samedi, avril 26, 2008

تغيير حكم آيت الله، از سركوب كردن، به تظلّم، شكوفايي علمي دوره فتحعليشاه و استفتائات از مقام ولايت فقه و علماي حوزه علميه قم

ايرج شكري

تغيير حكم آيت الله، از سركوب كردن، به تظلّم، شكوفايي علمي دوره فتحعليشاه و استفتائات از مقام ولايت فقیه و علماي حوزه علميه قم

چند روز پيش در مطلبي با عنوان « منطق مردان خدا سركوب كردن، نفس بريدن»(1) به صحبتهاي آخوند وحيد خراساني كه از «آيت الله العظمي.» ها و از خنّاسان خبيث پرورش يافته در حوزه تاريك انديشي و ارتجاع در قم است، اشاره كرده بودم، اخيرا حوزه نيوز، سخنراني تازه يي از او در برابر طلاب را گزارش داده كه اگر چه « معظم‌له.» همچنان گنده دماغ و متكبر، در موضع يك فقيه شيعه است، اما اينبار، استراتژي نفس قطع كردن و سركوب كردن چند روز قبل را، به استراتژي «دفاع از مظلوميت شيعه و فقه شيعه.» تغيير داده است. حوزه نيوز روز 5 ارديبهشت گزارش داده است كه او روز دوشنبه(2 ارديبهشت) در سخناني در درس خارج فقه در مسجد اعظم قم، علماي اهل سنت را به «مناظره علمي فقهي و اصولي» فرا خوانده است تا به آنها« جامعيت فقهي و اصولي شيعه.» را ثابت كند. او در همين سخنراني گفته است:«وقتی نسبت کتابی مثل کتاب شيخ انصاری(ره) با بالاترين کتابی که در آن فرقه[ مذهب تسنن] نوشته شده را می‌سنجيم، متوجه می‌شويم که تفاوتشان از کف اين مسجد تا سقف آن است.». او بعد از اين مقايسه «علمي.» ياد آور شده است كه« مذهب شيعه در اثر جهل ما مظلوم است و وقتی کسی به کنه فقه و اصول برسد اين مطلب را به دست خواهد آورد.» و به جاي توصيه به سركوب كردن و نفس قطع كردن مخالقان شيعه - كاري كه در جلسه درس و سخنراني قبلي كرده بود- تاكيد كرده است كه:« وظيفه شما در اين زمان اين است که در اين مذهب و اصول و فروع آن قوی شويد تا بتوانيد با قدرت علمی اين مظلوميت را رفع کنيد.»(2). پرسيدني است كه فرض كنيم كه تفاوت كتاب آن شيخ انصاري، با بالاترين كتاب نوشته شده در مذهب تسنن از كف ‌آن مسجد تا سطح كره ماه باشد، اين چه دردي از هزاران گرفتاري و درد بي درمان مردم ايران و يا مسائل كشورهاي مسلمان يا جامعه بشري را حل مي كند؟ در حالي كه بزرگترين مشكل جامعه بشري امروز فقر روز افزون مليونها انسان است؛ در حالي كه به گروه اندك ميلياردرها هم افزوده مي شود؛ مساله آلودگي محيط زيست و افرايش گرماي كره زمين و پيامدهاي آن؛ كمبود آب آشاميدني سالم براي ميليونها انسان در كره زمين از جمله در مناطقي از ايران خودمان مثل بلوچستان و حتي حومه برخي شهرهاي بزرگ مساله است؛ رنج بردن ميلونها انسان از بي سوادي از جمله در ايران خودمان كه هنوز اين مشكل ريشه كن نشده ، گراني كه در كشور بيداد مي كند، فقر و فساد و اعتياد كه در كشور گسترده شده، براي كدام يك از اينها در«علم نهفته» در آن كتاب كه عظمتش ازكف مسجد تا سقف آن است و فقه شيعه راه حلي ارائه شده؟ تا آن جا كه به مشكلات كشور بر مي گردد 30 سال است كه تمام امور در دست روحانيت شيعه بوده و بنا بر نظر«علماي اسلام» و بر اساس احكام شرع اداره شده و براي اين كه قدرت در انحصار روحانيت بماند تا بر مردم اعمال ولايت كند و احكام اسلام در همه جا جاري شود، جوخه هاي شبانه روزي اعدام هزاران تن جوان و نوجوان و دختر و پسر و هزاران مبارز و آزاديخواه ايراني را، همان گونه كه خواست خميني بود، درو كردند و 8 سال هم براي گريز از پاسخ دادن به «خواستهاي رفاهي»(مجله پيام انقلاب متعلق به پياه پاسداران شماره 16 مرداد سال1361 )3))
به جنگ ويرانگري ادامه دادند كه در پوشش آن اعتراضات مردم را سركوب بكنند، حال اين فقهي كه عظمتش به اندازه از كف تا سقف مسجد اعظم قم است، به چه كار مي آيد؟
اما اين شيخ مرتضي انصاري، متعلق به قرن 19 ميلادي و حدود 150 سال سال پيش است(4) و در زمان فتحعليشاه مي زيسته است. بنا بر آنچه در سايتهاي وابسته به حوزه جهل و خرافه و تاريكي انديشي و ارتجاع و سايتهايي كه از آموزشهاي آخوندي تغذيه مي شوند و آن را تبليغ مي كنند او در در سال 1214 قمري «روز عيد غدير در دزفول» متولد شده است. در سايت حوزه نت، كه آن هم متعلق به به حوزه علميه قم است در مورد زندگينامه او آمده است: «مادر شيخ قبل از تولد وي، شبي حضرت امام صادق عليه السلام را در عالم رؤيا مي بيند كه قرآني طلاكاري شده به او داد. معبرين خوابش را وعطاي امام را به فرزندي صالح و بلند مرتبه تعبير كردند و چنين شد كه جهان تشيع مفتخر به وجود اين شخصيت گرديد، كه از نسل جابربن عبدالله انصاري، فرزندي پابه عرصه گيتي بگذارد كه استمرار بخش خط ولايت امت باشد.»، در زندگي نامه او، به نكته يي اشاره شده كه مي توان فهميد كه اوضاع به لحاظ سطح آگاهي حتي در خانواده اين «عالم بزرگ» جهان تشييع، چگونه بوده است در سايت« تبيان نت.»(5) آمده است« شيخ در سن 25 سالگی با دختر اولين استاد خود- شيخ حسين- ازدواج كرد. اولين ثمره اين ازدواج پسری بود كه پس از رفتن شيخ انصاری به مسافرت متولد شد چون هنگام تولد دو دندان داشت، بنا به عقايد خرافی پير زنان قديم ، چنين طفلی بد يمن خواهد بود . مامای ِ نادان دندان های طفل چند روزه را كشيد و كودك بيچاره از اين صدمه مرد». در همين سايت تبيان، در مورد اوضاع علمي ايران در زمان شيخ انصاري آمده است:« قرن سيزدهم مصادف با قرن نوزدهم ميلادی و ظهور علوم و پيشرفت صنايع جديد دراروپا بود ، اما مسلمين عموما و ايرانی ها خصوصا از اين علوم و صنايع جديد بی بهره بودند.». اما«علومی» كه در اين قرن به بنا نظر دست اندركاران سايت تبيان در ايران پيشرفت چشمگير و شايسته ای داشت فقه و اصول بود كه توسط«دانشوران صاحب نامی مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء متوفای 1228 ق و سيد علی طباطبايی( صاحب رياض) متوفای 1231 ق و فرزندش سيد محمد مجاهد متوفای 1242 ق كتاب های معتبری به روش استدلالی و با استفاده از قواعد اصول در احكام شرع- فقه- تاليف شد.». خيلي جالب توجه است كه در عصر شكوفايي چنين «علومي» در ايران، در خانواده يكي از بزرگترين علماي اين«علوم» ، دندان نوزاد نگونبخت را قابله يي از جا در مي آورد تا «بد يمني.» را دور كند و كسي هم مانع او نمي شود. آن چه در مورد كرامات اين مرتضي انصاري در سايتهايي كه به آن اشاره شده مي توان ديد، چيزي جز جهل وخرافات نيست و شگفت انگيز اينكه در فرهنگنامه اينترنتي ويكي پديا، در معرفي اين آخوند آمده است كه او تنها كسي است كه در زمان غيبت كبري امام زمان را ديده است. بعد از حدو صد و پنجاه سال از آن دوره، اگر به قسمت پرسش و پاسخ، يا استفتائات، در سايتهاي حضرات آيات عظام سري بزنيم مي بينم كه آخرين و تازه ترين پديده فن آوري ارتباطي يايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست ويكم، يعني اينترنت، هم اكنون توسط عناصر به شدت عقب مانده ، در جهت القاء افكار پوسيده و گنديده يي كه اصلا به دنياي ديگري تعلق دارند مورد استفاده قرار گرفته است. از رهبر كشور كه اختياراتش، بيش يك شاه مستبد است، و ساير آيت الله عظمي هايي كه به اصطلاح بزرگان ديني كشورند همگي بشدت عقب مانده مرتجع اند . مثلا يكي از خامنه اي، «مقام معظم رهبري»، سوال كرده است كه، در قطار كه در حركت است و تغير جهت مي دهد و نمي شود، جهت قبله را تشخيص داد، اگر شخص موقعي كه به توالت مي رود، روبه قبله باشد اشكال دارد؟ مقام معظم رهبري هم پاسخ داده است كه چون نمي داند، اشكالي ندارد. يا سولاتي در مورد مسائل روز كه مثلا استفاده از نرم افزارهايي كه قفل آن شكسته شده و در ايران تكثير شده جايز است يا حرام است. پاسخ «آيت الله العظمي» مكارم شيرازي اين است، آنچه كه آمريكايي است چون به كفار حربي تعلق دارد، جايز است. براي مواردي مثل اين سوال اخير ما چه احتياجي به اين همه آيت الله داريم كه هر كدام نظري دارند و هر «مقلدي.» هم از يكي از آنها تقليد مي كند؟ هم چنان كه دهه ها در ايران كتابهاي خارجي بدون رعايت كپي رايت، ترجمه و شده و هنوز هم مي شود، كسي هم هچ وقت نپرسيده و نمي پرسد كه حق مولف يا كپي رايت رعايت شده يا نشده، در مورد نرم افزار هم اگر ايران چنين مقرارتي را نپذيرفته و جرمي در ايران بحساب نمي رود و توليده كننده خارجي هم اگر نمي تواند يقه موسسه توليد كننده ايراني را بگيرد، آيت الله اين وسط چكاره است؟ همين آخوند وحيد خراساني، سايت اينترنتيش، به جز زبان فارسي به 8 زبان ديگر، قابل ديدن است( كه در آن رساله و سخنرانيهايش قرار دارد) و به همه اين زبانها هم صفحه يي براي پاسخگويي به سوالات دارد، پول گرداندن اين سايتها اگر از «وجوهات شرعي» هم تامين شده باشد، اين پولها را نمي شد در راه بهتر و مفيد تري خرج كرد؟ سايت خامنه اي به 5 زبان ( فارسي، عربي، انگليسي، فرانسه، اردو) است. براي پايان مطلب چند پرسش و پاسخ از آيت الله العظمي هاي مرجع تقليد ذكر مي شود (6). در سايت وحيد خراساني سوالها و جوابهاي داده شده، روي سايت قرار داده نشده، و جوابها به آدرس ايميل سوال كننده فرستاده مي شود.

پاسخهاي سيد علي خامنه اي،«مقام معظم رهبري.» به استفتائات
س: رعايت جهت قبله در دستشويى قطار با توجه به تغيير مسير آن مشكل است لطفاً حكم مسأله مذكور را بفرماييد و آيا بر مكلّف واجب است كه جهت قبله را در آن مكان پيدا كند و بعد اقدام به رفع حاجت نمايد؟
ج) اگر جهت قبله را ندانيد، اشکال ندارد و تحقيق لازم نيست.

س: چگونه مى‌‌توان عسل، شيره و مانند آن را که در آن نجاستى افتاده پاک نمود؟
ج) اگر مايع نباشد، فقط همان قسمت نجس را با مقدارى از اطرافش برداريد و بقيه‌اش پاک است و اگر مايع باشد، قابل تطهير نيست.
س: اگر كودك دو و نيم ساله اقرار به نجس شدن جايى بنمايد در صورتى كه ما نيز شك داشته باشيم نظر شريف جنابعالى را خواستارم
.ج) قول كودك حجّت نيست.
س1: آيا به قصد لذت مرد مى‌تواند به عكس يا فيلم همسرش نگاه كند؟س2: اگر همسرش فوت كرده باشد حكم چگونه است؟
ج) نگاه به فيلم يا عكس همسر با قصد لذت مطلقاً جايز است.
استفاده از سرمه براى خانم‌ها س: آيا براى خانم‌ها استفاده از سرمه‌ى چشم در صورت رؤيت آن توسط نامحرم اشکال دارد؟
ج) اگر زينت باشد و موجب جلب توجه نامحرم گردد، اشکال دارد
محدوده حجاب صورت براى زن
س: آيا چانه جز محدوده حجاب زنان به حساب مى‌آيد؟ اگر به حساب مى‌آيد لطفاً محدوده آن را مشخص كنيد.
ج) چانه نيز جزو صورت محسوب شده و مقدارى از آن كه در ظاهر صورت قرار گرفته پوشش لازم نيست ولى زير چانه بايد پوشانده شود.
پوشاندن زينت و آرايش بانوان
س: آن مقدار از زيور زنان كه ظاهر است مثل حلقه نامزدى، آرايش معمولى ابروان و ... آيا واجب است پوشانده شود؟
ج) هر آنچه عرفاً زينت محسوب مى‌شود بايد از نگاه نامحرم پوشانيده شود.

س: حكم حضرتعالى درباره تاتو كردن ابرو براى زنان چيست؟
ج) مانع ندارد، و اگر در نظر عرف زينت محسوب مى‌شود بايد از نامحرم بپوشانند.
س1: تراشيدن صورت با تيغ يا ماشين اصلاح چه حكمي دارد؟ج) بنابر احتياط واجب، تراشيدن ريش و يا كوتاه كردن آن به گونه‏اى كه از نظر عرف ريش‏تراشى بر آن صادق باشد جايز نيست.س2: تراشيدن موهاى صورت و باقى گذاشتن موهاى روى چانه (كه اصطلاحاً به آن ريش فرانسوى يا پرفسورى مى‏گويند) چه حكمى‏ دارد؟
ج) تراشيدن مقدارى از ريش، حكم تراشيدن تمام آن را دارد و بنابر احتياط واجب، جايز نيست.
س: در بين دوستان شنيده‌ام كه پسر مى‌تواند براى يكبار ريش‌هايش را با تيغ بزند (براى درست رشد كردن ريش). آيا اين درست است؟
ج) تا وقتى كه مويى به صورت نروئيده است، كشيدن تيغ مانعى ندارد ولى اگر مو بر صورت روييده باشد ـ ولو به شكل پراكنده و كم ـ كشيدن تيغ، بنا بر احتياط جايز نيست.

س: آيا استخاره كه در برخى سايت‌ها است مى‌تواند ملاک قرار گيرد؟
ج) اگر طبق روش‌هاى معمول است مانعى ندارد.

ناصر مكارم شيرازي « آيت الله العظمي
سوال - جناب مکارم حکمي بدين مفهوم داده بودند که نمي توان از سي دي هاي قفل شکسته استفاده نمود؛ تقريبا همه نرم افزار هاي خارجي که استفاده مي کنيم (ويندوز فلش فتوشاپ و ...) قفل شکسته هستند. قيمت واقعي آنها در حدود 500-600 $ است و امکان پرداخت آن در ايران تقريبا غير ممکن است و در تمام مکانها قيمت بهاي آن به شرکت سازنده پرداخت نميشود فکر مي کنم در ساخت اين سايت هم از سيستم عامل و چند نرم افزار طراحي وب زبان برنامه نويسي اي استفاده شده لطفا حکم ما را در اين ضميه بفرماييد
جواب- چنانچه مربوط به كشورهاي محارب مانند آمريكا بوده باشد اشكالي ندارد.
سوال - اگر فقط ميتوان از سي دي ها و نرم افزارهاي كافر محارب رايگان (يا باقيمت كم) استفاده كرد. پس نمي توان از كامپيوتر هيچ استفاده اي كرد زيرا حتي حق امتياز ويندوز را به مايكرو سافت نداديم . و فكر نمي كنم كه شما هم اين كار را كرده باشيد.
جواب- معروف است كه آن شركت يك شركت آمريكايي است و آمريكا كافر حربي محسوب مي شود.
سوال- پيرونامه شماره ....... به استخضار مي رساند يكي از دوستان بنده از مرجعي تقليد مي كند كه رايت هرنوع سي دي را جايز مي داند. اگر ايشان به بنده سي دي هديه كننداز تظر شما چه حكمي دارد.
جواب- در صورتي كه بدون مجوز صاحبان اصلي آن كپي شده باشد استفاده از آن جايز نيست
سوال - نظر جنابعالي درمورد جهاني شدن ومسائل پس ازآن در مورد کشوري مانند ايران چيست؟ و وظيفه ما چه مي باشد-
جواب - بايد علماي اقتصاد كه اهل خبرهء اين كار هستند به اتفاق سياستمداران خبره اين موضوع داد دقيقاً بررسي كنند. اگر به نفع مردم بود آن را دنبال كنند در غير اينصورت از آن بپرهيزند
صافي گلپايگاني « آيت الله العظمي.


سوال - وضو با لاك چگونه است؟
جواب – بسم الله الرحمن الرحيم. اگر لاك مانع سيدن آب وضو و عسل باشد موجب بطلانشان است.
سوال – اگر يك كودك يك ماهه را از بهزيستي به فرزند خواندگي بگيريم و امكان محرميت از طريق شير دادن نباشد و از طرفي نخواهيم كسي متوجه شود كه اين كودك، فرزند ما نيست، محرميت اين كودك چه حكمي دارد؟ براي محرميت چه بايد كرد؟
جواب – مراد از كودك را كه پسر يا دختر است بنويسيد تا جواب داده شود كه اگر دختر است، با عقد موقت براي پدر كسي كه اورا گرفته به او محرم مي شود و اگر دسترسي به پدر وي ممكن نيست بايد به اذن مجتهد جامع الشرايط، باشد؛ ضمنا مخفي كردن اين كه كودك فرزند شما نيست جايز نمي باشد.
ملاحظه مي شود كه در اين سوال شرعي، مردي كه دختر بچه يك ماهه يي را بفرزندي قبول كرده است، به خاطر اين كه حل مساله «محرم» بودن با آن دختر بچه يك ماهه كه از طريق شير خوردن(رضاعه) بچه از سينه همسر او كه سبب مي شد به لحاظ شرعي مثل مادر او شود، ممكن نيست، بايد اين دختر يك ماهه را به عقد موقت پدر خودش در بياورد تا آن بچه يك ماهه در موقعيت زن باباي او قرار بگيرد و مساله حل شود – توضيح از نگارنده
سوال - حكم باز كردن شطرنج در جامعه امروز بدون شرط بندي چيست؟
جواب – بسم الله الرحمن رحيم. بازي شطرنج و هرچيزي كه آن قمار محسوب شود حتي بدون برد و باخت حرام است والله العالم.

موسوي اردبيلي «آيت الله العظمي.
سوال - آيا با آب استنجاء مي توان وضو و غسل به جا آورد و يا نجاستي را برطرف نمود؟
پاسخ – با آب استنجاء وضو گرفتن و غسل كردن صحيح نيست. رفع نجاست هم با آب استنجاء خالي از اشكال نيست.
استنجا بنا بر مفهومي كه در فرهنگ بزرگ سخن براي آن آمده است، به معني پاك كردن موضع مدفوع و ادرار است. احتمال دارد در اينجا به معني كلي آبي كه با آن چيز نجسي شسته شده را بدهد، اگر چه با توجه نبوغ مسلمين مومن و متعبّد، براي رفع شكيّات مطرح كردن اين سوال به همان مفهومي كه در فرهنگ سخن براي استنجاء بكار رفته را هم از سوي آنان، ممكن مي كند. فقط مي ماند اين سوال كه در كجاي ايران مي شود كسي را پيدا كرد كه با آبي كه طهارت گرفته و معقدش را شسته، بخواهد وضوع بگير يا غسل كند. شايد بعضي از اين سوالات براي دست انداختن آخوندهاي گنده دماغ متكبر مطرح شده باشد- توضيح از نگارنده
سوال – آيا تفاوتي بين شيعه و سنّي در عدم جواز تشريح جسد وجود دارد؟
پاسخ - با وجود جسد غير مسلمان از جسد مسلمانان(شيعه يا سني) استفاده نشود.

منابع:
http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/04/blog-post_20.html -.1مقاله قبلي نگارنده
يك مرتضي انصاري قمي هم از آخوندهاي قم بوده است كه در سال 1350 مرده است. حوزه نت در شرح حال آن «عالم رباني» و خدمات او به اسلام ياد آور شده است كه او در غالب مسافرتهاي تبليغي اش اثر نيكويي در مبارزه با شيخيها و صوفيها و بهائيان و كمونيستها به جا گذاشت و در ضمن با مكاتبه با نخست وزيري در زمان شاه، موفق شد، موافقت دولت را براي واگذار كردن بخشي از وزارت داريي براي ضميه كردن و بزرگ كردن مسجد ارگ جلب كند. خميني هم از او تقدير كرده بود
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=3145 5-. تبيان

براي رفع شبهه در مسائل شرعي به ويژه آداب تخلّي و مساله مهم طهارت و نجاست در بلاد كفر، از طريق حوزه نيوز كه نشاني آن در زير آمده است، مي توانيد، به پايگاههاي اطلاع رساني «علماي اسلام» وارد شده و سوالات،«علمي» خود را مطرح كنيد و نيز با مطالعه پاسخ به استفتائات ساير مؤمنين، از ارشادات حضرات مراجع تفليد، كسب فيض كنيد
http://www.hawzahnews.com/links.aspx - 6.
پ - 7 ارديبهشت 1387 - 26 آوريل 2004

jeudi, avril 24, 2008

ايرج شكري - واكنشي كوتاه به مطلبي و مشتي بر دهان سربازان گمنام امام زمان



ايرج شكري

واكنشي كوتاه به مطلبي و مشتي بر دهان سربازان گمنام امام زمان

در واكنش به مطلب تند و پرخاشگرانه من به يك كاربر بي نام در وبلاگ دريچه زرد،كه به روش پاسدار شريعتمداري دركيهان تلاش كرده بود به خاطر آن چه من در مقاله تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه نوشته بودم براي من پرونده سازي بكند، خانم دكتر زري اصفهاني با نقل تحريف شده مطلب من، مطلبي در وبلاگ خود نوشت( كه متن آن در زير آمده است)، كه به اعتقاد من هدفي جز باز كردن صفحه يي براي درج(كامنتها)ي متعدد در توهين به من نداشت. من هم آنها را خواندم. جز دو سه موردي بقيه برآورنده هدفي بود كه مطلب به خاطر آن نگاشته شده بود. قصد نداشتم و ندارم نه جوابي به آن نوشته و نه واكنشي به نظرآن كار بران نشان بدهم . فقط تاكيد مي كنم كه از آن چه در واكنش به آن«كامنت» نوشته بودم يك كلمه هم عقب نشيني نمي كنم و اگر لازم بدانم تند تر و پرخاشگرانه تر از آن راهم خواهم نوشت و ترسي از هيچ سگ پدري ندارم. بايد روش منحوس پروند سازي تعطيل و در اين مكتب كه جوهر تفكري كه پشت آن است، از همان ريشه بر آمده كه تفكر سازندگان «تاريكخانه اشباح» تخته شود. آن چه باعث شد من اين مطلب را بنويسم. مطلبي بود كه سايت سربازان گمنام امام زمان، ديدبانان هميشه بيدار رژيم بيدادگر و ارتجاعي ومنحوس اسلامي، كه خميني پليد آن را با ملاخور كرن انقلاب مردم ايران، و با سوء استفاده از احساسات مذهبي مردم بنيان گذاشت در اهانت به به خانم دكتر زري اصفهاني نوشته بود. خُب اولا از اين بابت ايشان بايد خوشحال باشد، چون خيالشان راحت است كه سربازان گمنام امام زمان هيچ گونه امكان ايجاد تفرقه بين او و دوستان و همفكرانش را ندارند. اما آنها خانم دكتر اصفهاني و ايرانيان متعلق به جبهه اوپوزيسيون را كه جانشان در خطر بوده و ناچار به ترك يار و ديار شدند به اين متهم مي كنند كه به خاطر اين كه تحمل شرايط جنگ و شرايط سخت اقتصادي را نداشته اند، ميهن خود را ترك كرده اند. البته خود اين جنايتكاران هرزه زبان خوب مي دانند كه آن دسته از ايرانياني كه به خاطر شرايط سخت اقتصادي از ايران گريختند و به خاطر كشتار بي اماني كه رژيم در ايران راه انداخته بود، توانستند پناهندگي سياسي بگيرند، وارد فعاليت سياسي نشدند و به ويژه مثل خانم دكتر اصفهاني در برابر اين رژيم درنده خو، موضع سياسي نگرفتند. بعد هم كه آبها از آسياب افتاد، به ويژه بعد از روي كار آمدن خاتمي، خيلي از آنان دو گذرنامه يي شدند و به ايران مي روند و برمي گردند و از تفاوت قيمت ارز اروپايي و ريال هم بهره مند مي شوند. من نسبت به آنان هيچ كينه و خصومتي ندارم و حتي آنان را سرزنش نمي كنم. انسان براي زندگي كردن به دنيا مي آيد و نه براي جنگ و انقلاب، به خاطر همين جنگ و انقلاب براي بخش زيادي از مردم با ترس و گريز از آن همراه است، با اين تفاوت كه در انقلاب جان به لب رسيده ها يكباره خود را به دل طوفان مي زنند و به كام مرگ ميروند تا زندگي را از بيرون بكشند. نكته ديگر اين كه سربازان گمنام امام زمان، با اشاره غير مستقيم به مطلب من و آنچه كه كسي ديگري در جاي ديگري در نوشته هاي خود بكار برده بود، نوشته اند كه :«البته بحث ديگری هم در اين ميان در گرفته است كه مربوط به سگ و توله سگ و قلاده و پوزبند و تغوط كردن و اين قبيل است كه احتمالاً مربوط به حوزه ادبيات تبعيديان مبارز! می شود و يك مسأله يی خانوادگی است». خب ادبيات تبعيديان مبارز كه عمامه بسر و جزو «علما و فضلا» نيستند، به اندازه ادبيات آن آخوند معلم اخلاق دولت تحفه هزار سوم كه اصلاح طلبان را به دستمالي كه «پشت بچه را پاك مي كنند و مي اندازند دور» تشبيه كرد، (اصلاح طلباني كه «سيد اولاد پيغمبر» و از چهره هاي سر شناس خدمتگزار نظام مثل خاتمي در ميان آنان است)، كه بد نيست. سربازان گمنام هميشه بيدار حافط و نگهبان اين رژيم در اين زمينه درسي نمي توانند بما بدهند. ادبيات ما هر چقدر هم بد باشد، مثل ادبيات سربازان گمنام امام زمان، در بازجويي از زن سعيد امامي رذيلانه نيست، آنجاها كه به او تهمتهاي اخلاقي ميزدند و از جمله اين كه مي گفتند« تو افراد را چطور به سعيد وصل مي كردي؟» آن زن نگونبحت هم جواب مي داد« من كسي را به سعيد وصل نكردم»، سربازان گمنام امام زمان تاكيد مي كردند: « چرا سعيد عقب وا ميساد(وا می ایستاد) كاظمي جلو تو اين وسط؛ و تو اين دو تا رو از عقب و جلو بهم وصل مي كردي»، آن زن نگون بخت هم با گريه مي گفت «من زن شوهر دارم مسلمانم و...» و مني كه از اين رژيم و از جنايتكاري مثل سعيد امامي متنفر بودم، باشنيدن آن حرفها و آن بيدادي كه به آن زن بدبخت كه كتكش هم ميزدند روا مي شد، در اين سوي دنيا نمي توانستم از گريستن خود داري كنم و نتوانستم به ادامه آن گوش كنم . من نوار صوتي آن را در اينترنت يافته بودم. اگر چه اكنون فيلم آن را مي توان در يوتیوب ديد.

نكته ديگري را كه تنها ذخبره بي كران وقاحت در فرهنگ آخوندي، كه سربازان گمنام امام زمان از آن تغذيه مي شوند، مي تواند آفريننده آن باشد، در جملاتي مي شود ديد كه در آن با اشاره به نام برخي از هنزمندان استدلال كرده اند كه آنها در كشور مانده اند چون شرافت داشتند و آنها كه نماندند، نداشتند:« اما از نظر انسانی، تفاوت شعرا، اديبان، نويسندگان و اساتيد هنرمندی مانند سيمين دانشور، احمد شاملو، اخوان ثالث، محمود دولت آبادی، محمد نوری، شجريان، علی اشرف درويشيان و ... که در سالهای سخت بعد از انقلاب و در حال فشار اقتصادی و جنگی كه بر اين ميهن تحميل شد، در اين سرزمين و در كنار مردمشان ماندند، با كسانی كه به بهانه ی مبارزه، برای گذران بهتر زندگی به خارج گريختند و به اسم شاعر و اديب، دكان باز كردند در اين است كه اين بزرگواران شرافت داشتند و آن ديگران نه! به همين سادگی». طبعا هنرمندان و به ويژه نويسندگان كشور (كه يكبار وزارت اطلاعات توسط سربازان و سرداران گمنامش مي خواست شمار زيادي از آنان را در يك اتوبوس و دريك سفر ساختگي به ارمنستان با فرستادن اتوبوس به ته دره، سربه نيست كند)، زندگي دشواري را در رژيم اخنتاق وسانسور و سركوب گذرانده اند مي گذرانند  و با این همه، شوق خدمت به مردم و ميهن را از دست نداند و با فرهنگ سازي به اعتلاي فرهنگي كشور و ارتقا سطح آگاهي نسل جوان كوشيدند، ترديدي نست كه اينها انسانهاي شريفي هستند، اگر چه طبعا مي توان به خاطر اين يا آن موضعگيري و يا اين يا آن رفتارشان بر كساني در بين آنان ايراد گرفت. اما رنج بزرگ كساني مثل دولت آبادي و يا شاملو ، از شرايط جنگي و از بدي وضع اقتصادي نبود. از سانسور و سركوب اختناق بود. خود دولت آبادي يكبار تصريح كرد كه سياه ترين دوره سانسور در ايران دوره تكيه زدن مهندس ميرسليم، برپست وزارت ارشاد اسلامي بود و از مشقّتي كه به خاطر عدم اجازه تجديد چاپ آثارش كشيده بود ، سخن گفته است. جلد ششم كتاب كوچه شاملو، نزديك به دوازده سال، اجازه انتشار نداشت. امكان انتشار اين اثر ارزنده تحقيقي وفرهنگي همچنان با مشكل روبه روست. زندگي رنج آور سعيدي سيرجاني محقق و مورخ برجسته و نامه يي را كه او در آن مشكلاتي را كه وزارت ارشاد رژيم به دليل توقیف كتابها و عدم اجازه انتشار آنها براي او به وجود آورده بود شرح داده و از هموطنان مقيم خارج كشور استمداد مالي كرده بود بياد داريم؛ هم چنان كه ربوده شدنش توسط سربازان گمنام امام زمان و بعد اتهامات وزارت اطلاعاتِ تحت تصدي فلاحيان، مبني بر شركت او در جلساتي تحت عنوان «كشك و باد مجان خوري» و انجام «لواط» در آن جلسات را هم بياد داريم. هنرمندان سينماگر كشور تحت فشار دائمي هستند، و يك آدم نفهم كه لياقتي بيشتر از نوحه خوان دسته سينه زني شدن ندارد، شده وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي. ارشاد اسلامي اصلا خود يعني اختناق نَفَس بُر. از آخرين مشكل آفرينهاي قاطرچي وزير ارشاد اسلامي شده، براي سينما گران، ممنوع كردن فيلم خوب علي سنتوري ساخته مهرجويي است و اين يعني به باد دادن هزينه و زحمتي كه براي تهيه آن فيلم بكار رفته بود. با اين وضع واقعا آيا براي فيلم سينمايي ساختن بدون داشتن يك انگيزه بسيار قوي، انگيزه عشق به مردم و احساس مسئوليت براي پيشرفت و اعتلاي جامعه، مي شود كسي جرأت كند و اقدام به فيلم ساختن بكند؟ اگر از نظر سربازان گمنام امام زمان، اين شخصيتها كه از آنها نام برده اند، بزرگوار ند و بزرگواريشان هم به خاطر تحمل شرايط سخت اقتصادي و شرايط جنگ بود، چرا در آن سالها و این همه سال، به آنها- كه مردم مشتاق ديدن چهره و شنيدن آواز يا شنيدن سخنانش بودند-، اجازه حضور در تلويزيون داده نشد. راديو و تلويزيون متعلق به مردم است و اين رژيم سه دهه است كه از آن استفاده انحصاري مي كند. واقعا چقدر از شاملو در «صدا و سيما» صحبت شده و بعد از مرگ شاملو - كه او را بعد از حافط بزرگترين شاعر ايران مي دانند - چقدر در «صدا و سيما» از او تجليل شده ؟ چرا از آن شاعري كه چندي پيش در گذشت(قيصر امين پور) و كسي شعري از او به خاطر ندارد، اين همه خامنه اي و خاتمي تا سپاه پاسداران پيام فرستادند، اما در درگذشت شاملو، جز پيام كوتاه تسليت مهاجراني وزير ارشاد، وقت، در ام القراي اسلام، صدايي از كسي شنيده نشد. آيا از نظر «برادر حسين» نماينده «مقام معظم رهبري» در كيهان و دستيار سعيد امامي در ساختن برنامه هويت ، شاملو، جزو بزرگواران است؟ هنوز هم عناصر حرمزاده پيرو ولايت فقيه گاه و بيگاه سنگ قبر شاملو را مي شكنند. از «نظر انساني»، بي شرافت كساني هستند كه سي سال است كه اهرمهاي قدرت را در ايران بدست دارند و جز جنگ و ويراني و گراني فساد چيزي براي ايران و ايراني به بار نياورده اند. بي شرافت كساني هستند كه با شعار جنگ جنگ تاپيروزي و فتح قدس از راه كربلا، هشت سال كشور در كام آتش جنگ فرو بردند وچند صد هزار كشته و ببيش از يك مليون زخمي و معلول براي مردم ويراني دهها شهر و روستا را سبب شدند. هر روز وقتي به گفته هاي بالاترين مقامات و يا اين محفل و آن محفل سياسي رژيم نگاه ميكني‚ ازپيدايش «مافيا» ي تازه يي خبر مي دهند، آخرين آن هم مافياي دخانيات است. همه اين مافيايي ها هم يه نوعي دمشان به اين يا آن مركز قدرت سياسي يا سپاه پاسداران بسته است. بي شرافت كسانيكه هستند كه به چيزي جز انحصار قدرت و غارت دارائيهاي كشور و انباشتن ثروت فكر نمي كنند و حاصل حاكميت ضد ايراني و ننگينشان، فقر و فساد و اعتياد و فحشا، فروريختن پايه هاي اخلاقي در جامعه، گرايش جوانان به شيطان پرستي و... است، بي شرافت گردانند گان رژيمي هستند كه كارگران شريف و زحمتكش را به خاطر آن كه خواهان ايجاد سنديكا هاي خودشان هستند تا بتوانند خواستهاي خود را يك كاسه و مدون كرده و از حكومت مطالبه كنند، به زندان مي افكنند. بيشرافت دست اندركاران رژيمي هستند كه زناني را كه مي خواهند يك انسان و شهروند براير يك مرد به حساب بيايند، دستگير مي كنند و به زندان و شلاق محكوم مي كنند، رژيمي كه سني مذهبان كشور را كه اكثرشان در مناطق محروم به سر مي برند، به خاطر سني بودنشان تحقير مي كند. رژيمي كه شخصيتهاي سياسي شناخته شده كشور را كه نه در مسلماني وشيعه بودنشان ترديدي هست و نه در سابقه فعاليتهاي سياسي شان كه هميشه بر مبارزه «قانوني» تاكيد داشته اند، مورد يورش و بي احترامي قرار مي دهد، مثل آن چه كه عوامل سركوب در يورش به خانه آقاي بسته نگار، در اواخر اسفند سال 79 كردند و به آنها اتهام فعاليت براندازي زدند، در حالي در اصل اين اقدام براي گند زدن به اعتبار خاتمي صورت گرفت كه در آستانه سفر به مسكو بود.
من در مطلبي كه دو سه سال پيش با عنوان «يادداشتي ايراني بر رويدادي اروپايي»(*) به مناسبت تشيع جنازه نيكلا كاليپاري، افسر سرويس امنيت خارجي ايتاليا نوشته بودم، عمل كرد دستگاه اطلاعاتي يك كشور اروپايي را با وزارت اطلاعات رژيم جمهوري اسلامي مقايسه كرده بودم. او كه يك سرهنگ سرويس ضد جاسوسي ايتاليا بود، براي آزاد كردن يك خبرنگار ايتاليايي، خانم ژوليانا سگرنا كه در عراق ربوده شده بود به آن كشور رفته بود و موفق به تماس با آدم ربايان و آزادي آن خبرنگار شد. بعد از آزادي او، در راه انتقال آن خبرنگار به فرودگاه وقتي سربازان آمريكايي به اشتباه( سوء ظن هايي هم در عمدي بودن ماجرا مطرح شد) اتوميبل آنها را به گلوله بستند، او پيكر خودش را سپري در برابر گلوله ها براي حافظت جان آن خبرنگار كرده بود. او در اثر اصابت گلوله كشته شد اما خبر نگار زنده ماند. مردم ايتاليا، از او مثل يك قهرمان تجليل و در مراسم تشيع جنازه او شركت كردند و موقع عبور تابوتش از برابر آنان براي او كه جانش را فداي نجات يك روزنامه نگار هموطنش كرده بود كف مي زندند، بعضي با چشمان گريان. در كشور ما در ديروز شاهنشاهي ساوك را داشتيم كه رعب و( ديوار موش دراره موش هم گوش داره) را در جامعه مي گستراند و كتاب و روزنامه و مجلات را كنترل مي كرد، تا سلطنت شاهنشاه از خطر مصون بماند و آزاديخواهان و كمونيستها را به بند مي كشيد وشكنجه مي كرد و به جوخه اعدام مي سپرد، و حالا وزارت اطلاعاتي كه نويسندگان كشور را مي ربايد و به قتل مي رساند و روز نامه نگاران دائم در تهديد هستند و... راستش را بخواهيد فحش دادن به رژيم و به عوامل اطلاعاتي و دژخيمانش، تاثيري چند ثانيه يي هم در خنك كردن دل من ندارد، من نمي توانم تاسف نخورم و دلم نسوزد كه تا كي و چقدر بايد مردم ايران بهاي پنجه در پنجه آويختن با رژيم هاي خودكامه را بدهند، چرا ما نبايد يك نظام سياسي داشته باشيم كه افسران اطلاعاتيش، مثل آن افسر ايتاليايي حاضر باشند تنشان را سپر گلوله كنند تا خبرنگاري كشته نشود. افسري با درجه سرهنگي و داراي همسر و سه فرزند. چرا مساله آزادي بيان به چنين مساله دشوار تاريخي در كشور ما بدل شده است كه هنوز هم حل نشده و از همه بدتر، چرا خود ماها به جاي نقد و انتقاد، روش برچسب زني و پرونده سازي پيش گرفته ايم؟ بايد به اين روش منحوس پرونده سازي و برچسب زني خاتمه داد. اگر در اين طرف كه ما باشيم، اين جو برچسب زني نبود، سربازان گمنام امام زمان، از چه امكان و سيله يي مي توانستند براي موش دواني و جنگ رواني استفاده كنند. من در اين زمينه انتقاد بسياز بزرگ را به سازمان مجاهدين وارد مي دانم. آنها در به وجود آمدن اين جوّ، و ميدان مانور ايحاد كردن براي متخصصان جنگ رواني تبليغاتي وزارت اطلاعات مسئوليت زيادي دارند.« ايران ديدبان» را اصلا كسي نمي شناخت. آنها شناساندنش. اما به قول معروف از هر كجاي ضرر كه برگردي منفعت است. بايد به وضع پرونده سازي و برچسب زني خاتمه داد و به نقد نظر يكديگر و نقد گذشته و حال و ارزيابي هاي درست از شرايط ايران با نگاه واقعگرايانه و جامعه شناسانه، با توجه به جنبه هاي روانشناختي اجتماعي و اهميت مبارزات روزانه مردم با رژيم و گستره و دامنه آن در زمينهاي مختلف، پرداخت. اگر محمد نوري در جشنواره دهه فجر آواز خوانده، اين نوري نيست كه رژيمي شده باشد، اين رژيم است كه كساني را كه طاغوتي و فاسد مي ناميد، حالا استاد بزرگوار و هنرمند بزرگ مي نامد( كه البته هنزمندان ارجمند مردم ايرانند). همين جانوران كج طبعي كه به فتواي امامشان خريد فروش آلات موسيقي حرام اعلام شد و سازها شكستند و سالها ساز هيچ نوازنده يي در صفحه تلويزيون ديده نشده (و هنوز هم نمی شود)، حالا مجبور شده اند در برابر مردم عقب نشيني كنند و  به هنرمندان و نويسندگان مورد احترام آنان، احترام بگذارند. و اين هم يكي از زمينه هايی است كه رژيم جهل و جنايت به خاطر فشار جامعه پوياي ايران ناگزير به عقب نشيني در آن شده است. اين اختلاف ديدگاه را من بيش از دو دهه است كه با همراهان و همسفران سياسي سابق داشته ام. در اين باره در اينجا وارد بحث نمي شوم مطالبي در اين زمينه خواهم نوشت. تقلبي هم سربازان گمنام امام زمان، در مورد ارائه شعري از ترانه نوري كرده اند، و آن اين كه اين ترانه اولا ربطي به ايران اسلامي و جمهوري اسلامي ندارد، به ايران و ايراني  تعلق دارد. ثانيا اين ترانه مال دوران قبل از انقلاب است و به عنوان موسيقي آرم يك سريال تلويزيوني به اسم سفرهاي هامي و كامي از آن استفاده مي شد. سربازان گمنام امام زمان يك تقلب احمقانه يي هم در زيرنويس شماره 2 مطلب خود كرده اند به اين شرح: « ترانه سرا لازم نيست كه مو به مو آنچه در شعر يك شاعر آمده است را اجرا كند، بلكه گاهی الهام میگيرد و گاهی تضمين يك شعر است كه انگيزه ی سرودن اش میشود. بعيد است با مجموع های از ترانه های پاپ كه در داخل كشور هر روز توليد و پخش میشود و همه محتوايی عاشقانه دارد يك بيت از شعر فروغ به دليل عاشقانه بودن سانسور شده باشد.». اين ادعاي احمقانه در حاليست كه من لينك اجراي قديمي ترانه را هم داده بودم درآن كه مصرع مورد نظر سانسور نشده بود. لابد اين اجراي جديد، ويژه ماه رمضان است ، تا شنونده آخوند يا حزب الله روزه دار، باشنيدن عطر بوسه از گلسرخ لبان، حالي به حالي نشود و روزه اش باطل نشود.
.
از آنجا در دنيا همه جور اتفاقي مي افتد، شايد اتفاقات دور از انتظاري هم در ايران بیافتد. گرباچف كه آغاز گر اصلاحات در اتحاد شوروي بود، قبل از رسيدن به پست رياست جمهوري اتحاد شوروي، خود تحليل گر اقتصادي كا گ ب دستگاه امنيتي شوروي بود. چند سال بعد از فروپاشي اتحاد شوروي در يك برنامه تلويزيوني، كه سه رئيس سابق سه دستگاه اطلاعاتي بزرگ، يكي رئيس سابق سيا، يكي رئيس سابق كا گ ب و يكي رئيس سابق پليس مخفي آلمان شرقي(اشتازي) در آن شركت داشتند خاطرات خود را در مورد دوران گذشته و واكنش آنها در زمان فروريختن ديوار برلن و فروپاشي اتحاد شوروي بيان داشتند. نكته خيلي مهمي كه از آن برنامه در خاطرم مانده اين بود كه رئيس پليس مخفي آلمان شرقي سابق مي گفت كه آنها( اشتازي) گزارشاتي از چند سال قبل در مورد وخامت وضع و لزوم تغييرات و اصلاحات به مقامات داده بودند، اما آنها توجهي نداشتند. به همين خاطر وقتي رويداد تخريب ديوار برلن پيش آمد، آنها سركوبي و كشتار مردم را غلط و بد فرجام مي دانستند و به همين خاطر آن ماجرا بدون خونريزي سپري شد. حالا شايد روزي هم سربازان گمنام امام زمان به اين نتيجه برسند كه براي جلوگيري از يك انقلاب وبراي دچار نشدن به سرنوشت عوامل ساواك در رشت و مشهد در زمان انقلاب، بهتر است سر ولي فقيه را زير آب بكنند و زمنيه را براي گذار آرام، به برگزاري رفراندم و برچيده شدن رژيم آخوندي كه مورد نفرت عموم مردم ايران است فراهم كنند. آنها البته استعداد و توانايي اين كار را دارند. زيرآب كردن سر خامنه اي نه به اندازه زيرآب كردن سر يادگار امام حاج سيد احمد آقا خميني «قباحت» دارد و نه به اندازه واجبي خوراندن به يك همكار فعال سابق«نامردي» است. البته ما كار خودمان را مي كنيم. ما به اين رژيم نه مي گوييم و پيويسته به هموطنان ياد آوري مي كنيم، اولين گام براي يافتن راه حل اساسي براي مشكلات كشور، برچيده شدن اين رژيم فاسد سركوبگر مذهبي و استقرار يك رژيم دموكراتيك و غير مذهبي(لائيك) است.
پ- 24 آوريل 2008- 5 ارديبهشت 1387



***************


دکترزری اصفهانی
چند روز پيش مطلبی درسايت دريچه زرد ( اسماعیل وفا ) خواندم که تيترش بود
تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه محمد نوری از ايرج شکری . لينک را دنبال کردم و مطلب را که حاکی از انزجار از سانسور از طرف جمهوری اسلامی بود و سانسوری که نويسنده فکر ميکرد برعليه محمد نوری خواننده اعمال شده است را خواندم. داستان اين بود که محمد نوری برای اينکه بتواند ترانه د رخموشی ها ی ساحل را که شعرش را فروغ فرخزاد سرود ه بود دوباره بخواند شعر شاعر را عوض کرده بود و به جای می تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت خواند بود می تراود عطر شادی از وجود گلفشانت؟؟؟؟
يعنی يک ورژن کاملا آخوندی از آن شعرراستش من خيلی تعجب کردم . چطور نويسنده مطلب کار محمد نوری را درسانسور شعر فروغ انداخته است گردن جمهوری اسلامی ؟؟ درست است که جمهوری اسلامی سانسور ميکند ولی اينکه ديگر خيلی مشخص است که شعر را خود نوری عوض کرده است . خب می توانست اين ترانه را اصلا نخواند با اين فکر رفتم لینک یو توب را دنبال کردم و ترانه را گوش کردم وبراستی منزجر شدم. چطور یک خواننده برای اینکه کار خودش تعطیل نشود و بتواند ترانه اش را حتی در زمان رژیم حاکم بخواند شعر یک شاعر بزرگ را سانسور میکند ودرحقیقت خودش بردهان خودش پوزه بند میزند. براستی این سانسور رژیم است یا خود سانسوری خواننده ؟ آنهم با مایه گذاشتن از جیب بزرگترین شاعر شعر مدرن ایران . شاعری که درگذشته است و امکان اعتراض هم ندارد . این اعتراض من به نوری بود از موضع دفاع از فروغ و شعرش . و پیام خودم را هم زیر فیلم یوتوب همانوقت گذاشتم . به انگلیسی که ترجمه اش این است این مسخره است . برای خواست خدا چگونه او توانسته است شعر یک شاعر بزرگ مثل فروغ را سانسور کند و یک ورژن آخوندی از آن بسازد . نوشته بود شرم برتو نوری که به خاطر آخوندها شعر فروغ را سانسور کرده ای .
کامنت مرا دراین لینک میتوانید بخوانید این اعتقادمن است و از بیان آن هم هیچ ترسی ندارم . برای خواندن در رژیمی سراسر آلوده به خون بیگناهان پوزه بند سانسور بردهان خود زدن آنهم نه درزندان و زیر شکنجه بلکه درروی سن و دریک کنسرت برای شنیدن کف و دف حاضران و درآوردن پول یک بیشرمی و تفی است بصورت همه هنرمندانی که با این رژیم جنگیده اند و تفی است به صورت من و تفی است به صورت اسماعیل وفا وتفی است به صورت خود ایرج شکریاین یک نظر است و میشود هرکسی با آن مقابله کند و بیاید اینجا با من دیالگ کند و حرف مرا نقد کند. امروز اما دوستی به من گفت آیا مطلب ایرج شکری را خوانده ای .؟ گفتم نه نمیدانم او کجا مینویسد و اصلا کیست . به واقع من ایرج شکری را نمیشناختم و اساسا نمیدانستم او کیست . و مطلب را فقط درسایت دریچه دنبال کرده بودم . پرسیدم کجا نوشته است گفت درسایت خودش و گفت روی عکس اش درسایت دریچه کلیک کن به مطلب او میرسی . رفتم ببینم قضیه چیست . مطلب ایرج شکری درپاسخ به کا منتی است که یک نفر با اسم مستعار و یا بطور ناشناس درزیر مطلب او درمورد نوری در دریچه زرد نوشته است آن کامنت را میتوانید درزیر مطلب درهمین لینک بخوانید .او اعتراض کرده است که محمد نوری خواننده خاتمی بوده است . و درزمانی که هنرمندانی چون یاحقی و دیگرانی شبیه او حاضر به همکاری و برگزاری کنسرت ونواختن و خواندن در رژبم جمهوری اسلامی نبوده اند محمد نوری درآن رژیم کنسرت هایش را داشته و میخوانده و دفاع از این افراد یک باب جدید است و چنین چیزی .و اما جواب شکری به این کامنت این چنین آغاز میشود
واكنشي اندك به پرونده سازي ابلهانه يك سگ پدرمطلبي كه من با عنوان تيغ سانسور برگلسرخ لبان ترانه نوشته بودم، روي وبلاگ «دريچه زرد» هم قرار داشت. در قسمت نظر كار بران(كامنت) يك سگ پدر حرامزاده و بزدل كه جرأت نكرده بود اسم خود را بنويسد، به روش پاسدار شريعتمداري در كيهان، خواسته براي من پرونده سازي كند
لینک به مطلب ایرج شکری ،یک سگ پدر حرامزاده و بزدل که جرات نکرده بود اسم خود را بنویسد ؟؟؟!!)کسی که کامنتی گذاشته و انتقادی کرده و نظری داده است . بسرعت به پدرسگ و حرامزاده و بزدل و همه این القاب ملقب میشود آنهم از طرف نویسنده ای که آنقدر دموکرات است که مخملبا ف را بخشیده است . مخملبافی که خود اسماعیل یغمایی روزی که درمور فیلم اش برایش نوشته بودم گفت او با سلاح مجاهدین را دستگیر و تحویل میداده است . چنین آدم دموکراتی برای یک نظری که مشخص نیست ازطرف چه کسی است و نویسنده اش کیست یک مرتبه آنقدر برآشفته میشود که نه تنها نظر دهنده بلکه ایدئولوژی ورهبری و سارمانی را که فکر میکند آن نظردهنده به آن منسوب است مورد هتاکی و خشم و خروش خود قرار میدهد .به این جمله دقت کنید:من در برابر انتقاد بي تحمل نيستم و از وارد بحث و جدل قلمي شدن در موضعي كه فكر مي كنم حرفي براي گفتن دارم، حتي اگر طرف قد و قواره اش در زمينه بحث مربوطه خيلي بزرگتر از من باشد ترسي ندارماگر طرف خيلي هم انقلابي باشد و هزار سال زندان كشيده باشد و صد بار هم تير باران شده و دو باره زنده شده باشد، هيچ فرقي براي من با پاسدار شريعتمداري ندارد و من«واكنش نشان خواهم داد». بايد تغوّط كرد به آن انقلاب و ايدئولوژي رهبرانش، كه لگدمال كردن حرمت و حيثيت آدمها را براي خود حقي مي دانند كه گمان مي كنند، رسالتي كه خودشان براي خودشان قائلند، اين حق را به آنها مي دهد. من شخصا در اين مورد هيچ اغماضي در مورد هيچ گروهي را جايز نمي دانم.من نفهمیدم تغوط کردن دیگر چه صیغه ای است ؟! . از کسی که عربی اش بهتر است سئوال کردم و گفت لابد از غایط کردن می آید . ( لغت رساله ای گه است ) )و معنای فارسی جمله این است که من گه میزنم به آن انقلاب و ایدئولوژی ورهبرانش که لگد مال کردن حرمت و حیثیت آدمها را برای خود حقی میدانندو .........این عکس العمل یک نویسنده خیلی خیلی دموکرات است به یک نظر و به کامنت بنده خدایی که خواسته است اعتراضی کرده باشد . خدا بخیر بگذراند.اگر روزی من شاعر بخواهم به خواننده ای اعتراض کنم که چرا شعر شاعردیگری را برداشته است سانسور کرده است و بنویسم که ای آقای محمد نوری چه ورژن آخوندی مسخره ای درست کرده ای برگلسرخ لبان ترانه خوانت !! از شعر شاعری درگذشته برای اینکه درزیر سایه ساطورهای خون آلود جمهوری اسلامی آواز خودت رابخوانی و کف و دف ها را بشنوی و بازهم خواننده مردمی!! باشی !!و بنویسم که شرم برتو و شرم بر همه هنرمندانی باد که برای شهرت و محبوبیت و کف و دف دست آخوند جماعت را می بوسند و بر چهره من شاعر تف میکنند که تو بیخود رفتی و وطن ات را ترک کردی و جنگیدی و هرچه داشتی و نداشتی را درراه جنگیدن با قاتلان مردم از دست دادی و باید می ماندی و شعرت را سانسورمیکردی و بردهانت پوزه بند میزدی و هرروز دامن آلوده یکی را که فیلم ساخته است هرچند پاسدار بوده است و با سلاح دیگران را شناسایی و دستگیرمیکرده و تحویل میداده است و دیگری که آواز خوان بوده است و شعرها را سانسور میکر ده است پاک و مطهر کنی وبه صرف بودن درجرگه هنرمندان گناهانشان را ببخشی هرچند از کیسه خلیفه و از جیب دانشجویی که درهمان زمان خاتمی از بالکن خوابگاهش بزیر پرتاب شده و کشته شد ندو احمد باطبی که جوانیش را درزندان گذراند و اکبرمحمدی و فیض مهدوی و دیگران واگر جرات چنین انتقاداتی را به خودم بدهم آیا منتظر چه القاب و عنواینی از طرف نویسندگان وروشنفکران دموکرات تبعیدی باید باشم ؟ و آیا اساسا باید این جرات را به خود بزدل پدرسگم بدهم که چنین سئوالی را مطرح کنم ؟ آقای ایرج شکری انصافا بفرمائید فرق من و آن شاعری که درایران نشسته است و حمد وثنای امام خمینی و امام خامنه ای ر را گفته است و میگوید چیست . و من پدرسگ حرامزاده بزدل اساسا چرا مقاومت کرده ام ؟ و چرا جلای وطن کرده ام و چرا دم از مبارزه فرهنگی با جمهوری اسلامی میزنم و بلاخره آیا فرقی هست بین آنکس که می جنگد و آنکس که تسلیم میشود؟ و من بزدل نادان پدرسگ باید بلاخره سیستم ارزشی خودم را روی چه سوار کنم ؟ چه چیزی را خوب بدانم ؟ چه چیزی را بد بدانم؟ با چه چیزی باید مبارزه کنم؟ و تسلیم چه چیزی بشوم؟ و اگر روزی من بزدل جرات کردم که انتقاد ساده ای به شما بکنم آیا شما لطف میفرمائید که پدرو جد و آبا ء مرا مورد مهر و محبت های ادیبانه و ظریفانه خود قرار ندهید و فقط یا جواب انتقاد را بصورتی که برای من بیسواد مفهوم و ملموس باشد بدهید ویا این فحش ها را حداقل به خودم بدهید؟و دیگر اینکه چطور شما تمام شناسنامه اعتقادی کسی را که بطور ناشناس کامنتی را دروبلاگی کذاشته است از برهستید که پدر و جد ایدئولوژیکش را هم میشناسید و از گه و غا یط های خودتان آنها را هم بی نصیب نمی گذارید ؟.جناب نویسنده مبارز آیا من شاعر دیگر رغبت میکنم که مطلبی از شما بخوانم وقتی که اینهمه دموکرات و خوش قلم و خوش برخورد با منتقدان هستید و اینهمه زیبا و مودبانه می نویسید ؟
و شما که برایتان فردی اگر خيلي هم انقلابي باشد و هزار سال زندان كشيده باشد و صد بار هم تير باران شده و دو باره زنده شده باشد، اگر انتقادکوچکی به شما بکند هيچ فرقي با پاسدار شريعتمداري ندارد .
آخر میشود لطف فرموده بگوئید معیارهای شما اصلا چیستند و معیار مبارز بودن برای شما چیست . دشمن چه کسی و دوست چه کسی هستید؟
آخرمگر برای همه ما امکان نداشت که مثل محمد نوری و دیگرانی چون او تنگ دل فک و فامیلمان و شغل و مقام و مرتبه مان دروطنمان بنشینیم و زندگیمان را بکنیم و چرا اینکاررا نکردیم و اگر به چنین کسانی که نشستند و دست بوسی کردند و درکنار چوبه های دار و قتل عام ها و شکنجه ها ترانه های سانسور شده خواندند و دم برنیاوردند انتقادی نداشته باشیم چگونه پس عمل خودمان را توجیه میتوانیم بکنیم که آمدیم و جلای وطن کردیم و به آن ترانه ها و آوازها وفیلم ها پشت کردیم؟ و آیا این بخشیدن ها و بخشیدن ها تف سربالا برچهره خودما ن نیست ؟براستی که دنیای بسیار عجیبی شده است . که نه تنها هیچ سگی دیگر صاحبش را نمیشناسد بلکه هرناشناس کامنت گذاری هم با همه رگ وریشه و جدو آباء اش به سرعت به لقب شریف توله سگ و یا پدرسگ مفتخر میشودفقط امیدوارم که آنهایی که داخل ایران زیر چکمه های جلادان به ما تبعیدیان مبارز ! و دموکرات چشم دوخته اند و برایمان احترام قائل هستند و آن جوانانی که به شوق آموختن و دانستن از نسل پیش از خودشان وب گردی میکنند به این گنجینه های هنرو فرهنگ و ادب دست نیابند واگر هم دست یافتنداین آثار فرهنگی - هنری واقعا گرانقدر را که علایم بارز اعتقاد به دموکراسی و احترام متقابل و تحمل عقاید همدیگر است و پراز القاب و عنواین محترمانه وزیبا و ادیبانه است را برما ببخشایندآمین یا رب العالمین

dimanche, avril 20, 2008

منطق مردان خدا: سركوب كردن و نفس بريدن

آخوندمرتجع مستبد وحيد خراساني
.
.
.
ايرج شكري
.
.
منطق مردان خدا: سركوب كردن و نفس بريدن


در جستجوي اخبار و مطلب مربوط به ايران در دنياي مجازي اينترنت رسيدم به سايت يا تارنماي حوزه نيوز، متعلق به يك نهاد واقعي به لحاظ
فيزيكي به نام حوزه علميه قم. نهادي كه در آن شخصيتهاي واقعي كه عنوان آيت الله العظمي به دمشان وصل است وجود دارند و«معظم‌له» نيز از القابي است كه براي آنها بكار مي رود همچنان كه براي شاه هم بكار مي رفت. در اين نهاد و موسسه، هرچه هست«علم و فضل» نام ميده مي شود و هم استادان و مدرسان و هم كساني كه از آنجا فارغ التحصيل مي شوند، «علما و فضلا» ناميده مي شوند و نه كمتر. از اينجا كسي مثلا با درجه دكتراي مهندسي در فلان رشته فني يا دكتراي تخصي در فلان رشته و موضوع پزشكي و يا درجه دكترا در يك رشته خاص علوم انساني، فارغ التحصيل نمي شود، «عالم و فاضل» از اينجا بيرون مي آيند. از اخبار مندرج در صفحه اول روز 31 فرورين حوزه نيوز، فرمايشات آيت الله العظمي وحيد خراساني بود. اين خبرگزاري در تيتر و سوتيتر مربوط به فرمايشات ايشان دوبار «سركوب كيند»(1) را بكار گرفته است:« آيت الله العظمي وحيد خراساني خطاب به طلاب و دانشجويان: مخالفان شيعه را با قدرت منطق و استدلال سركوب كيند. ايت الله العظمي و حيد خراساني گفتند: بايد جوانان اين كشور باقدرت علمي و با منطق و استدلال پاسخ دشمنان شيعه را بدهند و آنها را سركوب كنند». و در متن خبر همچنين مي خوانيم:«معظم‌له در ديدار با دانشجويان دانشگاه مذاهب اسلامی و جمعی از بانوان طلبه استان قزوين با اشاره به آيه شريفه ادعوا الی سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه اظهار داشتند: دستگاه شيعه، دستگاه منطق و استدلال است وشما بايد بتوانيد با قدرت منطق، هر نفسی را که در مقابل اين مذهب بايستد قطع کنيد». تا به حال ما گمان مي كرديم، كه كسي كه منطق و استدلال در برابر مخالفان يا دشمنان بكار مي گيرد، يا براي جلب و قانع كردن و جذب كردن بكار مي گيرد، يا براي افشا كردن و رد كردن و محكوم كردن امري غلط و نادرست است، اما سركوب كردن و نفس بريدن يا نفس قطع كرن، با منطق و استدلال از آنها حرفهاست كه فقط از«علما و فضلاي» حوزه علميه قم مي شود شنيد. چرا كه منطق و استدلال براي سركوب كردن و نفس بريدن نيست و اساسا با منطق و استدلال نمي شود سركوب كرد و نفس بريد. سركوب كردن و نفس بريدن، وقتي به كار گرفته مي شود كه يا منطق و استدلال از اول كنار گذاشته شده يا اين كه در مساله مورد اختلاف، طرفي كه از منطق و استدلال طرف مقابل شكست مي خورد با قلدري، به جاي پذيرفتن منطق درست و استدلال قوي تر، راه سركوب كردن و نفس بريدن پيش مي گيرد. با اين وضع خود حضرت امام در آغاز نشستن بر اريكه قدرت رو به رو شد و تنها چند ماه بعد از رسيدن به قدرت بود كه آن «رحمت و عطوفت» اسلامي كه خيلي وعده اش را مي دادند، از رفتار و گفتار امام و يارانش، رخت بر بست. او در سوم خرداد 1358 در يك سخنراني طولاثي در برابر «فرهنگيان اهواز» كه به ديدار او برده شده بودند، بعد از بارها تاكيد بر اين كه مردم براي اسلام و قرآن قيام كردند و جوانهايشان را دادند و براي اين نبود كه مملكتشان «مثل سوييس بشود»، گفت«آخوند يعني اسلام، روحانيين با اسلام در هم مدغمند. آنكه با روحانيين و آخوند مخالف است دشمن شماست. او آزادي را ممكن است براي شما تأمين كند، استقلال هم ممكن است براي شما تأمين كند اما آن استقلال كه در آن امام زمان نيست، آزادي كه در آن قرآن نيست من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمد رضا كرديم براي اين كه توطئه در كار است نه قضيه آزادي. جمع آوري قشرها را در هم و راه انداختن به هر بهانه اي، براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخا لفت كردن قابل تحمل نيست»(كيهان 5 خرداد1358). اين فرمايشات كه در واقع نوعي اعلام جهاد عليه روشنفكران و دگرانديشان بود، براي اين بود كه در آن روز ها حضرت امام منطق و استدلالي براي محكوم كردن آزاديخواهان و ترقيخواهان نداشت و با شيادي از احساسات مذهبي مردم سوء استفاده مي كرد. او از مراسمي هم كه به مناسبت صدمين سالروز تولد دكتر مصدق، يكي دو روز قبل از اين سخنراني برگزارشده بود و هزاران نفر از مردم در آن شركت كرده بودند، عصباني بود و از آن مراسم به عنوان« ميتينگ براي هر استخواني» نام برد. دو ماه بعد از سخنراني، نايب امام زمان روح الله الموسوي الخميني، در يك پيام ديگر، اين بار بدون هيچ گونه پرده پوشي، «منطق و استدلال» اسلامي خود را نشان داد و در سخناني در قم در 26 مرداد 58، اظهار تاسف كرد كه چرا از اول «انقلابي» عمل نكرده و«قلم مطبوعات» را كه آنهار مزدور و فاسد مي ناميد نشكسته و همه احزاب را- كه آنها مفسد و فاسد مي ناميد- تعطيل نكرده و توبه كرد از اين كه «چوبه هاي دار درميدانهاي بزرگ» برپا نكرده تا سران آنها يعني هم مطبوعاتيان و هم احزاب و گروها را «درو» بكند و تنها يك حزب و« آن حزب مستضعفين» را درست بكند. او براي اين كه در شرعي بودن اين حد از درنده خويي در سركوب كردن، شكي براي كسي نگذارد، به گردن زدن 700 تن از يهوديان بني قريظه توسط « امير المؤمنين، مرد نمونه عالم»، استناد كرد. او در همين سخنراني دستور توقيف و تعطيلي مطبوعات دگرانديش را صادر كرد و طي همين سخنراني فرمان حمله گسترده ارتش از طريق هوا و زمين به كردستان را داد(2). قبل از اين موضع گيري سركوبگرانه اما، گروهي از مريدان او كه قبلا در هفت گروه كوچك متشكل بودند(يكي از آنها كه گروه منصورن نام داشت، بمب گذاري در رستوران خوانسالار، در يكي دوسال قبل از انقلاب را كه منجر به كشته شدن تعدادي از مشتريان آن شد را در كارنامه خود داشت و به آن افتخار مي كرد)، با هم وحدت كرده و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را تشكيل دادند كه در بيانيه اعلام موجوديت خود، تاكيد كرده بودند كه اگر با برخورد ايدئولوژيك– سياسي كارشان پيش نرفت، با تمام نيروي نظامي به مخالفان يورش خواهند برد(3). اين منطق، منطق سركوب و نفس بريدن منتقدان و دگرانديشان سياسي و عقيدتي، از زماني كه خميني خونريز، انقلاب مردم ايران را ملاخور كرد، تاكنون ادامه داشته و دارد و پاياني براي آن جز برچيده شدن سلطنت فقيه و اين رژيم منحوس مذهبي، نمي شود تصور كرد.
كردش «علمي» من در حوزه نيوز، خوشه چيني بيشتري از اين «دنياي علم و فضل» به همراه دارد كه به بطور مختصر به آنها اشاره مي كنم. در دنباله فرمايشات آيت الله العظمي وحيد خراساني آمده بود كه معظم‌له با توجه به نزديك شدن ايام سوگواري براي «حضرت زهرا(س)»، فرمودند كه:« اگر همه مملکت روز سوم جمادی الثانی يکپارچه بگويند يا زهرا(س) و با پرچم‌های عزا به خيابان‌ها بيايند، آنگاه پيش ائمه(ع) آبرومند می‌شويم». پس فراموش نشود، يا زهرا بگوييد و خود را عزا دار نشان دهيد تا نزد ائمه كه آيت الله وحيد خراساني رابط ايشان است و خبرش را خواهد داد، آبرومند شويد.
از خوشه هاي ديگري كه از فرمايشات مراجع معظم برگرفتيم، فرمايش آيت الله العظمي نوري همداني بود(اگر درست بيادم باشد در جريان محكوميت هاشم آغاجري خواهان مجازات شديد او بود) كه معظم‌له در جمع« ائمه جماعات مساجد حاضر در همايش علمی و کاربردی» چنين بيان کردند:« اگر کسی يک صفحه از معارف اهل‌بيت(ع) بنويسد حجابی بين او و آتش جهنم در روز قيامت خواهد بود».
خوشه ديگر، از فرمايشات آيت الله حسيني بوشهري مدير حوزه علميه قم و نايب رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم است. ايشان با اين كه به آينده اسلام ابراز اطمينان كردند و گفتند كه« با همه توطئه‌هايی که دشمنان عليه اسلام دارند، استقبال از آخرين کتاب آسمانی در دنيا بی‌نظير است و روزی فراخواهد رسيد که منازل اروپائی‌ها پراز قرآن به جای انجيل خواهد شد و اين اتفاق افتاده و تقويت خواهد شد»، اما راجع به آينده ارتباط علما با نسل جوان ابراز نگراني كرده و در اين زمينه فرمودند:« اگر منبرهای ما قالب گذشته را به خود بگيرد، ارتباط با نسل جديد، حلقه مفقوده خواهد شد و نمی‌توانيم بين خود و مخاطب ارتباط برقرار کنيم». خوشه ديگر را از فرمايشات آيت الله العظمي صافي گلپايگاني در« در جمع بانوان محصل حوزه علميه مجتهده امين، از شهرک شهيد محلاتی تهران» بود كه معظم‌له از جمله فرمودند«زن هر چقدر پوشيده باشد به خدا نزديکتر خواهد بود و چادری که خانم‌ها می‌پوشند ثواب فراوانی دارد چون می‌خواهد خودش را محفوظ نگه‌دارد و اين اطاعت از دستور خداست» همچنين معظم‌له خانه‌داری را برای بانوان عبادت بزرگی بيان کرده و تصريح کردند: «خانه‌داری، عبادت بزرگی است که ثوابش از اعتکاف بيشتر است و بايد سعی کنيد سنت‌های اسلامی را حفظ کنيد». واقعا دنيايي قشنگ تر و بالنده تر از اين براي زنان نمي شود تصور كرد. پس اي زنان و دختران ايران پوشيده تر باشيد( مستحب است كه با پتو يا لحاف كرسي باشد كه نور هم از آن عبور نكند) تا به خدا نزديكتر باشيد و از خانه بيرون نياييد و خانه داري كنيد كه توابش از اعتكاف بيشتر است و بعد از اين كه دعوت حق را لبيك گفته به ديار باقي شتافتيد اجر اين كارهاي ثواب را در آن دنيا دريافت خواهيد كرد.
اما روي ديگر سكه تاكيد بر شيعه گري و برتري شيعه و روياي رويي با دشمنان شيعه، بي شك فشار سنگين رواني است كه به هم وطنان سني مذهب ما وارد مي شود، فشاري نامرئي( كه افكار عمومي چندان از آن گاه نمي شود، همچنان كه كوبيدن به اين طبل برتري شيعه در حوزه و موسسات وابسته) كه گاه با تضيقات و آزار و تخريب مساجد آنان مثل آن چه چندي پيش در بجنورد رژيم مرتكب شد، همراه است. در همين حال نبايد فراموش كرد كه جمعيت سني مذهب ايران بيشتر در مناطق محروم كشور مثل بلوچستان و كردستان سكونت دارند و اين فشار رواني علاوه بر فشارهايي است كه اكثر مردم محروم كشور از هر دين و مذهبي به خاطر گراني و نارسايي و اختناق رژيم منحوس آخوندي تحمل مي كنند. يك سال پيش در مطلبي اشاره به سخنراني آخوندي از مدرسين حوزه علميه قم به بنام مهدي دانشمند كه از طريق يكي از شبكه هاي تلويزيوني رژيم پخش مي شد كردم كه وي ضمن سخناني براي به اصطلاح ارشاد و نصيحت جوانان، آنان به ياد آور شد« تو اگر پدرت شيعه نبود، مادرت شيعه نبود، خوت شيعه نبودي، الان چه خاكي توسرت مي كردي». از ديدگاه اين آخوند، كسي كه شيعه نباشد موجود خاك بر سري به حساب مي آيد. آيا واقعا براي چنين آدمي اصلا «هموطن» يا «مردم محروم» يا «كارگران زحمتكش» مي تواند معني داشته باشد؟ و اصلا ممكن است تصور كرد كه او توجهي به درد و مصائب شهروند ايراني داشته باشد؟ بماند كه اين سوال هم باقي است كه پس اين بگير وببندي كه در آن آدمهايي مثل هادي قابل دستگير و زنداني مي شوند براي چيست؟ يا كسي مثل ايت الله منتطري كه مرجع تقليد و«اميد امت و امام» بود و آن همه مورد اهانت و تحقير قرار گرفت و نزديك به بيست سال است كه در بازداشت خانگي به سر مي برد، در شيعه بودنش اشكال بود، يا اين كه «نقص»و«عيب»ي كه داشت اين بود كه به اندازه خميني سنگدل و بيرحم و درنده خو نبود و رفتار وحشيانه ماموران وزارت اطلاعات و كشتار زندانيان سياسي را كه با حكم خميني صورت گرفته بود و مي گرفت محكوم كرد؟
مايلم كه نكته يي را ياد آوري و سوالي را با توجه به خوشه چيني از اين «گردش علمي» بكنم و آن اين كه كساني كه مردم را به انتخابات دعوت مي كنند و هيچ توجهي ندارند كه نتيجه انتخابات هرچه باشد، تغيير اساسي و محسوس در امكان اعمال اراده شهروندان در سرنوشت خويش در برابراختيارات ولي فقيه، ايجاد نخواهد كرد(امري كه از بعد از خرداد 1376 به اثبات رسيده)، هيچ فكر كرده اند كه با وجود رژيم مذهبي نمي شود، جلوي تأثيرات مخرب افكار مسمومي كه را از حوزه علميه قم مثل گاز و تشعشات خطرناك منتشر مي شود، بر جامعه گرفت؟ مردم براي كم كردن فشار روي خودشان مي دانند چگونه از تضاد بين دو جناح رژيم استفاده كنند، اگر هم اشتباه كردند، اشتباه بزرگي براي آنان نخواهد بود. اما، چشم اندازي كه اوپوزيسيون خارج كشور جلو آنها مي گذارد، اگر حمايت از اين يا آن جناح رژيم باشد، پس اپوزيسيون، چه افق وسيع و روشن و آينده بهتري مي تواند جلوچشمان مردم محروم مصيبت زده بگشايد؟

-------------------
منابع و توضيحات:
1- سخنان آخوند وحيدي خراساني:
http://www.hawzahnews.com/showdata.aspx?dataid=4810
2 – سخنراني خميني 26 مرداد58 در آستانه تعطليل كردن نشريات مستقل و نشريات گروهاي سياسي و دادن دستور حمله و لشگر كشي تمام عيار(در واقع اعلام جهاد) به كردستان، به همه نيروهاي مسلح: «...اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم به طور انقلابي عمل كرده بوديم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شكستته بوديم و تمام مجلات فاسد را تعطيل كرده بوديم و رؤساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزبهاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و رؤساي آنها را به جزاي خودشان رسانده بوديم، چوبه هاي دار در ميدانهاي بزرگ بر پا كرده بوديم و مفسدين وفاسدين را درو كرده بوديم اين زحمتها پيش نمي آمد. من از پيشگاه خداي متعال و ملت عزيز عذر مي خواهم[...] دولت ما انقلابي نيست، ارتش ما انقلابي نيست، ژاندارمري ما انقلابي نيست، شهرباني ما انقلابي نيست پاسداران ما هم انقلابي نيستند، من هم انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كننند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم و يك حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفين تشكيل مي داديم و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خود ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم. مولاي ما اميرالمؤمنين سلام الله عليه، مرد نمونهً عالم، آن انسان به تمام معنا، ...در عبادت آنطور بود، در برابر مستكبرين و كساني كه توطئه مي كردند شمشير را مي كشيد و هفتصد نفر را در يك روز چنانكه نقل مي كنند از يهود بني قريظه كه نظير اسرائيليها بودند و شايد اينها از نسل انها باشند، از دم شمشير مي گذراند ما نمي خواهيم در ايران ، در دنياي اسلام و در خارج كشور، وجاهت پيدا كنيم ما مي خواهيم به امر خدا عمل كنيم و خواهيم كرد. «اشدا علي الكفار و رحمابينهم». اين توطئه گرها در كردستان و در غير آن در صف كفار هستند، با آنها بايد با شدت رفتار كرد. دولت بايد با شدت رفتار كند،ارتش بايد باشدت رفتار كند. ژندارمري بايد با شدت رفتار كند، اگر مسامحه كنند ما با خود همين مسامحه گرها با شدت رفتار مي كنيم … دادستان انقلاب موظف است تمام مجلاتي را كه برضد مسير ملت است و توطئه گر است توقيف كند و نويسدگان آنها را دعوت كند به دادگاه و محاكمه كند، موظف است كساني را كه توطئه مي كنند و اسم حزب روي خودشان مي گذارند، رؤساي آنها را بخواهند وآنها را محاكمه كنند. فاسدها را سركوب كنيد. عذرها را كنار بگذاريد. برويد توطئه گرها را سركوب كنيد. دولت مسامحه نكند. ارتش مسامحه نكند. پاسداران مسامحه نكنند...»(كيهان27مرداد1358)

3 - كيهان 14 فروردين 1358 صفحه 8 ستون احزاب و جمعيتهاي سياسي:« هفت گروه انقلابي اسلامي، توحيدي صف، امت واحده، توحيدي بدر، فلاح ، فلق، منصورون و موحدين به هم پيوستند و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را به وجود آوردند. اين سازمان در بيانيه شماره يك خود كه در حقيقت بيانيه اعلام موجوديتش مي باشد اعلام داشته است: سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي خود را در برابر خدا و خلق مسئول پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و تكامل و گشترش آن در جهان مي داند. در اين بيانيه آمده است: اين سازمان متعهد است كه با عناصر، سازمانها، حكومتها، ابرقدرتها و هرجرياني كه عليه گسترش و تحقق انقلاب اسلامي عمل كند، از امپرياليست هاي جهانخوار راست و چپ و يا متجاوزان صهيونيست گرفته تا عناصر منافق، منحرف و فرصت طلب داخلي، مبارزه ايدئولوژيك سياسي نموده و در صورت لزوم قاطعانه و با يقين به ياري خدا، با تمامي قدرت دست به حملات نظامي بزند»
پ- اول ارديبهشت1387- 20 آوريل 2008

jeudi, avril 17, 2008

واكنشي اندك به پرونده سازي ابلهانه يك سگ پدر

.

ایرج شکری

واكنشي اندك به پرونده سازي ابلهانه يك سگ پدر

مطلبي كه من با عنوان تيغ سانسور برگلسرخ لبان ترانه نوشته بودم*، روي وبلاگ «دريچه زرد» هم قرار داشت. در قسمت نظر كار بران(كامنت) يك سگ پدر حرامزاده و بزدل كه جرأت نكرده بود اسم خود را بنويسد، به روش پاسدار شريعتمداري در كيهان، خواسته براي من پرونده سازي كند، پرونده سازيي كه البته ابلهانه و بي سرو ته بود. اول ايراد گرفته است كه من بايد از محمد نوري انتقاد مي كردم كه چرا با رژيم «سازش» كرده است و قبول كرده ترانه را با آن تغيير بخواند، بعد از آن اين ايراد را گرفته كه چرا من گفته ام او محبوب است، اما بعد از اين صغری - كبری چيدن ها هدف اصليش را بيان كرده و آن اين كه مطلب مرا جزئي از طرحي دانسته كه «امروزه زيركانه باز شده» است! به اين جملات دقت كنيد: « حرف من در باره نوري نيست اين يك بابي است كه امروزه زيركانه باز شده و يك سايت ديگري به سفيد سازي مريم فيروز اين عنصر خائن و همدست جلاد و همسر نورالدین كيانوري پرداخته...اميد كه دريچه بابي براي اين دغل كاريها نشود». آيا اين جملات مفهومي جز پرونده سازي دارد؟ بگذريم كه بايد از اين سگ پدر پرسيد، چه كسي و براي چه هدفي بابي زيركانه و به تازگي گشوده كه نوشته من و «سفيد سازي مريم فيروز» در يك سايت ديگر هم حاصل آن است. اگر دوران جهان دو قطبي بود و اتحاد شوروي وجود داشت، شايد مي شد يك سناريوي جيمزباندي برايش سرهم كرد. حزب توده هم كه ديگر تاثير و حضور درخور اعتنايي حتي در بين اپوزيسيون خارج كشور ندارد، پس اين سفيد سازي به نفع كي و براي چيست؟ آن مطلب مربوط به مريم فيروز در سايت عصر نو درج شده(**) كه من هم نوشته هاي خود را به آنجا مي فرستم و در آن سايت درج مي شود. من كار آن سايت را به لحاظ يك رسانه كه مطالب و نظرهاي گوناگون از گرايشهاي مختلف اپوزيسيون خارج و فعاليتهاي اجتماعي داخل و برخي موضعگيرهاي سياسي در داخل و مسائل دانشجويي و مطالبي در زمينه هنر و انديشه درج مي شود، در امر اطلاع رساني كاري مناسب و مفيد مي بينم و به همين خاطر من مطالب خود را كه انتقاد از عملكرد رژيم است و در موارد زيادي با ياد آوري مواضع ارتجاعي و ضد مردمي خميني پليد همراه است (كه نمونه آن را در همان مقاله هم مي شود ديد) و به احتمال زياد بسياري از دانشجويان و نسل جوان(20 تا 30 ساله ها) چيزي از آن نشينده و اطلاعي از آن ندارند، به آنجا مي فرستم چون فكر مي كنم احتمال خوانده شدن آنها توسط طيفهاي گوناگون اپوزيسيون و احتمالا در داخل كشور بيشتر است. در مطلب مربوط به مريم فيروز كه لينك آن در پايين مقاله آمده و هركس مايل باشد مي تواند مطالعه كند، نويسنده انگيزه نوشتن مطلب را اينطور بيان كرده بود كه حزب توده هر عملكردي كه داشت، نبايد زندگي و وضع زني كه عضو آن حزب و در اسارت رژيم بود و در 94 سالگي در گذشت، آنطور كه مريم فيروز از سوي گروههاي سياسي مورد بي اعتنايي قرار گرفت، مورد بي اعتنايي قرار مي گرفت. من كاري به درست يا نادرست بودن نظر نويسنده ندارم، اما مطلب من در مورد محمد نوري، چه ارتباطي با مساله مريم فيروز دارد؟ آدمي كه عضو سرشناس حزبي با بيش از نيم قرن سابقه بود، حزبي كه عملكردش در دوران مصدق از چپ و راست مورد انتقاد قرار گرفته و سنگيني حمايت از رژيم ملاها را هم به دوش مي كشد. من مطلبي 5 صفحه يي در پاسخ به اين فاشيست عقده يي داده بودم و آن را به دوستم اسماعيل وفا يغمايي فرستادم. او بهتر ديد كه به خاطر يك نظر چند سطري از يك فرد بي نام( كه البته هم نام دارد و هم خط دارد و هم خط گرفته بوده و مي گيرد و هم به دريچه خط داده)، چنان مطلبي درج نشود. من هم به احترام او تصميمش را پذيرفتم و اعتراضي به آن نكردم و از درج آن مطلب در وبلاگ خودم نيز صرفنظر مي كنم. اما اين را لازم به ياد آوري مي دانم كه من در آن نوشته، سرمنشأ اين بينش و منش را نشان داده بودم. علاوه بر آن كه نمونه هاي متعدي از نوشته هاي خود از 19 سال پيش به اين سو را مورد استناد قرار داده بودم كه در آنها من پيوسته از روشنفكران و هنرمندان داخل كشور حمايت كرده و بر كار آنها ارج نهاده ام. من حتي از آدمي مثل محسن مخملباف، يك حزب اللهي سابق، كه در آغاز سينما را به عنوان وسيله يي براي مبارزه عليه ماركسيستها و كمونيستها به كار گرفته بود، وقتي فيلمهايي ساخت كه نشان دهنده فاصله گرفتن او از مواضع ارتجاعي اوليه اش بود، حمايت كرده ام. در مطلبي كه چندي يپيش با عنوان« محمد قوچاني پا در جاي پاي پاسدار شريعتمداري» نوشتم، به آن اشاره كرده ام. اگر كساني ده سال پيش خواننده روز نامه ايران زمين وابسته به مجاهدين بوده باشند، احتمالا جدل مرا بر سر مطلبي كه در تحسين فيلم نوبت عاشقي نوشته بودم، با كف بر لب آوردگان خشمگين به اصطلاح انقلابي و انقلابي نما، به ياد دارند. علاوه بر آن من با نوشتن مطالبي از آن نوع ، پيه روبه رو شدن با اركستر و گروه كُر ارعاب و وارد جدل شدن در جلسات پشت درهاي بسته با كساني را به تن خود مي ماليدم كه خيليها با يك تشر آنان، بيضتينشان به لوزتينشان مي چسبيد و صدا از آنها در نمي آمد، بعضيها هم به تنبان خود جيش و آن راخيس مي كردند. من در برابر انتقاد بي تحمل نيستم و از وارد بحث و جدل قلمي شدن در موضعي كه فكر مي كنم حرفي براي گفتن دارم، حتي اگر طرف «قد و قواره اش» در زمينه بحث مربوطه خيلي بزرگتر از من باشد ترسي ندارم. در اين مورد مي توانم به بحثي كه با كاظم مصطفوي در نشريه راه آزادي متعلق به «جمعيت داد» داشتم اشاره كنم ( قسمت دوم و آخر بحث در شماره مرداد1369درج شد) كه آنهم مربوط به دفاع از نويسندگان و روشنفكران بود. همچنين كساني كه بحث و جدال مرا در نشريه ايران زمين بر سر مساله فيلم نوبت عاشقي به ياد دارند مي دانند كه با ا ين كه علاوه بر طرف اصلي بحث كه خودش گمان مي كرد با توپخانه سنگين وارد كارزار شده، يكي دو نامه با لحن تند و برچسب زدن هم رسيده بود كه به خونسردي پاسخ دادم. اگر نظر(كامنت) كاربرِ بي نام، در وبلاگ دريچه زرد در مورد مطلب من شامل اين انتقاد بود كه چرا من اصل تغيير مصرع شعر فروغ را شديدا محكوم و خواننده ترانه را مورد سرزنش قرار نداده ام، خب باز اشكالي نداشت نظري بود كه خواننده يي داده بود. من هم يا پاسخ مي دادم يا نمي دادم، اما این حرامزاده با يك صغری- كبری چيدن يك دفعه نوري را گذاشته كنار مريم فيروز و بعد سعي كرده از آن يك پرونده و يك طرح بيرون بكشد. اين چنين موارديست كه من مطلقا تحملش را ندارم. اگر طرف خيلي هم انقلابي باشد و هزار سال زندان كشيده باشد و صد بار هم تير باران شده و دوباره زنده شده باشد، هيچ فرقي براي من با پاسدار شريعتمداري ندارد و من«واكنش نشان خواهم داد». بايد تغوّط كرد به آن انقلاب و ايدئولوژي رهبرانش، كه لگدمال كردن حرمت و حيثيت آدمها را براي خود حقي مي دانند كه گمان مي كنند، رسالتي كه خودشان براي خودشان قائلند، اين حق را به آنها مي دهد. من شخصا در اين مورد هيچ اغماضي در مورد هيچ گروهي را جايز نمي دانم. ما عمر و جواني را در راهي گذاشتيم كه براي مردم آزادي و تضمين حقوق شهروندي و احترام به هويت انساني شان را به ارمغان بياورد. براي اين نبود كه جاي آقا بالاسرها و رهبران مقدس با آقا بالاسرها و مقدسان ديگر عوض شود. باز تكرار مي كنم. من از انتقاد بر آشفته نمي شوم، اما در برابر پرونده سازي و تهمت و افترا زني از سوي هر سگ پدري كه باشد، واكنش نشان خواهم داد
-----------------------------------------------------------------
  :تیغ سانسور بر گل سرخ لبان ترانه.*


 مطلب مربوط به انتقاد از بی تفاوتی در مورد مرگ مریم فیروز
**
http://asre-nou.net/1387/farvardin/18/m-firouz.html

پ-24 فرودين1387- 12آوريل 2008

mardi, avril 01, 2008

تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه - ایرج شکری


ايرج شكري



اول آوريل 2008 – 13 فروردين 1387

تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه


محمد نوري خواننده پرسابقه با صداي بي نظير و سبك كار خاص خودش نامي آشنا و هنرمندي محبوب نزد دوستداران موسيقي است.
12 سال پيش در چنين ايامي نشريه پويا، كه از سوي «كارگاه هنر وفرهنگ پويا» در پاريس منتشر مي شد، متن نامه او به حسين عليزاده را كه به خاطر انتصاب عليزاده به عنوان رياست هنرستان موسيقي به او نوشته بود، درج كرد. اين نشريه ياد آور شده بود كه نامه آقاي نوري به استاد حسين عليزاده خصوصي بوده و خود آقاي نوري آن را براي انتشار در اختيار نشريه پويا قرار داده است. جملات آغازين نامه نشان دهنده اين بود كه ايشان سفري به پاريس و و گذري به كانون پوپا داشته است:« در دفتر كانون پويا در پاريس، نوار ويدئويي از شما ديدم و به مهارت شما درود فرستادم. آرزو دارم به اريكه يي بنشيند كه نجات موسيقي ابران را نويد دهد و شما به آنجا رسيديد كه بايد، تبريك ما را بپذيريد كه حق به حق دار رسيد». نامه حاكي از نگراني آقاي محمد نوري از وضع هنرستان موسيقي بود و در آن خطاب به آقاي عليزاده از جمله آمده بود:
آگاهی دارم به تلاشهاي پايا و پيگير شما، و هم از دانشتان به موسيقي و هم از خلق و خوي شما. به گمان من انسانهاي شريف نيمه موسيقي دان از تمام موسيقيدانان غير شريف- حتي اگر واگنر باشند ولي زير پرچم رايش سوم- شريف ترند. من شما را هم شريف مي دانم و هم موسيقي دان تمام. هنرستان عالي موسيقي، به دست نامبارك معدودي – صرفنطر از عده اي استاد با صلاحيت و قابل احترام – به جنازه اي تبديل شده است[...]»( نشريه پويا سال دوم شماره 15 ، ويژه نوروز- اسفند ماه 1374). چندي پيش در جستجوي اينترنتي تصادفا در یوتیوب به ترانه هايي از آقاي نوري برخوردم از جمله يكي از زيباترين آنها، «در خموشي هاي ساحل». در ويدئو كنسرتي که در يوتیوب قرار داشت، خود آقاي نوري ، در معرفي اين ترانه مي گويد« اين آهنگ راهم شنيده ايد باز هم از خاطره هاي خود شماست از كشورهاي آمريكاي لاتن است و شعر آن از فروغ فرخزاد». اما متاسفانه اين ترانه زيبا و خاطره انگيز هم از دوران سياه حاكميت آخوندي زخم خورده است، چون وقتي نوري ترانه را مي خواند متوجه مي شويم كه مصرعي از آن، و زيباترين تصويري كه شاعر در اين شعر خلق كرده بود، از آن جراحي و خارج شده و چيزي ديگري جاي آن قرار گرفته است كه شعر فروغ نيست. آن قسمت تغير يافته اين مصرع بود:« مي تراود عطر بوسه از گلسرخ لبانت» كه تبديل شده به « مي ترواد عطر شادي از وجود گل فشانت». اگر چه مي شود تصور كرد كه چه بسا اكثر حاظران در آن كنسرت، با پي بردن به «تحول» و تغيير پديده آمده در يك مصرع از شعر فروغ، لبخندي به نشانه اين كه درك مي كنند كه عقب راندن رژيم از مواضعي كه در دوران «صدر» ظهور «امام خميني» در ايران داشت تا كنون گام به گام صورت گرفته است و گاه بعلت تشديد بيماري هاري درنده خويي گردانندگان رژيم، اوضاع بسته تر شده و بايد به اين جنگ فرسايشي با رژيم آخوندي تا فروريختن آن ادامه داد، اما نمي دانم اگر فروغ فرخزاد زنده بود، چه احساسي به او دست مي داد و چه واكنشي نشان مي داد؟
آيا راضي مي شد كه شعر او به اين صورت در بيايد. فكر مي كنم آقاي نوري مي توانست اين توضيح را خود با لبخندي بدهد كه شعر ترانه از فروغ فرخزاد است جز يك مصرع آن كه تغيير يافته است. اين بهتر مي بود و اگر چنين جمله يي را با پوزش از فروغ همراه مي كرد خيلي بهتر مي بود.رژيم ضد مردمي سركوبگر‌ و زندگي سوز و شادي كش آخوندي كه مي خواست ملت بزرگ و جامعه پوياي ايران را مطيع و مهار كند و از مردم مريد مقلد بسازد، بعد از اعدام دسته دسته جواناني كه به فعاليت سياسي و اجتماعي در گروههاي هوادار سازمانهاي انقلابي كشيده شده بودند، بعد از به كشتن دادن جوانان و نوجوانان در گروههاي چند دهزار نفري و زخمي و معلول كردن صدها هزار نفري آنان در جنگي كه براي خميني پليد نعمت و پوششي براي سركوب كردن مردم بود، بعد از بكار گرفتن انواع روش ارعاب و كنترل پليسي عليه مردم براي استحكام رژيم منحوس مذهبي، حالا بعد از سي سال نتيجه يي كه گرفته اين است كه به رغم اين همه بگير و ببند براي برقراي معيارهاي اسلامي، مي شنويم كه گروهي از طريق استفاده از اينترنت«كنسرت شيطان پرستي»، در «شهرك محمد» در كرج برگزار كرده اند يا اين كه نيروي انتظامي به مغاره هاي لباس فروشي حمله مي كند كه لباسهاي با علائم گروههاي منحرف جنيسي و شيطان پرستي و... را جمع آوري كند. پيدا شدن چنين گرايشاتي كه نوعي دهنكجي به كنترل پليسي و وداشتن مردم به گردن نهادان به معيارهاي تحميلي آخوندي از سوي بخشي از جمعيت جوان كشور است، البته جاي خوشحالي ندارد چرا كه گذشته از مبتذل بودن اين تمايلات، جريان يافتن خشم و اعتراض نسل جوان در چنين بستري به هرحال ضايعه است. گسترش اعتياد و فرو افتادن ميانگين سن دختراني كه از خانه فرار مي كنند به 13 سال، نيز از جمله حاصل عملكرد ارتجاعي و سركوبگرانه رژيم اسلامي است. گاه در فيلمها خبري و گزارشهايي از ايران كه در تلويزيونهاي خارج كشور ديده مي شود، دختران و زنان جوان با آرايشهايي ديده مي شوند كه اسم آرايش و آراستن به آن نمي توان گذاشت بلكه كاري است فقط براي «توچشم خوردن» و «متفاوت» بودن. استفاده از رژ لب به گونه ايست كه «گلسرخ لبان» را به شكل و حالتي در آورده اند كه گويي خانمي كه«آرايش» كرده است يك بشقاب خورش فسنجان هورت كشيده و يادش رفته لبانش را پاك بكند!
وقتي محدويتها مختلف براي برگزاري كنسرت و اجراي موسيقي به وجود مي آيد، تعجبي ندارد كه توليدات مبتذل لس آنجلسي هم به شكل نسيمي كه هواي آزاد و شادي به همراه دارد، براي گروه كثيري از دختران و پسران جوان در مي آيد كه نياز به شادي و پايكوپي دارند. فرهنگ روضه خواني و ماتم پرستي كه علت وجودي و عنصر حياتي براي آخوند جماعت است، تضاد ريشه يي با موسيقي و شادي دارد. حرام اعلام كردن موسيقي و فروش آلات موسيقي از اولين اقدامات رژيم منحوس آخوندي بود. خوذ خميني در سخناني در آيان 1359 بر نقش استراتژيك مجلس روضه و عزاداري براي رژيم تاكيد كرد و آن را به اندازه نماز خواندن، غير قابل صرف نظر كردن دانست (*)چندي پيش هم يك استاد دين پژوه در يك سخنراني در قم در مركز مطالعات راهبردي(استراتژيك) خيمه بر نقش گريه در تفكر شيعي تاكيد كرد و ياد آور شد حضرت زهرا يكي از 5 گريه كننده جهان بوده است. چنين تفكر و بينشي با موسيقي نمي تواند سازگاري داشته باشد. اين نكته ايست كه در فيلم «علي سنتوري» مهرجويي هم برآن انگشت گذاشته شده است، اين يكي از دلائل ممنوع شدن نمايش علي سنتوري از سوي وزير ارشاد اسلامي رژيم، قاطرچي حسين صفار هرندي مي تواند باشد. در مورد محدويت براي هنرمند بزرگي مثل محمد نوري، وزير ارشاد اسلامي اسيق رژيم، عطاالله مهاجرني ضمن مطلبي به مناسبت در گذشت لوچيانو پاورتي در شهريور ماه سال گذشته، صداي محمد نوري را «از زمره صداي پاورتي» دانست، و با اشاره به اين كه پاورتي از اين امكان برخوردار بوده است كه صدايش ببالد و جمعيت صدها هزار نفري در لندن و سنترال پارك نيويورك براي شنيدن صدايش بروند، به خاطر محدويتهايي كه رژيم
براي هنرمندي مثل نوري تحميل كرده، رژيمي كه خودش هم وزير سانسور آن بوده، اشك تمساح ريخت و در مقايسه وضع او پاورتي نوشت« نوری می بايستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود...شرح اين هجران و اين خون جگر...»(**)پ

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و توضيحات
*- سخنان خميني در ديدار با گروهي از وعاظ مندرج در روزنامه كيهان 15 آبان 59 «... آنوقتها [ زمان شاه] يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده...».

:**
http://mohajerani.maktuob.net/archives/2007/09/08/928.php

محمد نوري صدای ماندگاري در موسيقي ايران است كه شايد بيشتر قابل مقایسه باشد با خواننده پر آوازه سياه پوست آمريكايي دهه 50 قرن بيستم نات كينگ كل 1965-1919
و در اين سوي دنيا، با تينو رسي فرانسوي متولد آژاكسيو در جزيره كرس 1983-1907
و كارلو بوتي ايتاليايي متولد فلورانس 1963- 1902
روي همان آهنگی که ترانه در خموشيهاي ساحل ساخته شده نات كينگ كُل ترانه اي به اسم پريتند در سال 1953خوانده است.

 pretend

  

محمد نوري ترانه ها ديگري هم با شعر شاعران نوپرداز خوانده است، كه ترانه يي با شعري از يدالله رويايي و ترانه يي با قسمتي از شعر آبي و خاكستري سياه حميد مصدق از آن جمله است. چندي پيش كه تصادفا قطعه يي از كار وردي را كه پاورتي به همراه دو خواننده سرشناس ديگر( اسپانیایی) اپرا آن را مي خواندند در يوتیوب ديدم، با خود گفتم چه خوب بود اگر محمد نوري بخشهايي از شعر آبي و خاكستري سياه را كه بنظرم مي رسيد مي شود با آن منطبق كرد مي خواند( سر رشته يي از موسيقي ندارم فقط از راه شنيدن به نطرم اينطور رسيد). با كليك کردن روي نشانيهاي زير مي شود ترانه هايي از خوانندگاني كه نامشان برده شد، از جمله پريتند با صدای نات کينگ کل را شيند.


نوري - در خموشي هاي ساحل با شعر جراحي شده

http://www.youtube.com/watch?v=PcVdhE4cllE

(Nathaniel Adams Cole)Nat King Cole:

نات كينگ كل- ويدئو

http://www.youtube.com/watch?v=L3AGW_1r3fY

لینک مجموعه یی  از بهترین های نات کینگ کل(wery best of)
لینک آلبوم دوساعت ربع از ترانه های نات کینگ کل:پایین


Carlo Buti

    


ولینک چند ترانه دیگر از کارلو بوتی این خواننده خوش صدای ایتالیایی


http://www.youtube.com/watch?v=4tLcJZdHlvw
 

TINO ROSSI

تینو رُسی در صحنه ای از فیلمی یکی از ترانه هایش را می خواند


در زیر لینک ترانه های دیگری از او در یوتیوب آمده است


http://www.youtube.com/watch?v=RV6GX1oeogA

قسمتی از اثري از وردي با صداي  پاورتي،  دومینگو و کارِراس

Jose Carreras, Placido Domingo, Luciano Pavarotti

آن قسمتهايي از شعر آبي و خاكستري سياه كه به نظرم رسيد مي شود با تكرار
مصرعي روي اين اثر وردي(در قسمت اول این ویدئو) نشاند، اينهاست: 
 « تو گلسرخ مني، توگل ياسمني ، توچنان شبنم، پاك سحري
باز كن پنجره را كه بهاران آمد، كه شكفته گل سرخ به گلستان آمد
كوه بايد شد و ماند، رود بايد شد و رفت، دشت بايد شد و خواآ------- ند، دشت بايد شد و خواند
***
من اگر بنشينم، تو اگر بنشيني، چه كسي برخيز، چه كسي برخيزد
من اگر برخيزم تو اگر برخيزي همه برمي خيزند همه برمي خيزند
كوه بايد شد و ماند رود بايد شد ورفت، دشت بايد شد و خواآ------ند، دشت بايد شد و خواند».


 اول آوريل 2008 – 

13 فروردين 1387

What do you want to do ?
New mail

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن