samedi, janvier 16, 2010

ایرج شکری
سانسور گزارشهای تصویریِ «انقلاب اسلامی» نشانه ترس از مردم

خبر دستور العمل شفاهی گماشته خامنه ای بر ریاست «صداو سیمای جمهوری اسلامی» بر ممنوعیت نشان دادن تصاویر و گزارشهای تصویری رویدادهای انقلاب سال 57 که «جنبه تحریک عمومی دارد» از جمله تصاویر شهدای انقلاب ، تصاویر خون ریخته شده به روی زمین و دست های خونین مردم ، تصاویر حمله، تخریب، آتش سوزی، مبارزه های خیابانی و مقابله با نیروهای گارد [شاهنشاهی]، شعارنویسی، برعکس گرفتن عکس‌ها، سنگربندی وسط خیابان ها، ساخت کوکتل مولوتوف، حضور زنان و مردان در کنار یکدیگر در تظاهرات (1)و پخش برخی شعارهای معروف آن زمان، در شبکه های داخلی و برونمرزی صدا و سیمای رژیم، به این معنی است که خود اینان می دانند که خشم امروز مردم از این رژیم برحق است و انقلابی که مردم برای برافکندن سلطنت استبدای براه انداختند و با دست خالی به مقابله با مسلسل و تانک رفتند برای آن نبود که سلطنت دیگری و رژیم سرکوبگر دیگری بر ایران و بر سرنوشت آنان حاکم شود. اینها اگر انقلاب مردم را بالا نکشیده بودند، چرا باید از نشان دادن آن تصاویر وحشت می کردند؟ این ممنوعیت خود سندی است بر ملاخور شدن انقلاب سال 57 ایران توسط خمینی پلید و یاران آخوند و غیر آخوندش. این تصمیم همچنین نشان دهنده ترس رژیم از راه افتادن دوباره بهمنی از آتش و دود و خشم و خروش مردم است که در سال 57 آتش به نظام ستمشاهی افکند و محمد رضا شاه متکبر خود شیفته را که با ایجاد رعب توسط دستگاه جهنمی و مخوف– ساواک- و با تکیه بر ارتش، ارتشی که نقش و وطیفه اش مثل سپاه پاسداران حفظ آن نظام استبدادی بود و بارها در سرکوبی کارگران و دانشجویان شرکت جسته بود، بر مردم حکومت می کرد، در قیام مسلحانه 21 و.22 بهمن از تخت سلطنت به زیر کشیدند. در سال 57 زبانه های شعله های بهمن ساز و ستم سوز مردم، در 17 شهریور 57 بعد از کشتار گروهی از مردم تهران که برای تظاهرات در میدان ژاله جمع شده بودند سرکشید و بعد از ان دیگر خاموشی نیافت و تا از دل آن قیام 22 بهمن با باران گلوله بر دژها و دژخیمان، رژیم سلطنتی یک خودکامه خود بزرگ بین و آزادی کش را متلاشی کرد. نگرانی مدیر عامل گماشته خامنه ای در سازمان رادیو- تلویزیون از پخش تصاویر و گزارشهایی از روزهای آتش خون انقلاب 57 که خیلی شبیه این رویدادهایی است که در این چند ماه گذشته اتفاق افتاده است، بی تردید به خاطر تشابهی است که در دو طرف دعوا در آن روزها، با دو طرف دعوا در این روزها وجود دارد و دست اندرکاران رژیم- از جمله مقامات دستگاه پلیسی و امنیتی رژیم - خود به خوبی از آن آگاهند و از همین می ترسند. یک طرف پلیس یک رژیم مستبد مردم ستیز وفاسد و یک طرف مردم جان برلب آمده از ظلم و بیداد که برای اعتراض و فریاد نارضایی خود، به خیابان ها آمده اند. روشن است که اینان هرگز آن چه را که مردم برای سرنگونی آن نظام فاسد در انقلاب سال 57 کردند نمی توانند محکوم کنند، چطور می توانند«انقلاب شکوهمند اسلامی» را که خمینی بر موج رنج خون مردمی که آن را بر پا کرده بودند نشست و ولایت دراکولایی(2) خود را به مردم تحمیل کرد، محکوم کنند؟ چون آن مبارزه و سرنگونی آن رژیم ضد مردمی همانطور که اتفاق افتاد، یعنی با رویا رویی مردم با نیروهای مسلح رژیم شاه و آتش زدن برخی مکانهای دولتی و سردادان شعارهایی مثل« می کشم می کشم آن که برادرم کشت» مشروع بوده است، پس آن چه مردم در چند روز گذشته کرده اند نیز مشروع است و درست است. چرا که از انتخابات به این سو، رژیم ارتجاعی و آزادی کش ولایت فقیه، با مردم همان کرده است که رژیم پهلوی با برقرار حکومت نظامی و دولت نظامی کرد. اینها از همین مساله می ترسند. یعنی عمومیت یافتن مشروعیت بکار گرفتن روش قهر آمیز علیه نیروهای سرکوبگر رژیم در نظر و تفکر مردم.«تحریک عمومی» هم یعنی همین. تازه از حق نباید گذشت که ماموران شهربانی شاه مثل پاسداران جنایتکار شاغل در نیروی انتظامی مردم را زیر وانت له نکردند و به آنها در گورستان و بیمارستان حمله ور نشدند. خامنه ای متکبرِ مرتجع می خواهد مزدورانش، مردم را با شلیک گلوله و گاز اشگ آور پراکنده کنند و بترسانند، اما بیش از هفت ماه است که شعله های آتش و طنین فریاد اعتراض و فریاد مرگ بردیکتاتور و مرگ برخامنه ای، در خیابانها به مناسبتهای مختلف شنیده می شود. در طی این رویداد ها دهها تن از مردم با گلوله سلاح اوباش لباس شخصی و لباس رسمی رژیم، کشته شده اند و تنی چند مورد تجاوز جنسی قرا گرفته و قربانیان مثل ترانه، به طرز فجیعی به قتل رسیده اند. مردمی جنایات پنهان رژیم را شنیده اند و شاهد جنایات آشکار رژیم در خیابانها بوده اند، شعارهای تندی علیه رژیم سرداده و با فریاد مرگ برخامنه ای و مرگ بردیکتاتور- مثل شعار مرگ برشاه-، نابودی کل نظام را خواستار شده اند. در آن روزهای انقلاب که ارتش با سلاح در برابر مردم ایستاده بود و تاکهای غول پیکر چیفتن در بعضی نقاط مستقر بود و کامیونهای پر از نفرات مسلح که آماده وارد عمل شدن و تیراندازی برای پراکندن مردم بودند، شعار «می کشم می کشم آن که برادرم کشت» از شعارهای مردم بود، و این شعار وقتی کسی مورد هدف گلوله قرار می گرفت و زخمی یا کشته می شد، بی اختیار با فریاد بلندی از گلوی همه بر می خواست. اما در آن روزها (به جز دو روز آخر رژیم شاه)آن مردمی که این شعار را می دادند، واقعا کسی را در خیابان نکشتند. نمی دانم شاید من فراموش کرده باشم. اما خوب یادم هست که تنها یک مورد در خرم آباد پیش آمده بود که مردم یک عامل شهربانی را در بین خود شناسایی کرده بودند و طرف برای فرار از دست مردم به با اسلحه یی که داشت به سوی آنها شلیک کرده و حین فرار پنج نفر را کشته بود و بعد برای پنهان شدن وارد خانه یی شده بود. مردم به رغم تیراندازی دست از تعقیب او نکشیده بودند، او را از خانه بیرون کشیده بودند بعد هم مردمی که شاهد کشته شدن افرادی جلوی چشم خودشان توسط او بودند، او را از پای در آورده بودند. هم چنین در آخرین روزهای رژیم محمد رضاشاه، در روزهای قیام مسلحانه در رشت و مشهد در یورش به مقر شعبه های نهادهای سرکوبگر رژیم محمد رضا شاهی، مردم کسانی را به به تیراندازی پرداخته و مردم را کشته بودند با تیر اندازی متقابل کشتند. مواردی که انتقام جویی های مردم از عوامل کشتار و ارعاب به شکل فجیعی صورت گرفته بود، بسیار نادر بود. در تهران در یک تظاهرات که خود من هم در آن شرکت داشتم و همراه گروه کثیری از کارکنان سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران، که از مقابل خیابان جام جم راه افتاده بودیم، و بعد از کمی حرکت به طرف پایین( به طرف میدان ونک) از یکی از خیابانهایی که خیابان ولیعصر کنونی را به بزرگ راه جردن(بعدا آفریقا نامگذاری شد) وصل می کرد، یک موتور سوار لباس شخصی که در تظاهرات قبلی هم دیده بودیم با فاصله یی صف ما را تعقیب می کند، مورد سوء ظن همکاران قرار گرفت. همکاران در فرصتی او را دوره کردند و در بازرسی بدنی او معلوم شد که استوار شهربانی است و یک سلاح رولور همراه داشت . طرف موقع بازرسی بدنی قصد فرار داشت و با کشف هویتش همکاران مانع فرار او نشدند، او هم پا به فرار گذاشت. اما سلاحش در دست یکی همکاران بود و او همه تیرهایش را هوایی شلیک کرد و موتور او را هم تخریب کرده و قطعه زمینی برای ساختمان که در همان نزدیکی بود رها کردند. بعد هم شنیدم که ماموران حکومت نظامی به دنبال تحقیق برای یافتن اسلحه آن مامور خبر چین هستند. در روزهای بهمن ماه 57 با این که بیشتر شهرها را امواج بلند انقلاب فرا گرفته بود و با شلیک ماموران نظامی هر روز تعدادی از مردم مجروح و کشته می شدند، در 9 بهمن ماه در تهران یک سرلشکر ژاندارمری که در اتومیبل خود همراه راننده اش، به محاصره مردم افتاده بود، راننده اش را رها کره بودند و سرلشکر را هم که توسط عده ای از مردم خشمگین مجروح شده بود، به بیمارستان رساندند. شرح این رویداد در کیهان 10 بهمن 1357 آمده است. ژندارمری روز بعد توضیحی در این زمینه به کیهان فرستاد که در شماره روز 11 بهمن درج شد و در آن گزارشی را که کیهان از حادثه داده بود و در آن گفته شده بود حادثه نزدیکی میدان 24 اسفند(انقلاب) اتفاق افتاده و سرلشکر مذکور از اتومبیل خود پیاده شده وبه مردم شلیک کرده و باعث زخمی شدن یک نفر شده و بعد مردم او را از پشت سرگرفته و خلع سلاح کرده اند، رد کرد و محل حادثه را امیر آباد شمالی ذکر کرد و یاد آور شد که سرلشکر ژندارمری به سوی کسی تیر اندازی نکرده است. او بعد از محاصره اتومبیلش توسط حدود پانصد نفر که راننده او را از ماشین پیاده کرده و بعد، بدون سوال و جواب با چاقو و میله آهنی اورا مضروب و مجروح می کنند اما وی که «اسلحه به همراه داشته به هیچ وجه از اسلحه استفاده ننموده و در ضربات اولیه که توانایی صحبت داشته سعی نموده با بیان ساده و در کمال مهربانی از مهاجمین علت این عمل وحشیانه را سئوال نماید. انگیزه مهاجمین را صرفا می توان یک عصیان و خشم غیر قابل کنترل جوانان مهاجم دانست». این که کدام یک از این گزارشها می تواند به واقعیت نزدیک باشد درست من نمی دانم، شاید منطقی باشد که قبول کنیم در آن روزهای پر التهاب، گزارش روزنامه از مشاهدات مردم ممکن است خالی از اشتباه نباشد. از طرف دیگر روشن است که جانیانی مثل سعید مرتضوی و «سردار رادان» و آخوندهای جنایتکاری مثل طائب و ذوالنور و علم الهدا و حسینیان هم اگر توسط پانصد نفر مردم خشمگین که شعار «می کشم می کشم آنکه برادرم کشت» می دهند محاصره شوند«مهربان» خواهند شد و حتی هزار با مرگ برخامنه ای خواهند گفت تا زنده بمانند، اما در چنان شرایطی مهربان شدن و مظلوم شدن دیرهنگام است.
شعار «می کشم می کشم آنکه برادرم کشت» بیشتر نشان دهنده عزم مردم برای ادامه مبارزه تا کیفر دادن جنایتکاران است و نشان دهنده نترسیدن آنان از مرگ. حالا چرا باید جلو این اعلام اراده و فریاد خشم مردم علیه جنایتکاران را گرفت. مردم در همین تظاهرات عاشورا هم کسی از ماموران بیرحم پلیس ضد شورش را که به تله آنها افتاده بودند،نکشتند. حتی در یک صحنه یکی از افراد نیروی انظامی را که خیلی جوان بود و گمان می کردند پلیس وظیفه است با گفتن « سربازه ولش کن» خواهان رها کردنش بودند و بعد این «ولش کن ولش کن» به صورت گروهی از مردم حاظر در تظاهرات در آن نقطه شنیده شد. از ویدئوهای دیدنی رویدادهای عاشور یکی همان گیر افتادن گروهی از نیروهای ضد شورش مجهز به کلاه خود بود که و در قسمتی از این ویدئو هم یکی از همین مزدوران را که از بقیه جدا افتاده بود دوره کرده بودند و یکی از میان مردم به او می گفت «بگو خامنه ای حرامزاده است». ویدئو جالب دیگری هم مربوط به آتش زدن لباس یک افسر نیروی ضد شورش است که از تن او در آورده بودند و نشان دادن اتیکت و اسم او روی لباس بود(3). رژیم در محاصره شعله های خشم مردم دست به هر کار احمقانه یا جنون آمیزی ممکن است بزند. اما با ممنوع کردن تصاویر انقلاب سال 57 چیزی را در صحنه عوض نخواهد کرد. من هم چنان بر این باورم که اتش زدن خود روها و پاسگاههای نیروی انتظامی سرکوبگر به عنوان هدف دائمی «عملیات فرساینده» و خلع سلاح و گرفتن تجیهرات آنان و تخریب آن در تظاهرات، باید از اهداف جوانان مبارز و آزایخواه باشد و قویا معتقدم اولا در مورد لباس شخصهای جنایتکار با گیر انداختن آن در تظاهرات نباید آنان را طوری کنند که بتوانند بزودی به عملیات علیه مردم وارد شوند. این آدمکشان بالقوه هستند و هیچ کس هم مسئولیت اعمال آنان را به عهده نمی گیرد ولی تردید نیست که از سربازان گمنام امام زمان هستند. دیگر این که در صحنه های جنایت، مثل آن خود رو نیروی انتظامی که سه بار از روی یک نفر از شهروندان ایران گذشت(و گمانم فرزند گوینده تلویزیون او بود)، باید تلاش کنند نگذارند جنایتکار از صحنه فرار کند و این قبیل جنایتکاران نباید بدون گوشمالی اساسی رها شوند. مگر قاتل ندا با کارت شناسائیش و با نام و نشانش شناخته نشد؟ چه تحقیقی برای این جنایت صورت گرفته؟ من هیچ جا ندیدم که خبری از بازداشت او تحقیقی در این مورد منتشر شده باشد. اما برای متهم کردن دکترآرش حجازی که در صحنه شهادت ندا حاظر بود، چندین سناریو سر هم کردند تا او را قاتل ندا معرفی بکنند و تظاهرات برای بازگرداندن او به ایران، جلوی سفارت انگلستان به راه انداختند. پس نباید گذاشت جانیان در خدمت این رژیم مردم کش، از صحنه جنایت جان سالم بدر ببرند و تحت حمایت قوه قضائیه و وزارت اطلاعات جنایاتهای دیگری علیه مردم مرتکب شون
د.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=19290 1-
2- من در خمینی شباهتی به دراکولا می بینم به این معنی که دراکولا با بیرون آمدن از تابوت و خوردن خون آدمها ابتدا سبب مرگ آنها می شود و بعد همانها به نوبه خود تبدیل به درکولای دیگری برای خوردن خون آدمها و کشتن آنان می شوند. این در آغاز انقلاب با تبدیل غارت اعتماد و احساسات مذهبی بخشی از مردم و تبدیل آنان به مریدان خودش صورت گرفت. او بسیاری از آنها را در جبهه های جنگ به کشتن داد و بخشی را هم به جنایتکاران حرفه ای تبدیل کرد که در سپاه وزرات اطلاعات متشکل شده اند.
http://www.youtube.com/watch?v=kN1FDnz3P_0&NR=1 -3
در لینک زیر سرود بر پاخیز از سرودهای ممنوع شده در همان ماههای اوائل بعد از انقلاب را می شود شنید . شعر این سرود به بنابر آنچه در ویکی پدیا آمده است از سیاوش کسرایی است ولی اوئل ژانویه در کامنتی در یوتیوب تاکید شده بود که شعر این سرود از علی ندیمی است و علیه رادیو زمانه منبع شایع شدن نام سیاوش کسرایی به عنوان سراینده شعر است شکایت خواهد شد. در کیلپی ساخته شده تصویرصفحاتی از گزارش روزههای قیام و مقابله مردم با تانکهای حکومت نظامی و خبر فروپاشی رژیم آمده است. معلوم است که انتشار تماشای تصاویری از آن روزها در شرایط کنونی، وحشت سرنگونی را به جان رهبر و دست اندرکاران رژیم می اندازد.
http://www.youtube.com/watch?v=CvqQXxgk7T8
پ-16 ژانویه 2010 - 26 دی 1388

مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...