jeudi, juillet 30, 2015

ستایشگر سپاه قدس، حالا با ستایش از خامنه ای ، تلاش می کند آبروی رفته را به او باز گرداند






ستایشگر سپاه قدس، حالا با ستایش از خامنه ای ، تلاش می کند آبروی رفته را به او باز گرداند 

ایرج شکری

بعد از چند سال گم و گور شدن، دوباره سروکله اش برای تبلیغ به نفع رژیم و حمایت از آن، پیدا شده، اینبار برای قهرمان «دیپلماسی» و «دیپلمات انقلابی» ساختن از خامنه ای، در سربزنگاهی که شخص خامنه ای با همه ادعاها و باید نباید ها و«خط قرمز» هایی که برای مساله اتمی تعیین می کرد، در گل مانده است و اوضاع رژیم به شدت آشفته است. بدنه رژیم، بیشتر از خفت و حقارتی که با پذیرفتن محدویت ها بر سر برنامه اتمی که خواست آمریکا و اروپا بود، نصیبشان شده، حرف می زنند تا نقش نجات بخش و تعیین کننده «مقام معظم رهبری» در سازش ناپدیری و ایستادگی در برابر «مستکبرین». در «بالا» اما، بگو-مگو لحن تندتری دارد. لاریجانی رئیس مجلس شکوه و ناله کرده است که:« گفته‌اند سگ آقای احمدی نژاد و مشایی شرف دارد به اینها، آیا این جور صحبت درست است؛ حداقل من " اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله" که گفته بودم لذا چطور ممکن است سگ یک نفر بر یک مسلمانی شرف داشته باشد، این روش اظهارنظر و گفتار درست نیست آنچه که واقعا مصلحت مجلس و باعث شرف مجلس ‌شود مطرح می‌کنم و از آن حمایت می‌کنم ». لاریجانی را متهم می کنند که مانع انتقاد از عملکرد دولت می شود. جواد کریمی قدوسی عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی رژیم در گفتگویی با یک سایت مجلی به اسم « صبح توس »به کنایه گفته است که «ما شش گل خوردیم» و موارد آن را شمرده است و یاد آور شده که« بنده ۱۷ مورد عبور از خطوط قرمز را با مستندات از روی متن توافق‌نامه برای آقای عراقچی خوانده‌ام. این ۱۷ مورد که می‌توانست منافع ملی ما را تضمین کند در این توافق از آن‌ها عبور شده است». روحانی در یک جلسه هیات دولت گفته بود که ما دو گل خوردیم و سه گل زدیم. باز هم با اشاره به همین حرف روحانی و با یاد آوری این که با 3 گل زده به حریف و 2 گل خورده از طرف مقابل یک بازی را نمی شود برد – برد اعلام کرد، کسانی از باندهای رقیبت نیش و کنایه هایی به روحانی زده اند. از جمله کامران دانشجو یاد آور شده که این بازی فوتبال نیست و بیشتر به کُشتی شبیه است و ضمن انتقاد از عملکرد تیم روحانی در مساله توافق با 1+5 و گفته است مواظب باشند که «ضربه فنی» نشوند و دیگرانی نیز مسائلی ناشی از باخت و وادادن تیم روحانی در برابر فشار آمریکا بیان کرده اند.  

 آن عامل «اندیشمند» و «تحلیلگر» در خدمت ولایت فقیه، هر وقت چیزی نوشته، درخدمت حفظ اساس نظام ولایت فقیه بوده و به توجیه خط و عمل دستگاه ولایت فقیه پرداخته و تلاش کرده آنچه را که در حول محور ولی فقیه می چرخد را درست و کارآمد و به حق و اوضاع را مطلوب جلوه دهد. در مواقع انتخاباتی با هدف جلب تشویق به شرکت در انتخابات مطلب می نوشت. همچنان که چند سال پیش(آبان  90 - اکتبر 2011) در مطلبی با عنوان « تمجید از نیروی قدس سپاه تحریف حقیقت و خدمت به رژیم»*نوشتم، در نوشته های این شخص (تهمورث کیانی) -که معتقدم نقشی به مراتب مهم تر از تریتا پارسی را برای خدمت به رژیم به عهده دارد-، هرگز خط و کلامی در محکوم کردن یا حتی انتقاد و تقبیح این همه بیداد وستم رژیم دیده نمی شود و هرچه نوشته به طور روشن و آشکار در توجیه خط و سیاستهای رژیم، مخصوصا در زمینه هایی که به سیاست خارجی و افکار عمومی بین المللی مربوط می شده، بوده است. او این بار با مطلبی تحت عنوان « دیپلمات، انقلابی یا انقلابی دیپلمات – نگاهی به شطرنج اتمی آیت الله خامنه ای»، تلاش کرده که تسلیم رژیم در برابر خواستهای اساسی 1+5 در محدویت ها و بازرسی ها را که تیم روحانی به اختصار آن را«برجام»(مخفف برنامه جامع مشترک) می نامد، دستارود بزرگی برای رژیم نشان بدهد که گویی «کارستانی» بوده است که «آیت الله خامنه ای» که هم «دیپلمات انقلابی» و هم «انقلابی دیپلمات» است، با تاکتیک های هوشمندانه خود برپا کرده و امکانپذیر ساخته است. در حالی که می بینیم و می دانیم که در عمل همچنان که همه شاهد بوده وهستند، این دستاورد، سر و صدا و اشک و آه همه ولایتمداران دو آتشه از جمله حسین شریعتمداری را- از همان ساعتی که روحانی آن را به عنوان دستاورد بزرگ و بی نظیری «در تاریخ روابط بین المللی» برای رژیم و با هدایت و «قبول مسئولیت سنگین» و نظارت «مقام معظم رهبری»، برای خودش و تیم مذاکره کننده، جلوه داد-، درآورد. شریعتمداری یاد آور شد که اظهارات روحانی با مفاد برنامه مذکور مغایر و حتی متناقض است. موارد متعدی از انتقاد و اظهار نظر از سوی «نیروهای ارزشی» و «ولایتمدار» در سایتهای رژیم درج و منتشر شد که روی دروغگویی ها و تحریف هایی که وزارت خارجه رژیم از «برجام» کرده و به رسانه ها و افکار عمومی ارائه کرده بود، انگشت گذاشته شده است. همینطور روی دروغگویی صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی در مورد توافق محرمانه یی که با آژانس بین المللی انرژی اتمی برای بازرسی از تاسیسات نظامی پارچین کرده است.

تحلیل گر در خدمت ولایت فقیه که گویا در سیاتل امریکا تشریف دارند، برای این حضور رسانه ای اش را(که به خاطر دست رو شده اش، حتما بی فایده برای خدمت به رژیم و زیانبار برای خودش می دانسته کنار گذاشته بود)- دوباره ضروری دیده از سربگیرد که ولی فقیه نه تا خرخره بلکه تا بالای دماغش در لجن فرور رفته است و به خاطر عدم واکنش در برابر «شکسته شدن خط قرمزها» به شدت در نزد ولایتمداران و «نیروهای ارزشی» بی اعتبار شده است. روحانی در کرمانشاه با پررویی و وقاحت گفت آتش بس را(در جنگ ایران و عراق) با عزّت پذیرفیتم، او با این ادعا تلاش کرد تا خفت ناشی از تسلیم شدن به «شرط و شروط» آمریکا را ماستمالی کند. اما بسیجیان و حزب اللهی های دانشگاهی و «اهل رسانه» رژیم، به خوبی می دانند که روحانی دروغ می گوید و هنوز هم بحث این که «چه کسی جام زهر را به دست امام داد» بحث پایان یافته ای نیست و پذیرفتن آتش بس از روی ناچاری بود. اما مهم تر از آن این نکته است که همان مریدان خمینی و حزب اللهی ها - چه آنها که نوجوانان و جوان و  شرکت کننده در جنگ بوده اند و حالا 27 سال بعد از جنگ بالای چهل و بالای پنجاه سال، سن دارند-، و چه آنان که در زمان جنگ و پایان جنگ، یا متولد نشده بودند یا کودک خردسالی بوده اند و الان بیست – سی ساله های حزب اللهی و بسیجی هستند و دائما عشق به خمینی و ستایش از ایثارگران و... به آنان تزریق شده ومی شود، این را خوب می توانند تشیخص بدهند که خمینی اگر جام زهر آتش بس را پذیرفت و نوشید، تلاش نکرد به آنها دروغ بگوید و سر آنها را شیره بمالد و مدعی نشد که این بزرگترین دستاورد در «تاریخ روابط بین المللی» برای یک کشور است که او توانسته برای جمهوری اسلامی به دست بیاورد، بلکه در پیام مربوط به پذیرفتن آتش بس تصریح کرد که این کار را برای مصلحت کرده است و مرگ و شهادت برایش گواراتر از پذیرش قطعنامه بود. خمینی بدون تلاش برای شیره مالیدن به سر بسیجیان برای فتح الفتوح جلوه دادن آتش بس(کاری که روحانی و باند همراش در مورد پذیرفتن برنامه جامع مشترک که مدیریت و هدایت اصلی تنظیم و تعیین ضوابط آن با آمریکا بوده است، می کنند و خامنه ای هم سکوت رضامندانه پیش گرفته است)، به صراحت از بیچارگی و ناچار بودنش در پذیرفتن آن سخن گفت. خمینی در آن پیام گفت:«با توجه به نظر تمامی كارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای كشور، كه من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع كنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند كه اگر نبود انگیزه ای كه همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود.اما چاره چیست كه همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود». خمینی نگفت که با پذیرش آتش بس به هدفش رسیده است و«سه گل» به حریف زده و دو گل خورده است، خمینی تصریح کرد که :« شما می دانید كه من با شما پیمان بسته بودم كه تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله كرده‌ام». در ضمن این راهم باید در نظر داشت که خمینی با پذیرفتن آتش بس، جلوی شکستها و سرشکستگی های بیشتر و به کشتن و به اسارت دادن نیروهای بیشتری از «سپاه اسلام» را گرفت، اما با این «برنامه جامع مشترک» با «مستکبرین»، تازه تسلیم و عقب نشینی در برابر غرب به ویژه «شیطان بزرگ» آغاز شده است و کنترل ها آنگونه که آمریکائی ها خواسته اند طولانی مدت و در مورد غنی سازی همیشگی خواهد بود.این وضعیت و سرنوشت آن چیزی است که به دروغ و به زور تبلیغات می گفتند «غرور ملی» ماست. این تسلیم رژیم، و کوتاه آمدن رژیم در برابر عبور آمریکا از «خط قرمزها»، البته به نفع مردم است و می تواند به «هیاهوی بسیار برای هیچ» که رژیم سر این مساله برپا کرده بود پایان دهد. هیاهوی پوچی که فقط برای گردانندگان جنایتکار رژیم و پاسداران متکبّر و نادانش، یک هویت کاذب «قدر قدرتی» می آفرید و اما مردم به خاطر آن فشارها و محرومیت های بسیار را متحمل شدند.  بگذریم، موضوع این نوشته پیدا شدن دوباره سرو کله یک عنصر در خدمت ولایت فقیه، در یکی از سایت هایی است که ظاهرا در صف اپوزیسیون چپگرای رژیم قرار دارد. او مطلبی با عنوان « دیپلمات انقلابی یا انقلابی دیپلمات...» با تحلیلی مثل تحلیل های واقعیت گریزانه مسعود رجوی که ( که چون واقعیت گریزانه بوده هیچوقت درست از کار در نیامده)، با اشاره به اظهارات بعضی مخالفان توافق با رژیم در آمریکا، و تحریف حقایق و نتیجه گرفتن از آن به سود خامنه ای، به تجلیل از نقش خامنه ای و دانش و مهارت او در دیپلماسی و «انقلابی» بودن او پرداخت است و نتیجه مذاکره را دست یافتن رژیم به اهدافش در برابر آمریکا آمریکا دانسته و در پایان مطلب نتیجه یی گرفته که فقط یک مرید و شیفته خامنه ای، یک سرباز گمنام امام زمان -محو شده در نقش و توانایی«پیامبر گونه» مقام ولایت،«حضرت آقا»- می تواند چنان جملاتی ستایش انگیز را که بیشتر حال و هوایی از «عشق عرفانی» یک مرید به مراد را منعکس می کند و نه نظر یک تحلیل گر سیاسی را، سر هم کند. او نوشته است:« آیت الله خامنه ای راست می گفت که او انقلابی است نه دیپلمات، او بیشتر به رهبران انقلابی دوران جنگ سرد شبیه است تا دیپلمات های مرسوم. فرآیند مذاکرات اتمی و دستآوردهای آن برای ایران،اما،نشان داد که او ترکیب تازه ای از دیپلماسی و انقلابی گری ساخته است که دست کم در این مورد موفق از کار درآمده و حاصل آن به سود ایران بوده است. این واقعیتی است که نادیده گرفتن آن میتواند موجب محاسبات سیاسی اشتباه درباره ایران گردد». با این عشق و ارادت به مقام ولایت حتما می داند که در سطحی نیست که به محاسن مبارک «حضرت آقا» یا به صورت «نورانی» ایشان، از دور بوسه ای بزند، اما بوسه ای به محل عمل جرّاحی شان زده است.

سوال اینجاست که واقعا تحلیلی هایی اینچنینی از افردای آنچنانی، چه جایی می تواند در سایتی داشته باشد که گویا متعلق به اپوزیسیون چپگرای رژیم است که عَلَم «تحلیل علمی» را هم به دوش می کشد؟  این که یکی علنا خدمت به نظام ارتجاعی و جنایتکار و ضد ایرانی ولایت فقیه را برگزیده باشد، مساله ای است که به هرحال جلوی چشم همه هست و می دانیم که سعید امامی ها و حسین شریعتمداری ها و وحوش درنده بسیاری در خدمت این نظام هستند، اما این که کسانی و گروهی که ظاهرا در صف اپوزیسیون رژیم هستند، اما با فرومایگان در خدمت رژیم «لاس» می زنند و بده بستان دارند این ناگوار است و در عمل دواطلبانه گند و کثافت به سر و روی خود مالیدن است، مثل نامه نوشتن فرخ نگهدار به خامنه ای. نباید به این مسائل بی توّجه بود. باید هشیار بود و عمّال رژیم و سعید امامی های در پوشش مدرس و استاد یار دانشگاه در آمریکا (چه دانشگاههای مهملی در آمریکا پیدا شده) را سرجایی که هستند نشاند و به آنها فهماند که نمی توانند هوّیت کثیف خود را پنهان کنند. اگر فکر می کنند که می توانند با قلم زدن در سایتهایی که به اسم اپوزیسیون معرفی شده اند( اما می خواهند یک «سمساری» با هر نوع جنس از جمله بسیار مستعمل و دست چندم و مبل و صندلی هایی با لکه های بزرگ از جای نشتن ها در آن است، داشته باشند)-، روی داوری و ارزیابی اوپوزیسیون آزادیخواه و ترقیخواه و مردم دوست نسبت به رژیم و عملکرد جنایتکارانه و خائنانه اش، تاثیر بگذارند و آنها را به رژیم«وصل» کنند، سخت در اشتباه اند. بهتر است گورشان را گم کنند و بروند «مطالب وزین» خود را در سایتهای ولایتمدار درج کنند و در کنار آنها باشند. به ویژه اکنون که چراغ ولایت فقیه، به «پت پت» افتاده و هردم ممکن است از بی نفت و روغنی خاموش شود، اینان ممکن است روغنی برای فتیله چراغ ولایت فقیه باشند و بتوانند در روحیه سرخوردگان از ولایت فقیه و کم کردن ترس و وحشت آنان از فردای سیاه و تاریکی که در انتظار رژیم و در انتظار آنان است، تاثیر بگذارند.

منابع:

لینک مقاله مورد بحث:


*لینک مطلب چند سال پیش من با عنوان «تمجید از نیروی قدس سپاه، تحریف حقیقت و خدمت به رژیم». این مطلب در پژواک ایران هم درج شده است.


جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۵



mardi, juillet 28, 2015

سرنوشت نامعلوم پاسدار شهابی فر که دستور تخریب تندیس آریوبرزن را داده بود


وضع مبهم پاسداری که دستور تخریب تندیس آریو برزن را داده بود

ایرج شکری




پاسدار شهابی فر(حاج شهاب)




حلقه زدن جوانان یاسوج به دور تندیس آریو برزن به نشانه حافظت از آن از تهدید پاسدار حاج شهاب


خبرگزاری فارس خبری روز دوشنبه 5 مرداد مطلبی با عنوان از شایعه تا واقعیت، در مورد مطلب منتشر شده در شبکه های اجتماعی و در بعضی سایتهای خبری در چند ماه گذشته در مورد یکی از «سرداران» سپاه،  انتشار داد که چند سایت دیگر هم آن را انعکاس دادند. این خبر ابهاماتی دارد. خیرگزاری فارس زیر تیتر کوچک «شایعه» نوشته است:« در چندین ماه گذشته عکس و فیلمی از یکی از سرداران ایرانی در شبکه های اجتماعی و حتی برخی از سایت های خبری منتشر شد مبنی بر این که «فرمانده سابق تیپ 4٧ [۴۷ ] کهکیلویه و بویر احمد که به دست افراد داعش در عراق اسیر شده بود و نیروهای داعش قصد داشتند وی را به قتل برسانند، با کمک نیروهای خودی از چنگال داعشی‌ها نجات پیدا کرد». بعد زیر تیتر کوچک «واقعیت» مساله را از قول یک خبرنگار صدا و سیمای رژیم که گویا چهار سال در سوریه خبرنگار بوده است و چند ماهی است که به ایران برگشته، مساله سلاخی شدن سردار شهابی فر توسط داعش را تکذیب کرده و یاد آور شده است که «محور عملیاتی تحت فرماندهی حاج شهاب، درگیری با عناصر تروریستی جبهه النصره بوده (نه داعش) که وی در کنار همراهانش کمین سختی از تروریست‌ها می خورند، که بشدت زخمی می شود و چند گلوله به وی اصابت می کند». بنا بر اظهارات همین خبرنگار که اسمش شمشادی ذکر شده است، «حاج شهاب» که به چالاکی سنگر می گیرد، بعد از این که نیروهای مهاجم عقب راننده می شوند به بیمارستانی برای معالجات اولیه انتقال می یابد و بعد از یکی دو روز به تهران منتقل می شود و در بیمارستان بقیةالله[متعلق به سپاه] بستری و در مان او ادامه پیدا می کند. خبرگزاری فارس  در ادامه گزارش نوشته است« این خبرنگار با سابقه کشورمان همچنین تصویری را در صفحه شخصی اینستاگرامش منتشر کرده و نوشته است: "حاج شهاب بعد از 6 ماه بهبودی کامل پیدا کرده و اینبار برای مبارزه با تکفیری ها و داعش راهی عراق شدند"». بنابر این از اظهارات این خبرنگار این نتیجه را می توان گرفت که، حاج شهاب اول در سوریه بوده و آنجا زخمی شده و بعد از بهبودی برای جنگ «اینبار با داعش به عراق اعزام شده» است. درهمان عکس و فیلم مورد اشاره خبرگزاری فارس، اسم این سردار سپاه «سردار عوض شهابی فر» ذکر شده و عکس او نیز نشان می دهد که «حاج شهاب» مورد بحث، همان «عوض شهابی فر»، فرمانده «سپاه فتح» کهکیلویه بویر احمد است که در اوائل تیر ماه 1390 در« کنگره سرداران و 600 شهید شهرستان بویراحمد» گفته بود:«امروز دم اسب آریو برزن را مشرف بر تمثال مبارک شهیدان کرده‌اند که ضروری است دادستان کهگیلویه و بویراحمد دستور تخریب آن را بدهد». بعد هم دادستان انقلاب بنابر نامه سپاه، به شهرداری دستور داده بود که مجسمه را بردارد و در حمایت از نظر فرمانده سپاه فتح صرف هزینه برای آن مجسمه را اصراف دانسته بود. اما نماینده ولی فقیه در استان، این اقدام دادستان را کار مناسبی ندانست.  سایت اعتدال روز 5 تیر 90 در مطلبی در مورد این مساله که انعکاس وسیعی در کشور پیدا کرده بود، سخنان این پاسدار درمصاحبه با روزنامه شرق را نیز نقل کرده بود. وی از جمله با تاکید بر این که مجسمه آریو برزن باید تخریب شود گفته بود: «من روی حرفم هستم و این مجسمه باید تخریب شود، دستور دادستان انقلاب صادر شده و اگر این کار از طریق مراجع قانونی انجام نشود من به خانواده شهدا دستور می‌دهم که آن را تخریب کنند و از این میدان بردارند. ما این همه شهید داده‌ایم اما مجسمه آنها ساخته نمی‌شود. آریوبرزن چه ربطی به استان ما دارد، اینها مسخره‌بازی و افسانه است و واقعیت ندارد، آریوبرزن چه کسی بود؟ چرا در دیگر استان‌ها مجسمه‌اش را نصب نمی‌کنند؟» این پاسدار خودسر نادان افزوده بود: «من با شهردار مشکلی ندارم چون هم فامیل من است و هم بسیار به بسیج و برنامه‌های مربوط به شهدا کمک مالی کرده است، ما با استاندار مشکل داریم که منتخب جریان انحرافی است و تاکنون یک ریال برای دین و شهدا در این استان هزینه نکرده است اما در عوض میلیون‌ها تومان برای جشن نوروز و ساز و نقاره هزینه کرده است.». این جملات نشان می دهد که این پاسدار مثل بیشتر برادارن متحجر و نادانش در دسته اشرار فرماندهی سپاه پاسداران، کلا با هرچه رنگ و بوی ایرانی دارد در ضدیت است و از مراسم جشن نوروزی هم متنفر است.

سوالی که در مورد خبر خبرگزاری فارس مطرح است این است که اولا چرا به این «شایعه» همان اوائل و بعد از انتقال «حاج شهاب» به ایران، پایان داده نشد و گذاشتند این شایعه چند ماه در شبکه های اجتماعی بچرخد؟ دیگر این که مگر زبان روابط عمومی سپاه و سرداران پرحرف و ورّاج سپاه را گربه خورده که مساله چگونگی وضع یک «سردار» سپاه و روشنگری در این زمینه از زبان یک خبرنگار نقل شود، در حالی که آن سردار سپاه، توسط سپاه به ایران منتقل شده و تحت درمان قرار گرفته بود و سپاه کاملا در جریان هرآن چه اتفاق افتاده بود، قرار داشت. نکته جالب توجه دیگر تحریف حقایق و مبالغه کردنها و دروغ گویی های اینهاست و خواننده اخبار و ادعاهای اینان نمی تواند بفهمد که کدام راست است و کدام دروغ. اگر چه دروغهاشان به دلیل گستردگی انتشار اطلاعات و دسترسی همگان به آن زود از پرده بیرون می افتد . خبر مربوط به زخمی شدن و نجات پاسدار شهابی فر در بعضی سایتها و وبلاگهای حزب اللهی به این شکل منعکس شده که «سردار عوض شهابی فر از سرداران شجاع سپاه کهکیلویه و بویراحمد و مستشار عالی نظامی سپاه قدس جمهوری اسلامی در عراق هستند که به اسارت داعش می افتند. در حالی که داعش در حال بریدن بدن ایشان هستند تا قلب ایشان را در بیاورند، توسط نیروهای خودی نجات پیدا می کنند». فیلم کوتاهی همراه با چند عکس از او(از جمله حضور عزیز جعفری فرمانده سپاه در کنار تخت او در بیمارستان) در این سایتها قرار داده شد که  زخمهای بخیه خورده بزرگی را زیر قفسه سینه او در هر دو طرف چپ و راست نشان می دهد که می تواند این تصور را که سینه او برای در آوردن قلبش، دریده شده در بیننده به وجود بیاورد. در هر حال این ابهام که آیا او در سوریه زخمی شده یا در عراق - به رغم اظهارات آن خبرنگار صدا و سیمای رژیم - باقی می ماند. این سوال هم که بالاخره آیا او به چنگ داعش افتاده بوده باز هم باقی است. چون شاید سپاه ترجیح داده باشد، به چنگ داعش افتادن او را نوعی عدم توانایی و ضعف دانسته و به خاطر همین کلا منکر آن (از طریق اظهارات شاهدی که تردید نباید کرد که آنچه او ذکر کرده مطالبی بوده که سپاه در اختیار او گذاشته) شود و همان ذکر در کمین افتادن یا «کمین خوردن» را کافی بداند. عکسهایی هم از این فرمانده سپاه و پسرجوانش که نام او «حاج اسماعیل» ذکر شده است در بعضی از این سایتها درج شده و ادعا شده که او در کنار پدرش در عراق علیه داعش می جنگد که روی مساله در عراق بودنش در حال حاظر هم می توان شک کرد.

آن که سلاح در دست دارد و علامت پیروزی نشان می دهد حاج اسماعیل پسر پاسد شهابی فر است



شاید از کارایی رزمی افتاده و در ایران باشد. سوال دیگری هم که به ذهن می رسد این است که آیا اعزام او به سوریه و عراق، بعد از آن اظهارات ابلهانه و ضد ایرانی در مورد آریو برزن و موج انزجاری که برانگیخت، نوعی تنبیه انظباطی بوده  یا برای دور کردن او از نظرها برای مدتی و یا برای فراهم آوردن امکان «شهادت» برای او، برای تحت شعاع قرار دادن و پوشاندن آن صفحه شرم آور کارنامه او  در ذهن مردم بوده است یا این که اصلا از اعزامهای نوبتی فرماندهان سپاه به مناطق بحرانی و جنگی برای کسب تجربه بوده است. به هرحال اگر چه تفکر و عملکرد این عناصر متحجر ایرانی سیتز و سرکوبگر نفرت انگیز و شایسته سخت ترین مجازات است ولی من شخصا آرزوی «لت پار» شدن یا کشته شدن آنان را به دست داعش ندارم. گذشته از نقش جنایتکارانه سپاه علیه مردم و سرکوبگری و آزادی کشی آن، نگارنده کلا سیاستهای جنگ افروزانه و ابلهانه سرداران سپاه و رجزخوانی های مسخره آنان را که به هیچ نتیجه یی جز راه انداختن یک کشتار و ویرانی نمی تواند بیانجامد، مردود می دانم و تردیدی ندارم که در صورت برافروخته شدن شعله جنگی با «بیابیا» گفتن های ابلهانه و رجزخوانیهای مسخره امثال پاسدار فدوی و سلامی و تحریکات دیگری که شخص خامنه ای با تکبّر بلاهت بار خمینی گونه اش می کند ، این مردم ایران هستند که زیان خواهند دید و این ایران است که متحمل ویرانی هایی خواهد شد و البته خود این عناصر بیشعور هم ضربه خواهند خورد و کشته هایی اعم از پاسدار و ارتشی و مردم عادی و به تعداد بسیار بیشتری از کشته ها، معلول و مجروح به جا خواهد ماند. نقش نیروی نظامی کشور حفظ کشور از خطرات احتمالی از خارج و آمادگی برای دفاع از کشور و کسب آمادگی های لازم برای ساماندهی کمک رسانی و نجات در سوانح بزرگ است، نه با رجز خوانی کشور را دائما در لبه پرتگاه جنگ نگه داشتن، کاری که فرماندهان خودسر و نادان سپاه می کنند. نقش و وظیفه رهبران کشور، تهیه و اجرای برنامه های توسعه و رفاه و رفع نابرابری در جامعه با کمک گرفتن از کارشناسان کشور است و تضمین حقوق شهروندی مردم و احترام به قانون است، نه کارهای خودسرانه ای که یک آدم متکبّر عقده یی یه اسم ولی فقیه می کند و هیچ مرجعی هم نه برای حسابرسی خودسری پاسدارنش وجود دارد و نه خودسری خودش. نهادی مثل مجلس خبرگان هم که اسمآ روی کاغذ  برای رسیدگی به عملکرد رهبر دارای اختیار و نقش شناخته شده، در عمل دست نشانده رهبر و تایید کننده استبداد رای او و دنباله رو و مطیع رهبر است. به هرحال به خاطر خطر افروخته شدن آتش جنگ خارجی، که تحریکات و رجز خوانی ها  و خودسری های فرماندهان سپاه برای کشور می تواند در بر داشته باشد، من افسار زدن به اینها و ممنوع کردن رجزخوانیها و مداخله شان در سیاست خارجی را برای دور کردن خطرات مورد اشاره ضروری می دانم. تا برسد روز فرخنده برچیده شدن این رژیم ایرانی ستیز زندگی سوز و آزادی و شادی کش، با قیام عمومی و انقلاب مردم رنج کشیده ایران.
توضیحات و منابع:
مطلب مورد بحث در خبرگزاری فارس:
مطلب سایت اعتدال در مورد مساله دستور تخریب مجسمه آریو برزن
خبر و مطلب سایت فردا در مورد اقدامات مربوط به برداشته شدن مجسمه آریو برزن

 
ویدئوی از پاسدار شهابی فر روی تخت بیمارستان. این بیشتر باید صحنه سازی  با استفاده از تخصص هایی سینمایی باشد برای ترمیم چهره زشت او در افکار عمومی بعد از اظهارات ابلهانه و ضد ایرانی اش در مورد آریو برزن، و ارائه چهره یک «شهید زنده» و پاسدارای شجاع از او.

سه شنبه ۶ مرداد - ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۵


مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن