samedi, décembre 27, 2008

خوابهای پنبه دانه ای یا زمینه سازی برای جنایت علیه بشریت؟


























ایرج شکری

خوابهای پنبه دانه ای یا زمینه سازی برای جنایت علیه بشریت؟
اخیرا دو اطلاعیه از سوی مجاهدین (البته طبق معمول با مهر دبیر خانه شورای ملی مقاومت) در مورد مساله اخراج مجاهدین از عراق صادر شده است که یکی مربوط به اظهارات یک مقام امنیتی عراقی است در مورد حتمی بودن اخراج مجاهدین از عراق و اطلاعیه دیگر تیتر تکذیب اخراج مجاهدین توسط کاخ سفید را دارد. نگاهی به این دو اطلاعیه نشان دهنده این است که گردانندگان دستگاه صادر کننده اطلاعیه همچنان به واقعیت گریزی ادامه می دهند، اما این بار این واقعیت گریزی را با داد و فریادهایی هم همراه کرده اند که نشان می دهد که دریافته اند که چیزی به رسیدن به آخر خط و فروریختن آور خرد کننده واقعیت روی سرشان نمانده است. نکات و سوالاتی با خواند این دو اطلاعیه به ذهن خواننده خطور می کند که خوب است نزد افکار عمومی ایرانیان و برای اطلاع این از واقعیت گریزان مطرح شود. بعضی از این سوالها را من قبلا هم طی مطالب دیگری شاید مطرح کرده باشم.
در یکی از این دو اطلاعیه اظهارات موفق الربیعی مشاور امنيتي دولت عراق مبني بر بستن اشرف و كوچ دادن ساكنان آن،« زمينه سازي براي جنايت جنگي ، جنايت عليه بشريت و نقض آشكار قوانين وكنوانسيونهاي بين المللي» و « بازتاب فشارهاي هيستريك رژيم آخوندي به دولت عراق پس از امضاي توافقنامه امنيتي با آمريكا» ارزیابی شده است. توافقنامه یی که عامل تشجیع جناب مسعود رجوی در فرستادن آن پیام طولانی 8 آذر بود و براساس آن آینده را روشن ارزیابی کرده بود. توافقنامه یی که در آن با ادامه حضور نیروهای آمریکا در عراق تا پایان سال 2011 ( سه سال د دیگر) موافقت شده است. اهمیت این توافقنامه - که البته نه جناب رجوی و نه « اشرفیان» با حضورشان در عراق هیچ نقشی در آن نداشته اند- در آغاز پیام چنین ارزیابی شده است:«موافقتنامه ادامه حضور و خروج نيروهاي آمريكايي تا پايان سال2011 ميلادي در مجلس عراق به‌تصويب رسيد. رژيم آخوندي يك كلان ضربه استراتژيك دريافت كرد. بلعيدن عراق براي افعي ولايت غيرممكن شد. رویای ولی فقیه ارتجاع و گماشه و عمله او برای”پرکردن خلاء بزرگ قدرت “ پس از عقب نشینی آمریکا به باد رفت. ضربه مضاعف به رژيم آخوندي و عوامل آن در عراق، طرح اصلاح سياسي بود كه مورد توافق مجلس قرار گرفت و بر‌اساس خبرهايي كه منتشر شده شامل نكات مهمي از قبيل اصلاحات در قانون اساسي عراق، آزادي زندانيان، بازگرداندن مهاجران و انحلال دادگاه عالي جنايي مي‌باشد. رفرمهاي سياسي با مضمون خلع‌ يد از رژيم آخوندي در دولت و ارتش و ارگانهاي امنيتي و نهادهاي قضايي و اقتصادي عراق لازمه كاهش نيروهاي آمريكايي و خروج بالمآل آنها از اين كشور است».
حال فرض کنیم که مساله به همین اهمیت هم بوده باشد و «اشرفی» ها دور از تعرض و دسترسی رژیم سه سال دیگر هم «اشرفی» ماندند بعدش چه؟ این چند سال گذشته (بعد از تحت حفاظت نیروهای آمریکا قرا گرفتن مجاهدین) چه اقدامی در جهت سرنگونی رژیم توانسته اید بردارید که حال از این توافقنانمه به عنوان ضربه استراتژیک به رژیم یاد می کنید؟ تازه اگر هم ضربه یی باشد به سیاست خارجی رژیم مربوط است چه ربطی به جنگ و تضاد مردم با این رژیم ارتجاعی اسلامی دارد؟ این سه سال هم خواهد گذاشت و روز خروج نیروهای آمریکا فرا خواهد رسید، بالاخره مساله کمپ اشرف باید قبل از پایان حضور آمریکا در آن کشور حل شود. طرف و عامل صاحب نقش دیگر در این ماجرا، حاکمیت کنونی و دولت عراق است که بر آمده از احزاب و سازمانهای سیاسی مهم آن کشور مثل حزب الدعوه که نخست وزیر کنونی به آن تعلق دارد و مجلس اعلای انقلاب اسلامی و هر دو جناج سیاسی کردها «بارزانی و طالبانی» هستند که در دوره صدام حسین از حمایت های رژیم برخوردار بوده اند و اینها رابطه خوبی با شما ندارند؛ مخالف حضور شما در عراق هستند و شماهم که بعد از سقوط رژیم صدام - که به نظر می رسد هنوز هم آن را بارور نکرده اید-، پشت گرم به تحت حفاظت آمریکا بودن آنها را مزدوران رژیم خطاب کرده اید؛ نمی خواهید کمی دوتر از نوک دماغ بسیار بادکرده از منیِّت خود را ببینید؟
طنز گزندهُ تاریخی در اطلاعیه یی که در واکنش به اظهارات موفق الربیعی مشاور امنیتی دولت عراق صادر شده این است که از نخست وزیر مالکی خواستار« محكوم كردن اين اظهارات و تاكيد بر رعايت حقوق ساكنان اشرف در چارچوب معاهدات بين المللي» شده و این همان مالکی است که حدود یک سال و نیم پیش در آستانه سفر او به تهران که در اظهاراتی حضور مجاهدین در عراق را تهدیدی برای امنیت رژیم دانسته و در مورد پایان دادن به حضور مجاهدین در عراق مطالبی بیان کره بود،در اطلاعیه یی که با همین مهر و امضاء(دبیرخانه شورا) صادر شد، به ارزیابی و داوری در مورد او از طرف مردم عراق هم پرداخته شده و او مورد اهانت قرار گرفته بود. در آن اطلاعیه چنین آمده بود:« این اظهارات در حالی صورت مى گیرد كه امروز كمتر كسی شك دارد كه مالكی ودیگر مجریان منویات شریرانه رژیم آخوندی در دولت كنونی عراق, خود مهمترین مشكل این كشور هستند. به همین خاطر است كه اكثریت مردم عراق برای بهبود وضعیت در كشورشان در نخستین قدم خواستار كنار رفتن مالكی می باشند. هم اكنون 17تن از وزرای دولت شركت در كابینه مالكی را تحریم كرده اند. شگفت انگیز است كه آقای مالكی حضور مجاهدین در عراق را برای امنیت رژیم ایران زیان آور میخواند. معلوم نیست كه نخستین تعهد مالكی پاسداری از امنیت نظام ولایت فقیه در تهران است و یا امنیت مردم عراق كه همه روزه توسط مزدوران وحقوق بگیران فاشیسم دینی حاكم بر ایران با قساوت تمام مثله و كشتار میشوند» اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت( 16مرداد 1386- 7 اوت2007). همچنین در اطلاعیه دیگری باز هم با همان مهر و امضاء که با عنوان «خوش رقصی یک جاسوس در بغداد برای خوش آمد فاشیسم دینی در تهران.» در تاریخ12اسفند 86 صادر شد همین مشاور امنیتی مورد حمله قرار گرفته بود:« اظهارات موفق الرُبيعي در باره مجاهدين نيز به پشيزي نمي ارزد و هيچ ارزش و اعتبار قانوني ندارد. اين اظهارات نقض آشكار قوانين بين المللي و معاهدات ژنو ميباشد كه تعدي به حقوق افراد حفاظت شده را جنايت جنگي ميشناسد. پرونده حضور مجاهدين در عراق نميتواند موضوع هيچ مذاكره اي بين مقامات ذيربط و فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران باشد. از اين رو طرح مفصل مشاور امنيتي دولت عراق عليه مجاهدين, جنايت جنگي و شايان پيگرد قضايي و صرفاً خوشرقصي در بغداد براي خوشآمد فاشيسم ديني در تهران است». باید از صادر کنندگان این اطلاعیه ها پرسید بالاخره مقامات دولت عراق «خوابهای پنبه دانه یی» می بینند یا برای « جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت» دارند زمینه سازی می کنند؟ سالها با رجز خوانیهای پوچ در دامن رویاها خفتن و سر در زیر برف فرو کردن و با قلدرمنشی و خود محور بینی به روشهای غلط و شعارهای غلط و تبلیغات غلط ادامه داد،ن حالا کار را به اینجا کشانده است که سرنوشت جنبشی با آن همه جانبازی و ایثار و رنج دربدری کشیدن، به بازیهای سیاسی بین بغداد و تهران و واشینگتن بسته است و در این میان رهبران قدرت پرست مجاهدین پوست هواداران و اعضای خانواده های«اشرفیان» را با راه انداختن تحصن های طولانی در اینجا و آنجا کنده و می کنند تا برای حفظ کمپ اشرف در عراق فشاری از سوی افکار عمومی کشورهای غربی ایجاد کنند. آینده نشان خواهد داد که این هزینه و سایر هزینه های مالی و انسانی کلانی که به امید جلوگیری از بباد رفتن رویاهای هپروتی رهبران شده است، بی نتیجه خواهد بود.
روند غیر قابل توقف
اکنون مساله اخراج مجاهدین از عراق در مرحله آماده سازی اجرای آن است و به وضوح مشاهده می شود که «کی بود کی بود من نبودم»، به نمایش در آمده است. مقامات عراقی می گویند بساط اشرف باید برچیده شود و ساکنان آن به ایران یا به کشور ثالت بروند، بعد در واکنش به اظهارات آنان کاخ سفید بیانیه می دهد که مقامات عراقی اطمینان داده اند که «مساله باز گرداندن مجاهدین به ایران مطرح نیست»، و در این میان رهبران خوابگرد مجاهدین به نام دبیرخانه شور اطلاعیه می دهند که کاخ سفید برچیده شدن اشرف را تکذیب کرد. در حالی که آن چه کاخ سفید تکذیب کرده و در اطلاعیه هم به وضوح می توان دید( و در اطلاعیه یی هم که بعدا از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد مشهود است)، بازگرداندن مجاهدین به ایران است نه برچیدن اشرف. از «استادان سیاست» و آن آقای زرنگ دو رو که فکر می کرد همه را می تواند برقصاند و رنگ کند و یا مرعوب بکند و به ابزار بی اراده برای تحقق آروزی خود - که حال به خوبی روشن است که چیزی جز انحصار قدرت در یک «جمهوری» شبه سلطنتی مادام العمر نبود - تبدیل کند، باید پرسید بالاخره در این معادله سه عاملی آمریکا-عراق-رژیم، شما چه نقشی دارید که فکر می کنید غیر قابل صرفنظر کردن هستید؟ چرا نمی توانید درک کنید که در عراق اوضاع همین است که هست و آمریکا علاوه بر از دست دادن نزدیک به 4 هزار تن از سربازانش در آنجا بنا به برخی برآوردها 687 میلیارد دلار تا نوامبر سال 2008 به خاطر اشغال آن کشور و حضور سربازانش در آنجا هزینه کرده است و از هیچ جای دنیا هم نمی تواند حزب و تشکیلات و شخصیت سیاسی برای عراق وارد کند یا چیزی مطابق میلش بسازد، بنا بر این نمی تواند به خواست همین حاکمیت ودولت بی اعتنا باشد. از طرف دیگر جمهوری اسلامی همسایه قدرتمند و صاحب نفوذ در عراق است و به رغم هر اختلاف نظری که سر بعضی مسائل ممکن است بین حاکمیت کنونی و رژیم جمهوری اسلامی پیش بیاید، رهبران دو کشور رابطه دوستانه دارند و عراق منافع زیادی در روابطش با رژیم دارد و از جمله رژیم هزینه های کلان صرف باز سازی و نوسازی در شهرهای زیارتی مثل کربلا و نجف می کند، چرا نمی توانید درک کنید که دولت عراق منافعی را که در روابطش با رژیم دارد به خاطر حضور شما در عراق که مساله یی بازمانده از دوران صدام حسین است به خطر نخواهد انداخت خصوصا شمایی که آنها را به رسمیت نشناخته اید و گمان می کنید می توانید با تکیه بر حفاظت آمریکا به آنها توهین بکیند و حضورتان را هم نه عنوان پناهنده بلکه نیرویی که خواهان در اختیار داشتن کمپی به وسعت یک شهر است و در آنجا رژه نظامی می دهد و برای سران قبایل و شیوخ میهمانی می دهد و مراسم جمعی ویژه به مناسبت اعیاد یا سوگواریهای مذهبی با سمت و سوی ضدیت با رژیم کشور قدرتمند و دوست همسایه عراق یعنی جمهوری اسلامی برگزار می کند را بپذیرد. طبیعی است که آمریکا بین منافع و رضایت خاطر شما و منافع ورضایت خاطر گردانندگان حاکمیت عراق که اشاره شد چه هزینه سنگینی برای آن پرداخته، بدون تردید دومی را انتخاب خواهد کرد، انتخاب بهتری ندارد. قبل از این هم برای« استمالت» از رژیم به بمباران پایگاههای شما اقدام کرده بود. فاصله مقبولیت و مشروعیتی که یاسر عرفات در نزد افکار عمومی کشورها و در روابط بین المللی داشت با رهبری مجاهدین هزاران بار بیش از فاصله «مهرتابان آزادی » با مردم ایران است و با این که دیدیم که در مراسم دیدار عرفات با اسحاق رابین، در واشینگتن چه تعارفی برای ورود از در ساختمانی بین او و بیل کلینتون و اسحاق رابین صورت گرفت و با این که جامعه بین المللی او را به عنوان رئیس دولت خود گردان فلسطینی شناخته بود، اما پس از ترور رابین و نخست وزیر شدن آریل شارون وقتی این یکی شروع به تخریب تاسیسات دولت خود گردان کرد و مقر یاسر عرفات را به محاصره درآورد و آب و برق آن را قطع کرد، آمریکا و جامعه بین المللی کاری جز نظاره گری نکردند و تنها شخصیت های بشر دوست برای همبستگی با او مردم فلسطین راهی دیدار عرفات شدند و چند روز را با او در آن شرایط گذراندند. تا کی می خواهید در اوهام بسر ببرید و به رجز خوانی پوچ ادامه بدهید؟

اوهام رهبری مجاهدین و واقعیتهای آشکار و سرسخت

نکته دیگر این که ممکن است بارک اوباما زودتر از آن چه در در موافقت نامه پیش بینی شده، نیروهای آمریکا را از عراق خارج کند، چرا که او در زمان انتخابات مدت 18 ماهه برای این کار تعیین کرده بود. به هر حال آن چه روشن است این است که آمریکا نمی تواند برای بعد از خروج از عراق، دولت عراق را متعهد به امری کند که آن دولت آن را خلاف منافع ملی خود می داند و بعلاوه هیچ معاهده بین المللی هم نمی توان یافت که کشوری را ملزم و متعهد به حفظ یک تشکیلات نظامی( اگر چه بدون سلاح) با هدف براندازی رژیم همسایه و واگذار کردن منطقه یی به اندازه یک شهر به آن گروه بکند. اگر صادر کنندگان اطلاعیه که همه معاهدات بین المللی را از حفظ می دانند،از چنین معاهده یی اطلاع دارند بگویند کدام است تا دیگران هم مطلع شوند و به نوبه خود بتوانند آن را به آمریکا و عراق و مجامع بین المللی یاد آوری کنند.
سوال دیگر که برای چندمین بار باید پرسید این است که شما می خواهید با این ارتش با شرایطی که در آن قراردارد و بود و نبودش به حفاظت آمریکا بسته است چه نقشی در براندازی رژیم بازی کنید؟ حالا به فرض، تحلیل و فرضیه باطری سازی و گاراژ داری «جرقه و موتور» در رابطه رژیم و آمریکا و فرار رویی تنش به یک برخورد نظامی هم اتفاق افتاد، شما چکار می خواهید بکنید؟ این روشن است که برنامه ریزان نظامی و غیر نظامی و استراتژیست های آمریکایی درسهای کافی از مساله عملیات نظامی اشغالگرانه گرفته اند که فکر پیش روی در خاک ایران را از سر بیرون کرده باشند و اگر به فرض عملیاتی صورت بگیرد بر اساس سناریوهایی خواهد بود که قبلا از آن در روزنامه نیویورکر صحبت شده بود؛ یعنی درهم کوبیدن صد ها هدف نظامی و زیرساختهای اقتصادی و تاسیسات ارتباطی در زمانی کوتاه. هر وضعیت و فرضی را که در نظر بگیریم، البته اگر عقلمان به کلی زیر خود محوربینی و خودشیفتگی و خودبزرگ بینی به کلی ضایع نشده باشد و اندکی نیروی فکر کردن داشته باشیم به روشنی می بینیم که پای آن «ارتش اشرف نشین» تنها وقتی ممکن است به تهران برسد که قبلا رژیم در اثر قیام و انقلاب مردم سقوط کرده باشد، فرض و تصور این که آن ارتش از حومه بغداد راه خواهد افتاد« گیرم که با تانک و توپ و خودرو» و تهران را فتح خواهد کرد، تنها ممکن است به تخیل آدمهای مالیخولیایی و جنون گرفته و یا بنگی و مست خطور کند. حالا بفرمایید با کدام نشانه و دلیل می خواهید دیگران قبول کنند که شما دارای چنان تشکیلاتی در داخل هستید که هروقت سوت زدید» همه کارها را رو به راه و قیام راه خواهد انداخت تا شما و «مهر تابان آزادی» در هلهله «مردم مجاهد پرور» وارد تهران بشوید؟ از این گذشته در هر فرضی برای تغییر اوضاع و جمع کردن بساط رژیم در ایران با دخالت عامل خارجی، دیگر این شما نیستید که میز شرکت کنندگان در برنامه ریزی برای ساختار سیاسی آینده کشور را می چیند و در آن نخست وزیر و رئیس جمهور از پیش تعین شده اند، ارباب قدرت خواهند چید و شما چاره یی جز نشستن بر سر همان میز یا کنار کشیدن نخواهید داشت که در صورت دوم اگر نخواهید به اقداماتی نظیر سلفیها و خرابکاری روی بیاورد که آن هم قبضه کردن قدرت را برای شما به ارمغان نخواهد آورد ناچارید به کار سیاسی – و اجتماعی روی بیاورید که در این هم مورد هم نوع رابطه شما با گروههای دیگر و انزوای شما در افکار عمومی و عقب ماندگی شما از تحولات جامعه ایران هیچ شانسی برای شما برای کسب موقعیتی نظیر انچه در آستانه 30 خرداد داشتید باقی نمی گذارد.

آن چه که «می توان و باید » در فرصت باقی مانده انجام داد

زمان با شتاب می گذارد من 5 سال پیش بود که در نامه یی 52 صفحه یی به جناب رجوی ضمن انتقاد از عملکرد های خود محوربینانه و پیمان شکنانه ایشان و ضایع کردن شورا، یاد آور شده بودم که ارتش آزادیبخش مقوله یی متعلق به گذشته است. سیاست درست آن بود که وقتی بغداد سقوط کرد، جناب ایشان در پیامی خطاب به هموطنان و خانواده شهدای مجاهدین با قبول تمامی مسئولیت هر آنچه انجام شده، انحلال ارتش آزادیبخش را اعلام می کرد و از و از آمریکا و مجامع بین المللی می خواست که حقوق مجاهدین را در عراق به عنوان پناهندگان سیاسی در آن کشور به رسمیت بشناسد. در آن صورت دیگر مساله خلع سلاح مجاهدین هم بی معنی می شد. آنها سلاحهایشان تحویل می داند و یک تشکیلات سیاسی می ماندند بعد هم البته باید به هر حال عراق را ترک می کردند. اکنون نیز هنوز کمی فرصت باقی است تا تصمیمی گرفته شود که اثرضربه حیثتی که در راه است - و اینبار تیر خلاصی به تتمه اعتبار جناب رجوی در بین هواداران و پیروانش خواهد بود-، کاهش یابد و برای ایشان در مقام «رهبری» فرجه بقا بخرد و آن این است که جناب رهبرعقیدتی و فرمانده کل ارتش آزادیبخش با قبول مسئولیت تام و تمام هر آنچه توسط مجاهدین و آن ارتش انجام شده است، انحلال ارتش را اعلام و از آمریکا و کشورهای غربی خواهان انتقال مجاهدین از عراق به آن کشورها به عنوان پناهنده سیاسی شود. در غیر این صورت وقتی که کمپ اشرف با تصمیم آمریکا و عراق تعطیل شد که این اتفاق بالاخره و به هر شکلی خواهد افتاد، و به زودی هم اتفاق خواهد افتاد، دیگر رهبری که یونیفورم های رنگ رنگ به تن ارتش تمام افسری خود کرده و قپه و درجه و مدال به آنها داده(*) و آنها را «اشرفی و اشرف نشان» کرده بود چه حرفی برای گفتن خواهد داشت؟ در آن صورت تنها کار مفیدی که رهبر متکبر خودشیفته می تواند برای مجاهدین زجر کشیده و برای حیثیت خودش بکند این خواهد بود که در پیامی خطاب به رزمندگان مجاهد و ارتش آزادی منحل شده توسط قدرتهای خارجی؛ به خانواده شهدا؛ و به مردم ایران از شهامتها و شهادتها، فداکاریها و بردباریها و سختکوشیهای رزمندگان قدر دانی بکند، و مسئولیت همه شکستها و ناکامیها را بعهده بگیرد و به خاطر شعار منحوس ایران رجوی- رجوی ایران که مردم ایران در آن نادیده گرفته شده و تحقیر شده اند ( واو به رغم تذکرهای مکرر دوستانش در شورا بیش از دو دهه به ترویج آن پافشاری کرد) و به خاطر آن به شدت آزرده اند، از مردم ایران عذر خواهی بکند(این کار را باید خیلی قبل از این می کرد و به هرحال باید بکند) و بعد هم خودکشی بکند تا آنچه از سازمان مجاهدین مانده بتواند با گردن افراشته و روسفیدی در کنار سایر نیروهای اوپوزیسیون به تلاش برای یافتن راههای مناسب برانگیختن مردم علیه رژیم و سازمان دهی مبارزات آنان ادامه بدهد. چون به هرحال اگر تعطیلی اشرف و انتقال مجاهدین به رغم پافشاری جناب ایشان به ماندن در عراق و حفظ اشرف صورت بگیرید، دیگر رهبری «ذیصلاح» به کلی بی اعتبار و در عمل از صحنه به به بیرون پرت خواهد شد و هواداران و پیروانش هم از او روگردان خواهند شد. منی که دارم این سطور را می نویسم همان کسی هستم که یک سال بعد از فروع جاویدان حدود 50 روز در پایگاه اشرف بودم که بیش از یکماه آن در تابستان سپری شد. در آن زمان کم نبودند کسانی که هنوز زخمهای عملیات فروغ جاویدان را به تن داشتند. حاصل آن حضور 50 روزه گزارشی بود با عنوان «در جمع عاشقان» که با امضای « د. ناطقی» در ماهنامه شورا شماره 49 (مرداد و شهریور 68) منتشر شد. آنها – رزمندگان ارتش و اعضا و هواداران مجاهدین- نزدیک به سه دهه زندگی بسیار سخت و پر مشقت و پر از فشار روحی را که بخشی از آن به خاطر روشهای ارتجاعی اعمال شده از سوی رهبری مجاهدین برای کندوکاو در زوایای روح افراد بوده و بخشی به خاطر ندانم کاری در مدیریت و بخش دیگری هم مربوط به فشارهای خارج از سازمان بوده است، تحمل کرده اند. بخشی از روزها و سالهای سخت آنان در زمان تعقیت کشتار نیروهای سیاسی بعد از 30 خرداد سال 60 گذشته است. آنها از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نکرده اند. من یقین دارم که خیلی از آنها از پوشیدن این یونیفورمهای رنگارنگ و « کارناوال ارتشی» راه انداختن منزجرند و به مسخرگی آن آگاهند(افسران نیروی دریایی تعلیم یافته در بیابانهای اشرف! وجهی از آن است)، اما این کارناوال انعکاس دهنده رویای رهبران و شیفتگی آنها به قدرت است و این امر به مصداق«وصف العیش نصف العیش» تمایلات قدرت پرستانه و دلبستگی رهبران را به دنگ و فنگ تا حدودی ارضا می کند. تعطیل شدن اشرف آنها(رزمندگان مجاهد) را از این عذاب که مثل گلادیاتورها نا چار به تحمل آن هستند نیز خلاص می کند.
مناسب ترین دیپلماسی که مقامات عراقی می تواند بکار بگیرند این است که به دولت آمریکا برای انتقال مجاهدین به خارج از عراق فشار بیاورد. این تنها راهی است که دولت عراق می تواند هم خود را از فشارهای رژیم خلاص کند و هم وارد معامله ننگین بازگرداندن مجاهدین به ایران با رژیم آخوندی نشود. ایران و عراق دو کشور همسایه اند و به جای دیگری نمی توانند اسباب کشی کنند. مردم دو کشور در گذشته با رژیمهای دیکتاتوری مستقر در کشور خود مساله داشتند. آن رژیمها رفتند و عراق و ایران با مردمانشان برجا ماندند. مردم ایران هم اکنون با رژیم ارتجاعی جنایتکار و سرکویگر مستقر در کشور خود مساله دارند، این رژیم هم خواهد رفت، مجاهدین هر ایرادی که به آنها وارد باشد، جزو نیروهای و سازمانهای سیاسی مخالف این رژیم هستند که رژیم تعداد بسیاری از نفرات آن را یا اعدام کرده یا زیر شکنجه کشته است. شایسته مردم عراق نیست که رژیمی که بعد از صدام حسین مستبد وحشی روی کار آمده است، با وارد معامله شدن با رژیم آخوندی برای باز گرداندن مجاهدین به ایران که هیچ تردیدی در خطرات و رفتار وحشیانه یی که در انتظار آنان در زندانهای ملایان خواهد بود نیست، لکه ننگینی در کارنامه خود در رابطه با مردم ایران ایجاد بکند. این غیر انسانی و غیر شرافتمدانه خواهد بود. آمریکا می تواند با هماهنگی با دوستان اروپایی خود به آسانی امکان انتقال آنها را از عراق به اروپا و آمریکا بدهد. این را هم باید اضافه کرد که خیلی از ساکنان اشرف از پناهندگان این کشورها بوده اند. در اطلاعیه اخیر وزارت خارجه آمریکا اشاره شده است که مساله خارج کردن مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی آمریکا می تواند مانع را از راه انتقال بخشی از مجاهدین به آمریکا بردارد و احتمالا تصمیم در این مورد به عهده آقای بارک اوباما گذاشته خواهد شد که از 20 ژانویه ریاست جمهوری آمریکا را عهده دار می شود. انتقال مجاهدین از عراق به کشورهای اروپای غربی و آمریکا و اعطای موقعیت پناهندگی سیاسی به آنان بهترین راه حل برای تعطیل کمپ اشرف و پایان دادن به حضور مجاهدین در عراق است حضوری به خاطر جنگ ایران و عراق ممکن شد و اکنون مفید هیچ فایده یی برای مردم ایران در راه مبارزه شان بار ژیم نیست و ماندن مجاهدین در آنجا جز تحمل شرایط سخت و هدف حملات ایذایی رژیم قرار گرفتن هیچ اثر و فایده یی در امر مبارزه برای سرنگونی رژیم ندارد.

* - رژه در یونیفرمهای رنگارنگ ارتش تمام افسری همراه با مدال(زنان بیشتر دارند)
http://www.youtube.com/watch?v=70hyYYhsNng -*
پ 27 دسامبر2008-7 دی 1387 

mercredi, décembre 17, 2008

مسعود رجوی، خوابگردی در فراموشخانه زمان




خوابگردی در فراموشخانه زمان



ایرج شکری


........................................................................................................................................................
روز 8 آذر یک پیام طولانی که شکل گزارش و تحلیل از شرایط جهانی و منطقه یی و رویدادهای داخلی (از جمله مساله مدرک دانشگاهی جعلی کردان وزیرکشور رژیم جای قابل توجهی درآن گرفته بود بود) از سوی جناب مسعود رجوی منتشر شد. این پیام در پژواک ایران درج شد و هنوز روی سایت موسوم به همبستگی ملی قرار دارد(1). طبق معمول باز هم جناب ایشان خبر این رسانه و آن روزنامه و اظهارات این یا آن مقام بی اهمیت و دست چندم از نماینده مجلس و غیره را به اضافه جملاتی از از پیام های ده سال پیش خود کنار هم چیده است تا ملاطی برای تحلیلی بسازد برای مصرف داخلی در مناسباتی که صلاحیت رهبر منبعث از اصل امامت است و رهبر از تقدسی آمیخته به ارعاب برخودار است و باز هم بر این ادعا( که البته کسی نباید در درستی آن شک کند) پافشاری کند که هرچه رهبر در همه سالهای گذشته ارزیابی کرده بود درست از آب در آمده و اکنون هم رژیم راه پیش و پس ندارد و چه در برابر آمریکا کوتاه بیاید و چه به روش باجگیری در عراق ادامه بدهد اوضاع به نفع ایشان است.
من در نوشتن این یادداشت خیلی دو دلی و تردید داشتم که آیا بنویسم یا ننویسم. اما دیدم که نوشتن بهتر از ننوشتن است. چون من هنوز در کلنجار با خودم در مورد این که اگر دانستن حق مردم است و من که معتقد به اعمال اراده آگاهانه مردم در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان هستم و اطلاع و آگاهی دادن به مردم با کندوکاو در مسائل و سوال کردن و جواب خواستن از هر که در میدان سیاست است را، وظیفه ژورنالیستی خود می دانم، برای پرده پوشی در مورد روش و منش گندم نمایان جو فروش و در پنهان نگه داشتن آنچه در جلسات پشت درهای بسته دیدم از صورتهای پنهان شده زیر صورتکها، (که مستبدان مزوّری بودند) ، در فردای تاریخ چه جوابی دارم که به مردم بدهم و آیا این من با پنهان کاری به دلیل مصلحت ندانستن بیان برخی حقایق به خاطر شرایط موجود- که دشمنی فرومایه و مردم کش،به اسم اسلام و قرآن هزاران فاجعه برای مرد آفریده و حق و حقوق شهروندی مردم ایران را به طور مستمر پایمال کرده و می کند و نباید به باز گویی مطلبی پرداخت که به زیان یک گروه در حال جدال بارژیم است -، حق دارم مردم را از آنچه می تواند بر داوریشان تاثیر بگذارد و اگر انتخابی در پیش رو داشتند می توانست در تصمیم گیریشان اثر گذار باشد محروم کنم ؟ برای این سوال پاسخی ندارم و هنوز فکر می کنم زمان گفتن بعضی حرفها نیست حتی اگر در فردای تاریخ مردم این موضعگیری را غیر قابل قبول بدانند و به خاطر آن سرزنشم بکنند. اما بررسی و نقد موضعگیرهای علنی را که برای اطلاع عموم انتشار یافته حق خودم می دانم که ژورنالیستی هستم از مخالفان رژیم منحوس آخوندی و مدافع حقوق مردم و مدافع آزادی اندیشه و بیان. طبعا هر کس دیگری هم حق دارد در مورد آن چه برای اطلاع عموم منتشر شده است نظر و انتقادات خود را بیان کند و طبعا نظرات هر کس یا گروهی همراه با ماهیت و هویت آن فرد یا گروه مورد توجه قرار می گیرد. اگر چه در این امر استدلال و روش تحلیل است که که بر اذهان اثر می گذارد نه گرایش فکری و وابستگی سیاسی. دستگاه رهبری مجاهدین که خود را حق مطلق و دیگران را باطل می دانند، برای  به ازای جنایات رژیم از همه طلبکاری کردن و نابردباری خود، فورمولی هم دارد: این که چون ما تنها نیرو و بزرگترین نیروی در حال جنگ با رژیم هستیم هر که کس ما را مورد انتقاد قرار داد در عمل به رژیم کمک کرده است. این را حدود دوسال پیش یک کسی که با نام دکتر تبریزی در ستون نظر کار بران سایت تعطیل شده دیدگاه با سایر کار بران وارد جدل شده بود و کاملا معلوم بود که از کادرهای سیاسی بالا مجاهدین است به صراحت بیان کرده بود. عدم تحمل این گروه چنان است که اگر کسی که روزگاری با آنها همراه بود و بعد راهش را جدا کرد و نظراتش را در ارزیابی از مسائل گذشته و حال - که با نظرات رهبری مجاهدین در تناقض بود بیان کرد - تلاش می کنند با زدن برچسب مزدور رژیم بودن یا متمایل به همکاری با رژیم شدن به او، به خیال خودشان طرف را«بسوزانند» و از دور خارج کنند. روشن است در این مورد منظور من کسانی نیستند که به زیر عبای ملایان می خزند و در بوقهای تبلیغاتی وزارت اطلاعات رژیم قلمفرسایی می کنند و می دمند. دستگاه رهبری مجاهدین اگر می توانست برچسبهای آنچنانی را به ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی هم می چسباند. بنا بر اطلاع تلاشهایی هم در زمینه کردند اما عبث بود. چراکه این دو نفر، مساله وهدفشان درافتادان با رژیم خمینی بود و توهماتی هم برای دستیابی به قدرت نداشتند. به خاطر همین گرفتار تنگ نظریها و خود محوربینی هایی از نوع که آنها(رهبری مجاهدین) به آن مبتلا هستند نبودند و نیستند و سابقه و عمکردشان آنچنان روشن بود و هست که آن برچسبها را نمی شد به این دو چسباند. من هم بد خواه رهبری شیفته قدرت و خود محور بین و نارسیسیستی(خود شیفته) که به جای پذیرفتن اشتباهات خویش، گریز از واقعیت را پیش گرفته نیستم. اما سالها توصیه و توجه دادن دوستانه برای تجدید نظر در روش و بینش غلط در ارزیابی مسائل جامعه ایران و روشهای غلط در تبلیغات و شعارهای غلط ، نتیجه یی جز لجبازی و دهن کجی از سوی آنان نداشت. بعد از 11 سپتامپر 2001 زمانی که ضروی بودن تجدید نظر در برنامه یی که 20 سال پیش(اکنون 27 سال پیش) با ارزیابی سرنگونی رژیم با مبارزه مسلحانه یک تنه این گروه، ظرف مدت 6 ماه و حداکثر تا سه سال تدوین شده بود را یاد آوری و بر ضرورت تلاش برای تشکیل جبهه یی برای دعوت به همکاری از نیروهای خواهان براندازی رژیم برای استقرار دموکراسی در ایران تاکید کردم ، کسانی که مدعی بودند هچ کس به اندازه آنان دمکرات  نیست و هدفی جز استقرار حاکمیت مردم ندارند، و اصلا «دنبال قدرت نیامده اند»، در عمل، قبل از به قدرت رسیدن، در واکنش به انتقادی درونی که آنهم برای توجه دادن به شرایط خطیری که در پیش بود نوشته شده بود، جا در جای پای شاه و خمینی گذاشتند و با زیر پا گذاشتن مصوبات و اصولی که به آن متعهد بودند و اساس پیمان و همکاری بود، خود سرانه فرد منتقدرا(که من بودم) در نظر دادن به بیانیه سالانه حذف کردند و بعد هم مستبدانه از دیگران التزام به برنامه های مهر باطل خورده به حکم زمان، را گرفتند و در ماده اول بیانیه سالانه خود قرار دادند و مزورانه آن را به عنوان«تصویب شده به اتفاق آرا» برای اطلاع همگان منتشر کردند (2). خود محوربینان مستبد خودسر، با این کار، خودرا برنده بازیی می انگاشتند، اما در عمل، خودشان به خودشان گل زده بوند و به این ترتیب در واقع دو ضرب بازنده بودند.
به گمان من گروههای سیاسی اوپوزیسیون نباید به مصداق «آنکس که راه دارد و بیراه می رود، بگذار بیافتد و بیند سزای خویش» بی اعتنا به این گروه و تحلیلهای پوچ آن می ماندند. شاید این گروهها نه ارزش وقت گذاشتن و نه فایده برای این کار می بینند ولی به نظر من انتقاد از تحلیل های پوچ و ذهن گرایانه این «خوابگرد» ها اگر هیچ تاثیری در تغییر روش این گروه هم نداشته باشد نشانه نوعی احساس مسئولیت و دلسوزی برای کسانی است که بیراهه می روند و سرانجامی جز با سر به زمین خوردن ندارند. همچنان که بارها با غلط از آب در آمدن تحلیل های پوچ ذهن گرایانه و خود محوربینانه شان دماغشان به دیوار خورده و سخت شوکه شده اند.
با این مقدمه من تنها می خواهم دو نکته در آن بیانیه تحلیلی را مورد بحث قرار بدهم و سوالاتی را مطرح کنم. اول این که فرموده اند که: «اگر رژيم در زمينه اتمي و عراق، عقب بنشيند و جام زهر بخورد؛ شمارش معكوس طلسم‌شكني آغاز مي‌گردد و موتور سرنگوني از طريق اجتماعي روشن مي‌شود. اگر عقب ننشيند، شرايط را به سمتي مي‌كشد ،كه موتور با جرقه‌يي در تقدير و اجتناب‌ناپذير، روشن مي‌شود. همزمان با كاهش نيروهاي آمريكايي در عراق، اين جرقه حاصلضرب دو خط قرمز هسته‌يي و حفظ عراق و در عين حال تنهابرون‌رفت و تضمين دولت جديد آمريكا براي مهار كردن رژيم درهر دو زمينه ،محسوب مي‌شود». سوال این است که چند سال دیگر می خواهید به این نوع تحلیل های ذهن گرایانه ادامه بدهید و روی نقش عواملی شرط بندی کنید که تاثیر شما بر عملکرد آن به اندازه نقش خواست و آروزی یک قمار باز در تعیین شماره برنده بازی رولت به دلخواه خویش است. دیروزِ بیست سال پیش گفتید که صلح طناب دار رژیم است و فرمان منفجر کردن قبر خمینی را هم به رزمندگان دادید که در عملیات از پیش پیروز ارزیابی شده فروغ-2 باید انجام می دادند. اما آن عملیات که در درجه اول منوط بود به عاملی که در اختیار شما نبود، یعنی اجازه صدام حسین به شما برای عبور از مرز یا از سرگرفتن دوباره جنگ با رژیم ملاها از سوی او، عملی نشد. و آنقدر «روز ر ساعت سین» عقب افتاد که دیگر حتی خیلی وقت قبل از سرنگونی رژیم صدام ،این امر به شما تحمیل شد ک که بهتر است آن توهم به فراموشی سپرده شود و دیگر حرفی از آن به میان نیاید. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری رژیم در خرداد سال 76 با تکیه بر «اطلاعات دست اول از منابع درونی رژیم» نشستید در برابر دوربین های تلویزیونی گفتید که نتیجه انتخابات از پیش معلوم است و ناطق نوری را که مورد حمایت ولی فقیه بود، رئیس جمهوری آینده اعلام کردید اما وقتی برخلاف تصور شما و البته برخلاف انتظار بیشتر ناظران سیاسی مسائل ایران، ناطق نوری یک بر 3 از خاتمی شکست خورد گفتید اوضاع رژیم بسیار خراب تر از آن بوده که شما فکر می کردید و رئیس جمهور شدن خاتمی را هم تاکتیک ناگزیر رژیم در واکنش به « محبوبیت رئیس جمهور برگزیده مقاومت» دانستید و هم گفتید که رئیس جمهور شدن خاتمی مثل نخست وزیر شدن بختیار در زمان انقلاب است و با این قیاس مع الفارق سقوط رژیم را قریب الوقوع دانستید. بعد هم در سخنرانیها خطاب به رژیم، هی تاکید کردید خواهش می کنیم کمی به مردم آزادی بدهید و فضای باز ایجاد کنید تا... . در آن زمان هم رژیم را در یک  دوراهی سرنوشت تصور کردید که یا باید ولی فقیه صحنه را به خاتمی واگذار کند که نتیجه آن به میدان عامل اجتماعی و «شکستن طلسم» اختناق و باز شدن راه ورود ارتش شما به صحنه بود(بماند که به طور استراتژیک این نقش برای مبازره مسلحانه و ارتش آزدایبخش تعیین شده بود که طلسم اختناق را با عملیات خود بشکند تا عنصر اجتماعی به صحنه بیاید) یا این که ولی فقیه باید جناح «2  خردادی» را قلع و قمع کند که عواقب آن را مثل «جرقه و روشن شدن موتور» در همین تحلیل می دید و با یک خود محوربینی پوچ مدعی بودید که جناح ولی فقیه اگر بخواهد 2 خردادیها را قلع و قمع کند اول باید خیال خود را از مساله «ارتش آزادیبخش» آسوده کند؛ یعنی به ارتش آزادیبخش حمله کند که مساوی شروع دوباره جنگ بود و اگر کسی می گفت که آقا اولا برای چه  جناح ولی فقیه با رقیب خود معامله یی بکند که با مجاهدین در سال 60 کرد یا اگر می گفت به چه دلیل برای این کار باید به ارتشی حمله کند که اجازه اش دست خودش نیست و در پشت مرزها قفل شده و ثانیا   چرا فکر می کنید که -اگر این حالت  پیش بیاید - ارتش شما که ده سال بعد از پایان جنگ در تعادل قوای نظامی در برابر رژیم دیگر در آن نقطه نیست که در زمان شکستهای پی در پی رژیم بهار سال 67 بود، پیروز می شود، حتما از خشم منفجر می شدید و معلوم نبود که منتقد به چه برچسبهایی  مزیّن می کردید. در بار دوم انتخاب شدن خاتمی به ریاست جمهوری باز هم تمام تلاش خود را روی میزان عدم شرکت مردم متمرکز کردید و اصلا به این مساله نخواستید فکر کنید که 8 رقیب انتخاباتی آخوند خاتمی در مجموع چیزی نزدیک به 25 در صد آرار را به خود اختصاص دادند و بیشترین آن هم متعلق به توکلی بود و بالاخره مردم در نتیجه یی که از انتخابات فرمایشی بدست می آید با شرکت در آن به هر میزان که باشد، نقش دارند و این به مفهوم «خاتمی چی» شدن آنان نیست. من چند بار در نوشته هایم در آن زمان(در نبرد خلق) یاد آوری کردم که مردم از فرصت انتخابات استفاده کره و برای ساختن ضربه گیری در برابر جناح هار، به جناح توسری خورده خط امام (که بعدا 2 خردادی و اصلاح طلب نام گرفت) رای داده اند. در سال 80 بعد از انتخابات ریاست جمهوری رژیم به بیانیه شورا که بازهم با تحلیهای ذهن گرایانه همراه بود رای ممتنع دادم. به یکی از آقایان که می خواست از ما « ابهام زدایی» بکند و دلایل رای ممتنع مرا می پرسید گفتم که این ما هستیم که برای سرنگونی رژیم و رفتن به ایران عجله داریم ، آن دوجناح قرار نیست جایی بروند. آنها به قول معروف گوشت یکدیگر را هم اگر بخورند استخوان یکدیگر را دور نمی ریزند. حال اگر این جناح از قدرت رانده شد و آن یکی قدرت را اجرایی را در دست گرفت، راهی ندارد که هر چقدر لازم شد منتظر بماند تا فرصت دوباره به دست بیاورد. از این گذشته مگر در بین وزرای دولت خاتمی نبودند کسانی که هم در کابینه 8 ساله میرحسین موسوی و هم در 8 سال ریاست جمهوری رفسنجانی صاحب پست و مقام بودند؟ الان سوال من این است که آقا منظور شما از «اگر [ رژیم] عقب ننشيند، شرايط را به سمتي مي‌كشد ،كه موتور با جرقه‌يي در تقدير و اجتناب‌ناپذير، روشن مي‌شود. همزمان با كاهش نيروهاي آمريكايي در عراق، اين جرقه حاصلضرب دو خط قرمز هسته‌يي و حفظ عراق و در عين حال تنهابرون‌رفت و تضمين دولت جديد آمريكا براي مهار كردن رژيم درهر دو زمينه ،محسوب مي‌شود» یعنی چی ؟ موتور چی با جرقه یی در تقدیر و اجتناب ناپذیر روشن می شود. «تقدیر» خود را به امید کدام جرقه و روشن شدن اجتناب ناپذیر کدام موتور وانهاده اید؟ تازه گیرم که آن جرقه زده شد و آن موتور روشن شد نتیجه آن چه خواهد بود و شما را بکجا خواهد برد؟ اما اگر من بخواهم این چند سطر را که اگر چه به فارسی نوشته شده اما باید مثل خطوط هیروگلیف با خواندن مفهوم تصویر «موتور» و «جرقه»، از آن رمز گشایی کرد، رمز گشایی و این در لفافه و در پرده حرف زدن را معنی کنم، بنا بر سابقه طولانی آشنایی با این زبان آن را اینطور به فارسی می نویسم که: اگر رژیم دست از اعمال نفوذ در عراق و توقف غنی سازی اورانیوم بر ندارد آمریکا که متعهد به خروج نیروهایش از عراق است همزمان با کاهش نیروهایش در عراق ناچار است که رژیم را با ضربه نظامی درهم بکوبد و این«تنها برون رفت و تضمین دولت جدید آمریکا برای مهار کردن رژیم درهر دو زمینه[ توقف غنی سازی و حفظ عراق به نظر ایشان از بلعیده شدن توسط رژیم] محسوب می شود»! ملاحظه می کنید تحلیل چقدر ذهن گرایانه و پا در هواست. تازه باز هم باید پرسید که گیرم که آن جرقه زده شد و آن موتور روشن شد شما هم قرار است سوار آن ماشین بشوید؟ یا به عنوان بلد و راهنما به استخدام در بیایید؟ روشن است که ماجرای حمله زمینی به عراق چنان پر هزینه و بد نتیجه بود که دیگر آمریکا بلاهت تکرار آن را در مورد کشوری با دو سه برابر وسعت و جمعیت عراق و با نیروهای نظامی که 20 سال فرصت باز سازی آن را از بعد از آتش بس داشته مرتکب نخواهد شد. از سوی دیگر این هم پرسیدنی است که اگر رژیم در مساله اتمی و در اعمال نفوذ در عراق کوتاه آمد و پی آمد این سیاست تنش زدایی در روابط دیپلماتیک با آمریکا و حل بخشی از مسائل اقتصادی شد، چند سال دیگر قرار است صبر کنید تا «طلسم اختناق» بشکند؟ تازه اگر رژیم در عراق و در مساله اتمی کوتاه بیاید در گام اول وضع شما در عراق است که از طریق تصمیمات دیپلماتیک،- در روابط تنش زدایی شده رژیم با آمریکا- تعین تکلیف قطعی خواهد شد که برچیدن اشرف از سناریوهای کاملا محتمل آن است . به این اشکالات این را هم باید اضافه کرد مهمترین مساله در سیاست خارجی آمریکا مساله افغانستان و جلوگیری از افتادان دوباره افغانستان به دست طالبان است. این نظر کارشناسانی بود که در یک میز گرد تلویزیونی که بعد از انتخاب بارک اوباما در باره مسائل پیش روی رئیس جمهورر جدید آمریکا بحث می کردند. از جمله رئیس مرکز مطالعات استراتژیک لندن معتقد بود که مساله افغانستان مهمتر از مساله صلح بین اسرائیل و فلسطینیان برای آمریکاست.
حالا این تحلیل تقدیر گرایانه و اوضاع متزلزل گروهی که رهبری آن بیش از دو دهه بر شعاری پای فشرد که چیزی جز رویای مالک الرقابی بر ایران را منعکس نمی کرد، و بیش از دو دهه بی وقفه دنبال نمایندگان پارلمان کشورهای اروپایی و آمریکا دویدند تا خود را به عنوان جایگزینی که با منافع غرب همرا است به جای رژیم آخوندی به کشورهای غربی بقبولانند، مقایسه کنید با وضعیت ملا عمر و طالبان در افغانستان- که با سابقه ننگین و جنایتکارانه و با این بمبگذاریها و اقدمات تروریستی که می کند، از آنجا که قابل کنترل نیستند و اقدامات تروریستی و عملیات مسلحانه آن گروه در افغانستان چنان رو به افزایش است که نیروهای پیمان ناتو را نگران کرده – می بینم که محافل و مقامات غربی علنا از تمایل به مذاکره با طالبان صحبت می کنند و یا مقایسه کنید با وضغ مائویستها در نپال که با این که جرج بوش و دستگاه حاکمه آمریکا آن گروه را تروریست می خواند، شاه آن کشور، یک دوره به تشکیل دولتی ائتلافی با شرکت آنان تن داد و سر انجام نیز بساط سلطنت زیر فشار همان مائوئیستهای «تروریست» در آن کشور برچیده شد و آمریکا نتوانست مانع این تحول تاریخی در آن کشور شود. و مثال دیگر وضع پ پ کا  به رهبری عبدالله اوجالان است. با این که خود او در زندان است و رزمندگان آن گروه نیز، هم از سوی رژیم ایران تحت فشار هستند و مواضع این گروه در مناطق مرزی توسط رژیم با توپ گلوله باران می شود و هم در عراق تحت فشار بوده و هستند، به رغم عملیات گسترده ارتش ترکیه هم چنان در داخل ترکیه هم دست به علمیات می زنند. از عالیجنابی که مشروعیت را ناشی از مبارزه مسلحانه قرار داده بود و به این ترتیب می خواست «میخ طویله» انحصار طلبی در قدرت را محکم کوبیده باشد و پیشاپیش دیگران را نامشروع می دانست باید پرسید پس مبارزه مسلحانه چطور شد؟ چرا 5 سال است دیگر ترقه یی هم در داخل در نمی کنید؟ نمی شود که روشی را به عنوان تنها روشی که مشروعیت دارد و مشروعیت می آفریند شناخت اما به آن عمل نکرد. مبارزه انقلابی هم برای شکستن سدها و حصارهای رخنه ناپذیر است و مبارز انقلابی  منتظر اجازه کسی نمی ماند، آن هم برای مدت نامعلومی که از بعد از سقوط رژیم صدام تا حالا 5 سالش گذشته است.

نکته دیگر که از نظر من از موارد یاد شده در بالا بسیار مهم تر است مخاطبان این پیام مسعود رجوی در آغاز و پایان آن است. مخاطبان آغاز پبام در سلام و درودی که به آنها فرستاده شده مشخص شده اند
سلام بر شما و نبرد خستگي‌ناپذيرتان با رژيم ضدبشري،
سلام بر شيرزنان قله‌هاي رهايي و كوهمردان طريقت پايداري،
با درود به ياران و ياوران شهر شرف در ايران و كشورهاي مختلف جهان،
با درود به هموطنان و خانواده‌ها و پهلوانان و قهرمانان متحصن در واشينگتن و ژنو،
و با ياد مجاهدخلق، شهيد صديق عبدالرضا رجبي
و پایان پیام چنین است:
سلام بر اشرف ـ درود بر مريم
مسعود رجوي8آذر 1387
همانطور که ملاحظه می شود این پیام در آغاز خطاب به نفرات تحت امر یا «سربازان مریم و مسعود» یا «ارتش مریم» است که آنان شیرزنان و کوهمردان نامیده شده اند و بعد حامیان اشرف در ایران ( که از حضورشان فقط دستگاه تبلیغاتی مجاهدین خبر می دهد) ودر کشورهای مختلف جهان که همان تعدادی هستند که در تظاهرات ترتیب داده شده گاه و بیگاه دیده می شوند و نیز خطاب به شرکت کنندگان در تحصن هاست. در پایان پیام سیاه لشکرهای حامی اشرف دیگر به حساب نیامده اند! فقط اشرف و مریم مورد عنایت رهبر بوده اند. این مساله از آن جهت مهم است که پیام دهنده به طور آگاهانه و یا ناآگاه آنچه را که در ضمیرش و در ذهنش ارزش گذاری کرده است ،به نمایش گذاشته است. نه از خلق قهرمان نه از آزادی نه از شورای ملی مقاومت؛ اصلا نشانه یی در آغاز وپایان این پیام طولانی نیست. البته من بعد از سالها «انشاء الله گربه است» گفتن دیگر مدتهاست که توهمی در این که جنگ جناب رجوی یک جنگ خصوصی است برای به کرسی نشاندن حرف خودش و کسب آنچه حق خودش می داند، این که رهبری حق ایشان بوده و خمینی غصب کرده و نشاندن همسر خود بر اریکه ریاست جمهوری (که مهر تابان آزادی او را لقب داده و فاصله یی هم به اندازه فاصله مهرتابان تا زمین، با مردم دارد)، و اسلام هم آن چیزی است که ایشان می گوید و خیلی هم دموکراتیک است و به خاطر همین 27 سال بعد از برنامه یی که برای سرنگونی ششماهه رژیم تدوین شده بود، هنوز هم حاضر نیست دست از چپاند یک جمهوری اسلامی به مردم (البته با دسته موکراتیک)، بکشد و از نخست وزیر بودن برای دوران گذار هم که 27 است قرار است از راه برسد، دست بردار نیست. از همین بینش و منش به علاوه شیفتگی شدید به انحصار قدرت در حد مالک الرقاب شدن است که شعار انزجار برانگیز ایران رجوی – رجوری ایران برخاسته که بخارات سمی متعفن متصاعده شده از آن است. شعاری که برای ایرانیان از منتها الیه راست تا منتهی الیه چب بشدت آزار دهنده بود وهست. شیفته انحصار قدرت بودن و علاقه به دنگ فنگ قدرت، در مبالغه در تشریفات در مراسمی که «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در آن شرکت دارد به روشنی دیده می شود. علت آن همه پافشاری لجوجانه بر این شعار به رغم همه انتقادات از بیرون و حتی یاد آوری دوستانه و دلسوزانه در مورد دافعه این شعار از سوی دوستانی چون من- زمانی که همراه آنان بودم، یا کسانی چون متین دفتری ها- چیزی جز رویای کسب قدرت انحصاری و مطلق، هیچ چیز دیگری نبود و نیست. واکنش از سوی عالیجنابان به توصیه های خیر خواهانه برای کنار گذاشتن این شعار منحوس،لجبازی بود، مثل واکنش بچه های ننر و لجوجی بود که وقتی به آنها می گویی -دماغت را با آستینت پاک نکن هم آستینت را کثیف می کنی هم صورتت را، برو دماغت را فین کن و صورتت را بشور-، لج می کنند و دوباره علاوه بر بکار گرفتن آستین از نوک زبان هم برای پاک کردن بالای لب استفاه می کنند. این شعار در واقع دو دهه برای من مثل یک عامل شکنجه روانی دائمی بود و هیچ چیز در این سالهای طولانی غربت مثل آن برایم آزار دهنده و فرساینده نبوده است. شکنجه روانی بود نه به خاطر این که عالیجناب که می دانست ما با این شعار مخالفیم ( شعاری که نه جایی برای مردم در آن است و نه برای شورا و نه برای آزادی، بلکه مالک الرقابی برای ایران معرفی می شود) و با بی اعتنایی کردن به نظر ما در واقع علنا مار را تحقیر می کرد و نشان می داد پشیزی  برای ما و نظر ما ارزش قائل نیست، بلکه به خاطر این که این شعار توهین به مردم و تحقیر مردم ایران بود و من هم هیچ راهی برای وادشتن رهبری مجاهدین برای کنار گذاشتن این شعار نداشتم. من یکبار در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین ضمن مطلبی شعاری را مطرح کردم که این بود« آزادی برابری با شورا با ارتش آزادیبخش ملی» این شعار مورد استقبال رزمندگان ارتش آزادیبخش هم قرار گرفته بود و در این مورد نامه ای هم به نشریه ایران زمین فرستادند که درج شد. اما هیچ وقت نه در تبلیغات رادیو و تلویزیونی نه در تبلیغات مکتوب نه در هیج تظاهراتی این شعار  که در واقع چیزی نبود جز تاکید بر استراتژی و اهدافی که عالیجناب مدعی آن بودند، شینده و دیده نشد. نباید پرسید چرا؟ حالا دیگر دلیلش البته معلوم است دعوای ایشان سر رهبر و مالک الرقاب شدن بود که خمینی «غصب کرده بود» و «شورا، پورا» می شود گفت که حتی از قبل از انقلاب ایدئوژیک «مالیده» بود و با انقلاب ایدئولوژیک و تبدیل شدن هدف محاهدین از مبارزه برای آلترناتیو جایگزین،به معرفی « رهبری ذیصلاح» دیگر شورا در واقعیت امر، موضوعیتی جز به کار گرفته شدن مثل مهر پلاستیکی در جهت تایید اهداف مجاهدین نداشت.
مخاطبان بر گزیده شده در پایان پیام یک و اقعیت دیگر را هم عریان می کند و آن محدوه نفوذ رهبر است. واقعیت این است که محدوده نفوذ و تاثیر گذاری ایشان هم بیشتر از محدوده مخاطبان برگزیده در این پیام  نیست. رهبر با این انتخاب به طور ناخواسته بریدن از مردم یا نا امیدی از مردم و قطع ارتباط خود با مردم را هم به نمایش گذاشته است. این البته بارها در گذر رویدادها ثابت شده است و البته تقصیر از مردم نیست، تقصیر از این طرف قضیه  است که با خود خواهی ها و خود محور بینی ها و نابردباری ها و پرخاشگری ها و حرمت شکنی ها و مخدوش کردن مرز منتقدان با کارگزاران رژیم، با بی اعتنایی به وجوه و اشکال متنوع مبارزات مردم با رژیم، این گسست را به وجود آورده اند. نگرانی من در مورد ویژگی شخصیتی و نگاه مسعود رجوی به مردم اول بار بعد از سفر او از فرانسه به عراق برای اقامت در آن کشور و وقتی شروع شد که جناب ایشان در زیارت مرقد اما حسین سه بار «هل من ناصرا ینصرنی» گفت که بار سوم آن با غیظ و غضب و دندان قروچه همراه بود و من به این فکر فرو رفتم که آدمی با این گرایشات مذهبی و خود را در جای اما حسین قرار دادن و با این غیظ و غضب که نسبت به مردم و متوجه مردم بود، آیا می تواند واقع نگر باشد و آیا واقعا می تواند مردم را درک کند و دوست داشته باشد و آنها را با توجه به شرایط، به بسوی مبارزه یی سازمان یافته هدایت کند؟ مبارزه یی برای کسب حقوق پایمال شده خودشان توسط رژیم خمینی و اعمال اراده در تعیین و تغییر قدرت سیاسی نه چیز دیگر.

http://www.hambastegimeli.com/node/918 -1
بیانیه تیرماه سال 1383 شورای ملی مقاومت-2
پ – 27 آذر 1387 – 17 دسامبر 2008

vendredi, décembre 05, 2008

ایران سرزمین بیکران - کاری میهنی و مردمی از همای مستان



ایران سرزمین بیکران - کاری میهنی و مردمی از همای مستان

ای سرزمین بیکران/ای یادگار عاشقان/ ای خفته درمیان تو/ صد قلب مهربان تو/ هزاران شیهد بی گناه نوجوان




مرگ بر رژیم ضد ایرانی و مردم ستیز وآزادی کش آخوندی -اسلامی

زنده باد آزادی
.

mercredi, décembre 03, 2008











ایرج شکری

آخوند وحید خراسانی سنی ستیز،نعل وارونه میزند

اخیرا در سایت اینتزنتی امروز وابسته به جناح توسری خورده و اصلاح طلب شده رژیم، خبری دیدم راجع به «توصیه آیت الله وحید خراسانی در مورد تعامل با اهل سنت»(1) ادامه مطلب را که می خواندم دیدم که استفتا و پاسخی است که از سوی دفتر آخوند متبکر مستبد وحید خراسانی صادر شده است. ظاهرا گروهی استفتا کرده اند که :« ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می کنند و آنها ما را کافر می دانند و می گویند شیعه کافر است. در اینصورت آیا ما هم می توانیم با آنها معامله به مثل کنیم و همانطوری که آنها ما را کافر می دانند ما هم با آنها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید. امضاء: جمعی از مؤمنین». این آخوند در پاسخ به این «استفتا» با لحنی که مطلقا با توصیه های چندی پیش(2) او در مورد بریدن نفس و سرکوب کردن کسانی که برتری فقه شیعه را قبول ندارند سازگاری ندارد، توصیه کرده است که نه خیر هرکس شهادتین خود را بگوید مسلمان است و با آنها با ملاطفت رفتار کنید و اگر مریض شدند به عیادتشان بروید و... اما من شک دارم که اصلا مساله استفتایی در کار بوده باشد، بلکه انتشار این استفتا و پاسخ به ظاهر مهربانانه این آخوند مرتجع برعکس برای دامن زدن به تعصب توده های عقب مانده علیه سنیان و ارعاب آنان است. حوزویان یک جنگ تبلیغاتی شیعه علیه سنی براه انداخته اند که در این غوغای تنش در سیاست خارج رژیم برسر مساله فعالیتهای اتمی رژیم و مسائل و مشکلات داخلی از نظرها دور مانده و تنها گاه ممکن است کسانی که با اینترنت سر و کار دارند به طور تصادفی به این جنگ تبلیغاتی برخورد کنند و مثلا به ببینند که شیعه نیوز انیشتین را هم شیفته فقه شیعه و احادیث نقل شده در بحارالنوار ملا محمد باقر مجلسی یافته است(3).مساله در خور اهمیت و خطرناک این است که همین تبلیغاتی که آخوندها و آیت الله عظمی هایی نظیر و حید خراسانی مرتجع و آن آخوند دریده مهدی دانشمند می کنند ممکن است سبب شعله ور کردن خشونتهای ناشی ازتعصبات مذهبی و جنگ پوچی بین شیعه و سنی در مناطقی از کشور شود که بی تردید بازندگان آن از هر دو طرف اکثرا همان تودهای محروم، اما عقب مانده و معتصب خواهند بود. نشانه چنین خطری در همین «استفتا» منتشر شده از سوی دفتر وحید خراسانی خبیث که به نظر من هدفی جز ارعاب سنیان کشور را ندارد می شود دید؛ در آن جمله که آمده است: « آیا ما می توانیم با آنها معامله کفار کنیم». نکته مهم در اینجا است که در برابر کفار نامیده شدن گروهی که شیعه هستند، گروه شاکی به عمل متقابل و برچسب زدن راضی نیست، بلکه می خواهد وارد عمل شده و با گروه برچسب زننده «معامله کفار» کند! معامله با کافر هم که معلوم است یعنی چه. یعنی کشتن و غارت اموال و تجاوز به زنان و دختران آنها، همچنان که در صدر اسلام و براساس سیره نبوی و اسلام ناب محمدی معمول بود. از همین یک جمله در واقع می شود شأن نزول انتشار این استفتا و جواب آن را فهمید. و معنی آن این است که این آخوند متکبر مستبد می خواهد به سنیان حالی کند که: حواستان جمع باشد زیاد زبان درازی نکنید، و الا فتوا می دهم که مردم با شما معامله یی بکنند که با کفار باید کرد. سنیان کشور بسیاری از اعمال خرافی و ابلهانه یی را که سنگ و ساروج نهاد بد نهاد روحانیت شیعه را برپا می دارد قبول ندارند، به خاطر همین است که پیروان مذهبت تسنن از سوی نظام« اسلامی» زیر فشار دائمی هستند و حتی در مناطق سنی نشین کشور به آنها اجازه ساختن مسجد داده نمی شود.
http://emruz.net/ShowItem.aspx?ID=19004&p=1 -1
:-2
http://iradj-shokri.blogspot.com/2008_04_01_archive.html
:3
http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/01/blog-post.html






پ-3دسامبر2008 - 13 آذر 1387

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن