ایرج شکری
جنایت محکوم کردنی و جنایت با اجر دنیوی و اخروی
دولت متجاوز اسرائیل بار دیگر دست به یک جنایت ضد انسانی در کشتار غیر نظامیان فلسطینی در غزه زد و بعد از بمبارانهای هوایی یورش با تانک را به مناطقی از غزه شروع کرد. افکار عمومی جهان از این اقدام جنایتکارانه بشدت ابراز انزجار کرد و در یایتحت کشورهای اروپایی تظاهرات متعددی در محکوم کردن اقدام دولت اسرائیل و حمایت از مردم غزه برگزار شد. در روز شنبه 10 ژانویه دوباره در پاریس و شهرهای مختلف فرانسه تظاهرات بزرگی در محکوم کردن حملات اسرائیل به غزه و کشتار وحشیانه غیرنظامیان فلسطینی که کودکان بسیاری در بین قربانیان آن هستند برگزارشد و در لندن و کشورهای شمال اروپا نیز مردم بعد ظهر روز همان روز بخشی از تعطیل آخر هفته خود را در هوای سرد به همدردی با فلسطینیان و محکوم کردن اقدامات اسرائیل گذراندند. این تظاهرات البته اگر چه صدای اعتراضی است گسترده که علیه ظلم و توحش اسرائیل در مورد فلسطینان،بلند شده است اما واقعیت این است که جنبه نمادین دارد و تاثیری برای توقف کردن اقدمات ضد انسانی ارتش اسرائیل ندارد. این کار را فشار دیپلماتیک بین المللی می تواند بکند، اما در این درنده خویی علیه فلسطینان آمریکا مثل همیشه پشت سر اسرائیل قرار گرفت و از اقدامات اسرائیل حمایت کرد و شهردار نیویورک رهسپار اسرائیل شد تا حمایت خود را از اقدمات اسرائیل در حمله به «گروه تروریست حماس» اعلام کند. لابی یهودیان در آمریکا که طبعا حامی اسرائل هستند، چنان قوی است که محمد رضا شاه با این که دوست اسرائیل بود اما از زمان جنگ 1373 گامهایی در نزدیک شدن به اعراب برداشته بود، در مصاحبه یی تلویزیونی( به زبان انگلیسی) در سال 1976 (دو سال قبل از انقلاب) نارضایی خود را از آن به صراحت اعلام کرد. وی در آن مصاحبه بر کنترل روزنامه ها و رسانه و بانکها و مراکز مالی توسط لابی یهودیان و این که آنان برسیاست خارجی آمریکا و جهت دادن بنا بر دیدگاههای خود تاثیر گذار هستند تاکید کرد(*). در فرانسه رئیس جمهور این کشور که خود اوائل بمباران غزه راهی اسرائیل شد تا دولت آن کشور را به قطع بمباران تشویق کند مسئولیت تشنج را بعهده حماس گذاشت که به مناطق مسکونی اسرائیل موشک شلیک می کند. مساله دیگر این که تا زمانی که فشارهای دیپلماتیک و محکومیت در مجامع بین المللی با تبیه های جدی تاثیر گذار همراه نباشد، تاثیری در مهار کردن اسرائیل نخواهد داشت. موجودیت کشور فلسطین همزمان با موجودیت اسرائیل به رسمیت شناخته شده است چون اساسا چیزی به اسم دولت اسرائیل تا 1948 وجود نداشت.این فلسطین تحت قیمومیت انگلستان بود که تقسیم شد در بخشی از آن اسرائیل به وجود آمد. بعد از جنک شش روزه ژوئن سال 1967 که اسرائیل دست به اشغال سرزمنیهای بیشتری از خاک اعراب زد، شورای امنیت سازمان ملل طی قطعنامه ای (242) اسرائیل را موظف به باز پس دادن مناطق اشغالی کرد اما این دولت غاصب که قطعنامه را پذیرفته بود اجرای آن را به بهانه های مختلف معلق گذاشت.
اهداف اسرائیل از حمله و سیاست منطقه ای رژیم
حامیان اسرائیل، راه پیمائیهایی در روز یکشنیه 11 ژانویه در برلن در آلمان و در لیون و تولوز ار شهرهای فراسنه و دو سه پایتخت دیگر اروپایی برگزار کردند. در گزارشهایی که در تلویزیونهای فرانسه از تظاهرات حامیان اسرائیل در برلن در آلمان و لیون در فرانسه نشان داده شد، آنها شعارهایی نبز در محکوم کردن «ایران» به عنوان حامی اسلامیستها و «حماس تروریست» همراه داشتند و یکصدا فریا د می زندند«حماس تروریست». مقامات اسرائیلی در توجیه کشتار غیر نظامیان در غزه، مثل مورد لبنان مدعی هستند که این تروریستهای حماس هستند که از ساختمانهای مسکونی برای پرتاپ موشک و انبار مهمات استفاده می کنند و آنها هستند که زنان و کودکان را سپر خود قرار می دهند و هدفهای بمباران شده مکانهایی بوده اند که از آنها موشک شلیک شده و بهانه هایی از این قبیل، اما روشن است که این کشتارها و ویرانگرانیها از غیر نظامیان و آنها را محدویت غذایی و درمانی قرار دادن آنان، با هدف خسته کردن و به زانو در آوردن ساکنان غزه و متوجه کردن خشم آنان به سوی رهبران جنبش حماس صورت می گیرد. هدف اصلی از این حمله در بعد نظامی ویران کردن تونلهای زیرزمینی در مناطقی از غزه که با مصر هم مرز است و پایان دادن به انتقال تسلیحات و کالا از آنجا به غزه اعلام شده، و هدف سیاسی از این حملات آنطور که یک وزیر کابینه دولت اسرائیل عنوان کرد، تضعیف قدرت حماس برای واداشتن آن به پذیرفتن راههای مذاکره و همزیستی است. نماینده اسرائیل در یونسکو که عصر یکشنبه 11 ژانویه در یک میز گرد تلویزیونی در کانال 5 تلویزیون فرانسه شرکت داشت در دفاع از این حملات نظامی استدلال می کرد که درهم کوبیدن حماس سبب خواهد شد که دیگر موشکی به اسرائیل شلیک نکند همچنان که بمباران مواضع حزب الله در بیروت سبب شده است که دیگر موشکی از لبنان به اسرائیل شلیک نشود.
تردیدی نیست که رژیم ولایت فقیه نقش مخرب در روند صلح بازی می کرد و این رژیم با تشویق حماس به عملیات خشونت آمیز از این سو و راستگرایانی چون آریل شارون از آن سو، دست به دست هم دادند تا یاسر عرفات را از صحنه خارج کنند. اتهامی که اریل شارون برای تخریب مراکز اداری دولت خودگردان و بعد محاصر مقر یاسر عرفات و قطع آب وبرق وتلفن آن، به یاسر عرفات وارد می آورد این بود که او مانع از انجام علملیات تروریستی نمی شود و این در حالی بود که او امکان مهار حماس را نداشت. به هر حال هم رژیم و هم راستهای اسرائیل در شقه کردن فلسطینان موفق شدند.آریل شارون وقتی خبر درگذشت عرفات اعلام شد، با کروات قرمز در برابر دوربینهای تلویزیونی ظاهر شد و به دون اشاره مستقیم به مرگ عرفات آن را رویداد مثبتی در جهت هموار شدن راه گفتگو و دست یابی به راه حل دانست، اما زیاد طول نکشید که «سرپنجه شاهین قضا»، به جانش چنگ انداخت و خرسندی این آمر کشتار تل زعتر از همراه هوش و حواس و هستی اش، در حالت نیمه مرگ کما فرو رفت.
از شقه شدن فلسطینها تا اینجای کار سود را بیشتر رژیم برده است تا راستگرایان جنگ طلب اسرائیل، به این دلیل که اگر چه رژیم میلونها دلار در این میان خرج کرده و فراموش نکرده ایم که بعد از پیروزی حماس در انتخابات 50 میلون در در اختیار آن گذاشت، اما هزینه واقعی را مردم سرزمینهایی مثل لبنان و فلسطین می پردازند که آنجا صحنه شطرنج سیاست منطقه ای رژیم است و تداوم جنگ و خشونت طبعا تاثیرات منفی خود را در داخل اسرائیل هم باقی می گذارد. استراتژی رژیم در این منطقه، ممانعت از تحقق صلح به تداوم اوضاع بحرانی و بهره برداری از آن برای تقویت و گسترش جنبشهای اسلامی است. هدف نابودی دولت اسرائیل، هدفی است که دیگر فلسطینان نیز آن را کنار گذاشته اند و در میز گرد تلویزونی یکشنبه 11 ژانویه که قبلا به آن اشاره شد، کارشناسان و افراد مطلعی که در آن شرکت کردند یاد آور شدند که اگر چه حماس رسما کنار گذاشتن این هدف را اعلام نکرده اما دیگر حرفی از آن نمی زند. از سوی دیگر مقامات اسرائیلی نیز در مصاحبه های خود تاکید داشتند که هدفشان نابودی حماس نیست، فقط ضعیف کردن آن و از بین بردن قدرت موشک اندازی آن (1) و همچنین منهدم کردن تونلهایی بین غزه و منطقه مرزی مصر است که به ادعای آنها از طریق آنها حماس موشک و تسلیحات وارد می کند. با این حال در یکی از گزارشهای خبری تلویزیونی در روز 13 ژانویه به این مساله اشاره شد که به رغم بمبارانهای متعدد این منطقه که یک نوار 14 کیلومتری است، همزمان با این بمبارانها و انهدام تونلهای موجود،حماس تونلهای تازه ای احداث می کند. گویا به ادعای منابع اطلاعاتی اسرائیل حماس در این منطقه 600 تونل ایجاد کره بود که طی چند روز بمباران 200 تونل از بین رفته است.
جنایات بی کیفر اسرائیل و فاجعه غزه
به رغم ممنوعیت ورود خبرنگاران به غزه از سوی اسرائیل، اما به هر حال تصویری از جنایات اخیر اسرائیل علیه غیرنظامیان ساکن غزه با یمن خبرنگاران محلی و معدود خبرنگاری که در غزه بودند، به بیرون راه یافت جایی برای توجبه این اقدام جنایتکارانه به عنوان جنگ نمی گذارد. اما فشارهای دیپلماتیک از آنجا که حمایت آمریکا از اسرائیل و اقدامات ضد انسانی آن بی قید وشرط است و پیوسته از وتو خود در شورای امنیت سازمان ملل به نفع استفاده می کند فشارهای دیپلماتیک را خنثی می کند. دیگر این که از آنجا که این دولت متحاوز هیچوفت به خاطر اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی و جنایتکارانه اش (مثل اقدام به بمباران مقر سازمان آزادیبخش فلسطین در سال 1985 در تونس که در آن عرفات جان سالم بدربرد اما تعداد زیادی-به گفته خود اسرائیل نزدیک به 60 تن- از فرماندهان و اعضای ساف کشته شدند و ترور خلیل الوزیر معروف به ابوجهاد در سال 1988 که آنهم در تونس صورت گرفت. اومرد شماره 2 ساف و مبتکر حرکت و اقدام انتفاضه شمرده می شد.) تنبیه درخوری دریافت نکرده، هم چنان به یاغی گری ادامه خواهد داد. در رویداد اخیر اسرائیل حملات هوایی و زمینی خود را که وارد هفته سوم شده در منطقه غزه تشدید کرده است. اقدامات اسرائیل هنوز سبب قطع شدن موشک اندازی حماس به اسرائیل نشده است. یورش نظامی اسرائیل به نوار غزه تا روز 14 ژانویه بیش از 1000 کشته به جا کذاشته که اکثر آنها مردم عادی هستند و در مقابل اسرائیل تنها 13 نفر تلفات داشته است. مردم بی پناه زیر بمب تکه پاره می شوند و خانه و کاشانه شان ویران می شود. مقامات اسرائیل با ندادن اجازه ورود به یک گروه امداد پزشکی به غزه که یک جراح فرانسوی هم در بین آنها بود که در برای مداوای زخمیها به شدت مورد نیاز است، در واقع رفتار دکتر منگله نازی را به نوعی پیش گرفته اند. او از انسانها مثل موش و خوکچه هندی برای آزمایشات پزشکی استفاده می کرد و آنها را زجر کش می کرد، اینان زن و کودک پیر وجوان را زیر اول زیر بمب و آوار زخمی می کنند و بعد با ایجاد محدویت برای درمان، آنان آنها را زجر کش می کنند. به گفته پزشک جراح فرانسوی در گزارشی که در اخبار روز 13 ژانویه از یکی کانالهای تلویزیونی فرانسه پخش شد، این گروه امداد 5 روز بود که منتظر اجاز مقامات اسرائیلی برای ورود به عزه بود. روز 14 ژانویه کانال 3 تلویزیون فرانسه توانست با پزشکی فرانسوی که موفق شده بود به غزه و بیمارستان آن شهر برود، در مورد اوضاع سوالاتی کرد. این پزشک اوضاع را فاجعه آمیز خواند و از کمبود شدید دارو و امکانات در بیمارستان از جمله نبودن آنتی بیوتیک و داروهای ضد درد سخن گفت او گفت که داروهای ضد درد برای کاهش درد زخمیها مورد نیاز است و به طور مثال یادآوار شد که برای دختر بچه یی که پایش قطع شده ، دارویی برای کاهش درد او در دسترس نیست. به گفته این پزشک جای امنی برای مردم غیرنظامی که خانه هایش ویران شده وجود ندارد و حتی بیمارستانها مکان امنی نیستند.او ادعای اسرائیل مبنی بر بازگشتن «دالانی» برای کمکهای بشر دوستانه را تکذیب کرد.
یهودیان صلحجو
با تمام این احوال به نظر من جنایات دولت اسرائیل نباید عاملی برای توجیه تمایلات ضد یهودی شود. در ده – پانزده سال گذشته لااقل دوبار در بین اخبار و گزارشات مربوط به منازعات فلسطینیان و اسرائیل خوانده یا شنیده ام که گروهی از خلبانان اسرائیلی طی نامه ای با امضای جمعی تاکید کرده اند که آنها در بمباران مناطق مسکونی شرکت نخواهند کرد. امضای جمعی نامه، مثل اعتصاب کردن از ممنوعیتهایی است که برای ارتشیان در همه ارتشها برقرار است و خلبانان اسرائیلی هم به امری خلاف مقرارت دست زده بودند. یک بار هم 5 یا 6 سال پیش بود که در یک برنامه مستند تلویزیونی که تحت عنوان فراریان از خدمت پخش شد در آن با سه افسر از سه ارتش مختلف که به خاطر جنایتکارانه بودن اقدام فرماندهانشان ارتش را رها کرده بودند گفتگو شده بود؛ یکی از این سه نفر یک سرهنگ اسرائیلی بود که به خاطر اقدام آریل شارون که در زمان محاصره و کشتار فلسطینان دراردوگاههای صبرا و شتیلا درسال 1982 دراعتراض به این اقدام و این که کار ارتش به گلوله بستن غیر نظامیان نیست، ترک خدمت کرده بود. همچنین باید به جنبش صلح خواهی در اسرائیل توجه داشت که چگونه از اقدامات اسحاق رابین در جهت دست یابی به صلح با فلسطینان حمایت می کردند و به باور من امروز با اوضاعی که پیش آمده بیشتر از زمان رویداد ترور رابین می توان دریافت که اقدم آن یهودی متعصب که ایگال امیر نام داشت در ترور او کاری نفرت انگیز با پیامدهای تاسف بار برای هر دو سو به ویژه برای فلسطینان بوده است.
اشک تمساح ریختن رژیم
در این میان به رغم اشک تمساح ریختن برای فلسطینان قربانی شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی ، برای امثال خامنه ای و نوچه های نظامیش از قبیل رحیم صفوی که رویاهایی برای 50 سال آینده رژیم دارد، اوضاع شعف انگیز است. به این خاطر که از آبی که خود در گل آلود کردنش نقش داشته اند می توانند ماهی بگیرند و شعارهای صدور انقلابشان را بلند تر فریاد بزند و پول و سلاح به منطقه بحران سرازیر کنند آتش بحران را شعله ور نگهدارند. تشنج آفرینی و موش دوانی در روند صلح از آن جهت در سیاست خارجی رژیم نقش غیر قابل صرفنطر کردن دارد که بحران و تشنج از آن نوع که در فلسطین و لبنان وجود دارد و عامل اسلام و غیر اسلام یا شیعه و سنی در تنش نقش دارد؛ بستر بسیار مناسبی برای مداخله و نفوذ رژیم است و از این طریق است که به عنوان یک بازیگری مهم در رویدادهای منطقه می تواند شناخته شود. البته هزینه های این جاه طلبهای رژیم هم از تروتهای ملی ایرانیان و پرداخت می شود و هم نقش تشنج آفرین و اهداف توسعه طلبانه رژیم سبب سوختن فرصتهای بسیار برای توسعه کشور و بباد دادن بخشی دیگر از ثروت کشور - از جمله پروژه بسیار پر هزینه رکتور اتمی بوشهر که هنوز هم به مرحله راه اندازی و بهره برداری نرسیده است، از آن جمله است- می شود. در حالی که اگر تشنج آفرینی ها نبود، احتمالا تجدید قرار داد با شرکت پیمانکاران فرانسوی و آلمانی امکانپذیر می بود و میدان برای روسها خالی نمی ماند تا ریش و قیچی دست آنها باشد و اینقدر کار را کش پیدا کند یا کش بدهند و این همه هزینه برای کشور ایجاد شود. اما در منطقه تشنج همانطور که اشاره شد، مردم کشورهایی مثل لبنان و در فلسطین فلسطینان هستند که بهای سنگین جاه طلبیهای رژیم را می پردازند.
جنایت مأجور
این رویدادها مرا به یاد آن روزهای سیاه حمله به گنبد و حمله به سنندج از از بین هزاران روز سیاه از دوران سیاهی که خمینی برای مردم ایران با آن تفکرات ارتجاعی رغم زد انداخت. مردم بی سلاح روستاهایی در ترکمن صحرا و در کردستان قتل عام کردند و زنان و دختران را در مواردی مورد تجاوز قرار دادند. کشتار قارنا در کردستان از اولین جنایات رژیم بود. بعد از آن نیز شهرها و روستاهای کردستان مورد حمله های متعدد با هلی کوپتر های جنگی و شلیک توپ و خمپاره قرار گرفت و فانتوم ها با پرواز از ارتفاع پایان با صداهای کرکننده شان در مردم ایجاد رعب و وحشت می کردند. همکار کردی داشتم که خانواده اش در مهاباد بود. خانه شان هدف راکت شلیک شده از هلی کوپترهای کبرا قرار گرفته بود که خلبانانی امثال شیرودی آنرا هدایت و به مردم شلیک می کردند. او پدر زنش کشته شده بود وبچه چهارساله اش در اثر انفجار راکت کر شده بود و تنی چند از افراد خانواده اش مجروح شده بوند. این همکار کرد عکسهایی از درنده خویی های پاسداران در کشتار مردم در کردستان بمن نشان داد که یکی از آنها همیشه در خاطرم هست و آن عکس جنازه جوانی بود که سرنیزه ژ-3 را از وسط سرش کوبیده بودند و سر آن از زیر گونه اش بیرون آمده بود. بخشی از صورت او ورم کرده و کبود بود. من گمان نمی کنم که چنین بلایی را بشود با یک ضربه سر کسی آورد. بی ترید او را نشانده و سرنیزه را با ضرباتی به انتهای آن حالا یا با سنگ یا قنداق تفنگ یا هر چیز دیگری به جمجمه او فرو کرده بوند. خمینی تما جنایاتش را به نام اسلام و قرآن و بنابر سیره نبوی انجام می داد، و چون تمام این کارها را برای اجرای احکام الهی و دستورات نبی انجام می داد همه را طبعا نزد خدای خود و در آخرت مآجور می دانست. خمینی در 26 مرداد 1358 زمانی که در قم اقامت داشت در یک سخنرانی شدید اللحن که در آن اظهار تاسف کرد که چرا از اول چوبه های دار میدانهای بزرگ برپا نکرده و سران و احزاب و دست اندرکاران نشریات مستقل را درو نکرده است به گردن زده شدن 700 تن از یهود بنی قریظه در یک روز توسط «مرد نمونه عالم امیرالمومنین» اشاره کرد و فرمان سرکوبی دگراندیشان و تعطیل نشریات و حمله پاسداران و ژاندارمری و ارتش را از زمین و هوا با توپ و تانگ و هواپیما به کردستان ، صادر کرد و دستور داد با«اشرار» باشدت رفتار کنند و تاکید کرد اگر مسامحه کنند با خود آنان به شدت رفتار خواهد شد. اسدالله لاجوردی جلاد نیز با داشتن کارت سفید از امام روح الله الموسوی الخمینی، شکنجه و جنایاتش را به عنوان مبارزه با کفر و نفاق و به عنوان «مجاهد فی سبیل الله» انجام می داد و بعد از کشته شدنش حجت الاسلام ولمسلمین جناب محمد خاتمی مبتکر گفتگوی تمدنها هم از خدمات او تجلیل کرد ! رژیم خمینی هم مثل رژیم اسرائیل، مانع از ورود خبرنگاران یا امداد رسانی به مجروحان در کردستان بود و وقتی در تابستان 1358 عکسی از تیربارانهایی که حکمش را خلخالی صادر کرده بود، در روزنامه اطلاعات درج شد افکار عمومی به گوشه یی از درنده خویی اعمال شده در کردستان آشنا شد و سبب خشم خلخالی و خط و نشان کشیدن او به روزنامه ها شد. خمینی انقلاب فرهنگی را برای آن به راه انداخت که در دانشگاهها دانشجویان هوادار سازمانهای سیاسی به ویژه سازمانهایی که در کردستان حضور داشتند، از طریق نشریه و اطلاعیه جو سانسور را می شکستند و هم کمک مالی و دارویی برای مردم مظلوم کردستان جمع می کردند. او چند ماهی بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیل کردن دانشگاهها گفت که دانشگاه اطاق جنگ بود برای کردستان و اتاق جنگ بود برای کمونیستها(2) و همه می دانیم که به حکم قرآن و اسلام جهاد و مبارزه با کفار و کشتن آنان جنگی فی سبیل الله است و مجاهدان فی سبیل الله هم در این دنیا و هم در آن دنیا، عند ربهم یرزقون! از الله، خدای محمد و خمینی روزی و پاداش می گیرند.
:منابع و توضیحات
(*).عملکرد لابی یهودی و رسانه های تحت نفوذ آنان که با مقالات خود سبب عصبانیت شاه شده بودند، در آن زمان طبعا ناشی از سیاست نزدیک شدن او به رهبران عرب مثل ملک حسین و انورسادات بعد از جنگ دوم اعراب و اسرائیل در سال 1973 بود. توضیحات زیر می تواند بیشتر این مساله را روشن کند. لینک ویدئو مصاحبه شاه هم در زیر این توضیح آمده است.
عبد الرضا هوشنگ مهدوي كه از ديپلماتهاي وزارت خارجه در زمان شاه بوده بعد از انقلاب كتابهايي متعدي در زمينه تاريخ و سياست مثل «يك بستر و دو رويا» و «تاريخ جنگ سرد» نوشته آندره فونتن را ترجمه كرده است، در كتاب «سياست خارجي در دوران پهلوي 1357-1300»( تهران- نشر البرز1375)، كه تأليف خود اومي باشد، نكاتي از پنهانكاريها در روابط شاه با اسرائيل و مسائل سياست خارجي شاه با جهان عرب را مورد اشاره و بررسي قرار داده است. او در اين كتاب به مساله نوع شناسايي اسرائيل هم اشاره دارد. در اين زمينه به تغيير سفير اسرائيل در ايران بعد از پيروزيهاي اوليه اعراب در اكتبر 1973 و نزديكي روابط شاه با مصر و اعطاي يك وام يك ميليارد دلاري به مصر اشاره شده و آمده است : «اسرائيليها كه شاهد اين تغيير سياست بودند، ضروري دانستند به فشار خود به شاه براي همكاريهاي دو كشور بيفزايند. تغيير مواضع استراتژيكي مصر و اسرائيل كه حتي قبل از اكتبر آغاز شده بود، دولت اسرائيل را وادار به ارزيابي مجدد برداشتتها و مناسباتش با ايران در پرتو اوضاع جديد كرد. يكي از اين موارد انتصاب يوري لوبراني به جاي ماير عزري بود كه دوازده سال در تهران انجام وظيفه كرده بود[...] دولت اسرائيل در صدد بر آمد از تغيير سفيرش براي تغيير دادن تشريفات نيز استفاده كند و موضع ديپلماتيك خود را در ايران تقويت نمايد. نظر به اين كه ايران هنوز اسرائيل را به صورت ” دوژوره“ به رسميت نشناخته بود، نمايندگان اسرائيل در گذشته استوار نامه خود را به شاه تسليم نكرده بودند. اما لوبراني با در دست داشتن استوار نامهَ رسمي از رئيس جمهور كشورش به عنوان شاه ايران وارد تهران شد.[...] لوبراني چند بار موضوع را[ به وزارت خارجه ايران] ياد آوري كرد اما به او پاسخ داده شد كه هنوز از دربار پاسخي نرسيده و بايد شكيبا باشد. تا اين كه سر انجام لوبراني دريافت كه شاه علاقه يي به پذيرفتن سفير اسرائيل و دريافت استوار نامه او ندارد. اين امر پيچيدكي روابط ايران و اسرائيل را نشان مي داد» (ص443 و444) و باز در مورد همين پيچيدگي روابط شاه با اسرائيل مي توان به اين موضوع كه در صفحه 443 كتاب ياد شده آمده اشاره كرد كه در جنگ 1973:«هواپيماهاي باري ايران يك هنگ پياده نظام سعودي و تجيهزات نظامي به بلنديهاي جولان حمل كردند و در بازگشت سربازان زخمي سوري را براي معالجه به ايران آوردند. شاه به هواپيماهاي شوروي اجازه داد از فراز خاك ايران به سوريه و عراق پرواز كنند ولي از دادن اجاره عبور به داوطلبان يهودي كه از استراليا عازم اسرائيل بودند، خود داري كرد». هوشنگ نهاوندي هم كه از مقامات رژيم بوده است، در كتاب« آخرين روزها» به اين مساله كه قبل از آغاز جنگ 1973 شاه به هواپيماهاي روسي حامل سلاح به مصر اجازه پرواز از روي خاك ايران را داده بود، اشاره دارد. سياست شاه اين بوده كه با تقويت مصر و اردن كه ميانه رو بودند و فشار به اسرائيل براي پذيرش گفتگو با آنان براي صلح، از نفوذ شوروي در منطقه از طريق تقويت كشورهايي مثل سوريه و عراق كه تند روز بودند، جلوگيري كند. در مورد موضعگيريهاي رژيم شاه در باره سازمان آزاديبخش فلسطين در زير نويس صفحه 447 آمده است « درهمين ايام[ اوائل سال 1354 كه با فشارهاي رژيم شاه به اسرائيل براي نرمش در مذاكرات با مصر همراه بود] ضمن كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در لاهور خلعتبري[وزير خارجه] با ياسر عرفات ملاقات كرد و قرار شد به زودي دفتر نمايندگي سازمان آزاديبخش فلسطين در تهران تاسيس شود. به نگارنده نيز كه رايزن سفارت در رم بودم دستور داده شد با نماينده ساف در ايتاليا تماس و دوستي برقرار كند. دو سه ماهي اين جانب با عبدالله عمرو نماينده ساف مرتبا ملاقات و ضمن صرف ناهار درباره مسايل مختلف گفتگو مي كرديم. تا اين كه كنفرانس عمومي سازمان خواروبار و كشاورزي ملل متحد در پاييز در رم تشكيل شد و منصور روحاني وزير كشاورزي ايران به رياست كنفرانس انتخاب گرديد. نگارنده شاهد تلاشهاي منصور روحاني براي عضويت نماينده ساف به عنوان ناظر در فائو بود. وقتي تلاشها به نتيجه رسيد، خشم آمريكائيها و اسرائيليها برانگيخته شد و روحاني را در راهرو كنفرانس به باد سرزنش گرفتتد و او علت اقدام خود را ”همبستگي“ توصيف كرد
مصاحبه شاهhttp://www.youtube.com/watch?v=6kySR3fpa5s&feature=related *
فیلمی از هدف قرار گرفتن یک سکوی پرتاب موشک در غزه به ادعای اسرائیل -1http://www.youtube.com/watch?v=OvWTom7UUFw
http://www.youtube.com/watch?v=hF3ZMy7ICDY&feature=related شلیگ اسرائیلیها به سوی ماهیگران فلسطینی و گروههای بین المللی امداد رسان
2 - بخشی از سخنان خمینی مندرج در كیهان 29 آذر 1359: «حسب آن چه كه به من مطلعی گفت همین چند روز پیش، دانشگاه اطاق جنگ بود برای كردستان. یعنی دانشگاه اطاقی بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و سایر اشرار را اینها اداره می كردند[...]این دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نیست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود برای كمونیستها و شما تاسف می خورید كه این دانشگاه نیست. می فهمید چه می گویید؟ از روی فهم اگر می گویید باید تكلیفتان روشن شود»26 دی 1387- 15 ژانویه 2009
در این میان به رغم اشک تمساح ریختن برای فلسطینان قربانی شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی ، برای امثال خامنه ای و نوچه های نظامیش از قبیل رحیم صفوی که رویاهایی برای 50 سال آینده رژیم دارد، اوضاع شعف انگیز است. به این خاطر که از آبی که خود در گل آلود کردنش نقش داشته اند می توانند ماهی بگیرند و شعارهای صدور انقلابشان را بلند تر فریاد بزند و پول و سلاح به منطقه بحران سرازیر کنند آتش بحران را شعله ور نگهدارند. تشنج آفرینی و موش دوانی در روند صلح از آن جهت در سیاست خارجی رژیم نقش غیر قابل صرفنطر کردن دارد که بحران و تشنج از آن نوع که در فلسطین و لبنان وجود دارد و عامل اسلام و غیر اسلام یا شیعه و سنی در تنش نقش دارد؛ بستر بسیار مناسبی برای مداخله و نفوذ رژیم است و از این طریق است که به عنوان یک بازیگری مهم در رویدادهای منطقه می تواند شناخته شود. البته هزینه های این جاه طلبهای رژیم هم از تروتهای ملی ایرانیان و پرداخت می شود و هم نقش تشنج آفرین و اهداف توسعه طلبانه رژیم سبب سوختن فرصتهای بسیار برای توسعه کشور و بباد دادن بخشی دیگر از ثروت کشور - از جمله پروژه بسیار پر هزینه رکتور اتمی بوشهر که هنوز هم به مرحله راه اندازی و بهره برداری نرسیده است، از آن جمله است- می شود. در حالی که اگر تشنج آفرینی ها نبود، احتمالا تجدید قرار داد با شرکت پیمانکاران فرانسوی و آلمانی امکانپذیر می بود و میدان برای روسها خالی نمی ماند تا ریش و قیچی دست آنها باشد و اینقدر کار را کش پیدا کند یا کش بدهند و این همه هزینه برای کشور ایجاد شود. اما در منطقه تشنج همانطور که اشاره شد، مردم کشورهایی مثل لبنان و در فلسطین فلسطینان هستند که بهای سنگین جاه طلبیهای رژیم را می پردازند.
جنایت مأجور
این رویدادها مرا به یاد آن روزهای سیاه حمله به گنبد و حمله به سنندج از از بین هزاران روز سیاه از دوران سیاهی که خمینی برای مردم ایران با آن تفکرات ارتجاعی رغم زد انداخت. مردم بی سلاح روستاهایی در ترکمن صحرا و در کردستان قتل عام کردند و زنان و دختران را در مواردی مورد تجاوز قرار دادند. کشتار قارنا در کردستان از اولین جنایات رژیم بود. بعد از آن نیز شهرها و روستاهای کردستان مورد حمله های متعدد با هلی کوپتر های جنگی و شلیک توپ و خمپاره قرار گرفت و فانتوم ها با پرواز از ارتفاع پایان با صداهای کرکننده شان در مردم ایجاد رعب و وحشت می کردند. همکار کردی داشتم که خانواده اش در مهاباد بود. خانه شان هدف راکت شلیک شده از هلی کوپترهای کبرا قرار گرفته بود که خلبانانی امثال شیرودی آنرا هدایت و به مردم شلیک می کردند. او پدر زنش کشته شده بود وبچه چهارساله اش در اثر انفجار راکت کر شده بود و تنی چند از افراد خانواده اش مجروح شده بوند. این همکار کرد عکسهایی از درنده خویی های پاسداران در کشتار مردم در کردستان بمن نشان داد که یکی از آنها همیشه در خاطرم هست و آن عکس جنازه جوانی بود که سرنیزه ژ-3 را از وسط سرش کوبیده بودند و سر آن از زیر گونه اش بیرون آمده بود. بخشی از صورت او ورم کرده و کبود بود. من گمان نمی کنم که چنین بلایی را بشود با یک ضربه سر کسی آورد. بی ترید او را نشانده و سرنیزه را با ضرباتی به انتهای آن حالا یا با سنگ یا قنداق تفنگ یا هر چیز دیگری به جمجمه او فرو کرده بوند. خمینی تما جنایاتش را به نام اسلام و قرآن و بنابر سیره نبوی انجام می داد، و چون تمام این کارها را برای اجرای احکام الهی و دستورات نبی انجام می داد همه را طبعا نزد خدای خود و در آخرت مآجور می دانست. خمینی در 26 مرداد 1358 زمانی که در قم اقامت داشت در یک سخنرانی شدید اللحن که در آن اظهار تاسف کرد که چرا از اول چوبه های دار میدانهای بزرگ برپا نکرده و سران و احزاب و دست اندرکاران نشریات مستقل را درو نکرده است به گردن زده شدن 700 تن از یهود بنی قریظه در یک روز توسط «مرد نمونه عالم امیرالمومنین» اشاره کرد و فرمان سرکوبی دگراندیشان و تعطیل نشریات و حمله پاسداران و ژاندارمری و ارتش را از زمین و هوا با توپ و تانگ و هواپیما به کردستان ، صادر کرد و دستور داد با«اشرار» باشدت رفتار کنند و تاکید کرد اگر مسامحه کنند با خود آنان به شدت رفتار خواهد شد. اسدالله لاجوردی جلاد نیز با داشتن کارت سفید از امام روح الله الموسوی الخمینی، شکنجه و جنایاتش را به عنوان مبارزه با کفر و نفاق و به عنوان «مجاهد فی سبیل الله» انجام می داد و بعد از کشته شدنش حجت الاسلام ولمسلمین جناب محمد خاتمی مبتکر گفتگوی تمدنها هم از خدمات او تجلیل کرد ! رژیم خمینی هم مثل رژیم اسرائیل، مانع از ورود خبرنگاران یا امداد رسانی به مجروحان در کردستان بود و وقتی در تابستان 1358 عکسی از تیربارانهایی که حکمش را خلخالی صادر کرده بود، در روزنامه اطلاعات درج شد افکار عمومی به گوشه یی از درنده خویی اعمال شده در کردستان آشنا شد و سبب خشم خلخالی و خط و نشان کشیدن او به روزنامه ها شد. خمینی انقلاب فرهنگی را برای آن به راه انداخت که در دانشگاهها دانشجویان هوادار سازمانهای سیاسی به ویژه سازمانهایی که در کردستان حضور داشتند، از طریق نشریه و اطلاعیه جو سانسور را می شکستند و هم کمک مالی و دارویی برای مردم مظلوم کردستان جمع می کردند. او چند ماهی بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیل کردن دانشگاهها گفت که دانشگاه اطاق جنگ بود برای کردستان و اتاق جنگ بود برای کمونیستها(2) و همه می دانیم که به حکم قرآن و اسلام جهاد و مبارزه با کفار و کشتن آنان جنگی فی سبیل الله است و مجاهدان فی سبیل الله هم در این دنیا و هم در آن دنیا، عند ربهم یرزقون! از الله، خدای محمد و خمینی روزی و پاداش می گیرند.
:منابع و توضیحات
(*).عملکرد لابی یهودی و رسانه های تحت نفوذ آنان که با مقالات خود سبب عصبانیت شاه شده بودند، در آن زمان طبعا ناشی از سیاست نزدیک شدن او به رهبران عرب مثل ملک حسین و انورسادات بعد از جنگ دوم اعراب و اسرائیل در سال 1973 بود. توضیحات زیر می تواند بیشتر این مساله را روشن کند. لینک ویدئو مصاحبه شاه هم در زیر این توضیح آمده است.
عبد الرضا هوشنگ مهدوي كه از ديپلماتهاي وزارت خارجه در زمان شاه بوده بعد از انقلاب كتابهايي متعدي در زمينه تاريخ و سياست مثل «يك بستر و دو رويا» و «تاريخ جنگ سرد» نوشته آندره فونتن را ترجمه كرده است، در كتاب «سياست خارجي در دوران پهلوي 1357-1300»( تهران- نشر البرز1375)، كه تأليف خود اومي باشد، نكاتي از پنهانكاريها در روابط شاه با اسرائيل و مسائل سياست خارجي شاه با جهان عرب را مورد اشاره و بررسي قرار داده است. او در اين كتاب به مساله نوع شناسايي اسرائيل هم اشاره دارد. در اين زمينه به تغيير سفير اسرائيل در ايران بعد از پيروزيهاي اوليه اعراب در اكتبر 1973 و نزديكي روابط شاه با مصر و اعطاي يك وام يك ميليارد دلاري به مصر اشاره شده و آمده است : «اسرائيليها كه شاهد اين تغيير سياست بودند، ضروري دانستند به فشار خود به شاه براي همكاريهاي دو كشور بيفزايند. تغيير مواضع استراتژيكي مصر و اسرائيل كه حتي قبل از اكتبر آغاز شده بود، دولت اسرائيل را وادار به ارزيابي مجدد برداشتتها و مناسباتش با ايران در پرتو اوضاع جديد كرد. يكي از اين موارد انتصاب يوري لوبراني به جاي ماير عزري بود كه دوازده سال در تهران انجام وظيفه كرده بود[...] دولت اسرائيل در صدد بر آمد از تغيير سفيرش براي تغيير دادن تشريفات نيز استفاده كند و موضع ديپلماتيك خود را در ايران تقويت نمايد. نظر به اين كه ايران هنوز اسرائيل را به صورت ” دوژوره“ به رسميت نشناخته بود، نمايندگان اسرائيل در گذشته استوار نامه خود را به شاه تسليم نكرده بودند. اما لوبراني با در دست داشتن استوار نامهَ رسمي از رئيس جمهور كشورش به عنوان شاه ايران وارد تهران شد.[...] لوبراني چند بار موضوع را[ به وزارت خارجه ايران] ياد آوري كرد اما به او پاسخ داده شد كه هنوز از دربار پاسخي نرسيده و بايد شكيبا باشد. تا اين كه سر انجام لوبراني دريافت كه شاه علاقه يي به پذيرفتن سفير اسرائيل و دريافت استوار نامه او ندارد. اين امر پيچيدكي روابط ايران و اسرائيل را نشان مي داد» (ص443 و444) و باز در مورد همين پيچيدگي روابط شاه با اسرائيل مي توان به اين موضوع كه در صفحه 443 كتاب ياد شده آمده اشاره كرد كه در جنگ 1973:«هواپيماهاي باري ايران يك هنگ پياده نظام سعودي و تجيهزات نظامي به بلنديهاي جولان حمل كردند و در بازگشت سربازان زخمي سوري را براي معالجه به ايران آوردند. شاه به هواپيماهاي شوروي اجازه داد از فراز خاك ايران به سوريه و عراق پرواز كنند ولي از دادن اجاره عبور به داوطلبان يهودي كه از استراليا عازم اسرائيل بودند، خود داري كرد». هوشنگ نهاوندي هم كه از مقامات رژيم بوده است، در كتاب« آخرين روزها» به اين مساله كه قبل از آغاز جنگ 1973 شاه به هواپيماهاي روسي حامل سلاح به مصر اجازه پرواز از روي خاك ايران را داده بود، اشاره دارد. سياست شاه اين بوده كه با تقويت مصر و اردن كه ميانه رو بودند و فشار به اسرائيل براي پذيرش گفتگو با آنان براي صلح، از نفوذ شوروي در منطقه از طريق تقويت كشورهايي مثل سوريه و عراق كه تند روز بودند، جلوگيري كند. در مورد موضعگيريهاي رژيم شاه در باره سازمان آزاديبخش فلسطين در زير نويس صفحه 447 آمده است « درهمين ايام[ اوائل سال 1354 كه با فشارهاي رژيم شاه به اسرائيل براي نرمش در مذاكرات با مصر همراه بود] ضمن كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در لاهور خلعتبري[وزير خارجه] با ياسر عرفات ملاقات كرد و قرار شد به زودي دفتر نمايندگي سازمان آزاديبخش فلسطين در تهران تاسيس شود. به نگارنده نيز كه رايزن سفارت در رم بودم دستور داده شد با نماينده ساف در ايتاليا تماس و دوستي برقرار كند. دو سه ماهي اين جانب با عبدالله عمرو نماينده ساف مرتبا ملاقات و ضمن صرف ناهار درباره مسايل مختلف گفتگو مي كرديم. تا اين كه كنفرانس عمومي سازمان خواروبار و كشاورزي ملل متحد در پاييز در رم تشكيل شد و منصور روحاني وزير كشاورزي ايران به رياست كنفرانس انتخاب گرديد. نگارنده شاهد تلاشهاي منصور روحاني براي عضويت نماينده ساف به عنوان ناظر در فائو بود. وقتي تلاشها به نتيجه رسيد، خشم آمريكائيها و اسرائيليها برانگيخته شد و روحاني را در راهرو كنفرانس به باد سرزنش گرفتتد و او علت اقدام خود را ”همبستگي“ توصيف كرد
مصاحبه شاهhttp://www.youtube.com/watch?v=6kySR3fpa5s&feature=related *
فیلمی از هدف قرار گرفتن یک سکوی پرتاب موشک در غزه به ادعای اسرائیل -1http://www.youtube.com/watch?v=OvWTom7UUFw
http://www.youtube.com/watch?v=hF3ZMy7ICDY&feature=related شلیگ اسرائیلیها به سوی ماهیگران فلسطینی و گروههای بین المللی امداد رسان
2 - بخشی از سخنان خمینی مندرج در كیهان 29 آذر 1359: «حسب آن چه كه به من مطلعی گفت همین چند روز پیش، دانشگاه اطاق جنگ بود برای كردستان. یعنی دانشگاه اطاقی بوده است كه جنگ كردستان و جنگ دموكرات و سایر اشرار را اینها اداره می كردند[...]این دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نیست تا باز باشد؟ دانشگاه سنگر بود برای كمونیستها و شما تاسف می خورید كه این دانشگاه نیست. می فهمید چه می گویید؟ از روی فهم اگر می گویید باید تكلیفتان روشن شود»26 دی 1387- 15 ژانویه 2009