mardi, mai 24, 2022

دکتر هزارخانیِ جان برلب رسیده؛ چراغی در سیاه چاله جبّار(2) هفته نامه ایران زمین و بعضی مسائل -ایرج شکری

دکتر هزارخانیِ جان برلب رسیده؛ چراغی در سیاه چاله جبّار(2) هفته نامه ایران زمین و بعضی مسائل https://www.facebook.com/iraj.shokri.5/ به علت حمله هکری خمینی صفات به وبلاگ من و اشکالی در ظاهر شدن مطلب پیدا شده این مطلب را در فیس بوک من و در سایت «پژواک ایران» می توانید مطالعه بکنیند https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-111991.html ایرج شکری برای مسعود رجوی؛ افکارعمومی ایران و مساله جلب حمایت مردم از «الترناتیو»ی که خودش تشکیل داده بود، چندان جایی در محاسباتش نداشت. هیچ شعاری که در آن «آلتر ناتیو» که شورای ملی مقاومت بود مطرح شده باشد از سوی «رهبرمقاومت» ارائه نشد؛ بلکه شعارهایی فرد محور و بسیار انزجار برانگیزی که از منتها الیه راست تا منتهی الیه چپ نیروهای سیاسی اپوزیسیون رژیم را بر علیه مجاهدین به واکنش می داشت مطرح کردند خود نشانه و دلیلی است بر آن. این رهبر عظیم الشان، ترجیح می دهد در هپروت خود غرق باشد و عمرش در هپروت بپایان برسد، اما قبول اشتباه و تغییر مشی و دست برداشتن از ادعاهای بی ربط و مسخره از جمله یک پیروزی علم کردن از هر فاجعه یی را کنار نمی گذارد. چنان که در جریان یورش نیروهای مالکی به اشرفیان در مرداد 88 باز گشت 36 تن از مجاهدین دستگیر شده بعد از بیش هفتاد روز اعتصاب غذا که گفته شد 7 روز آن اعتصاب غذای خشک بوده به اشرف را «فتح مبین فقط همین» نامید، در حالی که مساله اصلی در آن رویداد مخالفت با استقرار پاسگاه پلیس عراق و کنترل اشرف توسط عراق بود و «رهبر مقاومت» خواستار حفاظت مجاهدین توسط سربازان آمریکایی بود. هیچ چیز به نفع حضرتش تغییر نکرده بود که بشود اسم آن را پیروزی و «فتح مبین» گذاشت. من در آن زمان پوچی و بی محتوا بودن این ادعا را در مقاله یی برای توجه هموطنان مورد بررسی قرار دادم. لینک به آن در اینجا امده است اِنافَتَحنا»ی واقعیت گریزان متکبّر و هرزه درایی بادمجان دورقاب چینان انتشار هفته نامه ایران زمین انتشار هفته نامه ایران زمین - که سردبیری آن به عهده دکتر هزارخانی گذشته شد و مسائلی که برای دکتر هزارخانی داشت و توقف انتشار آن دربرگیرنده نشانه هایی است که نماینگر وضعیت و شرایطی است که دکتر هزار خانی در رابطه اش با دستگاه مسعود رجوی درآن قرار داشت و من لازم می دانم نمونه هایی را یاد آوری کنم.ء این نشریه بعد از انتخاب مریم رجوی به عنوان «رییس جمهور» برای دوران دولت موقت، و آمدن او از عراق به پاریس، در در سال 1373 راه اندازی شد. همچنین کنسرتهایی هم از سوی « انحمن های متخصصان و فارغ التحصیلان هوادار شورای ملی مقاومت» برگزار شد که بزرگترین آن کنسرت همبستگی ملی به مناسبت 30 تیر در پاریس بود که در آن هنرمندان سرشناس قبل از انقلاب مثل ویگن و عارف شرکت داشتند و بعد کنسرتهای آخر سال و به مناسبت شب عید، که در آن هنرمندان ترانه خوان و موزیسین ایرانی برنامه اجرا کردند. اینها رویدادی بیسابقه در فعالیتهای خارج کشور مجاهدین بود. ایرانیان استقبال شایانی از این برنامه ها کردند که طبعا حمایتی عاطفی از مجاهدین هم در آن بود. کسانی مثل ویگن و یکی دو خواننده دیگر از خوانندگان قبل از انقلاب مقیم لس آنجلس درخواست برای شرکت در آن کنسرت را که برگزار کننده اعلام شده آن «انجمنهای متخصصین و فارغ التحصیلان هوادار شورای ملی مقاومت ( تشکلهای مرتبط با مجاهدین خلق بودند) و اجرای برنامه پذیرفتند و آمدند و حتی در کنسرت همبستگی ملی مطالبی هم در تایید همبستگی ملی و انتقاد از بعضی فضای موجود در خارج کشور بیان کردند.ء اهداف معرفی شده در سر مقاله های شماره صفر و شماره یک، این تصوّر را به وجود می آورد که دستگاه رهبری مجاهدین، تصمیم گرفته است با وارد کردن مریم رجوی به عنوان سخنگو و چهره معرف «آلترناتیو» تحت ریاست مسعود رجوی، رویکرد تازه و ارتباط گسترده با جامعه ایرانی مقیم خارج را پیش بگیرد، اما کار واقعا آنطور که در سر مقاله های مورد اشاره تعریف شده بود، پیش نرفت.ء در گفتگوی مربوط به انتشار آن گمان می کنم اعضای قدیمی شورا هم حضور نداشتند و صحبت در مورد آن احتمالا بین دکتر هزار خانی و مریم رجوی و با حضور چند کادر بالای مجاهدین صورت گرفته بود.ء در سرمقاله « شماره صفر29 اردیبهشت 1373 – 19 مه 1994» با تیتر سخن آغازین از جمله آمده بود:« گفتیم حامی مقاومت ایرانیم، اما تصریح و تاکید می کنیم که یک ارگان تبلیغاتی نیستیم.ء می خواهیم که "ایران زمین" فراتر از تعلق به فرد یا گروه خاص طیف گسترده ایرانیان مقیم خارج کشور را در برگیرد. صفحات آن آیینه یی از دموکراسی و ظرفیت تحمل و محل داد و ستد فکری باشد برای کسانی که دلشان در عشق میهن و رهایی مردم ایران از استبداد سیاه آخوندی می تپد. حکومتی پلید و سیاهکاری که تسمه از گرده مردم ما کشیده و 15 سال است خون آنها را در شیشه کرده است. هر انتقادی در این در این چارچوب، و هر هشدار و تبیهی بس گرانبهاست و به روی چشم ما و زینت بخش صفحات نشریه خواهد بود» و در شماره 1 در سرمقاله روزنامه که امضای دکتر هزارخانی را داشت آمده بود: «مسولیت سردبیر ایران زمین عجالتا به عهده من گذاشته شده است. در ضمن تعهد سیاسی و تعلق تشکیلاتیم به شورای ملی مقاومت ایران هم بر کسی پوشیده نیست. پس بر عهده خود می بینم که برای رفع هر گونه شبهه یا سوء تفاهم احتمالی، و نیز برای روشن کردن چشم انداز، حرفهایم را در همین اول کار به طور مختصر و صریح بزنم.ء حرف اولم تاکید بر نکه یی است که در شماره صفر این رونامه در سخن آغازین آمده بود: این که "ایران زمین " حامی مقاومت است، ولی نشریه تبلیغاتی افراد یا گروههای خاصی نیست. پس حفظ این تمایز حراست از آن را اولین وظیفه ام می دانم. ناگفته پیداست که هرچه همکاری خوانندگان – از جمله خوانندگان غیر همفکر- زیادتر شود، انجام این وظیفه اسانتر خواهد شد. دوم… ایران زمین نشریه خبری به زبان فارسی است و برای ایرانیان خارج از کشور منتشر می شود و بنابر این مخاطبانش توده ایرانیان خارج کشوراند و محتوایش باید برای جامعه ایرانیان خارج کشور جالب باشد. ایران زمین اساسا به عنوان یک نشریه خبری در نظر گرفته شده.… سوم … خبری بودن به معنی پرهیز از داشتن مبادلات یا حتی درگیری های فکری نیست. ایران زمین متعلق به همه ایرانیان است و بنابر این می تواند و شایسته است که محل برخورد افکار هم باشد. بخشی از روزنامه برای عرضه کردن دیدگاهها، پیش کشیدن ایده ها مطرح کردن انتقادها – از جمله به خود ما در هر زمینه و خلاصه گشودن باب مباحثه و گفتگو در نظر گرفته شده است».ء اما کار به آن صورت که دکترهزار خانی در نظر داشت پیش نرفت بلکه با خود محوربینی رهبر مجاهدین- که رهبری آن را در کل سازمان گسترده و هر عنصری به اندازه خود رهبر؛ در مواجه با بیرون از تشکیلات، بزرگ و صاحب حق صادر کردن باید و نباید می بیند-، سبب رفتارهایی از سوی بالایی های مجاهدین شد که در واقع بی ادبی و رفتاری آمرانه؛ هم نسبت به دکتر هزارخانی که سردبیر آن بود و هم به همکار و همراهی چون من بود که برای آن نشریه مطلب می نوشتم و گاه همین مطالب به ذائقه بالایی ها خوش نمی آمد و یک مورد خاص آن با واکنش بسیار زشت و قلدرمنشانه عالیحنابان رو به رو شد که حرمت دکتر را در آن نگه نداشتند.ء ولی «افتاد مشکلها» و حرمت شکنی ها من برای ایران زمین یک گزارش هفتگی از رویدادها و مسائل ایران می نوشتم که بنا به خواست دکتر هزارخانی با امضایی غیر از آن امضا(د. ناطقی) که برای شورا می نوشتم بود؛ با امضای«ا.ش مفسر». ابتدا عنوان «در آیینه هفته» داشت، بعد عنوان «یادداشت و گزارش» را انتخاب کردم. گاه علاوه بر آن مطالبی هم با امضایی که برای نشریه شورا می نوشتم(د. ناطقی) و نیز اسم خودم(ا. شکری) می نوشتم. مطالب من در یادداشت و گزارش بیشتر به مسائل فرهنگی و تضاد و برخورد رژیم با مردم و نویسندگان و سینماگران، مربوط می شد. این مطالب گاه اظهار نظرهای مثبت یا اعتراض آمیز را از سوی خوانندگان سبب می شد که با ارسال نامه به تحریریه نشریه آن را بیان می کردند. معترضان که طبعا خود را هوادار مجاهدین و «مقاومت» معرفی می کردند، با یاد آوری خشونت و سرکوبگری رژیم و این که خوشان از قربانیان آن و مثلا زندان کشیده یا پناهنده هستند، معترض بودند که چرا مثلا من فلان اثر سینمایی را که «رژیم ساخته»، تایید می کنم.ء این را هم خوب است یاد آوری کنم که از نظر دستگاه رهبری مجاهدین، هر کتابی که در ایران چاپ می شد یا هر فیلمی که در ایران ساخته می شد تولید رژیم محسوب می شد و «کتابی که رژیم چاپ کرده» و «فیلمی که رژیم ساخته» می نامیدند و اصلا کاری به رنجی که از سانسور و سرکوب به نویسندگان و سینماگران کشور از دستگاه منفور و ضد ایرانی وزارت ارشاد روا می شد، نداشتند و شعور و فهم این را هم که بالاخره آن میلیونها ایرانی قرن ها فرهنگ و زندگی خود را داشتند و اگر چه سایه سیاه تعصب وخرافات و مذهبی که آخوندها حامل و عامل گسترش آن در بین مردم بودند و این عرصه را هم برای اهل فرهنگ و هم برای خود مردم تنگ می کرد، ولی میراث فرهنگی مردم ایران تراوشات ذهن گندیده و افکارپوسیده آخوندها و تولید «حوزه های علمیه» نبوده و نیست؛ و مردم نیازهای فرهنگی هم دارند که فرهنگسازان ایران آن را تولید می کنند، نداشتند.ء اما آن رفتار زشت که قبلا اشاره کردم؛ رفتار بسیار زشت مجاهدین که یقینا باعث آزردگی و ناراحتی شدید دکترشد هزارخانی شد، اما سرش را پایین انداخت و با سکوت تحمل کرد؛ عربده کشی مهدی ابریشمچی و وقاحت یک «خانم» کادر مجاهدین که مدیر مسئول نشریه بود، در اعتراض به مطلبی بود که من در مورد مرگ سعیدی سیرجانی نوشته بودم و با ویراستاری خود دکتر هزارخانی که سردبیر نشریه بود؛ در «ایران زمین» درج شده بود.(هشت سال پیش در خرداد 92 من در مطلبی با عنوان"چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم"، ضمن یاد آوری رفتارهای مستبدانه و دور از نزاکت و ادب رهبری مجاهدین با دکتر؛ این رفتار ناشایست گردانندگان سازمان مجاهدین خلق را که در اوائل آذر 1373 در حضور «مهر تابان آزادی» گذشت نیز یاد آوری کرده ام) مهدی ابریشمچی که بخش «مذاب هسته ایدئولوژیک» مجاهدین و منبع و مرکز آتشفشان عقیدتی است، با موضعگیری «انقلابی و عقیدتی» و با خشم و خروش؛ می گفت:«تو سیعدی سیرجانی را حلوا حلوا کردی». گفتم «او که مرده و رفته من چی رو حلواحلوا کردم». گفت:«همون! مرده رو حلواحلوا می کنن»! آن خانم مدیر مسئول نشریه هم باخشمی آتشفشانی و چهره رنگ پریده از شدت خشم، زبان به انتقاد گشود و با وقاحتی حیرت آور گفت« شما از سعیدی سیرجانی به عنوان شهید یاد کردید. ما تحمل کردیم». «ایران زمین» دوشنبه ها منتشر می شد و آن روز، روز سه شنبه بود و نشریه در دسترس همه بود. گفتم خانم! نشریه که دست همه هست خود منم که اینجا هستم، من کجا از سعیدی سیرجانی به عنوان شهید یاد کردم؟ برای بقیه مطلب هم که خود آقای دکتر هزارخانی مطلب را خوانده و ادیت کرده اگر مناسب نبود، کنار می گذاشت. دکتر هزارخانی سرش را انداخته بود پایین و در برابر این قشقرق و بی نزاکتی و غوغا، سکوت اختیار کرد و من از آن وضعی که او در آن قرار گرفته بود، خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم کاش اصلا به یاد این عناصر متکبّر نمی آوردم که دکتر هزارخانی که سردبیر نشریه است، مطلب را خوانده و ادیت کرده و در نشریه درج کرده است و فریاد و نعره هایی که می کشند، در واقع بر سر دکتر هزارخانی می کشند و به او بی احترامی کنند. البته آنها بی توجه به این مساله نبودند. آنها با چنین « بالا آوردن» انفجار آمیزِ گدازه های هویت ایدئولوژیک و سیاسیِ مریدان متعصب و پیروان یک امام و یک «مکتب» واکنش نشان می داند و معنی آن هم این بود که آنها خط و مرز تعیین می کنند و بنا به تشخیص خودشان بدون هیچ ملاحظه ای، به مواردی که « انحرافی » تشخیص دهند، برخورد می کنند.ء
بهانه این نفرت به سعیدی سیرجانی هم ظاهر مطلبی بود که او بعد از مرگ خمینی در اطلاعات 30 خرداد 1368 طی آن به تمجید از رفسنجانی پرداخته بود و اورا«دولتمردی که برای اولین بار به جای پرداختن به اسمانها و افلاک به قلمرو مسئولیتش پرداخته و کمر به حل مشکلات بسته است» دانسته بود. شاید حرفی هم حالا یا آنجا یا در جای دیگر در انتقاد یا حمله به مجاهدین گفته بوده ولی در این صورت هم فرقی نمی کرد و بدگویی یا فحش دادن او به مجاهدین نه توجیه گر سکوت در مورد قتل یک محقق نویسنده توسط رژیم که آن را مرگ طبیعی معرفی می کرد بود، نه این حق را «به سربازان مریم مسعود» می داد که آن رفتار به شدت زشت و ناشایست را نشان بدهند.ء. این رویداد که مقاله کوتاه من در ایران زمین شماره 28 - 10 آذر 1373 سبب آن شده بود، با شماره اول نشریه که در آن سرمقاله دکتر هزار خانی منتشر شد، تنها 28 هفته یا شش ماه و دو هفته فاصله داشت. حالا اگر آن دو یاداشت یا سرمقاله در شماره صفر و شماره یک نشریه که به گمان من هردو نظرات خود دکتر بود و با پذیرفته شدن آن از سوی مریم رجوی سردبیری نشریه را «عجالتا» پذیرفته بود، با آن وضعی که گذشت در نظر آوریم، بهتر می توانیم بزرگی اهانت و ضربه ای از سرخوردگی و آواری را که آن عناصر متکبّر ازخود راضی با رفتار بشدت ناشایست خود، در آن عربده کشی بر سردکتر فرود آوردند، درک کنیم. آن رفتار ناشایست سنگینی دیگر هم برای دکتر داشت و این بود که من درمطلب کوتاهی در بین موضوعات یادداشت و گزارش به مساله مرگ سعیدی سیرجانی پرداخته بودم ولی خود دکتر گفت یک مقاله در مورد آن بنویسم. این به لحاظ اهمیت مساله بود که از سوی محافل و شخصیت های فرهنگی و حقوق بشری ایرانی و خارجی اعتراضات مهمی علیه مرگ در زندان سعیدی سیرجانی شده بود و نامه هایی با امضا های بسیار(یکی اگر اشتباه نکنم بیشتر از پانصد امضا داشت) در خارج کشور در این مورد انتشار یافته بود.ء. با این که دکتر هم در تیتر مقاله و هم در متن مقاله من ویراستاری هایی کرده بود که حساسیت مجاهدین را بر نیانگیزد (مثلا به نظرم می رسد که عنوانی که من نوشتم «سکته قلبی یا قتل سعیدی سیرجانی؟» بود، و دکتر تیتر را به «درگذشت سعیدی سیرجانی؟» تغییر داده بود)؛ با این حال آن عربده کشی اتفاق افتاد و خُب برای او «شرمندگی» این را هم داشت که او بود که بمن گفته بود درمورد مرگ سعیدی سیرجانی آن مقاله بنویسم.ء با این «ظرفیت تحمل»، انتظار «داد و ستد فکری و ارتباط گسترده با ایرانیان مقیم خارج کشور» از این دستگاه داشتن، خشت بر آب زدن بود.ء این جمله ها از شماره صفر، بخوبی تفاوت «راه و روشی» را که در ارتباط با ایرانیان خارج کشور دکتر هزارخانی در نظر داشت پیش بگیرد و آن آنچه «سربازان مریم و مسعود» با آن داد و هوار می خواستند؛ نشان می دهد.ء «می خواهیم که "ایران زمین" فراتر از تعلق به فرد یا گروه خاص طیف گسترده ایرانیان مقیم خارج کشور را در برگیرد. صفحات آن آیینه یی از دموکراسی و ظرفیت تحمل و محل داد و ستد فکری باشد برای کسانی که دلشان در عشق میهن و رهایی مردم ایران از استبداد سیاه آخوندی می تپد.».ء آنها با دکتر هزارخانی برجسته ترین و مورد احترام ترین روشنفکرایران و مترجم سرشناس و تاثیر گذار فرهنگی - سیاسی در دوران استبداد «آریامهری» و برجسته ترین «عضو شورای ملی مقاومت»؛ به خاطر مطلبی که من نوشته بودم (آن هم چیزی نبود جز محکوم کردن جنایتی که رژیم مرتکب شده و آن را حادثه وانمود می کرد) ، آن رفتار را داشتند و این اتفاق در حضور «مهر تابان آزادی» و «گوهر یکدانه » حاصل «گریه شام و سَحَر»، تولید شده در دستگاه «انقلاب ایدئولوژیک» و «زیارت عاشورایی» مسعود رجوی گذشت و او کلامی در تذکر به پیروان کف بر لب خود با تاکید بر صلاحیت دکتر در انتخاب مطلب و تغییر آن فضای سنگین اهانت بار برای دکتر؛ نگفت، کسی که حتما با اصرار زیاد دکترهزارخانی را به قبول سردبیری ایران زمین واداشته بود چون دکتر در سر مقاله شماره اول نوشته بود که «…سر دبیری ایران زمین عجالتا به من واگذار شده..»، یعنی نمیخواسته قبول کند». سه سال و سه ماه بعد هم که خود را کنار کشید، در مطلب کوتاه «معرفی سردبیر» مفهوم این «عجالتا» را که امتناع از پذیرفتن سردبیری ایران زمین بود، توضیح داد.ء آیا کسانی که آن روز در آن جلسه آن رفتار را کردند، واقعا مثل بی سروپاها و حزب اللهی که بساط کتاب و نشریه گروههای سیاسی در پیاده کنار دانشگاه به می ریختند عمل نکردند؟ بیش ربع قرن بعد از آن ماجرا، در رویدادهای اخیر در مورد آنچه مربوط به رابطه و ارج دکتر هزارخانی و در واقع «ارزش مصرف» دکتر هزارخانی در دستگاه رهبری مجاهدین و «مهر تابان آزادی» است، نمونه های زیادی میشود مشاهده کرد. در آخرین حضور تصویری دکتر هزارخانی در اجلاس شورای ملی مقاومت که در 30 مرداد سال قبل(1400) که با عنوان خوزستان بیا خواسته برگزار شد، دکتر هزار خوانی مطالبی در تعریف و تجلیل از مجاهدین، که سالها پیش گفته بود از روی یادداشتی که در دست داشت می خواند. صدا و چهره اش نشان از ضعف و خستگی زیاد جسمانی داشت و گاه خطوط نوشته را گم می کرد، و در پایان سخنانش هم گفت، همه «حرفهایم همینها بود، بنابراین زحمت را کم می‌کنم». «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» که در ارتباط تصویری از «اشرف3»، با جلسه بود، ضمن ستایش از دکتر که همیشه از« خط سرخ ها» دفاع کرده و همیشه پشتیبان مسعود بوده و با تاکید بر روی جمله یی از حرفهای دکتر که گفت مجاهدین با مبارزه شان با خمینی « ذهن جامعه ایران را از قرون وسطی کندند و به دوران حاضر منتقل کردند»، به دکتر گفت « شما این را بارها گفتید ولی الآن باز به این کوتاهی، به این روشنی و به این در واقع عمق خیلی میشه در موردش صحبت کرد. و آنچه که انجام شده و امیدوارم که در فرصتهای دیگه خودتان که واقعاً مبدع این نظریه و صاحب این فکرید، بیشتر توضیح بدهید. به‌خصوص فکر می‌کنم نسل جوان ما خیلی به اون احتیاج دارد». یعنی این خانم فورا از آنچه که خوشش آمده و پسندیده بود که صد البته آن هم یک تعریف بسیار مبالغه آمیز بود، میخواست دکتر هزار خوانی که «نای حرف زدن نداشت»، با شاخ و برگ و رنگ و لعاب بیشتر برای تزیق دستگاه تبلیغات مجاهدین به جامعه ایرانی، باز تولید کند. ارزش واقعی دکتر هزارخانی هم برای این حقه بازها همین بوده و نه آن چیزی که جامعه ایرانی در راه ساختن یک آلترناتیو دموکراتیک برای این رژیم جبار احتیاج داشت؛ یعنی همان نکاتی که در آن یادداشتهای شماره صفر و شماره یک آمده بود. نکته ای این خانم که مثل یک ربات برنامه ریزی شده کار می کند(البته ربات بدون هوش مصنوعی و به تغییرات شرایط نه کار ندارد و نه می بیند) و به آن توجه ندارد این است که دیگر بعد از انقلاب ایدئولوژیک که اساسا الگو برداری آن انگونه طراحان طرّار و شیّاد و جبّار آن در بیانیه خود گفتند، از ازدواج پیامبر اسلام با زن پسرخوانده اش صورت گرفته بود. و این یعنی شیرجه رفتن از قرن بیستم، به قرون وسطی با همه پیامدهایی مثل بساط «بیعت با رهبری نوین» که راه انداختند دیدیم. تازه استدالهای دکترهزارخانی در همان زمانی که گفته شده بود هم قابل رد کردن بود. ارکستر ارعاب در اجلاس شورا در اعتراض به مطالب من در ایران زمین غیر از این هم نوشته های من در یادداشت و گزارش، چندان به مذاق بالایی های مجاهدین خوش نمی آمد، چنان که در یک اجلاس شورا که در زمان انتشار ایران زمین در عراق برگزار شد، نصف روز جلسه اول شورا در سخنان «قبل از دستور» به سخنان اعتراض آمیز و بعضا خشم آلود اعضای مجاهد شورای ملی مقاومت در مورد مطالب من گذشت. همه شان هم تقریبا یک حرف می زدند. شاید ده نفری صحبت کردند. کلی ثبت نام کرده در صف بودند ولی به خاطر کمبود وقت به همه آن گروه «ارکستر ارعاب» وقت داده نشد. گاه «فی المجلس» در برابر اظهارات کسی از شورایی ها کسانی از مجاهدین عضو شورا با جوش و خروش حرف می زند و در پی آن مسعود رجوی به عنوان داور و نجات بخش طرف مورد حمله وارد می شد و جنبه های مثبت نظرات طرف را یاد آور می شد و قال قضیه کنده می شد. این به نظر من روشی بود برای محکم کردن ریسمان وصل و سیم متصل بودن طرف به رهبری. به هرحال من تصمیم گرفتم به عنوان اعتراض به این وضع مسخره و ارکستر ارعابی که راه انداخته بودند، در جلسات بعدی اجلاس شرکت نکنم. فردای آن روز وقتی می خواستند ما را از هتل به محل برگزاری جلسه ببرند و به همه اطلاع دادند که را برای سوار شدن به اتوبوسها آماده شوند، من به نفر مسئول گفتم سرم درد می کند، من نمی آیم. طرف که از مجاهدین عضو شورا بود، و شاهد آنچه که در جلسه روز قبل گذشته بود، فهمید که بهانه می آورم. مسئولیتش در سطحی نبود که با من وارد بحث شود او رفت. چند دقیقه بعد یکی از زنان مجاهد که مدتی هم فرمانده ارتش آزادی بخش بود آمد، دلیل را پرسید گفتم به جلسه نمی آیم. ما این همه راه را آمده ایم که راجع به مسائل مقاومت و مبارزه با رژیم صحبت کنیم و آن وقت نصف روز وقت جلسه به اعتراض به من گذشت. فایده شرکت در این جلسه چیست؟ هرچه اصرا کرد گفتم نمی آیم. اتوبوس ها رفتند و من ماندم. حدود شاید نیم ساعت بعد باز همان فرمانده سابق ارتش آزادیبخش به سراغم آمد گفت و که «برادر شریف»(مهدی ابریشمچی) می خواهد(تلفنی) با من صحبت کند. مهدی ابریشمچی که از مساله مطلع شده بود، گفت خوب نیست که من به جلسه نروم و گفت بیا و هر حرفی داری در جلسه بگو. از تاثیر غیبت اعتراض آمیز من اجلاس نگران بودند. با اصرار او من قبول کردم که به جلسه بروم. بعد موقع حرکت به سمت محل که متوجه شدم به خاطر تهدیدات امنیتی در عراق، برای بردن من، کلی اقدامات حفاطتی انجام شده و اجلاس در آن شرایط برگزار شده، از بحث کردن در مورد آنچه گذشته بود، صرفنظر کردم. فکر کردم همان اندازه که رفتارم منتقل کننده نارضایی من به بالایی ها بوده کافی است. در ضمن در همین فاصله بین رسیدن اعضای شورا به محل با رسیدن من به آنجا، با این که هنوز جلسه شروع نشده بود و آنها مشغول خوردن چای و شیرینی بودند، خیلی ها متوجه غیبت من شده بودند. اما فکر می کنم اشتباه کردم، هم در این مورد، و هم در همان جلسه عربده کشی در مورد مطلب مربوط به مرگ سعیدی سیرجانی. باید همانجا زشتی و مستبدانه بودن و غیر قابل قبول بودن رفتارشان را به خود رهبرانشان یاد آور می شدم و به آنها می گفتم باید تصمیم بگیرند. یا از روش رفتارشان دست بردارند، یا اگر رویکرد به مسائل و همین برخورد ها را با کسانی چون می خواهند ادامه بدهند، این قابل تحمل نیست و من نمی توانم همراه و هم پیمان آنها باشم، کاری که بالاخره چند سال بعد صورت گرفت.ء هزار خانی و وقاحت مریدان رهبری نوین مورد دیگر از وقاحت مریدان «رهبری نوین» نسبت به دکتر هزارخانی، در یکی از جلسه های کوچک شورایی بود. مواردی بود که در پی رویدادهایی جلسات کوچکتری با شرکت بعضی اعضای شورا که در کشورهای اروپایی بودند و سفرشان زمان و وقت کمتری می گرفت تشکیل می شد. چندی قبل از آن جلسه که الان تاریخش یادم نیست؛ یک جلسه سخنرانی تجمعی که مجاهدین آن را به نوعی در خدمت رژیم می دانستند در پاریس برگزار شده بود که مجاهدین آنجا رفته و جلسه را بهم ریخته بودند. این امر در بعضی رسانه های فارسی زبان انعکاس یافته و مطالبی علیه مجاهدین گفته و نوشته شده بود. طبعا مجاهدین با امکانات رسانه ای خود واکنش لازم را انجام دادند. اما از سوی شورائی ها مطلبی در حمایت از اقدام مجاهدین در آن ماجرا نوشت نشد. علت آن هم همین می توانست باشد که آنان، موافق اینگونه حرکات نبودند، و در آن تاثیر منفی بر افکار عمومی می دیدند. در جلسه شورایی ابراهیم آل اسحاق که قبلا مسئول نشریه مجاهد و در عراق بود و در آن زمان به نظر می رسید که کنار گذاشته شده بود و مدتی بود در فرانسه بود ( بعد از مدتی هم به هلند نزد زن و بچه خود رفت و در آنجا ماند و چند سال پیش با بیماری ام اس درگذشت) با اشاره به آن ماجرا و این که در برابرانتقاد ها و حمله هایی که به مجاهدین شد، شورایی ها هیچ واکنشی نشان نداند و از اقدام مجاهدین حمایت نکردند و انعکاس آن در بیرون این است که گویی مجاهدین بدند و همراهان شوراییشان خوب اند(نقل به مضمون)ّ گفت مثلا چرا آقای هزارخانی در آن مساله واکنشی نشان داد. دکتر هزارخانی که آدم خیلی صبوری در بحث و در جلسات بود، خیلی با ناراحتی و به تندی واکنش داد و گفت: «اگر کسی میخواد بدونه شانتاژ یعنی چی، یعنی همین» و بعد اضافه کرد:« اگر شما توقع دارید که من مثل این سگهای فرانسوی که هرکس از جلوی در یا کنار دیوار خانه رد می شه یک "واق واق"ی میکنه، من باید در این مورد یک "واق واق" می کردم، من اینکار را نمی کنم» مطالبی هم اضافه کرد که در خاطرم نیست. آن آقای نوازنده تار و آواز خوان برنامه های هنری مجاهدین هم که در آن جلسه بود، آن روز با وقاحت در آن جلسه دنبال مطلب آل اسحاق را گرفت. من بعید می دانم که این دو به ابتکار خودشان دست به آن حرکت زشتِ بلاهتبار زده بوده باشند و به خود جرات داده بودند که از دکتر «بازخواست» کنند. فکر می کنم «خط» را خود بالایی ها داده بودند و این ها هم جرات کردند از دکتر طلبکاری کنند. فکر می کنم آن روز هم یکی از بدترین روزهای طول سالها همکاری دکتر با مجاهدین بود. دکتر آدم متین و صبوری بود و هیچوقت او را آن اندازه ناراحت و عصبانی ندیده بودم.ء هزارخانی جان برلب رسیده طالب مرگ یکبار هم که من دکترهزارخانی را در وضع روحی بسیار تلخی دیدم که استثنایی بود؛ وقتی بود که از محل دفتر نشریه ایران زمین که«پایگاه 100» نامگذاری شده بود به خانه برمی گشتیم. ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود در ماشین من بودم و دکتر و یکی از بچه های قدیمی مجاهدین(ج.ف.د) که محافظ او بود و دیگری که رانندگی می کرد. در صحبت از وضعیت پیشرفت کار و مطالب آماده شده صحبت می کردیم. یک نفر که از مدتها پیش قرار بود مطلبی در مورد «تصویر در شعر» بنویسد، و هربار که از او می پرسیدند مطلب را نوشته یانه جواب می داد که ننوشته ولی خواهد نوشت؛ باز هم مطلب را ننوشته بود. او سالها قبل قول نوشتن آن مطلب را برای نشریه شورا داده بود که در آن زمان هم هی به بعد موکول می کرد. بعد اختلافاتی که با مجاهدین پیدا کرد مدتی رابطه اش قطع شد و با آمدن مریم رجوی دوباره ارتباط پیدا کرد(او هر چند سال یکبار شعر و نوشته یی از ده پانزده یا 20 سال پیش خود را گاه با کمی افزودن و کاستن، دوباره منتشر می کند. نوشته های آن حضرت ورق زر هستند و غبار زمان هم نمی پذیرند! به خاطر همین شاید خیلی خودش را خسته نمی کند). دکتر در یاد آوری بد قولی مکرر این آدم، یکباره گفت «نمی میریم هم جونمون راحت بشه» این حرف دکتر خیلی دور از انتظار بود و باعث تعجب هر سه ما که در ماشین بودیم شد و مجاهد محافظ او(ج) گفت «آقای دکتر!؟».ء.». این حال و وضع دکتر که مفهومی جز استیصال و «جان به لب رسیدن» نداشت و آن بد قولی نمی توانست دلیل آن باشد. به خاطر شرایط بسیار دشوار و آزار دهنده یی که در آن قرار داشت بود. دکتر در واقع در شرایطی گیر کرده بود که نه راه پیش داشت نه راه پس. او با آدمهایی همراه شده بود که کاراکتر و فهم و شعورشان همان بود که در خشم و خروش در مورد مقاله من در مورد سیرجانی نشان دادند. از طرفی او وسیله یی شده بود برای مجاهدین برای توجیه و تایید تصمیمات و کارهایی که یقینا آدمی با دانش سیاسی دکتر هزارخانی نمی توانست به آن باور داشت باشد. یکبار هم در صحبت از مسائل مختلف مربوط به کار و فعالیت جاری از دکتر شنیده بودم که گفت «هی میگم این کار گلِ رو از من بگیرید». در چنین شرایطی که حاصل آن «کار گلِ» کردن هم با عربده کشی های دستگاه رهبری مجاهدین و روی ترش کردن به آن هدر می رفت، گذر عمر او شده بود «بیگاری » برای کارهای پوچ که در موارد متعددی به منزلت و اعتبار اجتماعی که داشت لطمه سنگین می زد.ء اگر حضور و تلاش دکترهزارخانی، با ارزیابی درست از اوضاع اجتماعی و انتخاب روش درست برای تاثیر گذاری و جلب حمایت افکار عمومی ایران از «الترنایتو» به کار گرفته می شد، او تلاش های خود را بی ثمر نمی دید. او احساس می کرد و به درستی درک می کرد گذر سالهای عمرش «در شورای ملی مقاومت»، کاربرد چندانی برای اهدافی که برای شورا تعیین و تعریف شده بود، ندارد، بلکه برای توجیه و تایید سیاستهای رهبری خودشیفته و خود محوربین مجاهدین؛ که با کج فهمی ها و از مرحله پرت بودن ها نسبت به اوضاع جامعه ایران همراه بود، بکار گرفته می شود و او راه خروج از این وضعیت را برای خود نمی یافت.ء کناره گیری از سردبیری بالاخره دکتر خود را از سردبیری ایران زمین کنار کشید. در مطلبی کوتاهی که او با عنوان معرفی سردبیر (در شماره 151 ایران زمین – 17 شهریور 1376) نوشت، بطور مختصر از مسائل و وضعیتی که در آن قرار داشت حرف زد. در ابتدای یادداشت دکتر آمده بود«اینک که پس از چند هفته تعطیل(ایران زمین همزمان با تعطیلات تابستانی یک ماهی منتشر نمی شد)، هفته نامه ایران زمین انتشارش را از سر می گیرد، خوش وقتم که همکارمان محمد علی توحیدی را به عنوان سردبیر جدید به خوانندگان گرامی معرفی کنم»، او با یاد آوری این که در آغاز کار گفته بود که «عجالتا» سردبیری نشریه را پذیرفته ولی این «عجالتا» سال و سه ماه طول کشید، نوشت از اول قصدش این بود که وقتی نشریه پا گرفت سردبیری آن را واگذار کند تا هم به کارهای دیگرش در کمیسیون فرهنگ و هنر برسد و هم فرصت دیگری برای مطالعه و نوشتن داشته باشد. در ادامه یادداشت آمده بود«علاوه بر این واگذاری مسئولیت سردبیری، که از مدتها پیش خواستارش بودم و هر بار با فشار و اصرار دوستان و همکاران "موقتا" به تاخیر می افتاد، ناشی از مقتضیات وضع مزاجی و فرسودگی جسمانی در سراشیبی پیری هم هست که دیگر با سنگینی بسیاری از فعالیتها- از جمله نظارت دائم و مستمر بر ار انتشار روزنامه تناسبی ندارد و محدویتهای زندگی در تبعید، زیر تهدید مداوم ترویسیم دولتی هم که ارمغان شوم حکومت آخوندها برای همه هم میهنان آزاده و آزادیخواه است- روند آن را سریع تر می کند. برای مقابله با این وضع چاره یی جز نو سازی نیست…».ء
به «محدویتهای زندگی در تبعید زیر تهدید مداوم ترویسم»، باید سوء ظن و بدگمانی های مجاهدین در رابطه با بیرون از تشکّل خودشان را هم اضافه کرد. این عوامل شرایطی شبیه «قرنطینه» با کمترین ارتباط بیرونی و تقریبا بدون هیچ جایی برای زندگی عادی و خصوصی در طول سالهای دراز برای دکتر به وجود آورده بود. چند سالی هفته یی یکبار نهار با میهمانانی از بیرون از شورا برگزار می شد و کسانی از دوستان دکتر مثل ویدا حاجبی در محل دبیرخانه به دیدار او می آمدند، می آمدند ولی نمی دانم چطور شد که این برنامه هم به طورکلی قطع شد.ء دکتر در یادداشت معرفی سردبیر یاد آور شده بود که هم چنان در هیات تحریریه خواهد ماند*.ء مریم رجوی هم در تقدیر از زحمات دکتر هزار خانی در پیامی که با تیتر «کارنامه درخشان» در ایران زمین شماره 151 – 17 شهریور 76 چاپ شد، از جمله گفته بود:« مسعود، که به نظر من پیش از همه ما به قدر ارج کار ادبی و فرهنگی و سیاسی دکتر هزار خانی از جمله در تأسیس و تثبیت ایران زمین اشراف دارد، در جلسات مختلف بارها تأکید کرده است که انتشار منظم و غنای روز افزون ایران زمین در طی بیش از 3 سال، این نشریه را از بسیاری جهات به یک روزنامهً بی بدیل در تاریخ معاصر ایران تبدیل کرده، و این، قبل از هر چیز، مرهون شایستگیها و زحمات دکتر هزارخانی به عنوان یکی از برجسته ترین روشنفکران و نویسندگان ایران است…». این فرمایشات را «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، البته از عراق فرموده بودند. ایشان چند ماه قبل از این پیام، به عراق تشریف برده بودند که گزارش سفر ایشان و حضور در جمع «رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی»، و فرازهایی از فرمایشات سیاسی عقیدتی «رهبر مقاومت» تمام صفحه اول ایران زمین شماره 122- 26 آذر 1375 را پوشاند و چند صفحه داخل هم به درج متن فرمایشات این دو و گزارش دیدار با رزمندگان اختصاص یافته بود. این بود آن نشریه یی که قرار بود نشریه تبلیغاتی گروه خاصی نباشد. تبلیغات ویژه گروهی البته در دو صفحه « مقاومت» و در مطالبی که در ستون «از دیدگاه مقاومت» درج می شد، می آمد. قبل از این ها، دکترهزارخانی مصاحبه یی با «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» انجام داده بود که در شماره 5 ایران زمین، درج شد که تمام صفحه اول این شماره و یکی دو صفحه در داخل به آن اختصاص یافت. اختصاص تمام صفحه اول به آن مصاحبه به نظر من چندان منطبق با آن چارچوبی که در سرمقاله شماره اول تعیین شده بود نبود. من فکر می کنم که فکر آن مصاحبه از سوی مریم و برای «مطرح کردن» خودش، البته با خرج کردن از دکتر بود. اینها عناصر فرصت طلب و بی صداقتی هستند. بنابر این آنچه دکتر هزارخانی در سرمقاله شماره یک وعده داده و تعهد کرده بود، در فضا و هوایی که رهبری مجاهدین داشت( اوهام و خود محوربینی و خود بزرگ بینی و جنگ خصوصی با رژیم برای پس گرفتن رهبری انقلاب مردم ایران که توسط خمینی «غصب شده» بوده و نیز آنچه من «رهبری منبری» را برایش مناسب می دانم؛ و رفتار مستبدانه و حرمت شکنانه نظیر آنچه در اعتراض به درج مطلبی که من به خواست دکتر هزارخانی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی نوشته بودم)، عملی نبود. تنها چند شماره بعد از تغییر سردبیر ایران زمین، توقف نشریه ایران زمین که ظاهرا با بکار بردن «فعلا» در اعلام توقف آن قرار نبود دائمی باشد، در شماره 156 اعلام شد.ء دراطلاعیه «اعلام توقف» ایران زمین که امضای هیات تحریریه( از جمله امضای خود من) و سردبیر وقت و مدیر مسئول پای آن است؛ ضمن یاد آوری نکاتی از اهداف انتشار ایران زمین از سرمقاله های شماره صفر و شماره 1 که در آن آمده بود «ایران زمین نشریه برای ایران خارج کشور است » در توضیح درمورد توقف انتشار نشریه از جمله آمده بود «امروز اما ده ما پس از بازگشت پیروزمندانه رئیس جمهور برگزیده مقاومت و به کنار مرزهای میهنش و در شرایطی که وزیر خارجه رژیم آخوندی بر استمرار بمبارانها و حملات هوایی علیه پایگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایارن تاکید می کنند(خبرگزاری فرانسه 1 مهر 76) حرف اصلی ما، بازهم چنان که در قعظنامه شورا آمده این است که "در شرایط نوین راهگشایی که وظیفه اولش پیوند دادن هرچه بیشتر عنصر نظامی و عنصر اجتماعی است حمایت و پشتیبانی از ارتش آزادیبخش و پیوستن به صفوف رزمندگان این ارتش یک وظیفه ملی عاجل است". به این ترتیب، بایستی به الزامات وضعیت و شرایط جدید اولویت داد. مرحله سرنوشت سازی آغاز شده است و ما در همین راستا فعلا تصمیم به توقف انتشار ایران زمین گرفته ایم.» در اطلاعیه بر انتشار ارگانهای سازمانها عضو شورا تاکید شده و آمده بود: «…به ویژه انتشار مجدد ارگان سازمان مجاهدین خلق را، برای سمت و سو دادن نیروهای رزمنده به جانب ارتش ضروری می دانیم...». و در خطوط پایانی از مریم رجوی به عنوان «مؤسس ایران زمین و دفاتر ایشان که در کشورهای مختلف» تسهیلات را برای کار ایران زمین فراهم کرده بودند تشکر شده بود. این نقش «مؤسس» نشریه ایران زمین داشتن مریم رجوی در سرمقاله های شماره صفر و شماره یک نشریه ذکر نشده بود.ء من حالا بعد از 25 سال چیزی از جلسه و گفتگوی مربوط به توقف انتشار ایران زمین یادم نیست، ولی به طور یقین این تصمیم که زمانی گرفته شد که سردبیرنشریه هم یکی از مجاهدین(محمد علی توحیدی) بود، و تاکید بر نقش مجدد نشریه مجاهد شده نشان دهنده این است که خط تماس با ایرانیان خارج کشور آن نشریه برای رهبر مجاهدین و فرمانده ه کل ارتش آزادیبخش،« کمکی به پیوند عنصر اجتماعی به عنصر نظامی نمی کرد»؛ و خلاصه این که «یار شاطر نبود، بار خاطر بود». مساله این بود که آن نوع رهبری که مسعود رجوی می خواست و آن رهبری امام گونه بود و ادبیاتی که از آن بیرون می آمد و تمایلاتی که از آن ساطع می شد، در نفس خود در تضاد با مساله «وارد درگیری فکری شدن» با گروهها و گرایشهای دیگر؛ البته گروهایی که در چارچوب «نه شاه ونه خمینی» دسته بندی می شدند بود (دامنه این گروه از ایرانیان طبعا می توانست تا کسانی که نظر خوشی به مجاهدین نداشتند هم گسترده شود). از سوی دیگر فعالیت فرهنگی و سیاسی خارج کشور، کلا این اشکال را برای «رهبر مقاومت» در خود داشت که مساله ارتش آزادیبخش را- که در نقشی که باید اجرا می کرد امکان حرکت نداشت و قفل شده بود و بی حرکت بود- تحت شعاع قرار می داد. شاید این هم دلیلی بود که مرضیه را به عراق بردند و لباس رزمندگان ارتش به تنش کردند و روی تانک ایستاد و ترانه خواند، تا تاثیر حضور او را از خارج کنده باشند و به میان ارتش برده باشند که البته محاسبه غلطی بود و این کار خنثی کردن کلی حضور او بود. منشاء تمام محاسبات غلط و اقدامات فاجعه بار مسعود رجوی این است که که کلا انحصار طلب و است و یک خود محوربینی «سیاه چاله» ای و خوشیفتگی عظیم دارد و برای خودش نقشی پیامبر گونه و امام گونه قائل است؛ کسی با نبوغ ویژه که تمام فرمایشاتش پیامبرگونه و همه عاری از خطا و اشتباه است! او یک «مهرتابان آزادی» ساخته خودش را دارد که در «پرتو» او راه پیش رو روشن و پیروزی تضمین شده از آن مجاهدین است، دیگر «درگیری فکری» و جلب حمایت دیگران را کردن چه معنی داشت.ء به همین عنوانی که برای مریم که البته ایشان هم «رجوی» است توجه کنید: «رییس جمهور برگزیده مقاومت». این یعنی چی؟ مریم رجوی را مگر «شورای ملی مقاومت» به عنوان رئیس جمهور آن تشکّل انتخاب نکرد؟ پس اینها از کدام «مقاومت» حرف می زنند؟ چرا نمی گویند رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت. این یعنی انحصار طلبی. این یعنی مقاومتی جز آنچه مسعود رجوی رهبری می کند(حالا هرچه که هست و او مدعی است که رهبر آن است چون ایشون هم "رهبر مقاومت" است)، در ثانی این به آن معنی هم هست که چیزی به اسم شورای ملی مقاومت، نقشی جدی در این میان ندارد و همان آن رئیس جمهور و هم آن رهبر، فراتر از این «کاغذ» بازی ها و دفتر دستک ها هستند. بعد از توقف ایران زمین همین «رهبر مقاومت» در یکی از بالای منبر رفتن هایش به صراحت گفت:«ما خواننده نمی خواهیم رزمنده می خواهیم. کسانی که ایران زمین می خواندند، مجاهد نمی خواندند؛ کسانی که مجاهد می خواندند ایران زمین نمی خواندند»! این فرمایش علاوه بر آن که لگدی بود زیر سینی آن تعارفات «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در «کارنامه درخشان» برای دکتر هزار خانی ؛ مفهومی جز ورشکستگی «رهبر مقاومت» در استراتژی و تاکتیک و تبلیغات نداشت. البته بخشی از این فرمایش دروغ بود و آن این که در بین آنهایی که مجاهد می خوانند، یعنی همان نفرات ارتش آزادیبخش و بخشی از مجاهدین، ایران زمین خواننده علاقمند داشت. اما استراتژی و خطی که قادر به جذب خواننده برای «مجاهد» نبود، چگونه می توانست رزمنده برای «خدمت زیر پرچم ارتش آزادیبخش ملی» به فرماندهی ایشان جذب کند؟ سخنان مسعود رجوی در مراسم بازگشت مریم رجوی به عراق و جمع رزمندگان در آذر 1376 مورد دوران راهگشایی سخنان مسعود رجوی در جمع رزمندگان به مناسبت بازگشت مریم به عراق نشان دهنده این است که حال و هوای او در ارزیابی آن چیزی که «شرایط نوین راهگشایی» نامیده توّهم وجمله پردازی هایی آمیخته به باورهای مذهبی یک آدم دچار جمود فکری است. نکاتی از سخنان او که مغز حرفهای او در آن است:ء «والشمس و ضُحیها و القمر اذا تلیها …ء به مهر تابنده و به ماه از پی در آینده و جایگزین خوشا بشارت بزرگ و سحرگاه راهگشایی در لیلهً خجسته بعثت پیامبر رحمت و رهایی، خاتم الانبیا، محمد مصطفی، سرچشمه خروشان عشق و معرفت، کلمه آخر در فرهنگ هدایت و آخرین حرف در سلسله زنجیر خلقت، رحمة للعالمین، سراج منیر، برترین شاهد و مبشر، بشارت رهایی و اوج اعتلای فرزندان انسان برای بردوش گرفتن امانتی که کوهها از برداشتنش درمانده شدند… و این ، همان رمز گره گشای مسئولیت پذیری است که از بلوغ انسان در تکامل خبر می دهد[…] و حالا با چه تقارن خوش یمنی مواجهیم؛ مصداق خجسته یی از قران سعدین؛ از یک طرف عید مبعث و شبی که سحر بلوغ رهایی بشریت و ختم نبوت را درپی داشت، و از طرف دیگر عید وطلیعیه دوران جدیدی برای مقاومت و روزهای خیر و برکت برای مجاهدین وارتش آزادی که با مقدم مبارک سیمای فرخنده ایران امروز یعنی سمیل فزایندگی وسرسبزی و خرّمی، رئیس جمهور مریم رجوی همراه است. خدایا ، اورا در کنف حمایت و در پرتو خورشید فروزان محمدی و کوثر مهر افروز یگانگی – حضرت فاطمه زهرا علیها سلام - قرار بده. السلام و علی سیدة النساء العالمین. راستی بچه ها، جای مرضیه و گلبانگ اذان اش خالی است». او بعد از این خطابه تجلیل از پیامبر و از مریم، ضمن شرح بسیار مفصل از دستاوردهای «مریم» با نقل مطالب روزنامه های خارجی؛ این که آن مجله ایتالیایی اینطور نوشت و چنین گفت و مجله اردنی چنین و نشریه مصری … و نماینده گنگره آمریکا چنین گفت و آن فیلسوف نروژی چنین؛ و نیز مطالب مفصلی در مورد خراب بودن وضع رژیم، از همه مردان و زنانی که توانایی حمل سلاح دارند خواست که از هر طریق که شده خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش برسانند و «خدمت زیر پرچم در ارتش آزادیبخش ملی برای سرنگونی رژیم »را «فریضه مقدس همه ایرانیان برای رهایی ملی» دانست. او در پایان خطاب به رزمندگان حاظر در محل سخنرانی رمز همه پیشرفتها را در وجود «مریم» خلاصه کرد و گفت:« شما رمز همه پیشرفت ها و پیروزی هایتان را، که در این سالها همیشه نوک پیکان مبارزه ما برای گشودن پهنه های نو بوده است در کنار خود دارید و مقدمش را با عهد و پیمانی برخاسته از عمق قلبها و ضمایر خود گرامی می دارید. بله این کلمه مجسم راهگشایی است که پیروزی است پیروز و نصرت نهایی را مژده می دهد. حقا که نوروز آمد؛ سیمرغ فدا، برخانه ما ، فرخنده و چه پیروز آمد». این فرمایشات ربع قرن پیش در آذر ماه ذکر شده و در هفته نامه ایران زمین شماره 122 - 26 آذر سال 1375 منتشر شد. اما نه از آن «قران سعدین»، و نه از «سرچشمه نور معرفت و…» هیچ معجزه «راهگشایی» به وقوع نپیوست، همچنان که بقیه اورادی که خواند و طالع بینی او، نشانه یی از تاثیر به آن سان که حضرتش باور داشت و نوید آن را داده بود، در رویدادهای ربع قرن گذشته فعالیت ایشان، به جا نگذاشت. اما برعکس، مصیبت و اتفاقات تلخ بر اثر دستور و تصمیمات او، با نتایج دلخراش زیاد است. مثل آنچه آنچه در اشرف و در لیبرتی بر مجاهدین گذشت. کارنامه این حضرت لبریز از محاسبات استراتژیکی است که بر توّهمات و ذهنیاتی که در آن برای خودش ماموریت مذهبی می بیند و بر امیال خودش بنا شده که همه غلط از آب درآمده و لبریز از تصمیمات فاجعه باری است که فقط از روی تکبر و خود خواهی و «مرغ یک پا داره» گرفته شده است. آیا صادر کننده آن پرت و پلاها که در بالا آمد اصلا می تواند صاحب ذهنی باشد که بتواند مسائل جامعه را بشناسد و درست تحلیل و جمعبندی بکند و بر اساس آن استراتژی و تاکتیک مناسب طرح ریزی کند؟ من در اجلاس بزرگ شورا در عراق که مسعود رجوی مساله حضور مریم در عراق را به معنی دوران «راهگشایی» برای ارتش آزادیبخش مطرح کرد، از او پرسیدم مگر این نقش راهگشایی با فاصله جغرافیایی حضور ایشان مربوط است. نمی شد در همان فرانسه بماند و فعالیتهای خود را ادامه بدهد و بعد از سرنگونی رژیم و استقرار دولت موقت او با تشریفاتِ مربوط به موقعیت اش از سوی فرانسه آن کشور را به سوی ایران ترک کند؟ بحث بین من او در آن جلسه کمی طولانی شد که البته فایده یی هم نداشت. من فکر می کنم اگر مسعود رجوی شهامت اخلاقی پذیرفتن غلط بودن محاسباتش و شکستهای استراتژیک ناشی از آن را داشت و اگر «مساله همبستگی ملی»، به طور جدی در جهت تحقق اهداف تعریف شده برای نقش شورای ملی مقاومت پیگری می شد، دوره یی که با انتشار نشریه ایران زمین و با اهدافی که در آن دو سر مقاله ذکر شده بود؛ آغاز شد، می توانست فصل جدیدی برای خروج از بن بستی که استراتژی سرنگونی رژیم با ارتش آزادی بخشی که به هیچوجه امکان عملی نداشت( چنان که بعدا در رویدادهای سال 88 دیدیم)، باشد. من در آن نامه 52 صفحه یی در آستانه جدا شدن از شورا که به مسعود رجوی نوشتم(آبان 1382)، روی این مساله که «ارتش آزادیبخش مقوله متعلق به گذشته» است تاکید کردم (آن نامه انتشار بیرونی نداشت). همچنین بعد از مصاحبه دکتر کریم قصیم به عنوان عضو شورای ملی مقاومت با برنامه «به عبارت دیگر» بی بی سی، در مقاله یی با تیتر «اعتراف ناخواسته دکتر قصیم در تلویزیون بی بی سی»(30 اردیبهشت 1390 – 20 مه 2011)، تعلق به گذشته و سپری شدن دوران سرنگون کردن رژیم با ارتش آزادیبخش را(که دکتر کریم ناخواسته و در خلال پاسخ به سوالات مجری برنامه با گفتن "گذشته را به گذشته بسپاریم" غیر عملی بودن آن را پذیرفته و به آن اذعان کرده بود)، یاد آور شدم.. https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-32838.html نامطلوب بودن سیاست گشایش و انتشار ایران زمین برای مسعود رجوی در هر حال روزنامه ایران زمین و ابتکارات «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، به نظرم با یک دوگانگی و تضاد در رو به رو شده بود که قابل ادامه نبود. مساله این بود که سیاست «گشایش» در تبلیغات و جلب افکارعمومی برای حمایت از «الترناتیو» نه تنها مساله مسعود رجوی نبود، بلکه آنگونه تبلیغات را باعث کم رنگ شدن محور قرار دادن «ارتش آزادیبخش» و نیز در سایه قرار گرفتن خودش می دید. البته «رییس جمهور برگزیده مقاومت» هم یک پا و ستون استراتژی مسعود رجوی در قبضه انحصاری قدرت بود و او هم واقعا نمی توانست اعتقادی به آنچه در سرمقاله های شماره صفر و و شماره یک «ایران زمین» آمده بود، داشته باشد، هم چنان که در آن عربده کشی وقیحانه در مساله مطلب مربوط به مرگ سعیدی سیرجانی؛ دم نزد و کلامی در حمایت از دکتر و سرجای خود نشاندن عربده کشها نگفت. خوب است به یاد بیاوریم که جناب مسعود خان رجوی، انتخاب مریم رجوی به عنوان «رئیس جمهور مقاومت» را «شلیک موشک استراتژیک به قلب دشمن» نامیده بود. حالا چرا این انتخاب چنان تاثیری در خود می توانست داشته باشد، چون میل مبارک ایشان این طور می خواست. چون آن موشک ساخت «انقلاب ایدئولوژیک» ایشان بود و بنابر نظر ایشان آن «انقلاب» هم «انفحار رهایی» بود؛ (رهایی زن و رهایی مرد بنابر ادعای خودشان از قید زنجیر سنتهای کهن) وهم چون مهمترین تضاد مردم با رژیم را «زن ستیز» بودن رژیم می دانست، بنا بر این انتخاب آن «چهره انقلاب ایدئولوژیک» به نظر حضرتش سنگ تمامی بود که مجاهدین در رویارویی با آن گذاشته بودند. انقلاب ایدئولوژیک؛اقدامی که گروههای سیاسی خارج کشور در آن شعبده یی دیدند که مسعود را رجوی را به آسمان برده بود و از «بالای سر مردم» و به جای مردم تصمیم می گرفت و خیلی حرفهایی دیگر از سر خشم. طبعا در داخل کشور هم، میلیونها ایرانی نمی توانستند از اتفاقی سر در بیاورند که خود کادرهای «انقلاب کرده» مجاهدین معترف بودند ابتدا چیزی از آن نمی فهمیدند و خیلی بهم ریخته بودند. اما معلوم ما نشد که چرا صاحبان چنین انقلابی، نتوانستند از آن آداب و رفتار آخوندی دست ندادن با زن و حجاب برای زنان دست بردارند، در حالی که احمد شاه مسعود افغان هم در سفرش به خارج و دیدار با خارجیان با زنان دست می داد و شاهزاده عادله دختر ملک عبدالله، پادشاه سعودی هم با مردان دست می داد*. من یکبار با آقای دکتر متین دفتری در حول حوش این مساله انتخاب «رییس جمهور مقاومت» و کارهای تشریفاتی در اطراف او که مناسب نمی دانستم صحبت می کردم، دکتر متین دفتری گفت او پیشنهاد کرده بود که مریم کاندیدای شورای ملی مقاومت برای ریاست جمهوری برای بعد از سرنگونی رژیم باشد ولی مجاهدین نپذیرفته بودند.
این پیشنهاد از جنبه حقوقی مساله پیشنهاد درست و خوبی بود و ایراد انتخاب رئیس جمهور بنا به دلخواه مجاهدین و بدون رای مردم بر آن وارد نمی شد و در ضمن مانع فعالیتهای سیاسی او هم نبود. اما مساله این است که «زن سیتزی» مهمترین تضاد جامعه ایرانی با خمینی نبود. خمینی تضاد و جنگ اصلی و ماموریت پیامبرگونه و واگذار شده از طرف خدا را که پس از ابلاغ آن جمله «الهم قد بلغت»(خدایا شاهد باش ابلاغ کردم) را بیان کرد؛ در آن سخنرانی 3 خرداد 1358 بعد از تاکید های مکرر در مکرر در مورد این که دشمنی اصلی کسانی هستند که آخوند و اسلام را نمی خواستند چنین مشخص کرد:« من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت شما است که باید با تما اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. ... او در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند... بعضی از این نویسنده های ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان بک کلمه اسلام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که با محمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است». آن جمله کوتاه عربی ابلاغ پیام و حکم خدایی را خمینی یکبار در ماجرای اعلام عزای نوروز 1342 در مخالفت با اصلاحات ششم بهمن 1341 شاه به کار برده بود و بنابر روایت شیعه گویا پیامبر اسلام آن را در معرفی علی بن ابی طالب به جانشینی خود در محل قدیر خم در آخرین حج خود بکار برده بوده است. بنابر همین روایت بکار بردن این جمله کوتاه نشان دهنده اهمیت مساله تا حد مساله انتخاب و معرفی جانشین پیامبر در غدیر خم است که اگر چه بسیاری از مورخان و نیز سنی مذهبان وقوع چنان رویدادی را دروغ محض می دانند، آخوندها موجودیت و «مکتب شان» از آن است. ضدیت با اهل اندیشه و قلم و هنر و فرهنگسازان ایران و بگیر و ببند و ربودن کشتن آنان، ضدیتی هیستریک با دامنه گسترده بوده است. با این یاد آوری به گمان نگارنده، مناسب ترین نامزد مقام ریاست جمهوری در برابر چنین رژیمی از سوی «تنها آلترناتیو دموکراتیک»، دکتر هزار خانی می توانست باشد، با شناخته شدگی و منزلت و احترامی که بین آگاهترین بخش از مردم ایران داشت که آنها به نوبه خود می توانستند جهت دهندگان افکار عمومی ایران در حمایت از او و آلترناتیوی که او به آن تعلق داشت باشند و نه یکی از پیروان مسعود رجوی که با آن «انقلاب ایدئولوژیک» متولد شده و یکباره «مهرتابان آزادی» شد و کلی فاصله بین مردم و مجاهدین افتاد؛ فاصله ای از روی زمین تا ماه! اما مسعود رجوی بیش از آن اسیر من «سیاه چاله» یی درون خویش و گرفتار اشتیاق سوزان کسب انحصاری قدرت و دنگ و فنگ آن است که اهمیتی به این مسائل بدهد؛ یا درکی از آن داشته باشد و به آن فکر کند. حضرتش چند دهه است که با دکور و گروه تشریفات و لباس «بزم» مزین به مدال برتن رزمندگان کردن، به اشتیاق خود تحقق عینی می بخشد. بالاخره «وصف العیش نصف العیش» خود را «ارضا» می کند. شگفتا که این مدال زدن به سینه کسانی که «رزمندگان» یا «مبارزان» تشکیلاتی بودند و آن هم در خارج کشور، سالها قبل از مسعود رجوی، توسط فرخ نگهدار در مسکو در مورد اکثریتی های پناهنده در آن دیار صورت گرفته بود!ء . گزارش «مطلوب دیدار دکتر از «شهر اشرف»، که با فاجعه سرکوب اشرفیان محو شد از استفاده هایی که رهبری مجاهدین از حضور و توانایی دکتر، با هدف مطلوب و بی مشکل نشان دادن اوضاع برای مجاهدین در عراق بعد از سقوط صدام حسین کرد، بردن او به باز دید از «شهر» اشرف 5 سال بعد از سقوط صدام حسین بود و طبعا دکتر هم بعد از اتفاقی به آن اهمیت که سرنگونی صدام بود و بمباران پایگاههای مجاهدین در عراق بود، باید گزارشی در این مورد می نوشت.این در سال 87 خورشیدی برابر 2008 بود که مجوز حضور نیروهای خارجی در عراق در آخر آن سال میلادی بپایان می رسید و گفت گوهای توافق امنیتی بین عراق و آمریکا در جریان بود و گفته می شد که از سال 2011 اداره کلی امور امنیتی هم از نیروهای آمریکایی به عراق واگذار خواهد شد. دکترهزارخانی در پی آن سفر گزارشی نوشت که به صورت کتابی با عنوان «گزارشی از شهر اشرف» منتشر شد که روی جلد آن با تصویر دروازه و ورودی اصلی پایگاه اشرف که مجسمه دوشیر نشسته (که قبلا در جلوی درب ورودی بهارستان محل برگزاری برای اجلاس شورا در بغداد قرار داشت) در برابر آن قرار داشت، زینت شده بود. http://talaieh-daran.blogspot.com/2009/03/blog-post_10.html این کتاب در بهمن یا اسفند 87 منتشر شد و حمله به اشرف 6 و 7 مرداد 88 اتفاق افتاد. دولت مالکی که عزم جزم کرده بود در آنجا پاسگاه یا پاسگاههای پلیس ایجاد کند، قبلا با تلی از خاک جلوی همان دروازه رودی ریخته و آن را مسدود کرد کرد. این اقدام دولت مالکی، با مخالفت دستگاه رهبری مجاهدین و در نتیجه مقاومت نفرات مستقر در آنجا در برابر نیروهای سرکوب مالکی رو به رو شد. مقاومت با دست خالی در برابر گرازهای وحشی مجهز به سلاح و چماق و در برابر لودر و خودروهای نیرو بر پلیس ضد شورش و خوابیدن جلوی آنها
برای بستن راه آنها، فاجعه روزهای 6 و 7 مرداد 88 را سبب شد و گروهی از ساکنان اشرف در آن هوای جهنمی مرداد عراق، دست به اعتصاب غذا زدند. در آن زمان من در مقاله یی با عنوان کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند ضمن انتقاد از رفتار و تصمیمات غیر واقعبیانه رهبری مجاهدین و جلب توجه هموطنان به درخواستهایی از سوی رهبری مجاهدین که کمترین شانسی برای پذیرفته شدنش از سوی عراق و آمریکا نبود و نیز نشان دادن غیر واقعی و اوهام بودن ادعای مسعود رجوی در مورد «قیام آفرین بودن اشرف و تحت تاثیر اشرف بودن اعتراضات سال 88،خواهان آن شدم که مسعود رجوی دستور توقف فوری آن اعتصاب غذا را بدهد و درغیر اینصورت، مسئولیت عواقب اعتصاب غذا و صدمات آن به سلامت شرکت کنندگان در آن با اوست(12 مرداد88). ویدئو ضمیه آن مقاله که لینک به آن در بالا آمد، شرح توحش و صدماتی است که ساکنان شرکت کننده در رویارویی با نیروهای عراقی از آنها دیدند. چه مصیبت های سنگینی مجاهدین مظلوم به خاطر تکّبر و خودمحوربینی واقعیت گریزی رهبری عقیدتی فاقد شهامت اخلاقی، تحمل نکرده اند. آن رویداد به تنهایی تمام جلوه های «دلپسند و آرامش خیال بخش» اشرف درگزارش انتشار یافته دکتر هزارخانی را منهدم کرد و بعد از آن هم خود محوری بینی و تکّبر ابلهانه و جنون آمیز مسعود رجوی چیزی جز رنج و فاجعه برای مجاهدین حاضر در عراق نداشت و سماجت او در سیر و سیاهت در هپروت و چسبیدن به فرمولهایی که ذهن تاریک و منجمدش بنا بر ادعای خودش با الهام گرفتن از عاشورا ساخته بود، و آن برهم زدن تعادل قوا با ایثار و فدا، در شهریور 92 با کشتاری که قاسم سلیمانی توسط نیروهای سپاه قدس و مواجب بگیران عراقی در اشرف از مجاهدین بی سلاح راه انداخت( که تنبیهی بود از سوی این برجسته ترین مرید "امام خامنه ای"، و فرمانده سپاه قدس برای مسعود رجوی به خاطر رهنمود دادن های مسخره او به رفسنجانی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 برای دست به یکی کردن با بازار و حوزه برای به زیرکشیدن خامنه ای از قدرت)؛ صفحات خونین دیگری بر فاجعه آفرینی تحلیل های بر اساس امیال مبارک و بی پایه خود افزود و بیش از پنجاه کشته و هفت اسیر، بر آنچه قبلا مجاهدین برای رضایت خاطر و ارضای تکّبر رهبر پرداخته بودند، از جمله در فروردین 90، افزود.ء مسعود رجوی با فرمول مسخره و بی پایه ای که ذهن بیمارش از عاشورا درست کرده و گویا فورمول «بن بست شکن» تغیر تعادل قوا از نظر اوست، به مجاهدین فرمان «بیا بیا» گفتن به دشمن می دهد. در حالی که خونین ترین عملیاتی که مجاهدین مظلوم در آن درگیر شدند، کمترین بن بست شکنی و دستاوردی بنا بر اهدافی که در نظر بوده نداشته، مخصوصا بهای بسیا بسیار سنگینی که مجاهدین به خاطر پافشاری احمقانه مسعود رجوی برای ماندن تحت حفاظت آمریکا تا زمان خروج از عراق پرداخته اند. تمام ادعاها این آدم یکی بعد از دیگر در زمان بسیا کوتاهی پوچ بودنش در عمل در برابر چشم همه قرار گرفت. هم آن «فتح مبین فقط همین» او که 12 کشته و 500 زخمی و بیش از هزار مضروب و تحمل بیش از هفتاد روز اعتصاب غذا در اشرف و تحصن های متعدد در شهرهای اروپا و آمریکا برای آن برگزار شده بود؛ بهایی بود که برای آن پرداخته شده بود، هم آن ادعایی که برای آن اطلاعیه «غیر ممکن ممکن شد»، صادر کرد که خطابش به هواداران خودش نه به مردم و لبریز از فحش و ناسزا به که کسانی که منتقد تصمیمات فاجعه بار او بودند، آدمهایی مثل من که البته خودش سزاوار همه آنها بود. بخوانید این چند خط را و آن ادعای پوچ آدم فاقد شهامت اخلاقی و دیوانه کف برلبی که آن «من» و خود بزرگ بینی «سیاه چاله یی» او مثل یک خرس گریزلی زخم خورده خشمگین است را هم ببیند:« سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، "بي دنده و ترمز" قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند. هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني،گفته بوديم كه "وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست…».ء شاهد دیگری بر غلط بودن سیاست ماندن در عراق همه پشتوانه این تنوره و ساطور کشیدن اش هم چیزی نبود جز این این اظهار نظر رایان کراکر سفیر آمریکا در عراق که گفته بود دولت عراق متعهد شده مجاهدین را به ایران منتقل نخواهد کرد. تازه آن هم بعد از بیش از صد روز تحصن و اعتراض هواداران مجاهدین در نیویورک و چندین پایتخت و شهر اروپایی که در بعضی نقاط بخشی از آن در هوای خیلی سرد گذشت.خب آن غیر ممکنی ممکن شده که برای خود فریبی و مردم فریبی همراه با یک آرم و پرچم برای اشرف بود چی بود؟ به چه دردی خورد و به کجا رسید؟ آهان! آمریکا حفاظت اشرف و مجاهدین را به عهد نگرفت، آنها به «لیبرتی» منتقل شدند. اما نگه داشتن صد مجاهد بی سلاحِ به عنوان«فداییان اشرف» که وقتی مسعود رجوی بالا منبر می رفت تا برای رزمندگان گرفتار در عراق صحبت کند، از آنجا هم اسم ببرد تا پز «در اختیار داشتن اشرف» را بدهد. اما دستاورد این بلاهت زمینه ساز آن "دستاورد" برای قاسم سلیمانی که قبلا یاد آور شدم، شدم که قاسم سلیمانی جنایتکار در سخنانی در مجلس خبرگان رژیم، اهمیت آن را بیشتر از «مرصاد» ذکر کرد. ***** مطالب و نکات دیگری هم مرتبط با زندگی و تلاش دکتر هزارخانی «تولیدات» سیاسی و نوچه – مریدان دستگاه مسعود رجوی هست که باید آنها را هم در مقاله یی جمع آوری کنم، به ویژه این که در مطلب یکی از کنشگران سیاسی خارج کشور دیدم که در یادداشتی در مورد درگذشت دکتر ضمن تاکید بر بی جایگزین بودن دکتر هزارخانی برای مجاهدین یاد آور شده بود «مجاهدین قدرش را می دانستند». این جمله کوتاه به نظرم کنایه آمیز و ناشی از یک قضاوت غلط رسید. یعنی چی قدرش را می دانستند، یعنی «خوب به او می رسیدند»؟ نمیدانم کی بتوانم آن را آماده کنم اما باید بنویسم. در ضمن در مقاله قبلی من یاد آور شدم که برای بزرگداشت دکتر هزارخانی، کتابهایی که او ترجمه کرده باید به برای دانلود به طور ریگان در اینترنت قرار بگیرد. ممکن است دستگاه ثلاثه مزوّر جبّار، مساله کپی رایت را مطرح کند. یعنی این که چون برای ترجمه آنها کپی رایت پرداخت نشده و اجازه گرفته نشده، اینکار امکان ندارد و مثلا به همان خاطر هم آدرسی برای خرید کتاب داده نشده است. اولا باید گفت که وقتی دکتر کتابی را برای ترجمه در نظر می گرفت، مساله کپی رایت باید همان وقت به روال قانونی حل می شد. ثانیا الان هم بی تردید گرفتن اجازه انتشار فارسی آنها، با هزینه یی شاید کمتر از پرداخت حق القدم هایی که به امثال رودی جولیانی و جان بولتون و پاتریک کندی و خوزه ماریا آزنا و…پرداخت می شد؛ حتما امکان دارد. اما مساله این است که این دستگاهی که گردانندگانش آن رفتار ناشایست را بر سر انتشار مقاله یی در ایران زمین در محکوم کردن و افشای جنایت کشتن یک محقق و تاریخ نویس سرشناس را که رژیم «سکته قلبی» اعلام کرده از خود نشان دادند که باعث آزردگی شدید دکتر هزارخانی شد، اصلا ارزشی به «کتاب» و ارزشی به وقت و انرژی که دکتر برای ترجمه آنها گذاشته قائلند؟ ترجمه های دکتر که نباید پشت مساله مالی و گرفتن اجازه انتشار بماند.ء این را هم به دستگاه ثلاثه مزّور جبّار یاد آوری می کنم که با کارهای خمینی گونه حذف مخالفان و منتقدان و بستن راه انتقاد آنان،ناحق بودن خودتان را نشان می دهید، با هک وبلاگ آرشیو نوشته ها من(درفش)، کارنامه خودتان را که نمی توانید پاک کنید. داوری خواهید شد بر اساس آنچه کردید. از غلطهای احتمالی تایپی مقاله هم پیشاپیش از خوانندگان محترم پوزش می خواهم ************* مطالب مرتبط https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-16276.html شاهد دیگری بر غلط بودن سیاست ماندن در عراق احمد قابل از اسلام شناسان مغضوب رژیم(چند سال پیش درگذشت) توضیح روشنگری در مورد تحریف مساله عاشورا داد که در یوتیوب در دسترس است. https://www.youtube.com/watch?v=IBTUHWNTB18 بیا بیا گفتن خودمحوربیانه، خلاف روش امام حسین است https://p.dw.com/p/Fedo در مورد قرارداد امنیتی عراق با آمریکا https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-17065.html من متهم می کنم؛ مقاله یی در مورد رویدادهای حمله نیروهای عراقی به اشرف https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-58045.html نپذیرفتن اشتباه و عزم مسعود رجوی در به کشتن دادن مجاهدین https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-8163.html سی سال پیش جو سیاسی این بود- سخنان خمینی در 3 خرداد 58 ضمیه مقاله است https://iradj-shokri.blogspot.com/2010/01/8-16.html فرصت طلبی و توّهم رهبر بودن در دو پیام اخیر آقای رجوی * دست دادن عادله شاهزاده سعودی با مردان https://www.asriran.com/fa/news/192729/%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D9%84%DA%A9-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%DA%A9%D8%B3 ----------------------------------------------- اردیبهشت 1401

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن