ايرج شكري
انقلاب بدون خونريزی، كشتار برای انحصار قدرت
سالگرد روزهايي كه مربوط به رويدادي از سركوبگري رژيم پهلوي عليه مردم است، فرصتي است براي دست اندركاران و مهره هاي رژيم براي بالاي منبر رفتن و داد سخن دادن از بيداد رژيم ساقط شده و نمايش وقاحت در ستايش از خميني و «انقلاب اسلامي» و تبليغ براي اسلام. اين كار از طرف كارگزاران رژيم چنان با تحريف حقابق گذشته و حال، در بزرگ نمايي نقش اسلامگرايان و مردم دوست و طرافدار آزادي نماياندن خميني صورت مي گيرد كه گويي نه كسي از شاهدان دوران رژيم گذشته زنده است و نه اين كه مردمي كه همه جور نامردمي و درنده خويي از رژيم ديده اند و مي بينند عقل و شعور و حس و درك دارند. روز دانشجو فرصتي بود براي بالاي منبر رفتن عناصري از رژيم ولايت فقيه، در نكوهش ديكتاتوري و تجليل از دانشجويان و خلاصه نمايشي بود از «گرگ در پوستين شبان» كه برخي از دست اندركاران رژيم سركوبگر آخوندي، در آن نقش آفريني كردند. يكي از اين نقش آفرينيها، توسط سيد محمد خاتمي، از عناصر برجسته نظام ولايت فقيه، روز 20 آذر در دانشگاه تهران صورت گرفت(*). او در اين سخنان احكامي صادر فرمود كه با تجربه نزديك به سي سال گذشته مردم از حكمراني آيت الله ها در ايران- كه براي ديني كردن و جاري شدن احكام «حيات بخش اسلام و قرآن» و پيروي از «سيره نبوي» هيچ مزاحم و منتقدي سر راه خود باقي نگذاشتند، و با دست باز به كشتار مرتد و منافق و محارب پرداختند-، همخواني ندارد. شالارتانيزم را كه روش اوست، با توجه به نكاتي از سخنان او به روشني مي توان ديد. وي در اين سخنان مدعي شد كه «جامعه ما به لحاظ هويت تاريخي يك هويت ديني دارد»، و افزود: «اگر بخواهيم به آزادي و پيشرفت برسيم اين حركت بايستي يا همسو با دين باشد يا نسبتي با دين داشته باشد والا اين دو يعني آزادي و پيشرفت، يا پديد نميآيد و يا دوام پيدا نميكند». خاتمي مدعي شد كه اين نظر او « يك حرف علمي و كاملا مستدل است». اين ادعاي علمي و مستدل او، وقتي با حاصل عملكرد رژيم كه مردم – بويژه جوانان- هر روز دارند با گوشت و پوست خود لمس مي كنند، محك مي خورد، «سيد خندان»، در عين شارلاتنيزم، موجودي رقت انگيز و قابل ترحم و خنده داري جلوه گر مي شود كه متوجه مسخرگي حرفهايي كه مي زند نيست. خاتمي در همان سخنان اضافه كرد:« در اين ميان اين مهم است كه كدام دين بايد همسوي حركت به سمت آزادي و پيشرفت قرار گيرد؛ سنت پرستان مخالف تحول هستند و به جاي خدا عادتهاي ذهني و به ارث رسيده خود را ميپرستند و از آنجا كه واپسگرا هستند در نتيجه اين بينش نه تنها كمكي به جنبش اجتماعي نميكند بلكه مانع هر جنبش تحول خواه و ترقي خواهي است. دين ستيزان چون با هويت ملي و تاريخي و فرهنگي مردم آشنا نيستند از برقراري رابطه با جامعه ناتوانند و هيچ جنبشي بدون ارتباط با متن جامعه به سامان نميرسد». رئيس جمهور سابق و مطيع امر ولي فقيه افزود:« يكي از شگفتيهاي موجود اين است كه سنت پرستان و دين ستيزان در يك نقطه مشترك هستند و آن نقطه مشترك اين است كه معتقدند دين و آزادي با هم سازگار نيستند». ملاحظه مي شود كه خاتمي در عين این كه خودش در يك مشكل لاينحل با همريشان خود گير كرده است و آن «سنت پرستاني هستند كه مخالف تحولند و واپسگرا» هستند، و خودش سوال «كدام دين» را مطرح كرده است، اما جبهه مقابل را دين ستيز معرفي مي كند. (بماند كه ديني كه او از آن صحبت مي كند، شيعه اثني عشري توليد و باز توليد شده در حوزه است كه احكام خود را به جامعه ايران تحميل كرده است و ساير اديان و مذاهب توسط مذهب رسمي مورد تعرض قرار گرفته و پيروان آنها از جمله سنيان، مورد تبعيض و فشار از سوي رژيم هستند ). شارلاتانيزم يعني همين. چرا كه تاكيد نيروهاي ترقيخواه و دموكرات بر جدايي دين از دولت نه تنها ضديت با دين و دين ستيزي نيست، بلكه هم راهي است براي خلاص كردن دين از مخمصه مورد محك قرار گرفتن روزانه با خوب و بد سياستهايي كه براي حل مسائل عديده و دشوار يك جامعه 70 ميليوني مثل ايران بايد بكار گرفته شود، و هم خلاص كردن مردم از آزار و اذيت و دست اندازي به زندگي خصوصي آنان به اسم دين است. تا آمران به معروف و ناهيان از منكر، مثل آن چه در همدان در مورد پزشك جوان زهرا بني يعقوب اتفاق افتاد، مبادرت به دستگيري و قتل شهروندان نكنند و رئيس پليس زنان را تهديد نكند كه چكمه پوشيدن «تبرج»(خود نمايي) و از موارد بد لباسي زمستاني است و زناني كه چكمه بپوشند، خلاف كار شمرده مي شوند و باز داشت و جريمه و ارشاد خواهند شد.
خاتمي در واقع با اين حرفهاي «علمي و مستدل»، همان روشي را تلاش دارد دنبال كند كه خميني حدود سي سال پيش، براي سوء استفاده از احساسات مذهبي توده هاي نا آگاه و محروم به كار بست. اما وضع خاتمي در اين كار از آن جهت آشكارا رقت انگيز و مضحك است كه نه تنها او در موضع «امام امت» در اوائل استقرار رژيم ملاها در ايران نيست، بلكه جامعه ايران در لايه هاي مختلف اجتماعي در اين نزديك سي سال خيلي تحول يافته است. در آن روزها اگر «امام» كه در بالاترين مرتبه از «علم و فضل» ديني قرار داشت مي گفت،« آنها كه اقتصاد را زير بنا مي دانند نمي دانند انسان چيست، الاغ هم همه چيزش اقتصاد است. مردم جوانهايشان را نداده اند كه نان ارزان گيرشان بيايد، براي اسلام خون داده اند»، مي توانست بخشي از تودهاي محروم و نا آگاه را بفريبد، اما همان امام اگر امروز سر از گور بلند كند آن حرفها را بزند،« امت» له شده زير خط فقر به ريشش خواهد خنديد و تُفی نثارش خواهد كرد. در آن زمان هم(اوائل به قدرت رسيدن خميني) حرف و مساله سازمانها و گروههاي سياسي كه مقلد و مريد خميني نبودند، ضديت با دين و مذهب نبود، كساني كه به مخالفت با عملكرد خميني و رژيمي كه او در حال بنا كرد آن بر اساس معيارهاي ارتجاعي نظام قبيله يي و برده داري و بيگانه با فرهنگ ايراني و در ستيز با زندگي عرفي مردم بود، برخاستند، كاري به خدا و پيغمبر دين و مذهب نداشتند. مساله، مساله اقتصاد و نحوه مالكيت وسائل توليد و اداره كارخانه هاي مصادره شده و حق برخورداري كارگران و زحمتكشان از زندگي بهتر بود؛ مساله؛ مساله مالكيت زمينهاي كشاورزي بود و قرار گرفتن زمين در اختيار كشاوزان بود؛ مساله آزادي بيان و رعايت حقوق و آزاديهاي فردي بود؛ مساله آزادي احزاب و حق اعمال اراده مردم در سرنوشت خود و ميهنشان بود. اما خميني مي خواست ولي و قيم مردم باشد، براي خميني رفاه مردم ايران و پيشرفت ايران و ايراني مطرح نبود، افتخارات تاريخي اين مردم براي او مطرح نبود. مگر خميني نبود كه دو سه روزي بعد از مراسمي كه بمناسبت صدمين سالگرد تولد مصدق برگزار شده بود، گفت، براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و به دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمل نيست (كيهان 5 خرداد 1358) او در همين سخنراني بود كه گفت« مسير ما مسير نفت نيست. نفت پيش ما مطرح نيست. ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست. اين اشتباه است. ما اسلام را مي خواهيم. اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان مي شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نيست، اگر يك نفر نفت را ملي كرده است اسلام را كنار بگذارند و براي او سينه بزنند[...]براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخا لفت كردن قابل تحمل نيست»، او در همين سخنراني بود که گفت:« من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمد رضا كرديم ». و در همين سخنراني بود كه گفت:« ما توطئه را مي شكنيم . من حجت را دارم تمام مي كنم براي ملت ايران. من مي بينم بدبختيهايي از دست همين اشخاصي كه فرياد آزادي مي كشند، بد بختي دارم مي بينم براي ملت ايران… من اينها را به شما معرفي كردم. اين اشخاصي كه با اسلام كاري ندارند، روحانيت را هم كاري ندارند، آنهايي كه حسن نيت دارند نيت سوء ندارند، نمي خواهند رژيم دو باره برگردد، با او هم بد هستند، اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست كنند آزاد هم باشيد مستقل هم باشيد اما نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه آقا امام زماني نه قرآني نه احكام خدا نه نمازي[...] شما كه شهادت را براي خودتان فوز مي دانيد، براي اينكه مثل سوييس بشويد؟ شما قرآن را مي خواهيد، شما براي اسلام قيام كرديد[...] اين همه تبليغاتي كه اهل قلم مي كنند كه مااز آن ديكتاتوري فارغ شديم، ديكتاتوري عمامه و كفش آمد اينها ضد اسلام هستند.[...] آخوند ديكتاتور نيست. آخوند يعني اسلام، روحانيين با اسلام در هم مدغمند. آنكه با روحانيين و آخوند مخالف است دشمن شماست. او آزادي را ممكن است براي شما تأمين كند، استقلال هم ممكن است براي شما تأمين كند اما آن استقلال كه در آن امام زمان نيست، آزادي كه در آن قرآن نيست». حالا جناب سيد محمد خاتمي كه دائما در سخنرانيها و اظهار نظر هاي «علمي و مستدل» خود، به فرمايشات و نقش «امام» استناد مي كند، به دانشجويان توضيح بدهد كه آيا صاحب چنين ديدگاهها و افكاري، تحول خواه بود يا سنت گرا و واپس گرا بود ؟ به دانشجويان توضحيح بده كه آيت الله منتظري كه «اميد امت امام و قائم مقام رهبري» بود، آيا دين ستيز شده بود، كه بركنار شد و آن همه مورد آزار و تحقير و توهين از سوي همه كس و همه باندهاي آن روز از جمله دفتر تحكيم وحدت آن زمان و بسيازي از به اصطلاح اصلاح طلبان كنوني قرار گرفت، يا اين كه به خاطر مخالفت با رفتار وحشيانه ماموران وزارت اطلاعات با زندانيان سياسي و كشتار آنها بود. آيا مجاهدين خلق دين ستيز بودند كه منافقين ناميده شدند(**) و مورد كينه توزي و فشار قرار گرفتند يا به خاطر مسائل سياسي و انتقادات آنان از غارتگري تازه به قدرت رسيده ها بود؟ خاتمي در اين سخنراني با ذكر اين كه « متاسفانه همواره انقلابها در جوامع جهان سوم به همراه خشونت بوده است»، مدعي شد كه:« اما انقلاب اسلامي، معادله خشونت مساوي است با انقلاب را تغيير داد و آن تغيير اين بود كه ميتوان بدون دست بردن به سلاح خشونت، دست به انقلاب زد». صرف نظر از مساله مصادره انقلاب سال 57، با كوبيدن مهر اسلامي به آن كه مورد بحث اين نوشته نيست(***) خاتمي اما از آن همه جنايات و خشونت گسترده يي كه رژيم عليه دگرانديشان و براي انحصار قدرت بكار گرفت - از بخون كشيدن كردستان و گنبد و تركمن صحرا ، از «انقلاب فرهنگي» و تعطيل كردن دانشگاهها و تصفيه آنها از دانشجويان و استادان دگرانديش، از اعدامهاي گروه گروه جوانان هوادار گروهاي سياسي در آغاز دهه 60، ، از كشتار زندانيان سياسي در تايستان سال 67، از پافشاري بر ادامه جنگ با عراق براي صدور انقلاب و فتح قدس از راه كربلا، جنگي که چند صد هزار كشته و معلول و ويراني بسيار بجاي گذاشت و او رئيس ستاد تبليغاتي آن بود، جنگي كه چند هفته بعد از آغازش، امكان پايان دادن به آن همراه با دريافت غرامت وجود داشت اما خميني و همراهانش چون خاتمي و ميرحسين موسوي و ديگران بر ادامه آن پافشاري كردند-، فاكتور گرفت و كنار گذاشت و به روش آخوندي خود را عالم، و مردم را عوام نفهم و فاقد شعور انگاشت. آن چه خاتمي خواهان آن است، در واقع چيزي نيست جز اعمال قيموميت و ولايت بر مردم، با روش شيادانه به جاي روش آمرانه.
*http://www.tabnak.ir/pages/?cid=3076
(**) اين تنها خاتمي نيست كه همچنان«در خط امام» و راه روش خميني حركت مي كند، اصلاح طلبان ريا كار كه فرصت طلبانه با انتقاد از عملكرد جناح هار تلاش مي كنند از بين ناراضيان رژيم براي خود يار گيري بكنند همه همين طور هستند. يكي از اينها كه به خاطر مورد حمله فیزیکی قرار گرفتن توسط آخوند درنده يي به اسم اژه اي (وزير اطلاعات كنوني) که او را مضروب کرده و گاز گرفته بود، چهره آدم مظلومي يافت اخيرا در مطلبي در مورد خطر به راه افتادن جوخه هاي ترور مجاهدين خلق را هم مورد حمله قرار داد. جناب اصلاح طلب، از آنان به عنوان « گروهك منافقين» اسم برده است. اين عاليجناب كه به نظر مي رسد نقش قلاب انداختن و طور انداختن از ام القراي اسلام، به فرا سوي مرزها براي صيدي گرفتن از بين اپوزيسيون را به عهده گرفته است، اين را حتما مي داند كه «منافقين» ناميدن مجاهدين خلق، براي اوپوزيسيون يك معني بيشتر ندارد، و آن نشانه هويت ايدئولوژيك گوينده است. اين يعني طرف مرز بندي اسلامي خود را نشان مي دهد و پايش روي معيارهايي كه خميني بنا گذاشت قرص و محكم است. اين عاليجناب اگر هم، همه مسائل آغاز به قدرت رسيدن خميني را فراموش كرده باشد، مي تواند با نگاهي به روزنامه هاي ارديبهشت سال 59 و ماجراي حمله سنگين حزب اللهي ها يا به ميتنگ روز كارگر مجاهدين در پايانه اتوبوسهاي بين شهري در خزانه كه زخميهاي زيادي بين هواداران مجاهدين به جا گذاشت و واكنشهايي كه آن ماجرا در محكوميت حزب اللهي ها بر انگيخت، نگاهي بكند تا بياد بياورد كه چه كسي و كدام طرف كار را به كشت و كشتار كشيد. بكار بردن عنوان «منافقين» يا «گروهك منافقين» براي مجاهدين خلق يعني داشتن بينش و ايدئولوژي طايفه و قافله «حزب الله» و ارهابيون و كيهانيون! و اين در حاليست كه سايتهاي اختصاصي و تخصصي وزارت اطلاعات كه براي جنگ رواني و تبليغاتي عليه مجاهدين ساخته و راه اندازي شده اند، از آنجا كه رو به خارج كشور دارند، از عنوان منافقين براي آنها استفاده نمي كنند. مي شود به مجاهدين خلق همه گونه ايراد و انتقاد وارد كرد و مي شود حتي از آنان متنفر بود. اما بكار گرفتن عنوان منافقين به خصوص«گروهك منافقين» كه سيد اسدالله لاجوردي بكار مي برد و مقامات اطلاعاتي براي مجاهدين بكار مي برند، در واقع كارت هويت ايدئولوژيكي به كار برنده آن است. مطلب مورد اشاره را در نشاني زير مي توان يافت.http://asre-nou.net/1386/azar/21/m-saharkhiz.html
***در آرشيو سال2006 در مطلبي با عنوان خميني چكونه به قدرت رسيد، شرايط يكسال قبل از انقلاب و اين كه اسمي از خميني در آن زمان در بين نبود و عوامل ديگري كه سبب مطرح شدن خميني و ملاخور شدن انقلاب سال 57 شد توجه قرار گرفته است.http://iradj-shokri.blogspot.com
پ 15 دسامبر2007 – 24 آدز1386
انقلاب بدون خونريزی، كشتار برای انحصار قدرت
سالگرد روزهايي كه مربوط به رويدادي از سركوبگري رژيم پهلوي عليه مردم است، فرصتي است براي دست اندركاران و مهره هاي رژيم براي بالاي منبر رفتن و داد سخن دادن از بيداد رژيم ساقط شده و نمايش وقاحت در ستايش از خميني و «انقلاب اسلامي» و تبليغ براي اسلام. اين كار از طرف كارگزاران رژيم چنان با تحريف حقابق گذشته و حال، در بزرگ نمايي نقش اسلامگرايان و مردم دوست و طرافدار آزادي نماياندن خميني صورت مي گيرد كه گويي نه كسي از شاهدان دوران رژيم گذشته زنده است و نه اين كه مردمي كه همه جور نامردمي و درنده خويي از رژيم ديده اند و مي بينند عقل و شعور و حس و درك دارند. روز دانشجو فرصتي بود براي بالاي منبر رفتن عناصري از رژيم ولايت فقيه، در نكوهش ديكتاتوري و تجليل از دانشجويان و خلاصه نمايشي بود از «گرگ در پوستين شبان» كه برخي از دست اندركاران رژيم سركوبگر آخوندي، در آن نقش آفريني كردند. يكي از اين نقش آفرينيها، توسط سيد محمد خاتمي، از عناصر برجسته نظام ولايت فقيه، روز 20 آذر در دانشگاه تهران صورت گرفت(*). او در اين سخنان احكامي صادر فرمود كه با تجربه نزديك به سي سال گذشته مردم از حكمراني آيت الله ها در ايران- كه براي ديني كردن و جاري شدن احكام «حيات بخش اسلام و قرآن» و پيروي از «سيره نبوي» هيچ مزاحم و منتقدي سر راه خود باقي نگذاشتند، و با دست باز به كشتار مرتد و منافق و محارب پرداختند-، همخواني ندارد. شالارتانيزم را كه روش اوست، با توجه به نكاتي از سخنان او به روشني مي توان ديد. وي در اين سخنان مدعي شد كه «جامعه ما به لحاظ هويت تاريخي يك هويت ديني دارد»، و افزود: «اگر بخواهيم به آزادي و پيشرفت برسيم اين حركت بايستي يا همسو با دين باشد يا نسبتي با دين داشته باشد والا اين دو يعني آزادي و پيشرفت، يا پديد نميآيد و يا دوام پيدا نميكند». خاتمي مدعي شد كه اين نظر او « يك حرف علمي و كاملا مستدل است». اين ادعاي علمي و مستدل او، وقتي با حاصل عملكرد رژيم كه مردم – بويژه جوانان- هر روز دارند با گوشت و پوست خود لمس مي كنند، محك مي خورد، «سيد خندان»، در عين شارلاتنيزم، موجودي رقت انگيز و قابل ترحم و خنده داري جلوه گر مي شود كه متوجه مسخرگي حرفهايي كه مي زند نيست. خاتمي در همان سخنان اضافه كرد:« در اين ميان اين مهم است كه كدام دين بايد همسوي حركت به سمت آزادي و پيشرفت قرار گيرد؛ سنت پرستان مخالف تحول هستند و به جاي خدا عادتهاي ذهني و به ارث رسيده خود را ميپرستند و از آنجا كه واپسگرا هستند در نتيجه اين بينش نه تنها كمكي به جنبش اجتماعي نميكند بلكه مانع هر جنبش تحول خواه و ترقي خواهي است. دين ستيزان چون با هويت ملي و تاريخي و فرهنگي مردم آشنا نيستند از برقراري رابطه با جامعه ناتوانند و هيچ جنبشي بدون ارتباط با متن جامعه به سامان نميرسد». رئيس جمهور سابق و مطيع امر ولي فقيه افزود:« يكي از شگفتيهاي موجود اين است كه سنت پرستان و دين ستيزان در يك نقطه مشترك هستند و آن نقطه مشترك اين است كه معتقدند دين و آزادي با هم سازگار نيستند». ملاحظه مي شود كه خاتمي در عين این كه خودش در يك مشكل لاينحل با همريشان خود گير كرده است و آن «سنت پرستاني هستند كه مخالف تحولند و واپسگرا» هستند، و خودش سوال «كدام دين» را مطرح كرده است، اما جبهه مقابل را دين ستيز معرفي مي كند. (بماند كه ديني كه او از آن صحبت مي كند، شيعه اثني عشري توليد و باز توليد شده در حوزه است كه احكام خود را به جامعه ايران تحميل كرده است و ساير اديان و مذاهب توسط مذهب رسمي مورد تعرض قرار گرفته و پيروان آنها از جمله سنيان، مورد تبعيض و فشار از سوي رژيم هستند ). شارلاتانيزم يعني همين. چرا كه تاكيد نيروهاي ترقيخواه و دموكرات بر جدايي دين از دولت نه تنها ضديت با دين و دين ستيزي نيست، بلكه هم راهي است براي خلاص كردن دين از مخمصه مورد محك قرار گرفتن روزانه با خوب و بد سياستهايي كه براي حل مسائل عديده و دشوار يك جامعه 70 ميليوني مثل ايران بايد بكار گرفته شود، و هم خلاص كردن مردم از آزار و اذيت و دست اندازي به زندگي خصوصي آنان به اسم دين است. تا آمران به معروف و ناهيان از منكر، مثل آن چه در همدان در مورد پزشك جوان زهرا بني يعقوب اتفاق افتاد، مبادرت به دستگيري و قتل شهروندان نكنند و رئيس پليس زنان را تهديد نكند كه چكمه پوشيدن «تبرج»(خود نمايي) و از موارد بد لباسي زمستاني است و زناني كه چكمه بپوشند، خلاف كار شمرده مي شوند و باز داشت و جريمه و ارشاد خواهند شد.
خاتمي در واقع با اين حرفهاي «علمي و مستدل»، همان روشي را تلاش دارد دنبال كند كه خميني حدود سي سال پيش، براي سوء استفاده از احساسات مذهبي توده هاي نا آگاه و محروم به كار بست. اما وضع خاتمي در اين كار از آن جهت آشكارا رقت انگيز و مضحك است كه نه تنها او در موضع «امام امت» در اوائل استقرار رژيم ملاها در ايران نيست، بلكه جامعه ايران در لايه هاي مختلف اجتماعي در اين نزديك سي سال خيلي تحول يافته است. در آن روزها اگر «امام» كه در بالاترين مرتبه از «علم و فضل» ديني قرار داشت مي گفت،« آنها كه اقتصاد را زير بنا مي دانند نمي دانند انسان چيست، الاغ هم همه چيزش اقتصاد است. مردم جوانهايشان را نداده اند كه نان ارزان گيرشان بيايد، براي اسلام خون داده اند»، مي توانست بخشي از تودهاي محروم و نا آگاه را بفريبد، اما همان امام اگر امروز سر از گور بلند كند آن حرفها را بزند،« امت» له شده زير خط فقر به ريشش خواهد خنديد و تُفی نثارش خواهد كرد. در آن زمان هم(اوائل به قدرت رسيدن خميني) حرف و مساله سازمانها و گروههاي سياسي كه مقلد و مريد خميني نبودند، ضديت با دين و مذهب نبود، كساني كه به مخالفت با عملكرد خميني و رژيمي كه او در حال بنا كرد آن بر اساس معيارهاي ارتجاعي نظام قبيله يي و برده داري و بيگانه با فرهنگ ايراني و در ستيز با زندگي عرفي مردم بود، برخاستند، كاري به خدا و پيغمبر دين و مذهب نداشتند. مساله، مساله اقتصاد و نحوه مالكيت وسائل توليد و اداره كارخانه هاي مصادره شده و حق برخورداري كارگران و زحمتكشان از زندگي بهتر بود؛ مساله؛ مساله مالكيت زمينهاي كشاورزي بود و قرار گرفتن زمين در اختيار كشاوزان بود؛ مساله آزادي بيان و رعايت حقوق و آزاديهاي فردي بود؛ مساله آزادي احزاب و حق اعمال اراده مردم در سرنوشت خود و ميهنشان بود. اما خميني مي خواست ولي و قيم مردم باشد، براي خميني رفاه مردم ايران و پيشرفت ايران و ايراني مطرح نبود، افتخارات تاريخي اين مردم براي او مطرح نبود. مگر خميني نبود كه دو سه روزي بعد از مراسمي كه بمناسبت صدمين سالگرد تولد مصدق برگزار شده بود، گفت، براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و به دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمل نيست (كيهان 5 خرداد 1358) او در همين سخنراني بود كه گفت« مسير ما مسير نفت نيست. نفت پيش ما مطرح نيست. ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست. اين اشتباه است. ما اسلام را مي خواهيم. اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان مي شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نيست، اگر يك نفر نفت را ملي كرده است اسلام را كنار بگذارند و براي او سينه بزنند[...]براي هر استخواني ميتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخا لفت كردن قابل تحمل نيست»، او در همين سخنراني بود که گفت:« من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمد رضا كرديم ». و در همين سخنراني بود كه گفت:« ما توطئه را مي شكنيم . من حجت را دارم تمام مي كنم براي ملت ايران. من مي بينم بدبختيهايي از دست همين اشخاصي كه فرياد آزادي مي كشند، بد بختي دارم مي بينم براي ملت ايران… من اينها را به شما معرفي كردم. اين اشخاصي كه با اسلام كاري ندارند، روحانيت را هم كاري ندارند، آنهايي كه حسن نيت دارند نيت سوء ندارند، نمي خواهند رژيم دو باره برگردد، با او هم بد هستند، اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست كنند آزاد هم باشيد مستقل هم باشيد اما نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه آقا امام زماني نه قرآني نه احكام خدا نه نمازي[...] شما كه شهادت را براي خودتان فوز مي دانيد، براي اينكه مثل سوييس بشويد؟ شما قرآن را مي خواهيد، شما براي اسلام قيام كرديد[...] اين همه تبليغاتي كه اهل قلم مي كنند كه مااز آن ديكتاتوري فارغ شديم، ديكتاتوري عمامه و كفش آمد اينها ضد اسلام هستند.[...] آخوند ديكتاتور نيست. آخوند يعني اسلام، روحانيين با اسلام در هم مدغمند. آنكه با روحانيين و آخوند مخالف است دشمن شماست. او آزادي را ممكن است براي شما تأمين كند، استقلال هم ممكن است براي شما تأمين كند اما آن استقلال كه در آن امام زمان نيست، آزادي كه در آن قرآن نيست». حالا جناب سيد محمد خاتمي كه دائما در سخنرانيها و اظهار نظر هاي «علمي و مستدل» خود، به فرمايشات و نقش «امام» استناد مي كند، به دانشجويان توضيح بدهد كه آيا صاحب چنين ديدگاهها و افكاري، تحول خواه بود يا سنت گرا و واپس گرا بود ؟ به دانشجويان توضحيح بده كه آيت الله منتظري كه «اميد امت امام و قائم مقام رهبري» بود، آيا دين ستيز شده بود، كه بركنار شد و آن همه مورد آزار و تحقير و توهين از سوي همه كس و همه باندهاي آن روز از جمله دفتر تحكيم وحدت آن زمان و بسيازي از به اصطلاح اصلاح طلبان كنوني قرار گرفت، يا اين كه به خاطر مخالفت با رفتار وحشيانه ماموران وزارت اطلاعات با زندانيان سياسي و كشتار آنها بود. آيا مجاهدين خلق دين ستيز بودند كه منافقين ناميده شدند(**) و مورد كينه توزي و فشار قرار گرفتند يا به خاطر مسائل سياسي و انتقادات آنان از غارتگري تازه به قدرت رسيده ها بود؟ خاتمي در اين سخنراني با ذكر اين كه « متاسفانه همواره انقلابها در جوامع جهان سوم به همراه خشونت بوده است»، مدعي شد كه:« اما انقلاب اسلامي، معادله خشونت مساوي است با انقلاب را تغيير داد و آن تغيير اين بود كه ميتوان بدون دست بردن به سلاح خشونت، دست به انقلاب زد». صرف نظر از مساله مصادره انقلاب سال 57، با كوبيدن مهر اسلامي به آن كه مورد بحث اين نوشته نيست(***) خاتمي اما از آن همه جنايات و خشونت گسترده يي كه رژيم عليه دگرانديشان و براي انحصار قدرت بكار گرفت - از بخون كشيدن كردستان و گنبد و تركمن صحرا ، از «انقلاب فرهنگي» و تعطيل كردن دانشگاهها و تصفيه آنها از دانشجويان و استادان دگرانديش، از اعدامهاي گروه گروه جوانان هوادار گروهاي سياسي در آغاز دهه 60، ، از كشتار زندانيان سياسي در تايستان سال 67، از پافشاري بر ادامه جنگ با عراق براي صدور انقلاب و فتح قدس از راه كربلا، جنگي که چند صد هزار كشته و معلول و ويراني بسيار بجاي گذاشت و او رئيس ستاد تبليغاتي آن بود، جنگي كه چند هفته بعد از آغازش، امكان پايان دادن به آن همراه با دريافت غرامت وجود داشت اما خميني و همراهانش چون خاتمي و ميرحسين موسوي و ديگران بر ادامه آن پافشاري كردند-، فاكتور گرفت و كنار گذاشت و به روش آخوندي خود را عالم، و مردم را عوام نفهم و فاقد شعور انگاشت. آن چه خاتمي خواهان آن است، در واقع چيزي نيست جز اعمال قيموميت و ولايت بر مردم، با روش شيادانه به جاي روش آمرانه.
*http://www.tabnak.ir/pages/?cid=3076
(**) اين تنها خاتمي نيست كه همچنان«در خط امام» و راه روش خميني حركت مي كند، اصلاح طلبان ريا كار كه فرصت طلبانه با انتقاد از عملكرد جناح هار تلاش مي كنند از بين ناراضيان رژيم براي خود يار گيري بكنند همه همين طور هستند. يكي از اينها كه به خاطر مورد حمله فیزیکی قرار گرفتن توسط آخوند درنده يي به اسم اژه اي (وزير اطلاعات كنوني) که او را مضروب کرده و گاز گرفته بود، چهره آدم مظلومي يافت اخيرا در مطلبي در مورد خطر به راه افتادن جوخه هاي ترور مجاهدين خلق را هم مورد حمله قرار داد. جناب اصلاح طلب، از آنان به عنوان « گروهك منافقين» اسم برده است. اين عاليجناب كه به نظر مي رسد نقش قلاب انداختن و طور انداختن از ام القراي اسلام، به فرا سوي مرزها براي صيدي گرفتن از بين اپوزيسيون را به عهده گرفته است، اين را حتما مي داند كه «منافقين» ناميدن مجاهدين خلق، براي اوپوزيسيون يك معني بيشتر ندارد، و آن نشانه هويت ايدئولوژيك گوينده است. اين يعني طرف مرز بندي اسلامي خود را نشان مي دهد و پايش روي معيارهايي كه خميني بنا گذاشت قرص و محكم است. اين عاليجناب اگر هم، همه مسائل آغاز به قدرت رسيدن خميني را فراموش كرده باشد، مي تواند با نگاهي به روزنامه هاي ارديبهشت سال 59 و ماجراي حمله سنگين حزب اللهي ها يا به ميتنگ روز كارگر مجاهدين در پايانه اتوبوسهاي بين شهري در خزانه كه زخميهاي زيادي بين هواداران مجاهدين به جا گذاشت و واكنشهايي كه آن ماجرا در محكوميت حزب اللهي ها بر انگيخت، نگاهي بكند تا بياد بياورد كه چه كسي و كدام طرف كار را به كشت و كشتار كشيد. بكار بردن عنوان «منافقين» يا «گروهك منافقين» براي مجاهدين خلق يعني داشتن بينش و ايدئولوژي طايفه و قافله «حزب الله» و ارهابيون و كيهانيون! و اين در حاليست كه سايتهاي اختصاصي و تخصصي وزارت اطلاعات كه براي جنگ رواني و تبليغاتي عليه مجاهدين ساخته و راه اندازي شده اند، از آنجا كه رو به خارج كشور دارند، از عنوان منافقين براي آنها استفاده نمي كنند. مي شود به مجاهدين خلق همه گونه ايراد و انتقاد وارد كرد و مي شود حتي از آنان متنفر بود. اما بكار گرفتن عنوان منافقين به خصوص«گروهك منافقين» كه سيد اسدالله لاجوردي بكار مي برد و مقامات اطلاعاتي براي مجاهدين بكار مي برند، در واقع كارت هويت ايدئولوژيكي به كار برنده آن است. مطلب مورد اشاره را در نشاني زير مي توان يافت.http://asre-nou.net/1386/azar/21/m-saharkhiz.html
***در آرشيو سال2006 در مطلبي با عنوان خميني چكونه به قدرت رسيد، شرايط يكسال قبل از انقلاب و اين كه اسمي از خميني در آن زمان در بين نبود و عوامل ديگري كه سبب مطرح شدن خميني و ملاخور شدن انقلاب سال 57 شد توجه قرار گرفته است.http://iradj-shokri.blogspot.com
پ 15 دسامبر2007 – 24 آدز1386
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire