lundi, décembre 03, 2007

انتخابات آزاد، آخوند حرّاف و نظافت طويله اوژياس

ايرج شكري

انتخابات آزاد، آخوند حرّاف و نظافت طويله اوژياس

زبد اصل چشم بهي داشتن
بود خاك در ديده انباشتن فردوسي

آلوده به بدترين فساد
با نزديك شدن انتخابات مجلس كه قرار است روز 24 اسفند برگزار شود، تلاشهاي جناحها و گروهاي سياسي رژيم جمهوري اسلامي، براي جلب آراي بيشتر به نفع خود، از هر سو جريان دارد. اين تلاشها البته گاه با انتقادها و اتهام زدنهاي اين به آن هم همراه است. يك نمونه از بازارگرميهاي انتخاباتي، در روي به روي صحنه رفتن خاتمي در مشهد ديده شد. او ضمن واكنش به انتقادات احمدي نژاد و حاميانش به عملكرد دوره 8 ساله رياست جمهوري او، تلاش كرد حمايت افكار عمومي را نسبت به اصلاح طلبان جلب كند. احتمالا خاتمي در اين به صحنه آمدن، مقدمه چيني براي كانديدا شدن دوباره براي رياست جمهوري، بعد از پايان دوره احمدي نژاد را هم در نظر دارد. خاتمي در يكي از سخنرانيهاي خود در مشهد، انتخابات غير آزاد را بدترين فساد دانست و گفت«ما به نام جمهوري اسلامي مخالف فساديم و معتقديم بدترين فساد دروغ‌ گفتن به مردم و تحقير آنان است. بدترين فساد اين است كه نگذاريم مردم رأي خود را آزادانه اعلام كنند». اين آخوند حرّاف اما هيچ به روي نامبارك خودش نياورد كه از بعد از سال 60 هيچ انتخابات آزادي در كشور برگزار نشده است. و قبل از سال 60 هم به جز انتخابات مجلس اول كه ساير گروههاي سياسي موجود در كشور امكان شركت در انتخابات را يا فتند، هم انتخاب اولين ردئيس جمهوري و هم انتخابات مجلس خبرگان با زمينه سازيهايي براي زير پا گذاشتن حقوق گروههاي ديگر همراه بود و رفراندم براي «جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد» هم اساسا يك سوء استفاده بزرگ از احساسات مذهبي مردم از سوي خميني بود. چون قرار نبود اول مردم به نوعي «جمهوري» كه صفت اسلامي به دمش بسته بودند، راي بدهند كه محتواي ان معلوم نبود چيست. قرار بود اول مجلس موسسان براي تدوين قانون اساسي و تعيين نوع نظام آينده كشور تشكيل شود. مجلس خبرگاني هم كه بعدآ تشكيل شد، چنان مقدماتي براي آن قرار دادند كه اكثريت آن را آخوند هاي آشنا به احكام اسلام تشكيل بدهند. چون از قبل، نوع رژيم سياسي كه جمهوري اسلامي بود تعيين شده بود و بنابراين قانون اساسي آن هم بايد محتواي اسلامي آن را تعيين مي كرد. اساسا خميني بنا بر آن چه در كتاب حكومت اسلامي خود نوشته بود، مردم را صغير مي دانست و براي خود نقش قيم قائل بود. مجلس و انتخابات هم يك حقه بازي بود و به خاطر شرايط آن روز ناچار بود به آن تن در دهد. روزنامه كيهان شماره 9 بهمن1357، سه روز قبل از ورود خميني به ايران در صفحه مقالات، از كتاب حكومت اسلامي نوشته خميني مطلبي، تحت عنوان «طرز حكومت اسلامي و شرايط زمامدار»، درج كرد كه در آن خميني به صراحت بر قيم بودن ولي فقيه بر مردم، مثل قيمي كه «براي صغار از سوي امام (ع) تعيين مي شود»، تاكيد كرده بود و ياد آور شده بود كه «معقول نيست كه رسول اكرم (ص) و امام(ع) با فقيه فرق داشته باشد». بنا بر همين ديدگاه او بعد از رسيدن به قدرت، براي خود جايگاهي مثل پيامبر قائل بود. علاوه بر اينها در 30 سال گذشته شهروندان ايراني پيوسته از سوي اين رژيم مورد تحقير قرار گرفته اند. در تمام اين سالها به ويژه در 8 سال دوره رياست جمهوري خاتمي، او از گردانندگان اين و رژيم آلوده به آنچه خودش« بدترين فساد» ناميده، بوده است.

شركت در كدام كارزار؟
مثل هر انتخابات ديگري، آن چه همه گروه بنديهاي رژيم خواهان آن هستند، «گرم بودن تنور انتخابات» و شركت هرچه بيشتر مردم در انتخابات است. اين براي آنها از نتيجه انتخابات مهمتر است، چرا كه آن را به عنوان حمايت مردم از رژيم، به رخ طرفهاي خارجي مي كشند. در خارج كشور از سوي گروههاي اوپوزيسيون نيز در مورد انتخابات، هميشه واكنشهاي نشان داده مي شود. طبعا برگزاري انتخابات آزاد، مثل رعايت حقوق بشر در ابران، از اهداف مشترك اكثر گروهاي اوپوزيسيون جمهوري خواه است. اين كه گفتم اكثر و نه همه، براي آن است كه برخي گروههاي چپ، دموكراسي پارلماني را روش مناسب براي دستيابي به حقوق كارگران و زحمتكشان نمي دانند و خواهان تشكيل شوراها و «ديكتاتوري پرولتاريا» هستند. در اين يادداشت من به آن ديدگاه كاري ندارم. بحث بر سر همين تحقق انتخابات آزاد است. باز هم فكر مي كنم كه همه گروههاي اپوزيسيون جمهوريخواه، هيچ توهمي در اين كه در نظام ولايت فقيه و با وجود شوراي نگهبان و نظارت استصوابي، برگزاري انتخابات آزاد ، چنان حرف مفتي است كه هيچكس را نمي تواند بفريبد، ندارند. چرا كه شرط اساسي براي انتخابات آزاد، آزادي فعاليت گروهها و احزاب سياسي است كه در ايران وجود ندارد. چندي پيش در ايران تشكيل«كميته دفاع از انتخابات آزاد» از سوي تني چند از فعالان سياسي و حقوقدانان در داخل كشور اعلام شد. با توضحيي كه خانم شيرين عبادي - كه خود از اعضاي تشكيل دهنده آن است -، در مورد نقش آن داد، اين نكته را روشن كرد كه كار كميته مذكور، نظارت بر چگونگي برگزاري انتخابات و گزارش دادن در مورد آزاد بودن يا نبودن آن است و كميته مذكور نه خود كانديدايي براي انتخابات معرفي مي كند و نه مردم را به شركت يا عدم شركت در انتخابات دعوت مي كند. اين تشكل اما در اهداف خود اين را هم ياد آور شده كه براي انتخابات آزاد« بستر سازي» مي كند. با توضيحاتي كه با آن اشاره شد، كميته مذكور، يك كميته نظارتي تخصصي از ديدگاه قانوني و حقوقي است. اما اين كميته چگونه مي تواند براي برگزار انتخابات آزاد«بستر سازي» كند در حالي كه در عمل نقشي خنثي دارد. اين البته عيب آن است. به اين خاطر كه انتخابات يك رويداد مقطعي است كه در روند تحقق و برگزار شدن آن، يك طرف اجرايي آن مردمي هستند كه به عنوان راي دهنده در انتخابات شركت مي كنند. هم چنان كه رايي كه مردم به اسم اين يا آن به صندوقها مي ريزند سرنوشت انتخابات را رقم مي زند، رفتن يا نرفتن آنان به پاي صنوقهاي راي هم آثار سياسي خود را دارد. خوب بود كه اين فعالان سياسي كه اكثريت غريب به اتفاق آنان از بعد از دوره دولت موقت، در خارج از حاكميت قرار داشته اند، و حقوق دانان شركت كننده در اين تشكل، اين نقش را هم براي خود در نظر مي گرفتند كه در هر انتخاباتي وقتي به اين نتيجه مي رسيدند كه شرايطي كه انتخابات در آن برگزار مي شود، ناقض برگزاري انتخابات آزاد است(امري كه قاعده عملكرد رژيم در انتخابات است)، با دعوت مردم به عدم شركت در آن، كه ناقض حقوق آنان به عنوان شهروندان ايراني و ناقض يكي از اساسي ترين خواستهايي است كه مردم به خاطر آن بر عليه رژيم سلطنتي انقلاب كردند و آن را برانداختند، اين هشدار را به مردم مي داند كه شركت در انتخابات غير آزاد، ياري رساندن به رژيم و همراهي با آن در زير پا گذاشتن حقوق خودشان است.. اين ايراد از آن جهت منطقي است كه در مساله نقض حقوق بشر توسط رژيم كه امر مستمري هم هست، شهروندان امكان اعمال اراده به شكل فردي و تاثير گذاري براي خنثي كردن آن را ندارند. تحصن و اعتصاب غذا كه روشهايي براي اعتراض به بي عدالتي و نقض خقوق فردي يا صنفي است، مي شود گفت يك واكنش تدافعي است، در برابر يك اقدام ناحق كه در مورد فرد يا يك تشكل ويا يك گروه خاص صورت گرفته است، ولي يك مقابله و رويا رويي سياسي عمومي نيست و بكار گرفتن آن هم هزينه يي دارد كه شهروند يا شهروندان معترض بايد با به خطر انداختن جان و امنيت خود بپردازد. اما تحريم انتخابات يك مقابله سياسي با رژيم است در مساله يي در سطح ملي و اگر بي هزينه هم نباشد كم هزينه ترين است و اگر بصورت گسترده از سوي شهروندان بكار گرفته شود، نتيجه آن در سطح ملي تاثيرگذار است. وقتي دست اندركاران رژيم به اهميت گرم بودن تنور جنگ تاكيد مي كنند پس بايد در سرد كردن هرچه بيشتر آن تلاش كرد. بايد توجه كارگران و كارمندان و معلمان و دانشجويان به تنگ آمده از سركوبگري و غارتگري و فساد رژيم آخوندي را به اين نكته جلب كرد كه هرچه تعداد شركت كنندگان در انتخابات كمتر باشد و رژيم منزوي تر، امكان و احتمال كاهش فشارو عقب نشيني رژيم در مورد خواستهاي آنان بيشتر مي شود و نه با راي دادن به اين يا آن گروه از دسته بنديهاي درون نظام چمهوري اسلامي. اگر رفسنجاني امروز در حرف هم كه شده مي پذيرد كه اعتراض حق كارگران است و دنيا به سوي دموكراسي مي رود، به خاطر اين است كه اولا در انتخابات مجلس هفتم و انتخابات رياست جمهوري با راي كمي كه به اسم او ريخته شد، دماغش به خاك ماليده شد، ثانيا مبارزات كارگران به رغم خشونتي كه عليه آنان اينجا و آنجا بكار گرفته شد، خاموش نشد. «بستر سازي براي انتخابات آزاد»، بدون يافتن يا ساختن اهرمي براي فشارآوردن به رژيم ممكن نيست. انتخابات آزاد زماني تحقق خواهد يافت كه آزادي احزاب و گروههاي سياسي به رسميت شناخته شده باشد و به خوبي مي دانيم هيچ عنصر و گروهي در رژيم جمهوري اسلامي، حاضر به پذيرفتن آن نيست. چراكه لازمه آن دست برداشتن از اسلاميت نظام و ولايت فقيه است. سياست تحريم انتخابات خرده گيراني دارد. اخيرا يكي تا آنجا پيشرفت كه تحريم انتخابات را «خود كشي از ترس مرگ»(1) دانست و به ديگران توصيه كرد كه كارزار انتخابات را ترك نكنند و مبارزه مدني مردم را بي هدف نكنند و به نظريه پردازي پناه نبرند و مردم را به شركت در «كارزار انتخابات» دعوت كنند. ايشان يك آش شله قلمكاري هم از نقل قولها براي موجه نشان دادن نظر خودش درست كرده بود كه در آن از جمله نظر روزنامه نگاري كه گرفتن« پول طيب وطاهر» رژيم را باصراحت تاييد كرده بود،«ارزشمند» يافته و نظر آن روزنامه نگار ديگر را كه زماني در نشريه آدينه، خط وزرات اطلاعات رژيم را پيش مي برد( و ايرانيان مهاجر و پناهنده را تحقير مي كرد و برايشان سرآنجامي جز مرگ در تنهايي و فقر نمي ديد و پيوسته حامي رژيم بوده است و در نوشته يي هم از جنگ به عنوان نعمتي براي پيشرفت صنايع دفاعي سپاه ياد كرده بود) ، با نظرات ديگري به هم آميخته بود. او همچنان به كساني كه معتقدند دموكراسي از «سكولاريسم مي گذر» ياد آور شد كه رژيمي ممكن است سكولار باشد ولي دموكراتيك نباشد و براي حالي كردن اين مساله به ديگران مصر و سوريه را مثال زده بود. گويي كساني كه رژيم سكولار و سركوبگر شاه را با انقلاب سرنگون كردند اين را نمي دانستند كه يك رژيم سكولار مي تواند رژيمي ديكتاتوري باشد. مساله مردم ايران خلاص شدن از جبارّيت مشتي آخوند در ايران است كه نزديك به سي سال است كه دست از كنترل زندگي مردم و قراردادن آنان در چارچوب معيارهاي عهد بوقي شرعي، بر نداشته اند و تازه ترين جنايت اوباش «مبارزه با منكرات» آن، قتل دكتر زهرا بني يعقوب در همدان بود. بنا بر اين در رويا رويي با اين رژيم براي گذار به دموكراسي، سكولاريسم شرط لازم براي اين تحول است. اما در مورد مصر سكولار، اين را هم بايد ياد آورشد كه دستگاه قضايي مصر بشدت تحت نفوذ ارتجاع اسلامي است. موردي بوده است كه حكم طلاق اجباري براي زوجي از سوي آن صادر شده كه زن يا شوهر متهم بوده كه به اسلام اهانت كرده و مرتد است(2). آخوندها در زمان شاه از اين غطها نمي توانستند بكنند. حالا مرتدان را به اعدام محكم مي كنند كه جدايي ابدي زوجين را هم در خود دارد. در مصر خنته كردن زنان به عنوان يك سنت اسلامي از مشكلاتي است كه به زنان مصري آسيب جسمي مي رساند و اثرات آن در زندگيشان براي هميشه باقي مي ماند. يكي دو هفته پيش دو دختر بچه در پي همين عمل در آن كشور جان خود را از دست دادند كه در رسانه منعكس شد. اين رسم در ايران وجود ندارد يا اگر در مناطقي از ايران هم، چنين عملي صورت مي گيرد، آنقدر كم اتفاق مي افتد كه چيزي در مورد آن شنيده نمي شود. ما با يك رژيم سرگوبگر مذهبي در ابران طرف هستيم و سي سال است هر نوع جنايتي را به اسم اسلام مرتكب شده است، حال يكي مي خواهد اين رژيم به عنوان رژيمي داراي ويژگيهاي مثبت نسبت به مردم بقبولاند. كسي كه شركت نكردن در «كارزار انتخابات» را «خود كشي از ترس مرگ» مي داند، حتما اين تكليف را هم براي خود احساس مي كند كه راه بيفتد برود به كنسولگري رژيم و احتمالا ضمن «مصافحه» با سربازان گمنام امام زمان در كسوت ديپلماتهاي جمهوري اسلامي، رأي خودش را به صندوق بياندازد، و بعد هم شادان و سبكبال از اين كه در «كارزار انتخابات» به نفع دموكراسي شركت كرده است، به سر كار وزندگي خود برگردد. اين قبيل افراد احتمالا هيچ مشكلي هم براي رفتن به ايران و برگشتن به خارج ، ندارند.

خطر جنگ نبايد دستاويزي براي حمايت از رژيم بشود.
يك مساله هم براي شركت در انتخابات و حمايت از اصلاح طلبان حكومتي كه اين روزها، هم از داخل كشور توسط كسان و گروههايي از اصلاح طلبان حكومتي و حاميان آنها، هم در خارج، از سوي كساني كه يا به صراحت و يا شرمگينانه از اصلاح طلبان جمهوري اسلامي حمايت مي كنند، دستاويز قرار مي گيرد، امكان حمله آمريكا به ايران به خاطر سياستهاي احمدي نژاد و جناح حامي اوست. يكي از تازه ترين اظهارات در اين زمينه فرمايشات لطف الله ميثمي است كه سايت تابناك ( بازتاب سابق) آنرا انعكاس داده است. وي خواهان «حماسه انتخاباتي» براي مقابله با شرايط بين اللملي كنوني، شده است (3). مخالفت با حمله به ايران و خطر جنگ، نمي تواند توجيهي براي شركت در «كارزار انتخاباتي» باشد. به ويژه كه انتخابات پيش رو انتخابات مجلس است و اصلاح طلباني كه با داشتن اكثريت در مجلس ششم، با يك اخم كردن خامنه اي در مورد اصلاح قانون مطبوعات عقب نشستند، گيريم كه دوباره اكثريت را در مجلس هشتم بدست بياورند، هيج نقش موثري در تعليق غني سازي اورانيوم كه مساله اصلي بجران روابط رژيم با آمريكا و اروپاست، نمي توانند داشته باشند. چون اين مساله از سياستهاي كلان رژيم است و تصميم گيرنده در مورد آن رهبر رژيم سيد علي خامنه اي است. اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان و اپوزيسيون خارج كشور، مخالف جنگ و حمله نظامي آمريكا به ايران هستند و به دموكراسي اهدايي با بمب و اعزام نيروي نظامي خارجي باور ندارند(4). ما اين را با صداي بلند فرياد مي زنيم. اما با همان صدا، بايد فرياد ضد كه اين رژيم با همه جناح بنديهاي آن، با تكيه بر سركوب و نقض مستمر حقوق بشر در ايران سرنوشت مردم را به دست گرفته است و منافع مردم ايران را نمايندگي نمي كند. آيا واقعا كسي ترديد دارد كه اگر يك رفراندم آري يا نه به رژيم ولايت فقيه برگزار شود، اين رژيم جارو خواهد شد؟ اگر بمبها و موشكهايي وجود داشت كه مي توانست با دست اندركاران رژيم و عوامل دستگاه سركوب آن، همان كار را بكند كه آن پرندگان در سال عام الفيل با اصحاب فيل كردند!(*)، من شخصا هيچ مخالفتي با استفاده از آنها نمي كردم. خيلي خوب بود اگر موشك يا بمبي وجود داشت كه به جاي مواد منفجره، در درون آن قلوه سنگ و پاره آجر هدايت شونده - به همان اندازه و وزن كه حزب اللهي ها در سالها 58 و 59 و سه ماهه اول سال 60( بعد از آن مسلسل جوخه هاي اعدام به كار افتاد)، به سر شركت كنندگان در متينگهاي گروههاي سياسي دگرانديش مي باريدند-، قرار مي گرفت و آنرا از بالا از ارتفاع دو سه هزار متري، روي سر اين جنايتكاران خالي مي كردند. چند به سر احمدي نژاد مي خورد، چند تا به سر خامنه اي مي خورد چند تا ... چرا مخالف مرگ اين جانيان باشيم. اما ما نگران صدمه به ايران و مردم ايران هستيم و نبايد اجازه داد اين امر تبديل به حمايت از رژيم يا سوء استفاده رژيميان از آن بشود. يك منتقد خارج كشوري هم ، اين سوال را از تحريم كنندگان انتخابات مطرح كرده بود كه حالا كه خود تحريم كنندگان تاكيد مي كنند كه وضع در دوره احمدي نژاد بدتر از پيش شده است براي اين تناقض، چه پاسخي داردند؟ چون من از طرفداران تحريم انتخابات بودم(و تحريم هر انتخاباتي را كه با تعهد به رژيم ولايت فقيه برگزار شود تنها سياست درست مي دانم)، در پاسخ بايد بگويم هيچ تناقضي در اين كار نيست. چون مثل اين است كه كسي ما را مورد سوال قرار بدهد كه شما مي گويد اين رژيم صد بار جنايتكار تر از رژيم شاه است، چگونه از سرنگوني رژيم سلطنتي و انقلاب سال 57 دفاع مي كنيد. ما از آن انقلاب دفاع مي كنيم براي اين كه كاملا برحق و عادلانه بود كه مردم آن رژيم دست نشانده آمريكا را كه با ايجاد رعب و خفقان قدرت را قبضه كرده بود، سرنگون كنند. خواستهاي مردم شركت كننده در انقلاب سال 57 هيچ ارتباطي به ولايت فقيه نداشت. حتي دولت موقت با هم با آن مخالف بود. گروگانگيري در سفارت آمريكا هم هدفي جز ايجاد جوّ پر التهاب براي تحت شعاع قرار دادن انتقادها و مخالفتها با قانون اساسي ولايت فقيه، تدوين شده در مجلس خبرگان كه براي به رفرندام گذاشتن آماده شده بود، نداشت. كمتر از يكماه بعد از گرونگيري قانون اساسي ولايت فقيه به رفراندم گذاشته شد و به تاييد امت هميشه در صحنه رسيد. انتخاباتي كه قدرت را در دست اين يا آن جناح يا دسته بندي دروني رژيم جابجا كند، مساله يي مهمي را براي مردم حل نمي كند.

اسلامي ماندن رژيم مهم تر از حقوق مردم

سياست تحريم انتخابات به اين دليل درست است كه هيچ گروه و دسته يي از دسته بنديهاي رژيم، خواهان اعمال اراده مردم در تعيين قدرت سياسي نيستند. حساب «اصولگرايان» كه روشن است. اصلاح طلبان حكومتي عناصري مزّور و دو رو هستند كه اولا اكثر اينان در اولين دهه شكل گرفتن رژيم جمهوري اسلامي كه سياهترين دهه منتهي به كشتار زندانيان سياسي است، چه به طور آشكار و چه در سايه، از عناطر مديريت و كارگردان اين رژيم بوده اند. به طور مثال من دست بهزاد نبوي را آغشته به خون شكرالله پاكنژاد، آن انقلابي و انسان بزرگ مي بينم. آخوند خاتمي كسي است كه علاوه بر دو دوره رياست جمهوري كه در آن هيچ قدمي براي توقف آن فاسدترين كار كه بگفته خود او انتخابات غير آزاد است برنداشت، در دهه اول استقرار رژيم آخوندي در ايران، پستهاي مهمي داشته است. تصدي پست وزارت ارشاد اسلامي كه نقش آن سانسور كتابها و فيلمهاي سينمايي و توليدات فرهنگي و هنري است، از آن جمله است. خاتمي شكنجه و اعدام دسته دسته هواداران گروههاي سياسي را كه بيشتر آنان را دانشجويان و دانش آموزان دبيرستانها تشكيل مي دادند و كشتار زندانيان سياسي در تابستان سال 67 را امري برحق و درست مي داند. چون او از خميني كه آمر اين جنايتها بوده ستايش مي كند و هنوز هم بابت آن اعدامها كه توسط رژيمي صورت گرفته كه او از مهرهاي درشت آن بوده است، نه اظهار تاسفي از او ديده شده نه طلب بخشش از مردم ايران و خانواده آن قربانيان. برعكس، او در جريان معدوم شدن سيد اسدالله لاجوردي دژخيم پليدي كه از جمله آقاي اميرانتظام بر رفتار غير انساني او با زندانيان گواهي داد (و به خاطر همان اظهارات با شكايت پسر لاجوردي دوباره تحت تعقيب دستگاه قضايي رژيم قرار گرفت) تجليل كرد. خاتمي هيچ فرصتي را براي محكم كردن ميخ اسلام و خصلت ايدئولوژيك اين رژيم منحوس و طلب كار شدن از مردم ايران به اسم اسلام از دست نمي دهد. يكي از نمونه هاي آن سخناني است كه او در دانشكده حقوق در تجيليل از يك شاعر حامي رژيم اسلامي كه مدتي هم در حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي فعاليت مي كرده و البته مساله دار شده و از آنجا اخراج شده بود(قيصر امين پور) بيان كرد. سايت امروز در گزارشي در روز 7 آذر در اين زمينه نوشت، خاتمي:« با بيان اين‌كه غزل ساختن از جنگ و از عشق، حماسه ساختن، از روح بزرگ ايراني كه وامدار فرهنگ والاي اسلامي است، ساخته است، به شعرهاي حافظ و فرودسي در اين زمينه اشاره كرد و در بياني، حماسه‌ي فردوسي را غزل و غزل حافظ را از اين منظر، حماسه ارزيابي كرد». حالا شاهنامه چه ربطي به فرهنگ والاي اسلامي دارد، كه ايراني بايد خود را وامدار آن بداند، اين را ذهنيت لبريز از تكبر آخوندي او مي تواند توجيه كند. اسلام از اول با شميشير و خونريزي و ويرانگري و تخريب نابودي آثار فرهنگي و نوشته ها و الواح علمي و به عبارتي كتابسوزان به ايران آمد(5). در قرآن مرجع و سرچشمه آن فرهنگ ولاست، آدمها به افكنده شدن در آتش و سوزانده شدن مكرر تهديد شده اند، مردان برتر از زنان قرار داده شده اند و كتك زدن آنان براي رام كردنشان به مردان توصيه شده است، در آن فرهنگ ولا كه سي سال است خاتمي و دوستانش سي كرده اند به مردم ايران تحميل كنند، ازدواج با دختر بچه 9 سا ل و همبستري با او جايز است، در آن فرهنگ والا، ديه زن نصف ديه مرد است و... در حالي كه در ايران اواخر دوره ساساني زناني (پورنداخت و آذرميدخت دختران خسرو پرويز) بر تخت سطلنت نشستند. تبعيص بين مسلمان و غير مسلمان در اسلام بدتر از هر نوع تبعيض نژادي است. (براي اين كه از انصاف دور نشوم بايد ياد آوري كنم كه هموطنان مذكر ارمني بايد خيلي از رژيم اسلامي سپاسگزار باشند كه رژيم ختنه را براي آنان اجباري نكرده است!). در مورد ماهيت فرهنگ والاي اسلامي ، كه لابد خاتمي با آن خيلي آشنا و لبريز از آن است، و و بيگانگي آن با فرهنگ ايراني همين بس كه در درگذشت شاملو كه بسياري از اديبان و اهل فرهنگ و هنر كشور او را بزرگترين شاعر ايران بعد از حافظ مي دانند، تنها تسليت كوتاهي ازسوي مهاجراني وزير ارشاد وقت فرستاده شده وبقيه سكوت كردند و مي شنويم كه اوباش پيرو ولايت فقيه سنگ آرامگاه شاملو را مي شكنند. حالا نگاه بكنيد به مراسم بزرگداشت قيصر امين پور و پيامهايي كه به اين مناسبت از سوي گردانندگان رژيم، از خامنه اي گرفته تا مهره هاي رده پايين و حتي سپاه پاسداران فرستاه شد. دليل آن سكوت روشن ترين گواه بر اين است كه آن «فرهنگ ولاي اسلامي» كه خاتمي مدعي و سخنگوي آن است، با فرهنگ ايراني كه شاعري چون شاملو معرف قرن بيستمي آن است، دشمنخو و است و طبعا ايراني هيچ بدهي به آن ندارد. من حتي ترديد دارم كه خاتمي حاظر شود برخي از ابيات عزلهاي حافظ را عينا از روي ديوان او بخواند. چون يكبار( وقتي براي بار دوم به عنوان نامزد رياست جمهوري ثبت نام مي كرد)، درسخناني موقع خواند بيتي از حافظ بيشرمانه آن در آن دست برد و ميكده را تبديل به بيكران كرد(عشق دردانه است و من غواص و دريا ميكده / سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم). مثلا اين بيتها را« رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر ساعد ساقي سيمن ساق بود/ در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن/ سرخوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود». آن«فرهنگ والاي اسلامي» را مردم ايران در اين سي سال خوب شناخته اند. فرهنگي كه فروش آلات موسيقي را ممنوع اعلام كرد و روزگاري هنرمندان موسيقي از كار بيكار شده راديو و تلويزيون كه به داير كردن كلاس موسيقي روي آورده بوند، آگهي كلاسهاي خود را به ناچار با عنوان كلاس «هنرهاي صوتي» در روزنامه ها به چاپ مي رساندند. هنوز هم فرهنگي كه خاتمي مبلغ و نماينده سرشناس آن است، به زنان هنرمند آواز خوان ايران اجازه برگزاري كنسرت عمومي را نمي دهد. اگر چه فرهنگ ايراني به دهن مبلغان فرهنگ اسلامي و رژيم آخوندي كوبيده و آنان را وادار به عقب نشينيهاي بسيار كرده ولي هنوز راه زيادي براي پيمودن باقي است كه با دفن كردن اين رژيم اسلامي به پايان مي رسد. به هر حال فرهنگ ايراني با ارتجاع اسلامي كه از يكسر توسط كساني مثل خاتمي و در سر ديگر توسط قاطرچيان و نوحه خواناني مثل حسين صفار هرندي نمايندگي مي شود، همخواني ندارد.

نتيجه:
از آن چه گذشت مي خواهم اينطور نتيجه گيري كنم، كه مردم را بين دو انتخاب اين يا آن جناح قرار دادن و سپس آنها را به حمايت از به اصطلاح اصلاح طلبان يا عناصر منفردي كه برنامه شان كار كردن در چارچوب قوانين وضوابط و معيارهاي تحميلي موجود است، سياست غلطي است. كساني كه معتقدند استقرار دموكراسي در ايران با تغيير ناگهاني امكانپذير نيست و از راه طولاني مي گذرد، خوب است به اين مساله هم توجه كنند كه انتخاب راه درست هم مهم است. با دنبال اين يا آن دسته اين يا آن چهره سياسي از اين رژيم راه افتادن، به نتيجه يي جز ماندن در رديف شهروندان درجه دوم، نمي توان دست يافت. در مساله انتخابات، براي «طرف سوم» كه جامعه و مردم ايران است، انتخاب سوم، وجود دارد و آن طرد هردو جناح و منزوي كردن رژيم است كه مي تواند سبب رشد مبارزات مردم و وادار به عقب نشيني كردن رژيم و گرفتن امتيازاتي از آن به نفع مردم بشود. ممكن است گفته شود كه در دو دوره انتخابات رياست جمهوري كه خاتمي در آن نامزد شده بود، آنهايي كه انتخابات را تحريم كردند، نتيجه يي از تحريمشان نگرفتند. اين ارزيابي اگر به صورتي مقطعي به نگريسته شود، شايد به نظر خالي از ايراد برسد، اما بايد توجه كرد كه مردمي كه در ايران و با هزار مشكل و باتوحش جناح هار رژيم دست بگريبانند، جاي تعجبي نداشت كه در يافتن ضربه گيري در برابر جناح هار، به خاتمي راي بدهند، اين دليل نمي شود كه گروههاي اپوزيسيون، مردم را به راي دادن به اين يا آن عنصر يا دسته بندي رژيم تشويق كنند. اين نا اميد كردن مردم از تغيير اساسي و مايوس كردن مردم از آينده و حذف نقش تاثير گذار اوپوزيسيون در روند تحولات ايران است. اين امر روشني است كه رژيميان استحكام رژيم و حفظ ماهيت ايدئولوژيكي آن را مهمتر از تحقق دموكراسي و حقوق مردم ايران مي دانند. همه مي دانند - و ملي مذهبيها هم حتي- راي به خاتمي را يك نه بزرگ به حكام دانستند و به بيان دقيقتر البته، آن نه، نه به رژيم بود.
در رژيم جمهوري اسلامي تنها حجاريان نيست كه«مشروطه خواه» است، هيچكدام از دسته بنديهاي در جناح اصلاح طلبان نيز حاضر نيستند در مسير برچيدن ولايت فقيه گام بردارند. مگر خاتمي نبود كه گفت تغيير قانون اساسي خيانت است. در حالي كه تغيير در قانون اساسي يكبار در آستانه مرگ خميني صورت گرفته بود و اين مساله در قانون اساسي هم پيش بيني شده است، البته تصميم گيرنده نهايي در مورد آن رهبر رژيم است. اگر در خرداد 76 مردم اين را تجربه كردند كه با راي خود مي توانند با تقويت يك جناح در برابر جناح ديگر از آن ضربه گيري بسازند( كه حالا توهمي ندارند كه تاثير گذاري محدودي به نفع آنان دارد)، اكنون بايد آنان را به طرد و پس زدن همه دسته بنديهاي رژيم تشويق كرد. اصلاح طلبان حكومتي در دوره 8 ساله يي كه قدرت را در دست داشتند، فرصت طلبي و بي جربزگي خود را بارها به نمايش گذاشتند. كساني كه« نظريه پردازي»هاي كشّاف براي كشاندن مردم به بازي انتخابات به نفع اصلاح طلبان حكومتي مي كنند، چشم به روي همين مساله مي بندند. اتفاقي مثل دستگيري گروهي از ملي- مذهبيها در اسفند سال 79 در ايران به اتهام براندازي، در هيچ جاي دنيا ممكن نيست اتفاق بيفتد. به اين دليل كه در آن ماجرا هم وزير كشور وقت آخوند موسوي لاري هم وزير اطلاعات آخوند يونسي كه مسئول دستگاه اطلاعاتي رژيم بود كه مبازره با«براندازي» هم به عهده آن است، اعلام كردند كه تجمع اين گروه ربطي به براندازي نداشته، خاتمي هم در مقام رئيس جمهوري و بالاترين مقام اجرايي كشور از آن رويداد اظهار تاسف كرد. با اين حال در آن ماجرا مرجعي كه ظاهر رئيس داده انقلاب اسلامي بود، و گروهي بالاتر از وزير كشور و وزير اطلاعات و رئيس جمهور، تصميم به يوروش به خانه آقاي بسته نگار، و دستگيري گروهي از افراد سرشناس سياسي با سوابق روشن را، كه اصلا اهل فعاليت براندازي نبودند و گرفته بود. خاتمي و دستگاه دولت او هيج واكنشي متناسب با آن قانون شكني از خود نشان ندادند. «تعطيلي فله يي» روزنامه ها را در ارديبهشت همانسال شاهد بوديم و اصلاح طلبان حكومتي همه اينها را بدون واكنش درخور توجهي، پذيرفتند. فشار به دانشجويان وتعطيل كردن نشريات دانشجويي در همه 8 سال رياست جمهوري خاتمي ادامه داشت. اما اكنون با تشديد فعاليت دانشجويان عليه جناح هار و دولت احمدي نژاد، فشار بر آنها بيشتر شده است. حالا اصلاح طلبان يا «عناصر موجه» منفرد، با رفتن به مجلس چه گلي ميخواهند به سر مردم بزنند كه اپوزيسيون با شركت در«كارزار انتخاباتي» مردم را تشويق به گرم كردن تنور انتخابات بكند؟ اين بي اعتبار كردن اپوزيسيون است. به اعتقاد من وارد شدن به بازي انتخاباتي رژيم، تنها در صورتي درست است كه با هدف بي اعتبار كردن آن صورت بگيرد. به همين دليل من معتقدم تنها زماني بايد وارد اين بازي شد كه آلترناتيوي خارج از دسته بنديهاي رژيم در ايران به وجود آمده باشد كه نماينده خواستها و مطالبات پايمال شده مردم باشد، مطالباتي كه آزادي احزاب و سنديكاها و رفع نابرابري در مورد زنان، از جمله ممنوعيت حجاب اجباري براي زنان(آزادي بي حجابي) و رفع نابرابري هاي اجتماعي بايد در صدر آن قرار بگيرد. دو سال پيش كه آقاي فريبرز رئيس دانا در مصاحبه يي خود را طرفدار سوسياليسم و مدافع منافع طبقه زحمتكش اعلام كرده بود كه كانديدا شدنش را شوراي نگهبان رد مي كند، من در مطلبي با عنوان« از فريبرز رئيس دانا حمايت كنيم»( كه در عصر نو هم درج شد) خواستم توجه اپوزيسيون و فعالان سياسي را به همين مساله جلب كنم. روشن است كه رژيم رسما وجود آلترناتيوي را كه به آن اشاره شد، نخواهد پذيرفت. اما چنين آلترناتيوي مي تواند مثل همين كميته دفاع ازبرگزاري انتخابات آزاد يا مثل سنديكاي كاركنان و كارگران شركت واحد موجوديت خود را اعلام كند و مردم را به حمايت از خود فرا بخواند. به اين ترتيب مي توان مردم را در صف جداگانه يي براي دستيابي به خواسته هاشان متشكل كرد و رژيم را منزوي كرد. طبيعي است كه سياست شركت در انتخابات بايد با اعلام تحريم آن در صورت نبودن شرايط انتخابات آزاد و نبودن امكان شركت در انتخابات براي كانديداهاي الترناتيو مورد بحث، همراه باشد. چنين آلترناتيوي بهتر است كه برخلاف تشكلهاي رژيم اهدافش به نحو مختصر و روشن (و البته بدون رفتن به دنبال هر ايسمي) در اسمش منعكس شود. اين كه گفتم بدون هر ايسمي براي آن است كه شياداني كه صدها منبر و ميكرفن در اختيار دارند، از كم اطلاعي و احساسات مذهبي مردم محروم نتوانند سوء استفاده بكنند. اصولگريان در اين مورد وضغشان روشن است، آنها به« اصول» كه چيزي جز اصول دين براي انحصار قدرت و انباشتن ثروت نيست، چسينده اند. نگاه كنيد به اين تشكلهاي به اصطلاح اصلاح طلبان. «جبهه مشاركت ايران اسلامي» ملاحظه مي كنيد كه اول ميخ اسلامشان بر ايران كوبيده اند و بعد مزورانه شعار ايران براي همه ايرانيان مي دهند كه به احتمال زياد با فرصت طلبي، در تقابل با شعار ايران رجوي – رجوي ايران ساخته شده كه مورد انزجارعمومي در بين ايرانيان است. مشاركت براي چي؟ براي اسلامي نگه داشتن رژيم سياسي در ايران؟ يا نگاه كنيد به دكاني كه كروبي باز كرده، «حزب اعتماد ملي». آيا مردم بايد به كساني كه در سي سال گذشته امتحان خود را در بكار گرفتن سياستهاي ارتجاعي و سركوبگرانه داده اند، اعتماد ملي ابراز كنند؟ كه چه بشود؟ كه اين حزب«نظام مقدس جمهوري اسلامي» را حفظ كند؟ تا زمان تشكيل يك آلترناتيولائيك خارج از جناحهاي رژيم در داخل كشور، سياست اپوزيسيون بايد تحريم انتخابات باشد و به گسترده ترين صورت بايد پيامهايي از اين دست را به مردم رساند كه همميهنان عزيز؛ شركت در انتخابات غير آزاد، ياري رساندن به رژيم و همراهي با آن در زير پا گذاشتن حقوق خود شما و كمك به طولاني تر شدن بقاي اين رژيم سركوبگر است، براي حفظ منزلت خودتان، براي كوتاه كردن عمر اين رژيم ايران برباد ده، در انتخابات شركت نكنيد. با طرد رژيم و در انزوا قرار دادن آن ، آن را بيش از پيش در نزد جهانيان بي اعتبار كنيد. اين گامي است مهم در راهگشايي براي اعمال اراده شما در سرنوشت خود و ميهن عزيزمان ايران.

رژيم جمهوري اسلامي مثل طويله اوژياس است كه سه هزار گاو در آن نگهداري مي شد و مدت 30 سال نظافت نشده بود. هركول توانست با برگردانند مسير رود خانه يي به طرف آن، آن را ‎رفته و تميز كند. طويله يي كه رژيم جمهوري اسلامي است و سي سال است بوي گند آخوندها و مرتجعان جاي گرفته در آن مشامها را آزار مي دهد، با شركت در انتخابات و ريختن راي به صندوقها پاك شدني نيست. بهم پيوستن مبارزات گروهاي مختلف مردم و يكپارچه شدن عليه رژيم، نيرويي است كه مي تواند، از عهده جارو كردن اين رژيم برآيد.

توضيحات

*- أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ-مگر نديدى پروردگارت با فيل داران چه كرد
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ- آيا نيرنگشان را بر باد نداد.
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ- و بر سر آنها دسته دسته پرندگاني فرستاد.
تَرْمِيهِم بحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ -[كه] بر آنان سنگهاي سجّيل مى‏افكندند.
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه(يابرگ) خورده شده(جويده شده) گردانيد.
حمله مرغاني كه شنهاي مرگبار بر سر دارندگان يا اصحاب فيل، مي ريختند، در سوره الفيل( كه در بالا ذكر شد) و از سوره هاي مكّي است آمده است. گويا اين سوره مربوط است به رويدادي: ابرهه پادشاه يمن در تاريخي كه اغلب سال 570 ميلادي ذكر شده است براي تخريب كعبه عازم مكه مي شود. او در اين لشكركشي تعداي فيل هم بكار گرفته بود. بنابر سوره الفيل، پرندگاني كه در منقار و در چنگال خود(هر پرنده سه عدد) - سنگ ريزه هايي كه جنس آن كلوخ يا گل سخت(سجّيل) ذكر شده داشتند، آن آنها را بر سر سپاهيان او مي ريزند و سبب نابودي سپاهيان او و خودش مي شوند. بنابر تفاسيري كه از اين سوره شده است، سنگ ريزه ها با اصابت به سپاهيان ابرهه سبب متلاشي شدن و ريختن گوشت آنان مي شده است. طبعا همه آخوندها اين داستان را قبول دارند. علامه طباطبايي نويسنده تفسير 20 جلدي الميزان كه از كتابهاي معتبر نزد حوزويان است، در كتاب ياد شده تاكيد دارد كه ماجراي حمله پرندگان و متلاشي شدن گوشت تن سپاهيان ابرهه يك رويداد واقعي تاريخي است كه رخ داه است (تو خود حديث مفصل، بخوان از اين مجمل). مطالب مربوط يه اين ماجرا را مي توان در اينترنت پيدا و مطالعه كرد. بنا بر منابع اسلامي – آخوندي، اين رويداد در سال تولد پيامبر اسلام رخ مي دهد و هيچ ابهامي در اين كه در آن زمان كعبه بتخانه اعراب بوده و عربها بتهاي خود را در آنجا قرار مي داند نيست. با اين حال معلوم نيست كه چرا اين معجزه براي حفظ بتخانه روي مي دهد. همچنين از معجزات سال تولد پيامبر كه آخوندهاي ضد ايران و ايراني در بالاي منبر يا در آموزشها اسلامي روي آن تاكيد مي كنند اين است كه در سال تولد پيامبر اسلام آتشكده فارس خاموش شد، در كاخ مدائن(تيسفون) ترك يا شكافي ايجاد شد و چند كنگره آن( به روايتي 14 تا كه حتما نشانه 14 معصوم است) فرو ريخت و درياچه ساوه خشك شد. من در دوره دبيرستان در زمان«اعليحضرت» كه آخوند بهشتي و باهنر از مولفان كتابهاي تعليمات ديني مدارس بودند، اين داستان را از يكي از معلمان تعليمات ديني شنيده بودم. اگر اين داستان را باور بكنيم، سوالي كه از خدواند «الرحمن الرحيم»- كه به مردم ايران كه رسيد «خيرالماكرين»(برترين حليه گران، برترين مّكار) شد-، و آخوند متكبر خونريزي مثل خميني را به عنوان نجات بخش به آنان انداخت، مي شود پرسيد اين است، كه خب آتشكده فارس را خاموشي كردي به خاطر خشمت نسبت به دين زردشت و«مجو سان» بود، كنگره كاخ شاه ساساني را فرو ريختي باز هم قابل توجيه است آنها پيروان دين زردشتي بودند و آدمهاي ظالمي هم بودند. درياچه ساوه را براي چي خشكاندي ؟ ملاحظه مي شود كه اصلا تولد پيامبر اسلام هم با رويداد نامباركي براي ايران همراه بوده كه بعد از هزار و چهارصد سال كه سيد روح الله خميني در ايران بقدرت رسيد، فاجعه در ايران زمين، با اجراي احكام اسلام چنان ابعادي يافت كه در تاريخ اين سرزمين سابقه نداشته است.
1 :
http://asre-nou.net/1386/aban/28/m-kiani.html

2- در تابستان 1995 دادگاه تجديد نظر قاهره حكم طلاق نصر حامد ابوزيد استاد دانشگاه و پژوهشگر مصري را كه طبق فتوايي به ارتداد متهم شده بود، صادر كرد. همسرش به اين حكم تن در نداد و آن دو به ناچار از ترس انتقامجويي اسلامگرايان كشور خود را ترك كردند و در آمستردام هلند مقيم شدند. بعد از آن هم عين همين اتهام عليه روشنفكر فمينيست، خانم نوال سعداوي هم مطرح شده بود و از سوي دادگاه خانواده صدور حكم در مورد او در دست بررسي بود. خانم سعداوي اما گفته بود او از همسرش جدا نخواهد شد و از مصر فرار نخواهد كرد. نگارنده اطلاع ندارم كه سرانجام حكمي عليه او صادر شد يا نه. در اين زمينه مطلبي در خور مطالعه در نشاني زير قابل دسترسي است.
http://www.arashmag.com/content/view/456/46

3- لطف الله ميثمي:
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=2528

4- كليپي از يك گروه ايراني مقيم آمريكا به نام آبجيز(آبجي ها!) در تمسخر دموكراسي از طريق تهاجم نظامي آمريكا:
http://www.youtube.com/watch?v=xC-q3houri4

5- مورد مبارزات مردم ايران بعد از اشغال ايران توسط سپاه اسلام و نيز تحقيري كه اشغالگران به مردم ايران روا مي داشتند، در كتاب «دوقرن سكوت» غلامحسين زرين كوب، نكات تلخ بسياري ذكر شده است. همچنين در كار تحقيقي ارزشمند محمد رضا فشاهي كه با عنوان «از شهرياري آريايي به حكومت الهي سامي» در خارج كشور توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است، نكات درخور اهميتي در مورد نقش مخرب اسلام و آخونديسم در ايران از ديدگاه انديشمد و روشنفكر بزرگ دوران مشروطه، ميرزا آقا خان كرماني ذكر شده است. ميرزا آقا خان كرماني (1896-1854) ربع قرن از عمر 42 ساله خود را به مطالعه و تحقيق در فلسفه و فقه و الهيات و عرفان سپري كرده بود. او معتفد بود كه «تقليد مردم از فقها،عقل آنها را از كار انداخته است. تقيه يا كتمان، به فلسفه رسمي شيعيان مبدل گرديده است. ريشه اين بيماري نييز همان هراس و ايمان آوردن به زور شمشير است. تقيه باعث رواج دروغ و حيله درملت، و اختلاف و فساد اخلاق آنها گرديده، اين روش يا فلسفه شوم، چنان در روحيه و رفتار ايرانيان جايگزين گرديده كه تمام ايرانيان از هر گروهي كه هستند، در امر نفاق و حيله گري و دروغزني مهارت عجيبي يافته اند. ايرانيان كه در دوران باستان، دروغزني را گناهي بزگ مي دانستند، در دوران اسلام از بيم جان، به اين حربه پناه بردند و روزگار خويش را سياه نموده اند». باز در همين كتاب از قول ميرزا آقا خان كرماني آمده است« بيست و پنج سال زندگي من بدون وقفه به مطالعه فلسفه و عرفان و غيره گذشت. علماي ايراني نظير عزالي، در تحقير عقل انسان تا آن درجه پيش رفتند كه خود آنها قوه تفكر ياقوه متفكره را از دست دادند. در حالي كه هر چه غربيان به چنگ آورده اند به بركت همين عقل بوده است[...] علماي مذهبي ايران، جغرافياي آسمان و جهان هورقليا را با تمام كوچه ها و خانه هاي آن، مانند كف دست خود مي شناسد، اما از جود يا نام شهرها و دهات اطراف خويش بي اطلاعند. تحت تاثير تعليمات روحانيون، عزاداري براي امامان و افسردگي ناشي از آن تا آنجا رواج پيدا نموده كه ريشه شادماني را در ميان ملت خشكانيده است. كار ايرانيان عبارت است از گريه براي مظلوماني كه در هزار سال پيش زندگي مي كرده اند و هيچ خويشاوندي با ايرانيان ندارند. حال آنكه اگر به جاي يك سال گريه براي آن مظلومان، يك روز به موقعيت خود فكر مي كردند، قادر بودند ظلم را ازايران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدن و ثروت شوند. در حالي كه فيلسوفان جهان برا پيشرفت و تكامل تمدن و عدالت اجتماعي كوشش مي نمايند، علماي مذهبي ايران، مردم را به ظهور نزديك امام دوازدهم مژده مي دهند كه بيايد و عدل و داد را برقرار سازد. حال آنكه ما در زمان حيات آنها چه خيري برديم كه در زمان غيبت يا ظهور آنها ببريم؟»(از شهرياري آريايي به حكومت الهي سامي2000-1800- صفخات 131-129، چاپ اول 1379- نشر باران- سوئد). ميرزا آقاخان كرماني به همراه شيخ احمد روحي و يك تن ديگر، به دستور محمد علي ميزا ولعيهد در تيريز سر بريده شدند.
پ- 3 دسامبر2007- 12 آذر 1386

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن