یک تیر و دو نشان ارتجاعی خامنه ای و نکاتی برای یاد آوریایرج شکری
خبرگزاری فارس قسمت کوتاهی( دو دقیقه و33 ثانیه) از سخنان خامنه ای ولی فقبه رژیم ارتجاع را در یک تجمع به مناسبت سوگواری محرم که وی یک خط در میان به قرائت نوحه یی به زبان آذری از یک نوحه سرای اردبیلی و بعد توضیحات فارسی پرداخته بود، به مدت کوتاهی آن روی سایت قرار داد. از سخنان خامنه ای که از وسط حرفهای او گرفته شده بود، من نفهمیدم این شاعر که او از وی به نام «تاج الشعرای اردیبل» نام برد کیست. خامنه ای معتقد بود که اگر مردم می دانستند که این شاعر چه تصویر سازی زنده و زیبایی[از مصیبت] در مرثیه سرایی کرده او تاج الشعرای کشور می شد. البته می دانیم که با معیارهای رژیم آخوندی برای رد یا تایید کاری در زمینه شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر، مثل پوشش و نحوه برگزای جشنهاشان و خیلی چیزهای دیگر، نه ولی فقیه نیازی به مراجعه به نظر مردم دارد و نه ابهامی در این که نظر مردم چه می توانست باشد هست. چرا در موارد بسیاری اگیر نظر خواهی شود، نظر مردم بی تردید خلاف آن چیزی خواهد بود که دلخواه رژیم روضه خوانهاست از جمله نظر خواهی در تدوام یا برچیده شدن ولایت فقیه. در مورد مسائل فرهنگی و هنری هم، این حقیقت را اولا هم وجود وزارت ارشاد اسلامی که نقشی جز ایجاد اخنتاق و کشتن خلاقیت و استعداد ملتی ندارد، نشان داده است - چنانکه مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد که چند سالی است اقامت در لندن را به بهشت اخلاقی و عدالت اسلامی ام القرای اسلام ترجیح داده، دو سال پیش در یادداشتی عملکرد استبدای و اعمال سانسور وزیر ارشاد کنونی، صفار هرندی را به انتقاد گرفت(1)- هم موضعگیری عالیجنابان و پادوهایشان در دو رویداد درگذشت شاعر بزرگ ایران شاملو که در آن همه چهره های دست اول و کارگزاران رژیم خفقان گرفتند ( به جز مهاجرانی وزیر ارشاد اسلامی وقت که تسلیت کوتاهی برای جامعه فرهنگی کشور فرستاد) و در رویداد درگذشت قیصر امین پور از مدیحه سرایان رژیم، در آبان سال گذشته دیدیم. از ولی فقیه و از سپاه پاسداران و خاتمی گرفته تا نوچه ها و مریدان خرده پا همه به تجلیل از و پرداختند در حالی که نه به عنوان شاعر نامش شناخته شده بود نه کسی شعری از او حفظ کرده بود. در حالی که میلیونها ایرانی سطوری از شعر در این بن بست شاملو را به عنوان بیان نظر خودشان و حرف دل خودشان نسبت به این رژیم از حفظ اند( دهانت را می بویند مباد گفته باشی دوست می دارم...آنان قصابانند با کننده و ساطور در گذرگاها...کباب قناری بر آتش سوسن و یاس...روزگار غریبی است نازنین). و هزاران ایرانی اشعاری از او را از حفظ اند و کاستهایی شعر خوانی او را در خانه هاشان دارند. با این یاد آوری میخواستم توضیح بدهم که چرا خامنه ای این نوحه به زبان آذری را خیلی پسندیده و از نوحه سرا (که الزما شاعر نیست) تجلیل کرده است. یکی به خاطر این که به هرحال نوحه و مرثیه از کالاهای بسیار پر مصرف ایدئولوژیک برای رژیم آخوندی است . ایدئولوژیی که به قول آن «تحلیلگر مرکز مطالعات راهبردی خیمه»(2) گریه در گسترش و دوام یافتن آن(مذهب شیعه) نقش استراتژیک دارد. بنا بر این ولی فقیه نظام ارتجاعی اسلامی روی یک کلای مرغوب از کالاهای پرمصرف ایدئولوژیک- استراتژیک، تبلیغ کرده است. گسترش فرهنگ نوحه خوانی و روضه خوانی و یافتن عزادار و اشگ ریز در ماتم اهل بیت عصمت و طهارات یا خاموشی «اختران آسمان ولایت» برای رژیم آخوندی به اندازه یافتن بردگان برای کار کشیدن از آنان در کشتزارهای پنیه در دوران برده داری در آمریکا حیاتی است. اهمیت بردگان فکری و فرهنگی و ماتم پرستان و گریه هق هق کن و نعره زن، برای رونق بساط منحوس روحانیت شیعه و نظام پلید آخوندی چنان است که از فشردن قلب کوچک بچه های شیر خوار تا، یکی دوساله با اضطراب و ترس ناشی از صداهای شیون و زاری مادرانشان در مراسم عزاداری، برای « اشک گرفتن» از آنان- که در آغوش مادران به بردگی کشیده شده شان به آن مراسم برده شده بودند- صرفنظر نکردند و عکسهای این اقدام ابلهانه و تبهکارانه را هم به عنوان شیرخوارگان حسینی منتشر کردند. بدون این بردگان فکری، نظام آخوندی نمی تواند تدوام پیدا کند. بخشی از سیاهی لشکر های راه پیمایی هایی که به این یا آن مناسبت برگزار می شود و گرداندگان رژیم آن را به عنوان نشانه پایگاه خود در بین مردم و به رخ غربیها کشیدن آن مورد استفاده تبلیغاتی قرار می دهند از همین اشگ ریزان و عزاداران مادم العمر در مصیبت اهل بیت تشکیل می شوند. بخشی هم البته با فشار و کنترل پلیسی وادار به شرکت در آن می شوند. عاشقان اهل بیت عصمت و طهارات، هم شامل تودهای محروم و عقب مانده هم شامل لمپنها و هم شامل متعصبان مذهبی خرپول می شود که یا به یمن پیدایش همین رژیم به مال و منال رسیده اند یا از قبلا هم حجره دار و اهل «کسب حلال» بوده اند و با آخوندها از آغاز همجنس بوده اند و در خانه هاشان هم مثل خانه پدر علی سنتوری فیلم مهرجویی، توسط ضعیفه یا حاج خانم، برنامه روضه خوانی برگزار می شده، خانه هایی که در آن یافتن مدادی برای یک شماره تلفن نوشتن کاردشواری است. چون کسی در آنجا چیزی نمی نویسد. عضو گیری و استخدام برای دستگاه سرکوب رژیم هم طبعا از بین همین گروه هاست. هدف دیگر خامنه ای تلاش برای نزدیک نشان دادن خود به آذربایجانیها است که مبارزه هویت طلبی در بین آنان در سالهای اخیر گسترش یافته است. اکثریت این هویت طلبان خواهان حقوق دمکراتیکی هستند که از همه مردم ایران سلب شده است به اضافه حق داشتن آموزش و مکاتبات اداری به زبان خویش و تولید فرهنگی و فولکوریک خویش هستند. فشار و سرکوبگری رژیم سبب شده است که تمایلاتی به شدت راست و ارتجاعی و انحرافی هم در این زمینه پیدا شود که وجه تمایز آن با هویت طلبان آذریجانی ایراندوست، در ضد فارس بودن آن است تا آن حد که اینان اولا خود را ایرانی نمی دانند و مردمی جدا از ایرانبان می دانند، دیگر این که اینان اگر چه از پیشه وری هم ممکن است در کنار بابک و ستارخان و شیخ محمد خیابانی به عنوان شیخصت مورد تایید در کنار آن قهرمانان نام ببرند، اما ضد کمونیست هستند. من ندیده ام اینها اسمی از فرزندان قهرمان ایران از منطقه آذر بایجان، مثل بهروز دهقانی و علیرضا نابدل و... نام ببرند. اینهاا اصلا به روی خود نمی آورند که مبارزات قهرمانانی مثل بابک و شیخ محمد خیایانی و ستارخان به کلی با تمایلات اینان متفاوت است. بیست سال مبارزه قهرمانانه نظامی بابک، بخشی از مقاومت ایرانیان در برابر سپاه اسلام بود. غازیان تازی ایرانیان را فارس و مجوس می دانستند و بابک هم قهرمانی از مقاومت «فارسها» در برابر سپاه اسلام بود. شیخ محمد خیابانی و ستارخان هم مبارزانی علیه استبداد بودند. ثانیا در مرتجع و بودنشان همین بس که ادب پارسی که از گنجینه های دستاورد های فرهنگی بشری است، برای اینان نه این که پشیزی اهمیت و ارزش ندارد بلکه حتی به شخصت بزرگی مثل فردوسی هم کینه می ورزند و اهانت می کنند. اینان آذربایجان را «آذربایحان جنوبی» می نامند و در سودای ابلهانه ملحق کردن این طرف رود ارس به سرزمنهای آنسوی ارس هستند. اینان اکثریتشان که البته شمار بسیار ناچیزی در برابر جمعیت آذربایجانی کشور هستند مقیم خارج کشور و بیشتر ساکن آمریکا و کانادا هستند. برخی از اینان چنان تعصب آمیخته به حماقت دارند که وقتی در یک رسانه فارسی می خواهند اظهار نظر کنند، به زبان فارسی اظهار نظر یا صحبت نمی کنند بلکه به زبان انگلیسی نظر خود را بیان می کنند. یکی از اینان که زنی بود مقیم کانادا یکی دوسال پیش مصاحبه یی با صدای آمریکا داشت که در آن مصاحبه، انگلیسی صحبت می کرد و صحبتهایش ترجمه به فارسی می شد. مورد دیگری که من به آن برخوردم در در نظر کاربران یک سایت در اینترنت بود که طرف نظرش را به انگلیسی نوشته بود. این تعصب مسخره چنان شعورشان را ضایع کرده که نمی توانند بفهمند که مردم آذربایجان در داخل کشور و آذربایجانیهای مقیم خارج همه که انگلیسی بلد نیستند که متوجه گفته آنان شوند. اما فارسی را هم آذربایجانیها هم کردها و هم بلوچها و هم عربها و خلاصه بقیه مردم ایران می دانند و اگر نظرشان را فارسی بیان بکنند همه می توانند بفهمند که بالاخره حرفشان چیست. اینها در واقع شبیه آن حزب اللهی های اوائل ظهور«امام خمینی» هستند که خواهان ویران کردن تخت جمشید در استان فارس و بناهایی مثل ساختمان شعبه مرکزی بانک ملی در تهران و ساختمان شهربانی کل کشور بودند چون آنها را «طاغوتی» می دانستند. سیاستهای ضد مردمی و سرکوبگرانه رژیم علیه مردم ایران از اقوام و پیروان مذاهب و ادیان مختلف از یک سو و سیاستهای مداخله جویانه و توسعه طبانه اش برای به راه انداختن جنبشهای اسلامی از طریق تبلیغات و یا مداخلات مستقیم سفارتخانه هایش در کشور های همسایه، سبب واکنشهایی تلافی جویانه در این زمینه از سوی برخی کشورهای همسایه شده است. دو سه سال پیش در سفری به لندن در خانه دوستی تصادفا دیدم که یک کانال تلویزیونی مستقر در لس انجلس که به زبان آذری با لهجه آنسوی ارس برنامه پخش می کرد طی برنامه ای سعی داشت تضاد ترک و ارمنی را، هم با تشریح و توضیح رویدادهای خونین بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مساله قره باغ و هم تطهیر امپراطوری عثمانی در مساله قتل عام ارمنیان و مقصر شمردن ارمنیان در این ماجرا، به ایران صادر کند و سعی در ایجاد نفرت علیه ارمنیان داشت. در حالی که در ایران بین آذربایحانیها و ارمنیان که اکثریت جمعیتشان هم در ارومیه متمرکز است خصومتی وجود ندارد. این جماعت ارتجاعی در عمل متحدانی از اسلامگریان مرتجع دارند که ارمنیان را یار و یاور دولت تزاری در جدا کردن منتطقه مسلمان نشین قفقاز از ایران و کشتار مسلمانان آن در آن مناطق می دانند(3). یک سایت ایترنتی ( به زبان آذری آنسوی ارس) (4)مبلغ همدلی تمام آذربایجانیها! به ملت واحدی شدن و وحدت دو سوی ارس است و روزی راهم که به وقایع فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال جمهوری آذر بایجان مربوط است به عنوان روز وفاقی که در این زمینه به عمل آمده تعیین کرده است! شاید هم این تنها سایتی از این دست نباشد.
به هر حال آخوند خامنه ای که با موذیگری آخوندی و با توجه به زمینه های مناسبی گرایشات ارتجاعی مذهبی در آن شهر داشت(در زمان شاه قبل از ممنوع شدن قمه زنی، قمه زنی زیادی در شهر صورت می گرفت ) و با توجه به زمینه ی نوحه خوانی و عزاداری در محرم در اردبیل به ستایش از یک نوحه سرا پرداخته و آنرا تاج الشعرای اردبیل نامید. اوفراموش کرده که بعد از این خمینی که با یک جمبوجت مرید و مقلد خارجه نشین به ایران آمد، و انقلاب مردم ایران را ملاخور کرد، اذان موًذن زاده اردبیلی را برای مدتی از رادیو تلویزیون پخش نمی کردند و آن را هم طاغوتی می دانستند. مدتی اذان های تولید شده در کشورهای عربی را پخش کردند. بعدا که زمزمه نارضائیها در این زمینه گسترده شد و دیدن که مردم از سوغات آنها خوششان نمی آید، ناچار به پخش مجدد آن شدند. مراسم عزاداری در محرم سال 1357 که همزمان بود با رویدادهای اعتراضی آذر ماه آن سال به شکل راهپیمائیهای بزرگ در روز تاسوعا و عاشورا برگزار شد و اگر خمینی پلید نبود، بساط سینه زنی و زنجیر زنی که صفوفش را بیشتر عناصر ناآگاه و لمپنها پر می کردند( هم چنان که طی 30 سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی، تنها کسی از مقامات رژیم روضه خوانها که در سینه زنی روز عاشورا شرکت کرده، احمدی نژاد، ازگل است) برچیده می شد. چون فضایی که انقلاب به وجود آورده بود چیز دیگری بود و خمینی تنها آنطور که می خواست و اعلام کرد و سپس عمل کرد، یعنی تنها با «درو» کردن آزادیخواهان و مبارزان حقوق محرومان می توانست قدرت را به انحصار خود در آورد. در نیمه آبان سال 1358 در آستانه سوگواری محرم، گروهی از وعاظ که فلسفی، آخوند 28 مردادی، در راس آنان بود، برای کسب رهنمود و تکلیف که سوگواری محرم را آیا باز هم می توانند به شکل سنتی برگزار کنند یا باید به شکل دیگری برگزار شود، به دیدار خمنی رفتند. خمینی بر این امر که باید این مراسم به شکل سنتی آن با و با مجالس روضه و گریه و زاری برگزار شود تاکید کرد و گفت: «“ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده»(*)ملاحظه می کنید که گریه و مجلس روضه و عزاداری آن گونه خمینی پلید در همان آغاز تاکید کرد، برای تدوام رژیم آخوندی مثل نماز از واجبات و غیر قابل صرفنطر کردن است.
خبرگزاری فارس قسمت کوتاهی( دو دقیقه و33 ثانیه) از سخنان خامنه ای ولی فقبه رژیم ارتجاع را در یک تجمع به مناسبت سوگواری محرم که وی یک خط در میان به قرائت نوحه یی به زبان آذری از یک نوحه سرای اردبیلی و بعد توضیحات فارسی پرداخته بود، به مدت کوتاهی آن روی سایت قرار داد. از سخنان خامنه ای که از وسط حرفهای او گرفته شده بود، من نفهمیدم این شاعر که او از وی به نام «تاج الشعرای اردیبل» نام برد کیست. خامنه ای معتقد بود که اگر مردم می دانستند که این شاعر چه تصویر سازی زنده و زیبایی[از مصیبت] در مرثیه سرایی کرده او تاج الشعرای کشور می شد. البته می دانیم که با معیارهای رژیم آخوندی برای رد یا تایید کاری در زمینه شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر، مثل پوشش و نحوه برگزای جشنهاشان و خیلی چیزهای دیگر، نه ولی فقیه نیازی به مراجعه به نظر مردم دارد و نه ابهامی در این که نظر مردم چه می توانست باشد هست. چرا در موارد بسیاری اگیر نظر خواهی شود، نظر مردم بی تردید خلاف آن چیزی خواهد بود که دلخواه رژیم روضه خوانهاست از جمله نظر خواهی در تدوام یا برچیده شدن ولایت فقیه. در مورد مسائل فرهنگی و هنری هم، این حقیقت را اولا هم وجود وزارت ارشاد اسلامی که نقشی جز ایجاد اخنتاق و کشتن خلاقیت و استعداد ملتی ندارد، نشان داده است - چنانکه مهاجرانی وزیر اسبق ارشاد که چند سالی است اقامت در لندن را به بهشت اخلاقی و عدالت اسلامی ام القرای اسلام ترجیح داده، دو سال پیش در یادداشتی عملکرد استبدای و اعمال سانسور وزیر ارشاد کنونی، صفار هرندی را به انتقاد گرفت(1)- هم موضعگیری عالیجنابان و پادوهایشان در دو رویداد درگذشت شاعر بزرگ ایران شاملو که در آن همه چهره های دست اول و کارگزاران رژیم خفقان گرفتند ( به جز مهاجرانی وزیر ارشاد اسلامی وقت که تسلیت کوتاهی برای جامعه فرهنگی کشور فرستاد) و در رویداد درگذشت قیصر امین پور از مدیحه سرایان رژیم، در آبان سال گذشته دیدیم. از ولی فقیه و از سپاه پاسداران و خاتمی گرفته تا نوچه ها و مریدان خرده پا همه به تجلیل از و پرداختند در حالی که نه به عنوان شاعر نامش شناخته شده بود نه کسی شعری از او حفظ کرده بود. در حالی که میلیونها ایرانی سطوری از شعر در این بن بست شاملو را به عنوان بیان نظر خودشان و حرف دل خودشان نسبت به این رژیم از حفظ اند( دهانت را می بویند مباد گفته باشی دوست می دارم...آنان قصابانند با کننده و ساطور در گذرگاها...کباب قناری بر آتش سوسن و یاس...روزگار غریبی است نازنین). و هزاران ایرانی اشعاری از او را از حفظ اند و کاستهایی شعر خوانی او را در خانه هاشان دارند. با این یاد آوری میخواستم توضیح بدهم که چرا خامنه ای این نوحه به زبان آذری را خیلی پسندیده و از نوحه سرا (که الزما شاعر نیست) تجلیل کرده است. یکی به خاطر این که به هرحال نوحه و مرثیه از کالاهای بسیار پر مصرف ایدئولوژیک برای رژیم آخوندی است . ایدئولوژیی که به قول آن «تحلیلگر مرکز مطالعات راهبردی خیمه»(2) گریه در گسترش و دوام یافتن آن(مذهب شیعه) نقش استراتژیک دارد. بنا بر این ولی فقیه نظام ارتجاعی اسلامی روی یک کلای مرغوب از کالاهای پرمصرف ایدئولوژیک- استراتژیک، تبلیغ کرده است. گسترش فرهنگ نوحه خوانی و روضه خوانی و یافتن عزادار و اشگ ریز در ماتم اهل بیت عصمت و طهارات یا خاموشی «اختران آسمان ولایت» برای رژیم آخوندی به اندازه یافتن بردگان برای کار کشیدن از آنان در کشتزارهای پنیه در دوران برده داری در آمریکا حیاتی است. اهمیت بردگان فکری و فرهنگی و ماتم پرستان و گریه هق هق کن و نعره زن، برای رونق بساط منحوس روحانیت شیعه و نظام پلید آخوندی چنان است که از فشردن قلب کوچک بچه های شیر خوار تا، یکی دوساله با اضطراب و ترس ناشی از صداهای شیون و زاری مادرانشان در مراسم عزاداری، برای « اشک گرفتن» از آنان- که در آغوش مادران به بردگی کشیده شده شان به آن مراسم برده شده بودند- صرفنظر نکردند و عکسهای این اقدام ابلهانه و تبهکارانه را هم به عنوان شیرخوارگان حسینی منتشر کردند. بدون این بردگان فکری، نظام آخوندی نمی تواند تدوام پیدا کند. بخشی از سیاهی لشکر های راه پیمایی هایی که به این یا آن مناسبت برگزار می شود و گرداندگان رژیم آن را به عنوان نشانه پایگاه خود در بین مردم و به رخ غربیها کشیدن آن مورد استفاده تبلیغاتی قرار می دهند از همین اشگ ریزان و عزاداران مادم العمر در مصیبت اهل بیت تشکیل می شوند. بخشی هم البته با فشار و کنترل پلیسی وادار به شرکت در آن می شوند. عاشقان اهل بیت عصمت و طهارات، هم شامل تودهای محروم و عقب مانده هم شامل لمپنها و هم شامل متعصبان مذهبی خرپول می شود که یا به یمن پیدایش همین رژیم به مال و منال رسیده اند یا از قبلا هم حجره دار و اهل «کسب حلال» بوده اند و با آخوندها از آغاز همجنس بوده اند و در خانه هاشان هم مثل خانه پدر علی سنتوری فیلم مهرجویی، توسط ضعیفه یا حاج خانم، برنامه روضه خوانی برگزار می شده، خانه هایی که در آن یافتن مدادی برای یک شماره تلفن نوشتن کاردشواری است. چون کسی در آنجا چیزی نمی نویسد. عضو گیری و استخدام برای دستگاه سرکوب رژیم هم طبعا از بین همین گروه هاست. هدف دیگر خامنه ای تلاش برای نزدیک نشان دادن خود به آذربایجانیها است که مبارزه هویت طلبی در بین آنان در سالهای اخیر گسترش یافته است. اکثریت این هویت طلبان خواهان حقوق دمکراتیکی هستند که از همه مردم ایران سلب شده است به اضافه حق داشتن آموزش و مکاتبات اداری به زبان خویش و تولید فرهنگی و فولکوریک خویش هستند. فشار و سرکوبگری رژیم سبب شده است که تمایلاتی به شدت راست و ارتجاعی و انحرافی هم در این زمینه پیدا شود که وجه تمایز آن با هویت طلبان آذریجانی ایراندوست، در ضد فارس بودن آن است تا آن حد که اینان اولا خود را ایرانی نمی دانند و مردمی جدا از ایرانبان می دانند، دیگر این که اینان اگر چه از پیشه وری هم ممکن است در کنار بابک و ستارخان و شیخ محمد خیابانی به عنوان شیخصت مورد تایید در کنار آن قهرمانان نام ببرند، اما ضد کمونیست هستند. من ندیده ام اینها اسمی از فرزندان قهرمان ایران از منطقه آذر بایجان، مثل بهروز دهقانی و علیرضا نابدل و... نام ببرند. اینهاا اصلا به روی خود نمی آورند که مبارزات قهرمانانی مثل بابک و شیخ محمد خیایانی و ستارخان به کلی با تمایلات اینان متفاوت است. بیست سال مبارزه قهرمانانه نظامی بابک، بخشی از مقاومت ایرانیان در برابر سپاه اسلام بود. غازیان تازی ایرانیان را فارس و مجوس می دانستند و بابک هم قهرمانی از مقاومت «فارسها» در برابر سپاه اسلام بود. شیخ محمد خیابانی و ستارخان هم مبارزانی علیه استبداد بودند. ثانیا در مرتجع و بودنشان همین بس که ادب پارسی که از گنجینه های دستاورد های فرهنگی بشری است، برای اینان نه این که پشیزی اهمیت و ارزش ندارد بلکه حتی به شخصت بزرگی مثل فردوسی هم کینه می ورزند و اهانت می کنند. اینان آذربایجان را «آذربایحان جنوبی» می نامند و در سودای ابلهانه ملحق کردن این طرف رود ارس به سرزمنهای آنسوی ارس هستند. اینان اکثریتشان که البته شمار بسیار ناچیزی در برابر جمعیت آذربایجانی کشور هستند مقیم خارج کشور و بیشتر ساکن آمریکا و کانادا هستند. برخی از اینان چنان تعصب آمیخته به حماقت دارند که وقتی در یک رسانه فارسی می خواهند اظهار نظر کنند، به زبان فارسی اظهار نظر یا صحبت نمی کنند بلکه به زبان انگلیسی نظر خود را بیان می کنند. یکی از اینان که زنی بود مقیم کانادا یکی دوسال پیش مصاحبه یی با صدای آمریکا داشت که در آن مصاحبه، انگلیسی صحبت می کرد و صحبتهایش ترجمه به فارسی می شد. مورد دیگری که من به آن برخوردم در در نظر کاربران یک سایت در اینترنت بود که طرف نظرش را به انگلیسی نوشته بود. این تعصب مسخره چنان شعورشان را ضایع کرده که نمی توانند بفهمند که مردم آذربایجان در داخل کشور و آذربایجانیهای مقیم خارج همه که انگلیسی بلد نیستند که متوجه گفته آنان شوند. اما فارسی را هم آذربایجانیها هم کردها و هم بلوچها و هم عربها و خلاصه بقیه مردم ایران می دانند و اگر نظرشان را فارسی بیان بکنند همه می توانند بفهمند که بالاخره حرفشان چیست. اینها در واقع شبیه آن حزب اللهی های اوائل ظهور«امام خمینی» هستند که خواهان ویران کردن تخت جمشید در استان فارس و بناهایی مثل ساختمان شعبه مرکزی بانک ملی در تهران و ساختمان شهربانی کل کشور بودند چون آنها را «طاغوتی» می دانستند. سیاستهای ضد مردمی و سرکوبگرانه رژیم علیه مردم ایران از اقوام و پیروان مذاهب و ادیان مختلف از یک سو و سیاستهای مداخله جویانه و توسعه طبانه اش برای به راه انداختن جنبشهای اسلامی از طریق تبلیغات و یا مداخلات مستقیم سفارتخانه هایش در کشور های همسایه، سبب واکنشهایی تلافی جویانه در این زمینه از سوی برخی کشورهای همسایه شده است. دو سه سال پیش در سفری به لندن در خانه دوستی تصادفا دیدم که یک کانال تلویزیونی مستقر در لس انجلس که به زبان آذری با لهجه آنسوی ارس برنامه پخش می کرد طی برنامه ای سعی داشت تضاد ترک و ارمنی را، هم با تشریح و توضیح رویدادهای خونین بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر مساله قره باغ و هم تطهیر امپراطوری عثمانی در مساله قتل عام ارمنیان و مقصر شمردن ارمنیان در این ماجرا، به ایران صادر کند و سعی در ایجاد نفرت علیه ارمنیان داشت. در حالی که در ایران بین آذربایحانیها و ارمنیان که اکثریت جمعیتشان هم در ارومیه متمرکز است خصومتی وجود ندارد. این جماعت ارتجاعی در عمل متحدانی از اسلامگریان مرتجع دارند که ارمنیان را یار و یاور دولت تزاری در جدا کردن منتطقه مسلمان نشین قفقاز از ایران و کشتار مسلمانان آن در آن مناطق می دانند(3). یک سایت ایترنتی ( به زبان آذری آنسوی ارس) (4)مبلغ همدلی تمام آذربایجانیها! به ملت واحدی شدن و وحدت دو سوی ارس است و روزی راهم که به وقایع فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال جمهوری آذر بایجان مربوط است به عنوان روز وفاقی که در این زمینه به عمل آمده تعیین کرده است! شاید هم این تنها سایتی از این دست نباشد.
به هر حال آخوند خامنه ای که با موذیگری آخوندی و با توجه به زمینه های مناسبی گرایشات ارتجاعی مذهبی در آن شهر داشت(در زمان شاه قبل از ممنوع شدن قمه زنی، قمه زنی زیادی در شهر صورت می گرفت ) و با توجه به زمینه ی نوحه خوانی و عزاداری در محرم در اردبیل به ستایش از یک نوحه سرا پرداخته و آنرا تاج الشعرای اردبیل نامید. اوفراموش کرده که بعد از این خمینی که با یک جمبوجت مرید و مقلد خارجه نشین به ایران آمد، و انقلاب مردم ایران را ملاخور کرد، اذان موًذن زاده اردبیلی را برای مدتی از رادیو تلویزیون پخش نمی کردند و آن را هم طاغوتی می دانستند. مدتی اذان های تولید شده در کشورهای عربی را پخش کردند. بعدا که زمزمه نارضائیها در این زمینه گسترده شد و دیدن که مردم از سوغات آنها خوششان نمی آید، ناچار به پخش مجدد آن شدند. مراسم عزاداری در محرم سال 1357 که همزمان بود با رویدادهای اعتراضی آذر ماه آن سال به شکل راهپیمائیهای بزرگ در روز تاسوعا و عاشورا برگزار شد و اگر خمینی پلید نبود، بساط سینه زنی و زنجیر زنی که صفوفش را بیشتر عناصر ناآگاه و لمپنها پر می کردند( هم چنان که طی 30 سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی، تنها کسی از مقامات رژیم روضه خوانها که در سینه زنی روز عاشورا شرکت کرده، احمدی نژاد، ازگل است) برچیده می شد. چون فضایی که انقلاب به وجود آورده بود چیز دیگری بود و خمینی تنها آنطور که می خواست و اعلام کرد و سپس عمل کرد، یعنی تنها با «درو» کردن آزادیخواهان و مبارزان حقوق محرومان می توانست قدرت را به انحصار خود در آورد. در نیمه آبان سال 1358 در آستانه سوگواری محرم، گروهی از وعاظ که فلسفی، آخوند 28 مردادی، در راس آنان بود، برای کسب رهنمود و تکلیف که سوگواری محرم را آیا باز هم می توانند به شکل سنتی برگزار کنند یا باید به شکل دیگری برگزار شود، به دیدار خمنی رفتند. خمینی بر این امر که باید این مراسم به شکل سنتی آن با و با مجالس روضه و گریه و زاری برگزار شود تاکید کرد و گفت: «“ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده»(*)ملاحظه می کنید که گریه و مجلس روضه و عزاداری آن گونه خمینی پلید در همان آغاز تاکید کرد، برای تدوام رژیم آخوندی مثل نماز از واجبات و غیر قابل صرفنطر کردن است.
:منابع و توضیحات
*- بخشی از سخنان خمینی در دیدار با وعاظ به نقل از کیهان 15 آبان سال 1358:« امروز طرحهايي كه اينها مي خواهند پياده كنند، از آنوقت [قبل از انقلاب] شديد تر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مي بينيد كه 4 نفر[يا] 10 نفر روحاني كه باكمال صداقت دارد خدمت مي كند به اين انقلاب، از هر گوشش صدا مي شود كه “حكومت آخوندي“... در آنوقتها يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده. چطور شد اينها درزمان رضا خان، يك محفلي جمع شدند و براي شكست ايران از اسلام گريه كردند. اگر گريه اشكال داشت چطور اينها گريه كردند. اينها مي خواستند مجوس را و اين ملت ومليتي كه خودشان در نظر داشتند احيا كنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گريه شد، براي اين كه مجوس از اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغز بعضيها هست...».http ://iradj-shokri.blogspot.com/2007/01/1.html - 1
http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/01/blog-post_07.html -2
http://anazangan.blogfa.com/post-4.aspx - 3
http://bl107w.blu107.mail.live.com/mail/InboxLight.aspx?n=1302429120 - 4
پ – 20 دیماه 1387 – 9 ژانویه 2009