samedi, juillet 11, 2015

شعری از بانوی غزل ویدا فرهودی، که به آزادگان دربند هدیه کرده است





 شعری از بانوی غزل ویدا فرهودی، که به آزادگان دربند هدیه کرده است

منبع:گویا

************

 آمدم تا         ...


 ) پیشکش آزادگان در بند(

آمدم بر زشتیِ همواره ات عصیان کنم
زیر و روآیین تو، طرحی نوین بنیان کنم

می رسم چون گـِردبادی در مسیر زندگی
تا که بر بادت دهم ، جرثومه ات لرزان کنم

گفتنم جاری شود تا در رگان روزها
با طنین سرخ آن سِیلی شوَم، طغیان کنم

توطئه می بافی و از عاشقانت باک نیست
خدعه های کهنه ات را با قلم ویران کنم

دشنه ای در دست من از واژه های سرکش است
تا که اوهامت دَرَم، اندیشه را عریان کنم

تا به کی بهتانِ تو بر روی گل ها می وزد
با پریزاد غزل وارونه هر بهتان کنم

اینک ام گر چه زبان در لابه لای دفتر است
حرف را رقصانَم و با چرخشش طوفان کنم

سبزه گون پروا ندارم از خزان ها ی دراز
نو بهارم ،می روم تا عشق را مهمان کنم

آمدم در هر طپش ازسینه ام شوریدگی است
آمدم بر مکر بی پایان تو عصیان کتم

ویدا فرهودی
تابستان ١٣٩٤


مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن