dimanche, janvier 31, 2010

خاطره خوانی و بد آموزی به جای پاسخگویی به مسائل



خاطره خوانی و بد آموزی به جای پاسخگویی به مسائل
ایرج شکری
پیام اخیر جناب مسعود رجوی* به رزمندگان «ارتش آزادیبخش» و «نیروهای انقلاب دموکراتیک» در واقع چیزی جز باز گویی خاطرات دورانی که سازمان مجاهدین خلق یک نیروی مطرح سیاسی در داخل کشور بود و خود ایشان هم به خاطر سابقه مبارزه با رژیم شاه و مرزبندی با آخوندها بعد از انقلاب، مورد حمایت گروههای سیاسی غیر مسلمان در انتخابات ریاست جمهوری و بعد انتخابات مجلس قرار گرفتند نیست؛ سوابقی که به خاطر عملکرد غلط و موضعگیری مستبدانه در برابر انتقادات بعد از ماجرای «انقلاب ایدئولوژیک»، و بی اعتنایی به افکار عمومی به ویژه در پافشاری به تفرعن و هیچ شمردن مردم که در شعار ایران –رجوی ، رجوی ایران متبلور می شد، دیگر امروز زیر زنگار همان عملکرد غلط خاصیتی برای شرایط امروز ندارد. بدتر از آن، بکار گرفتن روش برچسپ زنی و تحقیر و توهین به منتقدان، داوری بسیار منفی و بی اعتمادی زیادی را نسبت به شخص ایشان در بین گروههای مختلف ایرانیان به بار آورده است. مسعود رجوی در آغاز این پیام و خاطره خوانی، از پاسخ به سوالاتی که مربوط به استراتژی و تاکتیک است به بهانه این که پاسخ به این سوالات ، ورود به جزئیات را اجتناب ناپذیر و این به خاطر امکان سوء استفاده دشمن صلاح نیست، شانه خالی کرده است و در عین حال مدعی شده که در همه زمینه ها و هر اقدام کرده و ناکرده، مجاهدین به مردم پاسخ خواهند داد. معلوم نیست که اگر این پاسخ دادن قرار نیست تا روز قیامت به تعویق بیفند، پس کی قرار است جوابی به آنها داده شود؟ بعد از سرنگونی رژیم؟ اگر تکلیف استراتژی و تاکتیک که بیست سال است در هوا معلق مانده -و نتیجه این گریز پاسخگویی را در انتخابات و پیامدهای آن دیدیم-، اکنون پاسخ داده نشود، پس آن « نیروهای انقلاب دموکراتیک و هسته های مقاومت» در چه مسیری باید گام بسپارند؟ رهنمود ایشان در مورد تاکتیک این است که اگر به «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» دسترسی ندارند، خودشان تابلو بکشند و بحث کنند و راه و روش درست را انتخاب کنند اما در مورد استراتژی پاسخ خیلی جالب تر است:« در پاسخ به سوالات استراتژيك مربوط به قيام و سرنگونى هم، از اول روشن باشد كه از بسيارى وجوه، در حال حاضر نمى‌توان و نبايد به آنها جواب داد يا بيهوده به دنبال جوابهاى موهوم و ذهنى گشت كه پاسخ دادن به آنها موكول به واقع شدن و تحقق چيزهايى است كه هنوز واقع نشده است. مىخواهم بگويم كه كار تحليل و تفكر منطقى اين نيست كه غيبگويى يا طالعبينى كند بلكه بر اساس شرايط مشخص تحليل مشخص ارائه مىدهد. يعنى اگر شرايطى هنوز مشخص نيست يا ما نمىتوانيم مشخص بودن آنها را فهم كنيم، بايد قبل از هر چيز به فهم آن شرايط و خاصّهها بپردازيم. چنانكه مىدانيد در جريان شناخت علمى، بايد گام به گام از مشاهده واقعيات و تجربه (يعنى آزمون و خطا)، به فرضيه (همان تابلو نويسيهاى مختلف) و سپس به قانونمنديها و اصول اساسى و نهايتاً به يك تئورى فراگير علمى راه برد». حالا پرسیدنی است که بالاخره با«شناخت» علمی بود که گردش اوضاع و روند رویدادهای آینده ، دائم بر مبنای عزم و اراده تعیین می شد و مثلا مرحله «راهگشایی برای ارتش آزادبیخش» بر اساس پایان اقامت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» در فرانسه و چند سفر اروپایی او، و بازگشت به عراق تعیین شد و بار ها هم غرق در «ایمان و اعتماد به بنفس» و با صدای بلند اعلام شد «رزمندگان ارتش ازادیبخش با چنگ و دندان هم که شده، رئیس جمهور برگزیده مقاومت را به پایتخت شیرو خورشید خواهند برد؟». این از شناخت علمی اوضاع منطقه و اوضاع بین المللی و داخلی ناشی می شد یا از فرو رفتن در عوالم خاص خویش در یک جنگ خصوصی برای کسب و انحصار قدرت؟ فرار از پاسخ به این سوال که بالاخره آن جمعی که گاه عنوان «مجاهدان اشرف» به آنها داده می شود و گاه به عنوان «رزمندگان ارتش آزادی» از آنها یاد می شود و تحت محاصره نیروهای عراقی هستند و هر چند وقت یک بار هم به خاطر این یا آن اقدام رژیم و همدستان عراقیش اطلاعیه صادر می شود و از این که ممکن است «فاجعه ای انسانی» برای آنان در راه باشد، هشدار داده می شود، می خواهند برای سرنگونی این رژیم چه نقشی بازی کنند نمی تواند جز افزودن به ابهام و سردرگمی« نیروهای انقلاب دموکراتیک» تاثیر دیگری داشته باشد.
این پیام آموزشی، تنها یک نکته آموزشی دارد و آن هم بدآموزی و تزریق تکبری است که ناشی خوارداشتن مردم و نیز بیگانگی با جامعه ایران است. آن فرمایشات این است:« در مورد هر فرد يا جريان يا موضوع يا اتهام و ادعايى كه خودتان نتوانيد جوابگو باشيد، تمامى اين قبيل موارد را به من ارجاع بدهيد. فقط نگذاريد كسى كه يك صدم يا يك هزارم يا يك دههزارم و يك صدهزارم مجاهدين، بها و خونبهاى آزادى و رنج و شكنجه دموكراسى را نپرداخته است، براى ما ابوعطا و لغز دموكراتيك بخواند و به جاى درس گرفتن، به ما درس آزادى عقيده و بيان يا حقوق زنان بدهد». در مورد آثار عملی این چنین نگاه و نگرشی، کافیست که به عملکرد دستگاه رهبری اولترا دموکراتیک مجاهدین در واکنش به انتقادات گروههای اپوزیسیون از بعد از انقلاب ایدئولوژیک نظری بیفکنیم تا ببینیم که نتیجه این خود محور بینی و طلبکاری از زمین و زمان و از دیگران به خاطر جنایات خمینی علیه مجاهدین -که سایر گروهها هم از بی نصیب نبوددند-، چه دستاوردی داشته است و چگونه چهره گروه متعصب نابرد بار به تشکیلاتی داده است که زمانی دیگرانی که به گرایشات سیاسی غیر از مجاهدین تعلق داشتند، از حمایت آنان دریغ نداشتند. به علاوه این «آموزش» اگر «هسته های مقاومت» در داخل را هم مورد خطاب قرار می دهد( کاری به ابهامی که در مشخص نبودن این نیروها نداریم)، بکار بستن آن از سوی آنها، که قاعدتا باید نقشان ایجاد شبکه ارتباطی گسترده با مردم و ملاء خویش، هم برای کسب پشتیابی و حمایت و هم ایجاد صفوف مستقلی از مردم در حمایت از «انقلاب دموکراتیک نوین» باشد، ریختن اسید به پای دانه در هرحال جوانه زدن و سوزاندن آن است. چرا که در داخل کشور که جوانان معترض- که گاه با گلوله و گاه در زیرخودرو نیروی انتظامی کشته می شوند-،«یک صدهزارم مجاهدین خونبهای آزادی و رنج و شکنجه دموکراسی» نپرداخته اند، اما طبعا تحمل این که کسی دماغ خود را برای انها بالا بگیرد و فیس و افاده انقلابی به آنها بفروشد را نخواهند کرد و این چیزی است که جناب معلم به خاطر سالها متکلم وحده بودن و به هر انتقاد دوستانه یی لج بازی کردن، قادر به درک آن نیست. اگر هدف تنها احقاق حق حاکمیت مردم بود و کسی «برای آینده کیسه و طمع و جاه و مقام ندوخته »، دیگر نباید آن همه بر نمادهای جاه بچسبد و دیگر نباید به انتقاداتی بی اعتنایی می کرد که واکنش به شعارها و تبلیغاتی بود که دقیقا برای کسب جاه و مقام، در حد مالک الرقاب برای ایران تعیین شده بود.
در این پیام «آموزشی» که بر زمینه یی از اعتقادات ایدئولوژیک نقش بسته و به همین دلیل دامنه برد آن را در شرایط کنونی ایران کوتاه می کند، به مساله جهاد اکبر هم اشاره شده است. این همان امری است که بسیار ضروری است رهبری مجاهدین خود به آن بپردازد
.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=19571 *
پ- 11 بهمن 1388- 31 ژانویه 2010

.

vendredi, janvier 29, 2010


ماده واحده «النصر بالرعب»، نمایش آشکار انقیاد شورا و اختناق در آن

ایرج شکری
به تازگی از باغ خود سری و نسق گیری رهبری مجاهدین، «بری» تازه رسیده است و بیانیه اجلاس میاندوره ای شورا، در یک ماده واحده تحت عنوان «دفاع از اشرف»،که مُهر شورای ملی مقاومت تحت انقیاد مجاهدین بر آن کوبیده شده است، آمده است:
« در رايط خطير كنوني كه حمايت و پشتيباني از مبارزان اشرف يك وظيفة عاجل ملي و يك تكليف انساني بين المللي است, همسويي با ولايت مطلقه فقيه در ضديت بافرزندان رشيد و مقاوم مردم ايران در اشرف و تلاش براي تضعيف و تخطئه آنها و ناديده گرفتن حقوق قانوني وحقوق مكتسبة آنان كه راه كشتار رزمندگان آزادي را هموار مي‌كند, خيانت به مبارزات وآرمانهاي آزاديخواهانة ملت ايران است. بنابراين اعضاي شورا, رسانه هايي را كه آشكارا با مجاهدان اشرف خصومت مي‌كنند مورد تحريم قرارمي‌دهند و هر نوع همكاري و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عاليه مردم ايران وقيام عليه ديكتاتوري مذهبي و تروريستي مي‌دانند»*.
رسانه هایی که متهم شده اند «آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت می کنند» و در ضمن اعضای شورا هم با آنها «مرواده» داشته اند، جز سایت دیدگاه و پژواک که مطالبی از آقایان قصیم و آقای روحانی درج کرده اند نیستند. با روشن شدن این مساله می رسیم به این موضوع که در سایت دیدگاه و پژواک ایران چه خصومتی با مجاهدین اشرف شده است؟ کاربران این رسانه به خوبی می دانند که خصومتی با«مجاهدان اشرف» در این دو رسانه نشده است. اما مطالبی در انتقاد از سیاستها و عملکرد غلط رهبری مجاهدین درج شده است به ویژه این موضوع که عراق نه جای امنی برای مجاهدین است و نه ماندن در اشرف تاثیری در هدایت مبارزات داخل کشور دارد، مورد تاکید قرار کرفته است. به گمان من علت نزول این «آیه ارعاب» بیشتر بر می گردد به آن چه که در چند ماه گذشته در سایت پژواک ایران گذشته و به ویژه مصاحبه ایرج مصداقی که «سرکنگبین» آقای دکتر قصیم برای مرعوب کردن او با این ادعا که «نشانه های ضعف می فرستد و... » ، سرکنگیبنی پراز «تخم شربت» از قیاسهای بی مناسبت در مورد موقعیت و عملکرد رهبری مجاهدین با مائو و هوشی مین و ژنرال دوگل بود-( که آن دو تای اول در خاک خود و در کنار مبارزان بودند و جنگی ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه را به پیش می بردند و ژنرال دوگل و نهضت مقاومت فرانسه هم برای عملیات منتظر کسب اجازه از دیگران نمی شدند)- ، با واکنشی که بر انگیخت و نقدی که بر آن نوشته شد،«صفرا» فزود. بنا بر این رهبری مجاهدین که در «رسالت عقیدتی» خود در مبارزه با یزدیان زمان، خود را حق مطلق می داند و بابت جنایت رژیم خمینی از زمین و زمان طلبکار هستند و گویی جز ذات مبارکشان هیچ کس حقی در مبارزه بار رژیم نداشته است، باز مثل همیشه با محور قرار دادن خود، حتما برای نازل کردن این ایه رعب در ماده واحده استدالال کرده اند که اگر کسی اعضا و هواداران شورای ملی مقاومت «مراوده» یی با این رسانه ها کرد، «به آنها مشروعیت می دهد»، و با همین استدلال در صدد ایجاد سانسور و اختناق حداکثری که در دسترشان است، در برابر تبادل افکار و برخورده اندایشه ها بر آمده اند تا جلوی سوالات بی جوابی را که موج ویرانگری برای استبداد رای و تقدس رهبری برامده از شعبده انقلاب ایدئولوژیک است را، بگیرند. البته این اقدام پرکاهی است که تشبّث به آن، انها را از این گرداب بزرگ سوالات سالها بی جواب مانده و واقعیتهایی که گریز از آن ممکن نیست نجات نمی دهد. در بیانه اجلاس میان دوره یی شورا که تصویب این ماده واحده طی آن اطلاع داده شده است از جمله آمده اجلاس فوق « بر همبستگي پيشرفتهاي قيام داخلي و پايداري اشرف و مقابله پيروزمندانة قيام آفرينان و مجاهدان اشرف با توطئه ها و اقدامات موازي خامنه اي براي سركوب قيام و نابودي اشرف تاكيد شد». این عنوان هم عنوان جدیدی برایی دلخوش کردن مجاهدان مظلوم اشرف است(مثل آن یونیفورهای افسری مزین به مدال) که مکمل «اشرف نشان» نامیدن شعارها و جوانان به تنگ آمده از سرکوب رژیم اسلامی در تظاهرات است. روشی که رهبری مجاهدین برای گریز از پاسخی که رویدادهای بعد از انتخابات -که سانسور آنها ممکن نبود - در ذهن مجاهدین افریده بود؛ این که پس حاصل آن همه شهادت و رنج و شکنجه و دربدری، چه شد و چرا این همه سال چنین خروشی از مردم در حمایت از مجاهدین و رئیس جمهور برگزیده آنان که القاب «مهر تابان آزادی» و«امانت مردم ایران» هم از سوی مسعود رجوی برای او بکار گرفته شده، دیده نشد ولی تقلب انتخاباتی به زیان میرحسین موسوی، نخست وزیر دهه سیاه 60 که بیست سال هم در صحنه سیاسی نبود و درس می داد وتابلو نقاشی می کشید ، برآمد. من شخصا از انتقاد از عملکرد رهبری مجاهدین فرمایشاتشان در بالای منبر رفتنها کوتاه نخواهم آمد. بکار گرفتن روش «النصر بالرعب» و نسق گیری و برچسب زنی به فرض اگر سبب دم فرو بستن منتقدان هم بشود، واقعیت شکست استراتژی و تاکتیکهای رهبری خود خواه مجاهدین را تغییر نمی دهد. مجاهدین کاری در عراق ندارند که برای مبارزه مردم بکنند و اعتصاب غذا تا مرگ- آن گونه که تهدید کرده – برای ماندن در اشرف هم اگر اتفاق بیفتد، باز هم در ایران توفان بر نخواهد انگیخت همانطور که در آن هفتاد روز بر نیانگیخت. این بیانیه هم چنین نشان تاکید دیگری بر این است که ادعای چندی پیش رهبر مجاهدین در استقبال از پیشنهاد انتقال به کشورهای اروپایی نیز یک دورویی سیاست بازانه بوده برای خنثی کردن انتقادات. اگر چه در همان زمان هم همراه و مشروط کردن آن، به مطالبه دویست میلیون دلاری دارائیهای مجاهدین در عراق، فریبکاری بودن آن را روشن می کرد. خیانت به مبارزات مردم را کسانی کردند که آن همه اعتمادی را که نثارشان شده بود، در سرآب دست یافتن به انحصار قدرت در ایران، با اعمال و رفتاری ناشی از خود خواهی و تازه بدوران رسیدگی، کاری کردند که در افکار عمومی سبب بی اعتمادی و چنان نگرانی شدند مصداق «یارب روا مدار که...» است.
من تردید داردم که رئیس جمهور برگزیده مقاومت تمایلی به بحث درمورد این بیانیه در جاهایی که برای سخنرانی تشریف می برند داشته باشند و یا پاسخی به سوال خبرنگاران خارجی در مورد این که این رسانه هایی مجاهدان اشرف را تخطئه کرده اند که کدام رسانه ها هستند و مواردی از دشمنی آنها را با «مجاهدان اشرف» بیان کنید داشته باشند. البته نه آن محافلی که ایشان وقتی در آنجاها حضور پیدا می کند مرتبا از آزادی ستایش می کند و نه خبرنگاران چیزی از این بیانیه و آن ماده نمی دانند و در سایت خارجی زبانی که ویترینی برای روابط دیپلماتیک مجاهدین است و اسم کمیسیون روابط خارجی شورای ملی مقاومت را یکدک می کشد، صرف نداشته که ترجمه این بیانیه و آن ماده را بگذارند
.
*: http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=879:2010-01-28-20-05-5
پ – 9 بهمن 1388 – 29 ژانویه 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com


lundi, janvier 18, 2010


ما بی شرف ها مانده ایم : کتابدار پابرهنه در زندان اوین
نوشین احمدی خراسانی-26 دی 1388
به پاس پانزده سال همراهی با منصوره شجاعی
این مطلب در سایت مدرسه فمینیستی درج شده است

منصوره گفت لقا جون «ما بی شرف ها که مانده ایم»...و سپس زیر لب شعر «اخوان ثالث» را، که سالها پیش در شرایط تنگ و
:پُرفشار سیاسی پس از وقایع سال 1332 سروده بود، زمزمه کرد
آنکه در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحل های دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین، ما بی شرف ها مانده ایم.
آری، «ما بی شرف ها» همچنان مانده ایم، صبور و خسته، اما مانده ایم تا غم عزیزان دربندمان را آرام آرام بنوشیم، تا دلهره دستگیری قریب الوقوع عزیزی دیگر را در بندابند پُرارتعاش وجودمان احساس کنیم، تا هشدارهای رُعب انگیز مقامات انتظامی را به حافظه مان تزریق کنیم و مدام آب دهان مان خشک شود...«ما بی شرف ها» مانده ایم، تا وقتی به سوی مادرانی که به عزای عزیزان شان دمی به پارک لاله دور هم نشسته اند بی هوا یورش می آورند و می زنند و می ترسانند و می برند و به زنجیر می کشند، حیرت زده از افق آینده ی ارزش های رو به زوال میهن مان، فغان سردهیم!«ما بی شرف ها» مانده ایم که وقتی خبرهای قریب الوقوع بودن اعدام بندیان بیگناه سرزمین مان را می شنویم با دهانی باز و تلخ بگوییم: چرا؟ وقتی احکام سنگین برای کسانی همچون احمد زیدآبادی، بهمن احمدی امویی، عاطفه نبوی، عبدالله مومنی، و ده ها تن دیگر، به بهانه هایی همچون «استناد به جمله ای از وکیل اش» صادر می کنند، انگشت حیرت بر دهان ببریم و بگوییم چرا؟ و یا وقتی پریسا کاکایی، سمیه رشیدی، بهاره هدایت، لیلا و سارا توسلی، آذر منصوری، بدرالسادات مفیدی، و ده ها نفر از بندیان را از ملاقاتی کوتاه با خانواده هایشان محروم کرده اند، چرایی اش را نجوا کنیم. و یا وقتی منصوره شجاعی، شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو از میان اوین یان در ملاقات خود از «هیچ» می گویند، باز هم تکرار کنیم و بگوییم چرا؟ و هنگامی که نمی دانیم به چه جرمی تعدادی از مادران صلح همچون زهره تنکابنی و مهین فهیمی را به اسارت گرفته اند، برای هزاران باره و به تکراری نفس گیر بگوییم: آخر چرا؟ چرا؟ چرا؟ ...
:ادامه مطب در لینک زیر

dimanche, janvier 17, 2010

پشت پرده چه خبر است

پشت پرده چه خبر است؟
کد مطلب : 39047
27 دی 1388 ساعت 12:54
فرارو- چندی پیش علی فلاحیان از فعالیت پشت پرده برخی از چهره های نظام برای بازگشت آرامش به کشور خبر داده بود، اتفاقی که فلاحیان بسیار به آن امیدوار است. وزیر اطلاعات دولت هاشمی در این‌باره اظهار کرد: «رهبري نظام هم به‌ دنبال حفظ آرامش اره پشت صحنه سیاست ایران
است. صراحتا مي‌گويم مسئولان نظام موضوع را رها نكرده‌اند و در تلاشند تا موضوع حل شود.» به گزارش فرارو؛ به نظر می‌رسد اظهارات فلاحیان رنگ واقعیت به خود گرفته‌است، چرا که امروز روزنامه "کیهان" طی گزارشی از نامه نگاری‌های خاتمی، محتشمی پور و هاشمی رفسنجانی خبر داد. کیهان در گزارش خود نوشت: «به رغم ظاهرسازی هاي پرآب و تاب، موج آشتی طلبی و تدارك راه فرار در حال تبديل شدن به قدرتمندترين جريان پشت پرده جبهه فتنه است.» کیهان در ادامه گزارش خود از رایزنی‌های پشت پرده اصلاح‌طلبان گزارش داد و نوشت: «رايزني‌هاي پشت پرده اي كه اكنون در جريان اصلاحات و با همكاري و همراهي برخي از محافل و شخصيت‌هايي كه در ماه‌های گذشته نقش راهبری اين جريان را برعهده داشته‌اند، در حال انجام است در واقع ادامه فرآيندی است كه از پيش از انتخابات آغاز شد.» کیهان در گزارش خود بدون اشاره به نام هاشمی رفسنجانی آورده است: «شنيده های كيهان حاكی از آن است كه طراح كل اين پروژه هم نامه‌ای آماده كرده و در آن ضمن تعديل همه شرط های گذشته خود براي پا درميانی و جمع كردن ماجرا اعلام آمادگی نموده است. در اين نامه آخر كه پيش نويسی از آن آماده شده، شرط آزادی زندانيان تعديل شده و به جای برخی شروط ديگر هم مطالبی بسيار معتدل تر آمده است.» روزنامه کیهان در شرایطی این گزارش را منتشر کرده است که رفتارها و اظهار نظرهای برخی از کارگزاران و چهره های صاحب منصب نظام این گمانه را تقویت می‌کند که اتفاقاتی در پشت صحنه در حال رخ دادن است، اتفاقاتی که در راستای پایان بخشیدن به بحران سیاسی چند ماه اخیر تحلیل می شود. امیرمحبیان روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی در این‌باره معتقد است: «خبرها حاكی از آن است كه آقای خاتمي تلاش مي‌كند تا جريان اصلاحات را تحت كنترل خود بگیرد، ممكن است ما به عنوان جريان مقابل انتقادات گسترده‌ای به آقای خاتمی داشته باشيم. اما آقاي خاتمي معتقد به حركت در چارچوب قانون است؛ به نظر من هيچ گاه آقای خاتمی علی رغم افراطی گری‌هايی كه برخی‌ جريان‌های اصلاح طلب داشتند، در مقابل نظام قرار نگرفت.» عضو شورای سردبيری روزنامه رسالت با بيان اينكه خاتمی احساس می‌‌كند كه بدنه اصلاحات خسته شده است و در مقابل حداكثر توقعاتی كه آقای موسوی ايجاد كرده بود به دنبال حداقل‌ها می‌گردد، ابراز داشت: «خاتمی تلاش می‌‌كند تا با هدايت جبهه اصلاحات رهبری اين جبهه را به دست بگيرد و سينگال‌هايی مبنی بر اينكه جبهه اصلاحات ضد انقلاب نيست را به نظام برساند.» "میانه‌روی" به مثابه سیاست جدیدبا وجود تمام این اظهارات به نظر می‌رسد برای پی بردن به اتفاقات پشت پرده سیاسی کشور نیازی به اخبار و اطلاعات ویژه وجود ندارد، چرا که واقعیت‌های رفتار سیاسی حاکم بر کشور از وجود نشانه‌هایی برای بازگشت آرامش و اعتدال حکایت دارد. با نگاهی به فضای خبری دو هفته اخیر در کشور این مطلب نمود بیشتری پیدا می‌کند، مدتی است که دیگر از آن اظهار نظر‌های تند و تیز حامیان دولت خبری نیست، دیگری حرفی از اعدام و نابودی معترضین انتخاباتی به میان نمی‌آید و به نظر می‌رسد بساط تندروی در حال برچیده شدن است، معترضین انتخاباتی نیز مدتی است سکوت اختیار کرده‌اند و نظاره‌گر اتفاقات سیاسی در کشور هستند. با وجود این که هفته گذشته مهدی کروبی بیانیه ای صادر کرد و همچنان به اعتراضات خود ادامه داد، علی لاریجانی در صحن علنی مجلس بدون اشاره به بیانیه کروبی از معترضین خواست به نگاشتن بیانیه‌های اعتراضی پایان دهند، وی در این باره گفت: «لزومي ندارد كه حوادث مختلف كه به صورت كنش و واكنش در آمده مجددا شمارش شود و يا در بيانيه‌هاي مندرج گردد و بنده از مسير همه آنها مطلع هستم.» لحن لاریجانی آن قدر نرم شده بود که بیانیه دهندگان را "سران ماجرا‌های اخیر" یاد کرد نه "سران فتنه" یا "سران اغتشاشات"، لاریجانی در ادامه افزود: «شما آقايان كه خود سابقه دار انقلاب هستيد چرا از نظر ملي به اين رويدادهاي چند ماهه نمي‌نگريد.» رئيس مجلس شوراي اسلامي تاكيد كرد: «امروز كه پاي منافع ملي و امنيت ملي ايران در ميان است و به عينه مي‌بينيد كه چه مي‌گويند و چه مي‌كنند جاي درنگ نيست همه مسائل غير از منافع ملي و امنيت ملي به كناري نهاد شود و همپاي ملت و رهبر معظم انقلاب در تقابل با بيگانگان و ضد انقلاب سنگر بگيريد.» همپای لاریجانی، رحیم صفوی فرمانده اسبق سپاه و مشاور عالی رهبری از همین گفتمان استفاده کرده و خواستار "میانه روی" شد، وی در این باره اظهار کرد: «مهمترين نياز امروز ما ايجاد آرامش و جلوگيري از تنش و تندروي است و صحبت من صرف گروه هاي سياسي نيست بلکه از جوان‌ها چنين درخواست مي‌کنم.» سرلشكر صفوي با اشاره به اينکه شنيديم که در مدت فتنه‌هاي اخير به خانواده بعضي از شهدا اهانت شد، گفت: «وقتي آتش فتنه روشن مي‌شود تر و خشک با هم مي سوزند و تشخيص حق و باطل از يکديگر دشوار مي شود، لذا نياز امروز ما آرامش، وحدت و انسجام است.» این آرامش نسبی در سخنان کارگزاران نظام ادامه یافت تا این که آیت‌الله محمدی ری شهری نیز درمراسم تودیع خود از سازمان حج و زیارت وارد گود میانه‌روی شد و گفت: «بايد به گونه يي مديريت کنيم که اگر کسي 10 درصد با ولايت فقيه موافق و 90 درصد مخالف است، به آن 10 درصد اضافه کنيم نه آنکه لگد بزنيم و آن 10 درصد را نيز نابود کنيم.» وی در طول سخنراني اش بارها بر اعتدال و ميانه روي تاکيد کرد و خطاب به طيف سياسي اصولگرايان گفت: «اصولگرايي واقعي همراهي رهبري و اجتناب از افراط و تفريط است به طوري که اگر کسي از اصولگرايان تندروي يا کندروي کند، اصولگرا نيست.» آيت‌الله محمدي ري شهري باز هم بر اعتدال ميان گروه‌هاي سياسي تاکيد کرد: «در زمان امام صادق(ع) و امام علي(ع) و همه ائمه نيز تندرو و کندرو وجود داشته است. هر افراط و تفريطي به سود دشمن است و همه بايد مراقب باشيم با کارهاي بي رويه به فتنه انگيزي دشمنان کمک نکنيم؛ هر کس بايد به نظام کمک کند نه دشمنان.» آيت‌الله محمدي ري شهري با اشاره به خاطره‌يي از محاکمات کودتاي نوژه و بخشش تعداد زيادي از کودتاگران تاکيد کرد: «هنر نيست که از يک خانواده شهيد کودتاچي بسازيم بلکه هنر آن است که از يک کودتاگر شهيد بسازيم. او خطاب به ساير مسوولان گفت: سياست علوي آن است که علاقه‌مندان به رهبري و نظام بايد در هر مسووليتي به دوستان نظام اضافه کرده و از مخالفان بکاهند.» با نگاهی به این سخنان به نظر می‌رسد حاکمیت به این نتیجه رسیده باشد که برای کنترل بحران سیاسی راه "میانه‌روی" را برگزیند، راهی که شاید عده‌ای مخالف آن باشند و تلاش خود را برای حل بحران سیاسی در کشور از طریق تندروی و "پروژه حذف" پیگیری نمایند
.

samedi, janvier 16, 2010

ایرج شکری
سانسور گزارشهای تصویریِ «انقلاب اسلامی» نشانه ترس از مردم

خبر دستور العمل شفاهی گماشته خامنه ای بر ریاست «صداو سیمای جمهوری اسلامی» بر ممنوعیت نشان دادن تصاویر و گزارشهای تصویری رویدادهای انقلاب سال 57 که «جنبه تحریک عمومی دارد» از جمله تصاویر شهدای انقلاب ، تصاویر خون ریخته شده به روی زمین و دست های خونین مردم ، تصاویر حمله، تخریب، آتش سوزی، مبارزه های خیابانی و مقابله با نیروهای گارد [شاهنشاهی]، شعارنویسی، برعکس گرفتن عکس‌ها، سنگربندی وسط خیابان ها، ساخت کوکتل مولوتوف، حضور زنان و مردان در کنار یکدیگر در تظاهرات (1)و پخش برخی شعارهای معروف آن زمان، در شبکه های داخلی و برونمرزی صدا و سیمای رژیم، به این معنی است که خود اینان می دانند که خشم امروز مردم از این رژیم برحق است و انقلابی که مردم برای برافکندن سلطنت استبدای براه انداختند و با دست خالی به مقابله با مسلسل و تانک رفتند برای آن نبود که سلطنت دیگری و رژیم سرکوبگر دیگری بر ایران و بر سرنوشت آنان حاکم شود. اینها اگر انقلاب مردم را بالا نکشیده بودند، چرا باید از نشان دادن آن تصاویر وحشت می کردند؟ این ممنوعیت خود سندی است بر ملاخور شدن انقلاب سال 57 ایران توسط خمینی پلید و یاران آخوند و غیر آخوندش. این تصمیم همچنین نشان دهنده ترس رژیم از راه افتادن دوباره بهمنی از آتش و دود و خشم و خروش مردم است که در سال 57 آتش به نظام ستمشاهی افکند و محمد رضا شاه متکبر خود شیفته را که با ایجاد رعب توسط دستگاه جهنمی و مخوف– ساواک- و با تکیه بر ارتش، ارتشی که نقش و وطیفه اش مثل سپاه پاسداران حفظ آن نظام استبدادی بود و بارها در سرکوبی کارگران و دانشجویان شرکت جسته بود، بر مردم حکومت می کرد، در قیام مسلحانه 21 و.22 بهمن از تخت سلطنت به زیر کشیدند. در سال 57 زبانه های شعله های بهمن ساز و ستم سوز مردم، در 17 شهریور 57 بعد از کشتار گروهی از مردم تهران که برای تظاهرات در میدان ژاله جمع شده بودند سرکشید و بعد از ان دیگر خاموشی نیافت و تا از دل آن قیام 22 بهمن با باران گلوله بر دژها و دژخیمان، رژیم سلطنتی یک خودکامه خود بزرگ بین و آزادی کش را متلاشی کرد. نگرانی مدیر عامل گماشته خامنه ای در سازمان رادیو- تلویزیون از پخش تصاویر و گزارشهایی از روزهای آتش خون انقلاب 57 که خیلی شبیه این رویدادهایی است که در این چند ماه گذشته اتفاق افتاده است، بی تردید به خاطر تشابهی است که در دو طرف دعوا در آن روزها، با دو طرف دعوا در این روزها وجود دارد و دست اندرکاران رژیم- از جمله مقامات دستگاه پلیسی و امنیتی رژیم - خود به خوبی از آن آگاهند و از همین می ترسند. یک طرف پلیس یک رژیم مستبد مردم ستیز وفاسد و یک طرف مردم جان برلب آمده از ظلم و بیداد که برای اعتراض و فریاد نارضایی خود، به خیابان ها آمده اند. روشن است که اینان هرگز آن چه را که مردم برای سرنگونی آن نظام فاسد در انقلاب سال 57 کردند نمی توانند محکوم کنند، چطور می توانند«انقلاب شکوهمند اسلامی» را که خمینی بر موج رنج خون مردمی که آن را بر پا کرده بودند نشست و ولایت دراکولایی(2) خود را به مردم تحمیل کرد، محکوم کنند؟ چون آن مبارزه و سرنگونی آن رژیم ضد مردمی همانطور که اتفاق افتاد، یعنی با رویا رویی مردم با نیروهای مسلح رژیم شاه و آتش زدن برخی مکانهای دولتی و سردادان شعارهایی مثل« می کشم می کشم آن که برادرم کشت» مشروع بوده است، پس آن چه مردم در چند روز گذشته کرده اند نیز مشروع است و درست است. چرا که از انتخابات به این سو، رژیم ارتجاعی و آزادی کش ولایت فقیه، با مردم همان کرده است که رژیم پهلوی با برقرار حکومت نظامی و دولت نظامی کرد. اینها از همین مساله می ترسند. یعنی عمومیت یافتن مشروعیت بکار گرفتن روش قهر آمیز علیه نیروهای سرکوبگر رژیم در نظر و تفکر مردم.«تحریک عمومی» هم یعنی همین. تازه از حق نباید گذشت که ماموران شهربانی شاه مثل پاسداران جنایتکار شاغل در نیروی انتظامی مردم را زیر وانت له نکردند و به آنها در گورستان و بیمارستان حمله ور نشدند. خامنه ای متکبرِ مرتجع می خواهد مزدورانش، مردم را با شلیک گلوله و گاز اشگ آور پراکنده کنند و بترسانند، اما بیش از هفت ماه است که شعله های آتش و طنین فریاد اعتراض و فریاد مرگ بردیکتاتور و مرگ برخامنه ای، در خیابانها به مناسبتهای مختلف شنیده می شود. در طی این رویداد ها دهها تن از مردم با گلوله سلاح اوباش لباس شخصی و لباس رسمی رژیم، کشته شده اند و تنی چند مورد تجاوز جنسی قرا گرفته و قربانیان مثل ترانه، به طرز فجیعی به قتل رسیده اند. مردمی جنایات پنهان رژیم را شنیده اند و شاهد جنایات آشکار رژیم در خیابانها بوده اند، شعارهای تندی علیه رژیم سرداده و با فریاد مرگ برخامنه ای و مرگ بردیکتاتور- مثل شعار مرگ برشاه-، نابودی کل نظام را خواستار شده اند. در آن روزهای انقلاب که ارتش با سلاح در برابر مردم ایستاده بود و تاکهای غول پیکر چیفتن در بعضی نقاط مستقر بود و کامیونهای پر از نفرات مسلح که آماده وارد عمل شدن و تیراندازی برای پراکندن مردم بودند، شعار «می کشم می کشم آن که برادرم کشت» از شعارهای مردم بود، و این شعار وقتی کسی مورد هدف گلوله قرار می گرفت و زخمی یا کشته می شد، بی اختیار با فریاد بلندی از گلوی همه بر می خواست. اما در آن روزها (به جز دو روز آخر رژیم شاه)آن مردمی که این شعار را می دادند، واقعا کسی را در خیابان نکشتند. نمی دانم شاید من فراموش کرده باشم. اما خوب یادم هست که تنها یک مورد در خرم آباد پیش آمده بود که مردم یک عامل شهربانی را در بین خود شناسایی کرده بودند و طرف برای فرار از دست مردم به با اسلحه یی که داشت به سوی آنها شلیک کرده و حین فرار پنج نفر را کشته بود و بعد برای پنهان شدن وارد خانه یی شده بود. مردم به رغم تیراندازی دست از تعقیب او نکشیده بودند، او را از خانه بیرون کشیده بودند بعد هم مردمی که شاهد کشته شدن افرادی جلوی چشم خودشان توسط او بودند، او را از پای در آورده بودند. هم چنین در آخرین روزهای رژیم محمد رضاشاه، در روزهای قیام مسلحانه در رشت و مشهد در یورش به مقر شعبه های نهادهای سرکوبگر رژیم محمد رضا شاهی، مردم کسانی را به به تیراندازی پرداخته و مردم را کشته بودند با تیر اندازی متقابل کشتند. مواردی که انتقام جویی های مردم از عوامل کشتار و ارعاب به شکل فجیعی صورت گرفته بود، بسیار نادر بود. در تهران در یک تظاهرات که خود من هم در آن شرکت داشتم و همراه گروه کثیری از کارکنان سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران، که از مقابل خیابان جام جم راه افتاده بودیم، و بعد از کمی حرکت به طرف پایین( به طرف میدان ونک) از یکی از خیابانهایی که خیابان ولیعصر کنونی را به بزرگ راه جردن(بعدا آفریقا نامگذاری شد) وصل می کرد، یک موتور سوار لباس شخصی که در تظاهرات قبلی هم دیده بودیم با فاصله یی صف ما را تعقیب می کند، مورد سوء ظن همکاران قرار گرفت. همکاران در فرصتی او را دوره کردند و در بازرسی بدنی او معلوم شد که استوار شهربانی است و یک سلاح رولور همراه داشت . طرف موقع بازرسی بدنی قصد فرار داشت و با کشف هویتش همکاران مانع فرار او نشدند، او هم پا به فرار گذاشت. اما سلاحش در دست یکی همکاران بود و او همه تیرهایش را هوایی شلیک کرد و موتور او را هم تخریب کرده و قطعه زمینی برای ساختمان که در همان نزدیکی بود رها کردند. بعد هم شنیدم که ماموران حکومت نظامی به دنبال تحقیق برای یافتن اسلحه آن مامور خبر چین هستند. در روزهای بهمن ماه 57 با این که بیشتر شهرها را امواج بلند انقلاب فرا گرفته بود و با شلیک ماموران نظامی هر روز تعدادی از مردم مجروح و کشته می شدند، در 9 بهمن ماه در تهران یک سرلشکر ژاندارمری که در اتومیبل خود همراه راننده اش، به محاصره مردم افتاده بود، راننده اش را رها کره بودند و سرلشکر را هم که توسط عده ای از مردم خشمگین مجروح شده بود، به بیمارستان رساندند. شرح این رویداد در کیهان 10 بهمن 1357 آمده است. ژندارمری روز بعد توضیحی در این زمینه به کیهان فرستاد که در شماره روز 11 بهمن درج شد و در آن گزارشی را که کیهان از حادثه داده بود و در آن گفته شده بود حادثه نزدیکی میدان 24 اسفند(انقلاب) اتفاق افتاده و سرلشکر مذکور از اتومبیل خود پیاده شده وبه مردم شلیک کرده و باعث زخمی شدن یک نفر شده و بعد مردم او را از پشت سرگرفته و خلع سلاح کرده اند، رد کرد و محل حادثه را امیر آباد شمالی ذکر کرد و یاد آور شد که سرلشکر ژندارمری به سوی کسی تیر اندازی نکرده است. او بعد از محاصره اتومبیلش توسط حدود پانصد نفر که راننده او را از ماشین پیاده کرده و بعد، بدون سوال و جواب با چاقو و میله آهنی اورا مضروب و مجروح می کنند اما وی که «اسلحه به همراه داشته به هیچ وجه از اسلحه استفاده ننموده و در ضربات اولیه که توانایی صحبت داشته سعی نموده با بیان ساده و در کمال مهربانی از مهاجمین علت این عمل وحشیانه را سئوال نماید. انگیزه مهاجمین را صرفا می توان یک عصیان و خشم غیر قابل کنترل جوانان مهاجم دانست». این که کدام یک از این گزارشها می تواند به واقعیت نزدیک باشد درست من نمی دانم، شاید منطقی باشد که قبول کنیم در آن روزهای پر التهاب، گزارش روزنامه از مشاهدات مردم ممکن است خالی از اشتباه نباشد. از طرف دیگر روشن است که جانیانی مثل سعید مرتضوی و «سردار رادان» و آخوندهای جنایتکاری مثل طائب و ذوالنور و علم الهدا و حسینیان هم اگر توسط پانصد نفر مردم خشمگین که شعار «می کشم می کشم آنکه برادرم کشت» می دهند محاصره شوند«مهربان» خواهند شد و حتی هزار با مرگ برخامنه ای خواهند گفت تا زنده بمانند، اما در چنان شرایطی مهربان شدن و مظلوم شدن دیرهنگام است.
شعار «می کشم می کشم آنکه برادرم کشت» بیشتر نشان دهنده عزم مردم برای ادامه مبارزه تا کیفر دادن جنایتکاران است و نشان دهنده نترسیدن آنان از مرگ. حالا چرا باید جلو این اعلام اراده و فریاد خشم مردم علیه جنایتکاران را گرفت. مردم در همین تظاهرات عاشورا هم کسی از ماموران بیرحم پلیس ضد شورش را که به تله آنها افتاده بودند،نکشتند. حتی در یک صحنه یکی از افراد نیروی انظامی را که خیلی جوان بود و گمان می کردند پلیس وظیفه است با گفتن « سربازه ولش کن» خواهان رها کردنش بودند و بعد این «ولش کن ولش کن» به صورت گروهی از مردم حاظر در تظاهرات در آن نقطه شنیده شد. از ویدئوهای دیدنی رویدادهای عاشور یکی همان گیر افتادن گروهی از نیروهای ضد شورش مجهز به کلاه خود بود که و در قسمتی از این ویدئو هم یکی از همین مزدوران را که از بقیه جدا افتاده بود دوره کرده بودند و یکی از میان مردم به او می گفت «بگو خامنه ای حرامزاده است». ویدئو جالب دیگری هم مربوط به آتش زدن لباس یک افسر نیروی ضد شورش است که از تن او در آورده بودند و نشان دادن اتیکت و اسم او روی لباس بود(3). رژیم در محاصره شعله های خشم مردم دست به هر کار احمقانه یا جنون آمیزی ممکن است بزند. اما با ممنوع کردن تصاویر انقلاب سال 57 چیزی را در صحنه عوض نخواهد کرد. من هم چنان بر این باورم که اتش زدن خود روها و پاسگاههای نیروی انتظامی سرکوبگر به عنوان هدف دائمی «عملیات فرساینده» و خلع سلاح و گرفتن تجیهرات آنان و تخریب آن در تظاهرات، باید از اهداف جوانان مبارز و آزایخواه باشد و قویا معتقدم اولا در مورد لباس شخصهای جنایتکار با گیر انداختن آن در تظاهرات نباید آنان را طوری کنند که بتوانند بزودی به عملیات علیه مردم وارد شوند. این آدمکشان بالقوه هستند و هیچ کس هم مسئولیت اعمال آنان را به عهده نمی گیرد ولی تردید نیست که از سربازان گمنام امام زمان هستند. دیگر این که در صحنه های جنایت، مثل آن خود رو نیروی انتظامی که سه بار از روی یک نفر از شهروندان ایران گذشت(و گمانم فرزند گوینده تلویزیون او بود)، باید تلاش کنند نگذارند جنایتکار از صحنه فرار کند و این قبیل جنایتکاران نباید بدون گوشمالی اساسی رها شوند. مگر قاتل ندا با کارت شناسائیش و با نام و نشانش شناخته نشد؟ چه تحقیقی برای این جنایت صورت گرفته؟ من هیچ جا ندیدم که خبری از بازداشت او تحقیقی در این مورد منتشر شده باشد. اما برای متهم کردن دکترآرش حجازی که در صحنه شهادت ندا حاظر بود، چندین سناریو سر هم کردند تا او را قاتل ندا معرفی بکنند و تظاهرات برای بازگرداندن او به ایران، جلوی سفارت انگلستان به راه انداختند. پس نباید گذاشت جانیان در خدمت این رژیم مردم کش، از صحنه جنایت جان سالم بدر ببرند و تحت حمایت قوه قضائیه و وزارت اطلاعات جنایاتهای دیگری علیه مردم مرتکب شون
د.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=19290 1-
2- من در خمینی شباهتی به دراکولا می بینم به این معنی که دراکولا با بیرون آمدن از تابوت و خوردن خون آدمها ابتدا سبب مرگ آنها می شود و بعد همانها به نوبه خود تبدیل به درکولای دیگری برای خوردن خون آدمها و کشتن آنان می شوند. این در آغاز انقلاب با تبدیل غارت اعتماد و احساسات مذهبی بخشی از مردم و تبدیل آنان به مریدان خودش صورت گرفت. او بسیاری از آنها را در جبهه های جنگ به کشتن داد و بخشی را هم به جنایتکاران حرفه ای تبدیل کرد که در سپاه وزرات اطلاعات متشکل شده اند.
http://www.youtube.com/watch?v=kN1FDnz3P_0&NR=1 -3
در لینک زیر سرود بر پاخیز از سرودهای ممنوع شده در همان ماههای اوائل بعد از انقلاب را می شود شنید . شعر این سرود به بنابر آنچه در ویکی پدیا آمده است از سیاوش کسرایی است ولی اوئل ژانویه در کامنتی در یوتیوب تاکید شده بود که شعر این سرود از علی ندیمی است و علیه رادیو زمانه منبع شایع شدن نام سیاوش کسرایی به عنوان سراینده شعر است شکایت خواهد شد. در کیلپی ساخته شده تصویرصفحاتی از گزارش روزههای قیام و مقابله مردم با تانکهای حکومت نظامی و خبر فروپاشی رژیم آمده است. معلوم است که انتشار تماشای تصاویری از آن روزها در شرایط کنونی، وحشت سرنگونی را به جان رهبر و دست اندرکاران رژیم می اندازد.
http://www.youtube.com/watch?v=CvqQXxgk7T8
پ-16 ژانویه 2010 - 26 دی 1388

samedi, janvier 09, 2010


كانون نویسندگان ایران
به یاد غلامحسین ساعدی
پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۸ - ۰۷ ژانويه ۲۰۱۰

به یاد غلامحسین ساعدی كه قصه‌هایش كسی را به خواب نمی‌بُرد، كه گُلبانگِ بیداری بود!نزدیك به بیست‌وپنج سال از درگذشت غلامحسین ساعدی (گوهرمراد)، داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، روان‌پزشك، فعال اجتماعی، و از پایه‌گذاران كانون نویسندگان ایران می‌گذرد.ساعدی نوشتن در نشریات ادبی را از سال ۱۳۳۴، در بیست‌سالگی، آغاز كرد. از ابتدا جانی شیفته داشت؛ به شیوه‌ی پزشكی مردمی از آموخته‌های خود بی هیچ چشم‌داشت برای درمان آلام و دردهای روانی نیازمندان بهره گرفت؛ با جلال آل‌احمد و احمد شاملو و با سیروس طاهباز و رضا براهنی طرح دوستی‌های پایدار ریخت و در شكل‌گیری كانون نویسندگان ایران نقشی مؤثر و جدی بازی كرد.ساعدی سراسر ایران را از خلیج فارس تا كرانه‌های خزر، از كوهستان‌های غرب تا فراسوی كویر شرق درنوردید و لحظه ‌لحظه‌ی زندگی مردمان تهی‌دست، فراموش‌شده، مفلوك و درهم‌شكسته را با خمیره‌ی ذهن و ضمیر خود درآمیخت و در قلم جاری كرد. او وحشت و رمیدگيِ انسان را، به‌ویژه در این دیار، خوب می‌شناخت و با بهره‌گیری از دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی خویش با چیره‌دستی آن را در داستان‌ها و نمایش‌نامه‌های خود دست‌مایه‌ قرار داد.اجرای نمایش‌نامه‌های ساعدی، هم‌چون «آيِ باكلاه آيِ بی‌كلاه»، و ساخت فیلم‌هایی بر پایه‌ی آثار او، از جمله فیلم «گاو»، نقشی برجسته در آگاهی و خروش روشنفكری ایران در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ داشت. او با خلق آثار ماندگاری چون «عزاداران بَيَل»، «چوب‌به‌دست‌های وَرَزیل»، «دَندیل»، «ترس و لرز»، «پرواربندان» و مانند آن‌ و نوشته‌هایی در زمینه‌ی جنبش مشروطه، به روشنفكران و مردم آگاه، به‌ویژه مبارزان پیشروِ زمانه‌ی خویش، نشان داد چه توان‌منديِ شورانگیزی در به تصویر كشیدن نیازها و دردهای اجتماعی دارد.ساعدی كه پس از كودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ چند ماهی بازداشت شده بود با انتشار آثار خود، و به‌ویژه با به نمایش درآمدن آن‌ها، آماج خشم و برخورد ساواك شد و در سال ۵۲ بار دیگر مدتی را در بازداشت به سر برد. در این دوره او را با وحشیانه‌ترین روش‌ها بازجویی و شكنجه كردند و تحقیر و آزار بسیار دید. این وهن و ستمی كه بر او رفت روح حساس و هنرمند او را به‌شدت آزرد، و چشم‌انداز سختی‌ها و سیاهی‌های پیشِ رو نیز رنج و دردی چندبرابر در عمق جان او نشاند.چنین شد كه به انگلستان رفت و با همكاری شاملو روزنامه‌ی ایرانشهر را منتشر كرد؛ و در آن جا به‌روشنی نشان داد كه چه‌ اندازه بی‌ادعا و صمیمی و نیازمند مهرورزی‌ست و چه شوری برای مبارزه در راه آزادی بیان و پیكار با ستم و سانسور و محرومیت انسان‌ها دارد.آثار وهنی كه در دوران بازداشت بر او رفته بود با رنجی كه از بی‌نوایيِ مردم می‌كشید درهم‌آمیخت و او را كه سراپا شور بود شوریده‌تر كرد. در تمامی آثار «گوهرمراد» تنگ‌دستان، دهقانان مسكین، آدم‌های بی‌سواد و ساده‌لوح و رنج‌دیده حضوری چشم‌گیر داشتند، ستم‌گری‌ها و تبعیض‌های گسترده‌ كه در رگ و پی جامعه تنیده بود به تصویر درمی‌آمد،‌ و فریاد رهایی برای ایستادگی در برابر «بلوری‌ها» به گوش می‌رسید.چندی پس از تغییر رژیم در سال ۵۷، ساعدی بار دیگر هدف فشارهای حكومتی قرار گرفت و وهن و نكبت و وحشت را پیش روی خود دید. رنج‌هایش افزون و بار مسئولیت‌هایش سنگین‌تر شد، اما دست و بال خود را بسته‌تر دید. اوج‌گیری سركوب‌های خونین و گسترده‌ی دهه‌ ۶۰، و حمله به دفتر كانون نویسندگان ایران در خیابان مشتاق، برای او راهی جز جلای وطن باقی نگذاشت. در پاریس، فعالیت اجتماعی و ادبی را از سر گرفت و همكاری با كانون نویسندگان در تبعید را آغاز كرد؛ و نمایش‌نامه‌ی «اتللو در سرزمین عجایب» را نیز نوشت تا گوشه‌ای دیگر از دردهای انسان را به تصویر بكشد. با این همه، چندان از كم‌حاصلی خود آشفته بود كه می‌گفت هم می‌ترسد بخوابد و هم وقتی ناگزیر به خواب می‌رود می‌ترسد كه بیدار شود؛ می‌گفت به فارسی و به زبان درد مردم ایران می‌اندیشد و در آن جا روزگار خوشی ندارد. ساعدی سرانجام در آذرماه سال ۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پِرلاشِز در كنار صادق هدایت آرمید. به باور ما و همه‌ی آزادگان، مسئول مرگ ساعدی فشارها و رنج‌ها و انزوایی بود كه بی‌رحمانه بر او تحمیل شد. «گوهرمراد» نه‌تنها از درخشان‌ترین چهره‌های ادبیات فارسی‌ست، كه از نظر سَبك و رویكرد و ارزش ادبی شانه به شانه‌ی داستان‌نویسان بزرگ جهان می‌ساید. دریغا كه فرصت نیافت توان آفرینندگی خود را برای پرواز به اوجی دیگر به كار گیرد، كه بی‌شك جایگاهی بلندمرتبه‌تر از این نیز درخور او بود.مراسم یادبود ساعدی كه خانواده به همراه دوستان و دوستداران او در مسجدی در تهران بر پا كردند به صحنه‌ی یورش وحشیانه‌ی كسانی تبدیل شد كه برآشفته از نام و یاد و یادگاران ساعدی چماق بر كف گرفته و كف بر دهان آورده بودند. سیزده‌سال زمان می‌خواست تا آشكار شود كه آن جماعت چماق‌به‌دست از قماش آمران و عاملان قتل‌های سیاسی سال ۷۷، موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای، بوده‌اند.باری، غلامحسین ساعدی، نویسنده‌ی ژرف‌اندیش و چیره‌دست، پیكارگر راه آزادی‌ بیان و اندیشه، مردم‌پژوه، روان‌پزشك انسان‌دوست و جامعه‌نگر،‌ و عضو صمیمی كانون نویسندگان ایران را هرگز از یاد نمی‌بریم. خاطره‌ی او جاودانه است؛ و قلمرو نقد ادبی در شناخت و كاوش آثار او هنوز گام‌های نخست را برمی‌دارد.

كانون نویسندگان ایران دی‌ماه ۱۳۸۸

mercredi, janvier 06, 2010

فرصت طلبی و توّهم رهبر بودن در دو پیام اخیر آقای رجوی




































ایرج شکری

فرصت طلبی و توّهم


رهبر بودن در دو پیام اخیر آقای رجوی

دو پیام اخیر آقای مسعود رجوی، یکی پیام 8 دی و پیام قبلی وی در 16آذر بازهم نشان دهنده آن است که آقای رجوی هنور نمی خواهد یا نتوانسته است به ارزیابی درستی از تحولات جامعه ایران و وضعیت خود بپردازد.
فراموشی یا تحریف حقایق
علاوه بر این اگر به پیام شانزده آذر ایشان، خوشبیانه نگاه کنیم، اندکی فراموشی در مورد وقایع سال 59 و انقلاب فرهنگی در آن می بینم و اگر خوش بین نباشیم می توانیم این نتیجه را بگیریم که ایشان به گمان این که سی سال از ماجرا گذشته است و دانشجویان امروز از رخداد انقلاب فرهنگی چیزی نمی دانند، دست به تحریف حقایق زده است. منظورم آن قسمت از پیام ایشان است که به جمله یی از خمینی اشاره می کند و از آن این نتیجه فرصت طلبانه و خلاف واقعیت را می خواهد بگیرد که گویا انقلاب فرهنگی را خمینی برای تصفیه دانشگاهها از هواداران مجاهدین راه انداخت:« خمينى سپس در23خرداد 59، به‌زبان اشهدش اقرار كرد كه "دانشگاه در قبضه منافقين بود" و افزود "هر‌چه بر‌سر بشر مى‌آيد ازعلم مى‌آيد. علم بدون تهذيب"». آقای رجوی در این پیام آماری هم از کشته و زخمی های انقلاب فرهنگی در دانشگاههای مختلف ارائه داده است. آقای رجوی حتما خوب به خاطر دارد وقتی رژیم تصمیم به انقلاب فرهنگی گرفت- که هدف آن در گام اول جمع کردن اتاقها و دفتر گروههای دانشجویی هوادار سازمانهای سیاسی بود-، مقاومت در برابر این تصمیم از طرف گروههای چب بود و نه انجمن دانشجویان مسلمان هواداران مجاهدین که از 30 فرودین داوطلبانه از دانشگاه بیرون آمده بود و اعلام کرده بود دفتری در هیج دانشگاهی ندارد و تنها یک ساختمان استیجاری در اختیار دارد*. چه در آستانه انقلاب فرهنگی و چه بعد از آن خمینی و کارگزارانش اعلام کرده بودند که نگرانیشان بیشتر از کدام جهت بوده است. دو سه روز قبل از انقلاب فرهنگی، در نماز جمعه 29 فروردین همین خامنه ای پلید در نماز جمعه گفت:«پسران و دختران دانشجو، دردمندانه و خون به جوش آمده اظهار می‌کنند دیگر نمی‌توانند این وضع را تحمل نمایند. ببینند که یک استاد مخالف با اسلام، در سر کلاس درس، به اسلام توهین کند. نمی‌خواهند ببینند که گروه‌های مخالف مسلح، گروه‌بندی خود را در داخل دانشگاه بکنند. دانشگاه را تبدیل به مرکزی کرده بودند که چند نفر قداره بند علیه جمهوری اسلامی عده‌ای را به ترکمن صحرا و عده‌ی دیگری را به کردستان بفرستند… این‌ها باید دانشگاه‌ها را تخلیه کنند. اگر این مراکز که مرکز فساد شده است به صاحبان اصلی آن یعنی ملت تحویل نشود، خود ملت خواهد رفت و از این مراکز پاسداری خواهد کرد و همکاران دانسته و نادانسته‌ی امپریالسیم آمریکا را از آنجا خواهد راند… شما حق دارید[خشگمین باشید]از این‌که دانشگاه اسلامی نیست و پرچم داس و چکش در این مکان‌ها بالا می‌رود. مردم خون ندادند که این طور بشود…”»* بعد از آن نیز خمینی در دیدار با اعضای ستاد انقلاب فرهنگیش با حمله به کسانی(احتمالا از دانشگاهیان) که از تعطیل شدن دانشگاهها اظهار نارضایی کرده بوند گفت:« حسب آن چه كه به من مطلعی گفت همین چند روز پیش، دانشگاه اطاق جنگ بود برای كردستان. یعنی دانشگاه اتاقی بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و سایر اشرار را اینها اداره می كردند[...]این دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نیست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود برای كمونیستها و شما تاسف می خورید كه این دانشگاه نیست. می فهمید چه می گویید؟ از روی فهم اگر می گویید باید تكلیفتان روشن شود»( كیهان ۲۹ آذر۱۳۵۹). یعنی واقعا آقای رجوی فراموش کرده که آنوقتها در کشور چه خبر بود؟ قطعا نباید فراموش کرده باشد. این هم وجهی از آن ویژگیهای مذموم ناشی از فرصت طلبی و تنگ نظری است که ایشان کل تشکیلات را هم به آن آلوده کرده است و آخرین نمونه اش هم در مورد «کتاب آفتابکاران» بروز عملی یافته بود که انتقادات آقای مصداقی شرحی است بر آن.
نوستالژی و توّهم رهبری و تلاش برای مصادره عاشورای 88
آقای رجوی در پیام شانزده آذر گریزی هم به اجتماع دانشجویان در کلاس تبیین جهان خود و زده است و استقبال آنروزهای دانشجویان از آن. خب اینها بگذشته تعلق دارد. در آن روزها در «جبهه اسلام» یک طرف امام و یارانش بودند و نهضت آزادی بود و یکی دو خرده جریان وصل به خمینی(گروه رزمندگان پیشگام  مستضعفین که به اسم نشریه اش آرمان مستضعفان خوانده می شد گرایش به شریعتی داشت و خمینیست نبود)، یک طرف سازمان مجاهدین که سابقه مبارزه مسلحانه در زمان شاه داشت و دارای گرایشات برابری خواهانه. در آن روزها استنادها در هر دو سو به قرآن و نهج البلاغه بود و حدیث و روایت البته هرطرفی با «قرائت» خودش. اکنون دیگر عناصر اندیشه-ورز بخش ناراضی رژیم هم در نقد و بر رسی مسائل با وارد کردن یکی دو واژه انگلیسی از ترمهای جامعه شناسی تلاش می کنند که نشان بدهند به دنیای امروز تعلق دارند و در محاکمه حجاریان این ماکس وبر بود که به عنوان حکیم باشی درازش کردند و حالا در بحثها دیگر کسی به «اصول کافی» و امام باقر و امام صادق و حدیث و آیه اشاره نمی کند، مگر آیت الله های آدامخور. حالا به ماکس وبر و هابرماس و ... استناد می کنند و جناب رجوی چنان در دنیای خود غوطه می خورد که دعوای مسجد و منبر و عاشورا، با رژیم راه انداخته است.ایشان فریاد می زند که آخوندها منابر پیامبر را غصب کرده اند در ماه رمضان به جوانان و مردم پیام می دهد که مساجد را از چنگ رژیم در بیاورند! و معلوم نیست بعدش چه کار باید بکنند خودشان بروند بالای منبر روضه بخوانند؟ از طرفی معنی دیگر این حرف هم این است که قبل از رسیدن آخوندها به قدرت و از زمان صفویه تا زمان محمد رضا شاه آخوندها به حق و به شایستگی بر «منبر پیامبر» تکیه می زدندند! یک کمدی- درام که ناشی از خودمحور بینی و واقعیت گریزی و سیر در توهمات «رهبر» بودن، بوده است و به شکلهای مختلف در عملکرد رهبری سازمان مجاهدین متجلی می شود، این است که ایشان در آستانه رویدادی پیامی می دهند و بعد بدون هیچ دلیلی، حتی وقتی نتیجه  در عمل، فاصله و تفاوت بسیار آشکار با هدفِ درخواست و فراخوان ایشان داشته باشد، ایشان با تحریف رویداد و تفسیر به رأی، پیام دیگری مبنی بر اظهار رضایت خاطر و تحسین مردم (گاه مثل موارد انتخابات همراه با تشکر از آنها) از آنچه اتفاق افتاده می دهند به و این ترتیب می خواهند وانمود کنند که پیامشان در جامعه شنیده و اجرا می شود. چین بوده است در مورد تحریم انتخابات متعدد و این خود فریبی بیش از دو دهه است که ادامه دارد. مثلا با این که تمام شواهد و گزارش خبرنگاران بین المللی حاکی از شرکت انبوه مردم در انتخاباتی بوده است- مثل انتخابات ریاست جمهوری خرداد 76(که البته دلیلی بر تایید رژیم از سوی مردم نبود و انتخاب بین بد و بدتر برای یافتن «ضربه گیر» و اندک فضای نفس کشیدن بود)، اما ایشان پیام داده و از مردم به خاطر تحریم انتخابات تشکر کرده است. مثال همین ماجرا را ما در جریان رویدادهای عاشورا می بینیم. ایشان در پیام شانزده آذر به مردم و دانشجویان پیام می فرستد که عاشورا را از چنگ رژیم در بیاورید(گویی مردم مساله عاشورا با رژیم داشتند)، بعد اتفاقات عاشورا پیش می آید. این بار مریم قبل از مسعود در پیامی تاکید می کند: «بدینسان چنان که سه هفته پیش در پیامی به مناسبت قیام شانزده آذر مسعود فراخوان داد هموطنان ما دیروز و امروز مراسم و گردهماییها و عزاداری حسینی را از ستم ولی فقیه ارتجاع آزاد کردند»!(پیام 6 دیماه مریم رجوی) دو روز بعد خود آقای رجوی پیامی غرق در شور شیعیانه و عشق اهل بیتی، و پیروزمندانه می دهد که « خوشا كه خلق قهرمان و جوانان اشرفنشان در سراسر ايران، قيام سرخ حسينى و آيينهاى پيامبر جاودان آزادى را پس از 30سال از چنگ خمينى وخامنهاى آزاد و سرور شهيدان را دلشاد كردند»! و به این ترتیب با یک تیر دو نشان می زند. هم مهر اشرف نشان بودن را برآنان می کوبد و هم مبارزه یی را که 6 ماه است آنان شروع کرده اند و ادامه داده اند، خلعت عاشورایی پوشانده و مصادر می کند. در این پیام (8 دی) نیز نوستالژی وضعیت سی سال پیش دیده می شود. از جمله در پرداختن به اتهامات هواداری از مجاهدین در زمان شاه که این اواخر از سوی جناح ولی فقیه به کسانی چون رفسنجانی و موسوی زده شد، می گوید : « خامنهاى هم داستانهاى پر طول و تفصيل با مجاهدين دارد و خودش در تهران يك شب با من از خاطرات ديدارهاى نو بهيىاش با حنيف بنيانگذار مى‌گفت و از كتابهاى مجاهدين به ويژه كتاب امام حسين تعريف مىكرد. حتى درسال 57 و 58 در زمانى‌كه عضو شوراى ارتجاع خمينى بود، هر شب جمعه از برادرمان ابوالقاسم رضايى به اصرار مى‌خواست كه نزد او برود و او را بهلحاظ سياسى توجيه كند. جرم اغلب روحانيان و آخوندهايى كه در زمان شاه به زندان مىافتادند سمپاتى نسبت به مجاهدين يا كمك مالى بود». خب در زمان شاه و سی پیش مسائل طور دیگری بود و آدمها  و هم موقعیت آدم ها  در این سی سال خیلی تغییر کرده اند. چنان که همین میر حسین موسوی بعد از 20 سال کنار کشیدن از صحنه، با سابقه 8 سال نخست وزیری دوره خمینی، با موضعگیرهایی که در انتخابات و بعد از آن کرد، یکباره از حمایت میلونها ایرانی ناراضی برخوردار شد و به چهره سیاسی مهمی در برابر ولی فقیه هم در داخل و هم در ارزیابی محافل بین المللی تبدیل شد؛ چنانکه بیانیه هایش به دقت خوانده می شود و مورد نقّادی قرار می گیرد. اما در مورد جناب رجوی با آن همه رنج و خونی که مجاهدین تحمل کردند، به دلیل رهبری غلط و سیاستها و شعارها و اهداف غلط(کسب رهبری غصب شده !) و بی اعتتنایی به افکار عمومی که انزوای مجاهدین را نزد ایرانیان سبب شده است، چندان کنجکاوی در مورد اطلاعیه های ایشان دیده نمی شود و به نظر می رسد جز من کسی نقد و نظری بر انها نمی نویسد... در اولین انتخابات ریاست جمهوری دوران خمینی اکثر گروههای چپ از کاندیداتوری جناب مسعود رجوی در برابر کاندیدای مورد حمایت «امام خمینی» حمایت کردند، اکنون خارج از تشکلهای تحت مسئولیت ایشان، دوستان و حامیان چندانی ندارد. به هرحال نسل جوان امروز با نسل جوان زمان انقلاب که مسحور سازمانهای انقلابی پیرو مشی مبارزه مسلحانه زمان شاه بود، یکی نیست به ویژه این که نه با انگیزه «اسلامی» و بالاخص نه در «بیعت» با هیچ رهبر عقیدتی مبارزه نمی کند و دنباله رو نیست و به «خرد جمعی» و «نقد قدرت» اهمیت بسیار قائل است و رسالت خود را در تلاش برای تثبیت و گسترش آن می داند و اینها چیزی است که با گرایشات و تمایلات جناب مسعود رجوی و ادبیاتی که شعارهای انزجار برانگیز و دافعه دار مالک الرقابی، معرّف آن هستند، همخوانی ندارد و این امر سالها در عمل و رفتار تشکیلات تحت آموزش و مسئولیت ایشان و شخص خودشان با منتقدان به نمایش گذاشته شده و تاثیر بسیار نامطلوب در افکار عمومی گذاشته است.

تلاش برای رنگ مذهبی زدن به مبارزات مردم

تلاش فرصت طلبانه آقای رجوی در آخرین پیام برای رنگ مذهبی زدن به آنچه در ایران جریان دارد و حرکت  روز عاشورا را ملهم از رهنمودهای خودشان وانمود کردن بیش آنکه عبث باشد، انزجار برانگیزاست. این نتیجه گیری من از روی بد بینی یا مغرضانه نیست. نه فقط برای من که بیش از دو دهه شناخت و تجربه از نزدیک از گرایشات و روشهای ایشان دارم، بلکه برای هرکس که پیگیر مسائل سیاسی و موضع گیرههای سیاسی باشد، ازهمان دو سه جمله اول پیام 8 دی به خوبی در می آید که آقای رجوی می خواهد بگوید که حرکت روز عاشورا با پیروی از خط و دستورالعملی که من دادم راه افتاد رهبر منم بخوانید این جملات را:«پيام ساده و روشن بود: -محرم، ماه خون! خامنهاى، سرنگون! -تحجر و جنايت، دو پايه ولايت-مرگ بر اين ولايت يزيدىخوشا كه خلق قهرمان و جوانان اشرفنشان در سراسر ايران، قيام سرخ حسينى و آيينهاى پيامبر جاودان آزادى را پس از 30سال از چنگ خمينى وخامنهاى آزاد و سرور شهيدان را دلشاد كردند. سلام برحسين و شهيدانى كه در اين ايام به‌سوى او بال و پر كشيدند و در آستان او فرود آمدند». در اینجا «پیام ساده ورشن» در واقع همان اولین شعار است و آن دوشعار دیگر جنبه بسته بندی و تزیینی دارد، چرا که شعار اول مشابه شعاری است که مجاهدین بعد از ماجرای سی خرداد سال 60 در یکی دو راهپیمایی مسلحانه بعد از آن دادند. جناب رجوی با این نقطه حرکت سیاسی بلا فاصله یک نتیجه ایدئولوژیک- سیاسی گرفته که :« خوشا که خلق قهرهمان و جوانان اشرف نشان در سراسر ایران ، قیام سرخ حسینی و آیینهای پیامبر جاودان آزادی را پس از 30 سال از چنگ خمینی و خامنه ای آزاد و سرور شهیدان را دلشاد کردند». به روشنی می بینم  که در این دو جمله آقای رجوی هم تظاهرات را نتیجه دستورالعمل خود برای درآوردن عاشورا از چنگ رژیم وانمود می کند و به جوانان سراسر ایران هم مهر اشرف نشان می زند و به زیر پرچم زعامت خود منتقل می کند و نتیجه«ایدئولوژیک» هم از آن می گیرد وآن را «شاد کردن دل سرور شهیدان» می داند که البته خودشان تنها رابط با سرور شهیدان و نماینده او هستند. اما از همه چشمگیرتر درجلوه های مصادره مذهبی حرکت مردم در تمایلات جناب رجوی برای لباس مذهبی پوشاندن به آنها، جملات ایشان است:« آهاى بچههاى اشرفنشان در تهران و شهرهاى شعلهور ايران، اى كسانى‌كه شعار مى‌دهيد "يا حجة بن الحسن! ريشهٴ ظلمو بكن!"، گوش كنيد: زمان آن رسيده است كه اسم خيابان مصدق را هم برگردانيد. همان نام بزرگى كه مردم در جريان انقلاب ضدسلطنتى گذاشته بودند. خمينى با دجاليت بر خيابان مصدق، نام ولى عصرگذاشت تا كسى نتواند خرده بگيرد. راهش اينست كه هر كجا را خمينى به‌نام خودش نامگذارى كرده، ولىعصر بخوانيد تا هم قائم منتظر عنايت كند و لكه ننگ خمينى از دامن ايران و اسلام پاك شود و...». ربع قرنی بعد از هدیه قالیچه به «سرداب غیبت» این همه مصیبت و ماجرا که بر مجاهدین مستقر در«سرزمین امام حسین» و بر مردم ایران گذشته است، ایشان هنوز چشم به عنایت «قائم منتظر» دارد و پیشنهاد می کند که هر جا را که خمینی به اسم خودش نامگذاری کرده ولیعصر بخوانند که این هم ترفند دیگری برای «اسلامی کردن ایران» از سوی ایشان است. نه خیر من پیشنهاد می کنم هرجا را که اسم خمینی را بر آن گذاشته اند، اگر از مکانهای تاریخی مثل «مسجد شاه» یا «میدان نقش جهان» اصفهان نبود (که باید به اسامی سابق خود برگردد)، نام آنها به «انسانیّت» تغییر بکند که خمینی بویی از آن نبرده بود. روانکاوی پیام دهنده و موشکافی در این پیام از آن جهت ضرورت دارد که این پیامها در واقع ارائه ارزیابی از یک وضعیت هم هست. توّهماتی سبب چنین ارزیابیهایی می شود و بعد، آن ارزیابیها خود مبنای تصمیم گیری و عمل قرار می گیرند. تصمیماتی که سبب پیدا شدن وضعیتی هر زمان پیچیده تر و گره در گره تر از قبل می شوند که قبلا در ماجرای های بعد از انفجار دفتر حزب جمهوی اسلامی دیده ایم و اکنون در مورد شرایطی که مجاهدین در اشرف به آن گرفتار شده اند و به ویژه مصائبی که در این چنده ماه گذشته تحمل کرده اند، می بینم. ایشان در این پیام ضمن تهدید رژیم که «ارتش آزادی»(منطورشان همان مجاهدین مستقر دراشرف است که با یونیفورمهای افسری مزین به مدال به مناسبتهای مختلف برنامه های تشریفاتی اجرا می کنند)، حسابش را خواهد رسید، یک جمع بندی را هم ردیف بندی کرده است که در ردیف 3 آن آمده است : «سوم-اين‌كه رژيم آخوندى هماوردى جز مجاهدين خلق ايران و جايگزينى جز شوراى ملى مقاومت ايران نمىيابد و با تمام توان و شدّت و حدّتى جنونآميز در پى نابود كردن آنهاست زيرا صورت مساله، سرنگونى تام وتمام اين رژيم است كه باپيشتازى يك نيروى انقلابى سازمانيافته كه معتقد به سرنگونى اين رژيم است ميسر مىباشد». این هم تاکیدی است بر مفهمومی که نگارنده از آن «پیام روشن و ساده» ارائه دادم. یعنی ایشان باز خودشان را در محور تحولات ایران قرار داده است. در ضمن از همین نکاتی که شرح داده شد، می توان دریافت که چرا آقای رجوی حاظر نیست دست از صفت اسلامی برای دولت موقت در طرح شورای ملی مقاومت بردارد و از همین تمایلاتی که مورد توجه قرار دیم جز این نمی توان نتیجه گرفت ایشان که قرار است نخست وزیر و بانو رجوی که قرار است رئیس جمهور دولت موقت شود، به امر جدایی دین از دولت متعهد نخواهند ماند هم چنان که اکنون هم یکی به عنوان مسئول شورای ملی مقاومت و دیگری به عنوان رئیس جمهور برگزیده آن دائما در فرصتهای مختلف، به تبلیغ ایدئولوژی می پردازند.
دو نکته دیگر در این پیام بود که پرداختن به آن را لازم می بینم، یکی دعوت از ارتشیان به ویژه سربازان و افسران جزء برای پیوستن به مردم است و نکته دیگر این است که ایشان بازهم با مدل قرار دادن اشرف و «گفتن بیا بیا» به دشمن، جوانان را تشویق به تحریک نیروهای انتظامی به حمله کردن کرده اند.

تحلیل نیمه کاره و دعوت از ارتشیان

در مورد دعوت از ارتشیان برای پیوستن به مردم این هم از نشانه ها و مصادیق تحلیهای نیمه کاره آقای رجوی است. اولا ارتش جمهوری اسلامی ارتش شاهنشاهی نیست و این ارتش بعد از 8 سال شرکت در جنگ برای مقابله با حمله یک کشور خارجی- که هیچ مسئولیتی در شروع و ادامه آن نمی توان به پای ارتش نوشت و اصولا مسئولیت در این زمینه با تصمیم گیران سیاسی است- دیگر پادگانها بوده است و نقشی در سرکوبی مردم نداشته است. در زمان شاه ارتش بازوی مسلح اصلی سرکوبی بود و محاکمات مبارازان سیاسی هم در دادرسی ارتش صورت می گرفت. به علاوه در شرایط کنونی در برابر زیاده طلبی فرماندهان سپاه پاسداران و ندیده گرفتن نقش ارتش در جنگ، این فرماندهان ارتش هستند که صدای انتقاد و اعتراضشان بلند می شود. بنابر این سوا کردن افسران جزء از فرماندهان ارتش، باز هم ناشی از ارزیابی غلط آقای رجوی از شرایط کنونی، با معیارهای سی سال پیش است. خب در شرایط کنونی ارتشیان بپیوندند به مردم که چه کار بکنند ؟ با نیروی انتظامی به رویا رویایی مسلحانه بپردازند؟ مگر سپاه برگ چغندر است که تماشاگر چینین وضعی بماند، نتیجه آن تنها می تواند به کشتار و بگیر وببند بیهوده ارتشیان بیانجامد. این البته به فرض اجابت درخواست ایشان از سوی ارتشیان است. اما تردیدی نیست پیامهای اقای رجوی در بین ارتشیان کمترین شنونده را نسبت به هر بخش دیگری از جامعه ایران خواهد داشت. چرا که گذشته از مسائل مربوط به دوران جنگ و حضور مجاهدین در عراق و مقابله با ارتش-که چون به هدف خود که «شکستن طلسم اختناق» بود دست نیافت طبعا به ضد خودش تبدیل شد-، آقای رجوی ارتش ایدئولوژیک خصوصی و تمام افسری خود «ارتش مریم» را دارد و مدالهایش را هم تقسیم کرده و به سینه آنان آویخته است. بنابر این ارتشیان کمترین انگیزه را برای استقبال از آن باید داشته باشند. بگذریم که عملکرد رهبری مجاهدین در طول ربع قرن گذشته (بعد از انقلاب ایدئولوژیک) آمیخته با خود برتری بینی و جلوه گری نوعی اشرافیت همراه بوده است.دیگر این که هر آدم اسم و رسم داری که با داس مرگ خمینی درو نشده از نظر این عالیجنابان زنده ماندنش حتما به دلیل نفعی بوده که به خمینی میرسانده و از این بابت باید جواب پس بدهد، این داوری و ارزیابی، شامل آدمی مثل شاملو هم می شد. به خاطر همین اینان هیچ رابطه مثبتی با اهل فرهنگ و هنر کشور نداشته اند. اگر برای شاملو بزرگداشتی برگزار کردند، ناگزیر بودند و در عین حال تجلیلشان دروغین و مزوّرانه بود. چون تا زنده بود زنده ماندنش را به خاطر نفعی که به رژیم میرساند می دانستند. تلاش هیچ گروه صنفی و اجتماعی برای حقوق خویش در برابر رژیم نه تنها از سوی اینان به رسمیت شناخته نشده و مورد حمایت قرار نگرفته است(از جمله تلاشهایی مثل کمپین یک میلیون امضاء، تلاش برای تشکیل سندیدکاها و...) بلکه این گونه اقدامات چون هدف براندازی نداشته، مشروعیت دادن به رژیم تلقی می شده است. به خاطر همین هیچ صنف و گروهی در جنگ خصوصی آقای رجوی برای رهبری، جایی نداشته و آینده یی هم برای خود نمی بیند. آقای رجوی هم تنها دنبال سرباز گیری است و تز ایشان این است: یکی مرد جنگی به از صد هزار



ارائه الگوی نامناسب
نکته دیگر مربوط به  ترغیب و تشجیع جوانان برای سرمشق قرار دادن اشرفیان در«بیا بیا گفتن» به دشمنی که قصد حمله دارد است:« مانند مجاهدان اشرف، درمنتهاى شجاعت و دلاورى، "بيا بيا" بگوييد. يعنى كه اگر رژيم و نيروهاى سركوبگر آن قصد تهاجم و وحشيگرى بيشترى دارند، بيا بيا، تا نشانت بدهيم». البته در این زمینه ها آقای رجوی«دریا دل است» و باکی از تکرار آنچه در 6 و7 مرداد در اشرف رخ داد،- در وسعت ایران-،  ندارد، اما از نظر نگارنده ایشان الگوی مناسبی ارائه نکرده است و من آن گونه «بیا بیا» گفتن را کاری مثل فرستادن رزمندگان روی میدان مین می دانم. مبارزه مردم در خیابانها نمی تواند و نباید از آن ماجرا(مرداد 88) الگو برداری کند. هزینه سنگین آن «بیا،بیا» گفتن 12 شهید و 500 تن سر و دست و پا شکسته- اغلب زیر چرخ خودروهای نیروهای درنده خوی عراقی و با اصابت ضربه بیلِ لودر- و بیش از هزار تن مضروب بود، بدون این که بتواند مانع از ورود آنها به اشرف و استقرار پاسگاه در اشرف بشود. بعد هم گروه کثیری از رزمندگان بیش از هفتاد روز دست به اعتصاب غذا زدند تا 36 نفر از مجاهدان دستگیر شده توسط نیروهای عراقی از بازداشت آزاد شوند که 6 روز اعتصاب غذای خشک دستگیر شدگان بعد از تحمل دوماه اعتصاب غذا و قرار گرفتن آنان در لبه پرتگاه مرگ سبب آزادی و بازگشت دادن آنان به اشرف شد که حال تنی چند از آنان وخیم بود. شرکت کنندگان در آن اعتصاب غذا، از عوارض نامطلوب آن برسلامتی جسمانی خود سالها در رنج خواهند بود.
من در پایانِ مطلبی با عنوان «من متهم می کنم» به تاریخ 16 آبان(88)، یاد آور شده بودم که « از نظر من مساله رویدادهای 6 و7 مرداد اشرف و پیامدهای آن موضوعی است با پرونده کشوده. آن رویدار از نطر من اجتناب پذیر بود و ایستادگی در برابر استقرار نیروهای عراقی در اشرف کار غلطی بود که من مسئولیت آن را به عهده آقای رجوی می دانم»** اکنون آقای رجوی با این سرمشق دادن، هم مسئولیت خود را در آن مساله به نمایش می گذارد، هم بدون درس گرفتن از رویدادهای «فاز نظامی» و مساله اشرف، باز هم در یک تحلیل نیمه کار دست به رهنمود دادنهایی می زند که خودش هم نمی داند به کجا ختم خواهد شد

.
:منابع و توضیحات
*در لینک زیر شرحی از آغاز و پایان انقلاب فرهنگی به نقل از کتابی از ناصر مهاجر آمده است که نقل قول سخنان خامنه ای در نماز جمعه دو سه روز قبل از انقلاب فرهنگی از آن گرفته شده است. فقط نکته یی را خوب است یاد آوری کنم: آقای ناصر مهاجر به بیانیه یی اشاره کرده که توسط دانشجویان پیشگام هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق تهیه شده بود و قرار بود آن بیانیه خوانده شود و بعد تالار مولوی را که دفتر آنان بود تخلیه کنند و نوشته است که آن بیانیه هیچوفت از رادیو خوانده نشد، اما ایشان اشاره یی به گفتگوی تلویزیونی نماینده دانشجویان پیشگام با گوینده خبر تلویزیون که به محل اعزام شد و ساعت سه و نیم بعدا از نیمه شب سرانجام توانسته بود وارد ساختمان شود(خیابان شانزده آذر پراز هوارداران سازمان بود که دست در دست راه را برای ورود پاسداران و کمیته چی ها بسته بودند) نکرده است. این گفتگو از تلویزیون پخش شد.
http://96.0.241.19/?p=2573
پیام رجوی 8 دی مسعود رجوی
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=18844

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=17065%20**

پ-16 دی 1388- 6 ژانویه 2009



.

vendredi, janvier 01, 2010

مردم جان بر لب رسیده، رژیم جبّار خونریز و مساله






مردم جان بر لب رسیده، رژیم جبّار خونریز و مساله خشونتایرج شکری
وقایع دو روز تاسوعا و عاشورا در تصاویر و در شعارهایی که در این سوی دنیا، در خارج هم در یافت شد، مسائلی را بر همگان در داخل و خارج کشور باید روشن کرده باشد، این که مردم جان برلب رسیده از این رژیم ارتجاعی سرکوبگر، خواهان برچیده شدن آن هستند. به عبارت دیگر مردم معترض و به ویژه جوانان با شعارهایی چون «ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما» و «می جنگم می میرم کشور را پس می گیرم» و شعارهای نظیر این، نشان دادند که خواست آنها برچیده شدن این رژیم مذهبی لعنتی است. در عکسها حقایق بیشتری را می توان دید: توحش از سوی نیروهای سرکوبگر، شجاعت جوانان در ایستادگی در برابر آنان و نیز کنترل خشم و اجتناب از انتقام گیری در زمانی که نیروهای سرکوبگر در محاصره قرار گرفته بودند. توحش ماموران انتظامی ولایت فقیه را در زیرگرفتن عمدی و دو سه بار عبور کردن از روی کسی که مصدومش کرده بودند، همگان دیده اند و در تلویزیونهای خارج کشور مثل سی ان ان هم نشان داده شده است، هم چنانکه که کشته شدن تظاهر کنندگان در اثر تیراندازی و زخمی شدن از ناحیه سر. این بیرحمی و توحش البته تکیه گاه «عقیدتی» دارد و از تعالیم اسلامی خمینی گرفته شده است، همان خمینی پلیدِ مستبد که با مردمفریبی و سوء استفاده از جهل و احساسات مذهبی توده های محروم، انقلاب سال 57 را ملاخوردن کرد و از اولین ماههای تکیه زدن بر قدرت، بارها کسانی را که پیرو او نبودند به سرکوب کردن تهدید کرد، تا این که زمانی که هنوز شش ماه از به قدرت رسیدنش نگذشته بود در سخنان 26 مرداد 57 در قم، اظهار تاسف و در پیشگاه خدا توبه کرد از این که چرا از اول همه احزاب و جبهه ها را تعطیل نکرده و« فقط یک حزب، حزب الله» را دایر نکرده و چرا همه روزنامه ها و نشریاتی را که مبلغ راه و مکتب ارتجاعی او نبودند و او آنها را فاسد می خواند، تعطیل نکرده است و تاسف خورد و توبه کرد که چرا از اول «چوبه های دار در میدانهای برزگ» بر پا نکره است و سران احزاب و گروههای سیاسی و دست اندرکاران مطبوعات را«درو» نکرده است. او در همان سخنرانی تاکید کرد در مبارزه با منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی منحوسی که برپا کرده بود، با سرمشق قرار دادن امیرالمومنین در گردن زدن هفتصد نفر در یک روز از یهود بنی قریظه، به قتل عام مخالفان خود مبادرت خواهد کرد.* اگر چه حتی خیلی قبل از این سخنرانی، دسته های اراذل و اوباش، با دادن شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله، با حمله به اجتماعات گروههای سیاسی و حمله به بساط فروش نشریه و کتاب آنها که آن روزها در پیاده روهای مناطقی مثل اطراف دانشگاه و چهار راه کالج قرار می گرفت، و ایجاد فضای رعب و تهدید، امکان فعالیت آزاد و مسالمت آمیز از گروههای سیاسی را می گرفتند. در آن روزها این جناح در اپوزیسیون قرار گرفته کنونی با بقیه برادران دینی خود در جناح هار موسوم به اصولگرای کنونی، همه باهم پشت سر خمینی ایستاده و به غارت انقلاب و تنگ کرده عرصه بر نیروهای سیاسی مشغول بودند. اکنون اوباشِ سازمان یافته در گروههای مسلح «لباس شخصی» کار حزب اللهی های دیروز را،خیلی سازمان یافته تر و در ارتباط ارگانیک با وزارت اطلاعات و قوه قضائیه رژیم انجام می دهند. اسماعیل مقدم فرمانده نیروی انتظامی، جلسه یی خبری در مورد وقایع روز عاشورا، ضمن دادن توضیح در مورد تعداد دستگیر شدگان توسط نیروی انتظامی تعداد آنها را 500 نفر ذکر کرده و یاد آور شده است که:« دستگیری ها تنها به وسیله نیروی انتظامی انجام نشده و وزارت اطلاعات و ضابطین دیگر هم افرادی را دستگیر کرده اند و تمام دستگیرشدگان در اختیار قوه قضاییه قرار دارند، لذا آمار دقیق دستگیرشدگان در اختیار دستگاه قضایی است». معنی این حرف این است که غیر از نیروی انتظامی که در واقع نیروی اصلی «حفط نظم» است و وزارت اطلاعات رژیم، نیروهای دیگری هم در صحنه بوده اند که به نیروی انتظامی وصل نبوده اند، و آنها همین اراذل و اوباش مسلح که «لباس شخصی» نامیده می شوند و تیراندازی و قتل شرکت کنندگان در تظاهرات توسط آنها صورت می گیرد- و هیچ دستگاهی هم مسئولیت اداره آنها را نمی پذیرد- و نیروهای بسیجی هستند که آنان نیز اراذلی سازمان یافته و متصل به سپاه جهل و جنایت هستند. وقاحت فرمانده نیروی انتظامی رژیم چنان است که با وجود قرار گرفتن فیلم زیرگرفت عمدی یک نفر در خیابان توسط خود رو نیروی انتظامی- که دور سه بار هم از روی قربانی این توحش رد شد- در یوتیوب و نمایش آن در رسانه های بین المللی، در پاسخ به سوال خبرنگاری در این زمینه، با وقاحت خبرنگار را به دروغگویی و سوء استفاده متهم می کند و می گوید:« نبايد حرف بي‌ربط زده شود. بايد تصاوير و مدارك خود را ارائه كنيد. اين گونه نيست كه سوالي دروغ بپرسيم و سوءاستفاده كنيم.هيچ تصويري در خصوص زير گرفتن مردم توسط خودرو پليس وجود ندارد»( روزنامه دنیای اقتصاد 10 دیماه). روزنامه خراسان دهم دیماه در گزارشی در همین زمینه نوشت که فرمانده نیروی انتظامی در پاسخ به خبرنگار گفت که:« این هم از همان دروغ هاست و شما هم این را تکرار نکنید، خبرنگاران هم از این پس حق ندارند هر چیز بی ربطی را سوال کنند شما این مسئله را ثابت کنید و تصاویر خودروی نیروی انتظامی را بیاورید و دروغ نگویید. هیچ تصویری وجود ندارد و تنها تصویر خودروی نیروی انتظامی است که آتش گرفته و ماشین هم شناسایی شده است». این هم از نشانه های بارز بی قانونی و اختناق افسار گسیخته است که فرمانده نیروی پلیس چنان از دست باز در افسار گسیخته عمل کردن برخوردار است دارد که خبرنگاران تهدید می کند حق ندارند هر سوالی خواستند بکنند. خبر نگار دیگری از فرمانده نیروی انتظامی سؤال کرده:« طبق اطلاعیه اول پلیس، برخی از افراد بر اثر شلیک اسلحه ساچمه ای جان باختند و چندین گلوله به صورتشان اصابت کرده است» و در انتظار توضیح در این زمینه بوده است. پاسدار احمدی مقدم پاسخ داده است: «پلیس اطلاعیه ای نداده است، بلکه اشتباهی بود که صورت گرفت و یک گزارش اولیه ای بود که در روی سایت پلیس گذاشتند و بلافاصله برداشتند، البته خبر اصلاح شده این موضوع هم داده شد. در هر صورت پلیس هم در دفاع از خودش مجاز به استفاده از تجهیزات ضدشورش است». و البته بنابر اخبار و گزارشها، تفنگهایی با گلوله های ساچمه ای از تجهیزات پلیس ضد شورش است و عکسی هم از یکی از شرکت کنندگان در تظاهرات یا عابران که تنش پر از جای اصابت ساچمه است منتشر شده است.




تظاهرات ولایتمداری و ضد تظاهرات عاشورا
در پی تظاهرات روز عاشورا( یکشنبه) رژیم ولایی و دولت کودتایی، تظاهرات دولتی در تایید ولایت فقیه و نثار فحش و تهمت به موسوی و کروبی و خاتمی و شعارهای اعدام باید گردد، به راه انداخت. قبلا در واکنش به رویدادهای عاشورا، پیرکفتاران مردم ستیزی که اکثرشان عنوان آیت الله را دارند، چنگ و دندان برای دریدن معترضان و به دار آویختشان را با تأسی به تعلیمات اسلامی و روش خمینی نشان داده بودند. آیت الله طبسی «سران فتنه» را محارب نامیده بود و آخوند رئیسی معاون قوه قضائیه «حرمت شکنان روز عاشورا» را. پیرکفتاری از اعضای مجلس خبرگان به نام حائری شیرازی که اوهم آیت الله است، در مصاحبه یی تلویزیونی با اشاره به اعدامهای آغاز دهه 60 توسط موسوی تبریزی رئیس دادگاه انقلاب اسلامی(حالا جزو اصلاح طلبان است) و این که او در یک روز دستور اعدام 30 تن از دستگیرشدگان تظاهرات همان روز را داد و اسامی آنها هم از رادیو تلویزیون اعلام شد و اتفاقی هم نیفتد، این گونه اعدامها را خواست مردم دانسته و خواهان کشتار معترضان توسط نیروی انتظامی شد. در نماز جمعه روز 11 دی (اول ژانویه 2010)،خرناسها و چنگ و دندان نشان دادن برای دریدن معترضانِ رژیم سرکوبگر آخوندی، از امام جمعه های مرتجع مردم ستیز با صدای بلند تری در شیراز و اصفهان شنیده شد. در اصفهان آيت الله سيد يوسف طباطبايي‌‌نژاد مردم معترض به استبداد و سرکوب را «گروه فتنه گر» و اقدام آنها را محاربه باخدا و خودشان را مفسد فی الارض نامید و گفت:« دستگاه قضايي بداند كه اين اعمال عين فساد بوده و حكم آن به دستور خدا و قرآن اعدام است». او «سران و گردانندگان» این گروهها را هم تهدید کرد که اگر آنها از این کارها تبری نکنند آنها هم در مفسد فی الارض هستند و با آنها هم برخورد قانونی خواهد شد. در شیراز آيت‌الله حاج شيخ اسدالله ايماني گفت «حركاتي كه توسط چند دلقك در روز عاشوراي امسال انجام شد متعلق به رقاصان غير مسلماني بود كه شعور نداشتند و گرنه توپ در زمين دشمن نمي‌انداختند و اينان ايراني نبودند بلكه رقاصه‌هايي بودند كه گردانندگانشان آنها را با الكل و مواد مخدر به خيابان فرستاده بودند». این مسلمان متعبد و تجلیگاه الله که شیعه گری و ولایتمداری و پیروی از احکام اسلام را«سمبلیزه» می کند، تاکید کرد که:« مخالفت با ولايت فقيه يعني مخالفت با رسول‌الله، امير‌المؤمنين و امام عصر و يعني كفر و ارتداد» و افزود«بنا به فرموده حضرت امام راحل اينان ديكتاتور‌هايي هستند كه در مقابل ملتي كه اسلام را مي‌خواهد، ايستاده‌اند و مي‌خواهند اقليتي بسيار اندك را بر اكثريت وسيع مردم تحميل كنند». یعنی سهراب و ندا و دیگرانی که به دست عمال ظلم و فساد خونشان ریخته شد و مردان و زنانی که تنها طالب حقوق شهروندی خود هستند و سرکوب می شوند، دیکتاتور هستند. در تهران آیت الله جنتی که بنا به گفته مخلمباف به شکرانه اعدام شدن فرزندش(که هوادار مجاهدین بوده است) در آغاز دهه سیاه 60، روزه گرفته بود، در سخنانی ضمن مفسد فی الارض خواندن شرکت کنندگان در تظاهرات و یاد آوری این که «در اوائل انقلاب امثال آنها مجازات شدند» خواهان آن شد که:« دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي هم بايد به وظايف خود عمل كنند و اگر اين افراد بخواهند دوباره پررو شوند و در خيابان‌ها حرمت‌شكني كنند نبايد امانشان داد و بايد سريعا دستگير و محاكمه شوند، همچنين براي رسيدگي به پرونده‌هاي آنها بايد از قاضي‌هايي مانند قاضي‌هاي سال 57 استفاده كرد نه قاضي‌هاي بي‌حال». به روشنی دیده می شود که عزم جزم دستگاه ولایت فقیه تشدید هرچه بیشتر خفقان و سرکوب است. با توجه به شعارها و تصاویری که علیه خاتمی و موسوی و کروبی در راه پیمایی دولتی چهار شنبه دیده شد و با توجه به توهین هایی نظیر«موسوی گوساله اعدام باید کردد» که از تلویزیون رژیم پخش شده است، چشم اندازی برای برون رفت از راههای قانونی و مسالمت آمیز حتی در «بالا» دیده نمی شود. چون شعارها و خواستهایی که در « پایین» مطرح است و در تظاهرات عاشورا مکرر شنیده شد، برچیده شدن نظام ولایت فقیه است.
راه حل پیشنهادی موسوی به جناح ولی فقیه، کودکی که مرده به دنیا آمده است
آن چه هم اکنون به عنوان محکی برای برون رفت مسالمت آمیز از بحران سیاسی بین «بالائیها» پیش روی ماست آخرین پیام میرحسین موسوی در روز 11 دیماه (اول ژانویه 2010) است. میرحسین موسوی در این پیام مصالحه جویان به درستی یاد آور شده است که:« بنده به صراحت و روشنی می گویم فرمان اعدام و قتل و زندانی[کردن] کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد . سخنان روز چهارشنبه میدان انقلاب و قبل از آن نماز جمعه هفته پیش دانشگاه که توسط چهره های منتسب به نظام ایراد گردید، نتایج هر نوع اقدام تروریستی را مستقیما به سمت کانون[آن] نشانه خواهد رفت و گره مشکل بحران کنونی را نا گشودنی خواهد ساخت. گوساله و بزغاله خواندن بخش عظیمی از جامعه و خش و خاشاک نامیدن آنان و مباح کردن خون عزاداران حسینی فاجعه ای است که هم اکنون توسط افرادی مشخص و صدا و سیما در جامعه رخ داده است. این چه سخنرانی است که از تریبون دولتی مردم را به جنگ با یکدیگر دعوت می کند و یک عده را حزب الله می نامد و عده ای دیگر را حزب الشیطان؟ بارها در یک سخنرانی کوتاه اعلام می کند مردم توجه کنید جنگ است! آیا این سخنان دعوت به جنگ و شورش داخلی نیست ؟ »** این مساله را نگارنده این سطور در مطلبی در 30 خرداد، بعد از سخنان خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد که آن را اعلان جنگ به معترضان به نتیجه انتخابات دانسته بودم***، یاد آوری کرده بودم و اکنون 6 ماه بعد می بینیم که جناح ولی فقیه کمترین راه تنفسی را برای رقبا در «بالا» و برای مردم معترض را می خواهد ببندد. دستگیریهای بعد از عاشورا و تهدید های نماز جمعه نشانه های بارز آن هستند. ولی فقیه نه تنها حقی حتی معادل آرایی که خودش برای میرحسین موسوی قائل شده یعنی 14 میلیون رای، برای این رقیب ریاست جمهوری و چهره شاخص اوپوزیسیون قانونی، قائل نیست بلکه از چپ و راست مشغول برچسب زنی به او هستند تا سرش را زیرآب بکنند. میرحسین موسوی در پیام خود، ضمن تکرار انتقاداتی که به عملکرد دولت و نا به سامانیهایی که رژیم با آن دست به گریبان است، کرده است برای برون رفت از بحران و ایجاد فضای آرام 5 پیشنهاد ارائه کرده است و یاد آور شده که: «کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجرایی شود». میرحسین موسوی هیچ اشاره یی به مساله غیرقانونی بودن دولت نکرده بلکه در ماده اول پیشنهاد خود با تاکید بر«اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه به نوعی که از دولت حمایت های غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف هایش نشود و دولت مستقیما پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است» در واقع آن را در عمل به رسمیت شناخته است، اما پیشنهادات او از جمله آزادی دستگیر شدگان، آزادی تشکیل احزاب، رعایت اصل 27 قانون اساسی برای آزادی اجتماعات، آزادی مطبوعات تعطیل شده...، خواستهایی نیستند که ولی امر مسلمین و یارانش به آن تن بدهند. اگر چه محسن رضایی دست افشان و شادان به مناسبت انتشار این پیام موسوی در نامه یی به «رهبری» با تاکید بر اهمیت راهیپیمایی «پرشکوه» چهارشنبه و جشن گرفتن به خاطر آن ! پیشنها کرده است که:« صدور پيامي از سوي حضرتعالي و يا رهنمودهايي در يک سخنراني مي تواند حرکت جديدي که براي وحدت، همدلي، برادري، گذشت و ايثار در جامعه شروع شده را تقويت و استمرار بخشد تا هم کساني که در جناح هاي سياسي اشتباهاتي داشته اند از اشتباه خود برگردند و همکاري با يکديگر را آغاز کنند و هم از شروع فعاليت افراط گرايان جلوگيري و دشمن کمين کرده را نا اميد سازند»، اما به گمان نگارنده نیاز به استدلال ندارد که این پیشنهاد پوچ که بر زمینه یی از «توّاب» نشان دادن موسوی استوار شده است، در صورت عملی شدن- یعنی دادن پیام همدلی- مساله یی را حل نخواهد کرد. چون در پیام موسوی بر خلاف برداشت احمقانه یا تلاش موذیانه دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام برای توّاب نشان دادن او، هیچ نشانی از توبه و پشیمانی و یا قبول این که اشتباهی در کارش بوده نیست. پیامی از سر احساس مسئولیت برای بقای نظام و راهیبابی برای مشکلات عظیمی است که رژیم با آن دست به گریبان است، صادر شده است و در عین او محکم و استوار بر نقطه نظرها و انتقادات خود پافشرده است.




مساله خشونت
رویدادهای عاشورا که در آن شرکت کنندگان در تظاهرات در برابر توحش نیروهای انتظامی به مقابله برخاستتد و یک پاسگاه و یک خود رو نیروی انتظامی و اما کنی مثل مقر بسیج را به آتش کشیدند، در برخی رسانه ها به عنوان مرحله جدیدی که معترضان در آن به خشونت متوسل شده اند، ارزیابی شده است و این مساله مورد بحث قرار گرفته است. برخی که خود را در شمار ایوزیسیون می دانند و از آن دسته کسانی هستند که پیوسته با چشم دوختن به این یا آن کاندیدای «اصلاح طلب» در هر انتخاباتی مردم را به شرکت در انتخابات و طبعا ریختن رای به سود کاندیداهای مورد نظر تشویش می کنند، به کلی «بکار گرفتن خشونت» را مذموم و مردود می دانند و مردم را از بکار گرفتن آن پرهیز می دهند. کسانی هم البته تاکید کرده اند که اصولا خشونت را دولت بکار می گیرد نه مردم و آن چه در این تظاهرات اتفاق افتاد، دفاع در برابر خشونت بود. اما از این که بگذریم مساله این است که از این ببعد با این خط و نشان کشیدنها و تهدیدها، آیا مردم باید بروند به چیند در خانه هایشان و یا اگر به خیابان آمدند و نیروی انتظامی قصد دستگیری آنان را داشت(که معمولا با یورش وحشیانه و ضرب و جرح همراه است)، فقط فرار کنند و در خانه قایم شوند، یا این که با آن به مقابله برخیزند و سبب بالا رفتن هزینه ایجاد خفقان شوند. باید توجه داشت که اگر چه مقاومت و رویا رویی مردم با نیروی انتظامی، سبب آسیب دیدن بیشتر آنان می شود، اما این امر نتیجه دیگر هم می تواند داشته باشد، این که خشونت نیروی انتظامی مجهز به سپر و کلاه خود و باتون علیه مردمی که با دست خالی برای تظاهرات علیه استبداد به خیابان آمده اند، هم در صفوف خود نیروهای انتظامی امکان دارد نارضایی هایی را از نقشی که به آنها سپرده شده، ایجاد کند و هم خشم مردم را از این وحشیگیرها افزون تر می کند. برخی گزارشها حکایت از نافرمانیهایی از سوی گروهی از نیروهای سرکوب داشت. شاید این امر به خاطر تقارن این تظاهرات با روز عاشورا بوده باشد و آنان که حتما از بین کسانی استخدام شده اند که دارای اعتقادات مذهبی هستند، عامل اعتقاد مذهبی شان مانع از این کار شده است، اما تردید نیست که در تدوام درگیری مردم با نیروی انتظامی این ظرفیت نیروی انتظامی است که ممکن است در جاهایی برای ایفای نقش«نکشد» و این مردم هستند که نیروی بی پایانی دارند و اگر راه اتحاد و سازمان یافتگی را بیابند، حتما می توانند نیروی سرکوبگر را در عرصه کشور، مستآصل و بیچاره بکنند. به همین خاطر من بر این باورم اعمال قهر و آنچه خشونت نامیده می شود از سوی مردم – به همین شکلی که در عاشورا اتفاق افتاد- نه تنها باید به شکل گسترده تر اتفاق بیفتد، و تعداد هرچه بیشتری خود رو و موتور سیکلت پلیس و بسیج و پاسگاه پلیس و مقر بسیج به آتش کشیده شود، و هرچه بیشتر گروههای مامواران انتظامی را در تله بیاندازند و با گرفتن و تخریب تجهیزاتشان آنها را رها بکنند بهتراست، بلکه باید آتش زدن خود روهای پلیس و به آتش کشیدن مقر بسیج ضد مردمی از هدفهای دائمی باشد و به مواقع تظاهرات محدود نشود. تنها به این روش است که می شود تغییری در تعادل قوا بین نیروی سرکوبگر و مردم به نفع مردم ایجاد کرد. اما برخورد با لباس شخصی ها که جنایتکارانی هستند که قتل مردم در تظاهرات بیشتر توسط آنها صورت می گیرد و هیچکس نهاد و ارگانی مسئولیت آن را نمی پذیرد، باید گونه دیگری باشد. اینها را نباید سالم رها کنند. باید چنان تنبیهی بکنند که هم مدتها از رده عملیاتی خارج بشوند و هم بعدا قابل شناسایی. با تشدید و گسترش درگیرهای مردم با نیروهای انتظامی در تظاهرات امکان شعله ورشدن چاشنی اعتصابات سراسر هم هست.و اگر این عامل به عنوان ابزار مبارزه مردم علیه رژیم بکارگرفته شود، طبعا تعادل قوا به نحو استراتژیک به نفع مردم تغییر خواهد کرد.
خامنه ای و سپاه پاسداران وزارت اطلاعات و قوه قضائیه و پیرکفتاران آیت الله و امام جمعه نشان داده اند، برای معترضان بین سکوت و در کنج خانه خزیدن یا مفسد فی الارض و محارب شمرده شدن و در نتیجه مرگ، هیچ انتخابی نگذاشته اند. برای تغیر تعادل قوا در این معادله به نفع مردم، هیچ راهی جز سازمان یافتگی و اتحاد برای مقابله با دشمن وشکستن جوّ رعب ندارد.
منابع و توضیحات:
سخنان امام جمعه ها از خبرگزاری فارس نقل شده است
.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=4269 *
http://www.rahesabz.net/story/6872/ **
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=12124 ***
پاسخ فرمانده نیروی انتظامی به خبرنگاران:
http://www.khorasannews.com/news.aspx?9_17451_16_3569.XML
اول ژانویه 2010 – 11 دی 1388
http://iradj-shokri.blogspot.com/

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن