ايرج شكري
قلمها جاي سرنيزه آمده است - امام خميني
وقاحت اصلاح طلبانه: با تمام اقدمات ارتجاعي، ضد مردمي و سركوبگرانه و جنايتكارانه يي كه خميني عليه مردم ايران مرتكب شد و البته در اين راه ياران و ياوراني چون رفسنجاني و خامنه اي و خاتمي و ميرحسين موسوي داشت، و با اين كه كشتار زندانيان سياسي در تابستان سال 67 امري نيست كه ترديدي در آن باشد، به ويژه اين كه كسي مثل منتظري بر وقوع آن گواهي داده است، باز هم كار گزاران دوران سياه دهه 60 كه اكنون مزورانه خود را اصلاح طلب مي نمايانند، با وقاحت از گرايشها و روشهاي خميني در امر برقراري آزادي بيان و دموكراسي سخن مي گويند. چند روز پيش هاشم آغاجري عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازماني كه نقش فعال در سركوبي دگر انديشان و ايجاد اختناق از اولين ماههاي بعد از سقوط رژيم شاه و در دهه 60 داشت، در ميزگرد آزادي بيان از بيانات خميني و تاكيدي كه او به آزادي بيان داشته سخن گفت و تازه ترين نمونه از تجليل افكار و عملكرد خميني را در اظهارات آخوند خاتمي كه بنيادي به اسم بنياد باران براي خودش راه انداخته مي تواند ديد كه روز 5 شهريور روي سايتهاي اينترنتي مختلف رژيم قرار گرفت. وي در سخناني مدعي شد كه طرفدار مردم سالاري است و مردم سالاري يعني قدرت برآمده از اراده مردم است و بايد در برابر آن مسئول و پاسخگو باشد و بعد با يك پشتك زدن، هرچه از مردم سالاي بود به نفع اسلام تغيير داد و سخنگوي همه مردم ايران شد كه :« البته در جامعه اي كه به اسلام ايمان دارد و مردم آن هم خواستار ارزشها و موازين اسلامي هستند و در قانون اساسي آن كه به تصويت ملت رسيده آمده است پاي بندي به اسلام عين دموكراسي است» يعني اگر كسي پايند اسلام نباشد، نمي تواند پاي بند دموكراسي باشد و يا اين كه كسي كه پايند اسلام است ( يعني كساني مثل خودش كه ده سال وزير سانسور بود و آيت الله مصباح يزدي و آيت الله جنتي و مقام معظم رهبري) به طور اتوماتيك به دموكراسي پايبند است و دريك دوبل پشتك، براي اين كه خط و مرزهاي اسلام را خوب نگهباني كرده باشد اظهار تاسف كرد كه بعضي دموكراسي را با ليبرال دموكراسي يكي مي دانند و بعد از اين همه به چپ و راست زدن براي تجديد مراتب مريدي با خميني گفت «البته اسلامي كه مي گوييم، اسلامي است كه قادر به پاسخگويي به نيازهاي زمان، رشد شعور مردم و مصالح جامعه باشد. خيليها با اين اسلام كه امام نماينده آن بود مخالف بودند و هستند و منتهي نبايد گذاشت كه چنين برداشتهايي حاكم گردد»! واقعا وقاحت بيش از اين مي شود جايي نزد كسي سراغ داشت. خميني كه مي گفت ما ملت گريه سياسي هستيم ما بايد براي سيدالشهدا گريه كنيم، همين گريه ها ما را نجات داد، خميني كه مي گفت الاغ هم همه چيزش اقتصاد است، خميني كه به مردم مي گفت شما انقلاب نكرده ايد كه كشورتان مثل سوييس بشود، او خواهان رشد شعور مردم و مصالح جامعه بود؟ او اصلا اهميتي به نظر مردم مي داد؟ اگر اهميت مي داد كه ولايت فقيه را در ايران پياده نمي كرد.
اين قبيل ادعاها در حالي است كه مطبوعات داخل كشور در حال حاظر زير فشار قرار گرفته اند، مطبوعاتي كه خط قرمزهاي رژيم به ويژه در رابطه به اپوزيسيون را رعايت مي كنند، و اين در حالي است كه دو روزنامه نگار كرد به اعدام محكوم شده اند، از اين جهت مروري كوتاه براي موضع گيري و عملكرد خميني را در مورد آزادي بيان و مطبوعات و اظهارات او در مورد روشنفكران و اهل قلم را مناسب ديدم.
انحصار طلبي در آستانه قدرت
سانسور شديد در مطبوعات و راديو تلويزيون در زمان شاه سبب شده بود كه مردم رغبت و اعتمادي به اطلاع رساني اين رسانه نداشته باشند. مثلا در مورد مطبوعات مي گفتند كه اخبار درست آن مربوطه به صفحه آگهي تسليت و مجالس ترحيم است. با انقلاب مردم عليه رژيم شاه در سال 1357 نويسندگان و خبرنگاران و كاركنان مطبوعات با اعتصاب 62 روزه خود، به نحو شايسته و چشمگيري يي همراه با گروههاي مختلف مردم در انقلاب شركت كردند، اين اعتصاب در 16 ديماه با شروع به كار شاپور بختيار پايان يافت كه انحلال ساواك و آزادي همه زندانيان سياسي را در برنامه دولتش اعلام كرده بود. چند روز بعد با خروج شاه از ايران در 26 ديماه 57 كه نشانه ناتواني پليس سياسي جنايتكار او ساواك و ارتش ضد مردمي تا دندان مسلح او در سركوبي انقلاب و خاموش كردن طغيان مردم عليه او بود، سايه شوم آمريت قدرت سياسي از سر مطبوعات محو و دستگاه سانسور ديگر از كار افتاده بود. اگر چه يكبار بعد از خارج شدن شاه از ايران ماموران حكومت نظامي با دستگيري چند روزنامه نگار خواستند رعب ايجاد كنند ولي ناچار شدند آنها را همان روز آزاد كنند. با انتشار مجدد روزنامه ها مردم در برابر كيوسكهاي هاي روزنامه فروشان براي خريدن روزنامه صف مي كشيدند. كيهان روزنامه عصر كه در زمان شاه بالاترين تيراژ را نسبت به چهار روزنامه ديگر پايتخت داشت، در آخرين سالهاي قبل از سقوط رژيم شاه رقم 130 هزار نسخه بالاترين تيراژ اعلام شده براي آن بود. با سقوط رژيم شاه به بيش از 10 برابر رسيد و گفته مي شد يك ميليون و پانصدهزار نسخه در روز چاپ مي شود. اما بهار آزادي خيلي كوتاه بود. گروهاي فشار كه همه به عنوان «مردم مسلمان» و پيرو امام خميني خود را معرفي مي كردند، مزاحمت عليه دگرانديشان و مطبوعات را خيلي زود آغاز كردند. اين مزاحمتها حتي قبل از ورود خميني به ايران از سوي خمينيستها شروع شد. چنانكه در همان روز خروج شاه از ايران ( 26 ديماه ) كه خبر آن را كيهان با درشترين حرف نوشت(شاه رفت)، محمد علي نژاد در صفحه اول كيهان درمطلب كوتاهي با «عنوان من بگويم تو نگويي» از نابردباريهاي كه به بهانه حفظ وحدت، از سوي گروهي نسبت به ديگران در بحثها و اجتماعاتي كه در آن روزها در خيابانها شكل مي گرفت سخن گفت و آن را مورد انتقاد قرار داد. از اشاره او روشن بود اين كه گروهها اسلامگرايان هستند كه معترض هواداران گروههاي انقلابي بودند، گروهايي كه در مبارزه با رژيم شاه رنج برده و قرباني داده بودند. او از جمله نوشت:« هجوم آوردن به سوي كساني كه دوستانه با يكديگر بحث مي كنند، برخلاف آن چه اين به ظاهر« پاسداران آزادي» ادعا مي كنند، خود نوعي تفرقه افكني است. آنان مدعي اند كه اكنون هنگام بحث نيست، دليلي كه در هيچ منطقي نمي گنجد[...] آزادي آن نيست كه تو بگويي من نگويم آزادي آن است كه هر دو بگويم بدون واهمه از هيچ منبع و مرجعي و اگر تو به بهانه جلوگيري از تفرقه و نفاق حق سحن گفتن و شعار دادن و پلاكارد بالا بردن را براي خود قائل باشي پس حق من چه مي شود؟ اين خونهايي كه داده ايم براي اين است هردو آزاد باشيم». چند روز بعد كيهان اول بهمن 1357 خبر از تحصن گروهي از «دانشجويان اسلامي» در دفتر آن روزنامه داد كه خود را گروهي از دانشجويان دانشگاهها و مدارس عالي معرفي مي كردند و يك مطلب 20 صفحه يي در انتقاد به عملكرد كيهان همراه برده بودند و خواهان آن بودند كه همه مطلب يكجا چاپ شود. توضحيهات اعضاي تحريريه مبني بر عدم امكان درج كل مطلب در يك شماره روزنامه و اين كه مطلب را در سه شماره مجزا مي توانند چاپ كنند، تحصن كنندگان را قانع نكرده بود و آنان بعد از يك تحصن 24 ساعته با نوشتن يك قطعنامه به تحصن خود پايان دادند كه كيهان اين قطعنامه را درج كرد. در ماده 2 آن قطعنامه كه روشنگر خواست انحصار طلبانه از مطبوعات بود آمده بود:« مطبوعات ما برخلاف آن چه ادعا مي كنند، همراه و همگام با اكثريت قاطع مردم ميهن ما حركت نمي كنند. آنها نه تنها در خدمت انقلاب نيستند كه عملا با موضعي كه اتخاذ كرده اند، قصد دارند كه انقلاب را از مسير اصيل اسلامي آن منحرف سازند». در همان شماره( اول بهمن) كيهان نامه سرگشاده سازمان چريكهاي فدايي خلق به خميني نيز درج شده بود. سازمان چريكهاي فدايي خلق در نامه خود به «آيت الله العظمي خميني رهبر بزرگ شيعيان» به او ياد آور شده بود كه« به خاطر نقش حساسي كه دراين دوره از مبارزات خلق» برعهده گرفته و هريك از فتواها و تصميمات او مي تواند «در تخفيف يا تشديد تضادهاي درون جبهه خلق تاثير گذار باشد» او را در برابر مسئوليتي كه در مورد رفتار گروههايي كه به اسم اسلام، به هرآنچه غير اسلامي تشخيص مي دادند، يوروش مي بردند، داشت، قرارداده بود. در اين نامه از جمله به خميني ياد آوردي شده بود كه :« مردم ما در ماههاي اخير شاه اوج گيري درگبري با عناصري بوده اند كه مي كوشيدند با تمسك به غير اسلامي بودن، بساط كتابفروشيهاي كنار خيابان را در هم بريرند، به اجتماع معلمان و دانش آموزان و كارگران در تبريز و بهشت زهرا و ديگر جاها با چوب دست و چاقو حمله كنند و اعلاميه و نشريات مبارزترين و رزمنده ترين نبروهاي مخالف امپرياليسم و ديكتاتوري را پاره كنند و شهدايي را كه در سالهاي سياه ديكتاتوري و اختناق زير شلاق دژخميان در شكنجه گاههاي ساواك لحظه شهادت را درود گفتند خائن به خلق به نامند». البته خميني فتوا يا حكمي مبني بر ممنوعيت اين رفتارها صادر نكرد.
ايجاد اختناق از گام اول
بعد از تكيه زدن خميني بر قدرت، از سوي متوليان قدرت تازه مستقر شده زير چتر رهبري امام خميني، هيچ اخطار جدي به اين گروهاي فشار داده نشد (كه بي ترديد از مركزي هدايت مي شدند، مركزي با تشكيل حزب جمهوري اسلامي، تابلو آن هم مشخص شد)، بلكه برعكس با بيان اين كه آن اقدامات نشانه نارضايي مردم از عملكرد مطبوعات است، دست آنان را براي اين مزاحمتها باز گذاشتند. از جمله وقتي در 2 ارديبهشت 58- يعني كمتر از سه ماه بعد از سرنگوني رژيم شاه - از دكتر ابراهيم يزدي معاون نخست وزير در مصاحبه با كيهان نظرش در مورد حمله به دفاتر مطبوعات و يا به روزنامه فروشيها سوال شد، او ضمن اين كه مدعي شد روزنامه ها هرچه دلشان مي خواهد مي نويسند و دولت هم دخالتي دركارشان نمي كند و بازگشت استبداد كه روزنامه ها از آن اظهار نگراني مي كنند، حرف بي ربطي است گفت:« يك وقت افكار عمومي از شما چيزي مي خواهد و به شما تحميل مي كند، اين ربطي به دولت ندارد... انقلابي در اين مملكت شده كه همهَ گروهها منجمله گروههاي غير مسلمان در آن شركت داشتند، ولي انقلاب، انقلاب اسلامي است. بنابر اين يك روزنامه كه در اين شرايط منتشر مي شود، بايد سخنگوي انقلاب اسلامي ايران باشد. برخي از ما روشنفكران، مي خواهيم افكار روشنفكرانه خودمان را منعكس كنيم و و قتي هم مي بينيم مردم نمي خواهند، زير بار نمي رويم . مردم انقلاب كرده اند و مي خواهند روزنامه در خدمت اين انقلاب باشند و من مي بينم متأسفانه اين طور نيست [...]».
در 20 ارديبهشت 58 روزنامه آيندگان(روزنامه صبح) ترجمهَ مصاحبه خميني با لوموند را كه از خبرگزاري رسمي كشور كه هنوز نام خبرگزاري پارس را داشت دريافت كرده بود، درج كرد . دفتر خميني يا انتشار اطلاعيه يي منكر مصاحبه و اظهاراتي كه به وي نسبت داده شده بود شد و با شيادي براي اين كه وانمود كند كه خواهان ايجاد محدوديت و مشكل براي آن روزنامه نيست، اعلام كرد:« امام اين روزنامه را از اين پس هرگز نمي خواند». طبيعي بود كه پي آمد اين موضعگيري از سوي خميني، نمي توانست چيزي جز فشار عليه رونامه آيندگان باشد. دست اندركاران روزنامه آيندگان براي روشن كردن افكار عمومي در برابر اين حقه بازي خميني، روز 22 ارديبهشت، روزنامه را تنها با يك مقاله – كه در آن توضيح داده شده بود كه ترجمه مصاحبه، بي كم وكاست همان بوده كه از خبرگزاري پارس دريافت كرده اند و سه صفحه سفيد منتشر كردند. كيهان در عصر همان روز خبر انتشار آيندگان با سه صفحه سفيد را داد و عين مقاله آيندگان را در در كنار آن منتشر كرد. گروهي از كاركنان «مسلمان» كيهان اين اقدام هيات تحريريه را بهانه قرار داده و روز بعد، مانع ورود 20 تن از نويسنگان و روزنامه نگاران كيهان به دفتر اين روزنامه شدند. روز 25 ارديبهشت روزنامه كيهان از «پاكسازي» تحريريه اين روزنامه توسط خود كاركنان كيهان خبر داد. در اطلاعيه پاكسازي كننده ها كه در صفحه اول اين روزنامه چاپ شد، از اين اقدام به عنوان مرحله اول پاكسازي ياد شده بود. از جمله گناهاني كه براي پاكسازي شدگان ذكر شده بود، اين بود كه « در چند واقعه حساس و دردناك برخي از خبرنگاران و نويسندگان و دست اندركاران هيأت تحريريه با درج مطالب خلاف واقع و انقلاب شكن نظير جريانات سنندج و گنيد، برخلاف روح و محتواي انقلاب اقدام و عمل نموده و به طور مؤثر و عملي صفي از افراد منافق و ضد انقلاب و آريامهري را در مقابل ملت قرار داده اند». بعد از اين اقدام«انقلابي» كاركنان مسلمان روزنامه كيهان، تبريكات و تأييد ها بود كه از سوي گروهها و انجمنها و دسته هايي اسلامي كه مثل قارچ ناگهان سبز مي شدند ، در اين روزنامه به چاپ رسيد. از جمله تبريك «سازمان چريكهاي اتحاد مثلث(اسلام، قرآن، ناس)» كه در صفحه دوم كيهان 26 ارديبهشت به چاپ رسيد. اين تاييدات فقط به امت حزب الله ايراني محدود نشد، «مهندس سيف الله» نماينده حزب اسلامي افغانستان هم كه گويا در تجمعي براي حمايت از فلسطين شرگت داشت، با شيندن«پيام روزنامه كيهان همراه با برادران و خواهران فلسطيني و افغاني و ايراني با دسته گلي از ميخك » به طرف روزنامه كيهان راه افتاد و در مقابل روزنامه كيهان در حمايت از اقدام كاركنان كيهان سخنراني كرد. سپس قطعنامه اين گروه خوانده شد كه در آن از «جهاد اكبر و عمل انقلابي كارگران و كاركنان مبارز كيهان به منظور تصفيه انقلاب از عتاصر وابسته به شرق و غرب و قلمهاي خود فروخته آريامهري» پشتيباني شده بود(كيهان 26 ارديبهشت صفحه2). امت امام در روزنامه كيهان بعد از اين اقدام« انقلابي»، به حضور خميني رسيدند و خميني در سخناني گفت:« در مملكتي كه آن همه خونريزي شده، آن همه ملت ما خون دادند تا آن كه يك جمهوري اسلامي موافق آراي اكثريت قريب به اتفاق محقق شد... و دست خائنين چپاولگر قطع شد، اگر مطبوعات بخواهند باز به پشتيباني از جنايتكاران و خيانتكاران چيز بنويسند، اين مطبوعات ما نيست، اين خيانت است... مع الوصف در بعضي از مطبوعات چيزهايي كه برخلاف مسير ملت است و بر خلاف آمال جامعه مي باشد، منعكس مي شود و ما تاكنون با مسامحه رفتار كرديم و من اميدوارم مطبوعات را خود صاحبان مطبوعات اصلاح كنند كه [ شما] با اراده صميمانه و با عزم مصمم، جلو اشخاصي را كه برخلاف مسير ملت مي خواهند بروند گرفتيد...،( كيهان 26 اريبهشت 58) و به اين ترتيب امام خميني رضايت خاطر خود را از آن چه در كيهان رخ داده بود نشان داد و حمايت خود را از چنين اقدامي در جاهاي ديگر نشان داد.
زخم خميني از اهل قلم، برنامه مبارزه با آنان
يك هفته بعد، خميني در ديدار با «فرهنگيان اهواز»، در سخناني كه آن تاكيد بسيار كرد كه مردم براي اسلام خون داده اند و جوانهايشان را داده اند و براي اين نبوده است كه كشورشان مثل سوييس بشود و با نشان دادن خشم خود از محبوبيت دكتر مصدق در نزد مردم و تجليلي كه از او در مراسمي كه به مناسبت صدمين سالگرد زاد روز او، كه دوسه رور پيش از اين ديدار برگزار شده بود، به عمل آمد، برعليه روشنفكران ترقيخواه و مردم دوست كشور اعلان جنگ كرد و به طور آشكار نشان داد كه بيش تر از شاه از آنان متنفّر و نسبت به آنان كينه توز است. اين آخوند مرتجع خونريز از جمله گفت:« من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمدرضا كرديم براي اين كه توطئه در كار است نه قضيه آزادي»(كيهان 5 خرداد 58). يكروز بعد از درج اين سخنراني خميني در كيهان فخرالدين حجازي معركه گير ارتجاع و ستايشگر خميني در مقاله يي با عنوان پرولتاريا در كيهان به مهمل گويي عليه روشنفكران و گروههاي چپ پرداخت و مدعي شد در آلباني هم كه دولت به مردم دستور داده اسم بچه هاشان را كمباين و ترا كتور و داس و چكش بگذارند، مردم مسلمانان آلباني اسم بچه هاشان را فاطمه و محمد مي گذارند. خميني در چند سخنراني بعدي خود، تا 26 مرداد كه حكم تعطيلي رونامه ها و سركوبي درگر انديشان را صادر كرد، هم نارضايي خود را از اهل قلم و دگر انديشان نشان داد هم آنان را تهديد كرد.او در ديدار با علماي سبزوار و بانوان خيابان چهارمردان قم كه خبر آن در كيهان 10 خرداد 58 درج شد در سخناني براي امت مسلمان وظيفه تعين كرد كه بايد: «اشخاصي را كه بر ضد اسلام، بر ضد روحانيت و برضد مسير ما قلم فرسايي مي كنند بشناسند و سوابق آنان را بدست بياورند و در احوال و سوابق آنها مطالعه بكنند»، معني اين كار در عمل چيزي جز پرونده سازي براي دگر انديشان نبود. كاري كه انجمنهاي اسلامي در سازمانها و موسسات دولتي و غير دولتي به طور پيگير به آن مشغول بودند. در همان شماره 10 خرداد كيهان، گزارشي از ديدار و سخنراني ديگري از خميني درج شد كه اينبار خميني با آه و درد از دست اهل قلم ناليده بود. او در ديدار بااعضاي كميته هاي قزوين گفت: « من از شما تشكر مي كنم كه آمديد از نزديك با هم ملاقات كنيم و درد دلمان را بگوييم. درد زياد است. ما از سرنيزه ها و مسلسها فارغ شديم و اكنون سر قلمها بر ضد ماست. قلمها جاي سرنيزه آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل به روي اسلام بسته شده[...]ما گرفتار به اصطلاح روشنفكرها هستيم. ما گرفتار آزاديخواهان هستيم [...] آنها آزادي را نمي دانند چيست و من اميدوارم يك وقت ملت ما و آزاديخواهان ما بيدار شوند و از اين غربي بودن بيرون بيايند».
تعطيل و مصادره آيندگان، تظاهرات مردم
روز 17 مرداد 58 دادستاني انقلاب حكم توقيف آيندگان را با اتهام «توطئه عليه انقلاب ايران» صادر كرد و آنچه را هم كه «اسنادي» مربوط به رابطه آيندگان با اسرائيل و با سيا ناميده بود، منتشر كرد كه در كيهان درج شد. خير توقيف آيندگان با تيتر درشت در صفحه اول در روزنامه كيهان درج شده بود. اين خبر در آن روزها كه هنوز چند ماهي بيش نبود كه رژيم سركوب و سانسور شاه سرنگون شده بود رويدادي خشم برانگيز براي بخش عظيمي از ايرانياني بود كه يكي از مهمترين خواستهايشان در تلاش براي سرنگوني رژيم شاه، برچيده شدن سانسور و اختناق بود.
كيهان تحت اختيار «اسلامي» ها در يادداشت روز 17 مرداد با عنوان در كيهان چه گذشت، پاسخي به روزنامه يي داشت كه به اسم «آزاد» روز قبل منتشر شده بود و پيدا بود كه اعضاي اخراجي كيهان آن را منتشر كرده اند. به نوشته كيهان روزنامه مذكور نوشته بود كه بازاريها در كيهان كودتا كردند وآن را «به شكل متاعي در حجره يي» در آوردند.
كيهان بعد از «پاكسازي» به يك ميلونر بازاري به اسم مهديان واگذار شده بود.(اين تاجر و فرد ديگري از مريدان خميني به اسم حاج مهدي عراقي كه مسئوليت امور مالي كيهان را عهده دار شده بود، بعدا در دو رويداد جداگانه توسط گروه فرقان ترور شدند).
فرداي آن روز (18 مرداد)، سخگوي دولت خبر مصادره آيندگان را «به نفع بيت المال اعلام كرد». كيهان خبر داد كه اعضاي توقيف شده آيندگان در «دادگاه انقلابي» محاكمه مي شوند. اين فشار عليه مطبوعات در زماني صورت مي گرفت كه انتقادها و اعتراضات از سوي گروههاي سياسي در مورد چگونگي برگزاري انتخابات مجلس خبرگان به جاي مجلس مؤسساني كه خميني قولش را داده بود در مطبوعات مطرح مي شد اما مهمتر از اين اخبار مربوط به عملكرد و اقدامات جنايتكارانه پاسداران خميني به ويژه در كردستان و گنبد بود كه خارج از كنترل رژيم در مطبوعات منتشر مي شد، و اين سبب نگراني و خشم رژيم بود. در صفحه اول همان شماره 18 مرداد، كيهان خبر پايان شمارش آرا تهران و روشن شدن تركيب مجلس خبرگان را داد.
جبهه دموكراتيك ملي فراخواني در اعتراض با اختناق و سانسور و پاسداري از آزادي در روز 21 مرداد داد. كيهان خبر اين فراخوان را اين گونه درج كرد:« درپي اعلام جبهه دموكراتيك ملي براي راهپيمايي عصر امروز، حزب توحيدي به برگزار كنندگان اين راهپيمايي هشدار داد و گفت كه به اعضاي خود دستور داده است كه جلو هر گونه توطئه را بگيرند». اين حزب هم از مثل سازمان چريكهاي اتحاد مثلت، كه نه سابقه يي نه مسئول و سخنگويي از آنان مردم مي شتاخت، يكباره در اين ماجرا پيدا شد و اطلاعيه صادر كرد. بسته به مورد و اهميت مساله اين اطلاعيه ها در روزنامه هاي تحت كنترل يا وابسته به رژيم يا از طريق راديو و تلويزيون كه مديران آن گماشتگان خميني بودند، منعكس مي شد(*). به رغم اين تهديدات فراخوان جبهه دموكراتيك با حمايت گسترده مردم روبه رو شد و با تجمع آنان در زمين چمن دانشگاه تهران شروع شد. يورش سازمان يافته اراذل و اوباش مريد امام خميني به اين تظاهرات شديد بود. شاهدان ديده بودند كه با وانت براي آنها قلوه سنگ و پاره آجر و چماق در خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران تخليه شده بود. رقم مجروحان حادثه 270 نفر ذكر شد. جبهه دموكراتيك ملي در اطلاعيه يي كه بعدا در مورد اين رويداد صادر كرد تعداد شركت كنندگان را دهها هزار نفر ذكر كرده بود. فرداي آن روز كيهان و اطلاعات با تيتر درشت، از راهپيمايي يك ميليون نفري «در حمايت از اقدام دادستاني در تعطيل روزنامه آيندگان» خبر دادند. هر دو روزنامه در متن خبر كمي فتيله رقم را پايين كشيدند و نوشتند كه صدها هزار نفر در اين تظاهرات شركت كردند. اين تظاهرات به فراخوان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي برگزار شد. تشكلي كه حالا در جمع جناح توسري خورده و «اصلاح طلب» شده قرار دارد، بدون اين كمترين نشانه يي از ندامت، از گذشته ننگين و سركوبگرانه مسئولانشان، از آنها ديده شود. عناصر مرتجعي كه هنوز هم از خميني با آن همه جناياتي كه مرتكب شد، ستايش و تجليل مي كنند و او را طرفدار دموكراسي و آزادي بيان معرفي مي كنند.
چند تن از اعضاي تحريريه آيندگان كه باز داشت شده بودند، بعد از چند ماه ، بدون محاكمه آزاد شدند و اين در حالي بود كه بعد از ماجراي اشغال سفارت آمريكا، يكبار احمد خميني هم مدعي شد مداركي در «لانه جاسويسي» مورد رابطه آيندگان با آمريكا بدست آمده است.
حكم اسلامي سركوبي دگرانديشان
خميني چند ر وز بعد در 26 مرداد 58 كه مصادف با جمعه 23 رمضان بود كه آن را روز قدس اعلام كرده بود، درنطق شديد الحني در قم(در آن زمان در قم اقامت داشت)، دستور سركوبي دگرانديشان را صادر كرد و در همين سخنراني بود كه اظهار پشيماني كرد كه چرا از اول «انقلابي» رفتار نكرده و تمام حزب ها و جبهه ها را ممنوع اعلام نكرده و فقط يك حزب، «حزب الله، حزب مستضعفين» را تشكيل نداده است. البته اين را خميني براي اولين بار به طور علني بر زبان مي راند، ولي حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله، از همين نگرش و استراتژي بيرون آمده بود. او تاسف خورد كه چرا از اول چوبه هاي دار در ميدان هاي بزرگ بر پا نكرده و رهبران احزاب و مسئولان نشريات را كه همه شان را فاسد اعلام كرد، درو نكرده است و مثل رفتار امير المومنين «مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا» كه شمشير كشيد و «در يك روز 700 نفر از يهود بني قريظه را از دم شمشير گذراند»، با اين «عناصر فاسد» كه « شايد از نسل آنها باشند» عمل نكرده است. خميني تاكيد كرد كه «اين توطئه گرها در كردستان و غير آن در صف كفار هستند بايد با آنها بشدت رفتار كرد»(كيهان 27 مرداد 58). او در همين سخنراني به دادستان انقلاب دستور داد كه تمام مجلاتي را كه « ضد مسيرملت است و توطئه گر است» توقيف كند و نويسندگان آنهار را به دادگاه بخواند و محاكمه كند و هم چنين «كساني را كه توطئه مي كنند و اسم حزب روي خودشان مي گذارند»روساي آنها را به دادگاه و به محاكمه بكشد. معني توطئه هم در واقعيت امر چيزي جز نپذيرفتن نقش مقلد و مريدي امام خميني نبود. كيهان همين روز خبر داد كه خميني به عنوان فرمانده كل قوا دستور حركت ارتش با توپ و تانك به پاوه را داده است كه دكتر چمران معاون نخست وزير براي هدايت عمليات پاسداران در آنجا به سر مي برد و گويا در محاصره كردهاي مسلح قرار داشت. در پاوه جنگ بين پاسداران و كردهاي خود مختاري طلب در جريان بود و كيهان تحت اختيار مسلمين خبر از «سربريده شدن پاسداران محروح در بيمارستان» توسط كردها را مي داد. فرداي آن روز در 28 مرداد 58 خميني دستور حمله نيروهاي سه گانه ارتش به سنندج را داد. در پي دستور خميني براي تعطيلي مطبوعات، ابتدا روزنامه پيغام امروز در روز 28 مرداد توقيف شد كه اتهام دست اندركاران آن علاوه بر «وابسته و مديحه سراي شاه سابق» بودن مؤسس و سر دبير آن، «تحريف حقايق در جريان تظاهرات به حمايت روزنامه آيندگان و همچنين تحريف شورش ضد انقلابيون پاوه» هم ذكر شده بود، روشن است كه چرا خميني آن همه از مطبوعات خشمگين بود، آنها «اسرار هويدا» مي كردند. روز 29 مرداد آذري قمي «دادستان دادگاه انقلاب اسلامي مركز»، دستور توقيف 22 مجله و روزنامه را داد. اين دستور شامل توقيف نشريات چند گروه و سازمان سياسي هم مي شد و اين امر چاپ و نشر و توزيع و فروش آن را براي اين سازمانهاي سياسي دشوار مي كرد.
دو تاكتيك تا آغاز كشتار
اما خميني با اين شدت عمل موفق به كنترل اوضاع و از ميدان بدر كردن دگر انديشان نشد. او براي تحت الشعاع قرار دادن اعتراضات نيروهاي ترقيخواه به روشهاي ارتجاعي و انحصار طلبانه و سركوبگرانه يي كه پيش گرفته بود و تحت الشعاع قراردن مطالبات مردم و حضور نيروها چپ كه مدافع واقعي منافع طبقات محروم و زحمتكش بودند، بحران گروگانگيري سفارت آمريكا را- البته بدون ترديد با راهنمايي و خط دادن از طرف بعضي پيروانش مثل دكتر بهشتي، موسوي خوئينها و بهزاد نبوي كه شناختشان از فضاي سياسي جامعه ايران خيلي بيشتر از او بود-، راه انداخت تا در پي امواج التهاب پيروزي كاذب بر آمريكا كه به تودها القاء مي كرد، قانون اساسي ولايت فقيه را بتواند به نحو مطلوب از رفراندم بگذراند( اين قانون در 12آذز ماه همانسال به رفراندم گذاشته شد) و بعد هم با اصلي قرار دادن مساله «جنگ با شيطان بزرگ آمريكا» و صدور اين رهنمود و فرمان كه «هرچه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد» هر خواست ديگري را فرعي و حتي انحراف از مبارزه اصلي بنامد. اما اين نبز موجي بود كه نمي توانست همه تضاد هايي را كه نيروهاي ترقيخواه جامعه ايران بعد از سرنگوني شاه با خميني داشت، در خود فروببرد و اين نيروها را از صحنه خارج كند. دانشگاهها و نسل جوان پرشور و ترقيخواه حاضر در آن، سانسور و اختناق را فاقد كار آيي مي كرد. از اين رو اين در اين مورد هم با همفكري و همراهي دوستان كلاهي خود، «انقلاب فرهنگي» راه انداخت و دانشگاهها را تعطيل كرد تا به تصفيه و پاكسازي كامل دانشگاهها بپردازد و بتواند هم اختناق را بيشتر و گردش اخبار رويدادهاي اعتراضي و به ويژه اخبار مربوط به كردستان را بيش از بيش محدود كند و هم «وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامي كردن دانشگاهها» را عملي كند، كه البته در دومي شكست خورد. چند ماه بعد از تعطيلي دانشگاهها كه اقدامي انزجار برانگيز و بشدت ارتجاعي بود و ادامه آن كساني از كارگزاران رژيم را هم نگران كرده بود، خميني در آذر ماه 1359 در واكنش به انتقادات در مورد تعطيلي دانشگاه از سوي اين قبيل معترضان، آنها را مورد حمله قرار داد كه نمي فهمند چه مي گويند او تاكيد كرد كه «به حسب آن چه كه به من مطلعي گفت همين چند روز پيش، دانشگاه اطاق جنگ بود براي كردستان. يعني دانشگاه اطاقي بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و ساير اشرار را اينها اداره مي كردند[...]اين دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نيست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود براي كمونيستها و شما تاسف مي خوريد كه اين دانشگاه نيست. مي فهميد چه مي گوييد؟ از روي فهم اگر مي گوييد بايد تكليفتان روشن شود».(كيهان 29 آذر 1359).
جنگ پوشش سركوب و دو رويداد سكوي پرتاپ آن
اما جنگ با عراق كه در پايان شهريور 1359 شروع شد و خميني همراه با سوء استفاده از احساسات ميهن پرستانه مردم در آغاز جنگ به آن جنبه جنگ مقدس عقيدتي داد، در بستن فضا به خميني خيلي كمك رساند و حدود يك سال بعد، انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي و بعد نخست وزيري در تابستان سال 60 بيشترين، امكان براي ايجاد رعب و تشديد سركوبي مردم و كشتار وحشيانه دگرانديشان را براي خميني فراهم كرد. در طول جنگ بود كه خواستهاي مردم به كلي تحت شعاع جنگ قرار گرفت. پافشاري بر اين خواستها، با توسل كارگزاران رژيم به اين امر كه جوانها در جبهه در حال ايثار گري و شهادت هستند، اخلال در راه پيش برد «جنگ حق عليه باطل» و بي اعتنايي به «ايثار گريهاي رزمندگان اسلام و خون شهيدان» و كمك به دشمن متجاوز به «ميهن اسلامي» قلمداد مي شد. دست اندركاران رژيم تلاش داشتند خشم مردم آسيب ديده از جنگ و ازنارسايي هاي ناشي از آن را متوجه كارمندان بكنند و فضاي اختناق را در موسسات دولتي بالا ببرند. كارمنداني كه با همه پاكسازيها در ادارات، بخش عظيمي از آنان باز هم همان «كرواتيهاي و بي حجابها»ي سابق و حاميان گروههاي سياسي اپوزيسيون در بين آنان بسيار و براي آخوندها «غير خودي» بودند. حتي بين افراد مذهبي اداراه ها هم خيليها از آخوندها خوششان نمي آمد و مريد و مقلد خميني هم نبودند. تعطيل كردن كار در اداره ها موقع نماز ظهر و تلاش براي نماز خوان كردن اجباري كارمندان كه رجايي مرتجع مقلد امام در زمان نخست وزيري و رياست جمهوريش، دستور آن را داده بود، براي ايجاد ارعاب و اختتاق كافي نبود. دست اندركاران رژيم دنبال سياستهايي بودند تا «نسيم جبهه ها به اداره ها بوزد»، يعني رفتار آنان تحت كنترل بيشتر حزب اللهيا قرار بگيرد. در تداوم جنگ خميني توانست بازوي اصلي سركوب يعني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را تا حد يك ارتش ارتقاء دهد و اكنون اين نيروي سركوبگر از دست باز در همه زمينه ها برخوردار است، هم در زمنيه نظامي هم در زمينه امنيتي هم در زمينه اشغال پستهاي سياسي و اجرايي و هم به شكل دولتي در دولت در زمينه اقتصادي با اجراي بعضي طرحها و با داشتن اسكله و بار انداز و واردات و تجارتي كه حسابش را به هيچ مرجعي پس نمي دهد.
عقده كهنه حوزه از روشنفكران، و آينده گريز ناپذير آن
اما كينه روحانيت و انزجار اسلامگرايان از روشنفكران، از عقده كهنه ديگر اينان نسبت به روشنفكران هم ناشي مي شد كه مرتضي نبوي به عنوان سردبير رسالت در دومين سالگرد تاسيس اين روزنامه به روشني بيان كرد. اينان در زمان شاه در افكار عمومي جز برگزار كنندگان مراسم سوگواريهاي مذهبي و نوحه و روضه خواني، عناصر به لحاظ فرهنگي و سياسي قابل اعتنايي نبودند. در كارنامه خميني از بعد از كودتاي 28 مرداد1332 كه در زمان وقوع آن بالاي 50 سال سن داشت تا خرداد 1342 افدام و حضوري ديده نمي شود. هم چنان كه از خرداد 1342 تا زمان درج مقاله يي در اطلاعات 19 ديماه 1356كه در آن به خميني توهين شده بود،اسمي از خميني در ميان نبود. آخوندها و مريدان خميني در حاشيه بودند و به خاطر همين وقتي دستشان به قدرت رسيد راه انحصار طلبي و ارضاي عقده هاي حقارت خويش را، با سركوبي و حذف روشنفكران پيش گرفتند، چرا كه بعد از انقلاب، باز هم اين روشنفكران بودند كه در افكار عمومي تاثير گذار بودند و اين تاثير به زيان ارتجاع و آخونديسم بود. آن جملات مرتضي نبوي اين است«حوزه كه ساليان سال مهجور و منزوي مانده و سيلي خور حوادث و داغ قلم روشنفكرها، خون در جگرش كرده بود[...] سرانجام در سايه ي لطف امام. زباني يافت و ناز نخوت روشنفكران خزان زده را درهم شكست». و اكنون اين حوزه است كه در اوج گيري اعتراضات كارگران و دانشجويان و معلمان و انزجار گسترده از آخوند و آخونديسم و جنايات آيت اللهها، كه از سوي نسل جوان نشان داده مي شود، خزان نخوت و پايان تنعم و رسيدن طوفان درهم كوبنده خشم ستمديدگان را، پيش رو مي بيند.
------------------
*در اطلاعيه اعلام موجوديت سازمان فاشيستي مجاهدين انقلاب اسلامي كه در كيهان 15 فروردين 58 درج شد، گروه توحيدي صف و توحيدي بدر جزء هفت گروهي بودند كه به بهم پيوستند و اين سازمان را به وجود آوردند ولي حزب توحيدي در بين آنان نبود. اما خط و نشان كشيدن حزب توحيدي مجهول منطبق با مواضع اعلام شده اين سازمان فاشيستي- اسلامي در اطلاعيه شماره يك اعلام موجوديت آن بود كه اعلام كرده بود:«اين سازمان متعهد است باعناصر، سازمانها،حكومتها، ابرقدرتها و هر جرياني كه عليه گسترش و تحقق انقلاب اسلامي عمل كند، از امپرياليستهاي جهانخوار راست و چپ و يا متجاوزان صهيونيست، گرفته تا عناصر منافق، منحرف و فرصت طلب داخلي ، مبارزه ايدئولوژيك- سياسي نموده و در صورت لزوم قاطعانه و با يقين به ياري خدا با تمامي قدرت نظامي دست به حملات نظامي بزند». اولين اقدام نظامي اين سازمان بعد از تشكيلش تلاش براي دستگيري يك مهندس هوادار سازمان چريكهاي فدايي خلق شاغل در ذوب آهن اصفهان بود، كه البته در آن اقدام موفق نشدند و يك زن همراه خودشان را كه احتمالا براي پوشش و عاديسازي همراه برده بودند در اثر شليك خودشان كشتند. و بعدا در پوستري كه چاپ كرده بودند از او به عنوان اولين شهيد سازمان ياد كردند (اگردرست يادم مانده باشد اسمش فاطمه بينائيان بود)
در ماجراي گنيد، در فروردين 58 يك گروه موهم نهضت اسلامي جوانان تركمن راه انداختند و در در اسفند 58 كه جنايات رژيم قتل وحشيانه سران خلق تركمن را همراه داشت يك گروه موهوم به اسم فدائيان خلق تركمن پيرو مشي مسلحانه ساختند تا جنايت بزرگ قتل سران تركمن را ناشي از اختلافات درون گروهي جلوه بدهند كه البته دستشان از اول براي همه رو بود و و اين حيله مسخره تر از آن بود كه كسي باور كند. يكبار در اوج درگيريهاي گنبد قطب زاده كه از سوي خميني به سرپرستي تلويزيون گماشته شده بود، ، از قول يكي از همين گروههاي حباب گونه در تلويزيون گفت كه طرفداران فدائيان به حمام زنانه حمله كرده و شكم زن حامله يي را دريده و جنين آن را بيرون كشيده اند.پ-7 شهريور1386 –29 اوت2007