mardi, juin 08, 2010

خفّت خمینی در حیات و خواری او بعد از مرگ و بی آیندگی رژیمایرج شکریآنچه در سالروز مرگ خمینی جنایتکار در سر قبرش گذشت، تنبیه چند باره، بعد از مرگ و در عمق گور برای آن آخوند متبکر مرتجع ضد ایرانی بود که برای اعمال ولایت بر مردم ایران از هیچ توحش و درنده خویی رویگردان نبود. خمینی در زمان حیات خود، خیلی زود در راه تحقق رویاها و زیاده طلبیهای ارتجاعیش سرش به سنگ خورد؛ نه به خاطر مقاومتی که از سوی نیروهای ترقیخواه و دگراندیشان در برابرش ظاهر شد- چون در افتادن با آنها و تار و مار کردن و کشتارشان برای او نه امری تلخ و دشوار بلکه بی تردید با رضایت خاطرِ انجام کاری پیامبر گونه مثل کشتار یهود بنی قریظه همراه بوده است*- شکست بزرگ خمینی که از اندکی بعد از سرکوبی و کشتار مخالفان در برابرش ظاهر شد، شکستی استراتژیک و آرمانی بود. شکست او در ناکارآمدی امامتش بود و این که شورای نگهبان و مجلس خیلی زود با هم مثل سگ و گربه شدند. این امر، ناکامی در استقرار نهاد قانونگذاری اسلامی کار آمدی بود که خمینی و سایر آیت الله ها ریشه مصائب ومشکلات مردم و انحرافات حکومت را از زمان بعد از انقلاب مشروطه به خاطر عدم استقرار آن می دانستند. آنها ندیده گرفته شدن نظارات «علمای طراز اول» پیش بینی شده در متمم قانون اساسی مشروطه در امر قانونگذاری را سرچشمه انحرافات می دانستند و مدعی بودند که اگر نظارت«علماء» در تدوین قانون وجود داشت چنین و چنان نمی شد. تضاد سگ گربه یی شورای نگهبان و مجلس با کمک گرفتن خمینی از مساله احکام ثانویه هم حل نشد. این ابتکار را خمینی در 5 بهمن سال 61 یعنی در تنها سه سال بعد از برپا کردن نظام جهل و جنایت آخوندی در ایران، ناچار شد بکار بگیرد. در تاریخ یاد شده خمینی در سخنانی برای نمایندگان مجلس که به مناسبت «سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی» که به دیدارش رفته بودند به تقاضای رفسنجانی رئیس مجلس که از او خواسته بود مجلسیان را راهنمایی بکند تا«ازاین پس از این مجلس بتواند پایه اساسی برای همه جهان اسلام به وجود بیاورد که دنیای اسلامی در مقابل سایر مراکز قانونگذاری در جهان بدرخشد»(صبح آزادگان 5 بهمن 61) رهنمود هایی داد که نشان دهنده آن بود که مجلس با شورای نگهبان دارای مشکلات جدی است، مشکلاتی که در سخنان رئیس مجلس که در روزنامه ها درج شده بود، دیده نمی شد.«امام خمینی» در این فرمایشات با اشاره به این که خدا مصلحت را در نظر گرفته است یاد آور شد که «خدا این طور نیست که در نظر نگرفته باشد مصلحت چیست برای ملت یا برای یک جمعیت. آنجاهایی هم که مصلحتی در تغییرات بوده است خدا گفته است.احکام ثانویه برای همین معناست. گاهی در جامعه ها یک مسائلی پیش می آید که باید احکام ثانویه در کار باشد که آنهم احکام الهی است، منتهی احکام ثانویه الهی است». او تلاش کرد که هر دو طرف را به کوتاه آمدن «اسلامی» در برابر یکدیگر تشویق کند اما توصیه اش بیشتر به نمایندگان مجلس بود و به آنان یاد آور شد که طوری عمل کنند که آیت الله های شورای نگهبان را به رویای رویایی با مصوبات مجلس نکشند. وی یاد آور شد که «شما آقایان باید توجه به این معنا بکنید که مسائل را طوری رای بهش بدهید که در شورای نگبهان رد نشود یا اگر رد می شود در هر سال یکی دو تایش رد بشود... باید یک کاری بکنید که اضطراری[بودن] را قبول کند شورای نگهبان. مجلس لااقل دو ثلثش رای بده به این که این کار اضطرای است» و به هر دو طرف یاد آور شد که:« آقایان شما باید به امر اسلام[که] هم تکلیف شرعیتان است هم عقل است[عمل کنید] که ما باید حفط کنیم این مردم را، اگر یک وقتی مردم توی خیابان ریختند و شعار برضد ما دادند، شعار بر ضد کسانی دادند[مرگ برخمینی گفتند] خُب آن وقت چه مصیبتی است». حدود 5 سال بعد از این دیدار، «امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی» دیگر واقعا هیچ ایده و ابتکار« فقهی و شرعی» یا سیاسی برای حل مشکل شورای نگبهان و مجلس نداشت. در 13 خرداد 1366 و در برابر درخواست التماس آمیز رئیس مجلس(رفسنجانی) که در آستانه 15 خرداد، با نمایندگان مجلس و خانواده هایشان به دیدار خمینی رفته بودند، و به او گفت« سر بسته لازم است که در محضر جنابعالی در این جلسه اظهار بکنم که تحقیقا ما نیاز به دخالت و کمک صریح جنابعالی داریم این تقصیر کسی نیست، تقصیر جریانی نیست این یک واقعیت است که فقهی که در دوران 1400 ساله در میان ملتها به عنوان نظام حاکم مهجور بود، می خواهد وارد زندگی انسانها بشود[...] حضور یک فکر قاطع قوی و شکست ناپذیر لازم است. در شرایطی که ما داریم، غیر از شخص جنابعالی هیچ کس در زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند این مسائل را حل بکند.اگر امروز جنابعالی به داد این مقطع تاریخ انقلاب نرسید و مشکلات قانونگذاری را صریح و روشن، آن طور که تشخیص خودتان است برای همه ماها حجت نفرمایید، ما نمی دانیم که در آینده چه کسی پیدا خواهد ش، این مهم را انجام بدهد»، پاسخ «امام» که خودش در گندابی که از شرع و فقه پدید آورده بود، درمانده تر از شاگرانش بود این بود که:« مشکلات را با تدبیرهایی که دارید حل کنید». علت ناکار آمدی راه حل سال 61 «حضرت امام» در پذیرش ضروت از سوی شورای نگهبان در صورتی که به تصویب دو سوم نمایندگان رسیده باشد و عمل به «احکام ثانویه» این استدلال فقهی «مجتهدان طراز اول» نظام جمهوری اسلامی مستقردر شورای نگهبان بود که احکام ثانویه و ضروت برای مواردی است که موقتی و گذرا باشد در حالی که قانون جنبه موقتی ندارد و مثلا لایحه یی که دولت برای بازرگانی خارجی ارائه کرده است، برای امری «موقتی» نیست و نمی شود آن رامثل ضرورتی برای زنده ماندن دانست که در صورت مواجه شدن با آن، فرد مسلمان می تواند به خوردن گوشت حیوان مرده که در وضع عادی حرام است، مبادرت بکند. این هم قابل یاد آوری است که این دیدار رفسنجانی با خمینی در زمانی روی داد که بنا به در خواست خود او و خامنه ای از خمینی، حزب جمهوری اسلامی به تازگی تعطیل شده بود. حزبی که هم چنان که خود رفسنجانی در روز بعد از این دیدار در پاسخ به یک خبرنگار کانادایی تایید کرد(1)، برای مقابله با احزاب و گروههای دگر اندیش به وجود آمده بود و با کشتار تار و مار کردن آنان، ضرورتی برای وجودش نبود و دو دستگی و رقابت درون حزب که باند رفسنجانی(خط امام) و خامنه ای(جناح بازار و فقه سنتی) وجود داشت، خود مساله ساز شده بود. آخرین تدبیری که خمینی برای حل مساله اختلافات بین شورای نگهبان بکار برد، به وجود آوردن مجمع تشخیص مصلحت نظام در17 بهمن ماه سال 66 بود که اکنون وضع و حال رئیس آن که رفسنجانی باشد و چند تن از اعضایش از خط امامیها و «یاران صدیق ومورد اعتماد» اسم و رسم دار «امام خمینی» که بعد از رهبر شدن خامنه ای هم چند دوره توسط خود او به عضویت درآن گماشته شده بودند، بسیار رقت انگیز است و حتی کسانی مثل میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی از سوی جناح رهبر، سران فتنه نامیده می شوند و خود او بدون ذکر نام آنها را با طلحه و زبیر مقایسه کرده است.
تودهنی دیگری که خمینی جنایتکار در زمان حیات ننگینش از عملکرد خویش دریافت کرد، مساله جنگ بود. تنها یک سال قبل نوشیدن جام زهر و پذیرفتن آتش بس، او در 6 مرداد 1366 در پیامی پر از رجز خوانی برای شرق و غرب، خطاب به زائران حج و راه پیمایی «برائت از مشرکین» که توسط زائران اعزامی در آنجا راه می انداخت، گفته بود که«خون و جان» خوش را برای «فریضه دفاع از مسلمانان» خواهد پرداخت و «قدرت ها و ابرقدرتها و نوکران آنها مطمئن باشند اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خود که مبارزه باکفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام[...] خواب و راحت را از دیدگان جهانخواران[...] سلب خواهد کرد». خمینی در آن پیام به جهانیان و به بویژه مسلمانان اعلام کرده بود که «امروز بدون شک سرنوشت همه امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است جمهوری اسلامی ایران در مرحله یی است که پیروزی آن به حساب پیروزی همه مسلمانان و خدای نخواسته شکست آن به ناکامی و شکست و تحقیر همهُ مؤمنان می انجامد و رها کردن یک ملت و یک کشور ویک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، خیانت به آرمان بشریت و رسول خداست. لذا تب جنگ درکشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست». اما نتیجه این رجز خوانیهای «ایدئولوژیک»ولایت گسترانه آن شد که سعودیها که تا آن زمان راهپیمایی «برائت از مشرکین» را تحمل می کردند، با بسیج و بکار گرفتن گسترده نیروی انتظامی، با قاطعیت طرح و برنامه آشوب راه انداختن خمینی در عربستان را درهم کوبیدند که حاصلش کشته شدن بیش ا سیصد تن از زائران اعزامی ازایران بود که بیشتر آنان را زنان تشکیل می داند (2). خمینی دراین اعلام جنگ با «پرچم ایدئولوژی و عقیده و ایمان»، جنگی که در عمل فقط ناشی از خود خواهی و برای تحقق تمایلات خود محوربیانه و خود پرستانه خودش بود که البته هیچ ربطی به منافع ایران و مردم ایران داشت و نه ذره یی واقع بینی در ارزیابی از نقش و توان خودش برای تحقق آن در آن دیده می شد، ضربه حیتثی سنگینی خورد و چند روز بعد در سخنانی در دیدار با شورای مرکزی جهاد سازندگی به مناسبت عید غدیر خم، خودش اعتراف کرد که در این ماجرا «سیلی خورده» است. خمینی گفت:«هرکس قیام کرد برای این که عدالت ایجاد کند، حکومت عدل ایجاد کند، سیلی خورده. پس ما گله یی نداریم که چون قیام کرده ایم برای عدل برای حکومت اسلامی، سیلی بخوریم. ما باید زیاد تر سیلی بخوریم». یکسال بعد از آن ادعاها و بعد از این سیلی خوردن خمینی ناچار شد برای نجات رژیمش، از ادامه جنگ دست بکشد و به آتش بس تن در بدهد و به گفته خودش جام زهر بنوشد و آبرویش را«با خدا معامله کند». این سیلی خوردن چنان عقده و کینه یی نسبت به سعودیها برای خمینی ایجاد کرد که در وصیتنامه اش، به پیروانش سفارش کرد که «لعن و نفرین آل سعود» را فراموش نکنند.
آنچه در سالروز مرگ خمینی، در سرقبر او گذشت، آن هیاهو و شعار دادنهای اوباش بسیج شده پیرو رهبر،- کپی برابر اصل آن حزب اللهی های درنده خوی پیرو خمینی در آغاز به قدرت رسیدنش- برای باز داشتنِ صحبت نوه او که قاعدتا باید«یادگارِ حاج احمد آقا یادرگارِ امام» به حساب بیاید و محترم داشته شود، تنبیه دیگر و چند باره یی بود برای خمینی مرتجع خونریز که پایه های رژیم منحوسش را از آغاز با ارعاب و اختناق و توحش در کشتار دگر اندیشان پی ریخت. این را هم فراموش نکرده ایم که یادگار امام – احمد خمینی- بنا بر اطلاعاتی که در قتلهای زنجیره به بیرون درز کرد، سرش را سربازان گمنام امام زمان زیرآب کرده و صدایش را بریده بودند(3).
تنبیه دیگر خمینی که در همین روز سالگرد مرگش به نمایش در آمد بی آیندگی رژیمش بود. اظهارات خامنه ای در همین مراسم هم نشان دهنده چیزی جز تشدید بازهم بیشتر بحران در بین وارثان رژیمش نبود. حالا به وضوح روی میز بودن حذف فزیکی عناصر ناراضی خودی-هم چنان که خود«حضرت امام» به آن مبادرت کرد-، و برخورد «علی گونه» با کسانی که آنان را برای بار دوم به طلحه و زبیر تشبیح کرد، از سوی رهبر اعلام می شود. اگر چه نه مجموعهً جناح هار حامی رهبر ( به همراه فرماندهان جنایتکارسپاه)، در جایگاه خمینی هستند و نه شرایط داخلی و منطقه ای و بین المللی مثل زمان خمینی است که آنان مثلا جرات مبادرت به اعدام کروبی و موسوی و یا اعدامهای گسترده بکنند. تغییر جهان دو اردوگاهی و شرایطی که در آن قرار داریم و استراتژی خامنه ای برای تحقق «خاورمیانه اسلامی» به علاوه تلاشهایی که رژیم در زمینه غنی سازی اورانیوم انجام می دهد که غرب را نگران از دستیابی رژیم به سلاح اتمی می کند، عواملی هستند که رژیم را به صورت خطرناکی برای صلح بین المللی وبحران در این منطقه از جهان در آورده است و به خاطرهمین دست زدن به روشهای دروان حیات«امام خمینی» با این همه اعتراض و نارضایی که بعد از ماجرای انتخاب از اعماق جامعه به سطح آمد، به رغم حمله های شدید تبلیغاتی رهبر و حامیانش به جناح مغلوب، ولی فقیه را از یک اقدام خمینی گونه در حذف «سران فتنه» ترسان می کند. اما موضع گیری «امام گونه» خامنه ای در برابر جناح مغلوب، سندی است بر نا ممکن بودن راه حل سیاسی و مسالمت آمیز برای خروج از این بحران از طریق «رجال» و عقلای رژیم. در چنین شرایطی است که وزن و تاثیرگذاری مبارزات و اعتراضات مردم در تغییر اوضاع بیشتر و بیشتر می شود. حالا آن دسته از مخالفان رژیم که بعد از ماجرای انتخابات یکباره به رنگ سبز در آمدند و مثل جیرجیرک برای «جنبش سبز» آواز می خوانند و کروبی و موسوی را حلواحلوا می کنند، خوب است توّهمات خود را مورد بررسی و باز اندیشی قرار بدهند و دریابند که این کوچه یی که در آن وارد شده اند بن بست است و سرشان به دیوار خواهد خورد و سنگ روی یخ خواهند شد. دنبال موسوی و کروبی راه افتادن گرهی از کار فرو بسته دموکراسی و استقرار یک نظام لائیک در ایران باز نخواهد کرد. باید بر برچیده شدن این رژیم پافشرد. باید همصدا با مردم «جمهوری ایرانی» یعنی برچیده شدن جمهوری اسلامی را طلب کرد، و مردم را برای اتحاد بر گرد این شعار و بلندتر فریاد کردن این شعار تشویق و دعوت کرد. این شعار جنبه «قطب نما» دارد و می تواند رشته پیوند همه نیروهای خواهان دموکراسی ( باحفظ هویتشان) باشد در برابر رژیم در شرایط کنونی برای برچیدن آن، چیزی که کروبی و موسوی از آن رویگردانند.
منابع و توضیحات:
*- در لینک زیر سخنان خمینی را با صدای خودش که به نطر می رسد برای جمعی از مسئولان رژیم یا نمایندگان مجلس بیان شده می شود شنید. تاریخ این سخنرانی به احتمال زیاد مربوط است به زمان بعد از عزل بنی صدر و در آستانه معرفی دولت به مجلس. خمینی جنایتکارِ از خود راضی که از اول بازگشت به ایران رویای به وجود آوردن حکومت جهانی اسلام را داشت و این را در همان سال 57 در دیدار با گروهی که از کویت به دیدنش آمده بودند بیان کرد. بنابر همین بنیش او نمی توانست حقی برای هیچ گروهی در کشور قائل باشد و «شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» که سگان آستان ولایت در یورش به اجتماعات یا بساط فروش نشریه و کتاب گروههای سیاسی سر می دادند بیانگر همین امر بود. اما در سخنرانیها، مثل همین سخنرانی همیشه از موضع طلبکار و از موضع «مظلوم واقع شده» و با تحریف حقایق نظراتش را بیان می کرد. در این سخنزانی خمینی جنایتکار به صراحت از ضرورت مورد غفلت واقع شده «خفه کردن» دگر اندیشان و کشتار آنان به پیروی از کشتار یهود بنی قریظه به امر پیامبر سخن می گوید. او در تاریخ در 26 مرداد 58 زمانی که درقم بسر می برد، در یک سخنرانی شدید و لحن علیه گروههای سیاسی و نشریات مستقل، اظهار تاسف کرد که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا نکرده و مخالفان و منتقدان را درو نکرده است و در همان سخنرانی هم به مساله گردن زده شدن هفتصد نفر از یهود بنی قریظه در یک روز به دستور پیامبر و توسط امیرالمؤمنین مرد نمونه عالم استناد کرد و دستور حمله گسترده و با تمام امکانات همه نیروهای مسلح تحت امر خود را به کردستان صادر کرد.

http://www.youtube.com/watch?v=q1vir6xBBEk


1- به نوسته اطلاعات 14 خرداد66 (4 ژوئن1987)، رفسنجانی در پاسخ به سوال یک خبرنگار کانادایی در مورد علت انحلال حزب، با اشاره به این که در اوایل تأسیس حزب رسالت حزب مبارزه با مخالفان اسلامی شدن کشور بود گفت:« رفته رفته که مخالفان کمرنگ شدند، حزب هم رسالت خود را کم رنگ دید. حدود یک سال پیش به خدمت حضرت امام رسیدیم و خواستیم یا من یا آقای خامنه ای در حزب نباشیم. ایشان آن موقع اجازه ندادند و فقط اجازﮤ محدود کردن فعالیت حزب را دادند و تقریبا نصف دفاتر حزب را تعطیل کردیم. حالا که انتخابات در پیش است، احساس کردیم که افراد مختلف در داخل حزب راههای مختلفی را پیشنهاد می کنند[...] با حضرت امام راجع به این مسائل صحبت شد و ایشان موافقت کردند که ما کلیهَ فعالیتهای حزب را متوقف کنیم». رفسنجانی یاد آور شد که:«حزب منحل نشده فقط فعالیت حزب متوقف شده است... ولی اگر یک روزی شرایط کشور مانند اوایل انقلاب شود، حزب می تواند فعالیتش را شروع کند». این اظهارات رفسنجانی به وضوح نشان دهنده این است که حزب جمهوری اسلامی نه حزبی با برنامه یی برای توسعه و پیشرفت کشور و حل مسائل مردم، بلکه حزبی «برای مقابله با اسلامی کردن کشور» یعنی ابزاری برای سرکوبی منتقدان و مخالفان از طریق سازمان دهی چماقداران و یا بسیج توده های نا آگاه برای راه انداختن راه پیمایی در حمایت از رژیم و با شعارهایی برای مرعوب کردن منتقدان ومخالفان بود که به گفته وی در صورت پیش آمدن دوباره «شرایط اوائل انقلاب»، باز هم می شد دوباره آن را باز گشایی و به راه انداخت. فراموش نکنیم که همین رژیم ضد مردمی و ضد کارگری که روز کارگر را به رسمیت نمی شناسد و تجمع کارگران و خانواده آنها را در روزکارگر در پارک لاله سرکوب و شرکت کنندگان در آن تجمع را دستگیر می کند، در«شرایط اوائل انقلاب» یعنی در اردیبهشت سال 58 که هنوز نیروی سرکوب کار آمدی نداشت، در برابر قدرت نمایی کارگران و حضور نیروهای ترقیخواه وچپ در روز کارگر، سیاستی که ناچار شد پیش بگیرد برگزاری یک راه پیمایی در روزکارگر توسط همان حزب منحوس جمهوری اسلامی بود(حزب توده هم از آن حمایت و در آن شرکت کرد). در روز کارگر سال 58، کارگران پیشرو و نیروهای چپ با برگزاری راهپیمایی 500 هزار نفری لرزه بر تن خمینی و آخوندهای فرومایه انداختند. خمینی فقط با راه انداختن کشتاری نظیری کشتار یهود بنی قریظه به فرمان رسول الله و توسط مرد نمونه عالم امیرالمؤمنین، از مخالفان می توانست ولایت جنایت بار و جمهوری اسلامیش را در ایران مستقر کند. کسانی هم که هنوز مرکب خود خواهی سوارند و سماجت آمیخته به بلاهت در رویای زورچپان کردن یک«جمهوری اسلامی» با دسته «دموکراتیک» به مردم هستند اکنون دیگر نه فقط از مرحله پرت بودن و بیگانگی با مردم و تحولات ایران را به نمایش می گذارند، بلکه برخوردار بودن از سلامت روانی را هم زیرعلامت سوال می برند.
2 - در 11 مرداد 66(اول اوت 1987)، تلویزیون عربستان سعودی اعلام کرد که در رویداد های خونین مکه جمعا 402 نفر کشته و 650 نفر زخمی شده اند. به گزاش تلویزیون عربستان 85 تن از کشته شدگان از نیروهای انتظامی سعودی، 275 نفر از زائران ایرانی و 42 تن، از زائران کشورهای دیگر بوده اند. اما کروبی که نماینده خمینی و سرپرستزائران بود، در دوم شهریور(66) اعلام کرد که تعداد کشته شدگان رویداد که 324 نفر است که 210 تن از آنان زن و 114 نفر بقیه از مردان زائر هستند.
3 - در لینک زیر در مقاله یی مطالبی از اظهارات احمد خمینی در مسائل، به ویژه مسائل اقتصادی در آغاز «دوران سازندگی» و نارضایی دست اندرکاران رژیم از این دخالتهای او جمع آوری شده است که نشان دهنده این است که او بشدت «موی دماغ» شده بوده است و بریدن صدای «مصلحت نظام» بوده است.


پ- 18 خرداد 1389- 8 ژوئن 2010

مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...