mercredi, janvier 26, 2011

احمد پورمندی - ف. تابان
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۶ بهمن ۱٣٨۹ - ۲۶ ژانويه ۲۰۱۱

آن که ناموخت از گذشت روزگار...
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، محل مشاوره دادن به دیکتاتور خون ریز و رهبر کودتا و بذل و بخشش یک جانبه به او نیستاحمد پورمندی - ف. تابان
آیا«شبح استالین» در حال بازگشت است!؟
یادداشت ما درباره ی آقای فرخ نگهدار، ظاهرا این احساس نگرانی را به وجود آورده است که «فضای دموکراتیک» در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به خطر افتاده و «حذف نظر» بار دیگر قرار است باب شود. برخی از دوستان و رفقا مقالات و نوشته های خود را با همین هشدار همراه کرده اند و آقای نگهدار بر این زمینه، فضایی ایجاد کرده که صحرای کربلا را به یاد می آورد. او مدعی شده است که ما اگر قدرت داشتیم چوبه های دار و میدان تیر و سرب داغ را برای جلوگیری از «اظهارنظر» او فراهم می آوردیم.


علت این مظلوم نمایی حیرت انگیز چیست؟ ما خواسته ایم کدام «خانه» را از او بگیریم؟ ما خواسته ایم کدام چوبه دار را بر پا کنیم؟ ما خواسته ایم کدام دهان را با سرب داغ پر کنیم؟ ما نوشته ایم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) باید راهی برای معضل هر کی به هر کی حاکم بر سازمان بیابد و از وضعیتی که تصمیم گیری در آن را مشکل و گاه حتی ناممکن کرده بیرون بیاید. ما خواسته ایم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) موضع اپوزیسیونی خود در برابر دیکتاتوری مذهبی را حفظ کند و اجازه ندهد بار دیگر آن را به باتلاق سیاست «شکوفایی جمهوری اسلامی ایران» بکشانند، ما خواسته ایم معلوم شود چه کسی اپوزیسیون است و چه کسی به صدای حکومت در اپوزیسیون و سازمان ما تبدیل شده است...

اگر قرار بر رفتن به «گذشته» و برچیدن توشه ای از آن است، خوب است تصویر کاملتری از این «گذشته» پیش روی خواننده قرار گیرد و حاصل آن فقط خوابیدن در زیر نام پراعتبار رفیق بیژن جزنی – که این سال ها شیوه ی مرسوم شده است – نباشد.
پاسداری از فضای پلورالیسم، وظیفه ی تک تک و همه ی ماست. زیرا خوب به خاطر داریم که این پلورالیسم و خیلی از حقوق ابتدآیی دیگر در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) آسان به دست نیامده است. سنگر به سنگر برای آن ها مبارزه شده است. از دوران انشعاب های پی در پی، اخراج ها و تصفیه های فراوان، تهمت زدن ها و «عامل امپریالیسم» خواندن مخالفین در ایران تا دوران مهاجرت در خارج... دوران جنگیدن برای کوچکترین حق سازمانی – و بلکه انسانی – دوران مبارزه برای به کرسی نشاندن آن که هم فکران بتوانند جلسه ای با یکدیگر بی دردسر برگزار کنند، دوران تلاش برای آن که بتوانند نشریه ای در داخل سازمان برای نوشتن داشته باشند، دوران مبارزه و تلاش برای کسب حق رای، برای انتخاب کردن و انتخاب شدن، برای مخالف بودن و ممنوع القلم نشدن، برای تشکیل کنگره... ما امروز از سوی کسی به نقض دموکراسی و خفه کردن نظر مخالف متهم می شویم که در همه ی این روند، در کنار ما نبوده است و نقش مثبتی ایفا نکرده است.

یک سازمان، چند پلاتفرم؟!
اکنون «حق رای» و «ابراز نظر» در این سازمان اموری ساده و پیش پا افتاده است، کمتر امکان دارد کسی را بتوان به دلیل «ابراز نظر» از این سازمان اخراج کرد. اما این ها همه دلیل این نیست که بر دستاوردهای یک مبارزه ی سپری شده که نقش مثبتی نیز در آن نداشته ایم لم بدهیم و ادعا کنیم سازمانی ساخته ایم (واقعا ساخته ایم؟!) که از باد و بارانش نیاید گزند!
آیا آن تلاش ها قرار بود به اینجا برسد که در سازمان ما طرفداران رهبری آقای خامنه ای «خانه» کنند و سیاست پیشه سازند؟ آیا قرار بود در سازمان ما از هواداران سوسیالیسم تا طرفداران نئولیبرالیسم زیر پرچم «پلورالیسم» بر سر یک سفره بنشینند؟
نه! دموکراسی را بهانه ی این ولنگاری و بی مسئولیتی نکنیم. آزادی نظر را دستاورد تبدیل سازمان و یا جناح هایی از آن از سنگر مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی به موافقت با آن نکنیم. همه ی حرف ما همین است. همه ی حرف ما این است که به نام آزادی اظهارنظر سیاست هایی که از بنیاد با هدف های سازمان مخالف هستند، در کنار سیاست های مصوب ارگان های قانونی رواج داده نشوند.
واقعیت امروزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) آن قدر درخشان نیست که آقای نگهدار مدعی آن شده است.
این سازمان اکنون تبدیل شده است به مجمع الجزایر پراکنده ای که هر کس و گروهی در آن حرف خود را می زند، از اعتبار سازمان استفاده می کند و کار خود را پیش می برد. «مواضع سازمان» یعنی همان نظرات «ارگان ها» هر چند وقت در یکی دو اعلامیه منتشر می شود و حداکثر در یکی دو سایت به چاپ می رسد و در کنار آن تلاش بی وقفه برای دسترسی به رسانه ها و رادیو تلویزیون ها و ابراز نظرات شخصی از سوی اعضای بلندپایه ی آن جریان دارد. هیچ فردی، حتی اعضای شورای مرکزی سازمان وظیفه ی دفاع از خط مشی سازمانی را بر تبلیغ نظرات خود ارحج نمی شمرند. وظیفه ی دفاع از «مواضع سازمانی» مانده است تنها به دوش چند نفر مسئول سازمانی، دیگران کار خود را می کنند. در این سازمان هیچ اراده ی سیاسی واحدی قابل شکل گیری نیست، زیرا اراده های سیاسی مختلف، همدیگر را خنثی می کنند. نه تنها ابراز عقیده می کنند که به سیاست ورزی جدا از مشی عمومی سازمان مشغولند. دید و بازدید دارند، نامه می نویسند، وعده می دهند و وعده می گیرند. کدام حزب و سازمان سیاسی را می توان سراغ گرفت که به چنین وضعیتی تن دهد؟ این ولنگاری با کدام اصول حزبی و سازمانی قابل توضیح است؟ در چنین محیطی است که انواع و اقسام بیماری ها رشد می کنند و می بالند و ما متاسفانه شاهد سربرآوردن دوباره ی سیاست ویران کننده و شرم آور «شکوفایی جمهوری اسلامی»، تحت نام هایی نظیر آشتی ملی و با توجیه «آزادی ابراز نظر» هستیم.

ما سازمان مشاور دیکتاتور نیستیم...
ما مدافع پلورالیسم و آزادی نظر در سازمان هستیم و خواهیم ماند. آن چه ما علیه آن به اعتراض برخاسته ایم سیاستی است که می کوشد و می خواهد سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را به نقش مشاور ولی فقیه و دیکتاتوری مذهبی در ایران فرو بکاهد. ما با آن سیاستی مخالفیم که:
- جنبه ی اپوزیسیونی سازمان ما را سلب کرده و آن را به یک جریان مدافع حکومت اسلامی تبدیل می کند.
- سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را از یک سازمان رزمنده در راه دموکراسی و عدالت به مشاور ولی فقیه – دیکتاتوری مذهبی – در ایران فرو می کاهد،
- از طریق نفی مسئولیت های مستقیم ولی فقیه در سرکوب آزادی خواهان ایران و بدتر از آن تلاش برای سهیم کردن نیروهای اپوزیسیون در جنایات صورت گرفته توسط حکومت، برای دیکتاتور حاکم بر ایران، سرمایه و آبرو فراهم می کند، یک جانبه و سر خود می بخشد، بدون این که هیچ چیز به دست آورد،
- ولایت فقیه و دیکتاتور خون ریز را با نام مسخره «رهبری» توجیه می کند و به آن اعتبار می دهد و او را در رهبری جناح ها و کشور دارای مشروعیت و صلاحیت می شناسد،
- از طرح های غارت گرانه ی دولت کودتا و طرح های ضدملی هسته ای حکومت ایران دفاع می کند،
این سیاست بعد از انتخابات سال ٨٨ و شروع جنبش سبز، گام به گام از صفوف اپوزیسیون دور و به صفوف حکومتی ها نزدیک شده است. از نظر ما امروز، این صدا، صدای اپوزیسیون نیست. ما بار دیگر به اعضای سازمان و همچنین همه ی نیروهای دموکرات هشدار می دهیم این تلاشی است برای ایجاد یک سیاست آلترناتیو در برابر سیاست کنونی سازمان و به قصد تبدیل فدائیان از یک سازمان مخالف دیکتاتوری مذهبی به یک گروه مشاور دیکتاتوری.

آن چه ما گفته ایم و خواسته ایم این است که ارگان های مسئول سازمانی از آقای نگهدار بخواهند به تلاش برای ایجاد سیاست آلترناتیو در برابر سیاست رسمی سازمان خاتمه دهد و بپذیرد که:
سیاست گذاری حق ارگان های سازمانی است،
و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، محل مشاوره دادن به دیکتاتور خون ریز و رهبر کودتا و بذل و بخشش یک جانبه به او نیست.
اسلام گرایان خمینیست گوساله چه کارهای مسخره یی که نمی کنند. مطلب زیر در سایت عصر ایران، با گرایش ولایتمداری درج شده است.


******
واکنش سخنگوي اشتون به فتوشاپ رسانه های ایران:
يقه لباس خانم اشتون باز نبود
تاریخ انتشار: ۰۶ بهمن ۱۳۸۹ -
۱۱:۱۰
http://www.asriran.com/fa/news/154249


خانم اشتون بسيار مراقب بود تا يادش باشد كه نبايد با آقاي جليلي دست بدهد و براي اين كار دستهايش را به پشت كمرش گره زده بود، اما شايد فكر اين مساله را هم نمي كرد كه يقه لباس او ظاهرا با استانداردهاي مطبوعات ايران فاصله دارد.
سخنگوي كاترين اشتون نماينده عالي اتحاديه اروپا در امور سياست خارجي و مسئول تيم مذاكره كننده كشورهاي 5+1 با ايران به نحوه انتشار لباس كاترين اشتون در مطبوعات ايران واكنش نشان داد.

به گزارش عصر ايران و به نقل از روزنامه ديلي تلگراف بريتانيا سخنگوي اين ديپلمات بريتانيايي گفت :‌"‌ پوشش خانم اشتون شايسته بود . لباس ايشان نيم تنه نبود. خيلي زنان در ايران حجاب كامل دارند اما مذاكرات در سطح بين المللي بود و نه در ايران بلكه در يك كشور ثالث برگزار مي شد".

گفتني است كه برخی مطبوعات ايران در هفته جاري در انتشار عكس خانم اشتون يقه لباس وي را با فتوشاپ بالا كشيدند.

روزنامه ديلي تلگراف بريتانيا در اين باره مي نويسد كه خانم اشتون بسيار مراقب بود تا يادش باشد كه نبايد با آقاي جليلي دست بدهد و براي اين كار دستهايش را به پشت كمرش گره زده بود، اما شايد فكر اين مساله را هم نمي كرد كه يقه لباس او ظاهرا با استانداردهاي مطبوعات ايران فاصله دارد و مطبوعات ايراني براي انتشار تصوير او در صفحه اول خود مجبور خواهند شد تا يقه او را دستكاري كنند.



mardi, janvier 25, 2011

بی غیرتی خوک و مسری بودن آن به انسان از دلائل حرام بودن گوشت خوک


در بین اسلام گرایان مکتب آخوندی بلاهت و نادانی گاه به شکل حیرت انگیزی نمایان می شود که آدم نمی تواند بفهمد چطور بعضی ها تا این حد کودن و بیشعورند مانده و نمی داند که چه اسمی به این «پدیده» ها بدهد. بیشعوری در اینها شکل «معجزه» گونه دارد. یکی از موارد که به نظر من واقعا نویسنده آن به نحو معجزه گونه یی از بیشعور است مطلبی است مربوط به حکمت حرام بودن گوشت خوک در اسلام(نا گفته نماند که در دین یهود هم حرام است) که سایت الف متعلق به احمد توکلی آن را چنان در خور توجه دیده که برای خوانندگان خود، از یک وبلاگ نقل کرده است. در قسمت مربوط به «تاثیرات روحی و روانی گوشت خوک» نویسنده مطلب با استناد به دوکتاب از «محققان » اسلامگرا که نظریه پردازان این مهملات هستند و نقل مطالبی از آن یاد آور شده است که خوک حیوان بی غیرتی است و حتی از این که جفت خود را در «معرض» خوکان نردیگر قرار بدهد لذت می برد و محقق اسلامگرا تاکید کرده است که این صفات رذیله به کسی که از گوشت خوک تغذیه بکند، سرایت می کند. چند خط زیر از مطلب یاد شده گرفته شده است و لینک وبلاگ مر بوطه هم در زیر آمده است. آخوندها بی پدر مادر عده ای را می کشند عده بسیار زیاد تری با انداختن به دام اعتیاد تباه می کند، و عده زیادی را هم به این گونه خرّیت ها و گندیگی فکر مبتلا کرده اند.

*********
الف. تأثیرات روحی و روانی گوشت خوک
خوک حتی نزد اروپائیان که از گوشت آن می‌خورند سمبل بی‌غیرتی است و حیوانی کثیف است. خوک در امور جنسی فوق العاده بی‌تفاوت و لا أبالی است و علاوه بر تأثیر غذا در روحیات که از نظر علمی ثابت شده است، تاثیر این غذا در خصوص لاأبالی گری در مسائل جنسی مشهود است.(2)
یکی از نویسندگان می‌نویسد: خوک غیرت ناموسی ندارد و جفت خود را در معرض خوک‌های نر دیگر قرار می‌دهد و حتی از این کار لذت هم می‌برد، که این صفات در گوشتش هم تاثیراتی دارد از این جهت اشخاصی که از آن تغذیه می‌کند همان صفات و اخلاق رذیله را پیدا می‌کنند.(3)
----------------------------------
2. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی.
3. طب در قرآن، دکتر عبدالحمید دیاب و دکتر احمد قرقوز.
http://limotorsh.parsiblog.com/-903122.htm


lundi, janvier 24, 2011

خامنه ای یک متهم به شرکت در ترور حریری رابه درجه سرلشکری ارتقاء داد

خامنه ای یک متهم به شرکت در ترور حریری رابه درجه سرلشکری ارتقاء داد
 ایرج شکری 

در خبری که خبرگزاری فارس وابسته به سپاه و هارترین باند ولایتمدار رژیم پیش از ظهر امروز 4 بهمن منتشر کرد، خامنه ای پاسدار قاسم سلیمانی را به درجه سرلشکری ارتقاء داد که اکنون بالاترین درجه افراد شاغل در نیروهای مسلح ژیم است(درجات سپهبدی و ارتشبدی هم بنا بر اطلاعات موجود در سایتهای رژیم و ویکی پدیا، وجود دارد که هنوز به نظامیان شاغل داده نشده است). در نیمه ژانویه، در گزارشهایی که به شکل غیر رسمی و درز یافته در رسانه، در مورد رای دادگاه رسیدگی به ترور رفیق حریری انتشار یافت، آمده بود که دستور ترور حریری را خامنه ای داده است و سپاه پاسداران آن را طرح ریزی کرده و بوسیله افراد حزب الله اجرا شده است. منشاء این گزارش «نیوزماکس» ذکر شده بود و بنا بر آنچه در سایتهای فارسی انتشار یافت این خبر از جمله در روزنامه النهار لبنان نقل شده بود. رفیق حریری و ۲۲ تن دیگر روز ۱۴ فوریه سال ۲۰۰۵ میلادی در اثر انفجار بمبی مهیب در بیروت کشته شدند. درگزارشهای یاد شده گفته شده است که در کیفرخواست دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری آمده است که فرمان آیت‌الله خامنه‌ای توسط قاسم سلیمانی فرماندۀ واحد قدس سپاه پاسداران (در عکس در کنار خامنه ای)

به عماد مقنیه، فرماندۀ نظامی حزب الله لبنان منتقل شده است و عماد مقنیه و مصطفی بدرالدین، یکی از بستگان وی، نقش اصلی در سازماندهی تیم‌های ترور داشتند. عماد مقنیه در فوریه سال ۲۰۰۸ در دمشق و به هنگام خروج از سفارت جمهوری اسلامی ترور شد. جمهوری اسلامی قتل عماد مقنیه را به اسرائیل نسبت داد.
از سوی دیگر، خبرگزاری فارس روز قبل، سوم بهمن، در گزارشی که در بالای آن عکس مریم رجوی و عکس کسی که رئیس دادگاه حریری معرفی شده بود، قرار داشت، نوشت:« آنتونيو كاسزي رييس دادگاه حريري مشاور حقوقي كميته ‌حذف‌ منافقين از ليست تروريست‌هاي اتحاديه اروپا است كه در سال 2008 در كنفرانسي خواهان حمايت گسترده آمريكا و اروپا از منافقين شد». خبرگزاری فارس در این گزارش از کنفرانس وکمیته یی که از سوی پارلمان اروپا برای حذف اسم «منافقین» از لیست تروریستی برگزار شده و رئیس دادگاه ترور حریری در آن شرکت داشته است نام برده است.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8911021439

در گزارشهای مربوط به اعلام نظر دادگاه ترور رفیق حریری یاد آوری شده بود که در نشستی که قرار است در ساعت ده صبح روز هفتم فوریه به وقت لاهه برگزار شود، مفاد رای اولیه دادگاه حریری که قبلا به صورت محرمانه صادر شده بود، اعلام خواهد شد.
لازم به یاد آوری است که خامنه ای چند روزی بعد از سفر سعد حریری به تهران و دیدار با او(حریری)، در روز 29 آدز در دیدار با شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی امیر قطر و هیأت همراه در تهران، پیشاپیش رای دادگاه بین المللی در مورد ترور رفیق حریری را مردود دانست. خامنه ای گفت:« این دادگاه، دادگاهی فرمایشی است و هر حکمی بدهد، مردود است» از سوی دیگر حزب الله لبنان با خط و تاکیتکی که خبرگزاری فارس قبلا آن را اعلام کرده بود، موقع سفر اخیر سعد حریری نخست وزیر لبنان به آمریکا، با استعفای وزیرانی که به آن جریان تعلق داشتند و ساقط کردن دولت لبنان، دیدار سعد حریری را با اوباما رئیس جمهور آمریکا را از اعتبار انداخت و به قدرت نمایی سیاسی در برابر آمریکا پرداخت و این امر با آب و تاب بسیار در رسانه های رژیم منعکس شد. به هر حال این اولین بار نیست که مقامات بالای رژیم طی تحقیقات قضایی و توسط دادگاهی به طرح ریزی و دستور اجرای ترور متهم می شوند. قبلا در تحقیقات مربوط به ترور شاپور بختیار و یکی از همراهانش، در ماجرای بمب اندازای به فروشگاه تاتی در پاریس در سال 1365 (1986) که در آن ده تن کشته و بیش از صد تن مجروح شدند و نقش وحید گرجی کارمند سفارت رژیم در آن، در تحقیقات قضایی مربوط به ترور دکتر کاظم رجوی در سوییس و دادگاه رسیدگی به کشتار رهبران حزب دموکرات کردستان در رستوران میکنوس در برلن این امر ثابت شده بود. اما هیچ کیفر و تننبیهی در مورد آمران این جنایتها که بالاترین مقامات سیاسی رژیم بوده اند، اعمال نشده است. سران این رژیم جنایتکار که در ریختن خون ایرانیان آزادیخواه و ترقیخواه در داخل کشور و زندانی و شکنجه کردن منتقدان و کسانی که جرمی جز مطالبه حقوق شهروندی ندارند، با دست باز عمل کرده اند و در خارج کشور نیز به ترورهای متعددی در بین اپوزیسیون دست زده اند و تنبیهه و مجازاتی علیه آنان به کار گرفته نشده است. حالا باید دید که نتیجه دادگاه ترور حریری به خاطر این که قربانی یک مقام سیاسی خارجی بوده و نیز به خاطر مشکلاتی که آمریکا با حزب الله در لبنان دارد که از حمایت مالی وتسلیحاتی رژیم برخوردار است، به تبیهی علیه آمران آن، منجر خواهد شد، یا باز هم رژیم بدون نگرانی از تنبیهه شدن ، با گستاخی به شرارت ادامه خواهد داد
.
  ب4 بهمن 1389 – 24 ژانویه 2011

jeudi, janvier 20, 2011

تبریک برای تماشای مسابقه فوتبال
دارندگی و ... بالاخره برای سفر کردن به آفریقای جنوبی برای دیدن مسابقه فوتبال طرف آن اندازه صاحب مال و منال باید باشد که برای خودش پوستر و آفیش تبریک هم چاپ کند یا دوستان تبریک گویی در اطراف خود داشته باشدکه ترتیب این کار را بدهند و از مزایای آن برخوردار شوند. شاید خودش به خودش تبریک گفته شاید برای به رخ دیگران کشیدن پولش(خصوصا به دختر مختر ها) فرصت را مناسب یافته است. به هر حال این هم وجهی از ابتذال است که این رژیم مسبب آن است. در رژیمی که در آن ولی فقیه جای شاه را گرفت و رادیو تلویزیون رسانه های تحت کنترل و سانسور آن قرار دارد و مبلغان فرهنگیش نوحه خوانهایی مثل منصور ارضی و یا آیت الله های عوضی و مرتجع و بیشعور در نماز جمعه ها هستند.

mercredi, janvier 19, 2011

فرّخ نگهدار؛شروری در صف اوپوزیسیون

فرّخ نگهدار؛شروری در صف اوپوزیسیون
 ایرج شکری
 اخیرا فرخ نگهدار، رهبر سابق اکثریت نامه سرگشاده یی به خامنه ای نوشته است* که نشان دهنده چیزی جز مالیخولیای یک ورشکسته سیاسی نیست که می خواهد به هرترتیبی در صحنه سیاسی حضور داشته باشد، حتی با مهمل گویی، حتی ... این هم از بد بیاریها و گرفتاریهای مردم ایران است که در میان اپوزیسیون این رژیم منحوس نامه نگارانی این چنین پیدا می شوند، یکی به می خواهد به خامنه ای امر به معروف کند، یکی به مجلس خبرگان.
من اساسا با نامه سرگشاده نوشتن به کسانی که در زیر عبای خمینی لانه کرده و مشیر و مشار و وزیر و کیل و نظریه پرداز و مبلغ اسلام و مدرس دانشگاه شدند و خلاصه به هر خمینستی- در هر شرایطی که اکنون قرار داشته باشد-،حتی اگر این افراد اکنون در زندان همین رژیم باشند، مخالفم، این نوعی اعتبار و مشروعیت دادن به آنان است. به جای مخاطب قرار دان آنها می شود همان مطلب را به عنون اظهار نظر در مورد مساله یا نقش فرد مورد نظر نوشت. از طرف دیگر نامه سرگشاده برای این نوشته می شود که مخاطب نامه که نظر او یا تغییر موضع یا تصیمیم او می تواند برای حل مساله و مشکلی اثر گذار باشد، در برابر افکار عمومی قرار داده شود و نویسنده نامه سرگشاده با روشنگری و استدلاهای خود در اطراف موضوع مورد نظر، افکار عمومی را با راه حل و پیشنهادات خود، یا با داوری و ارزیابی خود نسبت به موضوعی که مورد داوری و ارزیابی غلط است همسو کند. نمونه تاریخی نامه سرگشاده تاثیر گذار که به خاطر بحث گسترده یی که بر انگیخت و تاثیری که گذاشت، به شکل رویدادی درآمد که انعکاس آن از مرزهای فرانسه گذشت، نامه امیل زولا به رئیس جمهور وقت فرانسه فلیکس فوق Félix FAURE ، در ماجرای متهم شدن آلفرد دریفوس سروان ارتش به خیانت و جاسوسی به نفع آلمان بود که در 13 ژانویه 1898 در روزنامه L'Aurore درج شد. وی خواهان تجدید نظر در دادرسی شده بود. تاثیر اولیه این بحثها اندکی سبک شدن محکومیت دریفوس بود، کوششهای امیل زولا و و روشنفکران و نویسندگان همراش در این ماجرا سبب آزادی دریفوس در سال 1899 از زندانی که برای او در جزیره شیطان در گویان فرانسه ساخته بودند شد و چند سال بعد سرانجام با روی کار آمدن چپ در فرانسه، به وی اعاده حیثیت شد و او به ارتش بازگشت و این در سال 1906 رخ داد. حالا بگذریم از این که این نامه سرگشاده نوشتن و ارشادات و رهنمود های فرخ نگهدار به خامنه ای، از منطق نامه سرگشاده نوشتن ، پیروی نمی کند، چرا که مبرّا کردن خامنه ای از مسئولیت عملکردش و گذاشتن تقصیر و مسئولیت جنایاتی که تحت ولایت او انجام شده و می شود به گردن امثال طائب، خلاف واقعیتهایی است که مردم بیش بیست سال است هر روز آن را در ولایت خامنه ای تجربه کرده اند و بی تردید آنها را از این فرامایشات خشمگین و از گوینده آن منزجر می کند. حرفهای فرخ نگهدار وقاحت آمیخته به بلاهت است. فرخ نگهدار در این نامه شاه و خمینی را هم از مسئولیت در جنایاتی که به خواست و به اراده آنها صورت گرفت تبرئه کرده و گناه را به گردن اطرافیان آنها انداخته است. خمینی را از جنایات دهه 60 ، جنایاتی که خود او در هولناک ترین ایام آن، شریک و همکار لاجوردی جنایتکار در ارتکاب آن بود، تبرئه کرده است، در آنجا که می گوید: «در وقایع تلخ سال ۱۳۶۰ رفتار رهبران معترض به افراطی ها در حاکمیت فرصت داد اقشار وسیعی از مردم را قانع کنند که جز سرکوب چاره ای نیست». اما بیشرمی جاری در این جمله به بزرگی آبشار نیاگاراست چرا که از نظر جناب ایشان مردم قانع شده بودند که رژیم چاره یی جز کشتاری که راه انداخته نداشته است. در حالی که اعدامهای دسته جمعی و اعلان خبر این اعدامها چیزی نبود که «اقشار وسیعی از مردم» توسط رژیم برای ضرورت آن قانع شده باشند. رژیم رعب گسترده ای با کشتار وحشیانه راه انداخته بود و طبیعی بود که در چنان فضایی اعتراضی نسبت به آن نمی توانست شکل بگیرد. سوء استفاده از مساله جنگ هم برای خفه کردن هر اعتراضی در کار بود. خبرچین و جاسوس پروری در مدارس و افسارگسیختگی بسیج و سپاه که بخشی از این سرکوب بود،مورد انزجار و نفرت مردم بود. در همان ایام مهندس بازرگان در سخنانی در مجلس - که به خاطر حمله و هیاهوی نمایدگان خط امام ناتمام ماند-، دست اندر کاران رژیم را از روشی که در پیش گرفته بودند پرهیز داد. در آن ایام «حجت الاسلام و المسلمین» سید محمد خاتمی در مقاله دنباله داری که در سه شماره در ۱۶ و ۱۸و ۱۹مهر ۱۳۶۰ با عنوان «مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان» در روزنامه کیهان چاپ شد، سخنرانی بازرگان را مورد نقد قرار داد و رد کرد. ندیده گرفتن نقش درجه اول خمینی و اراده شخص او برای کشتار دگراندیشان توسط فرخ نگهدار در حالیست که همه می دانیم که این خمینی بود که از آغاز و قبل از سال 1360 بارها برای نیروهای دگر اندیش خط و نشان کشید و در سخنان 26 مرداد 58 به صراحت عزم و اراده خود را برای «برپا کردن چوبه های دار در میدانهای بزرگ» و «درو کردن» رهبران گروههای سیاسی و دست اندرکاران مطبوعات مستقل بیان داشت و در این زمینه به گردن زده شدن 700 یهود بنی قریظه در یک روز توسط امیرالمؤمنین استناد کرد، خمینی حتی جبهه ملی را که مرتد اعلام کرد. فرخ نگهدار شاه را هم به همان روش بلاهت بار تبرئه می کند و گویا این فردوست ها بودند که شاه را به مردم کشی و دیکتاتوری سوق دادند و سرانحام «تفرعن[شاه] هیزم انقلاب» سال 57 شد. گویا شاه با کودتای 28 مرداد و به خاک و خون کشیدن آزادیخوهان و میهن پرستان سلطنت خود را تدوام نبخشید و گویا منافع آمریکا و انگلیس ، در استقرار دیکتاتوری منحوس ضد کمونیستی شاه شیعه نقشی نداشتند و گویا شاه برای استقرار سلطنتش از کمک و حمایت سیا در ایجاد خفقان در ایران برخوردار نبود، گویا بعد از کودتای 28 مرداد، چیزی به اسم فرمانداری نظامی و کسی به اسم تیمور بختیار وجود نداشت و گویا گردانندگان دستگاه سرکوب رژیم محمد رضاشاه خود سرانه و به ابتکار خودشان بر سر آزادیخواهان می کوبیدند و آنان را به جوخه های اعدام می سپردند، و نه به دستور و خواست یک آدم خودشیفته و دچار بیماری خودبزرگ بینی، به اسم محمد رضا پهلوی که حافط منافع آمریکا و غرب در منطقه بود و در این راه ثروت مردم را به باد می داد و آزادیخوهان و ترقیخواهان را سرکوب می کرد . گویا شکنجه گران ساواک خودشان برای آموزش به سیا و موساد مراجعه می کردند. وقاحت آمیخته به بلاهت فرخ نگهدار، در آنجا «درخشش» خود را نشان می دهد که منشاء و نقطه آغاز انحراف خامنه ای را صادر کردن «حکم حکومتی» می داند، همان دستوری که خامنه ای در مخالفت و برای کنار گذاشتن طرح اصلاح قانون مطبوعات- که در هفته های آغازین دوره ششم مجلس از سوی جبهه مشارکیتهای مجلس با قید یک فوریت در 29 خرداد 79 به مجلس ارائه شده بود- طی نامه ای به کروبی داد **. این عنصر مبتذل که نوشته است:« خشتِ کج آن روز نهاده شد که شما به مجلس "حکم حکومتی" فرستادید.» یعنی تا آن تاریخ رفتار خامنه ای هیچ ایرادی نداشته است. نه حمله به کوی دانشگاه صورت گرفته بود و نه یورش انصار حزب الله برای کشتن نوری و مهاجرانی، نه قتلهای زنجیره یی، که همه اینها برای حفظ اقتدار مقام ولایت از آسیب های احتمالی از «حماسه 2 خرداد» و فتنه سیّد خندان صورت گرفت و گویا ترور قاسملو و کشتار رستوران میکنوس که در تحقیقات و نتیجه گیری دادگاه، آمریت خامنه ای در آن ثابت شد و مورد تایید گرفت هم چنان که سایر ترورهای خارج از کشور بعد از مرگ خمینی، بدون اطلاع و دستور خامنه ای بوده است. تلاشهای مشمئز کننده از سوی فرخ نگهدار با آن سابقه سیاهش در همکاری با اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی در پیگرد و اعدام مبازان ترقیخواه مسلمان و کمونیست، در ارائه پیشنهادات به ولی فقیه برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای و برای حفظ این رژیم فاسد مردم ستیز آزادی کش، که به لحاظ روانشناختی ناشی از خودشیفتگی و نیاز به خود نمایی بیمارگونه اوست، دقیقا به خاطر نگرانی از تحقق امر سرنگونی رژیم است که تصور آنان بیگمان رنگ از رخ فرخ می پراند و زانوهایش را به لرزه می اندازد، چرا که می داند که در آنصورت از سوی مردم و خانوادههای قربانیان دهه 60 مورد بازخواست قرار خواهد گرفت و از او خواهند پرسید که چطور نتوانست بفهمد که دست در دست لاجوردی گذاشتن و اوامر پیامبرگونه امام را در «درو کردن»، کسانی که خمینی و حکام شرع متعفنش، محاربان با خدا و رسول و مفسد فی الارض می نامیدند، دست درست کسانی گذاشتن که سعید سلطانپور را در مجلس عروسی اش دستیگیر و دو سه ساعت بعد اعدام کردند، ذره یی عنصر مردمی بودن و در خدمت خلق و میهن بودن نمی تواند داشته باشد، بلکه جنایت است. امروز هم این عنصر تا مغز استخوان فرصت طلب، گمان می کند که اگر برای تطهیر خامنه ای نقش«سنگ استنجاء» برای او را بعهده بگیرد، این ممکن است نقشی را نصیب او بکند و با همین اندازه هم اگر در دستگاه ولایت فقیه به حساب بیاید، نقشی برای او تثبیت شده است. حال آن که اندکی عقل سلیم این مساله روشن تر از روز را در برابر هرکسی قرار می دهد که بابا از خاتمی باتدبیر تر و حقه بازتر و از میرحسین موسوی نخست وزیر «دوران دفاع مقدس» دلسوزتر و از کروبی خیر خواه تر برای رژیم ولایت فقیه که هنوز هم که هنوز است هیچ خدشه ای به ارادتشان به«امام راحل» و به اعتقادشان به راه و رهنمودهای او وارد نشده است و در مسلمانی و شیعه بودنشان هم تردید نیست، تدبیر و دلسوزیها و خیرخواهی هاشان این گونه پاسخ یافته که دیده ایم و خامنه ای آنها را «میکرب» می خواند،پس امر به معروف یک «ملحد » واداده نمی تواند تغییری در فتنه نامیده شدن حرکتهای «سابقین انقلاب اسلامی» از سوی ولی فقیه ایجاد کند. یک غیر خودی«ملحد» که به لحاظ نیرویی و تاثیر در جامعه هم اصلا بحساب نمی آید و پشیزی نمی ارزد، نمی تواند با رهنمود های خیرخواهانه تاثیری روی آخوندی که ولی امر مسلمین است و رویای «خاورمیانه اسلامی» در سر می پرواند و خود را هماورد آمریکا و غرب می داند، و در مساله فلسطین و لبنان و افغانستان مداخله گر است و اعمال اراده و نظر می کند، تاثیر بگذارد. فرخ نگهدار با این نامه نگاریهای آستان بوسانه که حتی مورد انتقاد دوستان اکثریتی او قرار گرفته است، اینک دیگر به عنصر شروری تبدیل شده است که آگاهانه با آلوده کردن خود به گند و کثافت رژیم آخوندی و قرار گرفتن در صف اپوزیسیون، نقش به لجن کشیدن اپوزیسیون را به عهده گرفته است. چرا که نفع او به خاطر عملکردش در آغاز دهه 60 و دلایلی که توضیح داده شد، در بقای این رژیم و نا امید کردن مردم از براندازی رژیم و کشاندن آنان به پای صندوق های رأی برای انتخاب کاندیداهای تایید شده در نظارت استصوابی شورای نگهبان است. مردم برای رفتن به پای صندوق رای در چنین انتخاباتی چه نیازی  به رهنمود و فعالیت اوپوزیسیون خارج کشور دارند؟ با آنچه در خرداد 88 گذشت و خصوصا با موضع گیریهای خامنه ای بعد از آن، به ویژه میکرب نامیدن معترضان، در انتخابات آینده سیاست تحریم انتخابات بیش از همیشه شانس مورد استقبال قرار گرفتن از سوی مردم را دارد. فرخ نگهدار عنصر فرصت طلب و آلوده یی است که باید یک صدا از سوی اپوزیسیون محکوم و طرد شود.
* لینک مقاله فرخ نگهدار:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/26293


** این نامه بعد از تعطیلات تابستانی مجلس با پافشاری نمایندگان مشارکتی، در مجلس قرائت شد، فراکسیون جبهه مشارکت به خارج شدن این طرح از دستور مجلس اعتراض داشت. در آن زمان کروبی به نمایندگان یاد آور شد که نامه خامنه ای به وی حکم حکومتی است. متن نامه :
بسم‌الله الرحمن الرحیم
جناب حجت‌الاسلام آقای کروبی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی و حضرات نمایندگان محترم با سلام و تحیت؛
مطبوعات کشور، سازنده افکار عمومی و جهت‌دهنده به همت و اراده مردمند. اگر دشمنان اسلام و انقلاب و نظام اسلامی، مطبوعات را در دست بگیرند یا در آن نفوذ کنند، خطر بزرگی امنیت و وحدت و ایمان مردم را تهدید خواهد کرد و اینجانب سکوت خود و دیگر دست‌اندرکاران را در این امر حیاتی جایز نمی‌دانم. قانون کنونی تا حدودی توانسته است مانع از بروز این آفت بزرگ شود و تغییر آن به امثال آنچه در کمیسیون مجلس پیش‌بینی شده مشروع و به مصلحت نظام و کشور نیست. والسلام علیکم سید علی خامنه‌ای.
29 دی 1389 – 19 ژانویه 2011

mardi, janvier 18, 2011

پیام دکتر فریبرز رئیس دانا بعد از آزادی
دکتر فریبرز رئیس دانا بعد روز دوشنیه 17 ژانویه با سپردن وثیقه از زندان اوین آزاد شده است. وی پیامی بعد از آزادی از زندان فرستاده که در یو تیوب قرار دارد و لینک آن در زیر آمده است
http://www.youtube.com/watch?v=o1lnEscXdIM

dimanche, janvier 16, 2011

مشایی: اگر حجاب الزام نداشت، چند درصد خانم ها باحجاب بودند؟

مشایی: اگر حجاب الزام نداشت، چند درصد خانم ها باحجاب بودند؟http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=30710
اندکی کوتاه شده به نقل از پارسینه
کد خبر :۳۰۷۱۰
تاريخ انتشار: ۲۲ دي ۱۳۸۹

به گزارش پارسینه به نقل از واحد مرکزی خبر، اسفندیار رحیم مشایی در چهارمین همایش ملی مهندسی ارزش در دانشگاه علم و صنعت افزود: بالای تریبون و منبر حرفهای خیلی قشنگی می زنیم و در واقع حرف های ما مبتنی بر وحی و حرف پیامبر، انبیاء و ائمه است و مبانی فلسفی و ارزشی خیلی قوی دارد و همه تحسین می کنند و می گویند درست می گویی.
وی گفت: همه معتقد و مؤمن هستند اما در صحنه عمل فاصله بسیار است و اگر در صحنه عمل و اجرا و کارنامه عملی بخواهیم ارزیابی کنیم، نمره جامعه بسیار بسیار پایین است.
رئیس دفتر رئیس جمهور افزود: اگر اینجا کمی بی تعارف حرف نزنیم، کجا بی تعارف حرف بزنیم؟

وی با بیان این پرسش که ربا در جامعه ما چگونه است؟ گفت: ربا در مبانی ارزشی جنگ با خداست، این، حدیث نیست بلکه از قرآن است.
رئیس دفتر رئیس جمهور افزود: یک درهم ربا با چهل بار زشت ترین کاری که ممکن است از انسان سر بزند برابر است و جامعه ما آلوده است.
مشایی گفت: فاصله نگاه ارزشی ما با کاری که دست، چشم و گوش ما انجام می دهد، خیلی زیاد است.
وی افزود: هم اکنون اگر قانونی بود که حجاب الزام ندارد، چند درصد خانم ها با حجاب بودند؟ منظور همین روسری است.
رئیس دفتر رئیس جمهور گفت: چرا هزاران منبر نصیحت و خطابه تأثیر لازم را نداشته است؟ البته بی تأثیر نیست، کجای کار ما اشکال دارد؟

********
درفش: مشایی با این هوش، بعید است که هنوز نفهمیده باشد که خشت اول را خمینی از آغاز بر فریب مردم و ریاکاری گذاشت و بعد برای این که استبداد دینی به محوّریت خودش را به مردم ایران تحمیل کند، جنایتها کرد و اکنون نیز دست اندرکاران رژیم از جمله خودش و احمدی نژاد، همه با هم راه او را ادامه می دهند و زندانها را از ایرانیان حق طلب و آزادیخواه، از پیر و جوان؛ از دانشجو و استاد دانشگاه و وکیل دعاوی و روزنامه نگار پر می کنند. او می داند اشکال کار کجاست اما دارد ریاکاری می کند. چون خوب می داند که اگر از اول حقه و ریاکاری خمینی نبود، در همان رفراندم فروردین سال 58 «جمهوری اسلامی» شانس بیشتری از درصد انتخاب آزادنه و اختیاری حجاب توسط زنان در جامعه امروز ایران نداشت. هنوز گویا نفهمیده که اشکال اصلی در تحمیل حکومت مذهبی به مردم بود. اگر روسری نداشتن یا مهمانی مختلط که قبلا از انقلاب امری عادی در روابط مردم بود و در جمهوری اسلامی تبدیل به جرم شد، این را همین رژیم به شکل جرم در آورده و الا با حجابی و بی حجابی و مهمانی مختلط که اصلا مساله یی نیست که به خاطر آن این همه بین پلیس و مردم کشور اصطکاک ایجاد شود و این همه مردم احساس خفقان بکنند. مرگ بر جمهوری اسلامی و دیکتاتوری در همه اشکال آن.

samedi, janvier 15, 2011

زین العابدین دیکتاتور تونس، ذلیل شد

زین العابدین دیکتاتور تونس، ذلیل شدایرج شکریکمتر از یکماه بعد از تظاهراتی که در 17 دسامبر به دنبال خودسوزی یک جوان تحصیلکرده بیکار که برای گذران زندگی سبزی فروشی می کرد و پلیس بساط سبزی فروشی او را ضبط و با خودش بد رفتاری کرده بود، شروع شد، زین العابدین بن علی دیکتاتور تونس که قول ها و عقب نشینهایش در برابر مردم، نتوانسته بود خشم شعله ور مردم را خاموش کند، ناچار به فرار از کشور شد و روز جمعه 14 ژانویه ( 24 دی) از کشور گریخت. ابتدا گفته می شد که وی در راه پاریس است و قصد پناهنده شدن به فرانسه را دارد و در اخبار شب (14 ژانویه) گفته شد که وی وارد جزیره مالت شده است و مقصد بعدی او معلوم نیست. روز شنبه پناهنده شدن او به همراه خانواده اش به عربستان سعودی و خبر تایید این پناهندگی از سوی دربار سعودی از سوی رسانه های خبری گزارش شد.
بن علی قبلا وزیر کشور را تونس را برکنار کرده و در یک سخنرانی تلویزیونی هم اعلام کرده بود که دستور داده پلیس به روی کسی شلیک نکند و دستگیر شدگان تظاهرات آزاد شوند وی همچنین قول داد که طی دو سال آینده دویست هزار شغل در کشور ایجاد کند و آزادی بیان برقرار شود. او ضمنا تاکید کرده بود که قصد ندارد بعد از پایان دوران ریاست جمهوریش در سال 2014 دوباره رئیس جمهور شود. اما اینها کافی نبود، خواست مردم بزیر افتادن او از قدرت و برچیده شدن دستگاه سرکوبگر و فاسدی بود که کشور را در چنگ خود گرفته و برگزاری انتخابات آزاد بود. حالا که او از کشور گریخته و دیگر بازگشتی برای او متصور نیست، بسیاری از مخالفان رژیم او خواهان تعقیب و محاکمه او به خاطر سرکوب و شکنجه و فساد مالی اطرافیان و نزدیکانش که همسرش در رأس آنها بود هستند. بعد از اعلام خبر خروج بن علی از کشور ابتدا نخست وزیر، محمد قنوشی اعلام کرد که بنا بر اصل 56 قانون اساسی که رئیس جمهور می تواند اختیارات خود را به طور موقت به نخست وزیر واگذار کند، او مسئولیت ریاست جمهوری را در دوران گذار بر عهده خواهد گرفت و در ظرف شش ماه انتخابات آزاد برگزار خواهد شد. اما این امر با اعتراضاتی از سوی اپوزیسیون روبه رو شد. آنها این اظهارات نخست وزیر را منطبق با شرایط کنونی نمی دانستند، آنها شرایط کنونی را حذف قطعی رئیس جمهور می دانستند که از جمله در اثر مرگ ناگهانی می تواند اتفاق بیفتد و در این مورد بنا بر اصل 57 قانون اساسی تونس رئیس مجلس به طور موقت عهده دار مقام ریاست جمهوری کشور می شود و باید ظرف مدت 60 روز، انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کند. به هر حال در نیمروز شنبه 15 ژانویه گزارشها حکایت از آن داشت که رئیس مجلس به عنوان رئیس جمهور موقت در برابر مجلس سوگند یاد کرده است و قرار است انتخابات ریاست جمهور ظرف 60 روز آینده برگزار شود. با این حال باز هم از سوی اپوزیسیون اعتراضاتی در مورد اداره دوران گذار توسط کسانی که در سیستم بن علی از از دست اندرکاران رژیم او بودند وجود دارد و اینان از بعضی شخصیتهای آن کشور که آنها را درست کار و بیطرف می دانند به عنوان افراد مناسب برای اداره موقت امور نام می برند. وضعیت بن علی و بستگانش با آنچه در چند روز گذشته اتفاق افتاد بی شباهت وضعیت شاه و خاندان فاسد پهلوی در انقلاب سال 57 نیست. اتفاقا رویدادهای تونس و فرار بن علی و بستگانش - که بعضی با کشتیهای تفریحی خودشان از طریق دریا مدیترانه فرار کرده اند- همزمان است با فرار شاه در 26 دیماه 57 از ایران. روزی که انفجار شادی مردم رنج دیده از دیکتاتوری و تحقیر شده توسط شاه و خاندان پهلوی در همه جا دیده می شد. البته وضع بن علی در ظاهر به غم انگیزی وضع شاه نیست. او یکسره به عربستان رفته است و مثل عیدی امین دیکتاتور اوگاندا تا پایان عمر در آنجا خواهد ماند. اما با در نظر گرفتن تفاوت شرایط جامعه بسته عربستان سعودی با شرایط تونس، می توان پیش بینی کرد که اقامت در عربستان سعودی خود تشدید کننده ناگواری وضع دیکتاتور سرنگون شده خواهد بود، حال آن که اگر در یک کشور اروپایی و مثلا درفرانسه بود، شاید فشار کمتری حس می کرد. اما مساله یی که هم او را برای فرانسه عنصر نا مطلوب می کند و هم خود او هم به احتمال زیاد خواهان رو به رو شدن با آن نبوده است، اعتراضات گروههای اوپوزیسیون تونسی و گروههای مدافع حقوق بشر در فرانسه به حضور او در این کشور و در خواست حسابری در مورد جنایات او بوده است. زبن العابدین بن علی از نظامیان تونس بود. در دوران بورقیبیه مدتی وزیر کشور بود و با رشد بحران و نا آرمیها در آن کشور که هم ریشه در نابسامانیهای اقتصادی داشت و هم ناشی از خشم اسلام گرایان از برخی از اقدامات بورقبیه بود*، در نوامبر سال 1987 از سوی حبیب بورقبیه که 84 سال داشت به نخست وزیری برگزیده شد. بن علی اندکی بعد در همانسال، با استناد به این که رئیس جمهور به علت کهولت و بیماری نمی تواند به وظائف خود بپردازد او را کنار زد و در یک کودتای بدون خون ریزی خود رئیس جمهور شد. البته در آن زمان بورقبیه بسیار فرتوت شده بود و در یک گزارش تلویزیونی از تغییر و تحول در تونس در آن زمان که خودم دیدم، بورقیبه به دشورای راه می رفت و همین بن علی زیر بغل اور گرفته بود و را برای سوار ماشین شدن همراهی می کرد. بن علی بیست و سه سال با مشت فولادین تونس را اداره کرد و اگر چه کارهایی در زمینه توسعه اقتصادی و توسعه آموزش در آن کشور شده اما این اقدامات همراه با اختناق شدید و نیز همراه با فساد اقتصادی شدیدی بود که همسر او در راس آن قرار داشت و به تمام اقتصاد کشور چنگ انداخته بود. در آخرین انتخابات تقلبی که سال قبل برگزار شد، او با 89 در صد برنده انتخابات اعلام شد و این رئیس جمهور با این محبوبیت ! در برابر توفان خشم و نفرت مردم نا چار به فرار از کشور شد. او برای دوره های متوالی رئیس جمهور شدن دست به تغیر قانون اساسی هم زده بود. راستی اگر روزی در ایران توفان خشم مردم برای برانداختن این ناکسانی که 30بیش از سال است به جنایت علیه مردم و غارت ثروت کشور مشغولند برخیزد، اینان به کجا فرار خواهند کرد؟ بن علی که 74 سال دارد بقیه عمرش را همیشه با سایه ترس از تعقیب و گرفتار پنجه عدالت شدن، خواهد گذراند. به هر حال اکنون دیکتاتور گریخته است اما تا استقرار یک نظام سیاسی دموکراتیک ممکن است تلاطم های زیادی در آن کشور در پیش باشد. چون طی جمعه شب مغازه ها در نقاطی غارت شده و به آتش کشیده شده و مردم معتقدند کار پلیس و شبه نظامیان وابسته دستگاه امنیتی بن علی است که می خواهند کشور را آشفته و غیر قابل اداره شدن نشان بدهند. اکنون ارتش که در جریان سرکوبی اعتراضات مداخله نکرد و مورد احترام مردم بود، برای استقرار نظم در خیابانهاست. به هر حال برای بهتر شدن یک وضع نامطلوب باید آن را دگرگون کرد و این دگرگونی گاه ممکن است به وضع بدتری بیانجامد، چنان که برای ما با ملاخور شدن انقلاب توسط خمینی پلید و آخوندهای جنایتکار پیش آمد. اما این امر دلیل نمی شود که برای تغییر وضع نامطلوب اقدامی نشود. انقلاب اگر ملاخور شد و خمینی و آخوندها و پاسداران جنایتکارشان خونها ریختند، اگر به جهل و خرافات دامن زدند، اما مبارزه مردم برای تغییر این وضع نا مطلوب نیز با ژرفش و بیشتر و با آگاهی گسترده تر ادامه دارد. تغییر و تحولات اجتماعی و دست یافتن به زندگی بهتر در همه وجوه آن، اغلب بهای سنگین و زمان زیاد می طلبد و این امر سبب رویگردان شدن هیچ ملتی از آروزی دست یافتن به بالندگی و سعادت و پرداختن بهای آن نیست.
* اطلاعات فشرده یی در مورد سابقه بورقیبه و عملکرد او را در لینک زیر می توان یافت:
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=5803


25 دی 1389 – 15 ژانویه 2011

vendredi, janvier 14, 2011

‫«روزنامه جمهوری:هدیه ریاست جمهوری تقلبی بود
http://alef.ir/1388/content/view/92615

۲۳دي ۱۳۸۹
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون نامه­ های مخاطبان به خود نوشت:
چندي قبل پژوهشگران نمونه و برتر كشور به محل سالن اجلاس سران كشورهاي اسلامي فراخوانده شدند تا از سوي آقاي رئيس جمهور مورد تقدير قرار گيرند.
لكن بجاي رئيس جمهور، رئيس دفتر ايشان در مراسم حاضر شد و پس از ايراد سخنراني، به پژوهشگران جايزه اهداء گرديد. دادن جايزه به افراد به دو صورت انجام شد، در ابتدا به 6 نفر از پژوهشگران برتر به اصطلاح مدال طلا و سكه اهدا گرديد و بعد بقيه پژوهشگران (نمونه) را به صف كردند! و به آنها سكه دادند. خيلي عجيب است كه وقتي مدال به اصطلاح طلا را به طلا فروشي برديم،‌ اعلام كردند كه "نه تنها طلا نيست،‌ بلكه با طلا هم آبكاري نشده و فاقد ارزش مي‌باشد"!

حال اين سئوال مطرح است كه چرا بايد پژوهشگران حاصل تلاش عمرشان اينگونه مورد ارزيابي و توجه قرار گيرد؟
آيا ارزش يك پژوهشگر آنهم در سطح كشور نبايد به اندازه پرتاب يك نيزه يا پاس دادن يك توپ فوتبال باشد؟!»

نقل از سایت الف















رابطه ناوچه جنگی با «شهید مطهری»
اینجا میدان شهید مطهری در بوشهر است(با بزرگ کردن تصویر درگوشه سمت راست پایین تابلو، دو کلمه شهرداری بوشهر را می توان دید). حالا این که ناوچه جنگی و هلیکوپتر چه ربطی به شهید مطهری دارد،من نتوانستم بفهم چون به احتمال قوی این «شهید مطهری» باید همان آخوند مطهری باشد که اوائل انقلاب در اردیبهشت 58 توسط گروه فرقان ترور شد. از طرف دیگر این که شاید در این میان شهدای نیروی دریایی در «دفاع مقدس» کسی به اسم مطهری دارای چنان نقشی بوده که میدانی به اسم او نامگذاری شده باشد،من چنین اسمی نشنیده ام. تنها چیزی که به نظرم می رسد می تواند توضیح دهنده این باشد که چرا برای چنین یادمانی آن اسم انتخاب شده است این است که به احتمال قوی این یادمان برای گرامیداشت پرسنل میهن پرست و شجاع نیری دریایی در عملیات مروارید در 7 آذر سال 1359 ساخته شده که در آن عملیات ناوچه پیکان به فرماندهی ناخدا همتی در عملیاتی که تکاوران نیروی دریایی هم در آن شرکت داشتند، اسکله های صادرات نفت عراق را در خلیج فارس منهدم کردند. در آن عملیات ناوچه پیکان چند ناو جنگی عراق را هم منهدم کرد و ضربه سنگینی به نیروی دریایی صدام وارد کرد، اما خود ناوچه نیز مورد اصابت موشک عراقی قرار گرفت و گمانم جز یک نفر بقیه از جمله ناخدا همتی کشته شدند.آن عملیات از یک قرارگاه رزمی که در بندر بوشهر تشکیل شده بود، هدایت شد. حالا چرا میدان را به اسم مطهری گذاشته اند، دلیل آن می تواند این باشد که بعد از ساخته شدن یادمان گردانندگان رژیم نامگذاری میدان به اسمی که یاد آورقهرمانی افسران و نفرات شجاع و میهن پرست نیروی دریایی باشد را زیادی دیده و صلاح ندانسته اند. مگر در این سالهای طولانی بعد از جنگ کسی جز اسم چند پاسدار، مثل باکری، همت، کاظمی، به عنوان فرماندهان «قهرمانان دفاع مقدس»، و اسم چند ارتشی حزب اللهی مثل شیروردی و بابایی و صیاد شیرازی، اسم دیگری از گردانندگان رژیم شنیده است؟

jeudi, janvier 13, 2011

جنایات بی قتل واندوه انباشته در آنسوی خبرها ایرج شکری

جنایات بی قتل واندوه انباشته در آنسوی خبرهاایرج شکریوقتی ما خبر محکوم شدن کسانی را در دادگاههای عدل اسلامی می شنویم که «جرمشان » یا حق طلبی بوده است یا دفاع از متهم بیگناهی، معمولا توجه بیشتر روی وضع زندانی و این که در زندان بر او چه می گذرد، متمرکز می شود و کمتر آن سوی این رویداد، یعنی وضع و شرایط خانواده و بستگان فرد دستگیر شده در بیرون از زندان، در نظر ما مجسم می شود. احکام ظالمانه دستگاه قضایی اسلامی، گاه جوانانی را از خانواده ها به اسارات می برد و گاه سرپرست خانواده یی را و گاه زن و شوهری را از یکدیگر جدا می کند، آن هم برای سالهایی طولانی. در ظاهر احکام صادره شده، چیزی مثل اعدام دیده نمی شود که پایان گذاشتن به زندگی محکوم و قتل محکوم است، مثل آن حکم ظالمانه یی که در مورد علی صارمی هوادار سازمان مجاهدین خلق صادر شد که بیست سال از عمرش را قبلا همین رژیم منحوس در زندان تباه کرده بود. اما این سالهای زندان، چیزی جز محروم بودن از زندگی برای محکومان در مدت زندان و بد رفتارهای دژخیمان با آنان را در برندارد، اگر چه آن گونه که شاهد بوده ایم حق طلبان و آزادیخواهان به اسارت گرفته شده توسط رژیم آخوندی، قهرمامانه و با بردباری و استواری بر مواضع خود ایستاده اند. از آخرین احکام دستگاه قضایی اسلامگرایان خمینیست درنده خو، حکمی بود که در مورد یک وکیل دادگستری - خانم نسرین ستوده- صادر شد. یازده سال زندان و بیست سال محرومیت از وکالت و بیست سال ممنوعیت خروج از کشور. این خانم متولد سال 1342 است (47 سال دارد) و در سال 73 ازدواج کرده است و دارای دو فرزند است. با توجه به تاریخ ازدواجش، فرزند بزرگ او اکنون در دوره نوجوانی- دوره حساس زندگی- است و فرزند دیگر او هم به هر فاصله سنی که با اولی باشد، او نیز از این حکم ظالمانه و ویرانگر یازده سال زندان برای مادرش، رنج خواهد برد. در کنار این مساله، گردش امور روزانه زندگی قرار دارد که آن هم شاید در وحله اول به ذهن آدم نیاید. باید وضع پدری را مجسم کرد که هم باید نبود همسر و همراه زندگیش را تحمل بکند و هم با تمام اشتغال و کارهایی که به طور معمول آنها را انجام می داده، مراقبت و رسیدگی به این دو فرزند را هم بدون حضور غیر قابل جایگزین مادر آنها عهده دار شود. در موارد دیگر مثلا در مورد دستگیری فعالان حق طلب کارگری، کسانی چون فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد که اکنون چها تن از آنان در زندان به سر می برند، ما نمی دانیم در زیر بار هزینه بسیار سنگین زندگی و نابسامانی اقتصادی برخانواده آن زندانیان چه می گذرد. در خانواده های کارگری معمولا زنان خانه دار هستند و تحصیلاتشان هم اکثرا در حد پایان دبیرستان و بدون آموزش حرفه ای است. این که خانواده این کارگران زندانی - که طبعا رحمت و عطوفت اسلامی شامل حقوقشان هم شده! و دیگر به حسابشان ریخته نمی شود-، روزگارشان چگونه می گذرد، در احکام صادر شده منعکس نمی شود و به همین دلیل هم شاید از نظر ما هم دور بماند. اما وقتی آنها را در نظر بیاوریم، اندوه انباشته شده در پس این احکام، چون کوهی سر به فلک کشیده در برابرمان ظاهر می شود؛ اندوهی که اکنون مثلا از فکر در زندن بودن مادر برای یازده سال بر قلب فرزندان نسرین ستوده سنگینی می کند و اندوهی که بر جان خانواده های کارگران زندانی چنگ می زند. این همه رنج برای مردم و این همه جنایات و ددمنشی از سوی حاکمان با توسل به احکام اسلام و قرآن و با استناد به حدیث و تعالیم رسول الله عملی می شود.
تا این رژیم اسلامی برپا و تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برجاست، جنایات و بیداد علیه مردم ایران هم برقرار و جاری خواهد بود. به این فرومایگان و درندگان تنها باید تنفر و نفرت نشان داد و شعله نفرت علیه این رژیم را باید هرچه بلندتر شعله ور کرد، تا روزی که شعله های خشم مردم خانه و لانه و برج و باروی این دَدمنشان را در خود فروبرد و نابود کند. استفاده از تضادهای رژیم و راهکارهای افزودن به شکافهای موجود در آن، نباید به توّهم پراکنی یا دنباله روی از این یا آن خمینست حرّاف تبدیل شود، چنان که یک شاعر اسلامگرای به شدت خود پرست- که در بی تقوایی کم از آخوندهای ام القرای اسلام ندارد - در صف اپوزیسیون خارج کشور، در توّهم تئوریسین بودن برای «جنبش خرداد» می کند . در شرایط کنونی ما(اوپوزیسیون لائیک و دموکراسی خواه) در عمل باید به تخریب این رژیم بپردازیم تا بعد بتوانیم در راه استقرار دموکراسی میهن تلاش کنیم. در مرحله تخریب، نفرت، مثل دینامیت کارساز است، نه مدارا با رژیم و لاس زدن با آن یا توهم پراکنی در مورد این یا آن خمینیست توسری خورده از ولی فقیه حاظر که کاریست مثل رنگ آمیزی دیوارها یا آویختن چلچراغ در بنایی که باید تخریب شود؛ آن هم در حالی که می بینم حتی جناح نظامی و «حزب پادگانی» رژیم، شیّادی در پیش گرفته و از طریق چهره هایی که نمایندگان سیاسی آن هستند، برای سوء استفاده از ناسیونالیسم ایرانیان در انتخابات آینده ریاست جمهوری، مانورهای مختلف ایراندوستی می دهد. اگر در برابر من به فرض این دو انتخاب قرار بگیرد که یکی از آنها این باشد که ثروت بیل گیت به من منتقل بشود و خودم هم به طور معجزه آمیز برگردم به سن وسال زمان انقلاب و انتخاب دیگر این باشد که همین شرایط و این غربت را تحمل کنم اما روزی شاهد انهدام مقبره خمینی پلید توسط مردم باشم، من بدون لحظه یی تردید، این دومی، شاهد ویرانی قبر خمینی بودن را انتخاب خواهم کرد. گمان نمی کنم این مثال هم حتی نشان دهنده میزان نفرت من از این رژیم ضد انسانی مردمکش و آزادی سستیز باشد که این همه رنج و مصیبت مردم ایران ببار آورده است. آتش و شعله نفرت علیه رژیم اسلامی را باید هرچه گسترده تر و سرکش تر کرد.
23 دی 1389 – 13 ژانویه 2011

mercredi, janvier 12, 2011


سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
فریبرز رئیس دانا را آزاد کنید
عصر نو- سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۹ - ۱۱ ژانويه ۲۰۱۱


دکترفریبرز رئیس دانا اقتصاددان واز اعضای کانون مدافعان حقوق کارگر ،یکی ازکسانی است که در تمام مراحل جنبش کارگری ایران در کنار جنبش کارگری بوده است
دکتررئیس دانا هر زمان که کارگری دستگیر می شد در تمام مراحل تا آزادی ایشان همراه او و یاران کارگرش بوده است،
زندانی شدن استاد نشان از شرایط بدی است که در مقابل ما قرار دارد ولی با زندانی شدنش باز هم نشان داد که مقهور شرایط نباید شد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که هم اکنون 4 تن از یاران خود را در زندان می بیند ضمن محکوم کردن ادامه بازداشت دکتر فریبرز رئیس دانا ، خواهان آزادی ایشان و همه فعالین کارگری در بند می باشد
با امید به روزی که هیچ کارگر و دوستدار کارگری در زندان نباشد

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
دیماه 1389

mardi, janvier 11, 2011

بهترین توصیف در مورد «رحلت حضرت امام امت، خمینی کبیر»؛ توصیفی رسیده از عالم وحی، و انعکاس یافته در تپق زدن گوینده.

lundi, janvier 03, 2011



جنگ روانی - جاسوسی اسرائیل و رژیم

جنگ روانی - جاسوسی اسرائیل و رژیم 
ایرج شکری 
یک روز بعد از انتشار خبر اعدام یک نفر در زندان اوین در 7 دی به اتهام جاسوسی برای اسرائیل ، در سایت اینترنتی یک خبرنگار  نزدیک به اِهود بارک وزیر دفاع اسرائیل به نام ريچارد سيلور اشتاين خبری مبنی بر خودکشی یک زندانی در یکی از زندانهای آن کشور و احتمال این که این زندانی ایرانی و آن ایرانی هم علیرضا عسگری ژنرال (سردارد) سابق سپاه و معاون وزارت دفاع در دولت خاتمی بوده بادشد را مطرح کردند. این خبر را خبرگزاری فارس و دیگر سایتهای رژیم هم منعکس کردند. گویا به دستور مقامات رژیم اسرائیل این خبر از روی سایتهای اسرائیلی برداشته شد طبیعی است که واکنشی که در برابر چنین خبری می شد از رژیم انتظار داشت این می توانست باشد که هم چنان که از آغاز ناپدید شدن عسگری  در آذر 1385 در استانبول تاکید داشت، او توسط رژیم صهیونیستی و با کمک سازمانهای جاسوسی کشورهای غربی ربوده شده و بر مسئولیت اسرائیل در مورد جان او تاکید کند. ظاهر هیچ امکانی که بشود تحقیق مستقلی به عمل آورد که آیا پاسدار عسگری  در دست اسرائیلی هاست یا نه وجود ندارد و این هم در مورد اتفاقاتی که سازمانهای جاسوسی در آن نقش بازی می کنند، غیر عادی نیست و تعجبی بر نمی انگیزد. جالب این که خود اسرائیلیها از شایع کنندگان پناهنده شدن عسگری  به غرب بودند و حدود دوسال پیش هم داستانهایی در روزنامه ها و خبرگزاریهای غربی در مورد پناهنده شدن عسگری  به آمریکا نوشته شد و در یکی از این داستانسرائیها دلیل پناهندگی او را این ذکر کرده بودند که گویا او شبکه اختلاسی را در داخل رژیم سازماندهی کرده بود و چون این شبکه را رژیم به هم ریخت و او را از سپاه کنار گذاشتند، او به غرب پناهنده شده است. حتی در زمان ناپدید شدن او شایع کردند که زن و فرزند او هم از ایران خارج شده اند، در حالی که دروغ بود. می توان نتیجه گرفت که این داستانسرائیها برای آن بوده است که مساله ربوده شدن او، در انبوه این شایعات گم شود. نکته بازهم در خورد توجه در این جنگ روانی، این است که در نیمه نوامبر، در حاشیه اخبار مربوط به دادگاه بین المللی رسیدگی به ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان ، از قول نشریه لبنانی الدیار خبری در سایت العربیه انتشار یافت که گویا یکی از شاهدان این دادگاه علیرضا عسگری است. من شخصا از آغاز ماجرای ناپدید شدن عسگری زاده نتوانستم بپذیرم که او به غرب پناهنده شده باشد. چرا که او در راه بازگشت از سوریه و در توقفی که در استانبول داشت ناپدید شد، در حالی که اگر واقعا او به قصد پناهندگی از ایران خارج شده بود، باید به محظ خروج از ایران این کار را می کرد، اما او در بازگشت از ماموریتی برای رژیم، ناپدید شد.البته در موقع ناپدید شدن، گفته شد که او (با 46 سال سن) بازنشسته سپاه بوده و به تجارت روغن اشتغال داشته است. تجارت هم البته از پوشش هایی است که در مواردی هم برای ماموران مخفی مورد استفاده قرار می گیرد و هم از اهل کسب و کار به عنوان واسطه برقراری برخی ارتباطات یا معاملات پنهانی استفاده می شود. در ماجرای ایران گیت هم کسانی چون منوچهر قربانی فر ایرانی و عدنان قاشقوچی سعودی در ماجرا شرکت داشتند). به همین خاطر ربوده شدن او توسط عوامل اسرائیل و سیا و ام آی 6 انگلیس، کاملا پذیرفتنی است. موساد اسرائیل در آدم ربایی و کارهای تروریستی در کشورهای اروپایی و عربی سابقه بسیار طولانی دارد و به ویژه در سال 1972 موساد عملیات متعددی در ریختن خون فلسطینان در رم، پاریس ،استهکلم، اسلو و کپنهاک انجام داد بدون این که ردی از خود بگذارد. آخرین نمونه ترور دولتی را هم یکسال پیش در دوبی علیه یک عضو برجسته حماس به نام عبدالرحمان المبحوح انجام داد. اما در مورد این ترور، به یمن دوربینهای تلویزیونی و اطلاعاتی که سرویس امنیتی امارت متحده جمع آوری کرد، هویت ماموران موساد - که در این ترور از پاسپورت جعلی کشورهای دوست اسرائیل از جمله انگلیس، فرانسه و ایرلند و استرالیا - استفاده کرده بودند، برملاشد. بنابر این می توان گفت که به احتمال قوی عسگری  توسط موساد ربوده شده و درز دادن خبر «خودکشی» او یا به این دلیل است که او دیگر برای اسرائیل بی مصرف شده بود و کلکش را کنده اند، یا با این اعلام آن هم یک روز بعد از اعدام یک نفر به اتهام جاسوسی برای اسرائیل خواسته اند به رژیم برسانند که آنها هم گروگانی در دست دارند و بابت آزادی او وارد معامله با رژیم بشوند. از مسئولیتهای که برای عسگری زاده نقل شده از جمله ده سال (از 1980 تا 1890) مسئول سپاه پاسداران در لبنان بوده و در مورد انفجارهایی که بین سالهای 92 تا 94 در در مراکز یهودیان در آرژانتین روی داد، اطلاعات زیادی داشته است.
از مسائلی که می تواند، موضوع معامله بین اسرائیل و رژیم در مورد عسگری  باشد، در درجه اول سرنوشت رن آراد خلبان اسرائیلی است که هواپیمایش در اکتبر سال 1986 در جنوب لبنان مورد هدف قرار گرفت و سقوط کرد. اسرائیل ،برای دریافت اطلاعات موثقی در باره او، ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده است. اسرائیلیها خلبان دیگر هوایپما را توانستند نجات بدهند، اما رن آراد توسط نیروهای امل دستگیر شد. اسرائیل دست به یکی دو عملیات آدم ربایی با استفاده از نیروهای ویژه و هلی کوپتر در لبنان زد به امید این که بتواند او را بیابد و آزاد کند، اما نتیجه یی نداشت. در یکی از این حمله ها(تابستان1989) شیخ عبدالکریم عبید امام جمعه محلی در نزدیک منطقه عملیات که اسرائیلیها او را مسئول انتقال رن آراد بعد از دستگیری می دانستندربوده شد و درعملیات دیگر( اواخر بهار 1994) ، مصطفی دیرانی از مسئولان امنتی امل. به هر حال اطلاعات به دست آمده از این دو، نه مساله احتمال کشته شدن اورا به امری قطعی تبدیل کرد و نه مساله احتمال انتقال یافتن او توسط عوامل رژیم به ایران را. بعد از روی کار آمدن خاتمی اسرائیلیها تلاش کردند از طرق مختلف اطلاعی از کانالهای رسمی رژیم در این زمینه بدست بیاورند اما پاسخ رژیم بی اطلاعی بود.
مثلث جنگ جاسوسی
در این بازی جاسوسی و جنگ روانی و تبلیغاتی علاوه بر اسرائیل، آمریکا را هم را باید به حساب آورد. البته این بازی گوشه یی از صحنه کمشکشهای امنیتی رژیم با اسرائیل و غرب است، مساله فعالیتهای اتمی رژیم و مداخله جویی های رژیم در مسأله اعراب و اسرائیل و صدور اسلامگرایی و تلاش برای ایجاد تشنج و بحران در کشورهای دارای جمعیت مسلمان- از تاجیکستان تا یمن و  تقویت اسلامگرایان در افریقا - که اخیرا برای آنها اسلحه هم ارسال کرده بود که در نیجریه کشف شد-، از تضادهایی است که غرب با رژیم دارد. ربوده شدن یک افسر سابق اف بی آی در جزیره کیش، در اسفند سال 1385، سه ماه بعد از ربوده شدن عسگری زاده بخشی از این بازی جاسوسی است. رژیم مدعی است هیچ اطلاعی از ورود رابرت لوینسون افسر باز نشسته اف بی آی به ایران که از دبی به کیش رفته بود ندارد. اما در اواخر فرودین همانسال فاینشال تایمز* از قول یک نفر که او را «متهم به قتل و تحت تعقیب ایالات متحده از سال 1980» می‌خواند، نوشت که وی گفته است با رابرت لوینسون در روز هشتم مارس در جزیره کیش، در یک هتل و در یک اتاق بوده اند  و یاد آور شده که«ماموران لباس شخصی به اتاق ریخته و من را بازجویی کردند و درباره گذرنامه ایرانی من پرسیدند و مرا با خود بردند. پس از بازگشت از بازجویی به هتل، اثری از لوینسون نبود. یک "مامور لباس شخصی" به من گفت که آقای لوینسون ایران را ترک کرده است». این شخص همان«دیوید بلفیلد» شهروند آمریکایی سیاه پوست مسلمان شده بود که نامهای «داود صلاح‌الدین» و «حسن عبدالرحمان» را هم بر خود دارد. این داود صلاح الدین که محسن مخملباف در فیلم «سفر قندهار» نقشی به او داده بود، متهم به قتل اکبر طباطبایی، وابسته مطبوعاتی پیشین(زمان شاه) سفارت ایران در آمریکا بود. او بعد از این ترور در پناه رژیم قرار گرفت و به عنوان پناهنده در ایران اقامت گزید. طبعا دادن چنین اطلاعاتی از سوی او به بیرون با اشاره رژیم و با این هدف بوده است که به آمریکا رسانده شود که افسر سابق اف بی آی در اختیار رژیم است. به ادعای داود صلاح الدین افسر سابق اف بی آی می خواسته در مورد چگونگی قاچاق سیگار از دبی به ایران اطلاعاتی از ماموران ایرانی کسب کند. همین داود صلاح الدین در آوریل سال گذشته میلادی(2010)** در مصاحبه یی با فوکس نیوز در مورد چگونگی دیدارش با رابرت لوینسون، گفته است که در حال صرف شام با لوینستون بوده که لباس
شخصیها آن دو را دستگیر کردند و این بار گفته است که لوینسون که سه سال پیش دستگیر شد، مرده است. وی به بیماری و اضافه وزن او اشاره کرده است. بنا براین در بازی جاسوسی بر سر عسگری ممکن است سرنوشت لوینسون نیز از موضوعاتی برای «تاخت زدن» باشد. به اینها می شود مساله شهروندان آمریکایی که به اتهام ورود غیر قانونی به ایران دستگیر شده اند را هم اضافه کرد. به هر حال کلا به نظر نمی رسد که دیگر عسگری  به لحاظ اطلاعاتی، ارزشی برای طرف اسرائیلی و آمریکایی داشته باشد. حتی اخباری هم مبنی بر این که اسرائیلیها با استفاده از اطلاعات به دست آمده از عسگری،  مرکز اتمی در دست ساخت سوریه(با کمک کره شمالی) را - که گویا هزینه کلان آن را هم رژیم پرداخته بود-، بمباران کردند در حاشیه خبرهای مربوط به عسگری  منتشر شد که ممکن است کاملا بی پایه باشد و اسرائیل به این ترتیب می خواهد در رویا رویی با رژیم، خود را برتر نشان بدهد. با توجه به این که بیش از سه سال است که از ناپدید شدن یا ربوده شدن او می گذرد و ارتباطی هم با رژیم نداشته که اطلاعات تازه یی بشود از او بدست آورد دیگر او به لحاظ اطلاعاتی هیچ ارزشی ندارد. اگر او به غرب پناهنده شده بود و اطلاعاتی راجع به ترور رفیق حریری داشت، قاعدتا باید خیلی زدوتر از اینها برای فشار آوردن به رژیم آن را افشا می کردند و از آن سود می بردند.تنها «مصرف»ی که این ژنرال پاسدار می تواند برای طرفهای معامله رژیم داشته باشد، همان مبادله زنده یا مرده ربوده شدگان طرفین است. اگر اسرائیلیها هیچ امیدی برای این کار پیدا نکنند یا نکرده باشند، سربه نیست کردن او و درز دادن خبر آن، از جمله به شکلی که منتشر شد، تنها مورد مصرف عسگری زاده برای اسرائیل است.http://www.aftabnews.ir/vdciqwaw.t1a352bcct.html *

اول ژانویه 2011 – 11 دی 1389

samedi, janvier 01, 2011

در رژیم آخوندی حیوانات هم از شقاوت رژیم در امان نیستند
ایرج شکری
بنا بر خبری که روز 9 دی در سایت عصر ایران درج شد، در کشتارگاه سبزوار ذبح دامهای سنگین، به این ترتیب صورت می گیرد که اول با زدن ضربه «خود رو» و در واقع با تصادف عمدی با حیوان، به حیوان بیچاره را نیمه جان می کنند( یا به گفته معاون عمرانی فرمانداری سبزوار به آن شوک وارد می کنند) و بعد حیوان را ذبح شرعی می کنند. معاون عمرانی سبزوار علت این کار را نبودن دستگاه «شوکر» در این کشتارگاه که سی سال پیش آغاز به کار کرده است ذکر کرده و یاد آور شده است که جمعیت چهار صد هزار نفری شهرستان احتیاج به یک کشتار گاه جدید دارد. معاون عمرانی و برنامه ریزی شهرستان سبزوار گفته است که :« هشت سال قبل 2 میلیارد تومان تسهیلات برای ساخت کشتارگاه جدید سبزوار به یک نفر از اهـالی تربت حیدریـه پـرداخت شد که این فرد فقط چند سوله در محل کشتارگاه جدید بر پا کرد و با نیمه تمام رهـا کردن کار این بودجه را در محل دیگری هزینه کرد». معلوم است که کسی که چنان پول کلانی دریافت می کند و این گونه بدون این که به کسی پاسخگو باشد و بدون این کسی از او بازخواست کند، دو میلیارد تومان را بالا می کشد و لابد آن را برای کسب در آمد بیشتر به کار می انداز،مثلا خانه سازی می کند و می فروشد، باید از خودیهای نزدیک به بیت رهبری یا از سرداران سابق سپاه یا نزدیک به آنها و یا نزدیک به کسانی مثل آخوند طبسی باشد. والا چطور می شود که دومیلیارد تومان پول را مثلا به مقاطعه کاری برای اجرای پروژه یی پرداخت کرد، بعد آن مقاطه کار یا شرکت چند سوله بسازد و برود پی کارش، نه نظارتی بر کارش باشد و نه کسی در پی تحویل گرفتن پروژه پایان یافته و آماده بهر برداری باشد. در همین خبر آماده است که روزی هزار رأس دام سبک و سنگین در کشتارگاه سبزوار ذبح می شود. وارد کردن شوک با برخورد اتومبیل به حیوان، در مورد گاو یا شتر مورد استفاده قرار می گیرد و می توان تصور کرد که این ضربه نه با اتومبیل سواری بلکه با کامیون یا احتمالا ماشین های راه سازی مثلا با ضربه بیل لودر صورت می گیرد که «خود رو» در این تصادف عمدی آسیب نبیند. رژیم آخوندی است دیگر؛ در آن حیوانات هم به خاطر فساد و تبهکاری رژیم از شقاوت رژیم در دقایق آخر حیاتشان در امان نیستند. لینک زیر مربوط به خبر مورد بحث است.
http://www.asriran.com/fa/news/151168


مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن