mercredi, août 29, 2007

قلمها جاي سرنيزه آمده است - امام خميني







ايرج شكري

قلمها جاي سرنيزه آمده است - امام خميني



وقاحت اصلا‍ح طلبانه: با تمام اقدمات ارتجاعي، ضد مردمي و سركوبگرانه و جنايتكارانه يي كه خميني عليه مردم ايران مرتكب شد و البته در اين راه ياران و ياوراني چون رفسنجاني و خامنه اي و خاتمي و ميرحسين موسوي داشت، و با اين كه كشتار زندانيان سياسي در تابستان سال 67 امري نيست كه ترديدي در آن باشد، به ويژه اين كه كسي مثل منتظري بر وقوع آن گواهي داده است، باز هم كار گزاران دوران سياه دهه 60 كه اكنون مزورانه خود را اصلاح طلب مي نمايانند، با وقاحت از گرايشها و روشهاي خميني در امر برقراري آزادي بيان و دموكراسي سخن مي گويند. چند روز پيش هاشم آغاجري عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازماني كه نقش فعال در سركوبي دگر انديشان و ايجاد اختناق از اولين ماههاي بعد از سقوط رژيم شاه و در دهه 60 داشت، در ميزگرد آزادي بيان از بيانات خميني و تاكيدي كه او به آزادي بيان داشته سخن گفت و تازه ترين نمونه از تجليل افكار و عملكرد خميني را در اظهارات آخوند خاتمي كه بنيادي به اسم بنياد باران براي خودش راه انداخته مي تواند ديد كه روز 5 شهريور روي سايتهاي اينترنتي مختلف رژيم قرار گرفت. وي در سخناني مدعي شد كه طرفدار مردم سالاري است و مردم سالاري يعني قدرت برآمده از اراده مردم است و بايد در برابر آن مسئول و پاسخگو باشد و بعد با يك پشتك زدن، هرچه از مردم سالاي بود به نفع اسلام تغيير داد و سخنگوي همه مردم ايران شد كه :« البته در جامعه اي كه به اسلام ايمان دارد و مردم آن هم خواستار ارزشها و موازين اسلامي هستند و در قانون اساسي آن كه به تصويت ملت رسيده آمده است پاي بندي به اسلام عين دموكراسي است» يعني اگر كسي پايند اسلام نباشد، نمي تواند پاي بند دموكراسي باشد و يا اين كه كسي كه پايند اسلام است ( يعني كساني مثل خودش كه ده سال وزير سانسور بود و آيت الله مصباح يزدي و آيت الله جنتي و مقام معظم رهبري) به طور اتوماتيك به دموكراسي پايبند است و دريك دوبل پشتك، براي اين كه خط و مرزهاي اسلام را خوب نگهباني كرده باشد اظهار تاسف كرد كه بعضي دموكراسي را با ليبرال دموكراسي يكي مي دانند و بعد از اين همه به چپ و راست زدن براي تجديد مراتب مريدي با خميني گفت «البته اسلامي كه مي گوييم، اسلامي است كه قادر به پاسخگويي به نيازهاي زمان، رشد شعور مردم و مصالح جامعه باشد. خيليها با اين اسلام كه امام نماينده آن بود مخالف بودند و هستند و منتهي نبايد گذاشت كه چنين برداشتهايي حاكم گردد»! واقعا وقاحت بيش از اين مي شود جايي نزد كسي سراغ داشت. خميني كه مي گفت ما ملت گريه سياسي هستيم ما بايد براي سيدالشهدا گريه كنيم، همين گريه ها ما را نجات داد، خميني كه مي گفت الاغ هم همه چيزش اقتصاد است، خميني كه به مردم مي گفت شما انقلاب نكرده ايد كه كشورتان مثل سوييس بشود، او خواهان رشد شعور مردم و مصالح جامعه بود؟ او اصلا اهميتي به نظر مردم مي داد؟ اگر اهميت مي داد كه ولايت فقيه را در ايران پياده نمي كرد.
اين قبيل ادعاها در حالي است كه مطبوعات داخل كشور در حال حاظر زير فشار قرار گرفته اند، مطبوعاتي كه خط قرمزهاي رژيم به ويژه در رابطه به اپوزيسيون را رعايت مي كنند، و اين در حالي است كه دو روزنامه نگار كرد به اعدام محكوم شده اند، از اين جهت مروري كوتاه براي موضع گيري و عملكرد خميني را در مورد آزادي بيان و مطبوعات و اظهارات او در مورد روشنفكران و اهل قلم را مناسب ديدم.

انحصار طلبي در آستانه قدرت

سانسور شديد در مطبوعات و راديو تلويزيون در زمان شاه سبب شده بود كه مردم رغبت و اعتمادي به اطلاع رساني اين رسانه نداشته باشند. مثلا در مورد مطبوعات مي گفتند كه اخبار درست آن مربوطه به صفحه آگهي تسليت و مجالس ترحيم است. با انقلاب مردم عليه رژيم شاه در سال 1357 نويسندگان و خبرنگاران و كاركنان مطبوعات با اعتصاب 62 روزه خود، به نحو شايسته و چشمگيري يي همراه با گروههاي مختلف مردم در انقلاب شركت كردند، اين اعتصاب در 16 ديماه با شروع به كار شاپور بختيار پايان يافت كه انحلال ساواك و آزادي همه زندانيان سياسي را در برنامه دولتش اعلام كرده بود. چند روز بعد با خروج شاه از ايران در 26 ديماه 57 كه نشانه ناتواني پليس سياسي جنايتكار او ساواك و ارتش ضد مردمي تا دندان مسلح او در سركوبي انقلاب و خاموش كردن طغيان مردم عليه او بود، سايه شوم آمريت قدرت سياسي از سر مطبوعات محو و دستگاه سانسور ديگر از كار افتاده بود. اگر چه يكبار بعد از خارج شدن شاه از ايران ماموران حكومت نظامي با دستگيري چند روزنامه نگار خواستند رعب ايجاد كنند ولي ناچار شدند آنها را همان روز آزاد كنند. با انتشار مجدد روزنامه ها مردم در برابر كيوسكهاي هاي روزنامه فروشان براي خريدن روزنامه صف مي كشيدند. كيهان روزنامه عصر كه در زمان شاه بالاترين تيراژ را نسبت به چهار روزنامه ديگر پايتخت داشت، در آخرين سالهاي قبل از سقوط رژيم شاه رقم 130 هزار نسخه بالاترين تيراژ اعلام شده براي آن بود. با سقوط رژيم شاه به بيش از 10 برابر رسيد و گفته مي شد يك ميليون و پانصدهزار نسخه در روز چاپ مي شود. اما بهار آزادي خيلي كوتاه بود. گروهاي فشار كه همه به عنوان «مردم مسلمان» و پيرو امام خميني خود را معرفي مي كردند، مزاحمت عليه دگرانديشان و مطبوعات را خيلي زود آغاز كردند. اين مزاحمتها حتي قبل از ورود خميني به ايران از سوي خمينيستها شروع شد. چنانكه در همان روز خروج شاه از ايران ( 26 ديماه ) كه خبر آن را كيهان با درشترين حرف نوشت(شاه رفت)، محمد علي نژاد در صفحه اول كيهان درمطلب كوتاهي با «عنوان من بگويم تو نگويي» از نابردباريهاي كه به بهانه حفظ وحدت، از سوي گروهي نسبت به ديگران در بحثها و اجتماعاتي كه در آن روزها در خيابانها شكل مي گرفت سخن گفت و آن را مورد انتقاد قرار داد. از اشاره او روشن بود اين كه گروهها اسلامگرايان هستند كه معترض هواداران گروههاي انقلابي بودند، گروهايي كه در مبارزه با رژيم شاه رنج برده و قرباني داده بودند. او از جمله نوشت:« هجوم آوردن به سوي كساني كه دوستانه با يكديگر بحث مي كنند، برخلاف آن چه اين به ظاهر« پاسداران آزادي» ادعا مي كنند، خود نوعي تفرقه افكني است. آنان مدعي اند كه اكنون هنگام بحث نيست، دليلي كه در هيچ منطقي نمي گنجد[...] آزادي آن نيست كه تو بگويي من نگويم آزادي آن است كه هر دو بگويم بدون واهمه از هيچ منبع و مرجعي و اگر تو به بهانه جلوگيري از تفرقه و نفاق حق سحن گفتن و شعار دادن و پلاكارد بالا بردن را براي خود قائل باشي پس حق من چه مي شود؟ اين خونهايي كه داده ايم براي اين است هردو آزاد باشيم». چند روز بعد كيهان اول بهمن 1357 خبر از تحصن گروهي از «دانشجويان اسلامي» در دفتر آن روزنامه داد كه خود را گروهي از دانشجويان دانشگاهها و مدارس عالي معرفي مي كردند و يك مطلب 20 صفحه يي در انتقاد به عملكرد كيهان همراه برده بودند و خواهان آن بودند كه همه مطلب يكجا چاپ شود. توضحيهات اعضاي تحريريه مبني بر عدم امكان درج كل مطلب در يك شماره روزنامه و اين كه مطلب را در سه شماره مجزا مي توانند چاپ كنند، تحصن كنندگان را قانع نكرده بود و آنان بعد از يك تحصن 24 ساعته با نوشتن يك قطعنامه به تحصن خود پايان دادند كه كيهان اين قطعنامه را درج كرد. در ماده 2 آن قطعنامه كه روشنگر خواست انحصار طلبانه از مطبوعات بود آمده بود:« مطبوعات ما برخلاف آن چه ادعا مي كنند، همراه و همگام با اكثريت قاطع مردم ميهن ما حركت نمي كنند. آنها نه تنها در خدمت انقلاب نيستند كه عملا با موضعي كه اتخاذ كرده اند، قصد دارند كه انقلاب را از مسير اصيل اسلامي آن منحرف سازند». در همان شماره( اول بهمن) كيهان نامه سرگشاده سازمان چريكهاي فدايي خلق به خميني نيز درج شده بود. سازمان چريكهاي فدايي خلق در نامه خود به «آيت الله العظمي خميني رهبر بزرگ شيعيان» به او ياد آور شده بود كه« به خاطر نقش حساسي كه دراين دوره از مبارزات خلق» برعهده گرفته و هريك از فتواها و تصميمات او مي تواند «در تخفيف يا تشديد تضادهاي درون جبهه خلق تاثير گذار باشد» او را در برابر مسئوليتي كه در مورد رفتار گروههايي كه به اسم اسلام، به هرآنچه غير اسلامي تشخيص مي دادند، يوروش مي بردند، داشت، قرارداده بود. در اين نامه از جمله به خميني ياد آوردي شده بود كه :« مردم ما در ماههاي اخير شاه اوج گيري درگبري با عناصري بوده اند كه مي كوشيدند با تمسك به غير اسلامي بودن، بساط كتابفروشيهاي كنار خيابان را در هم بريرند، به اجتماع معلمان و دانش آموزان و كارگران در تبريز و بهشت زهرا و ديگر جاها با چوب دست و چاقو حمله كنند و اعلاميه و نشريات مبارزترين و رزمنده ترين نبروهاي مخالف امپرياليسم و ديكتاتوري را پاره كنند و شهدايي را كه در سالهاي سياه ديكتاتوري و اختناق زير شلاق دژخميان در شكنجه گاههاي ساواك لحظه شهادت را درود گفتند خائن به خلق به نامند». البته خميني فتوا يا حكمي مبني بر ممنوعيت اين رفتارها صادر نكرد.

ايجاد اختناق از گام اول

بعد از تكيه زدن خميني بر قدرت، از سوي متوليان قدرت تازه مستقر شده زير چتر رهبري امام خميني، هيچ اخطار جدي به اين گروهاي فشار داده نشد (كه بي ترديد از مركزي هدايت مي شدند، مركزي با تشكيل حزب جمهوري اسلامي، تابلو آن هم مشخص شد)، بلكه برعكس با بيان اين كه آن اقدامات نشانه نارضايي مردم از عملكرد مطبوعات است، دست آنان را براي اين مزاحمتها باز گذاشتند. از جمله وقتي در 2 ارديبهشت 58- يعني كمتر از سه ماه بعد از سرنگوني رژيم شاه - از دكتر ابراهيم يزدي معاون نخست وزير در مصاحبه با كيهان نظرش در مورد حمله به دفاتر مطبوعات و يا به روزنامه فروشيها سوال شد، او ضمن اين كه مدعي شد روزنامه ها هرچه دلشان مي خواهد مي نويسند و دولت هم دخالتي دركارشان نمي كند و بازگشت استبداد كه روزنامه ها از آن اظهار نگراني مي كنند، حرف بي ربطي است گفت:« يك وقت افكار عمومي از شما چيزي مي خواهد و به شما تحميل مي كند، اين ربطي به دولت ندارد... انقلابي در اين مملكت شده كه همهَ گروهها منجمله گروههاي غير مسلمان در آن شركت داشتند، ولي انقلاب، انقلاب اسلامي است. بنابر اين يك روزنامه كه در اين شرايط منتشر مي شود، بايد سخنگوي انقلاب اسلامي ايران باشد. برخي از ما روشنفكران، مي خواهيم افكار روشنفكرانه خودمان را منعكس كنيم و و قتي هم مي بينيم مردم نمي خواهند، زير بار نمي رويم . مردم انقلاب كرده اند و مي خواهند روزنامه در خدمت اين انقلاب باشند و من مي بينم متأسفانه اين طور نيست [...]».
در 20 ارديبهشت 58 روزنامه آيندگان(روزنامه صبح) ترجمهَ مصاحبه خميني با لوموند را كه از خبرگزاري رسمي كشور كه هنوز نام خبرگزاري پارس را داشت دريافت كرده بود، درج كرد . دفتر خميني يا انتشار اطلاعيه يي منكر مصاحبه و اظهاراتي كه به وي نسبت داده شده بود شد و با شيادي براي اين كه وانمود كند كه خواهان ايجاد محدوديت و مشكل براي آن روزنامه نيست، اعلام كرد:« امام اين روزنامه را از اين پس هرگز نمي خواند». طبيعي بود كه پي آمد اين موضعگيري از سوي خميني، نمي توانست چيزي جز فشار عليه رونامه آيندگان باشد. دست اندركاران روزنامه آيندگان براي روشن كردن افكار عمومي در برابر اين حقه بازي خميني، روز 22 ارديبهشت، روزنامه را تنها با يك مقاله – كه در آن توضيح داده شده بود كه ترجمه مصاحبه، بي كم وكاست همان بوده كه از خبرگزاري پارس دريافت كرده اند و سه صفحه سفيد منتشر كردند. كيهان در عصر همان روز خبر انتشار آيندگان با سه صفحه سفيد را داد و عين مقاله آيندگان را در در كنار آن منتشر كرد. گروهي از كاركنان «مسلمان» كيهان اين اقدام هيات تحريريه را بهانه قرار داده و روز بعد، مانع ورود 20 تن از نويسنگان و روزنامه نگاران كيهان به دفتر اين روزنامه شدند. روز 25 ارديبهشت روزنامه كيهان از «پاكسازي» تحريريه اين روزنامه توسط خود كاركنان كيهان خبر داد. در اطلاعيه پاكسازي كننده ها كه در صفحه اول اين روزنامه چاپ شد، از اين اقدام به عنوان مرحله اول پاكسازي ياد شده بود. از جمله گناهاني كه براي پاكسازي شدگان ذكر شده بود، اين بود كه « در چند واقعه حساس و دردناك برخي از خبرنگاران و نويسندگان و دست اندركاران هيأت تحريريه با درج مطالب خلاف واقع و انقلاب شكن نظير جريانات سنندج و گنيد، برخلاف روح و محتواي انقلاب اقدام و عمل نموده و به طور مؤثر و عملي صفي از افراد منافق و ضد انقلاب و آريامهري را در مقابل ملت قرار داده اند». بعد از اين اقدام«انقلابي» كاركنان مسلمان روزنامه كيهان، تبريكات و تأييد ها بود كه از سوي گروهها و انجمنها و دسته هايي اسلامي كه مثل قارچ ناگهان سبز مي شدند ، در اين روزنامه به چاپ رسيد. از جمله تبريك «سازمان چريكهاي اتحاد مثلث(اسلام، قرآن، ناس)» كه در صفحه دوم كيهان 26 ارديبهشت به چاپ رسيد. اين تاييدات فقط به امت حزب الله ايراني محدود نشد، «مهندس سيف الله» نماينده حزب اسلامي افغانستان هم كه گويا در تجمعي براي حمايت از فلسطين شرگت داشت، با شيندن«پيام روزنامه كيهان همراه با برادران و خواهران فلسطيني و افغاني و ايراني با دسته گلي از ميخك » به طرف روزنامه كيهان راه افتاد و در مقابل روزنامه كيهان در حمايت از اقدام كاركنان كيهان سخنراني كرد. سپس قطعنامه اين گروه خوانده شد كه در آن از «جهاد اكبر و عمل انقلابي كارگران و كاركنان مبارز كيهان به منظور تصفيه انقلاب از عتاصر وابسته به شرق و غرب و قلمهاي خود فروخته آريامهري» پشتيباني شده بود(كيهان 26 ارديبهشت صفحه2). امت امام در روزنامه كيهان بعد از اين اقدام« انقلابي»، به حضور خميني رسيدند و خميني در سخناني گفت:« در مملكتي كه آن همه خونريزي شده، آن همه ملت ما خون دادند تا آن كه يك جمهوري اسلامي موافق آراي اكثريت قريب به اتفاق محقق شد... و دست خائنين چپاولگر قطع شد، اگر مطبوعات بخواهند باز به پشتيباني از جنايتكاران و خيانتكاران چيز بنويسند، اين مطبوعات ما نيست، اين خيانت است... مع الوصف در بعضي از مطبوعات چيزهايي كه برخلاف مسير ملت است و بر خلاف آمال جامعه مي باشد، منعكس مي شود و ما تاكنون با مسامحه رفتار كرديم و من اميدوارم مطبوعات را خود صاحبان مطبوعات اصلاح كنند كه [ شما] با اراده صميمانه و با عزم مصمم، جلو اشخاصي را كه برخلاف مسير ملت مي خواهند بروند گرفتيد...،( كيهان 26 اريبهشت 58) و به اين ترتيب امام خميني رضايت خاطر خود را از آن چه در كيهان رخ داده بود نشان داد و حمايت خود را از چنين اقدامي در جاهاي ديگر نشان داد.

زخم خميني از اهل قلم، برنامه مبارزه با آنان

يك هفته بعد، خميني در ديدار با «فرهنگيان اهواز»، در سخناني كه آن تاكيد بسيار كرد كه مردم براي اسلام خون داده اند و جوانهايشان را داده اند و براي اين نبوده است كه كشورشان مثل سوييس بشود و با نشان دادن خشم خود از محبوبيت دكتر مصدق در نزد مردم و تجليلي كه از او در مراسمي كه به مناسبت صدمين سالگرد زاد روز او، كه دوسه رور پيش از اين ديدار برگزار شده بود، به عمل آمد، برعليه روشنفكران ترقيخواه و مردم دوست كشور اعلان جنگ كرد و به طور آشكار نشان داد كه بيش تر از شاه از آنان متنفّر و نسبت به آنان كينه توز است. اين آخوند مرتجع خونريز از جمله گفت:« من حجتي كه خدا برايم دارد ادا كردم اين برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اينها مبارزه يي بكنيد بدتر از آن مبارزه اي كه با شاه كرديد او در عين قدرتش هم، باز اسم خدا را مي آورد ، باز به زيارت مي رفت ولو به طور ريا بود. اما اينها به طور ريايي هم حاضر نيستند. بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم كه با محمدرضا كرديم براي اين كه توطئه در كار است نه قضيه آزادي»(كيهان 5 خرداد 58). يكروز بعد از درج اين سخنراني خميني در كيهان فخرالدين حجازي معركه گير ارتجاع و ستايشگر خميني در مقاله يي با عنوان پرولتاريا در كيهان به مهمل گويي عليه روشنفكران و گروههاي چپ پرداخت و مدعي شد در آلباني هم كه دولت به مردم دستور داده اسم بچه هاشان را كمباين و ترا كتور و داس و چكش بگذارند، مردم مسلمانان آلباني اسم بچه هاشان را فاطمه و محمد مي گذارند. خميني در چند سخنراني بعدي خود، تا 26 مرداد كه حكم تعطيلي رونامه ها و سركوبي درگر انديشان را صادر كرد، هم نارضايي خود را از اهل قلم و دگر انديشان نشان داد هم آنان را تهديد كرد.او در ديدار با علماي سبزوار و بانوان خيابان چهارمردان قم كه خبر آن در كيهان 10 خرداد 58 درج شد در سخناني براي امت مسلمان وظيفه تعين كرد كه بايد: «اشخاصي را كه بر ضد اسلام، بر ضد روحانيت و برضد مسير ما قلم فرسايي مي كنند بشناسند و سوابق آنان را بدست بياورند و در احوال و سوابق آنها مطالعه بكنند»، معني اين كار در عمل چيزي جز پرونده سازي براي دگر انديشان نبود. كاري كه انجمنهاي اسلامي در سازمانها و موسسات دولتي و غير دولتي به طور پيگير به آن مشغول بودند. در همان شماره 10 خرداد كيهان، گزارشي از ديدار و سخنراني ديگري از خميني درج شد كه اينبار خميني با آه و درد از دست اهل قلم ناليده بود. او در ديدار بااعضاي كميته هاي قزوين گفت: « من از شما تشكر مي كنم كه آمديد از نزديك با هم ملاقات كنيم و درد دلمان را بگوييم. درد زياد است. ما از سرنيزه ها و مسلسها فارغ شديم و اكنون سر قلمها بر ضد ماست. قلمها جاي سرنيزه آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل به روي اسلام بسته شده[...]ما گرفتار به اصطلاح روشنفكرها هستيم. ما گرفتار آزاديخواهان هستيم [...] آنها آزادي را نمي دانند چيست و من اميدوارم يك وقت ملت ما و آزاديخواهان ما بيدار شوند و از اين غربي بودن بيرون بيايند».

تعطيل و مصادره آيندگان، تظاهرات مردم

روز 17 مرداد 58 دادستاني انقلاب حكم توقيف آيندگان را با اتهام «توطئه عليه انقلاب ايران» صادر كرد و آنچه را هم كه «اسنادي» مربوط به رابطه آيندگان با اسرائيل و با سيا ناميده بود، منتشر كرد كه در كيهان درج شد. خير توقيف آيندگان با تيتر درشت در صفحه اول در روزنامه كيهان درج شده بود. اين خبر در آن روزها كه هنوز چند ماهي بيش نبود كه رژيم سركوب و سانسور شاه سرنگون شده بود رويدادي خشم برانگيز براي بخش عظيمي از ايرانياني بود كه يكي از مهمترين خواستهايشان در تلاش براي سرنگوني رژيم شاه، برچيده شدن سانسور و اختناق بود.
كيهان تحت اختيار «اسلامي» ها در يادداشت روز 17 مرداد با عنوان در كيهان چه گذشت، پاسخي به روزنامه يي داشت كه به اسم «آزاد» روز قبل منتشر شده بود و پيدا بود كه اعضاي اخراجي كيهان آن را منتشر كرده اند. به نوشته كيهان روزنامه مذكور نوشته بود كه بازاريها در كيهان كودتا كردند وآن را «به شكل متاعي در حجره يي» در آوردند.
كيهان بعد از «پاكسازي» به يك ميلونر بازاري به اسم مهديان واگذار شده بود.(اين تاجر و فرد ديگري از مريدان خميني به اسم حاج مهدي عراقي كه مسئوليت امور مالي كيهان را عهده دار شده بود، بعدا در دو رويداد جداگانه توسط گروه فرقان ترور شدند).
فرداي آن روز (18 مرداد)، سخگوي دولت خبر مصادره آيندگان را «به نفع بيت المال اعلام كرد». كيهان خبر داد كه اعضاي توقيف شده آيندگان در «دادگاه انقلابي» محاكمه مي شوند. اين فشار عليه مطبوعات در زماني صورت مي گرفت كه انتقادها و اعتراضات از سوي گروههاي سياسي در مورد چگونگي برگزاري انتخابات مجلس خبرگان به جاي مجلس مؤسساني كه خميني قولش را داده بود در مطبوعات مطرح مي شد اما مهمتر از اين اخبار مربوط به عملكرد و اقدامات جنايتكارانه پاسداران خميني به ويژه در كردستان و گنبد بود كه خارج از كنترل رژيم در مطبوعات منتشر مي شد، و اين سبب نگراني و خشم رژيم بود. در صفحه اول همان شماره 18 مرداد، كيهان خبر پايان شمارش آرا تهران و روشن شدن تركيب مجلس خبرگان را داد.
جبهه دموكراتيك ملي فراخواني در اعتراض با اختناق و سانسور و پاسداري از آزادي در روز 21 مرداد داد. كيهان خبر اين فراخوان را اين گونه درج كرد:« درپي اعلام جبهه دموكراتيك ملي براي راهپيمايي عصر امروز، حزب توحيدي به برگزار كنندگان اين راهپيمايي هشدار داد و گفت كه به اعضاي خود دستور داده است كه جلو هر گونه توطئه را بگيرند». اين حزب هم از مثل سازمان چريكهاي اتحاد مثلت، كه نه سابقه يي نه مسئول و سخنگويي از آنان مردم مي شتاخت، يكباره در اين ماجرا پيدا شد و اطلاعيه صادر كرد. بسته به مورد و اهميت مساله اين اطلاعيه ها در روزنامه هاي تحت كنترل يا وابسته به رژيم يا از طريق راديو و تلويزيون كه مديران آن گماشتگان خميني بودند، منعكس مي شد(*). به رغم اين تهديدات فراخوان جبهه دموكراتيك با حمايت گسترده مردم روبه رو شد و با تجمع آنان در زمين چمن دانشگاه تهران شروع شد. يورش سازمان يافته اراذل و اوباش مريد امام خميني به اين تظاهرات شديد بود. شاهدان ديده بودند كه با وانت براي آنها قلوه سنگ و پاره آجر و چماق در خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران تخليه شده بود. رقم مجروحان حادثه 270 نفر ذكر شد. جبهه دموكراتيك ملي در اطلاعيه يي كه بعدا در مورد اين رويداد صادر كرد تعداد شركت كنندگان را دهها هزار نفر ذكر كرده بود. فرداي آن روز كيهان و اطلاعات با تيتر درشت، از راهپيمايي يك ميليون نفري «در حمايت از اقدام دادستاني در تعطيل روزنامه آيندگان» خبر دادند. هر دو روزنامه در متن خبر كمي فتيله رقم را پايين كشيدند و نوشتند كه صدها هزار نفر در اين تظاهرات شركت كردند. اين تظاهرات به فراخوان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي برگزار شد. تشكلي كه حالا در جمع جناح توسري خورده و «اصلاح طلب» شده قرار دارد، بدون اين كمترين نشانه يي از ندامت، از گذشته ننگين و سركوبگرانه مسئولانشان، از آنها ديده شود. عناصر مرتجعي كه هنوز هم از خميني با آن همه جناياتي كه مرتكب شد، ستايش و تجليل مي كنند و او را طرفدار دموكراسي و آزادي بيان معرفي مي كنند.
چند تن از اعضاي تحريريه آيندگان كه باز داشت شده بودند، بعد از چند ماه ، بدون محاكمه آزاد شدند و اين در حالي بود كه بعد از ماجراي اشغال سفارت آمريكا، يكبار احمد خميني هم مدعي شد مداركي در «لانه جاسويسي» مورد رابطه آيندگان با آمريكا بدست آمده است.

حكم اسلامي سركوبي دگرانديشان

خميني چند ر وز بعد در 26 مرداد 58 كه مصادف با جمعه 23 رمضان بود كه آن را روز قدس اعلام كرده بود، درنطق شديد الحني در قم(در آن زمان در قم اقامت داشت)، دستور سركوبي دگرانديشان را صادر كرد و در همين سخنراني بود كه اظهار پشيماني كرد كه چرا از اول «انقلابي» رفتار نكرده و تمام حزب ها و جبهه ها را ممنوع اعلام نكرده و فقط يك حزب، «حزب الله، حزب مستضعفين» را تشكيل نداده است. البته اين را خميني براي اولين بار به طور علني بر زبان مي راند، ولي حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله، از همين نگرش و استراتژي بيرون آمده بود. او تاسف خورد كه چرا از اول چوبه هاي دار در ميدان هاي بزرگ بر پا نكرده و رهبران احزاب و مسئولان نشريات را كه همه شان را فاسد اعلام كرد، درو نكرده است و مثل رفتار امير المومنين «مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا» كه شمشير كشيد و «در يك روز 700 نفر از يهود بني قريظه را از دم شمشير گذراند»، با اين «عناصر فاسد» كه « شايد از نسل آنها باشند» عمل نكرده است. خميني تاكيد كرد كه «اين توطئه گرها در كردستان و غير آن در صف كفار هستند بايد با آنها بشدت رفتار كرد»(كيهان 27 مرداد 58). او در همين سخنراني به دادستان انقلاب دستور داد كه تمام مجلاتي را كه « ضد مسيرملت است و توطئه گر است» توقيف كند و نويسندگان آنهار را به دادگاه بخواند و محاكمه كند و هم چنين «كساني را كه توطئه مي كنند و اسم حزب روي خودشان مي گذارند»روساي آنها را به دادگاه و به محاكمه بكشد. معني توطئه هم در واقعيت امر چيزي جز نپذيرفتن نقش مقلد و مريدي امام خميني نبود. كيهان همين روز خبر داد كه خميني به عنوان فرمانده كل قوا دستور حركت ارتش با توپ و تانك به پاوه را داده است كه دكتر چمران معاون نخست وزير براي هدايت عمليات پاسداران در آنجا به سر مي برد و گويا در محاصره كردهاي مسلح قرار داشت. در پاوه جنگ بين پاسداران و كردهاي خود مختاري طلب در جريان بود و كيهان تحت اختيار مسلمين خبر از «سربريده شدن پاسداران محروح در بيمارستان» توسط كردها را مي داد. فرداي آن روز در 28 مرداد 58 خميني دستور حمله نيروهاي سه گانه ارتش به سنندج را داد. در پي دستور خميني براي تعطيلي مطبوعات، ابتدا روزنامه پيغام امروز در روز 28 مرداد توقيف شد كه اتهام دست اندركاران آن علاوه بر «وابسته و مديحه سراي شاه سابق» بودن مؤسس و سر دبير آن، «تحريف حقايق در جريان تظاهرات به حمايت روزنامه آيندگان و همچنين تحريف شورش ضد انقلابيون پاوه» هم ذكر شده بود، روشن است كه چرا خميني آن همه از مطبوعات خشمگين بود، آنها «اسرار هويدا» مي كردند. روز 29 مرداد آذري قمي «دادستان دادگاه انقلاب اسلامي مركز»، دستور توقيف 22 مجله و روزنامه را داد. اين دستور شامل توقيف نشريات چند گروه و سازمان سياسي هم مي شد و اين امر چاپ و نشر و توزيع و فروش آن را براي اين سازمانهاي سياسي دشوار مي كرد.

دو تاكتيك تا آغاز كشتار

اما خميني با اين شدت عمل موفق به كنترل اوضاع و از ميدان بدر كردن دگر انديشان نشد. او براي تحت الشعاع قرار دادن اعتراضات نيروهاي ترقيخواه به روشهاي ارتجاعي و انحصار طلبانه و سركوبگرانه يي كه پيش گرفته بود و تحت الشعاع قراردن مطالبات مردم و حضور نيروها چپ كه مدافع واقعي منافع طبقات محروم و زحمتكش بودند، بحران گروگانگيري سفارت آمريكا را- البته بدون ترديد با راهنمايي و خط دادن از طرف بعضي پيروانش مثل دكتر بهشتي، موسوي خوئينها و بهزاد نبوي كه شناختشان از فضاي سياسي جامعه ايران خيلي بيشتر از او بود-، راه انداخت تا در پي امواج التهاب پيروزي كاذب بر آمريكا كه به تودها القاء مي كرد، قانون اساسي ولايت فقيه را بتواند به نحو مطلوب از رفراندم بگذراند( اين قانون در 12آذز ماه همانسال به رفراندم گذاشته شد) و بعد هم با اصلي قرار دادن مساله «جنگ با شيطان بزرگ آمريكا» و صدور اين رهنمود و فرمان كه «هرچه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد» هر خواست ديگري را فرعي و حتي انحراف از مبارزه اصلي بنامد. اما اين نبز موجي بود كه نمي توانست همه تضاد هايي را كه نيروهاي ترقيخواه جامعه ايران بعد از سرنگوني شاه با خميني داشت، در خود فروببرد و اين نيروها را از صحنه خارج كند. دانشگاهها و نسل جوان پرشور و ترقيخواه حاضر در آن، سانسور و اختناق را فاقد كار آيي مي كرد. از اين رو اين در اين مورد هم با همفكري و همراهي دوستان كلاهي خود، «انقلاب فرهنگي» راه انداخت و دانشگاهها را تعطيل كرد تا به تصفيه و پاكسازي كامل دانشگاهها بپردازد و بتواند هم اختناق را بيشتر و گردش اخبار رويدادهاي اعتراضي و به ويژه اخبار مربوط به كردستان را بيش از بيش محدود كند و هم «وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامي كردن دانشگاهها» را عملي كند، كه البته در دومي شكست خورد. چند ماه بعد از تعطيلي دانشگاهها كه اقدامي انزجار برانگيز و بشدت ارتجاعي بود و ادامه آن كساني از كارگزاران رژيم را هم نگران كرده بود، خميني در آذر ماه 1359 در واكنش به انتقادات در مورد تعطيلي دانشگاه از سوي اين قبيل معترضان، آنها را مورد حمله قرار داد كه نمي فهمند چه مي گويند او تاكيد كرد كه «به حسب آن چه كه به من مطلعي گفت همين چند روز پيش، دانشگاه اطاق جنگ بود براي كردستان. يعني دانشگاه اطاقي بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و ساير اشرار را اينها اداره مي كردند[...]اين دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نيست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود براي كمونيستها و شما تاسف مي خوريد كه اين دانشگاه نيست. مي فهميد چه مي گوييد؟ از روي فهم اگر مي گوييد بايد تكليفتان روشن شود».(كيهان 29 آذر 1359).

جنگ پوشش سركوب و دو رويداد سكوي پرتاپ آن

اما جنگ با عراق كه در پايان شهريور 1359 شروع شد و خميني همراه با سوء استفاده از احساسات ميهن پرستانه مردم در آغاز جنگ به آن جنبه جنگ مقدس عقيدتي داد، در بستن فضا به خميني خيلي كمك رساند و حدود يك سال بعد، انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي و بعد نخست وزيري در تابستان سال 60 بيشترين، امكان براي ايجاد رعب و تشديد سركوبي مردم و كشتار وحشيانه دگرانديشان را براي خميني فراهم كرد. در طول جنگ بود كه خواستهاي مردم به كلي تحت شعاع جنگ قرار گرفت. پافشاري بر اين خواستها، با توسل كارگزاران رژيم به اين امر كه جوانها در جبهه در حال ايثار گري و شهادت هستند، اخلال در راه پيش برد «جنگ حق عليه باطل» و بي اعتنايي به «ايثار گريهاي رزمندگان اسلام و خون شهيدان» و كمك به دشمن متجاوز به «ميهن اسلامي» قلمداد مي شد. دست اندركاران رژيم تلاش داشتند خشم مردم آسيب ديده از جنگ و ازنارسايي هاي ناشي از آن را متوجه كارمندان بكنند و فضاي اختناق را در موسسات دولتي بالا ببرند. كارمنداني كه با همه پاكسازيها در ادارات، بخش عظيمي از آنان باز هم همان «كرواتيهاي و بي حجابها»ي سابق و حاميان گروههاي سياسي اپوزيسيون در بين آنان بسيار و براي آخوندها «غير خودي» بودند. حتي بين افراد مذهبي اداراه ها هم خيليها از آخوندها خوششان نمي آمد و مريد و مقلد خميني هم نبودند. تعطيل كردن كار در اداره ها موقع نماز ظهر و تلاش براي نماز خوان كردن اجباري كارمندان كه رجايي مرتجع مقلد امام در زمان نخست وزيري و رياست جمهوريش، دستور آن را داده بود، براي ايجاد ارعاب و اختتاق كافي نبود. دست اندركاران رژيم دنبال سياستهايي بودند تا «نسيم جبهه ها به اداره ها بوزد»، يعني رفتار آنان تحت كنترل بيشتر حزب اللهيا قرار بگيرد. در تداوم جنگ خميني توانست بازوي اصلي سركوب يعني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را تا حد يك ارتش ارتقاء دهد و اكنون اين نيروي سركوبگر از دست باز در همه زمينه ها برخوردار است، هم در زمنيه نظامي هم در زمينه امنيتي هم در زمينه اشغال پستهاي سياسي و اجرايي و هم به شكل دولتي در دولت در زمينه اقتصادي با اجراي بعضي طرحها و با داشتن اسكله و بار انداز و واردات و تجارتي كه حسابش را به هيچ مرجعي پس نمي دهد.

عقده كهنه حوزه از روشنفكران، و آينده گريز ناپذير آن

اما كينه روحانيت و انزجار اسلامگرايان از روشنفكران، از عقده كهنه ديگر اينان نسبت به روشنفكران هم ناشي مي شد كه مرتضي نبوي به عنوان سردبير رسالت در دومين سالگرد تاسيس اين روزنامه به روشني بيان كرد. اينان در زمان شاه در افكار عمومي جز برگزار كنندگان مراسم سوگواريهاي مذهبي و نوحه و روضه خواني، عناصر به لحاظ فرهنگي و سياسي قابل اعتنايي نبودند. در كارنامه خميني از بعد از كودتاي 28 مرداد1332 كه در زمان وقوع آن بالاي 50 سال سن داشت تا خرداد 1342 افدام و حضوري ديده نمي شود. هم چنان كه از خرداد 1342 تا زمان درج مقاله يي در اطلاعات 19 ديماه 1356كه در آن به خميني توهين شده بود،اسمي از خميني در ميان نبود. آخوندها و مريدان خميني در حاشيه بودند و به خاطر همين وقتي دستشان به قدرت رسيد راه انحصار طلبي و ارضاي عقده هاي حقارت خويش را، با سركوبي و حذف روشنفكران پيش گرفتند، چرا كه بعد از انقلاب، باز هم اين روشنفكران بودند كه در افكار عمومي تاثير گذار بودند و اين تاثير به زيان ارتجاع و آخونديسم بود. آن جملات مرتضي نبوي اين است«حوزه كه ساليان سال مهجور و منزوي مانده و سيلي خور حوادث و داغ قلم روشنفكرها، خون در جگرش كرده بود[...] سرانجام در سايه ي لطف امام. زباني يافت و ناز نخوت روشنفكران خزان زده را درهم شكست». و اكنون اين حوزه است كه در اوج گيري اعتراضات كارگران و دانشجويان و معلمان و انزجار گسترده از آخوند و آخونديسم و جنايات آيت اللهها، كه از سوي نسل جوان نشان داده مي شود، خزان نخوت و پايان تنعم و رسيدن طوفان درهم كوبنده خشم ستمديدگان را، پيش رو مي بيند.
------------------

*در اطلاعيه اعلام موجوديت سازمان فاشيستي مجاهدين انقلاب اسلامي كه در كيهان 15 فروردين 58 درج شد، گروه توحيدي صف و توحيدي بدر جزء هفت گروهي بودند كه به بهم پيوستند و اين سازمان را به وجود آوردند ولي حزب توحيدي در بين آنان نبود. اما خط و نشان كشيدن حزب توحيدي مجهول منطبق با مواضع اعلام شده اين سازمان فاشيستي- اسلامي در اطلاعيه شماره يك اعلام موجوديت آن بود كه اعلام كرده بود:«اين سازمان متعهد است باعناصر، سازمانها،حكومتها، ابرقدرتها و هر جرياني كه عليه گسترش و تحقق انقلاب اسلامي عمل كند، از امپرياليستهاي جهانخوار راست و چپ و يا متجاوزان صهيونيست، گرفته تا عناصر منافق، منحرف و فرصت طلب داخلي ، مبارزه ايدئولوژيك- سياسي نموده و در صورت لزوم قاطعانه و با يقين به ياري خدا با تمامي قدرت نظامي دست به حملات نظامي بزند». اولين اقدام نظامي اين سازمان بعد از تشكيلش تلاش براي دستگيري يك مهندس هوادار سازمان چريكهاي فدايي خلق شاغل در ذوب آهن اصفهان بود، كه البته در آن اقدام موفق نشدند و يك زن همراه خودشان را كه احتمالا براي پوشش و عاديسازي همراه برده بودند در اثر شليك خودشان كشتند. و بعدا در پوستري كه چاپ كرده بودند از او به عنوان اولين شهيد سازمان ياد كردند (اگردرست يادم مانده باشد اسمش فاطمه بينائيان بود)
در ماجراي گنيد، در فروردين 58 يك گروه موهم نهضت اسلامي جوانان تركمن راه انداختند و در در اسفند 58 كه جنايات رژيم قتل وحشيانه سران خلق تركمن را همراه داشت يك گروه موهوم به اسم فدائيان خلق تركمن پيرو مشي مسلحانه ساختند تا جنايت بزرگ قتل سران تركمن را ناشي از اختلافات درون گروهي جلوه بدهند كه البته دستشان از اول براي همه رو بود و و اين حيله مسخره تر از آن بود كه كسي باور كند. يكبار در اوج درگيريهاي گنبد قطب زاده كه از سوي خميني به سرپرستي تلويزيون گماشته شده بود، ، از قول يكي از همين گروههاي حباب گونه در تلويزيون گفت كه طرفداران فدائيان به حمام زنانه حمله كرده و شكم زن حامله يي را دريده و جنين آن را بيرون كشيده اند.
پ-7 شهريور1386 –29 اوت2007

lundi, août 20, 2007

ايرج شكري


نكاتي در مورد يك برنامه تلويزيوني

برنامه ميزگردي با شما در صداي آمريكا كه روي سايت عصر نو قرار گرفت و به گفتگوي گرداننده برنامه با دكتر ماشاالله آجودني در مورد نقش روشنفكران در دو انقلاب مشروطه و بهمن سال 1357 اختصاص داشت (و در آن از رژيم پهلوي هم ستايش شد)، در واقع ميزگرد نبود، چون هم شركت كننده و هم مجري برنامه هر دو همسو باهم وبراي ثابت كردن درستي حكمي كه خودشان در مورد امت سازي از ملت، توسط روشنفكران، در انقلاب سال 57 صادر كرده بودند اظهار نظر كردند بدون اين كه از جامعه روشنفكري مورد اتهام قرار گرفته كسي در برنامه شركت كرده باشد. يكي دو تلفن از سوي شنوندگان برنامه هم كه نظراتي منفي در مورد عملكرد رژيم شاه داشتند، نمي توانست جاي خالي يك نماينده از جامعه روشنفكري سال 57 در آن برنامه را پر كند. مجري برنامه احمد رضا بهارلو خود از شاه دوستان است كه موقع گفتگو با رضا پهلوي در يكي از همين برنامه ها او را «شاهزاده عزيز» خطاب مي كرد. در برنامه گفتگو با آقاي آجوداني وقتي خانم شنونده يي در تماس تلفني در انتقاد از عملكرد محمد رضا شاه به كودتاي 28 مرداد و اقدامات بعدي شاه در تيرباران افسران توده يي و گلسرخي اشاره كرد بهارلو ضمن قطع حرف او، مطرح كردن اعدام گلسرخي را به عنوان يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد، خنده دار يافت و گفته حالا همه چيز را به كودتاي 28 مراد ربط مي دهند. آن چه باعث شد من اين يادداشت را بنويسيم، مطالب تحريف شده يي بود كه از سوي كسي ارائه شد كه در زمينه فرهنگ و تاريخ ايران كار تحقيقي مي كند. تاخير در نوشتن اين يادداشت هم براي اين بود كه فكر مي كردم واكنشي ار سوي افرادي كه صلاحيت بيشتري براي اين كار دارند، صورت خواهد گرفت. در چند روز گذشته پيوسته مطالب عصر نو را نگاه كرده ام اما مطلبي كه نقد آن برنامه باشد نديدم. در مورد ارزيابي ارائه شد از نقش جامعه روشنفكري در انقلاب سال1357 در برنامه مذكور ، طبعا نمي شود انتظار داشت كه در شرايط كنوني ايران از سوي روشنفكران داخل كشور پاسخي داده شود. اين را از كانون نويسندگان در تبعيد مي شود انتظار داشت، يا كساني كه در زمان رژيم شاه به عنوان اهل قلم و منتقد رژيم شناخته مي شدند و اكنون در خارج بسر مي برند. آن چه مربوط به «چپ» مي شود كه در آن برنامه به نحو آشكاري هم مورد تحقير قرار گرفت هم با تحريفي آشكار در حزب توده خلاصه شد، به عهده گروههاي سياسي چپ است متاسفانه واكنشي از آنان نيز ديده نشد و خوب بود كه واكنشي به آن برنامه نشان مي داند. روش كار محقق با كار كسي كه با تعلق حزبي و گروهي وارد بحث و جدل در مساله يي مي شود بايد فرق داشته باشد. در جدل حزبي و سياسي طبيعي است و دور از انتظار نيست كه هر كس از نقطه نظر و خط خود دفاع كند و در رد نظر طرف مقابل و بزرگ كردن نقاط ضعف طرف مقابل، به مساله بپردازد(*). اما محقق بايد بدون تحريف حقايق و تا حد امكان همه جانبه نگر مسائل را مورد بررسي قرار دهد تا زواياي مختلف موضوع ، مورد توجه قرار بگيرد و از يكجانبه نگري بپرهيزد تا بتواند خدمتي به ارتقاء آگاهي و دانش مردم در موضوع مورد تحقيق بكند . در برنامه ياد شده جامعه روشنفكري ايران در انقلاب سال 57 در موضعي مثل موضع حزب توده قرار داده شد و شگفت تر آن كه آقاي آجوداني موضع خميني در مورد مستكبرين و مستضعفين را با مساله طبقه كارگر و امپرياليسم كه از سوي حزب توده گروههاي چپ بكار گرفته مي شد، تقريبا يكي دانست. واقعا جاي شگفتي ندارد؟ خميني كه مي گفت الاغ هم همه چيزش اقتصاد است و مردم براي نان ارزان جوانهايشان را نداده اند، بلكه براي اسلام بوده، اصلا مي فهميد امپرياليسم يعني چه؟
نكاتي ديگري را هم در مورد آن گفتگو درخورد ياد آوري مي دانم و به عنوان شاهدي از رويدادهاي انقلاب سال 57، توجه محقق محترم را به اين نكته جلب كنم كه اظهارات ايشان را منطبق با واقعيت آن زمان نيافتم. يكي اين كه در بخشي از سخنانشان ايشان ضمن تاييد بر وجود سانسور و ممنوعيت انتشار كتابهاي متعلق به گرايش چپ در ايران، گفتند كه بعد از انقلاب خودشان شاهد بوده اند كه اين كتابها كه در پياده رو جلوي دانشگاه فروخته مي شد و اصلا جوانان به آنان نگاه هم نمي كردند. كتابهاي چپي كه البته انتشارشان از كمي قبل از سقوط شاه شروع شد و به عنوان كتابهاي «جلد سفيد» معروف شد، گفته مي شد كه در مدت ششماه حدود 14 ميليون نسخه از آنها به فروش رفته است. بعد از انقلاب هم نه تنها بين دانشجويان كه اكثرشان هوادار اين يا آن گروه سياسي بودند و در آن ميان گروههاي چپ در مجموع بيشترين هوادار در بين جوانان را داشت كه مشتاق خواندن و دانستن آن متون ممنوعه بودند كه به سياست مربوط مي شد، بلكه بين دانش آموزان سالهاي آخر دبيرستان و بين كارگران هم خواننده داشت. براي اين مساله من هيچ مدرك و سند نمي توانم ارائه كنم امامي توانم به مساله انقلاب فرهنگي خميني در ارديبهشت 1359 كه هدفش پاكسازي دانشگاهها از هوادران گروههاي چپ و دگرانديش بود استناد كنم. بعد هم، هم چنان كه همه مي دانند دانشگاهها تعطيل شد تا هم از استادان و هم از دانشجويان دگر انديش پاكسازي شوند و هم كتابخانه هاي دانشگاهها از كتابهاي ضاله كه البته منحصر به كتابهاي چپي نبود. با اين حال هزاران جوان جذب نيروهاي چپ شده بودند و در شرايطي كه دائما مورد يورش حزب اللهيها قرار مي گرفتند، به فروش نشريه در خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران و يكي دو نقطه ديگر ادامه مي دادند. خانم تهمينه ميلاني در صحنه هايي از فيلم «نيمه پنهان» تا حدودي شرايط آنزمان را باز آفريني كرده است. تلاش براي توزيع نشريات بعد از 30 خرداد 60 هم توسط گروهاي چپ، براي شكستن فضاي رعب و سكوتي كه رژيم در صدد برقراري آن بود چند ماهي ادامه يافت كه جوانان بسياري با خطر پذيري در اين اقدام شركت داشتند و بسياري از آنان كه دختران جوان نيز در بين آنان كم نبودند دستگير و توسط رژيم شكنجه و اعدام شدند. در ضمن توجه محقق محترم را به اين نكته هم جلب مي كنم كه در كشورهاي غربي كه ممنوعيتي هم براي انتشار كتابهاي چپي نبوده يا داشتن افكار چپ ممنوع نبوده كه جوانان به خاطر ممنوعيت به آن حريص شوند، به رغم فروپاشي اتحاد شوروي و تغييرات سياسي در كشورهاي بلوك شرق سابق، هنوز ايده و گرايشهاي «چپ» در اين كشورها نمرده است. از اعتصاب كارگران بار اندازهاي انگليس در چند سال پيش گرفته تا فعاليتهاي احزاب كمونيستي مختلف در فرانسه، طرح ايده ها و شعارهاي چپ را مي توان مشاهده كرد.
ديگر اين كه به دوران درخشان اقتصادي در زمان محمد رضا شاه اشاره شد. در همين دروان درخشان اقتصادي، وقتي كارگران يك كارخانه نساجي در كرج در اعتراض به كمي دستمزد به طرف تهران راه افتادند تا در برابر وزارت كار اجتماع كنند، در ميانه راه در محل كاروانسرا سنگي نيروهاي ژندارمري راه را بر آنان بستند و به سوي آنان آتش گشود و آنان را به خاك و خون كشيد. اين رويداد در همان سال برگزاري جشنهاي 2500 شاهنشاهي يعني در سال 1350 رخ داد. در آن دوران درخشان اقتصادي ، من در دوره خدمت سربازي بعد از آموزش نظامي، افسر وظيفه مامور خدمت در آموزش پرورش بودم. خدمتم در پاييز 1352 شروع شد و محل خدمت دبيرستانهاي اردبيل و نمين بود كه در آنجا تدريس مي كردم. هوادر آذر ماه هم در آنجا خيلي سرد بود و در زمستان در ساعات روز اغلب ده تا 15 درجه زير صفر بود(شبها گاه تا نزديك 30 درجه زير صفر پايين مي آمد)، بچه هاي روستاهاي اطراف نمين پاي پياده مسافت طولاني پوشيده از برف را به مدرسه مي آمدند و بعضي از آنها كفش كتاني به پا داشتند كه خيس مي شد. زماني كه ساعت اول صبح درس داشتم بچه مي خواستند پاهاي يخ زده خود را دور بخاري كلاس گرم كنند كه خب براي همه جا نبود و بايد نوبتي اين كار انجام مي شد. بخاريها هم اكثر فرسوده بود حرارت زيادي توليد نمي كرد. اكثر روستاهاي آن منطقه فاقد لوله كشي آب و فاقد حمام بود و صد البته فاقد تلفن بود و دسترسي به پزشك برايشان بسياردشوار. در مدت تعطيلي تابستان كه در وسط مدت خدمت ما قرارداشت، ما بايد دوماه را در تهران در پادگان با آموزش نظامي مي گذرانديم. دوستاني كه در جنوب كشور و در بلوچستان خدمت مي كردند، از فقر شديد تري در مناطق خدمت خود سخن مي گفتند. در آن دوران درخشان اقتصادي فساد گستره يي در دربا و در دستگاههاي دولتي وجود داشت. طرحهاي بزرگ صنعتي زمان شاه با ريخت و پاشها و زيانهايي همراه بود كسي در مورد آن نمي توانست سخن بگويد، و اين چهره پنهان آن دوران درخشان اقتصادي است.
در برنامه صداي آمريكا محقق محترم گفتند كه در زمان شاه به جز آزادي سياسي همه گونه آزادي بود. البته اين درست كه در زمان شاه پليس به جشنها و ميهمانيهاي مردم حمله نمي كرد و پوشش اجباري براي مردم تعيين نشده بود. نفرت من از رژيم شاه سبب آن نمي شود كه اين واقعيت آن دوران را رد كنم، اما اين را هم نبايد فراموش كرد كه رفتار پليس كلا با مردم توهين آميز بود، و به خاطر همين مردم نيز براي تحقير آنان، عنوان «بچه پرورشگاهي» به افسران شهرباني داده بودند. شاه از مردم متنفر بود، چون يك بار اورا از كشور فراري داده بودند و شعار «شاه فراري شده – سوار گاري شده» حتما به گوشش رسيده بود. در زمان شاه ما ملت نبوديم، رعايا و بندگان شاه به حسابم مي آمديم و او «خدايگان» بود. شاه اگر حقي براي ملت مي شناخت حزب فراگير تشكيل نمي داد و عضويت در آن را براي همه اجباري نمي كرد و به مردم تكليف نمي كرد كه اگر نظام شاهنشاهي، قانون اساسي و حزب رستاخيز را قبول ندارند گذرنامه بگيرند و كشور را ترك كنند. در حالي كه خودش در موارد متعدي قانون اساسي را زير پا گذشته بود.
چون از سوي مجري برنامه اسم صادق هدايت به ميان آمد و اين كه بنا به ادعاي ايشان روشنفكران اگر كتابهاي صادق هدايت را هم خواننده بودند نبايد دچار اشتباه مي شدند، صرف نظر از بي پايه بودن آن حكم و آن ادعا كه قبلا به آن پرداخته شد، بايد اين نكته را ياد آورشد كه نوشته هايي از صادق هدايت كه در آن نظراتش را در مورد اسلام و روحانيت گفته از جمله« توپ مرواري» از كتابهاي ممنوع الانتشاردرزمان شاه بود، و اگر هم به طريقي چاپ شده بود، يافتن آن مشكل بود، البته بي ترديد بسياري از روشنفكران كشور آن را يافته و خوانده بوده اند. ديگر اين كه صادق هدايت با همه بيزاريش از اسلام و باهمه ايران دوستيش، از شاه و شاهنشاه و آن تملق گوئيهايي درباري هم بيزار بود و در همان كتاب «توپ مرواري» آن را به تمسخر گرفته است.(**)
به هرحال اگر ملت ايران در انقلاب سال 57 امت شد، به خاطر عملكرد روشنفكران كشور نبود. به خاطر اين بود كه ما شاهنشاه آريامهري داشتيم كه مدعي بود وقتي در كودكي به زيارت امامزاده داوود مي رفته هنگام سقوط به دره حضرت ابوالفضل او را گرفته و نجات داده بود(مثل مرد عنكبوتي يا اسپايدرمن) و اين كه شاهنشاه به مناسبت عاشورا مجلس سوگواري برگزار مي كرد و پا منبر روضه خوانها مي نشست. اگر ملت امت شد، به خاطر اين بود كه شاه سركوبگر و ضد كمونيست بود و مسلمانان انقلابي را هم به اسم ماركسيت اسلامي با جوخه اعدام مي سپرد و آزادي عقيده و بيان را برچيده بود و حتي فعالعت احزابي را كه خواهان فعاليت در چارچوب قانون اساسي مشروطه بودند، ولي مخالف روش استبدادي بودند، تحمل نمي كرد و دست به دست كردن كتابي مثل اصول مقدماتي فلسفه، خطر دستگيري و شكنجه توسط ساواك و زنداني شدن را همراه داشت.

* يك نمونه جالب توجه در اين مورد، انتقادات اپوزيسيون فرانسه از اقدام رئيس جمهوري فرانسه است در اعزام همسرش به ليبي براي مذاكره جهت آزادي پرستاران بلغاري و يك پزشك فلسطيني كه 8 سال بود در آنجا به اتهام استفاده از خون آلوده به ويروس ايدز و مبتلا كردن تعدادي كودك، زنداني بودند و داد گاه حكم اعدامشان را هم صادر كرد. سفر همسر رئيس جمهور منجر به تجديد نظر در حكم اعدام و تبديل آن به زندان شد و اقدامات بعدي دولت فرانسه منجر به انتقال محكومان به بلغارستان شد كه ظاهرا توافق شده بود محكوميت زندان خود را در بلغارستان سپري كنند كه البته دولت بلغارستان آنان را به زندان نفرستاد. با اين كه مداخله رئيس جمهور فرانسه در اين امر منجر به رهايي محكومان از مجازات اعدام و بعد آزادي آنان شد ولي اپوزيسيون به ويژه حزب سوسياليست و سبزها او را مورد انتقاد قرار داد، كه تحت چه عنواني همسرش وارد اين ماجرا شده پس وزارت خارجه در ميان چه كاره است؟

** در توپ مرواري از جمله مي خوانيم«...در اينوقت اعليحضرت داشت مطابق دستور كتاب” علاج الاسقام“ روي بواسيرش را كه قبلا زالو انداخته بود، ضماد تواغج مي گذاشت، از كستاخي دريا سالار خاطر ملوكانه سخت برآشفت، اشاره به ميرغضب باشي كرد كه سر دريا سالار را در دم از تنش جدا سازد. دريا سالار گفت: ” اعليحضرتا! قبله عالم سلامت باشد! بنده از راه ديوثي به بواسير بوسي ذات اقدس شرفياب شده ام“. غريب اينست كه اداء اين سلام همان و جا در جا بهبود سنده سلامش همان. لكن افسوس كه ميرغضب باشي مهلتش نداد و سرش را بي درنگ ختنه كرد. در حاليكه آمريق وصبوص به زبان حال ميسرود بيت: چرا عمر دراج و طاووس كوته ؟ چرا مار و كركس زيد در درازي؟ نا گفته نماند كه مرحوم آمريق وصبوس شاعر شيرين سخن بود و قبل از اين كه رخت به سراي عقبي بكشد، قصيده يي در مدح بواسير ملوكانه سروده بود كه اين چند بيت از آن بدست ما آمد. نظم:
ذات شاهانه چون يبوست يافت
گشت كون مباركش خوني،
بسكه در مستراح، شاهنشاه
زور زد همچو مرد افيوني،
پاره شد مقعد همايونش
از يكي سنده همايوني».
پ – 29 مرداد 86 – 20 اوت 2007

samedi, août 11, 2007

ايرج شكري

طنين جهاني صداي تازيانه آيت الله ها بر پيكر كارگران ايران

روز پنجشنبه 9 اوت برابر 18 مرداد 86 بنا بر فراخوان فدراسيون بين اللملي اتحاديه هاي كارگري (آي تي يو سي) و اتحايه بين اللملي كاگران حمل و نقل(آي– تي - ‏اِِِف) در كشورهاي مختلف جهان، در برابر سفارتخانه ها و نمايندگيهاي سياسي رژيم،
در اعتراض به دستگيري منصور اسانلو تظاهرات و گردهمايي هايي توسط سنديكاها و اتحاديه هاي كارگري برگزار شد و آنان خواستار آزادي اسانلو و يكي از ياران او آقاي صالحي شدند و در اين مورد نامه هاي اعتراض خود را به دستگيري و زنداني كردن اسانلو به مسئولان سفاتخانه هاي رژيم تحويل دادند. در پاريس دعوت كننده به تظاهرات بزگترين اتحاديه كارگري اين كشور (س ژ ت) بود. ماموران سفارت رژيم در پاريس خود را در پشت ديوارهاي سفارت مخفي كرده و حاظر به پذيرفتن نمايندگان سنديكا و دريافت نامه اعتراضي نشد ند و در خبرها در اين زمينه آمده بود كه تلفن سفارت هم روي پيام گير بوده و كسي جواب نمي داده است. بنا برگزارش سايت فدراسيون بين الملي كارگران حمل و نقل (*) ، تجمع اعتراضي در بيش از 30 كشور جهان در برابر سفارتخانه هاي رژيم از جمله چند كشور اسلامي برگزار شد. كشورهايي كه تظاهرات همبستگي با منصور اسانلو و اعتراض به دستگيري او برگزار شد از جمله ازجمله عبارتند از : الجزارير ، اردن، پاكستان، مراكش، نپال، هند، يمن، فلسطين، استراليا، ژاپن اندونزي، تايلند، كانادا، بلژيك، سويس، سوئد، انگلستان، فلاند، فرانسه نروژ و روسيه. در روسيه اتحاديه كارگري آن نماينده 28 مليون كارگر است. در آمريكا نامه اعتراضي از سوي نمايندگان اتحاديه هاي گارگري به همراه نامه « اي تي يو سي و آي تي اف» به مسئول دفتر حافظت نمايندگي رژيم در واشنگتن تسليم شده است. در نامه يي(**) كه توسط دو فدراسيون ياد شده به محمود احمدي نژاد ارسال شده است روشي كه ماموران امنيتي رژيم در دستگيري آقاي اسانلو به كار برده اند، آدم ربايي ذكر شده و ضمن محكوم كردن اين رفتار و مضروب كردن او از رئيس جمهور رژيم خواستار آزادي و تضمين سلامت و امنيت او شده اند. در اين نامه ياد‌آوري شده است كه فدراسيون بين المللي اتحاديه هاي كارگري 350 سازمان و اتحاديه كارگري را با 168 ميليون كارگر در 153 كشور و سر زمين نمايندگي مي كند و فدراسيون بين المللي كارگران حمل ونقل چهار ميليون و پانصدهزار كارگر حمل و نقل را.
امام، اسلام، اقتصاد و الاغ
اكنون نزديك به 30 سال است كه از روزهايي كه خميني سوار به امواج تظاهرات خياباني كه به كمك پيام رساني فعال و بي وقفه راديو بي بي سي توانست آن را مصادره كند و با سوء استفاده شيطاني از ناآگاهي و احساسات مذهبي توده هاي محروم و پايمال شده، قدرت سياسي را به انحصار در آورد، مي گذرد. در ماههاي اول به قدرت رسيدن، خميني پليد‏ خيلي سنگ «كوخ نشينها و پابرهنه ها و مستضعفين» را به سينه ميزد و آنان را به عرش مي رساند تا بتواند با دميدن غرو و حس به حساب آمدن به اين پايمال شدگان ستم رژيم شاهنشاهي از آنان ارتشي از انبوه آدمهاي متعصب كه شعورشان را از كار انداخته بود، براي يورش به سازمانها و تشكلهاي ترقيخواه بسازد. اكنون سي سال از آن روزها- كه تا خميني در جمع آن انسانهاي محروم پايمال شده در رژيم شاه كه از شهرستان براي«ديدار با امام» برده بودند دهن باز مي كرد و مي گفت«من از شما تشكر مي كنم كه از راه دور آمده ايد» صداي هق هق گريه از جمعيت بلند مي شد، مي گذرد. همراه آنها(شايد هم قبل از آنها) حاج احمد آقا هم مي زد زير گريه، يا وانمود مي كرد كه الان است كه بعضش بتركد. او كه هميشه همراه امام بود و حضرت ابوي را از در مبال تا روي بالكن همراهي كرده بود. اكنون نزديك به سي سال از آن روزها كه تازه رژيم شاه سرنگون شده بود و بحث اساسي مطرح در جامعه كه از سوي نيروهاي سياسي پيشرو به آن دامن زده مي شد رفع نابرابري و استقرار آزادي و دموكراسي در كشور بود مي گذرد. در آن زمان گروههاي چپ، اقتصاد را« زيربنا»ي ساختار اجتماع و فرهنگ را «روبنا» مي دانستند كه از ساختار اقتصادي تاثير مي پذير . بحث بر سر مالكيت بود كه در اسلام مقدس بود و ارزش كار كه منبع اصلي توليد بود، توليدي كه آفرينده ثروت بود و بحث اين بود كه در حاليكه صاحبان اين منبع اصلي توليد ثروت - كارگران و كشاورزان- در سيستم سرمايه داراي غارت مي شدند، صاحبان سرمايه فربه ترمي شدند، بحث اين بود كه زمين بايد از آن كسي باشد كه روي آن كار مي كند. بحث اين بود كه بدون دگرگوني آن ساختار، دگرگوني واقعي در جهت رفع ستم طبقاتي و بهبود وضع« پابرهنه ها» و پيشرفت و رفاه مردم ممكن نيست. حضرت امام در جمع كساني كه به ديدارش برده مي شدند با فرمايشات داهيانه آناني را اقتصاد را مساله اصلي مي دانستند به ريشخند مي گرفت و« امت» را با فضل و كمالات خود مبهوت و مشعوف مي كرد و گاه آنان هرهر و كركر به «بلاهت» آن نيروهاي سياسي مي خنديد كه قادر به درك عظمت اسلام و قرآن نبودند و نمي فهميدند كه «مردم جوانهايشان را نداده اند كه كشور شان مثل سوييس بشود» ، يا «نان ارزان» گيرشان بيايد، آنها براي اسلام خون داده بودند. خميني يكبار كه به خاطر تجمع بزرگي كه براي سالگرد زاد روز دكتر مصدق برگزار شده بود، خيلي عصباني بود (چون در آن تجمع سخنرانيهايي در باره دموكراسي و نقش دكتر مصدق در دوره زمامداريش در اين زمينه و مساله ملي كردن نفت شده بود)، ضمن تاكيد چند باره بر اين كه مردم به خاطر اسلام خون داده اند و جوانهايشان را داده اند و ضمن توهين به دكتر مصدق كه تجمع بزرگداشت اورا «ميتينگ راه انداختن براي يك مشت استخوان» ناميد، بالاخره براي همه روشن كرد كه تجلي و تجسم اسلامي كه مردم براي آن خون داده اند چيست. او در آن سخنراني در سوم خرداد 58 كه از جمله در كيهان 5 خرداد درج شد تاكيد كرد كه «اسلام يعني آخوند روحانيين و اسلام در هم مدغمند». البته آن آخوند هم در بالاترين نقطه جز خودش كسي نبود. در همان زمانها- در آن نزديك به سي سال پيش- امام حامي مستضعفان و پابرهنه ها در يك سخنراني كه در اطلاعات 19 شهريور 58 درج شد، باز با تاكيد بر اين كه مردم براي اسلام خون داده اند گفت:«معقول نيست كه كسي جوانهايش را به كشتن بدهد كه نان ارزان گيرش بيايد، آن چه معقول است و عمل هم شد و همه ديديم و ديديد، اين است كه در صدر اسلام پيغمبر اسلام و اولياي اسلام همه چيزشان را فداي اسلام مي كردند براي اين كه آنها اين فداركاري را باخت نمي دانستند... آنها كه دم از اقتصاد مي زنند، نمي دانند انسان چيست. خيال مي كنند كه انسان هم يك حيواني است و كارش خورد و خوراك است، منتهي مثلا اين حيوان چلوكباب مي خورد آن حيوان كاه. بنابر اين كساني كه زيربناي همه چيز را اقتصاد مي دانند، انسان را حيوان مي دانند، چون حيوان است كه همه چيزش فداي اقتصاد مي شود و همه چيزش اقتصاد است. الاغ هم زيربناي همه چيزش اقتصاد است». در آن روزها- در آن حدود 30 سال پيش – حضرت امام، هم نظريه پردازان اقتصاد اسلامي داشت هم فيلسوفان توحيدي ضد ماركسيسم و هم «سخنور» براي ياري رساني به امام در آن جاهايي كه علم و فضل فقهي و حوزوي او در سربالايي مسائل روز و بحثهايي كه در جامعه مطرح بود نمي كشيد و مثل موردي ذكر شد جفنگ مي گفت. چون امام بسيار كم اطلاع از مسائل دنياي بيرون از حوزه و دنياي به لحاظ جغرافيايي دوتر از حوزه قم و نجف بود. آنها هم البته چيزي جز جفنگ نمي گفتند اما جفنگ به روز شده! يكي از آن سرشناسهاي آن روزها كه يكي از يابوهاي گاري ولايت فقيه بود و اخيرا مرد فخرالدين حجازي بود كه وقتي گروهي از همان توده هاي مسخ شده حزب اللهي و متشكل در انجمن اسلامي كيهان تحريريه را اشغال و مانع ادامه كار كاركنان مبارز و اعتصابي دوران انقلاب انقلاب شدند، در مطلبي تحت عنوان «ديكتاتوري پرولتاريا در كيهان»(6خرداد 58) ضمن ستايش از اين كار، مهملات بسيار عليه روشنفكران چپ و دوستدار طبقه كارگر و زحمتكش ايران، سرهم كرد و براي شاهد آوردن از عمق ايمان و گرايش مسلمانان به اسلام در كشوري با رژيم كمونيستي، با پررويي مدعي شد كه در آلباني (در آن هنگام انور خوجه قدرت را در دست داشت) با اين كه دولت مرم را مجبور كرده اسم بچه هايشان را تراكتور و كمباين و داس و چكش بگذارند ولي آنها اسم بچه هاي خودشان را فاطمه و محمد مي گذارند. حالا مي بينيم كه زحمتكشان و كارگران ايران در تظاهرات روز اول ماه مه فرياد مي زنند كه ما گرسنه ايم و در سفره كارگر چيزي اگر پيدا شود، نان خالي است و همين رژيم حامي مستضعفان و طرفدار پا برهنه ها، آنها را دستگير وبه زندان و شلاق محكوم مي كند و يا مثل منصور اسانلو كه در نزديكي خانه اش بار ديگر دستگير شد ، سربازان گمنام امام زمان اورا مورد ضرب و شتم شديد قرار مي دهند و خانه اش را هم در روز همبستگي جهاني براي آزادي او، نيروي پليس محاصره مي كنند تا كسي به ديدار و به ابراز همدلي و همبستگي با خانواده اش، در برابر اين بيداد نرود. چند تن از دوستان او را كه قصد ديدار خانواده دوست دربندشان داشتند دستگير مي كنند. ماموران امنيتي رژيم براي پوشاندن اقدام زبو نانه و ضد مردميشان، ابلهانه تلاش مي كنند كه در محل شايع كنند كه خانه يي را كه محاصره كرده اند به خاطر كلاهبرداري صاحب آن بوده است. در جاكارتا پايتخت اندونزي بزرگترين كشور داري جمعيت مسلمان آن گونه كه دبيركل فدراسيون بين المللي كارگران حمل و نقل گفته است وقتي نمايندگان اتحاديه كارگري آن كشور با دبير اول سفارت رژيم ديدار كرده اند(براي اعتراض به دستگيري اسانلو) «او به آنان گفته است که آقای اسانلو سياستمدار است، نه فعال سنديکايی و ۱۰۰ هزار دلار از آمريکا دريافت کرده است تا سياست های واشنگتن را در ايران اجرا کند.» اين همه دروغ و دنائت براي سركوب كردن گروهي كارگر كه گناهشان تشكيل سنديكاست براي اين كه در يك تشكل مستقل غير وابسته به دولت، در خواستهاي خود براي بهبود وضع دستمزد و شرايط كار به يطور مدون با مقامات مطرح كنند و اگر در خواستشان برآورده نشد دست به اعتصاب بزنند كاري‚ در همه كشورهايي كه در آن دموكراسي برقرار است حق به رسميت شناخته شده كارگران از سوي قدرت سياسي است. جاكشها! اين عنوان شعري بود كه خانم شاعري در خارج كشور، در تشريح عملكرد گردانندگان رژيم سروده بود و اين عنوان را براي آنان انتخاب كرده بود، اگر چه اين نشانه بيرون ريختن خشم است نسبت به اين جانيان ولي عنواني نيست كه توضيح دهنده رذالت و جنايت پيشگي و فرومايگي آنان باشد. حتي رژيم برآمده از كودتاي 28 مرداد كه بخش بزرگ نيروي آن كودتا را فاحشه ها و چاقوكشها و جاكشها تشكيل مي دادند، جناياتي را آخوندها و آيت الله و حزب الله و سربازان گمنام يا نامدارا امام زمان عليه مردم ايرن مرتكب شده اند و مي شوند، رژيم كودتا مرتكب نشد.
روز جهاني همبستگي اتحاديه هاي كارگري براي آزادي منصور اسانلو‏، طنين جهاني صداي تازيانه و شلاق رژيم آيت الله ها برپيكر زحمتكشان و كارگران ايران بود. اين بيدادي كه با تكيه بر احكام اسلام و قرآن به كارگران ايران و به مردم و نسل جوان ايران به در شكل هاي گونا گون روا مي شود، در رژيم شاهنشاهي به اين شدت و به اين گستردگي نبود.
كارگران زير خط فقر
كارگران شاغل و بخش وسيعي از حقوق بگيران دولتي و كارمندان شركتهاي خصوصي با بيش از ده يا بيست سال سابقه كار، در آمد ماهانه يي حدود 200 هزار تومان دارند و اين در حالي است در مورد تعيين خط فقر، ارزيابيها بين ارگانها و مراجع مختلف رژيم متفاوت است اما با در آمدي حدود دوبرابر رقم ياد شده در تهران زندگي زير خط فقر است. در ديماه سال گذشته رئيس كميسيون اقتصادي مجلس خط فقر را درآمد كمتر از 300 هزار تومان ذكر كرد، اما يك نماينده مجلس رژيم بنام احمد بزرگيان در همان وقت ياد آور شد كه خط فقر براي تهران در آمد 500 هزار تومان در ماه است. به تازگي روز 20 مرداد خبرگزاي ايسنا گفتگويي با يك عضو كميسيون اجتماعي مجلس آخوندي به نام موسي الرضا ثروتي را منتشر كرد كه وي با استناد به آمارهاي وزارت رفاه رژيم گفت كه در مجموع 9 ميليون و دويست هزار نفر زير خط شديد و مطلق هستند اما ياد آور شد كه با توجه به آمار جامعه شناسان حدود 12 ميليون نفر زير خط فقر شديد و مطلق هستند كه چرا كه آمارهاي ارائه شده (توسط وزارت رفاه ) مال سالها پيش هستند و آمار سال 86 هم هنوز استخراج نشده است. خط فقر شديد براي جمعيت شهري در آمد 65 هزار تومان در ماه براي خانواده 5 نفر و در مناطق روستايي 51 هزار و 400 تومان است كه معلوم است وقتي اجاره خانه و مصرف آب وبرق و هزينه آمد و شد را در نظر بگيريم و در نظر بگيريم كه گوشت قرمز به طور متوسط كيلويي 6 تا 7 هزار تومان است و حبوبات كيلويي بين سه هزار سيصد تا 5 هزار تومان است، تصور اين كه چگونه اين جمعيت زير فقر مي توانند خود را زنده نگهدارند دشوار است و تصور اين كه با آن حد اقل دستمزدي كه براي كارگران در سال 86 تعيين شده كه مبلغ 183 هزار تومان است چگونه مي توان يك خانواده 5 نفره را اداره كرد انسان را افسرده مي كند چرا كه تحمل چنين فشار اقتصادي سنگيني، يعني زندگي
در اضطراب دائم، زندگي در پريشاني و افسردگي دائم. چنين فشاري معلوم است كه انسانها را به لحاظ رواني بسيار آسيب پذير و عصبي مي كند و مي توان تصور كرد كه يك چنين فشار روحي دائمي چه اثر مخربي در روابط درون خانواده ها بين زن وشوهر، بين والدين و فرزندان‚ بين آدمها در كوچه و خيابان به جا بگذارد. حالا اين كه كارگران اخراج شده شركت واحد كه جرمشان عضويت در سنديكا و يا دفاع از حققوق همكاران خود كه زير بار فشار زندگي استخوانهايشان خرد مي شود بوده است، براي تامين هزينه زندگي، چه كار مي كنند و خود و خانواده شان در چه شرايطي بسر مي برند واقعا تصّورش قلب انسان را در هم مي فشرد.
روز 9 اوت 2007 همراه با نام منصور اسانلو به عنوان روز همبستگي جهاني جنبش كارگري با كارگران ايران در برابر بيدادگري رژيم روحانيت شيعه و روز طنين انداز شدن جهاني صداي تازيانه ستم رژيم آيت الله هاي مردم ستيز و درنده خود بر پيكر كارگران ايران، در جنبش كارگري و مبارزات كار گران ايران براي هميشه با خط برجسته اي ثبت شد.

*
http://www.itfglobal.org/solidarity/osanloo2.cfm
متن فارسي نامه مشترك دو كنفدراسيون به احمدي نژاد: -**
http://www.itfglobal.org/files/seealsodocs/PES/4662/ITUC%20and%20ITF%20letter%20to%20Iran%20president%20July%2011%202007%20Farsi.pdf
پ – 11 اوت 2007- 20 مرداد 2007

lundi, août 06, 2007

کنسرت شیطان پرستی در محمد شهر و جنایات آیت الله ها در ایران زمین

ایرج شکری

کنسرت شیطان پرستی در محمد شهر و جنایات آیت الله ها در ایران زمین

سایت بازتاب روز 12 مرداد( سوم اوت) خبر از دستگیری دهها نفر را در محمد شهر کرج، در کنسرت «شیطان پرستی» داد که برگزاری آن کنسرت با استفاده از اینترنت سازماندهی شده بود. (سردار) پاسدار رضا زارعی فرمانده نیروی انتظامی استان تهران در این مورد گفته است: «مقارن دهم مرداد ماه، يك روز پيش از اجراي مراسم، پليس از طريق عوامل اطلاعاتي از موضوع برگزاري چنين مراسمي اطلاع حاصل كرد، اما گروه سازمان دهنده اين مراسم به طريقي برنامه كنسرت را پيش‌بيني كرده بودند كه تا ساعاتي قبل از اجرا، هيچ يك از مدعوين از محل برگزاري اطلاعي نداشتند و پليس نيز با شناسايي محل پس از هماهنگي با مقام قضايي و كسب مجوز ورود به محل، جهت دستگيري شركت‌كنندگان اقدام كرد». بنا به گفته پاسدار زارعی« اين اولين باري است كه دعوت براي شركت در يك مراسم پارتي گونه از طريق اينترنت به شكل بين‌المللي پيگيري شده است، به طوري كه دستگيرشدگان در جريان بازجويي‌ها معترف شدند، براي ورود به اين مراسم، كارتهاي ويژه‌اي را در اختيار داشته‌اند و بدون اين مجوز كسي نمي‌توانست به مراسم راه پيدا كند». تعداد زیادی از دستگیر شدگان این «پارتی گونه» دختر بوده اند که به گفته مقام یاد شده «با لباسهای به شدت غیر متعارف مشروبات الکلی و مواد مخدر مصرف کرده و در حال لهو لعب» بوده اند. مبلغ ورودی به این کنسرت 6 هزار تومان بوده است که در اوج کنسرت در ساعت 22 به 15 هزار تومان افزایش یافته است.
چند روز قبل از برگزاری این کنسرت، روز دوم مرداد پاسدار رادان که مقام او رئیس پلیس پایتخت ذکر شده است در افتتاح نخستین دادسرای ویژه جرایم رانندگی در مورد اجرای مرمحله دوم طرح «افزایش امنیت اجتماعی» گفته بود: « برخي جوانان خواسته يا ناخواسته تابلوي متحرك گروه‌هاي منحرف غربي و شيطان‌پرستي و گروه‌هاي جنسي شده‌اند كه در اين طرح، اين افراد نيز شناسايي و با آنها برخورد مي‌شود». اشاره او به علائم روی لباس بود. در خبر دیگری سایت آفتاب روز 12 تیر گزارش داد که ماموران نیروی انتظامی رژیم در چهار راه امیر اکرم و در خیابان جمهوری به طور ناگهانی به مغازهای لباس فروشی ریختند و در مدت سه ساعت 39 مغازه که مانتوهای نا متعارف- که به گفته معاون اداره اماکن نیروی انتظامی که نامش سرگرد خالدی ذکر شده است عبارت است از مانتوهای کوتاه و چسبان- می فروختند، پلمب شدند. بنا بر همین گزارش این اقدام که مقام پلیس رژیم وعده اجرای آن را در مناطق دیگر هم داده است باعث نارضایی کسبه شده است. اینها مورادی از تنش و اصطکاک ماموران حافظ نظم اسلامی با مردم عادی است. درگیری و تنش و اصطکاک، بین بخش آگاه نسل جوان با رژیم، در اعتراضات و موضعگیرهای آنان در برابر اقتدار روحانیت و نظم ارتجاعی موجود که بر پایه احکام شرع و اسلام ناب محمدی استوار است، بیش از یک دهه است که به شکل اوج گیرنده یی در دانشگاهها و از سوی دانشجویان دیده می شود. شورش 18 تیر سال 78 یک نقطه عطف در این اعتراضات بود. دانشگاههایی که با انقلاب فرهنگی و با سه سال تعطیلی پاکسازی شده بود تا به کلی از دانشجویان و استادان کمونیست و منافق و طاغوتی خالی و «وحدت حوزه و دانشگاه» عملی و مملکت اسلامی دانشگاههایش هم اسلامی بشود. تصفیه کتابخانه های دانشگاهها از کتاهای ضاله و کتابسوزان راه انداختن، مکمل این انقلاب فرهنگی بود.
اما سرکوبگری رژیم در موارد حجاب و لباس و حمله به جشنهای مردم ، تازه برخوردهای نرم رژیم است. نحوه برخورد رژیم با دانشجویان دستگیر شده بیرحمانه و خشونتبار است و هم اکنون مادران و خانواده های این دانشجویان در نگرانی بسر می برند. در خبر نامه دانشگاه امیر کبیر که حدود دوهفته پیش در عصر نو منتشر شد، در مورد آزار و شکنجه دانشچویان از جمله آمده بود که: «شنیده ها حاکی از آن است که دانشجویان بازداشت شده مورد انواع و اقسام آزارهای جنسی قرار گرفته اند. بازجوهای وزارت اطلاعات در طول مدت بازجویی، دانشجویان را به شیوه های مختلف مورد اذیت و آزارهای جنسی قرار می دادند. به عنوان نمونه دانشجویان را به پشت روی زمین می خواباندند و لباس هایشان را از تنشان خارج کرده و به شیوه های مختلف مانند بطری نوشابه، تخم مرغ داغ و... آن ها را مورد تهدید قرار می دادند. شدت ضرب و شتم و شکنجه های روحی روانی دانشجویان به حدی بوده که صدای گریه و ناله های ایشان از اتاق های بازجویی و سلول های انفرادی به گوش دوستانشان که در اتاق های بازجویی یا سلول های مجاور قرار داشتند می رسیده است. در اثر آزار و اذیت دانشجویان توسط تیم بازجویی و برخی از نگهبان های بند 209 زندان اوین چند نفر دانشجویان در طول مدت بازداشت دست به خودکشی زده اند که آثار این عمل هنوز روی بدن آن ها قرار دارد». این وحشیگریها علیه دانشجویان در حالی است که هیچ کدام آنها اقدامی نظیر اقدام پسر محسن رضایی فرمانده کل سابق سپاه که به آمریکا پناهده شد و در مورد سرنگونی رژیم در مصاحبه های رادیویی حرف زد را انجام نداده اند، او بعد از سیر و سیاحت و رفت آمد مکرر بین ایران و خارج حال گویا دیگر مدتی است در ایران مستقر شده است بدون این که مشکلی برای او پیش آمده باشد. اگر چه گفته می شد روانی است و قاطی کرده است ولی مگر چنین عذری در مورد کس دیگری با اقدام مشابه سبب، معافیت از پی گرد و تعقیب و مجازات در رژیم می شد؟
کسانی که به عنوان اراذل اوباش دستگیر و چند تن از آنان اخیرا اعدام شدند، در برابر بیداد رژیم آیت الله ها بی فریاد رس و بی پناه تر بوده اند. رژیم دو زندانی سیاسی را هم بنا برگزارشها همراه آنان اعدام کرد. بنا بر گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر که در ایران فعالبت دارند آنان در محلی به نام سوله کهریزک نگهداری می شوند. رفتار زندانبان با آنان بسیار غیر انسانی بوده است . در گزارشی که در همین زمینه روز 9 مرداد(31 ژوئیه) در ادوار نیوز انتشار یافت، آمده است که « روشن نیست که در مدت کوتاه ۲ ماهه از زمان شروع طرح مقابله با اراذل و اوباش پرونده های اين متهمان به اعدام چگونه با چنين سرعتی مورد رسيدگی قرار گرفته و کليه مراحل قانونی دادرسی را طی نموده است، در حالی که متهم پس از صدور رای دادگاه در مدت ۲۰ روزه ای حق اعتراض به حکم را دارد. و حتی پس از تاييد حکم در دادگاه تجديد نظر با اعتراض متهم، پرونده به ديوان عالی کشور ارجاع داده خواهد شد». این گزار ش می افزاید که هم اکنون(9مرداد) به مدت ۸۰ روز است که اکثر بازداشت شدگان، در سوله ای در کهريزک نگهداری می شوند ، مکانی که طبق گزارشات رسيده در سطحی پايين تر از زمين قرار داشته و متهمان در طی اين مدت حق استفاده از هواخوری را نداشته اند. مادر يکی از بازداشت شدگان می گويد" فرزندم ۸۰ روز است که آفتاب را نديده است." زندانيان حاضر در اين محل در روز تنها يک بار حق استفاده از توالت را دارند و روزی يک ليوان آب به عنوان جيره آنها در نظر گرفته شده، و روزانه تنها يک وعده غذا دريافت می کنند که معمولا سيب زمينی پخته به همراه تکه ای نان و يا تخم مرغ است. تاکنون ۶ تن از بازداشت شدگان به دليل شدت جراحات وارده و شرايط نامناسب نگهداريشان در بازداشتگاه، جان باخته اند و نيروهای امنيتی با تهديد خانواده های آنان از اعلام اسامی و دادخواهی اين خانواده ها جلوگيری نموده اند. در این گزارش همچنین آمده است که «در حالی که بيش از ۸۰ روز از دستگيری اين افراد می گذرد، هيچ يک از آنان امکان تماس با خانواده های خود را پيدا نکرده اند و هيچ گونه اطلاعی از سرنوشت آنان در دست نيست. به همين دليل است که هر گاه قوه قضائيه خبر از اجرای حکم تعدادی از آنان می دهد، تمامی خانواده ها نگران اعدام شدن فرزند خود هستند . در طی اين مدت به طور مداوم بازداشت شدگان تحت شديدترين شکنجه های جسمی قرار داشته اند، به طوری که چند تن از آنان به دليل خونريزی مغزی جان باختهت اند».
این بیداد گری در کشوری روی می دهد که آیت الله های شیعه بر آن حکم می راند و مدعی استقرار بهترین نوع دموکراسی بر پایه احکام اسلام و قرآن هستند و از زمان استقرار رژیمشان تا کنون پیوسته با برگزاری انتخابات با انتخاب مردم به اداره امور کشور پرداخته اند. انتخاباتی که همه می دانند 6 فقیه شورای نگهبان، که منتخب رهبرند با نظارت استصوابی هم در صلاحیت کاندیدهایی که التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه حتی سپرده اند می توانند از حق وتو استفاده کنند و هم در برگزاری انتخاب و بعد صحت شمارش آراء از طریق شورای نظارتی که زیر نظر این فقها فعالیت می کند. اخیرا احمدی نژاد در آستانه سفر به الجزایر در مصاحبه با خبرنگاران الحزایری که سایت آفتاب روز 12 مرداد(3 ژوئیه) انتشار داد، در واکنش به سوالی در مورد انتقاداتی که در مورد نقض حقوق بشر در ایران می شود، دوباره مدعی شد که در ایران همه امور در دست مردم است و این مردم هستند که حکومت را تعیین می کنند و در ایران «آزادی تقریبا مطلق است» و افزود که «حقوق بشری که آنها می گویند ملت ما اصلا قبول ندارد». در دنیای کنونی که هرگونه تبعیض نژادی و مذهبی و قومی نفی شده است، نوع بشر یکی است و حقوق بشر هم جهانشمول است، و این رژیم آخوندی است که نه تنها تبعیض را بین مسلمان و غیر مسلمان، بین زن و مرد، قانونی کرده است، نه تنها حتی نسبت به مسلمانان سنی تبعیض روا می دارد، نه تنها بسیاری از شیعیانی را که برداشت دیگری از اسلام داشتند که موافق برداشت آخوندها نبود به عنوان منافق به خاک و خون کشید، حتی کسانی را که از آغاز کار رژیم در خدمت این رژیم بوده اند و بعدا، منتقد سخت گیریها و نحوه اداره کشور شدند، مورد سرکوبی و اهانت و تحقیر قرار داد که منتظری یکی از آنها در دوران خمینی بود، و عبدالله نوری فرد مورد اعتماد خمینی که سالی قبل از مرگ خمینی نماینده وی در سپاه پاسداران با حق عزل و نسب فرماندهان بود، و موسوی خوئینها سرپرست دانشجویان گروگانگیر سفارت آمریکا که خمینی آن اقدام را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیده بود، از کسان دیگر در دوران خامنه ای هستند.
برگزاری کنسرت و پارتی شیطان پرستی و پوشیدن لباسهایی که علامت و نشان گروههای شیطان پرستی و گروهای جنسی دارد، در کشوری صورت می گیرد حاکمان روحانی بیش از ربع قران است با سرگوبگری رسمی با نیروی انتظامی و به طور غیر رسمی با عربده کشی انصار حزب الله و نیروی بسیج در کوچه و خیابان و با یورش به میهمانیها و جشنهای خانوداده ها تلاش کرده اند که رفتار را مردم را در چارچوب احکام شرع قرار داده و مردم را وادار به رعایت ضوابط آخوندی – اسلامی بکنند. گرایش شیطان پرستی در کشوری پیدا شده است که رئیس جمهورش که «معجزه هزاره سوم» است و خودش هم باورش شده بود که در سخنرانی در سازمان ملل با هاله یی از نور احاطه شده بوده و حاظران مثل میخ بی حرکت شده بودند و بدون این که پلک بزنند او را نگاه می کرده اند. همه این حوادث و تنشهای اجتماعی نشان دهنده چیزی نیست جز آن که سلطنت فقیه و رژیم اسلامی قادر به خاموش کردن اعتراضات و تحمیل سکوت گورستانی بر ایران نیست . اکنون یک دهه است که آیت الله های مرتجعی که در پی ریزی این رژیم استبدای منحوس شرکت داشتند در برابر مقاومت مردم و جامعه پویای ایران که آنان را در برقرای سکوت گورستانی بر ایران ناکام کرد دچار دسته بندی های مختلف شده اند و شکاف بینشان روز افزون است و در اختلافات داخلی با هم دست به گریبانند. اینان در انتخابات دو سال پیش ریاست جمهوری مرز تازه یی از حرمت شکنی ها علیه یگدیگر را پشت سر گذاشتند . آینده از آن ایرانیان آزاده و ستمدیده و نسل جوان آگاه و مبارز آن است.
پ – 6 اوت 2007 – 15 مرداد 1376

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن