dimanche, février 22, 2009

خنده برلسکونی و خشم آرژانتینیها

ایرج شکری

خنده برلسکونی و خشم آرژانتینیها
سیلویو برلسکونی نخست وزیر میلیاردر ایتالیا که تا کنون چند بار اظهار نظرهایی کرده که دور از شان یک نخست وزیر است و سبب اعتراضاتی شده است در یک سخنرانی در آرژانتین در اظهار نظری در مورد جنایات نظامیان آن کشور در زمان حکومت ژنرالها که «پرواز مرگ» نامیده می شود، گفته است آدم خنده اش می گیرد ولی غم انگیز است. پروازهای مرگ پروازهایی بود که نظامیان جنایتکار آرژانتین طی آن آزادیخواهان و مبارزان چپگرای آن کشور را با هواپیما و هلیکوپتر، زنده از ا دریا می ریختند. چند سال پیش یک ژنرال بازنشسته نیروی دریایی آرژانتین خودش اعتراف کرد که واحدی او در آن اشتغال داشت حدود سه هزار نفر را در حالی که پاهای آنها را در بلوک های سیمانی فرار می دادند با هلی کوپتر به دریا ریخته است. تلویزیون فرانسوی – آلمانی آرته که روز پنج شنبه 19 فوریه در اخبار شب خود گزارش اظهارات برلسکونی و واکنش آرژانتنیها به آن را می داد گفت که این اظهارات باعث خشم بازماندگان قربانیان جنایات دیکتاتوری نظامی آن کشور شد و آنها تظاهراتی در برابر سفارت ایتالیا در بوئنس آیرس، پایتخت آن کشور برپا کردند.
ژنرالهای آرژانتینی که با کودتایی در 1976 در آرژانتین قدرت را بدست گرفتند، چند سالی توانستدند صدای مردم را ببرند اما نه برای همیشه و وقتی اعتصابات و تظاهرات اینحا و آنجا شروع شد، جنگ را بهترین راه برای تحت شعاع قرار دادن خواستهای مردم دیدند. برای آنها هم مثل «امام خمینی» جنگ نعمتی بود. اشغال جزایر مالویناس در آوریل سال 1982، که آرژانتینها ادعای مالکیت آن را دارند ولی انگلستان آن را با نام فالکلند در اختیار خود دارد، در آررژانتین سبب جوشش ملی گرایی و موج عظیمی از شادی در آن کشور شد، چنانکه مردم همه یکپارچه به حمایت از این اقدام پرداختند و پشت سر ژنرالها قرار گرفتند و سایر مسائل را تحت الشعاع این رویداد قرار گرفت. اما محاسبه ژنرالهای آرژانتینی از ضعف نیروی دریایی انگلیس و امکان تدارک نیرویی برای جنگی در آن مسافت دور(11 هزار کیلومتری انگلستان)، اشتباه از کار در آمد و به رغم توانایی نیروی هوایی آرژانتین در بکار گرفتن هواپیماهای سوپر اتاندار و موشکهای اگزوست فرانسوی و غرق چند ناو جنگی از جمله دو ناو بزرگ آن انگلستان در پی بزرگترین جنگ دربایی بعد از جنگ جهانی دوم، سرانجام در مالویناس از نیروهای اعزامی انگلیس شکست خوردند و با با بیش از پانصد کشته و گروهی اسیر، جنگ را به انگلستان باختند. این جنگ که 45 روز به طول انجامید بنا بر آمارهای متفاوت بین 250 تا 500 نفر برای انگلستان نیز تلفات ببار آورد.
ژنرالها با تحمیل قانونی برای عفو عمومی که جنایتکاران و شکنجه گران دوران دیکتاتوری را از تعقیب و محاکمه معاف می کرد،در سال1983 قدرت را به غیر نظامیان واگذار کردند و تا ده سال بعد از آن هر وعده یی از سوی رؤسای جمهور منتخب با فشار و تهدید به شورش از سوی نظامیان خنثی می شد، اما بنا بر اطلاعات قابل دسترس در اینترنت از سال 2003 قانون عفو مسئولان جنایات دوران دیکتاتوری لغو شده و تنی چند از چهرهای شناخته شده از شکنجه گران و ژنرالها تحت تعقیب و دستگیری قرارگرفته اند. از جمله یکی از معروفترین و منفورترین شکنجه گران آن دوران در اسپانیا محاکمه و به زندان طولانی محکوم شده است. تعداد قربانیان ناپدید شده آرژانتینی تا 30 هزار برآورد می شوند.
در ایران اگر اکنون 20 سال بعد از جنایات تابستان 1367- کشتار در زندانها و دفن مخفیانه اجساد زندانیان سیاسی- دست اندرکاران تبهکار رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی آخوندی در نگرانی از تجمع خانواده جانباختگان و ترفیخواهان ایران بر سر مزار آن شهدای گمنام و زنده نگهداشتن یاد آنان و جنایات رژیم، با ویران کردن گورستان خاوران تلاش می کنند آثار و اسناد جنایات خود را محو کنند، ژنرالهای آرژانتینی از آغاز در فکر این بودند که جنایاتشان را طوری سازمان دهند و به اجرا بگذارند که اثری از آن به جا نماند. اما چنین جنایاتی از خاطر ملتها زدوده شدنی نیست. جنایات ژنرالها در آرژانتین هم چون جنایات ژنرالها در شیلی به رهبری پنوشه و تعقیب و کشتار کمونیستها در کشورهای آمریکاری لاتین در دهه هفتاد، از هدایت وحمایت آمریکا برخوردار بود. گفته می شود به ابتکار بوش(پدر) و هنری کیسینجر که در دوران ریاست جمهوری نیکسون و جرالد فورد وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی بود، طرحی به نام کوندور ریخته و اجرا شد که عبارت بود از هماهنگی عملیاتی با شرکت چند کشور آمریکای جنوبی برای نابود کردن نیروهای چپگرا در آن منطقه و دفع «خطر کمونیسم». چند سال پیش در یک گزارش مستند دیدم که یکی از کسانی که در آن دوره دستگیر و شکنجه و زندانی شده و البته جان بدر برده بود، می گفت مدتی بعد از دستگیری او را به جایی دیگری منتقل کردند که نمی دانست کجاست. اما بعدا از لهجه بازجویانش متوجه شده بود که بازجو اورگوئه ایست و او را به اورگوئه آورده اند. در جریان اقدماتی که چند سال پیش در اروپا برای دستگیری و تحت تعقیب قرار دادن پنوشه صورت گرفت (زمانی که او برای معالجه به انگلستان آمده بود)، ادعانامه یی هم علیه هنری کسینجر طرح شد اما او در مصاحبه یی به کلی منکر وجود طرحی برای کمونیست کشی در آمریکای لاتین و دست داشتن خودش در چنین طرحی شد. البته دولتها و مقامات دولتی، هم مشورت دهنده وهم مشورت گیرنده می توانند همیشه چنین طرحها و همکاریهایی را زیر پوشش همکاریها و تبادل اطلاعات معمول و آموزشی بین نیروهای پلیس توجیه کنند. اما سرکوب کردن احزاب و نیروهای سیاسی و ایجاد اختناق، در هیچ کشوری که به روش دموکراتیک اداره می شود، جزو نفش پلیس نیست و با هیچ منطقی توجبه پذیر نیست. به هر حال فجایع و جنایاتی نظیر جنایات ژنرالهای آمریکای لاتین در آرژانیتن وشیلی و گواتمالا و جاهای دیگر و جنایات رژیم خمینی و حکام شرع و پاسدارانش در ایران، از خاطر ملتها فراموش شدنی نیست، چرا که هر نسلی از هر ملتی، روشنفکران و اندیشمندان خویش را می پروراند و اینان کنجکاو و علاقمند به شناختن و شناساندن تاریخ و فرهنگ و هویت ملی خویشند و بهایی را که مبارزان و آزادیخواهان میهنشان در گذر از فراز و نشیب تاریخ پرداخته اند قدر می شناسند و ارج می نهند و آن را به مردم میهن خود یاد آور شده و می شناسانند. همچنان که ما امروز قهرمانان و مبارزان تاریخ ایران عزیزمان را ارج می نهیم و سانسور دوران پهلوی و تحریفات روضه خوانهای عقده یی و مبلغان حقیر و ریزه خوار خوان این خونخواران مردم ستیز، از تاریخ، سبب نشده و سبب نخواهد شد که مبارزات آزایخواهان و فرزندان انقلابی ایران در غبار فراموشی و در محاق برود. خصوصا اکنون که با فن آوری اطلاعات، اسناد ومدراک را می توان از پهنه یی به گستردگی جهان، در پشت میز کار و درخانه گرد آورد و به یاری همین فن آوری می توان بدون هیچ هزینه یی یا با کمترین هزینه یی که چیز قابل محاسبه یی نیست، با هزاران شاهد در مصافات دور ونزدیک تماس شنیداری و دیداری و نوشتاری برقرار کرد و عکس و سند مبادله نمود. آخوندهای جنایتکار گورها را هم که خاوران ویران بکنند، زمین خاوران را که نمی توانند محو کنند. برای محل خاوران هر طرحی که بریزند بنیادش بر باد است. هرچه باشد در آینده ویران خواهد شد و یادمانی شکوهمند برای جانباختگان جنایات رژیم آخوندی در آنجا بنا خواهد شد.
پ – 3 اسفند 1387- 21 فوریه 2009

dimanche, février 15, 2009

تقدیم به هم میهنان سنی: طرحی برای لبخندی و تودهنی به آخوند مهدی د انشمند

Mehdi DANESHMAND مهدی دانشمند












ایرج شکری
تقدیم به هم میهنان سنی: طرحی برای لبخندی
آخوند هتاکی به نام مهدی دانشمند، اخیرا باز سنی ها را مورد اهانت قرار داده است. اما این بار به شدت و با دریدگی بی سابقه. قبلاهم من یکبار در همان تلویزیون سلام دیده بودم که در یکی از بالا منبر رفتهایش به طور غیر مستقیم سنی ها را مورد تحقیر قرار داد. غیر از این آخوند دهن دریده سنی ستیز، کسان دیگری از آیت الله عظمی ها و آخوندهای دم کلفت یا خرگردن حوزه نیز سنیان را مور اهانت قرار داده و می دهند که من در برخی از نوشته ها به آنها اشاره کرده ام. از جمله به سخنان آخوند مرتجع مستبد وحید خراسانی که آیت الله العظمی یی است با سایتی اینترنتی به 8 زبان. او در یکی از سخنرانیهای خود در درس خارج فقه دو سه بار به مخاطبان خود تاکید کرده بود که هر منتقد فقه شیعه را سرکوب و نفسشان را ببرند. یکی دو هفته یی بعد از این که من در یادداشتی با عنوان «سرکوب کردن و نفس بریدن، منطق مردان خدا»(1) به این مساله پرداخته بودم متوجه شدم که او در سخنرانی جدیدی از مظلومیت فقه شیعه حرف زده و خواهان دفاع از آن شده است. به هر حال اهانتها و هتاکیهای امثال آخوند بی حیا مهدی دانشمند که به نظر من باید اسم او را مهدی بیشعور و دهن دریده گذاشت، حتما بدون اطلاع خامنه ای ولی امر مسلمین نیست. اما او با سکوت رضایتمندانه به این هتاکیها و هتاکان، امکان استمرار در ظاهر شدن در منبرها و روی صفحه های تلویزیون را میدهد. خامنه ای به خاطر اهانت غیر مستقیمی که یک نوحه خوان و معرکه گیر معروف ارتجاع، به نام حاج منصورعرضی به قالیباف کرده بود(2)، الان دو سال پی در پی است که او را به مراسم سوگواری محرم که در اقامتگاه خودش برگزار می شود؛ راه نمی دهد، اما در برابر توهین یک آخوند دهن دریده به سنیان و حرامزاده خواندن آنان که توهین به هموطنان کرد و بلوچ و ترکمن و عرب و تالش است، واکنشی نشان نمی دهد. تازه باید در نظرگرفت که اکثریت آن جمعیت بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفری مسلمانان را سنیان تشکیل می دهند و جمعیت شیعه با احتساب جمعیت شیعه ایران، سوریه، افغانستان و یمن و اندک شیعیان بحرین و عربستان سعودی و علویان ترکیه، حتی به 150 میلیون نفر نمی رسد. بنا بر آماری که مرکز تحقیقاتی حوزه داده است مجموع جمعیت شیعه دنیا 132 میلیون نفراست و بقیه را سنیان تشکیل می دهند(3).تازه مگر این شیعیان چند درصدشان(ازجمله درایران خودمان)مثل آخوندها هستند. طبعا حرامزاده خواندن سنیان از سوی یک آخوند بیشعور، می تواند آثار منفی در روابط رژیم آخوندی با کشورهای مسلمان و روی افکار عمومی این کشورها بگذارد اما «آیت الله خامنه ای ،ولی امر مسلمین» به این مساله توجهی نشان نداده است.
البته آخوند مهدی دانشمند، در سخنانش یادآور شده است که معنی حرامزاده با ولد زنا فرق دارد. به گفته این آخوند بنا بر فقه شیعه اگر کسی در زیارت حج فلان کار را نکرد زن او بر او حرام است و از این بابت فرزند او حرامزاده به حساب می آید و مهملات دیگری از این دست. اما مساله این است که او همه این حرفها را در پاسخ به یک نفر که نامه(احتمالا به صورت ایمیل) توهین آمیز برای او فرستاده بوده است زده و او با تکبر ضمن گفتن این که « بمن آخوند شیعه روضه خوان امام حسین نامه توهین آمیز می فرستی، اینهم جواب تو» لعنت به خلیفه دوم را هم به حرفهایش اضافه کرد. غرض من پرداختن به صحبتهای این آخوند نیست و فقط اشاره یی بود برای این که به طرحی که برای ادب کردن و مفید کردن این قبیل آخوندهای هتاک برای جامعه به نظرم رسید بپردازم به امید این که لبخندی به روی لبهای هموطنان سنی بنشاند. آن طرح این است که چون این آخوند هتاک به روضه خوان بودن خودش مغرور است،کاری که هیچ فایده یی جز افسرده کردن مردم ندارد و البته علت وجودی آخوند و منبع درآمد آنها نیز به شمار می رود،به نظر من بعد از این که این رژیم منحوس برچیده شد،بهترین کار برای مفید کردن این جانوران درنده و انگل و آسیب رسان، این است که آخوندهایی مثل مهدی دانشمند و مراجع تقلید و آیت الله هایی چون وحید خراسانی و نوری همدانی و دری نجف آیادی و آخوند هار اژه ای، مثل حیوانات سیرک ها، در سیرکها و در تاترها و شوهای تلویزیونی برای خنداندن مردم بکار گرفته شوند. چیزی که الهام بخش من در این مساله شد این است که یکبار در یک برنامه یی دیدم که سگی را تربیت کرده بودند و و قتی روی تابلو عدی می نوشتند (البته اعداد کوچک) آن سگ به تعداد آنها پارس می کرد. حالا آخوندهایی را که از آنها اسم بردم و امثال بیشمار آنها را، می شود برای خنداندن مردم در برابر سالها انحصار قدرت با ارعاب و سرکوب و جنایت و کشتار و شکلهای مختلف اهانت و تحقیرشهروندان، به وپژه زنان ایرانی، در چنین برنامه هایی بکار گرفت و آخوند مهدی دانشمند را هم بیشتر در مناطق سنی نشین روی صحنه برد تا با نوشتن اعدادی روی تابلو و جمع و تفریق ساده اعداد و گذاشتن علامت «مساوی»، او در حالی که روی پنجه پا ایستاده و دستهایش را هم در محاذات شانه بالا برده و به شکل گردن غاز در آورده که شبیه سگی شود که روی دو پا می ایستد، به تعداد رقمی که از حاصل عملیات بدست می آید، پارس بکند. تکرار این عمل با اعداد مختلف و در عملیات متفاوت جمع و تفریق و ضرب و تقسیم، در عین حال که می تواند نشان دهنده میزان هوش و تربیت پذیری او و حیواناتی نظیر او شود، گمان می کنم که سبب خنده و تفریح بسیار شود. اینطور نیست؟

http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/04/blog-post_20.html -1http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=2163 -1http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=42737 -2http://www.andisheqom.com/Files/whoisshia.php?idVeiw=2074&level=4&subid=2074 -3



پ – 27 بهمن 1387- 15 فوریه 2009http://iradj-shokri.blogspot.com

vendredi, février 13, 2009

زیبایی شناسی یک ستایشگر خمینی و اهانت به ایرانیان


ایرج شکری
زیبایی شناسی یک ستایشگر خمینی و اهانت به ایرانیان

کس نیاید به پای دیواری
که در آن صورتت نگار کنند
گرترا در یهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند سعدی
.
آقای قاسم سیف (عکس متعلق به ایشان است) در زیر نوشته من (
جو سیاسی در سی سال پیش چنین بود وخمینی این بود )در قسمت نظر کار بران«عصر نو» یادداشتی گذاشته است و در حالی که در آن به ما درس دموکراسی می دهد، خودش به «عصر نو» سانسور کردن مرا توصیه می کند. هم متاسف وهم خوشحالم که ایشان در همان اوائل مطلب قضاوت خیلی «متعادل و منطقی» خودشان را کرده اند و تکلیف خواننده را برای داوری در مورد تفکراتشان روشن کرده اند، آنجا که نوشته اند که نوشته های من(ایرج شکری) نا متعادل و غیر منطقی و سیاه نمایی از عملکرد خمینی و رژیم جمهوری اسلامی است و گفته های خمینی را «متعادل منطقی و محکم و دارای بسیار جنبه های زیبای دیگر» یافته اند. و بیشتر متاسفم البته که به صراحت گفته است که خمینی - آن «ابلیس پپروز مست» را - که شاه را به روشنفکران و کسانی که نمی خواستند مجیز او را بگویند ترجیج می داد، (چون شاه به زیارت می رفت و اسم خدا را می آود و اینها نه)، و به صراحت برای مردم تکلیف شرعی تعیین کرد که باید با اینها مبارزه یی بکنید بدتر از مبارزه یی که با شاه کردید، و اللهم قد بلغت را برای تاکید بر آن بکار برد، همان خمینی را که تجلیل مردم و گروههای سیاسی از دکتر مصدق را «برای یک مشت استخوان میتنگ راه انداختن» نامید، آدم متعادل و منتطقی می داند و حرفهایش را دارای خیلی «زیبائیها» می داند که لابد این هم یکی از آنهاست. این دیدگاههای ایشان برای داوری در مورد «آزاد اندیشی» و انصاف ایشان کافییست. اما بازهم بد نیست من نکاتی را برای خوانندگان محترم یاد آوری کنم. یکی این که واقعا با کدام ترازو و معیاری می شود رفتار مرا به خاطر مقاله هایی که نوشتم ،چنان جنایتکارانه و ضد انسانی ارزیابی کرد و از جنایات خمینی هم به مراتب زشت تر دانست که سبب روسفیدی او شود؟ کسی که دسته دسته مبارزان آزادی و عدالتخواهی را به جوخه های مرگ سپرد، کسی که با نزدیک ترین یارو مرید خود؛ وقتی زبان انتقاد از جنایات علیه زندانیان سیاسی گشود، آن رفتار را پیش گرفت که با منتظری کرد، کسی که جنایت بزرگ کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 و هشت سال پافشاری بر جنگ ویرانگر را که دهها هزار کشته نظامی و بسیجی و نزدیک به یک ملیون نفر کشته و تلفات غیر نظامی و ویرانی دهها شهر و چند صد هزار معلول به جا گذاشت، برای رفتن به قدس از راه کربلا در کارنامه خود دارد. نکند اینهایی هم که دارند به ویران کردن گورستان خاوران اعتراض می کنند، دارند سیاه نمایی می کنند؟ من نمی فهم با کدام معیار، جنایتکار گفتن به جنایتکاران اهانت است، متعفن گفتن به نهاد و جمعیتی که از سال 57 به بعد پشتیبان تمام تبهکاریهای این رژیم اسلامی بوده اند و برای سیاستهای سرکوبگرانه رژیم توجیه شرعی درست کرده اند، اهانت است. نگاه کنید به اظهارات آخوند مهدی دانشمند که مورد انتقاد آقای عبدالستار دوشوکی قرار گرفته است.این آخوند متکبر متهتک، با اهانت به سنیان و حرامزاده خواندن آنان و لعنت فرستادن به خلیفه دوم آیا مساله یی از کشور را حل می کند و یا کمکی به روشن بینی و افزایش آگاهی مردم می کند یا که نه به تعصبی ابلهانه دامن می زند که می تواند فتنه و فاجعه آفرین باشد. این آدم یکی از مدرسین همان مراکز متعفن است. مکارم شیرازی که آیت الله العظمی یی از همان گنداب است و در زمان شاه مجله مکتب اسلام را در می آورد و ظاهرا آخوندی با نگاه بازتری به دنیا به نظر می آمد، وقتی احمدی نژاد تعارفی برای امکان حضور زنان در استادیوم ورزشی برای تماشای فوتبال کرد، فورا صدای عتراض خود را بلند کرد و با آن مخالفت کرد. نگاه کنید به اظهارات آخوندهایی که عنوان مرجع تقلید به خود بسته اند و  من از آنها انتقاد کرده ام(*)آیا آن تفکرات متعفن نیستند، این که برای «محرم» شدن نوزاد دختر دو ماهه با کسی که او را بفرزندی می پذیرد او باید آن بچه را به نکاح پدر خودش در بیاورد تا آن بچه به عنوان زن بابا برای او محرم شود اصلا از بیخ و بن متعفن نیست. لابد انتقاد از «حضرت امام خمینی» به خاطر «منطق زیبایش» در مورد جایز بودن تفخیذ با بچه شیرخواره توسط مردی که او را به نکاح خود در آورده (مندرج در تحریر الوسیله جلد سوم) ، هم بی منطق است و سفید کردن روی سیاه روح الله الموسوی الخمینی است. (معنای تفخیذ یعنی اصطکاک دادن و مالیدن آلت تناسلی توسط مرد بین رانهای کودک و روی فرج او، برای لذت شهوانی است. خمینی با قید اگرچه کودک شیرخواره باشد آن را بعد از نکاح جایز شمرده است و دخول در او را منوط به داشتن 9 سال تمام دانسته است؛ البته 9 سال قمری). من نمی دانم کجای نوشته من سیاه نمایی این رژیم سراپا جنایت است. سند مهندسی اسلامی ساخته تخیّل من یا تهمت از سوی من به نظام اسلامی نیست. خودشان در رونامه چاپ کرده بودند. غیر از ایشان دیگران هم دیده اند. آدم واقعا باید از جنس خمینی باشد و یک همسنخی با خمینی داشته باشد که چیز «زیبایی» هم در افکار این جبّار خونریز مرتجع ببیند، همان کسی که برای تحریک مردم محروم علیه علیه سازمان چریکهای فدایی خلق و گروههای چپ آنها را متهم به آتش زدن خرمنهای کشاورزان می کرد. بنا بر این گمانم بهتر است ایشان در وجود خوشان دنبال «دیوو دد» بگردند.
اما به نظر می رسد این «سیف الاسلام» و ستایشگر «زیبائی های» افکار و گفتار خمینی، بیش از هرچیز از یادآوری راه پیمایی حدود 500 هزار نفری در روز کارگر در 11 اردیبهشت 58 در نوشته من گزیده شده است که مساله استالین و شوروی را یاد آوری کرده است. این چه ربطی به نوشته من دارد. مگر من در آن نوشته از اتحاد شوروی بحث و دفاع کرده بودم. تازه جنایات استالین دلیلی برای رو سفیدی خمینی نمی شود، هم چنان که جنایات بسیار هولناک رژیم خمینی سبب روسفیدی محمد رضا شاه و ساواکش نمی شود و تنها می شود گفت که خمینی صدها بار جنایتکارتر از شاه بود. اعدامهای شاه حساب و کتاب داشت و چنان بی حساب و کتاب نبود.  ملا حسنی هم در خاطراتش از اعدامهای بعد از 30 خرداد به عنوان اعدامهای «فله یی» نام برده چرا که با این که خودش برای دستگیر فرزندش که هوادار چریکهای فدایی خلق بوده پاسداران را خبر کرده بود،اما گمان نمی کرده که او اعدام شود چون او جرمی مستحق اعدام مرتکب نشده بود. ایشان که دارد به عصر نو خط می دهد که نوشته های مرا درج نکند و بعد دارد به من درس گرفتن از فرهنگ دموکراسی اینجا را می دهد
- که  بدون توهین و انگ زدن به دیگران به دیگران اجازه بیان نظراتشان را بدهم-، من چه امکان و اختیاری برای مانع شدن از اظهار نظر دیگران را دارم . اگر منطورشان رژیم و کارگزاران آن است آنها که همه جور امکان تبلیغاتی از جمله هفت کانال تلویزیونی در داخل و چند کانال تلویزیونی که چندتایی از آنها هم 24 ساعته هستند را در اختیار دارند. اما ایشان از کدام دیالوگ و از کدام «ما» صحبت می کند، اگر ایشان دنبال بحث و دیالوگ با رژیم است، من نیستم. من با جنایتکارانی که خون انسان بزرگی مثل شکرالله پانژاد و هزاران جوان و نوجوان را زمین ریختند و به کشتار زندانیان سیاسی دست زدند، گفتگویی ندارم. من چیزی جز نفرت وفریاد و مشت گره کرده نشان دادن به آنان ندارم و این را وظیفه خودم و وظیفه هر ایرانی ترقیخواه و آزادیخواه و مبارز، به خصوصا آنهایی که آن روزها دیده اند می دانم که نگذارند شعله این نفرت به خاموشی و سردی بیانجامد نگذارند که ظلمی که به آن قربانیان مظلوم دهه 60 رفت فراموش شود، نسل جوان را با فریادهای اعتراض و مشت گره کرده خود از جنایات خمینی و آخوندهای مرتجع مطلع و خشم و آشتی ناپذیری با این رژیم را در آنان دامن بزنند. جنایاتی چنان هولناک که منتظری هم به آن معترض شد و می دانیم که خمینی و آخوندهای دور برش ؛ کسانی که تا روز قبل از عزل او، او را- امید امت و امام می نامیدند- چه رفتار و برخوردهایی با او کردند. نرم ترین و «خوش صبحت ترین» دست اندکاران رژیم مثل خاتمی که ریاکارانه سنگ مردمسالاری را به سینه می زند تا زمانی که جنایات خمینی و شرکت خودشان در نامردمیها و مردم کشیهای دهه 60 را را محکوم و از مردم ایران عذر خواهی نکرده اند، برای من هیچ حرفی برای گفتن ندارند. من زمان اعتصاب غذای اکبر گنجی مطلبی در محکوم کردن آزار او و خانواده اش نوشتم و یکی از مقالات او را هم با مقدمه کوتاهی برای باز خوانی برای دوسه سایت فرستادم که درج شد. چون او بهای افشاگری در مورد تاریکخانه اشباح را می پرداخت و به خاطر همین نفرت خود را از او به عنوان یکی از کارگزاران سابق رژیم، در برابر ظلمی که به او می شد و لزوم دفاع از او، کنار گذاشتم. اما در مورد مهندسی اسلامی جامعه که گویا ایشان از آن اطلاع و در آن تخصص دارد، من نمی دانم اگر جمهوری اسلامی با عملکرد سی ساله اش- که علاوه بر آن چه به آن اشاره شد، سبب « سونامی اعتیاد» و گسترش بی سابفه فحشا در ایران شده، و بنابر تحقیقات دانشگاهی منتشر شده در ایران،11 درصد از زنان تن فروش در تهران با اطلاع و اجازه همسرانشان به این کار مبادرت می کنند-، نمونه حی و حاضر آن مهندسی نیست پس این وضعیت ناشی از کدام مهندسی است؟ این که این اسلامگرای متعصب ستایشگر خمینی گفته است با این که به جمهوری اسلامی رای داده ولی باید اسم این جمهوری را ایرانی می گذاستند، معنی آن این است که او تمام جنایات رژیم آیت الله ها را در ایرانی بودن دانسته و نه اسلامی بودن رژیم، این علاوه بر این که یک دروغ آشکار است یک توهین بزرگ هم به مردم ایران و ایرانیان است. اما در مور نیاز به اسلام شاید ایشان این نیاز را داشته باشد ولی برای کشورداری، ما نیازی به اسلام در هیچ زمینه یی نداریم. تا آنجا که اسلام به عنوان رابطه یی بین فرد با آنچه که خدا گفته می شود مربوط است و تعرضی به حقوق دیگران ندارد و با اعمال وحشیانه خود آزاری مثل قمه زنی همراه نیست و تا آنجا که به عنوان چارچوپ از پیش ساخته برای قانونگذاری تحمیل نشود، حق مردم است که به آن باور داشته باشند و به احکام آن هر طور که می خواهند عمل بکنند و یا نکنند. اما ما هیچ نیازی به اسلام نداریم، هم چنانکه بعد از سقوط امپراطوری ساسانی نداشتیم و جنبش برابری خواهانه مزدکیان اگرچه رهبر و پیروانش قتل عام شده بودند می توانست جایگزین آن دینی که به فساد و استبداد در بار ساسانی آلوده شده بود شود. هم چنانکه خرمدینان از آن تاثیر پذیرفته بودند و بابک خرمدین، قهرمان مقاومت ایرانیان در برابر سپاه خلیفه مسلمین، طی 20 سال جنگ بیش از 500 هزارتن از آنان را کشت. اما اشغال ایران و حکمرانی تازیان غازی که وسیله تبلیغ اسلامشان شمشیر بود و توهین و تحقیر ایرانیان زرتشتی، ویرانگری عمیقی در ایران به جا گذاشت که خلاصه یی از اوضاع آن زمان در کتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب ذکر شده است. من این یادداشت را با ذکر نکاتی از دیدگاهای میزا آقا خان کرمانی اندیشمند آزاده و شهید زمان مشروطه که رژیم آخوندی اسمی از او نمی برد به پایان می برم. این نکات از کار تحقیقی ارزشمند« از شهریاری آریایی به حکومت الهی اسلامی » محمد رضا فشاهی گرفته شده است. میرز اقا خان کرمانی نقش اسلام را در ایران ویرانگر می دانست و در این زمینه معتقد بود که « اسلام در زمینه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تاثیر منفی بر جامعه ای ایران نهاده است و برای مثال در زمینه ی سیاست، میان ایران زرتشتی و ایران اسلامی، تفاوتی عظیم و جود دارد. در ایران قدیم، برای هر مساله یی حکم و قانونی وجود داشت و اگر چه مجلس ملی وجود نداشت، اما رایزنی و مشورت در امور مهم کشوری، در سطح سه مجلس از خردمندان و نجبا انجام می گرفت. اما در ایران اسلامی و سایر کشورهای مسلمان، سیاست عبارت بود از اطاعت کامل از ولی امر و مخالفت با ولی در حکم مخالفت باقرآن بود. در ایران باستان به ویژه در عصر هخامنشیان،احترام به مذاهب و اعتقادات فکری ملل دیگر، یکی از اصول کشورداری بود، درحالی که در عصر اسلام چنین نبود». به باور میزا آقا خان کرمانی:« در زمینه فکری نیز ذهنیت ایرانی هیچگاه بادین اسلام سازش نداشته، و ایرانیان از راههای گوناگون مانند بازگشت به تفکرات و سنتهای ایران باستان، تشیع، عرفان و غیره، قلعه مستحکم اسلام را سوراخ نموده و برای تنفس سر از اطاعت اسلام برتافتند به همین جهت آنچه در ایران به اسلام شهرت دارد شباهتی با اسلام قرن اول هجری ندارد».او در زمینه اسلام موجود در زمان خویش نیز از جمله گفته است:« تقلید مردم از فقها، عقل مردم را از کار انداخته است. تقیه یا علم کتمان به فلسفه رسمی شیعیان مبدل گردیده است. ریشه ی این بیماری نیز همان هراس و ایمان آوردن به زور شمشیر است. تقیه باعث رواج دروغ و حیله در ملت، و اختلاف و فساد اخلاق آنها گردیده است. این روش یا فلسفه ی شوم، چنان در روحیه و رفتار ایرانیان جایگزین گردیده که تمام ایرانیان از هر گروهی که هستند، در امر نفاق و حیله گری و دروغرنی مهارت عجینی یافته اند. ایرنیان که در دوران باستان دروغزنی را گناهی بزرگ می دانستند، در دوران اسلام از بیم جان، به این حربه پناه بردند و روزگار خویش راه سیاه نمودند». اندیشمند شهید کرمان در مورد فقه و نظراتان فقیهان گفته است:« بیست و پنج سال از زندگی من بدون وقفه به مطالعه فلسفه و عرفان و غیره گذشت. علمای ایرانی نظیر غزالی، در تحقیر عقل انسان تا آن درجه پیش رفتند، که خود آنها قوه تفکر یا قوه متفکره را از دست دادند. درحالی که هرچه غربیان به چنگ آورده اند، به برکت همین عقل بوده است. میرداماد با ترکیب تفکر یونانی و هندی و اساطیر ایرانی در ذهن و خیال خود، چنان آشی پخته که هیچ کس نمی داند نام آن چیست و طعم آن کدام است. تا آثار ملا صدرا و سبزواری و احسایی و رشتی و محمد اخباری و کریم آخان کرمانی به دقت مطالعه نشود، ماهیت یافته های آنها معلوم نخواهند شد. من که خود آشپزهای این آش را دیده و بافندگان این پارچه ها را شناخته ام، می گویم که هربخت برگشته ای که از این آش خورد، مثل خود من، گرسنه و فقیر معنوی و سرگردان شد و هیچ مجهول بر او معلوم نگردید». وی در مورد سطح دانش علمای دینی و طلاب، در دورانی که خود می زیسته گفته است«علمای مذهبی ایران، جغرافیای آسمان و جهان هورقلیا را با تمام کوچه ها و خانه های آن، مانند کف دست خود می شناسند، اما از وجود یا نام شهرها و دهات اطراف خویش بی اطلاعند. تحت تاثیر تعلیمات روحانیون عزاداری برای امامان و افسردگی ناشی از آن تا آنجا رواج پیدا نموده، که ریشهً شادمانی را در میان ملت خشکانده است. کار ایرانیان عبارت است از گریه کردن برای مظلومانی که در هزار سال پیش زندگی می کرده اند و هیچ خویشاوندی با ایرانیان ندارند. حال آن که اگر به جای یک سال گریه برای آن مظلومان، یک روز به موقعیت خود فکر می کردند، قادر بودند ظلم را از ایران بر انداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدن و ثروت شوند. در حالی که فیلسوفان جهان برای پیشرفت و تکامل و عدالت اجتماعی کوشش می نمایند، علمای مذهبی ایران، مردم را به ظهور نزدیک امام دوازدهم مژده می دهند که بیاید و عدل و داد را برقرار سازد. حال آن که ما در زمان حیات آنها چه خیری بردیم که در زمان غیبت یا ظهور آنها ببریم؟». (از شهریاری ساسانی به حکومت الهی اسلامی- نشر باران، سوئد – چاپ اول 1379)http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/04/1.html *-
پ24 بهمن 1387- 12 فوریه 2009
در زیر متن یادداشت و نظر قاسم سیف در مورد نوشته من  که در عصر نو درج شده بود آمده است. من پاسخی را که در بالا آمده، به عصر نو فرستادم اما در آن سایت درج نشد.



سیروس (قاسم) سیف
آقای شکری.آقای ايرج شکری: اولا، بزرگداشت سی امين سال انقلاب شکوهمند مردم ايران را به شما تبريک می گويم.ثانيا، تشکر می کنم از شما به خاطر اينکه سبب خير شده ايد و سخنرانی های آقای خمينی را( "سخنرانی سوم خرداد1358. در برابر گروهی از بانوان" و" سخنرانی پنجم خرداد 1358 چاپ شده در کيهان، با تيتر- اما استراژی مبارزه را اعلام کرد-") را که من به دنبال آن بودم، در پائين مطلبتان آورده ايد.ثالثا: با خواندن مطلب شما و خواندن متن سخنرانی های آقای خمينی که در پائين مطلبتان آورده ايد، بسيار تعجب کردم. چون مطلبی که شما در بالا نوشته ايد و در آن به آقای خمينی وجمهوری اسلامی حمله کرده ايد، مطلبی است بسيار نامتعادل، غير منطقی، متزلزل و- دارای بسياری جنبه های زشت ديگر- اما ، متن سخنرانی های آقای خمينی که شما خواننده را برای اثبات نقطه نظرهاتان، به آن ارجاع داده ايد، بسيار متعادل، منطقی، محکم و – و دارای بسياری جنبه های زيبای ديگر- ی است که انسان را درست به جهت متضادی هدايت می کند که هدف شما از نوشتن مطلبتان، يعنی کوبيدن آقای خمينی و جمهوری اسلامی بوده است! البته،- بين خودمان بماند- اين فکر هم به ذهنم خطور کرد که نکند اقای شکری باطنا از طرفداران مخلص آقای خمينی و جمهوری اسلامی است و غرضش از اين نوع سياه نويسی های غير متعادل و غير منطقی و متزلزل- منظورم همه ی آن نوشته هائی است که تا به حال، از شما، در همين سايت عصر نو خوانده ام- رو سفيد کردن غير مستقيم آقای خمينی و جمهوری اسلامی باشد. و صد البته، از اينکه ميان اپوزسيون، يک فرد ديگری را هم يافته ام که معتقد به انقلاب پرشکوه مردم ايران، به رهبری آقای خمينی و جمهوری اسلامی باشد و در همان حال تبعيدی ای باشد که به شدت مردم و آقای خمينی و جمهوری اسلامی را که خلاف مطالبات انقلاب، يعنی ( استقلال، آزادی و جمهوری) است نقد کند. ولی، آقای شکری، به گمان من، برای روسفيدکردن آقای خمينی و جمهوری اسلامی، نيازی به سياه گوئی و سياه نويسی ها نيست. چون، بازهم به گمان من، وسائل ارتباط جمعی اپوزسيون ايران، بخصوص اپوزسيون خارج از کشور، از جمله همين سايت عصر نو که معتقد به "آزادی انديشه و بيان بدون حصر و استثنا" است فکر می کنم که اگر شما، حتا به طرفداری از عملکرد جمهوری اسلامی،- بخصوص به عنوان يک تبعيدی- حرفی برای گفتن داشته باشيد، از چاپ مطلبتان خودداری کند. چون ما، به همين دليل به خارج از کشور تبعيد شده ايم. به همين دليل که امکان گفتگوی آزاد و فعال با همديگر نداشته ايم. و حالا که در اينجا و در درون يک جامعه ی دموکراتيک زندگی می کنيم، فرصت آن را داريم که بدون توهين کردن به ديگران، وبه پيروی از ادبيات دموکراتيک اينجا، بدون ترس از انگ خوردن، انديشه ی خودمان را بيان کنيم و به ديگران هم اين فرصت را بدهيم که نظر خودشان را بگويند. شايد که به مرور، ديکتاتوری های تاريخی نهادينه شده در ما، جايش را به گفتگوی دموکراتيک بدهد و به جمهوری اسلامی ديکتاتور- البته نه به قول شما- ، نشان بدهيم که منظور ما، از آزادی انديشه و بيان بی حصر و استثنائی که می گفتيم، همين است که داريم به آن عمل می کنيم و شما ملاحظه می فرمائيد.رابعا: شما، البته، می دانيد که انقلاب وارث خوب و بدها و زشت و زيبائی های قبل از خودش است. ديکتاتوری نهادينه شده ی قبل از هر انقلابی، در درون خود همان انقلاب و انقلابيونش هم هست! نيست؟! شوروی را، ديکتاتوری عاقل، منطقی و محکم پرولتاريا نبود که ويران کرد. ديکتاتوری نامتعادل غيرمنطقی و متزلزل تزاری بود که خودش را در پس واژه ی سوسياليزم پنهان کرده بود. اجرای طرح مهندسی اجتماعی مارکسيست لنينيستی بعد از انقلاب اکتبر، ساختمان جامعه ی عقب نگهداشته شده ی تزاری را به چنان مرتبتی رساند که چشم در چشم امپرياليزم جهانی بدوزد و سينه در سينه و پنجه در پنجه او بايستد و هل من مبارز بطلبد، اما مگر آن عناصر ديکتاتورزده ی نامتعادل غيرمنطقی متزلزل، می گذاشتند. انقلاب ايران هم وارث عناصر تاريخی ديکتاتورزده ی خودش بود و هنوز هم هست. اسلام برای اداره ی يک جامعه، مهندسی خاص خودش را دارد. البته، با مهندسی اجتماعی مارکسيستی متاوت است. با همه ی اين ها، اگرچه من به جمهوری اسلامی ايران، رأی آری داده ام، اما در همان زمان هم راضی نبودم که حکومت ايران، حکومت جمهوری اسلامی ناميده شود. بايد اسم حکومت پس از انقلاب را می گذاشتند "حکومت ايرانی" تا انسان ايرانی در پروسه ی عمل، عناصر تاريخی اش بيرون بزنند و محک بخورند، بعدش برسد به فهم و خواست جمهوری و پس از آنکه جمهوريت در او نهادينه شد و دموکراسی مادی ناشی از جمهوريت را تجربه کرد و ملول از "ديو ودد" درون و بيرونش، ميان روز روشن، با چراغی در دست، راه افتاد به دنبال پيدا کردن "انسان". آنوقت، تازه می رسد به درک نيازش به "اسلام
".

lundi, février 09, 2009

ایرج شکری سی سال پیش جوٌ سیاسی چنین بود و خمینی این بود




ایرج شکری
سی سال پیش جوٌ سیاسی چنین بود و خمینی این بود


فضای سیاسی ایران نه در ماههای انقلاب و نه در روزهای بعد از قیام 22 بهمن آن چیزی نبود که آخوندهای فرومایه سی سال است با در انحصار گرفتن رادیو و تلویزیون و با بستن فضای فعالیت برای روزنامه نگاران دگراندیش، به ویژه روزنامه نگاران پرسابقه که در اعتصاب بسیار تاثیر گذار 62 دورزه مطبوعات در زمان حکومت نظامی در ماههای انقلاب فعال بودند، و اعمال سانسور و تحریف حقایق می خواهند وانمود کنند. من خود هم آن روز ها را دیده ام و به یاد دارم و هم در یکی از کانونهای اعتصابی مهم آن زمان یعنی شورای موسس اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون شرکت داشتم. مطلقا فضای حاکم بر کانونهای گرداننده اعتصابات و خواستهای آنان چیزی نبود که خمینی به مردم ایران تحمیل کرد. اعتصاباتی که دستگاه اداری و تبلیغاتی رژیم شاه را فلج کرد و اعتصاب قهرمانانه کارگران و کارکنان صنعت نفت کمر رژیم شاه را شکست. نماینده کارگران اعتصابی نفت هم یک مرید و مقلد خمینی نبود. به طور مثال خواست کارکنان مبارز سازمان رادیو تلویزیون برای مدیریت سازمان این بود که این رسانه ملی که با شبکه گسترده خود کشور را تحت پوشش قرار می داد زیر نظر هیات امنایی از نمایندگان کارگران، معلمان، کانون وکلا، سازمان چریکهایی فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق و نمایندگان کارکنان سازمان رادیو تلویزیون اداره شود. یک دلیل روشن دیگر را در آن تصویری از روز قیام 22 بهمن که در کیهان 25 بهمن درج شده بود، می توان مشاهده کرد، این که زنانی که در آن روز در خلع سلاح و اشغال پادگانها شرکت کردند، چارقد چاقچوری و«خواهر زینب» نبودند. این تصویر برای همیشه ماندگار- نشان دهنده فضای به کلی متفاوت جامعه در انقلاب سال 57 با آنچه آخوندهای مرتجع آدمکش به جامعه ایران تحمیل کردند، است. دلیل دیگر را می توان از کتاب خاطرات آخوند جنایتکار ریشهری اولین وزیراطلاعات رژیم آورد که در پیوست کتاب خود لیست  99 سازمان و گروه ماركیستی و 69 سازمان و گروه غیر ماركسیستی را «كه علیه نظام فعالیت می كردند» و رژیم آنها را منهدم کرده ارائه کرده است. تعدادی از این گروهها البته گروههای هوادار این یا آن سازمان بوده اند ولی با این حال خود این لیست نشان دهنده فضای سیاسی به کلی متفاوت آن روز با آن چیزی است که به طور مستمر و به ویژه این روزها رژیم تلاش می کند از محبوبیت گسترده و بلامنازع خمینی و پذیرفته شدن «جمهوری اسلامی» با «آغوش باز» از سوی جامعه ایران ارائه دهد. همان دروغ بزرگی که در مورد پذیرش اسلام از سوی ایرانیان بعد از سقوط شاهنشاهی ساسانی هم ارائه می دهند. باز هم یک دلیل دیگر از فشار فضای آن روز بر آخوندها این که در آن زمان آخوندها مجلس را، مجلس شورای ملی نام گذاشتند و جایگزین شدن صفت اسلامی به جای ملی، در بازنگری و اصلاح قانون اساسی در سال 68 صورت گرفت. من بر این باورم که سخنرانیهای خمینی از آغاز ورودش به ایران تا به راه انداختن کشتار در سال 60 خود بهترین گواه بر این مدعا است که فضای سیاسی و اجتماعی آن روز چیزی نبود که ادعای اسلامی بودن انقلاب و اسلام خواهی مردم را به عنوان هدف و خواست جامعه ایران از سرنگونی رژیم شاه ، تایید کند. اگر این طور بود که خمینی باید تن به دموکراسی و احترام به آزادی بیان می داد و می گذاشت گروهای دیگر هرچه در چنته داشتند می ریختند در طبق و طبعا مردم هم که اسلام خواه و پیرو و مقلد مرجع تقلیدی چون او بودند، بی اعتنا به کالای نامطلوب دیگران، از کنار آنها رد می شدند و آنان در انزوای خود می ماندند. حالا یا کم کم از صحنه به کلی خارج می شدند یا این که اگر هم به فعالیت خود ادامه می دادند، مزاحمت زیادی نمی توانستند در گردش امور کشور با احکام دین به وجود بیاورند. اما واقعیت این است که فضای سیاسی آن روزها چیزی نبود که خمینی بتواند با احترام به آزادی و حق فعالیت آزاد دگراندیشان باز هم قدرت را درانحصار خود داشته باشد. بدون حقه بازی و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم که از آغاز با استفاده انحصاری از رادیو تلویزیون همراه بود، بدون سرکوبی خونین دگراندیشان که از آغاز با سرکوبی گروههای قومی در کردستان و سرکوبی خونین ستاد شوراهای ترکمن صحرا شروع شد و بعد از سی خرداد 1360 با «درو» واقعی و از دم تیغ گذراندن اعضا و هوادران گروههای سیاسی جای نفس کشیدن برای هیچ منتقدی نگذاشت، غیر ممکن بود خمینی پلید شرور خون ریز بتواند ولایت فقیه رابه مردم ایران تحمیل کند. به نظر من حتی نگاهی به دو سخنرانی از سخنرانیهای خمینی در ماههای اولیه تکیه زدن به قدرت، به خوبی فضای سیاسی آن زمان و موقعیت متزلزل و آسیب پذیر او و نگرانی او از دگراندیشانی که آنها را که تهدید جدی برای موقعیت خودش و کل روحانیت شیعه می دانست، و هم درنده خویی و عزم و او برای راه انداختن کشتار و اختناق را نشان می دهد. یکی از این سخنرانیها در سوم خرداد 58 در برابر « گروهی از بانوان اهواز» انجام گرفت که به دیدار او برده بودند. این سخنرانی(متن آن در زیر آمده است) به فاصله دو سه روزی بعد از مراسم بزرگداشت صدمین زادروز دکتر مصدق که در آن جمعیت کثیری شرکت داشتند و افراد یا نمایندگان گروههای سیاسی سخنرانی کرده بودند و یا پیامهایی خوانده شده بود، انجام شد. اما سه هفته قبل از آن در روز اول ماه مه برابر با 11 اردیبهشت در یک راه پیمایی به دعوت خانه کارگر که سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سایر گروههای چب( اگر درست به یادم مانده باشد به جز حزب توده که دنبال حزب جمهوری اسلامی در آن سال روز کارگر برگزار کرد راه افتاد.) از آن حمایت و اعلام شرکت در آن کردند، جمعیتی حدود نیم میلیون نفر شرکت کرده بود. تصاویر این راه پیمایی عظیم از تلویزیون نشان داده شد و طبعا این کابوس بزرگی برای خمینی بود که کمونیستها آن همه مردم را به خیابان کشیده بودند. این سخنرانی خمینی به خوبی نشان دهنده خشم او از این اجتماعات و نگرانی او از خطر بیرون رفتن قدرت از چنگ او بود. این سخنرانی در رونامه کیهان 5 خرداد 1358 با تیتر«امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد» و با سوتیتر «من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم» درج شده است. سوتیتر های متن حاضر نیز از کیهان است. عبارت عربی آن اللهم قد بلٌغت است، یعنی «خدایا تو شاهد باش که من ابلاغ کردم»، خمینی یکبار در سال 1342 در تحریم نوروز به خاطر مصیبت بار دانستن اعلام تساوی حقوق زنان در اصلاحات 6 بهمن 1341 و اعلام عزا به خاطر آن بیان کرده بود و ضمن اظهار نگرانی از «انقلاب از پایین»،هدف اقداماتی از این دست را از میان بردن روحانیت دانسته و همچنین برای از میان برداشتن رژیم شاه اعلام جنگ کرده بود(1). اهمیت این عبارت در این است که به روایت شیعه پیامبر اسلام بعد از آخرین مراسم حج در پایان عمرش که حجة الوداع نامیده شده است، در سخنرانی خود در محل غدیر خم و معرفی علی بن ابی طالب به جانشینی خود این عبارت را بیان کرده بود(2). روشن است که بکار بردن چنین عبارتی با آن بار و محتوی عظیم تاریخی و مذهبی به عنوان رهنمود سیاسی – عقیدتی برای آخوند شیعه، آن هم از نوع مستبد قدرت پرست و خون ریزش مثل خمینی، برای مبارزه با دگراندیشان و روشنفکران، مبارزه یی که خودش تاکید کرد که باید بدتر از مبارزه با شاه، یعنی به مراتب شدید و قهرآمیز تر از آن باشد، خود نشانه حاد بودن و سرنوشت ساز بودن مساله و آشتی ناپذیر بودن او در از میان برداشتن دگراندیشان بود. بنا بر این کسانی که امروز ادعا می کنند که خمینی به آزادی عقیده احترام می گذاشت و یا این که او خواهان مردم سالاری بود، شیٌادان وقیحی هستند. من گمان می کنم که تیتر این مطلب در آن زمان از سوی روزنامه نگاران کیهان- که هنوز از روزنامه نگاران مبارز مردمی تصفیه نشده بود-، آگاهانه و با آینده نگری و برای هشدار به جامعه انتخاب شده بود. البته فردای درج این سخنرانی و رهنمودهای خمینی، حزب اللهی های کیهان تحریریه را اشغال کردند و آن را به اختیار گرفتتد و فخرالدین حجازی آن معرکه گیر ارتجاع، مقاله «پرولتاریا در کیهان» را نوشت(3)
سخنرانی دیگر او که در آن اظهار تاسف کرد که چرا از اول منتقدان را که آنها را فاسد می نامید، درو نکرده است و از این غفلت خود پیش خدا توبه کرد و دستور توقیف نشریات و دستگیری و محاکمه دست اندر کاران آن را داد، در 26 مرداد همان سال ایراد شد و درکیهان 27 مرداد درج شده بود. متن آن سخنرانی با عنوان «چوبه های دار و دروکردن دگر اندیشان روش خمینی از آغاز» قبلا با مقدمه کوتاهی از این قلم درج شده است. لینک آن در زیر آمده است. چند سطری از سخنرانی طولانی و پر از مهمل گویی او و تاکیدات مکررش بر این که مردم برای اسلام خون دادند و تاکید بر مرزبندی با کسانی که جمهوری اسلامی را نمی خواهند که در کیهان 5 خرداد 58 درج شده (متن حاظر) در این اینجا می آورم که به خوبی نشانگر آن است که خمینی در آن زمان برای از میدان بیرون راندن نیروهای سیاسی آزادیخواه و ترقیخواه دلیل و منطقی نداشت و عاجز از استدلال بود و جز تکیه بر جهل و ناآگاهی توده های محروم و سوء استفاده از احساسات مذهبی آنان حربه یی نداشت و با همین روش پایه های استبداد مردم کش و زندگی سوز خود را مستحکم کرد. در حالی که در آن روزها از بین گروههای سیاسی یا افراد، کسی کاری با اسلام و قرآن و پیامبر اسلام یا امام زمان نداشت. مساله اساسی آن روزها مساله مالکیت که شامل مالکیت زمین و وسائل تولید بود و نحوه اداره اقتصادی کشور( شیوه سرمایه داری یا سوسیالیستی) و آزادی و حقوق شهروندان بود. به این جملات خمینی توجه کنید؛ حتی در همین بهانه اسلام و قرآن نیز ناچار است اعتراف کند او حتی با کسانی که کاری به روحانیت هم ندارند و با رژیم سابق هم مخالف بوده و هستند و هدفشان آزادی و استقلال کشور است، سر ناسازگاری دارد و آنها را تحمل نیم کند.: «روزنامه ها را بخوانيد اينهائي كه فرياد مي زنند بايد دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غير از ما است[...] ما آزادی و استقلال بدون اسلام به چه دردمان می خورد. وقتی اسلام نباشد،وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قران اسلام مطرح نباشد هزار آزادی باشد- ممالک دیگر هم آزادی دارند-، ما آن را نمی خواهیم اساس مطلب اسلام است. من اینها را به شما معرفی کردم. با این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما. آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند؛ اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند[که] آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی».درهر حال در تمام این سالها به رغم کشتار و سرکوب از یک سو و جنگ 8 ساله که برای خمینی نعمتی بود و کمک زیادی به او برای بستن فضای سیاسی می کرد و مستمسکی بود برای سرکوب کردن مردم، جامعه ایران از جوشش و غلیان برای منهدم کردن این رژیم اختناق آفرین ارتجاعی و سرکوبگر مذهبی نیفتاده است و اعتراضات در زمینه های مختلف و از سوی قشرها و گروهای مختلف به ویژه دانشجویان و کارگران و زنان تداوم رو به افزایش داشته است. یک دلیل روشن این که رژیم آخوندی نه یک انتخاب بلکه یک تحمیل مطلق با خونریزی و کشتار است و جامعه ایران قطعا آن را دفع خواهد کرد و به بیت الخلای تاریخ خواهد فرستاد این است که کافی است در نطر بگیریم که فقط رژیم اعلام کند که حجاب اجباری نیست و زنان آزادند که بی حجاب باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ همه می دانیم که رژیم با سرکوب و تهدید و به زور، به میلیونها زن و دختر ایرانی روسری را تحمیل کرده است و روسری اجباری بر سر زنان نشانه اقتدار حاکیمت آخوندی هم هست. میلیونها زن و دختر ایرانی-البته نه همه زنان و دختران ولی میلونها تن از جمعیت زنان و دختران کشور- اگر تهدید و سرکوب نباشد و به اختیار خودشان باشد روسری ها را خواهند برداشت. گمان نمی کنم در این امر کسی تردیدی داشته باشد، چرا که اکنون با این که اجباری است و با تهدید است، چند سانتیمتر عقب زدن روسری و بیرون گذاشتن گوشه یی از موهای سر برای آنان نوعی دفاع از هویت خود و نمایش سرپیچی از از اقتدار آخوندی و احکام شرعی است. در ماجرای حجاب اجباری تناقضی که آخوندهای متکبر ابله نمی فهمند این است که باور به حلال و حرام در مفهوم مذهبی آن چیزی نیست که با سرکوبی و ایجاد رعب در مردم بشود ایجاد کرد. مثل باور به گناه آمیز بودن نماز نخواندن یا باور به حرام بودن گوشت خوک. کسی که گوشت خوک را حرام بداند، گشنگی می کشد اما گوشت خوک را نمی خورد مثل کسی که خوردن گوشت سگ نه حتی به لحاظ حرام بودن از نظر شرعی بلکه به لحاظ فرهنگی برایش چندش آور است. بنا بر این وقتی مساله با اهمیتی مثل حجاب زنان که باید گناه آلود بودن رعایت نکردن آن را زنان باور داشته باشند که نشانه واقعی باور آنان به معیارهای رژیم باشد، حجابی که نشانه در همه جا حاظر حاکمیت آخوندی است، این همه مورد انزجار هم سوی زنان و هم از سوی مردان( در نقش پدر، همسر، برادر،) است، سمبل و نمادی که بنیادش بر باد است و بی تردید به آتش افکنده شده و بباد داده خواهد شد، چگونه می شود یقین نداشت که این رژیم نمی تواند آن زیرساختها و اساس مناسبات مردم در زندگی عرفی که خارج از دستور یا آمریت این یا آن رژیم آجر به آجر و سنگ به سنگ به تدریج و طی تحولات گاه تند و گاه آهسته جامعه ایران چیده شده و بالا آمده و استوار گشته است، با ارعاب و زندان و اعدام این یا آن گروه سیاسی و این یا آن آدم متعرض، منهدم کند و معیارها و چارچوبهای تنگ و عهده بوقی و ارتجاعی و ضد دموکراتیک و در مواردی ضد ایرانی، را به جامعه متحول و پویای ایران برای همیشه تحمیل کند. نمونه روشنی از شکست رژیم آخوندی از جامعه متحول ایران در تحمیل معیاری گندیده شرعی، در زمنیه موسیقی است. آخوندها در آغاز رسما حرام بودن موسیقی و خرید وفروش آلات موسیقی را اعلام کردند و چیزی به اسم سرود را پذیرفته بودند کار برد محدودی داشت و از رادیو و تلویزیون پخش می کردند. بعد از گذشت سی سال هنوز تلویزیون رژیم آخوندی وقتی هم خواننده ای را که التبه باید مرد باشد به صحنه می آورد، سازها را نشان نمی دهد، اما از همین کشور، کسانی برای تحصیل دکترای موسیقی به خارج رفته اند و دکترا در رشته گیتار دارند و یا کنسرتهای گیتار فلامنکو اجرا می شود و گروههای مختلف موسیقی سر بر آورده اند که گروه مستان همای در بین آن مثل نگین درخشانی از ظرفیت زایندگی و آفرینش فرهنگی جامعه ایران است که قالبهای پوسیده شرعی قادر به خفه کردن و کشتن آن نیست.
من به رهایی ایران از این رژیم جنایتکار مذهبی و خشکیدن این گنداب متعفن که روحانیت شعیه و بساط مرجعیت است، در تابش آفتاب آگاهی و مبارزات آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم ایران در این عصر انقلاب اطلاعاتی یقین دارم. روحانیت منحط و مرجعیت مرتجع شیعه که کار و هنری جز تبلیغ برای اهمیت گریه کردن در عزاداریها و راه انداختن بحثها مبتذل و ابلهانه در مورد حلال و حرام بودن ریش زدن یا نزدن و آداب غسل و تخلی ندارند، از این سرنوشت قطعی گریزی ندارند. حالا ممکن است عمر من کفاف دیدن آن دوران فرخنده را ندهد، چه باک. فعالیت ما هم می تواند به پیشرفت این روند کمک کند. اگر پرداختن به نقش طاعونی و جنایتکارنه آخوندیسم و مرجعیت شیعه در بعد از انقلاب سال 1357 را از قلم نیاندازیم.
چون حرف زدن خمینی هم با آدمیزاد فرق داشت و بعضی جمله هایش بی سرو ته بود، برای رفع این اشکال در داخل قلاب کلمات یا حرف اضافه یا ربط افزوده شده است. در یکی دو مورد هم در دخل پرانتز توضیحی داده شده که روشن است که به متن مربوط نیست و توضیح ازمن است. از جمله توضیج غلط تایپی روزنامه. من امیدوارم جوانان و دانشجویان، معلمان و کارگران که مردان و زنان نسل کنونی کشور هستند و در زمان انقلاب در آغاز کودکی یا نوجوانی بوده اند این دو سخنرانی خمینی را به صورت گسترده به دوستان خود ارسال و در مورد آن و ماهیت ارتجاعی و سرکوبگر خمینی و جنایات آخوندها بحث کنند و نقاب از چهره تقدیس و تکریم کنندگان خمینی بردارند. به غیر از این دو سخنرانی، من مطالبی هم از اوضاع ایران یک سال قبل از روی کار آمدن خمینی طی مقاله «خمینی چگونه به قدرت رسید» جمع آوری کرده ام که قبلا درج شده و در مقاله دیگری هم قسمتهای دیگری از سخنرانیها و عملکرد خمینی را جمع آوری کرده ام آن هم با عنوان «قلمها جای سرنیزه آمده است» قبلا منتشر شده است. لینک آن دو مطلب هم در وبلاگ آرشیو نوشته های من(درفش) در زیر همین یادداشت آمده است. ایرج شکری .19 فوریه 2009

لینک سخنرانی خمینی در 26 مرداد 1358
 

http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/08/blog-post_18.html




قسمتی از سخنان خمینی در 26 مرداد در یوتیوب که در آن بر شکستن قلمها و کشتن منتقدان تاکید می کند



قلمها جای سرنیزه آمده است- امام خمینی 
http://iradj-shokri.blogspot.com/2007_08_01_archive.html
 
خمینی چگونه به قدرت رسید.http://iradj-shokri.blogspot.com/2006_04_01_archive.html

سخنان خمینی مندرج در کیهان 5 خرداد 1358 

 امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد 

  من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم 

بسم الله الرحمن الرحيم
همانطور كه دولتها گاهي برنامه طويل المدت و برنانمه كوتاه مدت دارند الان ملت ما بايد كه برنامه طويل المدت و يك برنامه عاجل قليل المدت داشته باشند. برنامه قليل المدت اينست كه اين انقلاب را و اين نهضت را كوشش كنند محفوظ باشد. اين انقلاب اگر محفوظ نباشد و اگر خداي ناخواسته نهمضت ما نتواند با وحدت كلمه به پيش برودهمين اشكالاتي كه شما اشاره كرديد ممكن است كه پيش بيايد و دست هايي كه در كار است براي اين كه نگذارند اين نهضت به ثمر برسد اين ريشه هاي گنديده كم كم باهم اجتماع كنند وهمدديگر را پيدا كنند و با هم متحد بشوند و ما هم خداي نخواسته به توهم پيروزي رو به سستي و سردي برويم و مشغول به اين بشويم كه حالا من گرفتاري دارم، گرفتاريهاي شخصي از قبيل كار نداشتن بيكار بودن مقروض بودن و خانه نداشتن و امثال گرفتاريهايي كه اقشار دارند.
اگر ما الان در اين موقع كه هستيم و در اين موقع حساس كه مملكت ما شايد از همه اوقاتي كه پشت سر گذاشته است الان حساس تر باشد، اگر ما مشعول كارهاي شخصي خودمان بشويم و از آن نظري كه اول داشتيم و آن توجهي كه همه باهم داشتيم و اين نهضت را تا اينجا رسانديم اگر غفلت كنيم ممكن است- البته حالا چيزي نيست ولي ممكن است- كه دشمن ها با توطئه و نقشه هايي كه دارند و منافعشان از دستشان رفته است، اين اقشار مختلفي كه هستند اينها باهم
اتحاد پيدا كنند و موجب زحمت بشوند و خداي نخواسته از پيشرفت نهضت جلوگيري كنند.
برنامه دراز مدت و كوتاه مدت
برنامه قليل المدت و عاجل كه حالا ما برايش مكلف هستيم اين است كه با توجه به اين كه پيروزي كه ما پيدا كرديم در اثر وحدت كلمه و اين كه همه اقشار دست به دست هم و با فرياد واحد گفتيم ما اين سلطنت كثيف را نمي خواهيم و ما يك سلطنت الهي و يك جمهوري الهي مي خواهبم كه احكام الهي در آن تحقق پيدا كند همه گفتيم جمهوري اسلامي بايد همين معنا را حفظ كنيم و در خلال اين معنا يك توجه خاصي هم ملت ايران به جمعيت هايي كه در شرف تشكيل هستند يا تشكيل شدند و دارند تشكيلات خودشان را بيشتر مي كنند يك توجهي به اينها بكنيم و به ببينم كه اينها مسيرشان مسیر ملت است يا مسيرشان با ملت فرق دارد. علامت اين كه مسيرشان همان مسير ملت باشد اين است كه در صحبتهايي كه مي كنند و مقالاتي كه مي نويسند در ميتينگهايي كه مي دهند همانطوري كه ملت هرجا باهم مجتمع بشود و هرجا ميتبنگ ميخواهد بدهد و هروقت قلم دست نويسندگان ملت مي افتد اينها همه فرياد مي زنند و مي نويسند جمهوري اسلامي، اگر اين جمعيتهايي كه حالا در شرف تكوين است يا تكوين شده است ودارند خودشان را تقويت مي كنند و مردم را از اطراف جذب مي كنند، اگر اينها هم همين مطلب را، بگويند جمهوري اسلامي مضايقه يي نيست از اين كه اينها هم هر كدام يك اجتماعي داشته باشند. ملت هم با آنها و آنها هم با ملت هستند. اما اگر ديديد كه در حرفهايشان از خدا خبري نيست، از اسلام هم خبري نيست، هيچ به جمهوري اسلامي هم فكر نمي كنند، و هيچ دمي از جمهوري اسلامي نميزنند و از اين كه ملت همه با هم راي دادند به اتفاق كلمه كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، اگر شما ديديد اين جمعيت هايي كه الان مشغول فعاليت هستند، جمهوري كه مي گويند، يا[فقط] جمهوري مي گويند، يا جمهوري دموكراتيك مي گويند يا جمهوري دموكراتيك اسلامي مي گويند، اين همان معنايي است كه دشمنان ما مي گويند. دشمنان ما از جمهوري نمي ترسند، از اسلام مي ترسند. از جمهوري صدمه نديدند از اسلام صدمه ديدند. آن كه تودهني به آنها زد جمهوري نبود، جمهوري دموكراتيك هم نبود جمهوري دموكراتيك اسلامي هم نبود، جمهوري اسلامي بود. علامت اين كه شما بفهميد مسير آن جمعيت هركه مي خواهد باشد اگر چنانچه جمعيتي باشد كه درپيشاني او از نماز خواندن پينه بسته نظير خوارج كه پيشاني شان از شدت طول سجده پينه بسته بود، لكن حق را كشتند. اگر اشخاصي باشند كه صد در صد ملي به خيال شما يا به خيال خودشان هستند؛ اگر اشخاصي باشند كه دم از آزادي مي زنند؛ دم از استقلال مي زنند، لكن در نوشته هايشان از خدا خبري نيست؛ از اسلام خبري نيست؛ از جمهوري اسلامي خبري نيست، اينها همانطور كه شيطان از بسم الله مي ترسد اينها از اسلام مي ترسند. علامت اين كه شما اشخاصي را بشناسيد كه از مسير شما شما خارج است از مسيراین ملتي كه خونش را در راه اسلام داد، جوانهاي ما كه خون دادند و به خيابان ريختند، بانوان كه به خيابان ريختند و تظاهر كردند با مشت گره كرده اين دشمن بزرگ را از بين ببرند بايد ديد كه اينها اشخاصي بودند كه دموكراتيك بودند و مسلك شان دموكراتيك بود؟ اينها جمهوري مي خواستند مثل جمهوري كه شوروي مي خواهد، شوروي هم جمهوري است مثل جمهوري كه ساير ممالك دشمن ما مي خواهد. آمريكاهم جمهوري است. ملت ما كه خون خودش را ريخت و فرياد كرد الله اكبر و فرياد كرد جمهوري اسلام، اسلام اينها را وادار كرد به يك چنين جانباري و خون ريزي و فدايي دادن، يا آن معنائي كه شورويها مي خواهند؟ يا آن معنايي كه آمريكائيها مي خواهند؟ يا آن معنايي كه اسرائيل مي خواهد؟
جمهوري اسلامي فقط دو كلمه
اينهايي كه مي گويند جمهوري و اسلامي را دنبال آن نمي گذارند و فقط اين دو كلمه كه من از اول فرياد زدم كه
ماهمين دو كلمه را مي خواهيم؛ جمهوري اسلامي. اگر ديديد يك كلمه اي اضافه شد، بدانيد كه مسيرشان باشما مخالف است. اگر كلمه اسلام هم پهلويش گذشتند، مي خواهند شما را بازي بدهند. اگر ديديد يك كلمه اي از‌آن افتاده و گفتند جمهوري بدانيد مسيرشان با شما مختلف است. اينها مي خواهند شما را بكشانند به ‌آن مطالبي كه بر خلاف اسلام است. بر فرض كه مخالف با رژيم سابق هم باشد و بسياري از آنها هم هستند لكن ما فقط مطلب مان كه اين نبود كه رژيم سابق از بين برود، آن مقدمه بود. مطلب مسلمان اين نيست كه فلان طايفه از بين بروند. از باب اين كه رژيم مانع بود از اين كه اسلام در خارج تحقق پيدا كند و احكام اسلام تحقق پيدا كند و به قرآن عمل بشود، از اين جهت ما با رژيم مخالفت كرديم. اگر رژيم هم به احكام اسلام عمل مي كرد، همان كه ما مي گفتيم او هم مي گفت ما كه با او دعوا نداشتيم. اين خونهايي كه ريخته شده است نه براي اين[بود] كه رژیم از بين برود، براي اين[بود] كه اسلام تحقق پيدا كند. مقصود[از] رفتن رژيمهاي فاسد، مقصود[از] قطع ايادي آنها اين است كه ايران بشود يك مملكت اسلامي، حكومت اسلامي باشد. برنامه ها برنامه هاي اسلامي باشد. اگر بنا باشد كه حكومت ورژيم سابق از بين رفت لكن يك رژيم غير اسلامي ديگري آمد، خونهاي جوانهاي ما هدر مي رود. ما زحمت كشيديم و اين سد را از بين برديم و ديگران آمدند همان مطالب سابق و همان حرفهاي غير اسلامي را در خارج به آن تحقق دادند.
هركس مسيرش، مسير اسلام نباشد دشمن ماست
برنامه ملت ما و برنامه طويل المدت(خمینی در پایان مطلب برنامه طویل المدت را چیزی تعین کرده است) اين است كه دشمن را شناختند و از ميدان رد كردند حالا هم دشمن را بشناسند و از ميدان ردش كنند. دشمن ما فقط محمد رضا نبود. هركس كه مسيرش اسلام نباشد دشمن ما است. با هر اسم كه مي خواهد باشد. هركس جمهوري را بخواهد دشمن ما است براي اين كه دشمن اسلام است. هركس اسم جمهوري را دموكراتيك بگذارد اين دشمن ما است براي اين كه اسلام را نمي خواهند. ما اسلام را مي خواهيم. ما اين همه فداكاري كرديم جوانهاي ما اين همه در مبارزات وارد شدند، زحمت كشيدند و رنچ كشيدند و خون دادند براي اين كه اسلام را مي خواستند.آن كه اين نهضت را پيش برد آن بود كه مي گفت من شهادت را فوز مي دانم،[می گفت] شهادت را برای دموکراتیک فوز می دانم، شهادت را براي مسير چپ يا راست فوز مي داند؟ بچه های ما براي آن كه همان جمهوري كه در شوروي هست، همان جمهوري كه كمونيستها مي خواهند ما دنبالش فرياد بزنيم؟ ما خون داديم براي آن جمهوري؟ ما خون داديم براي جمهوري غرب؟ ما را براي اسلام خون داديم. جوانهاي ما براي اسلام خون دادند.
برنامه قليل المدت ملت ما و شما جوانان ما كه از راه دور آمده ايد و زحمت كشيديد آمديد، شما آمديد به كشوري كه دموكراتيك است بينيد؟ يك نفر آدمي كه مايل به شوروي است ببينيد؟ يك نفر آدمي كه آمريكائي است ببينيد؟ انگليسي است ببينيد؟ يا آمديد يك نفر آدمي كه مسلمان است ببينيد ؟ يك نفر آدم كه دعوت به اسلام مي كند ببينيد؟ اين همه زحمت كشيديد يك نفر روسي را ببينيد؟ يك نفر انگليسي را ببينيد؟ يك نفر آلماني را ببينيد؟ شما كه براي اين جهت نيامديد. شما آمديد پيش يك نفري كه با شما همدرد است. اسلام را مي خواهد، همآن كه شما مي خواهيد او هم مي خواهد. بايد بشناسيد علامتش هم همين است كه من عرض مي كنم. روزنامه ها را بخوانيد اينهائي كه فرياد مي زنند بايد دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غير از ما است. اينهائي كه اسمي از اسلام نمي آورند و اجتناب مي كنند از اين كه اسم بياورند. در عمرشان بسم الله الرحمن الرحيم را نمي خواهند بگويند. اگر نوشته هاي اينها را بخوانيد ببينيد كه از جمهوري اسلامي اصلا صحبتي نيست. اينهائي كه از اين فداكاري كه روحانيون كردند و قدم را روحانيون برداشتند[ صحبتي نمي كنند]. 15 خرداد روحاني قدم برداشت و بايد تعطيل بشود براي روحاني و نهضت روحانيت. اينهائي كه مي بينيد اجتناب از اين دارند حتما با اسم ديگر روي آن باشد اسلام نباشد هرچه مي خواهد باشد،
ملي كرن نفت پيش ما مطرح نيست
اينها مي خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان آن مقاصدي كه برخلاف مسير ما است به اسم يك نفري كه ملي است. مسیر ما مسیر نفت نیست. این اشتباه است. ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند.

روحانیین را می خواهند کنا ر بگذارند.

هرکس را که دیدید با هر اسمی ؛ هر هیأتی را دیدید با هر اسمی؛ هر جمعیتی ار دیدید باهر اسمی؛ هر نویسنده ای را دیدید با هر اسمی؛ هر کسی که دعوی می کند که ما حقوق دان هستیم و دعوی چیزی می کندبه بینید مقالاتشان چگونه است. در روزنامه ها مقالاتی که می نویسند؛ وقتی که اجتماع می کنند که کردند به بینید که با اسلام چطور مخالفت می کنند. به بینید این اجتماعات از چه نوع جمعیتی تشکیل می شود.،به ببینید چه مردمی در این اجتماعات جمع می شوند و خودشان را متصل می کنند، و بعد هم از اسلام هیچ خبری نیست. به ببینید چه چه جمعیت هایی هستند که روحانیین را می خواهند کنار بگذارند. هما نطور که در صدر مشروطیت روحانی کار را کرد و اینها زدند و کشتند و ترور کردند. همان نقشه است. آنوقت سید عبدالله بهبهانی را کشتند مرحوم نوری را کشتند و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگرداندند به مسیر دیگر. الان همان نقشه است. که مطهری را می کشند. فراد هم شاید من را و پس فردا هم یکی دیگر را. مسیر[ آنها] غیر مسیر ماست. مسیر ما اسلام است و ما اسلام را می خواهیم. ما آزادی که اسلا م در آن نباشد نمی خواهیم. ما استقلالی که در آن اسلام نباشد نمی خواهیم. ما اسلام می خواهیم و آزادی که در پناه اسلام است. استقلالی که در پناه اسلام است ما می خواهیم . ما آزادی و استقلال بدون اسلام به چه دردمان می خورد. وقتی اسلام نباشد. وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قران اسلام مطرح نباشد هزار آزادی باشد- ممالک دیگر هم آزادی دارند-، ما آن را نمی خواهیم

من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران

دشمن خودتان را بشناسید ما توطئه را می شکنیم. من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران . من می بینم بدبختی هایی که ازدست هم این اشخاصی که فریاد آزادی می کشند. برای ملت ایران بدبختی دارم می بینم. بدبختی ملت ما آن وقتی است که ملت ما از قرآن جدا باشد. از احکام خدا جدا باشد. از امام زمان جدا باشد. ما آزادی را در پناه اسلام می خواهیم. استقلال در پناه اسلام می خواهیم. اساس مطلب اسلام است. من اینها را به شما معرفی کردم. با این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند؛ اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند[که] آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی.

هرجا که گفتند جمهوری بدانید توطئه است

شما که شهادت را برای خودتان فوز می دانید برای این است که مثل سوییش بشوید؟ شما قرآن را می خواهید، شما برای اسلام قیام کردید. این همه رنج و زحمت که روحانیت می برد برای اسلام است. هرجا که گفتند جمهوری بدانید که توطئه است که اسم اسلام را نیاوردند. هرجا که گفتند جمهوری دموکراتیک، بدانید توطئه می کنند. بدانید منهای اسلام است، آزادی منهای اسلام است. استقلال منهای اسلام است. این همه تبلیغاتی که اهل قلم می کند نمیدانم اهل بیان تبلیغاتی که می کنند که ما از آن دیکتاتوری فارغ شدیم دیکتاتوری عمامه و کفش آمده اینها ضد اسلام هستند. آخوند دیکتاتور نیست آخوند می خواهد مردم آزاد باشد. آخوند می خواهد استقلال باشد. آخوند با توطئه مخالف است نه با آزادی. اینها می خواهند روحانیت را کنار بگذارند.
آنهایی که حسن نیت دارند، حسن نیت به این معنا که نیتشان این است که رژیم سابق نه خارحیها هم نه. اما چی ؟ اما اسلام هم نه. آنهایی که به خیال خودشان حسن نیت دارند، نه رزیم سابق را می خواهند – با آن دشمن هستنند- و نه اجانب را می خواهند با آنها هم دشمن هستند و نه اسلام و آخوند را. اسلام و هرچه وابسته به اسلام است. آخوند یعنی اسلام ؛ روحانیین با اسلام در هم مدغم اند. آن که با روحانیین به طور کلی – نه با یک آخوند نه با من، هرکس به من هرچه بگوید مانعی ندارد- آن که با عنوان روحانیین و آخوند مخالف است آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست. ملت ما خونش را برای دین داده برای آزادی و خدا داده .

روحانی آزادی در پناه اسلام می خواهد

ملت ما تبع حضرت سید الشهدا شد. او خونش را برای چه داد. حکومت می خواست؟ استقلال و آزادی می خواست؟ او خدا را می خواست. او می خواست که اسلام در خارج تحقق پیدا کند. روحانی اسلام می خواهد، روحانی آزادی در پناه اسلام می خواهد.
این برنامه کوتاه مدت [ شماست] که شما بشناسید اشخاصی که مسیرشان مسیر خداست، مسیر اسلام است، مسیر امام زمان است. راه شناختن به این معنا است که اگر گفتند جمهوری اسلامی بدانید راه، راه شماست و اگر از این کلمه احتراز کردند، اگر دیدید که با روحانیت شما موافقند بدایند با قرآن هم موافقند بدانید با اسلام هم موافقند. اگر گفتند اسلام منهای روحانیت بدانید با اسلام موافق نیستند؛ اینها را برای گول زدن می گویند. برای این که این دژ را [که] بشکنند،دنبالش اسلام[هم] رفته است دیگر محتاج به چیزی نیست. اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست. اسلام که در کتاب نیست. کتابش را هم از بین می برند. آن کسی که روحانیت را می خواهد از بین ببرد کتاب روحانیت را هم می خواهد از بین ببرد؛ کتاب روحانیت را هم می خواهد بریزد دور. اگر روحانیت از بین رفت تمام کتب دینی ما به دریا ریخته می شود؛ آتش زده می شود.

من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم

این برنامه کوتاه [مدت] برای شما ملت است؛ اللهم قد بل لقد(اشتباه از کیهان است؛ اللهم قد بلغت صحیح است) من رساندم بشما ملت، من مطلب را بشما گفتم و باید هم گفته بشود. من مسائلی [را] که می دانم و می فهم وظیفه ام این است که بگویم و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت شما است که باید با تما اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود. او در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند.

نویسنده ها کلمه یی از اسلام بکار نمی برند

بعضی از این نویسنده هی ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان بک کلمه اسللام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. آزادی [بله] لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست.

برنامه طویل المدت برای همه ملت ایران

برنامه طویل المدت برا شما جوانها، برای شما خانم و برای همه ما این است که اگر شما ها یک انسان مهذب باشید مقاصد اسلامی را پیش می برید. اگر این خانمها بچه های مهذب بار بیاورند بچه های اسلامی بار بیاورند شما دین تان و هم دنیایتان محفوظ است. اگر خدای نخواسته در دامن اینها بچه های غیر مهذب و بچه ها غیر اسلامی پیدا بشود و در کفالت شما جوانها و بچه های غیر اسلامی و غیر مهذب پیدا بشوند و در دبستانهای ما که بچه ها می روند، مهذب و مودب به آداب اسلامی نباشیند و در دبیرستانهای ما که جوانهای ما میروند تهذیب در کار نباشد، ادب اسلام در کار نباشد و از علوم و احکام اسلام خبری نباشد، روبه زوال است یعنی هم اسلام بباد می رود و هم کشور.
برنامه طویل المدت و دراز مدت این است که شما خودتان را تهذیب کنید و بچه هایتان را. برای آتیه، شما کشور لازم دارید برای بچه های خودتان و اسلام برای بچه هایتان. شما حالا به واسطه این که مودب شدید به آداب اسلام برای حالا کار می کنید، لکن اولاد شما اگر چنانچه مهذب نباشد و مودب به آداب اسلام نباشد، فردا برای اسلام هیچ کاری نمی کند و کسی که ایمان نداشته باشد کسی که به خدا اعتقاد ندشته باشد کسی که به روز جزا اعتقاد نداشته باشد این برای کشورش مفید نخواهد بود. ممکن است یکی دوتا پیدا بشود اما ما حجت مان بر سر توده مردم است. مردمی می توانند کشور خودشان را حفظ کنند، مردمی می توانند مملکت و ملت خودشان را نجات بدهند که معنویت داشته باشند. اگر معنویت در کار نباشد و همه مربوط به مادیت باشد هر جا آخور بهتر است سر آن آخور می روند، ولو این که آن آخور را آمریکا برایش درست بکند.
اینهایی که به مملکت ما خیانت کردند و همه چییز ما را بردند، اینها برایشان فرق نمی کرد که آمریکا به آنها مادیت بدهد یا از یک را ه دیگری باشد. راه صحیح و غیر صحیح پیش آنها فرقی نمی کند. آنها اتومبیل می خواهند حالا این اتومبیل از دست پیغمبر به آنها برسد یا از دست ابوجهل برسد فرقی نمی کند. به او کاری ندارند به اتومبیل کار دارند.
اینهایی که به مملکت ما خیانت کردند و مملکت ما را به تباهی کشاندند اینها آنها بودند که ایمان نداشتند. اگر در بین آنها یکنفر ایمان داشت آن یکنفر این کارها را نمی کرد. آنهایی که خوردند و بردند ما را به تباهی کشاندند، آنهایی بودند که به اسلام کاری نداشتند؛ اعتقاد ندادشتند به ماوراء طبیعت اعتقاد نداشتند؛ به معنویت عقیده نداشتند. آنها می گفتند همین چها روز زندگی مرفه تر بهتر است؛ از هر راهی که می خواهد باشد.

وظائف استاد معلم و نویسنده در برنامه طویل المدت

برنامه طویل المدت ملت ما، برنامه دراز مدت ما این است که بچه های خودمان اینهایی را که تحت تربیت آنها است،معلمهای ما؛ پدر های بچه های ما؛ معلم های بچه های ما؛ استادهای بچه های ما؛ نویسنگان برای بچه های ما؛ گویندگان برا بچه های ما؛ اینها معنویات را به این ملت بفهمانند. آنها را با معنویات آشنا کنند.
این مادر که بچه در دامن او بزرگ می شود، بزرگترین مسئولیت را دارد و شریفترین شغل را دارد. شریف ترین شغل در عالم بزرگ کردن یک بچه و تحویل دادن یک انسان است به جامعه. این همان بود که خدای تبارک و تعالی در طول تاریخ برایش انبیاء را فرستاد. در طول تاریخ از آدم تا خاتم انبیاء آمدند انسان درست کنند. شعل مادری، مع الاسف اجانب این شغل را پیش ما مبتذل کردند و مادرهای بچه های ما را از بچه ها جدا کردند. این شغل بزرگ را مبتذل کردند که از دامن مادر بچه صحیح بیرون نیاید و بعد که به دبستان می رود و بعد که تحت حمایت پدر می آید پدر راهم یک کار بکنند که توجهش به بچه نباشد. تربیت نکند. بعد هم در دبستان و دبیرستان و بعد در همه جا و بالاتر از آن، اینها می خواهند انسان در این کشورها نباشد. اگر انسان در این کشورها باشد دست آنها کوتاه خواهد شد. می خواهند مسلمان صحیح مومن بالله، آن که شهادت را فوز می داند در این مملکت نباشد. دیدند اینهایی که دست آنها را کوتاه کردند همین ها بودند که زن و مرد در خیابانها ریختند و فریاد کردند اسلام. اینها از اسلام می ترسند.
آن برنامه قلیل المدت وکم مدت و این برنامه دراز مدت و این مطلبی است که به شما عرض می کنم و شما برادرها و خواهرهای من از قول من عرض کنید که مطلب این است. بعد هم که انشاء الله می خواهید وکیل تعیین کنید، برای هر محلی که می خواهید، وکیلی تعیین کنید که به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشد.

وکیلی که جمهوری اسلامی نخواهد به درد شما نمی خورد

اگر وکیلی باشد که پیشانیش پینه بسته است از شدت سجده ولیکن جمهوری اسلامی را نمی خواهد، این به درد شما نمی خورد. و اگر وکیلی باشد که[حتی] بدانید [که] دشمن با رژیم منحوس بوده و دشمن با آمریکا و شوروی بود ولکن جمهوری اسلامی نمی خواهد این وکیل را انتخاب نکنید.
وکیلی که تعیین می کنید آن است که به جمهوری اسلامی عقیده داشته باشد، نه چهار روزی که حالا می خواهد وکالت بکند، بگوید جمهوری اسلامی.
ما یکنفر داشتیم می خواست وکیل بشود. می گفتند که این آدم در ایامی که می خواهد رای بگیرد نماز می خواند. این طور نباشد، خودتان فهمدیده باشید، بین خودتان زندگی کرده باشد و فهمیده باشید که مسیر[او] همان مسیری است که شما دارید. اگر یکنفر آدمی باشد که فیلسوف زمان باشد؛ یک آدمی باشد که تمام عالم را درتحت سیطره علمی خودش برده باشد لکن جمهوری اسلامی را نمی خواهد ان را تعیین نکنید.
خداوند انشاءالله شما را حفظ کند و موید ومنصور کند و این راه را هم ما باهم انشاءالله ادامه بدهیم.
(کیهان 5 خرداد 1358)



اعلاميه خميني برای تحریم م تحريم نوروز 1342 به خاطر اعلاو تساوی حقوق زنان در «انقلاب -1
:سفید» شاه- منبع
http://noorportal.net/90/134/135/12421.aspx

بسم الله الرحمن الرحيم انالله و انااليه راجعون روحانيت اسلام امسال عيد ندارددستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرده و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد، نواميس مسلمين در شرف هتك است و دستگاه جابر با تصويبنامه‌هاي خلاف شرع و قانون اساسي مي‌خواهد زن‌هاي عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند.دستگاه جابر در نظر دارد تساوي حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند. يعني احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعني دخترهاي هجده ساله را به نظام اجباري ببرد و به سربازخانه‌ها بكشد، يعني با زور سرنيزه دخترهاي جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد.هدف اجانب، قرآن و روحانيت است. دست‌هاي ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. ما بايد به نفع يهود امريكا و فلسطين هتك شويم، به زندان برويم، معدوم گرديم، فداي اغراض شوم اجانب شويم.آنها اسلام و روحانيت را براي اجراي مقاصد خود مضر و مانع مي‌دانند، اين سد بايد به دست دولت‌هاي مستبد شكسته شود.موجوديت دستگاه، رهين شكستن اين سد است. قرآن و روحانيت بايد سركوب شود. من اين عيد را براي جامعه مسلمين عزا اعلام مي‌كنم، تا مسلمين را از خطرهايي كه براي قرآن و مملكت قرآن در پيش است آگاه كنم. من به دستگاه جابر اعلام خطر مي‌كنم. من به خداي تعالي از انقلاب سياه و انقلاب از پايين نگران هستم. دستگاه‌ها با سوء تدبير و با سوءنيت گويي مقدمات آن را فراهم مي‌كنند. من چاره را در اين مي‌بينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسي كنار برود و دولتي كه پايبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد. بارالها من تكليف فعلي خود را ادا كرم: «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تكليف بعدي خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد.خداوندا، قرآن كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجات بده.
روح‌الله الموسوي الخمينی

در لینک زیرسخنرانی پیامبر در محل غدیر خم در آخرین حج زندگیش(حجة الوداع) که در آن به روایت شیعه او2- علی پسر عمومی خود را به جانشنی خود برگزید آمده است. عبارت اللهم قد بلغت را او بعد از معرفی علی و گواه و شاهد گرفتن خدا برای ابلاغ این انتخاب به مسلمان به کار برده است- منبع
http://www.ic-el.org/iinews.asp?type=155

2 - فحرالدین حجازی در آن نوشته به یاوه گویی علیه روشنفکران و گروهای چپ پرداخت. او در همان مقاله در مورد ریشه دار بودن اسلام در بیان مسلمانان مدعی شد که در آلبانی هم که انور خوجه دستور داده مردم اسم بچه های خود را«کمباین و تراکتور و داس و چکش» بگذارند مسلمانان آن کشور اعتنایی به آن نمی کنند و اسامی اسلامی مثل فاطمه و محمد را برای بچه های خود انتخاب می کنند. در این مورد به مناسبت مرگ او مطلبی نوشته بودم لینک زیر
http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/05/29.html

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن