mercredi, septembre 29, 2010



گاوان جنجال ساز در طویله یی موسوم به خبرگزاری فارس
ایرج شکری
خبرگزاری فارس که در عمل نه خبرگزاری بلکه یک رسانه جناحی و تبلیغی و پرونده ساز با گرایش اسلامی – فاشیستی است، در یورش به جناح مقابل به تازگی(امروز7 مهر) دست به یک «خبر سازی» و «جنجال آفرینی» زده است که این یکی خیلی ابلهانه است. خبر مربوط به دعوتنامه یی است که دبير كميسيون علمي، فرهنگي و اجتماعي مجمع تشیخص مصلحت نظام به میرحسین موسوی برای شرکت در یک جلسه مجمع که قرار بوده 27 شهریور برگزار شود فرستاده بود و در همان دعوتنامه (دستنوشته) قید شده است که این دعوت بنا به نظر رئیس مجمع صورت گرفته است. گاوان مستقر در خبرگزاری فارس که دست خط واعظی را هم به عنوان «سند» در «خبر» خود درج کرده اند، شاخ به طرف مجمع تشخیص مطحت و دبیر کمیسیون آن گرفته و گاوانه صدا در داده اند که چرا این مجمع از «یکی از سران فتنه» برای شرکت در جلسه دعوت کرده است و طلبکار و خواهان آنند که «اكنون مسئولان مجمع تشخيص مصلحت نظام بايد پاسخ دهند كه دعوت از يك عنصر برانداز و فتنه‌گر به جلسات اين نهاد تصميم‌ساز نظام با اطلاع اكثريت اعضاي مجمع بوده يا رئيس و دبير مجمع و يا شايد هم واعظي رأسا و بدون نظر اعضا در اين خصوص اقدام كرده‌اند؟». در همین چند جمله به خوبی می توان مشاهد کرد که این جملات جملات مربوط و مناسب به شرح یک رویداد نیست. یک طرفیت آشکار و یک اقامه دعواست. این «جنجال» سازی و گاوصدایی در حالی صورت می گیرد که میرحسین موسوی از اعضای منتخب و برگزیده رهبر برای دوره پنجم این مجمع در سال 85 است که مدت آن 5 سال است. یعنی هنوز یکسال دیگر میرحسین موسوی عضو آن خواهد بود مگر این که استعفا بکند یا این که رهبر او را برکنار کند(کاری که هنوز صورت نگرفته است). این هم بد نیست یاد آوری کنم که میرحسین موسوی از آغاز تشکیل مجمع تشخیص مصلحت تا کنون عضو این مجلس بوده است. در آغاز به صفت نخست وزیر و بعد از آن به عنوان یکی از شخصیتهای نظام که توسط رهبر به عضویت این مجلس برگزیده شده است. اعضای مجمع دو دسته اند یکی افرادی که به خاطر سمت و پستی که دارند عضو آن هستند( مثل روسای سه قوه و فقهای شورای نگبهان) و دسته دیگر اعضایی که شخص رهبر به تشخیص و خواست خودش انتخاب می کند. بنابر این دعوت از میرحسین به یک جلسه آن مجمع کاری عادی بر اساس آیینامه داخلی می توانسته باشد که رئیس مجمع نظرش این بوده است که با این کار از اقدامی «خودسرانه» و خلاف آیینامه که دعوت نکردن میرحسین موسوی است اجنتاب شده باشد. اما چند ساعت بعد این رسانه متعلق به دستگاه سرکوب و شکنجه از فتح الفتوح خود خبر داد و باتیتر درشت غلط کردم گویی دبیر کمیسیون و منشی مجمع را اعلام کرد. در خبر مذکور آمده است که:« حسن واعظي در پي افشاي سند دعوت از يكي از سران فتنه به جلسات مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: در اين كار هيچ‌گونه عمد و نيت سوئي نبوده و تهيه كنندگان دعوت‌نامه‌ها سهوا از فايل قديمي رايانه پرينت گرفته‌اند و...». اما مساله این است که آن سند کذایی دستنوشته یی روی یک برگ کاغذ بود که تصویر آن را خبرگزاری فارس درج کرد. متن تایپ شده نبود که در «فایل قدیمی رایانه» باشد. حالا در این مساله به این بی اهمیتی هم مثل سایر سناریویهای مربوط به سرکوبگری، گوساله های ولایتمدار پیرو مکتب انتظار، باز افتضاح کرده اند، مثل سناریویی دستگیری ریگی و مثل ماجرای انکار قتل ترانه موسوی و تلاش برای «بدل» زنده پیدا کردن برای او. در ضمن این خبرگزاری خود یاد آور شده است که میرحسین از دو سال پیش هیچیک از جلاسات مجمع شرکت نمی کند. البته قبلا کسان دیگری هم مثل محمد خاتمی و موسوی خوئینها زمانی که هنوز عضو آن بودند به نشانه اعتراض به فشار و اهانتهای جناح رقیب در جلسات مجمع شرکت نمی کردند و هم اکنون رئیس جمهور نظام ولایی، حاج مموتی که باید به عنوان رئیس قوه مجریه در جلسات آن شرکت کند، آنطور در خبرها بود اعتنایی به مجمع ندارد و در جلسات آن شرکت نمی کند. این اوضاع باز هم آن شعر میرزاده عشقی را به یاد می آورد که مصرع بیتی از آن را با کمی دستکاری باید برای «ابراز احساسات» به این رژیم و بنیانگذارمتوفی آن بکار برد« به درو پیکر این مجمع و بر مبتکرش باید...».
منابع و توضیحات:
این خبرگزاری که از سال 86 مدیر عامل یک حزب اللهی خرگردن به نام حمید رضا مقدم فر است تا یکی دوهفته پیش، یکی دو ماهی در ستون سمت چپ صفحه اول دو مطلب در خونخواهی و تقاضای قصاصِ موسوی و کروبی از سوی کسانی که پدر مقتولان رویدادهای بعد از انتخابات معرفی شده بودند قرار داده بود. بنا بر اطلاعاتی که در دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا آمده است «بنا بر اعلام انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، در هفته‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، ۳۹ روزنامه‌نگار و کارمند این خبرگزاری به خاطر اختلاف با مدیران درخصوص خط مشی خبری فارس، اخراج یا مجبور به استعفا شدند. تا قبل از انتخابات ۲۲ خرداد، بیش از ۹۰ درصد بخش سیاسی خبرگزاری فارس تغییر کردند و نیروهای بسیج و وابستگان به سپاه ، جایگزین آنها شدند» همچنین« بودجه فارس، از طریق کمک‌های فرهنگی سپاه پاسداران تامین می‌شود و بسیاری از مدیران آن، سابقه عضویت در این دستگاه نظامی را دارند. با توجه به محرمانه تلقی شدن جزییات بودجه دستگاه‌های نظامی در ایران، تا مدت‌ها وابستگی فارس به بودجه سپاه، خبری غیررسمی تلقی می‌شد، اما در ژوئن سال ۲۰۰۸ سایت «تابناک» (وابسته به محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه) در گزارشی رسما این خبر را مورد تایید قرار داد». این رسانه در اختیار درستگاه سرکوب در سال 1381 تأسیس شده است.


خبر اول خبرگزاری فارس با انتشار سند دستنوشته. اگر این خبر یا سند دستنوشته برداشته شده بود سند، دستنوشته در وبلاگ من درج شده است.
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8907061841
خبر دوم خبرگزاری فارس
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8907071483
پ-7 مهر 1389 – 29 سپتامبر 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com

mercredi, septembre 15, 2010

اهانت به قرآن، غوغای بوزینگان و عربده فرومایگان در ایران ایرج شکری

اهانت به قرآن، غوغای بوزینگان و عربده فرومایگان در ایران
 ایرج شکری
 ماجرای تهدید یک کشیش در آمریکا مبنی بر سوزاندن 200 نسخه از قرآن همزمان با سالگرد حادثه 11 سپتامبر 2001 فرصتی بود برای عناصر ریز درشت رژیم ضد انسانی، آزادی کش آخوندی تاعلیه آمریکا عربده کشی کنند و خط ونشان بکشند و فحاشی بکنند و خودی نشان بدهند. رژیمی که نه تنها غیر مسلمانان را مورد تبعیض و آزار قرار می دهد بلکه حتی مسلمانان سنی و دراویش و حتی یاران دیروز خودشان را که زبان به انتقاد از روشهای اداره کشور گشوده اند فتنه گر می نامند و به زندان می افکنند یا در محاصره خانگی قرار داده اند. آن کشیش از اقدام خود صرفنطر کرد اما گویا در یکی دو جا در آمریکا یکی دو نفر صفحاتی از قرآن را در تجمعات روز 11 سپتامبر پاره کرده یا سوزانده بودند و همین کافی بود که در ام القرای اسلام، عربده کشان به نشانه «قدرت نمایی» دولت آمریکا را که در این ماجرا نه تنها نقشی نداشت بلکه حتی مخالف آن بود و آن اقدام را سبب ایجاد خطر برای سربازان آمریکایی در نقاط خارج از آمریکا ارزیابی می کرد، در پیامهایشان مورد تهدید قرار بدهند و خط و نشانها علیه آن کشیده شود. بعضی از این بوزینگان صاحب مقام نظام ولایی، بی تابی بیشتری نشان داده و عربده کشیهای «غرّا» فرمودند! یکی از بوزینگان پاسدار علی لاریجانی رئیس مجلس و رئیس سابق صدا و سیمای آخوندی و وزیر اسبق ارشاد اسلامی-همان دستگاه اهریمنی و ارتجاعی سانسور تولیدات فرهنگی و هنری کشور- است. این پاسدار که از مقامات بالای رژیم آخوندی است، قبلا با همکاری سعید امامی جنایتکار برنامه «هویت» را تولید و از تلویزیون پخش می کرد که هدفش تخریب چهره های سیاسی و فرهنگی معاصر و عامل و کارگزار سیاستهای استعماری و حقوق بگیر اجانب و خدمتگزار رژیم پهلوی نشان دادن کسانی بود که زیر چتر ولایت فقیه نرفته بودند. تهیه و پخش توبه و اعترافات تلویزیونی کسانی که به اتهامات سیاسی دستگیر و توسط بازجویان شکنجه گر در دستگاه ضدانسانی اطلاعات نظام اسلامی خرد شده بوند - و بنابر شنیده ها آدم مسلمان مسلمت جویی چون عزت الله سحابی هم از آن جمله بود-، از تولیدات تلویزیونی زمان مدیریت پاسدار علی لاریجانی بود. حالا این عنصر جنایتکار با این کارنامه ننگین مساله تهدید به سوزاندن چند جلد قرآن یا پاره و سوزانده شدن چند برگ از آن را در آمریکا، جنایت بزرگ می نامد و خروش برداشته به خاطر آن به دولت آمریکا خط و نشان می کشد و به رؤسا و نمایندگان پارلمانهای کشورهای اسلامی پیام می فرستد * و می خواهد اردوکشی دیپلماتیک و تبلیغاتی و قابل تبدیل به عملیات نظامی اسلام علیه آمریکا راه بیاندازد و رهبری کند. از این پاسدار جنایتکار باید پرسید پاره شدن و سوزانده شدن چند صفحه قرآن جنایت است یا تجاوز جنسی و قتل یک دختر معصوم و سوزانده شدن جسدش؟ اتفاقی که همین یک سال پیش افتاد و قربانی مظلوم ترانه موسوی نام داشت. آخوند طائب متهم به ارتکاب آن جنایت اکنون در سپاه پاسداران صاحب مقام حساس بخش تازه تاسیس امنیتی سپاه است. اما نه این آیت الله زاده درنده خو و نه هیچ آیت اللهی از خیل این مرتجعان صدای اعتراضش نسبت به آن جنایت بلند نشد. از این پاسدار آخوند زاده جنایتکار باید پرسید آیا سوزاند چند جلد قرآن جنایت بزرگی است یا پرپر کردن هزاران تن دختر و پسر از جوانان ایران و فرزندان مردم در برابر جوخه های اعدام و یا بر چوبه های دار، کاری که خمینی کرد؟ اگر قرآن کلام خداست، و خدا قادر متعال است و قاسم الجبارین است و در همه جا هم حضور دارد، و در میزان توانایی اش از جمله گفته اند الهی تو آنی توانی تپانی جهانی به آنی ته استکانی؛ اگر خودش خواست می تواند خاطی یا «جنایتکار» را در آن سوی دنیا هم تنبیه کند؛ در برابر خدا که کسی نمی تواند قلدری کند. تازه خدواند بنا بر آنچه در نظام آخوندی مردم از آخوندها شنیدند و آموختند، «خیرالماکرین» یعنی برترین مکر کنندگان و حیله گران است و می تواند با هزار جور کلک طرف متجاسر را به طرق مختلف به درد سر بیاندازد و تنبیه کند. مثلا می تواند کاری بکند که طرف موقع پایین رفتن از پله ، پله یی را نبیند و از بالای پله پایین بیافتد یا دچار خونریزی مغزی شود و بمیرد یا مثلا گردنش بشکند و تنش فلج شود! و اگر مرد بود معلوم است که فلج شدن از گرن به پایین به از «منظر» شرعی تنبیه بسیار شدیدی را در خود دارد. خدا حتی می تواند به پشه یی ماموریت بدهد تا با شیرجه رفتن به درون دماغ آدم قلدری مثل نمرود او را مستأصل و بیچاره و دیوانه و چنانکه روایت شده است سرانجام هلاک کند. و اما نکته یی که اینجا لازم به یاد آوری به همه این بوزینگان است آن است که پنج سال پیش در اردیبهشت سال 84 که شایعه مربوط به اهانت به قرآن در زندان گوانتانامو منتشر شد- شایعه یی که بنا بر نوشته هفته نامه آمریکایی نیوزویک گویا سربازان آمریکایی برای تحقیر زندانیان، قرآن را به توالت انداخته بودند-، با این که اینجا و آنجا تظاهرات برگزار شد و در افغانستان چند نفر در تظاهرات کشته شدند، اما در ام القرای اسلام سرها چنان گرم مساله انتخابات ریاست جمهوری بود که «غیرت و عِرق اسلامی» را کلا از کار انداخته بود و هیچ صدای اعتراضی از کسی در نیامد تا این که اعتراضات روز جمعه 23 اردیبهشت در کشورهای اسلامی نسبت به مساله، پاسدار شریعتمداری را که گرداننده یک رسانه خبری(کیهان) است، متوجه غفلت اسلامپناهان ولایتمدارِ ام القرای اسلام از غافله مسلمانان کرد و وی در یادداشتی در کیهان 25 اردیبهشت از جمله نوشت:« اين غصه گلوگير اهانت نظاميان آمريكايي به قرآن كريم در زندان گوانتانامو كه بازگوكردن آن نيز شرم آور است با واكنش غيرتمندانه و متعهدانه ملت هاي مسلمان در بسياري از كشورهاي اسلامي روبرو شد و جمعي از اعتراض كنندگان نيز در اين راه جان باخته و به شهادت رسيدند ولي با كمال تأسف، اين اقدام زشت و مشمئزكننده آمريكايي ها در ايران اسلامي با واكنشي روبرو نشد و[...]سؤال اين است كه چرا در مقابل اهانت اخير نظاميان آمريكايي به ساحت مقدس قرآن كريم عكس العمل درخور و شايسته اي در كار نبوده است؟![ ... ]چرا وزارت خارجه، وزارت ارشاد و سازمان هاي عريض و طويلي نظير سازمان تبليغات اسلامي و سازمان ارتباطات اسلامي و... كه در برخي از مناسبت هاي بسيار كم اهميت تر اطلاعيه هاي حماسي و پرهيجان صادر مي كنند و مردم را به حضور در تأييد يا مقابله با اين يا آن واقعه فرامي خوانند، در برابر اهانت آمريكايي ها لب از لب نمي گشايند و قلمي بر صفحه كاغذ نمي رانند؟! به عقيده نگارنده، "علت" را بايستي تنها در "غفلت" جستجو كرد و ريشه اين غفلت را مي توان در فضاي انتخاباتي اين روزها يافت. فضايي كه اگرچه شور و التهاب آن از سرنوشت سازبودن انتخابات و جدي بودن رقابت ها حكايت دارد ولي نبايد عكس العمل در برابر فاجعه دردناك و شرم آوري نظير اهانت نظاميان آمريكايي به قرآن كريم را تحت الشعاع قرار دهد. چرا كه بي همگان به سر شود ولي بي دين خدا كه همه چيزمان است، به سر نمي شود. ...و اين قصه پر غصه را كجا بايد بازگفت؟ ». این جنایتکاران خمینیست، که مثل امامشان خمینی از دین وسیله و دستگاه سرکوب ساختند تا قدرت را به طور انحصاری در اختیار داشته باشند و به نام اسلام بزگترین جنایتها را علیه مردم مرتکب شدند، هیچ حرمتی به هیچ دین و مذهبی،قائل نیستند. اینان سنیان کشور را به طور مستمر مورد اهانت قرارداده و می دهند و اجازه ساختن مسجد به آنها نمی دهند و در مواردی مساجد آنها را هم تخریب کرده اند. آخوند دریده یی مثل مهدی دانشمند که قبلا سنی ها را حرامزاده نامیده بود، در سخنرانی دیگری در ارتباط با مساله کنترل جمعیت مدعی شده است که سعودی ها برای افزایش جمعیت سنی ها در ایران پول خرج می کنند و جایزه می دهند که آنها «دوقلو دوقلو» بچه دار شوند و خواهان آن شده است اگر آنها را عقیم نمی کنند به فرزند سوم خانواده های سنی شناسنامه ندهند**. به علاوه این آخوند وحشی دروغگو سنیان بلوچستان را مسئول توزیع مواد مخدر در کشور دانسته و این اتهام را به آن زده است که آنها با هدف آلوده و معتاد کردن جوانان شیعه و نابودی آنها این کار را می کنند. اگر اکنون چهره ترسناکی از اسلام در بخشی از جهان به ویژه در بین غیر مسلمانان ارائه شده است، این ناشی از تبلیغات علیه اسلام و مسلمانان نبوده و نیست. این به خاطر عملکرد خمینیستها در ایران و اسلامیستهای بنیاد گرا در الجزایر و افغانستان و پاکستان و مالزی و اندونزی بوده است. در همین مساله اخیر مربوط به محکوم به سنگسار شدن یک زن، این تبلیغات این یا آن گروه، این یا آن دولت علیه نظام الهی جمهوری اسلامی نبود که اعتراضهایی علیه این اقدام بر انگیخت. این محکومیت خود نشانه توّحش صادر کنندگان حکم و ضد انسانی بودن تفکر و باورها و اعتقاداتشان بود و اگر این باور واعتقاد به نام اسلام در نزد جهانیان شناخته شده است، این خود آخوندها بوده و هستند که بر اسلامی بودن آن تاکید کرده و می کنند و برچسب هیچ منتقد و معترضی نه ایرانی و نه خارجی نیست. اکنون گرایش گسترده به جدایی دین از دولت در بین دین باوران در ایران و ضروت برچیده شدن حکومت دینی در ایران نتیجه تجربه تلخ و خونباری است که مردم ایران از حکومت مردان خدا و اجرای احکام اسلام و قرآن در ایران دارند و اگر قرار است اعتباری برای دین و آبرویی برای خدا و پیغمبر باقی بماند باید دست نمایندگان خدا در روی زمین از قدرت سیاسی کوتاه شود و دین امری وجدانی و فردی و به ویژه غیر رسمی و غیر اجباری باقی بماند.
-------------------------------
*عربده لاریجانی
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=119598

** لینک سخنان آخوند دریده و دیوانه مهدی دانشمند:
http://www.youtube.com/watch?v=7EySQi5s5LI

پ – 24 شهریور 1389- 15 سپتامبر 2010

jeudi, septembre 09, 2010

صف آرایی در برابر رهبر: جبهه هواداران رئیس دفتر
ایرج شکریدر روز 8 شهریور که سالروز انفجار نخست وزیری در سال 60 است و آغاز«هفته دولت» است خامنه ای در دیدار با احمدی نژاد و اعضای کابینه او ضمن سخنانی با ارائه رهنمود به دولت یاد آور شد که باید از موازی کار با وزرات خارجه اجتناب شود. بعد از این دیدار و این فرمایشات ولایتمداران پیرو رهبر که دستی به قلم و پایی در رسانه ها دارند، برای این که احمدی نژاد خودش را به کوچه علی چپ و به نفهمی نزند، در تفسیرها و توضیحاتی در مورد «فرمایشات مقام معظم رهبری »تلاش کردند که راه را برای هرگونه گریز و پشت گوش انداختنی براو ببندند و به او بفمهانند که منظور خامنه ای اقدامات او در گماشتن نمایندگان ویژه در امور خاورميانه(مشایی)، آسيا(حمید بقایی)، خزر(محمد مهدی آخوند زاده) و افغانستان(ابولفضل زهره وند) بود، با تفسیرهایی که در این زمینه نوشتند و منتشر شد به احمدی نژاد یاد آور شدند که باید اقدام غلطی را که کرده است اصلاح کند. از جمله دراین زمینه مرکز پژوهشهای مجلس که احمد توکلی ریاست آن را به عهده دارد، خواست میخ محکمی تری از تفسیر و ارشاد کوبیده باشد و مطلب مشروحی به عنوان اعلام نظر مرکز پروژهشهای مجلس که در خبرگزاری فارس درج شد، ضمن مغایر اصل 127 قانون اساسی دانستن اقدام رییس جمهور که رأسا و «بدون تصویب در هیئت دولت» دست به این کار زده است، بر این نکته تاکید داشت که انتخاب نماینده ویژه اگر چه امری معمول است اما این اقدام برای مساله یی خاص و به طور اورژانس و موقتی صورت می گیرد و کسانی هم که برگزیده می شوند باید خبره در مساله مورد نظر باشند. در این «اعلام نظر» ضمن یاد آوری این که رییس جمهور با برخی اقداماتش، در رابطه دولت و مجلس مساله ایجاد کرده است، نتیجه گیری شده بود که :«دخالت افراد مذكور به عنوان نماينده ويژه سبب خواهد شد كه امكان نظارت مستقيم بر تصميمات و فعاليت‌هاي آنان نيز[از مجلس] سلب شود و وزير امور خارجه نيز طبيعتا مي‌تواند مدعي شود كه مسئوليتي در قبال اقدامات و تصميمات آنان ندارد و تاكيد رهبر معظم انقلاب در ديدار با هيئت دولت در تاريخ 138/6/8 كه دستگاه ديپلماسي را مسئول هدايت منجسم موضوعات مرتبط با سياست خارجي و روابط با ديگر كشورها ناميدند، تاكيدي است كه انتصاب نمايندگان ويژه در اين امور را با ترديد مواجه مي‌سازد».اما واکنش دولت خلاف انتظار و درست برعکس بود. بقایی رئیس سازمان میراث فرهنگی که نماینده ویژه برگزیده احمدی نژاد در امور آسیا می باشد، در گفتگو با ایلنا در یکشنبه 14 شهریور، گفت که رئیس جمهور به زودی دو نماینده دیگر نیز برای امور آفریقا و آمریکای جنوبی معرفی خواهد کرد. این اظهارات با واکنش آنی و شدید وزیر خارجه منوچهر متکی مواجه شد و در گزارشی که دوشنبه 15 شهریور در چند سایت رژیم منتشر شد وی (که حتما برای واکنش به اظهارات رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خبرنگاران را خبرکرده بوده است) در «گفتگوبا خبرنگاران » با « فصل الخطاب دانستن نظر صریح مقام معظم رهبری ، در پرهیز از موازی کاری در سیاست خارجی» تصریح کرد:«تضعیف دستگاه دیپلماسی کشور به‌ویژه در شرایط کنونی آن هم توسط برخی از افراد دولت، مصداق بارز بر شاخه نشستن و بن بریدن است». علاوه بر وزیر خارجه، سایت «الف » که معلق یا متمایل به احمد توکلی شناخته می شود نیز در همین روز(15 شهریور) در یادداشتی با عنوان «آن پنبه را از گوش تان در بیاورید» باز ضمن یاد آوری رهنمود «مقام معظم رهبری» که به نظر می رسد دیگر چندان هم «معظم» نیست از اصرار «دولت محترم» بر ادامه اقدامات غلط اظهار تاسف کرد، اما حمله تندش را متوجه مشایی و بقایی و نوچه های احمدی نژاد کرده چنان که گویی که اینها هستند که در برابر رهبر ایستاده و نه احمدی نژاد.در یادداشت مذکور و از جمله آمده است:« ...ناچاریم به طور خلاصه و صریح به آقایان بقایی، مشایی و حامی ایشان در دولت اعلام کنیم که پنبه نشنیدن یا خود را به نشنیدن زدن یا بی توجهی به اوامر ولی فقیه را از گوش خود درآورند. می دانیم که ممکن است افراد مذکور به هر دلیل تاسف بار، طالب ورود به این بازی و تنش آفرینی و مهم کردن مسایل فرعی مورد نظرشان باشند، اما باید بدانند فارغ از موضوع مورد بحث، نافرمانی از فرمان ولایت، نه تنها مهم است که نادیده گرفتنی نيست و عاقبت این رفتارها، چنان که برای تعدادی از پیشینیان در سال های دور و نزدیک رقم خورد، برای آن ها نیز دردناک خواهد بود. بی توجهی به سخنان ولایت یا مرجعیت، که متاسفانه قبلا نیز در دفعات مکرر از برخی افراد سر زده است، عرصه تاکتیک و بازیگری سیاسی نیست و می تواند برای بازیگران این عرصه، هرچند خود را بسیار ماهر تصور کنند، بسیار گران تمام شود». در این جمله ها به وضوح می شود دو نکته را دید. یکی تهدید نوچه های احمدی نژاد به عواقب نافرمانی در برابر ولایت فقیه است و نکته دیگر این است که در این تهدید وهشدار، نافرمان اصلی کنار گذشته شده است و زیر دستانی که بی تردید با اشاره خود احمدی نژاد این سنگ را به لجن زار پرتاپ کرده اند، مورد تهدید قرار گرفته اند. آیا این نشان دهنده آن نیست که نویسنده یادداشت (احمد توکلی) «زورش به خر نمی رسیده و پالان را» زده است؟ تهدیدی که در آخر خط و نشان کشیدن نویسنده یادداشت مذکور برای احمدی نژاد وجود دارد، مساله عزل رئیس جمهور است . امری که در مورد بنی صدر اتفاق افتاد. اما عزل رئیس جمهور مستقلا توسط رهبر انجام نمی گیرد. بر اساس اصل 110 متن باز نگری شده قانون اساسی که مربوط به اختیارات و وظائف رهبر است، یا باید رئیس جمهور به تخلّف از وظایف قانونی از سوی دیوان عالی کشور محکوم شده باشد تا رهبر او را عزل کند، یا بر اساس اصل هشتاد و نهم قانون اساسی، مجلس رأی به عدم کفایت رئیس جمهور داده باشد. می بینم که بی دلیل نیست که احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس، دست به عصا و محتانه عربده کشی کرده است! از آن گذشته رأی عدم کفایت به «مموتی» و کنار گذاشتن او، برگزاری یک انتخابات ریاست جمهوری را همراه خود دارد، آن هم در شرایط پر تشنج داخلی و بین المللی که رژیم در آن قرار دارد و هنوز پس لرزه های تقلب انتخاباتی سال گذشته پایان نیافته است. رویدادی که سایت تابناک خبر آن را در 16 شهریور داد حکایت از تضعیف شدید مقام و موقعیت «ولی فقیه» در نظام منحط ولایی دارد. تابناک خبراز تشکیل جبهه حمایت از «رئیس دفتر» داد، که جبهه حمایت از مشایی است. جالب این که در همین روز خبری هم مربوط به تذکر 122 نماینده مجلس به احمدی نژاد در مورد خلاف قانون اساسی بودن برگزیدن نماینده ویژه در امور مربوط به سیاست خارجی و تاکید به او برای اطاعت از امر و رهنمودهای رهبر در رسانه های رژیم منتشر شد. بنا بر گزارش تابناک درتجمع جبهه هوادران مشایی که در سالن میثاق متعلق به ارتش - دربرابر مصلی تهران- برگزار شد، حسین شریعتمداری وکسانی که «مکتب ایران» مشایی را مورد انتقاد قرار داده اند، بشدت مورد حمله قرار گرفته اند. متن خبر تابناک در زیر آمده است. این رویداد نشان دهنده وخامت بی سابقه وضعی است که سیدعلی خامنه ای در آن قرار دارد و حکایت از تخریب شدید پایه های نظام ولایت فقیه دارد که اکنون با تشکیل جبهه حمایت از مشایی که اسم «جبهه رفاه و عدالت » برای آن انتخاب شده است، به ورطه یی فرو می رود که معلوم نیست که آنچه باقی می ماند شباهتی به نظام ولایت فقیه داشته باشد. در این امر تردیدی نبوده ونیست که خامنه ای آخرین ولی فقیه این نظام منحوس خمینی ساخته است. چه بهتر که ولی فقیه پایانی مثل واجبی خوراندن به سعید امامیِ مهره مقتدر وزارت اطلاعات، توسط ماموران همان دستگاه، داشته باشد. البته مبارزه مردم ایران  برای آزادی و عدالت که بیش از صد سال است به طور توقف ناپذیری و با پرداختن بهای بسیارسنگینی ادامه داشته است هم چنان تا استقرار دموکراسی و عدالت ادامه خواهد داشت.
این مساله هم به نحو خنده داری خود را می نمایند که رئیس جمهور با انتخاب نمایندگان ویژه در امور سیاست خارجی، در حال دور زدن وزیر خارجه کابینه خودش است. این که چرا به جای این کار او دست به ترمیم کابینه نمی زند و اگر از عملکرد وزیر خارجه ناراضی است چرا کس دیگری انتخاب نمی کند، دلیلی جز این نمی تواند داشته باشد که رهبر از بالای سر رئیس جمهور با وزارت خارجه تماس دارد و چون سیاست خارجی در شمار سیاستهای کلان و در اختیار رهبر است،  به همین خاطر وزارت خارجه مثل نیروهای مسلح در اختیار رهبر است و نه دولت. بنابر این، مساله احمدی نژاد با تغییر وزیر حل نمی شود. در ماجرای انتخاب مشایی به عنوان معاون اول رئیس جمهور، بعد از بی اعتنایی احمدی نژاد به همه اعتراضاتی که از جبهه اصولگرایان بلند شد، خامنه ای نامه یی به او نوشت و کتبا به او توصیه کرد که انتخاب مشایی صلاح نیست و از آن صرفنطر کند، اما او باز هم بی اعتنایی کرد. بعد کیهان نامه خامنه ای را 6 روز بعد از نوشته شدن و ارسال به احمدی نژاد علنی کرد تا او از رو برود و اقدام به انتخاب دیگری بکند، اما باز هم حرکتی از سوی او صورت نگرفت؛ بلکه این مشایی بود که به خاطر نشان دادن اطاعت از رهبر، صرفنظر خود را از معاون اولی اعلام کرد. واکنش احمدی نژاد هم این بود که او را به عنوان رئیس دفتر خود برگزیند. این البته همان احمدی نژادی است که خامنه ای در آن سخنرانی چند روز بعد از اعلام نتایج انتخابت گفت که نظراتش به احمدی نژاد نزدیکتراست تا به نظرات رفسنجانی.
احمدی نژاد خود را برگزیده امام زمان و آماده ساز زمینه ظهور او می داند و روشن است که نزد آدم مؤمنِ با ایمانی مثل او، آقا امام زمان کجا و سید علی خامنه ای کجا. اینکه احمدی نژاد و گرایش پیروان ولایت که او را حمایت می کنند، مورد انتقاد کسانی از جبهه اصولگرایان واقع شده و متهم به داشتن گرایش اسلام بدون روحانیت مثل گروه فرقان شده اند، بی اساس نیست. اقدامات و مسائل چند روز گذشته به ویژه مساله تشکیل جبهه هواداران مشایی که در واقع جبهه یی در برابر ولی فقیه است، نشان می دهد اینان نمی خواهند افسارشان در دست ولی فقیه باشد و همان گونه که یکی از منتقدان احمدی نژاد گفته بود،«ولایت» مورد نظر احمدی نژاد و یارانش که بر پیروی از آن تاکید می کنند، ولایت امام زمان است. گردانندگان این رژیم تا کنون در یوشش تحقق احکام اسلام یا زمینه سازی برای ظهور امام زمان این همه جنایت مرتکب شده اند، بدون این که ذره یی احساس گناه بکنند. نه خمینی نه لاجوردی و نه خلخالی هیچ کدام در اسلامی و ایمانی بودن آنچه کرده بودند هرکز احساس پشیمانی یا فکر این که خطا کرده اند را به خود راه نداند. حتی آنها آن همه جنایت وسبعیت را با یقین به انجام خدمت به اسلام و وظیفه دینی در از میان برداشتن مرتدان و ملحدان و منافقان انجام دادند و این را ما در پیام سوم اسفند 1367 خمینی دیدیم و از زبان خلخالی و لاجوردی هم در مصاحبه هاشان شنیدیم در خاطرات ریشهری هم خوانده ایم و... حالا «مموتی» با ایمان به زمینه سازی برای ظهور آقا امام زمان، در برابرمقام ولایت فقیه و ولی امر مسلمین جهان، ایستاده و نافرمانی می کند. این کار اگر خلاف قانون اساسی هم باشد، برای او امری خلاف اسلام و گناه نیست. او پیرو ولایت است منتهی «ولایت حضرت مهدی» که آماده سازی زمینه برای ظهور او را رسالت خود می داند. حالا باید دید در این «تضاد ولایی» سپاه که احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رسانده است، چگونه عمل خواهد کرد.
منابع:

اعلام نظر مرکز پژوهشهای مجلس
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8906141329

متن احکام گزینش نمایندگان از سوی احمدی نژاد
http://www.khabaronline.ir/news-86505.aspx

اظهارات بقایی در مورد گزینش دونماینده دیگر از سوی احمدی نژاد
http://www.asriran.com/fa/news/134788

انتقاد متکی از اظهارات بقایی
http://aftabnews.ir/vdcc4mqse2bqx18.ala2.html

مقاله سایت الف در تهدید نوچه های احمدی نژاد
http://alef.ir/1388/content/view/81972

متن خبر تابناک در مورد تشکیل جبهه هواداران مشایی و لینک خبر مذکور
جبهه هواداران رییس دفتر، اعلام موجودیت کرد
تاريخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۴
شب گذشته جبهه «عدالت و رفاه»، با محوریت حمایت از رئیس دفتر دکتر احمدی‌نژاد، رسما اعلام موجودیت کرد.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، در این مراسم که در تالار میثاق متعلق به ارتش در مقابل مصلی تهران برگزار شد، مدعوین و سخنرانان، به شدت از مخالفان و منتقدان اظهارات رییس دفتر رییس جمهور انتقاد و بر حمایت از وی تأکید کردند.
همچنین در پلاکاردهای تبلیغی این مراسم به عنوان حامیان، نام جمعیت وعاظ ولایی، ستاد امتداد مهر، ستاد حامیان ولایت، ستاد مهرورزی، گروه 72 ایران اسلامی، ‌حزب رفاه ایرانیان و حزب توسعه مدیریت اسلامی و چند نام دیگر به چشم می‌خورد.
در این مراسم که با تأیید حاضران، قرار شد نشست‌های مداوم را برای هماهنگی و فعالیت بیشتر داشته باشد، ذبیحی رئیس سابق سازمان تأمین اجتماعی، حجج ‌اسلام ادیب یزدی و امیری فر سخنرانی کردند و به شدت به منتقدان و مخالفان رییس دفتر رییس جمهور تاخته و از اظهارات و سیاست‌های وی اعلام حمایت کردند.
بنابر این گزارش، امیری‌فر، رئیس جامعه تازه تاسیس وعاظ ولایی در اظهارات خود، حسین شریعتمداری را به شدت مورد انتقاد قرار داده و از وی و مطالب منتشره در «کیهان» به شدت انتقاد کرد.
حجت‌الاسلام ادیب یزدی نیز با حمایت از رییس دفتر رییس جمهور اعلام کرد، حاضر به مناظره با افرادی است که ترویج مکتب ایرانی را نمی‌پذیرند!
http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=118739

پ – 17 شهریور 89 – 8 سپتامبر 2010

mardi, septembre 07, 2010

مراسم تدفین زندگان...
دکتر سعید ماسوری

از سایت پیک ایران
تاريخ مطلب: پانزدهم شهريور ۱۳۸۹ برابر با ششم سپتامبر ۲۰۱۰


گزارش زیر مشاهدات روزانه زندانی سیاسی دکتر سعید ماسوری در زندان قرون وسطای گوهردشت کرج می باشد.مشاهداتی جانکاه و همانطوری که نوشته اند تدفین زندگان می باشد که برای فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ارسال شده است .
امید به زندگی‌ یا حداقل امید به فردا اصلی‌‌ترین انگیزه انسان در سپری کردن امروز است شاید این موضوع چندان توجهی‌ را بر نیانگیزد. ولی‌ تصور کنید که فردائی وجود ندارد و جز خروارها خاک که در زیر آن مدفون می‌‌شوید چیزی انتظارتان را نمی‌‌کشد حال برای شما انسان بودن ،اخلاق ،تندرستی،غذا خوردن و غیره چه معنایی دارد؟
به چه دلیل باید انسانی‌ رفتار کنیم؟ به چه دلیل نباید از بدترین نوع مواد مخدر که حداقل تا فردا شما را از خود بی‌ خود کنداستفاده نکنید؟به چه دلیل باید به معنای زندگی‌ بیندیشید و یا برای آن تفسیری بیابید؟
اگر جوان ۱۷-۱۸ ساله یا ۲۰ ساله که باید به حکم قانون خود را مقصر و گناهکار و مستوجب اعدام بداند و احتمالا چیزی هم راجع به اخلاق کانتی نمی‌‌داند ، برای درد دل و قدری تسکین یافتن به شما پناه آورد جهت تسکین و آرامش او چه می‌‌گویید؟اصلا تسکین چنین فردی به چه معناست و چه باید گفت؟ آیا باید گفت که اعدام و سنگسار و حلق آویز چند دقیقه بیشتر طول نمی‌‌کشدوناراحت نباش !؟ و یا مانند کشیشی اعدام و حلق آویزش را وسیله پاکی‌ گناهانش دانسته و تسلایش میدهید؟
به راستی‌ وقتی‌ جوانی که هنوز معنای زندگی‌ را به تمامی‌ درک نکرده که آنرا سراسر خالی‌از هر امید در انتظاری طولانی‌ تنها منتظرآویخته شدن بر طناب دار یا فرو رفتن در چاله سنگسار است سرش را برای گریستن بر شانه‌‌های شما بگذارد برای تسکین او چه چیزی در گوش او می‌‌خوانید؟‌

ای آدم‌ها...! به من بگویید که چگونه باید جوانی را در رفتن بالای دار یا گودال سنگسار یاری دهم که وحشت زده نباشد؟ این تخیل نیست کابوس هم نیست و یا خوابی‌ چنان آشفته، این اوضاعی است که ما روزانه با آن مواجهیم و ده‌ها تن از اینها روزانه در اطرافمان هستند که هیچگاه علت اینکه چرا روز بعد زنده اند و دست به خود کشی‌ نمی‌‌زنند تا از این جهنم خالص شوند را نفهمیده ام.
حال تصور کنید چنین مجازات وحشیانه‌ای جزو آئین و مراحل قانونی‌ است یعنی‌ در این ظلمت کدهٔ خوف انگیز بعد از اینکه فرد محکوم به اعدام و سنگسار شد ابتدا باید حکم اعدام‌اش را امضا کند و بعد از چند هفته به شعبه اجرای احکام برده شده تا شناسنامه او را باطل کنند، یعنی‌ در حالی‌ که همان لحظه به لحاظ روح انسانی‌ کاملا مرده محسوب می‌‌شود و در بهت و حیرت انگشت خشک شده از ترسش را روی برگه ابطال شناسنامه اش چرخانده و مرده بودن او را با اثر انگشت خودش گواهی می‌‌گیرند و در حالی‌ که دیگر رسما و قانوناً مرده است او را به بند باز می‌‌گردانند تا در نوبت چوبه دار قرار گیرند...!
زندگانی قانوناً مرده ولی‌ محبوس در زندان...که جهنمشان در همین دنیا شروع میشود...
تصور کنید پدر و مادری که باید شناسنامه را بیاورند و تحویل دهند چه احساسی‌ دارند...و لابد حقوق آنهاهم لحاظ شده است!!!
اینهایی که می‌‌گویم گزافه نیست کابوس هم نیست اینجا هم جهنم نیست دنیای دیگر هم نیست اینجا در همین دنیا هستیم، همین دنیا، زندان و رجائی شهر...ولی‌ [آخر دنیا] هم که نگهبان جلوی درب زندان در بدو ورودم گفت هم نیست بلکه خود جهنم است، که عذاب و زجر و شکنجه از همینجا شروع شده است و انسانها دراحتضاری طولانی‌ پس از اعدام و سنگسار کشته می‌‌شوند.
قانون، لزوما برای تنظیم روابط انسانهاست ولی‌ در چنین مناسباتی کدام طرف مدعی انسان بودن است؟ من که اینها را می‌‌نویسم؟ آنهائی که اینها را می‌‌شنوند؟ کسانی‌ که اعدام می‌‌شوند یا کسانی‌ که این احکام را صادر یا چنین قوانینی را وضع می‌‌کنند؟؟؟
گویی طلسمی است از وحشت که حتی اندیشیدن به آن هم بیشتر به کابوس می‌‌ماند
راستی‌ حقوق بشر در مورد انسانهای نا‌ موجود اینچنینی چگونه مصداق پیدا می‌کند؟ در همین زندان رجائی شهر با یک حساب سر انگشتی قریب به ۴۰۰ نفر (یا بیشتر) محکوم به اعدام وجود دارد که نیمی از آنها طی‌ همان مراسم تدفین (مراحل قانونی‌) شناسنامه‌هایشان هم باطل شده یعنی‌ رسما و قانوناً مرده اند و هم از این روز که در چنین سیستمی‌ صحبت کردن از حقوق شهروندی، حرف وکیل، اطاله دادرسی، و هرگونه حق و حقوق انسانی‌ تنها یک شوخی‌ بی‌ مزه و البته تراژدیک
است.
سعید ماسوری
شهریور۱۳۸۹/ زندان رجائی شهر

dimanche, septembre 05, 2010

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند

vendredi, septembre 03, 2010

اتهام زنی و «گند زنی» بین جناحهای متخاصم: کشتن خواهر پاسدار مشفق در جاده مشهد و...
ایرج شکری
«بی باک نیوز» از «پایگاههای اطلاع رسانی» اصوالگرایان است که طرفداران آیت الله مصباح یزدی راه انداخته اند. این سایت یادداشتی از البرز نیوز که یک سایت ذوب در ولایت است به تاریخ 9 شهریور درج کرده است که یادداشت مذکور واکنشی است به مطلبی با عنوان «رازهای سخنرانی سردار مشفق» که در سایتهای حامی «جنبش سبز» درج شده و سایتهای دیگری هم آن را نقل کرده اند. البرز نیوز در یادداشت خود به نویسندگان و منتشر کنندگان آن افشاگری تاخته و ضمن « سايتهاي صهیونیستی حامی فتنه سبز» خواندن آنها، از « تحلیل گران دارای مغزهای گنجشکی» و نویسنده رازهای سخنرانی سردار مشفق پرسیده است است که «اگر شما راز گشا و متخصص رمز هستيد در خصوص حادثه جاده مشهد چه پاسخي داريد؟» و ماجرا را این گونه شرح داده است:«داستان كاميونی كه در جاده مشهد به خيال حضور سردار مشفق در ماشين سمند اقدام به انحراف آن خودرویِ سمند نموده و موجب کشته شدن مظلومانه همشيره بزرگوار و يكي از بستگان سردار مشفق در روز نيمه شعبان[ 5 مرداد] شد http://www.bibaknews.com/fa/pages/?cid=6
». سایت البرز با ضمیمه کردن عکس خودرو له شده یی که سایت بی باک هم آن را منتشر کرده است یاد آور شده که:« البرز بدلیل دلخراش بودن صحنه و پیگیری پرونده از انتشار تمامی عکسها معذور است. به كوري چشم فتنه گران و تروريستها سردار مشفق در آن خودرو حضور نداشت و ...». این اتفاق اگر افتاده بوده باشد باید برای همشیره سردار مشفق مجلس ختم و ترحیمی هم برگذار می شد و با توجه به فاصله رویداد تا 17 مرداد که خبر شکایت هفت نفر ار اصلاح طلبان در واکنش به سخنرانی مشفق منتشر شد و از 17 مرداد تا زمان انتشار یادداشت سایت البرز در 8 شهریور،دلیل مسکوت نگه داشتن آن «توطئه » از سوی این سایت که از آن اطلاع داشته، معلوم نیست در حالی که باید قبل از اینها دست به کار می شد و برگ دیگری از اقدامات خیانتبار و جنایتکارانه «جریان فتنه» علیه نظام و سربازان «آقا امام زمان» در وزارت اطلاعات را افشا می کرد. در «رازهای سخنرانی سردار مشفق» با استناد به مطالبی از متن سخنان وی و نیز واکنشهای دیگری که بعد از شکایت «اصلاح طلبان» صورت گرفت، تلاش شده است که محل و زمان سخنرانی و هویت این سردار مشفق که اسم مستعار وی است؛ روشن شود. در« رازهای سخنرانی سردار مشفق» دو نام و هویت برای این عامل اطلاعاتی رژیم ذکر شده است یکی احمد جهان بزرگی است که آخوندی است که عکس او در سایت «زبان سبز» همراه مطلب درج شده است، نام و هویت دیگر عبدالله ضیغمی است. لینک مطلب که در و دو قسمت درج شده در زیر آماده است. از سوی دیگر در اواخر مرداد سایت راه سبز آزادی به نقل از جرس خبر از شناسایی «باند اطلاعاتی ترورهای اخیر- از علی محمدی [استاد دانشگاه کشته شده در انفجار جلو منزل خودش] تا ندا آقا سلطان» داده بود. در یک صحنه سازی برای انفجار و به آتش کشیدن اتومبیلی در شهرک راه آهن که جسدی در آن قرار داشته، با تعقیب دو نفری که در پی وقع انفجار خود رو به سرعت سوار اتومبیل دیگری شده از صحنه گریخته بودند، توسط عابری و قرار دادن شماره خود رو آنان اختیار نیروی انتظامی، آن دو دستگیر می شوند ابتدا تلاش بر ظاهر سازی و عادی سازی و بیخبر جلوه دادن خود از ماجرا می کنند ولی بعد خود را عوامل وزارت اطلاعات معرفی کرده و در برابر نیروی انتظامی گردنکشی می کنند و خلاصه مساله به قوه قضائیه می رود. ( لینک مطلب در زیر آمده است).
اما نکته یی هم در اظهارات سردار مشفق و در اتهام زنی به موسوی خوئینها در ماجرای اشغال سفارت آمریکا به چشم می خورد و آن هم از مواردی است که اینها موقع «گند زدن» به یک دیگر متوجه نیستند که از آنجا که کل سیتمشان بر پایه شیادی و و دروغ و جنایت بنا شده که شخص خمینی آن را پی ریخت و «همه با هم» دست در دست علیه مردم و نیروهای مبارز و زیرسایه امام از آن سود جستند،وقتی یک طرف، دست به افشاگری یا اتهام زنی و گندزنی به طرف دیگر می زند، کل نظام ارزشی رژیم و خود خمینی هم از آن بی نصیب نمی ماند. یکی از این موارد در اظهارات مشفق مربوط است به سخنان او در مورد موسوی خوئینها و مساله اشغال سفارت آمریکا. او در تلاش برای کوبیدن خوئینها می خواهد او را آدمی خود سر در برابر «حضرت امام» نشان بدهد و در این زمینه می گوید« وقتی به موسوی خویینی‌ها در جریان تسخیر لانه‌ی جاسوسی می‌گویند که چرا اینکار را کردید و آیا برای این اقدام با امام (ره) هماهنگ کردید؟ موسوی خویینی‌ها پاسخ می‌دهد: خیر؛ ما براساس بررسیهایی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اگر با امام (ره) در میان بگذاریم، ایشان براساس معذوریتهایی که دارد، با این اقدام مخالفت خواهد کرد!» و ادامه می دهد:«خیلی جالبه، با علم به اینکه می‌دانند اگر به امام (ره) بگویند امام (ره) اجازه‌ی انجام آن را نمی‌دهند این کار را مرتکب می‌شوند و این تسخیر انجام می‌گیرد». اولا که در همان روزها هم این که چنین کاری بدون هماهنگی و اجازه خمینی صورت گرفته باشد را کسی جدی نگرفت چون ده ماه قبل از آن و دو- سه روز روز بعد از سقوط رژیم شاه سفارت آمریکا به اشغال مردم در آمده بود ک
ه بارفتن دکتر یزدی و چمران به آنجا برای خروج اشغال کنندگان سفارت از آنجا مساله در مدتی که این طور که بیادم مانده گفته می شد سه ساعت طول کشیده بود حل شد. در آن زمان شایع بود سه نفر موقع اشغال سفارت با تیراندازی محافظان از داخل سفارت کشته شده اند. بعد از آن ماجرا نظام کمیته یی را هم به رهبری حاج ماشاالله قصاب در سفارت آمریکا مستقر کرد که این سرباز گمنام امام زمان علاوه بر حفاظت از سفارت آمریکا «که بعدا لانه جاسوسی نام گرفت» با هدایت جاسوسان سیا و «بردارانی» چون چارلزناس به دستگیری محمد رضا سعادتی در قراری با یک وابسته سفارت شوروی- که گویا برای تبادل اسنادی از پرونده سرلشکر مقرّبی که درزمان شاه به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شده بود با لیست اسامی جاسوسان آمریکا در ایران- گذاشته شده بود و اقدامات دیگری در رد یابی و شکار مبارزان با کمک عوامل ساواک اقدام کند. بنابراین، اینطور نبود که عواقب و پی آمدهای اشغال سفارت برای دست اندرکاران رژیم معلوم نباشند و یک عده دانشجوی مرید خمینی یا کسی مثل موسوی خوئینیها بدون اجازه و اطلاع خمینی این کار کرده باشند. اگر موسوی جایی گفته مساله بدون اطلاع خمینی بوده است چون« ایشان معذوریتهایی» داشت که اجازه نمی داد، دقیقا برای رفع و سلب مسئولیت این اقدام از خمینی بوده است که رهبر و بالاترین تصمیم گیرنده نظام بود و باهدف «خود به خودی» جلوه دادن آن رویداد بوده است. دیگر این که اگر این اقدام خلاف میل و خواست خمینی بود،چرا آن گونه از آن ستایش کرد و گفت انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود. مشفق گفته است خمینی با این حرف، ماجرا را تحت کنترل گرفت. اما چه کنترلی؟ که هر روز «دانشجویان پیرو خط امام» از «اسناد سفارت» برای این و آن سند ارتباط در بیاورند و یا حتی بدون سند اتهام بزنند. ازجمله احمدخمینی هم حتی با استناد به «اسناد و مدارک موجود در لانه جاسوی» اتهام وابستگی به اعضای تحریریه روزنامه آیندگان بزند که در آن زمان چهار تن از اعضای تحریریه آن بعد از مصادره آیندگان در مرداد 58 در بازداشت رژیم بودند. متهمانی که بعد از چند ماه باز داشت بدون محاکمه آزاد شدند. چون واقعا کاری نکرده بودند که بتوان از آن اتهامی ساخت. پس آن همه تجلیل از «سیزده آیان» به مناسبت «تسخیر لانه جاسوسی» و آن همه هارت و پورت به ویژه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این زمینه در واقع برای کاری خود سرانه و خلاف خواست خمینی و به ابتکاریک آدم که کلی «فساد» برایش ردیف شده (از جمله این که پای منبر او کسانی مثل گودرزی رهبر گروه فرقان تربیت می شدند) است و این یعنی این گند زدن به امام وبه سپاه و به همه «معیارهای انقلاب اسلامی».از دیدار بازرگان و برژینسکی چماقی ساختند برای کوبیدن «لیبرال ها» در حالی که اصل مساله ادامه رابطه دیپلماتیک با آمریکا از طرف دولت بازرگان با خمینی در میان گذاشته شده بود و خمینی هم نه تنها حرفی از ضرورت قطع رابطه با آمریکا نزده بود بلکه حتی ادامه رابطه دیپلماتیک با آمریکا را در حد ضرورتی که دولت تشخیص داده بود بلا مانع دانسته بود و حتی بعد از ماجرای گروگانگیری هم این جمینی کارتر بود که تصمیم به قطع رابطه دیپلماتیک با جمهوری اسلامی گرفت(19فروردین 59). سفارت آمریکا اشغال شد تا در غوغای «مبارزه با شیطان بزرگ آمریکا» قانون اساسی ولایت فقیه دست پخت مجلس خبرگان که مورد اعتراض و انتقاد گروههای سیاسی بود و ازجمله «لیبرالها»ی متشکل در نهضت آزادی و دولت موقت هم نظر موافقی با آن نداشتند، به مردم قالب شود و بعد هم همه چیز تحت
الشعاع مبارزه با «شیطان بزرگ » قرار بگیرد و هرکس انتقادی از امور کرد به کارگزاری برای آمریکا متهم شود. این ماجرا با امضای قرارداد ننگین الجزایر توسط بهزاد نبوی از طرف نظام جمهوری اسلامی با نماینده آمریکا(وارن کریستوفر) و آزادی گروگانها(که آنها را جاسوس می نامیدند و ادعای محاکمه آنها را داشتند) همزمان با ورود ریگان به کاخ سفید به عنوان رئیس جمهور جدید و بعد هم پرداختهای کلان به دعاوی خسارت آمریکا از دارائیهای مردم ایران پایان یافت. اما آثار و عواقب زیان بخش آن برای مردم ایران به جا ماند. مهملات مشفق در این زمینه خیلی خنده دار ادامه می یابد او می گوید:«جالب اینجاست که امروز در دانشگاههای امنیتی آمریکا و غرب، برای دانشجویان اینگونه تفسیر می‌کنند، که یکی از شگردهای ما برای دولتهایی که برعلیه ما بر سر کار می‌آیند و برای اینکه مجددا دولتهای وابسته به خود را در آن کشور مستقر نماییم این است که به عوامل خود در آن کشور دستور می‌دهیم که به سفارتهای ما در آن کشور حمله بکنند و آن را تسخیر کنند، ما سپس به بهانه‌ی اینکه سفارتخانه بخشی از خاک کشور ماست و اکنون مورد تجاوز قرار گرفته، به آن کشور لشکرکشی می‌کنیم و با این کار، آن نظام مورد نظر خود را در آن کشور مستقر خواهیم کرد». چشم امت همیشه در صحنه و آقا امام زمان روشن! پس آن دانشجویان مسلمان پیرون خط امام که از بین آنها کسانی مثل «سردار افشار» فرمانده اسبق بسیج و «سردار سیفی اللهی » فرمانده اسبق نیروی انتظامی و چند تا دیگر از سردار مُردارها و مشیر مشارها و وزیر وکیل ها در آمدند عوامل آمریکا بودند و خطی را که آمریکا به موسوی خوئینها داده بود اجرا می کردند با این حال خمینی و سپاه و دیگران هم بعدا کلی پز همین اقدام را دادند. عجب گوساله و عجب وقیح است این سردار- مُردار اطلاعاتی . جناب ایشان از برنامه تدریس «دانشگاههای امنیتی» آمریکا و غرب هم اطلاع دارد. گمان می کندغرب و آمریکا هم نظام اللهی جمهوری اسلامی است که برای این کار دانشگاهی مثل دانشگاه امام باقر داشته باشد تا انبوه انبوه سرباز امام زمان تربیت کند تا آنها قتلهای زنجیره یی علیه شهروندان منتقد و ناراضی خود انجام دهند یا مرتد و کافر و ناصبی بکشند یا لباس شخصی بپوشند به جان مردم در خیابانها یا خانه هاشان و به جان دانشجویان در دانشگاه و در کوی دانشگاه بیافتند. آن گونه که از خلال بعضی برنامه های مستند و برخی فیلمها می توان دریافت این ااست که ماموران امنیتی در این کشورها در دوره های کار آموزی در گروههای کوچک در همان سرویس ها وسازمانهای امنیتی تربیت می شوند و آموزش می بینند و روشن است که افراد هم تحت شراط و مراحل خاصی گزینش می شوند (7-6 سال پیش فیلمی با عنوان The Recruit با شرکت آل پاچینو روی اکران رفت که داستان الهام گرفته از نحوه گزینش و آموزش ماموران ویژه در سیا بود. اگر چه جنبه مبالغه در سینمای هالیودی را نباید از نظر دور داشت اما فیلمی دیدنی از نوع فیلمهای اکشن و پلیسی بود).
آیا آمریکا به عراق و افغانستان به بهانهً اشغال سفارت لشکر کشی کرد؟ چند تا کشور با آن تعلیماتی که مُردار مشفق مدعی است در آمریکا و در غرب در دانشگاههای امنیتی دارند درس می دهند، مورد لشکر کشی و تغییر رژیم قرار گرفته است؟

«راز سخنرانی سردار مشفق» قسمت یک و دو
http://zabanesabz.wordpress.com/2010/08/15


http://zabanesabz.wordpress.com/2010/08/11


شناسایی ودستگیری باند ترور:
http://antitaleban.wordpress.com/2010/07/27


پ- 12 شهریور 1389- 3 سپتامبر 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com/








jeudi, septembre 02, 2010

متهمــان انفجـار 8 شهریور 60(دفتر نخست وزیری) كیستند؟


متهمــان انفجـار 8 شهریور 60(دفتر نخست وزیری) كیستند؟
سایت رهوا- کدخبر: 12463 تاریخ انتشار: دوشنبه, 08 شهریور 1389http://www.rahva.ir/104/12463-89.html

متهمــان انفجـار 8 شهریور 60(دفتر نخست وزیری) كیستند؟

پایگاه خبری رهوا- در بررسی ابعاد ناگفته،ابهام آلود و قابل پیگیری پرونده انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر درباره چگونگی نفوذ مسعود كشمیری مجرم ردیف اول این پرونده به اطلاعات نخست وزیری به نام برخی چهره ها بر می خوریم كه در این زمینه نقش داشته اند؛ در ادامه به معرفی مختصر برخی از این چهر ه ها می پردازیمعلی اكبر تهرانی-------------------

وی متهم ردیف دوم پرونده انفجار دفتر نخست وزیری و از دوستان نزدیك كشمیری است كه عامل اصلی فراهم نمودن شرایط نفوذ وی به دفتر نخست وزیری بوده است. تهرانی قبل از انقلاب یكی از عناصر فعال در سازمان منافقین بوده و به همراه مسعود كشمیری تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام فعالیت می نموده است. وی فارغ التحصیل دانشكده علوم دانشگاه تهران است و پیش از انقلاب به عنوان افسر وظیفه به سربازی می رود. از بدو پیروزی انقلاب به همراه مسعود كشمیری در كمیته اداره دوم ارتش به منظور جمع‌آوری اسناد و مدارك ستاد مشترك ارتش شروع به فعالیت می‌كند. علی اكبر تهرانی و كشمیری به همراه جواد قدیری و تقی محمدی در بخش ضد جاسوسی اداره دوم نیز به صورت همزمان فعالیت می‌نماید. از دوستان شاخص وی به جز سه نفر مذكور، می‌توان به ‌ محمد دزبانی (از اعضای منافقین كه توسط ساواك كشته شده است) و همچنین علی دزبانی، اصغر دارائی (با سابقه مسئولیت بخش دانشجویی سازمان در دانشگاه تهران كه قبل از انقلاب تحت مسئولیت تهرانی كار می‌كرده است)، قدسی خرازیان، حسن عنایت و ... اشاره كرد كه همگی از اعضای شاخص و فراری منافقین می‌باشند. وی خود نیز قبل از انقلاب در رابطه با سازمان منافقین دستگیر و به صورت كوتاه مدت زندانی و سپس آزاد می شود. در سال 56 وابستگی وی به سازمان برای ساواك محرز می گردد. او جدای از زمینه سازی نفوذ كشمیری به دستور سازمان منافقین به دفتر نخست وزیری كه به آن اعتراف كرده بود، به همراه محسن سازگارا و نادر قوچكانلو به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند كه با تهیه مقدماتی از قبیل تابوت و جمع آوری خاكستر از محل حادثه، در ابتدا تلاش می‌كنند آن را به عنوان پیكر شهید رجایی جا زده و پیكر آن شهید عزیز را به عنوان جسد كشمیری اعلام نمایند. همچنین همزمان با تشییع جنازه. وی و سازگارا به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد كشمیری تلاش می كنند. در حالی كه تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه ، اعلام نظر پزشكی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت كامل انجام گرفته است، هیچ یك از این مراحل درباره كشمیری طی نمی‌گردد. در صدر دومین سری رسیدگی به اتهام‌های پرونده انفجار دفتر نخست وزیری، نام علی اكبر تهرانی قرار داشت كه ارتباطات گسترده‌ای با برخی از اعضای تیم اول تحقیقات (تیم بهزاد نبوی) داشت. از این رو همزمان با آماده شدن دادگاه برای محاكمه وی ، دوستان و مرتبطان وی جوسازی شدیدی را آغاز نمودند اما در سه جلسه محاكمه وی ، ضرورت احضار و تحقیق از برخی دیگر از متهمین كه هنوز در سایه بودند محرز گردید. لذا دادگاه با كسب اجازه از شورای عالی قضایی، ادامه محاكمه علی اكبر تهرانی را تا انجام تحقیقات از سایر متهمین و ارسال پرونده نامبردگان به دادگاه و محاكمه دسته جمعی آنها متوقف نمود. پس از چندی با محقق نشدن امكان بازجویی از برخی افراد در مظان اتهام كه در قدرت بودند همچون سعید حجاریان و بهزاد نبوی، تعدادی از متهمین زیر نظر ریاست دادگاه های انقلاب اسلامی احضار و بازجویی از آنها در شهریور ماه 1363 آغاز گردید. علی رغم مسئولیت و نظارت كامل دادگاه بر بازجویی‌ها، افراد همسو با متهمین بشدت بر موضوع خطی برخورد شدن با پرونده متمركز شده و با تبلیغات وسیع كار به جایی رسید كه در مدت زمان كوتاهی و در زمانی كه هنوز بازجویی در حال انجام بود و به مرحله محاكمه نرسیده بود، متهمین از زندان آزاد شدند.
زمستان 1364، اندكی پس از نشستن سید محمد موسوی خوئینی ها بر كرسی دادستانی كل در حالی كه مدتی از شهادت ربانی املشی می‌گذشت و لاجوردی نیز یك سال بود كه بر اثر فشارهای برخی اعضای شورای عالی قضایی استعفا نموده بود، دادستان كل با ارسال دو نامه به دادستان انقلاب اسلامی تهران و ریاست دادگاه های انقلاب اسلامی تهران ، خواستار تعیین تكلیف وضعیت علی اكبر تهرانی شد. او در همان ابتدا اعلام كرد كه از نظر وی به دلیل اینكه به پرونده انفجار حزب جمهوری رسیدگی نشده است، رسیدگی به این پرونده صرفاً اهداف سیاسی دارد . خوئینی ها شخصاً متجاوز از 10 ساعت پرونده علی اكبر تهرانی را مطالعه نموده و با وی دیدار می كند و در نهایت به دادستان انقلاب مركز می گوید كه وی مسائلش روشن است و در جریان تمام اقدامات كشمیری بوده و باید اعدام شود. اما در نهایت با اعمال فشارها، وی با وجه الكفایه پنج میلیون ریال آزاد می گردد. این در حالی است كه دو هم پرونده ای او كه ظاهراً عمق فعالیتشان از وی كمتر بوده به اعدام محكوم می شوند. برخی رسانه‌ها گاه در بررسی پرونده 8 شهریور او را با خسرو قنبری تهرانی اشتباه گرفته‌اند. اقاریر او بسیاری از گره‌های پرونده را گشود. چنانكه در پانوشت خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 63 پیرامون پرونده انفجار دفتر نخست وزیری آمده است «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی ـ وزیر صنایع سنگین ـ خسرو قنبری تهرانی ـ رئیس اداره اطلاعات
نخست وزیری ـ و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی كامل نشد...» او هم اینك كارمند شركت نفت است و از تهران به یكی از شهرهای شمال شرقی كشور عزیمت كرده است.
محمد كاظم پیرو رضوی
--------------------------
وی كه عموماً او را با عنوان «مهندس محمد رضوی» می‌شناسند، دانشجوی دانشكده مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف بوده است. پیرو رضوی همچون بسیاری از دیگر اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشته و مسئول تشكیلاتی وی «خلیل طباطبائی» بود. فردی كه در میان نیروهای شاخصی كه در دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر آن وقت) جذب نموده بود، بجز پیرو رضوی، اشرف ربیعی (رجوی) نیز قرار دارد. خلیل رفیعی طباطبائی اما تابستان 1352 به دست ساواك افتاد و زیر شكنجه كشته شد. در تیرماه سال 1351 فارغ التحصیل شده و قبل از انقلاب مدتی كارمند شركت ایران ناسیونال و مدتی نیز كارمند شركت مخابرات بوده است. رضوی نیز به خاطر همكاری با سازمان، در زمان شاه یك بار دستگیر و مدتی زندانی می‌شود. وی پیش از پیروزی انقلاب همچنین جذب گروه فلاح، یكی از گروه‌های تشكیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب می‌گردد. مرتضی الویری در كتاب خاطرات خود می‌گوید: « من و آقای «محمد رضوی» شركتی تحت عنوان «شركت پوش» تأسیس كردیم كه مثلاً كارهای الكترومكانیكی و تعمیرات و مشاوره انجام می‌داد... دفتر شركت‌پوش- در قلهك- را به محل كار گروه «فلاح» تبدیل كردیم... » اعضای این گروه به جهت وجود متخصص در میان آنها و همچنین به دلیل سوابق مبارزاتی و حضور در قسمت‌های فنی راهپیمایی‌ها (همچون تأمین صوت) در ابتدای انقلاب مورد اقبال قرار گرفتند و به مراكز حساس كشور وارد شدند. مهندس رضوی نیز بعد از انقلاب مسئول كمیته اداره دوم ضد اطلاعات ارتش بوده است و حتی بعدها به عنوان نامزد وزارت اطلاعات مطرح می‌شود كه به دلیل وجود شرط اجتهاد، از سوی مجلس پذیرفته نمی شود.
سرهنگ محمد مهدی كتیبه در خصوص چگونگی حضور وی و همكارانش در كمیته اداره دوم ضد اطلاعات ارتش، آنها را معرفی شده از سوی حلیمی رئیس دفتر بازرگان در دفتر نخست وزیری معرفی نموده و گفته است: « در اواخر سال 1357 از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارك سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور كردند . از جمله این افراد آقای كشمیری بود... بدین ترتیب ایشان (كشمیری) كلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی ، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات آن نیرو را در اختیار گرفت. ایشان تا كمی قبل از انفجار دفتر نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رضوی و آقای داداشی كه آنها هم از نخست وزیری معرفینامه داشتند و در ستاد مشترك فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند، همكاری داشت ...»
مرحوم زواره‌ای اما حضور مهندس رضوی را اینگونه ترسیم كرده است: «از اعضای شورای مركزی سازمان مجاهدین انقلاب بود، به هادوی دادستان انقلاب معرفی شدند. از مجرای «هادوی» به اداره دوم ارتش (ركن2) كه اصلی‌ترین تشكیلات حفاظتی ارتش به شمار می‌رفت، معرفی شد. او هم به ساختمانی رفت كه مقر اصلی جاسوسی نظامی امریكا در خاورمیانه بود. در مقر فرماندهی اداری سیا در ایران حدود یك كامیون اسناد از طریق او جابه‌جا و مفقود شد.»
درباره نوع ارتباط كشمیری و پیرو رضوی، ری شهری نیز در نقل خاطرات مربوط به كودتای نوژه می نویسد «در این مجموعه كه از نیروهای انقلاب تشكیل می‌شد، دست كم منافقین، دو نفوذی داشتند: یكی همین شخص یعنی كشمیری و دیگری جواد قدیری‌ كه بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری به خارج گریختند... آقای رضوی خیلی مورد اعتماد مرحوم شهید رجایی بود... اما اعتماد ایشان به عنصری مانند كشمیری خطرساز شد. البته با در نظر گرفتن فضای آن روز ایران نمی‌توانیم آقای رضوی را مقصر بدانیم‌، اما قصور وجود داشت‌... آقای رضوی آنقدر به كشمیری اعتقاد داشت كه حتی پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری در پاسخ به سؤال تلفنی اینجانب در این باره می‌گفت‌: من هنوز باور نكرده‌ام كه كشمیری در این جریان نقش داشته باشد...» این در حالی است كه پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل مسعود در شهرستان كرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات كشف شد.
عزت شاهی در خاطرات خود در خصوص جواد قدیری می‌گوید: «بعد هم چندبار تلفنی با محمد رضوی صحبت كردم و درباره وی هشدار دادم كه این آدم خطرناكی است كه به دادرسی ارتش نفوذ كرده است ، حرف‌هایش را باور نكنید. آقای رضوی از حرفهای من ناراحت شد و با بی احترامی خاصی گفت: شما نسبت به اینها عقده دارید، چون اینها شما را در زندان اذیت كرده اند ، شما نسبت به آنها عقده ای شده اید و الان اینطور با آنها برخورد بدی می كنید ، ما باید جاذبه داشته باشیم و این افراد را جذب كنیم، حرفها و برخوردهای امثال شما دافعه ایجاد می كند... من خیلی با او [رضوی] صحبت كردم تا او بالاخره مشكوك بودن جواد را پذیرفت . گفتم شما در جایی كه هستید باید نسبت به ایشان شك كنید . او گفت: من به تو هم شك دارم . به خودم هم شك دارم ...در آخر هم ، رضوی حرف‌های ما را نپذیرفت ...»
طبق نقل‌های موجود وی مدتی در اطلاعات دفتر نخست وزیری مشغول بوده و پس از آن به وزارت صنایع سنگین و سپس به شركت مخابرات رفته است. او در زمان تأسیس وزارت اطلاعات در سال 63، گزینه نخست میرحسین موسوی و اطرافیانش جهت تصدی این سمت بوده كه پس از تصویب لزوم مجتهد بودن وزیر اطلاعات این مسئله منتفی می شود. دوستان وی اطلاعاتی از وضع فعلی وی ارائه نمی‌نمایند.
خسرو قنبری تهرانی------------------------
وی كه بیشتر با نام خسرو تهرانی شناخته شده است، در سال 1333 در تهران متولد شد. از اوایل دهه 50 به واسطه ارتباط درون مدرسه با برخی چهره‌های سازمان منافقین، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. او كه از مرتبطین تشكیلاتی محسن خاموشی بوده است، پس از ترور تشكیلاتی شهید مجید شریف واقفی توسط محسن خاموشی و دستگیری و عدم مقاومت خاموشی لو رفته و به جرم ارتباط تشكیلاتی با سازمان از سال 1354 تا 1357 به زندان افتاد و موفق به ادامه تحصیل خود در رشته كشاورزی در كرج نمی شود. نقل است در زندان در ابتدا به طیف میثمی گرایش داشته و پس از آن با برخی مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب همچون بهزاد نبوی و مصطفی قنادها صمیمیت می‌یابد. از دوستان نزدیك و همفكر وی در دوران حضور در سازمان مجاهدین خلق، حسین ابریشمچی بوده است. خسرو تهرانی یك بار با حسین ابریشمچی جهت تربیت و آموزش تشكیلاتی سوار بر یك موتوسیكلت به زاهدان رفته و بر می‌گردد. او از همراهی حسین ابریشمچی در زندان با حلقه میثمی می‌گوید و از موفقیت محمدرضا سعادتی در تلاش فشرده و سخت و كُشنده كه او نیز از نزدیك شاهد آن بوده است، برای جذب برخی از اعضای حلقه آنها همچون حسین كه منجر به حاكم شدن حلقه گرد مسعود رجوی می‌گردد. (حسین برادر كوچكتر مهدی ابریشمچی است كه بعدها دارای سمت‌های بالا در سازمان گشت و جنایت‌هایی همچون «عملیات مهندسی» را مرتكب شد. او هم اكنون ساكن پادگان اشرف است.)
با پیروزی انقلاب خسرو تهرانی به عنوان یكی از اعضای كمیته انقلاب مركز شروع به فعالیت نمود، سپس بازپرس و پس از آن مسئول اطلاعات آن كمیته گشت. سپس در دوره شهید رجایی و زمانی كه بهزاد نبوی بسط ید كامل داشت،‌ به عنوان مسئول دفتر اطلاعات و تحقیقات دفتر نخست وزیری منصوب شد و در نهایت دبیر شورای امنیت گشت كه كشمیری از سوی او دعوت كننده جلسات بود و شأن قائم مقامی وی را داشت. یكی از مسئولیت‌های اطلاعات دفتر نخست وزیری مسئولیت سایت‌های شنود امریكایی‌ها در بهشهر و كبكان بوده است. پیش از انقلاب این پایگاه‌های پیشرفته وسری در اختیار مطلق امریكایی‌ها بوده و از 119 نفر پرسنل ایرانی مشغول در آن فقط سپهبد برنجیان، رئیس سابق ضد اطلاعات نیروی هوایی، اجازه ورود به آنها را داشته است.
در جلسه شورای امنیت كه به شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر منتهی شد، خسرو تهرانی یكی از كسانی بود كه با مختصر جراحتی،‌ به هوش از صحنه خارج گردید. اتهاماتی كه متوجه وی است شامل چگونگی نفوذ عوامل انفجار به داخل دفتر نخست وزیری و چگونگی فرصت دادن به آنها با عنوان نمودن كشمیری به عنوان شهید و صدور اطلاعیه‌های بعدی است، در حالی كه وی از زنده بودن كشمیری به دلیل مشاهده خروج وی از جلسه مطلع بوده است. همچنین وی و همكارانش متهم به مكتوم نگه داشتن برخی اطلاعات حیاتی در راستای دستگیری كشمیری تا لحظه خروج وی از كشور هستند. خسرو تهرانی در همین راستا دستگیر و به مدت 3 ماه هم به زندان افتاد كه با پیگیری شدید دوستانش در مجلس و دولت، با مسكوت ماندن پرونده آزاد گردید.
در پیچیده و اطلاعاتی بودن تهرانی این بس كه فردی همچون فلاحیان در مصاحبه با روزنامه جام جم در خصوص او از تعبیر «اطلاعاتی تو دار» استفاده می‌كند. تهرانی كه به واسطه فعالیت اولیه‌اش در كمیته مركز توانسته بود وجهه مثبتی از خویش در ذهن آیت‌الله مهدوی كنی و برادرش باقری كنی ایجاد نماید، در سال تحصیلی 64-63 پس از ادغام دفتر اطلاعات نخست وزیری در وزارت اطلاعات به دانشگاه امام صادق رفت و مشغول تحصیل شد و در سال72 توانست دوره كارشناسی ارشد پیوسته خود را از دانشگاه امام صادق در رشته علوم سیاسی و معارف اسلامی، با تز پایان نامه «ساخت روانی و جامعه شناسانه سازمان مجاهدین خلق ایران با نگاه به مباحث تكنیكی» به پایان برساند.
وی سابقه تدریس در دانشگاه تهران، دانشگاه علامه طباطبائی، دانشكده فنون و علوم سیاسی و حضور به عنوان پژوهشگر مركز تحقیقات استراتژیك ریاست جمهوری را در كارنامه خود دارد و هم اینك معاون آموزشی و پژوهشی مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی ارشاد دماوند است.
جواد قدیری
-------------
جواد قدیری كه نام كاملش محمد جواد قدیری مدرس است، از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در كمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود. هنگامی كه سازمان مجاهدین خلق با ضربه های پی در پی از هم پاشید و مسعود رجوی در زندان ادعای رهبری این سازمان را كرد، جواد قدیری یكی از ایدئولوگ‌ها در گرد مسعود رجوی در زندان قصر بود كه در برقراری هژمونی رجوی بر اعضای سازمان كه در زندان حاضر بودند، نقشی پر رنگ داشت. او پس از انقلاب توانست خود را در صف انقلابیون جا زده و یكی از مهره های كلیدی شبكه نفوذ منافقین گردد. مهدی منتظری رئیس سابق حفاظت اطلاعات ارتش درباره سوابق قدیری می گوید: « جواد قدیری یك آدمی بود كه سابقه تشكیلاتی كار با مجاهدین خلق از قبل از انقلاب داشت. حتی زندان هم رفته بود و با [مسعود] «رجوی» هم بند بود و از نوچه‌های «رجوی» در زندان بود و جالب است كه بعد از آزادی از زندان و جریانات انقلاب، یكدفعه سر از دستگاه اطلاعاتی در می‌آورد... «جواد قدیری» همان اوایل شكل‌گیری كمیته مستقر در اداره‏ آمد و ... مشغول به كار شد... دوره «رضوی». البته مسئولیت كمیته اداره دوم به عهده «جواد قدیری» نبود. بعد هم در كارهای اطلاعاتی كه شروع شد و ستاد خنثی سازی كودتا تشكیل شد، «جواد قدیری» رفت و آمد زیادی پیدا كرد و وارد مباحث اطلاعاتی جدی شد.»
گفته می شود جواد قدیری عامل انتقال دهنده بمب‌های ساخته شده از قسمت فنی سازمان به عوامل اجرایی از قبیل كلاهی و كشمیری بوده است. وی كه تحصیلكرده دانشگاه صنعتی بوده است همزمان با این اقدامات به همراه محمد كاظم پیرو رضوی در كمیته اداره دوم ارتش حضور به هم می رساند و همزمان در كنار كشمیری مأموریت‌های حساس دیگری همچون مقابله با جنگ روانی منافقین را نیز بر عهده می‌گیرد. جواد قدیری عامل اصلی بمب گذاری در مسجد ابوذر در مقابل مقام معظم رهبری در 6 تیر 1360 بود.
عزت شاهی در خاطراتش می‌گوید: « بعد از قضیه هفت تیر روشن شد كه جواد قدیری قبل از آن در جایی گفته بود كه همه اینها در این پنج ـ شش روز فاتحه‌شان خوانده است و از بین می‌روند. من تلفن زدم و این موضوع را به خسرو تهرانی گفتم و تأكید كردم كه حواستان باشد. تهرانی هم گفت كه ما بررسی می‌كنیم. بعد كه قضیه آقای خامنه‌ای [ترور رهبر معظم انقلاب] پیش آمد، ما به آدرسی كه از جواد قدیری داشتیم، رفتیم و دیدیم كه آنجا را تخلیه كرده‌اند، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفا بسر برده و بعد هم... از كشور گریخت.» آخرین جنایتی كه از وی ثبت شده است، آتش گشودن به روی مردم در 20 شهریور 1360 است كه گویا در آستانه گریختن وی از كشور بوده است.در سال 1364 نام قدیری در لیست شورای مركزی منافقین به عنوان «عضو مركزیت» سازمان درج گردید. همسر او، زهره عطریانفر نیز از عوامل تروریستی منافقین بود كه مدتی پس از او با كمك باقیمانده شبكه نفوذ از كشور گریخت و البته بعدها در راستای سیاست‌های سازمان از همسرش جدا گردید. از دوستان صمیمی جواد قدیری در نخست وزیری می توان به مسعود كشمیری، علی اكبر تهرانی ، تقی محمدی، خسرو قنبری (تهرانی)، سعید حجاریان و... اشاره كرد.
محسن سازگارا-------------------
محمد محسن سازگارا، متولد 1334 است. او در سالهای پیش از انقلاب، با پذیرش گرفتن از دانشگاه انستیتوی تكنولوژی ایلینوی به امریكا رفت و با انجمن‌های اسلامی دانشجویان مسلمان همكاری می‌كرد و در آنجا با ابراهیم یزدی آشنا شد. پس از مدتی نیز به عضویت مركزیت نهضت آزادیبخش خارج از كشور درآمد. با توصیه ابراهیم یزدی در روزهای اوج انقلاب به نوفل لوشاتو پیوست. در آن روزها یكی از كسانی بود كه ترجمه سخنان امام را بر عهده داشت كه آغاز رخنه او به صفوف انقلابیون بود؛ امری كه این روزها بارها توسط رسانه های امریكایی مورد تذكر قرار می گیرد.
سازگارا در روزهای نخست انقلاب به همراه مرحوم لاهوتی، ابراهیم یزدی، صباغیان و... در پادگان حر (باغشاه سابق) اعلام تشكیل سپاه كردند. او در این مقطع مسئول اطلاعات و تحقیقات سپاه بود. با توجه به تشكیل چند سپاه دیگر در نهایت این سپاه ها در هم ادغام شد و اغلب عناصر لیبرال و همراه با این گروه از سپاه كنار نهاده شدند، وی نیز بعداز گذشت چندین ماه خارج و به رادیو پیوست. ابتدا در بخش تفسیرهای سیاسی و سپس مدیریت تولید رادیو را عهده‌دار شد و به فاصله اندكی به عنوان معاون سیاسی-اجتماعی و قائم مقام مشاور در امور اجرایی منصوب می شود. همراهی وی با بهزاد نبوی در حالی بود كه وی به عضویت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآمده بود و به عنوان معاون، بهزاد نبوی را در دوره وزارت صنایع سنگین نیز همراهی می كرد. انتقال مسعود كشمیری به دفتر
نخست وزیری سیستان و بلوچستان و رشد پله به پله آن، توسط وی انجام گرفت و مدتی نیز كشمیری در دفتر خود وی همكاری كرد. او به جز ارتقای سازمانی كشمیری پس از انفجار دفتر نخست وزیری، نقش عمده ای در انتشار خبر جعلی «شهادت كشمیری» داشت. پس از جلسه محرمانه ای كه در نخست وزیری برقرار می‌شود، اطلاعیه‌ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی - اجتماعی بهزاد نبوی به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می‌گردد. در این اطلاعیه كه ساعت 8 صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت كشمیری» رسماً اعلام می‌گردد. در این راستا دیگر متهمین بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها بودند.
دومین اقدام برای شهید جلوه دادن كشمیری جسد سازی برای وی بوده است تا اصلی ترین ابهام در این خصوص مرتفع گردد. در این راستا او به همراه افرادی همچون علی اكبر تهرانی و نادر قوچكانلو متهمین اصلی در جسد سازی بودند. او همچنین به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد كشمیری تلاش می كند. در حالی كه تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه ، اعلام نظر پزشكی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت كامل انجام گرفته است، هیچ یك از این مراحل درباره كشمیری طی نمی‌گردد.
او به واسطه این اتهامات دو بار در سال 63 و 65، بازداشت شد اما با فشارهای سیاسی، آزاد و پرونده او به همراه دیگر هم پرونده ای ها متوقف گردید. با توجه به حساسیت بر روی او، به مرور از مسئولیت‌های كلیدی خارج، اما حضور خود را در هیأت مدیره سازمان گسترش صنایع سنگین تا اواخر جنگ ادامه داد. بعد ازپایان جنگ تحمیلی در دولت پنجم و ششم با مركز تحقیقات استراتژیك ریاست جمهوری كه دوستانش همچون حجاریان در آن فعال بودند همكاری داشت و در كنار این، خود را به عنوان یكی از مؤثرترین اعضای حلقه كیان به عنوان ارگان اصلی استحاله دینی در كشور معرفی می‌كند. سازگارا پیش از انتشار روزنامه جامعه، مؤسسه‌ای مطبوعاتی را اداره می‌كرد كه از جمله نشریات آن، هفته نامه آینه بود. بعد از پیروزی جبهه اصلاحات درانتخابات دوم خرداد، سازگارا چهره خود را نه تنها به عنوان یك فعال سیاسی و نظریه پرداز اقتصادی دولت بلكه به عنوان مسئول اصلی روزنامه جامعه از شاخص ترین روزنامه های دوم خردادی مطرح می كند؛ روزنامه ای كه به عنوان «نخستین روزنامه جامعه مدنی» مطرح می شود. او در سلسله روزنامه‌های زنجیره‌ای بعدی نیز به همكاری پرداخت. درنهایت سازگارا بعد از وقایع خرداد ماه سال1382 در كوی دانشگاه و همچنین مطالب منتشر شده برخی از سایت ها به نقل از وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت می شود اما این بار نیز با حمایت برخی از نمایندگان مجلس ششم از زندان آزاد می شود. وی بعد از آزادی از زندان برای معالجه از كشور خارج می‌شود و به انگلیس وسپس به امریكا می‌رود و در آنجا ماندگار می‌شود. محسن سازگارا در حال حاضر مدیر مركز تحقیقات ایران معاصر در واشنگتن است كه به طور مستقیم تحت نظر CIA اداره می شود. وی به طور هفتگی به همراه علیرضا نوری‌زاده در برنامه تلویزیونی تفسیر خبر كه از تلویزیون فارسی صدای امریكا پخش می‌شود، به‌عنوان كارشناس به توهین و ایراد اتهام علیه نظام جمهوری اسلامی می‌پردازد؛ برنامه‌ای كه این روزها با تواتر بیشتری پخش می گردد. در حال حاضر محسن سازگارا حقوق بگیر دولت امریكا در«امریكن اینترپرایز»، «واشینگتن انستیتو» و VOA و پسرش شهاب سازگارا حقوق بگیر رادیو فردا است.
رسوایی او تا به حدی بود كه حتی چندی پیش محسن سازگارا مورد انتقاد برخی اپوزیسیون خارج از كشور قرار گرفت كه چرا به قیمت فروختن ارزان كشور برای خود كسب سرمایه می كند و رفتارهای او به حدی مشمئز كننده بود كه موجی علیه وی در میان فراریان خارج نشین نیز فراگیر شد.
تقی محمدی----------------
تقی محمدی متولد 1336 و ساكن نازی‌آباد بود كه برخی او را از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دانسته‌اند. او كه پیش از انقلاب به شغل آزاد اشتغال داشت، به میان دانشجویان پیرو خط امام رفت. تقی محمدی از دانشجویانی بود كه در یكی از روزهای اول تسخیر لانه جاسوسی، باری روزن، وابسته مطبوعاتی سفارت امریكا كه به زبان فارسی نیز تسلط داشت را به میان خبرنگاران آورد؛ همان فردی كه در تسخیر سفارت كنار گروگانها دیده می شود و در اوایل به اشتباه عكس او به خاطر شباهت با احمدی نژاد معروف شد.
محمدی كه در كمیته انقلاب منطقه نازی‌آباد فعال بود، به كمیته اداره دوم ارتش رفت و در بخش ضد جاسوسی، پیگیری جریانات ضد انقلاب راست و ستاد ضد كودتای نوژه فعال شد. سپس وی به جمع حاضر در اطلاعات نخست‌وزیری پیوست. پس از انفجار هشت شهریور در فاصله كوتاهی تقی محمدی ابتدا به عنوان مأمور دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به كویت اعزام می‌شود و سپس به عنوان كاردار ایران در افغانستان منصوب می‌شود.
دادستانی انقلاب به دلیل نزدیكی او با مسعود كشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری، با هماهنگی وزارت خارجه و بدون آشكار نمودن موضوع، او را از كابل فراخواند و بازداشت كرد. اما تقی محمدی كه پس از شنیدن برخی اعترافات هم پرونده‌ای هایش علیه او، در بازداشتگاه برای اعتراف اعلام آمادگی كرده بود، پس از بیان برخی نكات با نظر كارشناس مربوطه ساعاتی فرصت استراحت دریافت می‌كند اما در این فاصله به طرز مشكوكی با كمربند در تاریخ 19/1/1365 خودكشی می‌نماید. برخی از كارشناسان امنیتی دادستانی انقلاب معتقد بودند كه این‌گونه خودكشی با توجه به این‌كه تقی محمدی بر روی رگ‌های گردنش چوب كبریت گذاشته بود، امكان ندارد و اشخاص دیگری احتمالاً او را كشته‌اند و بعد حلق‌آویزش كرده‌اند. این امر حتی مورد تصریح علنی روح الله حسینیان در سخنرانی 10/6/1379 نیز قرار گرفت. چند روز بعد كمیته‌ای متشكل از مصلحی نماینده دادستان كل كشور، نماینده پزشكی قانونی، دكتر شیبانی نماینده مجلس شورای اسلامی، منصوری نماینده وزارت خارجه (به دلیل مأموریت تقی محمدی به عنوان كاردار ایران در افغانستان) به اوین رفته و از نزدیك به بررسی نحوه و كیفیت خودكشی وی می‌پردازند. از نظر برخی این خودكشی حاصل القائات رابطین بیرونی بوده است تا از ادامه سوخته شدن مهره‌های سازمان منافقین جلوگیری شود. تقی محمدی گویا در این بازجویی به ارتباط با جواد قدیری و یكی از عاملین انفجار حزب جمهوری اسلامی اعتراف كرده بود.
خوئینی‌ها پس از دریافت گزارش خودكشی تقی محمدی مسئولین پرونده را تحت فشار می‌گذارد كه «وضعیت به این صورت زیاد قابل دوام نیست»در ادامه مسیر رسیدگی نیاز به حضور سعید حجاریان و بهزاد نبوی برای بازجویی به موسوی خوئینی‌ها اعلام می‌گردد كه او پاسخ می‌دهد مواردی كه لازم است را اعلام نمایید تا من خود اقدام به تحقیق نمایم. او در خصوص بازرسی محل كار تقی محمدی نیز اعلام كرد خودش كار تحقیقات را برعهده می‌گیرد، اما نتیجه آن را برای درج در پرونده و صدور كیفرخواست در اختیار نمی‌گذارد. مرگ تقی محمدی در لحظه‌ای اتفاق افتاد كه بسیاری از گره‌ها در حال باز شدن بود، اما این رخداد كمك كرد تا در فاصله كمی فشارهای موسوی خوئینی‌ها مؤثر واقع شود و تحقیقات درباره پرونده انفجار نخست‌وزیری متوقف شود. پس از آن نیز به فاصله اندكی پرونده مسكوت ماند. از دوستان نزدیك تقی محمدی، سعید حجاریان، محمد كاظم رضوی، خسرو تهرانی و محسن سازگارا بودند. تا آنجا كه مشهور است سعید حجاریان و سازگارا تدفین و مراسم یادبود «تقی محمدی» را برگزار كرده‌اند.

حبیب الله داداشی---------------------
وی كه متولد آمل و هم دانشگاهی مهندس رضوی بوده، یك سال زودتر از او از دانشكده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی فارغ التحصیل شده است. وی نیز همچون رضوی جذب سازمان مجاهدین خلق گردید و در پیش از انقلاب به اتهام نگهداری مواد منفجره و وسایل تكثیر زندانی می‌گردد. در زندان با اعضای گروه فلاح آشنا شده و عضو آن می‌گردد. وی پس از انقلاب همچون دیگر اعضای این گروه از مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب گردید و به همراه رضوی وارد كمیته اداره دوم ارتش شد. وی همچنین همكاری‌هایی با وزارت كشور، كمیته مركزی انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب ارتش و گزینش وزارت صنایع سنگین داشته است. حبیب داداشی و سعید حجاریان و مسعود كشمیری به واسطه حكمی كه از سوی ابراهیم حكیمی، رئیس دفتر نخست وزیر دولت موقت برای دسترسی به اسناد تا رده به كلی سری نیروهای مسلح به آنها داده شده بود، از اختیارات ویژه‌ای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقه‌بندی شده برخوردار بوده و پرونده‌های سری مربوط به پروژه‌های حساس امریكایی‌ها در نیروی هوایی زمان شاه مانند پروژه HB یا IBEX در این مقطع مورد دستبرد واقع شده بود. داداشی از جمله اعضای فعال در سازمان مجاهدین انقلاب بود كه در برابر آیت‌الله راستی كاشانی، نماینده امام در آن سازمان با انتشار بیانیه‌های رسمی مقابله كرده و در نهایت نیز با اصرار امام به ضرورت اطاعت از نماینده ایشان در سازمان، به همراه افرادی همچون بهزاد نبوی، محسن آرمین، محمد سلامتی، هاشم آغاجری،‌ فیض الله عرب سرخی و ... در تاریخ 30/10/1360 استعفا كرد

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن