mardi, mars 22, 2011

رضا پهلوی، توّهم و توهین به شعور مردم

رضا پهلوی، توّهم و توهین به شعور مردم

ایرج شکری
رضا پهلوی در برنامه پارزایت شماره 47 تلویزیون صدای آمریکا در 27 اسفند* ضمن پاسخ به این سوال که سلطنت مورد نظر او با سلطنت پدرش چه تفاوتی خواهد داشت، اشکال کار پدرش را تصمیم گیری در امور اجرایی دانست و آن را هم ناشی از دلسوزی شمرد! شاه زاده! توجه ندارد که هنوز همه کسانی که دوران سلطنت آریامهری را تجربه کرده اند- از جمله زندانیان سیاسی آن زمان - نمرده اند و به علاوه در عصر انقلاب در فن آوری ارتباطات و اطلاعات، دیگر نمی شود این گونه به تحریف حقایق پرداخت. شاه زاده توجه ندارد که این گونه رفتارها تنها نتیجه یی که می تواند داشته باشد این است که در نظر مخاطبان آدمی بی صداقت و مزّور جلوه گر می شود. امثال شاه زاده به ضربه و لطمه یی که با نادان شمردن مردم، در افکار عمومی به خود می زنند، توجه ندارند. خوب است شاه زاده به این نکته توجه کند که چگونه هم سانسور دوران پدرش در حذف نام مصدق از تاریخ و هم تلاش خمینی پلید و مریدان و کارگزاران فرمایه اش در تحریف تاریخ برای خدشه دار کردن چهره مصدق، نتیجه معکوس به زیان خودکامگان به بار آورد و آن تلاشها نتوانست نام مصدق را به فراموشخانه تاریخ بفرستد، بلکه مردم را از خودکامگان منزجز تر و مصدق را به عنوان یک خدمتگزار بزرگ مردم ایران و شخصیت تاریخی بزرگ بیشتر به آنان شناساند و محبوب تر کرد. شاه زاده رضا باید توجه داشته باشد تلاش برای ماستمالی کردن جبّاریت و جنایات پدرش، تنها تاثیری که می تواند در افکار عمومی و به ویژه برنسل جوان آگاه و دانشجویان کشور- که خود گسترش دهنده آگاهی در جامعه هستند- بگذارد، برانگیخت انزجار نسبت به کسی است آنها را نادان می شمارد. تلاش برای تحریف حقایق و دروغگویی در مورد واقعیتهایی دوران گذشته که هزاران سند در مورد آن موجود است، خود چیزی جز خیانت به مردم نیست. اسم محمد رضا شاه و دوران آریامهری با نام سازمان مخوف ساواک و با شکنجه و اعدام و سانسور عجین است. همچنان که فساد اقتصادی و شهوت انباشت ثروت از ویژگیهای غیر قابل ماستمالی کردن خاندان پهلوی در دوران سلطنت رضا و محمد رضا شاه است. هر تلاشی - از سوی هرکس که می خواهد باشد- برای محو و پاک کردن این دو ویژگی دوران آریامهری تا ایران و ایرانی باقی است حتما با واکنشها و اعتراض و روشنگری و نقاب از چهره مزوّران دریدن توسط اهل قلم و روزنامه نگاران و موّرخان رو به رو خواهد شد. از سوی دیگر این گونه تحریفها ، بررسی و تاریخ نگاری و ارزیابیهای واقع گرایانه و جامعه شناسانه آن دوران را در سایه قرار می دهد. در آن دوران کارهایی هم برای توسعه اقتصادی و گسترش سواد آموزی و آموزش عالی و بهبود امور بهداشتی و درمانی صورت گرفته بود که البته باید با توجه به تمام جوانب، مساله مورد توجه قرار بگیرد. به طور مثال باید دید که آن چه انجام شد، استفاده به بهترین شکل از امکانات موجود کشور بود یا این که امکانات کشور از نظر نیروی انسانی و اقتصادی به خاطر فساد دستگاه دولتی و نبود مطبوعات و آزادی عقیده و بیان که انتقاد از نارسائیها و کمبودها و سیاستهای غلط بدون آن غیر ممکن است، به درستی به کار گرفته نشد. چون قرار است ما رضا پهلوی را بر اساس عملکرد خودش قضاوت کنیم، وارد بحث دوران آریامهری نمی شوم. اما نکته یی را که باید مورد تاکید قرار داد و بی اعتنایی رضا پهلوی به آن به زیان خودش است این است که تا زمانی که او می خواهد از گذشته و از پدرش میراث ببرد، به ناچار سایه و لاشه آن گذشته وحشتناک هم روی سر او خواهد افتاد و او را از پاسخگویی به مسئولیت پدرش در آن همه بیدادی که به مردم روا داشت گریزی نیست. رضا پهلوی چون نمی تواند و شهامت اخلاقی آن را ندارد که عواطفش به پدر دیکتاتور و علاقه و نوستالژی به دوران سلطنت را فدای عدالت در حق مردمی که در دوران پدرش ستم دیده و قربانی داده اند، بکند، روشی پیش خواهد گرفت که در برنامه پارازیت پیش گرفت، یعنی تحریف حقایق و نادان و احمق شمردن مخاطبان. ولی اگر واقعگرا باشد و بپذیرد که دیگر نظام سلطنتی در هیچ شکلی در ایران نمی تواند آلترناتیو باشد، و اعلام کند که خواهان استقرار یک نظام جمهوری سکولار در ایران است، آن وقت آن چه از ویژگی سکولار دوران گذشته در خاطره ها باقی است - که دروغ هم نیست و حالا کاری به آنچه اشاعه ابتذال در آن دوران گفته می شد نداریم-، می تواند پشتوانه این ادعای او باشد و در مورد گذشته یی که او نقشی در آن نداشته است، می تواند از آسان گیری افکار عمومی برخوردار شود. به شرطی از خود در مورد گذشته سلب مسئولیت بکند و به توجیه ناروائیها دوران سلطنت پدرش نپردازد. رژیمهای سلطنتی موجود در دموکراسی های غربی که در یک تدوام تاریخی چند قرنی تحول یافته اند و به شکل امروزی در آمده اند که به کلی خارج از امور اجرایی قرار دارند، هیچ وجه مشترکی با استبداد دوران پهلوی ندارند و در ضمن آنها با کودتای آمریکایی هم بر سرکار نیامده اند. استدلالات بی ربط داریوش همایون هم که هی می خواست به یاد ما بیاورد که در شکل جمهوری هم استبداد ظاهر می شود و البته انواع مختلفش را - از نوع کمونیستی موروثی مثل کره شمالی ، تا انواع دیگری از نوع دیکتاتوری حسنی مبارک که سرنگون شد، جمهوری دیکتاتوری موروثی حافط اسد که به پسرش رسید جمهوری دیکتاتوری در آستانه موروثی شدن قذافی که در آستانه انهدام است، جمهوری مذهبی منحوس و ضد ملی و ضدمردمی اسلامی که همراه با سلطنت مطلقه فقیه در ایران برقرار است و... - همه می شناسیم چیزی جز خشت بر آب زدن در راه مشروعیت دادن به نظام پادشاهی نبود. نظام سلطنتی هرگز دوباره در ایران برقرار نخواهد شد. رضا پهلوی نباید از همدردی هایی که در رویداد تلخ و تآسف آور خودکشی بردارش از سوی کسانی از عناصر اپوزیسیون نسبت به او و مادرش شد، دچار توّهم بدست آوردن مشروعیت بشود. کاری که می تواند تحولی در وضع رضا پهلوی ایجاد کند این است که همانطور که اشاره شد، فکر آلترناتیو سلطنتی را بکلی کنار بگذارد و جمهوریخواه شود و برنامه یی برای یک جمهوری مدرن سکولار و برنامه دولت موقت دوران گذار را ارائه کند. در این صورت است که راه برای گفتگو و همکاری او لااقل با بخشی از جمهوریخواهان می تواندهموار شود. من قبلا در مطلبی با عنوان «مربوط و نامربوط در سخنان رضا پهلوی» نظرم را در مورد رد نظام سلطنتی و عملکرد محمد رضا شاه و رضا پهلوی گفته ام. مساله دارائیهای به ارث رسیده به رضا پهلوی که خودش آنها را در برنامه پارازیت 62 میلیون دلار اعلام کرد (در حالی که بنا بر برآوردها در زمان اواخر سلطنت شاه ثروت او در خارج چند میلیارد دلار بود)، مساله یی نیست که اکنون در دستور کار اپوزیسیون قرار بگیرد، چون اولا این امر باید توسط یک نهاد قانونی دارای اعتبار و مشروعیت یافته توسط مردم صورت بگیرد، ثانیا در حال حاظر امکان بازگرداندن ثروتهای متعلق به مردم ایران که به طور غیرقانونی از اختیار مردم خارج شده است، وجود ندارد چون رژیم کنونی نامشروع و ضد مردمی است و نمی توان و نباید چنین پولهایی را در اختیار رژیم قرار داد. ما می خواهیم به عمر آن پایان بدهیم. به لحاظ منطق حقوقی فکر می کنم صِرف پسر محمد رضا شاه بودن نباید نافی فعالیت رضا پهلوی در شمار جمهوریخواهان باشد. بنا بر این فکر می کنم از رضا پهلوی اگر بخواهد قدمی واقعگرایانه و عملی در راه همکاری با گروههای اپوزیسیون بردارد، تنها اقدام ممکن اعلام کنار گذاشتن آلترناتیو پادشاهی و تلاش برای استقرار جمهوری سکولار است.

*http://www.youtube.com/watch?v=cTJNh88dpzw

lundi, mars 21, 2011

« مکتب لودریه» ؛ از تهدید تخت جمشید تا تخطئه نوروز ایرانی





« مکتب لودریه» ؛ از تهدید تخت جمشید تا تخطئه نوروز ایرانی
عصرایران ؛ جعفر محمدی
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۰
هر سال که به نوروز نزدیک می شویم ، در کنار شادمانی آمدن بهار و عید باستانی ایرانیان ، صداهای تاسف انگیزی هم در مخالفت با نوروز به گوش می رسد که هر چند عمدتاً و به خاطر جو غالب جامعه ، نمی توانند علنی بر شقیقه نوروز تیرخلاص بزنند ، اما به لطایف الحیل سعی در کمرنگ سازی آن می کنند، از بی رونق کردن برگزاری آیین تحویل سال گرفته تا ممانعت از اندک اقدامات صورت گرفته در بزرگداشت عید ، مانند برگزاری جشن جهانی نوروز و ...
این که ملتی آنقدر تاریخ و تمدن و هویت و اصالت داشته باشد که میراثی چندین هزار ساله برایش به جا بماند و آن را از ملت های جدیدالتاسیس - که بعضاً هم محصول نقشه های انگلیسی در سده اخیر هستند متمایز کند - و بدان ها منزلت بین المللی دهد ، کجایش جای ناراحتی و نگرانی دارد؟
فراموش نکنیم که برخی از ملت های دیگر ، در آرزوی کشف کوزه شکسته ای ، جمجمه ای ، خانه مخروبه ای و یا سکه ای قدیمی از زیر خاک کشور خودشان هستند تا همان را در بوق و کرنا کنند و قدمت خود را به اعماق تاریخ پیوند بزنند تا نسل جوانشان احساس هویت کند.
حال در ایران ، بعضی ها زمانی راه افتاده بودند که بروند تخت جمشید را با لودر ویران کنند واکنون نیز کم نیستند پیروان "مکتب لودریه" که روزی تخت جشمید را هدف قرار داده بودند و امروز عیدنوروز را ، بدان امید -البته واهی- که ایران را از ایرانیت خالی کنند!
آقایان بدانند که نوروز ، چون ریشه در تاریخ این ملت دارد ، " مهم " است و "باید پاس داشته شود" و الا می شد به جای آن ، مجلس روزی را به عنوان عید ملی تصویب کند و مردم هم نوروز را فراموش کنند! ولی مگر چنین چیزی ممکن است و مگر ملت کهن ایران ، بچه مدرسه ای هستند که هر چه در دفتر مدرسه تصمیم گرفته شد ، بچه ها در حیاط مدرسه اجرایش کنند؟!
متن کامل مقاله در لینک زیر
http://www.asriran.com/fa/news/160212

vendredi, mars 18, 2011






فرا رسیدن سال نو و

نوروز باستانی فرخنده باد. زنده باد آزادی مرگ بر رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی



یک دو بیتی با مفهوم دعای تحویل سال به زبان فارسی به جای دعای آخوندی، برای خدا باوران و اهل دعا


ای آن که به تدبیر تو گردد ایام ** ای دیده و دل از تو دگرگون مادام
وی آنکه به دست تست احوال جهان**** حکمی فرما که گردد ایام بکام

jeudi, mars 17, 2011

آنچه برای آیت الله های مرتجع مهم است

آنچه برای آیت الله های مرتجع مهم است
ایرج شکری
در سفر محمود احمدی نژاد به شیراز در13 اسفند چهار تن از آیت الله های حاظر در مراسمی که او قرار بود در آن سخنرانی کند، محل را به اعتراض ترک کردند. حرکت اینان که نماینده ولی فقیه در استان فارس هم در بین آنان بود، به خاطر آن بود که در این مجلس برنامه اجرای زنده موسیقی سنتی هم گنجانده شده بود و با ورود گروه هنرمندان موسیقی، از آنجا که حضرات آیت الله ها خلاف شأن گند خود می دیده اند که جایی که موسیقی اجرا می شود حضور داشته باشند، محل را ترک کرده بودند. این «صداهای مشکوک و عفن » که مروجان عزا دارای و ماتم و اندوه دائمی و اشک ریختن برای مرگ طبیعی یا غیر طبیعی «معصومان» هستند، برای فروش این کلای فرساینده روح، تبلیغ می کنند که در انجام این وظیفه شرعی، ثواب و خیری است که (در حساب پس انداز!) آخرت به آن تعلق می گیرد. لابد مورد استفاده آن هم می تواند این باشد که اگر در این دنیا و در حکومت اسلامی با حساب مسکن شماره 100 امام خمینی و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، مؤمنین « کوخ نشین» نتوانستند صاحب سرپناهی شوند، پیشاپیش پس اندازی برای به دست آوردن جایی در بهشت داشته باشند! در برنامه مراسم مذکور که جشنواره صنعت و معدن نامگذاری شده بود آیت الله های موسیقی گریز و موسیقی ستیز، با دیدن ورود گروه موسیقی از آنجا «در می روند» و گورشان را گم می کنند.اما برنامه موسیقی اجرا می شود*. البته این قبیل برنامه ها و ایران گرایی احمدی نژاد و دستیارانش، ادامه روش نیرنگ آمیزخاتمی و دستیارانش برای نزدیک شدن به مردمی است که همه کارگزاران این رژیم منحوس«همه با هم» در سرکوبی و کشتن فرزندان آزاده و قهرمان آنان، در«دوران طلایی رهبری امام خمینی» و در دهه سیاه 60 دست به دست هم داده بودند. روشی که تبلور آن شعار مزورّانه «ایران برای همه ایرانیان» جبهه مشارکت ایرن اسلامی، بود. آن اقدام آن چهار آخوند، مورد تشویق و بارک الله و تبارک الله گفتن یکی از آن لاشه های متعفن «عظمی»، مستقر در قم شده است که «آیت الله العظمی صافی گلپایگانی» نام دارد و از «مراجع معظم تقلید» است. این آیت الله العظمی ها هرکدام برای خود یک تشریفات شبه درباری دارند و کارگزاران دفترشان در نقل قول از آنها عنوان«معظم له» را برایشان بکار می برند، عنوانی که برای شاه هم بکار می رفت. پیام تشکر و تشویق آخوند صافی گلپایگانی به آن اصوات مشکوک اربعه که از برنامه موسیقی گریخته بودند، تلفنی توسط نماینده او، به آیت الله ایمانی امام جمعه شیراز و نماینده ولی فقیه در استان فارس اطلاع داده شد و خواسته شد که این پیام به آن سه نفر دیگرهم که آن «مجلس معصیت را ترک کردند» ابلاغ شود. این خبر را آفتاب وابسته به مجمع تشخیص مصلحت در 22 اسفند به نقل از مرکز خبر حوزه انتشار داد*. آن اصوات مشکوک اربعه که از جشنواره معدن و از «محضر» مموتی،رئیس جمهور عاشق آقا امام زمان«دررفته بودند» اینها بوده اند: آیت‌الله ایمانی نماینده ولی فقیه در استان، آیت الله سیدعلی اصغر دستغیب نماینده فارس در مجلس خبرگان، آیت‌الله سید محمد مهدی دستغیب تولیت آستان شاهچراغ و آیت‌الله زبرجد تولیت آستان مقدس سیدعلاء الدین حسین. به گزارش سایت آفتاب ، آخوند صافی گلپایگانی در پیام خود گفته است«کار بزرگ شما که مصداق واقعی انکار منکر می‌باشد، قلب مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ارواح العالمین له الفداء را خوشنود نمود و همه مردم متوجه شدند که روحانیت و علمای اعلام، همچنان بر مواضع دینی، سخت استوار هستند و در حفظ شئونات نظام اسلامی کوتاهی ندارند.». واقعا عجب کار بزرگی کرده اند آن چهار نفر! این همه ظلم و ستم و بگیر وببند و بدرفتاری نسبت به مردم اصلا کمترین تأثّری در خاطر مبارک حضرات علمای اسلام ایجاد نکرده و نمی کند و لابد« قلب مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ارواح العالمین له الفداء» که اینان سخنگوی او هستند نیز از این بیدادی که به مردم می رود متأثر نمی شود اما اجرای برنامه موسیقی که مورد علاقه و استقبال مردم معصیت بزرگی است که واکنش و اعتراض به آن کاری بزرگ به شمار می رود. آخوند صافی همچنین در سخنان دیگری کسانی را که به تبعیت از نماینده ولی فقیه در شیراز، مجلس را ترک نکرده بودند و مانده بودند، مورد انتقاد قرار داده است. در دوران دولت احمدی نژاد، به جز دوسه نفر و آن هم با کلی گویی و خیلی دست به عصا، آیت الله ها اگر ایرادی از امور به احمدی نژاد گرفته باشند در همین زمینه ها و مساله حجاب است، چنان که یک آخوند نماینده مجلس خبرگان(که باید آن را مجلس سفلگان نامید) به اسم بهشتی در مصاحبه با خبر آنلاین چند روز پیش مطرح کرد.** اما صافی گلپایگانی، در آنجا که خود را سخنگوی مردم قرار داده غلط زیادی کرده و حرف نامربوط زده است. دین مردم دینی نیست که آخوندهای متبکر مرگ اندایش در آن «عالم»اند و می خواهند همان برداشت و بینش را به مردم اماله کنند. دین مردم موسیقی گریز نیست. اصلا موسیقی این سرزمین در این گوشه و آن گوشه این خاک دست آورد فرهنگی و هنری همین مردم است. از رقص و موسیقی بندری مردم بنادر جنوب کشور تا رقص و موسیقی کردی و آذری و گیلکی و مازندرانی و موسیقی نواحی خراسان و موسیقی بلوچی و لری و بختیاری. چه کسی می تواند ادعا کند که مردمی که قرنها در آفرینش و حفظ سینه به سینه موسیقی این سرزمین نقش داشته اند و مردمی که با ترانه های سرزمینی خود عشق و رنج، و شادی و غم خویش را بیان کرده اند، مردمی که در جشن ها و عروسی هاشان با موسیقی می رقصند، غیر مسلمان بوده اند!؟ یا همه فاسد الاخلاق بوده اند!؟ در این بیش از سی سال سلطه آخوندهای پلید البته گروههای از مردم به خاطر رفتار ظالمانه رژیم آخوندی که همه با تکیه بر احکام اسلام و آیات قرآن و «احادیث نبوی» صورت گرفته است، دین گریز شده اند(همچنان که داماد عبدالکریم سروش هم از بی پناهی در بیداد دینمداران، فریاد خدا نیست برآورد) اما موسیقی گریز نشده اند. برعکس علاقه مردم به موسیقی و فراگرفتن موسیقی خود به بخشی از مقاومت فرهنگی و ایستادگی در برابر رژیم روضه خوانهای ضد ایرانیِ زندگی سوز و شادی کش، تبدیل شده است که ما حاصل آن را در پیدایش گروههای متعدد موسیقی می بینم که از جوانان هنرمندی تشکیل شده اند که اکثرا در زمان پیدایش این رژیم منحوس خردسال بوده و بعضی هم هنوز بدنیا نیامده بوده اند.
خبر خیلی جالبی را یکی از سایتهای متعلق به عناصر هار حزب اللهی رژیم در نیمه بهمن منتشر کرده بود که دیگر سایتهایی از همین دست و وابسته به جناح هار مثل «عصر شیعه » و «الف» انعکاس دادند و آن این بود که یک «پایگاه خبر رسانی» به اسم «پایگاه 598» - که ازاسمش معلوم است از میراث گندیده جنگ خمینی برای فتح قدس از راه کربلا آب می خورد-، نوشته بود که در قم کلاسهای رقص برای بانوان تحت پوشش کلاسهای ورزشی برگزار می شود و این «باعث نگرانی شدید مردم متدین قم»*** شده است و مقامات رژیم را به خاطر بی توجهی به این مساله مورد انتقاد قرار داده بود. البته می توان حدس زد که این «کلاسهای رقص» که مورد اعتراض این اوباش سازمان یافته در «لشکر»های سایبری که با هدایت سپاه و بسیج سایت وبلاگ راه انداخته اند قرار گرفته است، چیزی جز کلاسهای ورزشی که آيروبيک aerobic نامیده می شود نیست که با پخش موسیقی ریتمیک همراه است. اگر کلاس رقص هم بوده باشد چرا باید کلاس رقصی که به طور اختصاصی بانوان و دختران درآن شرکت می کنند ممنوع باشد که این تحفه های باز مانده از جنگ اسلام علیه کفر! به آن معترضند. اما به هر حال به کوری چشم و شکستن کمر «علمای اسلام و مراجع معظم تقلید»مستقر در «شهر خون و قیام»، می بنیم که در قم حتی مردم پول می دهند تا فرزندان دخترشان که به خاطر شرایطی که این رژیم منحوس آفریده با محدویتهای بسیار در امر فعالیتهای ورزشی و اجتماعی و مزاحتمهای گرازهای با یونیفرم یا سگان «لباس شخصی» رو به رو هستند، به «کلاس رقص» بروند تا سالم و شاداب باشند.اگر چه متاسفانه و یقینا همه خانواده ها توانایی مالی چنین کاری را ندارند و چه بسا درمندانه شاهد افسردگی دختران جوان خود در کنج خانه های خویشند.
منابع:


چند لینک مربوط موسیقی مناطق مختلف ایران زمین وجهی از شکست ناپذیری مردم ایران از ارتجاع. استبداد آخوندی و «فرهنگ حوزه» نتوانست موسیقی را در این سرزمین تعطیل کند و برچیند. همچنان که نتوانستند دانشگاهها را مثل حوزه کنند. گردانندگان رژیم به ناچار به ستایش موسیقی پرداخته اند.
رقص و موسیقی از شمال مازندرانی و گیلانی
http://www.youtube.com/watch?v=ZBWqD8f4F18

رقص محلی دختر بچه ها – کهکیلویه
http://www.youtube.com/watch?v=bVXi7Cyb7oU
رقص دختران
http://www.youtube.com/watch?v=y2eBTZ91avI

رقص چوب - خراسان
http://www.youtube.com/watch?v=Ey6J1WORT-A

موسیقی بندری و شعر خیام
http://www.youtube.com/watch?v=QoSEC9U9odw

و این هم موسیقی و رقص دسته جمعی مناسبی برای روز ویران کردن قبر خمینی. با این آروز و امید به تحقق آن به استقبال نوروز و سال نو برویم. نورزتان پیروز
http://www.youtube.com/watch?v=gu6nrL5qt0E

26 اسفند 1389 – 17 مارس 2011

mardi, mars 15, 2011

چشم‌انداز ائتلاف میان جنبش سبز و جنبش کارگری
گفتگو با محمد مالجو
۲۰ اسفند ۱۳۸۹
شروین نکویی
منبع: tehranreview.net

...سبزهای دموکراسی‌خواه همواره از طبقۀ کارگر دعوت به عمل آورده‌اند تا توان سیاسی خود را بیش از پیش در خدمت جنبش سبز درآورد، اما طنز تاریخ این که دقیقاً سیاست‌های اقتصادی خود همین مجموعه از نیروهای سیاسی طی دوران شانزده سالۀ پس از جنگ بود که لطمۀ شدیدی به توان سیاسی طبقۀ کارگر وارد آورد. یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که برای گسترش انباشت سرمایه در دورۀ پس از جنگ در دستور کار دولت‌های اصطلاحاً سازندگی و اصلاحات قرار گرفت عبارت بود از ارزان‌سازی نیروی کار. این ارزان‌سازی نیروی کار در مجموع به وخامت هم وضعیت کاری و هم وضعیت زندگی بخش‌های مهمی از نیروی کار انجامید، یعنی نه فقط به افت سطح دستمزدهای واقعی انجامید بلکه تهاجم بی‌امانی را به سایر اجزای تعیین‌کنندۀ وضعیت کاری و وضعیت زندگی نیروی کار نیز تدارک دید، اجزایی چون وضعیت اسکان، فرایندهای استخدامی، ساعات کاری روزانه، میزان مرخصی سالانه، امنیت شغلی، ایمنی محل کار، انتفاع از مزایای منتج از قانون کار، و جز آن. استراتژی گسترش انباشت سرمایه از طریق ارزان‌سازی نیروی کار در حقیقت به سر بریدن مرغ تخم‌طلا می‌مانست، هم به لحاظ اقتصادی که در حکم سمی مهلک برای کارایی اقتصادی بود و هم به لحاظ سیاسی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم باعث رویگردانی بخش‌هایی از جمعیت از جریان‌های سیاسی اصلاح‌طلب شد. پروژۀ ارزان‌سازی نیروی کار گرچه به واسطۀ تهاجم به کیفیت زندگی کارگران به خودی خود دست نیروی کار را در ساختن صدای جمعی می‌بست اما اجرای آن در عین حال در گرو ممانعت از تشکل‌یابی کارگران نیز بود، از جمله به مدد سرکوب هر گونه نطفۀ عمل جمعی میان کارگران. اصلاح‌طلبان حکومتی به سهم خویش از مهم‌ترین عوامل افت توان سیاسی طبقۀ کارگر بوده‌اند. این طبقه اما هنوز به لحاظ سیاسی به تمامی از صفحۀ شطرنج سیاست ایران خارج نشده است. جابجایی قدرت در ایران امروز در گرو نقش‌آفرینی سیاسی طبقۀ کارگر نیز هست. چشم‌انداز شکل‌گیری ائتلاف میان جنبش سبز و جنبش کارگری از جمله بستگی به این نیز دارد که نخبگان سیاسی سبزها تا چه حد به چنین درکی رسیده باشند، چندان که به یاری بخشی از مطالبات طبقه‌ای بشتابند که زمانی زیر ضرب خودشان بوده است.

ارزیابی فعالان کارگری نیز از سوی دیگر بسیار تعیین‌کننده است. چهره‌های اولترا چپ فعالان کارگری گاه تصریحاً و گاه تلویحاً ارزیابی اغراق‌آمیزی از پتانسیل‌های عروج طبقۀ کارگر برای مبارزۀ اجتماعی به دست می‌دهند چندان که طبقۀ کارگر را در دفاع از منافع طبقاتی خویش کما بیش بی‌نیاز از ائتلاف با برخی طبقات فرادست سیاسی و اقتصادی می‌دانند و بر این باورند که طبقۀ کارگر قادر است همزمان در دو جبهه بجنگد و هم جناح‌های گوناگون بورژوازی قدر قدرت سی سالۀ پس از انقلاب را در موقع مناسب شکست دهد و هم جناح اقتدارگرا را. به لحاظ آرمانی البته این بحثی است کم نقص و به لحاظ سیاسی اما گفتاری است پر ایراد. بدون برخورداری از حمایت مالی و پشتیبانی سیاسی و پوشش رسانه‌ای از جانب بخش ثروتمند و قدرتمند و پرطنین طبقۀ فرادست اقتصادی معترض، امکانات عملی فعالان کارگری برای یارگیری و هویت‌سازی و سازمان‌دهی طبقۀ کارگر در شرایط سیاسی پس از بیست و دوم خرداد چندان امیدبخش نیست. چشم‌انداز شکل‌گیری ائتلاف میان جنبش سبز و جنبش کارگری بستگی به این نیز دارد که فعالان کارگری تا چه حد به چنین درکی رسیده باشند، چندان که پذیرای ائتلافی ولو میان‌مدت با طبقه‌ای شوند که بیشترین صدمه‌ها را از همان خورده‌اند. بسته به فاعلیت نخبگان اصلی جنبش سبز و جنبش کارگری می‌توان گفت تحقق ائتلاف میان این دو جنبش هم بسیار دور است و هم بسیار نزدیک.
متن کامل در لینک زیر:
http://tehranreview.net/articles/7923

lundi, mars 14, 2011

مفهوم ارزیابی ها و نتیجه گیری های فرماندهان سپاه در آینه عملکرد رژیم

مفهوم ارزیابی ها و نتیجه گیری های فرماندهان سپاه در آینه عملکرد رژیم
ایرج شکری
اخیرا روابط عمومی و انتشارات سپاه پاسداران رژیم جهل و جنایت کتابی منتشر کرده است تحت عنوان « فرهنگ، نظام فرهنگی، تولیدات فرهنگی» که در برگیرنده مهملاتی است که خامنه ای در مورد مسائل فرهنگی گفته است و این مهملات در نظام ولایت فقیه « راهبردها و رهنموردهای مقام معظم رهبری در عرصه فرهنگی» شمرده می شود. به گزارش سپاه نیوز این کتاب را که 1038 صفحه است محمد قاسم فروغی جهرمی سرهم بندی و فصل بندی کرده و آخوند سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه هم مقدمه یی بر آن نوشته است. این کتاب توسط معاونت فرهنگی سپاه و در عمل به عنوان رهنمودی برای دوایر و بخشهای به اصطلاح فرهنگی سپاه تهیه شده است، اما پاسدار محمد علی جعفری فرمانده مردم ستیز و اسلام پناه و ولایتمدار سپاه گفته است که :«این کتاب در مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بلکه برای سایر دستگاههای فرهنگی کشور باید بعنوان کتاب همراه و در دسترس روحانیون، اساتید حوزه و دانشگاه، فرماندهان، مسوولین و مدیران تلقی شود و کارکردها و عملکردهای خود در عرصه‌های فرهنگی را با این ملاک فاخر مورد سنجش و ارزیابی قرار دهند»(سپاه نیوز 21 اسفند 89).
چند پیش نیز در 9 بهمن یکی دیگر از عناسر سپاه به نام ظریف منش، فرمانده دانشگاه امام حسین، گفته بود که این دانشگاه آمادگی تحول در علوم انسانی را دارد و جناب ایشان نیز که از «رهنمودهای مقام معظم رهبری» الهام گرفته ، با اعتراف به «احساس آسیب پذیری جدی انقلاب اسلامی در مقابل موضوعی به نام علوم انسانی» یاد آور شد که « از ترم آينده هيچ درس و سرفصلي كه با دروس اسلامي مطابقت نداشته باشد در اين دانشگاه تدريس نمي شود». وی نوید تحول در علوم انسانی و ایجاد کرسی نقد نظرات غرب در این دانشگاه را داد. این مرتجعان مستبد خود خواه که بیش از سی سال است امکانات کشور را به طور انحصاری در دست گرفته و شبکه های متعدد تلویزیونی برای تبلیغ ترواشات ذهن بیمار آخوندها و پروش یافتگان مکتب آخوندی به راه انداخته و به کار گرفته اند تا چه بصورت گفتار و روده درازی سخنرانان مرتجع و چه با هزینه های کلان در قالب سریالها و فیلمهای تلویزیونی، مکتب و بینش آخوندی را به مردم تزیق و در جامعه جا بیاندازند و با این که از دبستان تا دانشگاه تمام مواد درسی و آموزشی را و در زمینه سایر فعالیت های فرهنگی از شعر و داستان و ترجمه گرفته تا سینما و موسیقی را زیر تیغ سانسور برده اند هنوز هم در تلاش برای ایجاد قالب گیری برای اندیشه و تفکر همگان هستند به این خیال باطل و ابلهانه که نظام پوسیده شان را مستحکم کنند و از ترک برداشتن و فرو ریختن مصون نگهدارند. سی سال پیش دانشگاهها را تعطیل کردند و « انقلاب فرهنگی» و کتابسوزان راه انداختند، تا تفکر و فرهنگ وهنر را در ایران در قالبهای تنگ ساخته شده با معیارهای گندیده حوزوی و شرعی قرار بدهند و دنبال «وحدت حوزه و دانشگاه» بودند. با آن همه صافی گذاشتن بر سر راه گزینش دانشجو و تحقیقات محلی در مورد قبول شدگان کنکور تا اگر تمایلات گروهکی داشته اند یا در رفتارشان چیزی مغایر با معیارهای نظام بوده است، اجازه ثبت نام به آنها ندهند، نتوانستند دانشگاهی مملو از دانشجویان حزب اللهی داشته باشند و فریاد آزادیخوهی در دانشگاههای کشور را خاموش و آنها را به پایگاههای برای ارتجاع تبدیل کنند. فرماندهان فرومایه سپاه مثل جعفری و صفوی و ظریف منش، به جای درس گرفتن از شکست سنگینی که در این زمینه از مردم و جامعه متحول و پویای ایران خورده اند و تغییر روش و تعظیم به مردم، همچنان مستبدانه نعره میزنند و بر طبل بلاهت می کوبند. دست اندرکاران تبهکار نظام خونریز ولایی خودیها منتقد را در بند و یا در حصر خانگی قرار می دهند و آزدایخواهان را می کشند و همچنان برای تک صدایی کردن جامعه نقشه می کشند و نمی خواهند بفهمند که خشت بر آب می زنند. فرماندهان سپاه خوب است که به حاصل تلاشهای خود برای خفه کردن صدای اعتراضات مردم در دهه 60 که کشتار گسترده و انهدام گروههای سیاسی استراتژی تعین شده از سوی خمینی برای دستیابی به آن بود، و به عملکرد خود از ریاست جمهوری خاتمی تاکنون و اوضاع کنونی نگاهی بکنند، نامه جمعی تهدید آمیزی که به خاتمی نوشتند و خط نشان کشیدند ، قتلهای زنجیره یی که بی تردید اینان نیز در اجرای آن پشتیبان عوامل و وزرات اطلاعات بوده اند، ماجرای یورش جنایتکارانه به کوی دانشگاه در تیر ماه 78 و کودتای انتخاباتی سال گذشته و اعتراضات مردم و نسل جوان در زمینه های مختلف را از نظر بگذرانند و ببینند که آیا بسوی برقرای سکوت گورستانی در جامعه پیش می روند یا به سوی انفجار خشم مردم و درهم کوبیده شدن این نظام مردم ستیز و سیاه شدن روزگارخودشان در زمانی که شعله های خشم مردم نهادهای رژیم را در خود فرو می برد و فرو می پاشد و متلاشی می کند. فرماندهان مردم سیتز و بیشعور سپاه می توانند باز هم خامنه ای را به عرش برسانند و در کنار آن به خودستایی ها و خود بررگ بینی ها هم چنان ادامه بدهند وبه رنج مردم و این هم مشکلات جانکاه و این همه فقر و اعتیاد و فحشا که ناشی از عملکرد همین رژیم منحط اسلامی است، بی اعتنا بمانند، اما از کیفر و فرجامی که در انتظارشان است گریزی نخواهند داشت. من بر این باروم که این جنایتکاران آدم بشو نیستند و انتظار گرایش به مردم و تسلیم خواست مردم شدن از آنان داشتن توّهم و خاک پاشیدن به چشم مردم است. اینان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، نه ایران برای اینان معنی دارد نه مردم ایران. اینان از همان اول که خمینی روی کار آمد مثل امامشان رویای ابلهانه بر افراشتن پرچم اسلام بر بالای کاخ کرمیلین و «کاخ سیاه» در واشینگتن را داشتند، و این را محسن رضایی فرمانده وقت سپاه بارها بر زبان راند. خلاصی از این رژیم جز با یک رویا رویی خونین گسترده با سپاه مرم ستیز و اوباش فرومایه بسیجی و لباس شخصی امکان پذیر نخواهد بود. حدود ده روز پیش بود، یک فرمانده سپاه به نام سالار آبنوش در قزوین به صراحت از احتمال خونین بود سال 91 سخن راند. مردم که خون راه نمی اندازند. اینها در مقابله با خواست و اعتراض مردم آنها را به خاک خون می کشند. این روش و رفتاری است که از ماجرای کوبیدن شوراهای ترکمن صحرا و قتل و کشتار ترکمنها و سران خلق ترکمن و از کشتار مردم روستاهای کردستان مثل روستای قارنا، تا اعدام های جمعی دانشجویان و دانش آموزان دبیرستانی و کارگران و معلمان هوادار گروههای سیاسی در دهه 60 و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 در کارنامه اینهاست.
23 اسفند 89 – 14 مارس 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com

vendredi, mars 11, 2011


غنی بلوریان فعال باسابقه کرد درگذشت

بی بی سی 10 مارس2011 – 19 اسفند 1389
غنی بلوریان دهه های پایانی عمر را در آلمان سپری کرد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/03/110309_u04_bolourian_obituary.shtml


غنی
بلوریان از فعالان قدیمی نهضت ملی کردستان ایران که همچنین به "مام غنی" شهرت داشت روز نهم مارس در سن 86 سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت.

آقای بلوریان طی دهه های بیست تا پنجاه شمسی به دلیل فعالیت هایش در مخالفت با حکومت ایران در مجموع برای 25 سال زندانی بود و بیش از دو دهه پایانی عمرش را در خارج از ایران سپری کرد.

او در سال 1303 در شهر مهاباد به دنیا آمد و در سن 18 سالگی وارد مبارزات سیاسی شد و از بنیانگذاران "سازمان جوانان کرد" بود. وی بعدا یکی از اعضای نخستین کنگره حزب دموکرات کردستان شد.

آقای بلوریان پس از کودتای 28 مرداد 1332 در تبریز مستقر شد و در نشر مجدد ارگان حزب دموکرات کردستان مشارکت داشت اما پس از مدتی در سنندج دستگیر و برای سه سال در زندان تبریز محبوس بود.

او مدتی پس از آزادی و درحالی که همسرش مرضیه صدیقی دو دختر آنها را باردار بود بار دیگر به زندان افتاد و حکم اعدام گرفت. البته پس از یک سال حکم اعدام با درخواست چهره های برجسته ای مثل ژنرال دوگل، آندره مالرو، احمد سوکارنو و جمال عبدالناصر لغو شد و به زندان ابد تخفیف یافت.

او در جریان انقلاب سال 1357 از زندان رهایی یافت.

غنی بلوریان در مذاکرات دولت موقت به عنوان نماینده کردها با مهندس مهدی بازرگان و داریوش فروهر و آیت الله طالقانی مذاکره کرد.

او به عنوان عضو حزب دموکرات کردستان جزو دسته ای بود که خواهان ادامه مبارزه به شیوه های صلح آمیز بودند و "حزب دموکرات کردستان ایران (پیرو کنگره 4)" را سازمان داد.

او بخش اعظم ربع پایانی عمرش را در آلمان به سر برد و در سال 1997 کتاب خاطراتش را به زبان کردی در سوئد چاپ کرد.

گفته می شود که آقای بلوریان در سال های اخیر از سوی دولت خودمختار کردستان عراق به آنجا دعوت شد و با مسعود بارزانی روابط صمیمانه داشت.

mercredi, mars 09, 2011





واکنش شدید آیت الله وحید خراسانی به کوتاهی مسئولان در قبال ترویج مسیحیت و اعتراض چند طلبه به وی

منبع : عصر ایران تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۲:۱۴
http://www.asriran.com/fa/news/158974


واکنش شدید آیت الله[العظمی] وحید خراسانی به کوتاهی مسوولان در قبال ترویج مسیحیت: آمار جوانان مسیحی شده قمی را هم می دانم
بعد از پایان درس ، چند طلبه انگشت شمار که دچار سوء تفاهم شده بودنداعتراضاتی را نسبت به ایشان داشتند و این در حالی بود که ماجرا ، صرفاً ناظر به ترویج مسیحیت در کشور بوده است و نه مسائل سیاسی داخلی و نظایر آن.
سخنان انتقاد آمیز آیت الله وحید خراسانی در جمع شاگردانشان در مسجد اعظم قم ، با واکنش چند طلبه مواجه شد و این امر باعث شد برخی ذهنیت های خاص با اهداف سیاسی ویژه از آن به وجود آید.

یکی از روحانیون حاضر در جلسه درس آیت الله وحید در این باره به خبرنگار عصرایران گفت: اصل بحث ایشان متوجه تبلیغ مسیحیت در ایران بود که باعث نگرانی و ناراحتی این مرجع تقلید شده بود به گونه ای که تصریح داشتند حتی آمار جوانانی که در شهر مقدس قم ، به دین مسیحیت گرویده اند را نیز در اختیار دارند.
آیت الله وحید در ادامه با انتقاد شدید از مسؤولان و دستگاه های به خاطر آن که خود را درگیر مسائل غیر مهم کرده اند و از این قبیل موضوعات غافل اند به آنها هشدار دادند که دیگر در این باب کوتاهی نکنند.
ایشان همچنین با اشاره به تلاش های هدفمندی که از سوی پاپ برای ترویج مسیحیت در ایران صورت می گیرد ، واتیکان را تهدید به افشاگری هایی کردند که برایشان گران تمام می شود.

وی افزود:بعد از پایان درس ، چند طلبه انگشت شمار که دچار سوء تفاهم شده بودند و تصورشان این بود که آیت الله وحید متعرض مقامات نظام شده ، اعتراضاتی را نسبت به ایشان داشتند و این در حالی بود که ماجرا ، صرفاً ناظر به ترویج مسیحیت در کشور بوده است و نه مسائل سیاسی داخلی و نظایر آن و لذا جایی برای سوء استفاده جریان های سیاسی خاص وجود ندارد.
در همین زمینه آینده نیوز گزارش داد که وحید خراسانی گفته بود«
این مسیحیت با این ریشه در این كشور جوانان شیعه را گمراه می كند واینها روی ریاست خود دعوا دارند، یكی نیست به این دستگاه ... بگوید این همه تبلیغات مسیحیت ضال ومضل حتی در قم به چه معناست؟

اینها را دارند به خورد این امت می دهند و درقبال اسلام ،این دستگاه با این بساط اگر یكجایی یك كلمه بوئی برای تزلزل مقام من باشد همه آنجا حاضر می شوند، اما دین و ایمان از مغز این جوانها برده می شود همه در خفقان و خوابیده اند.

دنبال مقام و مالند دم از اسلام می زنند، بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملكت برچیده شود والا آبرو برای ... نخواهم گذاشت.»

dimanche, mars 06, 2011

تشریفات محمد رضا شاهی و تشریفات ولایی و حزب اللهی و سبزاللهی




تشریفات محمد رضا شاهی و تشریفات ولایی و حزب اللهی و سبزاللهی
ایرج شکریدر زمان شاه سالها در شروع هر فیلمی در سینما، پخش سلام شاهنشاهی که جای سرود ملی را قرار داشت، همراه با نشان دادن «تمثال مبارک همایونی» بر پرده سینما همراه بود. البته در سالن تاریک سینما خیلی ها دیر پا می شدند و قبل از پایان سلام شاهنشاهی می نشستند. در سالهای آخر رژیم شاه دیگر این کار مسخره کنار گذاشته شده بود و سلام شاهنشاهی برای شروع هر فیلمی پخش نمی شد. دقیقا اطلاع ندارم که از چه وقت این تغییر شروع شد شاید دو سه سالی قبلی از سرنگونی شاه بود، شایدهم پیش تر و بعد از جشنهای دوهزار و پانصمدمین سالگرد شاهنشاهی در سال 50 این تصمیم گرفته شده بود و احتمالا با معیارهای خودشان دریافته بودند که پخش سلام شاهنشاهی که در جشنهای دو هزارو پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران، بیش از 60 بار در مراسم استقبال رسمی از میهمانان، برای سران کشورها که در میان آنها از امپراطور اتیوپی هیاسلاسی، و پرنس فیلپ شوهر ملکه انگلیس و دخترش گرفته تا نیکلای پادگورنی صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیری شوروی و مارشال تیو رئیس جمهوری یوگسلاوی و چندین رئیس جمهور و نخست وزیر نواخته شده بود، نباید این قدر بی مقدار باشد که برای شروع هر فیلمی که محتوا و موضوع آن هم می توانست فیلمهای پلیسی و یا فیلمفارسی هایی با رقص ها و بزن بزن های کافه یی باشد و در چند صد سینمای کشور هر روز در چند سانس نمایش داده می شد نواخته شود. عکس «اعلیحضرت» هم من یادم هست که در دوره دبستان در تمام کلاسها بالا «تخته سیاه» نصب شده بود. در ادراه های دولتی در تمام اتاقها بود. اخبار رادیو با خبرهای مربوط پیامها یا جابه جایی شاه و خاندان سلطنتی شروع می شد. خواهران و برداران شاه هرکدام یکی دو مسئولیت تحت عنوان «ریاست عالیه» داشتند. مثلا ریاست عالیه سازمان حفاظت محیط زیست، ریاست عالیه کمیته ملی المپیک، ریاست عالیه جمعیت شیروخورشید سرخ ، ریاست عالیه...
انقلاب شد و شاه سرنگون شد و خمینی سوار موج انقلاب و جهل تودها، جای «شاهنشاه» متوهم و خود بزرگ بینی که با کودتای آمریکایی به قدرت نشسته بود، اما خود را میراث دار کوروش می دانست، گرفت، البته با جهت گیری بشدت ارتجاعی و ضد ایرانی. او به عنوان نایب امام زمان و ادامه دهنده رسالت رسول الله جمهوری اسلامی را به مردم حقنه کرد و خودش شد ولی فقیه که مستقما به خدا وصل بود. حالا عکسهای امام بود که از در و دیوار می بارید. جای شعار «جاویدشاه» را، چند شعار در ستایش رهبر ساخته شد: «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی»،«حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» و«ما همه سرباز توایم خمینی ، گوش به فرمان توایم خمینی». جای کف زدنهایی که وقتی اسم اعلیحضرت در جایی توسط سخنرانی برده می شد، حضار به طور خودکار به تکلیف آن را به جا می آوردند، تکبیر و صلوات گرفت و مقام جایگاه امام چنان بالا بود که امت همیشه در صحنه که به شیوه مسلمانی خود وقتی اسم پیامبر می آمد صلواتی می فرستادند، برای وقتی اسم امام برده می شد سه بار صلوات می فرستادند. یک فرق چشمگیری که در تشریفات، در سلطنت فقیه با سلطنت محمد رضا شاه وجود دارد این است که در زمان شاه اگر در جمع و مراسمی قرار بود حاضران بنشینند، آنها هم مثل خود شاه روی صندلی می نشستند و در چنین مراسمی اگر شاه پشت تریبونی سخنرانی می کرد او ابستاده بود و بقیه نشسته به سخنان او گوش می داند. اما در رژیم آخوندی و در سلطنت فقیه، خمینی روی صندلی می نشست و دیدار کنندگان روی زمین و همین روش در حال حاضر در دربار خلافت خامنه ای هم جریان دارد. من خوب یادم هست که در آن اوائل روی کار آمدن خمینی شاید به مناسبت سال نو یا اولین سالگرد انقلاب بود که سفیران کشورهای خارجی را برای تبریک به دیدار خمینی برده بودند، سفیران را روی زمین نشانده بودند آن بیچاره ها که بیشترشان زانو نشستن برایشان دشوار بود و شاید، روی زانو نشسته بودند و آن روده دارازی مهمل خمینی را به نظر خودش « یک کلمه» بود، در آن شرایط تشریفاتی دشوار تحمل کردند و سفیر یوگسلاوی که آدم بلند قامت و قوی هیکلی بود گمانم بیشتر از دیگران متحمل درد شد و گاه وزن بدن خود را از سمتی به سمت دیگر متمایل می کرد و احتمالا بیشتر سفیران حاظر در آن ملاقات جهنمی، در پایان با پاهای خواب رفته زیرفشار بدن، محل را ترک کردند. فیلم خبری این دیدار از تلویزن پخش شد و من هم در پخش تلویزیونی تصاویر آن را دیدم. چند ماه پیش بود که گروهی از فرماندهان نیروی دریایی را به دیدار خامنه ای برده بودند، خودش روی صندلی نشسته بود آنها روی زمین. گمانم آخوندها فقط بین خودشان که باشند روی زمین می نشینند و اگر غیر آخوندی به دیدارشان رفته باشد باید ماتحت مبارکشان نه روی زمین بلکه در جایی که در محاذات و در سطحی عمود بر صورت یا سینه کسانی که به دست بوسشان رفته اند قرار بگیرد!
قبل از انقلاب پخش خبر یا برنامه تلویزیونی با سلام گوینده به شنوندگان و بینندگان شروع می شد و نه با بسم الله رحمن الرحیم، اما با نشستن خمینی پلید به اریکه قدرت و «اسلامی شدن» حکومت، همه چیز باید با فرهنگ و ادبیات و رفتار مهمل آخوندهای مرتجع ضد ایرانی منطبق می شد و از آن تبعیت می کرد. از آغاز غیر از قطب زاده که نماینده و سرپرست رادیو تلویزیون شد، کسانی هم به عنوان ناظر بر پخش اخبار و رابطِ دفتر خمینی در آنجا مستقر شدند. آن اوائل سردبیران خبر رادیو و تلویزیون به توجّه جوّ و شرایطی که به وجود آمده بود، برای شروع برنامه خبر، یک «بنام خدا» برای شروع بکار گرفته بودند و در مورد بکار بردن بسم الله الرحمن الرحیم، ایستادگی شد. دقیقا یادم نیست که این دوره چقدر طول کشید، اما بعد از این که گماشتگان خمینی با تکیه بر دستورات خمینی این امر را به خبر تحمیل کردند، روزی یکی از گویندگان(مرد) - که بعد اخراج شد ولی اسمش را نمی برم مبادا که اگر در ایران باشد و رژیم درنده دوباره بامبولی برای او بپا کند- یک بسم الله الرحمن الرحیم غرّا و محکم همان گونه که در مورد اعلام خبر رویدادی مهم یا پیام مهمی از « حضرت امام» در آغاز خبر و پشت سر این بسم الله الرحمن الرحیم باید می آمد گفته بود، اما بعداز آن بسم الله... محکم وغرّا، یکباره آهنگ کلامش را خیلی پایین آورده بود و با حالت بسیار آرام و عادی با سلامی شروع به خواندن خبرهای روز کرده بود. روشن است که این کار به آن برنامه خبر، حالت خیلی خنده داری داده بود که توجه هرکسی را هم که شنیده بود جلب کرده بود و مسخرگی آن بسم الله الرحمن رحیم آغاز خبر سوال برانگیز شده بود. او این کار را بخاطر نشان دادن مسخرگی بسم الله الرحمن رحیم در آغاز اخبار و غیر لازم بودن آن و نشان دادن مخالفت خودش با آن کرده بود. به هرحال او به خاطر همین کارش با مهری که آن روزها به همه می زدند مهر «طاغوتی» خورد و «پاکسازی » شد.
حالا این آقایان شورای هماهنگی راه سبز امید که هویتشان را مثل «شورای انقلاب» حضرت امام کسی نمیداند اطلاعیه های خود را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کنند. این عالیجنابان که قبلا از روی تظاهرات 17 مارس پریده بودند که مورد انتقاداتی از سوی اپوزیسیون لائیک واقع شد.(از آن جمله اطلاعیه سازمان کارگران انقلابی ایران- راه کارگر بود)، اطلاعیه یی داده اند برای حمایت از راه پیمایی ها و تجمعات روز 17 اسفند، برابر 8 مارس با هدف تبدیل این حرکتها برای آزادی دو «بانوی بزگ سبز» حاجیه خانم کروبی و «دکتر زهرا رهنورد». اولا اگر نیک بنگری و اطلاعیه شماره 4 مربوط به راه پیمایی ده اسفند را کنار این یکی بگذاری، این اطلاعیه هم یک خط کشی فرصت طلبانه و تنگ نظرانه اعلامیه دهندگان و حفظ همان مرز «خودی و غیر خودی» است، با این معنی که می خواهند، حضور باهویت «غیر خودیها»ی لائیک را هم در شال سبز اسلامی و سیدی بپوشانند و از آن به نفع مکتب وتملایلات تئوکراتیک و حکومت اسلامی که این جماعت خمینیست از آن دست بردار نیستند، استفاده کنند. سی دو سال پیش، آن غیر آخوندها و«کلاهی» ها یی که همراه حضرت امام با یک جمبوجت دربست، به ایران تشریف فرما شدند، در بینش و منش و کنش نه تنها هیچ تفاویی با آخوندهای مرتجع نداشتند، بلکه تلاش می کردند برای عملی و پیاده شدن خواست ارتجاعی خمینی و آخوند ها، با ساختن ملغمه یی از تاریخ و رویدادهای معاصر و تحریف حقایق و آمیختن آنها با قرآن و نهج البلاغه، معجون متعفن تولید شده با فرهنگ و دستور العمل «حوزوی » را کمی رقیق و بوی گند آن را به ادویه فرهنگ و تاریخ ایران کمتر کنند و مثلا از مثنوی مولوی مدد بگیرند تا بتوانند آن را روی میز بگذارند. یکی از اینها که بعدا رئیس جمهور شد می گفت ایرانیّت بدون اسلامیت معنا ندارد و این البته بیان مهملی بود که خلاف واقعیت تاریخ نزدیک به سه هزارساله ایران بود. عالیجنابان نیمه قبل از اسلام ایران دوران جهالت می نامیدند و به کلی از آن متنفر بودند و گویی این ملت اصلا بود ونبودش را به دین اسلام مدیون است که سپاه اشغالگرش زبان مادری برای مردم این سرزمین ممنوع و زبان خودشان را به مردم تحمیل کردند. دینی که با ضربه شمشیر و قتل وغارتگر کارهایی شبیه کار اسرائیلی ها در سزمینهای اشغالی می کنند در این مرز و بوم پیاده شد. اینها از آغاز با تشکیل سندیکا ها که آنرا دارای مفهوم و محتوی چپ و غربی می دانستند مخالف بودند و به چیزی که با سگ جانی به آن تن دادند انجمن و کانون صنفی بود و البته در کنار آن انجمنهای اسلامی و شوراهای اسلامی کار را هم جا مثل قارج رویاندند. انجمن های اسلامی بیشتر شاخکهای حزب حکومتی جمهوری اسلامی و در خدمت پرونده سازی برای دگراندیشان بودند. خمینی و یاران دیروزش - که امروز بخشی به رهبری ولی فقیه در حرمت شکنی به بالاترین و محوری ترین چهره زمان خمینی یعنی رفسنجانی تا «فاحشه» خطاب کردن دختر او و کثافت وبی غیرت و... خطاب کردن خود او پیش رفته است-، اگر در تدوین قانون اساسی به اندک حقوقی در مورد آنچه مردم از انقلاب علیه رژیم سلطنتی انتظار داشتند تن دادند، به خاطر همان جوّی بود که تحت فشار آن ناچار شدند که در برابر قدرت نمایی چپ در روز کارگر در 11 اردیبیهشت سال 58 آنها هم از سوی حزب جمهوری اسلامی یک راه پیمایی به همان مناسبت در روزگارگر در 11 اردیبهشت 58 برگزار کنند. اما سی سال است که این روز را به رسمیت نمی شناسند و تجمع و تظاهرات کارگران در این روز را حتی اگر دست زن وبچه شان را گرفته و در تجمع حاضر شده باشند، سرکوب می کنند. اکنون «شورای هماهنگی راه سبز امید» با دادن اطلاعیه یی در مورد حرکت های روز 8 مارس که بسم الله الرحمن الرحیم بر بالای آن نقش بسته است، هدف حمایت خود را از این حرکتها چنین اعلام کرده است:« راه سبز امید همراهی و همگامی خود را با برنامه‌های فعالان و نهادهای حوزه زنان برای پاسداشت این روز اعلام و از تبدیل آن به تجمع‌های اعتراضی نسبت به زندانی بودن دو بانوی سبز و رهبران جنبش حمایت می‌نماید و از همراهان سبز می‌خواهد که فعالانه در برنامه‌های این‌روز شرکت نمایند». ملاحظه می شود اولا این شورا که هویت افراد آن مثل شورای انقلاب خمینی ساخته بر مردم شناخته شده نیست،خود را از دعوت مردم به برگزاری تظاهرتی و راه پیمایی در این روز کنار می کشد، چون این روز هم مفهوم چپ گرایانه دارد و هم این که شورای مبارک هماهنگی همگی احتمالا مردانه و همه مردان مسلمانی هستند که قاطی شدن در روزی که به زنان اختصاص دارد را با «محاسن» خود در تضاد می دانند. ثانیا خواست این شورا ازهمران جنبش سبز برای شرکت در آن، برای تبدیل این حرکتها به اعتراض به زندانی بودن دو «بانوی سبز» است که با اهمیتی تاریخی یی که در اطلاعیه به این دو داده شد گویی این دو «بانوای سبز» اصلا «حماسه» خلق کرده اند و قبل از اینها اصلا صدا و اعتراضی از زنان این سرزمین در برابر دیکتاتور شنیده نشده است و فراموش فرموده اند که اصلا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در روز 22 خرداد، روز همبستگی زنان ایرانی، برای تحت شعاع قرار دادن این روز و حرکتهای زنان در این روز بود که از سال 84 به رغم تهدید های پلیسی و سر شکستن و دستگیر کردن زنان، تعطیل نمی شد*. گردآمدگان در شورای هماهنگی راه سبز سیدی، از مساله شهادت ندا هم خواسته اند به نحو انحصار طلبانه به نفع خودشان استفاده بکنند. در این مورد حداقل چیزی که می توان گفت این است که عکسهای بی حجاب ندا، خود سندی است که با بسم الله گویان صادر کننده این اطلاعیه در شورای هماهنگی... چندان نمی توانسته است «هماهنگی» نظری در مورد مساله زنان داشته باشد. این آقایان باید بدانند که با تلاش برای در قالب «اسلامی» قرار دادن مبارزات و خیزش کنونی مردم ایران، نشان می دهند که هیچ درسی از مصیبت سی ساله یی که با پی روی از خمینیسم و آخوندیسم و اسلامگرایی به مردم روا داشته اند نگرفته اند و مطمئن باشند که دارند خشت برآب می زنند و آب در هاوان کوبند. آقایان می توانند اصلاح صورت را حرام بدانند و ریش خود را نزنند، می توانند گوشتی که «ذبح شرعی» نشده نخورند، می توانند موقع رفتن به مستراح با وسواس مراقب باشند که حتما با پای چپ وارد بشوند، اینها مسائلی است مربوط به حوزه زندگی شخصی و باور مذهبی خودشان. ولی لطف فرموده و دست از « اسلام چپان» کردن مبازه مردم بردارند، چون زخم آنچه از رفتار خمینی و پیاده کردن احکام اسلام و قرآن و اسلامی کردن امور به مردم رسیده هنوز خونچکان است و هنوز از مردم قربانی می گیرد و هنوز برای مردم درد غم ببار می آورد. مهم تر از آن عالیجنابان شال سبز باید بدانند که مبارزات و خیزشی را که هدفش تغییر این نظام سرکوبگر است که حال چماقش بر سر رفسنجانی و دخترش هم فرود آمده است، نمی توانید در چارچوب اسلامگرایانه قالب بگیرید و هم اسلامگرا بود بر کوبیدن مهر وفاداری به اسلام و حفظ اساس این نظام در هر حرکتی تاکید ورزید و هم مدعی تلاش برای دموکراسی بود. تلاش برای دموکراسی نمی تواند با شعارهای «یاحسین میرحسین» و«یامهدی- شیخ مهدی» پیش برود و با این چارچوب تنگ، نیرویی برای به زانو درآوردن و به تسلیم واداشتن درندگانی فراهم کند که هر روز در حال گرفتن و بستن و انباشتن زندانها از حق جویان و آزایخواهان هستند و هر روز جوانان و مبارزان آزایخواه ایران را به خاک و خون می کشند. انهدام و برچیدن این رژیم خواست مقدم مردم برای راهیابی به سوی تحقق حقوق پایمال شده شان است.
* تاریخچه روز همبستگی زنان ایران در 22 خرداد:
http://www.feministschool.com/spip.php?article716

15 اسفند 1389 – 6 مارس 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com

samedi, mars 05, 2011

رامين عسگرد مدير جديد شبکه خبری فارسی صدای آمريکا



رامين عسگرد مدير جديد شبکه خبری فارسی صدای آمريکا
01.03.2011 صدای آمریکا:
مدير شبکه خبری فارسی صدای آمريکا
رامین عسگرد، دیپلمات ورزیده وزارت امور خارجه آمریکا، در فوریه سال ۲۰۱۱ مدیریت شبکه خبری فارسی صدای آمریکا را برعهده گرفته است. بخش فارسی صدای آمریکا در سال ۱۹۴۲ با برنامه های رادیویی تأسیس شد و در حال حاضر مهمترین مجرای ارتباطی حکومت ایالات متحده آمریکا با ایران است.
آقای عسگرد پیش از پذیرفتن مدیریت شبکه خبری فارسی صدای آمریکا در مقام مشاور سیاسی رئیس ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده، با ژنرال دیوید پترائوس و سپس با ژنرال جیمز ماتیس همکاری داشته است.
آقای عسگرد در خارج از آمریکا به ترتیب تأخر تاریخی مقام های زیر را برعهده داشته است: مدیر دفتر حضور منطقه ای ایران در دوبی، که مهم ترین میدان عمل دولت آمریکا در قبال ایران است؛ معاون مشاور سیاسی در ریاض؛ مقام دفتر اقتصادی / بازرگانی در کابل؛ مقام دفتر سیاسی / اقتصادی در امارات متحد عربی؛ و کارمند کنسولی در ترکیه.
در داخل آمریکا نیز آقای عسگرد به عنوان عضو بخش امور بین المللی در شورای روابط خارجی، و نیز در دفترهای امور عراق، ایران، و ترکیه در وزارت خارجه آمریکا مشغول به کار بوده است.
در سال ۲۰۰۷ جایزه وزیر خارجه در زمینه توسعه سیاست عمومی و در سال ۲۰۰۳ جایزه چارلز کاب برای بهبود بازرگانی و حرفه به او تعلق گرفته است. او همچنین به دریافت چندین جایزه با درجه بندی های ممتاز و برتر نائل شده است.
رامین عسگرد دارای درجه دکترای حقوق از دانشگاه تولن است. او مدرک فوق لیسانس خود را در رشته روابط بین المللی از دانشگاه پنسیلوانیا گرفته و دوره لیسانس را در دانشگاه تمپل به پایان رسانده است. او عضو جامعه فی بتا کاپا، معتبرترین جامعه نخبگان دانشگاهی آمریکا و عضو موسسه غیر انتفاعی شورای روابط خارجی آمریکا است.

mercredi, mars 02, 2011

عبور کشتی جنگی سید علی از کانال سوئز و تأملی در روش مسالمت آمیز مبارزه

عبور کشتی جنگی سید علی از کانال سوئز و تأملی در روش مسالمت آمیز مبارزه
ایرج شکری
عبور کشتی جنگی رژیم از کانال سوئز شاید به خودی خود چندان مهم نباشد، دو کشتی جنگی در حالت صلح عازم دیدار از بندر کشوری بوده است که با آن روابط دوستانه دارد. این دو کشتی که یکی ناو جنگی و دیگری کشتی پشتیبانی است، سلاح حمله نمی کرده است و مصر هم بنا بر مقرارتی که در این زمینه داشت عبور آنها را منوط به در خواست اجازه رژیم از مصر 48 ساعت قبل از عبور کرد و با انجام این تشریفات به کشتی های رژیم اجازه عبور داد. اما جنبه سمبولیک این اقدام و انگیزه وهدف رژیم از این اقدام مهم است و نیز توجه به این مساله که آیا آثار این اقدام سمبولیک را در سیاست داخلی هم می توان دید یا این نه. در این یادداشت انگیزه و سیاست و اهدافی که می تواند پشت این اقدام نهفته باشد و ارزیابی آثار سیاستی که پشت این اقدام بوده در رویارویی با اعتراضات مردم مورد بررسی قرار گرفته است .
اعزام یک ناو جنگی و یک کشتی پشتیبانی از سوی رژیم ولایت فقیه به سواحل سوریه ، که باید از کانال سوئز عبور می کرد به فاصله اندکی بعد از به کنار رفتن حسنی مبارک از قدرت در مصر، صورت گرفت. اقدامی که بدون سرو صدا و تبلیغات انجام شد و این نه برای مخفی نگهداشتن آن- که البته عملی هم نبود-، بلکه دقیقا به خاطر این که مسأله از سوی اسرائیل که بی تردید نمی توانست نسبت به چنین اقدام تحریک آمیزی بی اعتنا بماند، انعکاس داده شده و رسانه یی شود و با انعکاس از سوی اسرائیل، مورد بحث در رسانه ها و محافل دیپلماتیک قرار بگیرد و اهمیت پیدا کند که همین طور هم شد و واکنش شدید اسرائیلیها رژیم را به هدف تبلیغاتی در این امر رساند. هدف سیاسی و دیپلماتیک رژیم از این اقدام که با اندک زمانی از کنار رفتن حسنی مبارک از قدرت صورت گرفت، ترسیم و نشاندن چشم انداز خاورمیانه اسلامی در اذهان مردم مسلمان کشورهای منطقه است که رژیم تبلیغات زیادی برای اثر گذاشتن روی آنها و نشان دادن خود به عنوان «پرچمدار عزت اسلام در برابر آمریکا و غرب و صهیونیسم» می کند. حسنی مبارک در رأس قدرت در کشور 80 میلیون نفری مصر که ارتش قدرتمند بیش از 400 هزار نفری دارد، مهم ترین دوست آمریکا و اسرائیل در بین کشورهای اسلامی بود. حسنی مبارک وفا دار به پیمان صلح با اسرائیل بود و مورد انزجار رژیم. این اقدام در مفهوم نمادین آن که منظور رژیم بود یعنی آغاز دوران ساختن خاورمیانه اسلامی با محوریت رژیم جمهوری اسلامی مهم است. مساله خاورمیانه اسلامی در برابر خاومیانه یی که آمریکا از جمله با هدف از بین بردن زمینه رشد اسلامگرایی بنیادگرا که آن را خطر بزرگی برای امنیت خود می داند(همچنان که کلا خطری برای دموکراسی و غرب شمرده می شود) و ماجرای حمله القاعده به دو آسمانخراش مرکز تجارت جهانی در نیویورک، تصویر وحشتناک آن است، جنگ تبلیغاتی رژیم با آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش و دستیاران جنگ طلبش(چینی، رایس ورامزفلد)، بود. استراتژی و طرح خاورمیانه بزرگ ظاهرا در سال 2003 تدوین شده بود و روزنامه الحیات متن آن را درج کرده بود و ترجمه آن در اسفند 82 از سوی خبرگزاری رژیم منتشر شد. در حاشیه خبر انتشار این طرح آمده بود که گویا قرار بود که آمریکا این طرح را برای همراه کردن کشورهای بزرگ صنعتی با خود، در اجلاسG8 در خرداد 83 ارائه کند. این طرح هدفش توسعه انسانی و اقصادی و استقرار دموکراسی در کشورهای عرب منطقه که دارای سیستم سیاسی بسته با فساد اداری و مالی بودند، بود. بنابر آمار ارائه شده در این طرح که از منابع سازمان ملل گرفته شده بود، بیکاری عظیم و درصد بالای بیسوادی-که از جمعیت 162 میلیون نفری بالای 18 سال کشورهای عرب 65 میلیون نفر بیسواد بار آورده بود - زمینه مطلوب برای رشد بنیاد گرایی اسلامی در این کشورها به وجود می آورد. در این طرح برآورد شده بود که شمار بیکاران در کشورهای مورد نظر به 25 میلیون نفر افزایش یابد که خود عاملی بود برای دشوار شدن کنترل مهاجرت غیر قانونی به کشورهای اروپا. در طرح مذکور، این کشور ها در زمینه انتشار کتاب با یونان مقایسه شده بودند که براساس آمارهای سازمان ملل بود  یونان با داشتن ۱۱ميليون نفر جمعيت پنج برابر ۲۲ كشور عرب كتاب منتشر می‌كند كه اين موضوع ميزان عقب ماندگی اين كشورها را به اثبات می‌رساند.* به هر تقدیر این طرح واکنش خشمگیانه رژیم را در پی داشت چرا که آن را در تضاد با سیاستهای خود برای گسترش نفوذش در منطقه می دید و یکی از کارگزاران رژیم ولایی در وزارت خارجه - محمود واعظی - در مطلبی با عنوان «جمهوری اسلامی ایران و طرح خاورمیانه بزرگ» که در خرداد 1384 در یکی از سایتهای رژیم منتشر شد** اهداف آمریکا را ازاین طرح چنین خلاصه کرد
1- تضمین امنیت اسرائیل
2- تضمین تداوم جریان انرژی
3- مقابله با رشد جریان‌های اسلام‌گرایی
4- تلاش برای روی‌کار آوردن رژیم‌های سکولار در منطقه
به هر حال جنگ نظامی اسرائیل برای درهم کوبیدن حزب الله در لبنان در تابستان 2006 و حماس در نوار غزه درهمان سال(دو گروهی که از سوی آمریکا و اسرائیل و اروپا تروریست و بنیاد گرا شمرده می شوند و رژیم حمایت دست و دلبازانه از آنها می کند)، انعکاسی از شدت تضاد منافع آمریکا با رژیم را در خود داشت. حمله جنایتکارانه اسرائیل به نوار غزه با بمب های فسفری و از زمین با تانک و توپ و ارتش به بهانه درهم کوبیدن حماس صورت گرفت. بمباران وحشیانه بیروت و مناطق دیگری در لبنان برای در هم کوبیدن حزب الله ،33 روز طول کشید و شوراندن مسیحیان لبنان علیه حزب الله به عنوان مقصر و عامل شروع این جنگ ویرانگر از اهداف اسرائیل در این حمله بود. اما اسرائیل نه تنها نتوانست حزب الله را که از حمایت مالی و تسلیحاتی رژیم برخوردار بود و از موشکهای ساخت رژیم برای هدف قرار دان اسرائیل استفاده می کرد، در هم بکوبد و دو سربازی را که در اسارت حزب الله بود آزاد کند، بلکه با حمله های هوایی ویرانگر به لبنان، سبب تقویت حزب الله و تحکیم بیش از پیش نفوذ رژیم در لبنان شد که توسط حزب الله برای باز سازی خانه های ویران شده و تهیه وسائل از دست رفته زندگی در بمباران های اسرائیل، بدون دردسر اداری و «کاغذبازی»، بین مردم آسیب دیده از جنگ، بین ده تا پانزده هزار دلار برای هر خانواده، دلار تقسیم می کرد. اسرائیل در مورد دو سرباز اسیر هم با سرافکندگی و درماندگی ناچار به مبادله جنازه آن دو، در برابر آزادی 8 تن از نفرات حزب الله (یکی از آنها گویا سی سال در اسارت اسرائیل بود) و تحویل بیش از صد جنازه متعلق به افراد حزب الله و فلسطینیها شد. به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسرائیلی توسط حزب الله ظاهرا بهانه این جنگ بود، اما در اخبار و اظهاراتی که در این زمینه از منابع مرتبط با حزب الله منتشر شد، گفته شد که اسرائیل خود را برای حمله در سپتامبر آماده می کرد و آن اقدام حزب الله فرصت را برای آماده سازیهای لازم از اسرائیل گرفت. گویا قرار بود که در صورت موفقیت اسرائیل در درهم شکستن حزب الله، آمریکا حمله یی هوایی گسترده یی علیه رژیم را که شایعات زیادی در مورد آن از جمله با مطالب سیمور هرش - افشا کننده شکنجه در زندانهای ابوغریب-، در نشریه نیویورکر انتشار یافته بود، انجام دهد. اکنون با این یاد آوری های می توان به اهمیت ارزش سمبلیک این اقدام(عبور دادن کشتی جنگی از کانال سوئز برای دیدار از بندری در سوریه) برای رژیم، در نشان دادن خود به عنوان قدرت برتر منطقه در برابر آمریکا و نیز در تقویت روحیه حماس و حزب الله که به نوعی اهرم ها و سرانگشتان رژیم در منطقه علیه اسرائیل هستند پی برد. رژیم نه تنها می خواهد قدرت برتر در منطقه با هویت مذهبی شیعه در برابر آمریکا باشد، بلکه اینها یک استراتژی برای پنجاه سال آینده دارند. بر مبنای این خواب و خیال که یکبار پاسدار یحیی رحیم صفوی در جمع تشکّل دانشجویی متعلق به جناح هار موسوم به جامعه اسلامی دانشجویان در 4 آبان سال 86 در مورد آن به تفصیل صحبت کرد، رژیم در رویای ایجاد بلوک قدرتی مثل بلوک شرق سابق از 57 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی  است که عامل قدرت در این بلوک اسلامی، مجموع جمعیت آن و کل ذخائر و منابع انرژی که در اختیار دارد و وزن اقتصادی آن در مبادلات جهانی است. بنا بر خواب و خیال استراتژی سازان رژیم، جمهوری اسلامی قلب این بلوک قدرت خواهد بود***.
خشم و حس انتقام ضرورت جنگ با رژیم قدرت پرست
ابلهانه بودن رویاهای رژیم، چیزی از واقعی بودن خطرات و زیانهای آن برای ایران و مردم ایران کم نمی کند. اصولا این تمایلات قدرت پرستانه و عظمت طلبانه هستند که حامل فاجعه و مصیبت اند. رویدادهای اخیر در کشورهای عرب شمال افریقا و کشور بحرین، خامنه ای و بخش نظامی وصل به رهبر را بسیار به سر شوق آورده است و آنان تحقق رویاهای خویش را قابل دسترس تر از همیشه یافته اند که نمونه آن را در سخنان پاسدار جوانی معاون سیاسی سپاه جهل و جنایت می توان دید که در 8 اسفند در سپاه نیوز منتشر شد. وی در چهارمین «یادواره شهدای جامعه پزشکی غرب کشور» که در کرمانشاه برگزار شد گفت:« خاورميانه اسلامي با تکيه بر ظرفيت يک و نيم ميليارد مسلمان و محوريت جمهوري اسلامي در حال شکل گيري است و اين همان رويدادي است که امام(ره) آن را پيش بيني کرده بود». همین پاسدار در شهریور ماه در مراسم راه پیمایی روز قدس در شهر کرد هم سخنرانی کرده و هذیانهایی برزبان رانده بود از جمله این که :« اينك جبهه مقاومت اسلامي با محوريت ايران به عنوان يك جبهه شكست ناپذير مطرح شده و قدرت ايران معادلات را به هم زده و اين دستاورد به ياري خداوند و حضور هميشه در صحنه مردم شكل گرفته است». نباید فراموش کرد که اینها تربیت یافتگان مکتب خمینی هستند. همان خمینی که در سخنان 26 مرداد سال 58 ابراز تاسف کرد که چرا از اول همه حزبها و گروههای سیاسی و همه مطبوعات را تعطیل و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای درو کردن سران احزاب و دست اندرکاران مطبوعات را که همه را فاسد و مفسد می نامید برپا نکرده است و درهمان سخنان خواب و خیال خود برای رهبری« مستضعفان جهان » و برپایی تنها یک حزب برای سازمان دادن مستضعفان جهان به نام «حزب الله» را بیان کرد و در همان سخنرانی دستور حمله گسترده از هوا و زمین به کردستان با استفاده از تمام امکانات همه نیروهای مسلح اعم از ارتش و پلیس و ژاندارمری و پاسداران، را صادر کرد؛ چرا که مبارزات مردم کردستان و گروههای سیاسی آن سامان، اقتدار« امام» و امکان انحصار قدرت در دست او را مورد تهدید قرار داده بود و اعتراض علیه انحصار طلبی خمینی و کارگزاران اسلامگرا و مقلدانش،علیه یورش به دستاوردهای مبارزات مردم با بکار گرفتن احکام اسلام و قرآن، از سوی نیروهای سیاسی به طور گسترده به رغم ارعاب خمینی و فشارهای گونا گون، شکل گرفته و نشان داده می شد. البته نظریه پردازان متوّهم رژیم نمی بینند که در شرایطی که در کشورهای عربی پیش آمده است، در هیچکدام از این کشورها نه در میان انبوه جمعیت معترض در بولوار بورقیبه در تونس نه در میدان التحریر قاهره درمصر نه دریمن نه در لیبی و نه در بحرین و نه در اعتراضات تازه آغاز شده در کشور عمان در هیچ گزارشی نه شعار اسلامخواهی و نه شعار مرگ برآمریکا دیده و شنیده نشده، بلکه شعارها علیه دیکتاتوری بوده و مرگ بر دیکتاتور بود و شعار آزادیخواهی و برچیده شدن رژیمهای فاسد و سرکوبگر و استقرار دموکراسی، و مردم خواهان رفع بیکاری و فقر بودند و هیچ مرتجع و فرومایه یی مثل خمینی هم به عنوان امام و رهبر در رویدادها سر بر نیاورده است. اتفاقا شرایط کنونی با همه پیچدگی که دارد، بیشتر زمینه را برای «خاورمیانه بزرگ» فراهم کرده است و نه برای خاورمیانه اسلامی مورد نظر خامنه ای و پاسدارانش. اما اکنون با شرایطی که پیش آمده و امثال پاسدار جوانی- هم چنان که خود خامنه ای - دارند با دمشان گردو می شکنند که دوران گسترش دامنه قدرتشان تا مدیترانه و بیخ گوش اسرائیل آغاز شده است. این باور و روحیه خود را در اقتدار دیدن، سران مردم ستیز رژیم را در سرکوبی مردم برای خاموش کردن اعتراضاتشان، مثل امامشان درنده تر و در نتیجه هزینه مبارزه را برای مردم ایران بالا خواهد برد. چرا که خود را در آستانه تحقق رویایِ «عقیدتی – سیاسیِ» قدرت بزرگ بی رقیب و بی حریف اسلامی منطقه و توانا در برپا کردن «خاورمیانه اسلامی» دیدن، به سید علی خامنه ای «ولی امر مسلمین» و سپاه پاسدارانش، انگیزه بسیار قوی برای سرکوبی وحشیانه مردم، و حفظ اقتدار به عنوان انجام وظیفه یی در راه گسترش اسلام و شیعه گری و خدمت در راه خدا و دین محمد را می دهد. هم چنان که «دوران طلایی امام خمینی» که با کشتار مردم ترکمن صحرا و کردستان شروع شد و بعد با جنایت انقلاب فرهنگی و کشتار نیروهای سیاسی و جنایت بزرگ کشتار زندانیان سیاسی در پاییز سال 67 ادامه یافت و باز بعد از آن، در دوران سردار سازندگی با کشتن نویسندگان و روزنامه نگارانی چون زنده یادان سعیدی سیرجانی و میرعلایی و زال زاده و تفضلّی و ترورهایی علیه اپوزیسیون در خارج کشور ادامه یافت و در دوران سیّد خندان، با قتل مجید شریف و خُرد کردن گردن و خفه کردن محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و قتل داریوش فروهر و همسرش با «مجاهدت های خاموش» سربازان گمنام امام زمان در «محافل خودسر» و حمله عاشقان اهل بیت به کوی دانشگاه و زدن و کور کردن و پرت کردن دانشجویان از طبقات بالای ساختمان با استعنات از سیدة النساء العالمیین و با فریاد یا زهرا و با یاد قهرمان دست بریده کربلا و فریاد یا ابوالفضل صورت گرفت و خلاصه وقایع بعد از انتخابات تاکنون که در تمام این مراحل، توحش و درنده خویی های حرامیان پیرو قرآن و اسلام، از دید خودشان چیزی جز مجاهدات در راه اجرای احکام اسلام و تحکیم دین محمد و ادامه رسالت رسول الله و ادامه جنگ سپاه اسلام علیه مجوس و زدن ریشه مرتدان و ملحدین در سرزمینی که به «آقا امام
زمان»  تعلق دارد، نبوده است. به خاطرهمین ، نگارنده بر این باورم که نباید به شرایط کنونی با خوش باوری نگاه کرد و مسالمت جویان باید حواسشان را متوجه این مساله بکنند که تاکید بر مسالمت جویی، خلع سلاح کردن روانی مردم یا خنثی کردن پتانسیل تهاجمی آنان در رویارویی با توحش نیروهای سرکوبگر و حرمزاده های لباس شخصی وزارت اطلاعات و بسیجی هاست.  برای رویا رویایی با توحش رژیم باید پناسیل تهاجمی مردم را بالا برد. باید به آنان تاکید کرد که رویا رویی قهرآمیز در برابر توحش نیروهای سرکوبگر، حق آنان است و کاملا مشروع است. باید به آنان تاکید کرد که اگر دیدند خودرو نیروی انتظامی تظاهر کننده یی را به طور عمدی زیر گرفت و دوبار از روی آن عبور کرد، نباید بگذراند عاملان این جنایت از صحنه بگریزند. باید آنها را مورد تهاجم قرار بدهند و حقشان را کف دستشان بگذارند. دیدیم که عاملان چنان جنایتی با خیال آسوده از صحنه خارج شدند و بعدا زنی یا دختری را که در مورد این جنایت شهادت داده بود دستگیر و روانه زندان کردند. اکنون مردم ما در صحنه جنگ هستند. تا دشمن سلاح به زمین نگذاشته و تسلیم نشده است، مسالمت جویی مطلق، آسیب پذیر کردن و به کشتن دادن مردم در برابر این وحشیان است؛ اگر چه مردم خود در موارد متعدی اوباش رژیم را گوشمالی داده اند. اکنون باید روحیه انتقام جویی را بالا برد. مسالمت مال زمانی است که دشمن تسلیم شده باشد. رژیم نفرات و مزدوران خود را دائما با انگیزش مذهبی و تعصب و نفرت نسبت به معترضان شارژ می کنند و تهیج و تشجیع می کنند و آنها را با عنوان یاران حسین و یاران علی به جنگ با سپاه معاویه ویزید و دشمنان حسین و به جنگ با خوراج و دشمنان علی و به جنگ با عوامل اسرائیل و آمریکا به صحنه می فرستند. نگاه کنید به مطالبی که علیه معترضان و مخالفان و علیه کسانی چون موسوی و کروبی و حتی رفسنجانی می نویسند، نگاه کنید به  ویدئوی توهین و تحقیر یک حزب اللهی که به فائزه دختر رفسنجانی چه اهانت هایی می کند، و نگاه کنید به حرفهای خامنه ای که چند بار رقبای معترض به انتخابات را طلحه و زبیر و یکبار هم میکرب نامید. ای مسالمت جویان! مردم را در برابر این گرازها و کفتارها، در برابر این لمپن ها و بی پدر مادرها و حرامزادها، خلع سلاح نکنید. حس انتقام و عزم تهاجم و عزم به آتش کشیدن و ویران کردن نهادها ونمادهای قدرت در رژیم پلید و خونریز خمینی را در مردم تقویت کنید. بگذارید بحرانی بودن وضع و تزلزل هرچه بیشتر رژیم، در نظر جهانیان غیر قابل پنهان کردن شود. این گونه می توان دوران رنج مردم را کوتاه کرد. پاسداران با جنایت در ترکمن صحرا و کردستان پا گرفتند و در جنگ 8 ساله در کشتن و به کشتن دادن انسانها ظرفیتهایی کسب کرده اند که مطلقا با مسالمت نمی توان آنها را وادار به تن دادن به خواست و اراده مرم کرد. بگذارید فریاد انتقام وشعله های خشم مردم که نهادهای سرکوبگر و نمادها و نهادهای قدرت مردم ستیز را در خود فرو می برد، لرزه به تن حاکمان مستبد و دژخیمان و مزدوران آنها بیاندازد.
---------------------------  
* متن طرح خاورمیانه بزرگ:http://www.mediya.net/xeber/xawermiyane.htm

** مطلب محمود واعظی در واکنش به طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا
http://www.alhiwaraldini.com/portal.aspx?pid=71243&Cultcure=Persian&CaseID=63287


***- متن سخنان پاسدار صفوی در لینک زیر
http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/10/50.html


مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن