.
ایرج شکری
درخواستی برای مساله یی انسانی
دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۸۸ - 17 آوريل 2009
مساله سرنوشت افراد سازمان مجاهدين مستقر در پايگاه اشرف از جنبه انسانی
به مساله يی تلخ و درد ناک تبديل شده است. تلخی اين ماجرا برای اوپوزيسيون رژيم جمهوری
اسلامی بيشتر مشهود است. چرا که اينان نيز از درنده خوييهای رژيم اسلامی در کشتار مخالفان
و نيز ددمنشيهای دژخيمان تکبير گو و نماز خوان و اهل „زيارت عاشورا“ و „حاج آقا“های
شکنجه گر آگاهند و می دانند که رژيم با مجاهدين چه کرده است. از طرف ديگر از رويداهای
مربوط به عراق و دو جنگی که يکی به خاطر بلاهت صدام حسين در اشغال کويت پيش آمد و ديگری
به خاطر آماده بودن زمينه برای له کردن صدام حسين و افسار گسيختگی جرج بوش در بکارگرفتن
سياستهای جنگ طلبانه و ميليتاريستی به عنوان روشهايی در خدمت سياست خارجی او، همه آگاهند
و می دانند که مجاهدين مستقر عراق، در جنگ اول شرايط بسيار دشوار قبل از جنگ و بعد
شرايط ناشی از بسر بردن در سنگين ترين بمبارانهای بعد از جنگ جهانی دوم را تحمل کردند
و بعد از پايان آن جنگ نيز بيش از يک دهه عوارض تحريم اقتصادی آنکشور به آنان نيز تحميل
شد. جنگ دوم که حمله آمريکا و انگليس به عراق بود و در مارس ۲۰۰۳ صورت گرفته عواقب
بسيار وخيم و ويرانگرنی برای مجاهدين داشت که همراه بود با بمباران سنگين پايگاهايشان
که منجر به کشته و زخمی شدن گروهی از آنان شد و بعد هم خلع سلاح شدن و تحت نظارت نيروهای
آمريکايی قرار گرفتن، نتيحه آن بود. از اين به بعد ديگر شرايط روز به روز به زيان مجاهدين
پيش رفته است و اگر چه آمريکا بعد از باز جويی از تک تک افراد مستقر در پايگاه اشرف
و تعهد گرفتن از مسئولان مجاهدين که به کار بردن سلاح و مبادرت به هر نوع عمليات خشونت
آميز را رد می کنند، پذيرفت که با آنان بر اساس معاهده(کنوانسیون ژنو) مبنی بر مسئوليت ارتش اشغالگر
در مورد ساکنان سرزمين های اشغال شده رفتار کند، اما اين مسئوليت در واقع مسئوليتی
موقتی بود و نمی توانست ناظر به زمان بعد از ترک سرزمينهای اشغالی هم باشد. اما پيچيدگی
مساله اينجاست که مجاهدين مستقر در اشرف، شهروندان سرزمين اشغالی نبودند که بعد از ترک
نيروهای اشغالگر خود به خود مسئوليت و سرنوشتشان در عهده طرف ديگر مخاصمه يعنی
دولت متبوع خودشان قرار بگيرد. آنان گروهی خارجی و ايوزيسيون کشور همسايه بودند که
تحت شرايط جنگ بين عراق و کشور همسايه (رژيم خمينی) در عراق مستقر شده بودند و از امتيازاتی
برخوردار بودند که مطلقا ربطی به مساله پناهندگی سياسی نداشت. مجاهدين با متشکل شدن
در ارتش آزاديبخش ملی و جنگيدن با نيروهای مسلح جمهوری اسلامی، رفته رفته به تجيهزات
خود افزوده و مجهز به تانک و توپ شده بودند و تعدادی هليکوپتر هم توانسته بودند در
اختيار خود داشته باشند. اين ارتش هدفش ساقط کردن رژيم جمهوری اسلامی بود که از بد
حادثه برای مجاهدين، رژيمی که بعد از صدام حسين در عراق مستقر شد، از نيروها و تشکلهايی
شکل گرفت که در زمان صدام حسين بیشترشان از کمکهای فراوان اين رژيم
برخوردار بودند و حتی رژيم در شکل دادن و سازمان دادن به آنها صاحب نقش بود. حضور نيروهای
آمريکايی در عراق که با هزينه بسيار سنگين و تلفات سربازان آمريکايی همراه بوده است،
از سوی کارگردانان حزب دموکرات ايالات متحده پيوسته با انتقاداتی توأم بود و آنان خواستار
ترک زمانبدی شده و هر چه زودتر اين نيروها از عراق بودند. با انتخاب بار ک اوباما به
رياست جهوری آمريکا، بنا بر قول و برنامه يی که در مبارزه انتخاباتی داده بود، اين
امر در مدت ۱۸ ماه صورت خواهد گرفت. اما قبل از انتخاب او و در زمان جرج بوش، مساله
واگذاری حفاظت اردوگاه اشرف به نيروهای عراقی مطرح شده بود، سازمان مجاهدين تحصّنی
از هواداران و اعضای خانواده های افراد مستقر در اشرف را از اوائل مهر ماه سال قبل
در ژنو ترتيب داد که چند ماه ادامه يافت و سرانجام با قولی از سوی صليب سرخ بين المللی
مبنی بر نظارت بر رعايت حقوق افراد مستقر در اشرف، اين تحصن با جشن و اعلام پيروزی
از سوی مجاهدين پايان يافت. اما درماه فوريه سال جاری که در موعد مقرر محافظت اشرف
به نيروهای عراقی و اگذار شد و در اين ميان مشاور امنيتی دولت عراق باز هم سخن از تصميم
دولت عراق برای برچيده شدن اردوگاه اشرف و اخراج مجاهدين از عراق بر زبان راند، دوباره
تظاهرات و تحصن از سوی سازمان مجاهدين ترتيب داده شد و بعد از هفته ها کار فرسايشی
برای هوادران مجاهدين، سر انجام از سوی کاخ سفيد اعلام شد که دولت عراق به آمريکا قول
داده است که مجاهدين مستقر در اشرف به ايران باز گردانده نخواهند شد. در اين اطلاعيه که
مطلقا حرفی از تضمين داير ماندن اشرف نبود به عنوان فرصتی طلايی از سوی „رهبر مقاومت“
به کار گرفته شد تا در دهم دی ما اطلاعيه صادر کند و طی آن از موضع يک فاتح با دستاورد
بزرگ، بر منتقدان سياست های غلط و واقعيت گريزانه ناشی از اوهام و خود بزرگ بينی هايش،
توهين و تحقير ببارد و بعد هم به مريدان نويد بدهد که „غير ممکن ممکن شد“*. او قبلا
نيز از دورن دنيای توهمات خويش، در آن پيام طولانی آذر ماه به مريدان ياد آور شده بود
که از „پيروزی های خود غره نشوند“. هنوز هم تحصن ها و تظاهرات فرساينده برای ماندن
در اشرف به هيچ نتيجه يی نرسيده است. چندی بعد از آن پيام مربوط به „ممکن شدن غير ممکن“
رهبر، که همراه بود با انتشار آرمی برای شهر اشرف برای القاء اين توهم که اشرف تحت اختيار مجاهدين قرار گرفته است، در اين طرف دنيا نفر اول خارج کشوری- مهرتابان آزادی-، به سران
کشورهای عرب و بعد به پاپ و سران کشورها... پيام استمداد می فرستد که سربازان عراقی
مانع ورود پزشک به اشرف شده اند و از سوی ديگر خبرهايی هم از مورد ضرب و شتم قرار گرفتن
نفرات واحد مستقر در ورودی اشرف توسط عراقی ها از سوی مجاهدين منتشر می شود.
تحريکات مجاهدين و فشارهای عراقی ها
محاصره اشرف توسط نيروهای عراقی در واقع واکنشی بود به انتشار گزارشی
نوشته اقای دکتر هزارخانی از اشرف، توسط مجاهدين، که اين هم نوعی «قدرت نمايی» از سوی
مجاهدين در برابر حکومت عراق و نمايش اين بود که مجاهدين تره يی به ريش دست اندرکاران
دولت عراق خُرد نمی کنند و «مستقل» و خارج از حيطه اعمال حاکميت دولت عراق، زندگی و موقعيت
خودشان را دارند و يونيفورم خودشان را دارند و... يک کار تبليغی مثل بسياری از کارهای
تبليغی مجاهدين که تنها به درد رضايت خاطر خودشان می خورد، اما اين بار عوارض بشدت منفی
و آنی از سوی طرف ديگر قضيه، دولت عراق برای مجاهدین به همراه آورد. با انداک فاصله يی بعد از انتشار
آن گزارش، رژیم عراق اقدام به محاصر و ممنوعيت ورود و خروج به اشرف کرد و بعد هم شرط و شروط
و مقرراتی برای مجاهدين مستقر در اشرف توسط همان مشارو امنيتی دولت عراق تعيين شد
که از جمله آنها ممنوعيت پوشيدن يونيفورم نظامی برای ساکنان اشرف بود. جزئيات بيشتر
اين شرط و شروط در پيام(صوتی) نوروزی جناب مسعود رجوی مورد اشاره قرار گرفته است. به
رغم تمام اين اوضاع، نطق و پيام «رهبر مقاومت» به مناسبت سال نو را که گوش کنی، تماما
تاکيد بر جهش در پيشرفت است و رجز خوانی، به نحوی که گويی ايشان در عالم ديگری است و
به کلی با اين اعلام خطر و استمداد طلبیدن های «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» برای ساکنان
اردوگاه اشرف بيگانه است.
از طرف ديگر مشاور امنيتی نخست وزير عراق در مصاحبه يی ياد آور شد که
به نيروهای آمريکايی مستقر در اشرف (تعداشان ۲۶ نفر ذکر شده است) اطلاع داده شده که
پايگاه اشرف توسط نيروهای عراقی نقطه به نقطه مورد بازديد قرار خواهد گرفت. الربيعی
تاکيد کرد که پايگاه اشرف خارج از حاکميت عراق نيست و منطقه يی تحت حاکميت عراق است.
او در آن مصاحبه پنهان نکرد که يافتن ۱۲ نفر از اعضای رده بالای مجاهدين که دولت عراق
قصد باز داشتشان را دارد و حکم تعقيب و دستگيری آنان توسط پليس بين المللی هم صادر
شده است از اهداف جستجو در پايگاه اشرف خواهد بود. اين مصاحبه را هم يکی از دشمنان
محاهدين که از گردانندگان سايت ايران اينترلينک است، با او انجام داده بود. آخرين خبر
در مورد اقدامات الربيعی تا روز ۲۸ فروردين اين بود که سايت مجاهدين در واکنش به خبر
مربوط در مورد در خواست بازگشت به ايران از سوی چند تن از افراد مستقر در اشرف، اعلام کرد
که عراقيها با ۲۶۰۰ تن از افراد مستقر در اشرف مصاحبه کرده اند(۱) و نظر آنها را در
مورد رفتن از اشرف يا ماندن سوال کرده اند و تنها ۶ نفر خواهان بازگشت به ايران شده
اند. خبر ديگر در چند روز پيش اين بود که معاون رئيس جمهور عراق، الهاشمی با اقدامات
دولت بر بسته شدن اشرف مخالفت کرده است و (در عين حسن نيت و بدون اين که قصد تحقير مجاهدين
يا باج دادن به رژيم را داشته باشد)، گفته است که چطور ممکن است حضور مجاهدين در اشرف
که تحت کنترل ارتش عراق است، برای رژيم ايران ضرری برساند و به دولت عراق توصيه کرده
است که با پافشاری بر اخراج مجاهدين از عراق، «با آبروی عراق بازی نکند». يک شخصيت
سياسی ديگر عراق به نام شيخ العيان،رئيس شورای گفتگوی ملی عراق قبلا در مصاحبه يی ضمن
اين که ياد آور شد که مجاهدين در مدت اقامت خود در عراق زيانی به مردم عراق نرسانده
اند، تاکيد کرد که عراق با رژيم جمهوری اسلامی مسائلی دارد که از حضور مجاهدين در عراق
می توان به عنوان عاملی برای فشار به رژيم استفاده کرد، اين مصاحبه در موقع نگارش اين
مطلب ۲۸ فروردين در سايت مجاهدين در ويدئو تبليغاتی با عنوان «انعام رژيم به مقامات
عراق برای سرکوب مجاهدين» قرار داشت(۲). اين هم يک حقيقت تلخ ديگر است. يعنی ماندن
مجاهدين در اشرف به شرط بی ضرر بودن برای رژيم آخوندی و يا به عنوان ابزار و برگی
در جهت تامين منافع عراق در رابطه اش با رژيم(که می تواند مورد معاامله قرار بگيرد)،
امکانپذير است و نه گروهی برای خود و با دنبال کردن اهدافی که به خاطر آن به عراق رفته بودند. اين
حقيقت روشن را رهبران مجاهدين با سر در زير برف کردن هنوز هم نمی خواهند بپذيرند و
باز هم اصرار در ماندن در اشرف دارند. از آخرين اخبار در تحولات مربوط به روابط رژيم
آخوندی با عراق و مساله مجاهدين اين است که وزير امور پناهندگان عراق، عبدالصمد رحمان
السلطان در ديدار با وزير کشور رژيم ملاها اظهار اميدواری کرده است که کار خروج مجاهدين
مستقر در اشرف که قرار بود در سال ۲۰۰۸ صورت بگيرد در هفته های آينده عملی خواهد شد.
تاکيد خامنه ای در ديدار با جلال طالبانی رئيس جمهور عراق در اوائل اسفند
گذشته، بر انجام توافق های دو طرفه از سوی عراق و اخراج محاهدين از عراق، در واقع پرتاپ
سنگی از سوی او به آمريکا و به عنوان«قدرت نمايی» و مشخص کردن حضور و نفوذ خود در عراق
بود و روی ميز گذاشتن يک مساله حل نشده و باقی مانده از دوره صدام، به
خاطر خشم از حضور مجاهدين در عراق. سال هاست دستگاه رهبری مجاهدين تلاش می کند که اقدامات
کينه توزانه رژيم برای انتقام گرفتن از مجاهدين را به عنوان «ترس و وحشت رژيم» از مجاهدين
وانمود کند و در اين ميان البته خودشان فقط اين دروغ را باور کرده اند. بنياد گرايان
هنوز در عراق با عمليات انتحاری بمب منفحر می کنند و جوی خون راه می اندازند،آنوقت
رهبر مجاهدين در واکنش به اظهارات خامنه ای در ديدار با جلال طالبانی شرح کشافی از
تاثيرات حضور مجاهدين در عراق در انتخابات شوراهای استانی داده است. تازه گيرم که اينطور
باشد اين چه ربطی به مبارزه مردم با رژيم ولايت فقيه دارد؟ اين واقعيتگريزان سال هاست
که به دروغهای خودشان دلخوشند.
توهمات و رفتارهای نا معقول
حالا يکبار ديگر باز هم اين مساله مطرح می شود که آيا رهبری مجاهدين با
پيش گرفتن واقعيت گريزی و خود محور بينی تباه کننده و عظمت طلبيها و رجز خوانيهای پوچ،
خود به دست خود تشکيلات و نفرات خود را به فاجعه فرور نبرده و نمی برد؟ ايا سياست ماندن
در عراق به اميد ارجاع نقشی از سوی آمريکا برای برانداختن رژیم، از اساس ارزيابی موهومی نبود و آيا سياست
درست آن نبود که زمانی که نيروهای آمريکا به دروازه بغداد رسیدند، رهبر مجاهدين که (در ادعای سالیان
متمادی) می گفت «در شرايط سياه»، رفتن به خاک ميهن و کشته شدن در خاک ميهن انتخاب نهايی
خواهد بود ولی آن را کنار گذاشت، انحلال ارتش آزاديبخش را - که با سقوط رژيم صدام روشن بود
که ديگر نخواهد توانست به موجوديت گياهی خود هم ادامه بدهد-، اعلام می کرد و در خواست
می کرد که حقوق ساکنان اشرف و مجاهدين مقيم عراق به عنوان پناهندگان سياسی به رسميت
شناخته شود؟ با يونيفورم های تشريفاتی رنگارنگ پوشاندن به نفرات مستقر در اشرف و شمشير
دادن به دستشان و مدال آويختن به سينه آنان و «کارناوال» رژه راه انداختن در اشرف- که
برای افکار عمومی ايران رقت انگيز و برای گردانندگان حکومت عراق اقدامی تحريک آميز
و غير قابل تحمل است-آيا خود در مضحکه و در مسير فاجعه گام نگذاشته اند؟ به راستی کدام
صاحب عقل سليمی دست به چنين مانور و نمايش مضحکی ميزد که دستگاه رهبری مجاهدين به آن
مبادرت کرد؟ دستگاه رهبری مجاهدين برای توجيه ماند خود در اشرف دست به ادعاهای بی ربطی هم زده است و می زند؛ اين که گويا حضور آنان سدی است در برابر رشد
بنياد گرايی و مانع «بلعيده شدن عراق توسط رژيم». عاليجنابان با نزديک به ۲۰ سال(تا
زمان سقوط صدام) اقامت در عراق که برخوردار از حمايت رژيم ضد شيعه و لائيک صدام حسين
بودند و حضور و گردششان در عراق هم از موانع کنونی برخوردار نبود، اين خاصيت و تاثیرگذاری را
نداشته اند، حال ادعا می کنند که آنجا می خواهند بماند که بنياد گرايی در عراق رشد نکند
و رژيم آخوندی عراق را نبلعد؛ چرا که بنا به تئوريهای زاييده از تخيلات پريشان آنها «تکليف
رژيم در عراق تعيين می شود». اين را در نوشته ها مريدان رهبری مجاهدين هم می شود ديد.
بدون اين که کمی بخواهند فکر کنند که يعنی چه که تکليف رژيم در عراق روشن می شود؟.مثلا
قرار است چه اتفاقی در عراق برای رژيم بيفتد و يا چه اتفاقی برای حاکميت عراق رخ دهد که سبب فروپاشی یا بهم ریختن اوضاع رژیم بشود؟ حالا شرایط فرضی دیگری را در نظر بگیریم، این که وضع رژيم آنقدر با حاکميت کنونی عراق شکرآب بشود که به قطع روابط ديپلماتيک هم
بيانجامد. روشن است اوضاع کنونی منطقه و روابط بين المللی ديگر اجازه مسلح شدن دوباره
مجاهدين در عراق را نخواهد داد. مشکلات آمريکا در افغانستان هم آنقدر مهم و بزرگ است که
به فکر بر پا کردن بحران ديگری با رژيم جمهوری اسلامی نيافتد، به وپژه آن که دست يابی
به همکاری رژيم در مساله افغانستان برای آمريکا از اهميت خاصی برخوردار است و اين همکاری
به خاطر تضاد رژيم با طالبان به سود هر دو طرف است. تازه حالا فرض کنيم دوباره آن سه
هزارو پانصد نفر که بخشی از آنها هم بالای ۵۰ سال دارند، مسلح شدند. روشن است که گذشتن اين گروه از مرز و تهاجم به ایران ، با هيج معياری قابل توضيح و توجيه نمی تواند باشد و هيج معنی ديگری جز اعلان جنگ و حمله نظامی از سوی آمريکا و عراق به مرزهای جمهوری اسلامی نخواهد داشت. چرا فکر می کنند چنین روندی ممکن است شکل بگیرد؟
حالا عاليجنابان چند سال ديگر می خواهند به اين سناريوی مضحک ارتش بازی ادامه بدهند؟ بگذريم که حالا توان و کاريی و تجهيزات و انسجام نيروهای نظامی تحت امر ولايت فقيه به کلی به آن چه در زمان آتش بس بود فرق دارد و تار و مار کردن آن سه هزار و پانصد نفر شايد کار کمتر از ۴۸ ساعت باشد. تکليف رژيم تنها در تهران و تنها توسط مردم به ستوه آمده ايران، وقتی که خشمشان به شکل گدازه مذاب آتشفشان بر رژيم ببارد می تواند روشن بشود و اين امر سالهاست در محاسبات کسانی که مساله شان بردن «مهر تابان» به تهران بوده و نشاندن او بر منصب رياست جمهوری جايی، ندارد. بفرض هم (فقط برای بحث) اگر بنا باشد آينده منطقه و رژيم را اراده آمريکا رقم بزند، روشن است که آمریکا دنبال استقرار ثبات سياسی در ايران خواهد بود وبرای اين کار هم به دنبال استقرار نظام سياسی مبتنی بر انتخابات خواهد بود. در ايران يک بخش قابل اعتنا و به لحاظ بدنه، بزرگ از رژیم، مورد عنايت و تاييد آمريکاست و آنها هم حاضر به کنار آمدن با آمريکا هستند و آشکار و پنهان لاسی هم با آمريکا می زده اند و می زنند و حتی در جناح موسوم به محافطه کار رژيم هم طرفداران کنار آمدن با آمريکا کم نيستند. دو نمونه از اظهارات چهره های معروف اين جناح به خوبی نشان دهنده زمينه سازش با آمريکا در ميان محافظه کاران است. توکلی در اين زمينه گفته بود رابطه با آمريکا نه مثل نماز واجب است و نه مثل شراب حرام و محمد جواد لاريجانی که زمانی که معاون وزارت خارجه رژيم بود و بعد از پايان جنگ ايران و عراق رويای ايفای نقش ژاندارمی منطقه مثل زمان شاه را برای آمريکا به زبان آورده بود، چند سال پيش تاکيد کرد که اگر لازم باشد به خاطر «منافع ملی» بايد در قعر جهنم با شيطان مذاکره کرد. به علاوه، گروههای اپوزيسيون در ايران هم به مراتب ريشه دار تر از افغانستان و عراق هستند و اينها هم در ارزيابيهای آمريکا به حساب خواهند آمد و خلاصه شرايط کنونی مُهر باطل به برنامه از پيش تعيين شده که مجاهدين برای سرنگون کردن رژيم در مدت ۶ ماه آن هم در ۲۸ سال پيش تنظيم کرده بودند و ديگر قابل پذيرش در شرايط کنونی نيست کوبيده است. حال هرچه هم که ميل مبارکشان اين باشد که تو دهن همه بزنند و خودشان دولت تشکيل بدهند!، آن ممه را لولو برد.
حالا عاليجنابان چند سال ديگر می خواهند به اين سناريوی مضحک ارتش بازی ادامه بدهند؟ بگذريم که حالا توان و کاريی و تجهيزات و انسجام نيروهای نظامی تحت امر ولايت فقيه به کلی به آن چه در زمان آتش بس بود فرق دارد و تار و مار کردن آن سه هزار و پانصد نفر شايد کار کمتر از ۴۸ ساعت باشد. تکليف رژيم تنها در تهران و تنها توسط مردم به ستوه آمده ايران، وقتی که خشمشان به شکل گدازه مذاب آتشفشان بر رژيم ببارد می تواند روشن بشود و اين امر سالهاست در محاسبات کسانی که مساله شان بردن «مهر تابان» به تهران بوده و نشاندن او بر منصب رياست جمهوری جايی، ندارد. بفرض هم (فقط برای بحث) اگر بنا باشد آينده منطقه و رژيم را اراده آمريکا رقم بزند، روشن است که آمریکا دنبال استقرار ثبات سياسی در ايران خواهد بود وبرای اين کار هم به دنبال استقرار نظام سياسی مبتنی بر انتخابات خواهد بود. در ايران يک بخش قابل اعتنا و به لحاظ بدنه، بزرگ از رژیم، مورد عنايت و تاييد آمريکاست و آنها هم حاضر به کنار آمدن با آمريکا هستند و آشکار و پنهان لاسی هم با آمريکا می زده اند و می زنند و حتی در جناح موسوم به محافطه کار رژيم هم طرفداران کنار آمدن با آمريکا کم نيستند. دو نمونه از اظهارات چهره های معروف اين جناح به خوبی نشان دهنده زمينه سازش با آمريکا در ميان محافظه کاران است. توکلی در اين زمينه گفته بود رابطه با آمريکا نه مثل نماز واجب است و نه مثل شراب حرام و محمد جواد لاريجانی که زمانی که معاون وزارت خارجه رژيم بود و بعد از پايان جنگ ايران و عراق رويای ايفای نقش ژاندارمی منطقه مثل زمان شاه را برای آمريکا به زبان آورده بود، چند سال پيش تاکيد کرد که اگر لازم باشد به خاطر «منافع ملی» بايد در قعر جهنم با شيطان مذاکره کرد. به علاوه، گروههای اپوزيسيون در ايران هم به مراتب ريشه دار تر از افغانستان و عراق هستند و اينها هم در ارزيابيهای آمريکا به حساب خواهند آمد و خلاصه شرايط کنونی مُهر باطل به برنامه از پيش تعيين شده که مجاهدين برای سرنگون کردن رژيم در مدت ۶ ماه آن هم در ۲۸ سال پيش تنظيم کرده بودند و ديگر قابل پذيرش در شرايط کنونی نيست کوبيده است. حال هرچه هم که ميل مبارکشان اين باشد که تو دهن همه بزنند و خودشان دولت تشکيل بدهند!، آن ممه را لولو برد.
انتظار غير منطقي
نکته ای را هم به ديگرانی که خود سر در گم و ناتوان از درک سياست پيش
گرفته شده از سوی رهبری مجاهدين در پافشاری برای ماندن در عراق هستند و با اين حال
سکوت گروه های اپوزيسيون را در اين زمينه غير قابل درک می یابند بايد ياد آور شد، و آن اين
است که گروههای ايوزيسيون چگونه می توانند از خواستی حمايت کنند(ماندن در عراق) که
از بيخ و بن آن را غلط و در آينده با بن بستی وخيم تر از امروز رو به رو می بينند.
ديگر اين که کسانی هم که اطلاعاتی کافی از تاريخ دارند و به عنوان آدمی آگاه در
مسائل سياسی و بين المللی شناخته می شوند، توجه داشته باشند که وقتی دعوت و فراخوان
به اعتراض به اقدمات دولت عراق و حمايت از خواست مجاهدين برای ماندن در پايگاه اشرف را می
دهند، در افکار عمومی اين سوال مطرح می شود که آيا و اقعا دانش و اطلاع اين افراد از
امور در همين اندازه است که برای چنين شرايط خطيری اين راه حل را ارائه بدهند؟ انتخابی
که چيزی نيست جز نگهداشتن دائمی مجاهدين در تله تا کم کم در آنجا به فراموشی سپرده
شوند و يا بازيچه يک بده وبستانی قرار بگيرند و کلا به لحاظ تشکيلاتی متلاشی شوند. این «آگاهان»
فکر نمی کنند که تا به حال نيز از اعتبار خود در همسويی و تاييد سياستها و تصميمات
غلط مجاهدين بسيار هزينه کرده و به خود لطمه زده اند؟ آيا زمان آن نرسيده که رهبری
مجاهدين را برای پايين آوردن از خر شيطان و دست برداشتن از اوهام انحصار قدرت در ايران
و چشم گشودن به واقعيتها، زير فشار قرار دهند؟ گفته شده که « راه انتقال به خارج بسته
است». سوال اين است که کی مجاهدين تقاضای انتقال به خارج کردند و برای آن دست به تحصن
و تظاهرات زده اند که معلوم شود که راه بسته است يا گشايشی ممکن است؟ آنها خودشان اصرار
دارند در عراق بمانند. اين که برای يکی دو مريض اجازه ورود به کشورهای اروپايی داده
نشده نمی تواند به عنوان تستی برای اين مساله ارائه شود. بايد مساله به صورت راه حل
کلی خروج مجاهدين از عراق مطرح شود. البته بسياری از ساکنان اشرف به ويژه آنها که نيمه
عمر را پشت سرگذاشته اند و به نوعی زندگی برنامه ريزی شده عادت کرده اند نيز، احتمالا
ترجيح می دهند که در آنجا بمانند و تمايلی به پرت شدن به بيرون از اين سيستم و تنها
يافتن خود در کشوری که به احتمال زياد چيزی هم از زبان مردمش نمی دانند، ندارند و حل
مسائل و گرفتاريهای روزمره زندگی که از جمله آنها يافتن کار و محل سکونت است، نه تنها
جاذبه يی برای آنها نمی تواند داشته باشد، شايد نگران کننده هم باشد. هم چنين مساله
آرامگاه شهدا در اشرف نيز مساله يی عاطفی است که با تعطيل شدن اشرف معلوم نيست عراقيها
باقی گذاشتن آن را بپذيرند يا نه. اما هيج کدام از اين مسائل ماندن در اشرف را که حاصلی
جز فرورفتن در وادی فراموشی و فرسودن و فروريختن است نخواهد داشت، مشروع(قابل قبول) نمی
کند. هدف رهبری مجاهدين از ماندن در اشرف باز هم چيزی جز انجام کارهای نمايشی نمی تواند باشد.
نمايشاتی برای نشان دادن اين که «بزرگترين نيروی اپوزيسيون» است. اين کارهای نمايشی
حالا اگر با رژه ممکن نشد، با برگزاری نماز عيد قربان و عيد فطر می تواند عملی شود.
اقامت در اشرف با شرايطی که پيش آمده، وارد شدن گروهی با نفرات ثابت و با امکانات محدود- که زمان به سرعت و به شکل شمارش معکوس برايش در حال سپری شدن است - در يک جنگ فرسايشی
با دولتی با عرض و طول و وزن منطقه يی و بين المللی رژیم است. این که رژیم به عنوان وزنه تعادل در
تضاد منافع بين روسيه و آمريکا، و چين و آمريکا، به نفع روسيه و چين حضور دارد و نيز بکار گرفتن
اهرمهای فشار غير قابل از کار انداختن منطقه ای مثل حماس و حزب الله لبنان، و منابع پايان
ناپذير نيروی انسانی برای افزایش نفرات و تقویت نیروهای خویش و زمان نامحدود (حد اقل تا آنجا که به جنگ فرسايشی با مجاهدين
بر می گردد) و امکانات ديگر، وزن منطقه ای رژیم در بازی قدرت است. پايان اين جنگ از پيش معلوم است و هيچ معجزه يی به
تغيير تعادل قوا به نفع مجاهدين در ماندن در عراق رخ نخواهد داد. از طرفی هيچ چيز نمی
تواند تضمينی برای حفظ امنیّت مجاهدين مستقر در عراق باشد. دلخوش کردن به هر قول و
قراری حتی به اصطلاح با «تضمين بین المللی» يک خوش خيالی محض خواهد بود. وقتی پای منافع
در ميان باشد، چشم بستن به روی تضيقات و توطئه ها عليه مجاهدين؛ مساله دارای اهميتی
نخواهد بود. مگر آمريکا و اروپائيها با علم و آگاهی با سند و مدرک در مورد اقدامات
تروريستی عليه آنان خودشان توّسط رژيم، دست به اقدامی تلافی جويانه زدند؟ از انفجار مقر تفنگداران
دريايی آمريکا در بيروت در سال ۱۹۸۳، تا انفجار در برابر مقر نيروهای آمريکايی در عربستان
(در خوبر) در سال ۱۹۹۶ که منجر به کشته شدن ۱۹ آمريکايی و زخمی شدن ۳۶۰ نفر شد که دست رژیم در آن دیده می شد، و در
موارد ياد شده آمر بودن رژيم برای طرف مقابل روشن بود یا به هرحال خبرها چنین فضایی به وجود آورده بود، هيچکدام با اقدام تلافی جويانه
همراه نبود. پر سرو صدا ترين واکنشهای تلافی جويانه در برابر اقدامات تروريستی رژيم
مربوط می شود به اقدام فرانسه در محاصره سفارت رژيم در پاريس، بعد از اقدام تروريستی
بمب اندازی به فروشگاه تاتی در پاريس در سپتامبر سال ۱۹۸۶ که بيش ۷ کشته و ۵۵ مجروح
به جای گذاشت. در اين رویداد بنا بر تحقيقات پليس فرانسه روشن شده بود که وحيد گرجی مترجم
سفارت رژيم دست داشت و خواهان حضور او در برابر قاضی تحقيق و بازپرسی بودند. واکنش
رژيم به این مساله، محاصره سفارت فرانسه در تهران و متهم کردن کنسول سفارت فرانسه به جرائم مختلف بود
و خلاصه در پايان ماجرايی که در رسانه های فرانسه جنگ سفارتخانه ها لقب گرفته بود و
مدتی(از 2 ژوئن تا 28 نوامبر ۱۹۸۷)هم طول کشيد، وحيد گرجی بعد از يک حضور سمبليک در بازپرسی، به فرودگاه برده شد تا
رهسپار ايران شود و قطع روابط ديپلماتيک با رژيم که با تصميم فرانسه صورت گرفت مدت
زيادی طول نکشيد. در اين ماجرا به خاطر مصالح و منافع فرانسه، وحيد گرجی از کيفر گريخت.
مثال ديگر وضع دولت خود گردان فلسطين در زمان درنده خوييهای آريل شارون بود. به
رغم به رسميت شناخته شدن و حمايت جامعه بين المللی از آن و به رغم وزن سياسی و اعتبار
ملی و بين المللی ياسر عرفات، ديديم که چطور جامعه بين المللی چون نظاره گر بی اراده
و بی عمل به تماشای رفتار جنايتکارانه آريل شارون نشست. مسئوليت درنده خوئيها و جنايات
اخير اسرائيل در بمباران و کشتار و غير نظاميان در غزه را هم به گردن حماس به خاطر «تروريسم»
و موشک پرانيهايش به مناطق اشغالی گذاشتند.
ماندن در عراق ماندن در تله است
پافشاری در ماندن در عراق، مولود همان منش و بينشی است که شعار انزجار
برانگيز و ارتجاعی ايران رجوی- رجوی ايران را ساخت که توهين به مردم ايران بود و به
هر انتقادی حتی انتقاد با حسن نيت و دوستانه در مورد آن، دهنکجی کرد و دو دهه بر آن
پافشاری کرد. شرايط کنونی ناشی از مديريت رهبریِ مولود انقلاب ايدئوژيک است که ربع قرن
پيش در چنين ايامی تازه پديدار شده بود و غوغايی از«کشف بزرگ» با تبليغاتی پر گرد
و خاک به راه انداخته بود. امروز جا دارد رهبران مجاهدين مروری بر آن تبليغات و آن
نامه ها به «رهبران عقيدتی» بکنند تا ببينند حاصل آن معجزه اکنون چه به بار آورده است. رهبری با خود بزرگ بينی بی نظير که پيشاپيش مهر «تاريخساز» برای هر اقدامش زده شد می شد و هنوز هم سمفونی شماره ۵ بتهون با چهار ضربه آغازين آن (معروف به „ سرنوشت اين
گونه به در می کوبد“)(۳) پيش در آمد فرمايشات ايشان است: دا دا دا داااا. آری سرنوشت
اکنون نه با پيام گشايش فصلی شکوهمند، بلکه به شکل اضطراب آوری اينگونه به در می کوبد:
دا دا دا داااا، پليس در را باز کنيد خانه را بايد تخليه کنيد! و در پی آن سمفونی پاتتيک
(رقت انگيز)(۴) با صدای بلندتری در فريادهای يا حسين يا مظلومِ «سربازان مريم و مسعود»،
شنيده می شود که در جلوی درِ قرار گاه اشرف در برابر سربازان عراقی به اجرا در می
آيد. راه حل انسانی و عملی و تضمين امنيّت مجاهدين گير افتاده در اردوگاه اشرف، انتقال
همه آنان به کشور های اروپايی و کانادا و آمريکاست. اين اقدام شدنی و در اختيار کشورهای
اروپايی و آمريکا و مربوط به تصميم و خواست خود آنهاست و نه عراق. رژيم نه می تواند
به خاطر پذيرفته شدن آنها در کشورهای اورپايی و آمريکا و کانادا با آن کشورها در بيفتد و
نه می تواند تهديداتی را که در عراق متوجه مجاهدين است، در اين کشورها متوجه آنها کند.
با توجه به شرحی که داده شد من به عنوان يک هم ميهن و يک مخالف رژيم ضد ايرانی ولايت فقيه
و آشنا با زندگی مبارزاتی پر رنج مجاهدين از سويی، و آشنا با فرصت طلبی و تازه بدوران
رسيدگی و واقعيت گريزی رهبری مجاهدين از سوی ديگر، از سازمانها و گروههای ايوزيسيون
و از کنشگران سياسی و فعالان حقوق بشر در خارج کشور(از جمله امضا کنندگان متن دفاع
از حقوق هموطنان بهايی) درخواست می کنم که بشکل منفرد يا گروهی نامه هايی برای رئيس
جمهور آمريکا و روسای جمهور يا نخست وزيران کشورهای اروپايی بفرستند و ضمن ياد آوری
درنده خويی رژيم آخوندی و فشارها و تهديداتی که متوجه مجاهدين مستقر در اشرف است، پذيرفته
شدن آنها را به عنوان پناهنده و انتقال آنان را از عراق به کشورهای اروپايی و آمريکا
و کانادا خواستار شوند.
منابع و توضيحات:
*
۲-درويدئو تبليغاتی مجاهدين که در زیر آمده است قسمت
مورد نظر از دقيقه ۶ ويدئو شروع می شود می شود. با شاخص مربوط ويدئو را تا دقيقه ۶
جلوکشيد.مصاحبه رئيس گفتگوی ملی عراق هم بعد از اين قسمت و از دقيقه ۸ و ۴۳ ثانيه شروع
می شود
۴- پاتِتيک یا (رقت انگيز يا حزن آور) اسم سمفونی شماره شش چايکوفسکی
است.
۲۹ فروردين ۱۳۸۸ – ۱۷ آوريل ۲۰۰۹