samedi, août 29, 2009

اطلاعیه «اعتصاب غذا کنندگان در اشرف» و نکاتی برای یاد آوری و تاکید دوباره











اطلاعیه «اعتصاب غذا کنندگان در اشرف» و نکاتی برای یاد آوری و تاکید دوباره



در اطلاعیه یی که تحت عنوان «اطلاعيه مجاهدان اعتصاب غذا كننده در اشرف» در سایتهای وابسته به مجاهدین خلق از جمله سایت همبستگی ملی انتشار یافت، ضمن یاد آوری حمایتهای هموطنان در داخل و خارج از خواستهای اعتصاب غذا کنندگان و این که حامیان مجاهدین مستقر در اشرف، به علت جنایات و کشتار نیروهای درنده عراقی و شرایط دشوار اقلیمی به ویژه گرمای شدید منطقه و محدودیت امکانات، از آنان خواسته اند که اعتصاب غذا را متوقف کنند و آن را به حامیان مجاهدان در کشورهای خارج [که همراه با مجاهدین دست به اعتصاب غذا زده اند] واگذار کنند، تاکیده شده که « ما مي گوييم نه خون ما از 120 هزار شهيد راه آزادي و به ويژه شهيدان قتل عام، رنگين تر و نه جان و سلامتي ما از خواهران و برادرانمان كه در اقصي نقاط جهان دست به اعتصاب غذا زده اند مهمتر و اولي تر است و چه افتخار و سعادتي از اين بالاتر كه در راه اعاده حقوق خلق در زنجيرمان، به كاروان بي پايان جاوادنه فروغهاي آزادي بپيونديم. در شرايط كنوني اين اعتصاب سلاح ما و تنها سلاح ما براي پيشگيري از تجديد همان حمله و كشتار و براي در هم شكستن توطئه هاي دار و دسته خامنه اي است كه در واپسين مرحله حيات از هيچ خباثت و جنايتي فروگذار نمي كنند». اولا تا آنجا که نوشته های مربوط به این مساله را خوانده ام، کسانی که خواهان قطع اعتصاب غذا در اشرف شده بودند، نگفته بودند که این مساله را به حامیان مجاهدین واگذر کنید، در خواست قطع اعتصاب غذا در اشرف به خاطر مجموعه شرایط آنجا از جمله کمبود امکانات زیستی و پزشکی و درجه گرمای بشدت بالای محل دلیل آن بود. در خارج از عراق طبعا اگر کسی در اعتصاب غذا با وضع خطرناکی رو به رو شود، با یک تلفن کردن به اورژانس به فاصله کمی به بیمارستان انتقال می یابد. اما در اشرف که این گونه نیست. به علاوه با پذیرش این که درخواستهای اعلام شده با اعتصاب غذا عملی نیست، و تغییر سیاست از ماندن در اشرف به خروج از عراق، طبعا اعتصاب غذا در خارج می توانست سیاست احتمالا مؤثری باشد. اما در مورد تاکیدی که بر اعتصاب غذا به عنوان سلاح و آمادگی برای از جان گذشتن و «به جاودانه فروغها پیوستن» شده است باید یاد آور شد که، این درست است که در مبارزه یی انقلابی، مبارزان انقلابی مرگ را به تسلیم ترجیح بدهند، اما مساله بر سر شرایط و اهداف است و این که آیا مجاهدان ساکن اشرف جز همین راهی که انتخاب کرده اند، راه شرافتمدانه و منطقی و قابل پذیرش برای افکار عمومی ندارند؟ این که گفته اند «اعتصاب غذا سلاح ما است» از نظر من این سلاح با توجه به هدف اعتصاب غذا که روشن است از سوی رهبری مجاهدین تعیین شده است یعنی ماندن در اشرف و در اختیار داشتن آن (حالا گیریم تحت نظارت بین المللی) مثل آن است که دشنه ای را روی قلب خود گذاشته باشند و با فشاری که روی آن می آورند به کندی و اندک اندک آن را در قلب خود فرو کنند، طرف مقابل هم همین را می خواهد و کافیست که به قول فرانسوی های « به زمان زمان بدهد»، اگر این وضع دو سه ماه ادامه یابد، در 30 مهر، در سالگرد« انتخاب خواهر مریم به ریاست جمهوری» که 8-7 سال برای آن جشنهای ورزشی برگزار شد، «اشرفیها» در چه وضع وشرایطی خواهند بود؟ من در رشته روابط بین المللی درس نحوانده ام، اما بیش از 35 سال توجه به رویدادهای سیاسی مربوط به ایران در صحنه بین المللی و سایر رویدادهای جهان برای آدمی که می خواهد چیزی هم از زندگی و آن چه در پیرامونش می گذرد بیاموزد، این اندازه زمینه ذهنی و اطلاعات ایجاد می کند که در مورد مسائل مختلف سطحی نگر نباشد یا بنا بر میل و خواست خود مسائل را ارزیابی نکند. من در مطلبی که با عنوان کالبد شکافی یک فاجعه در مورد حمله مزدوران وحشی عراقی به اشرف در 12 مرداد * نوشتم، با توجه به پیام 7 مرداد آقای رجوی «رهبر مقاومت »، یاد آور شده بودم که «شروطی که آقای رجوی گذاشته است از جمله عهده دار شدن محافظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی، مساله یی نیست که بشود در مور عملی شدنش شانسی دید و به هر حال درخواستهای مطرح شده چیزی نیست که در عرض یک یا دو هفته عملی شود» و اعتصاب غذای مجاهدین در اشرف را اقدامی نادرست و با خطر فراوان جانی برای مجاهدین دانسته و خواهان آن شده بودم که اقای مسعود و خانم مریم رجوی به مجاهدین ساکن اشرف، دستور پایان دادن به اعتصاب غذا بدهند و مسعود و مریم رجوی را مسئول هر اتفاق ناگوار احتمالی ناشی از اعتصاب غذا دانسته بودم و بازهم بر این امر تاکید می کنم، به ویژه اکنون که آمریکا جواب صریح خود را که رد قبول محافظت اشرف است، داده است. این مساله را جف مورِل منشي مطبوعاتي پنتاگون در 21 مرداد در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد و سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین که اظهارات او را درج کرده بود چنین نوشت «جف مورِل منشي مطبوعاتي پنتاگون گفت وزارت دفاع تحت پيمان امنيتي كه واشينگتن با بغداد در اواخر 2008 به آن رسيد[ به آن دست یافت]، اختياري براي بدست گرفتن كنترل كمپ اشرف ندارد. اما ما به خاطرنشان كردن التزامات بين المللي دولت عراق مبني بر رفتار هر چه انساني تر با كسانيكه كماكان در اين كمپ اقامت دارند ادامه مي دهيم». مساله تعیین نیرویحفاظت بین المللی برای اشرف هم به مراتب از مساله بازگشت حافظت به نیروهای آمریکایی غیر قابل دسترسی تر است. چرا که در این مورد یک توافق بین المللی لازم است در حالی که مساله مجاهدین در عراق یک مساله قومی و دائمی محلی نیست که از این بابت برای ساکنان اشرف حق آب وگل غیر قابل صرفنظر کردنی ایجاد کند و جامعه بین المللی به لحاظ اهمیت موضوع برای آن دنبال ایجاد نیروی محافظت باشد. مجاهدین در آنجا یک گروه خارجی هستند و در شکل قانونی و حقوقی آن، حتی پناهنده سیاسی با نرم ها و معبارهای شناخته شده در حق پناهندگی نبوده اند. هیچ کنوانسیون و معاهده و توافق بین المللی به گروهی پناهنده در یک کشور اجازه داشتن ارتش و سلاح و توپ و تانگ با هدف بر اندازی رژیم کشور همسایه پذیرنده را نمی دهد. یکبار هم قبلا یاد آور شده ام پناهندگی یک حق فردی است و به شکل جمعی برای فلان حزب و گروه داده نمی شود. اگر «رهبر مقاومت» که حقوق دان هم کم در اختیار ندارد، خلاف این را اطلاع دارند خوب است امر بفرمایند، در مطلب ومقاله هایی در سایتهای خوشان منتشر کنند که خدمتی آموزشی و سیاسی است و ما هم چیزی یاد می گیریم و سپاسگزارشان خواهیم بود.حالا«صاحبخانه» جدید، دیگر نمی خواهد این گروه خارجی را در خانه خود داشته باشد و این مساله هم راهی جز خروج مجاهدین از عراق ندارد و تا آنجا که به مبارزه با رژیم بر می گردد، اصولا دیگر مجاهدین کاری در عراق ندارند.این وضع 7 سال گذشته بوده است و حالا با این حرکتهای جدید در داخل کشور،حضورشان در عراق دیگر بی مصرف تر و ناموجه تر از ان است که احتیاج به شرح و تفصیل داشته باشد.
تاکید می کنم که مسئولیت جناب مسعود رجوی را که در اطلاعیه یی که یک روز بعد از حمله عراقیها به اشرف صادر کرد با در خواست حمایت از «هموطنان در سراسرجهان برای شتافتن به حمایت از اعتصاب و در خواست مجاهدان اشرف»** این خواستها را فورموله کرده بود، و در آن خواهان عهده دار شدن حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی شده بود، بسیار سنگین می دانم. تردید ندارم که خط اعتصاب غذا را خود او تعیین کرده و دستورش را داده است هم چنانکه خط ایستادگی تاپان جان در برابر یورش ماموران درنده خویی عراق برای وردو به اشرف و خوابیدن در برابر خودروها را. این خط را او در پایان پیامش در اسفند10 ماه سال گذشته، که با عنوان پیام به ولی فقیه ارتجاع در واکنشی به اظهارات خامنه ای در دیدار با جلال طالبان رئیس جمهوری عراق فرستاد، مورد تاکید قرار داده بود:« از اين رو گفته ايم و باز هم تكرار ميكنيم كه بغايت استقبال مي كنيم كه عراق كشور قانون و دموكراسي و داراي حاكميت بالاستقلال و به قول خودشان داراي سيادت- "ذات السياده"- باشد. اما اگر رژيم آخوندي بخواهد اين سيادت را سرقت كند و خط خودش را پيش ببرد و قوانين بين المللي را زيرپا بگذارد، يعني همان چيزهايي را نقض كند كه جامعهُ بين المللي و دولت آمريكا و كاخ سفيد و سفارت آمريكا و پارلمان اروپا و اكثريت پارلمانهاي كشورهاي اروپايي آن را در مورد حقوق ساكنان اشرف مورد تأكيد قرار داده اند، آن وقت تا پاي جان مي ايستيم ». یورش عراقیها 12 نفر کشته و بیش از 500 تن مجروح به جای گذاسته است. آن گونه که از اظهارات مجاهدان مستقر در اشرف در یک ویدئوکلیپ می شود فمهید***، تعداد زیادی از آنان زیر چرخ خود روها و یا به خاطر برخورد لودر با آنها مجروح شده اند. مسعود رجوی با محاسبات غلط ناشی از خودبزرگ بینهای خود، مجاهدین را بار ها به ورطه های خونین و پر رنج و بی ثمری انداخته است. او برای خود خواهی ها و خود محور بینهای خود استنادات ایدئولوژیک از رفتار و گفتار این یا آن امام را هم در آستین دارد: « اگر کوهها از جای خود بجنبند، من از جای خود نخواهم جنبید». اما انگیزه یی که پشت این رجز خوانی قرار دارد این است که ایشان از مساله رهبر بودن و انحصار قدرت در دست خویش، نمی خواهد کوتاه بیاید! نشانه های این گرایش را به کرات می توان در تحلیل ها و تبلیغات ربع قرن گذشته مجاهدین دید:رهبری انقلاب سال 57 توسط خمینی «غصب شد» یعنی در اصل حق ایشان بود. مساله عدم موفقیت مبارزات مردم برای دموکراسی از زمان مشروطه به بعد، نداشتن رهبری ذیصلاح بوده است و این رهبر ذیصلاح هم ایشان بودند که با انقلاب ایدئولوژیک کشف و به عنوان « رهبری انقلاب نوین مردم ایران» معرفی شدند و هرکس جرأت کرد انتقادی بکند، روش برچسب زدن و مرعوب کردن روش یگانه یی برای کوبیدن منکران این رهبری ذیصلاح شد. «یا همه چیز یا هیچ»! این است خط رهبر معظم ما و در این راه ایشان از جای خود نخواهد جنبید،« یا بزرگی و عز و نعمت و جاه» یا «چون ریشه من کنده شد از باغ و بخشکید/ در صفحه ایام نه گل باد و نه گلزار». آن سه هزار و پانصد نفر گلادیاتورهای هستند که تنها در پیروی از اوامر و تحقق و منویات رهبر، بود و نبودشان معنی پیدا می کند و الا همینطوری زنده بودن و زنده ماندنشان نه تنها اصلا ارزش فکردن ندارد، بلکه می تواند با زبان درازی و انتقادات احتمالی آنها زیانبار هم باشد. ایشان 28 سال پیش در حالی که جوخه های اعدام آخوندی دسته دسته جوانان و نوجوانان دختر و پسر هوادار مجاهدین ( و البته سایر گروههای سیاسی) را درو می کرد و خانواده ها دغدار می شدند و در حالی که هنوز یک سال هم از شهادت موسی و اشرف نگذشته بود، در خارج کشور داماد شدند و با دختری ده پانزده سال جوان تر از خود به حجله رفتنند و از این بابت منّتی هم بر سر تاریخ و خلق قهرمان گذاشتند و در ایران کسانی چون من که از مجاهدین دفاع می کردند و رژیم را مسبب پیش آمدن آن شرایط می دانستند، در مورد انتقاداتی که از این اقدام می شد، جوابی نداشتند بدهند. روزی در همان ایام خانم تحصلیکرده و نمازخوانی که همسر یکی از بستگان من بود و به مناسبت تولد اولین فرزندشان به دیدارش رفته بودم، او که تاجری سرشناس که از دوستان بسیار صمیمی و قدیمی پدرش به جرم حمایت از مجاهدین و کمک به آنها دستگیر و بعد از شکنجه اعدام شده بود، بعد از پذیرایی معمول، به من گفت «خب این چه کاری بود که اینها کردند؟ اینجا جنگ راه می اندازد وبچه های مردم را به کشتن می دهند و جوانها دارند دسته دسته شکنجه و اعدام می شوند، آنوقت خودشان فرار می کنند و میروند وهنوز خون اشرف خشک نشده جشن عروسی برگزار می کنند». من با چند دقیقه ای بحث با آن خانم موفق شدم او را قانع کنم که رفتن به خارج کشور اگر تنها به قصد فرار و نیفتادن به چنگ رژیم بود، به روشهای گوناگون برای آدمی مثل مسعود رجوی امکانپذیر بود، همانگونه خیلیها که توانسته اند از کشور خارج شوند و لزومی نداشت که یکی برای اینکار «فرو رفتن در لانه زنبور» را انتخاب کند و با آن برنامه خطرناک از پایگاه یکم شکاری به خارج بگریزد. پس رفتن به خارج رهبر مجاهدین فرار نبود. اما برای قانع کردن او در مورد آن ازدواج نابهنگام دیدم که توسل به این استدلال را که خب بالاخره در همان شرایط با وجود جنگ و آن اوضاع، ازدواج کردن و جشن عروسی توسط مردم متوقف نشده ، خودم قبول ندارم، و جواب درستی نیست و تنها جواب مناسب را این دیدم که بگویم خب بالاخراه انسان جایز الاخطاست:« دردا که طبیب صبر می فرماید/ وین نفس حریص را شکر می باید». انحصار طلبی و جنگ با رژیم را خصوصی و شخصی کردن هم از ویژگی رهبر ماست. حدود ده- یازده سال پیش، سالی قبل از ماجرای یازده سپتامبر که عملیات خمپاره زدن به مراکز استقرار نیروهای نظامی و برخی نهادهای رژیم توسط مجاهدین صورت می گرفت در اطلاعیه های که می داند یک یاد آوری مبنی بر گرفتن انتقام شهدای فلان عملیات مجاهدین در آن بود که طبعا هدفی جز «قدرت نمایی» نظامی نداشت بدون این که نوابغ خط دهنده این روش توجه داشته باشند که اولا در تعادل قوای نظامی حریف رژیم نخواهند شد و از این بابت در ترازوی تعادل قوا، کفه یی که متعلق به نیروهای ایشان است، خیالی بالاست! دیگر این که به لحاظ تاثیر گذاری در توده ها و افکار عمومی هم این گونه عملیات نمی تواند برای مردم برانگیزاننده باشد و دایره تاثیر آن بسیار محدود خواهد بود. تاثیر آن در تشدید تضادهای دو جناح هم طبعا در واکنش به این گونه عملیات، وحدتشان در سرکوب کردن مجاهدین بود، مثل همیشه. رویداد خیلی درس آموز از این روش- که البته مجاهدین از آن درسی نگرفتند- این بود که در آن ایام جناح هار رژیم در یک اقدام خود سرانه اقدام به دستگیری چند تن از ملی- مذهبی ها کرده بود که آقای صدرحاج سید جوادی، پدر خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی (نویسنده نامه سرگشاده یا مقاله «عموجان فرومایه» منتشره شده در نشریه مجاهد،خطاب به علی اصعر حاج سید جوادی عموی خود) هم در بین آنها بود. مجاهدین در عملیاتی، دادستانی انقلاب اسلامی در تهران را مورد تهاجم با آر پی جی قرار دادند و بعد در اطلاعیه یی که دادند یاد آورشدند که این عملیات واکنشی بود به دستگیری پدر خانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی رئیس دفتر رئیس جمهور برگزیده مقاومت. واکنش بلا فاصله رژیم به این اقدام شلیک هفتاد موشک به پایگاههای مجاهدین در خاک عراق بود. هیچ واکنش بین المللی قابل اعتنایی به این اقدام رژیم نشان داده نشد(انتقادی از سوی روسیه به خاطر موشک انداز به خاک عراق به عمل آمد) . آن روزها هم مثل این روزها که رهبری مجاهدین و «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» خیلی به «محافظت» شده بودن خود توسط آمریکا بعد از اشغال عراق، تاکید می کنند، در اطلاعیه ها و در تبلیغات، دائم یاد آوری می کردند که این حمله رژیم به مناطق پرواز ممنوع صورت گرفته است. آمریکا بعد از ماجرای کویت مناطقی را در شمالی و جنوب عراق مناطق پرواز ممنوع برای هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی اعلام کرده بود . لازم به توضیح نیست که پرواز و عبور هواپیما ها و هر وسیله پرنده، در آسمان کشوری نیاز به اجازه آن کشور دارد و بنابر این پرواز در مناطق پرواز ممنوع عراق تنها با اجازه آمریکا که حفاظت آن را به عهده داشت ممکن بود و تجاوز به آن هم طبعا از سوی آمریکا پاسخ داده شده می شد. اما داد و قالهای تبلیغاتی ساده اندیشانه و خود «مهم » بینانه آن روزهای مجاهدین با هدف برانگیختن و اکنشی از سوی آمریکا علیه رژیم، هیچ نتیجه یی نداشت و در داخل ایران هم هیچ واکنش خود به خودی و اعتراضی به این مساله دیده نشد. از نظر نگارنده البته تعجبی هم نداشت. رهبری مجاهدین با خود محوربینی و خود پسندی کم نظیر سیاستهایش را همیشه در ارتباط با بالائیها تنظیم کرده و مردم ایران و افکار عمومی را بعد از «انقلاب ایدئولوژیک» و تبدیل سازمان مجاهدین به یک فرقه مذهبی به دو «امام» یکی مذکر و یکی مؤنث- مسعود رجوی و بانو- دیگر اصلا به حساب نمی آورد. این به حساب نیاوردن مردم که به روشنی مهر تابان (منظورم خورشید تابان است) در شعار ایران رجوی- رجوی ایران، «سمبلیزه» شده است و غرق شدن در عوالم فرقه یی را هم در تبدیل کردن خواننده بزرگ و محبوب مردم ایران خانم مرضیه به « مؤذن ویژه» و خواندن اذانی ویژه توسط او که در آن «سیدﺓ النساء العالمین» مورد تجلیل و تکریم واقع شده است (مریم تجلی آن بود) و تخریب تأسفبار تصویر بی همتای او(مرضیه) در خاطره ها، می توان دید.
اکنون مساله این است که اولا این اعتصاب غذا خط غلطی از سوی رهبری مجاهدین، برای تحقق هدفی (در اختیار داشتن اشرف) است که به لحاظ حقوقی شانسی برای حمایت ندارد و به فرض هم اگر این خواست عملی شد، هیچ نقشی در تاثیر گذاری در ارتقاء موقعیت رهبری مجاهدین در هدایت مبارزات مردم علیه این رژیم نخواهد داشت هم چنانکه این اقامت طولانی 20 ساله بعد از آتش بس نداشته است. جناب مسعود رجوی مثل این که فراموش کرده است ایشان هم آدمی است مثل آدمهای دیگر و عمرشان نا محدود نیست و امید واهی به سرنگونی قریب الوقوع رژیم بستن این که «استارت سرنگونی زده شده» و بر اساس آن لحن آمرانه گرفتن، از دست دادن فرصت است. ثانیا در شرایط کنونی، همین فردا هم اگر این رژیم با مبارزات در حال جوش و خروش مردم- که ایشان و تشکلهای آنکادر شده تحت اقتدار ایشان نقشی در آن ندارند-، سرنگون شود، اولا معلوم نیست که شرایط برای بازگشت ایشان به داخل کشور بلافاصله مناسب باشد، ثانیا آن چه من شخصا هیچ تردیدی در آن ندارم این است که ایشان دیگر به هیچوجه موقعیتی را که در آستانه سال 1360 در ایران داشتند، به دست نخواهند آورد. چرا؟ چون درسیاست همه تاریخ مصرف دارند و دیگر تاریخ مصرف کسانی که بعد از این همه سال و این همه تحول در جامعه ایران، هنوز در رویایِ  استقرار جمهوری اسلامی (با دسته دموکراتیک) و دولتی که 28 سال پیش خودشان برای خودشان برای چشم انداز سرنگونی کوتاه مدت رژیم تعیین کرده بودند ،گذشته است. مریدان و مقلدان و هم پیمانان مطیع رهبری مجاهدین، هر اندازه که می خواهند به این «رعیت» زبان دراز فحش بدهند و بد وبیراه بگویند و «ابراز انزجار» بکنند و اگر جناب رجوی هم مالک الرقاب ایران شد، ما را به جمع «رعایا» راه ندهد، اما زحمتی هم بکشند- به ویژه آنها که خیلی کتاب خوانده و اهل تحلیل و ترجمه هستند- با تحلیل و دلیل و منطق، ارزیابیهای این نوشته را رد بکنند. مطمئن باشند که دل ما را شاد خواهند کرد. خوب است به این نکات کسانی هم که فراخوان حمایت از مجاهدین دادن و امضاء جمع کردن بیشتر یک نوع «مارکتینگ» برای خودشان است، توجه بفرمایند.
در پایان باز هم تاکید می کنم اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف که مطالب متعددی از سوی افراد مختلف از اوپوزیسیون و با حسن نیت و از روی دلسوزی نسبت به آنان ، در لزوم توقف آن نوشته شده است، روش و خط غلطی است و هیچ تاثیری به عنوان«حماسه» در افکار عمومی نخواهد داشت و تنها باعث تاسف و تآثر مردم خواهد شد. آقای مسعود رجوی باید علنا دستور توقف این اعتصاب غذا را بدهد و در خواست خروج از عراق و پناهندگی مجاهدین در کشورهای اروپایی و سایر کشورهای مناسب(کانادا، آمریکا...) را اعلام کند. این عبارت « تاتعیین تکلیف قطعی» در پیامهای اخیر دستگاه رهبری محاهدین معلوم نیست چه خواستی را دنبال می کند. قبلا در پی تحصن چند ماهه در ژنو، براساس شنیده، ها کمیساریای عالی پناهندگی به مسولان مجاهدین اعلام کرده بود که امکان دادن پناهندگی به مجاهدین مستقر در عراق در کشورهای دیگر هست، اما رهبران تصیمم گیرنده این پیشنهاد را رد کرده بودند و هم چنان بر مساله حفاظت از مجاهدین در اشرف و«اذعان کردن عراق به حقوق مجاهدین» پافشاری کرده بودند. در هر حال آقای مسعود رجوی مسئول درجه اول عواقب این اعتصاب غذای محکوم به شکست است،شکست در باز گرداندن حفاظت اشرف به آمریکائیها و خروج نیروهای عراقی از اشرف.  


:منابع و توضیحات
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/08/6.html
*
** «از هموطنانمان در سراسر جهان مى‌خواهم به حمايت از اعتصاب و درخواست مجاهدان اشرف بشتابند: 1-خروج نيروهاى عراقى از اشرف. 2-به عهده گرفتن حفاظت اشرف از سوى نيروهاى آمريكايى كه به خلع سلاح و امضاى موافقتنامه با يكايك ساكنان اشرف در مورد حفاظت از آنها تا تعيين تكليف نهايى مبادرت كردهاند. 3-حضور وكلا و سازمانهاى بين‌المللى مدافع حقوق بشر در اشرف كه 7ماه است از آن ممنوع شده اند. 4- حضور نماينده شوراى امنيت ملل متحد يا دبيركل در اشرف براى گفتگو درباره تعيين تكليف نهايى. 5-تن دادن دولت عراق به قطعنامه 24آوريل پارلمان اروپا درباره وضعيت انسانى ساكنان اشرف. 6-محاكمه و مجازات آمران و عاملان حمله ها و كشتار وحشيانه در اشرف در دادگاه بين المللى به جرم جنايت عليه بشريت»
*** در لینک زیر با کلیک کردن روی «ترانه مصور چهارشنبه خونین» اظهارات شاهدان حمله را می شود دید و شنید.
http://www.mojahedin.org/pages/editorySubjectList.aspx?cat=anthemsashraf
پ-7 شهریور 1388- 29 اوت 2009

jeudi, août 27, 2009




سرود انقلابی ایتالیایی در کلیپ ایرانی موج سبز - برای شیندن آن کلیپ صحفحه اصلی را متوقف یا صدای آن را خاموش کیند.


ابتکار جالب ایرانی درویدئو کلیپی دیدنی روی یک سرود انقلابی ایتالیایی. اگر چه در این ویدئوکلیپ که در ارتباط با رویدادهای انتخابات و «موج سبز» ساخته شده و نشانه های حمایت از موسوی در انتخابات در آن دیده می شود، اما انتخاب این سرود و چهرهای جوانانی که در آن می بینم خود نشانه آتش زیر خاکستری است که کلا این رژیم منحوس مذهبی را خواهد سوزاند؛ آتشی که در بعضی شعارها، مثل- استقلال، آزادی جمهوری ایرانی- سر برکشیدن شعله های آن را دیده ایم. از همین ها می شود شناخت خود شیفتگان بیگانه با مردم را، از جامعه ایران دریافت که همچنان در رویای زورچپان کردن یک جمهوری اسلامی با دسته دمکراتیک به مردم ولو به مدت چند ماه و زورچیان کردن رهبران مقدس به ماتحت تاریخ ایران هستند و نمی توانند و نمی خواهند بفهمند که جامعه ایران هنور از زخم فرورفتن سید روح الله خمینی به عنوان نایب امام زمان در آن، نا آرام و در رنج است و طبعا هر رهبر مقدسی را بشدت پس می راند.


mercredi, août 26, 2009

ایرج فرزاد
آیا جمهوری اسلامی "دوم" محتمل است؟

عصر نو
جامعه ایران، بطور مشخص بیش از صد سال است که با اسلام و نقش اسلام در حاکمیت و قانونگذاری و دخالت آخوند و شرع در آموزش و پرورش و زندگی مردم مساله داشته است. آنچه که سی سال قبل در ایران بر سر کار آمد، حتی تجدید حیات و پیوستگی تاریخی خط مشروعه طلبی شیخ فضل اله نوری و یا میراث لوطیهای محله دوه چی تبریز نبود. رژیم اسلامی و حاکمیت اسلام در ایران، نتیجه تکامل خطی گرایش "سنتی اسلامی" نهفته در بافت و نسوج جامعه ایران نبود. این رژیم و پرتاب شدن اسلام به قدرت سیاسی، برآمده از متن دوران جنگ سرد و بر بستر یک انقلاب آزادیخواهانه و چپ در ایران و برای سرکوب این انقلاب بود. جامعه ایران را نتوانستند با قتل عامهای فجیع و نسل کشیهای بی سابقه و سی سال قتل و قصاص زنجیره ای، اسلامی کنند و اسلامی نگهدارند. اسلام در هر شکل و شمایلی در آینده جامعه ایران هیچ جائی ندارد. و این را دیگر با روابط دیپلوماتیک و پراگماتیسم غرب نمیتوانند کاری بکنند. شرط اولیه بقا رژیم اسلامی در ایران ریشه کن کردن نیرو و قدرت و ظرفیتی است که دست کم صد سال است نسل به نسل در بافت و نسوج فکری و شیوه و استایل زندگی مردم ایران رسوخ کرده است. کل این جامعه را نمیتوان نابود کرد و از نو بازسازی و در یک "بیگ بنگ" اسلامی خلق کرد. این جامعه، بشدت در بستر مدنیت غربی و ضد اسلامی جایگیر شده است و در تحولات و تغییرات بافت جمعیتی جامعه ایران تا اعماق رسوخ کرده است. همین نقطه تعادل ناپایدار بین دو جناح است که بانی و باعث و موجب یک سری توهمات سیاسی در بین جریانات مختلف شده است. بستر سنت دار تر این "بینش" بر یک نوستالژی، یک آرزوی ناکام و در نهایت یک عقده اجتماعی ارضا نشده و سرکوفت خورده اسیر شده است. آرمان مشروطه خواهی و احساس افسردگی تاریخی از ناتمام ماندن انقلاب مشروطه و قیچی شدن آرمان دیرین الیت سیاسی روشنفکری جامعه ایران در صد سال پیش برای برخوردار شدن از مجلس ملی، پارلمان و حکومت مستقل برای قرار دادن ایران در جرگه کشورهای صنعتی. آرمانی که علیرغم قطعیت یافتن تولید سرمایه داری و صنعتی شدن جامعه ایران در دوران پس از اصلاحات ارضی در خلال سالهای اول دهه ۴۰، نیروی محرکه و به سرانجام رسانده آن تحول را غیر ملی، وابسته، بی کفایت و عامل امپریالیسم لقب داد
...
رژیم اسلامی قبل از اینکه در لوله آزمایشگاه آکادمیسم پسامدرنیستی و دوخردادی این سوسیالیسم محافظه کار و عبارت پرداز و مخالف مکتبی با "سرنگونی"، پروسه تخمیر "متعارف شدن" را از سر بگذراند و یا بدون اینکه فرصت یابد پوسته "دولت - مذهب" را بترکاند و با جلال و جبروت همراه با تاریخ سی سال نسل کشی و قتل و جنایت وارد کاروانسرای "دولت مدرن"
بشود، بر اثر مبارزه و قیام مردمی که در ابعاد میلیونی به مصاف آمده اند، درهم شکسته و فروخواهد پاشید
دنباله مطلب در لینک زیر.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=5353

lundi, août 10, 2009

نکاتی تکان دهنده از تجاوز به بازداشت شدگان در زندان کهریزک در نامه کروبی به ر فسنجانی
عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند
هجده مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۲۲: سحام نیوز : مهدي كروبي از هاشمي‌رفسنجاني رئيس مجلس خبرگان خواست با تشكيل يك هيات به برخي شايعات و نحوه برخوردها با بازداشت‌شدگان رسيدگي شود.
سحام نیوز :‌ مهدي كروبي از هاشمي‌رفسنجاني رئيس مجلس خبرگان خواست با تشكيل يك هيات به برخي شايعات و نحوه برخوردها با بازداشت‌شدگان رسيدگي شود.حسين كروبي فرزند او در اين‌باره گفت: پدرم اين نامه را حدود 10 روز پيش خطاب به آقاي هاشمي نگاشت و آن را براي ايشان به‌طور خصوصي ارسال كرد. ايشان تاكيد داشت آقاي هاشمي حتما به اين نامه پاسخ دهد و اقدام لازم را انجام دهد. متاسفانه آقاي هاشمي پاسخي به نامه ايشان نداد. پدرم تاكيد كرده بود اگر تا 10 روز پاسخي به نامه داده يا اقدامي صورت نگيرد، نامه را منتشر مي‌كند.حسين كروبي درباره مسائل مطرح شده در نامه، گفت: اساسنامه، بر نگراني آقاي كروبي استوار است. ايشان نگران آنچه گروه‌هاي بيگانه و غربي درباره نحوه رفتار با بازداشت‌شدگان بيان مي‌كنند، هست. اين روزها بسياري از افرادي كه آزاد شده‌اند، به ديدار پدرم آمده و ماجراي رفتاري را كه ضابطان و ماموران با آنها داشتند، براي وي بيان كرده‌اند. آنها آنچه را ديده و شنيده به دقت گفته‌اند. طبيعتا نحوه رفتار برخي از ضابطان با بازداشت‌شدگان خصوصا زنان و دختران، در شأن جمهوري اسلامي و هيچ نظام ديگري نيست.وي تاكيد كرد: آنچه در نامه آمده، نه‌تنها دغدغه و نگراني آقاي كروبي است، بلكه من فكر مي‌كنم هر كس كه اين شايعات را خصوصا درباره وضعيت زنان و اتفاقاتي كه درباره آنها در حال انجام است، مي‌شنود، نگران مي‌شود و علاقه‌مند است، اين لكه ننگ را اگر وجود دارد پاك كند. البته ما اميدوار هستيم تمام اين خبرها و شايعات تكذيب شود. بنابرهمين گزارش متن كامل نامه
: مهدي كروبي به هاشمي رفسنجاني به اين شرح است
ادامه مطلب در لینک زیر

http://www.etemademelli.ir/published/0/00/65/6571/

vendredi, août 07, 2009

دو تجربه، دو درس
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۷ اوت 2009
اکرم پدرام‌نیا
دو تجربه، دو درس

. "بخش‌های تاریخ هرگز در قالب‌های شسته ‌رفته نمی‌آیند"
هری مگداف
شهروند:در هفته‌ای که گذشت، برای دو جریان سیاسی ایران که کوله ‌بار بخشی از تاریخ سی ساله ‌ی اخیر را بر دوش می‌کشند، دو اتفاق مهم افتاد که هر کدام از این اتفاق‌ها درس‌های بزرگ به‌‌ همراه دارند.اتفاق نخست در اردوگاه اشرف و محل نگهداری اعضای سازمان مجاهدین رخ داد. ارتش دست ‌نشانده‌ ی عراق با پشتیبانی اشغال‌گران آمریکایی و جمهوری اسلامی بر مردمی که به‌ واقع در اسارت یک دولت هستند، نوع جدیدی ازبربریت تاریخ را روا داشت. متاسفانه این حادثه به دلیل موقعیت ویژه‌ ی داخل وطن خاموش شد و در میان رسانه های جهان هم به دلایل آشکار بازتاب چندانی نداشت، و آن‌ طور که باید صدای اعتراض‌ها بلند نشد. اما مردم ما که اینک جنبش بزرگی را به پیش می‌برند، نباید فراموش کنند که قربانیان این توطئه‌ ی بی‌رحمانه ‌ی امپریالیسم و ارتجاع کسانی هستند که عزیزترین سال‌های عمرشان را در راه استقلال و آزادی میهن فدا کرده ‌اند. بنده به عقاید و منش این سازمان انتقادهای زیادی دارم، اما احساس می‌کنم که سکوت ما در برابر این جنایت بزرگ نادیده گرفتن واقعیتی دردناک است و می‌تواند عوارض زیادی داشته باشد.در ضمن درس مهمی در این ماجرا نهفته است که برای کسب آن بهای زیادی پرداخت شده است، و آن این‌که باید همواره برای رسیدن به هدف‌های مقدس بر پای خود بایستیم، زیرا تکیه بر امپریالیسم برای مبارزه با ارتجاع، اشتباه محض است که بارها شاهد شکست آن بوده‌ ایم. دشمنِ دشمن من همواره دوست من نیست. دست ‌یازیدن به طناب پوسیده‌ ی قدرت‌های بیگانه برای بیرون آمدن از چاله‌ ی ارتجاع مساوی است با فرورفتن در سراشیب انحطاط. بررسی این‌که چگونه سازمانی که زمانی نقش بزرگ‌ترین اپوزیسیون رژیم را ایفا می‌کرد و اکنون از همه‌ ی آن تاریخ نه از خاکش و نه از خاک‌ نشانش نشانی مانده هدف این مقاله نیست. بلکه هدف یادآوری این نکته است که هر جنبشی در عرصه‌ ی مبارزاتی ‌اش باید بر توان‌های داخلی ‌اش تکیه کند، زیرا هرگز بیگانگان، بی‌چشم‌داشت، میان مردم سرزمین‌های دیگر شیرینی و نقل پخش نمی‌کنند. وقتی منافع امپریالیسم در سال‌های پایانی حکومت شاه به خطر افتاد، دیدیم که چگونه دست از حمایتش برداشت. تاریخِ روابط امپریالیسم با نوکرانش در سیصد ساله ‌ی اخیر سرشار از مثال‌های این‌چنینی است.اتفاق دیگر تکرار سناریوی مسخره‌ ی اعتراف‌گیری از اعتراض کنندگان به نتایج انتخابات است. هفته ‌ی گذشته باز شاهد بودیم که چگونه این قصه‌ ی قرون وسطایی که زمانی کلیسا بر گالیله روا داشت، تکرار می‌شود، اگرچه امروز دیگر شکل طنز به خود گرفته است. اما این بار کسانی باید این نقش را ایفا می‌کردند که در سال‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب آن‌گاه که از رهبران چپ، لیبرال و... اعتراف گرفته می‌شد، در پست‌های وزیر، معاون و رییس و "فرزندان امام" این صحنه‌ ها را شاهد بودند و احتمالا موافق. ناگفته نماند که تاریخ پنجاه ساله ‌ی ایران در این زمینه مثال کم ندارد؛ از اعتراف‌گیری از "مرتجعین سرخ و سیاه" در دوران سیاه شاه و پدرش گرفته تا توبه ‌های "نصوح" "مزدوران و ایادی بیگانه" در جمهوری اسلامی. به نظر من درس بزرگی که در این تجربه‌ ی دردناک تاریخی وجود دارد این است که جنبش نوپای کنونی باید در برابر هرگونه ظلم و بیدادگری عدالت‌خواهی کند تا مبادا دوباره سایه‌ های شوم فراموشی تاریخی بر نهال جوان آزادی اندیشه و قلم که با هزار رنج و مشقت به دست می ‌آید، سنگینی کند.هر دو تجربه‌ی تلخ بالا نیاز به شهامت و انتقاد از خود دارد. چه آن‌ها که به‌ دنبال هدف‌های کوتاه مدتِ سازمانی دست نیاز به‌سوی هر دشمن کوچک و بزرگ بیگانه دراز کردند و چه آن‌ها که در شب‌های شکنجه و اعتراف گیری رژیم، "اندیشه ‌های امام" را تفسیر می‌کردند.فولاد تاریخ در روند صیقل خوردن و جلاگرفتن همواره به یارانی نیاز دارد که انتقاد از خود را چون نان شب واجب بدانند.

jeudi, août 06, 2009



کانون نویسندگان ایران اعتراف گیرهای ضد انسانی ونیز حمله به اشرف را محکوم کرد
این روزها بار دیگر چرخه‌ی محاكمات فرمایشی و اعتراف‌گیری‌های ضدانسانی به گردش افتاده است. پیشینه‌ی این محاكمات و اعتراف‌گیری‌ها به رژیم گذشته برمی‌گردد. خواستِ مبرم مردم آن بود كه با سقوط رژیم پیشین بساط این روش‌های ضدانسانی برای همیشه برچیده شود، اما طی دهه‌ی ۱۳۶۰ با ابعادی گسترده‌تر و هولناك‌تر از سر گرفته شد و تا به امروز به شیوه‌‌های گوناگون هم‌چنان ادامه یافته‌ است. آن‌چه در این محاكمات و اعتراف‌گیری‌های فرمایشی پایمال می‌شود ابتدایی‌ترین حقوق و آزادی‌های انسانی است. تاریخ ما گواه آن است كه صحنه‌گردانان و مجریان این نمایش‌ها سرانجام خود نیز قربانی این تبهكاری خواهند شد.هم‌زمان، رژیم دست‌ نشانده‌ی عراق نیز پناه‌جویانی را كه دست‌شان از همه جا كوتاه است در شهر اشرف به سبعانه‌ترین شیوه مورد حمله و سركوب و سلاخی قرار داد. این جا نیز آن‌چه پایمال می‌شود بدیهی‌ترین حقوق انسانی است.كانون نویسندگان ایران صرف‌نظر از دیدگاه‌های سیاسی و سوابق قربانیان محاكمات اخیر و بدون توجه به مواضع سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران، اعتراف‌گیری‌ها و پروژه‌ی پلشتِ توّاب‌سازی و نیز حمله به ساكنان شهر اشرف را محكوم می‌كند و
خواهان احقاق حقوق همه‌ی سركوفتگان و پناه‌جویان است.
کانون نویسندگان ایران - ۱۳مرداد ۱۳۸۸
انتقاد محقق داماد از شاهرودی رئیس قوه قضائیه
آفتاب نیوز وابسته به مجمع تشخیص مصلحت گزارش داد: «آیت الله دكتر مصطفی محقّق داماد، استاد كرسی فقه و حقوق و فلسفه، طی نامه‌ای به آیت الله هاشمی شاهرودی، رییس قوه قضاییه که در روزنامه اطلاعات منتشر شده «نسبت به برخی رویه‌ها در این قوه انتقاد کرده است
درنامه محقق داماد از جمله آمده است «به موجب قوانین مدون مملکتی کلیه زندان‌های کشور زیر نظر قوه قضائیه اداره می‌شود، و مسئولیتش با این قوه می‌باشد. آیا بهتر نبودکه قبل از صدور فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر تعطیل زندان کهریزک، شما خودتان دستور بازرسی صادر می‌فرمودید و چنانچه آن را فاقد معیارهای لازم می‌دیدید مبادرت به تعطیل آن می‌كردید؟ شما آنقدر تاخیر فرمودید تا این مدخل در دائره المعارف‌های جهانی بنام حکومت دینی ‌ایران در «کنار مدخل‌های زندان های گوانتانامو و ابوغریب در زمان معاصر با کمال تأسف وارد شد
دنباله مطلب در لینک زیر

lundi, août 03, 2009

کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند


ایرج شکری
کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند
ویدئوکلیپ ضمیمه به خوبی نشان دهنده خودبزرگ بینی و خود شیفتگی بی مانندی است که رهبری مجاهدین به آن مبتلاست . گفتار کوتاه در اول آن توضیح دهنده این خود شیفتگی خرد سوز و تباه کننده است.این ویدئو کلیپ در عین حال نشان دهنده خود فریبی چند وجهی بزرگی هم هست. چون علاوه بر این که وقایع و رویدادهای اخیر ایران نشان دهنده پوچی تصورات و توهم بودن آن چیزی است که این ویدئو کلیپ برای «تزریق» آن به بیننده ساخته شده است،فرمان «پیش فنگ»ی هم که در آن شینده می شود، هم خود فریبی است هم مردم خر انگاشتن است. چون کیست که نداند،از 7 سال پیش سلاح و مسلحی در اشرف وجود ندارد و آنها توسط آمریکائیها خلع سلاح شده اند.
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

اطلاعیه یی با مقدمه حذف شده و پنهانکاری


در اقدامی که خطر وقوع آن به ویژه بعد از محاصره اشرف توسط نیروهای مسلح پلیس و ارتش عراق حس می شد، و تنها زمان آن نا معلوم بود، دولت عراق برای به دست گرفتن کنترل اشرف، مجاهدین مستقر در اردوگاه را روز 6 مرداد مورد یورش وحشیانه و بیرحمانه قرارد داد و هنوز معلوم نیست که این ماجرای غم انگیز چکونه خاتمه خواهد یافت و در پایان چه به سر مجاهدین بی دفاع خواهد آمد که در این ماجراهرچه می کشند از خود محوربینی و واقعیت گریزی رهبر به خاطر پافشاری در ماندن در عراق و در اختیار داشتن شهر اشرف،می کشند. خواستی که بنا بر هیچ معاهده و قانونی قابل تحمیل کردن به دولت عراق نیست و به علاوه اکنون 7 سال بعد از سقوط رژیم صدام و با توجه ویژگیهای خیزش مردم در ایران، به وضوح روشن است که آن همه اصرار برای ماندن در عراق، هیچ خاصیتی در پدید آمدن اوضاع کنونی در ایران نداشته است. این مسائل بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت، اما اول بپردازیم به آن دو اطلاعیهً بعد از حمله نیروهای عراقی به اشرف، یکی از سوی خانم مریم رجوی و دیگری به فاصله یک روز بعد از آن از سوی جناب مسعود رجوی.
در پی این یورش، ابتدا سایت سازمان مجاهدین بعد از ظهر روز 6 مرداد اطلاعیه یی از شورای ملی مقاومت با سربرگ و آرم شورا منتشر کرد که در آن آمده بود، خانم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» که به دعوت... در رم بسرمی برد،«روز گذشته بیانیه مهمی در مورد بازگشت ساکنان اشرف، تحت شرایط مشخصی به ایران، صادر کرد»(تاکید ازمن). در این اطلاعیه یاد آوری شده بود که «مفاد این بیانیه ده روز پیش در اختیار مقامات آمریکایی و عراق قرار داده شده است»(1) به اطلاعیه دبیرخانه تاریخ 5 مرداد زده شده بود (بنابرین روز صدور پیام مریم رجوی می شود4 مرداد). ساعتی که روی بیانه در سایت مجاهدین خورد ه بود، ساعت 12 و 28 دقیقه و 56 ثانیه روز 6 مرداد یعنی روز آغاز درگیری بود(که البته باید وقت محلی کشور استقرار سایت مجاهدین باشد)*. در اینجا قبل از ورد به بحث در متن بیانیه دو سه سوال مطرح می شود. اولا در عصر اینترنت که طبعا خانم رجوی در هرکجا تشریف داشته باشند، اکیپ همراه ایشان حتما به آن دسترسی دارند و اگر اشتباه نکنم(!) رم هم یکی از شهرهای دنیاست که اینترنت در آن قابل دسترسی است، به ویژه در محل اقامت«رئیس جمهور برگزیده مقاومت»،این سوال مطرح می شود که چرا بیانیه «بسیار مهم» خانم رجوی که در رم تشریف داشتند، با یک روز تاخیر، طی اطلاعیه دبیرخانه شورا، به اطلاع افکار عمومی می رسد؟ حتی اگر فرض کنیم هیچکس از دبیرخانه شورا همراه ایشان نبوده است باز هم فرستادن آن بیانیه به دبیر خانه در زمان صدورش کاملا امکان پذیر بوده و فاصله انداختن یک روزه برای انتشار یک پیام بسیار مهم، قابل فهم نیست. دیگر این که چرا همین اطلاعیه که با تاخیر یک روزه صادر شده نیز، درهمان روز روی اینترنت قرار نگرفته است و در فردای آن و آن هم نه اول وقت بلکه ساعت نزدیک 12 و نیم ظهر روی اینترنت قرار گرفته است؟ چه توضیحی برای این تأخیر است؟ باز معلوم نیست که مساله اصلی چه بوده و سیاستمداران بسیار زرنگ ما! چه بازی می خواستند با افکار عمومی بکنند. نتیجه یی که من می توان بگیرم آن است که با این تاریخ زدن(عقب کشیدن) و آن جملات، می خواستند به افکار عمومی بقبولانند که این تصمیم مربوط به قبل از حمله است. چون شرایطی که در بیانیه آمده چیزی نبود که نه آمریکائیها و نه عراقیها به آن اهمیتی بدهند یا واکنشی نشان بدهند. این را هم لازم به یاد آوری می دانم که من اطلاعیه شورا مربوط به بیانیه خانم رجوی و خبر حمله نیروهای عراقی به اشرف را ابتدا در سایت مجاهدین دیدم،. بعد رفتم به سایت همبستگی ملی که آن هم در اصل متعلق به مجاهدین است -البته با «صفحه آرایی» دیگر- نه آن بیانیه و نه خبر حمله نیروهای عراقی هنوز روی سایت همبستگی نبود. دوباره بعد از یک ربع به سایت همبستگی سر زدم اطلاعیه مریم رجوی و اخبار حمله را دیدم. اما آن جملات مقدماتی مربوط به سفر به رم و این که گفته شده بود « روزگذشته» صادر شده و « ده روز پیش مفاد آن در اخیتار مقامات عراقی و آمریکایی قرار گرفته است»(2) ،در آن نبود همچنان که در انتهای اطلاعیه، محل صدور که رم بود حذف شده بود. در سر زدن دوباره به سایت مجاهدین که به فاصله کمی صورت گرفت اصل اطلاعیه در صفحه اول نبود و خلاصه یی از آن قرار داشت و واکنش مریم رجوی به حمله، که همان جملات مورد اشاره از آن نیز حذف شده بود(3). در واقعیت امر بیانیه مریم رجوی در همان روز 6 مرداد صادر شده بود و نویسندگان اطلاعیه که قرار بود اطلاعیه را با رتاریخ یک روز قبل منتشر کنند، در ذهن خود مساله را قاطی کرده و در اول اطلاعیه نوشته بودند «روز گذشته». آن اطلاعیه اولیه از لیست آرشیو اطلاعیه ها وپیامهای مریم در سایت مجاهدین حذف شده است. اما لینک آن در مرجع شماره یک در زیر همین نوشته آمده است. سوال دیگر این است که به چه دلیل پیشنهاداتی که به آمریکایی ها و به عراقیها داده شده بود، ده روز از افکار عمومی مخفی نگه داشته شد؟ مگر نمی گویند بسیار مهم بود، این «بسیار مهم» چرا باید از افکار عمومی ده روز پنهان نگه داشته شود؟
 


باز هم مانوری زیانبار، بازهم توّهم


اما در مورد متن بیانیه شروطی قرار داده شده که از اول معلوم است که رژیم وقعی به آن نخواهد گذاشت چون روشن است که رژیم با مجاهدین وارد قرار و مدار و شرط و شروط نمی شود، جز کشتن و تواب سازی به چیز دیگری راضی نیست. دیگر این که در بیانیه، پذیرش پیشنهاداتی را از سوی رژیم مطرح کرده اند که خواننده حیرت می کند که این بیانیه نویسان گویا اصلا از اوضاع ایران خبر ندارند که شرط تضمین آزادی بیان برای مجاهدینی که به ایران برخواهند گشت، گذاشته اند. آنها آزادی بیان برای خودیهایی که سالها خادم این رژیم بوده اند را رعایت نمی کنند(نمونه اش باز داشت کسانی چون بهزاد نبوی و اعتراف گیرهای اخیر است)، چطور می شود کسی از اوضاع ایران خبر داشته باشد و یک چنین انتظاری داشته باشد و چطور ممکن است این اندازه دور از واقعیت بود که انتظار داشت به فرض چنین قولی از سوی رژیم به صلیب سرخ، و دولت آمریکا و ... اینها تضمین کننده آن باشند، در حالی که رژیم هر قانون و تعهدی را هر وقت خواسته زیر پا گذاشته است و شهروندان خارجی را هم در ایران هروقت خواسته به اتهام واهی دستگیر کرده و مدتی در زندان نگه داشته است. از اینها گذاشته اگر در آمریکا و صلیب وسرخ بین المللی آن اراده بود که نگذارند به حقوق مجاهدین تجاوز شود، این کار را در عراق می کردند و نمی گذاشتند که چنین رفتار وحشیانه یی در مورد مجاهدین صورت بگیرد. این که خواسته اند در صورت عدم پذیرش شرایطشان از سوی ایران، عراق بر اساس قطعنامه پارلمان اروپا عمل کند و در پیام مسعود رجوی هم به آن تاکید شده است،  می شود به احتمال قریب به یقین گفت که هدف و خواست اصلی رهبری مجاهدین و نظرشان اجرای ماده 4 قطعنامه پارلمان اروپاست که در آن آمده است:« پارلمان اروپا از شوراي اتحاديه اروپا و كميسيون اروپا و كشورهاي عضو مي خواهد كه همراه با دولتهاي عراق و آمريكا و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل و كميته بين المللي صليب سرخ در جهت يافتن استاتو و موقعيت قانوني درازمدت كه براي قرارگاه اشرف و ساكنان آن رضايتبخش باشد، تلاش كنند»**. این ماده که بی تردید با تلاش مجاهدین در این قطعنامه گنجانده شده، حضور دراز مدت مجاهدین در اشرف را مد نظر قرار داده است و به خاطر همین هم رهبری مجاهدین خواهان اجرای آن است. اما اولا پارلمان اروپا مرجعی نیست که بتواند عراق را ملزم به رعایت شرط و شروطی بکند. اگرپارلمان اروپا دارای چنان موقعیتی بود که نباید این حمله صورت می گرفت. به علاوه پارلمان اروپا بیانیه را به شورای اروپا منتقل کرده بود و اگر قرار بود پشت این بیانیه اراده و اقدامی نشان داده شود، باید قاعدتا شورای اروپا قدمی بر می داشت. در ثانی مساله مهم در تعهد مربوط به منع جا به جایی اجباری(نان رفولمان) که رهبری محاهدین  با تفسیر به رأی بسیار متوّهمانه، می خواهد از آن معنی ملزم کردن عراق به واگذری اشرف به محاهدین را بیرون بکشد،ناظر بر تعهد نیروهای اشغالگر در  عدم جا به جایی اجباری ساکنان سر زمین اشغال شده بنابر کنوانسیون ژنو است که آمریکا هم به آن متعهد است و به هرحال تازمانی که  نظام و حکومت جدید در عراق استقرار نیافته بود، آن را در مورد مجاهدین رعایت کرد اما بعد از توافق سال قبل مبنی بر سپردن مسائل امنیت ملی عراق به دولت عراق، حفاظت اشرف هم به عراق منتقل شد. خلاصه این که دیگر آن موضوع «عدم جا به جایی اجباری» به مساله حضور یک جمعیت پناهنده خارجی در یک اردوگاه که اساسا حضورشان مربوط به شرایطی خاص بوده که دورانش سپری شده و حالا دیگر نظام مستقر در آن کشور، خواهان پایان دادن به حضور آنان است، مربوط نمی شود(در نظر بیاوریم به فرض اگر صدام حسین از مجاهدین می خواست که دیگر اشرف و عراق را ترک کنند آنها چکار می کردند؟ با عراقیها درگیر می شدند؟). خلاصه این که  پیام خانم رجوی (یا منتسب به ایشان) با این هدف بوده که بگویند ما شرایطی برای بازگشت به ایران دادیم ولی رژیم نپذیرفت پس در عراق می مانیم ( باتوهم در مورد عدم جا به جایی اجباری) که البته مثل پیام جناب رجوی به مجلس خبرگان، یک مانور پرضرر بود. اگر چه ظاهرا این هم از اهداف صادر کننده بیانیه-البته در عالم توهمات- بوده است که این تاثیر را در افکار عمومی(به ویژه در کشورهای خارجی) بگذارند که چنان به محبوبیت و نفوذ گسترده خود و به تاثیر حضور خود در بین مردم در کله پا کردن رژیم مطمئن هستند که چنین پیشنهادی را می دهند، ولی خب واقعیت آن چه در ایران می گذرد چیز دیگری را نشان می دهد ( به آن هم اشاره خواهم کرد) که با توهمات به تصویر کشیده شده توسط رهبری مجاهدین در سرود« ای تومنادی آزادی» در مورد محبوبیت جهانی مریم در نزد «جانهای شیفته» و... خیلی فاصله دارد، از زمین تا آسمان. و اما در پیام جناب مسعود رجوی در آغاز آمده است:«خامنه اى ولي فقيه ارتجاع از طريق پسر خوانده مسلكي اش در عراق، انتقام قيام مردم ايران را از اشرف كه آن را كانون استراتژيكى نبرد براى آزادى مى‌داند، گرفت» و بعد ضمن درخواست از هموطنان برای حمایت از اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف، خواستهایی را مطرح کرده است که از جمله آنها واگذاری حفاظت اشرف به سربازان آمریکا تا تعیین تکلیف نهایی است. اولا این خواست چیزی نیست که عملی بشود، چرا که همانطور که پیشتر هم اشاره شد، بنا بر معاهده و توافق امضا شده بین عراق و آمریکا، در واگذاری حفظ امنیت ملی به عراقیهای، حفاظت اشرف کلا به عراق سپرده شده است. تنها تعهدی که عراق به آمریکا داده است که البته مهم است، عدم باز گرداندن اجباری مجاهدین به ایران یا کشوری است که در آنجا خطراتی برای مجاهدین باشد. حمله به اشرف همزمان با حضور رابرت گیت وزیر دفاع آمریکا در عراق، حتما با هدف نشان دادن استقلال عمل دولت مالکی از آمریکا صورت گرفته است. دیگر این که در مورد «کانون استرتژیک مبارزه برای آزادی بودن اشرف» از نظر خامنه ای، شاهدی برای این ادعا نیست. البته خامنه ای از هر فرصتی برای انتقامجویی از مجاهدین استفاده خواهد کرد. در این زمینه توضیحات بیشتری خواهم داد.
حالا باز گردیم به آن چه در عمل و در واقعیت در این ماجرای جانسوز مجاهدین و مساله عراق مشاهد می شود کرد:
1-حمله نیروهای سرکوبگرعراقی به مجاهدین همزمان با حضور رابرت گیت وزیر دفاع آمریکا در عراق (که گفته می شد در نگرانی از احتمال پیدا شدن تشنج بین کردها و حکومت مرکزی به آنجا سفر کرده بود)، با هدف فرستادن پیامی از سوی دولت مالکی( که به احتمال زیاد خط دادن و توصیه های برادران مشاورش در جمهوری اسلامی در آن نقش داشته)، انجام شده است. این پیام که دولت عراق مستقل از خواست آمریکا در کشورش عمل می کند و مجاهدین دیگر نمی توانند در عراق بمانند. حرفی که بارها مقامات عراقی آن را بر زبان رانده بودند و مجاهدین آن را«خوابهای پنبه دانه یی» نامیده بودند.
پیروزی چون حباب ترکید اما گریز از واقعیت پا برجاست
2- بعد از تحصن طولانی هواداران مجاهدین و خانوادهای آنان در خارج کشور در سال گذشته برای حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی که تا زمان اعلام نظر سفیر آمریکا در بغداد، این تحصن در برابر مقر سازمان ملل در نیویورک 126 روز طول کشید و در جاهای دیگر هم به همین اندازه طولانی برگزار شده بود(درواشینگتن در برابر کاخ سفید 109 روز) ، رایان کراکر سفیر آمریکا در عراق، 8 ژانویه 2009 اعلام کرد که «عراق متعهد شده است که گروه اپوزیسیون ایرانی که مستقر در عراق هستند، به اجبار اخراج نخواهند شد»، آسو شیتدپرس که این خبر را منتشر کرده بود یاد آور شد که «سفارت آمریكا در ماه دسامبر اعلام كرد كه نیروهای آمریكایی در قرارگاه اشرف باقی میمانند تا به دولت عراق در اجرای تعهداتش مبنی بر رفتار انسانی با ساكنان اشرف بعداز انتقال براساس موافقتنامه امنیتی كمك نماید». سفیر امریکا همچنین یاد آور شده بود که این گروه تروریست شناخته می شوند و عراق خواهان اخراج آنان است. این خبر  در سایت مجاهدین هم درج شده بود(4). در پی پیام سفیر آمریکا، مسعود رجوی در پیام تبریک پر شوری به تحصن کنندگان و هواداران مقاومت(بدون هیج اشاره ای به اظهارات سفیر آمریکا یا به اصل دستاوردی که مجاهدین داشته اند) از نقش پیروزمند مریم تجلیل کرد و منتقدان سیاستهایش را (از جمله سیاست ماندن در عراق و خطراتی که ماندن در اشرف مجاهدین را تهدید می کند)، این گونه مخاطب قرار داد« سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، "بي دنده و ترمز" قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند[...] هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني،گفته بوديم كه وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست.... مجاهدين از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادرانشان در تمام ايران و در سراسر جهان اين درس را به خوبي آموخته اند كه تاريخ خلق و ميهن خود را چگونه بنويسند. هيچ كس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم كرده ايم تا اگر زمانه صد بار از اين هم خطيرتر و پر فتنه تر باشد، با تأسي به پيشواي آرماني مان، درسهاي جديدي از مقاومت و ايستادگي عرضه كنيم»(5). جناب رجوی در این پیام نتیجه گرفته بود که هوداران مجاهدین و حامیانشان «غیرممکن را ممکن ساختند». اکنون باید پرسید واقعا چنین واکنشهایی ناشی از درک و شناخت سیاسی درست است یا ناشی از توّهم و عدم تعادل در دوسو. هم در شادی و مبالغه در پیروزی و هم در خشم و اهانت به دیگران. آیا این بود معنی آن پیروزی بزرگ که در اظهارات سفیر آمریکا کشف کرده بودند؟ حمله سربازان عراقی به قرارگاه اشرف و مجاهدین ساکن آن و تماشاگر بودن سربازان آمریکایی مستقر در آنجا به توحش عراقیها؟ آیا این بود معنی آن غیرممکنی که ممکن شده بود و چنان مطئمن از آن بودند که آرمی هم برای شهر اشرف طرح کرده و همراه پیام درج کرده بودند؟(6) آیا این است نقش آن رهبری ذیصلاح که دائم از مجاهدین «فدا» و ایثار و پایداری می طلبد، و آن همه ایثار و فدا و زحمت و شهادت را باسیاست های غلط و با خود خواهی در « تنور» یک جنگ شخصی سر مساله رهبری می سوزاند و آن را با رنگ ولعاب ایدئولوژیک می پوشاند؟ آیا جز این است که با تحلیل های غلط ناشی از خود خواهی و واقعیت گریزی، اکنون مجاهدین به مهلکه یی افتاده اند که در دنده چرخهای سیاستهای رژیم درعراق گیر کرده و کشته و مجروح می دهند و رهبر باز از آنان «فدا» و مقاومت و پایداری می طلبد؟ خمینی با پذیرفتن واقعیت و دست برداشتن از ادامه جنگ،که آن را به نوشنیدن جام زهر تشبیه کرد رژیمش را نجات داد، ایا رهبری مجاهدین همچنان می خواهد اگر کوهها هم جنبیدند، او از جایش نجنبد تا با اراده گرایی ناشی از خودخواهی اش مجاهدین را در اشرف یکجا به کام مرگ  برای هیج بفرستد؟
خواستهایی که حمایت حقوقی از آن ممکن نیست
3- محض رضای خدا یا شیطان به ما بگویند براساس کدام معاهده بین المللی می شود کشوری را ملزم کرد منطقه وسیعی مثل اشرف را به گروهی پناهنده واگذار کند که خودشان آنجا را بگردانند، آنهم گروه پناهنده یی که با گروههای تشکیل دهنده ساختار قدرت در کشور مذکور، تخاصم دیرینه داشته اند و اکنون نیز حاکیمیت کشور مذکور را قبول ندارند و در امور داخلی و سیاست خارجی آن کشور(روابطش با آمریکا و با رژیم ) دخالت می کنند(پیام 10 اسفند آقای رجوی موارد متعدی از این مداخلات را در برابر دارد)(7). از همه مهم تر به به افکار عمومی بگویند براساس کدام معاهده بین المللی کشوری حق دارد در خاک خود، ارتشی متشکل از اپوزیسیون کشور همسایه را که هدفش سرنگونی رژیم آن کشور همسایه است در خود بپذیرد؟ حالا بماند که در مورد مجاهدین این رهبری مجاهدین است که می خواهد این شرط را به یک دولت همسایه رژیم که از قضا رابطه دوستانه با آن دارد تحمیل کند. رهبری مجاهدین نمی خواهد این واقعیت را بپذیرد که به هرحال چرخ بازیگر به وفق مراد آنها نگشت. رژیم صدام حسین سرنگون و خودش هم اعدام شد و ایوزیسیون رژیم بعثی - که از بد روزگار برای مجاهدین- برخی دست پرورده و برخی هم کمک گیرنده های سابق از رژیم هستند در آن کشور به قدرت رسیده اند و دیگر اوضاع به گذشته بر نمی گردد وعراق دیگر جای مناسبی برای مجاهدین نیست، چه رسد به این که به عنوان «ارتش آزدیبخش...» در آنجا حضور داشته باشند و رژه برگزار کنند. مجاهدین حتی دو روز قبل از این حمله یعنی روز 4 مرداد در سایت خود عکس و گزارش کوتاهی از برگزاری مراسمی در همبستگی با «قیام مردم ایران» درج کرده بودند که در آن باز هم گارد احترام با لباس رسمی ورنگین در مراسم شرکت کرده بود(8)، اقدامی که هیچ خاصیتی برای تاثیر در افکار عمومی نداشت. این قبیل مراسم نمایشی تنها به درد «خود ارضایی» اشتیاق سوزان رهبران به قدرت و به انحصار قدرت می خورد. اما برای مقامات عراقی که قبلا هم اخطار کرده بودند مجاهدین مستقر در اشرف نباید از یونیفورم نظامی استفاده کنند، طبعا تحریک کنند و خشم برانگیز بود.
رهبری مجاهدین یکی از اهداف و دستاوردهای «فروغ جاویدان» را این اعلام کرد که آن عملیات نشان دهنده این بود که ارتش آزادیبخش زائده جنگ نیست. خب حالا که دیدیم بود و هیچ عملیاتی بعد از آتش بس انجام نشد و عملیات مروارید هم دفاعی بود در برابر حمله رژیم و از آن زمان 20 سال می گذرد! رهبری مجاهدین از آنجا که فقط طنین صدای خود را شنیده و حاضر به شنیدن هیچ نظری غیر از خواست خودش نبوده و اوضاع را آن طور که دلش می خواسته از پشت عینک خودش دیده است، خود رایی در او رسوب کرده است و گمان می کند می تواند اراده خودش را که هیچ قانون و معاهده یی برای دفاع از آن نیست، یعنی حضور در یک کشور بیگانه به عنوان ارتش براندازی کشور همسایه آن، به دولتها و مجامع بین المللی تحمیل کند. رهبری مجاهدین، هم خواهان رعایت حقوق مجاهدین به عنوان پناهنده در عراق است هم می خواهد در آنجا به عنوان نیروی برانداز و ارتش آزادیبخش، منطقه ای را که خود شهر کوچکی است در اختیار داشته باشد و «خود مختارانه» در انجا عمل کند، در حالی که با این روش در واقع خودش غیرقانونی عمل می کند. چطور مجامع بین المللی می توانند از این خواست دفاع کنند؟ مجاهدین که یک گروه خارجی در عراق هستند، حتی اگر سند مالکیت اشرف را با خریدن آن از همین حاکمیت کنونی در دست داشتند، حتی اگر فعالیتشان نه سیاسی بلکه مثلا اقتصادی یا صنعتی بود، اگر دولت عراق تشخیص می داد که حضورشان «منافع ملی» یا «امنیت ملی» آن کشور را به خطر می اندازد و باید آن کشور را ترک کنند، یا اصلا به هر دلیل دیگر مایل به حضور آنها در عراق نبود، چاره یی جز ترک آن کشور نداشتند و تنها می توانستند ارزش دارائیها و زیانهای مالی را مطالبه بکنند. اگر ایستادگی می کردند طبعا دولت آن کشور می توانست به مقابله با آن گروه خارجی و دستگیری آنها بپردازد. آیا در عالم واقعیت و بنا بر اصول حقوقی شناخته شده، غیر از این می بود؟ البته خوشبختانه در شرایط کنونی مجاهدین به هرحال در عراق گروهی پناهنده هستند که آن کشور بنا به تعهدی که با آمریکا داده است، آنها را به اجبار به ایران یا کشور ثالثی نخواهد فرستاد اما دیگر حضور مجاهدین را در آن کشور نمی پذیرد و برای این مساله هیچ راه حلی جز خروج مجاهدین از عراق نیست

.
تئوری بافی برای توجیه ماندنِ در عراق و هزینه های دود شده


4- رهبری مجاهدین بعد از سقوط رژیم صدام، با تئوری بافی و ادعاهای عجیب، حضورشان درعراق را «مانع رشد بنیاد گرایی» در آن کشور و «مانع بلعیده شدن عراق توسط رژیم» قلمداد کرده و مدعی شده اند که «رژیم آخوندی در عراق تعیین تکلیف می شود»! در حالی که در آنچه مربوط به ممانعت از رشد بنیاد گرایی است (و من قبلا در مطالبی به آن اشاره کرده ام)، اگر حضور آنان در عراق در این زمینه می توانست تاثیری داشته باشد باید در طی اقامت طولانی در آن کشور در دوران صدام که امکانات بیشتری داشتند و تماس بیشتری هم با مردم عراق داشتند، این تاثیر گذاشته می شد نه حالا و با این همه محدویت و با آن وضع آشفته عراق که نه سنیان و نه شیعیانش از اسلام مجاهدین تاثیر نمی پذیرند. کافیست یکبار به گزارشهای مصور روز عاشورا در عراق نگاه بکنی و دسته های قمه زن را ببینی تا از یاد نبری که لااقل چند دهه در آن کشور کارفرهنگی توسط روشنفکران عراقی لازم است تا آن مردم تازه از فشار بعثیها رها شده کمی بخود بیایند و تعادلی در رفتارشان برقرار شود. اکنون پرسیدنی است که حاصل آن دو و نیم یا سه و نیم میلیون امضا از مردم عراق جمع کردن و آنهمه میهمانی به شیوخ عشیره های عراقی دادن و آن حمایتهای حقوق دانان عراقی و... به چه کار آمد و کجا قرار بود به درد شما بخورد؟ آن 50 نماینده هم که معترض اقدام دولت مالکی در حمله به مجاهدین بوده اند در حالی که نماینده مجلس هستند،کاری از دستشان در پارلمان که قاعدتا دولت در برابر آن مسئول است و باید پاسخگوی اقدامات خود باشد، بر نمی آمده و در یک اقدام غیر معمول نامه به دبیرکل سازمان ملل برای رسیدگی به این مساله نوشته اند(9).


در رابطه با تاثیر پذیری و ارتباط مردم ایران از «اشرفیان»
خانم رجوی در پیامش در مورد شرایط بازگشت به ایران، مدعی شده است که « همزمان با قيام مردم ايران براي آزادي، ساكنان اشرف، اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در عراق كه با پايداري 7ساله خود الگويي براي پايداري و مقاومت مردم و جوانان ايران در برابر فاشيسم مذهبي شده اند...». خب این الگو سازی با واقعیتی که در اعتراضات مردم مشهود است و همه به طرق گوناگون از آن مطلع اند، نمی خواند. البته در استواری و پایداری مجاهدین و ساکنان اشرف در شرایط بسیار دشواری که حتی هیچ ارتباطی به مساله و هدف آنها که مبارزه با رژیم آخوندی بوده نداشته است، یعنی شرایط بسیار سخت دوجنگ آمریکا علیه رژیم صدام حسین و پیامد های آن تردیدی نیست. اما متاسفانه ارتباط مجاهدین با مردم و نسل جوان به دلیل سیاستهای غلط رهبری و سرنا را از سرگشادش دمیدن و به دلیل شعارها و تبلیغات غلط و پافشاری برآنها در مدت بیش از دو دهه، به دلیل نابردباری در برابر انتقادات و اهمیت ندادن به آثار و عوارض منفی آن در افکار عمومی، چیزی نبود که در رویدادهای اعتراضی تداوم یافته و گسترده اخیر نشانه و نمودی داشته باشد. از وقتی که مجاهدین خلق ایران، به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل شدند، ارتباط با «خلق قهرمان» هم کم کم بریده شد و همه کارها «بنام مسعود و مریم» آغاز شد و انجام گرفت. اعتراضات اخیر مردم اولا شعارهای خودش و کانالهای ارتباطی و سازمانیابی خودش و خلاصه رنگ خودش را دارد. اگر چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن آنچه می گذرد داشته باشیم، می بینم که همین تظاهرات مربوط به چهلم ندا وشهدای 30 خرداد در روز 8 مرداد، علاوه بر تهران، با اعلام قبلی در چند شهر و در مکانهای از قبل تعین شده انجام شد. دیگر این که در تهران بعد از تظاهرات بهشت زهرا باز هم چنانکه از قبل پیش بینی شده بود، در نقاطی از تهران تظاهراتی برگزار شد که در مواردی هم با پرتاب گاز اشک آور توسط پلیس به سوی مردم همراه بود. آن وقت در چنین شهر شلوغی هیچ گزارشی از این که لااقل یک گروه «بزن و در رو» چند نفره، یک اقدام اعتراضی به خاطر رفتار ضد انسانی دولت عراق، در برابر سفارت عراق انجام داده باشد، مثلا تخم مرغی یا بطری حاوی رنگ به طرف آن پرتاپ کرده باشد، یا شعاری روی دیوار آن نوشته باشد یا شعاری در نزدیکی سفارت به نمایش گذاشته باشد، دیده و شنیده نشد. تعجبی هم ندارد. بالاخره مبارزه با «رشد  بنیاد گرایی» در عراق به نیابت خود خواسته از طرف غرب، و همّ و غمّ را صرف این کردن که «عراق توسط رژیم بلعیده نشود»، اینها مساله مردم نبود که از طریق آن بشود با مردم ارتباط برقرار کرد. از این رهبران باید پرسید که حاصل این هفت سال(بعد از سقوط رژیم صدام) ماندن در عراق برای مردم ایران و در مبارزات مردم ایران چه بود؟ این که مردم مچ بند و سر بند سبز ببندند؟ در این مورد که جناب مسعود رجوی در پیام 7 مرداد خود گفته است که «خامنهاى ولىفقيه ارتجاع از طريق پسر خوانده مسلكىاش در عراق، انتقام قيام مردم ايران را از اشرف كه آن را كانون استراتژيكى نبرد براى آزادى مى‌داند، گرفت»، این ادعا که خامنه ای اشرف را کانون استراتژیکی نبرد برای آزادی می داند، ادعای درستی نیست اگر چه در انتقام جویی و کینه توزی آخوندها علیه مجاهدین هیچ تردیدی نیست. آنها می خواهند انتقام آیت الله های منفجر شده در عملیات انتحاری دهه 60 و ضربه هایی مثل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را که به مجاهدین نسبت می دهند، بگیرند. اکنون کانون تهدید استراتژیکی مبارزه مردم علیه نظام ولایت فقیه در داخل کشور است و یک کانون هم نیست بلکه جزیره های متعددی است که گویی در اینجا و آنجا ظاهر می شود. چند روز پیش (3 مرداد) پاسدار جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در سخنانی گفت « مهمترین تهدید علیه انقلاب اسلامی را از داخل می‌دانیم»10.
دو پیشنهاد برای اقدام فوری از سوی رهبری مجاهدین برای دور کردن خطر از مجاهدین

نکته یی که هم در پیام خانم و هم در پیام آقای رجوی توجه را جلب می کند این است که در این دو پیام از ساکنان اشرف و مجاهدین اسم برده شده است و اصلا عنوان رزمندگان ارتش آزادیبخش بکار نرفته است. این خود یک گام به پیش در واقع گرایی است، اما گامی بسیار کوچک با توجه با فاصله عظمیی که رهبران از واقعیت حاضر دارند. من در آبان سال 82 ( 6 سال و چند ماه پیش) ،در نامه یی 52 صفحه یی به جناب رجوی در انتقاد از عملکرد  ایشان به عنوان مسئول شورا، تاکید کرده بودم که «ارتش آزادیبخش مقوله یی متعلق به گذشته است» و پیشنهاداتی برای پیش برد مبارزه در شرایطی که بعد از اشغال عراق توسط آمریکا به وجود آمده بود ، داده بودم که متاسفانه به جای توجه به آن برخورد خصمانه یی با من صورت گرفت که وارد آن نمی شوم. اما با توجه به نکاتی که از شرایط کنونی ایران ذکر شد، که بی تردید آن «تنها آلترناتیو دموکراتیک» را( که خود معمارش هم هیچوقت آن را جدی نگرفت) به طور کلی به حاشیه رانده است و با توجه به شرایطی که مجاهدین در عراق در آن قرار دارند، پیشنهاداتی برای کاهش خطراتی که مجاهدین مستقر در اشرف را در شرایط کنونی تهدید می کند و برای کاهش التهاب و تشنج جوّ موجود بین دست اندرکاران حکومت عراق و مجاهدین دارم که امیدوارم مورد توجه و اقدام از سوی آقای رجوی قرار بگیرد: 1- مساله یی که خیلی فوریت دارد و ضروری است که آقای رجوی بلادرنگ به آن اقدام کند، فرستادن پیامی  به مجاهدین ساکن اشرف و دستور به آنان برای پایان دادن به اعتصاب غذاست. من سال 68 نزدیک 50 روز که از خرداد تا پایان تیرماه طول کشید آنجا بودم(برای بازدید و آشنا شدن) و می دانم که در آن گرمای بالای 50 درجه در سایه، چقدر مقاومت جسمانی آدم پایین می آید. با توجه به صدماتی که گفته شد عراقیها به تاسیسات اشرف زده اند که انهدام مخازن آب با رگبار «بی کی سی» از آن جمله است، اقدام به اعتصاب غذا در آن وضع متشنج و در آن گرما، خطر گرما زدگی و احتمالا مرگ مجاهدینی را که مبادرات به اعتصاب غذا کرده اند، در بر دارد. به ویژه باید توجه داشته که شروطی که آقای رجوی گذاشته است، از جمله عهده دار شدن محافطت اشرف توسط نیروهای آمریکایی، مساله یی نیست که بشود در مورد عملی شدنش شانسی دید و به هرحال درخواستهای مطرح شده چیزی نیست که در در عرض یک یا دو هفته عملی شود. چه بسا دولت عراق به ابتکار خود یا به توصیه رژیم هر گونه سنگ اندازی و ممانعت از انجام درخواست رهبری مجاهدین را تا تعیین تکلیف قطعی- که در هر حال همانطور که یاد آور شدم چیزی جز خروج مجاهدین از عراق نمی تواند باشد- به عمل آورد و صدمه و آسیب جانی مجاهدین در اثر اعتصاب غذا را بالا ببرد. به یقین می توان گفت که در کشوری که هفته یی نیست که بمبی منفجر نشود و تعدادی کشته و مجروح نشوند، مرگ مجاهدین در اثر اعتصاب غذا هیچ مسأله یی برای دولت مالکی به وجود نخواهد آورد بلکه آنها خوشحال هم خواهند شد و از این بابت تحت تاثیر فشار رسانه یی یا افکار عمومی خارج قرار نخواهند گرفت. برای آمریکا هم هیچ مساله یی به وجود نخواهد آورد، همانطور که بمباران اشرف و پایگاههای مجاهدین نیاورد. بنا بر این تاکید می کنم که اعتصاب غذای ساکنان اشرف، اقدامی به اندازه آن خود سوزیها به خاطر بازداشت مریم،غیر لازم و با احتمال زیانهای جانی غیرقابل جبران برای مجاهدین همراه است که عواقب منفی آن دامنگیر رهبری مجاهدین خواهد شد. اگر آقای رجوی یا خانم رجوی پیام پایان دادن به اعتصاب غذا به مجاهدین مستقر در اشرف ندهند، مسئول هر نوع عواقب ناگوار احتمالی ناشی از اعتصاب غذا هستند.
2- آقای رجوی پیامی هم به هم میهنان بفرستد و در آن با یاد آوری این که ارتش آزادیبخش در زمان جنگ و برای توقف آن -که خمینی آن را به عنوان سرپوشی برای سرکوبی مردم به کار می گرفت وعنوانها و بهانه های گونا گون برای تداوم آن از جمله فتح قدس از راه کربلا ابداع می کرد- و برای سرنگون کردن این رژیم شکل گرفت (هر توضیح دیگری که خود می دانند)، انحلال ارتش آزادیبخش را اعلام کند و همزمان این مساله را به اطلاع دبیرکل سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ بین المللی اعلام و نیز به اطلاع مقامات آمریکایی ذیربط در مساله اشرف در عراق برسانند و ضمن آن اعلام کنند که مجاهدین خواهان ترک عراق و پذیرفته شدن به عنوان پناهنده در کشورهای اروپایی(یا کشورهایی که حقوق بشر و حقوق پناهندگان در آن کاملا رعایت می شود) هستند. طبعا مساله دارائیهای غیر منقول مجاهدین از طریق گرفتن وکیل می تواند دنبال شود و از این طریق قابل حل است. من امیدوارم سازمانها و گروههای سیاسی و شخصیتهایی که در جریان یورش وحشیانه نیروهای عراقی به مجاهدین به حمایت از حقوق مجاهدین پرداحتند، در حمایت از این پیشنهادات به ویژه مساله قطع اعتصاب غذای مجاهدین مستقر در اشرف که به تصمیم رهبری مجاهدین بسته است، واکنش نشان بدهند و نامه هایی چه بصورت خصوصی به خود آنها یا به صورت سرگشاده منتشر کنند یا مقاله در این زمینه بنویسند. به امید سرنگونی رژیم ددمنش آخوندی در ایران.


منابع و توضیحات:

1- اطلاعیه دبیرخانه شورا(بیانیه مریم) با مقدمه مربوط به سابقه ده روزه در مورد اطلاع به آمرکایی ها و عراقی ها، تصمیم مهم آمادگی مجاهدین برای رفتن به ایران تحت شرایط تضمین شده -  این اطلعیه در سایت مجاهدین درج شده بود، ولی همانوقت از دسترس خارج شد و با حذف مقدمه در روی سایت قرار گرفت.
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=44768
2و3-اطلاعیه دبیرخانه شورا(بیانیه مریم) با حذف مقدمه- در سایت همبستگی ملی
http://www.hambastegimeli.com/node/3105
4- گزارش آسوشیتدپرس از اظهارات رایان کراکر در سایت مجاهدین
http://7222.selfip.com/pages/detailsNews.aspx?newsid=37563
5و6- پیام مسعود رجوی و آرم اشرف و«غیرممکن ممکن شد»


http://www.hambastegimeli.com/node/1185
7- پیام ده اسفند مسعود رجوی:
http://www.hambastegimeli.com/node/1707
8- گزارش و عکس مربوط به مراسمی با شرکت گارد احترام به نقل از سایت مجاهدین:



9- نامه 50 نماینده عراقی:
http://www.hambastegimeli.com/node/3122
10- سخنان فرمانده سپاه در مورد تهدید از داخل
http://www.siasatrooz.ir/CNewsRDetail.aspx?QSCNDId=20822
*به نظرم اطلاعیه اصلی همان است که در سایت مجاهدین درج شده و بعدا در سایت همبستگی جملات مربوطه حذف شده است. اما با توجه به این که تفاوت ساعت عراق با اروپا یکساعت است و اروپا یکساعت از عراق عقب تر است و نه دوساعت(ساعت اردن برابر با اروپاست) من چیزی از علت این اختلاف ساعت نمی دانم ولی به هرحال باید مربوط به تفاوت زمان بین مکان استقرار سایت مجاهدین با سایت همبستگی باشد.
http://www.hambastegimeli.com/node/2209 قطعنامه24 آوریل پارلمان اروپا**
پ- 12 مرداد 1388- 3 اوت 2009
 
پ- 12 مرداد 1388- 3 اوت 2009

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن