jeudi, décembre 27, 2007

شب يلدايي در متن، شب يلدايي در حاشيه

ايرج شكري



شب يلدايي در متن، شب يلدايي در حاشيه


در متن- خانواده هاي دانشجويان دستگير شده و زنداني در اوين، در شب يلدا در برابر زندان اوين تجمع كرده و خواستار ديدار با فرزندانشان شده بودند، و پاسخ و نتيجه هم طبعا از پيش معلوم بود، تهديد خانواده ها از سوي دژخيمان مزدور، كه در آنجا نمانند و براي خودشان دردسر درست نكنند، و خانواده ها، و به ويژه مادران نگران از وضع فرزندان دلبند اسيرشان در دست ضحاكيان، به خانه هاي خود برگشته بودند كه شب جشن ايراني را با دلي افسرده و خالي از شادي وشور، به پايان برسانند. اين تنها براي خانواده هاي دانشجويان زنداني و تنها همين شب يلدا نبود كه چنين گذشت، ظلمتي كه تحت حاكميت روضه خوانهاي مرتجع خونريز ضد ايران و ايراني بر ميهن گسترده است، نزديك به سي سال است كه زندگي را بر مليونها ايراني در گروههاي مختلف اجتماعي، به شبي بي پايان و بي شور وشادي تبديل كرده است. به راستي براي ميليونها ايراني كه زير خط فقر قرار دارند، با گراني و تورم كمر شكني كه وجود دارد ، آيا يلدا و نوروز مي تواند مناسبتي براي شادماني باشد يا مناسبتي است كه محروميتها بيشتر قلب و گلويشان را مي فشرد و غم به جانشان چنگ مي زند؟ آيا آن هزاران خانواده ايراني كه يا عزيزانشان توسط جوخه هاي تيرباران و با فرياد الله اكبر دژخميان درو شدند و يا زيرشكنجه هاي وحشيانه توسط سربازان گمنام امام زمان جانباختند، و آن دههاهزار خانواده ايراني كه عزيزانشان را در جنگ از دست دادند، يا آنها را معلول باز يافتنند، جنگي كه خميني عنوانهاي مختلفي مثل، جنگ « اسلام با كفر» جنگ براي «فتح قدس از راه كربلا» و «جنگ تا رفع فتنه از عالم» به آن داده بود، اما هدف از آن ساختن پوششي براي سركوبي مردم و گسترش دامنه امامت و خلافت او به فراسوي مرزهاي ايران بود، (و سيد محمد خاتمي مسئول ستاد تبليغات جنگ فرمانده كل قوا در آن بود)، در روزهاي جشن و شادي، زخمهايي كه اين رژيم بر دل و جانشان گذاشته تازه نمي شود؟ تازه اينهمه بس نيست، گزمگان گماشته ولي امر مسلمين و اراذل ستاد امر به معروف و نهي از منكر آن، هروز رذالتي مرتكب مي شوند و بكار گرفتن سركوب و خشونت براي اعمال ممنوعيتها در زندگي خصوصي و آنچه به امور شخصي شهروند ايراني مربوط است نيز، سبب رنج مردم ايران است. چنان كه پاسدار رادان، چكمه پوشيدن زنان را هم «تبرج» مي داند كه بايد چند تا كتاب لغت گشت تا معني را كه «خود آرايي» است(فرهنگ بزرگ سخن) فهميد و چون از نظر جناب ايشان اين كار خود نمايي است و در شمار بد پوششي زمستاني، آنرا قابل تعقيب ومجازات مي داند و اين در حاليست كه دهها هزار زن و دختر جوان به علت فقر به فحشا و اعتياد كشيده شده اند. زندگي ميليونها ايراني در«ايران اسلامي» در متن چنين يلداي پر رنج و آزار، و بي سپيده وصبحي در طي نزديك به سي سال گذشته، سپري شده است. اما با اين همه روح ايراني، تسليم ارعاب و ددمنشي شب پرستان نشده است و اگر چه ديو ظلمت كه رژيم آخوندي مستقر درميهن است، هنوز از پاي در نيامده است، و به رغم آنكه روضه خوانهاي مرتجع با انبوه سپاه جهل « به خيل صبح خواهان راه بستند/هزاران سينه و سر را شكستند»، اما تلاش براي رسيدن به صبح آزادي در جامعه پوياي ايران خاموشي پذير نيست و گواه آن همين اعتراضات گروههاي مختلف اجتماعي است كه هر روز از سويي صداي‌ آن شنيده مي شود؛ از نانوايان سقز تا كارگران نيشكر هفته تپه، از كارگران شركت واحد تا آموزگاران و دانشجويان، برحقوق شهروندي و بر دستيابي به آزادي پافشاري و در برابر دژخيمان مقاومت مي كنند. مقاومت و اعتراضاتي كه به رغم بگير وببندهايي كه بعد از نزديك به سه دهه سرگوبگري وحشتناك، با درنده خويي ويژه متشرعاني كه حتي در بحث با خوديها ها هم، گاه در برابر نظر متفاوت از كوره دره رفته و طرف را گاز مي گيرند، ادامه داشته و دارد تا صبح آزادي در ايران بردمد و«گل خورشيد» در ايران روييده و و نورافشاني كند.
در حاشيه- مجله جلچراغ كه بنا بر اطلاعاتي كه از سوي محافلي از جناح رقيب اصلاح طلبان حكومتي منتشر شده، وابسته به «جبهه مشاركت ايران اسلامي» است، جشني در «شب چله»( يلدا) برگزار كرد كه در آن خاتمي كه عناوين «رئيس جمهور سابق كشورمان»، « رئيس موسسه بين المللي گفتگوي تمدنها»،« رئيس بنياد باران»، را يدك مي كشد و گروهي از سران جبهه مشاركت حضور داشتند. در اين جشن 10 نشان افتخار تحت عنوان «نشان افتخار ملي ...» در زمينه هاي مختلف ادبي و هنري و اجتماعي و... به افرا مختلف داده شد. من نفهميدم يك نشريه از كجا صاحب صلاحيت دادن «نشان ملي» در هر زمينه يي كه مي خواهد باشد، شده است؟ اگر چه رژيم آخوندي كه رئيس جمهورش معجزه هزاره سوم است و روش «سقراطي» با منتقدان بكار مي گيرد و همه كارهايش تاريخي و حماسي است، و اگر در جايي مثل دانشگاه نيويورك، با تحقير از سوي مسئول دانشگاه هم رو به رو شد، سخنرانيش مهم تر از «فتح فاو» مي شود، و گزارش سرويسهاي امنيتي آمريكا مبني بر اينكه رژيم ماستها را كيسه كرده و ديگر از دو سه سال پيش تلاش براي توليد بمب اتمي را متوقف كرده است، بزرگترين پيروزي صد سال اخير براي مردم ايران از سوي او ارزيابي مي شود، هيچ چيز سر جاي خودش نيست و معني همه چيز بهم ريخته است، ولي به هر حال آن گونه كه در اغلب كشورهاي جهان - اعم از اين كه رژيم آن ديكتاتوري باشد يا دموكراتيك-، تاكنون ديده شده است، نشان ملي را بالاترين مقام سياسي كشور اعطاء مي كند نه يك مجله. در اين جلسه گرداننده مجلس كه هنرپيشه سينما، فاطمه معتمد آريا بود، از خاتمي خواست فالي از ديوان حافظ بگيرد و ضمن گفتگو از او پرسيد كه كه اولين باري كه [ديوان] حافظ را به دست گرفت، كي بوده است و خاتمي ضمن پاسخ به اين سوال گفت كه«حافظ را آيينه ي تمام نماي فاخر جان بلند ايراني مي دانم». اين كه حافظ آينه بود يا نبود فاخر بود يا نبود، جان ايراني بلند است يا كوتاه، هرچه كه باشد، هيچ نسبت و قوم خويشي با خاتمي كه موقع ثبت نام درانتخابات رياست جمهوري در سال 80 موقع خواندن بيتي از حافظ در آن دست برده و آنرا شرعا«مأكول» كرد(*) و كلا با ‌آخوند جماعت و متشرعان و شيخان مترجع خونريزي كه «جان ايراني» در طول سده ها و به ويژه اين سي سال گذشته زخمهاي التيام ناپذير از آن ديده است ندارند. حافظ انزجار خود را بارها از نياكان اين طايفه كه اكنون در ايران بر سرنوشت مردم چنگ انداخته اند، بيان كرده است(1). همچنان كه شاعر بزرگ ما، شاملو نيز، ازجمله در شعر «در اين بست» كه مثل غزلهاي حافظ بر دل ايرانيان نشسته و گويي فرياد روح آزرده و جان سوخته و زخم خورده آنان از درنده خويي آخوندي است، انزجار خود را از اينان بيان كرده است. آخوندهاي ايراني ستيز كه در ايران مستقرند، روح و جانشان به جاي ديگر و دنياي ديگري در گذشته هاي دور بند است كه ربطي به ايران و ايراني ندارد. اينان در صحراي كربلا و كوفه و شام و گودال «غدير خُم» در اطراف مكه سير و سياحت مي كنند و در پشكل بز و شتر قبيله قريش رايحه بهشتي مي يابند. واقعا براي امثال جنتي و خزعلي و مصباح يزدي و خامنه اي و اژه اي و... و بي عمامه هايي مثل سعيد مرتصوي و كاظم انبارلويي سر دبير رسالت و ميرحسين موسوي خائن كه مي گفت تا يك آجر براي خانه يي سالم مانده باشد به جنگ ادامه مي دهيم، حبيت الله عسگراولادي مسلمان كه زماني (در پست وزيربازرگاني)، فقيه الوزار لقب داشت و در سخنراني قبل از خطبه نماز جمعه روضه مي خواند و«ذكر مصيبت» مي كرد تا از مردم اشك بگيرد،، ايران و ايراني چه معني دارد؟ اصلاح طلبان ستايشگر خميني، همگي در آغاز چيزي كم از جنتي ، مصباح يزدي و سعيد مرتضوي نداشتند. شكست

در جنگ و جام زهر نوشيدن خميني، دماغ اين خط اماميهاي ديروز را به خاك ماليد و بعد از مرگ خميني كه جناح «فقه سنتي»(اصولگرايان كنوني) كه ولي فقيه را در اردوي خود داشت، شروع به كنار زدن آنها از صحنه كرد، اينان مزوّرانه تظاهر به مردم گرايي كردند و تلاش كردند با كسب حمايت مردم، خلاء ناشي از دست دادن حمايت خميني را جبران كنند.
حافظ به گذشته قبل از اسلام ايران و به اساطير ايراني هم با عشق و احترام مي نگريست ( نمونه يي از آن در پايان اين مطلب آورده مي شود)، دوراني كه خميني آنرا دوران «مجوس»مي دانست و از «شكست مجوس از اسلام» (2) خرسند بود. به قول محمد قائد روزنامه نگار قديمي در ايران، اثري از دوران قبل از اسلام در متون درس تاريخ از دبيرستان تا دوره «فوق پرفسوري»، ديده نمي شود و گويي اين مردم بعد از افتادن تيسفون به دست قبايل صحرانشين عربستان، يكباره با هويتي ديگر از زير بته بيرون آمدند. در جشن «شبه چله» خانم معتمد آريا تملق گويي و ستايش بسيار از خاتمي كرد. به نظر مي رسد كه فرصت طلبي و ارادت به خاتمي، در بعضي اهل هنر، هر نوع ارتباط عاطفي با مردمي را كه هم چنان تحت ستم و سركوب اين رژيم هستند كه خاتمي هم از كارگزاران بلند پايه آن است، سوزانده و از بين برده است. فاطمه معتمد آريا از جمله گفت: «آقاي خاتمي با حضورشان در اين مراسم روي همه هنرمندان را كم كردند و اين استقبال و اشتياقي كه تك‌تك حاضران اين مراسم براي ديدن ايشان داشتند وصف ‌ناشدني است». انشاء الله و تعالي جشن«شب چله» سال آينده مجله چلچراغ هم با حضور جناب سيد محمد خاتمي برگزار شود و ايشان بعد از تفألي از حافط، يك اجرايي هم از آهنگ«تيرم تيرم آخ جون» بكند و چرخي روي صحنه بزند تا هم در هنر نمايي روي «مكس» و همه هنرمندان شركت كننده در فيلم كمدي موزيكال پر طنز و بسيار تماشايي «مكس» را كم بكند و هم شعله اشتياق ديدار و درك«حضور» حضرتشان، به فراسوي مرازهاي «ميهن اسلامي» گسترده شود و دل خرد كلان و پير و جوان از افغان و قزاق و مغول و تاجيك و قرقيز و ازبك گرفته تا مردمان بلاد آمريك و آفريك را در بر بگيرد.

توضيحات:
 :-1
چند بيتي از حافظ، شاعر بزرگ ما ايرانيان:
بيا ساقي آن مي كه حال آورد/ كرامت فزايد كمال آورد
بمن ده كه بس بي دل افتاده ام/ وزين هردو بي حاصل افتاده ام
بيا ساقي آن مي كه عكسش زجام/ به كيخسرو و جم فرستد پيام
بده تا بگويم به آواز ني/ كه جمشيد كي بود و كاووس كي
بده ساقي آن مي كزو جام جم/ زند لاف بينايي اندر عدم
بمن ده كه گردم به تاييد جام/ چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سير اين دير ديرينه زن/ صلائي به شاهان پيشينه زن
همان منزلست اين جهان خراب/ كه ديدست ايوان افراسياب
كجا راي پيران لشكركشش/ كجا شيده آن ترك خنجر كشش
نه تنها شد ايوان و قصرش بباد/ كه كس دخمه اش نيز نارد بياد
همان مرحله ست اين بيابان دور/ كه گم شد درو لشكر سلم و تور
بده ساقي آن مي كه عكسش زجام/ به كيخسرو و جم فرستاد پيام
من آنم كه چون جام گيرم به دست/ ببينم در آن آيينه هر چه هست
به مستي دم پادشايي زنم/ دم خسروي در گدايي زنم
به مستي توان درّ اسرار سفت/ كه در بيخودي راز نتوان نهفت
كه حافط چو مستانه سازد سرود/ زچرخش دهد زهره آواز رود
مغني كجايي به گلبانگ رود/ بياد آور آن خسرواني سرود
كه تا وجد را كار سازي كنم/ به رقص آيم و خرقه بازي كنم
مغني نواي طرب ساز كن/ به قول و غزل قصه آغاز كن
كه بار غمم برزمين دوخت پاي/ به ضرب اصولم بر آور زجاي
مغني نوائي به گلبانگ رود/ بگوي و بزن خسرواني سرود
روان بزرگان زخود شاد كن/ ز پرويز و از باربَد ياد كن

http://www.taravat.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=1624&Itemid=9
2- خميني در آبان ماه 1359،در آستانه ماه محرم در ديدار با گروهي از وعاظ، گفت «... امروز طرحهايي كه اينها مي خواهند پياده كنند، از آنوقت[قبل از انقلاب] شديد تر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مي بينيد كه 4 نفر[يا] 10 نفر روحاني كه باكمال صداقت دارد خدمت مي كند به اين انقلاب، از هر گوشش صدا مي شود كه “حكومت آخوندي“... در آنوقتها يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده. چطور شد اينها درزمان رضا خان، يك محفلي جمع شدند و براي شكست ايران از اسلام گريه كردند. اگر گريه اشكال داشت چطور اينها گريه كردند. اينها مي خواستند مجوس را و اين ملت ومليتي كه خودشان در نظر داشتند احيا كنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گريه شد، براي اين كه مجوس از
اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغز بعضيها هست...»(كيهان 15 آبان 59
*
 آن بيت حافط که خاتمی در آن دستکاری کرد اين است« عشق در دانه است و من غواص و دريا ميكده/ سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم»، خاتمي كه جانش
در معيارهاي زنگ زده و تارعنكبوت بسته آخوندي كه طبعا به هيچوجه فاخر نمي تواند باشد قالب گرفته شده، موقع خواندن آن بيت ميكده را تبديل به بيكران كرد، در حالي كه شاعر بزرگي مثل حافظ هيچوقت ممكن نبود دچار چنان تنگنايي در شعر بشود كه چنين چرندي بگويد. چون همانطور كه ملاحظه مي شود، عشق با دردانه، من (كه ضمير است كه جاي اسم نشسته) با غواص، و ميكده با دريا مقايسه شده، نه اين كه بجاي مقايسه چيزي با چيزي كه با اسم مشخص مي شود، براي يكي صفتي شده باشد كه در اين بيت بي معني است و استعاره و زييايي را كه در شعر هست به بكلي از بين مي برد. چون دريا بي كران هست و در بيكراني در يا، استعاره يي نيست. عشق را كه نمي شود با غواصي در درياي واقعي جغرافيايي يافت. تنها «از كرامات شيخ ما ست عجب، مشت را باز كرد و گفت وجب». در حالي كه خافظ در اين شعر ميكده مورد نظرش را با دريا مقايسه كرده كه بيكرانگي آن و خطر كردن براي فرو رفتن در آن و دشواري يافتن آن در دانه يي كه مورد نظر ش است، آن عشقي را كه چون در دانه يي ناياب است، نشان بدهد. در چاپهاي مختلف ديوان حافظ به كوشش افراد مختلف، از جمله قاسم عني و «سايه»، دريا در برابر ميكده قرار گرفته است و «تصحيح» شعر حافظ با «لحاظ كردن» و رعايت احوط شرعي، ابتكار منحصر به فرد شخص سيد محمد خاتمي، رئيس جمهور سابق جمهوري اسلامي و «رئيس موسسه بين المللي گفتگوي تمدنها»ست.

پ – 27 دسامبر 2007 – 6 دي 1386

vendredi, décembre 21, 2007


ايرج شكري
محبوبيت يك كافر بي حجاب در ام القراي اسلام

شبكه 2 تلويزيون رژيم، از يك سال پيش اقدام به پخش يك سريال تلويزيوني توليد كشور كره جنوبي كرده بود كه با پخش آخرين قسمت آن، چندي پيش به پايان رسيد. اين سريال تلويزيوني چنان براي بينندگان جذاب بود كه صداو سيماي جمهوري اسلامي كه مديرعامل آن پاسدار ضرغامي است، براي جلب نظر و توجه بيشتر مردم به سيماي دل آزار جمهوري اسلامي، گروهي را براي تهيه مستندي در مورد بازيگران و عوامل توليد اين فيلم به كره جنوبي فرستاد. اين امر، از سوي سايت سپهر كه حامي احمدي نژاد هست مورد انتقاد قرار گرفت(1) نويسنده نقد، اين ايراد را به كار ضرغامي وارد كرده است كه وي توجه ندارد كه شخصيت داستان اين سريال(يانگوم)، با شخصت خود ( لي يونگ آئي)، يكي نيست و از جمله اين كه او يك «مدل» بوده است. سايت سپهر، همچنين دفاع ضرغامي از پخش اين سريال تلويزيوني را كه گفته بود:« اين مجموعه به دليل ساختار مناسب و آموزش‌های مختلفی كه دارد مخاطبان زيادی را به سوی خود جذب كرده است» مورد انتقاد قرار داده و ياد آور شده است:« اما آيا آقای ضرغامی به اين موضوع توجه دارند که چه بلايی برسر فرهنگ ما می‏آيد ؟». منتقد سپس روضه خواني كرده كه: « تصوير رنگارنگ و متنوع يانگوم كه اين روزها دراكثرمجلات و نشريه‌ها‌ و سايت‌ها‌ و... جلوه گری می‌كند، تنها تصويری است از شخصی كه نقش فداكاريها و مشقتها و استقامت‌ها‌ی خانم يانگوم را بازی نموده است. اما تصوير واقعی يانگوم در جامعه ما، تصوير خون دل خوردن مادران داغديده ای است كه در راه اعتلای وطن و شكوهمندی ايران عزيز، صبر و مشقت و استقامت را در پيش گرفته اند، زخم زبانها شنيده اند و دشمنی‌ها‌ ديده اند. تصوير يانگوم ما، تصوير همسر شهيد برونسی است (خواندن كتاب خاكهای نرم كوشك تاليف سعيد عاكف را به همه عزيزان مؤكداً توصيه می‌نمايم ) كه با كمترين امكانات زندگی، عاشقانه در كنار همسر خويش هزاران درد و مصيبت و رنج و زخم زبانها را برخويش هموار نمود و از مشكلات خم به ابرو نياورد و فرزندانش را به تنهايی بزرگ و تحويل اجتماع داد». در آن دفاع و در اين انتقاد و اشك افشاني، حقايقي خود را نشان مي دهند. يكي اين كه در دفاع ضرغامي اذعان به اين حقيقت نهفته است كه به رغم تفاوت فرهنگي بسياري بين مردم كره جنوبي، در آن سر دنيا كه حدود نيمي از جمعيت آن مسيحي(13 درصد كاتوليك 36 درصد پروتستان) و نزديك به نيمي ديگر بودايي هستند(كشوري كه گوشت سگ هم در آنجا خورده مي شود)، و در داستاني كه زمان آن به پانصد سال قبل بر مي گردد، مي شود« آموزشهاي مختلف» براي امت مسلمان و خداجوي ولايت مدار يافت و بر خلاف تافته جدا بافته بودن «مسلمين» از پيروان ساير اديان و برتري اسلام بر همه مكاتب و فرهنگها، در فرهنگهاي ديگر و در سرگذشت مردمان سرزمين دور دستي مثل كره هم، درسها و آموزشهايي ارزنده يا در خور توجه مي توان يافت. در واقع بخشي از جذابيت داستانهايي از اين قبيل براي مردم به خاطر آن است كه بينندگان در آن تصوير انساني چون خودشان را مي بينند كه در شرايط دشواري قرار دارد كه بايد با آن دست و پنجه نرم كرده و از آن عبور كند. بينندگاني كه خود زير آوار مشكلاتي كه تحت حكمراني جبارانه روحانيت شيعه و اجراي احكام اسلام ناب محمدي برسرشان فرو ريخته در حال دست و پا زدن هستند و حرمت انساني و حقوق و آزادي هاي فردي آنان توسط رژيم به طور مستمر زيرپا گذاشته مي شود. داستانهايي از اين دست كه شخصيت آن در برابر مشكلات مي ايستد، به آن «خويشتن تنهاي درمانده در مشكلات» بينندگان، تسلي خاطر و شايد نوعي آرامش و اعتماد به نفس مي دهد. حقيقت ديگر اين كه، آن ارزشهايي كه روضه خوان سايت سپهر براي آن اشك افشاني كرده، اولا قلابي است چون براي سربلندي ايران نبود، براي فتح قدس از كربلا بود و برافراشتن پرچم اسلام اينجا و آنجا، ثانيا چون قلابي بود، ارزشهايي مورد تاييد در جامعه نبوده است والا چرا بايد همسر قلان شهيد،«زخم زبانها» تحمل مي كرد، زخم زبان از كي؟ از «امت شهيد پرور»؟. هم در زمان شاه و هم در زمان خميني پليد، خانواده هاي شهداي مبارز كه در راه سربلندي ايران و آزادي مردم ايران در مبارزه با ديكتاتوري و ارتجاع جانباختند، مورد احترام مردم بوده اند هم چنان كه خانوادهاي زندانيان سياسي. اما خميني دهها هزار ايراني را با سو استفاده از احساسات مذهبي آنان، تبديل به هيزم «تنور» جنگي كرد كه نه فقط براي گسترش دامنه«ولايت» خود از كربلا تا قدس مي خواست، بلكه ادعاههاي عالمگيري ايدئوژيك و قرار گرفتن در جايگاه رسول الله را داشت كه به خوبي در پيام به زائران حج در سال 66 منعكس است. او همراه با ادامه جنگ باعراق، به كشتار آزاديخواهان و سركوبي مردم ايران پرادخت. به خاطر همين، به جز مدت كوتاهي تا آزادي خرمشهر، ديگر كشته شدن در آن جنگ 8 ساله براي فتح قدس از راه كربلا، براي جامعه ايران ارزش نبود.«سوي ديار عاشقان به كربلا مي رويم»، و شعارهايي از اين دست كه در نوحه هاي «برادر آهنگران» براي تهيج بسيجيان (كه شمار بسياري از آنان دانش آموزان دوره راهنمايي تحصيلي بودند و به فتواي خميني از 14 سال به بالا براي رفتن به جبهه نياز به اجازه ولادين خود نداشتند) خوانده مي شد، موضوع و هدفي نبود كه مردم ايران آن همه هزينه سنگين انساني و اقتصادي براي آن بپردازند. فيلم «آژانس شيشه يي» ابراهيم حاتمي كيا، به خوبي هم به مساله آن «زخم زبان» مورد نظر نويسنده سايت سپهر پرداخته است و هم تلخي سرنوشت قربانيان و غارت شدگان آن جنگ(كه عباس كشاوز خراساني، بسيجي زمان جنگ در آن فيلم نمونه يي از آن است) انسانهاي ساده يي كه با اعتماد به خميني همه چيز خود را در راه آن جنگ گذاشتند، اما بعد از پايان جنك از سوي همين رژيم مورد بي اعتنايي قرار گرفتند. اين بي اعتنايي تا آنجا بود كه چندي بعد از جنگ بسيجيان نگونبختي كه در جنگ فلج شده بودند، براي گرفتن يك صندلي چرخدار از بيناد مربوطه، به اين در و آن در مي زدند و تحقير مي شدند كه نمونه هايي از شكايتهاي آنان آن زمان در مطبوعات منعكس شد.
بيست سال پيش هم يك سريال ژاپني به اسم «سالهاي دور از خانه»، كه قهرمان اصلي داستان آن زني به نام «اوشين» بود محبوبيت بسيار در ايران يافت. محبوبيت شخصيت اين سريال ژاپني چنان بود كه در آن زمان وقتي راديو رژيم به مناسبت روز تولد فاطمه دختر پيامبر اسلام ( رژيم نزديك سي سال است مي خواهد آن را به عنوان روز زن به جامعه ايران تحميل كند اما موفق نشده است) دست به تهيه گزارشي زد كه در آن گزارشگر با ياد آوري سالگرد زاد روز فاطمه، نظر سوال شوندگان را( كه خانمها بوند) در مورد الگوي يك زن نمونه براي زنان در جمهوري اسلامي سوال مي كرد، با پاسخي مشكل آفرين از سوي خانمي روبه روشد. طبعا اكثرا سوال شوندگان با توجه به فضايي كه در آن قرار داشتند، پاسخ دلخواه پرسشگر را مي دادند و فاطمه را الگوي نمونه ذكر مي كردند، اما يكي از بين پرسش شوندگان پاسخ ديگري داده بود و گفته بود كه تصور نمي كند فاطمه الگوي مناسبي براي زن در دنياي كنوني و شرايط امروزي باشد و او «اوشين» شخصيت سريال ژاپني را الگوي مناسبي به براي زنان يافته بود. اين پاسخ هم در بين نظرات ستايش آميز از دختر رسول الله از راديو پخش شد. حالا يا اشتباه شده بود و از دشتشان در رفته بود، يا مسئول و پخش كننده با قصد بر انگيختن حزب اللهي ها عليه بد حجابها كه نمي توانستند در شمار ستايشگران فاطمه باشند، آن را پخش كرده بود. اين امر چنان خشم خميني مرتجع خونريز را بر انگيخت كه به مديرعامل تلويزيون دستور داد كه مساله رسيدگي شود و اگر قصد توهين در كار بوده باشد مسئول برنامه محكوم به اعدام است و ساير دست اندر كاران برنامه نيز بايد تعزير شوند(2)
يك عامل ديگر براي جذابيت اين نوع سريالها شايد رنگهاي متنوع در پوشش زنان و در فضاي فيلم است كه تصويري متفاوت ازندگي در زير سقفي از«حجرالاسود» كه رژيم منحوس آخوندي به روي جامعه ايران زده، به بيننده مي دهد. صحنه هاي فيلمها و سريالهايي كه در ايران ساخته مي شود، لبريز است از فضاي دلتنگ كننده زنندگي در كشور «اسلامي»، تيره و سياه. صحنه هايي كه به خاطر انقياد و الزام هنر پيشگان زن به رعايت معيارهاي آخوندي، حتي با روال زندگي عادي در همان كشور نمي خواند. به عنوان مثال، دليلي ندارد كه زنان و دختران در خانه هم باحجاب و مانتو اسلامي همانگونه كه در خيابان ديده مي شوند، ظاهر شوند. اما چون فيلمها را «نامحرمان» هم نگاه مي كنند، اينطور است و اين احساس اختناق را تشديد مي كند.
بيست سال پيش ناصر تقوايي كارگردان سينما در مصاحبه يي كه در مجله ماهنامه فيلم شماره 60(بهمن 1366) درج شد، در مورد مشكلاتي كه از سوي سانسورچيان رژيم براي ساختن فيلم ناخدا خورشيد كه به گفته تقوايي با برداشتي از كتاب داشتن و نداشتن اثر همينگوي ساخته شده بود، ايجاد شده بود، با اشاره به مشكلاتش در ساختن يك سريال تلويزيوني كه 5 سا ل روي آن كار كرده بود گفت:« بقدري سر آن قضيه لطمه ديده بودم كه به مقدار زيادي از اين كار خسته و بري بودم. مي دانيد آن كار پنج سال وقت مرا گرفت. ميرزا براي من يك مجموعه تلويزيوني نبود، يك فيلم بيست ويك ساعته بود. فكر كردم به نتيجه اش خواهد ارزيد كه آدم پنج – شش سال از عمرش را بگذارد. پس از آن كار نمي خواستم با سازمانهاي دولتي و يا تهيه كننده هاي اسم و رسم دار كار كنم». از او سوال شد،« در فيلم، شخصيت زن خيلي كم رنگ تر از كتاب است، تا جايي كه گاهي زائد به نظر مي رسد»، تقوايي جواب داد« مساله زن، چند مشكل دارد. زندگي ما در دوره يي گذشت كه متاسفانه امروز نمي توانيم بازگويش كنيم. به دلايل خيلي ساده. آن موقع فكر مي كرديم كه اگر دوران پهلوي سرآيد، چه موضوعهايي براي گفتن هست، ولي امروزه محدويتهاي بسيار ساده اي باعث شده كه نشود سراغ بسياري از مسائل اساسي آن دوران رفت. همين مشكلي كه در باره مساله شخصيت زن وجوددارد، باعث شده كه اصلا نشود دوران پهلوي را ساخت. شما روابط يك زن و شوهر، يك خواهر و برادر را به راحتي در خيابان و يا خانه نمي توانيد نشان بدهيد چه رسد به روابط سببي و نسبي ديگر...»
بهرام بيضايي كارگردان بلند آوازه تاثر و سينما كه فيلمايش با سانسور و ممنوعيت رو به رو بوده اند 12 سال پيش در مصاحبه يي در مورد مشكلاتش با وزارت ارشاد اسلامي در مورد گرفتن مجوز براي فيلمنامه هايش از بي جواب گذاشتن درخواست به مدت طولاني و موارد معتدد مميزي و اصلاح در فيلمهايش سخن گفته بود و اين كه در مورد يك فيلمنامه او به نام اشغال، آن بي پدر و مادرهاي تصميم گيردنده در آن تاريكخانه اشباح وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي نام دارد، گفته بودند كه ساختن آن هيچ اشكالي ندارد« فقط يك كار كوچك بكنيد، نقش زن مركزي فيلم را بكنيد مرد» . به قول بهرام بيضايي اين يعني نوشتن يك فيلمنامه ديگر، يعني «نه». فيلمهاي بسياري بعد از ساخته شدن اجازه اكران در سينماها را نيافته اند و برخي حتي اجازه تكثير ويدئويي را نيافته اند و برخي فيلمهايي كه از سانسور وزارت ارشاد گذشته اند، دوباره در پخش از سيماي منحوس جمهوري اسلامي سانسور شده اند. روشن است كه در چنين شرايطي توليد فيلم و سريال تلويزيوني اگر بخواهد بيان كننده مساله يي به شكلي باشد كه خوشايند ذائقه فرهنگي مردم باشد، با مشكل آفريني بسيار از سوي وزرارت اختناق و سانسور روبه رو خواهد بود. اما فيلمها و سريالهاي خارجي چون در فضاي فرهنگي ديگري توليد شده اند كه تحت كنترل رژيم نيست، به رغم سانسورهايي هم كه روي آنها صورت مي گيرد، به هرحال چيزي از فضا و محيط طبيعي خودشان كه رنگ اسلامي در آن نيست، در خود دارد و هيمين يك امكان گريز به دنيا و فضاي ديگري به تماشاگران چه در خانه در برابر تلويزيون و چه در سينما را مي دهد كه مي تواند از عوامل جذب بينندگان باشد. تصادفي نيست كه دو سريال تلويزيوني خارجي كه مورد استقبال مردم قرار گرفته است، داراي داستاني بوده كه شخصيت مركزي و اصلي آن زن بوده است.
اكنون كه نزديك به سي سال از حيات ننگين و بيدادگرانه و پر از كشتار و خشونت و اختناق، حكمراني مجريان احكام دين محمدي در ايران مي گذارد ،به رغم زن ستيزي و سانسوري كه رژيم اعمال مي كند، هم زنان در پافشاري بر رفع تبعيض افزوده اند- كه دستگيريهاي شماري از فعالان جوان حقوق زنان گواه آن است-، هم سينماگران ايران به رغم همه دشورايها، در اين سالها، كارهاي ارزنده يي ارائه كرده اند كه در آن بر احترام به انسانها و احترام به زنان و حقوق برابر آنان با مردان( از جمله در فيلم ارزشمند كافه ترانزيت ساخته كامبوزيا پرتوي)، نقد شرايط موجود و نابرابريها، نقد عملكرد رژيم و به تفكر واداشتن مخاطبان در مورد زشتي و خشونت موجود در روابطشان با يك ديگر، تاكيد شده است كه از جمله در كارهاي ارزشمند بهمن فرمان آرا، به ويژه فيلم خانه روي آب مي توان ديد.اين دستاوردها كه همه محصول انديشه و تفكر ايراني است البته در پيوند با و رابطه زنده هنرمندان سينمانگر با جامعه پوياي ايران كه به نوبه خود رژيم را وادار به عقب نشينهايي كرده است، توانسته پديدار شود. روزي كه اين رژيم منحوس برچيده شود و اين رژيم مذهبي كه سنگين ترين زنجير و بزرگترين سد در راه پيشرفت و ترقي جامعه ايران بوده از سرا راه برداشته شود، سينماي ايران باكارگردانان توانا و متفكر خود حرفهاي زيادي براي گفتن خواهد داشت كه چه بسا بيش از سريال كره يي جواهري در قصر، در فراسوي مرزهاي ايران بينندگان بسياري را به سوي خود جلب كند و به تحصين وادارد.
توضيحات

é- بنا بر احكام دين محمدي مراد از اهل كتاب يهوديان و مسيحيان هستند. مجوس (زرتشتيان‌) نيز در همين گروه قرار مي گيرند. ديگر كفار از اهل كتاب شمرده نمي‌شوند. بنا بر احكام دين محمد«پيامبر مهرباني»، واجب است ‌مسلمانان با اهل كتاب بجنگند تا اينكه اهل كتاب يكي از دو راه را بپذيرند: يا اسلام اختيار كنند يا با پرداخت جزيه ذليلانه مشمول شرايط اهل ذمه شوند. بنا بر آنچه در كتاب دو قرن سكوت دكتر زرين كوب از رفتار سپاهيان اشغالگر اسلام با ايرانيان آمده است،« در آغاز فتح اسلام، بر پيشاني آنان داغ مي نهادند و بر اسب نشستن نيز براي آنها ممنوع بود[...] و هم نمي توانستند بناهايي برتر از بناهاي مسلمين بسازند. در پرداخت جزيه نيز در حق آنها تحقير بسيار مي رفت[...] عامل كه براي گرفتن جزيه مأمور بود خود مي نشست و ذمّي را كه براي پرداخت جزيه آمده بود در پيش روي خويش برپا مي داشت. [...] وقتي براي اداي جزيه او را پيش مي خواندند، عامل او را قفايي[پس گردني] سخت مي زد و مي گفت جزيه بده اي كافر! و ذمّي بيچاره [ايراني زردشتي] ناچار بود دست به جيب برد و جزيهً خويش را بر آورد و بر كف دست نهد و با نهايت شكستگي و خاكساري بپردازد [...]غالبا بعد از آن كه اين جزيه ادا مي شد، ُمهري از سرب به جاي رسيد جزيه بدان ذمّي مي داند كه «برائت» نام داشت و آن را به گردن مي آويخت تا از مطالبه مجدّد مصون بماند. عامّهً مسلمانان حق داشتند در اين مجلس حاضر شوند و اين زبوني و حقارت ذمّي ها را كه نشانه قدرت و پيروزي آيين مسلمانان بود تماشا كنند(دوقرن سكوت چاپ نهم 1378 انتشارات سخن. صفحه314 و 315 به نقل از معالم القربه و كتاب الخراج)
بنا بر احكام اسلام اگر اهل كتاب به شرايط ذمه ملتزم شدند، جان و مال و ناموسشان محفوظ خواهد بود. ميزان جزيه توسط ولي امرتعيين ميشود و شرايط ذمه نيز مطابق صلاحديد او خواهد بود.
غير مسلمانان اعم از اينكه اهل كتابي باشند كه حاضر به قبول شرايط ذمه نشده باشند و ديگر كفار و مشركين‌، كافرحربي محسوب مي‌شوند واجب است اسلام بر ايشان عرضه شود، اگر اسلام را پذيرفتند كه هيچ‌، و گرنه واجب است باايشان جهاد شود. جنگ با ايشان تا زماني كه اسلام بياورند يا كشته شوند ادامه خواهد داشت‌. زنان و كودكان‌ايشان استرقاق مي‌شوند ( به اسارت در مي آيند و كنيز و بنده مي شوند) و تمامي اموال و اراضيشان به عنوان غنيمت به مسلمانان مي‌رسد.

1- متن انتقاد سايت سپهر نيوز در نشاني زير:
http://www.sepehrnews.ir/?p,10060
2- متن نامه خميني به مدير عامل «صدا و سيماي جمهوري اسلامي در رونامه اطلاعات 10 بهمن 1367 درج شد كه به اين شرح بود:« با كمال تاسف و تاثر روز گذشته(شنبه 8 بهمن) از صداي جمهوري اسلامي مطلبي در مورد الگوي زن پخش گرديده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردي كه اين مطلب را پخش كرده است تعزير و اخراج مي گردد و دست اندركاران آن تغزير خواهند شد. در صورتي كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است، بلاشك فرد توهين كننده محكوم به به اعدام است. اكر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسئولين بالاي صدا وسيما خواهد شد».
پ- 21 دسامبر2007 – 30 آذر 1386

samedi, décembre 15, 2007

انقلاب بدون خونريزی، كشتار برای انحصار قدرت

ايرج شكري


انقلاب بدون خونريزی، كشتار برای انحصار قدرت


سالگرد روزهايي كه مربوط به رويدادي از سركوبگري رژيم پهلوي عليه مردم است، فرصتي است براي دست اندركاران و مهره هاي رژيم براي بالاي منبر رفتن و داد سخن دادن از بيداد رژيم ساقط شده و نمايش وقاحت در ستايش از خميني و «انقلاب اسلامي» و تبليغ براي اسلام. اين كار از طرف كارگزاران رژيم چنان با تحريف حقابق گذشته و حال، در بزرگ نمايي نقش اسلامگرايان و مردم دوست و طرافدار آزادي نماياندن خميني صورت مي گيرد كه گويي نه كسي از شاهدان دوران رژيم گذشته زنده است و نه اين كه مردمي كه همه جور نامردمي و درنده خويي از رژيم ديده اند و مي بينند عقل و شعور و حس و درك دارند. روز دانشجو فرصتي بود براي بالاي منبر رفتن عناصري از رژيم ولايت فقيه، در نكوهش ديكتاتوري و تجليل از دانشجويان و خلاصه نمايشي بود از «گرگ در پوستين شبان» كه برخي از دست اندركاران رژيم سركوبگر آخوندي، در آن نقش آفريني كردند. يكي از اين نقش آفرينيها، توسط سيد محمد خاتمي، از عناصر برجسته نظام ولايت فقيه، روز 20 آذر در دانشگاه تهران صورت گرفت(*). او در اين سخنان احكامي صادر فرمود كه با تجربه نزديك به سي سال گذشته مردم از حكمراني آيت الله ها در ايران- كه براي ديني كردن و جاري شدن احكام «حيات بخش اسلام و قرآن» و پيروي از «سيره نبوي» هيچ مزاحم و منتقدي سر راه خود باقي نگذاشتند، و با دست باز به كشتار مرتد و منافق و محارب پرداختند-، همخواني ندارد. شالارتانيزم را كه روش اوست، با توجه به نكاتي از سخنان او به روشني مي توان ديد. وي در اين سخنان مدعي شد كه «جامعه ما به لحاظ هويت تاريخي يك هويت ديني دارد»، و افزود: «اگر بخواهيم به آزادي و پيشرفت برسيم اين حركت بايستي يا همسو با دين باشد يا نسبتي با دين داشته باشد والا اين دو يعني آزادي و پيشرفت، يا پديد نمي‌آيد و يا دوام پيدا نمي‌كند». خاتمي مدعي شد كه اين نظر او « يك حرف علمي و كاملا مستدل است». اين ادعاي علمي و مستدل او، وقتي با حاصل عملكرد رژيم كه مردم – بويژه جوانان- هر روز دارند با گوشت و پوست خود لمس مي كنند، محك مي خورد، «سيد خندان»، در عين شارلاتنيزم، موجودي رقت انگيز و قابل ترحم و خنده داري جلوه گر مي شود كه متوجه مسخرگي حرفهايي كه مي زند نيست. خاتمي در همان سخنان اضافه كرد:« در اين ميان اين مهم است كه كدام دين بايد همسوي حركت به سمت آزادي و پيشرفت قرار گيرد؛ سنت پرستان مخالف تحول هستند و به جاي خدا عادت‌هاي ذهني و به ارث رسيده خود را مي‌پرستند و از آنجا كه واپس‌گرا هستند در نتيجه اين بينش نه تنها كمكي به جنبش اجتماعي نمي‌كند بلكه مانع هر جنبش تحول خواه و ترقي خواهي است. دين ستيزان چون با هويت ملي و تاريخي و فرهنگي مردم آشنا نيستند از برقراري رابطه با جامعه ناتوانند و هيچ جنبشي بدون ارتباط با متن جامعه به سامان نمي‌رسد». رئيس جمهور سابق و مطيع امر ولي فقيه افزود:« يكي از شگفتي‌هاي موجود اين است كه سنت پرستان و دين ستيزان در يك نقطه مشترك هستند و آن نقطه مشترك اين است كه معتقدند دين و آزادي با هم سازگار نيستند». ملاحظه مي شود كه خاتمي در عين این كه خودش در يك مشكل لاينحل با همريشان خود گير كرده است و آن «سنت پرستاني هستند كه مخالف تحولند و واپسگرا» هستند، و خودش سوال «كدام دين» را مطرح كرده است، اما جبهه مقابل را دين ستيز معرفي مي كند. (بماند كه ديني كه او از آن صحبت مي كند، شيعه اثني عشري توليد و باز توليد شده در حوزه است كه احكام خود را به جامعه ايران تحميل كرده است و ساير اديان و مذاهب توسط  مذهب رسمي مورد تعرض قرار گرفته و پيروان آنها از جمله سنيان، مورد تبعيض و فشار از سوي رژيم هستند ). شارلاتانيزم يعني همين. چرا كه تاكيد نيروهاي ترقيخواه و دموكرات بر جدايي دين از دولت نه تنها ضديت با دين و دين ستيزي نيست، بلكه هم راهي است براي خلاص كردن دين از مخمصه مورد محك قرار گرفتن روزانه با خوب و بد سياستهايي كه براي حل مسائل عديده و دشوار يك جامعه 70 ميليوني مثل ايران بايد بكار گرفته شود، و هم خلاص كردن مردم از آزار و اذيت و دست اندازي به زندگي خصوصي آنان به اسم دين است. تا آمران به معروف و ناهيان از منكر، مثل آن چه در همدان در مورد پزشك جوان زهرا بني يعقوب اتفاق افتاد، مبادرت به دستگيري و قتل شهروندان نكنند و رئيس پليس زنان را تهديد نكند كه چكمه پوشيدن «تبرج»(خود نمايي) و از موارد بد لباسي زمستاني است و زناني كه چكمه بپوشند، خلاف كار شمرده مي شوند و باز داشت و جريمه و ارشاد خواهند شد.
خاتمي در واقع با اين حرفهاي «علمي و مستدل»، همان روشي را تلاش دارد دنبال كند كه خميني حدود سي سال پيش، براي سوء استفاده از احساسات مذهبي توده هاي نا آگاه و محروم به كار بست. اما وضع خاتمي در اين كار از آن جهت آشكارا رقت انگيز و مضحك است كه نه تنها او در موضع «امام امت» در اوائل استقرار رژيم ملاها در ايران نيست، بلكه جامعه ايران در لايه هاي مختلف اجتماعي در اين نزديك سي سال خيلي تحول يافته است. در آن روزها اگر «امام» كه در بالاترين مرتبه از «علم و فضل» ديني قرار داشت مي گفت،« آنها كه اقتصاد را زير بنا مي دانند نمي دانند انسان چيست، الاغ هم همه چيزش اقتصاد است. مردم جوانهايشان را نداده اند كه نان ارزان گيرشان بيايد، براي اسلام خون داده اند»، مي توانست بخشي از تودهاي محروم و نا آگاه را بفريبد، اما همان امام اگر امروز سر از گور بلند كند آن حرفها را بزند،« امت» له شده زير خط فقر به ريشش خواهد خنديد و تُفی نثارش خواهد كرد. در آن زمان هم(اوائل به قدرت رسيدن خميني) حرف و مساله سازمانها و گروههاي سياسي كه مقلد و مريد خميني نبودند، ضديت با دين و مذهب نبود، كساني كه به مخالفت با عملكرد خميني و رژيمي كه او در حال بنا كرد‌ آن بر اساس معيارهاي ارتجاعي نظام قبيله يي و برده داري و بيگانه با فرهنگ ايراني و در ستيز با زندگي عرفي مردم بود، برخاستند، كاري به خدا و پيغمبر دين و مذهب نداشتند. مساله، مساله اقتصاد و نحوه مالكيت وسائل توليد و اداره كارخانه هاي مصادره شده و حق برخورداري كارگران و زحمتكشان از زندگي بهتر بود؛ مساله؛ مساله مالكيت زمينهاي كشاورزي بود و قرار گرفتن زمين در اختيار كشاوزان بود؛ مساله آزادي بيان و رعايت حقوق و آزاديهاي فردي بود؛ مساله آزادي احزاب و حق اعمال اراده مردم در سرنوشت خود و ميهنشان بود. اما خميني مي خواست ولي و قيم مردم باشد، براي خميني رفاه مردم ايران و پيشرفت ايران و ايراني مطرح نبود، افتخارات تاريخي اين مردم براي او مطرح نبود. مگر خميني نبود كه دو سه روزي بعد از مراسمي كه بمناسبت صدمين سالگرد تولد مصدق برگزار شده بود، گفت، براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و به دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمل نيست (كيهان 5 خرداد 1358) او در همين سخنراني بود كه گفت« مسير ما مسير نفت نيست. نفت پيش ما مطرح نيست. ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست. اين اشتباه است. ما اسلام را مي خواهيم. اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان مي شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نيست، اگر يك نفر نفت را ملي كرده است اسلام را كنار بگذارند و براي او سينه بزنند[...]براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخا لفت كردن قابل تحمل نيست»، او در همين سخنراني بود که گفت:« من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمد رضا كرديم ». و در همين سخنراني بود كه گفت:« ما توطئه را مي شكنيم . من حجت را دارم تمام مي كنم براي ملت ايران. من مي بينم بدبختيهايي از دست همين اشخاصي كه فرياد آزادي مي كشند، بد بختي دارم مي بينم براي ملت ايران… من اينها را به شما معرفي كردم. اين اشخاصي كه با اسلام كاري ندارند، روحانيت را هم كاري ندارند، آنهايي كه حسن نيت دارند نيت سوء ندارند، نمي خواهند رژيم دو باره برگردد، با او هم بد هستند، اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست كنند آزاد هم باشيد مستقل هم باشيد اما نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه آقا امام زماني نه قرآني نه احكام خدا نه نمازي[...] شما كه شهادت را براي خودتان فوز مي دانيد، براي اينكه مثل سوييس بشويد؟ شما قرآن را مي خواهيد، شما براي اسلام قيام كرديد[...] اين همه تبليغاتي كه اهل قلم مي كنند كه مااز آن ديكتاتوري فارغ شديم، ديكتاتوري عمامه و كفش آمد اينها ضد اسلام هستند.[...] آخوند ديكتاتور نيست. آخوند يعني اسلام، روحانيين با اسلام در هم مدغمند. آنكه با روحانيين و آخوند مخالف است دشمن شماست. او آزادي را ممكن است براي شما تأمين كند، استقلال هم ممكن است براي شما تأمين كند اما آن استقلال كه در آن امام زمان نيست، آزادي كه در آن قرآن نيست». حالا جناب سيد محمد خاتمي كه دائما در سخنرانيها و اظهار نظر هاي «علمي و مستدل» خود، به فرمايشات و نقش «امام» استناد مي كند، به دانشجويان توضيح بدهد كه آيا صاحب چنين ديدگاهها و افكاري، تحول خواه بود يا سنت گرا و واپس گرا بود ؟ به دانشجويان توضحيح بده كه آيت الله منتظري كه «اميد امت امام و قائم مقام رهبري» بود، آيا دين ستيز شده بود، كه بركنار شد و آن همه مورد آزار و تحقير و توهين از سوي همه كس و همه باندهاي آن روز از جمله دفتر تحكيم وحدت آن زمان و بسيازي از به اصطلاح اصلاح طلبان كنوني قرار گرفت، يا اين كه به خاطر مخالفت با رفتار وحشيانه ماموران وزارت اطلاعات با زندانيان سياسي و كشتار آنها بود. آيا مجاهدين خلق دين ستيز بودند كه منافقين ناميده شدند(**) و مورد كينه توزي و فشار قرار گرفتند يا به خاطر مسائل سياسي و انتقادات آنان از غارتگري تازه به قدرت رسيده ها بود؟ خاتمي در اين سخنراني با ذكر اين كه « متاسفانه همواره انقلاب‌ها در جوامع جهان سوم به همراه خشونت بوده است»، مدعي شد كه:« اما انقلاب اسلامي، معادله خشونت مساوي است با انقلاب را تغيير داد و آن تغيير اين بود كه مي‌توان بدون دست بردن به سلاح خشونت، دست به انقلاب زد». صرف نظر از مساله مصادره انقلاب سال 57، با كوبيدن مهر اسلامي به آن كه مورد بحث اين نوشته نيست(***) خاتمي اما از آن همه جنايات و خشونت گسترده يي كه رژيم عليه دگرانديشان و براي انحصار قدرت بكار گرفت - از بخون كشيدن كردستان و گنبد و تركمن صحرا ، از «انقلاب فرهنگي» و تعطيل كردن دانشگاهها و تصفيه آنها از دانشجويان و استادان دگرانديش، از اعدامهاي گروه گروه جوانان هوادار گروهاي سياسي در آغاز دهه 60، ، از كشتار زندانيان سياسي در تايستان سال 67، از پافشاري بر ادامه جنگ با عراق براي صدور انقلاب و فتح قدس از راه كربلا، جنگي که چند صد هزار كشته و معلول و ويراني بسيار بجاي گذاشت و او رئيس ستاد تبليغاتي آن بود، جنگي كه چند هفته بعد از آغازش، امكان پايان دادن به آن همراه با دريافت غرامت وجود داشت اما خميني و همراهانش چون خاتمي و ميرحسين موسوي و ديگران بر ادامه آن پافشاري كردند-، فاكتور گرفت و كنار گذاشت و به روش آخوندي خود را عالم، و مردم را عوام نفهم و فاقد شعور انگاشت. آن چه خاتمي خواهان آن است، در واقع چيزي نيست جز اعمال قيموميت و ولايت بر مردم، با روش شيادانه به جاي روش آمرانه.

*
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=3076

(**) اين تنها خاتمي نيست كه همچنان«در خط امام» و راه روش خميني حركت مي كند، اصلاح طلبان ريا كار كه فرصت طلبانه با انتقاد از عملكرد جناح هار تلاش مي كنند از بين ناراضيان رژيم براي خود يار گيري بكنند همه همين طور هستند. يكي از اينها كه به خاطر مورد حمله فیزیکی قرار گرفتن توسط آخوند درنده يي به اسم اژه اي (وزير اطلاعات كنوني) که او را مضروب کرده و گاز گرفته بود، چهره آدم مظلومي يافت اخيرا در مطلبي در مورد خطر به راه افتادن جوخه هاي ترور مجاهدين خلق را هم مورد حمله قرار داد. جناب اصلاح طلب، از آنان به عنوان « گروهك منافقين» اسم برده است. اين عاليجناب كه به نظر مي رسد نقش قلاب انداختن و طور انداختن از ام القراي اسلام، به فرا سوي مرزها براي صيدي گرفتن از بين اپوزيسيون را به عهده گرفته است، اين را حتما مي داند كه «منافقين» ناميدن مجاهدين خلق، براي اوپوزيسيون يك معني بيشتر ندارد، و آن نشانه هويت ايدئولوژيك گوينده است. اين يعني طرف مرز بندي اسلامي خود را نشان مي دهد و پايش روي معيارهايي كه خميني بنا گذاشت قرص و محكم است. اين عاليجناب اگر هم، همه مسائل آغاز به قدرت رسيدن خميني را فراموش كرده باشد، مي تواند با نگاهي به روزنامه هاي ارديبهشت سال 59 و ماجراي حمله سنگين حزب اللهي ها يا به ميتنگ روز كارگر مجاهدين در پايانه اتوبوسهاي بين شهري در خزانه كه زخميهاي زيادي بين هواداران مجاهدين به جا گذاشت و واكنشهايي كه آن ماجرا در محكوميت حزب اللهي ها بر انگيخت، نگاهي بكند تا بياد بياورد كه چه كسي و كدام طرف كار را به كشت و كشتار كشيد. بكار بردن عنوان «منافقين» يا «گروهك منافقين» براي مجاهدين خلق يعني داشتن بينش و ايدئولوژي طايفه و قافله «حزب الله» و ارهابيون و كيهانيون! و اين در حاليست كه سايتهاي اختصاصي و تخصصي وزارت اطلاعات كه براي جنگ رواني و تبليغاتي عليه مجاهدين ساخته و راه اندازي شده اند، از آنجا كه رو به خارج كشور دارند، از عنوان منافقين براي آنها استفاده نمي كنند. مي شود به مجاهدين خلق همه گونه ايراد و انتقاد وارد كرد و مي شود حتي از آنان متنفر بود. اما بكار گرفتن عنوان منافقين به خصوص«گروهك منافقين» كه سيد اسدالله لاجوردي بكار مي برد و مقامات اطلاعاتي براي مجاهدين بكار مي برند، در واقع كارت هويت ايدئولوژيكي به كار برنده آن است. مطلب مورد اشاره را در نشاني زير مي توان يافت.
http://asre-nou.net/1386/azar/21/m-saharkhiz.html

***در آرشيو سال2006 در مطلبي با عنوان خميني چكونه به قدرت رسيد، شرايط يكسال قبل از انقلاب و اين كه اسمي از خميني در آن زمان در بين نبود و عوامل ديگري كه سبب مطرح شدن خميني و ملاخور شدن انقلاب سال 57 شد توجه قرار گرفته است.
http://iradj-shokri.blogspot.com

پ 15 دسامبر2007 – 24 آدز1386

lundi, décembre 03, 2007

انتخابات آزاد، آخوند حرّاف و نظافت طويله اوژياس

ايرج شكري

انتخابات آزاد، آخوند حرّاف و نظافت طويله اوژياس

زبد اصل چشم بهي داشتن
بود خاك در ديده انباشتن فردوسي

آلوده به بدترين فساد
با نزديك شدن انتخابات مجلس كه قرار است روز 24 اسفند برگزار شود، تلاشهاي جناحها و گروهاي سياسي رژيم جمهوري اسلامي، براي جلب آراي بيشتر به نفع خود، از هر سو جريان دارد. اين تلاشها البته گاه با انتقادها و اتهام زدنهاي اين به آن هم همراه است. يك نمونه از بازارگرميهاي انتخاباتي، در روي به روي صحنه رفتن خاتمي در مشهد ديده شد. او ضمن واكنش به انتقادات احمدي نژاد و حاميانش به عملكرد دوره 8 ساله رياست جمهوري او، تلاش كرد حمايت افكار عمومي را نسبت به اصلاح طلبان جلب كند. احتمالا خاتمي در اين به صحنه آمدن، مقدمه چيني براي كانديدا شدن دوباره براي رياست جمهوري، بعد از پايان دوره احمدي نژاد را هم در نظر دارد. خاتمي در يكي از سخنرانيهاي خود در مشهد، انتخابات غير آزاد را بدترين فساد دانست و گفت«ما به نام جمهوري اسلامي مخالف فساديم و معتقديم بدترين فساد دروغ‌ گفتن به مردم و تحقير آنان است. بدترين فساد اين است كه نگذاريم مردم رأي خود را آزادانه اعلام كنند». اين آخوند حرّاف اما هيچ به روي نامبارك خودش نياورد كه از بعد از سال 60 هيچ انتخابات آزادي در كشور برگزار نشده است. و قبل از سال 60 هم به جز انتخابات مجلس اول كه ساير گروههاي سياسي موجود در كشور امكان شركت در انتخابات را يا فتند، هم انتخاب اولين ردئيس جمهوري و هم انتخابات مجلس خبرگان با زمينه سازيهايي براي زير پا گذاشتن حقوق گروههاي ديگر همراه بود و رفراندم براي «جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد» هم اساسا يك سوء استفاده بزرگ از احساسات مذهبي مردم از سوي خميني بود. چون قرار نبود اول مردم به نوعي «جمهوري» كه صفت اسلامي به دمش بسته بودند، راي بدهند كه محتواي ان معلوم نبود چيست. قرار بود اول مجلس موسسان براي تدوين قانون اساسي و تعيين نوع نظام آينده كشور تشكيل شود. مجلس خبرگاني هم كه بعدآ تشكيل شد، چنان مقدماتي براي آن قرار دادند كه اكثريت آن را آخوند هاي آشنا به احكام اسلام تشكيل بدهند. چون از قبل، نوع رژيم سياسي كه جمهوري اسلامي بود تعيين شده بود و بنابراين قانون اساسي آن هم بايد محتواي اسلامي آن را تعيين مي كرد. اساسا خميني بنا بر آن چه در كتاب حكومت اسلامي خود نوشته بود، مردم را صغير مي دانست و براي خود نقش قيم قائل بود. مجلس و انتخابات هم يك حقه بازي بود و به خاطر شرايط آن روز ناچار بود به آن تن در دهد. روزنامه كيهان شماره 9 بهمن1357، سه روز قبل از ورود خميني به ايران در صفحه مقالات، از كتاب حكومت اسلامي نوشته خميني مطلبي، تحت عنوان «طرز حكومت اسلامي و شرايط زمامدار»، درج كرد كه در آن خميني به صراحت بر قيم بودن ولي فقيه بر مردم، مثل قيمي كه «براي صغار از سوي امام (ع) تعيين مي شود»، تاكيد كرده بود و ياد آور شده بود كه «معقول نيست كه رسول اكرم (ص) و امام(ع) با فقيه فرق داشته باشد». بنا بر همين ديدگاه او بعد از رسيدن به قدرت، براي خود جايگاهي مثل پيامبر قائل بود. علاوه بر اينها در 30 سال گذشته شهروندان ايراني پيوسته از سوي اين رژيم مورد تحقير قرار گرفته اند. در تمام اين سالها به ويژه در 8 سال دوره رياست جمهوري خاتمي، او از گردانندگان اين و رژيم آلوده به آنچه خودش« بدترين فساد» ناميده، بوده است.

شركت در كدام كارزار؟
مثل هر انتخابات ديگري، آن چه همه گروه بنديهاي رژيم خواهان آن هستند، «گرم بودن تنور انتخابات» و شركت هرچه بيشتر مردم در انتخابات است. اين براي آنها از نتيجه انتخابات مهمتر است، چرا كه آن را به عنوان حمايت مردم از رژيم، به رخ طرفهاي خارجي مي كشند. در خارج كشور از سوي گروههاي اوپوزيسيون نيز در مورد انتخابات، هميشه واكنشهاي نشان داده مي شود. طبعا برگزاري انتخابات آزاد، مثل رعايت حقوق بشر در ابران، از اهداف مشترك اكثر گروهاي اوپوزيسيون جمهوري خواه است. اين كه گفتم اكثر و نه همه، براي آن است كه برخي گروههاي چپ، دموكراسي پارلماني را روش مناسب براي دستيابي به حقوق كارگران و زحمتكشان نمي دانند و خواهان تشكيل شوراها و «ديكتاتوري پرولتاريا» هستند. در اين يادداشت من به آن ديدگاه كاري ندارم. بحث بر سر همين تحقق انتخابات آزاد است. باز هم فكر مي كنم كه همه گروههاي اپوزيسيون جمهوريخواه، هيچ توهمي در اين كه در نظام ولايت فقيه و با وجود شوراي نگهبان و نظارت استصوابي، برگزاري انتخابات آزاد ، چنان حرف مفتي است كه هيچكس را نمي تواند بفريبد، ندارند. چرا كه شرط اساسي براي انتخابات آزاد، آزادي فعاليت گروهها و احزاب سياسي است كه در ايران وجود ندارد. چندي پيش در ايران تشكيل«كميته دفاع از انتخابات آزاد» از سوي تني چند از فعالان سياسي و حقوقدانان در داخل كشور اعلام شد. با توضحيي كه خانم شيرين عبادي - كه خود از اعضاي تشكيل دهنده آن است -، در مورد نقش آن داد، اين نكته را روشن كرد كه كار كميته مذكور، نظارت بر چگونگي برگزاري انتخابات و گزارش دادن در مورد آزاد بودن يا نبودن آن است و كميته مذكور نه خود كانديدايي براي انتخابات معرفي مي كند و نه مردم را به شركت يا عدم شركت در انتخابات دعوت مي كند. اين تشكل اما در اهداف خود اين را هم ياد آور شده كه براي انتخابات آزاد« بستر سازي» مي كند. با توضيحاتي كه با آن اشاره شد، كميته مذكور، يك كميته نظارتي تخصصي از ديدگاه قانوني و حقوقي است. اما اين كميته چگونه مي تواند براي برگزار انتخابات آزاد«بستر سازي» كند در حالي كه در عمل نقشي خنثي دارد. اين البته عيب آن است. به اين خاطر كه انتخابات يك رويداد مقطعي است كه در روند تحقق و برگزار شدن آن، يك طرف اجرايي آن مردمي هستند كه به عنوان راي دهنده در انتخابات شركت مي كنند. هم چنان كه رايي كه مردم به اسم اين يا آن به صندوقها مي ريزند سرنوشت انتخابات را رقم مي زند، رفتن يا نرفتن آنان به پاي صنوقهاي راي هم آثار سياسي خود را دارد. خوب بود كه اين فعالان سياسي كه اكثريت غريب به اتفاق آنان از بعد از دوره دولت موقت، در خارج از حاكميت قرار داشته اند، و حقوق دانان شركت كننده در اين تشكل، اين نقش را هم براي خود در نظر مي گرفتند كه در هر انتخاباتي وقتي به اين نتيجه مي رسيدند كه شرايطي كه انتخابات در آن برگزار مي شود، ناقض برگزاري انتخابات آزاد است(امري كه قاعده عملكرد رژيم در انتخابات است)، با دعوت مردم به عدم شركت در آن، كه ناقض حقوق آنان به عنوان شهروندان ايراني و ناقض يكي از اساسي ترين خواستهايي است كه مردم به خاطر آن بر عليه رژيم سلطنتي انقلاب كردند و آن را برانداختند، اين هشدار را به مردم مي داند كه شركت در انتخابات غير آزاد، ياري رساندن به رژيم و همراهي با آن در زير پا گذاشتن حقوق خودشان است.. اين ايراد از آن جهت منطقي است كه در مساله نقض حقوق بشر توسط رژيم كه امر مستمري هم هست، شهروندان امكان اعمال اراده به شكل فردي و تاثير گذاري براي خنثي كردن آن را ندارند. تحصن و اعتصاب غذا كه روشهايي براي اعتراض به بي عدالتي و نقض خقوق فردي يا صنفي است، مي شود گفت يك واكنش تدافعي است، در برابر يك اقدام ناحق كه در مورد فرد يا يك تشكل ويا يك گروه خاص صورت گرفته است، ولي يك مقابله و رويا رويي سياسي عمومي نيست و بكار گرفتن آن هم هزينه يي دارد كه شهروند يا شهروندان معترض بايد با به خطر انداختن جان و امنيت خود بپردازد. اما تحريم انتخابات يك مقابله سياسي با رژيم است در مساله يي در سطح ملي و اگر بي هزينه هم نباشد كم هزينه ترين است و اگر بصورت گسترده از سوي شهروندان بكار گرفته شود، نتيجه آن در سطح ملي تاثيرگذار است. وقتي دست اندركاران رژيم به اهميت گرم بودن تنور جنگ تاكيد مي كنند پس بايد در سرد كردن هرچه بيشتر آن تلاش كرد. بايد توجه كارگران و كارمندان و معلمان و دانشجويان به تنگ آمده از سركوبگري و غارتگري و فساد رژيم آخوندي را به اين نكته جلب كرد كه هرچه تعداد شركت كنندگان در انتخابات كمتر باشد و رژيم منزوي تر، امكان و احتمال كاهش فشارو عقب نشيني رژيم در مورد خواستهاي آنان بيشتر مي شود و نه با راي دادن به اين يا آن گروه از دسته بنديهاي درون نظام چمهوري اسلامي. اگر رفسنجاني امروز در حرف هم كه شده مي پذيرد كه اعتراض حق كارگران است و دنيا به سوي دموكراسي مي رود، به خاطر اين است كه اولا در انتخابات مجلس هفتم و انتخابات رياست جمهوري با راي كمي كه به اسم او ريخته شد، دماغش به خاك ماليده شد، ثانيا مبارزات كارگران به رغم خشونتي كه عليه آنان اينجا و آنجا بكار گرفته شد، خاموش نشد. «بستر سازي براي انتخابات آزاد»، بدون يافتن يا ساختن اهرمي براي فشارآوردن به رژيم ممكن نيست. انتخابات آزاد زماني تحقق خواهد يافت كه آزادي احزاب و گروههاي سياسي به رسميت شناخته شده باشد و به خوبي مي دانيم هيچ عنصر و گروهي در رژيم جمهوري اسلامي، حاضر به پذيرفتن آن نيست. چراكه لازمه آن دست برداشتن از اسلاميت نظام و ولايت فقيه است. سياست تحريم انتخابات خرده گيراني دارد. اخيرا يكي تا آنجا پيشرفت كه تحريم انتخابات را «خود كشي از ترس مرگ»(1) دانست و به ديگران توصيه كرد كه كارزار انتخابات را ترك نكنند و مبارزه مدني مردم را بي هدف نكنند و به نظريه پردازي پناه نبرند و مردم را به شركت در «كارزار انتخابات» دعوت كنند. ايشان يك آش شله قلمكاري هم از نقل قولها براي موجه نشان دادن نظر خودش درست كرده بود كه در آن از جمله نظر روزنامه نگاري كه گرفتن« پول طيب وطاهر» رژيم را باصراحت تاييد كرده بود،«ارزشمند» يافته و نظر آن روزنامه نگار ديگر را كه زماني در نشريه آدينه، خط وزرات اطلاعات رژيم را پيش مي برد( و ايرانيان مهاجر و پناهنده را تحقير مي كرد و برايشان سرآنجامي جز مرگ در تنهايي و فقر نمي ديد و پيوسته حامي رژيم بوده است و در نوشته يي هم از جنگ به عنوان نعمتي براي پيشرفت صنايع دفاعي سپاه ياد كرده بود) ، با نظرات ديگري به هم آميخته بود. او همچنان به كساني كه معتقدند دموكراسي از «سكولاريسم مي گذر» ياد آور شد كه رژيمي ممكن است سكولار باشد ولي دموكراتيك نباشد و براي حالي كردن اين مساله به ديگران مصر و سوريه را مثال زده بود. گويي كساني كه رژيم سكولار و سركوبگر شاه را با انقلاب سرنگون كردند اين را نمي دانستند كه يك رژيم سكولار مي تواند رژيمي ديكتاتوري باشد. مساله مردم ايران خلاص شدن از جبارّيت مشتي آخوند در ايران است كه نزديك به سي سال است كه دست از كنترل زندگي مردم و قراردادن آنان در چارچوب معيارهاي عهد بوقي شرعي، بر نداشته اند و تازه ترين جنايت اوباش «مبارزه با منكرات» آن، قتل دكتر زهرا بني يعقوب در همدان بود. بنا بر اين در رويا رويي با اين رژيم براي گذار به دموكراسي، سكولاريسم شرط لازم براي اين تحول است. اما در مورد مصر سكولار، اين را هم بايد ياد آورشد كه دستگاه قضايي مصر بشدت تحت نفوذ ارتجاع اسلامي است. موردي بوده است كه حكم طلاق اجباري براي زوجي از سوي آن صادر شده كه زن يا شوهر متهم بوده كه به اسلام اهانت كرده و مرتد است(2). آخوندها در زمان شاه از اين غطها نمي توانستند بكنند. حالا مرتدان را به اعدام محكم مي كنند كه جدايي ابدي زوجين را هم در خود دارد. در مصر خنته كردن زنان به عنوان يك سنت اسلامي از مشكلاتي است كه به زنان مصري آسيب جسمي مي رساند و اثرات آن در زندگيشان براي هميشه باقي مي ماند. يكي دو هفته پيش دو دختر بچه در پي همين عمل در آن كشور جان خود را از دست دادند كه در رسانه منعكس شد. اين رسم در ايران وجود ندارد يا اگر در مناطقي از ايران هم، چنين عملي صورت مي گيرد، آنقدر كم اتفاق مي افتد كه چيزي در مورد آن شنيده نمي شود. ما با يك رژيم سرگوبگر مذهبي در ابران طرف هستيم و سي سال است هر نوع جنايتي را به اسم اسلام مرتكب شده است، حال يكي مي خواهد اين رژيم به عنوان رژيمي داراي ويژگيهاي مثبت نسبت به مردم بقبولاند. كسي كه شركت نكردن در «كارزار انتخابات» را «خود كشي از ترس مرگ» مي داند، حتما اين تكليف را هم براي خود احساس مي كند كه راه بيفتد برود به كنسولگري رژيم و احتمالا ضمن «مصافحه» با سربازان گمنام امام زمان در كسوت ديپلماتهاي جمهوري اسلامي، رأي خودش را به صندوق بياندازد، و بعد هم شادان و سبكبال از اين كه در «كارزار انتخابات» به نفع دموكراسي شركت كرده است، به سر كار وزندگي خود برگردد. اين قبيل افراد احتمالا هيچ مشكلي هم براي رفتن به ايران و برگشتن به خارج ، ندارند.

خطر جنگ نبايد دستاويزي براي حمايت از رژيم بشود.
يك مساله هم براي شركت در انتخابات و حمايت از اصلاح طلبان حكومتي كه اين روزها، هم از داخل كشور توسط كسان و گروههايي از اصلاح طلبان حكومتي و حاميان آنها، هم در خارج، از سوي كساني كه يا به صراحت و يا شرمگينانه از اصلاح طلبان جمهوري اسلامي حمايت مي كنند، دستاويز قرار مي گيرد، امكان حمله آمريكا به ايران به خاطر سياستهاي احمدي نژاد و جناح حامي اوست. يكي از تازه ترين اظهارات در اين زمينه فرمايشات لطف الله ميثمي است كه سايت تابناك ( بازتاب سابق) آنرا انعكاس داده است. وي خواهان «حماسه انتخاباتي» براي مقابله با شرايط بين اللملي كنوني، شده است (3). مخالفت با حمله به ايران و خطر جنگ، نمي تواند توجيهي براي شركت در «كارزار انتخاباتي» باشد. به ويژه كه انتخابات پيش رو انتخابات مجلس است و اصلاح طلباني كه با داشتن اكثريت در مجلس ششم، با يك اخم كردن خامنه اي در مورد اصلاح قانون مطبوعات عقب نشستند، گيريم كه دوباره اكثريت را در مجلس هشتم بدست بياورند، هيج نقش موثري در تعليق غني سازي اورانيوم كه مساله اصلي بجران روابط رژيم با آمريكا و اروپاست، نمي توانند داشته باشند. چون اين مساله از سياستهاي كلان رژيم است و تصميم گيرنده در مورد آن رهبر رژيم سيد علي خامنه اي است. اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان و اپوزيسيون خارج كشور، مخالف جنگ و حمله نظامي آمريكا به ايران هستند و به دموكراسي اهدايي با بمب و اعزام نيروي نظامي خارجي باور ندارند(4). ما اين را با صداي بلند فرياد مي زنيم. اما با همان صدا، بايد فرياد ضد كه اين رژيم با همه جناح بنديهاي آن، با تكيه بر سركوب و نقض مستمر حقوق بشر در ايران سرنوشت مردم را به دست گرفته است و منافع مردم ايران را نمايندگي نمي كند. آيا واقعا كسي ترديد دارد كه اگر يك رفراندم آري يا نه به رژيم ولايت فقيه برگزار شود، اين رژيم جارو خواهد شد؟ اگر بمبها و موشكهايي وجود داشت كه مي توانست با دست اندركاران رژيم و عوامل دستگاه سركوب آن، همان كار را بكند كه آن پرندگان در سال عام الفيل با اصحاب فيل كردند!(*)، من شخصا هيچ مخالفتي با استفاده از آنها نمي كردم. خيلي خوب بود اگر موشك يا بمبي وجود داشت كه به جاي مواد منفجره، در درون آن قلوه سنگ و پاره آجر هدايت شونده - به همان اندازه و وزن كه حزب اللهي ها در سالها 58 و 59 و سه ماهه اول سال 60( بعد از آن مسلسل جوخه هاي اعدام به كار افتاد)، به سر شركت كنندگان در متينگهاي گروههاي سياسي دگرانديش مي باريدند-، قرار مي گرفت و آنرا از بالا از ارتفاع دو سه هزار متري، روي سر اين جنايتكاران خالي مي كردند. چند به سر احمدي نژاد مي خورد، چند تا به سر خامنه اي مي خورد چند تا ... چرا مخالف مرگ اين جانيان باشيم. اما ما نگران صدمه به ايران و مردم ايران هستيم و نبايد اجازه داد اين امر تبديل به حمايت از رژيم يا سوء استفاده رژيميان از آن بشود. يك منتقد خارج كشوري هم ، اين سوال را از تحريم كنندگان انتخابات مطرح كرده بود كه حالا كه خود تحريم كنندگان تاكيد مي كنند كه وضع در دوره احمدي نژاد بدتر از پيش شده است براي اين تناقض، چه پاسخي داردند؟ چون من از طرفداران تحريم انتخابات بودم(و تحريم هر انتخاباتي را كه با تعهد به رژيم ولايت فقيه برگزار شود تنها سياست درست مي دانم)، در پاسخ بايد بگويم هيچ تناقضي در اين كار نيست. چون مثل اين است كه كسي ما را مورد سوال قرار بدهد كه شما مي گويد اين رژيم صد بار جنايتكار تر از رژيم شاه است، چگونه از سرنگوني رژيم سلطنتي و انقلاب سال 57 دفاع مي كنيد. ما از آن انقلاب دفاع مي كنيم براي اين كه كاملا برحق و عادلانه بود كه مردم آن رژيم دست نشانده آمريكا را كه با ايجاد رعب و خفقان قدرت را قبضه كرده بود، سرنگون كنند. خواستهاي مردم شركت كننده در انقلاب سال 57 هيچ ارتباطي به ولايت فقيه نداشت. حتي دولت موقت با هم با آن مخالف بود. گروگانگيري در سفارت آمريكا هم هدفي جز ايجاد جوّ پر التهاب براي تحت شعاع قرار دادن انتقادها و مخالفتها با قانون اساسي ولايت فقيه، تدوين شده در مجلس خبرگان كه براي به رفرندام گذاشتن آماده شده بود، نداشت. كمتر از يكماه بعد از گرونگيري قانون اساسي ولايت فقيه به رفراندم گذاشته شد و به تاييد امت هميشه در صحنه رسيد. انتخاباتي كه قدرت را در دست اين يا آن جناح يا دسته بندي دروني رژيم جابجا كند، مساله يي مهمي را براي مردم حل نمي كند.

اسلامي ماندن رژيم مهم تر از حقوق مردم

سياست تحريم انتخابات به اين دليل درست است كه هيچ گروه و دسته يي از دسته بنديهاي رژيم، خواهان اعمال اراده مردم در تعيين قدرت سياسي نيستند. حساب «اصولگرايان» كه روشن است. اصلاح طلبان حكومتي عناصري مزّور و دو رو هستند كه اولا اكثر اينان در اولين دهه شكل گرفتن رژيم جمهوري اسلامي كه سياهترين دهه منتهي به كشتار زندانيان سياسي است، چه به طور آشكار و چه در سايه، از عناطر مديريت و كارگردان اين رژيم بوده اند. به طور مثال من دست بهزاد نبوي را آغشته به خون شكرالله پاكنژاد، آن انقلابي و انسان بزرگ مي بينم. آخوند خاتمي كسي است كه علاوه بر دو دوره رياست جمهوري كه در آن هيچ قدمي براي توقف آن فاسدترين كار كه بگفته خود او انتخابات غير آزاد است برنداشت، در دهه اول استقرار رژيم آخوندي در ايران، پستهاي مهمي داشته است. تصدي پست وزارت ارشاد اسلامي كه نقش آن سانسور كتابها و فيلمهاي سينمايي و توليدات فرهنگي و هنري است، از آن جمله است. خاتمي شكنجه و اعدام دسته دسته هواداران گروههاي سياسي را كه بيشتر آنان را دانشجويان و دانش آموزان دبيرستانها تشكيل مي دادند و كشتار زندانيان سياسي در تابستان سال 67 را امري برحق و درست مي داند. چون او از خميني كه آمر اين جنايتها بوده ستايش مي كند و هنوز هم بابت آن اعدامها كه توسط رژيمي صورت گرفته كه او از مهرهاي درشت آن بوده است، نه اظهار تاسفي از او ديده شده نه طلب بخشش از مردم ايران و خانواده آن قربانيان. برعكس، او در جريان معدوم شدن سيد اسدالله لاجوردي دژخيم پليدي كه از جمله آقاي اميرانتظام بر رفتار غير انساني او با زندانيان گواهي داد (و به خاطر همان اظهارات با شكايت پسر لاجوردي دوباره تحت تعقيب دستگاه قضايي رژيم قرار گرفت) تجليل كرد. خاتمي هيچ فرصتي را براي محكم كردن ميخ اسلام و خصلت ايدئولوژيك اين رژيم منحوس و طلب كار شدن از مردم ايران به اسم اسلام از دست نمي دهد. يكي از نمونه هاي آن سخناني است كه او در دانشكده حقوق در تجيليل از يك شاعر حامي رژيم اسلامي كه مدتي هم در حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي فعاليت مي كرده و البته مساله دار شده و از آنجا اخراج شده بود(قيصر امين پور) بيان كرد. سايت امروز در گزارشي در روز 7 آذر در اين زمينه نوشت، خاتمي:« با بيان اين‌كه غزل ساختن از جنگ و از عشق، حماسه ساختن، از روح بزرگ ايراني كه وامدار فرهنگ والاي اسلامي است، ساخته است، به شعرهاي حافظ و فرودسي در اين زمينه اشاره كرد و در بياني، حماسه‌ي فردوسي را غزل و غزل حافظ را از اين منظر، حماسه ارزيابي كرد». حالا شاهنامه چه ربطي به فرهنگ والاي اسلامي دارد، كه ايراني بايد خود را وامدار آن بداند، اين را ذهنيت لبريز از تكبر آخوندي او مي تواند توجيه كند. اسلام از اول با شميشير و خونريزي و ويرانگري و تخريب نابودي آثار فرهنگي و نوشته ها و الواح علمي و به عبارتي كتابسوزان به ايران آمد(5). در قرآن مرجع و سرچشمه آن فرهنگ ولاست، آدمها به افكنده شدن در آتش و سوزانده شدن مكرر تهديد شده اند، مردان برتر از زنان قرار داده شده اند و كتك زدن آنان براي رام كردنشان به مردان توصيه شده است، در آن فرهنگ ولا كه سي سال است خاتمي و دوستانش سي كرده اند به مردم ايران تحميل كنند، ازدواج با دختر بچه 9 سا ل و همبستري با او جايز است، در آن فرهنگ والا، ديه زن نصف ديه مرد است و... در حالي كه در ايران اواخر دوره ساساني زناني (پورنداخت و آذرميدخت دختران خسرو پرويز) بر تخت سطلنت نشستند. تبعيص بين مسلمان و غير مسلمان در اسلام بدتر از هر نوع تبعيض نژادي است. (براي اين كه از انصاف دور نشوم بايد ياد آوري كنم كه هموطنان مذكر ارمني بايد خيلي از رژيم اسلامي سپاسگزار باشند كه رژيم ختنه را براي آنان اجباري نكرده است!). در مورد ماهيت فرهنگ والاي اسلامي ، كه لابد خاتمي با آن خيلي آشنا و لبريز از آن است، و و بيگانگي آن با فرهنگ ايراني همين بس كه در درگذشت شاملو كه بسياري از اديبان و اهل فرهنگ و هنر كشور او را بزرگترين شاعر ايران بعد از حافظ مي دانند، تنها تسليت كوتاهي ازسوي مهاجراني وزير ارشاد وقت فرستاده شده وبقيه سكوت كردند و مي شنويم كه اوباش پيرو ولايت فقيه سنگ آرامگاه شاملو را مي شكنند. حالا نگاه بكنيد به مراسم بزرگداشت قيصر امين پور و پيامهايي كه به اين مناسبت از سوي گردانندگان رژيم، از خامنه اي گرفته تا مهره هاي رده پايين و حتي سپاه پاسداران فرستاه شد. دليل آن سكوت روشن ترين گواه بر اين است كه آن «فرهنگ ولاي اسلامي» كه خاتمي مدعي و سخنگوي آن است، با فرهنگ ايراني كه شاعري چون شاملو معرف قرن بيستمي آن است، دشمنخو و است و طبعا ايراني هيچ بدهي به آن ندارد. من حتي ترديد دارم كه خاتمي حاظر شود برخي از ابيات عزلهاي حافظ را عينا از روي ديوان او بخواند. چون يكبار( وقتي براي بار دوم به عنوان نامزد رياست جمهوري ثبت نام مي كرد)، درسخناني موقع خواند بيتي از حافظ بيشرمانه آن در آن دست برد و ميكده را تبديل به بيكران كرد(عشق دردانه است و من غواص و دريا ميكده / سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم). مثلا اين بيتها را« رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر ساعد ساقي سيمن ساق بود/ در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن/ سرخوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود». آن«فرهنگ والاي اسلامي» را مردم ايران در اين سي سال خوب شناخته اند. فرهنگي كه فروش آلات موسيقي را ممنوع اعلام كرد و روزگاري هنرمندان موسيقي از كار بيكار شده راديو و تلويزيون كه به داير كردن كلاس موسيقي روي آورده بوند، آگهي كلاسهاي خود را به ناچار با عنوان كلاس «هنرهاي صوتي» در روزنامه ها به چاپ مي رساندند. هنوز هم فرهنگي كه خاتمي مبلغ و نماينده سرشناس آن است، به زنان هنرمند آواز خوان ايران اجازه برگزاري كنسرت عمومي را نمي دهد. اگر چه فرهنگ ايراني به دهن مبلغان فرهنگ اسلامي و رژيم آخوندي كوبيده و آنان را وادار به عقب نشينيهاي بسيار كرده ولي هنوز راه زيادي براي پيمودن باقي است كه با دفن كردن اين رژيم اسلامي به پايان مي رسد. به هر حال فرهنگ ايراني با ارتجاع اسلامي كه از يكسر توسط كساني مثل خاتمي و در سر ديگر توسط قاطرچيان و نوحه خواناني مثل حسين صفار هرندي نمايندگي مي شود، همخواني ندارد.

نتيجه:
از آن چه گذشت مي خواهم اينطور نتيجه گيري كنم، كه مردم را بين دو انتخاب اين يا آن جناح قرار دادن و سپس آنها را به حمايت از به اصطلاح اصلاح طلبان يا عناصر منفردي كه برنامه شان كار كردن در چارچوب قوانين وضوابط و معيارهاي تحميلي موجود است، سياست غلطي است. كساني كه معتقدند استقرار دموكراسي در ايران با تغيير ناگهاني امكانپذير نيست و از راه طولاني مي گذرد، خوب است به اين مساله هم توجه كنند كه انتخاب راه درست هم مهم است. با دنبال اين يا آن دسته اين يا آن چهره سياسي از اين رژيم راه افتادن، به نتيجه يي جز ماندن در رديف شهروندان درجه دوم، نمي توان دست يافت. در مساله انتخابات، براي «طرف سوم» كه جامعه و مردم ايران است، انتخاب سوم، وجود دارد و آن طرد هردو جناح و منزوي كردن رژيم است كه مي تواند سبب رشد مبارزات مردم و وادار به عقب نشيني كردن رژيم و گرفتن امتيازاتي از آن به نفع مردم بشود. ممكن است گفته شود كه در دو دوره انتخابات رياست جمهوري كه خاتمي در آن نامزد شده بود، آنهايي كه انتخابات را تحريم كردند، نتيجه يي از تحريمشان نگرفتند. اين ارزيابي اگر به صورتي مقطعي به نگريسته شود، شايد به نظر خالي از ايراد برسد، اما بايد توجه كرد كه مردمي كه در ايران و با هزار مشكل و باتوحش جناح هار رژيم دست بگريبانند، جاي تعجبي نداشت كه در يافتن ضربه گيري در برابر جناح هار، به خاتمي راي بدهند، اين دليل نمي شود كه گروههاي اپوزيسيون، مردم را به راي دادن به اين يا آن عنصر يا دسته بندي رژيم تشويق كنند. اين نا اميد كردن مردم از تغيير اساسي و مايوس كردن مردم از آينده و حذف نقش تاثير گذار اوپوزيسيون در روند تحولات ايران است. اين امر روشني است كه رژيميان استحكام رژيم و حفظ ماهيت ايدئولوژيكي آن را مهمتر از تحقق دموكراسي و حقوق مردم ايران مي دانند. همه مي دانند - و ملي مذهبيها هم حتي- راي به خاتمي را يك نه بزرگ به حكام دانستند و به بيان دقيقتر البته، آن نه، نه به رژيم بود.
در رژيم جمهوري اسلامي تنها حجاريان نيست كه«مشروطه خواه» است، هيچكدام از دسته بنديهاي در جناح اصلاح طلبان نيز حاضر نيستند در مسير برچيدن ولايت فقيه گام بردارند. مگر خاتمي نبود كه گفت تغيير قانون اساسي خيانت است. در حالي كه تغيير در قانون اساسي يكبار در آستانه مرگ خميني صورت گرفته بود و اين مساله در قانون اساسي هم پيش بيني شده است، البته تصميم گيرنده نهايي در مورد آن رهبر رژيم است. اگر در خرداد 76 مردم اين را تجربه كردند كه با راي خود مي توانند با تقويت يك جناح در برابر جناح ديگر از آن ضربه گيري بسازند( كه حالا توهمي ندارند كه تاثير گذاري محدودي به نفع آنان دارد)، اكنون بايد آنان را به طرد و پس زدن همه دسته بنديهاي رژيم تشويق كرد. اصلاح طلبان حكومتي در دوره 8 ساله يي كه قدرت را در دست داشتند، فرصت طلبي و بي جربزگي خود را بارها به نمايش گذاشتند. كساني كه« نظريه پردازي»هاي كشّاف براي كشاندن مردم به بازي انتخابات به نفع اصلاح طلبان حكومتي مي كنند، چشم به روي همين مساله مي بندند. اتفاقي مثل دستگيري گروهي از ملي- مذهبيها در اسفند سال 79 در ايران به اتهام براندازي، در هيچ جاي دنيا ممكن نيست اتفاق بيفتد. به اين دليل كه در آن ماجرا هم وزير كشور وقت آخوند موسوي لاري هم وزير اطلاعات آخوند يونسي كه مسئول دستگاه اطلاعاتي رژيم بود كه مبازره با«براندازي» هم به عهده آن است، اعلام كردند كه تجمع اين گروه ربطي به براندازي نداشته، خاتمي هم در مقام رئيس جمهوري و بالاترين مقام اجرايي كشور از آن رويداد اظهار تاسف كرد. با اين حال در آن ماجرا مرجعي كه ظاهر رئيس داده انقلاب اسلامي بود، و گروهي بالاتر از وزير كشور و وزير اطلاعات و رئيس جمهور، تصميم به يوروش به خانه آقاي بسته نگار، و دستگيري گروهي از افراد سرشناس سياسي با سوابق روشن را، كه اصلا اهل فعاليت براندازي نبودند و گرفته بود. خاتمي و دستگاه دولت او هيج واكنشي متناسب با آن قانون شكني از خود نشان ندادند. «تعطيلي فله يي» روزنامه ها را در ارديبهشت همانسال شاهد بوديم و اصلاح طلبان حكومتي همه اينها را بدون واكنش درخور توجهي، پذيرفتند. فشار به دانشجويان وتعطيل كردن نشريات دانشجويي در همه 8 سال رياست جمهوري خاتمي ادامه داشت. اما اكنون با تشديد فعاليت دانشجويان عليه جناح هار و دولت احمدي نژاد، فشار بر آنها بيشتر شده است. حالا اصلاح طلبان يا «عناصر موجه» منفرد، با رفتن به مجلس چه گلي ميخواهند به سر مردم بزنند كه اپوزيسيون با شركت در«كارزار انتخاباتي» مردم را تشويق به گرم كردن تنور انتخابات بكند؟ اين بي اعتبار كردن اپوزيسيون است. به اعتقاد من وارد شدن به بازي انتخاباتي رژيم، تنها در صورتي درست است كه با هدف بي اعتبار كردن آن صورت بگيرد. به همين دليل من معتقدم تنها زماني بايد وارد اين بازي شد كه آلترناتيوي خارج از دسته بنديهاي رژيم در ايران به وجود آمده باشد كه نماينده خواستها و مطالبات پايمال شده مردم باشد، مطالباتي كه آزادي احزاب و سنديكاها و رفع نابرابري در مورد زنان، از جمله ممنوعيت حجاب اجباري براي زنان(آزادي بي حجابي) و رفع نابرابري هاي اجتماعي بايد در صدر آن قرار بگيرد. دو سال پيش كه آقاي فريبرز رئيس دانا در مصاحبه يي خود را طرفدار سوسياليسم و مدافع منافع طبقه زحمتكش اعلام كرده بود كه كانديدا شدنش را شوراي نگهبان رد مي كند، من در مطلبي با عنوان« از فريبرز رئيس دانا حمايت كنيم»( كه در عصر نو هم درج شد) خواستم توجه اپوزيسيون و فعالان سياسي را به همين مساله جلب كنم. روشن است كه رژيم رسما وجود آلترناتيوي را كه به آن اشاره شد، نخواهد پذيرفت. اما چنين آلترناتيوي مي تواند مثل همين كميته دفاع ازبرگزاري انتخابات آزاد يا مثل سنديكاي كاركنان و كارگران شركت واحد موجوديت خود را اعلام كند و مردم را به حمايت از خود فرا بخواند. به اين ترتيب مي توان مردم را در صف جداگانه يي براي دستيابي به خواسته هاشان متشكل كرد و رژيم را منزوي كرد. طبيعي است كه سياست شركت در انتخابات بايد با اعلام تحريم آن در صورت نبودن شرايط انتخابات آزاد و نبودن امكان شركت در انتخابات براي كانديداهاي الترناتيو مورد بحث، همراه باشد. چنين آلترناتيوي بهتر است كه برخلاف تشكلهاي رژيم اهدافش به نحو مختصر و روشن (و البته بدون رفتن به دنبال هر ايسمي) در اسمش منعكس شود. اين كه گفتم بدون هر ايسمي براي آن است كه شياداني كه صدها منبر و ميكرفن در اختيار دارند، از كم اطلاعي و احساسات مذهبي مردم محروم نتوانند سوء استفاده بكنند. اصولگريان در اين مورد وضغشان روشن است، آنها به« اصول» كه چيزي جز اصول دين براي انحصار قدرت و انباشتن ثروت نيست، چسينده اند. نگاه كنيد به اين تشكلهاي به اصطلاح اصلاح طلبان. «جبهه مشاركت ايران اسلامي» ملاحظه مي كنيد كه اول ميخ اسلامشان بر ايران كوبيده اند و بعد مزورانه شعار ايران براي همه ايرانيان مي دهند كه به احتمال زياد با فرصت طلبي، در تقابل با شعار ايران رجوي – رجوي ايران ساخته شده كه مورد انزجارعمومي در بين ايرانيان است. مشاركت براي چي؟ براي اسلامي نگه داشتن رژيم سياسي در ايران؟ يا نگاه كنيد به دكاني كه كروبي باز كرده، «حزب اعتماد ملي». آيا مردم بايد به كساني كه در سي سال گذشته امتحان خود را در بكار گرفتن سياستهاي ارتجاعي و سركوبگرانه داده اند، اعتماد ملي ابراز كنند؟ كه چه بشود؟ كه اين حزب«نظام مقدس جمهوري اسلامي» را حفظ كند؟ تا زمان تشكيل يك آلترناتيولائيك خارج از جناحهاي رژيم در داخل كشور، سياست اپوزيسيون بايد تحريم انتخابات باشد و به گسترده ترين صورت بايد پيامهايي از اين دست را به مردم رساند كه همميهنان عزيز؛ شركت در انتخابات غير آزاد، ياري رساندن به رژيم و همراهي با آن در زير پا گذاشتن حقوق خود شما و كمك به طولاني تر شدن بقاي اين رژيم سركوبگر است، براي حفظ منزلت خودتان، براي كوتاه كردن عمر اين رژيم ايران برباد ده، در انتخابات شركت نكنيد. با طرد رژيم و در انزوا قرار دادن آن ، آن را بيش از پيش در نزد جهانيان بي اعتبار كنيد. اين گامي است مهم در راهگشايي براي اعمال اراده شما در سرنوشت خود و ميهن عزيزمان ايران.

رژيم جمهوري اسلامي مثل طويله اوژياس است كه سه هزار گاو در آن نگهداري مي شد و مدت 30 سال نظافت نشده بود. هركول توانست با برگردانند مسير رود خانه يي به طرف آن، آن را ‎رفته و تميز كند. طويله يي كه رژيم جمهوري اسلامي است و سي سال است بوي گند آخوندها و مرتجعان جاي گرفته در آن مشامها را آزار مي دهد، با شركت در انتخابات و ريختن راي به صندوقها پاك شدني نيست. بهم پيوستن مبارزات گروهاي مختلف مردم و يكپارچه شدن عليه رژيم، نيرويي است كه مي تواند، از عهده جارو كردن اين رژيم برآيد.

توضيحات

*- أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ-مگر نديدى پروردگارت با فيل داران چه كرد
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ- آيا نيرنگشان را بر باد نداد.
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ- و بر سر آنها دسته دسته پرندگاني فرستاد.
تَرْمِيهِم بحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ -[كه] بر آنان سنگهاي سجّيل مى‏افكندند.
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه(يابرگ) خورده شده(جويده شده) گردانيد.
حمله مرغاني كه شنهاي مرگبار بر سر دارندگان يا اصحاب فيل، مي ريختند، در سوره الفيل( كه در بالا ذكر شد) و از سوره هاي مكّي است آمده است. گويا اين سوره مربوط است به رويدادي: ابرهه پادشاه يمن در تاريخي كه اغلب سال 570 ميلادي ذكر شده است براي تخريب كعبه عازم مكه مي شود. او در اين لشكركشي تعداي فيل هم بكار گرفته بود. بنابر سوره الفيل، پرندگاني كه در منقار و در چنگال خود(هر پرنده سه عدد) - سنگ ريزه هايي كه جنس آن كلوخ يا گل سخت(سجّيل) ذكر شده داشتند، آن آنها را بر سر سپاهيان او مي ريزند و سبب نابودي سپاهيان او و خودش مي شوند. بنابر تفاسيري كه از اين سوره شده است، سنگ ريزه ها با اصابت به سپاهيان ابرهه سبب متلاشي شدن و ريختن گوشت آنان مي شده است. طبعا همه آخوندها اين داستان را قبول دارند. علامه طباطبايي نويسنده تفسير 20 جلدي الميزان كه از كتابهاي معتبر نزد حوزويان است، در كتاب ياد شده تاكيد دارد كه ماجراي حمله پرندگان و متلاشي شدن گوشت تن سپاهيان ابرهه يك رويداد واقعي تاريخي است كه رخ داه است (تو خود حديث مفصل، بخوان از اين مجمل). مطالب مربوط يه اين ماجرا را مي توان در اينترنت پيدا و مطالعه كرد. بنا بر منابع اسلامي – آخوندي، اين رويداد در سال تولد پيامبر اسلام رخ مي دهد و هيچ ابهامي در اين كه در آن زمان كعبه بتخانه اعراب بوده و عربها بتهاي خود را در آنجا قرار مي داند نيست. با اين حال معلوم نيست كه چرا اين معجزه براي حفظ بتخانه روي مي دهد. همچنين از معجزات سال تولد پيامبر كه آخوندهاي ضد ايران و ايراني در بالاي منبر يا در آموزشها اسلامي روي آن تاكيد مي كنند اين است كه در سال تولد پيامبر اسلام آتشكده فارس خاموش شد، در كاخ مدائن(تيسفون) ترك يا شكافي ايجاد شد و چند كنگره آن( به روايتي 14 تا كه حتما نشانه 14 معصوم است) فرو ريخت و درياچه ساوه خشك شد. من در دوره دبيرستان در زمان«اعليحضرت» كه آخوند بهشتي و باهنر از مولفان كتابهاي تعليمات ديني مدارس بودند، اين داستان را از يكي از معلمان تعليمات ديني شنيده بودم. اگر اين داستان را باور بكنيم، سوالي كه از خدواند «الرحمن الرحيم»- كه به مردم ايران كه رسيد «خيرالماكرين»(برترين حليه گران، برترين مّكار) شد-، و آخوند متكبر خونريزي مثل خميني را به عنوان نجات بخش به آنان انداخت، مي شود پرسيد اين است، كه خب آتشكده فارس را خاموشي كردي به خاطر خشمت نسبت به دين زردشت و«مجو سان» بود، كنگره كاخ شاه ساساني را فرو ريختي باز هم قابل توجيه است آنها پيروان دين زردشتي بودند و آدمهاي ظالمي هم بودند. درياچه ساوه را براي چي خشكاندي ؟ ملاحظه مي شود كه اصلا تولد پيامبر اسلام هم با رويداد نامباركي براي ايران همراه بوده كه بعد از هزار و چهارصد سال كه سيد روح الله خميني در ايران بقدرت رسيد، فاجعه در ايران زمين، با اجراي احكام اسلام چنان ابعادي يافت كه در تاريخ اين سرزمين سابقه نداشته است.
1 :
http://asre-nou.net/1386/aban/28/m-kiani.html

2- در تابستان 1995 دادگاه تجديد نظر قاهره حكم طلاق نصر حامد ابوزيد استاد دانشگاه و پژوهشگر مصري را كه طبق فتوايي به ارتداد متهم شده بود، صادر كرد. همسرش به اين حكم تن در نداد و آن دو به ناچار از ترس انتقامجويي اسلامگرايان كشور خود را ترك كردند و در آمستردام هلند مقيم شدند. بعد از آن هم عين همين اتهام عليه روشنفكر فمينيست، خانم نوال سعداوي هم مطرح شده بود و از سوي دادگاه خانواده صدور حكم در مورد او در دست بررسي بود. خانم سعداوي اما گفته بود او از همسرش جدا نخواهد شد و از مصر فرار نخواهد كرد. نگارنده اطلاع ندارم كه سرانجام حكمي عليه او صادر شد يا نه. در اين زمينه مطلبي در خور مطالعه در نشاني زير قابل دسترسي است.
http://www.arashmag.com/content/view/456/46

3- لطف الله ميثمي:
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=2528

4- كليپي از يك گروه ايراني مقيم آمريكا به نام آبجيز(آبجي ها!) در تمسخر دموكراسي از طريق تهاجم نظامي آمريكا:
http://www.youtube.com/watch?v=xC-q3houri4

5- مورد مبارزات مردم ايران بعد از اشغال ايران توسط سپاه اسلام و نيز تحقيري كه اشغالگران به مردم ايران روا مي داشتند، در كتاب «دوقرن سكوت» غلامحسين زرين كوب، نكات تلخ بسياري ذكر شده است. همچنين در كار تحقيقي ارزشمند محمد رضا فشاهي كه با عنوان «از شهرياري آريايي به حكومت الهي سامي» در خارج كشور توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است، نكات درخور اهميتي در مورد نقش مخرب اسلام و آخونديسم در ايران از ديدگاه انديشمد و روشنفكر بزرگ دوران مشروطه، ميرزا آقا خان كرماني ذكر شده است. ميرزا آقا خان كرماني (1896-1854) ربع قرن از عمر 42 ساله خود را به مطالعه و تحقيق در فلسفه و فقه و الهيات و عرفان سپري كرده بود. او معتفد بود كه «تقليد مردم از فقها،عقل آنها را از كار انداخته است. تقيه يا كتمان، به فلسفه رسمي شيعيان مبدل گرديده است. ريشه اين بيماري نييز همان هراس و ايمان آوردن به زور شمشير است. تقيه باعث رواج دروغ و حيله درملت، و اختلاف و فساد اخلاق آنها گرديده، اين روش يا فلسفه شوم، چنان در روحيه و رفتار ايرانيان جايگزين گرديده كه تمام ايرانيان از هر گروهي كه هستند، در امر نفاق و حيله گري و دروغزني مهارت عجيبي يافته اند. ايرانيان كه در دوران باستان، دروغزني را گناهي بزگ مي دانستند، در دوران اسلام از بيم جان، به اين حربه پناه بردند و روزگار خويش را سياه نموده اند». باز در همين كتاب از قول ميرزا آقا خان كرماني آمده است« بيست و پنج سال زندگي من بدون وقفه به مطالعه فلسفه و عرفان و غيره گذشت. علماي ايراني نظير عزالي، در تحقير عقل انسان تا آن درجه پيش رفتند كه خود آنها قوه تفكر ياقوه متفكره را از دست دادند. در حالي كه هر چه غربيان به چنگ آورده اند به بركت همين عقل بوده است[...] علماي مذهبي ايران، جغرافياي آسمان و جهان هورقليا را با تمام كوچه ها و خانه هاي آن، مانند كف دست خود مي شناسد، اما از جود يا نام شهرها و دهات اطراف خويش بي اطلاعند. تحت تاثير تعليمات روحانيون، عزاداري براي امامان و افسردگي ناشي از آن تا آنجا رواج پيدا نموده كه ريشه شادماني را در ميان ملت خشكانيده است. كار ايرانيان عبارت است از گريه براي مظلوماني كه در هزار سال پيش زندگي مي كرده اند و هيچ خويشاوندي با ايرانيان ندارند. حال آنكه اگر به جاي يك سال گريه براي آن مظلومان، يك روز به موقعيت خود فكر مي كردند، قادر بودند ظلم را ازايران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدن و ثروت شوند. در حالي كه فيلسوفان جهان برا پيشرفت و تكامل تمدن و عدالت اجتماعي كوشش مي نمايند، علماي مذهبي ايران، مردم را به ظهور نزديك امام دوازدهم مژده مي دهند كه بيايد و عدل و داد را برقرار سازد. حال آنكه ما در زمان حيات آنها چه خيري برديم كه در زمان غيبت يا ظهور آنها ببريم؟»(از شهرياري آريايي به حكومت الهي سامي2000-1800- صفخات 131-129، چاپ اول 1379- نشر باران- سوئد). ميرزا آقاخان كرماني به همراه شيخ احمد روحي و يك تن ديگر، به دستور محمد علي ميزا ولعيهد در تيريز سر بريده شدند.
پ- 3 دسامبر2007- 12 آذر 1386

dimanche, novembre 18, 2007

توپخانه سنگين مدرسين حوزه علميه قم عليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي

ايرج شكري

توپخانه سنگين مدرسين حوزه علميه قم عليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي




خبرگزاري فارس روز شنبه 26 آبان گزارش مديريت سياسي حوزه علميه قم در مورد «مباني نظري عدم مشروعيت» سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را منتشر كرد(1). اين خبرگزاري، تاريخ انتشار گزارش مذكور را ذكر نكرده است، اما ياد آور شده است كه آن را از آخرين شماره خبرنامه «واحد مديريت سياسي حوزه علميه قم» گرفته است. در اطلاعيه مدرسين حوزه علميه قم كه اين خبرگزاري تصوير آن را در بالاي گزارش قرار داده است نيز، تاريخي ديده نمي شود. در اطلاعيه مذكور آمده است.«سازمان موسوم به ”مجاهدين انقلاب اسلامي“، در جهت بدبين كردن نسل جوان به اسلام و روحانيت و تفكيك دين از سياست – كه هدف دشمنان جهاني اسلام نيز هست- تلاش مي كند.
سخنان موهن يكي از اعضاء مركزيت اين سازمان در همدان( توهين به عقايد ديني مراجع تقليد و مردم متدين ايران) و حمايت بي دريع آن سازمان از گفته هاي او، شاهدي بر اين مدعاست.
جامعه مدرسين حوزه علميه قم چنين سازماني را فاقد مشروعيت ديني مي داند و متد ّينين را از همكاري با آنها برحذر مي دارد». صدور حكم نامشروع بودن سازمان مذكور در اين گزارش، با استناد به نقطه نظرهاي آغاجري در نوشته ها و سخنرانيهاي او به ويژه سخنراني او در همدان در سال 1381 صورت گرفته است. وي به خاطر آن سخنراني به جرم ارتداد، به اعدام محكوم شد. حكمي كه واكنش شديدي از سوي جناح موسوم به اصلاح طلبان حكومتي را برانگيخت و حتي كروبي رئيس مجلس وقت، صدور چنين حكمي را ننگين خواند . آن حكم بعدا لغوشد. در اين گزارش انتقادات كروبي از اظهارات آغاجري هم ياد آوري شده، بدون اين كه به مساله حكم اعدام براي آغاجري و واكنش كروبي به آن اشاره شود. اين گزارش همچنين به حمايت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از آغاجري در آن ماجر و اظهارات برخي از اعضاي آن در همين زمينه اشاره شده است. نكاتي از مواردي كه مديريت سياسي از اظهارات آغاجري مورد استناد قرار داده است، اينها هستند:
- - اين كه او فقه موجود را نوعي بنياد گرايي اسلامي دانسته و در اين زمينه در مقاله يي در تاريخ 10 آذر 1380 در هفته نامه عصر ما، ارگان مطبوعاتي «سازمان نامشروع مجاهدين انقلاب» نوشته بود:« آنچه كه امروز ما در جامعه خود مي‌بينيم محصول ناب و خالص فقه سنتي نيست، بلكه باز توليد فقه سنتي در چارچوب نوعي بنيادگرايي اسلامي است كه از سويي از بنيادگرايي كشورهاي عربي بويژه اخوان المسلمين تأثير گرفته كه براي پيشبرد مقاصدشان متوسل به اسلحه مي‌شوند».

- اين كه در جاي ديگري نوشته بود« اگر حسين(ع) هم در رأس باشد ولي رضايت مردم در آن نباشد نامشروع است… سياوش در تاريخ ملي ما ايرانيان مظهر مظلوميت و پاكي است و بعد از آمدن اسلام، حسين جاي سياوش مي‌نشيند!»

- اين كه ولايت فقيه را با سلطنت يكي دانسته و گفته بود «در يك قرائت از ولايت فقيه در جامعه ما، رابطه ولايت فقيه با مردم يك رابطه يك سويه از بالا به پايين است... نظريه حقوق الهي سلطنت دقيقا مبتني بود بر همين زير ساخت نظري».

- اين كه در سخنرانيش در همدان نهاد دين را مورد تمسخر قرار داده و از جمله(در نوار ضبط شده از جلسه) گفته بود:«آقا اينجوري نبود در صدر اسلام. آقا ما امام جماعت حرفه‌اي نداشتيم، هر گروه مسلماني[ كه] بوده، ده بيست نفر[ كه]، بودند، يك نفر جلو مي‌ايستادند و بقيه هم اقتدا مي‌كردند. چه كسي گفته كه حتما يك آخوند بايد امام جماعت بايستد (سوت و كف حاضرين). ... ما در اسلام طبقه روحاني نداشتيم طبقه روحاني يك پديده جديدي است در تاريخ ما، بسياري از اين عناوين آنچنان تازه است كه گاه عمرش از پنجاه، شصت سال گذشته هم فراتر نمي‌رود. طبقه‌اي با يك نظم سلسله مراتبي و هيدارشيك[هيرآرشيك] كه در راسش يك نفر آيت‌الله العظمي في العالمين و السموات و الارضين و و و... (خنده حاضرين در جلسه) الي آخر. اين در رأس و بقيه همين طور مي‌آيد به پائين، سلطه مراتب آيت‌الله، حجت‌الاسلام ثقه‌الاسلام چي‌چي‌الاسلام، چي‌چي‌الاسلام (خنده حاضرين در جلسه) كساني امروز در جامعه ما مي‌خواهند همه مراجع تقليد‌ها و آيت‌الله‌العظمي‌ها و اين تشكيلات موازي ديني را در هم ادغام كنند. بعد حق و حكم يك بوروكراسي واقعي را در بياورند. اما اصلا تقسيم‌بندي در اسلام نداريم يك عده روحاني يك عده جسماني، يك عده آسماني، يك عده زميني، يك عده قدسي، يك عده عرفي، اصلا چنين چيزي نيست. همين تقسيم‌بندي روحاني و جسماني، قدسي و عرفي است كه وقتي بخواهيم نماز جماعت بخوانيم، آقا كه بايستد جلو معلوم است ديگر، آن كسي كه آسماني و روحاني و قدسي است ماها كه حق نداريم جلو بايستيم. هنجارشكني همان قدر دشوار است كه بت‌شكني... رابطه دين‌شناسان با مردم رابطه معلم و متعلم است نه رابطه مراد و مريد نه رابطه مقلد و مقلد[ بافتخ لام] كه مردم از او تقليد بكنند. مگر مردم ميمون هستند كه از او تقليد كنند. اين طبقه ابتدا امامان معصوم را لاهوتي مي‌كرد تا بعد خودش بتواند به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود. وقتي متولد شده از شكم مادر بيرون مي‌آيند دستهايشان روي زمين و پاهايشان در آسمان است و در همان حال اذان مي‌گويند. وقتي كه راه مي‌روند مثلا سايه ندارند بر خلاف آدمهاي ديگر كه سايه دارند، دو چشم روبرويشان و دو چشم پشت سرشان دارند و چهار چشمي هستند، امام را مي‌كردند يك موجود دست نيافتني و لاهوتي. اسلامي كه امروز با آن روبرو هستيم اسلام بنيادگراست نه سنت‌گراست».
جامعه مدرسين كه براي خود «اقبال فراگير» در جامعه قائل شده است، تاكيد كرده است:« جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه متشكل از علماي طراز اول و برخي از مراجع عظام تقليد است با تيزبيني و دقت فقهي دقيق و علمي طي جلسات مختلف وظيفه خويش را در اعلام عدم مشروعيت سازمان مجاهدين انقلاب ديد. حكمي كه بواسطه وظايف ديني و شرعي و الهي و درخواست علما، مراجع، متدينين و قاطبه امت اسلامي بر عهده علما نهاده شده بود. مگر نه آن است كه در حديث شريف از معصوم(ع) منقول است كه "اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الا فلعنه الله عليه": هنگامي كه بدعت‌ها ظاهر گشت بر عالم دين فرض است كه در مقابل آنها ايستاده و علمش را بكار گيرد و گرنه لعنت خدا بر او فرود خواهد آمد». جامعه مدرسين حوزه علميه قم اعلام نامشروع بودن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را در رديف صدور حكم ارتداد سلمان رشدي توسط خميني دانسته و در پايان يادآور شده است:« در پايان بايستي بدين نكته توجه نمود كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم پس از ارتحال مرحوم آيت الله علي مشكيني اعلي الله مقامه الشريف هيچگونه تغيير مسير و يا تغيير جهت و سرعت و روشي نداده و كماكان وظايف ديني، حوزوي، انقلابي، اجتماعي و سياسي خويش را با همان شدت و حدت به انجام خواهد رسانيد. جامعه مدرسين حوزه علميه قم كما في السابق بر رويه محكم خويش ايستاده، از احكام و مواضع صادره خود كه با دقت در تمامي جوانب صورت گرفته، دفاع و هر كجا كه لازم آيد بي‌پروا نظر خويش را اعلام و ابراز مي‌نمايد و از خداوند متعال طلب توفيق و ادامه خدمت به اسلام و انقلاب را مسالت مي‌نمايد». بد نيست اين نكته ياد آوري شود كه آيت الله مشكيني كه رئيس مجلس خبرگان هم بود يكي از عقب مانده ترين آخوندهاي تاريك انديش ضد ايراني بود كه چند ماه قبل از مرگش، در سخنراني خود در جلسه گشايش مجلس خبرگان، در«فضيلت سالهاي قمري بر سالهاي شمسي » و اين كه در(تقويم) سال قمري ماههاي اعياد و ماههاي سوگواري و روزههاي پرفضيلت هست در حاليكه در سال شمسي «از اين روزها را پيدا نمي كنيد آنها تنها يك نوروز را دارند» و در «ستايش پروردگار» به خاطر بر تري انسان دادن انسان بر حيوانات از جمله اين كه هيكل و ظاهر انسان بهتر از آنها است و همچنين اين كه حيوانات موقع غدا خوردن دهان خود را به طرف غذا مي برند، ولي انسان غذا را به طرف دهان خود مي برد، سخن گفته بود( البته آخوندها براي برداشتن و بلعيدن لقمه هاي «كله گربه يي» روي بشقاب خم مي شوند). اين حرفها كه در روزنامه شرق درج شده بود آن اندازه مهمل بود كه آخوند ابطحي در يادداشتي در وب نوشت خود آن را مورد انتقاد قرار داد و با اشاره به سن بالا و بيماري مشكيني، علت پيدايش مسائلي اينچنين را، نبودن «بازنشستگي» براي مقامات در جمهوري اسلامي دانست و به طور ضمني آن حرفها را ناشي از خرفتي مشكيني دانست. در مقابل، سايت سپهر كه به باند احمدي نژاد تعلق دارد، مدتي پيش، ابطحي را متهم به داشتن رابطه به بهائيان و استفاده از آنان در راه اندازي سايت خود كرد.(2). البته مشكيني تنها سرگله يي در بين گله يي از آخوندهاي تاريك انديش و مرتجع است كه ترديدي در ريختن خون انسانهايي كه نظري خلاف اعتقادات مهمل آخوندي دارند، به خود راه نمي دهند. هم چنانكه براي آغاجري حكم اعدام صادر كردند و ناصر مكارم شيرازي يكي از آيت الله هاي يسيار متكبر و درنده خوي حوزه، آن سخنراني را در رديف جرم و جنايت داست و خواهان پيگيري آن شد.
آن چه مي شود با خوشوقتي بر آن تاكيد كرد اين است كه ، به رغم تمام تلاش آخوندها و سركوبگري وحشيانه و اختناق شديدي كه براي اسلامي كردن همه امور و كنترل فرهنگي و فكري جامعه ايران و براي استحاله و حتي محو فرهنگ ايراني آن و ريختن« اسلام ناب محمدي» به جاي آن به كار بردند، نه تنها فرهنگ ايراني از بين نرفت و استحاله نشد، بلكه تلاش گسترده يي كه در جامعه پوياي ايران براي حفظ و اعتلاي آن و باز شناسي تاريخ ميهن كهن خود از سوي ايرانيان صورت گرفت، آخوندها و اسلامگريان انحصار طلب و مست از قدرت بعد از سرنگوني شاه را طي سالهاي گذشته گام به گام به عقب نشيني واداشت و بيسياري از آنان سر تعظيم در برابر فرهنگ و تاريخ و تمدن ايران زمين فرودآوردند. چنان كه در رژيم آخوندي كه در آغاز نام تالار اپراي رودكي را به تالار «وحدت» تغيير دادند و از آن محل براي برگزاري مراسم و برنامه هاي مذهبي استفاده مي كردند، فردوسي و شاهنامه اش هم طاغوتي شمرده مي شد و از سينماهاي سالم مانده در آتش سوزي ها، سينما پاسارگاد را براي راه انداختن كانون تبليغات اسلامي «خامس آل عبا» اختصاص داند، اگر چه هنوز تلاش مي شود، تاريخ ايران پيش از اسلام ناديده گرفته شود، اما ناچارشده اند به نمادهاي آن مثل تخت جمشيد و آرامگاه كوروش به تحسين نگاه كنند يا وانمود كنند كه آنها را تحسين مي كنند و دم از تاريخ پر افتخارات ايران بزنند.

توضيحات:
1- متن خبر و گزارش خبرگزاري فارس:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8608260367


2 - اتهام به ابطحي
http://www.sepehrnews.ir/?p,9611

نوامبر 2007 – 27 آبان 138618 – پ



vendredi, novembre 16, 2007

آيا مي توان موافق كشتن جباران بود؟
اين مطلب از اين نظر كه عادلانه بودن مبارزه مسلحانه واعدام انقلابي جباران را توضيح مي دهد درخور توجه است. با توجه به  استدلالي  كه در مقاله آمده است، مثلا كشتن كسي مثل خامنه اي كاري درست است و كسي كه اقدام به اين كار بكند نه تنها قاتل شمرده نمي شود، بلكه در شمار نيكنامان در خواهد آمد. اين با واقعيتي كه ما در تاريخ خود با آن آشنا هستيم كاملا منطبق است. يعني ميرزا رضا كرماني .كه ناصرالدين شاه جبّار را به ديار عدم فرستاد، از چهره هاي نيكنام تاريخ ماست.
پنج‌شنبه، 24 آبان 1386
*************

مايکل والزر
ترجمه؛ سعيد قاسمي نژاد
آيا مي توان هم مخالف مجازات مرگ بود و هم موافق کشتن جباران؟ آري ممکن است. من چنين مي انديشم و موضع خود من همين است. اما اعدام ناشيانه صدام حسين که بيشتر انتقامي وحشيانه مي مانست تا مجازاتي منصفانه اصرار بر هر دو موضع را دشوار ساخته است. با اين احوال به گمان من اين دو ديدگاه اگر چه با هم در تضادند اما ناهماهنگ نيستند. من باور ندارم که دولت مي بايست مردم را براي جنايتشان عليه ديگران، حتي جنايات هولناک، بکشد مگر آن هنگام که با مقاومتي مسلحانه مواجه مي شود يا براي کمک به کساني که مورد حمله قرار گرفته اند. در چنين زماني نيز دولت نمي بايست « در کار کشتن» باشد؛ در اين وضع نيز مسووليت اساسي و اوليه دولت حفاظت از زندگي است. يک جبار اما تنها مرتکب جنايت عليه افراد نمي شود بلکه او به جنايت عليه همبستگي شهروندان دست مي يازد، عليه خير عمومي و عليه بسياري از ايده هاي اجتماع سياسي. به نظر مي رسد اين آن چيزي است که چوبه دار را بر مي افرازد؛ يک جبار جنايتکاري عادي نيست. ترور يک جبار هيچ مشکل اخلاقي يي را پيش پا نمي نهد. ما با حاکمي کاملاً مختار مواجهيم که عملاً در کار ظلم و ستم به شهروندانش است؛ زندان هايش انباشته است، دژخيمانش در کار شکنجه اند، جوخه هاي مرگش در گوشه و کنار کشور پرسه مي زنند و ماموران مالياتش باجگيراني ظالمند. جبار در جنگي به راستي واقعي با رعايايش است - و نه در جنگي مجازي و استعاري - و ترور او يک عمل جنگي مشروع است. کشتن ستمگر عملي شرافتمندانه است و چنان قاتلاني عموماً نيکنامند. حال همان مستبد را تصور کنيد که سرنگون شده است، اينک او يک زنداني جنگي است و نمي توان او را به سادگي کشت. آيا نبايد او را به خاطر جنايت هايش به دادگاهي سپرد تا اگر محکوم شد به صورتي عادلانه و انساني مجازات شود؟ اينک او ناتوان است و محبوس؛ در زندان گرفتار است. چرا مي بايست با او به گونه يي متفاوت از ديگر زندانيان رفتار کرد؟ من ابتدا اين پرسش را با در نظر گرفتن پادشاهاني چون چارلز اول و لويي شانزدهم مطرح کردم؛ شاهاني که بر اثر انقلاب سرنگون شدند و توسط دشمنان انقلابي شان مورد محاکمه قرار گرفتند. در فرانسه ژاکوبن ها خواهان اعدام لويي بدون محاکمه علني بودند چرا که از نظر آنان لويي يک شهروند فرانسوي نبود بلکه او يک «دشمن مردم» بود که حتي از درون زندان نيز به تهديد مردم مي پرداخت. رهبران ژيروندن ها - که شايد بتوان آنها را چپ ميانه انقلاب فرانسه دانست - اصرار داشتند که لويي، همشهري لويي کاپه، متهم به استبداد و خيانت است و مي بايست همچون هر متهم ديگري در دادگاه محاکمه شود و اگر به خيانت محکوم شد بايد بسان تمامي خائنان اعدام شود. مجازات مرگ از پيش وجود داشت و برگزاري دادگاه از نظر ژيروندن ها اثباتي بر اين مدعا بود که لويي هم شهروندي است که به هيچ وجه فراتر از ديگران نيست و دليلي ندارد که او را از مجازات معاف کرد. لويي مدعي بود که بر اساس حق الهي حکمراني مي کند، پس مي بايست به پيشگاه يک دادگاه انساني آورده مي شد. او مدعي بود قانوناً گزندناپذير است، پس مي بايست توسط مردم محاکمه مي شد. او مدعي بود که نابسودني است پس مي بايست توسط جلادي دولتي اعدام مي شد. تام پين انقلابي جهان وطن که در آن زمان عضو مجلس ملي بود مخالف مجازات مرگ بود. پين پيشنهاد کرد لويي پس از محاکمه به امريکا تبعيد شود؛ جايي که بتواند باقي عمرش را به عنوان ساعت ساز در فيلادلفياي جمهوريخواه بگذراند. اين پيشنهاد چون پاياني عالي براي داستان محاکمه بود اما فقط و فقط اگر لويي آن را مي پذيرفت، براي بازگشت دوباره به قدرت نقشه نمي کشيد و شهروندان مي توانستند او را مشغول تعمير ساعت ها ببينند يا راجع به آن بخوانند. آيا تبعيد يک پادشاه بي اراده و پشيمان به پادشاهي پايان مي داد؟ شايد نه، اما کشتن پادشاه نيز چنين نکرد. با وجود اعدام لويي پادشاهان از پس شکست انقلاب بازگشتند؛ همان گونه که به رغم سوگند کرامول مبني بر قطع سر پادشاه با تاج بر سرش، پادشاهان از پس اعدام چارلز بازآمدند. اما سلطنت ديگر آنگونه که آنان مي شناختند بازنگشت. اعدام پادشاه پاياني بر ادعاي حق الهي پادشاهان بود، حال آنکه احتمالاً تبعيد نمي توانست چنين باشد (چرا که پيش از آن نيز پادشاهاني تبعيد شده بودند) و اين در نظر من دليلي محکم براي انجام محاکمه و اعدام است. پادشاهان اعدام شدند چرا که مجرمان عادي نيز اعدام مي شدند. در عراق، صدام کشته شد چرا که مجازات مرگ از پيش قانوني و به شکلي گسترده پذيرفته شده بود. بنابراين با وضعيت بغرنج تري مواجهيم تا آن وضعيتي که من از آن آغازيدم. من خواهان الغاي مجازات اعدامم اما نمي خواهم الغاي مجازات اعدام را با نجات جباران آماج استهزا قرار دهم. اجازه دهيد آن کس که با الغاي مجازات اعدام نجات مي يابد کسي مانند من و شما باشد، کسي که هرگز داراي قدرت مطلقه نبوده است، کسي که هرگز حاکمي ستمگر و خونخوار نبوده است. ولي آيا آن گاه که ما چنين حاکم خونخوار و ستمگري را مي کشيم رفتار او را سرمشق خود قرار نمي دهيم؟ من فکر مي کنم که محاکمه تفاوتي حياتي را منجر مي شود. قربانيان او هرگز فرصتي براي حضور در دادگاه را نيافتند، به يک معني محاکمه البته محاکمه يي نمايشي است. حکم از پيش مشخص است (چرا که جرم ها جاي ترديدي باقي نمي گذارند) با اين حال در دادگاه جبار خطاب به ملت سخن مي گويد، رفتار خود را به هر نحو که بخواهد توجيه مي کند و وکلايش حداقل فرصت محاجه و مجادله با شاهدان را دارند. در نهايت آن هنگام که جبار محکوم شود اعدام مي شود چرا که تنها اعدامش مي تواند پاياني قطعي را براي حکمراني جبارانه رقم زند، تنها اعدام است که فرجامي را که باهماد سياسي نيازمند آن است فراهم مي سازد. اما اکنون تصور کنيد که مجازات اعدام از پيش لغو شده باشد؛آيا من هنوز موافق اعدام يک جبار خواهم بود؟ گمان نمي کنم چنين وضعي هرگز پيش آيد چرا که آن گونه جباران که ما مي شناسيم هرگز بدون مجازات اعدام حکومت نمي کنند. يک دولت استبدادي همواره در کشتن است. بنابراين احتمالاً دولتي که پيوسته در کار کشتن نباشد نمي تواند استبدادي باشد. اگر چنين باشد آن گاه اعدام جبار مي بايست آخرين اعدام باشد.
منبع : روزنامه اعتماد

jeudi, novembre 15, 2007

اعترافات ناخودآگاه آخوند ذوالنور در وصل بودن اراذل و اوباش به رژیم

ايرج شكري

 اعترافات ناخودآگاه آخوند ذوالنور در وصل بودن اراذل و اوباش به رژیم


آخوند ذوالنور رئيس ستاد حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران، در يكي از جلسه هاي هفتگي انصار حزب الله، در سخناني سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را«منافقين جديد» ناميده و خطر آن سازمان را بيشتر از خطر آنها(مجاهدين خلق) دانسته است و ياد آور شده كه «اينها با لعاب دين جلو مي آيند. اگر كسي به مردم بگويد مي خواهم دين شما را بگيرم، مردم تكليف خودشان را مي دانند. همين اراذل و اوباش ما موتور اينها را پائين خواهند آورد. پس اگر اينها رك به مردم بگويند مي خواهيم دين شما را بگيريم مردم به آنها تودهني مي زنند لذا براي كارشان بايد از نفاق استفاده كنند». سازمان مورد اتهام قرار گرفته، به پاسخگويي به اين اتهامات پرداخته و با استناد به احاديث و آيات قرآن اتهام «مناقق» بودن را رد كرده است. در اين جوابيه كه سايت امروز آن را از«عصر نو» متعلق به سازمان مورد بحث نقل كرده(*)، از جمله آمده است:«تمسک قدرتمندان و زورمندان به احساسات دينی و ايمانيات مردم برای حذف و نابودی کسانی که آنها را تهديدی برای قدرت و موقعيت و منافع خود تلقی می‌کنند البته پديده جديدي نيست. انذار و ترساندن مردم از اين که کسانی قصد نابودی و تباهی دين و گسترش فساد در جامعه و کشور شما را دارند و باز داشتن مردم از گوش فرادادن به منطق و سخنان مصلحان در تاريخ مبارزات اجتماعی و سياسی شيوه‌ای ناشناخته نيست. تقريباً تمامی ديکتاتورهای مستبد عليه مخالفان و منتقدان خود از همين شيوه بهره جسته‌اند». هم در گفته هاي گماشته ولي فقيه در سپاه پاسدارن و هم در پاسخ سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به وي، ناخودآگاه به حقايقي اعتراف شده است: رئيس ستاد حوزه نمايندگي ولي فقيه، بطور ناخودآگاه، موضوعي را برزبان آورده است كه اگر چه مساله ناروشني براي اوپوزيسيون نبوده و نيست، اما هيچوقت از سوي دست اندركاران رژيم به آن اعتراف نشده بود؛ و آن به كار گرفتن اراذل و اوباش، براي ارعاب و سركوبي دگرانديشان است. يورش اراذل و اوباش سازمان يافته در دسته هاي حزب اللهي، به تجمعات و ميتنگهاي گروههاي دگرانديش و حمله با سنگ و چاقو و چماق به شركت كنندگان در اين اجتماعات، حمله به دفتر و ستاد سازمانهاي انقلابي، حمله به بساط فروش كتاب و نشريه هواداران گروههاي سياسي، از آغاز روي كار آمدن خميني در ايران به عنوان روش غير رسمي سركوبي مخالفان به كار گرفته شد. مسئوليت گروههاي حزب اللهي را هيچ نهادي از قدرت مستقر، بعهده نمي گرفت، اما همه دست اندركاران رژيم، از رجايي نخست وزير و رفسنجاني گرفته تا عناصر رده پايين تر، از آنها به عنوان مردم مسلمان ناراضي از عملكرد گروهها و سازمانهاي سياسي( كه بعدا گروهك ناميده شدند)، حمايت مي كردند. در آن زمان البته ترديدي نبود كه همان مدافعان كه تقريبا همگي در حزب جمهوري اسلامي جمع شده بودند، پشت اين ماجرا هستند. اعضاي كميته ها – سازماني كه در آغاز روي كار آمدن خميني جاي شهرباني را گرفت كه در قيام بهمن ماه، سازمانش بهم ريخته و كلانتريهايش مورد حمله قرار گرفته بود-، اكثرا از اراذل و اوباش و لالت ولمپن ها بودند(**). بعد از سركوبي خونين نيروهاي سياسي در دهه 60 و بعد از اين كه حزب جمهوري اسلامي هم به خاطر اين كه علت وجودي خودش را كه بسچ تودهاي ناآگاه مذهبي عليه نيروهاي سياسي بود از دست داد، تعطيل شد، در سالهاي گذشته اين نقش را حزب الله و انصارحزب الله با سازماندهي با راه انداختن دسته هاي عربده كش، موتور سوار يا پياده، براي ايجاد رعب وحشت در مردم و همچنين هشدار به منتقدان خودي به عهده گرفت. سرادار سرتيپ دكتر الله كرم كه گويا داراي درجه«دكترا در فلسفه» است، همراه حاجي بخشي با تفنگ دوربين دارش در رأس گله يي از اراذل حزب اللهي، گاه شعار مرگ بر بي حجاب در خيابانها مي داد، گاه در برابر خبرگزاري رسمي رژيم عربده كشي مي كرد كه كاركنان منحرف و ليبرال آن را از پنجره محل كارشان به پايين پرتاب خواهد كرد، گاه در برابر مجلس عربده مي كشيد كه ليبرالها و «فراكسيون نمك گيرها» را از مجلس بيرون خواهد ريخت. اين اتفاقات مربوط به دو دوره رياست جمهوري رفسنجاني است. در زمان تبليغات انتخاباتي براي رياست جمهوري دوره هفتم(كانديدا شدن خاتمي در انتخابات)، جلسه سخنراني تيليغاتي خاتمي را همينها به هم مي ريختند و گفته مي شد كه سرادار سرتيپ دكتر الله كرم گفته است خاتمي بايد از روي نعش او بگذرد تا بتواند رئيس جمهور شود. در واقع سازمان دادن اراذل اوباش و به كار گرفتن آنها به شكل گروهاي ضربت براي گسترش اختناق، روشي است كه از آغاز شكل گرفتن رژيم تا كنون ادامه داشته است. خود سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، در يورش به تجمعي كه در اعتراض به تعطيلي آيندگان در مرداد سال 58 برگزار شد، در سازمان دهي اراذل و اوباش در حمله به آن تجمع و حمل چماق و سنگ و پاره آجرا براي اوباش، نقش سازمانگر داشت و روز بعد از آن هم همين سازمان بود كه امت حزب الله را به تظاهراتي در حمايت از حكم دادگاه انقلاب اسلامي رژيم به تعطيل شدن روزنامه آيندگان و مصادره آن، دعوت كرد.
اعتراف نا خودآگاه ديگر كه در آغاز مطلب به آن اشاره شد، در جوابيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ديده مي شود. اين سازمان در واكنش به اظهارات آخوند ذوالنور برگزيده خامنه اي براي رياست دفاترنمايندگيش درسپاه، ضمن چاله مي داني خواندن «ادبيات» او و بي اطلاعي او از احاديثي كه بر مبني آنها مرتد و كافر خواندن مومنان، ارتداد و كفر شناخته شده است، و ذكر احاديث مربوط به اين موضوع، اتهام وارده را رد كرده است اما اعتراف ناخودآگاه و نكته مهم،همان تاكيد سازمان ياد شده به سوء استفاده و« تمسك قدرتمندان و زورمندان به احساسات ديني مرم براي نابودي كساني كه آنها را تهديدي براي قدرت و موقعيت و منافع خود تلقي مي كنند» است. اين روشي بود كه خميني و كارگزاران او از آغاز براي انحصار قدرت و حفظ منافع خود، و« باز داشتن مردم از گوش فرادادن به منطق و سخنان مصلحان» عليه گروههاي سياسي به كار گرفتند. يك نمونه خيلي روشن و تاريخي آن كه من بارها به آن اشاره كرده ام سخنراني خميني در سوم خرداد 58 است كه در كيهان 5 خرداد58، تحت عنوان «امام استراتژي انقلاب را اعلام كرد» درج شد. در آن زمان، در فضاي سياسي بعد از سرنگوني رژيم دست نشانده آمريكا، كه سازمانها وشخصيتهاي دگرانديش، سابقه طولاني مبارزه با آن و تحمل زندان وشكنجه در راه مبارزاتشان را داشتند، خميني چون نمي توانست اتهام آمريكايي بودن و وابسته بودن به دگر انديشاني كه دغدغه شان آزادي و رهايي كشور از وابستگي و رفع نابرايري هاي اجتماعي بود، بزند، براي تحريك مردم عليه آنان دائم تكرار مي كرد كه آنها آزادي و استقلال را بدون اسلام مي خواهند و مردم جوانهاشان را براي اسلام داده اند. او حتي در فضاي آن روز ناچار بود اعتراف كند كه آن دگر انديشان، خواهان بازگشت رژيم گذشته يا سلطه خارجي نيستند. او در آن سحنراني گفت،« ...من اينها را به شما معرفي كردم با اين اشخاصي كه به اسلام كاري ندارند، روحانيت را هم كاري ندارند، مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست بكنند. آنهايي كه حسن نيت دارند. نيت سوء ندارند نمي خواهند رژيم دوباره برگردد، با او هم بد هستند. اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست بكنند كه آزاد هم باشيد، مستقل هم باشيد، اما نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه امام زماني و نه قرآني و نه احكام خدا، و نه نمازي». منافق ناميدن مجاهدين خلق و مورد يورش و حمله دائمي قرار دادن آنها، از موارد سوء استفاده از احساسات مذهبي مردم بود تا اين كه كار به سي خرداد 60 كشيد. از دلائل نا مطلوب بودن مجاهدين خلق ايران براي رژيم در آن زمان، افشاگريها آنان از دزدي و چپاول و انباشتن ثروت توسط اطرافيان خميني مثل آيت الله دكتر بهشتي بود كه با تشكيلاتي كه تحت عنوان سازمان اقتصاد اسلامي راه انداخته بود به اين كار مشغول بودند و كريمي نوري كه مسئوليت فروش اموال مصادره شده از خانه هاي مقامات و وابستگان رژيم سلطنتي كه به خارج گريخته بودند، به او واگذار شده بود. اين دومي بعد از آغاز جنگ به مسئوليت بنياد امور مهاجرين جنگي گماشته شد و در آنجاهم بودجه و پولي را كه بايد به مصرف مصيبت ديدگان و بي خانمان شدگان در اثر جنگ مي رسيد، مي دزيد. بعد از مدتي او از اين كار كنار گذاشته شد.
اتهام بيشرمانه يي كه خميني و يارانش عليه سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران كه كمونيست بودنشان بر امت حزب الله عيان بود اما به خاطر مبارزات حماسي اين سازمان با رژيم شاه و ساواك مخوفش، در بين بخش وسيعي از كارگران و قشرهاي مخنلف اجتماعي محبوبيت داشتند، مكرر تكرار مي كردند، آتش زدن خرمنها و از بين بردن محصولات روستائيان و كشاوزان بود و دليل اين كار را هم دشمني آنان با مردم مسلمان اعلام مي كردند. مقامات رژيم اتهامات گوناگون را با استفاده انحصاري از راديو تلويزيون به دگرانديشان مي زدند، بدون اين كه فرصت دفاع و اظهار نظر به آنها از طريق اين «رسانه ملي» كه همه كشور را مي پوشاند داده شود. اتهامات اخلاقي هم البته بود. كشفي كه هميشه روزنامه جمهوري اسلامي در پي هر يورشي به دفاتر گروهها و سازمانهاي مثل مجاهدين و فدائيان خبر از آن مي داد،«كشف وسائل ضد بارداري» بود. آن چه مورد بررسي قرار گرفت آن دو مورد اعتراف ناخودآگاه از سوي«سابقين» و دست اندركاران رژيم جمهوري اسلامي بود.
حاصل قلع و قمع گروههاي دگر انديش به بهانه اجراي احكام اسلام بعد سي سال، اكنون علاوه بر گشترش فقر و اعيتاد و فحشا، اين است در جمهوري اسلامي لباسهايي با علائم گروههاي منحرف جنسي و گروههاي شيطان پرست در مغازه ها به فروش مي رسد كه لابد خريداراني دارد و نيروي انتظامي رژيم مغازها را به خاطر جمع كردن اين لباسها و لباسهاي غير متعارف زنانه(مانتوهاي چسبان، مانتوهاي كوتاه يا چاك دار،...) مورد يورش قرار مي دهد. چندي پيش هم اين نيرو به باغي در شهرك محمد در اطراف كرج يوروش برد كه در آن« كنسرت شيطان پرستي» برگزار شده بود و گروهي دختر و پسر جوان را دستگير كرد. برگزار كنندگان اين كنسرت از شبكه اينترنت براي فروش بليط و سازمان دادن آن استفاده كرده بودند.
بهزاد نبوي از عناصر صاحب مقام و منصب در گذشته و اكنون به گوشه رانده شده عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه متحجرترين در بين اعضاي آن هم بايد باشد، چند سال پيش (نمي دانم چند سال شايد پانزده يا بيست سال پيش بود) در مصاحبه يي مدعي شد كه علت انحراف«منافقين» (مجاهدين خلق) اين بود كه آنها، از اسلام حوزه يي و رساله يي رويگرادن بودند. حالا سازمان پيرو اسلام رساله يي و حوزه يي ايشان هم از سوي نماينده ولي فقيه در مهمترين سازماني كه براساس ايدئولوژي منبعث از اسلام رساله يي و حوزوه يي بنا شده، يعني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مهر خطرناك تر از منافقين مي خورد و اين سازمان متقابلا«ادبيات» او را چاله ميداني مي نامند. در مرداد ماه آخوندي به نام «حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی»، که سايت تعطيل شده بازتاب او را استاد اخلاق هيأت وزيران معرفی کرده بود در شهر زرند كرمان با انتقاد از اصلاح طلبان حکومتی و وابسته دانستن آنان به آمريكا و متهم کردنشان به «حرام خوری» گفت: « اين نكبت‌ها را مثل دستمال كاغذی كه باهاش پشت بچه‌ها را تميز می‌كنند و می‌اندازند اون ور، بياندازيد اون ور. خودتان هم اون‌ور نرويد». دو سه روز پيش يكي از حاميان احمدي نژاد، محمد مهدي عبد خدايي (ضارب دكتر فاطمي) دبيركل جمعيت فداييان اسلام كه از قديمي ترين تشكلهاي پيرو اسلام ناب محمدي و امام خميني است- تشكيلاتي كه اجراي فتواي او، ترور كسروي را در كارنامه خود دارد(***)-، احمدي نژاد را به خاطر «ادبياتش» و اين كه منتقدان خود را بزغاله خطاب كرده مورد انتقاد قرار داد و گفت كه بايد در اين ادبيات تجديد نظر كند و ياد آور شد« كه اگر به سيره انبياء هم توجه كنيد مي بينيد كه آنها حتي در برخورد با مخالفان خود و حتي مخالفان خداوند نيز احترام و ادب را رعايت مي كرند» ( 20 آبان سايت آفتاب نيوز). و كمي پيش تر هم محمد جواد لاريجاني در واكنش به اظهارات ولايتي كه گفته بود به توصيه وزارت اطلاعات به كار لاريجاني در وزارت خارجه خاتمه داده شد، او را مورد حمله قرار داد و گفت كه وقتي او(لايجاني) در شوراي امنيت ملي براي مسائل مهم طراح ارائه مي كرده است، ولايتي «چرت همايوني» مي زده است. اين است وضعيت كساني كه نزديك به 30 سال پيش با ادعاي برقراري بالاترين درجه از عدالت و آزادي براساس تعليمات و احكام اسلام توده هاي محروم و پايمال شده را فريفتند و بعد براي انحصار قدرت در دست گروه و غافله خود همگي در تهمت افترا به دگر انديشان و بستن و كشتن آنان همصدا و همراه شدند.
---------------

*

http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=10770&p=1


**يكي از اعضاي اين كميته ها كه در پي ماجراي دستگيري سعادتي عضو سازمان مجاهدين خلق دراوائل سال 58، اسمش به سر زبانها افتاد، حاج ماشاالله قصاب بود كه كميته مستقر در سفارت آمريكا تحت سرپرستي وي بود. وي رابطه نزديك و برادرانه با ماموران سيا مستقر در سفارت آمريكا داشت و عكس خندان او همراه با يك مامور سيا به نام چارلز ناس در فردوگاه مهر آباد، در كيهان آن زمان ضمن مطلبي كه در انتقاد از عملكرد او كه از سوي تني چند از باز پرسان سابق دادسراي انقلاب اسلامي درج شده بود، چاپ شد. متن باز جويي سعادتي را- كه بعد ارژيم اتهام او ارتباط گرفتن با يكي از اعضاي سفارت شوروي و «جاسوسي» اعلام كرد-، قبل از اين مراجع رسمي آن زمان حتي خبر دستگيري او اعلام كرده باشند، همين سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در جزوه يي انتشار داد كه روزنامه جمهوري اسلامي آن را در چند صفحه منتشر كرد. مثل مورد دستگيري و اتهامات وارده به آقاي سيامك پورزند روزنامه نگار قديمي و همسر خانم مهرانگيز كار، در چند سال پيش. آقاي سيامك پوزند توسط افراد ناشناس و بدون ذكر اتهام دستگير شده بود و مدتي هم از محل باز داشت او اطلاعي به نزديكانش داده نشد. مدتي بعد قبل از اينكه محاكم قضايي رژيم اتهاماتي را كه علت دستگيري او بود اعلام كنند، نشريه جام متعلق به جامعه اسلامي مهندسين كه محمد رضا با هنر نايب رئيس كنوني مجلس هم عضو آن است، اتهامات او را اعلام كرد كه دريافت پول كلان از آمريكا و همكاري با بقاياي خانواده پهلوي از جمله اين اتهامات بود.

***دکتر فاطمی 25 بهمن 1330، در حالی که برمزار محمد مسعود، مدير روزنامه "مرد امروز" مشغول سخنرانی بود، هدف شليك گلوله يي قرار گرفت و زخمي شد. در آن زمان دكتر فاطمي نماينده مجلس بود. ضارب، جوانی 16 ساله عضو گروه فدائیان اسلام به نام "محمد مهدی عبد خدايی" بود. بنا بر آنچه در برخي منابع از مصاحبه پدرش در آن زمان كه از اقدام او ابراز انزجار كرده بود نقل شده است، عبد خدايي بيش از 4 كلاس درس نخوانده بود و به علت ناسازگاري با خانواده درس رها كرده و به تهران رفته در مغازه يي كار مي كرده است( در بازار شاگرد مغازه بود). دريك سايت اينترنتي رژيم به نام «چهل منزل تا اربعين» آمده است كه وي تحصيلاتي در علوم ديني دارد و استاد و دانشگاه است. در مورد فتواي خميني براي قتل كسروي كه در كتاب كشف الاسرار آن را اعلام كرده بود، نگاه كنيد به مطلبي در نشاني زير:
http://www.kasravi.info/gatls/reza%20agnami.htm

پ – 15 نوامبر 2007 - 24 آبان 1386

مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...