jeudi, avril 17, 2008

واكنشي اندك به پرونده سازي ابلهانه يك سگ پدر

.

ایرج شکری

واكنشي اندك به پرونده سازي ابلهانه يك سگ پدر

مطلبي كه من با عنوان تيغ سانسور برگلسرخ لبان ترانه نوشته بودم*، روي وبلاگ «دريچه زرد» هم قرار داشت. در قسمت نظر كار بران(كامنت) يك سگ پدر حرامزاده و بزدل كه جرأت نكرده بود اسم خود را بنويسد، به روش پاسدار شريعتمداري در كيهان، خواسته براي من پرونده سازي كند، پرونده سازيي كه البته ابلهانه و بي سرو ته بود. اول ايراد گرفته است كه من بايد از محمد نوري انتقاد مي كردم كه چرا با رژيم «سازش» كرده است و قبول كرده ترانه را با آن تغيير بخواند، بعد از آن اين ايراد را گرفته كه چرا من گفته ام او محبوب است، اما بعد از اين صغری - كبری چيدن ها هدف اصليش را بيان كرده و آن اين كه مطلب مرا جزئي از طرحي دانسته كه «امروزه زيركانه باز شده» است! به اين جملات دقت كنيد: « حرف من در باره نوري نيست اين يك بابي است كه امروزه زيركانه باز شده و يك سايت ديگري به سفيد سازي مريم فيروز اين عنصر خائن و همدست جلاد و همسر نورالدین كيانوري پرداخته...اميد كه دريچه بابي براي اين دغل كاريها نشود». آيا اين جملات مفهومي جز پرونده سازي دارد؟ بگذريم كه بايد از اين سگ پدر پرسيد، چه كسي و براي چه هدفي بابي زيركانه و به تازگي گشوده كه نوشته من و «سفيد سازي مريم فيروز» در يك سايت ديگر هم حاصل آن است. اگر دوران جهان دو قطبي بود و اتحاد شوروي وجود داشت، شايد مي شد يك سناريوي جيمزباندي برايش سرهم كرد. حزب توده هم كه ديگر تاثير و حضور درخور اعتنايي حتي در بين اپوزيسيون خارج كشور ندارد، پس اين سفيد سازي به نفع كي و براي چيست؟ آن مطلب مربوط به مريم فيروز در سايت عصر نو درج شده(**) كه من هم نوشته هاي خود را به آنجا مي فرستم و در آن سايت درج مي شود. من كار آن سايت را به لحاظ يك رسانه كه مطالب و نظرهاي گوناگون از گرايشهاي مختلف اپوزيسيون خارج و فعاليتهاي اجتماعي داخل و برخي موضعگيرهاي سياسي در داخل و مسائل دانشجويي و مطالبي در زمينه هنر و انديشه درج مي شود، در امر اطلاع رساني كاري مناسب و مفيد مي بينم و به همين خاطر من مطالب خود را كه انتقاد از عملكرد رژيم است و در موارد زيادي با ياد آوري مواضع ارتجاعي و ضد مردمي خميني پليد همراه است (كه نمونه آن را در همان مقاله هم مي شود ديد) و به احتمال زياد بسياري از دانشجويان و نسل جوان(20 تا 30 ساله ها) چيزي از آن نشينده و اطلاعي از آن ندارند، به آنجا مي فرستم چون فكر مي كنم احتمال خوانده شدن آنها توسط طيفهاي گوناگون اپوزيسيون و احتمالا در داخل كشور بيشتر است. در مطلب مربوط به مريم فيروز كه لينك آن در پايين مقاله آمده و هركس مايل باشد مي تواند مطالعه كند، نويسنده انگيزه نوشتن مطلب را اينطور بيان كرده بود كه حزب توده هر عملكردي كه داشت، نبايد زندگي و وضع زني كه عضو آن حزب و در اسارت رژيم بود و در 94 سالگي در گذشت، آنطور كه مريم فيروز از سوي گروههاي سياسي مورد بي اعتنايي قرار گرفت، مورد بي اعتنايي قرار مي گرفت. من كاري به درست يا نادرست بودن نظر نويسنده ندارم، اما مطلب من در مورد محمد نوري، چه ارتباطي با مساله مريم فيروز دارد؟ آدمي كه عضو سرشناس حزبي با بيش از نيم قرن سابقه بود، حزبي كه عملكردش در دوران مصدق از چپ و راست مورد انتقاد قرار گرفته و سنگيني حمايت از رژيم ملاها را هم به دوش مي كشد. من مطلبي 5 صفحه يي در پاسخ به اين فاشيست عقده يي داده بودم و آن را به دوستم اسماعيل وفا يغمايي فرستادم. او بهتر ديد كه به خاطر يك نظر چند سطري از يك فرد بي نام( كه البته هم نام دارد و هم خط دارد و هم خط گرفته بوده و مي گيرد و هم به دريچه خط داده)، چنان مطلبي درج نشود. من هم به احترام او تصميمش را پذيرفتم و اعتراضي به آن نكردم و از درج آن مطلب در وبلاگ خودم نيز صرفنظر مي كنم. اما اين را لازم به ياد آوري مي دانم كه من در آن نوشته، سرمنشأ اين بينش و منش را نشان داده بودم. علاوه بر آن كه نمونه هاي متعدي از نوشته هاي خود از 19 سال پيش به اين سو را مورد استناد قرار داده بودم كه در آنها من پيوسته از روشنفكران و هنرمندان داخل كشور حمايت كرده و بر كار آنها ارج نهاده ام. من حتي از آدمي مثل محسن مخملباف، يك حزب اللهي سابق، كه در آغاز سينما را به عنوان وسيله يي براي مبارزه عليه ماركسيستها و كمونيستها به كار گرفته بود، وقتي فيلمهايي ساخت كه نشان دهنده فاصله گرفتن او از مواضع ارتجاعي اوليه اش بود، حمايت كرده ام. در مطلبي كه چندي يپيش با عنوان« محمد قوچاني پا در جاي پاي پاسدار شريعتمداري» نوشتم، به آن اشاره كرده ام. اگر كساني ده سال پيش خواننده روز نامه ايران زمين وابسته به مجاهدين بوده باشند، احتمالا جدل مرا بر سر مطلبي كه در تحسين فيلم نوبت عاشقي نوشته بودم، با كف بر لب آوردگان خشمگين به اصطلاح انقلابي و انقلابي نما، به ياد دارند. علاوه بر آن من با نوشتن مطالبي از آن نوع ، پيه روبه رو شدن با اركستر و گروه كُر ارعاب و وارد جدل شدن در جلسات پشت درهاي بسته با كساني را به تن خود مي ماليدم كه خيليها با يك تشر آنان، بيضتينشان به لوزتينشان مي چسبيد و صدا از آنها در نمي آمد، بعضيها هم به تنبان خود جيش و آن راخيس مي كردند. من در برابر انتقاد بي تحمل نيستم و از وارد بحث و جدل قلمي شدن در موضعي كه فكر مي كنم حرفي براي گفتن دارم، حتي اگر طرف «قد و قواره اش» در زمينه بحث مربوطه خيلي بزرگتر از من باشد ترسي ندارم. در اين مورد مي توانم به بحثي كه با كاظم مصطفوي در نشريه راه آزادي متعلق به «جمعيت داد» داشتم اشاره كنم ( قسمت دوم و آخر بحث در شماره مرداد1369درج شد) كه آنهم مربوط به دفاع از نويسندگان و روشنفكران بود. همچنين كساني كه بحث و جدال مرا در نشريه ايران زمين بر سر مساله فيلم نوبت عاشقي به ياد دارند مي دانند كه با ا ين كه علاوه بر طرف اصلي بحث كه خودش گمان مي كرد با توپخانه سنگين وارد كارزار شده، يكي دو نامه با لحن تند و برچسب زدن هم رسيده بود كه به خونسردي پاسخ دادم. اگر نظر(كامنت) كاربرِ بي نام، در وبلاگ دريچه زرد در مورد مطلب من شامل اين انتقاد بود كه چرا من اصل تغيير مصرع شعر فروغ را شديدا محكوم و خواننده ترانه را مورد سرزنش قرار نداده ام، خب باز اشكالي نداشت نظري بود كه خواننده يي داده بود. من هم يا پاسخ مي دادم يا نمي دادم، اما این حرامزاده با يك صغری- كبری چيدن يك دفعه نوري را گذاشته كنار مريم فيروز و بعد سعي كرده از آن يك پرونده و يك طرح بيرون بكشد. اين چنين موارديست كه من مطلقا تحملش را ندارم. اگر طرف خيلي هم انقلابي باشد و هزار سال زندان كشيده باشد و صد بار هم تير باران شده و دوباره زنده شده باشد، هيچ فرقي براي من با پاسدار شريعتمداري ندارد و من«واكنش نشان خواهم داد». بايد تغوّط كرد به آن انقلاب و ايدئولوژي رهبرانش، كه لگدمال كردن حرمت و حيثيت آدمها را براي خود حقي مي دانند كه گمان مي كنند، رسالتي كه خودشان براي خودشان قائلند، اين حق را به آنها مي دهد. من شخصا در اين مورد هيچ اغماضي در مورد هيچ گروهي را جايز نمي دانم. ما عمر و جواني را در راهي گذاشتيم كه براي مردم آزادي و تضمين حقوق شهروندي و احترام به هويت انساني شان را به ارمغان بياورد. براي اين نبود كه جاي آقا بالاسرها و رهبران مقدس با آقا بالاسرها و مقدسان ديگر عوض شود. باز تكرار مي كنم. من از انتقاد بر آشفته نمي شوم، اما در برابر پرونده سازي و تهمت و افترا زني از سوي هر سگ پدري كه باشد، واكنش نشان خواهم داد
-----------------------------------------------------------------
  :تیغ سانسور بر گل سرخ لبان ترانه.*


 مطلب مربوط به انتقاد از بی تفاوتی در مورد مرگ مریم فیروز
**
http://asre-nou.net/1387/farvardin/18/m-firouz.html

پ-24 فرودين1387- 12آوريل 2008

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن