dimanche, août 28, 2011

ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی پیام رهبری مجاهدین به مناسبت این پیروزی


ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی. پیام رهبر مجاهدین به مناسبت این پیروزی در کلیپی در متنی عربی - اسلامی





متن پیام پیام مسعود رجوی.
در جاهایی که پیام با نقل قولی یا تصاویر قطع شده در داخل قلاب یاد آوری کرده ام. شروع کلیپ با تصاویری از در ورودی اصلی اشرف و شیپورچی های ارتش آزادیبخش که در شیپور می دمند و صحنه هایی از مراسم «باشکوهی» با یونیفورمهای رنگارنگ بر تن افسران اشرفی در دوره یی که تحت حفاظت آمریکا بودند نشان داده می شود. بعد قطعه ای از قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون که «سرنوشت اینگونه به در می کوبد» هم نامیده می شود و تمام پیامهای جناب رجوی با آن شروع و به آن ختم می شود، سپس دو جمله از پیام آقای رجوی: «قدر لیبی در شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد!». بعدصحنه هایی از شادی مردم لیبی و تیراندازی هوایی صحنه هایی از جنگهای خیابانی در لیبی دوباره سمفونی شماره پنج و پیام مسعود که گوینده پیام را می خواند: خامنه ای، مالکی، و بشار اسد در انتظارند، مسعود رجوی – یکشنه شب 30 مرداد1390[ادامه سمفونی و بعد صدای گوینده و ادامه پیام]. قدر لیبی شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد. هر آنچه دیکتاتور لیبی رشته بود پنبه شد. اکنون در این ساعات پایه های جبّاریت و ستم، یکی پس از دیگری فرو می ریزد [ صحنه هایی از شلیک تیربار و جنگ خیابانی به مدت سه دقیقه] بر مردم لیبی، بر مردم و مقاومت ایران، بر مردم عراق و سوریه و سراسر خاورمیانه مبارک باد. بر رزمندگان آزادی و بر ارتش آزادی مبارک باد. آری وقتی که خلقی بر می خیزد و اراده می کند، بر سرنوشت است که پاسخ دهد و بر زنجیرهاست که از هم بگسلند[یک سرود عربی] اکنون خامنه ای و مالکی و بشار اسد بور و کور شده و در اننظارند. دیرو زود دارد، اما در نتیجه نهایی و سرنگونی قطعی دیکتاتورها جای تردید نیست فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا[* توضیح در زیر نویس] این سنت خدشه ناپذیر تاریخ است مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا...سرنگونی سرنوشت محتوم دیکتاتورهای خونریز و نفرین شده است، در هرکجا که باشند...[سرود عربی همراه با تصویر و دوباره سمفونی شماره 5 بتهون]قذافی متحد شناخته شده فاشیسم دینی حاکم بر ایران بود. مانند آخوندها تا توانست بر سر و روی عرفات و جنبش آزادیبخش ملی فلسطین- فتح – کوبید، تا آن را تضعیف و نا بود کند. وقتی هم که در صحنه عربی هوا را پس دید، جا خالی داد و آفریقا گرایی پیشه کرد. دعوای اسلامی و انقلابی قذافی بیش و کم به هم آن اندازه آخوندها مبتذل و بی محتوا بود. به همین خاطر در زندانهای شاه همین آخوندها پیوسته مجاهدین را نکوهش می کردند که چرا انقلابی گری و اسلامیت قذافی ر به سخره می گیرند. اکنون ارتجاع حاکم بر ایران متحد عزیز و دیرپای خود را از دست داده است. تماشایی است که خامنه ای دیکتاتور رسوا و فرتوتی که عید همین امسال از قیام مردم لیبی به عنوان حوادث تلخ شکوه می کرد چگونه صورت خود را با سیلی سرخ نموده و چگونه خود را همرنگ جماعت می کند[بخشی از سخنان خامنه ای در اول فرودین و بعد سخنان او درسوم اردیبهشت و 14 خرداد که در این آخری بر همراهی رژیم با حرکتهای ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی تاکید کرد و  یاد آور شد که رژیم با حرکتهایی که به تحریک آمریکا و صهیونیستها راه افتاده باشد همراهی نمی کند و نیز سخنان او در دیداری  رسمی در 5 تیر که احمدی نژاد هم در آن حضور داشت به نقل از تلویزیون رژیم بعد سمفونی شماه 5 بتهون] راستی ولی فقیه ارتجاع چرا به شدت نگران است. خودش می گوید که از «شبیه سازی» در ایران می ترسد. «شبیه سازی» همان سرایت و اسم مستعار قیام و سرنگونی و خیزش ارتش آزادی است[بخشی از سخنان خامنه ای اول فرودین در یک ملاقات گروهی و سمفونی شماره5 بتهون]. اکنون آتش گرداگرد بیت العنکبوت ولایت و قبای پاره پاره حاکمیت نامشروع آخوندی را فرا گرفته است. از بن علی آغاز شده و بی تردید تا سیدعلی ادامه می یابد. خامنه ای به همین خاطر تلاش می کند با اعزام مزدور و تک تیر انداز و شکنجه گر و دژخیم به سوریه، آتش را در بیرون خانه متوقف کند و هر طور شده بشار اسد را سرپا نگه دارد. دیکتاتوری خونریز سوریه برای 32 سال متحد اصلی و کلیدی رژیم ولایت فقیه در ایران بوده است. خمینی و نخست وزیر او موسوی با جاری کردن سیل نفت مجانی یا ارزان قیمت به سوریه در سالهای جنگ ایران وعراق، حمایت حافظ اسد را به دست آوردند. سوریه در عین حال برای رژیم آخوندی سر پل لبنان و مسیر صدور ارتجاع و تخریب در کار فلسطین بوده است. از این رو سرنگونی بشار اسد برای رژیم آخوندی یک ضربه استراتژیکی و کمرشکن است. یک ماه پیش رسانه های عربی خبر دادند که خامنه ای 5 میلیارد دلار و هشتصد میلیون دلار به پشتیبانی از بشار اسد اختصاص داده و از دیکتاتور عراق جدید هم خواسته است این مبلغ را به ده میلیارد دلار افزایش دهد[تصاویری از تلویزیون های عربی همراه با زیرنویس در مورد این مساله و بعد سمفونی شماره 5 بتهون]، سپس مالکی بعد از سالها سکوت در باره اسرائیل، به فرموده و به طرزی ناگهانی، در باره اسرائیل به حرف آمد و به موازات خامنه ای خواهان خاموش کردن قیام مردم سوریه شد. بهانه و کشف ناشیانه او این بود که گویا، اسرائیل برنده قیام مردم سوریه خواهد بود. العراقیه متعاقبا علت این کشف ناگهانی و ناشیانه را به روشنی و به سادگی در این دانست که مالکی نخست وزیری خود را مدیون رژیمهای ایران و سوریه است [ تلویزیون عربی و تصویر مالکی در سخنرانی و تصاویری از برنامه خبر تلویزیونی در نقل اظهارات حیدر ملا سخنگوی العراقیه در انتقاد از مالکی همراه با زیر نویس فارسی و سپس سمفونی شماره 5 بتهون]. موضوع سوریه برای ارتجاع حاکم بر ایران آن قدر مهم و حیاتی است که جایی برای همنوایی آخوندی و سوری با مردم بپاخاسته، باقی نمی گذارد. در اینجا، جایی برای لفاظیهای خامنه ای و همدردی با مردم مصر و تونس ولیبی نیست. همین امروز سفیر رژیم به صراحت گفت: « سوریه از بحران کنونی با پیروزی بر شیطان بزرگ خارج می شود»[ در اینجا اظهارت سفیر رژیم به نقل از از خبرگزاری رژیم توسط گوینده مجاهد نقل می شود و دوباره قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون]. در چنین شرایطی، همانطور که پرفسور ژان زیگلر نایب رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق بشر ملل متحد گفت، به خوبی می توان فهمید چرا اشرف، این چنین رعشه به جان رژیم انداخته است. فروغ اشرف که در جای جای میهن اشغال شده، تکثیر و پرتوافکن می شود، بیانگر رعشه و لرزه سرنگونی در رژیم ضد بشری است. همان فروغی که در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[ویدئو بدون صدا از مریم رجوی هنگام سخنرانی]، یاران اشرف نشان را در جای جای جهان از ژنو تا واشنگتن و نیویورک به اوج می برد[تصویر ویدئویی ژان زیگلر در سخنرانی در جلسه یی که مریم رجوی هم در آن حضور دارد و جناب ژان زیگلر جامعه شناس سوئیسی در پایان سخنان خود در مورد اهمیت اشرف با اشاره به این که اشرفی ها، مقاومت مسلمانی هستند که به قیمت جان خود،ارزشهای آنها(دموکراسی) را متجلی می کنند، و با اشاره به انقلابی که در کشورهای عربی رخ داده است می گوید انقلابیون عرب در جستجوی مرجع و الگو و راهنما هستند اگر اشرف وجود نداشته باشد این یک فاجعه خواهد بود. وی با اشاره به این که از ماموریتی در شمال آفریقا باز گشته است خطاب به مریم رجوی می گوید که از مصر تا کوهای نافو در لیبی شرقی و تا تونس، برای همه جوانان این منطقه شما(مجاهدین) همان چیزی را متجلی می کنید که آنها در جستجوی آن هستند. بعد سمفونی شماره پنج بتهون]. رزمندگان آزادی؛ جوانان قیام آفرین، بپا خیزید! آزادی را باید با ارتش آزادی گرفت، به رایگان نمی دهند. اصلاحات بشار اسد در سوریه وسبزینگی و کتاب سبز و پرچم سبز قذافی در لیبی هم چنان که در ایران و رژیم نامشروع ولایت فقیه دیگر اثر ندارد. خودکار سبز خامنه ای، در غرقاب خیانت، رطوبت کشیده ودیگر جز بر بشکه های نفت نمی نویسد. در حضیض رسوایی و درماندگی، خواسته و شعاری جز «ابقای مجاهدین در لیست» و سرکوب اشرف برای حفظ نظام ندارد. با سبکسری و سخافتی تمسخرانگیز، مدرسین «حوزه علمیه نفت» در ینگه دنیا را به مزبله می برد تا عمامه سیاه ولایت را سبز کنند. اما دیکتاتورهای خونریز و خون آشام باهمه چاکران، مشاطه گران، قلمزانان و میرآخورهای دربارشان از این غافلند که خلق سرنگونی رژیم را اراده کرده است. مردم ایران به کمتر از این رضایت نمی دهند. زنده باد ارتش آزادی. رود خروشان شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[تصاویری از مریم رجوی در حال سخنرانی] ضامن پیروزی محتوم خلق ماست. [یک ویدئو رپ سیاسی عربی همراه با ترجمه فارسی در زیر نویس و بعد با زهم سمفونی 5 بتهون]. 
----------------
*   در نقل این جمله از قرآن در پیام مسعود رجوی به نظر می رسد که اشتباهی وجود دارد . ظاهرا این جمله از آیه 43 سوره فاطر گرفته شده است. اگر چنین باشد، در صورتی که ابتدای جمله با «ولن» شروع شده باشد، پایان آن «تحویلا» است و نه تبدیلا، و در صورتی که پایان آن تبدیلا باشد که در متن سخنان مسعود رجوی آمده است شروع آن با «فلن است». این دوجمله در آیه یاد شده ن درپی یکدیگر آمده اند. متن آیه: اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا- ایرج شکری

samedi, août 27, 2011

بحث «شیرین»ی در مورد مهملات اسلامی - آخوندی در مطلبی از اکبر گنجی در نقد مساله مباهله،

بحث «شیرین»ی در مورد مهملات اسلامی - آخوندی

در مطلبی از اکبر گنجی در نقد مساله مباهله،

***

باز افسونی کردن جهان از طریق مباهله

اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله: چند سالی است که بازار دعوت به مباهله گرم شده است. در آخرین مورد، آیت الله جعفر سبحانی مسیحیان را به مباهله طلبیده است.حتی نزاع های تاریخی شیعیان و سنیان به مباهله کشیده است. در سال های گذشته برخی از این باور دینی برای حل نزاع های سیاسی بین جناح های داخلی حکومت(محافظه کاران و اصلاح طلبان) استفاده کرده اند. به موارد زیر بنگرید:

آیت الله جوادی آملی:"امروزه هیچ یهودی یا مسیحی ای نیست که عمل صالح داشته باشد، زیرا عمل صالح هر انسانی باید بر حجت زمانش منطبق شود و در عصر ما تنها عملی صالح است که موافق و منطبق با قرآن کریم و احکام و رهنمودهای عترت طاهره باشد"[1]."مباهله، اصلی کلی و معجزه ای باقی است و به داستان حضرت مسیح اختصاص ندارد، بلکه برای هر حق مسلمی که انکار شود، می توان مباهله کرد"[2].

آيت‌الله جعفر سبحانی:"مباهله معجزه ی ماندگار اسلام است. اگر مسيحيان آمادگی داشته باشند ما امروز هم حاضر به مباهله ی با آنان هستيم.الان هم انفس طيب و طاهر می ‌توانند حق را نشان دهند و مباهله كنند و اگر مسيحيان آماده‌اند ما آماده‌ايم مباهله كنيم و اين گوی و اين ميدان

مسأله ی متافیزیکی: آیا ممکن است پس از گفت و گوی بین الادیان و تکافوی ادله، از طریق نفرین خصم را نابود(خوک، میمون، مرگ و نابودی کل متدینان آن دین) کرد؟ این مسأله یکی از مصادیق تعارض عقل و وحی و علم و دین است

[...]

مسأله ی اخلاقی: آیا مباهله(نفرین کردن) اخلاقاً کنش موجهی است؟ یعنی به فرض آن که این کار شدنی باشد، آیا میمون و خوک کردن پیروان دیگر ادیان اخلاقاً موجه است و با کثرت گرایی دینی سازگار است؟ فرض کنیم نابودی حاضران در مباهله اخلاقاً موجه باشد، دیگر پیروان آن دین که در مباهله حضور ندارند چرا باید نابود شوند؟

مسأله ی اخلاقی مهمتری نیز در داستان مباهله وجود دارد.به طور طبیعی ممکن است در خانواده ی این افراد کودکان خرد سال هم وجود داشته باشد.کما این که پیامبر امام حسن و امام حسین را که زیر شش سال سن داشتند به همراه خود برد(امام حسین در آغوش پیامبر گرامی اسلام بود). آیا عادلانه و منطقی است که آن کودکان خردسال مشمول قهر خداوند قرار گیرند و به میمون و خوک تبدیل شوند یا بمیرند؟ مگر کودکان درکی از حقانیت اسلام و بطلان مسیحیت دارند؟ به فرض آن که مدعای شیعیان درباره ی عصمت و علم غیب امام به محض تولد را بپذیریم،با کودکان طرف مقابل چه خواهیم کرد؟ هیچ کس در دنیا ادعا نکرده که کودکان این نوع مسائل را می فهمند؟ شیعیان دوازده امامی هم این مدعا را فقط و فقط درباره ی 13 تن(دوازده امام و حضرت فاطمه) می نمایند

[...]

دوم- مباهله ی پیامبر: مطابق گزارش مورخان و مفسران مسلمان، پیامبر گرامی اسلام در سال دهم هجری طی نامه ای به اسقف نجران(ابو حارثه بن علقمه)، آنان را به پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه و یا جنگ مختار کرد. نجران در نقطه ای در مرز حجاز و یمن قرار گرفته است و اهالی اش مسیحی بودند.نامه ی پیامبر به شرح زیر بود:

"به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب، از محمد فرستاده خدا به سوى اسقف نجران. خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مى‏كنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت ‏مى‏نمايم. شما را دعوت مى‏كنم كه از ولايت ‏بندگان خدا خارج شويد و در ولايت خداوند وارد آييد؛ و اگر دعوت مرا نپذيرفتيد، بايد به حكومت اسلامى ماليات و جزيه بپردازيد در غير اين صورت، به‏ شما اعلام خطر خواهم کرد".

وقتی نامه توسط نماینده ی پیامبر به آنان داده شد، اسقف نجران هیأتی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیر مذهبی را به مدینه اعزام کرد تا پس از دیدار با پیامبر در این باره تصمیم گیری کنند.گفت و گوی طرفین به سرشت حضرت مسیح کشید و هر یک بر حقانیت مدعای خود اصرار ورزید. پیامبر پس از پایان گفت و گو پیشنهاد نمود که از طریق مباهله موضوع را حل نمایند.در روز بیست و پنجم ماه ذیحجه سال دهم هجری واقعه ی مباهله روی داد.

متن کامل در لینک زیر

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/august/24/article/-93dff0bd30.html

dimanche, août 21, 2011

درگذشت مجاهدی سخت کوش و صمیمی و تصویری از آینده


درگذشت مجاهدی سخت کوش و صمیمی و تصویری از آینده
ایرج شکری
از خبر درگذشت محسن انصاری از طریق ویدئو پخش شده در اینترنت توسط سازمان مجاهدین، مطلع شدم. محسن انصاری در زمان انتشار هفته نامه ایران زمین ، در شمار اعضای اجرایی نشریه بود. او آدمی بی ریا و بی تکبر و خوش خلق بود. آسیب دیده در عملیاتی بود و یک پای او می لنگید و یادم هست که مدتی هم در آن ایامی که در فرانسه بود به خاطر درد پایش مدتی در بیمارستان بستری شد. کمبودهای ناشی از فشارهای غیر انسانی دولت عراق به نخست وزیری مالکی که مورد حمایت آمریکا ست، عامل پیشرفت بیماری ام.اس او ذکر شده است که از 8 سال پیش به آن مبتلا شده بود. طبعا خبر این گونه درگذشت هم برای خانواده و بستگان کسانی چون او تفاوتی با خبر اعدام در زندانهای جمهوری اسلامی ندارد چون در هر دو وضع، خانواده و بستگان کسانی چون محسن انصاری یا فرمانده فتح الله آنها را در شرایطی تحمیلی که رژیم مصبب آن است از دست می دهند. ما خبر نداریم که اوضاع برای آن پانصد مجروج درگیری مرداد 88 و آن تعدادی که به خاطر اعتصاب غذای طولانی در آن ایام سلامتشان به مرحله خطرناکی از آسیب دیدگی رسید و نیز آن بیش از سیصد نفری که در 19 فرودین در اجرای فرمان «بیا بیا » گفتن به دشمن، بی سلاح و بی دفاع جلوی نفربر زرهی و گلوله نیروهای درنده خویی عراقی قرار گرفتند ، با ممنوعیتیهای و «راهبندان» ها و فشارهایی که دولت عراق به مجاهدین مستقر در اشرف وارد می کند چگونه می گذرد و در چه وضعی به سر می برند. اما آنچه می توان گفت این است که نه آن بیش از 5 میلیون امضای عراقیان شیعه و سنی در حمایت از مجاهدین، نه آن قطعنانمه 24 آوریل 2009 پارلمان اروپا که رهبری مجاهدین به ویژه شخص جناب مسعود رجوی روی آن بسیار حساب می کرد و با تاکید بر آن امریه صادر می کرد، و نه آن پیامهای«شیک» همبستگی کسانی چون صالح المطلک (در مقام معاون نخست وزیر عراق) هیچ خاصیتی برای رفع این محدودیتها نداشته است. پافشاری برای ماندن در عراق با خیال پردازیهایی مثل جلوگیری از گسترش بنیاد گرایی در عراق و یا جلوگیری از بلعیده شدن عراق توسط رژیم، که همه برای نشان دادن مصمم بودن برای خدمت به اهداف آمریکا و برخوردار شدن از «گوشه چشم» و حمایت آمریکا، صورت می گرفت و هیچ ربطی به مسائل مردم با رژیم نداشت و هیچ تاثیر مثبتی نمی توانست روی افکار عمومی ایرانیان به ویژه در داخل کشور داشته باشد، سیاست غلطی بود که پاسخ خود را چون سطل آب یخی که روی آدم در حال چرت و رویا بریزند، در اظهارات سفیر آمریکا در عراق در مورد لزوم انحلال سازمان مجاهدین برای ثبت نام ساکنان اشرف به عنوان پناهنده نزد کمیسیاریای عالی پناهندگی و بعد انتقال به جایی دیگری در عراق تا زمان انتقال به کشور تالث، دریافت کرد. حالا «امید بزرگ» رهبری مجاهدین نه در حرکتهای مردم - که در دوسال گذشته به ویژه نبودن ارتباطی بین آن با این رهبری و تاثیر پذیری از آن «دژ استراتژیک مقاومت مردم» بر همگان عیان شده و رهبر مجاهدین هم خشمگین از مردم، از گفتن تبریک به مناسبت نوروز از آنان روی برتافت-، بلکه در تغییر نظر آمریکا در قرار دادن مجاهدین در لیست گروههای تروریستی و خارج کردن آن از این لیست است. شخصا امیدوارم این اتفاق بیافتد. چون هرچند باز هم ممکن است دستگاه رهبری مجاهدین در خیالپردازی دیگری، مثل نشانه اتخاذ سیاست «رژیم چنج» از سوی آمریکا دانستن آن فرو برود که تازه اگر این طور هم باشد، سود آن را جنبش سیز خواهد برد و به مفهوم «آلترناتیو» شناخته شدن مجاهدین از سوی آمریکا نیست و باز هم اگر آمریکا گروهی را آلترناتیو شناخت،این دلیل بر منطبق بر «واقعیت موجود در جامعه ایران» بودن آن نیست هم چنان که دیدگاهی که در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در آمریکا، تلاشش برای جا اندختن بازگشت نظام سلطنتی و پس ماندهای رژیم آریامهری به ایران، به عنوان «آلترناتیو» بود به جایی نرسید، اما پایانی است بر یک دوران طولانی خیالپردازی و توّهم، همراه با گریز از واقعیتی که سبب هدر رفتن سالها زمان و هزینه های بسیاری همراه با درجا زدن با «طبل بزرگ زیر پای چپ» شد. هزینه هایی که رویداد های مرداد 88 و فرودین 90 هم جزء آن است. خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا، می تواند راه را برای خروج مجاهدین مستقر در اشرف از عراق و انتقال آنان به کشورهای اروپایی و احتمالا به آمریکا و کانادا هموار کند و این امر اگر صورت بگیرد می تواند روبه رو شدن تکان دهنده با واقعیت، واقعیت شکست استراتژی سرنگونی رژیم با «ارتش مریم» را برای رهبری خودخواه مجاهدین که به پذیرش آن تن در نمی دهد، غیرقابل گریز کند. این امر به نظر من می تواند پیامدهای مثبتی داشته باشد که مهم تر از همه این است که حتی اگر رهبری مجاهدین تمایل به پذیرفتن نداشته باشد ،ناچار است به تعیین کنندگی عامل افکار عمومی ایرانیان بها بدهد و مردم را به حساب بیاورد و دست از خود محور بینی و اراده گرایی مصیبت بار بردارد.

30 مرداد 1390 – 21 اوت 2011

samedi, août 13, 2011

غوغا و دروغ و بیشرمی منفور

غوغا و دروغ و بیشرمی منفور

ایرج شکری

در یکی دو هفته اخیر مساله موضعگیریهای کسانی در مخالفت با خارج شدن سازمان مجاهدین خلق از لیست آمریکایی گروههای تروریستی، انعکاس هایی در فضای اینترنتی داشته است و واکنشهایی چندی هم به آنها نشان داده شده است. نکته یی که در این میان به نظر نگارنده مهم است و باید آن را مورد توجه قرار داد هوچی گری و دروغگویی کسانی است که دست به دامن آمریکا شده اند که مبادا مجاهدین را از لیست گروههای تروریستی خارج بکنید که برای جنبش سبز فاجعه است و حرکت دموکراسی خواهانه مردم ایران به خطر می افتد و از جمله «استدالال» می کنند که خارج کردن مجاهدین از لیست گروههای ترویستی این امکان را به رژیم خواهد داد که حنبش مردم را به بهانه ارتباط آن یا هدایت ان از سوی مجاهدین مورد سرکوب خشن و شدید قرار بدهد. این استدلال را، هم در آن اعلامیه با امضاء 37 نفر عالمان در خدمت ارتجاع که مدت کوتاهی در سایت فاینشال تایمز قرار گرفته بود می شود دید و هم در اظهار نظر های افرادی از همان گروه و قماش. در این میان اسم آخوند کدیور بیشتر به عنوان اولین مبتکر و درخواست کننده از آمریکا برای نگهداشتن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست گروههای تروریستی در ذهن ها نشسته است. آخوند کدیور قبل از این نیز به همراه یکی دیگر از امضاء کنندگان آن نامه به نام صدری هشداری به وزارت خارجه آمریکا در مورد خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی داده بود و تاثیر این اقدام را برای جنبش سبز فاجعه آمیز دانسته بود. نکته مهم و دروغ بزرگ در این ادعا این است که رژیم برای سرکوب کردن اعتراضات مردم و چسباند آن به مجاهدین یا به آمریکا و اسرائیل نیاز به هیچ دلیل و سند و مدرک واقعی ندارد، هم چنان که حمله به کوی دانشگاه در سال 78 و حمله های بعدی دهسال بعد از آن رویداد، نداشت. اصولا هر نوع ضربه و شدت عمل نسبت به منتقدانی که با «ولایت مطلقه» که مستقما وصل به خداست، مساله دارند یا هر عاملی که تهدید و خطری متوجه این رژیم سرکوبگر ارتجاعی- که خمینی پلید پایه های آن را بر مردم فریبی و مردم کشی و آزادی سیتزی استوار کرد-،می کند، شرعا و عملا جایز است و دستگاه ولایت فقیه چیزی که کم ندارد جانی و جلاد برای انداختن به جان معترضان و منتقدان است. به یاد امثال آخوند وقیح کدیور باید آورد که «آقا» مگر ندیدی برای از بین بردنِ رد آثار و سرنخهای قتلهای زنجیره ای با سعید امامی و همسر سعید امامی چه کردند؟ همان قتلهایی که برای زمین زدن خاتمی و وادار به استغفا کردنش از مقام ریاست جمهوری راه انداختند. همان خاتمی که چیزی جز حفظ نظام جمهوری اسلامی و اجرای قانون اساسی نظام و استقرار «جامعه مدنی – دینی » نمی خواست. به گفته خود خاتمی هر 9 روز یک بحران راه انداختند و مساله ایجاد کردند. با این ارزیابی که چون وقتی او وزیر ارشاد بود، به خاطر فشارهای جناح هار موسوم به محافظه کار از پست وزارت استعفا کرد، این بار با رو به رو شدن با چنان مساله وحشتناکی (قتلهای زنجیره ای) که به اعتبارش به عنوان رئیس جمهور هم در داخل و هم در سطح روابط بین المللی به شدت ضربه میزد، عرصه را ترک کند. ماجرای «کارناوال شب عاشورا»، ازاقدامات «غیر خشونت آمیز» علیه خاتمی «اصلاح طلب» بود که مطلقا ربطی به مجاهدین نداشت همچنان که ترور حجاریان نظریه پرداز اصلی و از متفکران «اصلاحات» هم کار مجاهدین نبود. از بگیر و ببندهایی که رژیم در بین «اصلاح طلبان» راه انداخت تا به رسیم به کشف «جریان انحرافی» در اطرافیان محمود احمدی نژاد هم، هیچکدام ربطی به مجاهدین ندارد. آخوند کدیور و آن زن که به مصداق «نام کافور نهند بر زنگی» اسمش حقیت جو است و دیگر ایرانی تباران با بی تباران فارسی زبان امضاء کننده آن نامه خوب است نگاهی به سایت «عمّاریون» و اتهاماتی که در آن به میرحسین موسوی زده می شود و آن پرونده بلند «پروژه جوش» و میرماسون نامیدن موسوی و چسابند او و همسر و مشاورش به فراماسونری نگاه بکنند، یا اتهامات کیهان شریعتمداری به خاتمی و موسوی و این که آنها از آمریکا و سیا و خط می گیرند و با طراحان «انقلاب مخملی» برو بیا داشته اند را مرور بکنند و کمی حیا بکنند و نامربوط نگویند. در رژیمی که به درخواست به حق کارگران برای تشکیل سندیکا ، که یک تشکل صنفی است و حتی در اساسنامه هاشان وفاداری به نظام و قانون اساسی درج شده، با سرکوب کردن و زبان بریدن و به زندان افکندن پاسخ داده می شود، این چه استدال مهملی است که خارج شدن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا بهانه به دست رژیم برای سرکوبی مردم می دهد؟ رژیمی که «آب بازی» جوانان را در پارک «توطئه» یی علیه خود می داند، روشن است که جز با سرکوب به تظاهرات مسالمت آمیز مردم پاسخ نخواهد داد چه مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا باشند چه نباشند. مؤثرترین راه عقب نشاندن رژیم و خنثی کردن نیروی سرکوبگر رژیم، اتحاد گسترده گروههای مختلف مردم در ایستادگی در برابر رژیم و نه گفتن به همه انتخابات نمایشی و یا به قول استاد دانشگاهی به «مناسک» انتخابات و تحریم آن است. می شود مخالف مجاهدین بود یا حتی از آنان متنفر بود، اما دست بدامن آمریکا شدن که مجاهدین را در لیست ترویستی نگه دارید، تنها یک پیام دارد و آن هم پیام به ستگاه ولایت فقیه است و پیام هم این است که ما مجاهدین را تروریست می دانیم و آن کاری هم که دلخواه شماست اما به لحاظ «شآن نظام» بر زبان نمی آورید، یعنی درخواست عدم تغییر سیاست آمریکا در مورد آنها و نگهداشتن «منافقین» در لیست ترویستی، ما آن را به صراحت و با انتشار بیانیه در نشریات پرتیرارژ و در فضای سایبری، از آمریکا خواستار می شویم، پس دوستی و ارادت خالصانه مارا باور داشته باشید. وجود آن فیلسوف توّاب در بین امضا کنندگان آن نامه خود بیانگر مفتضح بودن این اقدام خبیثانه است. نگارنده کاری به آمریکائیانی نظیر گری سیک و دیگران ندارم، روی سخن در اینجا با آن «ایرانیان» ی است که وارد چنین اردوکشی نفرت انگیزی علیه مجاهدینی شده اند که آمریکا با زیر پا گذاشتن تعهداتی که بر مبنای کنوانسیونهای بین المللی در مورد حفاظت آنان در کمپ اشرف داشت، و با توجه به این که بعد از تحقیق توسط سیا و اف بی آی در مورد تک تک آنان و تایید عدم شرکت آنان در قدامات تروریستی حفاظت از آنان را متعهد شده بود، برای خشنودی رژیم و باز گذاشتن راه لاس زدن با آن، راه یورش گرازهای عراقی مسلح به مسلسل ومجّهزه به نفربر زرهی را به آنان باز گذاشت.

مساله دیگری که با غوغا و گرد و خاک در مورد «خطر» مجاهدین در صورت بیرون آمدن از لیست تروریستی آمریکا مطرح می کنند، بکار گرفتن مجاهدین در حمله نظامی به ایران توسط آمریکاست و مسخره ترین استدالالها را هم در این مورد می توان در همان مصاحبه تریتا پارسی با روزنامه اینترنتی روز به تاریخ چهارشنبه 19 مرداد دید* گویا این عالیجناب «استاد یار روابط بین المللی در دانشگاه جان هاپکینز» و رئیس «شورای ملی آمریکائیان ایرانی تبار» است. این «شورای ملی...» با توجه به تعداد ایرانیان مقیم آمریکا و دارای تابعیت آمریکائی، عرض و طولش باید میلمتری باشد چرا که ایرانیان دارای تابعیت آمریکایی زیادند و در سطوح عالی علمی و دانشگاهی در آمریکا کم نیستند و تردیدی نباید کرد که این اسم گذاری برای تشکلی که مواضع حمایتگرانه در مورد رژیم دارد، رژیمی که مورد نفرت اکثریت ایرانیان مقیم آمریکاست، اسم بی ربطی است. این شخص در مصاحبه یاد شده، در دسته بندی گروههایی که در آمریکا از مجاهدین حمایت می کنند، سه گروه را مشخص کرده است و گروه سوم را که «کلیدی و خطرناک» دانسته چنین معرفی کرده است:« دسته سوم که دسته ای کلیدی و خطرناک هستند کسانی هستند که معتقدند می شود از مجاهدین خلق برای حمله به خاک ایران سواستفاده و دانشمندان ایرانی را ترور کرد و... آنها میدانند که هر اقدامی از این دست برای خود آنها هزینه های گزافی دارد و لذا می خواهند از مجاهدین خلق در این زمینه استفاده کنند؛ یعنی ابتدا از لیست گروههای تروریستی آنها را خارج کنند و سپس به آنها برای عملیات تروریستی در داخل ایران و یا حمله به خاک ایران امکانات دهند». این استاد دانشگاه در اینجا مثل حماری بر او کتابی چند، ظاهر شده است. چرا که با آن اظهارات این سوال بی پاسخ پیدا می شود که برای آن گروههای «کلیدی» چه ضرورتی دارد که برای به کار گرفتن مجاهدین در کارهای تروریستی، آنها را از لیست تروریستی خارج کنند، چون کارهای تروریستی و کشتن دانشمندان اتمی ایران اولا در داخل اتفاق می افتد، ثانیا تصیم این قبیل اقدامات را سیا یا وزارت دفاع آمریکا می توانند مخفیانه و با دور زدن یا فرار از تایید نهادهای قانونی آمریکا بگیرند و سوابق اقدامات مخفیانه دستگاه اجرایی آمریکا، در اقدامات مربوط به ترور فیدل کاسترو یا ساختن پایگاه درخاک لائوس در زمان جنگ ویتنام و یا فروش سلاح به رژیم در ماجرایی که به ایران گیت یا ایران کنترا معروف شد، وجود دارد و کلا چطور ممکن است که با خروج مجاهدین از لیست تروریستی طرحهای ترور دانشمندان ایرانی توسط مجاهدین را در کانال قانونی در آمریکا قرار داد و اگر قرار نیست «قانونی» باشد – که در همین مصاحبه هم روشن است که قرار نیست آمریکا ترور های مورد نظر را به عهده بگیرد،-، چه فرقی می کند که مجاهدین در لیست تروریستی باشند یا نباشند. هم چنین است در مورد بکار گرفتن مجاهدین در جنگ احتمالی آمریکا علیه رژیم. حالا بماند که در مورد جنگ احتمالی هم با تجربه آن چه که در افغانستان و عراق، آمریکا با آن رو به روست و قبلا در دوره بوش هم در مورد «طرحهای حمله به ایران» مطرح شد، طرح جنگی فرضی آمریکا با رژیم، حمله موشکی و بمباران خواهد بود و نه زمینی و به هر حال آمریکا در آن جنگ نیازی به مجاهدین چه در لیست تروریستی باشند و چه خارج از آن ندارند. آنها اشغال عراق را با طرحهای خودشان و در مدت پیش بینی شده انجام دادند. نتیجه دیگری هم که از همین مصاحبه می شود گرفت این است که ترورهای متخصصان اتمی که بعدا از انتخابات صورت نه کار آمریکا بوده و نه مجاهدین در آن شرکت داشته اند، حالا معلوم نیست چرا آن گروه «خطرناک» امریکا باید به این هوس بیفتد که برای اجرای آن کاری که مورد نظرش هست و دارد توسط عوامل ناشناسی اجرا می شود، یعنی ترور دانشمندان اتمی، خودش را وارد معرکه یی کند که نیازی به وارد شدن به آن ندارد، چون دارد اجرا می شود. با توجه به این نکات است که می بینم این شخص(تریتا پارسی) و آن گروه همصدا با او، با آن اطلاعیه و درخواست، درواقع خواهان تدوام اعمال بیرحمانه ترین خشونت علیه مجاهدین هستند که آمریکا و انگلستان بعد از اشغال بغداد،،با بمباران پایگاههای آنان سبب و کشته و مجروح شدن گروهی از آنان شدند و نیز در دوسال گذشته با همراهی و هماهنگی آمریکا با خواستهای رژیم ولایت فقیه و دولت مالکی در عراق، با رفتار وحشیانه یی که از سوی نیروهای مسلح عراقی صورت گرفت و تاکنون در مجموع منجر به کشته شدن نزدیک به 50 نفر شده است، ازشدید و خشونت گسترده یی رنج برده اند. حتی زخمیهای حمله های وحشیانه عراقیها، جز چند تن از آنان که در وضع وخیمی بودند، از کمک های پزشکی و درمان از سوی نیروهای آمریکا که در عراق دارای بیمارستان و امکانات لازم هستند، برخوردار نبوده اند و بیش از سیصد نفر از زخمی های رویداد 19 فرودین سال جاری، هم چنان کمبودها و نارسایی درمانی اشرف را علاوه بر سایر نارسائیها موجود، تحمل می کنند. سیاست و ارزیابیهای غلط رهبری مجاهدین در ماندن در عراق و مسائل دیگری مربوط به عملکرد رهبری مجاهدین، بحث دیگری است که نگارنده این سطور در نوشته و یادداشتهای متعددی به آن پرداخته ام وباز هم خواهم پرداخت. اما تداوم قرار دادن مجاهدین در شمار گروههای تروریستی و هر درخواستی یا تاییدی در این زمینه اقدامی است که تنها می تواند گردانندگان رژیم ولایت فقیه را خرسند کند و هیچ ربطی به مبارزات مردم و این که امری برای حفظ مردم از اعمال خشونت رژیم یا به نفع مبارزات مردم است، ندارد.

*- مصاحبه تریتا پارسی با روز:

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/august/10/article/-200ecc9779.html

22 مرداد 1390 – 13 اوت 2011

jeudi, août 04, 2011

با یک تیر چند نشان زدن خاتمی در تقدیر از آمنه بهرامی



با یک تیر چند نشان زدن خاتمی در تقدیر از آمنه بهرامی
ایرج شکری
آخوند خاتمی در پیامی از آمنه بهرامی - دختر جوانی که حدود هفت سال پیش به خاطر اسید پاشی یک جنایتکار هم چهره اش دچار آسیب شدید شده هم بینایی خود را از دست داده است- به خاطر گذشت از قصاص آن جنایتکار او را مورد تقدیر قرار داده است و به او درود فرستاده است. اما در همین پیام، این آخوند هفت خط ، حواسش کاملا جمع بوده که خدشه و ایرادی به توّحش متبلور در احکام اسلامی قصاص وارد نکند و به همین خاطر «عادلانه بودن» حکمی را که برای آن جوان صادر شده بود، یعنی ریختن اسید در چشم و کورکردنش را، مورد تایید قرار داده که در این جملات او نمایان است:«... آن سوی داستان جوان نگون بختی که شکوه زندگی خود و دیگری را نگونسار کرده بود و بدترین روزهای خود را می گذراند تا از یک سو حکم دادگرانه دادگاه او را به کیفر عمل زشت خود برساند...»(1) . دقت و حسابگری از این دست خاتمی البته ناشی از ایمان و اعتقاد اسلامی او و نیز به خاطر«دغدغه» بزرگ او که حفظ نظام آزادی کش اسلامی است، بروز می کند. اختلافات او با باندهای دیگر نظام جمهوری اسلامی هم در روش هایی است که برای حفظ این نظام به کار گرفته می شود. اما او خیلی مواظب است که اختلافاتش با سایر براداران، سایه روی سمبلها و نمادهایی که وجهی از کلیت نظام را متجلی می کند،نیاندازد. همچنان که در این پیام، کورکردن چشم و انتقام گیری به شیوه قبایل بادیه نشین زمان رسول الله، براساس احکام اسلامی جاری در رژیم جمهوری اسلامی را «حکم دادگرانه» دانسته و نیز بعد از کشته شدن لاجوردی- جلاد منفور و درنده خوترین چهره یی که نامش پشت سر خمینی در تاریخ قرن بیستم ایران ثبت شده-، تجلیل از او را فراموش نکرد و از آن جنایتکار پلید به عنوان خدمتگزار نظام و مردم یاد کرد. جناب مبتکر گفتگوی تمدنها، که خیلی خشونت گریز تشریف دارند و در این پیام از گذشت و شکیبایی آمنه بهرامی تقدیر و « سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی» را مردود شمرده، فراموش کرده است که در مهر ماه 1360، در اوج اعدامهای گروهی و آن رود خونی که خمینی بعد از سی خرداد راه انداخته بود، وقتی مهندس بازرگان در نطق پیش از دستوردر مجلس، گردانندگان رژیم را به پرهیز از خشونت و کشتار نوجوانان و جوانان فراخواند، جناب ایشان در مقاله دنباله دار در سه شماره کیهان برای نطق بازرگان ردیه نوشت (2). خاتمی در سطور آغازین یادداشت و پیام خود برای تقدیر آمنه، وسط دعوا و قبل از ورود به اصل موضوع نرح تعیین کرده و به تعریف از اوضاع زمان ریاست جمهوری خود پرداخته و در این مورد نوشته است:« سال‌ها پیش، در دوران ریاست‌جمهوری که همواره دغدغه امنیت عمومی و نگاهداشت حق و حرمت مردم را داشتیم (هر چند در این باب آنگونه که دل‌خواه بود موفق نبودیم) و مشکلات و مسائل اجتماعی و پرخاش‌گری‌ها و آسیب‌ها هرگز قابل مقایسه با امروز نبود، هنگامی که خبر رسید که سنگدل منحرف و بی‌انصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایه‌های زندگی او است اسید پاشیده است و...» اما از همه این موارد که بگذریم، انگیزه خاتمی در نوشتن این تقدیر برای آمنه بهرامی به نظر نگارنده نه تقدیر از او به خاطر گذشت از اجرای یک «حکم دادگرانه» و نجات بخشیدن یک جوان از نابینایی، بلکه استفاده از فرصت برای خودی نشان دادن، یک فرصت طلبی مشمئز کنند و تلاشی است برای وانمود کردن این که کسانی چون او هم در رژیم هستند که خشونت و انتقام جویی و... رد می کنند و این کار را با «تقدیر» از آمنه کرده است. حال آن که کیست که نداند ایشان هیچ ایستادگی که شایسته آرایی که برایش به صندوقهای انتخابات ریخته بودند، در برابر بی عدالیتها و ظلمهایی که از سوی دستگاه قضایی و بازوههای سرکوب آن به مردم و به ویژه دانشجویان می رود، نکرد. نکته دیگری هم در ارتباط با این «اقدام خدا پسندانه» خاتمی باید در نظر داشت این است که اقدام آمنه بهرامی در صرفنظر کردن از قصاص، سبب رهایی رژیم از یک بی آبرویی بزرگ و در امان ماندن رژیم از انفجار رسانه یی و خبری منفی آن شد، چرا که در صورت اجرای حکم، آوارش نه روی سر آمنه بلکه روی سر رژیم می ریخت که دستگاه قضایی اش چنان حکمی را صادر کرده بود. این البته تنها یکی از تناقض هایی است که خاتمی و اسلام پناهان و اسلامگرایان مرتجع، با دین و آئین زندگی سوز و مردم ستیزی که دارند با آن رو به رو هستند. تردید نیست که اقدام این دختر مظلوم قابل تقدیر و ستایش است و تردیدی نیست که او در آینده و تاپایان عمر هر بار که بیاد بیاورد که با گذشت خود از قصاص، مرتکب انتقام جویی وحشتناکی نشده که رژیم با احکام اسلامی اش او را به سوی آن سوق می داد، قصاصی که هیچ تغییری در وضعی که برای او پیش آمده است نمی داد، خرسند خواهد بود و احساس رضایت و آسودگی خاطر خواهد کرد. اما او به درستی و به حق خواهان تنبیه آن موجود درنده خو شده و حق دارد که خواهان آن باشد این موجود درنده- که تازه به خاطر این که آمنه خواستار پرداخت دیه است، او را مورد اهانت هم قرار داده است- در زندان بماند . آن درنده خود که «بچه مسلمان» هم تشریف دارد، بنا بر اظهارات پدر او که در روزنامه اینترنتی روز (11 مرداد) درج شده است در مدتی که زندان بوده است بخش زیادی از قرآن را حفظ کرده است و تا تا شش ماه دیگر می تواند آنچه باقیمانده است را حفظ کند. البته حفظ قرآن در زندان امتیازی است که «اجر دنیوی» برخورداری از عفو مقام معظم رهبری را همراه دارد.
اما نکته یی که حجت اسلام خاتمی به آن اعتنایی نکرده است، پیامد عدم اجرای آن «حکم دادگرانه» برای آمنه یعنی اجرای «حکم دادگرانه» پرداخت دیه بر مبنای احکام اسلامی برای این زن مظلوم است. بر اساس «احکام دادگرانه» اسلامی ارزش جان او که زن است نصف ارزش یک مرد دارد و بنا اظهارات خودش در مصاحبه با رادیو فردا از سوی مسئولان رسیدگی به پرونده، به او گفته اند که نصف دیه کامل انسان به او پرداخت خواهد شد (3) واین قانون و قوانین ظالمانه یی مثل سنگسار و قطع دست دزد و در مواردی مهمل مثل پرداخته دیه با درهم یا با بز و شتر را، «بزرگان» اسلام شناس و فقیه این رژیم منحوس نوشته اند.
اگر چه در یک جامعه هفتاد میلیونی به هرحال جرم و جنایت و جنایتهایی که منشاء آن اختلافات خانوادگی است امکان وقوع دارد، چنان که در کشورهای اروپایی هم اتفاق می افتد، اما اعمال خشونت مستمر علیه شهروندان از سوی رژیم و شکل قانونی وشرعی دادن به آن، ریختن به خانه های مردم و جشن و میهمانی آنها را بهم زدن و شلاق زدن جوانان به جرم رقصیدن در جشن و میهمانی ، ممنوعیت تفریحات وشادیهای جمعی و تماسهای سالم جوانان- چنانکه ابتکار اخیر جوانان در برگزاری تجمعی در پارکی درتهران برای «آب بازی» و پاشیدن به یکدیگر با بگیر بیند و اخطار و تهدید در مورد تکرار آن رو به روشد-، به علاوه زن ستیزی و مرد سالاری و نگرش حوزوی- حیوانی  به زن که در تاکید آیت الله های بیشعور و مراجع تقلید مرتجع در جدا سازی زنان و مردان در محیط کار و تحصیل و فعالیتهای اجتماعی منعکس است، ارزش و منزلت زن را به یک کالای جنسی قابل تمّلک توسط مرد تقلیل دادن، زمینه ساز چنین خشونتهایی است. از طرفی فقر و اعتیاد هم عامل دیگری است که گریبان گیر گروه عظیمی از جمعیت است و خود این عامل نیز سبب تشنح و خشونت در روابط مردم است. در مساله «شوهر کشی»، فقر و اعتیاد از عوامل مؤثر در رخ دادن فاجعه هستند. امید که با برچیده شدن این رژیم منحوس مذهبی که در آن راه شادی برای مردم با صخره و سنگ و درّه و پرتگاهِ جریمه و شلاق و زندان بسته است اما برای عزا داری و گریه و ماتم گرفتن به این یا مناسبت مذهبی، در تمام سال مراسم گونا گون با کمکهای مستقیم و غیر مستقیم دولتی، تعطیلی ندارد (حتی برای عزاداری و گریاندن کودکان شیرخوار از سوی دستگاهها دولتی یا وابسته و مورد حمایت نهادهای مربوط به نظام «همایش شیرخوارگان حسینی» در سراسر کشور سازمان داده می شود)(5)، در آموزش و پروش کودکان و نوجوانان پرهیز از خشونت و کینه ورزی، مورد توجه قرار بگیرد و با برگزاری جشنهای مردمی که مناسبتهای زیادی در فرهنگ ایرانی برای آن هست و فراهم کردن تفریحات سالم همگانی و امکان تجمع و ارتباط سالم جوانان دختر و پسر، و نیز تلاش برای برابری حقوق زن و مرد، خشونت و پرخاشگری و جرم و جنایت در ایران به سرعت کاهش یابد. آخرین نکته برای یاد آوری این که کاری بسیار انسانی و پسندیده است اگر ایرانیان ثروتمند خارج کشور که بین آنان میلیونرهای بزرگی در بین آنان هست که حتی می توانند 25 میلیون دلار خرج یک هفته سفر فضایی بکنند، برای بهبود وضع این دختر مظلوم و احتمالا مداوی او در خارج و یا خرید وسائل پیشرفته برای کمک به جبران مشکل نابینا شدن او– در صورت موجود بودن چنین وسایلی- اقدام کنند. چندی پیش در گزارشی تلویزیونی دیدم که دستگاهی در این زمینه در آغاز ساخت و تکمیل است که البته کار چشم را نمی کند، ولی کمکی است برای نابینایان برای شناختن موانع، موقع حرکت و جا به جا شدن.
منابع و توضیحات:
1- تقدیر خاتمی از آمنه بهرامی
2 - واکنش خاتمی به نطق بازرگان
3 - مصاحبه آمنه با رادیو فردا در مورد دیه http://www.radiofarda.com/content/f7_ameneh_bahrami_iv_after_forgiving_majid_movahedi/24283155.html
4 - حذف شد
5- شیرخوراگان حسینی
13 مرداد 1390 – 4 اوت 2011

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن