفي، اصلا چنين چيزي نيست. همين تقسيم‌بندي روحاني و جسماني، قدسي و عرفي است كه وقتي بخواهيم نماز جماعت بخوانيم، آقا كه بايستد جلو معلوم است ديگر، آن كسي كه آسماني و روحاني و قدسي است ماها كه حق نداريم جلو بايستيم. هنجارشكني همان قدر دشوار است كه بت‌شكني... رابطه دين‌شناسان با مردم رابطه معلم و متعلم است نه رابطه مراد و مريد نه رابطه مقلد و مقلد[ بافتخ لام] كه مردم از او تقليد بكنند. مگر مردم ميمون هستند كه از او تقليد كنند. اين طبقه ابتدا امامان معصوم را لاهوتي مي‌كرد تا بعد خودش بتواند به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود. وقتي متولد شده از شكم مادر بيرون مي‌آيند دستهايشان روي زمين و پاهايشان در آسمان است و در همان حال اذان مي‌گويند. وقتي كه راه مي‌روند مثلا سايه ندارند بر خلاف آدمهاي ديگر كه سايه دارند، دو چشم روبرويشان و دو چشم پشت سرشان دارند و چهار چشمي هستند، امام را مي‌كردند يك موجود دست نيافتني و لاهوتي. اسلامي كه امروز با آن روبرو هستيم اسلام بنيادگراست نه سنت‌گراست».
جامعه مدرسين كه براي خود «اقبال فراگير» در جامعه قائل شده است، تاكيد كرده است:« جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه متشكل از علماي طراز اول و برخي از مراجع عظام تقليد است با تيزبيني و دقت فقهي دقيق و علمي طي جلسات مختلف وظيفه خويش را در اعلام عدم مشروعيت سازمان مجاهدين انقلاب ديد. حكمي كه بواسطه وظايف ديني و شرعي و الهي و درخواست علما، مراجع، متدينين و قاطبه امت اسلامي بر عهده علما نهاده شده بود. مگر نه آن است كه در حديث شريف از معصوم(ع) منقول است كه "اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الا فلعنه الله عليه": هنگامي كه بدعت‌ها ظاهر گشت بر عالم دين فرض است كه در مقابل آنها ايستاده و علمش را بكار گيرد و گرنه لعنت خدا بر او فرود خواهد آمد». جامعه مدرسين حوزه علميه قم اعلام نامشروع بودن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را در رديف صدور حكم ارتداد سلمان رشدي توسط خميني دانسته و در پايان يادآور شده است:« در پايان بايستي بدين نكته توجه نمود كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم پس از ارتحال مرحوم آيت الله علي مشكيني اعلي الله مقامه الشريف هيچگونه تغيير مسير و يا تغيير جهت و سرعت و روشي نداده و كماكان وظايف ديني، حوزوي، انقلابي، اجتماعي و سياسي خويش را با همان شدت و حدت به انجام خواهد رسانيد. جامعه مدرسين حوزه علميه قم كما في السابق بر رويه محكم خويش ايستاده، از احكام و مواضع صادره خود كه با دقت در تمامي جوانب صورت گرفته، دفاع و هر كجا كه لازم آيد بي‌پروا نظر خويش را اعلام و ابراز مي‌نمايد و از خداوند متعال طلب توفيق و ادامه خدمت به اسلام و انقلاب را مسالت مي‌نمايد». بد نيست اين نكته ياد آوري شود كه آيت الله مشكيني كه رئيس مجلس خبرگان هم بود يكي از عقب مانده ترين آخوندهاي تاريك انديش ضد ايراني بود كه چند ماه قبل از مرگش، در سخنراني خود در جلسه گشايش مجلس خبرگان، در«فضيلت سالهاي قمري بر سالهاي شمسي » و اين كه در(تقويم) سال قمري ماههاي اعياد و ماههاي سوگواري و روزههاي پرفضيلت هست در حاليكه در سال شمسي «از اين روزها را پيدا نمي كنيد آنها تنها يك نوروز را دارند» و در «ستايش پروردگار» به خاطر بر تري انسان دادن انسان بر حيوانات از جمله اين كه هيكل و ظاهر انسان بهتر از آنها است و همچنين اين كه حيوانات موقع غدا خوردن دهان خود را به طرف غذا مي برند، ولي انسان غذا را به طرف دهان خود مي برد، سخن گفته بود( البته آخوندها براي برداشتن و بلعيدن لقمه هاي «كله گربه يي» روي بشقاب خم مي شوند). اين حرفها كه در روزنامه شرق درج شده بود آن اندازه مهمل بود كه آخوند ابطحي در يادداشتي در وب نوشت خود آن را مورد انتقاد قرار داد و با اشاره به سن بالا و بيماري مشكيني، علت پيدايش مسائلي اينچنين را، نبودن «بازنشستگي» براي مقامات در جمهوري اسلامي دانست و به طور ضمني آن حرفها را ناشي از خرفتي مشكيني دانست. در مقابل، سايت سپهر كه به باند احمدي نژاد تعلق دارد، مدتي پيش، ابطحي را متهم به داشتن رابطه به بهائيان و استفاده از آنان در راه اندازي سايت خود كرد.(2). البته مشكيني تنها سرگله يي در بين گله يي از آخوندهاي تاريك انديش و مرتجع است كه ترديدي در ريختن خون انسانهايي كه نظري خلاف اعتقادات مهمل آخوندي دارند، به خود راه نمي دهند. هم چنانكه براي آغاجري حكم اعدام صادر كردند و ناصر مكارم شيرازي يكي از آيت الله هاي يسيار متكبر و درنده خوي حوزه، آن سخنراني را در رديف جرم و جنايت داست و خواهان پيگيري آن شد.
آن چه مي شود با خوشوقتي بر آن تاكيد كرد اين است كه ، به رغم تمام تلاش آخوندها و سركوبگري وحشيانه و اختناق شديدي كه براي اسلامي كردن همه امور و كنترل فرهنگي و فكري جامعه ايران و براي استحاله و حتي محو فرهنگ ايراني آن و ريختن« اسلام ناب محمدي» به جاي آن به كار بردند، نه تنها فرهنگ ايراني از بين نرفت و استحاله نشد، بلكه تلاش گسترده يي كه در جامعه پوياي ايران براي حفظ و اعتلاي آن و باز شناسي تاريخ ميهن كهن خود از سوي ايرانيان صورت گرفت، آخوندها و اسلامگريان انحصار طلب و مست از قدرت بعد از سرنگوني شاه را طي سالهاي گذشته گام به گام به عقب نشيني واداشت و بيسياري از آنان سر تعظيم در برابر فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران زمين فرودآوردند. چنان كه در رژيم آخوندي كه در آغاز نام تالار اپراي رودكي را به تالار «وحدت» تغيير دادند و از آن محل براي برگزاري مراسم و برنامه هاي مذهبي استفاده مي كردند، فردوسي و شاهنامه اش هم طاغوتي شمرده مي شد و از سينماهاي سالم مانده در آتش سوزي ها، سينما پاسارگاد را براي راه انداختن كانون تبليغات اسلامي «خامس آل عبا» اختصاص داند، اگر چه هنوز تلاش مي شود، تاريخ ايران پيش از اسلام ناديده گرفته شود، اما ناچارشده اند به نمادهاي آن مثل تخت جمشيد و آرامگاه كوروش به تحسين نگاه كنند يا وانمود كنند كه آنها را تحسين مي كنند و دم از تاريخ پر افتخارات ايران بزنند.

توضيحات:
1- متن خبر و گزارش خبرگزاري فارس:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8608260367


2 - اتهام به ابطحي
http://www.sepehrnews.ir/?p,9611

نوامبر 2007 – 27 آبان 138618 – پ



vendredi, novembre 16, 2007

آيا مي توان موافق كشتن جباران بود؟
اين مطلب از اين نظر كه عادلانه بودن مبارزه مسلحانه واعدام انقلابي جباران را توضيح مي دهد درخور توجه است. با توجه به  استدلالي  كه در مقاله آمده است، مثلا كشتن كسي مثل خامنه اي كاري درست است و كسي كه اقدام به اين كار بكند نه تنها قاتل شمرده نمي شود، بلكه در شمار نيكنامان در خواهد آمد. اين با واقعيتي كه ما در تاريخ خود با آن آشنا هستيم كاملا منطبق است. يعني ميرزا رضا كرماني .كه ناصرالدين شاه جبّار را به ديار عدم فرستاد، از چهره هاي نيكنام تاريخ ماست.
پنج‌شنبه، 24 آبان 1386
*************

مايکل والزر
ترجمه؛ سعيد قاسمي نژاد
آيا مي توان هم مخالف مجازات مرگ بود و هم موافق کشتن جباران؟ آري ممکن است. من چنين مي انديشم و موضع خود من همين است. اما اعدام ناشيانه صدام حسين که بيشتر انتقامي وحشيانه مي مانست تا مجازاتي منصفانه اصرار بر هر دو موضع را دشوار ساخته است. با اين احوال به گمان من اين دو ديدگاه اگر چه با هم در تضادند اما ناهماهنگ نيستند. من باور ندارم که دولت مي بايست مردم را براي جنايتشان عليه ديگران، حتي جنايات هولناک، بکشد مگر آن هنگام که با مقاومتي مسلحانه مواجه مي شود يا براي کمک به کساني که مورد حمله قرار گرفته اند. در چنين زماني نيز دولت نمي بايست « در کار کشتن» باشد؛ در اين وضع نيز مسووليت اساسي و اوليه دولت حفاظت از زندگي است. يک جبار اما تنها مرتکب جنايت عليه افراد نمي شود بلکه او به جنايت عليه همبستگي شهروندان دست مي يازد، عليه خير عمومي و عليه بسياري از ايده هاي اجتماع سياسي. به نظر مي رسد اين آن چيزي است که چوبه دار را بر مي افرازد؛ يک جبار جنايتکاري عادي نيست. ترور يک جبار هيچ مشکل اخلاقي يي را پيش پا نمي نهد. ما با حاکمي کاملاً مختار مواجهيم که عملاً در کار ظلم و ستم به شهروندانش است؛ زندان هايش انباشته است، دژخيمانش در کار شکنجه اند، جوخه هاي مرگش در گوشه و کنار کشور پرسه مي زنند و ماموران مالياتش باجگيراني ظالمند. جبار در جنگي به راستي واقعي با رعايايش است - و نه در جنگي مجازي و استعاري - و ترور او يک عمل جنگي مشروع است. کشتن ستمگر عملي شرافتمندانه است و چنان قاتلاني عموماً نيکنامند. حال همان مستبد را تصور کنيد که سرنگون شده است، اينک او يک زنداني جنگي است و نمي توان او را به سادگي کشت. آيا نبايد او را به خاطر جنايت هايش به دادگاهي سپرد تا اگر محکوم شد به صورتي عادلانه و انساني مجازات شود؟ اينک او ناتوان است و محبوس؛ در زندان گرفتار است. چرا مي بايست با او به گونه يي متفاوت از ديگر زندانيان رفتار کرد؟ من ابتدا اين پرسش را با در نظر گرفتن پادشاهاني چون چارلز اول و لويي شانزدهم مطرح کردم؛ شاهاني که بر اثر انقلاب سرنگون شدند و توسط دشمنان انقلابي شان مورد محاکمه قرار گرفتند. در فرانسه ژاکوبن ها خواهان اعدام لويي بدون محاکمه علني بودند چرا که از نظر آنان لويي يک شهروند فرانسوي نبود بلکه او يک «دشمن مردم» بود که حتي از درون زندان نيز به تهديد مردم مي پرداخت. رهبران ژيروندن ها - که شايد بتوان آنها را چپ ميانه انقلاب فرانسه دانست - اصرار داشتند که لويي، همشهري لويي کاپه، متهم به استبداد و خيانت است و مي بايست همچون هر متهم ديگري در دادگاه محاکمه شود و اگر به خيانت محکوم شد بايد بسان تمامي خائنان اعدام شود. مجازات مرگ از پيش وجود داشت و برگزاري دادگاه از نظر ژيروندن ها اثباتي بر اين مدعا بود که لويي هم شهروندي است که به هيچ وجه فراتر از ديگران نيست و دليلي ندارد که او را از مجازات معاف کرد. لويي مدعي بود که بر اساس حق الهي حکمراني مي کند، پس مي بايست به پيشگاه يک دادگاه انساني آورده مي شد. او مدعي بود قانوناً گزندناپذير است، پس مي بايست توسط مردم محاکمه مي شد. او مدعي بود که نابسودني است پس مي بايست توسط جلادي دولتي اعدام مي شد. تام پين انقلابي جهان وطن که در آن زمان عضو مجلس ملي بود مخالف مجازات مرگ بود. پين پيشنهاد کرد لويي پس از محاکمه به امريکا تبعيد شود؛ جايي که بتواند باقي عمرش را به عنوان ساعت ساز در فيلادلفياي جمهوريخواه بگذراند. اين پيشنهاد چون پاياني عالي براي داستان محاکمه بود اما فقط و فقط اگر لويي آن را مي پذيرفت، براي بازگشت دوباره به قدرت نقشه نمي کشيد و شهروندان مي توانستند او را مشغول تعمير ساعت ها ببينند يا راجع به آن بخوانند. آيا تبعيد يک پادشاه بي اراده و پشيمان به پادشاهي پايان مي داد؟ شايد نه، اما کشتن پادشاه نيز چنين نکرد. با وجود اعدام لويي پادشاهان از پس شکست انقلاب بازگشتند؛ همان گونه که به رغم سوگند کرامول مبني بر قطع سر پادشاه با تاج بر سرش، پادشاهان از پس اعدام چارلز بازآمدند. اما سلطنت ديگر آنگونه که آنان مي شناختند بازنگشت. اعدام پادشاه پاياني بر ادعاي حق الهي پادشاهان بود، حال آنکه احتمالاً تبعيد نمي توانست چنين باشد (چرا که پيش از آن نيز پادشاهاني تبعيد شده بودند) و اين در نظر من دليلي محکم براي انجام محاکمه و اعدام است. پادشاهان اعدام شدند چرا که مجرمان عادي نيز اعدام مي شدند. در عراق، صدام کشته شد چرا که مجازات مرگ از پيش قانوني و به شکلي گسترده پذيرفته شده بود. بنابراين با وضعيت بغرنج تري مواجهيم تا آن وضعيتي که من از آن آغازيدم. من خواهان الغاي مجازات اعدامم اما نمي خواهم الغاي مجازات اعدام را با نجات جباران آماج استهزا قرار دهم. اجازه دهيد آن کس که با الغاي مجازات اعدام نجات مي يابد کسي مانند من و شما باشد، کسي که هرگز داراي قدرت مطلقه نبوده است، کسي که هرگز حاکمي ستمگر و خونخوار نبوده است. ولي آيا آن گاه که ما چنين حاکم خونخوار و ستمگري را مي کشيم رفتار او را سرمشق خود قرار نمي دهيم؟ من فکر مي کنم که محاکمه تفاوتي حياتي را منجر مي شود. قربانيان او هرگز فرصتي براي حضور در دادگاه را نيافتند، به يک معني محاکمه البته محاکمه يي نمايشي است. حکم از پيش مشخص است (چرا که جرم ها جاي ترديدي باقي نمي گذارند) با اين حال در دادگاه جبار خطاب به ملت سخن مي گويد، رفتار خود را به هر نحو که بخواهد توجيه مي کند و وکلايش حداقل فرصت محاجه و مجادله با شاهدان را دارند. در نهايت آن هنگام که جبار محکوم شود اعدام مي شود چرا که تنها اعدامش مي تواند پاياني قطعي را براي حکمراني جبارانه رقم زند، تنها اعدام است که فرجامي را که باهماد سياسي نيازمند آن است فراهم مي سازد. اما اکنون تصور کنيد که مجازات اعدام از پيش لغو شده باشد؛آيا من هنوز موافق اعدام يک جبار خواهم بود؟ گمان نمي کنم چنين وضعي هرگز پيش آيد چرا که آن گونه جباران که ما مي شناسيم هرگز بدون مجازات اعدام حکومت نمي کنند. يک دولت استبدادي همواره در کشتن است. بنابراين احتمالاً دولتي که پيوسته در کار کشتن نباشد نمي تواند استبدادي باشد. اگر چنين باشد آن گاه اعدام جبار مي بايست آخرين اعدام باشد.
منبع : روزنامه اعتماد

jeudi, novembre 15, 2007

اعترافات ناخودآگاه آخوند ذوالنور در وصل بودن اراذل و اوباش به رژیم

ايرج شكري

 اعترافات ناخودآگاه آخوند ذوالنور در وصل بودن اراذل و اوباش به رژیم


آخوند ذوالنور رئيس ستاد حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران، در يكي از جلسه هاي هفتگي انصار حزب الله، در سخناني سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را«منافقين جديد» ناميده و خطر آن سازمان را بيشتر از خطر آنها(مجاهدين خلق) دانسته است و ياد آور شده كه «اينها با لعاب دين جلو مي آيند. اگر كسي به مردم بگويد مي خواهم دين شما را بگيرم، مردم تكليف خودشان را مي دانند. همين اراذل و اوباش ما موتور اينها را پائين خواهند آورد. پس اگر اينها رك به مردم بگويند مي خواهيم دين شما را بگيريم مردم به آنها تودهني مي زنند لذا براي كارشان بايد از نفاق استفاده كنند». سازمان مورد اتهام قرار گرفته، به پاسخگويي به اين اتهامات پرداخته و با استناد به احاديث و آيات قرآن اتهام «مناقق» بودن را رد كرده است. در اين جوابيه كه سايت امروز آن را از«عصر نو» متعلق به سازمان مورد بحث نقل كرده(*)، از جمله آمده است:«تمسک قدرتمندان و زورمندان به احساسات دينی و ايمانيات مردم برای حذف و نابودی کسانی که آنها را تهديدی برای قدرت و موقعيت و منافع خود تلقی می‌کنند البته پديده جديدي نيست. انذار و ترساندن مردم از اين که کسانی قصد نابودی و تباهی دين و گسترش فساد در جامعه و کشور شما را دارند و باز داشتن مردم از گوش فرادادن به منطق و سخنان مصلحان در تاريخ مبارزات اجتماعی و سياسی شيوه‌ای ناشناخته نيست. تقريباً تمامی ديکتاتورهای مستبد عليه مخالفان و منتقدان خود از همين شيوه بهره جسته‌اند». هم در گفته هاي گماشته ولي فقيه در سپاه پاسدارن و هم در پاسخ سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به وي، ناخودآگاه به حقايقي اعتراف شده است: رئيس ستاد حوزه نمايندگي ولي فقيه، بطور ناخودآگاه، موضوعي را برزبان آورده است كه اگر چه مساله ناروشني براي اوپوزيسيون نبوده و نيست، اما هيچوقت از سوي دست اندركاران رژيم به آن اعتراف نشده بود؛ و آن به كار گرفتن اراذل و اوباش، براي ارعاب و سركوبي دگرانديشان است. يورش اراذل و اوباش سازمان يافته در دسته هاي حزب اللهي، به تجمعات و ميتنگهاي گروههاي دگرانديش و حمله با سنگ و چاقو و چماق به شركت كنندگان در اين اجتماعات، حمله به دفتر و ستاد سازمانهاي انقلابي، حمله به بساط فروش كتاب و نشريه هواداران گروههاي سياسي، از آغاز روي كار آمدن خميني در ايران به عنوان روش غير رسمي سركوبي مخالفان به كار گرفته شد. مسئوليت گروههاي حزب اللهي را هيچ نهادي از قدرت مستقر، بعهده نمي گرفت، اما همه دست اندركاران رژيم، از رجايي نخست وزير و رفسنجاني گرفته تا عناصر رده پايين تر، از آنها به عنوان مردم مسلمان ناراضي از عملكرد گروهها و سازمانهاي سياسي( كه بعدا گروهك ناميده شدند)، حمايت مي كردند. در آن زمان البته ترديدي نبود كه همان مدافعان كه تقريبا همگي در حزب جمهوري اسلامي جمع شده بودند، پشت اين ماجرا هستند. اعضاي كميته ها – سازماني كه در آغاز روي كار آمدن خميني جاي شهرباني را گرفت كه در قيام بهمن ماه، سازمانش بهم ريخته و كلانتريهايش مورد حمله قرار گرفته بود-، اكثرا از اراذل و اوباش و لالت ولمپن ها بودند(**). بعد از سركوبي خونين نيروهاي سياسي در دهه 60 و بعد از اين كه حزب جمهوري اسلامي هم به خاطر اين كه علت وجودي خودش را كه بسچ تودهاي ناآگاه مذهبي عليه نيروهاي سياسي بود از دست داد، تعطيل شد، در سالهاي گذشته اين نقش را حزب الله و انصارحزب الله با سازماندهي با راه انداختن دسته هاي عربده كش، موتور سوار يا پياده، براي ايجاد رعب وحشت در مردم و همچنين هشدار به منتقدان خودي به عهده گرفت. سرادار سرتيپ دكتر الله كرم كه گويا داراي درجه«دكترا در فلسفه» است، همراه حاجي بخشي با تفنگ دوربين دارش در رأس گله يي از اراذل حزب اللهي، گاه شعار مرگ بر بي حجاب در خيابانها مي داد، گاه در برابر خبرگزاري رسمي رژيم عربده كشي مي كرد كه كاركنان منحرف و ليبرال آن را از پنجره محل كارشان به پايين پرتاب خواهد كرد، گاه در برابر مجلس عربده مي كشيد كه ليبرالها و «فراكسيون نمك گيرها» را از مجلس بيرون خواهد ريخت. اين اتفاقات مربوط به دو دوره رياست جمهوري رفسنجاني است. در زمان تبليغات انتخاباتي براي رياست جمهوري دوره هفتم(كانديدا شدن خاتمي در انتخابات)، جلسه سخنراني تيليغاتي خاتمي را همينها به هم مي ريختند و گفته مي شد كه سرادار سرتيپ دكتر الله كرم گفته است خاتمي بايد از روي نعش او بگذرد تا بتواند رئيس جمهور شود. در واقع سازمان دادن اراذل اوباش و به كار گرفتن آنها به شكل گروهاي ضربت براي گسترش اختناق، روشي است كه از آغاز شكل گرفتن رژيم تا كنون ادامه داشته است. خود سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، در يورش به تجمعي كه در اعتراض به تعطيلي آيندگان در مرداد سال 58 برگزار شد، در سازمان دهي اراذل و اوباش در حمله به آن تجمع و حمل چماق و سنگ و پاره آجرا براي اوباش، نقش سازمانگر داشت و روز بعد از آن هم همين سازمان بود كه امت حزب الله را به تظاهراتي در حمايت از حكم دادگاه انقلاب اسلامي رژيم به تعطيل شدن روزنامه آيندگان و مصادره آن، دعوت كرد.
اعتراف نا خودآگاه ديگر كه در آغاز مطلب به آن اشاره شد، در جوابيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ديده مي شود. اين سازمان در واكنش به اظهارات آخوند ذوالنور برگزيده خامنه اي براي رياست دفاترنمايندگيش درسپاه، ضمن چاله مي داني خواندن «ادبيات» او و بي اطلاعي او از احاديثي كه بر مبني آنها مرتد و كافر خواندن مومنان، ارتداد و كفر شناخته شده است، و ذكر احاديث مربوط به اين موضوع، اتهام وارده را رد كرده است اما اعتراف ناخودآگاه و نكته مهم،همان تاكيد سازمان ياد شده به سوء استفاده و« تمسك قدرتمندان و زورمندان به احساسات ديني مرم براي نابودي كساني كه آنها را تهديدي براي قدرت و موقعيت و منافع خود تلقي مي كنند» است. اين روشي بود كه خميني و كارگزاران او از آغاز براي انحصار قدرت و حفظ منافع خود، و« باز داشتن مردم از گوش فرادادن به منطق و سخنان مصلحان» عليه گروههاي سياسي به كار گرفتند. يك نمونه خيلي روشن و تاريخي آن كه من بارها به آن اشاره كرده ام سخنراني خميني در سوم خرداد 58 است كه در كيهان 5 خرداد58، تحت عنوان «امام استراتژي انقلاب را اعلام كرد» درج شد. در آن زمان، در فضاي سياسي بعد از سرنگوني رژيم دست نشانده آمريكا، كه سازمانها وشخصيتهاي دگرانديش، سابقه طولاني مبارزه با آن و تحمل زندان وشكنجه در راه مبارزاتشان را داشتند، خميني چون نمي توانست اتهام آمريكايي بودن و وابسته بودن به دگر انديشاني كه دغدغه شان آزادي و رهايي كشور از وابستگي و رفع نابرايري هاي اجتماعي بود، بزند، براي تحريك مردم عليه آنان دائم تكرار مي كرد كه آنها آزادي و استقلال را بدون اسلام مي خواهند و مردم جوانهاشان را براي اسلام داده اند. او حتي در فضاي آن روز ناچار بود اعتراف كند كه آن دگر انديشان، خواهان بازگشت رژيم گذشته يا سلطه خارجي نيستند. او در آن سحنراني گفت،« ...من اينها را به شما معرفي كردم با اين اشخاصي كه به اسلام كاري ندارند، روحانيت را هم كاري ندارند، مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست بكنند. آنهايي كه حسن نيت دارند. نيت سوء ندارند نمي خواهند رژيم دوباره برگردد، با او هم بد هستند. اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست بكنند كه آزاد هم باشيد، مستقل هم باشيد، اما نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه امام زماني و نه قرآني و نه احكام خدا، و نه نمازي». منافق ناميدن مجاهدين خلق و مورد يورش و حمله دائمي قرار دادن آنها، از موارد سوء استفاده از احساسات مذهبي مردم بود تا اين كه كار به سي خرداد 60 كشيد. از دلائل نا مطلوب بودن مجاهدين خلق ايران براي رژيم در آن زمان، افشاگريها آنان از دزدي و چپاول و انباشتن ثروت توسط اطرافيان خميني مثل آيت الله دكتر بهشتي بود كه با تشكيلاتي كه تحت عنوان سازمان اقتصاد اسلامي راه انداخته بود به اين كار مشغول بودند و كريمي نوري كه مسئوليت فروش اموال مصادره شده از خانه هاي مقامات و وابستگان رژيم سلطنتي كه به خارج گريخته بودند، به او واگذار شده بود. اين دومي بعد از آغاز جنگ به مسئوليت بنياد امور مهاجرين جنگي گماشته شد و در آنجاهم بودجه و پولي را كه بايد به مصرف مصيبت ديدگان و بي خانمان شدگان در اثر جنگ مي رسيد، مي دزيد. بعد از مدتي او از اين كار كنار گذاشته شد.
اتهام بيشرمانه يي كه خميني و يارانش عليه سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران كه كمونيست بودنشان بر امت حزب الله عيان بود اما به خاطر مبارزات حماسي اين سازمان با رژيم شاه و ساواك مخوفش، در بين بخش وسيعي از كارگران و قشرهاي مخنلف اجتماعي محبوبيت داشتند، مكرر تكرار مي كردند، آتش زدن خرمنها و از بين بردن محصولات روستائيان و كشاوزان بود و دليل اين كار را هم دشمني آنان با مردم مسلمان اعلام مي كردند. مقامات رژيم اتهامات گوناگون را با استفاده انحصاري از راديو تلويزيون به دگرانديشان مي زدند، بدون اين كه فرصت دفاع و اظهار نظر به آنها از طريق اين «رسانه ملي» كه همه كشور را مي پوشاند داده شود. اتهامات اخلاقي هم البته بود. كشفي كه هميشه روزنامه جمهوري اسلامي در پي هر يورشي به دفاتر گروهها و سازمانهاي مثل مجاهدين و فدائيان خبر از آن مي داد،«كشف وسائل ضد بارداري» بود. آن چه مورد بررسي قرار گرفت آن دو مورد اعتراف ناخودآگاه از سوي«سابقين» و دست اندركاران رژيم جمهوري اسلامي بود.
حاصل قلع و قمع گروههاي دگر انديش به بهانه اجراي احكام اسلام بعد سي سال، اكنون علاوه بر گشترش فقر و اعيتاد و فحشا، اين است در جمهوري اسلامي لباسهايي با علائم گروههاي منحرف جنسي و گروههاي شيطان پرست در مغازه ها به فروش مي رسد كه لابد خريداراني دارد و نيروي انتظامي رژيم مغازها را به خاطر جمع كردن اين لباسها و لباسهاي غير متعارف زنانه(مانتوهاي چسبان، مانتوهاي كوتاه يا چاك دار،...) مورد يورش قرار مي دهد. چندي پيش هم اين نيرو به باغي در شهرك محمد در اطراف كرج يوروش برد كه در آن« كنسرت شيطان پرستي» برگزار شده بود و گروهي دختر و پسر جوان را دستگير كرد. برگزار كنندگان اين كنسرت از شبكه اينترنت براي فروش بليط و سازمان دادن آن استفاده كرده بودند.
بهزاد نبوي از عناصر صاحب مقام و منصب در گذشته و اكنون به گوشه رانده شده عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه متحجرترين در بين اعضاي آن هم بايد باشد، چند سال پيش (نمي دانم چند سال شايد پانزده يا بيست سال پيش بود) در مصاحبه يي مدعي شد كه علت انحراف«منافقين» (مجاهدين خلق) اين بود كه آنها، از اسلام حوزه يي و رساله يي رويگرادن بودند. حالا سازمان پيرو اسلام رساله يي و حوزه يي ايشان هم از سوي نماينده ولي فقيه در مهمترين سازماني كه براساس ايدئولوژي منبعث از اسلام رساله يي و حوزوه يي بنا شده، يعني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مهر خطرناك تر از منافقين مي خورد و اين سازمان متقابلا«ادبيات» او را چاله ميداني مي نامند. در مرداد ماه آخوندي به نام «حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی»، که سايت تعطيل شده بازتاب او را استاد اخلاق هيأت وزيران معرفی کرده بود در شهر زرند كرمان با انتقاد از اصلاح طلبان حکومتی و وابسته دانستن آنان به آمريكا و متهم کردنشان به «حرام خوری» گفت: « اين نكبت‌ها را مثل دستمال كاغذی كه باهاش پشت بچه‌ها را تميز می‌كنند و می‌اندازند اون ور، بياندازيد اون ور. خودتان هم اون‌ور نرويد». دو سه روز پيش يكي از حاميان احمدي نژاد، محمد مهدي عبد خدايي (ضارب دكتر فاطمي) دبيركل جمعيت فداييان اسلام كه از قديمي ترين تشكلهاي پيرو اسلام ناب محمدي و امام خميني است- تشكيلاتي كه اجراي فتواي او، ترور كسروي را در كارنامه خود دارد(***)-، احمدي نژاد را به خاطر «ادبياتش» و اين كه منتقدان خود را بزغاله خطاب كرده مورد انتقاد قرار داد و گفت كه بايد در اين ادبيات تجديد نظر كند و ياد آور شد« كه اگر به سيره انبياء هم توجه كنيد مي بينيد كه آنها حتي در برخورد با مخالفان خود و حتي مخالفان خداوند نيز احترام و ادب را رعايت مي كرند» ( 20 آبان سايت آفتاب نيوز). و كمي پيش تر هم محمد جواد لاريجاني در واكنش به اظهارات ولايتي كه گفته بود به توصيه وزارت اطلاعات به كار لاريجاني در وزارت خارجه خاتمه داده شد، او را مورد حمله قرار داد و گفت كه وقتي او(لايجاني) در شوراي امنيت ملي براي مسائل مهم طراح ارائه مي كرده است، ولايتي «چرت همايوني» مي زده است. اين است وضعيت كساني كه نزديك به 30 سال پيش با ادعاي برقراري بالاترين درجه از عدالت و آزادي براساس تعليمات و احكام اسلام توده هاي محروم و پايمال شده را فريفتند و بعد براي انحصار قدرت در دست گروه و غافله خود همگي در تهمت افترا به دگر انديشان و بستن و كشتن آنان همصدا و همراه شدند.
---------------

*

http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=10770&p=1


**يكي از اعضاي اين كميته ها كه در پي ماجراي دستگيري سعادتي عضو سازمان مجاهدين خلق دراوائل سال 58، اسمش به سر زبانها افتاد، حاج ماشاالله قصاب بود كه كميته مستقر در سفارت آمريكا تحت سرپرستي وي بود. وي رابطه نزديك و برادرانه با ماموران سيا مستقر در سفارت آمريكا داشت و عكس خندان او همراه با يك مامور سيا به نام چارلز ناس در فردوگاه مهر آباد، در كيهان آن زمان ضمن مطلبي كه در انتقاد از عملكرد او كه از سوي تني چند از باز پرسان سابق دادسراي انقلاب اسلامي درج شده بود، چاپ شد. متن باز جويي سعادتي را- كه بعد ارژيم اتهام او ارتباط گرفتن با يكي از اعضاي سفارت شوروي و «جاسوسي» اعلام كرد-، قبل از اين مراجع رسمي آن زمان حتي خبر دستگيري او اعلام كرده باشند، همين سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در جزوه يي انتشار داد كه روزنامه جمهوري اسلامي آن را در چند صفحه منتشر كرد. مثل مورد دستگيري و اتهامات وارده به آقاي سيامك پورزند روزنامه نگار قديمي و همسر خانم مهرانگيز كار، در چند سال پيش. آقاي سيامك پوزند توسط افراد ناشناس و بدون ذكر اتهام دستگير شده بود و مدتي هم از محل باز داشت او اطلاعي به نزديكانش داده نشد. مدتي بعد قبل از اينكه محاكم قضايي رژيم اتهاماتي را كه علت دستگيري او بود اعلام كنند، نشريه جام متعلق به جامعه اسلامي مهندسين كه محمد رضا با هنر نايب رئيس كنوني مجلس هم عضو آن است، اتهامات او را اعلام كرد كه دريافت پول كلان از آمريكا و همكاري با بقاياي خانواده پهلوي از جمله اين اتهامات بود.

***دکتر فاطمی 25 بهمن 1330، در حالی که برمزار محمد مسعود، مدير روزنامه "مرد امروز" مشغول سخنرانی بود، هدف شليك گلوله يي قرار گرفت و زخمي شد. در آن زمان دكتر فاطمي نماينده مجلس بود. ضارب، جوانی 16 ساله عضو گروه فدائیان اسلام به نام "محمد مهدی عبد خدايی" بود. بنا بر آنچه در برخي منابع از مصاحبه پدرش در آن زمان كه از اقدام او ابراز انزجار كرده بود نقل شده است، عبد خدايي بيش از 4 كلاس درس نخوانده بود و به علت ناسازگاري با خانواده درس رها كرده و به تهران رفته در مغازه يي كار مي كرده است( در بازار شاگرد مغازه بود). دريك سايت اينترنتي رژيم به نام «چهل منزل تا اربعين» آمده است كه وي تحصيلاتي در علوم ديني دارد و استاد و دانشگاه است. در مورد فتواي خميني براي قتل كسروي كه در كتاب كشف الاسرار آن را اعلام كرده بود، نگاه كنيد به مطلبي در نشاني زير:
http://www.kasravi.info/gatls/reza%20agnami.htm

پ – 15 نوامبر 2007 - 24 آبان 1386

vendredi, novembre 09, 2007

ايرج شكري

جرأت اصلاح طلبان

مصطفي تاج زاده از عناصر باند مجاهدين انقلاب اسلامي، در مطلبي كه روي سايت امروز قرار دارد(*)، مساله حجاب در تركيه و اين كه رجب طيب اردوغان تغييراتي در قانون اساسي آن كشور/ در جهت لغو ممنوعيت ورود دختران با حجاب به دانشگاهها را در دستور كار خود قرار داده است، مورد توجه قرار داده و بعد به موضع جناحها و گرايشهاي سياسي داخل رژيم راجع به رفع ممنوعيت حجاب براي دختران دانشجو و گسترش حجاب در تركيه پرداخته است. وي همچنين با ياد آوري اين كه برعكس تركيه، در ايران حجاب اجباري است و دختران بي حجاب نمي توانند وارد دانشگاه بشنوند، به اين مساله كه رويكرد گرايشهاي درون رژيم در مورد آزادي حجاب چگونه است، پرداخته است. تاج زاده با توجه به سكوت هم«اقتدار گرايان» هم« اصلاح طلبان»، در مورد سياستي كه نخست وزير تركيه در مورد رفع ممنوعيت حجاب مي خواهد پيش بگيرد، دلائل سكوت اين دو گروه را متفاوت دانسته و اين گونه توضيح داده است:« تكليف محافظه كاران و اقتدارگراها مشخص است. تبليغات گسترده آنان به سود تغيير فوق در تركيه، اين پرسش را مطرح خواهد كرد كه آيا اقتدارگراها حاضرند اين حق را براي زنان ايراني نيز به رسميت بشناسند تا نحوه پوسش آنان مانع ورود شان به دانشگاه نشود ؟ ...» و در مورد دليل سكوت اصلاح طلبان كه خود و سازماني كه عضويتش را دارد نيز در آن طيف قرار مي گيرند، نوشته اشت:« اصلاح طلبان نيز كه در مجموع سكوت كرده اند ، ضمن تأكيد بر حجاب اسلامي به عنوان يك حكم ديني و ضرورت ترويج آن، همگي با اين تغيير [در تركيه]موافقند. البته گروهي از آنان آزادي را در مجموع به سود گسترش حجاب و تقويت هنجارهاي اسلامي ارزيابي مي كنند، كما اينكه در تركيه و ديگر كشورهاي جهان، با وجود آزادي شاهد رشد حجاب و هنجارهاي اسلامي هستيم. به باور آنها هنجارهای دينی و فرهنگی را نمی توان با زور احيا،ترويح ونهادينه کرد.
گروه ديگري از اصلاح طلبان معتقدند گزاره فوق در ايران قابل اجرا نيست، ضمن آن كه مسئلة اصلي جامعة ما در حال حاضرانتخابات آزاد و تلاش براي جلوگيري از ماجراجويي احتمالي نظامي آمريكا عليه ميهن است». در اينجا ما يك تقلب از سوي تاج زاده به نفع اطلاح طلبان مي بينم و آن اين است كه گويا «گروهي از اصلاح طلبان آزادي حجاب را در مجموع به سود گسترش حجاب و تقويت هنجارهاي اسلامي ارزيابي مي كنند». آن اصلاح طلبان مورد ادعاي تاج زاده لابد حرفها و نظراتشان را درگوشي و يواشكي در ميهمانيهاي خصوصي مي زنند والا چرا در اين مورد به «فريضه امر به معروف» عمل نمي كنند؟ . خاتمي و آن خيل اصلاح طلبان حاظر در دسته سينه زني او براي جامعه مدني، در طول 8 سالي كه در قدرت بودند، كدام قدم جدي را براي رفع اجباري بودن حجاب و يا حتي رفع ممنوعيت ورود زنان به ورزشگاهها براي تماشاي مسابقه فوتبال برداشتند. تاج زاده، كسي كه مدتي معاون سياسي وزارت كشور در دوران خاتمي بوده است و يك از كاگزاران سياسي و نظريه پرداز و تحليل گر عضو يكي از تشكيلات اوليه و منسجم رژيم جمهوري اسلامي است كه از پايه هاي امنيتي اين رژيم بوده است، گويي خودش خودش را آدم حساب نمي كند تا روي مساله يي كه از مهمترين تضاد ها و مشكلات اجتماعي است كه رژيم از آغاز استقرار شوم آن در ايران با آن روبه رو بوده، به طور روشن اظهار نظر و ارائه طريق كند. بالاخره كسي كه پستهاي بالاي سياسي متعدد در 30 سال گذشته از جمله معاونت سياسي وزارت كشور در دوره اول رياست جمهوري خاتمي و بعد مشاورت رئيس جمهور را داشته بايد براي مسائل اجتماعي از اين قبيل راه حل ارائه كند. نحوه برخورد به اين مساله هم هيچ پيچيدگي ندارد و خيلي روشن است و دو نوع بيشتر نيست، يكي همان كاري است كه رژيم تا كنون كرده يعني بكار گرفتن سركوب و تحقير زنان و پافشار به سياست يا روسري يا توسري، روش ديگر و سياست ديگر پذيرفتن حق انتخاب زنان در باحجاب يا بي حجاب بودن است. شايد تاج زاده از جمله كساني باشد كه بر اين نظر است كه« آزادي حجاب به نفع گسترش حجاب و هنجارهاي اسلامي است»، اما با اين حال حتي به خاطر مستحكم شدن هنجارهاي اسلامي و گسترش حجاب هم كه شده، اين اندازه جرائت يا جگر يا... نداشته كه بگويد بايد زنان را در انتخاب حجاب آزاد گذاشت و روشي كه تاكنون اعمال شده غلط است. جرأت نداشته چون مي داند زدن چنين حرفي هزينه دارد و او نمي خواهد هزينه يي براي آن چه كه حتي اعتقاد دارد براي گسترش حجاب و هنجارهاي اسلامي مفيد است بپردازد. او در پايان اين سوال مطرح كرده است كه «در هر حال اين پرسش به قوت خود باقی است که چرا هنجارهای اسلامی در ايران رو به ضعف ودر جهان اسلام وسراسر دنيارو به رشد است؟ با اينکه رعايت آنها در جمهوری اسلامی اجباری است حال آنکه در اکثر قريب به اتفاق کشور های دنيا مردم آزادند با حجاب زندگی کنند يا بی حجاب». خب پاسخ اين سوال را تاج زاده تا اندازه روشني خود در لابه لاي نوشته اش داده است، كه همان اجباري بودن و تحميل حجاب همراه با اعمال خشونت و تحقير زنان است. اما اين توضيح را هم بايد به آن افزود كه اساسا اعتقادات اسلامي بين مردم ايران، در آن اكثريتي كه داراي باورهاي مذهبي و ديني بودند، با اسلام حكومتي و تماميت خواه كه آخوندها از آغاز باسركوبگري شروع به تحميل آن به مردم كردند، متفاوت بود و هست. بهمن فرمان آرا كارگردان سينما، چند سال پيش در مصاحبه يي در انتقاد از سنگ اندازي و سانسور وزارت ارشاد رژيم در مورد فيلمها و سناريوهايش ياد آور شد كه او مسلمان است و از 36 سال قيل از برقراري جمهوري اسلامي در ايران، مسلمان بوده است. دين و مذهب مردم، قبل از ظهور امام خميني نه فاشيسم مذهبي و ايدئو لوژي رژيمي تماميت خواه بود، و نه الله اكبر فرمان تيرباران و اعدام. هركس به هر شكلي مي خواست ديندار بود. گروهي نماز خوان بودند و حجاب را لازم مي دانستند، بعضيها فقط ماه رمضان روزه مي گرفتند و نماز مي خوانند، بعضي ها روزه مي گرفتند  اما نماز نمي خواندند. بعضي نماز خوان بودند، ولي حجاب براي آنان اهميتي نداشت. بودند زنان تحصيل كرده يي كه نماز خوان بودند ولي بي حجاب. من خودم قبل از انقلاب در بين همكاران و يا در بين آشنايان زنان نماز خوان با تحصيلات دانشگاهي و بي حجاب ديده بودم. خاطره يي را مناسب مي دانم ذكر كنم. زمان شاه هر كدام از خواهران و برادران شاه رئيس يكي دو سازمان و تشكل حكومتي مستقل از دولت بودند. مثلا غلامرضا رئيس كميته ملي المپيك بود؛ عبدالرضا رئيس فلان سازمان بود. يكي از اين سازمانها، سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي بود كه رياست آن با شاه بود و اشرف نايب رئيس آن بود. روزي در برنامه يي كه از سوي سازمان ياد شده ترتيب داده شد بود(برنامه يي مثل برگزاري سميناري بود، درست خاطرم نيست)، خانم خبرنگاري از همكاران دفتر مركزي خبر( ما بعد از يك دوره كار آموزي ششماهه تقرييا از اواسط تابستان 56 كار خود را شروع كرده بوديم) براي تهيه گزارش آن رفته بود. او روسري به سر مي كرد و اين در زمان شاه اگر در بين كاركنان سازماني مثل راديو تلويزيون اگر مورد منحصر بفردي نبود، در بين خبرنگاران تنها مورد بود. در آن برنامه خواهر شاه در جمع خبرنگاران نگاهش به او افتاده بود و به او گفته بود«خانم اين روسري چيه سرت كردي. اينو بردار» او هم گفته بود«من اينطوري عادات كرده ام». اين ماجرا را كه تعريف مي كرد، من به او گفتم خب حالا راستي اين روسري چيه، براي چي روسري سر مي كني. بمن گفت «ببين من خودم علاقمند به مد بودم و كلاس پيانو هم مي رفتم. اين انتخاب خودمه. خودم انتخاب كردم». من البته قصد بحث كردن با او را نداشتم به من هم مربوط نبود و تنها سوالی بود بدون اصرای برای گرفتن جواب. اين خاطره را از آن جهت نقل كردم كه بگويم به رغم آن توصيه خواهر شاه و رد آن توصيه از سوي آن خانم همكار، نه او را از كار اخراج كردند، نه از بابت آن براي او دردسري درست شد. سه نفر ديگر از خانمهاي همكار در بين خبرنگاران نماز خوان بودند اما بي حجاب كه اين البته مورد تعجب من بود كه چطور در اين جمع كم شمار ما، سه دختر تحصيل كرده بي حجاب نماز خوان حضور دارند. بعد از روي كار آمدن خميني هيچكدام از اين خانمها حزب اللهي يا عضو انجمن اسلامي كه كارش حمايت از سياستهاي ضد مردمي رژيم در تحريف حقايق وسانسور اخبار در رادیو- تلويزيون و روشهاي انحصار طلبانه و سركوبگرانه رژيم و خبر چيني عليه كاركنان دگر انديش و پرونده سازي براي اخراج آنان بود، نشدند. آن سه نفر نماز خوان بي حجاب بعد از انقلاب، دواطلبانه روسري به سر نكردند، با سركوبگري رژيم ناگزير شدند آن را بپذيرند.
روسري اجباري بر سر زنان، براي اين رژيم منحوس نشانه اقتدارش است كه مي خواهد ديده شود و به خاطر همين به هيچ وجه از آن كوتاه بيا نيست. براي همين هم تاج زاده و دوستان به اصطلاح اصلاح طلبش فقط ممكن است در گوش يك ديگر پچ پچ كنند كه اگر حجاب اجباري نباشد، بهتر است و به نفع « گشترش هنجارهاي اسلامي است». در رژيم ولايت فقيه چيزي كه مهم است اقتدار رژيم و انخصار قدرت در دست روحانيت مرتجع است كه امروز سلطان خامنه اي مظهر آن است و قبلا يك دهه خميني پليد مظهر آن بود. حالا اين كه فقر و نابسامانيهاي اقتصادي و اجتماعي چه بسر مردم و مي آورد چگونه سبب گسترش اعتيارد و فحشا و سقوط اخلاقي افراد در جامعه مي شود(**)، براي خامنه اي چه اهميتي دارد. چندي پيش از كسي شنيدم كه درتهران بعضي جوانان زنان خياباني را«منجي عالم حشرّيت» مي نامند. اين نيز واكنشي منفي از سوي جامعه ايران، به سالها تزيق و تنقيه شرعيات به مردم و تزريق اشتياق و انتظار ظهور« منجي عالم بشريت» توسط رژيم روضه خوانهاست.
-------------------------
*
http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=10737&p=1

**در فيلم ده (10) ساخته عباس كيا رستمي كه فيلم مستند گونه يي است و در ايران اجازه نمايش عمومي نيافت، گفتگويي با يك زن خياباني گنجانده شده است. همه فيلم به شكل گفتگوي يك زن كه افراد مختلفي که سوار اتومبيل خود مي كند، مي گذرد. اين گفتگو به گمان من خود نشان دهنده تاثیرويرانگر روسپيگري بر هويت و شخيصت زن است. دونشاني زير به تريبي كه آمده قسمت اول و دوم گفگوي مورد نظر است.
http://www.youtube.com/watch?v=75kxhkb_vug

http://www.youtube.com/watch?v=pxEMTL_oNUk

پ-8- نوامبر 2007- 17 آبان 20078


dimanche, novembre 04, 2007

ايرج شكري
قانوني براي گراميداشت قربانيان ديكتاتوري و زنگار زدايي از حافظه تاريخ

در اسپانيا روز چهار شنبه 31 اكتبر در مجلس آن كشور پيش نويس لايحه يي براي زنده كردن ياد و گراميداشت قرباينان ديكتاتوري فرانكو به تصويب رسيد. براساس اين لايحه، همچنين مجسمه هاي فرانكو در شهرهايي كه هنوز اين مجسمه ها در آن باقي هستند، برداشته خواهد شد ( قبل از تصويب اين لايحه نيز با اقدامات خوزه لوئيس رودريگرز زاپاته رو، نخست وزير سوسياليست اسپانيا، مجسمه هاي فرانكو در شهرهايي چون مادريد برداشته شده بود) . براساس اين قانون، پلاكهاي خيابانها و ميدانها كه نام فرانكو را دارد و يا اين كه ياد بودهايي مربوط به دوران ديكتاتوري اوست نيز، برچيده خواهد شد. دستگاههاي دولتي در مركز و در مناطق مختلف موظف به اقدام در اين زمينه هستند و در سراسر كشور، به يافتن محل گورهاي جمعي، كه اعدام شدگان و قربانيان جنايات فرانكو در‌آنها دفن شده اند كمك خواهند كرد. پدر بزرگ نخست وزير سوسياليست اسپانيا توسط رژيم فرانكو اعدم شده است. تصويب چنين قانوني كه خواست دولت سوسياليست و گروههاي چپ اسپانيا بود از يكسال پيش مورد بحث قرار گرفت و اين امر در اسپانيا سبب ايجاد دو جبهه شد. موافقان كه خواهان زنده شدن ياد قربانيان دوران ديكتاتوري فرانكو كه به فراموشي سپرده شده بود، و برچيدن آثار و نشانه هايي كه براي بزرگداشت ديكتاتور و دوران او ايجاد شده بود بودند و مخالفان كه بيشترشان از محافظه كاران هستند، معتقدند كه اين اقدام سبب خواهد شد كه زخمي كه در طول 30 سال گذشته ( دوران بعداز فرانكو) التيام يافته بود و دموكراتيزه شدن اسپانيا به سبب اين التيام امكانپذير شده بود، دوباره سر باز كند، چرا كه راستهاي طرفدار فرانكو هم چنان در كشور حضور سياسي قانوني دارند. آنها نيز مخالف اين قانون و اقدامات نخست وزير سوسياليست در اين زمينه اند. چند روز قبل از راي گيري براي اين قانون، پاپ در اقدامي ناگهاني، بيش از چهارصد كشيشي را كه در دوران جنگهاي داخلي به خاطر همكاري بافرانكيست ها و جاسوسي به نفع نيروهاي فرانكو توسط جمهوريخواهان كشته شده بودند، در رديف شهداي مسيحيت قرار داد. واتيكان تكذيب كرد كه اين اقدام در واكنش به لايحه يي كه قرار بود چند روز ديگر در پارلمان اسپانيا به تصويب برسد، صورت گرفته است، اما ترديد نبايد كرد كه واتيكان با هدف سنگين كردن كفه ترازو به نفع طرفداران فرانكو و بالا بردن جو مخالفت با اين قانون، دست به اين اقدام زد. در گزارشهاي مربوط به اين خبر گفته شد كه بنابر معيارهاي كليسا، تنها كشيشاني كه در راه انجام وظيفه ديني و تبليغ مسيحيت كشته مي شوند، مي توانند شامل اقدامي كه پاپ به آن مباردت كرد قرار بگيرند، در حالي كه كشيشان كشته شده در جنگهاي داخلي به خاطر قرار گرفتن در يك جهبه سياسي و وارد شدن در درگيريهاي آن، كشته شده بودند. در گزاشهايي كه در يكي دو كانال تلويزيوني در فرانسه نشان داده شد و در آن از از مردم عادي اسپانيا هم در آن نظر خواهي شده بود، مخالفان اقدام پاپ، ياد آور شدند كه كشيشان كشته شده، به نفع فرانكو كار مي كردند و كليسا همواره يكي از ستونهاي رژيم فرانكو بود. يك اسپانيايي گفت كه حتي كشيشان از اعترافات مومنان مسيحي كه دركليسا نزد كشيشان مي كنند و بايد نزد كشيشان محرمانه بماند، استفاده اطلاعاتي مي كردند و اگر اطلاعاتي از مخالفان فرانكو در آن بود، به دستگاه امنيتي و پليس گزارش مي كردند. لايحه ياد شده به رغم اقدام و اتيكان با 185 راي در برابر 137 راي به تصويب رسيد. به نوشته روزنامه لوموند 2 نوامبر تعداد قربانيان اعدامهاي دسته جمعي دادگاههاي نظامي فرانكو حدود 50 هزار تن برآورد مي شود.
ترديد نيست كه با برچيده شدن رژيم روضه خوانهاي جنايت كار درايران نيز، تلاش براي شناسايي هويت و محل دفن هزاران قرباني بيدادگاههاي اسلامي رژيم در دهه 60 آغاز خواهد شد و مردم ايران در سراسر كشورطي مراسمي ياد فرزندان آزاده و مظلوم خويش را كه در زندانها و شكنجه گاهها و در برابر جوخه هاي اعدام دو رژيم ضد مردمي شاه و خميني جانباختند، گرامي خواهند داشت. به ويژه، حتما مجلس قانونگذاري جمهوري لائيك ايران، روزي را براي بزرگداشت قربانيان كشتار زندانيان سياسي در تابستان سال 67 نامگذاري و تعيين خواهد كرد. ترديد نيست كه با برچيده شدن اين رژيم ضد ايراني به شدت ارتجاعي - كه بعضي از آيت الله هاي آن مثل آيت الله صافي و نوري همداني اخيرا برگزاري مراسم بزرگداشت مولوي را هم مورد انتقاد قرار دادند، رژيمي كه در آغاز كارش اسم تالار رودكي را به تالار وحدت تغيير داد و تالار اپراي پايتخت را به محل برگزاري تعزيه و نوحه خواني تبديل كرد-، كليه نشانه و نامگذاريهاي دوران رژيم خميني پليد كه ياد و نشاني از اين رژيم ننگين دارد برچيده خواهد شد و مقبره روح الله الموسوالخميني، آن ضحاك مردم كش و ايران سيتز، ويران خواهد شد. حتي مساجدي كه در دوران رژيم خميني ساخته شده از انجا كه نقشي چون نهادي امنيتي و عملكرد پليسي داشت و محل استقرار بسيج بود و بعد از 30 خرداد 1360 دوراني كه سيد اسدالله لاجوردي دادستان انقلاب اسلامي تهران بود و در و زمان اجراي طرح مالك و مستاجر و شناسايي و شكار هوداران سازمانهاي سياسي اين مساجد با امام جمعه ها و نفرات بسيچ مستقر در آن فعال بودند، آنها را حتي با معيار اسلامي «مسجد ضرار» دانستن مي شود تخريب كرد. رژيمي كه خود را اسلامي مي نامد، در مناطق سني نشين كشور مانع ساخته شدن مسجد بر اساس نياز مردم محلي است و در جايي خواندم در شهر بزرگي مثل كرمانشاه همجوار مناطق سني نشين كردستان است و داراي جمعيت سني است، سنيان آن شهر فاقد مسجد هستند. به طور كلي هم ميهنان سني در همه جاي كشور، با مشكل ساختن مسجد رو به رو هستند و چند روز پيش در هفتم آبان رژيم اقدام به تخريب شبانه مسجد سنيان در شهر بجنورد كرده است كه سنيان با تلا ش بسيار از سال 1382 توانستند بودند مجوز ساخت آن را بگيرند. بنا بر خبري در اين زمينه تنها 13 ماه بود كه آنها از مسجد خود استفاده مي كردند(*).دوسه هفته پيش(21 مهر) در عيد فطر، در يك اقدام بشدت قلدرمنشانه و بيشرمانه رژيم مانع برگزاري نماز عيد فطر، كه ملي- مذهبيها شد كه مي خواستند به طور جداگانه و در محل هنرستان كارآموز و نه در مراسم حكومتي به امامت خامنه اي، نماز عيد فطر را برگزار كنند. پليس ضد شورش محل محاصره كرد و تجمع آنان را بهم زد و چند تن از آنان را دستگير كرد كه بعد از چند ساعت آزاد شدند. آنان نماز را در منزل ابراهيم يزدي و منزل آقاي بسته نگار به جا آوردند. از قول آقاي عبدالعلي بازرگان گفته شد كه وي در زمان محمد رضا شاه شاهد چنين برخوردي نبوده است. خب سيد علي شاه و سلطنت فقيه چون ريشه تاريخي و فرهنگيش مربوط به جنگهاي قبايل اطراف مكه و تبليغ اسلام با شمشير بر مي گردد تفاوتش هم با رژيم شاه كه ديكتاتوري قرن بيستمي بود، به همان اندازه است. به خاطر همين هم نهاد و تاسيسات و نشانه هاي و بناهاي ياد بود مربوط به دوران سياه رژيم آخوندي و سلطنت فقيه غير قابل استفاه است و بايد منهدم شود.

---------------------------
*
http://mobarezaan.blogfa.com

پ - 3 نوامبر 2007 - 12- آبان 1386

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن