ايرج شكري
محمد نوري خواننده پرسابقه با صداي بي نظير و سبك كار خاص خودش نامي آشنا و هنرمندي محبوب نزد دوستداران موسيقي است. 12 سال پيش در چنين ايامي نشريه پويا، كه از سوي «كارگاه هنر وفرهنگ پويا» در پاريس منتشر مي شد، متن نامه او به حسين عليزاده را كه به خاطر انتصاب عليزاده به عنوان رياست هنرستان موسيقي به او نوشته بود، درج كرد. اين نشريه ياد آور شده بود كه نامه آقاي نوري به استاد حسين عليزاده خصوصي بوده و خود آقاي نوري آن را براي انتشار در اختيار نشريه پويا قرار داده است. جملات آغازين نامه نشان دهنده اين بود كه ايشان سفري به پاريس و و گذري به كانون پوپا داشته است:« در دفتر كانون پويا در پاريس، نوار ويدئويي از شما ديدم و به مهارت شما درود فرستادم. آرزو دارم به اريكه يي بنشيند كه نجات موسيقي ابران را نويد دهد و شما به آنجا رسيديد كه بايد، تبريك ما را بپذيريد كه حق به حق دار رسيد». نامه حاكي از نگراني آقاي محمد نوري از وضع هنرستان موسيقي بود و در آن خطاب به آقاي عليزاده از جمله آمده بود:
آگاهی دارم به تلاشهاي پايا و پيگير شما، و هم از دانشتان به موسيقي و هم از خلق و خوي شما. به گمان من انسانهاي شريف نيمه موسيقي دان از تمام موسيقيدانان غير شريف- حتي اگر واگنر باشند ولي زير پرچم رايش سوم- شريف ترند. من شما را هم شريف مي دانم و هم موسيقي دان تمام. هنرستان عالي موسيقي، به دست نامبارك معدودي – صرفنطر از عده اي استاد با صلاحيت و قابل احترام – به جنازه اي تبديل شده است[...]»( نشريه پويا سال دوم شماره 15 ، ويژه نوروز- اسفند ماه 1374). چندي پيش در جستجوي اينترنتي تصادفا در یوتیوب به ترانه هايي از آقاي نوري برخوردم از جمله يكي از زيباترين آنها، «در خموشي هاي ساحل». در ويدئو كنسرتي که در يوتیوب قرار داشت، خود آقاي نوري ، در معرفي اين ترانه مي گويد« اين آهنگ راهم شنيده ايد باز هم از خاطره هاي خود شماست از كشورهاي آمريكاي لاتن است و شعر آن از فروغ فرخزاد». اما متاسفانه اين ترانه زيبا و خاطره انگيز هم از دوران سياه حاكميت آخوندي زخم خورده است، چون وقتي نوري ترانه را مي خواند متوجه مي شويم كه مصرعي از آن، و زيباترين تصويري كه شاعر در اين شعر خلق كرده بود، از آن جراحي و خارج شده و چيزي ديگري جاي آن قرار گرفته است كه شعر فروغ نيست. آن قسمت تغير يافته اين مصرع بود:« مي تراود عطر بوسه از گلسرخ لبانت» كه تبديل شده به « مي ترواد عطر شادي از وجود گل فشانت». اگر چه مي شود تصور كرد كه چه بسا اكثر حاظران در آن كنسرت، با پي بردن به «تحول» و تغيير پديده آمده در يك مصرع از شعر فروغ، لبخندي به نشانه اين كه درك مي كنند كه عقب راندن رژيم از مواضعي كه در دوران «صدر» ظهور «امام خميني» در ايران داشت تا كنون گام به گام صورت گرفته است و گاه بعلت تشديد بيماري هاري درنده خويي گردانندگان رژيم، اوضاع بسته تر شده و بايد به اين جنگ فرسايشي با رژيم آخوندي تا فروريختن آن ادامه داد، اما نمي دانم اگر فروغ فرخزاد زنده بود، چه احساسي به او دست مي داد و چه واكنشي نشان مي داد؟ آيا راضي مي شد كه شعر او به اين صورت در بيايد. فكر مي كنم آقاي نوري مي توانست اين توضيح را خود با لبخندي بدهد كه شعر ترانه از فروغ فرخزاد است جز يك مصرع آن كه تغيير يافته است. اين بهتر مي بود و اگر چنين جمله يي را با پوزش از فروغ همراه مي كرد خيلي بهتر مي بود.رژيم ضد مردمي سركوبگر و زندگي سوز و شادي كش آخوندي كه مي خواست ملت بزرگ و جامعه پوياي ايران را مطيع و مهار كند و از مردم مريد مقلد بسازد، بعد از اعدام دسته دسته جواناني كه به فعاليت سياسي و اجتماعي در گروههاي هوادار سازمانهاي انقلابي كشيده شده بودند، بعد از به كشتن دادن جوانان و نوجوانان در گروههاي چند دهزار نفري و زخمي و معلول كردن صدها هزار نفري آنان در جنگي كه براي خميني پليد نعمت و پوششي براي سركوب كردن مردم بود، بعد از بكار گرفتن انواع روش ارعاب و كنترل پليسي عليه مردم براي استحكام رژيم منحوس مذهبي، حالا بعد از سي سال نتيجه يي كه گرفته اين است كه به رغم اين همه بگير و ببند براي برقراي معيارهاي اسلامي، مي شنويم كه گروهي از طريق استفاده از اينترنت«كنسرت شيطان پرستي»، در «شهرك محمد» در كرج برگزار كرده اند يا اين كه نيروي انتظامي به مغاره هاي لباس فروشي حمله مي كند كه لباسهاي با علائم گروههاي منحرف جنيسي و شيطان پرستي و... را جمع آوري كند. پيدا شدن چنين گرايشاتي كه نوعي دهنكجي به كنترل پليسي و وداشتن مردم به گردن نهادان به معيارهاي تحميلي آخوندي از سوي بخشي از جمعيت جوان كشور است، البته جاي خوشحالي ندارد چرا كه گذشته از مبتذل بودن اين تمايلات، جريان يافتن خشم و اعتراض نسل جوان در چنين بستري به هرحال ضايعه است. گسترش اعتياد و فرو افتادن ميانگين سن دختراني كه از خانه فرار مي كنند به 13 سال، نيز از جمله حاصل عملكرد ارتجاعي و سركوبگرانه رژيم اسلامي است. گاه در فيلمها خبري و گزارشهايي از ايران كه در تلويزيونهاي خارج كشور ديده مي شود، دختران و زنان جوان با آرايشهايي ديده مي شوند كه اسم آرايش و آراستن به آن نمي توان گذاشت بلكه كاري است فقط براي «توچشم خوردن» و «متفاوت» بودن. استفاده از رژ لب به گونه ايست كه «گلسرخ لبان» را به شكل و حالتي در آورده اند كه گويي خانمي كه«آرايش» كرده است يك بشقاب خورش فسنجان هورت كشيده و يادش رفته لبانش را پاك بكند!
وقتي محدويتها مختلف براي برگزاري كنسرت و اجراي موسيقي به وجود مي آيد، تعجبي ندارد كه توليدات مبتذل لس آنجلسي هم به شكل نسيمي كه هواي آزاد و شادي به همراه دارد، براي گروه كثيري از دختران و پسران جوان در مي آيد كه نياز به شادي و پايكوپي دارند. فرهنگ روضه خواني و ماتم پرستي كه علت وجودي و عنصر حياتي براي آخوند جماعت است، تضاد ريشه يي با موسيقي و شادي دارد. حرام اعلام كردن موسيقي و فروش آلات موسيقي از اولين اقدامات رژيم منحوس آخوندي بود. خوذ خميني در سخناني در آيان 1359 بر نقش استراتژيك مجلس روضه و عزاداري براي رژيم تاكيد كرد و آن را به اندازه نماز خواندن، غير قابل صرف نظر كردن دانست (*)چندي پيش هم يك استاد دين پژوه در يك سخنراني در قم در مركز مطالعات راهبردي(استراتژيك) خيمه بر نقش گريه در تفكر شيعي تاكيد كرد و ياد آور شد حضرت زهرا يكي از 5 گريه كننده جهان بوده است. چنين تفكر و بينشي با موسيقي نمي تواند سازگاري داشته باشد. اين نكته ايست كه در فيلم «علي سنتوري» مهرجويي هم برآن انگشت گذاشته شده است، اين يكي از دلائل ممنوع شدن نمايش علي سنتوري از سوي وزير ارشاد اسلامي رژيم، قاطرچي حسين صفار هرندي مي تواند باشد. در مورد محدويت براي هنرمند بزرگي مثل محمد نوري، وزير ارشاد اسلامي اسيق رژيم، عطاالله مهاجرني ضمن مطلبي به مناسبت در گذشت لوچيانو پاورتي در شهريور ماه سال گذشته، صداي محمد نوري را «از زمره صداي پاورتي» دانست، و با اشاره به اين كه پاورتي از اين امكان برخوردار بوده است كه صدايش ببالد و جمعيت صدها هزار نفري در لندن و سنترال پارك نيويورك براي شنيدن صدايش بروند، به خاطر محدويتهايي كه رژيم
براي هنرمندي مثل نوري تحميل كرده، رژيمي كه خودش هم وزير سانسور آن بوده، اشك تمساح ريخت و در مقايسه وضع او پاورتي نوشت« نوری می بايستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود...شرح اين هجران و اين خون جگر...»(**)پ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و توضيحات
*- سخنان خميني در ديدار با گروهي از وعاظ مندرج در روزنامه كيهان 15 آبان 59 «... آنوقتها [ زمان شاه] يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده...».
:**http://mohajerani.maktuob.net/archives/2007/09/08/928.php
محمد نوري صدای ماندگاري در موسيقي ايران است كه شايد بيشتر قابل مقایسه باشد با خواننده پر آوازه سياه پوست آمريكايي دهه 50 قرن بيستم نات كينگ كل 1965-1919
اول آوريل 2008 – 13 فروردين 1387
تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه
محمد نوري خواننده پرسابقه با صداي بي نظير و سبك كار خاص خودش نامي آشنا و هنرمندي محبوب نزد دوستداران موسيقي است. 12 سال پيش در چنين ايامي نشريه پويا، كه از سوي «كارگاه هنر وفرهنگ پويا» در پاريس منتشر مي شد، متن نامه او به حسين عليزاده را كه به خاطر انتصاب عليزاده به عنوان رياست هنرستان موسيقي به او نوشته بود، درج كرد. اين نشريه ياد آور شده بود كه نامه آقاي نوري به استاد حسين عليزاده خصوصي بوده و خود آقاي نوري آن را براي انتشار در اختيار نشريه پويا قرار داده است. جملات آغازين نامه نشان دهنده اين بود كه ايشان سفري به پاريس و و گذري به كانون پوپا داشته است:« در دفتر كانون پويا در پاريس، نوار ويدئويي از شما ديدم و به مهارت شما درود فرستادم. آرزو دارم به اريكه يي بنشيند كه نجات موسيقي ابران را نويد دهد و شما به آنجا رسيديد كه بايد، تبريك ما را بپذيريد كه حق به حق دار رسيد». نامه حاكي از نگراني آقاي محمد نوري از وضع هنرستان موسيقي بود و در آن خطاب به آقاي عليزاده از جمله آمده بود:
آگاهی دارم به تلاشهاي پايا و پيگير شما، و هم از دانشتان به موسيقي و هم از خلق و خوي شما. به گمان من انسانهاي شريف نيمه موسيقي دان از تمام موسيقيدانان غير شريف- حتي اگر واگنر باشند ولي زير پرچم رايش سوم- شريف ترند. من شما را هم شريف مي دانم و هم موسيقي دان تمام. هنرستان عالي موسيقي، به دست نامبارك معدودي – صرفنطر از عده اي استاد با صلاحيت و قابل احترام – به جنازه اي تبديل شده است[...]»( نشريه پويا سال دوم شماره 15 ، ويژه نوروز- اسفند ماه 1374). چندي پيش در جستجوي اينترنتي تصادفا در یوتیوب به ترانه هايي از آقاي نوري برخوردم از جمله يكي از زيباترين آنها، «در خموشي هاي ساحل». در ويدئو كنسرتي که در يوتیوب قرار داشت، خود آقاي نوري ، در معرفي اين ترانه مي گويد« اين آهنگ راهم شنيده ايد باز هم از خاطره هاي خود شماست از كشورهاي آمريكاي لاتن است و شعر آن از فروغ فرخزاد». اما متاسفانه اين ترانه زيبا و خاطره انگيز هم از دوران سياه حاكميت آخوندي زخم خورده است، چون وقتي نوري ترانه را مي خواند متوجه مي شويم كه مصرعي از آن، و زيباترين تصويري كه شاعر در اين شعر خلق كرده بود، از آن جراحي و خارج شده و چيزي ديگري جاي آن قرار گرفته است كه شعر فروغ نيست. آن قسمت تغير يافته اين مصرع بود:« مي تراود عطر بوسه از گلسرخ لبانت» كه تبديل شده به « مي ترواد عطر شادي از وجود گل فشانت». اگر چه مي شود تصور كرد كه چه بسا اكثر حاظران در آن كنسرت، با پي بردن به «تحول» و تغيير پديده آمده در يك مصرع از شعر فروغ، لبخندي به نشانه اين كه درك مي كنند كه عقب راندن رژيم از مواضعي كه در دوران «صدر» ظهور «امام خميني» در ايران داشت تا كنون گام به گام صورت گرفته است و گاه بعلت تشديد بيماري هاري درنده خويي گردانندگان رژيم، اوضاع بسته تر شده و بايد به اين جنگ فرسايشي با رژيم آخوندي تا فروريختن آن ادامه داد، اما نمي دانم اگر فروغ فرخزاد زنده بود، چه احساسي به او دست مي داد و چه واكنشي نشان مي داد؟ آيا راضي مي شد كه شعر او به اين صورت در بيايد. فكر مي كنم آقاي نوري مي توانست اين توضيح را خود با لبخندي بدهد كه شعر ترانه از فروغ فرخزاد است جز يك مصرع آن كه تغيير يافته است. اين بهتر مي بود و اگر چنين جمله يي را با پوزش از فروغ همراه مي كرد خيلي بهتر مي بود.رژيم ضد مردمي سركوبگر و زندگي سوز و شادي كش آخوندي كه مي خواست ملت بزرگ و جامعه پوياي ايران را مطيع و مهار كند و از مردم مريد مقلد بسازد، بعد از اعدام دسته دسته جواناني كه به فعاليت سياسي و اجتماعي در گروههاي هوادار سازمانهاي انقلابي كشيده شده بودند، بعد از به كشتن دادن جوانان و نوجوانان در گروههاي چند دهزار نفري و زخمي و معلول كردن صدها هزار نفري آنان در جنگي كه براي خميني پليد نعمت و پوششي براي سركوب كردن مردم بود، بعد از بكار گرفتن انواع روش ارعاب و كنترل پليسي عليه مردم براي استحكام رژيم منحوس مذهبي، حالا بعد از سي سال نتيجه يي كه گرفته اين است كه به رغم اين همه بگير و ببند براي برقراي معيارهاي اسلامي، مي شنويم كه گروهي از طريق استفاده از اينترنت«كنسرت شيطان پرستي»، در «شهرك محمد» در كرج برگزار كرده اند يا اين كه نيروي انتظامي به مغاره هاي لباس فروشي حمله مي كند كه لباسهاي با علائم گروههاي منحرف جنيسي و شيطان پرستي و... را جمع آوري كند. پيدا شدن چنين گرايشاتي كه نوعي دهنكجي به كنترل پليسي و وداشتن مردم به گردن نهادان به معيارهاي تحميلي آخوندي از سوي بخشي از جمعيت جوان كشور است، البته جاي خوشحالي ندارد چرا كه گذشته از مبتذل بودن اين تمايلات، جريان يافتن خشم و اعتراض نسل جوان در چنين بستري به هرحال ضايعه است. گسترش اعتياد و فرو افتادن ميانگين سن دختراني كه از خانه فرار مي كنند به 13 سال، نيز از جمله حاصل عملكرد ارتجاعي و سركوبگرانه رژيم اسلامي است. گاه در فيلمها خبري و گزارشهايي از ايران كه در تلويزيونهاي خارج كشور ديده مي شود، دختران و زنان جوان با آرايشهايي ديده مي شوند كه اسم آرايش و آراستن به آن نمي توان گذاشت بلكه كاري است فقط براي «توچشم خوردن» و «متفاوت» بودن. استفاده از رژ لب به گونه ايست كه «گلسرخ لبان» را به شكل و حالتي در آورده اند كه گويي خانمي كه«آرايش» كرده است يك بشقاب خورش فسنجان هورت كشيده و يادش رفته لبانش را پاك بكند!
وقتي محدويتها مختلف براي برگزاري كنسرت و اجراي موسيقي به وجود مي آيد، تعجبي ندارد كه توليدات مبتذل لس آنجلسي هم به شكل نسيمي كه هواي آزاد و شادي به همراه دارد، براي گروه كثيري از دختران و پسران جوان در مي آيد كه نياز به شادي و پايكوپي دارند. فرهنگ روضه خواني و ماتم پرستي كه علت وجودي و عنصر حياتي براي آخوند جماعت است، تضاد ريشه يي با موسيقي و شادي دارد. حرام اعلام كردن موسيقي و فروش آلات موسيقي از اولين اقدامات رژيم منحوس آخوندي بود. خوذ خميني در سخناني در آيان 1359 بر نقش استراتژيك مجلس روضه و عزاداري براي رژيم تاكيد كرد و آن را به اندازه نماز خواندن، غير قابل صرف نظر كردن دانست (*)چندي پيش هم يك استاد دين پژوه در يك سخنراني در قم در مركز مطالعات راهبردي(استراتژيك) خيمه بر نقش گريه در تفكر شيعي تاكيد كرد و ياد آور شد حضرت زهرا يكي از 5 گريه كننده جهان بوده است. چنين تفكر و بينشي با موسيقي نمي تواند سازگاري داشته باشد. اين نكته ايست كه در فيلم «علي سنتوري» مهرجويي هم برآن انگشت گذاشته شده است، اين يكي از دلائل ممنوع شدن نمايش علي سنتوري از سوي وزير ارشاد اسلامي رژيم، قاطرچي حسين صفار هرندي مي تواند باشد. در مورد محدويت براي هنرمند بزرگي مثل محمد نوري، وزير ارشاد اسلامي اسيق رژيم، عطاالله مهاجرني ضمن مطلبي به مناسبت در گذشت لوچيانو پاورتي در شهريور ماه سال گذشته، صداي محمد نوري را «از زمره صداي پاورتي» دانست، و با اشاره به اين كه پاورتي از اين امكان برخوردار بوده است كه صدايش ببالد و جمعيت صدها هزار نفري در لندن و سنترال پارك نيويورك براي شنيدن صدايش بروند، به خاطر محدويتهايي كه رژيم
براي هنرمندي مثل نوري تحميل كرده، رژيمي كه خودش هم وزير سانسور آن بوده، اشك تمساح ريخت و در مقايسه وضع او پاورتي نوشت« نوری می بايستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود...شرح اين هجران و اين خون جگر...»(**)پ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و توضيحات
*- سخنان خميني در ديدار با گروهي از وعاظ مندرج در روزنامه كيهان 15 آبان 59 «... آنوقتها [ زمان شاه] يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده...».
:**http://mohajerani.maktuob.net/archives/2007/09/08/928.php
محمد نوري صدای ماندگاري در موسيقي ايران است كه شايد بيشتر قابل مقایسه باشد با خواننده پر آوازه سياه پوست آمريكايي دهه 50 قرن بيستم نات كينگ كل 1965-1919
و در اين سوي دنيا، با تينو رسي فرانسوي متولد آژاكسيو در جزيره كرس 1983-1907
و كارلو بوتي ايتاليايي متولد فلورانس 1963- 1902
روي همان آهنگی که ترانه در خموشيهاي ساحل ساخته شده نات كينگ كُل ترانه اي به اسم پريتند در سال 1953خوانده است.
pretend
محمد نوري ترانه ها ديگري هم با شعر شاعران نوپرداز خوانده است، كه ترانه يي با شعري از يدالله رويايي و ترانه يي با قسمتي از شعر آبي و خاكستري سياه حميد مصدق از آن جمله است. چندي پيش كه تصادفا قطعه يي از كار وردي را كه پاورتي به همراه دو خواننده سرشناس ديگر( اسپانیایی) اپرا آن را مي خواندند در يوتیوب ديدم، با خود گفتم چه خوب بود اگر محمد نوري بخشهايي از شعر آبي و خاكستري سياه را كه بنظرم مي رسيد مي شود با آن منطبق كرد مي خواند( سر رشته يي از موسيقي ندارم فقط از راه شنيدن به نطرم اينطور رسيد). با كليك کردن روي نشانيهاي زير مي شود ترانه هايي از خوانندگاني كه نامشان برده شد، از جمله پريتند با صدای نات کينگ کل را شيند.
نوري - در خموشي هاي ساحل با شعر جراحي شده
http://www.youtube.com/watch?v=PcVdhE4cllE(Nathaniel Adams Cole)Nat King Cole:
نات كينگ كل- ويدئو
http://www.youtube.com/watch?v=L3AGW_1r3fY
لینک مجموعه یی از بهترین های نات کینگ کل(wery best of)
http://www.youtube.com/watch?v=4tLcJZdHlvw
لینک آلبوم دوساعت ربع از ترانه های نات کینگ کل:پایین
Carlo Buti
ولینک چند ترانه دیگر از کارلو بوتی این خواننده خوش صدای ایتالیایی
http://www.youtube.com/watch?v=4tLcJZdHlvw
TINO ROSSI
تینو رُسی در صحنه ای از فیلمی یکی از ترانه هایش را می خواند
در زیر لینک ترانه های دیگری از او در یوتیوب آمده است
http://www.youtube.com/watch?v=RV6GX1oeogA
قسمتی از اثري از وردي با صداي پاورتي، دومینگو و کارِراس
Jose Carreras, Placido Domingo, Luciano Pavarotti
آن قسمتهايي از شعر آبي و خاكستري سياه كه به نظرم رسيد مي شود با تكرار
مصرعي روي اين اثر وردي(در قسمت اول این ویدئو) نشاند، اينهاست:
« تو گلسرخ مني، توگل ياسمني ، توچنان شبنم، پاك سحري
باز كن پنجره را كه بهاران آمد، كه شكفته گل سرخ به گلستان آمد
كوه بايد شد و ماند، رود بايد شد و رفت، دشت بايد شد و خواآ------- ند، دشت بايد شد و خواند
***
من اگر بنشينم، تو اگر بنشيني، چه كسي برخيز، چه كسي برخيزد
من اگر برخيزم تو اگر برخيزي همه برمي خيزند همه برمي خيزند
كوه بايد شد و ماند رود بايد شد ورفت، دشت بايد شد و خواآ------ند، دشت بايد شد و خواند».
اول آوريل 2008 –
13 فروردين 1387
What do you want to do ?
New mail
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire