vendredi, juillet 30, 2010

پیروزی دوچرخه سواران ایرانی در چین والوده شدن اسلام با شامپانی!
این هم مصیبت ! دیگری از مصائب و مظلومیتهای اسلام. دوچرخه سواران ایرانی تیم پتروشیمی تبریز برنده مسابقه شده اند و یک بطری شامپانی- نوشیدنی الکلی گاز دار- را همانطور که در مسابقات اتومبیل رانی و دوچرخه سواری دیده می شود را تکان داده و خالی کرده اند و با این کار آبروی جمهوری اسلامی را برده اند. مشروح خبر در لینک زیر.

http://www.tabestooni.ir/Archive/View/2128785/%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C+2+%D9%88%D8%B1%D8%B2%D8%B4%DA%A9%D8%A7%D8%B1+%D8%A8%D8%A7...+%2b+%D8%B9%DA%A9%D8%B3/



mercredi, juillet 28, 2010


جشن شعبانیه در ام القرای اسلام. جشن تاجگذاری آقا امام زمان
لینک تصاویری از مردم از یاد رفته ای که در این گوشه و آن گوشه میهن تحت سلطه رژیم پلید آخوندی، زندگی دشورای را می گذارنند


http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1124051

mardi, juillet 27, 2010




ده سال از خاموشی شاعر بزرگ آزاده، شاعر انسان دوست و ارتجاع ستیز، شاعر ستایشگر زیبایی و عشق و زندگی؛ گذشت. شنیدن دوباره طنز گزنده او در مورد بی توجهی به حفظ میراث گرانقدر فرهنگی ما ایرانیان یعنی زبان فارسی؛ به عنوان گرامیداشتی از یاد و خاطره او:


http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/09/blog-post_14.html



نقد افشاگرانه هژیر پلاسچی از مواضع تایید و حمایت اصلاح طلبان خمینیست از جنایات خمینی در اعدام زندانیان در سال 67

نقد افشاگرانه هژیر پلاسچی از مواضع تایید و حمایت اصلاح طلبان خمینیست از جنایات خمینی در اعدام زندانیان در سال 67
شانه تکان دادیم و زخم شانه ها را تکاندیمسعید شریعتی همین چند روز پیش در بحثی لابه لای کامنت های صفحه ی فیس بوکش نوشته است: «برادر زاده ی عزيزم نگار جان تو می تواني در مقام انتولوژی و مقام ثبوت بگويی اعدام كاری انسانی و اخلاقی است يا خير من هم می توانم تا جايی با تو موافق باشم يا نباشم اما در مقام اثبات و اپيستومولوژی در مورد ماجرای اعدام‌ های سال 67 با حكومتی مواجهی كه قانونگذاران و شارعان آن بر اساس قوانين اساسی و موضوعه ی آن كه البته مستظهر به رأی اكثريت قاطع مردم آن روزگار بوده است در شرايطی خاص كه ناشی از بحران خاتمه ی جنگ و مواجهه با خيانت يك گروه تروريست در تجاوز و حمله ی نظامی به خاک ميهن و بيم پيوند خوردن ارتش بعثی عراق با اين حمله بوده است تصميمی مبتنی بر شرايط ناخواسته و تحميل شده می گيرد و به مقتضای قانون موجود و برداشت‌ های فقهی حاكم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروريستی را اعدام می كند و سودای خيانت را از ميان می برد.
من از اين تصميم امام خمينی متكی بر شرايط خاص (و البته غير قابل تكرار يا تقريبا محال از نظر تكرار شرايط) حمايت می كنم موضوعا و البته در مصاديق مورد به مورد می شود پرونده ها را بازخوانی كرد. انكار نمی كنم كه در ميان همه ی اعدام شدگان بوده اند كسانی كه مستحق اعدام نبوده اند و خطا و گناه احتمالی و عقوبت و مسئوليت آن هم به عهده ی كسي است كه عالما و عامدا مجرمی را مجازاتی نامتناسب كرده است.
حكمی كه امام داده است در اين زمينه اينگونه بوده كه كساني كه حكمشان اعدام است و بنا بر پاره ای مصالح يا رأفت اسلامی تا كنون حكمشان اجرا نشده اگر كماكان بر سر مواضع خود هستند و از سازمان مجاهدين و مواضعش تبری نجسته اند حكمشان اجرا شود.

بله در اجرای اين حكم تخلفاتی صورت گرفته است كه عاملان اين تخلف بايد پاسخگو باشند و حد و حدود اين تخلف روشن شود اما در نفس الامر و ثبوتا و در موضوع فوق و اثباتا حكم امام و تصميم سياسی قضايی و نظامی ايشان قابل دفاع است.» چشم هایی با حیرت به این خطوط نگریستند. برخی شک کردند که مبادا عکسی که از این خط ها دست به دست شد ساخته گی باشد. برخی گفتند سعید شریعتی تحت فشار است و لابد بازجویانش خواسته اند که چنین بنویسد. بسیار برخی، بسیار گفتند اما کسی بر آن نکته ی اصلی دست نگذاشت. همان سرشت گمشده یی که سعید شریعتی را واداشته است، در کمال صحت عقل و جان، و با صداقت تمام در جایی بایستد که بسیاری از یارانش میل آن را دارند اما شهامت آن را ندارند. سعید شریعتی زبان گویای بخش بزرگی از اصلاح طلبانی شده است که یا در برابر همه ی پرسش های موجود در مورد کشتارهای دهه ی شصت و به ویژه تابستان 67 جا خالی می دهند، یا در برابر آن سکوت می کنند. همان سخنان نهفته یی که چندی پیش مهاجرانی با اعلام لزوم پایبندی فعالان جنبش سبز به «نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و خط امام خمینی» پنهانی آن را گفته بود اینک از قلم شریعتی آشکار و شفاف شده است.

وقتی اصلاح طلب ها تاریخ می نویسند
یا
ناریخ به روایت جلادان
پیش از هر چیز اما باید بر فریب آشکاری دست گذاشت که سعید شریعتی تلاش می کند بر پایه ی آن، جنایت تابستان 67 را لاپوشانی کند و در چشم تاریخ خاک نیرنگ بپاشد. شریعتی می نویسد: «در شرايطي خاص كه ناشي از بحران خاتمه ی جنگ و مواجهه با خيانت يك گروه تروريست در تجاوز و حمله ی نظامی به خاک ميهن و بيم پيوند خوردن ارتش بعثي عراق با اين حمله بوده است تصميمی مبتنی بر شرايط ناخواسته و تحميل شده می گيرد و به مقتضای قانون موجود و برداشت‌های فقهی حاكم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروريستی را اعدام می كند و سودای خيانت را از ميان می برد.» در همین چند خط، شریعتی دو دروغ اشکار می گوید. دروغ هایی که از قضا چند ماه پیش از زبان حسن رحیم پور ازغدی، یکی از مدافعان جدی و پیگیر دولت کودتا نیز بیان شده است. درست همان استدلال ها و درست همان بهانه ها.
با این وجود هنوز هستند کسانی که از آن تابستان سیاه و نکبتی جان سالم به در برده اند و سکوت نکرده اند. تمامی جان به در برده گان کشتار 67 شهادت می دهند که مقدمه چینی برای کشتار زندانیان سیاسی از ماه ها پیش از پذیرش قطعنامه ی پایان جنگ و عملیات فروغ جاویدان مجاهدین آغاز شده بود. بسیاری از این زندانیان شهادت می دهند و شهادت خود را مکتوب کرده اند که از پاییز 66 مقدماتی نظیر برخورد دوباره با زندانیان سیاسی برای طبقه بندی آنها و تفکیک بندهای زندان در دستور کار زندانبانان حکومت اسلامی قرار گرفته بود. بنابر این وصل کردن کشتار زندانیان سیاسی به واکنشی «مبتنی بر شرایط ناخواسته و تحمیل شده» در برابر عملیات فروغ جاویدان یاوه ی بی شرمانه یی است که تنها قصد آن وارونه کردن تاریخ و لگدمال کردن خون های جاری از تابستان 67 است. دروغ دوم اما آشکارتر است. اگر فرض بگیریم اعدام زندانیان مجاهد را با مبنای استدلالی شریعتی بتوان پذیرفت، اعدام ده ها زندانی مارکسیست که هیچ ربطی به سازمان مجاهدین خلق نداشتند، پای چوبین استدلال شریعتی را آشکار می کند. اگر حکومت اسلامی در هراس از پیوند زندانیان مجاهد با نیروهای عملیاتی مجاهدین، آن هم در صدها کیلومتر آن سوتر، به قتل عام آنان دست زد باید امروز دست های آشکار و پنهان کشتار تابستان 67، و نیز مدافعان آن، یعنی همین شریعتی ها پاسخ بدهند اعدام زندانیان مارکسیست با چه توجیهی انجام شد.
شریعتی در ادامه می نویسد: «حكمي كه امام داده است در اين زمينه اينگونه بوده كه كسانی كه حكمشان اعدام است و بنا بر پاره ای مصالح يا رأفت اسلامي تا كنون حكمشان اجرا نشده اگر كماكان بر سر مواضع خود هستند و از سازمان مجاهدين و مواضعش تبری نجسته اند حكمشان اجرا شود.» آیا شریعتی به حکم خمینی دسترسی نداشته است؟ آیا گمان کرده است دیگران به این حکم دسترسی ندارند؟ یا بی شرمی رذیلانه ی احمدی نژادی در زل زدن به چشم دیگران و یاوه بافتن، وقاحت دروغ را زدوده است؟
متن نامه ی فرمان کشتار به دست خط خمینی چنین است: «ز آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهاند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگ هاى كلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاري هاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه ی آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندان هاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام مى باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه الاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نماينده اى از وزارت اطلاعات مى باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندان هاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده ی وزارت اطلاعات لازم الاتباع مى باشد، رحم بر محاربين ساده انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه ی انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده ی آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا مى باشد. والسلام. روحالله الموسوى الخمينى»
و بعدتر در پاسخ به سید احمد خمینی که چنین از او پرسیده است: «پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالى
پس از عرض سلام، آيت الله موسوى اردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى درباره ی منافقين ابهاماتى داشته اند كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:
۱- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندان ها بوده اند و محاكمه شده اند و محكوم به اعدام گشته اند ولى تغيير موضع ندادهاند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايى كه حتى محاكمه هم نشده اند محكوم به اعدامند؟
۲- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده اند و مقدارى از زندانشان را هم كشيده اند ولى بر سرموضع نفاق مى باشند محكوم به اعدام مى باشند؟
۳- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پرونده هاى منافقينى كه در شهرستان هایى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مى توانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد» پاسخ می دهد: «بسمه تعالى

در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پرونده ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است. روحالله الموسوى» امامِ شریعتی با صراحت دستور کشتار تمامی زندانیان زیر حکم، بدون حکم و محکوم به زندان را صادر کرده است. شریعتی حتمن از همه ی اینها با خبر است. اگر کتاب های نجنس جان به در برده گان را هم نخوانده باشد، خاطرات «پدر معنوی جنبش سبز» را که باید خوانده باشد. دریغ اما که وقیح اکنون صفتی ابتر است.

تبارهای در گورخفته مان به دعا بدرقه مان می کردند
می توان به راحتی و ساده تر از هر چیز شریعتی را در مقابل فهرست بلند هواداران و اعضای حزب توده ی ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) قرار داد و از او خواست دلیل اعدام آنها را روشن کند و از جنایت جلاد به دفاع برخیزد. می توان یقه ی او و مدافعان کشتار را گرفت و از آنان خواست روشن کنند به چه دلیل هواداران و اعضای دو تشکلی که تا فرا رسیدن فصل سرکوب خودشان، تمام قد از حکومت اسلامی دفاع می کردند و هرگز، حتا زمانی که سرنگونی خواستند دست به اسلحه نبردند، در آن تابستان سیاه کشته شدند؟ این دست افشاگری ها ساده است. مدافعان کشتار و سعید شریعتی باید روشن کنند پیرمردهای توده یی که تمامی زندگی خود را در غربت مسکو و لایپزیگ گذرانده بودند برای چه و در هراس از پیوند خوردن با چه نیرویی روانه ی چوبه های دار شدند؟
می توان حتا پرسید کسانی که به اتهام هواداری یا عضویت در دیگر سازمان ها و احزاب مارکسیستی بازداشت شده بودند و مدت ها بود با احکام قطعی زندان در حال گذراندن دوره ی محکومیت خود بودند، چرا و به چه دلیل اعدام شدند؟ شریعتی باید بداند و می داند، بسیار بهتر از ما می داند که آنها را تنها و تنها به این دلیل که از اسلام مقدس روی گردانده بودند، تنها بر پایه ی حکم بدوی و قرون وسطایی ارتداد به دار آویختند تا اینک زمین چنین خالی بماند که شریکان و مدافعان جنایت پرچم دار آزادی باشند.

با این همه از تمام این وسوسه ها باید گذر کرد و سفت و سخت پای محکوم کردن جنایتی ایستاد که با اعدام زندانیان مجاهد، همان اعضای آن «گروه تروریستی» در تابستان 67 رخ داد و مدافعان وقیح جنایت پشت آن سنگر گرفته اند. شریعتی باید روشن کند بیم پیوند بدن فلج محسن محمدباقر و پیکر قطع نخاعی ناصر منصوری با کدام نیرو بود که سفاکی حکومت اسلامی را برانگیخته بود؟ شریعتی باید روشن کند زندانیان مجاهدی که در همان دادگاه های چند دقیقه یی جلادان به زندان محکوم شده بودند چرا باید دسته دسته روانه ی قربانگاه می شدند؟ شریعتی باید روشن کند این روزها که دوستان حکومتی اش اصلاح طلب شده اند و مدرن شده اند و حقوق بشری شده اند و برای سلول انفرادی چند ماهه فغان می کنند و از بهزاد نبوی به خاطر دو سیلی و انفرادی کشیدن قهرمان می تراشند تا در بساطشان قهرمانی هم داشته باشند، چگونه او پای احکام اعدامی را انگشت می زند که حتا نه فقط بر اساس قوانین اخته ی حقوق بشری، بلکه بر اساس همان قوانین مجازات اسلامی حکومت ایران هم بدون طی مراحل دادرسی صادر شده بودند؟ و چقدر تهوع آور است این واژه های حقوق بشر و دادرسی عادلانه که با همه ی تهی بودن شان از هر معنای سیاسی، این همه سال بازیچه ی کسانی شده اند که حتا در جایگاه محکوم و متهم و اخراجی از ساختار قدرت، چنین جنایت را توجیه می کنند. آنان مجریان جنایتند، آنان شریکان جنایتند، آنان جانی اند.

تسخیر ۵۷
کامنت شریعتی اما درون خودش چیزی را حمل می کند فراتر از صورت ظاهری آن. برخورد با این چند خط تنها در پیکر همین چند خط آن را در ژورنالیسمی مبتذل خلاصه می کند. باید معنای سیاسی این چند خط را رمزگشایی کرد. سعید شریعتی در یکی از کامنت های بعدی اش صریح تر معنای سیاسی نوشته اش را آشکار می کند. آنجایی که می نویسد: «من و دوستان اصلاح‌ طلب بن مايه ی انديشه‌ های سياسی خود را متعلق به مكتب امام خمينی می دانيم. خمينی را عاری از خطا نمی دانيم كما اينكه او خودش نيز چنين ادعايی نداشت. اما اينگونه نيست كه در برابر هر نق و نقدی كه به ايشان می شود هم روشنفكربازی دربياوريم و وابدهيم. يك عنصر سياسی تا آنجا كه بتواند از هويت سياسی خود دفاع می كند. ما كه بوقلمون نيستيم. ما كه آفتاب پرست نيستيم كه تا اندكی اوضاع و احوال جوی عوض شد هويت و گذشته و انديشه خودمان را به چوب حراج بزنيم. انصاف بده كه دفاع ما از هويت خودمان كه امام خمينی بخش مهمی از آن است حق و وظيفه و عين صداقت و اخلاق است. اينجا كه كسی به ما حالی نمی دهد كه از خمينی دفاع كنيم برای من هم عافيت طلبی اين است كه برای اينكه دل تو را به دست بياورم به آن بنده خدا كه دستش هم از دنيا كوتاه است چهار تا فحش و فضاحت بدهم و تقصيرها را به گردن او بيندازم و از آب گل آلود روزگار ماهی بگيرم... اين حسن خمينی را كه می بينی با همه ی شخصيت دوست داشتنی كه دارد اين سيد محمد خاتمی را كه می بينی با همه ی انديشه‌ های مصلحانه و محبوبيت و جذابيتی كه دارد. اين مهندس موسوی، اين آقای كروبی، همه و همه از خودشان كه بپرسی می گويند ما انگشت كوچيكه ی امام خمينی هم نيستيم. اينها كه چرند نمی گويند حتما منطقی پشت قضيه هست. گر تو نمی پسندی تغييير كن قضا را.»
این درست آنجایی است که باید معنای سیاسی نوشته ی شریعتی را شکافت. اگر جنبش اعتراضی مردم ایران در تداوم انقلاب ناتمام ۵۷ بود، خوانش نشانه گان درونی آن از حرکتی خبر می دهد به سوی بازیابی آن انقلاب و از آن خود کردن آنچه که در آن بود. بازخوانی سرودهای ایام انقلاب و الله اکبر روی پشت بام ها همه از تداوم آرزوهایی خبر می داد که بر باد شده بود. چنین است که برای از آن خود کردن آن انقلاب باید از ضدانقلابی که انقلاب را سرکوب کرد، گذشت. آونگ شدن بین خواست بازیابی انقلاب ۵۷ و در آن واحد وفاداری به دهه ی اول حکومت اسلامی همان تناقضی است که از ابتدای این جنبش، درون آن موجود بوده است. تناقضی که نه تنها خود را در گفتار و کردار میر حسین موسوی و حامیان او بازمی تاباند، بلکه به وضوح به زمین گیر شدن جنبش منجر شده است. موسوی و حامیانش در چنبره ی چنین تناقضی است که نه می توانند بساط سازش و معامله و چانه زنی پهن کنند تا سهمی از قدرت موجود طلب کرده باشند با لااقل رسمیتی بیابند و نه می توانند نظم مسلط را زیر اخیه بکشند. در واقع آنها هیچ کدام اینها را نه می خواهند و نه می توانند و این سردرگمی تا زمانی که این آونگ شده گی باقی بماند، پابرجاست. سعید شریعتی و از او پیشتر مهاجرانی و برخی دیگر از حامیان موسوی تلاش می کنند با اعلام وفاداری به دهه ی اول حکومت اسلامی این تضاد درونی را پایان دهند. آنان تداوم همان ضد انقلابی اند که انقلاب ۵۷ را سرکوب کرده است. تشابه گفتمان شریعتی با رحیم پورازغذی از همین جا ناشی می شود. از ریشه ی مشترکی که در آن تبار ضدانقلابی دارند. تسخیر ۵۷ تنها با گذر از ضدانقلاب و تداوم هویتی آن ممکن خواهد شد. شاید زمان آن رسیده باشد که پرده های وسواس دریده شود. این پیشنهاد نهفته در نوشته ی شریعتی است. او خود خواسته است که قضا را تغییر دهیم.
منبع : درک حضور دیگری
(وبلاگ هژیر پلاسچی)

------------------------------------------------

jeudi, juillet 22, 2010

رضا سقایی خواننده ترانه بیاد ماندنی دایه دایه درگذشت

رضا سقایی خواننده ترانه بیاد ماندنی دایه دایه درگذشت

ایلنا: پیکر رضا سقایی در میان هنردوستان لرستانی و بعضی از چهره‌های موسیقی از مقابل تالار وحدت بدقه شد.
به گزارش خبرنگار ايلنا، پیکر رضا سقایی ساعت 9 امروز(31 تيرماه) درحالی از مقابل تالار وحدت تشيیع شد که خبری از متولیان فرهنگ این مرز و بوم و مسئولان نبود. پیکر این هنرمند درمیان مردم و علاقمندان به صداي اين هنرمند دركنار چهره‌هایی مانند هوشنگ کامکار و سیدعباس سجادی به خانه ابدي خود هدايت شد.
درویش‌رضا منظمی(نوازنده) در اين مراسم با ابراز تاسف از درگذشت رضا سقایی؛ از عدم حمایت مديران و متوليان هنر كشور از هنرمندان گله کرد و گفت: قرار بود در این مراسم دو هزار نفر شرکت کنند اما هم اکنون بیشتر از 200 نفر در اینجا حضور ندارند.
وی افزود: رضا سقایی؛ یکی از هنرمندان خوب استان لرستان و ایران بود. هنگامی که حدود 40 سال پیش او در یک برنامه تلویزیونی به اجرای برنامه و آوازخوانی پرداخت؛ بلاقاصله صدای او به دل مردم و مخاطبان نشست و مبدل به خواننده‌ای معروف شد.
منظمی ضمن اشاره به از بین رفتن صدای سقایی از پانزده سال پیش به بعد گفت: سقایی در اوج می‌خواند. او صدای خاصی داشت که شنوندگان را جلب می‌کرد ولی در این حین برای عمل جراحی لوزه به بیمارستان رفت. بعداز این عمل نمی‌دانم چه بلایی سر او آمد که دیگر نتوانست آواز بخواند. همین مسئله او را آزار می‌داد و سقایی را دچار افسردگی کرد.
در ادامه خواهرزاده سقایی از ساخت یک قطعه برای سقایی خبر داد و گفت: این قطعه را با ارکستر سمفونیک اجرا می‌کند.
در ادامه سالاروند كه 40 سال قبل شهردار الیگودز بود، به یادآوری خاطره ترکش خوردن سقایی در زمان بمباران خوشه‌ای در ازنا پرداخت.
فرشید سقایی(برادر مرحوم سقایی) نیز از روزهایی سخن گفت که پدرش را از دست داده بود و برادر وي(رضا سقایی) برایش پدری می‌کند.
وی گفت: رضا فقط متعلق به خانواده سقایی نیست و او متعلق به لرستان سربلند و همه هنردوستان است.
رضا فرجی ازجمله هنرمندانی بود که قطعه بلبل را در رسای رضا سقایی خواند و در ادامه شیروانی شعری برای ازدست رفتن اين هنرمند خواند!
در پایان این برنامه، مراسم چپ‌خوانی سرنانوازان لرستان که در اتفاقات تاثیرگذار و مهم اجرا می‌شود درحاليكه قطرات اشك را از جشمان حاضران جاري كرده بود، برای سقايي نواخته شد. در اين مراسم مقرر شد مراسم تشيیع این هنرمند به دلیل حضور خواهر وی در سفر مکه، روز شنبه در لرستان برگزار شود.
همچنین پیکر این هنرمند فولکلوریک ایران زمین در میان صداي الله اکبر و با طنین موسیقی "دایه دایه وقت جنگه" بدرقه شد.
رضا سقایی، خواننده موسیقی لری و قطعات ماندگاری چون "دایه دایه وقت جنگه"صبح یکشنبه بر اثر نارسایی تنفسی در تهران درگذشت. او كه سالها از بیماری رنج می‌برد از ده روز پیش به علت سکته مغزی در بیمارستان ساسان تهران بستری شده بود.
سقایی متولد 1318 در خرم آباد بود و مدتی در کلاس‌های آواز اسماعیل مهرتاش به آموزش خوانندگی پرداخت. وی در اواخر جنگ تحمیلی بر اثر اصابت ترکش بمب در ازنا مجروح شد و تا زمان مرگ درگیر مصائب و عوارض این اتفاق بود. وی در طول زندگی هنری‌اش با هنرمندانی همچون علی‌اکبر شکارچی، مجتبی میرزاده و فرج علیپور همکاری داشته و قطعات ماندگاری از وی برجای مانده است. او نخستین بار تصنیف "آن نگاه مست تو" را به زبان لری اجرا کرد. همچنین در سال 86 ، ترانه "دایه دایه" با تنظیم مجتبی میرزاده و با صدای سقایی جزو آثار فاخر و ماندگار یکصد سال اخیر موسیقی ایران به ثبت رسید.


*****
ترانه به یاد ماندنی دایه دایه با صدای سقایی در لینک زیرhttp://www.youtube.com/watch?v=8rgFrkm3C98

mercredi, juillet 21, 2010

جند الله دوگام به پس یک گام به پیش

جند الله دوگام به پس یک گام به پیش
ایرج شکری
اقدام خونبار جندالله در عملیات انتحاری در زاهدان در برابر مسجد جامع آن شهر که واکنش این گروه به اعدام عبدالمالک ریگی بود، با محکوم کردن از سوی کشورهای خارجی و هم از سوی برخی گروههای اپوزیسیون رو به رو شد. در داخل کشور نیز طبعا چنین اقدامی نمی توانست از سوی افکار عمومی مورد تایید و تحسین قرار بگیرد. در اطلاعیه یی جندالله در روز 15 ژوئیه انتشار داده، ضمن توضیح چگونگی رویداد، هدف عملیات و نتیجه آن را ضربه به پاسداران و عوامل اطلاعاتی رژیم دانسته است. قبلا جندالله در اطلاعیه یی که در آن مسئولیت عملیات انتحاری در زاهدان را به عهده گرفته بود، گفته بود که« در این عملیات در مرحله اول مجاهد بزرگوار عبدالباسط ریگی خود را به میان پاسداران در همایش روز پاسدار رسانده و با انفجار خود دهها تن را به هلاکت رساند...». جند الله در اطلاعیه دیگری که اخیرا انتشار داده است، کشته شدن مردم عادی را تکذیب کرده است و تاکید کرده که پاسداران هدف این عملیات بوده اند و از مردم عادی کسی در این عملیات کشته نشده است. جند الله در اطلاعیه اخیر سعی کرده اقدام خود را، از حالت جنگ شیعه – سنی خارج کند و در ضمن آن را مبارزات کل مردم با رژیم پیوند دهد. در اطلاعیه یاد شده می خوانیم:« این عملیات عظیم نهایت ضعف و بیچارگی و زبون حالی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که فرزندان ایمان و حماسه بلوچستان و سلحشوران حسینی در اوج قدرت قرار دارند و براحتی می توانند قلب نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را هدف حملات خود قرار دهند... از سوئی این عملیات عظیم به همه مردم ایران مژده انقلاب و آزادی داد زیرا که رژیم با تبلیغات پوشالین و دروغین چنین وانمود می کرد که مقابله و مبارزه با این رژیم ناممکن است اما فرزندان دلیر سرزمین حماسه ساز بلوچستان با فدا کردن خود به همه مردم ایران ثابت کردند که می توان با این رژیم مبارزه نمود و می توان قلب پاسداران را هدف قرار داد و می توان سپاهیانی که در تهران و اصفهان و شیراز و ....جنایت می کنند را به سزای اعمالشان رساند» (رژیم نیز تایید کرده بود که انفجار اول در برابر در مسجد رخ داده و منجر به کشته شدن چهار نفر شده بود). این آن نکته و گام مثبتی است که در موضع گیری حزب الله در مبارزه با رژیم دیده می شود. اما گرایشات خشونت بار از نوعی که در رفتار سلفی ها دیده شده و می شود و قبلا هم در رفتار جند الله دراسیر کشی و سربریدن دیده شده بود، هنوز در رهبری این گروه مشهود است. درقسمت پایانی این اطلاعیه آمده است:« آری سپاهیان دیشب در برابر حسینیه زاهدان تکه پاره شده و به سزای جنایات ننگین خود رسیدند... ». این گونه از به هلاکت رسیدن پاسدران سخن گفتن، تاثیر و دواری منفی در مردم نسبت به صادر کنندگان چنین اطلاعیه یی باقی می گذارد. کشته شدن عده ای از پاسداران در درگیری با مخالفان رژیم در بلوچستان یا کردستان و یا احتمالا در زد و خورد در تظاهرات خیابانی با شرکت کنندگان در تظاهرات در شهرها یک مساله است و صحبت از تکه پاره کردن آنان حرف دیگری است که شنیدن آن نمی تواند خوشایند و مورد تحسین مردم قرار بگیرد. این درست که این رژیم جنایتکار است و قوانینی را که خودش وضع کرده رعایت نمی کند، چنان که عبدالمالک ریگی را بدون محاکمه اعدام کرد. این درست است که مردم مظلوم بلوچستان علاه بر شرایط بسیار دشوار و فقر و کمبودهای مختلفی که با آن رو به رو هستند و رژیم منحوس آخوندی برای رفع آن توجهی نمی کند، به خاطر سنی بودنشان نیز تحت فشار و آزار و توهین و تحقیر هستند، و بکار گرفتن قهر علیه رژیمی که آن همه ستم به بلوچ و عرب و کرد و آذری روا می دارد، رژیمی که پلیس اش جنایات کهریزک و زیرگرفتن عمدی مردم با خود رو در خیابان را مرتکب می شود و آخوندهایش در مقام و مصدر امنیتی مثل آخوند طائب مرتکب جنایت کثیف تجاوز جنسی و قتل دختر معصومی مثل ترانه موسوی می شوند، خود راه توسل به قهر را به روی معترضان کشوده است، اما تکه پاره کردن یا شدن پاسداران و عوامل امنیتی در عملیات قهر آمیز نباید جزو اهداف باشد و توصیف پیروزمندانه از آن بشود. دیگر این که «استشهادی» بودن یا انتحاری بودن عملیات به خودی و خود سبب تقدّس و تایید آن از سوی مردم و در افکار عمومی نمی شود. رشته بی پایان عملیات «استشهادی» سلفی ها در عراق دستاورد سیاسی مثبتی برای طراحان آن نداشته و در افکار عمومی در خارج از عراق هم مطرود است. علاوه بر نکات منفی یاد شده در اقدام جندالله نکته منفی دیگری هم در موضعگیری جندالله هست که می تواند عواقب وخیمی در آینده برای مردم سیستان و بلوچستان به بار بیاورد و آن این که جند الله در آغاز اطلاعیه یاد شده خبر داده است که در پی انفجار در برابر مسجد،«زابلیها ی متجاوز به اماکن تجاری مردم بلوچ و اهل سنت یورش برده و خساراتی وارد نمودند و طبق گزارشهای دریافتی بسیجیان و زابلیهای متجاوز به منازل و خانه های مردم یورش برده اند و بسیاری از جوانان بلوچ را دستگیر کرده اند و این حملات همچنان ادامه دارد». جند الله تهدید کرده است که «رزمندگان ایمان و حماسه درس عبرتناکی به مزدوران زابلی رژیم خواهند داد». این یک انحراف بسیار خطرناک است که تضادهای مردم با رژیم را به مسیر اختلافات قومی می کشاند و گرایشی است تنها به رژیم در سیاستهای سرکوبگرانه اش می تواند خدمت کند. می دانیم که اختلافات قومی می توانند به رویدادهای خشونت باری بیانجامد که حاصلی جز کشتار مردم عادی و ویرانی نخواهد داشت. یکی از وحشتناکترین کشتارهای قومی در دهه پایانی قرن گذشته درسال 94 در روآندا رخ داد که بیش از نیم میلیون توتسی توسط هوتو ها به طرز فجیعی به قتل رسیدند. رژیم در تهران و شهرهای دیگر هم از اراذل و اوباش برای حمله به تظاهرات آرام یا اقداماتی نظیر حمله به کوی دانشگاه توسط لباس شخصی ها و حتی حمله به خانه های مردم، استفاده می کند که اوباش آن می توانند از هر گوشه این کشوربرخاسته و در تهران مقیم شده باشند . نباید اجازه داد که نفرت قومی که اساسا امری مذموم و ویرانگر است، جای نفرت به رژیم ارتجاعی و ضد مردمی آخوندی را بگیرد. جندالله در اطلاعیه دیگر هم قبلا خط و نشان های تند و تیز علیه زابلیها کشیده بود و از جمله در آن تهدید کره بود که:«بلوچستان هزاران و دهها هزار فرزند غیور و با شرف دارد که روزگار رژیم صفوی و حامیان زابلی اش را در بلوچستان سیاه خواهند کرد». رهبران جند الله با تمایلات بنیادگرایانه و به کار گرفتن شیوه های سلفی ها هر چند هم که به عملیات «استشهادی» دست بزنند نخواهند توانست نه با مبارزات مردم ایران با رژیم سرکوبگر مذهبی پیوند بخورند و نه خدمتی به ارتقاء مبارزات مردم بلوچستان با رژیم بکنند. تکه پاره کردن پاسداران، شاید بتواند گروه اندکی از مردم ستمدیده و سرکوب و تحقیر شده یی را که حتی مساجدشان توسط رژیم ویران می شوند و خود و مذهبشان توسط آخوندهای دریده و بیشرمی مثل مهدی دانشمند مورد اهانت قرار می گیرند *، خرسند کند، اما بی تردید نمی تواند به عنوان روشی برای مبارزه با رژیم، توسط مردم بلوچستان مورد تایید و ستایش و حمایت قرار بگیرد، حتی اگر این «تکه پاره کردن» پاسداران و عوامل وزارت اطلاعات رژیم، با عملیات «استشهادی» باشد. این گروه اگر در روشها و بینش خود تجدید نظر نکند نخواهد توانست جایی در مبارزه گسترده مردم با رژیم پیدا کند، بلکه بسرعت خود را بین مردمی منزوی و مطرود خواهد یافت که ظاهرا برای رفع ستم از آنان، با رژیم وارد جنگ شده است.
منابع و توضیحات:
اطلاعیه 15 ژوئیه جندالله از وبلاگ جندالله
http://junbish.blogspot.com

بسم الله الرحمن الرحیم
بدینوسیله جنبش مقاومت مردمی (جندالله) به اطلاع عموم مردم بلوچستان و ایران می رساند که پس از عملیات افتخار آفرین شهید اعظم در جلسه روز پاسدار و هلاکت دهها پاسدار؛ بسیجیان مزدور و زابلیهای متجاوز به مغازه ها و اماکن تجاری مردم بلوچ و اهلسنت یورش برده و خساراتی وارد نمودند و
جنبش مقاومت جندالله ضمن محکوم کردن این حملات بزدلانه علیه مردم عادی و بی دفاع به مزدوران رژیم هشدار می دهد که پاسخ سختی در برابر این تهاجمات صهونیست گونه دریافت خواهند کرد و
همچنین جنبش مقاومت تبلیغات دروغین رژیم مبنی بر هلاکت افراد عادی در عملیات شهید اعظم را به شدت تکذیب می نماید و کسانی که در عملیات دیشب به هلاکت رسیدند همه پاسداران و سپاهیانی که برای روز پاسدار در حسینیه جمع شده بودند و عملیات هم خارج از حسینیه و در برابر حسینیه زاهدان انجام گرفت و در این عملیات پاسدارانی به هلاکت رسیدند که در کشتار مردم بی دفاع بلوچستان دست داشتند.
عملیات " شهید اعظم " نشان داد که رژیم کاملا ضعیف و ناتوان است ، زیرا که این عملیات در قلب شهر زاهدان و در حالی که شهر زاهدان کاملا تحت مراقبت نیروهای امنیتی و نظامی بود انجام گرفت و این عملیات عظیم نهایت ضعف و بیچارگی و زبون حالی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را به نمایش گذاشت و ثابت کرد که فرزندان ایمان و حماسه بلوچستان و سلحشوران حسینی در اوج قدرت قرار دارند و براحتی می توانند قلب نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را هدف حملات خود قرار دهند.
از سوئی این عملیات عظیم به همه مردم ایران مژده انقلاب و آزادی داد زیرا که رژیم با تبلیغات پوشالین و دروغین چنین وانمود می کرد که مقابله و مبارزه با این رژیم ناممکن است اما فرزندان دلیر سرزمین حماسه ساز بلوچستان با فدا کردن خود به همه مردم ایران ثابت کردند که می توان با این رژیم مبارزه نمود و می توان قلب پاسداران را هدف قرار داد و می توان سپاهیانی که در تهران و اصفهان و شیراز و ....جنایت می کنند را به سزای اعمالشان رساند.
آری سپاهیان دیشب در برابر حسینیه زاهدان تکه پاره شده و به سزای جنایات ننگین خود رسیدند و دیگر سپاهیان بدبخت هم باید از هلاکت دوستان خود درس عبرت بگیرند و بدانند که چنگال پر قدرت جوانان پرقدرت گلوی سپاهیان بدبخت را خواهد فشرد
جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله)
-----------------------------
* در واکنش به حرمت شکنی آخوند هتاک مهدی دانشمند به هم میهنان سنی، من مطلبی با عنوان «طرحی برای لبخندی تقدیم به هم میهنان سنی نوشته بودم که لینک آن در زیر آمده است.
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/02/blog-post_15.html

پ- 30 تیر 1389-21 ژوئیه 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com


mardi, juillet 13, 2010

ترانه عاشقانه ایرانی با اجرای خواننده آمریکایی داینا شور

ترانه عاشقانه ایرانی با اجرای خواننده آمریکایی داینا شور 


ترانه یی ایرانی که  فکر می کنم الهه آن را خوانده بود ، توسط یک خواننده آمریکایی به نام داینا شور اجرا شده که باید در دهه 50 قرن بیستم میلادی اجرا شده باشد. در آن زمان هنوز آخوندهای درنده خوی مرتجع عاشق برگزاری عزاداری به ایران مسلط نشده بودند و خواندن ترانه برای زنان ممنوع و شنیدن آن حرام نبود. مرگ برآخوندها و آیت الله های مرتجع و پلید.


jeudi, juillet 01, 2010

تعارف کم کن و بر مبلغ افزا

ایرج شکری
تعارف کم کن و بر مبلغ افزاتظاهرات و تجمع سالانه مجاهدین به مناسبت سالگرد سی خرداد، 60 امسال روز 5 تیر ماه در ورزشگاهی در حومه پاریس برگزار شد، از قبل رقم شرکت کنندگان در آن توسط برگزارکنندگان 100 هزار نفر پیش بینی و برآورد شده بود وسایت مجاهدین تعداد شرکت کنندگان را بیش از صدهزار نفر ذکر کرده است. اگر چه ظرفیت بزرگترین استادیوم ورزشی فرانسه که برای مسابقات جام جهانی فوتبال ساخته شد، (اِستاد دو فرانس) برای برگزاری مسابقات فوتبال و رگبی 80 هزار نفر و برای برنامه های هنری مثل کنسرت که زمین چمن هم محل استقرار تماشاچیان می شود، 90 هزار نفر است . استادیوم شهر تاورنی باید از استادیومهای با ظرفیت 25 هزار نفره باشد که در کنار خیلی از شهرها هست و در پاسخ به سوال تلفنی من(روز اول ژوئیه) در مورد ظرفیت استادیوم برای برنامه های نمایش و کنسرت مسئول پاسخ دهنده گفت ظرفیت برای جمعیت ایستاده را می شود حدود 30 هزار نفر در نظر گرفت. بماند که در تصاویری هم کانال سه تلویزیون فرانسه نشان داد قسمت زیادی از صندلیهای زیر آفتاب سی درجه روز 26 ژوئن خالی بود. این مساله هم که شرکت کنندگان همه ایرانی بودند یا نه مهم نیست. به هر حال تجمع بزرگی بود که نیاز به سازماندهی و هزینه فراوان داشت و این تجمع به هر حال به نحو مطلوبی برگزارشد، اما مبالغه روی ارقام هرچه از واقعیت دورتر باشد، اثرات منفی اش روی زحمات کشیده شده و هزینه های پرداخت شده و ضایع کردن آن با دروغ، بیشتر است. حضور کسانی مثل جان بولتن نماینده جنگ طلب اسبق آمریکا در سازمان ملل در دوران بوش و خوزه ماریا آزنا نخست وزیر دست راستی و متقلب سابق اسپانیا در این گردهمایی، از نکاتی است که توانایی ارتباطات و پرداخت سازمان مجاهدین را نشان می دهد. کسانی مثل آن دو«عالیحناب» میهمان، فی سبیل الله جابجا نمی شوند و مفتی بالا منبر نمی روند. وقت اینان بسیار پر بهاست و «حق القدم» و نرخ «منبر» شان خیلی بالاست،چنان بالا که راه «مراوده» مستضعفان را با آنها می بندد و «جلوه و جلال» یافتن مجلسشان با حضور آنان را نا ممکن می کند.نکات قابل بحث در سخنان خانم رجوی
از نکات دیگر در این گردهمایی مهم، موضوعات سخنران اصلی و «صاحب مجلس» این گرد همایی، سرکار خانم مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود. در سخنرانی ایشان *همان گونه که انتظار می رفت مساله روابط رژیم با عراق و مساله اشرف و نقش اشرفیان و «اشرف محوری» در رویدادها به ویژه از یکسال پیش به این سو، تقریبا سه چهارم حجم فرمایشات ایشان را گرفته بود و یک چهارم بقیه مربوط می شد به اختلافات خامنه ای و با باند رقیب و اشاراتی هم شده بود به مبارزات مردم. «معلولیت» بزرگی که سالهاست رهبری مجاهدین در ارزیابی و تحلیل مسائل جامعه و نقش تاثیرگذاری خود در روند رویدادها به آن دچار است، خود محوربینی و خود محبوب بینی شدید است و سخنان خانم رجوی از این ویژگی لبریز بود. حضرات به خاطر عملکرد غلط به ویژه در واکنش به انتقادها و منتقدان، شعارهای غلط ، تبلیغات غلط، که ناشی از همان خود محور بینی بوده است، دافعه و بدگمانیهایی نسبت به خود در نزد بسیاری از ایرانیان ضد رژیم به وجود آورده اند کاملا قابل اجتناب بوده است.
بر خلاف تفسیر به رأی و تحریف حقایق توسط سخنران محترم در وصل کردن رویداهای بعد از انتخابات به خودسوزیهای دلخراش و تاسفبار و غیر لازم مجاهدین در ماجرای دستگیری ایشان توسط پلیس فرانسه، که تعلیمات بعد از انقلاب ایدئولوژیک رهنمود آن بود، آن چه بعد از اعلام نتیجه انتخابات و از روز 25 خرداد در حرکت اعتراضی خود جوش و میلیونی مردم با شعار «رأی من کجاست» آغاز شد، و در تظاهرات بعدی با شعارهایی علیه خامنه ای و شعار «جمهوری ایرانی» همراه شد، در واقع سرجمع و یکاسه شدن مبارزات آهسته و پیوسته سالهای متمادی مردم در گروههای مختلف، از اعتراضات دانشجویی و صنفی گرفته تا نارضایی جوانان، نسبت به سرکوبگری رژیم در زمینه های مختلف به خاطر محدویتهایی که به آنان تحمیل می کرد بود؛ مبارزاتی که مطلقا در دستگاه تحلیل و ارزشی رهبری مجاهدین نه تنها به حساب نمی آمد، بلکه در مواردی این گونه مبارزات، «مشروعیت دادن» به رژیم شمرده می شد و به همین خاطر از سوی اینان مردود ومحکوم بود، چرا که مبارزه با رژیم از نظر عالیجنابان پیرو مبارزه مسلحانه، فقط در مبارزه مسلحانه خلاصه می شد و این نوع مبارزه هم از هیچکس جز ایشان ساخته نبود و دیده نمی شد(حالا هم که این مبارزه 7 سال است مطلقا تعطیل شده کسی حاضر به پاسخ به این سوال نیست که بالاخره مبارزه مسلحانه آری یا نه و اگر آری پس چرا نمی کنید و اگر نه اولا چرا اعلام نمی کنید و به مردم نمی گویید، ثانیا چه روشی را جای آن می گذارید) . از همین رو مثلا سالها تلاش و مبارزه کارکنان شرکت واحد برای تشکیل سندیکا و فشارو سرکوبی که رژیم علیه فعالان و دبیر آن اعمال می کرد، تازمان اعتراضات جهانی سندیکاهای حمل و نقل علیه دستگیری و زندانی کردن منصور اسالو، ارزش گزارش در سایتهای مجاهدین را نداشت.
توّهمات به جای واقعیت
من چند بار در چند سال گذشته یاد آور شده ام که این ادعا و ارزیابی مجاهدین که حضورشان در عراق مانع رشد بنیاد گرایی در عراق و «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم است، به کلی توّهم و ادعایی سرهم بندی شده برای توجیه ماندن در عراق و به کلی خلاف واقع است. به این دلیل که نه شیعیان عراق و نه سنیان عراق هیچکدام از مجاهدین به عنوان معرّفِ «قرائت» و برداشت ویژه یی از اسلام تاثیر نمی پذیرند(اگر می پذیرفتند که باید اقامت طولانی آنها در عراق در دوران صدام این تاثیر را می گذاشت که نداشت، نه بعد از سرنگونی و محدود و محصور شدنشان در اشرف) و این دلیل روشنی دارد. شیعیان بیشتر تحت تاثیر آخوندهای خودشان و رژیم بوده اند و به لحاظ سیاسی هم آنان تحت حمایت رژیم ملاها در ایران بودند. بعد از سرنگونی صدام همان شیعیان مورد حمایت رژیم، درساختار قدرت سیاسی، در بدنه و در راس جای مهمی را گرفتند. اینان که مورد حمایت رژیم بودند تعجبی نداشت که سیاست فشار به مجاهدین را اعمال کنند و رهبری مجاهدین، با خوش خیالی یی که ریشه آن هم در همان خود خواهی و خود محوربینی رهبری مجاهدین است، دلگرم و پشت گرم به تحت حافطت آمریکا بودن، با ناپختگی دور از انتظاری شروع به شاخ و شانه کشیدن و بکار گرفتن همان لحنی نسبت به مقامات عراقی که مساله اخراج مجاهدین از عراق را مطرح می کردند،کردند که در دوره صدام حسین نسبت به آنان به کار می گرفتند. رابطه با تشکل های سیاسی کردهای سنی هم بهتر از شیعیان نبود و جلال طالبانی که رابطه خصمانه یی با مجاهدین داشت رئیس جمهور عراق شد. بخشی از سنیان بعثی و فدائیان صدام هم که تحت تاثیر سلفیها و القاعده هستند؛ از آمریکا و رژیم ، متنفر هستند و بنابر این گروهی از سنیان عراقی که در استان دیالی و منطقه جغرافیایی که اشرف قرار دارد ساکنند، قاعدتا باید نظر مساعدی نسبت به مجاهدین داشته باشند چون سالها اقامت مجاهدین در آن منطقه برایشان مزاحمتی نداشته است و قاعدتا باید از رژیم ملاها هم متنفر باشند. در هر حال مجاهدین شیعه نمی توانند برای توده های سنی مذهبی که با مناسبات و روابط قبیله یی زندگی می کنند، معرف اسلام باشند؛ مجاهدینی که انقلاب ایدئولوژیکشان، با واکنش منفی گسترده از سوی گروههای اپوزیسیون رو به رو شد و متقابلا مجاهدین روش پرخاشگرانه و نابردبارانه در برخورد با ایرانیان منتقد خود پیش گرفتند. هیچ نشانه یی که بشود آن را دلیل حمایت مردم ایران از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دانست نیز در دست نیست. به هر حال دیدیم که آن 5میلیون دویست هزار امضای حمایت که بنای یاد بودی هم برای آن در اشرف ساخته شده مانع یورش نیروها سرکوبگر عراقی به اشرف و استقرار پاسگاه در آنجا نشد و مجاهدین بهای سنگینی برای «قدرت نمایی» رهبری در برابر ساخت و پاخت رژیم با دولت مالکی از یک سو و مالکی و آمریکا از یک سو که حفاظت اشرف را به عراق تحویل داده بود(روز یورش نیروهای عراقی رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در عراق بود) پرداختند. علاوه بر آنچه گفته شد، ادعا و تئوری سازی یاد شده در مورد سد بودن اشرف برای «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم و شکست دادن رژیم در عراق برای شکستن آن در ایران، از این جهت هم بی معنی است که عدم پیش روی رژیم در توسعه طلبی هایش، الزاما در طرف دیگر معادله فروپاشی آن را رقم نمی زند، بلکه بر عکس، ممکن است با خوردن سر ولی فقیه و تدوین کنندگان استراتژی رژیم در سپاه پاسداران به سنگ، اینان سرجای خود بنشینند و روش کنار آمدن با غرب و دادن اندک امتیازهایی در داخل به رقیبان را پیش بگیرند، هم چنان که خمینی شکست در جنگ و آتش بس با «صدام یزید کافر» را پذیرفت، و صلح هم « طناب دار» رژیم نشد (اگرچه آخوندها سگ جانند ولی این همه سال بعد از آتش بس را نمی شود جان کندن حساب کرد) هم چنان که بعد از مرگ خمینی، رفسنجانی «دوران سازندگی»، را شروع کرد و آگهی های تجارتی بر در و دیوار شهر ظاهر شد و به قول جنتی همه جا آگهی «شورت ومورت» جای «شعارهای انقلابی» را گرفت و شواهدی هم در دست است که حاج احمد یادآگار امام به خاطر این که نسبت به سیاستهای اقتصادی دوران سازندگی زیاد زبان درازی می کرد، سرش را زیر آب کردند**. این را هم باید اضافه کرد که گستردگی میدان برای عرض اندام در زمینه اسلامگستری چنان است که حتی اگر وجود پایگاه «اشرف» در عراق سدی برای آن بود که نیست، در جاهایی مثل لبنان و سودان و کومور و اخیرا در جیبوتی(که فرانسه در آنجا پایگاه نظامی مهمی دارد که سه هزار نفر نظامی و تعداد زیادی هواپیما درآن مستقر هستند و باید آن را واکنشی به ایجاد پایگاهی نظامی در قطر توسط فرانسه دانست)، می تواند بازی گسترش نفوذ خود را ادامه بدهد. گمان نمی کنم کسی به اهمیت مساله حزب الله در لبنان و رابطه رژیم با آن واقف نباشد. یادمان هست که بمباران جنایتکارانه سی دو روزه بیروت و چند شهر لبنان توسط اسرائیل و تحت حمایت آمریکا، هم برای زدن ضربه نظامی به حزب الله و هم شوراند سنیان ومسیحیان علیه آن، به جایی نرسید و آخر سر هم به جای آزادی چند سربازی که حزب الله به اسارت در آورده بود، و ظاهرا بهانه یی شده بود برای حمله اسرائیل به لبنان، حزب الله جنازه آنها را تحویل داد و اکنون حزب الله یک نیروی تثبیت شده در لبنان است که کسی خیال انهدامش را در سر نمی پروراند، اگر چه همچنان تروریست می نامندش. البته قابل درک است که رهبری مجاهدین که سالیان درازی است ارزیابیها و زمانبدیهای خود محوربینانه اش پی در پی غلط از آب در آمده است، باید چنان مبالغه یی در مورد نقش تاثیر گذار «اشرفی ها» و این یا آن حرکت مجاهدین مثل مساله تاسفبار خودسوزیها، در رویدادهای داخل کشور بکنند تا آنها را هم چنان چسبیده به سازمان و با انگیزه، در این جنگ خصوصی فرسایشی رهبری مجاهدین، با رژیم نگهدارند.
سوال از خانم رجوی برای پاسخ به افکار عمومی ایراندو نکته مهم برای افکار عمومی ایران در قسمت پایانی سخنرانی سرکار خانم رجوی هست که امید است که به روشی که از یک آدم سیاسی مسئول و مدعی مبارزه برای استقرار دموکراسی در ایران انتظار می رود، پاسخی به آنها برای افکار عمومی داده شود. من به عنوان یک خبرنگار ایرانی ضد رژیم چند بار سوالاتی از رهبری مجاهدین برای پاسخ دادن به آنها برای افکار عمومی کرده ام ولی پاسخی به آنها داده نشده است***. در حالی که اگر یک روزنامه محلی نمی دانم چی چی بلادت از شهرکی در گروئنلند که وسیله نقلیه اش هم سورتمه هایی است که سگها می کشند از اینها سوال کرده بود، آن را با جوابهایش روی سایتهای خود می گذاشتند. ایشان در سخنرانی خود، خطاب به دولتهای غرب فرموده اند که :« بر شماست كه به حق مردم و مقاومت ايران براى تغيير رژيم اذعان كنيد،شوراى ملى مقاومت را به رسميت بشناسيد». سوال من این است که آیا واقعا خود شما که مبتکر تشکیل شورا بودید اصلا شورای ملی مقاومت را «به رسمیت» شناخته اید؟ اگر شورا برای شما واقعا به عنوان آلترناتیو رژیم جدی بود باید تمام شعارها و اقدامات شما حول محوریت شورا و از کانال شورا انجام می شد و سازمان مجاهدین باید به عنوان تشکّل زیر مجموعه شورا عمل می کرد، اما نگاه کنید به عمل کرد خودتان ببنید چقدر رنگ بوی شورایی دارد؟ کو آن شعاری که برای تبلیع شورا ساخته اید؟ آیا کسی از شما شعاری برای شورا شنید؟ من قبلا هم در نوشته یی یاد آور شده ام که حدود چهارده سال پیش در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین(شماره 123 – دیماه 1375 ) ضمن مطلبی این شعار را مطرح کرده بودم «آزادی برابری، با شورا با ارتش آزادی بخش ملی» چرا چنین شعاری هیچ وقت از طرف مجاهدین مطرح نشد؟ تنگ نظری و فرصت طلبی و خود خواهی رهبری مجاهدین مانع از آن بود که این نکته خیلی ساده و روشن درک شود که اگر بنا بر دموکراسی و تکثر گرایی است مدعیان اول باید درون «خانه» خود آن را نشان بدهند تا چشمها و نظر ها را به سوی خود جلب کند، اما نتوانستند درک کنند که اگر سخن از تکثر گرایی است، یک تشکیلات آن هم با ایدئولوژی مذهبی و با امام و رهبر عقیدتی نه می تواند معرّف گرایشهای جامعه یی با ویژگی ایران و تنوع گرایشهای موجود آن باشد نه می تواند ظرفی باشد برای جذب آنها. ایشان در همین سخنرانی در آغاز سخن پرچم شیعه گری خود را بلند کرده است:«سلام به همه شما و گردهم‌آيى با شكوهتان در چنين روز فرخنده‌يى، روز ميلاد شير پيروزمند خدا اميرمؤمنان كه خبر بزرگ رهايى انسان است و سرچشمه مى‌توان و بايد »، بعد در قسمت پایانی صحبت از پیمان برای جدایی دین از دولت می کند. نکته دیگر همین وعده جدایی دین از دولت است. ایشان درهمین سخنرانی گفته است « در برابر شما و در پيشگاه مردم ايران تجديد پيمان مى‌كنم براى احياى همه خون‌هايى كه نثار آزادى ايران شد، تجديد پيمان مى‌كنم براى بناى جامعه‌يى نوين بر اساس آزادى، برابرى، دموكراسى، احترام به حقوق شر و جدايى دين و دولت». خب اگر شما واقعا و صادقانه دارید با مردم برای «احیای همه خونهایی که نثار آزادی ایران شد» و برای «...جدایی دین و دولت» پیمان می بندید، بسم الله گام اول را از برنامه یی که حدود 30 سال پیش برای سرنگونی کوتاه مدت رژیم با مبارزه مسلحانه در شهرها تدوین کرده بودید، و از همان زمان هم مورد انتقاد گروهها و سازمانهای سیاسی بود، از این دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی، از همین صفت اسلامی آن که نزدیک سی سال است به آن چسبیده اید، بردارید تا نشانه صداقتی باشد برای انطباق ادعا و گفتار با عمل و کردارتان. سر یک مساله کوچکی که هیچ ربطی نه به اهداف و برنامه سیاسی و نه به تاکتیک و استراتژی دارد، یعنی مراسم تحویل سال، شما نزدیک به سی سال است برخلاف عرف عمل می کنید و با پخش تلاوت قرآن فضای مراسم آغازسال نو و نوروز را تیدیل به فضای مجلس ختم می کنید و سی سال است در این زمینه هم، در برابر انتقادات روش لج بازی و تداوم رفتار غلط خود را پیش گرفته اید. واقعا چگونه می شود به چنین افرادی اعتماد کرد؟
موضعکیرهای نسنجیده و محاسبات غلط
سخنان خانم رجوی پر است از ارزیابیها و ادعاهای پر توّهم و غیر واقعبینانه که پرداختن به همه آنها که چیز تازه یی هم نیست برای خواننده مطلب کسل کننده خواهد بود. در پایان من به یک نکته فرعی در سخنان ایشان و یک مورد در برگزاری مراسم اشاره می کنم و مطلب را پایان می دهم. نکته فرعی در سخنان ایشان مربوط است به اظهارات ایشان در مورد اعتراضات مردم افغانستان به اعدام افغانهای «محروم» در ایران . افغانهای مهاجر در ایران شاید بیشترشان با محرومیت و زندگی سخت دست به گریبان باشند، اما باید توجه داشت که متاسفانه زندگی بی ثبات و محرومیت، گاه آنان را به سوی جرم و جنایت و تجاوز جنسی می کشاند. مخالفت با اعدام یک مساله است، تبرئه مجرمان به صرف محرومیتشان مساله دیگری است که توجیه آن از هیچ کس پذیرفته نیست. برای کف زدن به اعتراض افغانها به رژیم، با این نوع موضع گیری حمایت آمیز از مجرمانی که در قاچاق مواد مخدر یا قتل و تجاوز جنسی (به ویژه اگر تجاوز به کودکان باشد که از افغانها موارد متعددی سر زده است) سخنران در افکار عمومی در داخل کشور از خودش تصویر آدم بی اطلاعی را ارائه می دهد.
مساله یی که در برگزاری این مراسم به نظر من کار غلطی بود، آن بر طبل کوبیدن طبّالها و «بیا بیا» گفتن بود. این گونه اقدامات تحریک آمیز، که در یکی از سخنرانیهای اخیر مسعود رجوی همراه با اخطار و خط و نشان کشیدن به عراق برای مقابله و رویارویایی با وسائل «غیر مرگبار» بر مبنای توافق مجاهدین با آمریکائیها هم دیده شد، چیزی جز «پا گذاشتن رو دم سگ» و انداختن آنها به جان مجاهدین با «سلاح مرگبار» نیست. رهبری مجاهدین در یک محاسبه باز هم غلط مثل مورد پشت گرم بودن به حفاظت از سوی نیروهای آمریکایی، با این قبیل اظهارات و اقدامات تحریک آمیز به نظر می رسد که عمدا به استقبال درگیری با نیروهای عراقی می رود تا مانع از فراموش شدن اشرف بشود و با ایجاد مساله یی ولو برای چند روز ولو با هزینه سنگینی مثل آنچه مجاهدین در رویدادهای تیرماه سال قبل پرداختند، مدتی در رسانه ها و در اخبار و در «بازی بزرگان» و به عنوان عامل بازی بهم زن در را رابطه عراق و رژیم و رژیم و آمریکا مطرح بشوند خصوصا که زمان خروج نیروهای آمریکایی از عراق نزدیک می شود. من باز هم هشدار می دهم این محاسبات و این اقدامات از بیخ و بن غلط است و هیچ دستاوردی برای مبارزات مردم با رژیم ندارد. تنها«اشرفی ها» بهای سنگین این بازی را می پردازند. تصیم ماندن در عراق بعد از سقوط رژیم صدام تصمیم غلطی بود که باید اصلاح شود. ایجاد بحران با دولت عراق و یا توّهم تاثیر گذاری در برد وباختهای انتخاباتی اگر واقعیت هم داشت هیچکدام نه ارتباطی به مبارزات مردم با رژیم دارد و نه کمکی به اعتلا یا پیشبرد آن می کند. رهبری مجاهدین به جای واقعیت گریزی و آویختن به دامن رویاها، باید چشم به روی واقعیت بگشاید. باید دست از روش لجبازی بردارد، باید یک خانه تکانی اساسی سیاسی و فرهنگی برای زدودن عوارض مخرب پیامدهای انقلاب ایدئولوژیک در رابطه مجاهدین و افکار عمومی بکند، باید یک تجدید نظر و بازنگری در برنامه و اساسنامه شورای ملی مقاومت بکند و هم چنان که در مطالب دیگر هم اشاره کرده ام لازم است مسئول شورای ملی مقاومت هم انتخابی باشد و جناب مسعود رجوی که به خاطر آن شعار انزجار برانگیز ایران رجوی- رجوی ایران و لج بازی ربع قرنی در پافشاری بر آن، نامش تحقیر مردم ایران را به ذهن ها متبادر می کند، مدتی کنار برود و این رئیس جمهور بازی هم کنار گذاشته شود. خود محور بینیها و سیاستهای غلط رهبری مجاهدین امکانات و ظرفیتهایی را که شورا می توانست در مبارزه با مردم در اختیار خود مجاهدین قرار بدهد ضایع کرد. مثلا می شود دید که حضور دکتر هزارخانی در شورا و در کنار مجاهدین چگونه مورد استفاده قرار گرفته و به عبارت درست تر چگونه خنثی شده است. هم چنان اجرای اذان ویژه توسط خانم مرضیه و اقامت چند ساله او در عراق نشانه کج فهمی و مدیریت غلط رهبری مجاهدین است. به نظر من اگر دکتر هزار خانی خودش یک گروه و حزبی در خارج تشکیل داده بود بی تردید به مراتب تاثیر گذاری و دستاورد بیشتری برای مبارزات مردم و بین اپوزیسیون خارج کشور می توانست داشته باشد. خلاصه حرف من به کسانی که ادعا می کنند که پیمان استقرار دموکراسی در ایران و جدایی دین از دولت با مردم می بندند این است: تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
منابع و توضیحات
-------------------
* متن سخنان خانم رجوی
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=23808
** مطلبی که در آن اطلاعاتی جمع آوری شده که این احتمال را که مرگ احمد خمینی، قتلی برنامه ریزی شده و مورد توافق خامنه ای و رفسنجانی بوده است، قوی می کند
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=8911

*** از جمله به مناسبت انتشار بیانیه بیست وهشتمین سالگرد تاسیس شورا من سولاتی مطرح کرده بودم که پاسخی به آنها داده نشد (لینک مقاله در زیر آمده است)ولی کسانی که خود را با یک اسم کوچک معرفی می کردند الطافی نثار فرمودند که یکی از آنها مهدی نامی بود که به عنوان نظر کار بران در زیر مقاله من نوشت:« ايرج شكري ببين من در نظري كه به مقاله چندي قبلت داده بودم وحالاهم همين نظر رادارم تو از حصن نيت آقاي مصداقي داري سوء استفاده ميكني واگر نه جاي مقاله تو در سايت ايران ديدبان و سايتهاي ديگر وزارت اطلاعات است . تو اگر امكان اين برايت فراهم بود حتما براي دلداري آخوند ها از جندالله وريگي مي نوشتي.اي كاشكي ذره اي غيرت مردمي داشتي واينجوري براي خوشنودي آخوندها به سروروي فرزندان اين ميهن كه با رژيم جنايتكار آخوندي چنگ در چنگ هستند چنگول نمي كشيدي.كينه فرديت از سنخ لاجوردي در سرتا پاي نوشته ات فوران ميكند.اي كاشكي تو نطري داشتي در رابطه با مجاهدين ويا انتقادي داشتي مطرح ميكردي ولي تمامي نوشته هايت به غرض آلوده است در زماني كه مجاهدين وهوادران آنها وبسياري از مردم انسان دوست از ازادي 36 گروگان مجاهد خوشحال هستند ودر جشن شادي آنها شريك ميشوند اين نوشته تو چه معنا ميدهد؟ رسواباد ماموران رسمي وغير رسمي رژيم آخوندي».
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=16440
10 تیر 1388- اول ژوئیه 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن