jeudi, décembre 27, 2007

شب يلدايي در متن، شب يلدايي در حاشيه

ايرج شكري



شب يلدايي در متن، شب يلدايي در حاشيه


در متن- خانواده هاي دانشجويان دستگير شده و زنداني در اوين، در شب يلدا در برابر زندان اوين تجمع كرده و خواستار ديدار با فرزندانشان شده بودند، و پاسخ و نتيجه هم طبعا از پيش معلوم بود، تهديد خانواده ها از سوي دژخيمان مزدور، كه در آنجا نمانند و براي خودشان دردسر درست نكنند، و خانواده ها، و به ويژه مادران نگران از وضع فرزندان دلبند اسيرشان در دست ضحاكيان، به خانه هاي خود برگشته بودند كه شب جشن ايراني را با دلي افسرده و خالي از شادي وشور، به پايان برسانند. اين تنها براي خانواده هاي دانشجويان زنداني و تنها همين شب يلدا نبود كه چنين گذشت، ظلمتي كه تحت حاكميت روضه خوانهاي مرتجع خونريز ضد ايران و ايراني بر ميهن گسترده است، نزديك به سي سال است كه زندگي را بر مليونها ايراني در گروههاي مختلف اجتماعي، به شبي بي پايان و بي شور وشادي تبديل كرده است. به راستي براي ميليونها ايراني كه زير خط فقر قرار دارند، با گراني و تورم كمر شكني كه وجود دارد ، آيا يلدا و نوروز مي تواند مناسبتي براي شادماني باشد يا مناسبتي است كه محروميتها بيشتر قلب و گلويشان را مي فشرد و غم به جانشان چنگ مي زند؟ آيا آن هزاران خانواده ايراني كه يا عزيزانشان توسط جوخه هاي تيرباران و با فرياد الله اكبر دژخميان درو شدند و يا زيرشكنجه هاي وحشيانه توسط سربازان گمنام امام زمان جانباختند، و آن دههاهزار خانواده ايراني كه عزيزانشان را در جنگ از دست دادند، يا آنها را معلول باز يافتنند، جنگي كه خميني عنوانهاي مختلفي مثل، جنگ « اسلام با كفر» جنگ براي «فتح قدس از راه كربلا» و «جنگ تا رفع فتنه از عالم» به آن داده بود، اما هدف از آن ساختن پوششي براي سركوبي مردم و گسترش دامنه امامت و خلافت او به فراسوي مرزهاي ايران بود، (و سيد محمد خاتمي مسئول ستاد تبليغات جنگ فرمانده كل قوا در آن بود)، در روزهاي جشن و شادي، زخمهايي كه اين رژيم بر دل و جانشان گذاشته تازه نمي شود؟ تازه اينهمه بس نيست، گزمگان گماشته ولي امر مسلمين و اراذل ستاد امر به معروف و نهي از منكر آن، هروز رذالتي مرتكب مي شوند و بكار گرفتن سركوب و خشونت براي اعمال ممنوعيتها در زندگي خصوصي و آنچه به امور شخصي شهروند ايراني مربوط است نيز، سبب رنج مردم ايران است. چنان كه پاسدار رادان، چكمه پوشيدن زنان را هم «تبرج» مي داند كه بايد چند تا كتاب لغت گشت تا معني را كه «خود آرايي» است(فرهنگ بزرگ سخن) فهميد و چون از نظر جناب ايشان اين كار خود نمايي است و در شمار بد پوششي زمستاني، آنرا قابل تعقيب ومجازات مي داند و اين در حاليست كه دهها هزار زن و دختر جوان به علت فقر به فحشا و اعتياد كشيده شده اند. زندگي ميليونها ايراني در«ايران اسلامي» در متن چنين يلداي پر رنج و آزار، و بي سپيده وصبحي در طي نزديك به سي سال گذشته، سپري شده است. اما با اين همه روح ايراني، تسليم ارعاب و ددمنشي شب پرستان نشده است و اگر چه ديو ظلمت كه رژيم آخوندي مستقر درميهن است، هنوز از پاي در نيامده است، و به رغم آنكه روضه خوانهاي مرتجع با انبوه سپاه جهل « به خيل صبح خواهان راه بستند/هزاران سينه و سر را شكستند»، اما تلاش براي رسيدن به صبح آزادي در جامعه پوياي ايران خاموشي پذير نيست و گواه آن همين اعتراضات گروههاي مختلف اجتماعي است كه هر روز از سويي صداي‌ آن شنيده مي شود؛ از نانوايان سقز تا كارگران نيشكر هفته تپه، از كارگران شركت واحد تا آموزگاران و دانشجويان، برحقوق شهروندي و بر دستيابي به آزادي پافشاري و در برابر دژخيمان مقاومت مي كنند. مقاومت و اعتراضاتي كه به رغم بگير وببندهايي كه بعد از نزديك به سه دهه سرگوبگري وحشتناك، با درنده خويي ويژه متشرعاني كه حتي در بحث با خوديها ها هم، گاه در برابر نظر متفاوت از كوره دره رفته و طرف را گاز مي گيرند، ادامه داشته و دارد تا صبح آزادي در ايران بردمد و«گل خورشيد» در ايران روييده و و نورافشاني كند.
در حاشيه- مجله جلچراغ كه بنا بر اطلاعاتي كه از سوي محافلي از جناح رقيب اصلاح طلبان حكومتي منتشر شده، وابسته به «جبهه مشاركت ايران اسلامي» است، جشني در «شب چله»( يلدا) برگزار كرد كه در آن خاتمي كه عناوين «رئيس جمهور سابق كشورمان»، « رئيس موسسه بين المللي گفتگوي تمدنها»،« رئيس بنياد باران»، را يدك مي كشد و گروهي از سران جبهه مشاركت حضور داشتند. در اين جشن 10 نشان افتخار تحت عنوان «نشان افتخار ملي ...» در زمينه هاي مختلف ادبي و هنري و اجتماعي و... به افرا مختلف داده شد. من نفهميدم يك نشريه از كجا صاحب صلاحيت دادن «نشان ملي» در هر زمينه يي كه مي خواهد باشد، شده است؟ اگر چه رژيم آخوندي كه رئيس جمهورش معجزه هزاره سوم است و روش «سقراطي» با منتقدان بكار مي گيرد و همه كارهايش تاريخي و حماسي است، و اگر در جايي مثل دانشگاه نيويورك، با تحقير از سوي مسئول دانشگاه هم رو به رو شد، سخنرانيش مهم تر از «فتح فاو» مي شود، و گزارش سرويسهاي امنيتي آمريكا مبني بر اينكه رژيم ماستها را كيسه كرده و ديگر از دو سه سال پيش تلاش براي توليد بمب اتمي را متوقف كرده است، بزرگترين پيروزي صد سال اخير براي مردم ايران از سوي او ارزيابي مي شود، هيچ چيز سر جاي خودش نيست و معني همه چيز بهم ريخته است، ولي به هر حال آن گونه كه در اغلب كشورهاي جهان - اعم از اين كه رژيم آن ديكتاتوري باشد يا دموكراتيك-، تاكنون ديده شده است، نشان ملي را بالاترين مقام سياسي كشور اعطاء مي كند نه يك مجله. در اين جلسه گرداننده مجلس كه هنرپيشه سينما، فاطمه معتمد آريا بود، از خاتمي خواست فالي از ديوان حافظ بگيرد و ضمن گفتگو از او پرسيد كه كه اولين باري كه [ديوان] حافظ را به دست گرفت، كي بوده است و خاتمي ضمن پاسخ به اين سوال گفت كه«حافظ را آيينه ي تمام نماي فاخر جان بلند ايراني مي دانم». اين كه حافظ آينه بود يا نبود فاخر بود يا نبود، جان ايراني بلند است يا كوتاه، هرچه كه باشد، هيچ نسبت و قوم خويشي با خاتمي كه موقع ثبت نام درانتخابات رياست جمهوري در سال 80 موقع خواندن بيتي از حافظ در آن دست برده و آنرا شرعا«مأكول» كرد(*) و كلا با ‌آخوند جماعت و متشرعان و شيخان مترجع خونريزي كه «جان ايراني» در طول سده ها و به ويژه اين سي سال گذشته زخمهاي التيام ناپذير از آن ديده است ندارند. حافظ انزجار خود را بارها از نياكان اين طايفه كه اكنون در ايران بر سرنوشت مردم چنگ انداخته اند، بيان كرده است(1). همچنان كه شاعر بزرگ ما، شاملو نيز، ازجمله در شعر «در اين بست» كه مثل غزلهاي حافظ بر دل ايرانيان نشسته و گويي فرياد روح آزرده و جان سوخته و زخم خورده آنان از درنده خويي آخوندي است، انزجار خود را از اينان بيان كرده است. آخوندهاي ايراني ستيز كه در ايران مستقرند، روح و جانشان به جاي ديگر و دنياي ديگري در گذشته هاي دور بند است كه ربطي به ايران و ايراني ندارد. اينان در صحراي كربلا و كوفه و شام و گودال «غدير خُم» در اطراف مكه سير و سياحت مي كنند و در پشكل بز و شتر قبيله قريش رايحه بهشتي مي يابند. واقعا براي امثال جنتي و خزعلي و مصباح يزدي و خامنه اي و اژه اي و... و بي عمامه هايي مثل سعيد مرتصوي و كاظم انبارلويي سر دبير رسالت و ميرحسين موسوي خائن كه مي گفت تا يك آجر براي خانه يي سالم مانده باشد به جنگ ادامه مي دهيم، حبيت الله عسگراولادي مسلمان كه زماني (در پست وزيربازرگاني)، فقيه الوزار لقب داشت و در سخنراني قبل از خطبه نماز جمعه روضه مي خواند و«ذكر مصيبت» مي كرد تا از مردم اشك بگيرد،، ايران و ايراني چه معني دارد؟ اصلاح طلبان ستايشگر خميني، همگي در آغاز چيزي كم از جنتي ، مصباح يزدي و سعيد مرتضوي نداشتند. شكست

در جنگ و جام زهر نوشيدن خميني، دماغ اين خط اماميهاي ديروز را به خاك ماليد و بعد از مرگ خميني كه جناح «فقه سنتي»(اصولگرايان كنوني) كه ولي فقيه را در اردوي خود داشت، شروع به كنار زدن آنها از صحنه كرد، اينان مزوّرانه تظاهر به مردم گرايي كردند و تلاش كردند با كسب حمايت مردم، خلاء ناشي از دست دادن حمايت خميني را جبران كنند.
حافظ به گذشته قبل از اسلام ايران و به اساطير ايراني هم با عشق و احترام مي نگريست ( نمونه يي از آن در پايان اين مطلب آورده مي شود)، دوراني كه خميني آنرا دوران «مجوس»مي دانست و از «شكست مجوس از اسلام» (2) خرسند بود. به قول محمد قائد روزنامه نگار قديمي در ايران، اثري از دوران قبل از اسلام در متون درس تاريخ از دبيرستان تا دوره «فوق پرفسوري»، ديده نمي شود و گويي اين مردم بعد از افتادن تيسفون به دست قبايل صحرانشين عربستان، يكباره با هويتي ديگر از زير بته بيرون آمدند. در جشن «شبه چله» خانم معتمد آريا تملق گويي و ستايش بسيار از خاتمي كرد. به نظر مي رسد كه فرصت طلبي و ارادت به خاتمي، در بعضي اهل هنر، هر نوع ارتباط عاطفي با مردمي را كه هم چنان تحت ستم و سركوب اين رژيم هستند كه خاتمي هم از كارگزاران بلند پايه آن است، سوزانده و از بين برده است. فاطمه معتمد آريا از جمله گفت: «آقاي خاتمي با حضورشان در اين مراسم روي همه هنرمندان را كم كردند و اين استقبال و اشتياقي كه تك‌تك حاضران اين مراسم براي ديدن ايشان داشتند وصف ‌ناشدني است». انشاء الله و تعالي جشن«شب چله» سال آينده مجله چلچراغ هم با حضور جناب سيد محمد خاتمي برگزار شود و ايشان بعد از تفألي از حافط، يك اجرايي هم از آهنگ«تيرم تيرم آخ جون» بكند و چرخي روي صحنه بزند تا هم در هنر نمايي روي «مكس» و همه هنرمندان شركت كننده در فيلم كمدي موزيكال پر طنز و بسيار تماشايي «مكس» را كم بكند و هم شعله اشتياق ديدار و درك«حضور» حضرتشان، به فراسوي مرازهاي «ميهن اسلامي» گسترده شود و دل خرد كلان و پير و جوان از افغان و قزاق و مغول و تاجيك و قرقيز و ازبك گرفته تا مردمان بلاد آمريك و آفريك را در بر بگيرد.

توضيحات:
 :-1
چند بيتي از حافظ، شاعر بزرگ ما ايرانيان:
بيا ساقي آن مي كه حال آورد/ كرامت فزايد كمال آورد
بمن ده كه بس بي دل افتاده ام/ وزين هردو بي حاصل افتاده ام
بيا ساقي آن مي كه عكسش زجام/ به كيخسرو و جم فرستد پيام
بده تا بگويم به آواز ني/ كه جمشيد كي بود و كاووس كي
بده ساقي آن مي كزو جام جم/ زند لاف بينايي اندر عدم
بمن ده كه گردم به تاييد جام/ چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سير اين دير ديرينه زن/ صلائي به شاهان پيشينه زن
همان منزلست اين جهان خراب/ كه ديدست ايوان افراسياب
كجا راي پيران لشكركشش/ كجا شيده آن ترك خنجر كشش
نه تنها شد ايوان و قصرش بباد/ كه كس دخمه اش نيز نارد بياد
همان مرحله ست اين بيابان دور/ كه گم شد درو لشكر سلم و تور
بده ساقي آن مي كه عكسش زجام/ به كيخسرو و جم فرستاد پيام
من آنم كه چون جام گيرم به دست/ ببينم در آن آيينه هر چه هست
به مستي دم پادشايي زنم/ دم خسروي در گدايي زنم
به مستي توان درّ اسرار سفت/ كه در بيخودي راز نتوان نهفت
كه حافط چو مستانه سازد سرود/ زچرخش دهد زهره آواز رود
مغني كجايي به گلبانگ رود/ بياد آور آن خسرواني سرود
كه تا وجد را كار سازي كنم/ به رقص آيم و خرقه بازي كنم
مغني نواي طرب ساز كن/ به قول و غزل قصه آغاز كن
كه بار غمم برزمين دوخت پاي/ به ضرب اصولم بر آور زجاي
مغني نوائي به گلبانگ رود/ بگوي و بزن خسرواني سرود
روان بزرگان زخود شاد كن/ ز پرويز و از باربَد ياد كن

http://www.taravat.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=1624&Itemid=9
2- خميني در آبان ماه 1359،در آستانه ماه محرم در ديدار با گروهي از وعاظ، گفت «... امروز طرحهايي كه اينها مي خواهند پياده كنند، از آنوقت[قبل از انقلاب] شديد تر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مي بينيد كه 4 نفر[يا] 10 نفر روحاني كه باكمال صداقت دارد خدمت مي كند به اين انقلاب، از هر گوشش صدا مي شود كه “حكومت آخوندي“... در آنوقتها يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده. چطور شد اينها درزمان رضا خان، يك محفلي جمع شدند و براي شكست ايران از اسلام گريه كردند. اگر گريه اشكال داشت چطور اينها گريه كردند. اينها مي خواستند مجوس را و اين ملت ومليتي كه خودشان در نظر داشتند احيا كنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گريه شد، براي اين كه مجوس از
اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغز بعضيها هست...»(كيهان 15 آبان 59
*
 آن بيت حافط که خاتمی در آن دستکاری کرد اين است« عشق در دانه است و من غواص و دريا ميكده/ سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم»، خاتمي كه جانش
در معيارهاي زنگ زده و تارعنكبوت بسته آخوندي كه طبعا به هيچوجه فاخر نمي تواند باشد قالب گرفته شده، موقع خواندن آن بيت ميكده را تبديل به بيكران كرد، در حالي كه شاعر بزرگي مثل حافظ هيچوقت ممكن نبود دچار چنان تنگنايي در شعر بشود كه چنين چرندي بگويد. چون همانطور كه ملاحظه مي شود، عشق با دردانه، من (كه ضمير است كه جاي اسم نشسته) با غواص، و ميكده با دريا مقايسه شده، نه اين كه بجاي مقايسه چيزي با چيزي كه با اسم مشخص مي شود، براي يكي صفتي شده باشد كه در اين بيت بي معني است و استعاره و زييايي را كه در شعر هست به بكلي از بين مي برد. چون دريا بي كران هست و در بيكراني در يا، استعاره يي نيست. عشق را كه نمي شود با غواصي در درياي واقعي جغرافيايي يافت. تنها «از كرامات شيخ ما ست عجب، مشت را باز كرد و گفت وجب». در حالي كه خافظ در اين شعر ميكده مورد نظرش را با دريا مقايسه كرده كه بيكرانگي آن و خطر كردن براي فرو رفتن در آن و دشواري يافتن آن در دانه يي كه مورد نظر ش است، آن عشقي را كه چون در دانه يي ناياب است، نشان بدهد. در چاپهاي مختلف ديوان حافظ به كوشش افراد مختلف، از جمله قاسم عني و «سايه»، دريا در برابر ميكده قرار گرفته است و «تصحيح» شعر حافظ با «لحاظ كردن» و رعايت احوط شرعي، ابتكار منحصر به فرد شخص سيد محمد خاتمي، رئيس جمهور سابق جمهوري اسلامي و «رئيس موسسه بين المللي گفتگوي تمدنها»ست.

پ – 27 دسامبر 2007 – 6 دي 1386

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن