mardi, avril 11, 2006

خميني چگونه به قدرت رسيد


ايرج شكري
خميني چگونه به قدرت رسيد


در 12 فروردين سال 1358، در پي يك رفراندم دو روزه (11 و 12 فروردين) خميني قبل از نوشته شدن قانون اساسي نظام سياسي كه قرار بود بعد ازسرنكوني نظام سلطنتي در ايران مستقر شود، در عمل به ولايت مطلقه خود، جنبه قانوني داد. او«جمهوري اسلامي» را با استفاده از شور و هيجان توده هاي محرومي كه در سيماي خميني، يك روحاني درد آشنا مي ديدند( كه در سخنرانيهايش پيوسته به نقش «پابرهنه ها» و«كوخ نشينها»، در سرنگون كردن كاخ نشينان«طاغوتي» كه باعث گسترش فقر و فحشا در مملكت شده بودند، تاكيد مي كرد)،از صندوقهاي راي بيرون آورد. او با تاكيد بر نقش «پا برهنه ها»، به توده هاي محرومي كه در رژيم شاه پايمال شده و تحقير شده بودند، احساس هويت و احساس غرور مي داد و آنها حاضر بودند، هرچه «امام خميني» مي گفت، اطاعت كنند و انجام دهند. در چينن جوي بود كه خميني بر خلاف قولي كه در زمان اقامتش در پاريس داده بود و برخلاف آن چه در سخنراني در بهشت زهرا بعد از ورودش به ايران بيان كرده بود، نظر خودش را به عنوان يك امر الهي و غير قابل تغيير، ابتدا در قالب جمهوري اسلامي،« نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد»، و بعد با قانون اساسي نظام ولايت فقيه به مردم تحميل كرد. از 12 بهمن 57، روز ورود خميني به ايران تا «يوم الله» 12 فروردين، تنها دو ماه از آشنايي خميني با مقوله قدرت مي گذشت، اما حتي قبل از اين، خميني در 7 اسفند 1357 در ديدار با هياتي از مسلمانان كويتي، تمايل خود را به تشكيل يك دولت جهاني اسلام «زير پرچم لاالله الالله» كه «بر همه دنياا غلبه كند»، به صراحت بيان داشت(كيهان 7 اسفند 1357). روشن است كه كسي كه در راس چنين دولت جهاني مي توانست قرار بگيرد، جز خودش كس ديگري نبود. چند ماه بعد، بعد از خط و نشان كشيدنها و اخطارها به دگر انديشان،خميني بالاخره در اواخر مرداد 1358، اظهار پشيماني كرد كه چرا از اول همه احزاب و مطبوعات را تعطيل و«چوبه هاي دار در ميدانهاي بزرگ» بر پا نكرده و مسئولان آنها را درو نكرده است.(كيهان 27 مرداد 1358). در اين نوشته هدف بررسي عملكرد و گفته هاي خميني نيست. در اين نوشته هدف ياد آوري شرايط يك سال قبل از انقلاب است و اين كه چه عواملي باعث شد كه ناگهان سر وكله خميني كه اصلا مطرح نبود، پيدا شود. طبعا اين نوشته نمي تواند يك نوشته تحقيقي همه جانبه نگر باشد، اما، خوب است كه رويدادهاي اندكي قبل از انقلاب و بعد از آن و شرايط داخلي و بين المللي آن زمان يادآوري شود، تا تحريفاتي كه در گزارشهايي كه توسط وسائل تبليغاتي رژيم، در سالروزها و مناسبتها به جامعه سرازير مي شود، بي واكنش نماند و در ضمن واقعيتها با ادعاهاي رژيم خودكامگان خود شيفته كه بر ايران حاكم شده اند، مقايسه شود. اين تحريفات و باز نويسي سانسور شده تاريخ، با خيال خام جا انداختن آن به عنوان واقعيتهاي تاريخ ايران در ذهن مردم و نسل جوان صورت مي گيرد. سانسوري كه نه تنها نام مبارزان نامدار دوران محمدرضا شاه و حماسه سياهكل را زير تيغ برده بلكه حتي تا تخريب و محو كردن مزار آنها هم پيش مي رود.

اعتراضات سياسي در سال1356
در وقايع يك سال قبل از انقلاب سال 1357، در واقع تا زمان انتشار مقاله يي در روزنامه اطلاعات 17ديماه 1356 كه در آن به خميني اهانت شده بود، اسمي از خميني نبود، از آن به بعد بود كه خميني مطرح شد و اين در حالي بود كه اعتراضات سياسي عليه رژيم شاه، به شكل بيسابقه يي در حال گشترش بود. نگاهي به رويداد هاي چند ماه قبل از نوشته شدن آن مقاله نشان مي دهد كه در واقع انتشار آن مقاله و بعد راه افتادن تظاهراتي در قم در اعتراض به آن، شليك ماموران پليس به روي جمعيت شركت كننده در تظاهرات و كشته و زخمي شدن تعدادي از آنان، مثل غلطاندن صخره اي بر مسير رودي و منحرف كردن آن به سوي مسير ديگر بود. اين كه انتخاب شدن جميي كارتر به رياست جمهوري آمريكا از حزب دموكرات كه مساله رعايت حقوق بشر را در رابطه با كشورهاي دوست آمريكا از مسائل اصلي سياست خارجي قرار داده بود و فشارهاي ناشي از اين مساله به رژيم شاه، امكان بروز چنين اعتراضاتي را داده بود، بحث ديگري است ولي به هر حال در آن اعتراضات اسمي از خميني به عنوان الهام بخش مبارزه و اعتراض عليه رژيم شاه نبود.
شاه در پيام خود در سالگرد انقلاب مشروطيت در 14 مرداد 1356 گفت: «در آزاديهاي سياسي به اندازه ممالك دموكراتيك اروپايي آزادي خواهيم داشت و مثل ممالك دموكرات، حدود آزادي هم تعيين خواهد شد[...] آزادي اجتماعات خواهيم داشت، آزادي گفتار، آزادي قلم نيز مطابق قانون مطبوعات خواهد بود[...] ميهن پرستان و كساني كه مملكت را مي خواهند در اوج ترقي ببينند، اظهارنظر خواهند كرد به ديگران هم اجازه اظهار نظر خواهيم داد» وي در همين پيام ياد آور شد«ما امروز تصميم گرفته ايم كه هرچه بيشتر در مملكت ايران، آزاديهاي فردي، منهاي آزادي خيانت را، به مردم روز به روز بيشتر بدهيم. از اين موضوع طبقاتي سعي مي كنند كه احيانا سوء استفاده كنند؛ يكي كرمهاي پژمرده ارتجاع، كه از اين گرمي آفتاب و نور آزادي به حركت در آمده اند، يكي هم جوجه هاي پر در نياورده سرخ، كه همين طور مثل مرغهايي كه پريشان هستنند و مي دوند و هنوز هم حقيقتا پر درنياورده اند، خودشان را به در و ديوار مي زنند»(*).
حدود 2 ماه قبل از اين پيام، در تاريخ 22 خرداد1356 در نامه سرگشاده يي به شاه كه از سوي دكتر كريم سنجابي، شاپور بختيار، و داريوش فروهر، انتشار يافت، نويسندگان نامه به انتقاد از نحوه اداره كشور و فساد دستگاه حكومت و تاثير مخرب آن روي زندگي مردم پرداخته و تصريح كرده بودند«اين همه ناهنجاري در وضع زندگي ملي را ناگزير بايد مربوط به طرز مديريت مملكت دانست. مديريتي كه برخلاف نص صريج قانون اساسي و اعلاميه جهاني حقوق بشر، جنبه فردي و استبدادي در آرايش نظام شاهنشاهي پيدا كرده است...»(*) .دو روز بعد در 24 خرداد 1356 گروهي شامل 40 تن از نويسندگان، شاعران، مترجمان و محققان سرشناس كشور، طي نامه سرگشاده سه صفحه يي، خطاب به امير عباس هويدا نخست وزير به وجود محدوديتها و اعمال سانسور در انتشار كتاب و مطبوعات و سلب آزادي نويسندگان اعتراض كرده و خواهان به رسميت شناختن كانون نويسندگان ايران و امكان تاسيس باشگاهي براي اجتماع كانون و رعايت حقوق پيش بيني شده در قانون اساسي و در اعلاميه حقوق بشر، در زمينه آزادي بيان و عقيده شدند(*). اما مهمترين رويداد در اعتراضي سياسي علني در سال 1356، برگزاري«شبهاي شعر خواني» به مدت ده شب از 18 تا 27 مهر ماه از طرف كانون نويسندگان در محل انجمن فرهنگي ايران و آلمان (انسيتتو گوته) بود. اين اقدام در واقع واكنشي بود به بي اعتنايي دولت نسبت اعتراضات وخواست كانون نويسندگان. در اين مورد مؤلف كتاب تاريخ سياسي 25 ساله ايران(سرهنگ غلامرضا نجاتي) ياد آور شده است:« استقبالي كه از شبهاي شعر به عمل آمد، طي سيزده سال گذشته[دوره نخست وزيري هويدا] سابقه نداشت، طي ده شب متوالي، جمعيتي بين هشت تا ده هزار تن، در تالارها، و راهروها و محوطه انستيتو گوته گرد آمدند و پس از سالها اختناق، اعتراضات سخنگويان را در زمينه شيوه هاي ضد دموكراتيك حكومت در سلب آزاديها، به ويژه بستن زبان وقلم شنيدند و با آنان همصدا شدند». وي همجنين به اعلاميه شماره 10 كانون نويسندگان در مورد اين برنامه كه در آبان 1356 در سطح وسيعي انتشار يافت اشاره كرده و بخشهايي از آنرا نقل كرده كه از جمله در آن آمده است:«اين كه برخي به سالوس و ريا گفته اند كه بهتر بود اين اجتماع نه به دعوت انستيتو گوته و در جايي جز باشگاه ايران و آلمان برگزار مي شد، مي پرسيم: با سر سختي و عناد دولت در ناديده گرفتن كانون نويسندگان ايران و اصرارش در پايمال كردن حق مشروع كانون به داشتن محلي ونشريه اي از خود، آيا هيچ امكان ديگري براي ما باقي بود؟ كجا مي رفتيم كه به مجرد اعتراض به تجاوزهاي مستمر دولت به آزادي و حقوق مردم، خاصه به آزادي انديشه و بيان، دست كم ارتباط با شنوندگان از ما سلب نمي شد؟[...] آنچه در اين ده شب گفته و خوانده شد، شيوه هاي حكومت ايران را در سركوب آزادي و تجاوز به حقوق و فردي و اجتماعي، به صداي بلند، افشا و محكوم كرد و اين صداي محكوم كننده، با وجود توطئه سكوت روزنامه ها و راديو تلويزيون، بي درنگ در سراسر ايران انعكاس يافت...». بعداز اين رويداد، دانشجويان دانشگاه صنعتي آريامهر(دانشگاه شريف كنوني) چند تن از نويسندگان عضو كانون نويسندگان را براي شعر خواني و سخنراني درشب 25 آبان 1356 دعوت كردند ولي ماموران امنيتي رژيم از ورود دانشجويان به تالار سخنراني جلوگيري كردند. اعتراض دانشجويان نسبت به اين اقدام با برخورد خشونت آميز ماموران و دستگيري 30 تن از آنان همراه بود. چند روز بعد، در 30 آبان باز دانشجويان همين دانشگاه از محمود اعتمادزاده (م. به آذين) براي سخنراني دعوت به عمل مي آورند و جمعي از نويسندگان نيز براي شركت در جلسه سخنراني عازم محل مي شوند ولي چماقداران كه از پيش در مقابل دانشگاه حاظر بودند، آنها را متوقف و مضروب مي كنند. صبح روز سوم آذر مامورين امنيتي به آذين را در منزلش دستگير مي كنند(*). كانون نويسندگان ايران، در نامه اي سه صفحه اي به تاريخ 5 آذر1356 به نخست وزير (جمشيد آموزگار كه از15 شهريور همان سال ماه به اين سمت منصوب شده بود)، در واكنش به ماجراي 30 آبان و پيامد هاي سركوبگرانه آن كه از جمله ضرب و شتم خانم هما ناطق را همراه داشت، از جمله نوشت «اين اقدامات بي شرمانه فصل جديدي را بر كتاب مطّول تجاوزها و خودسري هاي دستگاه مجريه ايران مي افزايد، فصلي كه موضوع اصلي آن تعميم هر چه بيشتر احساس نا امني از طريق ارعاب به وسيله چماق بدستان ورزيده است، فصلي كه در زير لعاب قانون و حفظ نظم، مي خواهد ‚” نظم“ اوباشان زنجيري را جانشين نظم نويسندگان و روشنفكران آزاده ايران كند»(*). يك روز بعد در 6 آذر 1356 بيست و نه تن از شخصيتهاي سياسي، مذهبي و حقوقدان كشور، تأسيس كميته ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر را اعلام كردند. آيت الله سيد ابوالفضل موسوي زنجاني، مهندس مهدي بازرگان، دكتر محمد مللكي، علي اصغر حاج سيد جوادي، كريم سنجابي سرتيپ علي اصغر مسعودي، عبد الكريم لاهيجي، دكتر منوچهر هزار خاني، كاظم حسيبي و خليل الله رضايي از جمله تشكيل دهندگان اين كميته بودند. اين كميته روز 9 آذر در نامه اي 8 صفحه اي به دبيركل سازمان ملل، با شرح موارد نقض حقوق بشر در ايران از جمله « كشتار بيرحمانه عده اي از جوانان تحصيل كرده در خانه ها، دانشگاهها، خيابانها، و كوچه ها به دست مامورين آشكار و پنهان پليس، بدون آنكه اتهامات انتصابي به آنها صحت داشته باشد»، خواستار ياري سازمان ملل متحد در تحقق آزادي و دموكراسي در ايران شد. در اين نامه از جمله آمده بود، «براي اثبات نقض اساسي ترين حقوق بشر در ايران كافي است گفته شود كه اراده و اختيار و مسئوليت در تمام مسائل كشور، اعم از داخلي يا خارجي در وجود شخص پادشاه متمركز شده است، بدون آنكه احدي بتواند به طور علني از افكار و اعمال ايشان انتقاد كند»(*). روز 12 آذر ماه 1356 جمعي ديگر متشكل از 32 تن از شخصيت هاي سياسي و علمي طي نامه اي خطاب به نخست وزير، حمله هاي ماموران رژيم در لباس نظامي يا مبدل را كه مجهز به چوب و چماق بودند در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، حسينيه ارشاد، دانشگاه صنعتي آريامهر، و در باغ گلزار در كاروانسرا سنگي به افراد بي سلاح و ضرب و شتم آنان را محكوم كردند. فريدون آدميت، مهندس مهدي بازرگان، ناصر پاكدامن، علي اصغر حاج سيد جوادي ، دكتر كاظم سامي. هما ناطق، هدايت الله متين دفتري ، دكتر منوچهر هزارخاني از جمله كنندگان اين نامه بودند (*) اعتراضات سياسي علني، اين گونه عليه رژيم شاه در حال افزايش بود و اسمي هم از خميني در ميان نبود. ناگهان در 17 ديماه در روزنامه اطلاعات مقاله يي با عنوان «ايران و استعمار سرخ وسياه» با امضا«احمد رشيدي مطلق» انتشار يافت كه به نظر مي رسيد هدف از آن لوث كردن هرگونه اعتراضي نسبت به عملكرد رژيم و آنرا از نوع اعتراض خميني به اصلاحات 6 بهمن 1341 جلوه دادن بود.
مقاله اهانت آميز به خميني و پيامدهاي آن
در اين مقاله خميني مورد اهانت بسيار قرار گرفته بود. انتشار اين مقاله در حوزه علميه قم باعث اعتراض و تعطيل شدن جلسات درس شد و در 19 ديماه گروهي از طلاب و مردم در خيابانها به تظاهرات پرداختند و بازار تعطيل شد. پليس براي متفرق كردن تظاهر كنندگان وارد عمل شد. در اين ماجرا پليس با شليك به روي تظاهر كنندگان سبب كشته شدن چهارده تن شد و عده يي هم مجروح شدند. شماري از آخوندها هم دستگير و به نقاط مختلف كشور تبعيد شدند. اين گونه بود كه خميني مطرح شد. اين سركوبي وحشيانه در آن جو پر اعتراض كه مواردي از آن ذكر شد، حتما اعتراض همه فعالان سياسي را بر مي انگيخت و طبعا سود اين اعتراضات، خواه ناخواه به كيسه خميني مي ريخت. از اين ماجرا به بعد بود كه خميني هم وارد صحنه شد. اعلاميه هايي كه خميني در نجف صادر مي كرد، از طريق راديو بي بي سي در همه شهرها و روستاها به گوش همگان مي رسيد. بعد از اين واقعه به مناسبت چهلم كشته شدگان رويدادهاي قم، تظاهرات 29 بهمن در تبريز رويداد، و به اين ترتيب شورشهاي شهري و تظاهرات خياياني بدون زحمت و سازماندهي خاصي، توسط خميني و آخوندها مصادره مي شد. و اينچنين بود كه خميني رهبر و بعد «امام» شد، اما رهبر اعتراضات سياسي سازمان يافته و اعتصابات سازمان يافته سراسري سال 1357 نبود. اعتصاب قهرمانانه كاركنان و كارگران نفت جنوب، اقدامي كه كمر رژيم شاه را شكست، به فتواي و دستور خميني نبود، به ابتكار خودشان بود. كانونهاي رهبري اين اعتصابات(از جمله در راديو تلويزيون كه نگارنده هم در آن شركت داشتم) خواهان برچيده شدن رژيم استبدادي و برقراري دموكراسي و عدالت اجتماعي و جلوگيري از غارت ثروت كشور و عدم وابستگي قدرت سياسي كشور به بيگانگان بود، نه رژيمي اسلامي به رهبري خميني. طبعا در آن زمان با توجه به سابقه جنبش كمونيستي، و به ويژه پيدايش مبارزه مسلحانه در ايران، تقويت آخوندها در ايران براي آمريكا و كشورهاي غربي مناسب ترين راه براي رويا رويي با عواقب حذف شاه در ايران بود. آخوندها هم از شرايط پيش آمده استفاده كردند و به ويژه راهپيمايي تاسوعا و عاشورا در آذر سال 57 فرصتي بود كه آنان براي نمايش حضور خود در صحنه رويدادهاي ايران از آن سود بردند. تشكلها و شوراهاي اعتصابي درارگانها و سازمانهاي مختلف كشور بر خواستهاي خود، همراه با خواست عمومي همه نيروهاي ترقيخواه جامعه – كه برچيده شدن رژيم ديكتاتوري و شركت مردم درسرنوشت سياسي كشور بود- تاكيد داشتند. اين كانونها با به قدرت رسيدن خميني توسط وي و دستيارانش تحت سركوبي قرار گرفتند و عناصر فعال آن تصفيه و از كار اخراج شدند.

در باره مقاله رشيدي مطلق
شايد بهانه نوشته شدن مقاله «احمد رشيدي مطلق» در اطلاعات روز 17 ديماه 56، سالروز «كشف حجاب» (به دستور رضا شاه در سال 1314) بود كه در ايران زمان شاه روز آزادي زنان ناميده مي شد، امري كه آخوندها هرگز روي موافق با آن نشان نداند، بعد هم در ماجراي اصلاحات 6 بهمن 1341 و دادن حق راي به زنان خميني با آن مخالفت كرده بود. اما تيراندازي و كشتن شركت كنندگان در تظاهرات قم به مسير تحولات و رويدادها تاثير مهمي گذاشت . دوستي از روزنامه نگاران با سابقه، دو سال بعد از روي كار آمدن خميني، مي گفت، در تصادفي نوشته شدن آن مقاله و تصادفي بودن راه افتادن تظاهرات در قم و شليك به روي تظاهر كنندگان ترديد دارد. او معتقد بود كه اين رويداد طراحي شده از سوي امريكا بود و توسط عواملش در دستگاه رژيم شاه عملي شد. استدلال او اين بود كه شاه مبتلا به سرطان بود و زياد زنده نمي ماند و اين امر را امريكا و غربيها مي دانستند، وليعهد در سن و شرايطي نبود كه بتواند خلاء ناپديد شدن شاه را پركند، اعتراضات در ايران بالا بود وگرايشات سياسي در ايران، در جهان دو قطبي آن زمان به زيان آمريكا بود، ايراني كه 2500 كيلومتر مرز با شوروي در شمال داشت و در جنوب بر تنگه هرمز كه گذر گاه كشتيهاي نفتكش حامل نفت منطقه براي آمريكا و اروپا و ژاپن بود تسلط داشت، ايران كه بعد از عربستان بزرگترين صادر كننده نفت و داراي ذخائر عظيم گاز بود. او معتقد بود كه آن مقاله نوشته شد تا اعتراضات در مسير ديگري قرار بگيرد، در «مسير اسلام». آن مقاله نوشته شد تا زمينه ساز راه انداختن تظاهراتي در حمايت از خميني در قم شود. ملتهب كردن جو و راه انداختن تظاهرات را اقدامي به تحريك همان عوامل پنهان آمريكا كه در ساواك هم مي توانستند وجود داشته باشند، مي دانست. ساواك با عوامل خود در ميان طلاب مي توانست براي ملتهب كردن جو و راه انداختن تظاهرات دست به كار شود. شليك و به خون كشيدن تظاهراتي كه مي شد با روشهاي معمول استفاده از گاز اشك آور پراكنده كرد، اتفاقي نبود. اقدامي بود براي جريان سازي و مسير سازي براي انحراف نيروي اعتراضي نهفته در جامعه يي كه از رژيم شاه دست نشانده آمريكا متنفر بود و اين نيرو مي توانست در مسيري جريان يابد كه مبارزان چب و آزاديخواهان و روشنفكران ايران پيشگامان آن بودند. نگارش آن مقاله و پيامدهاي آن در قم اقدامي بود براي مهر اسلامي زدن به تحولاتي كه خواه ناخواه با مرگ شاه در ايران پيش مي آمد، اقدامي براي جلوگيري از قدرت گرفتن چپ در ايران و «افتادان ايران به دامن شوروي». همچنان كه نظريه پردازاني در آمريكا در فكر راههايي براي ايجاد «انفجار اسلام»، در جمهوريهاي آسيايي و داراي جمعيت مسلمان شوروي و ايجاد «كمر بند سبز» به دور آن بودند. در مورد به راه افتادن تظاهرات، با سازمان دهي عوامل پنهان آمريكا در ايران، در كتاب «سياست خارجي آمريكا و شاه» مواردي از اقدامات عوامل سيا در زمان كودتاي 28 مرداد 1332 ذكر شده كه بد نيست ياد آوري شود. در اين كتاب از دو عامل ايراني سيا با نام رمز «نرن» و «سيلي» ياد شده كه «جمعيت كثيري را اجير كردند كه روز دوشنبه 17 اوت (26 مرداد) در خيابانهاي تهران راه بيفتند و شعارهاي حزب توده را تكرار كنند و شاه را محكوم كنند. اين جمعيت توده اي ساختگي- كه با پنجاه هزار دلار كه شب قبل يك مامور سيا به نرن و سيلي داده بود اجير شده بودند-، به قصد دامن زدن به ترس از تصرف قدرت به وسيله ي توده ايها و كسب پشتيباني براي زاهدي طرح شده بود. به زودي اعضاي واقعي حزب توده كه خبر نداشتند تظاهرات ساخته و پرداخته ي سيا است به آن ملحق شدند. جمعيت به مقبره رضا شاه و چندين مسجد حمله كرد و مجسمه هاي شاه و پدرش را پايين كشيد. تظاهرات روز بعد هم ادامه يافت ...» مؤلف كتاب مارك گازيوروسكي كه استاد علوم سياسي دانشگاه لوييزياناي آمريكاست، ياد آور شده است كه «نقش سيا در سازمان دادن اين جمعيت ساختگي توده اي كه در كودتا نقش تعيين كننده اي بازي كرد در مصاحبه هايم با دست كم پنج تن از ماموران باز نشسته ي سيا تاييد شد. يكي از آنان گفت خبر چينان سيا در حزب توده بعدا اطلاع داده اند كه تصميم حزب توده به فراخواندن افراد خود از خيابانها پس از آن كه فهميدند جمعيت اوليه ساختگي بوده است گرفته شد». در اين كتاب همچنين به انتشار نسخه يي جعلي از يك روزنامهَ حزب توده توسط سيا كه مطالبي در انتقاد يا توهين به اسلام در بر داشت اشاره شده است.(1)

منافع نفتي انگلستان
يك عامل ديگر كه به نفع خميني و براي شتاب دادن به سقوط شاه دخيل بوده و همين عامل مي تواند توضيح دهنده نقش بسيار پيگير راديو بي بي سي در رساند پيامهاي خميني و «مراجع معظم» شيعه به گوش ملت مسلمان ايران باشد، تاثير تحولات منجر به سرنگوني شاه در بالا رفتن قيمت نفت و نفع انگلستان از اين تحولات، در جبران زيانهاي سرمايه گذاريهايش براي استخراج نفت درياي شمال باشد.19 سال پيش در 20 اسفند 1365(11مارس 1987) راديو صداي آمريكا در برنامه اي كه تحت عنوان «بحث منطقه اي» پخش مي شد، سخنان سناتور جسي هلمز نايب رئيس كميته روابط خارجي سناي آمريكا را پخش كرد كه در واكنش به انتقاداتي كه به دولت ريگان به خاطر فروش پنهاني سلاح به رژيم مي شد به عمل آمده بود. بنا بر اظهارات اين سناتور آمريكايي بريتانيا در برآوردهاي سال 1973 سرمايه گذاري لازم براي استخراج نفت شمال را 15 ميليارد دلار ارزيابي كرده بود كه با اين سرمايه گذاري هزينه استجراج نفت براي هر بشكه 6 دلار و قيمت و فروش در بازارهاي اروپايي بشكه يي 13 دلار برآورد شده بود، اما در سال 1978روشن شد كه بر آوردها به كلي اشتباه بوده است و ميزان سرمايه گذاريها به 70 ميليارد دلار افزايش يافت. در چنين شرايطي باز پرداخت اصل و بهره تعهدات مالي به مراتب از درآمدهاي نفتي ناشي از فروش نفت به قيمت بشكه اي 13 دلار بيشتر بود . لازم به ياد آوي است كه ذكر اين مطلب به اين معني نيست نگارنده انگلستان را مبتكر و عامل برپا كردن انقلاب منتهي به سرنگوني شاه مي داند. انقلاب سال 57 زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي و ريشه در مبارزات مردم ايران براي دموكراسي داشت. در مورد علل و عوامل سقوط رژيم شاه كتابهاي متعدي هر كدام در چند صد صفحه ( توسط افرادي با گرايشهاي مختلف اما داراي تخصص و اطلاعات لازم) نوشته شده (از جمله كتاب فراز و فرود دودمان پهلوي توسط جهانگير آموزگار)، اما وقتي اوضاع ايران در آستانه انفجار اعتراضات عليه شاه بود، غير منطقي نيست كه قبول كنيم دولت انگلستان و آمريكا، همه تلاش خود را براي علم كردن خميني كه سابقه يي در تظاهرات 15 خرداد 1342 داشت، به كار بگيرند كه قبل از اينكه اوضاع از دستشان به طور كلي خارج شود، جريان رويداد ها در مسيري بيفتد كه منافع استراتژيك آنان را تامين كند. البته اتفاقات و حوادث پيش بيني نشده اما تاثيرگذار در رويدادهايي مثل انقلاب سال 57 ممكن است رخ دهد. به هر حال انقلاب در ايران و به قدرت رسيدن خميني، براي انگلستان ميلياردها دلار آمد نفتي در برداشت به اضافه جلوگيري از قدرت گرفتن چپ در ايران، و براي آمريكا سركوبي چپ در ايران مهمترين مساله بود، «چپ كشي»(2) كه امام خميني بعد از سقوط شاه در ايران به راه انداخت، از شاه ساخته نبود. تنها با تكيه بر «اسلام» و با حكم رهبري «پيامبر گونه»، مي شد يك چنين كشتاري به راه انداخت. به هر حال اين عامل، يعني منافع نفتي انگلستان هم به عنوان يك عامل مهم براي به قدرت رساند خميني در ايران در خور توجه است. بخشي از مطلب برنامه راديويي ياد شده ضميه است(3).

شايد مقاله رشيدي مطلق كه گويا در وزارت دربار تهيه شده بود، تنها با هدف لوث كردن اعتراضات سياسي و دموكراسي خواهانه اي بود كه به آن اشاره شد، اما پيامد هاي بعدي و روي كار آمدن خميني، براي آمريكا نفع بسيار داشت. در واقع خدمتي كه خميني و دستيارانش با كشتار نيروهاي چب و مبارز سياسي ايران به تحقق اهداف آمريكا كردند، كمتر از خدمت ژنرال سوهارتو در اندونزي وخدمتي كه ژنرالهاي ديكتاتور آمريكا لاتين، مثل پينوشه در كشتار مبارزان چب با اجراي طرح بوش(پدر)- كيسنجر موسوم به عمليات «كُندور» كردند، نيست. تمايلات خميني براي صدور انقلاب نيز، با براه افتادن جنگ ايران و عراق - عراقي كه به شوروي نزديك بود و با آن پيمان دوستي داشت و نه با آمريكا- مهار شد و هم اين كه جنگ وسيله يي شد براي نابودي و هدر رفتن بخش بزرگي از سرمايه هاي انساني و اقتصادي ايران و عراق و سرازير شدن بخش عظيمي از درآمد نفتي دو كشور براي خريد سلاح كه كشورهاي غربي سود بسيار از آن بردند. در ايران خميني از ادامه جنگ براي تداوم سركوبي مردم و دوام رژيم سود برد. اما كشتار مبارزان چپ و آزاديخواهان در ايران، سبب خاموشي مبارزه مردم ايران براي آزادي و عدالت و دموكراسي نشد و اكنون ما شاهد خيزش جديدي هستيم كه نيروي عظيم نسل جوان و ميليونها ايراني محروم و سركوب شده، پشتوانه آن هستند. نسل جوان امروز ديگر نه با شعارهايي شبيه «روح مني خميني» يا «ما همه سر باز توايم...» بلكه با شعار «نان و آزادي براي همه» و «مرگ بر استبداد» به ميدان آمده است. اين آغازي نو است كه يكي از وجوه ممتاز آن نه تنها پايان يافتن دوران حكومت اسلامي و ايدئولوژيك و هر گونه قيم پذيري است، بلكه جايي براي رهبري كاريزماتيك هم در آن نيست و اين از آن جهت مهم است كه نقش مردم و اراده آنان را از طريق سازمانيابي، در سرنوشت كشور بيشتر مي كند و اجازه پيدايش ديكتاتوري و حكومت فردي را نمي ندهد. در پايان، مقاله«تاريخساز» مندرج در روزنامه اطلاعات17 ديماه 1356 كه نقطه شروعي بود كه خميني از آن به بعد با حمايت اروپا و آمريكا كم كم رهبر و «امام امت» و مالك الرقاب ايران شد، ضيمه شده است. اين مقاله از جلد دوم كتاب تاريخ 25 ساله سياسي ايران تالبف سرهنگ غلامرضا نجاتي نقل شده است.ممكن است متن كامل مقاله كمي بيشتر از اين بوده باشد چون در جايي نقطه چين بكار رفته است(من اصل مقاله را در اطلاعات را نخوانده ام)، اما قسمت عمده مقاله را شامل مي شود. مطالبي هم كه در متن اين نوشته با(*) مشخص شده از همان كتاب نقل شده است.
----------------------------------
توضيحات و ضميمه ها

:مقاله رشيدي مطلق در اطلاعات 17 ديماه 1356
ايران استعمار سرخ و سياه
اين روزها به مناسبت ماه محرم و عاشوراي حسيني بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه وسرخ يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار كهن و نو شدده است. استعمار سرخ و سياهش، كهنه و نويش روح تجاوز و تسلط وچپاول دارد و با اين كه خصوصيت ذاتي آنها همانند است، خيلي كم اتفاق افتاده است كه اين دو استعمار شناخته شده تاريخ با يكديگر همكاري نمايند، مگر در موارد خاصي، كه يكي از آنها همكاري نزديك و صميمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقي اصلاحات ارضي در ايران است. سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهي استعمار سرخ و سياه ايران را كه ظاهرا هركدام در كشور ما برنامه و نقشه خاصي داشتند با يكديگر متحد ساخت، كه مظهر اين همكاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و16 خرداد ماه 2522(منظور1342) در تهران آشكار شد.
از بلواي شوم 15 خرداد كه به منظور متوقف ساختن و ناكام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پايه ريزي شده بود، ابتدا كساني كه واقعه را مطالعه مي كردند دچار يك نوع گيجي عجييبي شده بودند، زيرا در يك جا رد پاي استعمار سياه و در جاي ديكر اثر انگشت استعمار سرخ در اين غائله به وضوح ديده مي شد. از يكسو عوامل توده اي كه با اجراي برنامه اصلاحات ارضي همه اميدهاي خود را براي فريفتن دهقانان و ساختن (انجمنهاي دهقاني) نقش برآب مي ديدند، در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوي ديگر بزرگ مالكان كه ساليان دراز ميليونها دهقان ايراني را غارت كرده بودند و به اميد شكستن اين برنامه و رجعت به وضع سابق[هستند]، و پول در دست عوامل توده اي و ورشكستگان ديكر سياسي گذارده بودند وجالب اين كه اين دسته از كساني كه باور داشتند مي توانند چرخ انقلاب را از حركت باز دارند و اراضي واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند دست به دامن عالم روحانيت زدند زيرا مي پنداشتند كه مخالفت عالم روحانيت كه در جامعه ايران از احترام خاصي برخوردار است، مي تواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشكل سازد بلكه همانطور كه يكي از مالكان بزرگ تصور كرده بود (دهقانان زمينها را به عنوان غصبي پس بدهند!) ولي عالم روحانيت هوشيار تر از آن بود كه عليه انقلاب شاه و ملت كه منطبق با اصول و تعاليم اسلامي و به منظور اجراي عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحي شده بود برخيزد. مالكان كه براي ادامه تسلط خود همواره از ژندارم تا وزير، از روضه خوان تا چاقوكش را در اختيار داشتند وقتي با عدم توجه عالم روحانيت ودر نتيجه مشكل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همكاري با آنها نشدند، در صدد يافتن يك (روحاني) برآمدند كه مردي ماجراجو و بي اعتقاد و وابسته و سر سپرده به مراكز استعماري و به خصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تاًمين نمايد و چنين مردي را آسان يافتند. مردي كه سابقه اش مجهول بود و به قشري ترين و مرتجع ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقامي كشور با همه حمايتهاي خاص موقعيتي بدست نياورده بود در پي فرصت مي گشت كه به هر قيمت هست خود را وارد ماجراهاي سياسي كند و اسم و شهرتي پيدا كند.
روح الله خميني عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسبترين فرد براي مقابله با انقلاب ايران يافتند و او كسي بود كه عامل واقعه ننگين روز 15 خرداد شناخته شد.
روح الله خميني معروف به (سيد هندي) بود در باره انتصاب او به هند هنوز حتي نزديكترين كسانش توضيحي ندارند، به قولي او مدتي در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراكز استعماري انگليس ارتباطاتي داشته است و به همين جهت به نام (سيد هندي) معروف شده است قول ديگر اين بود كه او در جواني اشعار عاشقانه مي سروده و به نام (هندي) تخلص مي كرده است و به همين جهت به نام هندي معروف شده است و عده اي هم عقيده دارند كه چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندي را از آن جهت انتخاب كرده است كه از كودكي تخت تعليمات يك معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز 15 خرداد به خاطر همگان مانده است، كسي كه عليه انقلاب ايران و به منظور اجراي نقشه استعمار سرخ وسياه كمر بست و به دست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاك، آزادي زنان، ملي شدن جنگلها وارد مبارزه شد و خون بيگناهان را ريخت و نشان داد، هستند هنوز كساني كه حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه گران و عناصر ضد ملي بگذارند.
براي ريشه يابي از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد يك گزارش و يك اعلاميه و يك مصاحبه كمك مؤثر خواهد كرد، چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشي از طرف سازمان اوپك منتشر شد كه در آن ذكر شده بود (در آمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولي است كه در آن وقت عايد ايران مي شد)... چند روز قبل از غائله[در] اعلاميه اي در تهران فاش شد كه يك ماجرا جوي عرب به نام محمد توفيق القيسي) بايك چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهر آباد دستگير شده كه قرار بود اين پول در اختيار اشخاص معيني گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزير وقت در يك مصاحبه مطبوعاتي فاش كرد (بر ما روشن است كه پولي از خارج مي آمده و به دست اشخاص مي رسيده و در راه اجراي نقشه هاي پليد بين دستجات مختلف تقسيم مي شده است) خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد، آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل توده اي در هم شكسته شد و راه براي پيشرفت و اجراي اصول عدالت اجتماعي هموار شد. در تاريخ ايران روز 15 خرداد به عنوان خاطره اي دردناك از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند و مليونها مسلمان ايراني به خاطر خواهند آورد كه چگونه دشمنان ملت ايران هر وقت منافعشان اقتضا كند با يكديگر همدست مي شوند حتي در لباس مقدس و محترم روحاني. احمد رشيدي مطلق».
1- سياست خارجي امريكا وشاه. نوشته مارك .ج. گازريوروسكي. ترجمه فريدون فاطمي، چاپ اول 1371- نشر مركز- تهران. صفحات139 و140 و 219.
2- مساله احتمال عملي شدن «چب كشي» در ايران توسط يك خبرنگار آمريكايي به نام رالف شانمن كه از فعالان حقوق بشر وعضو«كميته برتراندراسل» و منتقدان سياست خارجي آمريكا بود، در روز 2 اسفند 1357، در كنفرانسي مطبوعاتي در هتل اينتركنيتننال تهران(بعد هتل لاله نام گرفت) افشا شد. وي در آن جلسه با استناد به نوار مصاحبه خود با سرهنگ نصرت الله توكلي طرحي را كه او در سر مي پروراند، افشا كرد. شانمن علت اين كه چرا توكلي اين سخنان را با او در ميان گذاشته اين گونه بيان كرد كه« به دليل تسهيلاتي كه كميته ايراني حقوق بشر در اختيارش گذاشته بود و به دليل تماسهايش با شخصيت هاي ملي كه در زمينه حقوق بشر كار مي كنند، توكلي چنين نتيجه گرفته كه من با دولت آمريكا در سطح بالا در تماس هستم و حتي به دليلي كه هنوز خود من نفهميده ام، به نظر مي رسد كه توكلي پنداشته بود كه من عضوي از سازمانهاي جاسوسي آمريكا هستم و به همين دليل مايل بود كه من نوارها را به اطلاع مافوقهاي خود برسانم». (كيهان 3 اسفند 1357) . سرهنگ توكلي از جمله به شانمن گفته بود« آمريكا نمي تواند با نيروهاي قديمي خود اخلالگران را در ايران نابود در ايران نابود كند.چطور مي توانيد مطمئن باشيد كه كشتار 200 تا 300 هزار نفر به شورشي منتهي نخواهد شد؟ در حالي كه كمي صبر كنيد در آينده نزديك آن خشونتي كه شما اكنون مي خواهيد مي تواند به مرحله اجرا در آيد ما فقط به كمي وقت نياز داريم. بعد به هر كار لازم باشد دست خواهيم زد. همه شان را خواهيم كشت». سرهنگ توكلي اندكي پيش از سقوط رژيم شاه به خميني نزديك شده بود و مورد اعتماد او بود. او در زمان شاه مدتي هم زنداني شده بود. شانمن بعد از يكي دو جدل مطبوعاتي با سرهنگ توكلي، در 24 اسفند همان سال(20 روز بعد از اولين افشاگري) از ايران اخراج شد. سرهنگ توكلي در زمان سقوط شاه عنوان«رئييس ستاد عمليات انقلاب» را داشت و در زمان افشاگري شانمن از او به عنوان« رئيس سابق ستاد عمليات انقلاب» نام برده مي شد.

3- صداي آمريكا برنامه بحث منطقه اي ، 11 مارس 1987 برابر 20 اسفند 1365:
«سناتور جسي هلمز نايب رئيس كميته روابط خارجي سناي آمريكا مي گويد توفان انتقاد از دولت به خاطر فروش تسليحات به خميني چنان شديد است كه آمريكائيان ممكن است فراموش كنند كه متحدان اروپائيشان در 7 سال گذشته ميلياردها دلار اسلحه به ايران فروخته اند. وي گفته است بررسي ها حاكيست اروپائيان 30 ميليارد دلار اسلحه به ايران و 40 ميليارد دلار به عراق فروخته اند. وي معاملات غير تسليحاتي اروپائيان را بيش از 100 ميليارد دلار تخمين زد. وي از انگلستان، آلمان، فرانسه، بلژيك، اتريش، سوئد، سوئيس، يونان، اسپانيا، پرتغال، به عنوان كشورهايي كه به خميني اسلحه فروخته اند، نام برد. وي گفت بعضي ناظران در صحنه بين المللي نفت كه مي خواهند براي برنامه هاي راديو بي بي سي در سال 1979 كه ضد شاه بود و از خميني طرفداري مي كرد و نيز درباره ديگر عمليات ويژه يي كه بريتانيا عليه شاه به مورد اجرا گذاشت دلايلي پيدا كنند، مي گويند دولت بريتانيا در برآورد، سرمايه گذاري لازم براي استخراج نفت شمال اشتباه كرده بود. بريتانيا در برآوردهاي سال 1973 يك سرمايه گذاري 15 ميليارد دلاري را در نظر گرفت و هزينه استخراج را معادل 6 دلار براي هر بشكه تخمين مي زد كه آن صورت قيمت فروش نفت در بازارهاي اروپايي معادل 13 دلار مي شد. اما در سال 1978 روشن شد كه بر آوردها به كلي اشتباه بوده است. ميزان سرمايه گذاريها به 70 ميليارد دلار افزايش يافت. در چنين شرايطي باز پرداخت اصل و بهره تعهدات مالي به مراتب از در آمدهاي نفتي ناشي از فروش نفت به قيمت بشكه يي 13 دلار بيشتر بود. سناتور هلمز گفت ناظران مي گويند دولت بريتانيا به اين نتيجه رسيد كه بي ثبات ساختن ايران براي تعضعيف و كاهش قدرت توليدي نفت آن كشور و كاستن از مقدار نفت موجود در بازارهاي نفتي جهان اقدامي ضروري است. با از ميان برداشتن مقادير قابل توجهي از نفت ايران در بازار، قيمت جهاني نفت افزايش مي يافت و بريتانيا مي توانست، موضع خود را حفظ كند. به همين جهت به گفته اين ناظران بريتانيا سياستي را پيش گرفت كه هدف ان سرنگون كردن شاه بود. بعنوان يكي از ابزارهاي اجراي چنين سياستي، به شبكه راديو بي بي سي اجازه داد به پخش بر نامه هاي مغرضانه عليه ايران بپردازد كه آشوب و ناآرامي را تشويق مي كرد. سناتور هلمز گفت ضربه ناشي از انقلاب خميني همراه با آثار ناشي از جنگ ايران و عراق متوسط بهاي نفت در سطح جهاني را به بيش از بشكه اي 20 دلار افزايش داد و ارزش ذخائر شناخته شده نفتي انگلستان در درياي شمال ناگهان سر به آسمان كشيد و به حدود 300 ميليارد دلار بالغ شد. سناتور هملز گفت: بريتانيا طي هفت سال گذشته از محل درياي نفت شمال 60 ميليارد دلار در آمد داشته است. وي گفت كه اين ناظران مي گويند بريتانيا وزارت امورخارجه آمريكا و سيا را نيز وارد نقشه خود كرد و اين زمينه ساز سياستهاي دولت كار تر در قبال دولت ايران شد كه از طريق برنامه هاي تبليعاتي زير لواي حقوق بشر به بي ثبات كردن شاه در امور سياسي و مالي كمك كرد. سناتور جسي هلمز گفت ايران سزاوار و شايسته حكومتي بهتر از ملاهاي متعصب و فاسد است كه حكمرانان ظالم آن امروز بااستفاده از رشوه هايي كه از محل خريد تسليحات مي گيرند ضمن ريختن خون جوانان در جبهه هاي جنگي بي حاصل و غير ضروري، جيبهاي خود و حسابهاي بانكي شان در سوئيس را پر مي كنند. وي گفت تمامي آمريكائيان از ماجراي ايران نگرانند و اميدوارند همه چيز به مسير درست باز گردد. وي گفت «...اكنون زمان آن فرا »رسيده كه در داخل و خارج از آمريكا در جهت پيشرفت در اين راه گامهاي شجاعانه برداشته شود

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن