samedi, décembre 03, 2022

نبرد در «گذرگاه خونینِ اجتناب ناپذیر»* با مردم کُشان، با انقلاب و پرچمداری دختران ایران



به علت حمله سایبری از سوی سازمان مافیایی مسعود رجوی به وبلاگ من در تلافی جویی از مطالبی که در مورد رفتار مزوّرانه رهبری این گروه با دکتر هزارخانی داشت نوشتم، گاه متن مقاله ها در وبلاگ ظاهر نمی شود یا کمی در هم ریخته ظاهر می شود. مقاله را می توانید در سایت پژواک ایران بخوانید.

 https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-115157.html

نبرد در «گذرگاه خونینِ اجتناب ناپذیر»* با مردم کُشان، با انقلاب و پرچمداری دختران ایران

ایرج شکری

 

ویژگی اصلی آنچه بعد از قتل مهسا  امینی دختری از کردستان در مقّر گشت ارشاد تهران شروع شد و به آتشفشان انقلاب «آخوند و ارتجاع سوز»ی تبدیل شد که این روزها در ایران می گذرد، جنبه فرهنگی و فرا طبقاتی آن است و نقش برجسته زنان و دختران در آن با به آتش کشیدن آنچه که نقش «پرچم در همه جا حاظر اسلامیت نظامِ » ضد ایرانی کارنامه سیاه را دارد؛ یعنی روسریِ حجابِ اجباری. به همین این دلیل من آن را انقلاب فرهنگی می دانم؛ انقلابی که در ستیز و رویارویی با آرمان و هدف خمینی که اسلامی کردن کشور و اجرای احکام اسلام در تمام امور تحت  امامت و ولی و قیّم « چوپان » شدن خودش برای مردمی که آنها در نظرش گوسفند بود.
 از بعد از مرگ خمینی؛ خامنه ای جانشین او اهداف مردم ستیزانه و ضد ایرانی و آزادی کشی امام اش خمینی را با همان سرکوبگری ادامه داده است. این ویژگی فرهنگی انقلابی که  در جریان است، به نظر نگارنده بسیار مهمتر از مساله «تضاد طبقاتی» است و شعار « آخوند باید گم بشه» جهت نما و مشخص کننده هدف نیروهای جوان شرکت در این انقلاب فرهنگی برای تعمیق آن تا خشکاند سرچشمه تبعیض جنسیتی و سرکوب و تحقیر مردم توسط این رژیم ضد ایرانی است. منبع جهل و تعصب و عقب ماندگی فرهنگی و خرافات باوری - که بخشی از مردم مبتلا به آن هستند- از همین منبع است که بعد از سرنگونی رژیم و با پیگیری تحقق «آخوند باید گم بشه» و افزودن «حوزه هم نابود بشه» به آن و گلِ گرفتن درب «حوزه های علمیه» و محو آخوند از زندگی اجتماعی ایرانیان(از جمله حذف نقش آنان در مساله عقد ازدواج و مراسم ختم (که نمونه های زیادی از آن در ایران دیده شده)، از ایران خورشیدی در محو تعصبات مذهبی و تاریک اندیشی در قلب منطقه کشورهای اسلامی – از شمال آفریقا تا اندونزی و مالزی - خواهد ساخت.ء

  در این انقلابی که در جریان است، اهمیت تضاد و ستیز فرهنگی رژیم با مردم که سالیانی به درازی بیش از چهل سال برآن پافشرده و به مردم تحمیل کرده، در به وجود آوردن کینه و نفرت در وسعتی گسترده و فرا طبقاتی و فرا قومی در مردم نسبت به رژیم است.ء  

این نوع مسائل واجباری کردن حجاب که حادترین موضوعِ سبب درگیری و سرکوب وحشیانه رژیم با زنان و دختران بوده است، به نظر نگارنده جنبه «تضاد طبقاتی» با آخوندها ندارد وعمیقا فرهنگی هستند. هویت فرهنگی و «مسلمان» بودن مردم ایران بیشتر دارای محتوایی مثل هویتی است که حافظ در ساقی نامه نشان می دهد: او که هم باده و موسیقی و رقص را دوست دارد و هم با ستایش و شیفتگی از میراثی یاد می کند که هیچ ربطی به اسلام ندارد و مربوط به فرهنگ و اساطیر و تاریخ ایران قبل از اسلام است؛ دورانی که چه در شکل تاریخی و چه بشکل اساطیری آن نه تنها کمترین ارزش و اهمیتی برای آخوندها ندارد؛ بلکه آنها را متعلق به «دوران جاهلیت» و متعلق به «مجوس» می دانند و از نظر اینان ما ایرانیان باید خود را مدیون سپاه مهاجم ویرانگری  بدانیم که «اسلام» را برای ما به ارمغان آورد!  به هرحال حافظ از جمشید و فرویدن و از پرویز، از باربد و از «گلبانگ رود» و از «خسروانی سرود»، با ستایش یاد می کند:ء

بیا ساقی، آن می که عکسش ز جام

به کیخسرو و جم فرستد پیام،

بده تا بگویم به آواز نی

که جمشید کی بود و کاووس کی

                ***

مغنی نوایی به گلبانگ رود

بگوی و بزن خسروانی سرود

روان بزرگان ز خود شاد کن

ز پرویز و از باربد یاد کن

 اینها هم چیزیها هستند که خمینی و فقیهان و متشرعان و مقلدان درنده خویشان با آن بیگانه اند و تاریخ خودشان را به پیدایش اسلام و آنچه در «حجاز» و جزيرة العرب بعد از آن روی داده و دعواها و جنگهایی  مردم و قبایل و طوایف ساکن در مکه و مدینه و کوفه و کربلا، بیان می کنند و تمام سعی خود را هم برای زشت نشان دادن و تخریب و محو هویت ایرانی بکار بردند. تا آنحا که در فیلمها و سریال های صدا و سیمای آخوندی، برای شخصیتهای منفی و بد، اسامی ایرانی و برای شخصیت های مثبت و خوب اسمهای مذهبی انتخاب کردند. تضاد های فرهنگی و در افتادن رژیم با مردم تا مسخره کردن عید نوروز چنان که آخوندی آنرا عید برای گاو و گوسفند یاد کرد چون همه جا سرسبز می شود و علف سبز می شود و اهانت به مردم در مورد جشن چهارشنبه سوری چنان که آخوند مطهری کرده بود؛ https://www.youtube.com/watch?v=va2etpiAmTA

تا توهین و تحقیر فردوسی و شاهنامه را کتابی در ستایش شاهان دانستن و تا دستور دادن آن سرتیپ گوساله فرمانده سپاه به اسم «شهابی فر» معروف به «حاج شهاب» در یاسوج به برداشتن تندیس آریو برزن در میدانی در شهر یاسوج ، چرا که دم اسب آریو برزن به طرف تصویری از «شهید»ی از سپاه یا بسیج که در سمت دیگر میدان نصب شده بو قرار داشت هم گسترده شد. ء

اِعمال ولایت و اسلامی کردن با اختناق و سرکوب و کشتار و ستیز با مردم

خمینی برای محکم کردن اعمال ولایت خود بر مردم ایران و اجرای احکام اسلام در ایران، دست به پاکسازی های گسترده در دستگاههای دولتی که از بدو ورودش آنها را «مرکز فحشا» یا «مرکز اشاعه فحشاء» می نامید زد. در برخورد با احزاب و سازمانهای سیاسی هم همانگونه که گفته بود، راه کشتار و اعدام پیش گرفت و مطبوعات مستقل را تعطیل و روزنامه نگاران را تخت وفشار و تعقیب قرار داد. بعد از سی خرداد 1360 سید اسدالله لاجوردی شکنجه گر و جلاد و دادستان انقلاب اسلامی تهران، کشتار شرکت کنندگان دستگیر شده در تظاهرات را در برابر دوربین تلویزیون با قلدری و دریدگی تمام اعلام می کرد(نگاه کنید به ویدئو در لینک زیر)

https://www.youtube.com/shorts/oIEmFu3uw1Y

 در تابستان، 67 با کشتار زندانیان سیاسی به فرمان «امام خمینی» او منطبق با رفتار امیرالمومنین با یهود بنی قریظه  عمل کرد؛  همانطور که در سخنرانی 26 مرداد 58 در مورد عمل به آن خط و نشان کشیده و تهدید کرده بود.ء

خمینی بعد از رسمیت دادن به نظام سیاسی مورد نظر خود و رهبری خودش با آن به اصطلاح «رفراندم» پر تقّلب دو روزه (10 و 11 فروردین)، برای جمهوری اسلامی «نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» بر آنچه  اسلامی کردن و اجرای احکام اسلام از نظر خودش بود پافشرد و با صراحت و بارها اعلام کرد که هرجا که لازم بداند سرکوب و کشتن متمردان را برای پیشبرد آن به کار خواهد گرفت. در این اسلامی کردن، حجاب بر سر زنان افکندن و تا حد امکان خانه نشین کردن آنان درجه اول اهمیت قرار گرفت. اگر چه قبل از کوبیدن میخ جمهوری اسلامی حرفهایی در مورد غیر اجباری بودن آن هم زده بودند.ء 

خمینی حتی در زمان اقامتش در فرانسه در اولین مصاحبه با خبرنگاران ایرانی در دوم بهمن ماه 57 که به اقامتگاهش رفته بودند در پاسخ به سوالات آنها نشان داد که نگاه تحقیر آمیزی به زنان دارد و به رفتار مردم در روابط اجتماعی موجود مطلقا نظر خوشی ندارد و عزم جزم در تغییر دادن آن و محدودیت برای آنها دارد. این مصاحبه در کیهان سوم بهمن 57 در صفحه 3 درج  شده است. خمینی به بعضی از سوالها جواب روشن نداد و آنها را به آینده موکول کرد اما در پاسخ تند و بی ادبانه به سوال یک زن خبرنگار (خبرنگار کیهان)، به روشنی وعده سرکوب و تحقیر زنان در آینده را داد. خبرنگار از او می پرسد: «نقش زنان در حکومت اسلامی چگونه خواهد بود؟ آیا در امور کشور شرکت خواهد داشت؟ مثلا آیا وزیر خواهند شد البته اگر استعداد و لیاقت نشان بدهند». جواب خمینی پلید این است:« اینها بسته به این است که حکومتی که پیش می آید تکلیف را معین کند. الان وقت این حرف ها نیست». خبرنگار در پی این پاسخ می پرسد: «چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید آیا این نشان دهنده این است که نهضت ما، نهضتی مترقی است ولی دیگران کوشیده اند آن را عقب مانده نشان دهند. فکر می کنید آیا زنان ما حتما باید حجاب داشته باشند؟ مثلا روسری داشته باشند؟» پاسخ او به این سوال به خوبی نشان دهنده این است که او از این سوال بشدت برآشفته است و با جوابی که می دهد منش گند و متحجّر و بینش منحط و زن ستیز اسلامی خود را و خوابی را که نه تنها برای آینده زنان بلکه کلا برای کنترل روابط و رفتار مردم در جامعه ایرانی دیده است، به نمایش می گذارد:« امّا این که شما را پذیرفتم، بنده شما را نپذیرفتم. شما آمدید اینجا و من نمی دانستم شما می خواهید بیایید اینجا که پذیرفتم. این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است به مجرد این که شما به اینجا آمدید.[...]. ترقی هم به این نیست که زنها خیال کرده اند و یا مردهای ما خیال کرده اند. ترقی به کمالات انسانی و با اثر بودن یک زن در مملکت است نه به این که سینما برویم که «دانس» برویم. اینها ترقیاتی است که محمد رضا برای شما درست کرد که شما را به عقب رانده که ما باید بعد ها جبران کنیم. شما آزادید در کارهای صحیح دانشگاه بروید هر کاری را که صحیح است بکنید و همه ملت آزادند در اینها. اما اگر بخواهند کارهای خلاف عفت بکنند و یا کارهای خلاف ملت بکنند از آنها جلوگیری می شود؛ و این دلیل بر ترقی و مترقی بودن است»! جواب به سوال دوم را می توانید با صدای خود خمینی با کلیک کردن روی لینک زیر بشنوید.ء  

 https://www.youtube.com/watch?v=YJMYCvoQfuA

می دانیم که خمینی چطور آن وضع را «اصلاح» کرد و چه فشار و تحقیری نه تنها به زنان که کلا به مردم ایران روا داشت و در این زمینه تا حمله به جشن های عروسی و دستگیری عروس و داماد و محکوم کردن آنان به ضربه شلاق که چرا عروس در جمع مهمان  می رقصیده و حمله به جشنهای تولّد و میهمانی های خانوادگی و خصوصی مردم هم پیش رفت. در بین پدران و مادران این دانشجویان و دانش آموزانی که امروز با تظاهرات خود در خیابانها و دانشگاهها و شهر ها، لرزه به ارکان رژیم انداخته اند، احتمالا کسانی از دستگیر شدگان در میهمانی و جشن تولدها وجود دارند. این ها همه سرکوب فرهنگی مردم بود. فیلم انیمیشن «پرسپولیس» ساخته مرجان ساتراپی(2007)، صحنه هایی از حمله و یورش به زندگی خصوصی مردم و فشارهایی که رژیم از همان اوائل به قدرت رسیدن خمینی  به مردم وارد کرده  را در برابر دارد و «دهه هشتادی» ها اگر آن را ندیده اند توصیه می کنم آن را ببینند. همچنین صحنه تکان دهنده ای از تعقیب یک دختر توسط چند تن از وحوش «آمر به معروف و ناهی از منکر» و محاصره کردن او و فروکردن پونزی بر پیشانی او؛ به خاطر این که بد حجاب بوده را در دقایق https://vidao.org/v/91457

آغازین فیلم «زندگی خصوصی» می شود دید.ء 

در آن سالها شایع بود که آکله های چادر به سر امر به معروف، در خیابانها به زنانی که « رُژ»  به لبهاشان داشتند نزدیک می شدند و ضمن «امر به معرف و نهی از منکر» که نباید اینطور در خیابان ظاهر شد؛ به بهانه پاک کردن رژ لب آنان، دستمال کاغذیی که تیغ اصلاح صورت لای آن مخفی کرده بودند به لب آنها می کشیدند و باعث بریدگی و زخمی شدن لب آنها می شدند

 

تعیین مبارزه با نویسندگان و دگراندیشان به عنوان تکلیف شرعی مردم در ماموریتی از طرف خدا

خمینی تنها چهار ماه بعد از سرنگون شدن رژیم شاه در 22 بهمن 57؛ در سوم خرداد (سه روز بعد از اجتماع بزرگی که به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد دکتر مصدق بر سر مزار او برگزار شد) در سخنرانی در برابر «جمعی از بانوان اهواز» که به دیدارش برده بودند، هم مفهوم اسلام را روشن کرد و هم دشمن اصلی آن اسلامی که خودش مبلّغ و امام آن بود را تعیین کرد و هم «وظیفه مردم» را برای مبارزه با آن دشمن در «ماموریتی الهی» و از طرف خدا؛ به مردم ابلاغ کرد. این سخنرانی که در کیهان 5 خرداد 58 با تیتر «امام خمینی استراتژی انقلاب را اعلام کرد» درج شد؛ به نظر من از مهمترین سخنرانی خمینی بعد از قبضه قدرت در ایران است که در آن هم شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی متضادی با آنچه او خواهان آن بود و سبب نگرانی شدید او بود را می شود دید و هم اهداف او و نقش پیامبرگونه برای خود قائل شدن در کشتار و قلع و قم کسان و گروههایی که آنها را دشمنان اسلام معرفی می کرد در آن منعکس است. من بارها به این سخنرانی خمینی اشاره و نکاتی از آن را یاد آوری کرده ام اما آنچه فراموش کردم یاد آوری کنم این است که آن تیتر را اعضای تحریریه کیهان با تیز هوشی و به درستی انتخاب کرده بودند تا افکار عمومی را از آنچه در راه است و پیش رو دارند آگاه کنند. در آن زمان آخوند بهشتی که به عنوان مغز متفکر و سازمانگر در بین آخوندهای دور و بر خمینی شناخته می شد با اشاره به این سخنرانی و آن جمله کوتاه عربی «اللهم قد بلغت» (خدایا ابلاغ کردم) یاد آوری کرد که قبل از این فقط در آن اعلامیه مربوط به مخالفت با اصلاحات شاه و عزا اعلام کردن نوروز 1342، خمینی آن  را به کار برده بود و این بار دوم است که در این سخنرانی آن را بکار گرفته است و آن را نشانه اهمیت فوق العاده نکته مطرح شده در آن دانست که البته همان تکلیف قرار دادن مبارزه با «نویسندگان» برای مردم به نحوی «بدتر از مبازه ای که با شاه کردند» بود. (این قسمت از سخنان خمینی هم در ادامه مطلب ذکر خواهد شد).

   خمینی و اطرافیانش هم معنی آن تیتر کیهان و هدف هشدار دهنده نهفته در آن را در کلمه «استراتژی» که نشان از ادبیات غیرمریدی و غیر«پا منبری» و متعلق به «چپ» بودن در آن دیده می شد، دریافتند و در پاتک به تحریریه کیهان معطّل نکردند. فردای همان روز اعضای انجمن اسلامی کیهان به همراه گروهی حزب الهی تحریریه را اشغال و از آنها سلب اختیار کردند و فخرالدین حجازی که مبلّغ نظام و یک ضد چپ بسیار وقیح و یاوه گو بود، در مقاله یی پر از مهمل گویی با تیتر « پرولتاریا در کیهان»، که در کیهان 6 خرداد درج شد، از این اقدام اظهار شادی و جست خیز بوزینه وار فراوان کرد. این دلقک و معرکه گیر دستگاه ولایت فقیه چند سالی بعد در حاشیه قرار گرفت و یکبار هم همسرش در مصاحبه با یک رسانه رژیم از بیماری سخت او نداشتن امکان پرداخت هزینه درمان نالیده بود. وقتی او در 29 اردیبهشت 86 مرد؛ من مطلبی در مورد او نوشتم («معرکه گیر ارتجاع مرد»)که در آن سطوری از مقاله «پرولتاریا در کیهان» او در آن نقل شده است. در زیر چند خطی از پرت و پلاهای ناشی از شادی اشغال تحریریه کیهان در مقاله فخرالدین حجازی را آورده ام :ء

 «كارگران روزنامه كیهان، سر انجام برخاستند و خودشان روزنامه نگار شدند حالا هم می نویسند و هم حروف می چینند و هم صفحه بندی وچاپ می كنند و این خود اوج پیروزی طبقه كارگر است كه به آگاهی رسیده اند و خود ساختگی و خود كفایی، و من انتظار داشتم كه حامیان طبقه كارگر جشن بگیرند و خوشحال شوند كه زمینه حكومت كارگری در ایران فراهم شده است وبزودی ستمدیدگان بر سمتكاران پیروز می شوند. ولی با اندوه فراوان دیدم كه طرفداران حكومت پرولتاریا بر آشفتند و حمله ها و دشنامها را آغازیدند و گروهی را نیز به دنبال خود كشانیدند و اعتصابها براه انداختند وكارشكنی ها و دیگر كارها. …».ء

http://asre-nou.net/1386/khordad/1/m-marake-gir.html

  خمینی در آن سخنرانی مهم که پیشتر اشاره شد در مورد شناختن دشمن گفت:ء «روزنامه ها را بخوانيد اينهائي كه فرياد مي زنند بايد دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غير از ما است. اينهائي كه اسمي از اسلام نمي آورند و اجتناب مي كنند از اين كه اسم بياورند؛ در عمرشان بسم الله الرحمن الرحيم را نمي خواهند بگويند. اگر نوشته هاي اينها را بخوانيد می ببينيد كه از جمهوري اسلامي اصلا صحبتي نيست.؛  

اگر گفتند اسلام منهای روحانیت بدانید با اسلام موافق نیستند؛ اینها را برای گول زدن می گویند. برای این که این دژ را [که] بشکنند، دنبالش اسلام[هم] رفته است دیگر محتاج به چیزی نیست. اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست. اسلام که در کتاب نیست. کتابش را هم از بین می برند. آن کسی که روحانیت را می خواهد از بین ببرد کتاب روحانیت را هم می خواهد از بین ببرد؛ کتاب روحانیت را هم می خواهد بریزد دور. اگر روحانیت از بین رفت تمام کتب دینی ما به دریا ریخته می شود؛ آتش زده می شود.»(کیهان 5 خرداد 58)ء

 در شرح مفهوم اسلام و تضاد سخنرانی هایی که درتجمع های آن روزها(از جمله همان گردهمایی بزگداشت صدمین سالگرد زاد روز مصدق) و آنچه در روزنامه ها از سوی روشنفکران و اهل قلم درمورد آزادی و دموکراسی نوشته می شد با اسلامی که او می خواست، خمینی گویندگان و نویسندگانِ ِ آن را دشمن می شمرد و در این باره گفت:« آخوند یعنی اسلام ؛ روحانیین با اسلام در هم مدغم اند. آن که با روحانیین به طور کلی[…]، با عنوان روحانیین و آخوند مخالف است آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادیی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست. ملت ما خونش را برای دین داده…».ء

 در مورد ماموریت از طرف خدا برای ابلاغ وظیفه مردم در حفظ اسلامی که او قبلا شرح داده بود گفت:« اللهم قد بلغت من رساندم بشما ملت، من مطلب را بشما گفتم و باید هم گفته بشود. من مسائلی [را] که می دانم و می فهم وظیفه ام این است که بگویم و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت شما است که باید با تما اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود. او در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند…»(کیهان 5 خرداد 58)*. می بینیم که این «فریاد جمهوری اسلامی نمی خوایم» و «آخوند بره گم بشه»، که در فریاد «دهه هشتادی ها»، در فریاد دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان طنین انداز است، طلب آن چیزی است که در انقلاب سال 57 به شکل گسترده و به عنوان تهدید نگران کننده ای برای خمینی از سوی مردم وجود داشت. چون ربع قرن(1332 تا 1357) بعد از کودتای 28 مرداد 1332مبارزات آزایخواهان و فرزندان انقلابی ایران برای بر انداختن دیکتاتوری محمد رضا شاه؛ برای برپا کردن رژیم آخوندی نبود. نقش آخوند ها در این ربع قرن چه بود؟ مبارزه خمینی در آن ده سال از کودتای 28 مرداد 32 تا مخالفت ارتجاعی او با برنامه اصلاحات بهمن 1341 و شورش خرداد 42  و بعد از آن از 42 تا 57 چیزی نبود که به آخوند و آیت الله ها چنان جایی در ارتباط با مردم بدهد که آنها را مناسب پست و مقام رهبری سیاسی کشور و ریاست جمهوری و نخست وزیری بدانند(هم چنان جز یکی دو مورد بقیه آیت الله های فرومایه هیچگاه در تمام این سالها و هم اکنون زبان به اعتراض علیه مردم کشی و ظلم و بیداد حاکمیت علیه مردم نگشوده اند). به خاطر همین؛ خمینی با بودن کسانی مثل آخودند بهشتی و رفسنجانی و مطهری و منتظری در کنارش، مهندس بازرگان؛ مسلمان مومن کرواتی درس خوانده در فرنگ با بورس «رضا خان» را برای تشکیل دولت موقت انتخاب کرد و اولین رئیس جمهوری رژیمش هم یک درس خوانده در« فرنگ » و «کلاهی» و کت شلوار پوش بود. هر دوی اینها البته مسلمان و نماز خوان بودند و خمینی را هم امام خطاب می کردند. در سیاست هم اسلامگرا بودند و ضد و چپ. «ایرانیت بدون اسلامیت معنا ندارد» از فرمایشات ابوالحسن بنی صدر در آن زمان است.  اما فرزندان انقلابی ایران با مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه دست نشانده آمریکا، فصل جدیدی در تاریخ مبارزات مردم ایران با دیکتاتوری و بی عدالتی گشودند و مبارزه حماسی آنها با شاه و آن پلیس سیاسی  جهنمی اش ساواک تاثیر زیادی بر دانشگاهیان و روشنفکران و هنرمندان و بخشهایی از طبقه متوسط از جمله معلمان و کارمندان گذاشت. گروههای هوادار «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» که بعد از انقلاب در بین کارکنان سازمانهای دولتی به وجود آمدند، شواهد و نشانه های روشنی بر تاثیرگذاری مبارزات مسلحانه  چریکهای «مارکسیست» علیه رژیم  شاه بر جامعه بود. شاه هم در مصاحبه های خارج کشوری اش (در یوتیوب موجود است) هرجا در مورد آزادی بیان و مساله زندانیان سیاسی از او سوال شده، جواب اش این است که زندانیان سیاسی در ایران مارکسیستها هستند. مارکسیسم در کشور ما ممنوع است.

 خمینی و اطرافیانش انجمن های اسلامی را به طور گسترده ای از عناصر فرصت و مفلوک و عقب مانده، در برابر نیروهای ترقیخواه در همه جا تشکیل دادند که کارشان جاسوسی و پرونده سازی علیه این نیروها بود که رژیم ارتجاعی آخوندی را قبول نداشتند. اینها مورد پاکسازی قرار گرفتند و اخراج شدند.ء 

همانطور که  اشاره شد؛ خمینی از همان گامهای اول به دست گرفتن و انحصار قدرت، عزم قاطع خود را برای نابود کردن و از میان بردن دموکراسی خواهان و آزادیخواهانی را که «اسمی از اسلام نمی بردند»، در مبارزه ای «بدتر از مبارزه با شاه» اعلام کرد و آن را «وظیفه کوتاه مدت» مردم قرار داد. حدود سه ماه بعد در سخنرانی دیگری در قم در روز جمعه 26 مرداد که در کیهان شنبه 27 مرداد درج شد اظهار تاسف کرد که چرا «از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ» برپا نکرده و رهبران احزاب و نویسندگان و دست اندرکاران مطبوعات مستقل آن زمان را که «مفسیدین و فاسدین» می نامیدشان، «درو» نکرده است و گفت در این مورد«توبه می کند». یعنی از آن به یعد آنها را به دار خواهد کشید و خواهد کشت. او در ادامه با یاد آوری این که  «امیر المومنین آن مرد نمونه عالم در یک روز 700 نفر از یهود بنی قریظه را گردن زد»، تهدید کرد که در برخورد با آنها به شدت رفتار خواهد کرد.( قسمتی از سخنان 26 مرداد خمینی با صدای خودش در لینک زیر):ء

  https://www.youtube.com/watch?v=V0DNlI0baKo

خمینی در همین سخنرانی فرمان حمله نیروهای مسلح رژیم به کردستان را صادر کرد 

با یاد آوری این نکات از سخنرانی های همان اوائل به قدرت رسیدن خمینی، من مناسب می دانم تاکید کنم که این ادعا که مردم و همه گروهها در انقلاب سال 57 همه دنبال رو خمینی شدند، ادعایی بی پایه است. این ادعا بیشتر از سوی طرفداران رژیم سرنگون شده دست نشانده امریکا؛ بیان می شود تا اختناق و سانسور و جنایات دوران محمد رضاشاه پهلوی نادیده گرفته شود و عملکرد او را درخشان جلوه بدهند و از محکوم کردن آن تا به امروز سرباز بزنند و از مردم طلبکاری کنند. بعضی ها هم چون اوائل «ظهور» خمینی حالا یا به دلیل کم سنی و یا نداشتن اطلاعات کافی از امیال و اهداف خمینی؛ خودشان آن زمان مجذوب خمینی بوده اند؛ حالا انتخاب آن روز خودشان را محکوم و شاه را ستایش و حتی از بازماندگان او عذر خواهی می کنند. اینها ادعاها شان، با واقعیت آنچه در آن روزها جریان داشت، منطبق نیست و حقیقت ندارد. نه آن جمعیت بیش از یک میلیون نفری که برای بزرگداشت دکتر مصدق در 14 اسفند 1357 بر سرمزار دکتر مصدق گرد آمدند، نه آن جمعیت حدود 500 هزار نفری در در راه پیمایی روز کارگر(11 اردبیهشت سال 1358 – اول ماه مه) که مورد حمایت گروههای چپ(مارکسیست) قرار گرفته بود، و نه آنهایی که در تجمع بزرگ بزرگداشت صدمین سالگرد زاد روز دکتر مصدق در 30 اردیبهشت 58 گرد آمدند، از مقلدان «امام خمینی» نبودند، از منتقدان و مخالفان «جمهوری اسلامی» که خمینی به مردم ایران تحمیل کرد بودند، همانهایی بودند که «اسمی از اسلام نمی بردند» و روی سگ خمینی را به خاطر آن تجمع ها بالا آوردند. آن اجتماعات و تظاهراتی که نامبرده شد، در تهران و در مرکز بود، کسان بسیاری با گرایش سیاسی از نوع شرکت کنندگان در آن اجتماعات طبعا در سایر جاهای ایران هم بودند که امکان سفر و شرکت در آن را نداشته اند.ء   

 خوب است این را هم یاد آوری کنم که همانطور که مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت منصوب شده توسط خمینی در اظهار نارضایتی از نداشتن امکان اجرای برنامه و تصمیم هایی که می گرفت گفت، خمینی چاقویی به او داده بود که تیغه اش جای دیگری بود و فقط دسته اش دست او بود. این هم یعنی ناتوانی و هیچکاره بودن.  اهرم اعمال قدرت خمینی و بسیج کردن مردم و جهت دادن به اداره امور در آن روزها حزب جمهوری اسلامی بود با مریدان و مقلّدان گرد آمده در آن، چون آخوند  بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای و موسوی اردبیلی و آخوند با هنر که  از ستونهای آن بودند و کسانی مثل آیت و میرحسین موسوی و …که کارگزاران بلند پایه آن بودند و روزنامه «جمهوی اسلامی» که مدیر مسئول آن میرحسین موسوی بود نقش درجه اولی در فضا سازی و هدایت اوضاع  در جهت انحصار قدرت در دست خمینی و باند مریدان او داشت. مثلا این روزنامه جمهوری اسلامی بود که بسیج نیرو برای طورمار حمایت از عملکرد قطب زاده در تلویزیون بکند و بعد عکس آن طومارهای چندین متری در روزنامه چاپ بکند در حالی که هیچکس از عملکرد آن لات بی و سر و پا که زیر عبای خمینی به ایران آمده بود و کارش حمله به روشنفکران و به روزنامه آیندگان با استفاده انحصاری از تلویزیون بود مورد نفرت مردم بود چنان که در اولین انتخابات ریاست جمهوری در 6 بهمن 1358 نفر آخر شد و بعد از صادق طباطبایی قرار گرفت. یا وقتی ما در اخبار تلویزیون با سانسور و تحریف حقایق گماشتگان رژیم منحوس به مخالفت بر خاسته بودیم و با انتشار اطلاعیه اعتراض می کردیم، اطلاعیه های  سراسر تحریف و برچسب زنی انجمن اسلامی دفتر مرکزی خبر علیه سندیکای کار کنان خبر با آب و تاب درج می کرد و در یک مورد با تیتر درشت «نوکران آمریکا کیانند» در وسط صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی و اشغال تمام نیمه پایین آن صفحه در آن روزنامه درج شد. این اتفاق حدود مربوط به دی یا بهمن 58 است.

 این حزب در سال 58 یک راه پیمایی در بزرگداشت روزِ کارگر از میدان شوش به طرف میدان اعدام(میدان محمدیه) سازمان داد و ادعای شرکت جمعیت میلیونی در آن کرد. اگرچه ادعایی خیلی مبالغه آمیزی بود ولی قدرت نمایی دستگاه انحصار قدرت خمینی در برابر راه پیمایی چپ در آن روز بود. این گمانم این اولین و آخرین بزرگداشت روز کارگر از سوی این فرومایگان بود. چون خمینی بعد از آن سخنرانی در 26 مرداد58  و تهدید به برپا کردن چوبه های دار در میدانهای بزرگ، دیگر با سرکوب و اختناق و ارعاب گسترده و در مناطقی مثل کردستان و گنبد با گلوله و کشتار به رویارویی با کسانی که آزادی و دموکراسی میخواستند و اسمی از اسلام نمی بردند و با «آخوند» مخالف بودند پرداخت و  فرمان لشکر کشی «28مردادی» به کردستان را در هما پیام صادر کرد. البته کشتار در کردستان را قبل از آن این سخنرانی شروع کرده بود و آن عکس اعدام های خلخالی در کردستان که جهانی شد، رویدادی در پنج مرداد 58 بود.


 پاسدارا خمینی در ترکمن صحرا و گنبد قبل از کشتار خلخالی در بهمن و اسفند 58 در آنجا، شرارت می کردند، اما با اعزام خلخالی که عکسهای اعدام  مبارزان کرد با حکم شرعی او آن آخوند جنایتکار را به عنوان پیک مرگ مشهور ساخته بود، در بهمن و اسفند همان سال کشتار در گنبد و ترکمن صحرا به راه افتاد. به نحو جنایتکارانه و بزدلانه ای به طور پنهانی رهبران خلق ترکمن را اعدام کردند و جنازه های آنها را در جایی دور از گنبد کنار جاده ای انداخته بودند   https://www.turkmenstudy.com/?p=3182

 

یک یاد آوری دیگر هم  به «پهلویست»ها و شاه پرستان لازم است بکنم و آن این که فقط نگاهی به عملکرد سال 56 شاه در آنچه مربوط به آزادی بیان و دموکراسی می شود بکنید. از جمله این که این شاه بود که حتی گرد همایی و جلسه شعر خوانی و سخنرانی  در« دانشگاه صنعتی آریامهر»( شریف کنونی) در 25 و 30 آبان سال 56 که دانشجویان قصد برگزاری آن را با شرکت تنی چند از اعضا کانون نویسندگان ایران داشتند را تحمل نکرد  و پلیس و چماق کش فرستاد و شاعران و سخنرانان را مضروب و دستگیر کردند هم چنانکه دانشجویان معترض به این اقدام را مورد ضرب و شتم قرار داد و دستگیر کرند(تاریخ سیاسی 25 ساله ایران- جلد دوم سرهنگ غلامرضا نجاتی- موسسه رسا چاپ چهارم).ء

حجاب اجباری بر سرزنان، پرچم اقتدار آخوندها و به زانو در آوردن یک ملت   

مهمترین نماد و نشانه آشکار «اجرای احکام اسلام و اسلامی شدن کشور» توسط خمینی؛ با حجاب بودن و «پوشیدگی» زنان و دختران بود. چرا که آنها در همه جا بودند. در کوچه و خیابان و مدرسه و دانشگاه و در مشاغل مختلف. کنترل حجاب به یک عامل دیگر حاضر در همه جا پیوند زده شد و آن حضور مردان بود. بنابراین جدا سازی زن و مرد در محل کار و در دانشگاهها و بویژه کنترل رفتار دانشجویان تلاشهایی بود برای ایجاد «حریم» برای حجاب و رعایت دقیق آن. به خاطر همین؛ پوشیدگی اسلامی فقط به موی سر زنان محدود نشد شامل سرتاپایشان شد، با مانتو اسلامی!ء 

جز موارد محدود مثل کنار گذاشتن زنان از ارتش در آغاز کار، نمی شد زنان را به کلی از سازمانهای دولتی و مشاغل مختلف در کسب و کارهای خصوصی بیرون ریخت و به خانه هاشان فرستاد. هم چنان که نمی شد مدارس دخترانه را تعطیل و تحصیلات دانشگاهی را برای دختران ممنوع کرد(اگر چه تحصیل در بعضی از رشته ها در دانشگاه برای دختران ممنوع شد)؛ اما عمل به شعار «یا روسری یا توسری» از سوی رژیم، با «عدالت اسلامی» شامل همه بود؛ فقیر و غنی؛ بالای شهری و پایین شهری؛ فارس و آذری و کرد و بلوچ؛ مسلمان و غیر مسلمان. حجاب بر سر زنان آنها را تبدیل به «چوبی» برای پرچم اقتدار رژیم منحوس آخوندی می کرد. پرچمی که در همه جا دیده می شد و نشانِه حاکمیت و سلطه نظام مذهبی و اجرای «احکام» و ضوابط اسلامی در کشور بود. به همین خاطر به آتش افکند آن «پرچمِ» این رژیمِ آخوندیِ درنده تر از داعش و طلبان، نشانه و نماد انقلاب فرهنگی از سوی سرکوب شده ترین بخش جامعه ایران علیه رژیمی است که «انقلاب فرهنگی» اش یورش به دانشگاهها  بود. هم برای مثل «حوزه» کردن آن و «وحدت حوزه و دانشگاه» بود که رژیم در این کار تصفیه و اخراج و استادان و دانشجویانی که «اسلامی» نبودند را بکار بست و هم به خاطر مساله دیگری که ضرورت فوری برای رفع خطر از رژیم منحوسی که خمینی بپا کرده بود داشت و آن بستن مراکزی بود که اخبار مربوط به سرکوب و کشتار در مناطقی مثل کردستان و ترکمن صحرا از آنجا و از طریق توزیع نشریات و اعلامیه ها توسط گروههای دانشجویی هوداران سازمانهای سیاسی در جامعه پخش می شد و نیز از همین مراکز کمکهای دارویی و نقدی برای مردم آسیب دیده آن مناطق جمع آوری می شد. یورش به دانشگاهها  در سوم اردیبهشت 59 اتفاق افتاد. خمینی چند ماه بعد از آن در واکنش به کسانی که تعطیل دانشگاه را زیانبخش دانسته بودند در سخنانی آکنده از خشم و تهدید آمیز که در کیهان 29 آذر59 درج شد از جمله گفت: «حسب آن چه كه به من مطلعی گفت همین چند روز پیش، دانشگاه اطاق جنگ بود برای كردستان. یعنی دانشگاه اطاقی بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و سایر اشرار را اینها اداره می كردند[...]این دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نیست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود برای كمونیستها و شما تاسف می خورید كه این دانشگاه نیست. می فهمید چه می گویید؟ از روی فهم اگر می گویید باید تكلیفتان روشن شود».ء 

این انقلاب، انقلابی که جوانان نسل دوم ایرانیان بعد از ملاخور شدن انقلاب سال 57 توسط خمینی پلید بر پا کرده اند انقلابی که شعله آن را خبر مرگ دختری از شهر سقز کردستان در تهران که در این شهرغریب بود در اثر صدماتی که از ضربات وحوش پلید پاسدار اسلام و جمهوری اسلامی در «گشت ارشاد» تهران به سر او وارد شده بود، بر افروخت. این انقلاب فرهنگی که از اعماق جامعه  جوشیده و چون آتشفشانی عظیمی است که در جریان است، در خود حمله سنگین به دستگاه قدرت و نظام آخوندی و کل بساط روحانیت را هم دارد؛ چون نه تنها نشانه اقدام و حرکت برای برچیدن و محو کردن رژیم  را در خود دارد که با صدای بلند و در شعارهای مرگ بر دیکتاتور و « جمهوی اسلامی نمیخوایم» بیان می شود، بلکه با شعار «آخوند باید گم بشه» که از سوی شرکت کنندگان در تظاهرات بر زبان آورده شده و می شود، و از چندی پیش «پراندن عمّامه» آخوندها هم به آن اضافه شده، اراده به زباله دان انداختن بساط روحانیت حتی در نقش سنتی آن که قبل از به قدرت رسیدن آخوندها در ایران وجود داشت نیز در آن دیده می شود.ء

 من فکر می کنم اگر در شعار «توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه» قسمت اولش که بیشتر برای خوش آهنگی و هماهنگی به شکل مصرعی قرار گرفته، حذف شود و جمله «حوزه هم نابود بشه» بعد از «آخوند باید گم بشه» بیاید، شعار بسیار پر محتوا و آینده سازی می شود: «آخوند باید گم بشه/ حوزه هم نابود بشه». اگر چه «آخوند باید گم بشه» همینطوری هم راهگشا و آینده ساز است. حذف آخوند و آخوندیسم( انچه به عنوان باور مذهبی و مراسم عزاداری و قمه زنی و تعزیه – که گاه رفتارهای احمقانه و وحشیانه مثل زنده روی زغال گداخته قرار دادن کبوترها در تعزیه عاشورا در آنها دیده شده- و روضه خوانی و تعصب مذهبی و تحجّر و باور به خرافات و مهملاتی که آخوندها مبلّغ و مروّج آن هستند) گامها بزرگی در راه شکوفایی فرهنگی و رشد فرهنگی مردم هستند که عزم  برداشتن و پیمودن آن از سوی مردم در انقلابی که در جریان است دیده می شود.ء

 شادی و پایکوبی مردم به مناسبت شکست تیم اعزامی رژیم ضد ایرانی آخوندی؛ که در صورت پیروزی یا حتی گویا مساوی کردن به مسابقات مرحله یک هشتم راه میافت و اگر چنین می شد از آنجا که در برابر تیم آمریکا هم بود، رژیم حتما آن را به عنوان ضربه دوگانه هم به مردم انقلابی در خیابانها که بیش از هفتاد روز است به رغم وحشی گری و جنایت نیروهای سرکوبگر به تظاهرات علیه رژیم ادامه می دهند و مخالف رفتن تیم ملی به این مسابقات بودند و هم به عنوان پیروزی و ضربه به آمریکا  با جست و خیز و شادی بسیجیان بوزینه و عناصر مفلوک و بیشعور و جیره خوار جشن می گرفت و تلاش می کرد به نیروهای خسته و نگران از آینده و بی روحیه خود روحیه بدهد و آن را تحقق «وعده الهی» که در آیه قرآنی که «مقام معظم رهبری» در سخنان اخیرش در برابر بسیجیان برای تقویت روحیه بسیجیان به آنها یاد آوری کرد، جلوه بدهد و دُم رهبری را گره خورده به «درگاه باری تعالی» نشان بدهند. اما نه تنها عکس مساله افتاد و آمریکا برنده شد و مردم «دماغ سوختگی» رژیم را جشن گرفتند، بلکه افشا شدن بولتن ویژه یی که خبرگزاری وابسته به سپاه فارس برای پاسدار سلامی فرمانده کل سپاه ضد ایرانی پاسداران انقلاب اسلامی تهیه کرده بود، مثل ریزش کوه بر سر این فرومایگان فرود آمد. این درهم فشردگی و پی در پی بودن ضربه ها به رژیم، نوید پایان شب سیاه رژیم آخوندی و طلوع صبح آزادی است که به یمین مبارزه خستگی ناپذیر و فداکاری انقلابیون جان برکف ایرانی که در همه جای میهن در برابر این رژیم پلید ایستاده اند و سرنگونی آن را طلب می کنند برآمدن و به وقوع پیوستن آن نزدیک است. ء   

-------------------------  

مطالب مرتبط:

 * عبور از گذرگاه خونین اجتناب ناپذیر است، چون فرماندهان جنایتکار سپاه قدرت مطلق می خواهند

 https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-72046.html

 

زوزه های آیت الله علم الهدی علیه زنان ۳۰ سال بعد از عربده رفسنجانی
ایرج شكری

https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-82034.html

---------------------------------- 

آذر ۱۴۰۱ – 1 دسامبر 2022۱۰

  ۱۰

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن