jeudi, novembre 21, 2019

سرود آتش


سرود آتش  

آتش خشم خلق علیه نظام ضد ایرانی و مردم کش آخوندی شعله ور تر باد

اعتراضات در بهبهان 25 آبان 98


lundi, novembre 18, 2019

علی ربیعی و بیان حقیقتی در میان سفسطه کردن ها و اوضاع کنونی




علی ربیعی و بیان حقیقتی در میان سفسطه کردن ها و اوضاع کنونی

ایرج شکری

علی ربیعی سخنگوی دولت در یادداشتی، پر سفسطه که در روزنامه دولتی ایران و خبرگزاری ایسنا منتشر شد1* حقه بازی ها و مردم فریبی های بزرگ خمینی در دو سوء استفاده از احساسات و نا آگاهی بخش بزرگی از مردم محروم و نیز قشری از شهرنشینان مذهبی از ماهیت خمینی؛ یکی در برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی «نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» و دیگری قالب کردن قانون اساسی ولایت فقیه - که این یکی را با استفاده از غوغا و گرد وخاک اشغال سفارت آمریکا انجام داد-، خواسته اینها را قانون گرایی خمینی و«تأسیس نهادها ی دموکراتیک»!! در برابر غیرقانونی عمل کردن شاه به «خلق الله» قالب کند و در این مورد نوشته است:« امام خمینی با برافراشتن پرچم "حکومت قانونی" در مقابل "حکومت غیرقانونی" شاه آن تقابل را به سود قانون و به سود حقوق ملت در تأسیس نهادهای دموکراتیک رفع کرد. براین اساس امام خمینی شور انقلابی ملت را در همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب خرج رفراندوم جمهوری اسلامی کرد و شور انقلابی در مقطع ۱۳ آبان ۵۸ را به فاصله‌ای کمتر از یک ماه به مصرف رفراندوم قانون اساسی در ۱۲ آذر ۵۸ رساند ». ربیعی یاد آور شده  است که :« « امام خمینی بر مبنای یک درک متفاوت از ۱۳ آبان، در گوهر شور انقلابی آن لحظه، یک فرصت طلایی برای رفراندوم قانون اساسی می‌دید».  در اینجا ربیعی در مورد اشغال سفارت آمریکا یک مساله مهم را که  نگارنده قبلا چند بار آن را یاد آور شده ام (اما تا به حال هیچ یک از مقامات رژیم از آن حرفی نزده بودیا لااقل من تا به حال ندیده بودم) مورد تایید قرار داده است و آن استفاده خمینی از غوغا و فضا و در واقع «فتنه» اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلماتها آمریکایی(که ربیعی آن را «شور مردم» نامیده) به عنوان «فرصت طلایی»، برای از رفراندم گذراندن و به تایید رساندن قانون اساسی تدوین شده در «مجلس خبرگان قانون اساسی»است. مجلسی که به جای مجلس موسسان(که حدود سیصد نفر برای آن پیش بینی می شد) و با تعداد 73 نفر تشکیل شد که اکثرا مذهبی و مرید و طرفدار خمینی بودند و نحوه برگزاری انتخابات آن هم مورد انتقاد گروههای سیاسی خارج از دایره مریدان خمینی بود. مثلا در تهران که ده نفر نماینده داشت، حتی اهل قلم و چهره سیاسی سرشناسی مثل علی اصغر حاج سید جوادی که «مسلمان» هم بود، نفر یازدهم شد و به آن راه نیافت.

(در ضمن بنا بر اظهارات جواد منصوری از خاطرات خود در مساله گرونگیری این اقدام از آغاز با مشورت از طریق موسوی خوئینیها با خمینی صورت گرفته بود نه آنگونه که وانمود شد که خمینی بی خبر بود و بعد از ماجرا آن را تایید کرد. **)

این ادعای پیروان خمینی در مورد اشغال سفارت آمریکا که همه آنرا تایید کردند نیز دروغ بزرکی است که می گویند؛ مثل آن دروغ  و شیّادی بزرگ خمینی که  انقلاب ضد سلطنتی و آزادیخوهانه و عدالتخوانه مردم ایران در سال 57 را «انقلاب اسلامی» نام نهاد. شعار «ارتجاع نمی تواند ضد امپریالیست باشد» مال همان روزهای غوغای اشغال «لانه جاسوسی» است که از سوی نیروهای چپ که به حمایت از «دانشجویان پیرو خط امام » اعلامیه نداده بودند ساخته شد. حتی گروه مسلمان «رزمندگان پیشگام مستضعفین» که گرایش به افکار دکتر شریعتی داشت و با اسم نشریه اش «آرمان مستضعفین» شناخته می شد، تحلیل مفصل و خوبی از این حرکت شیّادانه داده بود که اگر درست به یادم مانده باشد در شماره 18 نشریه آن بود شاید هم جزوه ای بود ویژه مساله اشغال سفارت آمریکا و نشان دادن ماهیت واقعی آن اقدام. من ده پانزده شماره از آن را از «بساط» فروش نشریه این گروه که در پیاده  رو کنار خیابان(بلوار کشاورز) نزدیک تقاطع خیابان کارگر و بلوار کشاورز که آن روزها نیروهای چپ اسم آن را «چهار راه داس و چکش» گذاشته  بودند و بین مردم هم پذیرفته شده بود(همچنان که اسم خسرو گلسرخی برای «پارک فرح » در همان نزدیکی(پارک لاله کنونی) و یا اسم مصدق برای خیابان پهلوی و اسامی دیگری که این فرومایگان  بعد از آغاز کشتار در سال 60 همه را تغییر دادند)، خریدم و بین همکاران و دوستان توزیع کردم که بخوانند..

 از اینها گذشته، حال گیریم که رژیم خمینی ساخته «جمهوری اسلامی» - که این صفتی که به گردن جمهوری انداخت، نه زنگلوله یی در زیرگلوی آن که مثل غده یی است به بزرگی «شکنبه» گاو و پر از نشخوارات متعفن حوزوی که گردن جمهوری را شکسته و آن را در حال خفگی نگه داشته-، دستاورد خمینی در «نهاد قانونی» تاسیس کردن و قانونی عمل کردن است. اما این «قوانین» اولا نه تنها پاسخ مناسب برای ساماندهی امور و حل مسائل کشور نیست، بلکه در درون سیستم پیوسته با تناقض های مختلف و روبه رو بوده است و اختیارات خود آن «نهادهای دموکراتیک» هم بارها به شکلهای مختلف زیر پا گذاشته شده که آخرین آن همین مساله افزیش قیمت بنزین بودن که بدون طرح شدن مساله در مجلس تصمیم در مورد در« شورایعالی همانگی اقصادی سران قوا» گرفته شد و ذولنور از نمایندهای مخلف دولت از جناح ولایتمدار هم که قصد گرداندن طرحی در مجالس داشت، با اعلام حمایت خامنه ای از تصمیم گرفته شده توسط سه قوه، ماستها را کیسه کردند و عقب نشستند.  شورای نگهبانی که آخوندهای پلید برای اعمال اراده و «وتو» برای هر آنچه آن را غیر قابل «هضم» در آن «شکنبه» متعفن اسلامی می دیدند، بارها و بارها فریاد جناحی از نماینده های همان مجلس اسلامی را که تماما صلاحیت «اسلامی» شان توسط فقهای شورای نگبهان تایید شده بود و حتی آدمی مثل هاشمی رفسنجانی را که نزدیک ترین و مورد اعتماد ترین دستیار و مدیر کار آمد رژیم خمینی بود، زمانی که رئیس مجلس بود در آورد. از جمله رفسنجانی که در مقام رئیس مجلس در 13 خرداد 65 با نمایندگان مجلس به همراه خانواده هاشان به دیدار خمینی رفته بود در این دیدار در سخنانی به مشکلات مجلس در وضع قانون اشاره کرد و گفت:« دائما گفته می شود در تریبونها که مجلس قوانین بنیادی و اساسی بگذراند. ما هم چنین علاقه یی داریم و همین حالا هم تعددی از قوانین بنیادی در اختیار ماست. به طور سربسته لازم است که در محضر جنابعالی در این جلسه اظهار بکنم که تحقیقا ما نیاز به دخالت و کمک صریح جنابعالی داریم. این تقصیر کسی نیست، تقصیر نهادی نیست، تقصیر جریانی نیست. این یک واقعیت است که برای اولین بار در تاریخ، حکومت اسلامی مبانیش دارد تدوین می شود: فقهی که در دوران 1400ساله درمیان  ملتها به  عنوان نظام حاکم مهجور بود، می خواهد وارد زندگی انسانها بشود… حضور یک فکر قاطع قوی شکست ناپذیر لازم است. در شرایطی که ما داریم، غیر از شخص جنابعالی هیچ کس زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند این مسائل را حل بکند و اگر امروز جنابعالی به داد این مقطع تاریخ انقلاب نرسید و مشکلات قانونگذاری را صریح و روشن آن طور که تشخیص خودتان است، برای همه ماها حجت نفرمایید، ما نمی دانیم که در آینده چه کسی پیدا خواهد شد این مهم را انجام بدهد». پاسخ خمینی به این اصرار و التماس رفسنجانی کوتاه و نا امید کننده بود. پاسخی که چون آینه یی نشان دهنده آینده رژیم آخوندی بود:« مشکلات را با تدبیرهایی که دارید حل کنید» و این یعنی خود بیانگذار رژیم که تا همان تاریخ در سبعیت و درندگی و سرکوب و کشتار و «برپا کردن چوبه های دار در میدانهای بزرگ» برای «درو کردن» منتقدان و مخالفان نظام اسلامی کوتاهی نکرده بود و می گفت « مردم برای اسلام جوانهاشان را دادند» نه «برای آن که کشورشان مثل سوییس بشود» و مبارزه با «نویسندگان» و روشنفکران را با شدتی «بدتر» از مبارزه ای که با شاه کردند به عنوان یک وظیفه دینی که خدا به او ماموریت داده تا به مردم ابلاغ کند، با گفتن « اللهُمَّ قد بلَّغتُ »، تکلیف قرار مردم قرار داد(کیهان 5 خرداد 58- امام استراتژی انقلاب را اعلام کرد)2*، حالا جوابی برای رفسنجانی رئیس مجلس درمانده در بن بست که نمی خواست در آن جمع به طور واضح و علنی بگوید مشکل چیست و لابد برای این با خانواده های نمایندگان مجلس به دیدار خمینی رفته بود که راه گریز از پاسخ برای «امام» را ببندند، جوابی نداشت و از طرف خدا هیچ ماموریتی به او داده نشد تا برای کمک به مجلس اسلامی قانونگذاری بر اساس فقه و «احکام شرع انور» که قرار بود برای اولین بار و بعد از 1400 شق القمر کرده و نشان بدهد که «حکومت جهانی اسلام زیر پرچم لا اله الا الله» که خمینی از راه نرسیده و در 7 اسفند 1357 مسلمانان جهان را دعوت به تشکیل آن و «غلبه بر همه دنیا» کرده بود3*، حکم و رهنمود قاطعی مثل آنچه در مورد مبارزه با روشنفکران و نویسندگان داده بود بدهد.  رفسنجانی که در حضور امامش سربسته حرف زده بود و گفته بود پیش نرفتن کار مجلس تقصیر کسی و نهادی نیست، بعد از ظهر همان روز در یک نشست مطبوعاتی گفت: هم اکنون یک سری قوانین در مجلس در دست برسی است، مانند قوانین جنگلها و مراتع، اراضی شهری، کار، قانون مربوط به تعزیرات، قانون تجارت خارجی و قوانینی که مربوط به بخش تعاونی می شود، با شورای نگهبان اختلاف داریم». رفسنجانی هم چنین به اختلاف میان مجتهدین مجلس و شورای نگهبان هم اشاره کرد و گفت که این امر نیز سبب «گیر کردن» قانون می شود.

 این ادعای علی ربیعی؛ این پاسدار و معاون وزارت اطلاعات در دوره وزارت دو آخوند جنایتکار - ریشهری و فلاحیان - که:« امام خمینی با برافراشتن پرچم "حکومت قانونی" در مقابل "حکومت غیرقانونی" شاه آن تقابل را به سود قانون و به سود حقوق ملت در تأسیس نهادهای دموکراتیک رفع کرد» همان وقاحتی است که همه پیروان خمینی دارند؛ مثلا سید محمد خاتمی که با چند سال نماینده مجلس رژیم و ده سال وزیر ارشاد اسلامی و 8 سال رئیس جمهور رژیم بودن و کارگزار و تایید کننده تمام اقدامات جنایتکارانه آن و کسی که از لاجوردی جلاد وقتی به هلاکت رسید تجلیل کرد، وقتی می خواهد نمایشی از تواضع و احساس مسئولیت در برابر مردم نشان بدهد، « به عنوان یک شهروند» آن هم به با گفتن این که «بیشتر می توانستیم خدمت کنیم»3*، از مردم عذر خواهی می کند! وقاحت این جنایتکاران شگفت انگیز است. ربیعی ادعای تاسیس نهاد های دموکراتیک توسط خمینی را می کند. مگر بدون آزادی بیان و آزادی انتشارات و آزادی احزاب و آزادی سازمانیابی مردم و بدون تشکلهای صنفی که آزادنه بتوانند تشکیل بشوند، می شود «نهاد های دموکراتیک» داشت. رژیمی که یک تشکل تخصصی غیر سیاسی مثل نظام پزشکی را تحمل نکرد و در سال 65 زمان نخست وزیر میرحسین موسوی و تصدی وزارت کشور توسط آخوند محتشمی آن همه توهین تحقیر بگیر و ببند نسبت به اعضای سازمان نظام پزشکی و پزشکان کشور روا داشت اصلا اعتقادی به دموکراسی و نهادهای دموکراتیک می تواند داشته باشد؟ رژیمی که این همه بگیر و ببند و رنج و آزار به اعضای سندیکاهای کارگری روا داشته و می دارد، اینها همه بر اساس «حکومت قانونی» و در تقابل با «حکومت غیر قانونی شاه»  و به سود حقوق ملت حاصل « تأسیس نهادهای دمکراتیک» است!؟ این که چهل سال بعد از انحصار قدرت توسط خمینی و پیروانش هنوز نویسندگان کشور حق تجمع آزادنه ندارند، این که هنوز مردم اجازه تجمع بر سرآرامگاه دکتر مصدق برای بزرگداشت او را ندارند، اینها همه عمل به قانونگرایی برآمده از «نهادهای دموکراتیک» است!؟ این شکوه و شکایت جناح توسری خور از عملکرد جناح ولایتمدار در سازمان رادیو تلویزیون کشور، به خاطر عملکرد قانونی «نهادهای دموکراتیک» است یا از عملکرد نظام ولایی است؟ هاری اینها در به انحصاردر آوردن قدرت به آن حد بود که نه تنها رادیو تلویزیون کشور را با اخراج آخرین اعضای تشکلهای دموکراتیک درون  سازمان که از کارکنان اعتصابی زمان انقلاب بودند و خاموش کردن مقاومت و اعتراض در درون سازمان کاملا قبضه کردند و با تصفیه روزنامه ها از روزنامه نگاران متعهد و ترقیخواه و اعتصابی ماههای انقلاب و تعطیل روزنامه آیندگان و نشریات مستقل، حتی اجازه انتشار و فروش نشریه و کتاب به گروههای سیاسی در پیاده روهای اطراف دانشگاه را هم نمی دادند
 و دسته های اوباش و حزب اللهی که امثال قالیباف به عضویت در آن «دار و دسته» افتخار می کند4*، به آنها یوروش می بردند و نشریه و کتابها را پاره می کردند حتی آنها مورد را ضرب و شتم قرار و فحّاشی قرار می داند. لیستی و آماری که آخوند جنایت کار ریشهری در پیوست 13جلد سوم کتاب خاطرات خود از متلاشی و تعطیل کردن 99 سازمان ماركيستي و 69 سازمان غير ماركسيستي که بنا بر  اظهار او« عليه نظام فعاليت مي كردند»5* خود سندی است بر جهنمی که رژیم پلید آخوندی بعد از انقلاب در ایران برای نابودی جوانه های دموکراسی و تشکلهای دموکراتیک راه انداخت و جنایتکارانی مثل ربیعی6* و دیگران از عناصر بلند پایه اجرای آن بوده اند. تمام «احزاب» و تشکلهای سیاسی مجاز کنونی همه پوشالی و متعهد به نظام ولایت فقیه و در خدمت نظام ولایت فقیه و بیگانه با دموکراسی هستند. ادعای «تشکیل نهادهای دموکراتیک» توسط خمینی از بیخ و بن دروغ و نامربوط است. خمینی در همان سخنرانی 3 خرداد 58 در برای «جمعی از بانوان اهواز» که در کیهان 5 خرداد درج شد و من بارها به اهمیت آن به عنوان انعکاس دهند جوّ سیاسی آن زمان و نگرانی خمینی از مطالبات مطرح شده از سوی نیروهای فعال سیاسی  که زدن زیرآب «امامت» او و رد کردن و مقابله با پذیرفتن نقش «امت» یا «مقلّد» از سوی شهروندان بود، چند بار ضدیت و خشم خود را با آزادی و و دموکراسی و هرچه پسوند یا صفت دموکرایتک دارد را نشان داده و جانشین او خامنه ای هم دشمن شماره یک دموکراسی و «تکثرگرایی» و آزادی عقیده و بیان است. خامنه ای در پیامی در سال 75 برای افتتاح مجلس پنجم(درج شده در اطلاعات و روزنامه های 12 خرداد)، به صراحت آنچه را که « تقلید از مجالس کشورهای غرب» نامید مردود شمرد و تاکید کرد که «تعبیر های چپ و راست یا اصرار بروجود احزاب سیاسی در مجلس قانونگذاری و مانند اینها سوغات بی ارزشی است که شأن مجلس شورای اسلامی بالاتر از پذیرش کورکورانه ی آنها است». روشن است که احزاب سیاسی در کشورهایی که «نهادهای دموکراتیک» در آن پی ریزی شده اند و عمل می کنند، با تبلیغ نظرات خود از جمله از به طور ریگان از طریق رادیو تلویزیون و مطبوعات در مصاحبه ها، در انتخابات مجلس و انتخابات مربوط به رئیس جمهور و یا نخست وزیر شرکت می کنند، و در صورت بدست آوردن قوه اجرایی از طریق لوایحی که به مجلس می برد و نیز طرحهایی که نمایندگان مجلس مطرح می کنند برنامه خود را پیش می برند. اگر حزبی در مجلس اکثریت کرسی ها را داشت طبعا برنامه های خود را بدون «گیر کردن» در مجلس پیش می برد.

رویدادهای این چند روز گذشته، که مردم جان بر لب رسیدن در آن تصویر خامنه ای و یک نمادی از انگشتر فیروزه خمینی را که تزیین میدانی در شهر بود، آتش زدند، نشان دهنده جای واقعی خامنه ای جبّار زنده که لقب «ولی امر مسلمین جهان» را به دم خود بسته و خمینی «خلیفه» و «امام امت» مدفون که آن «حرم» پر زرق و برق را برایش ساخته اند و زیارتنامه برایش تهیه کرده اند و می خوانند، چه جایی در افکار و احساسات مردم دارد و پایان کار این رژیم منحوس ضد ایرانی مردم ستیز زندگی سوز شادی کش، چگونه خواهد بود.

 به نظر می رسد که در یوورش غیر طبیعی و عجیب آن گاو طالشی به صندوق صدقات کمیته امداد «امام خمینی» که چندی پیش در مطلبی به آن پرداخته بودم، پیام پیش آمدن چنین رویدادهای آکنده از خشم مردم نهفته بوده، مخصوصا آتش زدن نمادی از انگشتر خمینی که موردی تازه و ویژه از یوروش به مقدسات رژیم خمینی از سوی مردم است، ارتباطی در اسم نماد مورد تهاجم و به نوعی سمبلیک تشابهی با وضع استقرار آن صندوق دارد که خم شده بود. قرار گرفتن در وضعی منجر به سقوط و واژگونی با تکان و فشاری بیشتر.


----------------------------------- 

یادداشت علی ربیعی


2- سخنرانی خمینی در 3 خرداد 58 و اعلام جنگ با ر وشنفکران




3- تواضع خاتمی


اعتراف قالیباف به چماقداری از زمان دار و دسته تشکیل شده توسط آخوند بهشتی»4-


5- مربوط به خاطرات ریشهری



6 - علی ربیعی از وزارت اطلاعات تا وزارت کار 


 پشت پرده گروگانگیری خاطرات جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران**






  27 آبان 1398 - 18 نوامبر 2019 


vendredi, novembre 15, 2019

jeudi, novembre 07, 2019

ماشاالله قصاب و کمیته مستقر در سفارت آمریکا از یاد نرود

  ماشاالله قصاب و کمیته مستقر در سفارت آمریکا از یاد نرود 

روی تصویر کلیک کنید بزرگتر می شود  


lundi, novembre 04, 2019

پیامهای بارانی که مانع جشن چهارم آبان شد و پریدن گاو نر به صندوق کمیته امداد خمینی و چند یادآوری


پیامهای بارانی که مانع جشن چهارم آبان شد و پریدن گاو نر به صندوق کمیته امداد خمینی و چند یادآوری

                                       ایرج شکری
چهارم آبان روز تولد محمد رضا شاه پهلوی، در زمان سلطنتش با چراغانی  خیابانها و نصب پرچم این جا و آنجا -( که مثل جشن سالروز کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332که شاه اسمش را « قیام ملی 28 مرداد» گذاشته بود برای مغازه ها هم نصب آن اجباری بود)-، جشن گرفته می شد. قسمت نمایشی این جشن که شاه در آن حضور پیدا می کرد، در استادیوم ورزشی برگزار می شد. اول در امجدیه بود و بعد از ساخته شدن ورزشگاه «آریامهر»(آزادی کنونی) در انجا برگزار می شد که با رژه ورزشکاران و گروههایی که برای این نمایش سازمان داده شده بودند از جمله گروه ورزش باستانی که ستاره آن شعبان بی مخ بود، همراه بود. در سال 56، سال قبل از انقلاب، یک اتفاق طبیعی کم سابقه رخ  داد که باعث عدم برگزاری این جشن شد و آن ریزش شدید باران از شب قبل از جشن بود که تا فردادی آن روز یعنی 4 آبان هم تمام روز ادامه یافت. اعلام شد که به علت ریزش باران این جشن در روز 9 آبان که روز تولد «ولیعهد» بود، برگزار خواهد شد. اما دوباره از شب قبل باران شدیدی شروع به باریدن کرد که کم تر اتفاق می افتاد که آن وقت سال چنین بارانی در تهران ببارد. دستگاه آریامهری ناچار شد که دوباره اعلام کند که جشن به علت ریزش باران برگزار نخواهد شد. این رویداد در زمانی که اتفاق افتاد مساله باهمیتی نبود، باران شدیدی می بارید و جشن ورزشی و نمایش در فضای باز را بی معنی می کرد و تصمیمی هم که برای لغو آن گرفته شد، تنها تصمیم منطقی و درستی بود که می شد برای آن گرفت و به خاطر همین شاید خیلی ها که آن روزها دیده اند، این اتفاق را اصلا بیاد نداشته باشند. آبان ماه سال بعد، کشور در شرایطی بود که کشتار 17 شهریور را پشت سر گذاشته بود و همه جا شورش و اعتراض با شعار مرگ بر شاه در جریان بود و روشن بود که در آن شرایط جشن چهارم امکان برگزاری نداشت. بعد ماجرای 13 آبان پیش آمد و بعد از آن هم  نطق تاریخی شاه مستبد متکبّر در14 آبان  که به مردم می گفت صدای انقلاب آنها را شنیده و قول می دهد که خطاهای گذشته جبران نشود، ولی خُب خیلی دیر شده بود. مردمی که بعد از کودتای 28 مرداد و آن همه سرکوب اعدام و خفقان ربع قرن برای برچیده شدن سلطنت آریامهری روز شماری می کردند، سر تاجدار را می خواستند نه بقای سلطنتش را. این رویدادها نشان می داد که چقدر آن جشنها  و آن هپروت شاهانه در مورد «پیوند فولادین شاه و ملت» که او در بعضی از سخنرانی هایش مدعی آن بود، بی معنی و مسخره بود..
 طومار رژیم فاسد و سرکوبگر شاه با قیام مسلحانه و شعار مرگ بر شاه و تسخیر پادگانهای توسط مردم در 22 بهمن 57، در هم پیچیده شد و دیگر آن جشنها هرگز در ایران برگزار نشد. حالا 42 سال بعد از آن روزهای بارانی؛ وقتی آدم آن «تصادف» را بیاد می آورد، فکر این که گویی آن رویداد زنگ و ناقوسی بود که خبر از در راه بودن سیل خروشان مردم خشمگین در خیابانها با شعار مرگ بر شاه در آینده نزدیک و جارو شدن بساط رژیم دست نشانده محمدرضا شاه پهلوی را می داد. نه شاه در آبان 56 سلطنت خود را در تهدید یک انقلاب می دید و نه مردمی که در آن روزها مثل تمام سالهای بعد از کودتای 28 مرداد و سرنگون کردن دولت ملی دکتر مصدق و به راه انداختن کشتار و شکنجه و سانسور، آرزوی سرنگونی و برچیده شدن سلطنش را داشتند انتظار آنچه پیش یکسال بعد پیش آمد؛ آن نطق 14 آیان سال 57 که در آن شاه گفت که صدای انقلاب مردم را شنیده و قول می داد که «خطاهای گذشته تکرار نشود» از شاهی که اوامر ملوکانه اش «مطاع» بود و همه باید از آن اطاعت می کردند نداشتند. در آن پیام شاه این چنین از مردم تقاضای فرصت برای رفع خطاهای گذشته کرد:«شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد… متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری  نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم».
«خدا بیامرز» گفتن بعضی از مردم به شاه برای تحقیر رژیم است

حالا به مناسبت «صدمین سالروز تولد» کسی که نامش در سطح جهان، چون فرانکو و پینوشه و ویدلا  با دیکتاتوری و کشتار و شکنجه و سرکوب مردم کشورش همراه است، بعضی که در گردهمایی «همدلان»، اظهار تاسف کرده اند که چرا در زمان حیات شاه چکمه ها او را نلیسیده اند*، با دستمایه قرار دادن نفرت و انزجار مردم از رژیم فاسد و جنایتکار آخوندی و مقایسه وضع فاجعه بار کنونی با زمان قبل از انقلاب؛ با این ادعا که مردم از او با گفتن«خدا بیامرز» یاد می کنند، سعی می کنند که از او شخصیتی که نزد مردم دارای محبوبیت است و نوستالژی دوران او را دارند ارائه دهند. اولا این تلاش برای «فراگیر» بودن «شاهِ خدا بیامرز» گفتن مردم  و از آن نتیجه محبوبیت شاه را گرفتن و تلاش برای القای آن به افکار عمومی، شانس موفقیتی به اندازه همان «حزب فراگیر»ی که بنا بر «اراده ذات اقدس ملوکانه» تاسیس شد و همه باید عضو آن می شدند دارد. ثانیا «خدا بیامرز» نثار شاه کردن در اکثریت موارد برای تحقیر و فحشی است که به خمینی و سرکردگان رژیم می دهند. آیا اگر کسی در مقایسه با جنایات دستگاه اطلاعاتی رژیم و مزدورانش با آنچه دستگاه سرکوب و شکنجه شاه «ساواک» انجام می داد بگوید«صد رحمت به ساواک» یا «خدا پدر بازجوهای ساوک را بیامرزد»، این ستایش از ساواک است!؟ البته این رژیم از نظر درنده خویی و فساد و استبداد رهبرانش، با رژیم شاه فرق دارد. مهمتر از همه این است که سرکوب و درندگی شاه و ساواکش برای حفظ منافع «زمینی» بود و به نمایندگی از طرف خدا و پیغمبر عمل نمی کرد. اگر چه ابلهان یا متملقّانی او را ظل الله  یا سایه خدا یا سایه یزدان هم  نامیده اند و خودش نیز در مصاحبه با اوریانا فلاچی** خود را برگزیده شده از طرف خدا برای ماموریتهایی که «برای کشورش» باید به انجام دهد  دانسته و نیز از ارتباطش با امامان بادیدن آنها در خواب و این که به ادعای او در حوادثی از خطر نجات اش داده بودند، سخن گفته اما ادعای «نایب اما زمان» و «جانشین معصوم» و رسالت جهانی - آنگونه که خمینی پلید و جانشین ضد ایرانی و مستبد اش خامنه ای دارند، نداشت. او در آن پیام 14 آبان 57 تنها خود را « حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفويض شده است» دانست. شاه در مصاحبه هایش با رسانه های خارجی(در یوتیوب هست) وقتی در مورد زندانیان سیاسی و تعداد آنها مورد سوال قرار می گرفت، نمی گفت زندانی سیاسی نداریم می گفت زندانیان سیاسی در ایران همه مارکسیستند و مارکسیسم در کشور ما ممنوع و غیرقانونی است. حتی در یکی از این مصاحبه ها تعداد سه هزار نفر را برای آنها ذکر می کند. اتهاماتی از قبیل کشتن مردم و خیانت به کشور هم به مخالفان خود می چسباند. مارکسیست ها کلا با اساس سلطنت که خود دستگاه فاسد و غارتگر بود و رژیمی در خدمت سرمایه داری و استثمار گران و سرکوبگر کارگران و زحمتکشان بود(چنان که در شلیک به کارگران جهان چیت و کشتن و زخمی کردن گروهی از آنان در سال 1350 عمل کرد)، مخالف بودند و خواهان برچیدن بساط سلطنت بودند. شاه  آنهایی را که اعدام می کرد به اقدام علیه امنیت و تلاش برای برانداختن سلطنت متهم  کرد نه «مفسد فی الارض یا محاربه با خدا و رسول». من از چندتن از زندانیان سیاسی زمان شاه شنیده ام که بعضی بازجویان خیلی خشن اغلب مشروب خورده و مست برای بازجویی می آمدند و بعضی حتی ضمن شلاق و شکنجه و باز جویی مشروب می خوردند. این نه از سر کیف و لذت بردن بلکه برای این بوده که از حالت عادی خارج بشوند و بتوانند بییشتر وحشگیری بکنند. اما بازجویان نظام اسلامی شکنجه و درنده خویی علیه زندانی را مثل انجام فریضه مذهبی می دانند و آنطور که یکی از این آخوندها که اگر درست به یادم باشد آخوند پلید حسینیان - همان که در برنامه «|چراغ» سیمای رژیم ولایی در دفاع از سعید امامی بعد از واجبی خوراندن و حذف او توسط وزارت اطلاعات،  قربانیان قتلهای زنجیره را «مرتد» و«ناصبی»(کسی که به امامان فحش می دهد) نامید- می گفت بازجویان وزارت اطلاعات همه مومن و نماز خوان و اهل زیارت عاشور هستند و وضوگرفته به بازجویی می روند. بازجویان همسر سعید امامی هم حتما وضو گرفته از زن سعید امامی باز جویی می کردند و آن حرفها رابه او می گفتند و آن رفتار را با او داشتند.  به می گفتند بگو افراد را چطور به سعید وصل می کردی، جواب می داد که من کسی را به سعید وصل نکردم. حاج آقای بازجو می گفت چرا «کاظمی اینجا وامیستاد سعید اینجا و تو در وسط و تو از عقب و جلو ایندوتا رو به هم وصل می کردی». او هم با ناله و زاری می گفت «من زن شوهر دار  مسلمانم من…».
تفاوت بازجویان و شکنجه گران دو نظام
بازجویان عرق خور ساواک شاه شاید در ساعات فراغت خود به «جنده بازی»  هم می رفته اند، اما در رژیم اخوندی اینطور که رویدادها نشان می دهد، دستگاه امنیتی رژیم اسلامی(سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات) واحد یا دایره ای ویژه ای از سربازان گمنام امام زمان  با تخصص«…کش ویژه» دارد که در آن با دام انداختن زنانی از آنان «جنده سازی» می کنند که و اینها را که «پرستو» می نامند، به سراغ عناصر خودی اندکی نق زن می فرستند تا از رفتارشان در خلوت با «پرستو»ی اعزامی عکس و فیلم برای شانتاژ و به اطاعت واداشتن یا بی آبرو و از میدان به در کردن طرف استفاده کنند. خیلی فرق است بین «عرق خور جنده باز» با «نماز خوان اهل زیارت عاشورا و جنده ساز». معلوم است که دومی خیلی دریده تر و درنده خویی اش وحشتناک تر می تواند باشد. شاید روزی هم بشنویم که دستگاه امنیتی بسیار «نوع آور و مبتکر» نظام ولایی که هم تبهکاران و آدمکشان حرفه ای را درخارج کشور برای آدم کشی یا بمبگذاری استخدام می کند و شعاع عملش در این زمینه تا آمریکا جنوبی هم می رسد و هم از انواع شگردها و طمعه گذاری ها برای به دام انداختن «سوژه» ها استفاده می کند، «خروس» یا «قوچ» هم برای از راه بدر کردن «اُناث» نق زن یا زبان دراز فرستاه است تا از آنها هم با «خروس» یا «قوچ» اعزامی عکس و فیلم تهیه کند و از این طریق آنها را یا در چنگ بگیرد یا از صحنه حذف کند. از رژیمی که امام و بنیانگذارش «نکاح» کودک شیرخواره و «تفخیذ» با اورا جایز دانسته، هر رذالتی بر می آید.
 دیکتاتوری و اختناق در سال قبل از سرنگونی شاه
در مورد رفتار و عملکرد و حال و هوای سیاسی رژیم شاه خونریز در یک سال قبل از انقلاب، مناساب می دانم موردی را که در پاسخ کانون نویسندگان ایران به مطلبی پر از تحریف دروغ علیه کانون نویسندگان ایران در رونامه اعتماد 2 تیرماه 1390 درج شده بود، یاد آوری کنم. در بند پنجم این جوابیه آمده است:
«در ۲۳ خرداد ۱۳۵۶، جمعی از اعضای دوره‌ی نخستِ کانون در اعتراض به انحطاط فرهنگی و سانسور و محدودیت‌های تحمیل‌شده به اهل قلم نامه‌ای سرگشاده‌ به نخست‌وزیر وقت منتشر کردند که به «نامه‌ی چهل نفره» معروف شد. این اقدام در واقع آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران در مخالفت با آزادی‌ستیزی و سانسور رژیم شاه بود. پس از انتشار این نامه، هما ناطق عضو کانون نویسندگان را در خیابان ربودند و پس از تجاوز به او در بیابان‌های اطراف «کاروانسرا سنگی» رهایش کردند. درست در همان روزها به خانه‌ی علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، عضو دیگر کانون، نیز ریختند و به بازجویی و اذیّت و آزار خانواده‌ی او پرداختند».
 رژیم آریامهری حتی در 25 و 30 آبان ماه سال 1356 اجازه برگزاری شب شعر و سخنرانی از سوی دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف کنونی) را نداد و به سرکوب و دستگیری دانشجویان و مضروب کردن دعوت شدگان برای سخنرانی توسط چماقدارنش  پرداخت. در مورد رویداد های آن روزها و اطلاعیه های منتشر شده، میتوان به کتاب تاریخ سیاسی 25 ساله ایران نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی مراجعه کرد.
 جرم شاه حتی بدون در نظر گرفتن کودتای 28 مرداد 1332 و نتایج و عواقب ربع قرنی آن، اگر  تنها یکی از دو جنایت به گلوله بستن و به خاک خون کشیدن کارگران جهان چیت در اردیبهشت سال 1350 ( سال جشنهای 2500 سال شاهنشاهی ایران در تخت جمشید در مهر ماه )، که برای شکایت و اعلام نارضایی از بدی و سختی شرایط کار و نداشتن بیمه و پایین بودن دستمزد خود برای تجمع در برابر وزارت کار پای پیاده از کرج عازم تهران بودند، یا کشتار 9 زندانی سیاسی از جمله بیژن جزنی در تپه های اوین در30 فروردین 1354 می بود، بازهم مبارزه برای سرنگون کردن سلطنت و مجازات او اقدامی عادلانه و درست بود همچنان که نفرت از او. کشتار مبارزان آزادیخواه و حق طلب و عدالتخواه در ایران بعد از انقلاب، از جمله آنچه در گنبد و در کردستان گذشت، و نیز سرکوب اعتراضات کارگران و به زندان افکند و شکنجه رهبران سندیکایی، سانسور فیلم و کتاب و مطبوعات کارهای «شاهانه ایست که شیخنان پلید مردم سیتز با افسار گسیختگی بیشتر از شاه می کنند.

مفهوم «هرمنوتیک»! پریدن گاو نر روی صندوق صداقات «کمیته امداد امام خمینی»»


در فضای مجازی عکسی از گاونری که در حال برانگیختی غریزه جنسی روی صندوق صدقات «کمیته امداد امام خمینی» در کنار خیابانی پریده دیدم که این اتفاق و این رفتار آن حیوان برخلاف آن بارانی که جشن چهارم آبان را بهم زد که رویدادی طبیعی بود و اگر چه نادر بود ولی عجبیب نبود، خیلی غیرطبیعی و عجیب بود . جهیدن گاونر روی صندوقی آهنی با برانگیختی جنسی! عکس به نظر نمی رسد که  فتوشاپی باشد، برای این که سایه گاو و سایه صندوق به طور طبیعی در روی زمین نقش بسته و دور تر سایه ماشین و عابری هم در همان جهت زمین روی زمین دیده می شود که سایه گاو روی زمین افتاده است. از این گاوهای «کوهان دار» من در مناطقی در شمال  ایران دیده بودم. سرسبزی گیاهان محل هم نشان دهنده مرطوب بودن منطقه است. علت یابی علمی برانگیختیگی گاو نر برای نزدیکی و «سپوختن» به صندوقی آهنی البته کار متخصصان این امور مثل  دامپزشکی و یا حیوان شناسان*** است. ممکن است دلیل آن بوده باشد که مثلا بوی گاو ماده ای که ردی بیولوژیک از خود در آن محل گذاشته بوده، از اطراف صندوق می آمده است.  حالا کاری به بحث علمی مساله نداریم که نه هدف نگارنده از پرداختن به این اتفاق است و نه دانش آن را دارم، اما سعی برای یافتن مفهوم نهفته و «هرمنوتیک» آن و یا مفهوم تمثیلی برای آن، از سوی کسانی که خمینی پلید و عملکرد او و میراث خواران وپیروان فرومایه اش را می شناسند، ممکن است و می توانند نظری داشته باشند و مفهومی برای آن پیدا کنند. البته بیان شعری و طنز آمیز برای آن خیلی مناسب تر است ولی نگارنده آن توانایی را ندارم و این کار توانایی و قلمی مثل توانایی اقای هادی خرسندی را می خواهد. نمی دانم این عکس را دیده یا نه. به هر حال  در این عکس ما می بینم که صندوق «کمیته امداد امام خمینی» که نمادی از رژیمی است که خمینی بنیانگذاشت و اتفاقا اسم آن آخوند پلید روی آن نقش بسته است، در برابر یوش این گاو نر که می توان آن را نمادی از زندگی روستایی و اقتصاد مرتبط بآ آن (باغداری و کشاورزی و دامداری) دانست که جمعیت این بخش اتفاقا دارای اعتقادات مذهبی «پر رنگ تر» هستند و آخوندها اگر نفوذی داشتند در بین جمعیت این بخش بود و نه در جمعیت شهرها، خم شده و در وضعیتی قرار گرفته است که وزن گاو ممکن است سبب «واژگونی و سقوط» آن شود. این بخش از جمعیت کشور هم از عملکرد رژیم بشدت صدمه دیده به طوری که خبرگزاری رسمی رژیم ایرنا در 22 دیماه سال گذشته  در گزارشی نوشت:« غم مهاجرت سال هاست كمر روستاهای ایران را شكسته، روستاهایی كه همه چیز داشتند و غنی بودند اما امروز آب ندارند، چه وحشتناك است این آمار كه گفته می شود 33 هزار روستای كشور خالی از سكنه شده است». بنابر سرشماری جمعیت و مسکن سال 95، هفتاد و شش درصد جمعیت ایران ساکن شهرها و 26 در صد در روستاها اقامت دارند. روشن است بخش بزرگ این جمعیت شهری جذب بخش صنعتی یا خدمات نشده اند و کار و درآمد ثابتی ندارند و جمعیت حاشیه شهرها که را تشکیل می دهند. این جمعیت که با انواع مشکلات دست به گریبانند، نیروی انفجار عظیمی در خود ذخیره دارند که هردم می تواند به حرکت و خیزش های خشونت آمیز علیه رژیم که و غیر قابل مهار توسط نیروهای سرکوبگر رژیم بیانجامد..  
دود شدن رویا های بلاهت بار قدرت منطقه ای بودن و «فرماندهی دفاع از بلاد اسلامی»

اعتراضات و خیزش دیماه سال 96 که تیپای سنگینی به ادعای پوچ «حماسه 9 دی»(سال 88) ساخته دستگاه ابله ساز و شرورپرور رژیم بود که آن را در برابر تظاهرات و اعتراض 6 دی همانسال علم کرده بود، اتفاقاتی که در آن خیزش دیده شد به ویژه به آتش کشیدن حوزه علمیه مصطفی خمینی در تاکستان و اظهارات آن خانم قهدریجانی در انتقاد از رهنمود «آتش به اختیار» خامنه ای که آن را سبب به رگباربسته شدن مردم در تظاهرات قهدریجان و کشته شدن چند نفر شده بود دانست، و اعتراضات و حرکتهایی از آن تاریخ به این سو که اینجا و آنجا صورت گرفته که آخرین آن اعتراضات مردم لردگان به خاطر آلود شدن روستایی در آن منطقه به ویروس ایدز بود و طی آن دفتر نمایندگی ولی فقیه و به آتش کشیده شد، اینها نشانه های آن نیروی عظیم انفجاری نهفته در جامعه تحت فشار و سرکوب 40 ساله نظام شیعه و سلطه آخوند بر ایران است که در تمام این سالها یکدم از تکاپو علیه این رژیم آرام نبوده است. اکنون اوضاع رژیم گذشته از اثرات تحریم ها در محدود کردن شدید مبادلات خارجی در آن و تعطیلی یا کساد شدن فعالیتهای اقتصادی و افزایش بیکاری در داخل، و گذشته از خرتو خری و آشفتگی شدید در بالاترین سطح دستگاه سیاسی نظام ولایت فقیه، درعرصه مهم ترین دستاورد عقیدتی - سیاسی ادعایی فرامرزی اش بهم اوضاع به شدت بهم ریخته است. عرض اندام  و عربده کشیها  و ادعاهای هپروتی خامنه ای برای «خاورمیانه اسلامی» و رهنمودش به سپاه که« نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم. نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی از واجب ترین واجبات هم لازم تر می شود اما برخی متوجه این مسئله نیستند»(10مهر)، که منبع الهام و رهنمودی برای پرت و پلا گویی سرداران چلغوز بردوش سپاه اش مثل یحیی رحیم صفوی است که می گوید« حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای یک نعمت و هدیه الهی برای ملت ما و ملت‌های اسلامی جهان است. ایشان نه تنها فرمانده کل قوای ایران، بلکه فرمانده دفاع از بلاد اسلامی در عراق، سوریه، فلسطین و یمن و بحرین است» و عربده کشی پاسدار سلامی برای «گسترش جغرافیای مقاومت»، با حوادثی که  اکنون در لبنان و عراق و سوریه می گذر، با سرعت حیرت انگیزی در حال تبدیل شدن به آوار سنگینی است که روی سرشان میریزد. رشته های پرهزینه خامنه ای و پاسداران ابلهه اش به عنوان «فرمانده دفاع از بلاد مسلمین». در حال پنبه شدن است. مثلا مقایسه کنیم اوضاع بعد از حمله و ورود نیروهای ترکیه به خاک سوریه برای ایجاد نواری به عرض 35 کیلومتر در طول مرز دو کشور که کردها در آن حضور نداشته باشند. رژیم از این اقدام انتقاد کرد که طبعا به اردوغان برخورده بود و این را بیان هم کرد، اما پوتین با اردوغان گفتگو کرد و به توافق رسیدند که نیروهای ترکیه  فرصت خروج به کردها از آن منطقه را بدهند و نیروهای روسیه هم برای جلوگیری از درگیری همراه نیروهای ترکیه در این منتطقه به گشت زنی بپردازند. طبعا بشار اسد نمی توانست اعتراضی به روسیه در مورد این توافق بکند. نطر رژیم که با ولی امر مسلمین جهانش «فرمانده بلاد اسلامی است» و با «سردار سلیمانی اش» که «ذولفقار سید علی خامنه ای» است برای هیچ طرفی، نه ترکیه و نه روسیه اهمیت نداشت. سوریه خودش تسلیم این توافق شد. به این ترتیب رژیم در این بازی بزرگ تبدیل به «نخودی» شد و حالا همراه با سوریه و و روسیه ناظر کار گروه صدو پنچاه نفری تدوین قانون اساسی جدید برای سوریه  است که به تعداد متساوی 50 نفری توسط سازمان ملل و اپوزیسیون سوریه و رژیم سوریه انتخاب شده و در ژنو مشغول به کار شده است. در لبنان مردمی که  به کل دستگاه سیاسی موجود با تمام تقسیمات مذهبی – قومی اش معترض هستند و اعتراضات خود را هم «انقلاب» می نامند یا انقلابی در وضع می خواهند، یک زنجیره انسانی به طول 170 کیلومتر تشکیل دادند. در آنجا هم مردم خواهان پایان یافتن اعمال نفوذ خارجی به ویژه رژیم هستند. در عراق اما وضع به شدت بحرانی و به زیان رژیم است. هنوز دو سه روزی از باد به غبغب انداختن های مقامات عمامه دار یا چلغوز بر دوش و تبلیغاتچی ها بیشعورشان از «راه پیمایی عظیم اربعین» و قدرت نمایی «شیعه» و یا بنا بر ادعای آخوند ابله معاون حوزه علمیه مازندران « اربعین قدرت‌نمایی شیعه در تغییر سرنوشت آینده دنیا  » «نگذشته بود که اعتراضات در کربلا هم شعله ور شد که بنا بر اخبار 18 کشته و تعداد زیادی زخمی داشت ولی مقامات عراقی وجود تلفات در این تظاهرات تکذیب کردند. در فضای مجازی ویدئوهای از ابراز نفرت به خامنه ای و سلیمانی با لگد زدن به عکس آنها در کربلا و نیز ویدئوهایی از تجمع بزرگ در میدان تحریر بغداد که در آن عراقیها شعارهای علیه ایران(رژیم) می دادند و خواهان ترک رژیم از عراق بودند منتشر شد. مهمتر از همه خبرهای حمله عراقی ها به کنسولگری رژیم در شهر کربلا در روز یکشنبه و بادمداد دوشنبه 4 نوامبر برابر 13 آبان بود. بنابر اخبار ویدئوهای منتشر شده در این زمینه معترضان عراقی پرچم رژیم را پایین کشیده و دیوار کنسولگری را هم  به آتش کشیده اند. 


این رویداد به لحاظ ضربه تحقیر کننده ای که برای رژیم از بیخ بن «کربلایی» و «عاشورایی» دارد، مثل اقدام آن گاو نر در پریدن به صندوقی که «اسم مبارک حضرت امام خمینی(ره)» به آن نقش بسته، است. مسعود حسینیان، سرکنسول رژیم در کربلا هم به دلیل فضای ضد رژیمی موجود در کربلا، از مسافران ایرانی خواسته است تا برقراری امنیت به کربلا سفر نکنند. این رویدادهای کربلا از طرفی از «مبارکی» رقص دختران عراقی در استادیوم ورزشی شهر کربلا در مراسم گشایش مسابقات فوتبال هم هست.  گفته بودم آن رویداد برای مردم ایران هم مبارک خواهد بود.
گفته می شود حرکتی هم از سوی عراقیها برای تحریم کالاهای ایرانی راه افتاده است.

خشم عراقیها علیه خامنه ای و قاسم سلیمانی
از آغاز شروع تظاهرات در عراق که تعدادی از شرکت کنندگان از ناحیه سرو سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شدند، عراقیها تک تیراندازان قاسم سلیمانی را عامل این جنایت ها معرفی کردند و دو نماینده از پارلمان عراق به نامهای  احمد الحبوری و فائق الشیخ علی از اولین کسانی بودند که در این زمینه سخن گفتند. فائق الشیخ علی  با استناد به سخنان امام جمعه تهران که گفته بود:« تظاهر کنندگان معترض عراقی ماموران آمریکایی هستند آنها را به قتل برسانید» گفت« ایران ما را به قتل می‌رساند ... دیگر این یک راز نیست»(العربیه 5 اکتبر). و احمد الجبوری گفت:« طبق اطلاعاتی که در دست دارد، سلیمانی به کمک یکی از مزدورانش به نام "حاج حامد" در بغداد یک اتاق عملیات برای ترور فعالان و رهبران این جنبش تشکیل داده و گروهی از تک‌تیر اندازان را به سرپرستی این مزدور عملیات قتل تظاهر کنندگان و معترضان مسالمت آمیز را طراحی و هدایت می‌کند»(العربیه 5 اکتبر). این اتهامات واهی نیستند، چرا که آنها حتما اطلاعاتی در مورد کشتار 52 تن از اعضای مجاهدین مستقر در اشرف در10 شهریور 92 توسط جنایتکارانی مسلح به تفنگهای دوربین دار و مجهز به صدا خفه کن دارند. قاسم سلیمانی جنایتکار بعد از آن رویداد در سخنرانی در مجلس خبرگان رژیم آن رویداد را دارای آثار و نتایجی مهم تر از «عملیات مرصاد» دانست. جز قاسم سلیمانی کسی در عراق نمی توانست طراح و هدایت کننده آن عملیات باشد. عملیاتی که همراهی کامل  https://p.dw.com/p/19cUd نوری المالکی جنایتکار را با خود داشت
اظهارات اخیر خامنه ای هم که تظاهرات مردم از فساد و دستگاه اداره کشور در لبنان و عراق را کار«آمریکا و سرویس های اطلاعاتی غربی که  با پشتیبانی پول کشورهای مرتجع منطقه دارند آشوب به پا می‌کنند»، دانست خشم زیادی در عراق برانگیخت که مهمتر از هم واکنش آیت الله سیستانی بود که در پیامی در 10 آبان دو روز بعد از سخنان خامنه ای، ضمن به حق دانستن اعتراضات مردم هشدار داد که « هیچ فردی یا مجموعه‌ای یا جناحی یا قدرتی منطقه‌ای یا بین‌المللی نباید خواست مردم عراق را مصادره کند». وزارت خارجه  عراق هم روز 11 آبان با انتشار بیانیه ای کشورهای خارجی را که در مورد اعتراضات آن کشور اظهار نظر می کنند،از مداخله  در امور داخلی عراق برحذر داشت و تاکید کرد که «هیچ شخص یا گروه یا طرف منطقه‌ای یا بین‌المللی نباید اراده عراقی‌ها برای برگزاری یک همه‌پرسی سراسری در مورد قانون اساسی و انتخابات دوره‌ای پارلمان را مصادره کند».
گاو دو نماد ایرانی 
مجموعه این شرایط است که پریدن آن گاو نر روی صندوق آهنی کمیته امداد را به تبدیل به پیامی از رویدادی در حال وقوع می کند که ابعاد و وخامت آن برای رژیم و میراث خوران خمینی پلید،از تصور گردانندگان جنایتکار و سرکوبگر رژیم فراتر خواهد بود
ما یک نماد دیگری هم در شکل و شمایل گاو  که حامل محتوای عظیم فرهنگی و هویتی  در تضاد با فرهنگ و باور متعفن آخوندی است داریم که تمام تلاشهای گسترده رژیم در تقابل برای نقی و محو آن به شکست انجامیده و رژیم را سنگینی آن بیچاره کرده و به زانو در آورده است و آن گاوههای سنگی سرستون تخت جمشید هستند. تخت جمشید که میراثی از فرهنگ و تاریخی باشکوه و عظیم و قبل از اسلام ایران است که آخوندها چشم دیدن آن را نداشتند و ندارند اما ایرانیها به آن مغرورند. ستونها تخت جمشید به عنوان نمادی از سبک معماری ویژه در دیکیسونر لاروس در کنار ستونها معماری مصر(معابد لوکسور و کارناک) و معماری روم و معماری بیزانس و… به عنوان ستون دوران هخامنشی نامبرده شده است. شخصت بزرگ دوران هخامنشی که در تاریخ به عنوان شخصیتی انسانی و قدرتمند بزرگی که مظهر احترام به ادیان و عقاید دیگران از او یاد شده کوروش بزرگ است که دوران رژیم ضد ایرانی روضه خوانهای پلید، قله بلند و شکوهمند و نمادی از هویت و فرهنگ ایرانی که ریشه در هزاره ها دارد شده و آخوندهای پلید نتوانستند آن را منهدم یا مدفون کنند و مانع دیده شدنش بشوند. فرهنگ و هویتی که به رغم درندگی بی حد رژیم در مبارزه گسترده برای نابود کردن این هویت و حتی قتل زنجیره روشنفکران و فرهنگسازان ایرانی، همچنان پیروز نیرد با آخوند های جنایت کار بوده است. شاید این نیاز به گفتن نداشته باشد که کوروشی که این گونه تکیه گاه فرهنگی و هویتی مردم ایران شده است، آن کوروشی نیست که محمدرضا شاه در هپروت خودبزرگ بینی و خود شفیتگی اش خودش را جانشین او و میراث دار او می دانست. کوروش او «شاهنشاه» بود، او جشن دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی را برای یزرگداشت خودش گرفته بود و نام کوروش نقابی بود که او خودشیفتگی و خود بزرگ بینی و جبّاریت خودش را پشت آن پنهان می کرد. دیکتاتوری که در اردیبهشت 1350 کارگران محروم و بی سلاح را که پای پیاده از کرج برای تجمع در برابر وزارت کار می رفتند به خاک و خون کشید، و درمهر ماه در برابر آرمگاه کوروش خطابه بزرگداشت او را می خواند و خودش را جانشین او معرفی می کرد و به او اطمینان می داد که «آسوده بخواب ما بیداریم» نمی توانست رهرو مردی با منش و رفتار کوروش باشد. در آن جشنها  نه تنها جایی برای مردم نبود، بلکه بنابر فضای خفقان آور به شدت پلیسی در شیراز و در منطقه  به وجود آورده بودند. اما کوروش مردم کوروش حقوق بشر و آزادی ادیان و چهره تاریخی درخشان میهنشان است که مردم در برابر رژیم  شعیه  سرکوبگر و ضد ایرانی از او تجلیل می کنند و به این ترتیب تفاوت جنس خورشیدی هویت خود و تضاد آشتی ناپذیر با رژیم تاریک اندیش آخوندی را نشان می دهند.
***************
* تاسف برای نلیسدن چکمه شاه دقیقه 9 و 32 تا دقیقه ی 10 و 4 ثانیه  
مصاحبه شاه با اوریانا فالاچی و ادعای برگزیده شدن توسط خدا  **
     Zoologistes***
با پوزش از اشتباهات تایپی احتمالی
------------------------ 
13آبان 1398 - 4 نوامبر 2019

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن