شعر شیرینی از دکتر اسماعیل خویی با عنوان «من کی ام
من کی ام؟
اسماعیل خویی
*************************************
************************************
من کی ام؟اندیشه ورز ِ شاعری:
بر همه دین های دنیا کافری.
شاعری از سرسری گفتن بری:
دشمنِ اندیشه های سرسری.
می توانستم شدن یک فیلسوف:
خواستم شاهین شوم، امّا، نه بوف.
گردن افرازم، فروتن نیستم:
زآن، برومندم ، سترون نیستم.
گرچه گفت آن شیخِ گیرم با خِرَد
که زمین، گر پست شد، آبی خورد،*
من گزینم کوه یا حتا کویر،
دور از هر بحر و نهر و آبگیر:
نخلِ خشکستان بر از آزادگی:
آوَرَد شیرین، نه از افتادگی
اوفتادن نخل را مرگ است ، مرگ:
نه همین افتادن از هر بار و برگ.
ایستد بر جای خود ستوار و سخت؛
و ایستاده نیز می میرد درخت.
می نهم افتادگی را بر زمین:
رو به بالا همچنان بالم... همین!
۲
نخلی ام ، آری، ولی در بوستان:
سایه ام چتری برای دوستان.
از بَرَم شیرین همیشه کام شان،
و نبیدِ جمعِ نوش آشام شان.
بهترین شان هم، ولی ، ارجِ مرا
هیچ نشناسد ، نمی دانم چرا؟
نیست پاسخ شان به شعرم جز سکوت:
وین کند، در کام، نوش ام زغنبوت.
دوم اسفند ماه۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
*"افتادگی آموز،اگر طالبِ فیضی:
هرگزنخورد آب زمینی که بلند است."
پوریای ولی