mercredi, juin 16, 2010

اعتراف ناخواسته جناب مسعود رجوی به یک حقیقت عریان و چند نکته برای تذکّر


اعتراف ناخواسته جناب مسعود رجوی به یک حقیقت عریان و چند نکته برای تذکّر 
ایرج شکری
جناب مسعود رجودی به مناسبت روز کارگر (روز اول ماه مه- 11اردیبهشت)، پیامی به تاریخ 7 اردیبهشت فرستاد. در این پیام که تنها چند خطی از آن به روز کارگر و خطاب به کارگران است، بیشترین بخش آن، پیام به کروبی و میرحسین موسوی است. اما نکته خیلی مهمی که در این پیام دیده می شود این است که ایشان در جمله یی، ناخودآدگاه، واقعیتی را مورد اشاره و به حقیقت عریانی اعتراف کرده است که هیچوقت حاضر به پذیرش آن نبوده و نیست. جمله این است:« به جد مى‌گویم اگر قیامى که از یکسال پیش در جریان انتخابات ریاست جمهورى رژیم آغاز شد از یک هدایت و رهبرى ذیصلاح ملّى و به‌ دور از سازش و تسلیم طلبى و به‌‌دور از آلودگى ارتجاعى به خمینى و ولایت فقیه، برخوردار بود، امروز وضعیت به‌کلى متفاوت بود». عجبا!مگر این رهبری «ذیصلاح» شما نبودید؟ پس این «رهبر مقاومت» و ن «آ قیام آفرینان»، چه مقوله یی هستند و از کجا در آمده اند و اگر در این رویدادها صاحب نقش نبوده اند(که نبوده اند و نیستند) پس کی قرار است نقش آفرین و «تاریخساز» با شند؟ ربع قرن بعد از آن غوغای «کشف رهبری ذیصلاح»- که در پی یک طلاق «پاکبازانه» بین زوجی از مریدان و یاران نزدیک ایشان و یک ازدواج پیامبر گونه توسط حضرتش با مطلّقه، که «حماسه یی برفراز همه حماسه های مجاهدین نامیده»، شد به راه افتاد-، بعد از آن همه عملیات نظامی در دوره جنگ و خمپاره زنی های یکی دو سال قبل از سقوط صدام، اکنون خودش ایشان می فرمایند که «قیامی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد اگر از یک هدایت و رهبری ذیصلاح ملی ... برخوردار بود...». ما که فکر می کردیم این مساله 25 سال پیش حل شده! و این «رهبری ذیصلاح» حی و حاضر در صحنه است! بنده گلویم را چند سالی است دارم برای همین پاره می کنم که حضور مجاهدین در عراق با خطرات و فشارهای گوناگون و سنگینی که ساکنان اشرف تحمل می کنند، هیچ ارتباطی با مبارزات مردم ندارد و تحلیل های مهملی مثل حضور در عراق برای جلوگیری از صدور بنیاید گرایی توسط رژیم یا جلوگیری از رشد بنیاد گرایی در عراق و یا «جلوگیری از بلعیده شدن عراق توسط رژیم»، اگر هم در عمل و در واقعیت چنین خاصیتی می داشت(که ندارد)، باز هیج تاثیری و ارتباطی با مبارزات مردم با رژیم که می بینم در شکلهای گوناگون در کشور در جریان است نمی توانست داشته باشد. اما این که چرا آقای رجوی آن «رهبری ذیصلاح» که می باید معجزات و نقش «تاریخساز»، خود را در چنین شرایطی نشان می داد نیست، نه به خاطر آن است که ایشان در داخل کشور نیست (ایشان با آن جمله می خواسته به طور غیر صریح این حرف بزند که این هم باز زدن زیرآب همان رهبری ذیصلاحِ زاییده شعبده انقلاب ایدئولوژیک است) بلکه دلیل آن به نظر من این است که از زمانی که مهر شکست به «زمانبندی استراتژیک» آقای رجوی برای سرنگونی «کوتاه مدت» رژیم کوبیده شد، از همان زمان به جای جمع بندی درست واقعگرایانه و پذیرش اشتباه، ایشان سناریوی انقلاب ایدئولوژیک را به اجرا در آورد و و مبارزه مجاهدین با رژیم، شکل یک جنگ خصوصی گرفت که اعلام بیرونی آن دعوا سر «رهبری غصب شده» انقلاب بود. عنصر انحصار طلبی و خود محور بینی در این جنگ خصوصی آن چنان بالا بود که به هیچ انتقاد و ایرادی در مورد پرت افتادن از مبارزات مردم و تفرعن منزجز کننده یی که پیش گرفته بودند، نه این که اعتنایی نکردند، بلکه واکنشها مثل رفتار بچه های ننر و شرور، لجبازی و دهنکجی بود. در واقع جناب مسعود رجوی، مبارزه برای حق حاکمیت مردم را به مبارزه برای «حق مالکیت» خودش بر مبارزات مردم و بر ایران، با دامنه یی گسترده یی تبدیل کرد که حتی سلب هویت از شهیدان را هم دربر می گرفت:
(کشور و مردم) ایران ← رجوی
مریم عضدانلو←رجوی
اشرف ربیعی← رجوی
مجاهدین خلق ایران ← «سربازان مریم و مسعود» رجوی
و خلاصه در عمل همه چیز باید در خدمت اهداف خاص و رضایت خاطر مبارکشان باشد. مثلا بانوی بزرگ آواز ایران هم با خواندن اذانی که جناب رجوی «آیه» یی در آن وارد کرده است می شود مؤذن ویژه و مُعَرّف ایدئولوژی جناب ایشان (و اصلا هیچ نمی شود سر در آورد که این ابتکار مشعشع از کدام ضرورت ناشی شده و یا به کدام انتظار مردم از «مقاومت» پاسخ می گفت و هیچ وقت هم نه مقام «رهبری» و نه کسی از دستیاران نزدیکشان خود را ملزم به پاسخگویی به افکار عمومی در این زمنیه و مسائلی نظیر آن ندیده اند).
شورای تحت انقیاد و امریه تحت عنوان مصوبه
در این دعوای خصوصی و نگرش مالک الرقابی، اعضای شورا هم اگر در انتقادات خود، مثلا در مورد تبلیغات وشعارها اگر خیلی پافشاری کنند جواب خیلی نرم و اولیه به آن این است که «سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود»؛ یعنی این چیزها به تو مربوط نیست و درعمل مفهومش این است که عضو شورا باید نقش برگ چغندر و سیاهی لشکر بودن را بپذیرد و این افراد مجموعه یی را تشکیل بدهند که امضاء و مهری داشته باشد و هرچند وقت یکبار نظرات و خواسته های «رهبری» در مصوبه ها و بیانیه هایی با امضاء یا اطلاعیه هایی به اسم آن مجموعه صادر شود. از جمله این قبیل اطلاعیه ها یا مصوبات، یکی اطلاعیه دبیرخانه بعد از اعدام صدام حسین بود که در آن آمده بود «قضاوت در مورد صدام به عهده مردم عراق است» و در همان حال سایت همبستگی ملی متعلق به مجاهدین، نزدیک به سه هفته بعد از مرگ صدام اخبار مربوط به اعتراضات و انتقاداتی که در واکنش به اعدام او به شکل های مختلف در نشریات و رسانه های عربی منعکش می شد، درج می کرد و گویی شخصیت محبوب و قهرمانی از دست رفته بود. آخرین نمونه از مصوبات دستوری که در سخنانی در فرودین ماه مورد استناد و تاکید جناب مسعود رجوی به عنوان «مصوبه شورا» قرار گرفت همان مصوبه مهمل و بی معنی است که با عنوان «مصوبه دفاع از اشرف» در 16 دیماه سال قبل در پی اجلاس میاندوره یی شورا بیرون آمده است. این مصوبه چیزی نیست جز تمایل آشکار به ایجاد اختناق و خفه کردن هر صدای انتقادی؛ و مهمل است از آن جهت که حرفهایی که در آن زده شده است بی سر و ته و بی معنی است:« «درشرايط خطير كنونى كه حمايت و پشتيبانى از مبارزان اشرف يك وظيفه عاجل ملى و يك تكليف انسانى بين المللى است، همسويى با ولايت مطلقه فقيه در ضديت با فرزندان رشيد و مقاوم مردم ايران در اشرف و تلاش براى تضعيف و تخطئه آنها و ناديده گرفتن حقوق قانونى و حقوق مكتسبه آنان كه راه كشتار رزمندگان آزادى را هموار مى‌كند، خيانت به مبارزات وآرمانهاى آزادىخواهانه ملت ايران است. بنابراين اعضاى شورا، رسانه هايى را كه آشكارا با مجاهدان اشرف خصومت مى‌كنند مورد تحريم قرارمى‌دهند و هر نوع همكارى و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عاليه مردم ايران وقيام عليه ديكتاتورى مذهبى و تروريستى مى‌دانند». در بیانه نه معنی همسویی رسانه ها با ولایت فقیه روشن است نه معنی و مصداق ضدیت آنها با فرزندان رشید مردم در اشرف و تعضعیف و تخطئه آنها و نه معنی و مصداق حقوق قانونی و حقوق مکتسبه که بشود معنی تخطئه آن «حقوق» را هم در اقدام و گفتار و نوشتار رسانه هایی که اعضای شور ا با آنها «مراوده» داشته اند، روشن کرد. علاوه براین مراوده به معنی رفت و آمد داشتن و دوستی و رابطه دو جانبه است. وقتی ممنوعیت و تحریم «مراوده» با رسانه هایی که «با مجاهدان اشرف خصومت می کنند» را بیشتر مورد دقت قرار بدهیم، می بینیم که لااقل در آستانه صدور این امریه که مصوبه حمایت از اشرف نام نهاده شد است، مساله مجاهدین در بین اپوزیسیون هم چنان مساله یی به بایگانی سپرده شده بوده و بحثی در مورد مجاهدین نبوده است. به غیر از یکی دو موردی که مجاهدین از سوی محافل قدرت و کشورهای خارجی مورد فشارهای سیاسی یا یورش قرار داشته اند و از سوی اپوزیسیون از آن حمایت به عمل آمده است«مثل گذاشتن مجاهدین در لیست گروههای تروریستی از سوی اتحادیه اروپا»، از سوی آنها واکنشی به اقدامات و سیاستها و بیانیه های مجاهدین و شورا نشان داده نشده است. به علاوه این اعلام تحریم تنها به عنوان یک دستور العمل برای همان دوربریهای مجاهدین می توانسته صادر شود والا خودشان هم بهتر می دانند در بین اپوزیسیون کسی به این قبیل امریه ها اعتنایی نمی کند. با توجه به این دو نکته، این را هم برای روشن شدن مساله می شود مورد تاکید قرار داد که لابد اعضای شورا این اندازه فهم و شعور داشته اند که خودشان تشخیص بدهند که کدام اقدام همسویی با ولایت فقیه و کدام اقدام «ضدیت با با فرزندان رشید و مقاوم مردم ایران و مجاهدان اشرف» است و با رسانه هایی که چنین مواضعی دارند، مراوده نکنند. با توجه به مورد یاد شده، تنها موردی که می توانسته انگیزه صدور این امریه باشد،«مرواده» یا به عبارت دیگر مطلب فرستادن دو تن از اعضای شورا به سایت دیدگاه و پژواک ایران بود که بعد از یورش پلیس عراق به اشرف و رفتار جنایتکارانه یی که با مجاهدین داشتند و مساله اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف، مطالبی در انتقاد از سیاستهای رهبری مجاهدین به ویژه انتقاد از سیاست ماندن در عراق در این دو رسانه درج شد(از جمله از من در پژواک ایران که با عربده کشیها و نامربوط گوئیهایی به عنوان نظر کار بران، توسط کسانی که خود را پشت حروف الفبا (مثل آن بوزینه یی که زیر مهملات گوساله یی با نام ( احتمالا مستعار) هوشنگ بهداد علیه من، خود را «ش. م» معرفی کرده بود) یا یک اسم کوچک یا یک عنوان بی ربط مثل «روانشناس» خود را قایم کرده بودند، رو به رو شد). در واقع این مصوبه که مسعود رجوی به آن استناد کرده و منتقدان را متهم به ضدیت با مجاهدین و خیانت به مبارزات مردم می کند، نشان دهنده چیزی جز خودکامگی رهبر مجاهدین و تداوم بکار بستن روش نسق گیری و قلدر منشی و برچسب زنی به جای پاسخ به انتقادات نیست و چیزی نیست جز انتخاب انزوا به جای ارتباط و «مرواده» و دیالوگ با منتقدان و افکار عمومی ایرانیان. تازه آن کسانی هم که با رسانه های یاد شده «مرواده» داشتند هدفی جز شکافتن این دیوار بلند و قطور انزوای مجاهدین و شورا نداشتند، اما مثل همیشه خود خواهی و تکبر تغلیظ شده رهبری مجاهدین، انزوا در برج وبارویی را که برای خود ساخته و مطلق العنان بودن در قلمرویی که با مقایسه قدرت سیاسی مورد آرزوی ایشان، چیزی بیش از اندازه کف دست در برابر وسط ایران نیست، را به خروج از برج و بارو و ارتباط و «مراوده» با افکار عمومی ترجیح داد. (البته آن دو نفر بعد از فرستادن یکی دو مطلب برای تظاهر به استقلال عمل بعد از تصویب آن ماده، ، به نظر می رسد که دیگر ماستها را کیسه کرده اند و ترجیح داده اند مثل سابق کشک خودشان را بسابند تا جناب رجوی آن«آش کشک خاله» یی را که گفته بود دیگران چه بخواهند و چه نخواهند در برابر شان گذاشته است، با خیال کمتر آشفته یی هم بزند). برای جناب مسعود رجوی نامه عرض ادب «حقیرانه» نوشتن به «حضرات» جنایتکارانی نظیر فلاحیان و و محمدی گیلانی و خزعلی و رفسنجانی و آن دیگران که «پا کترینشان» کسانی جز آخوندهای مرتجع و تاریک اندیش و ستایشگر خمینی نیستند، که به کرسی های مجلس خبرگان رهبری این مظهر درنده خوترین و ضد مردمی ترین و عقب مانده ترین نظام سیاسی تاریخ قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم ایران تکیه زده اند ، هیچ قبحی ندارد، اما «مراوده» با رسانه هایی که از سیاستهای غلط و فاجعه بار ایشان انتقادی درج کرده اند، «خیانت به مبارزات مردم است». خیانت به مبارزات مردم را کسانی کردند که مجاهدین خلق ایران را به سربازان خصوصی خود، به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل کردند و خود محور بینی و خود برتر بینی و روشهایی پیش گرفتند که جنبشی را که آن همه مورد حمایت مردم بود، به انزوا کشیدند. گوششان هم به هیچ انتقادی در این زمینه بدهکار نبود. کسانی که پای آن مصوبه امضاء گذاشته اند، درواقع به طور مضاعف توهین به خودشان را امضاء کرده اند، یکی به خاطر این که به طور ضمنی پذیرفته اند که خودشان نمی توانسته اند بفهمند که چه کاری ضدیت با مجاهدین اشرف و «حقوق مکتسبه و قانونی» آنان است تا با رسانه های ناقض آن «مراوده» نکنند. دیگر این که پذیرفته اند که امضای خود را پای این نسق گیری و برچسب زنی بگذارند؛ روشی که ریشه در بنیان روشهای سرکوب اخنتاق دوران شاه با ساواکش و خمینی با حزب الله و وزارت اطلاعات و محاکم شرعی اش، دارد. اما طنز تلخ تاریخ اینجا است که اگر شاه و خمینی برای حفظ قدرت به ارعاب و سرکوب و ایجاد خفقان متوسل شدند، جناب رجوی، به قدرت نرسیده برای این که به خیال خود، برای حفظ «رهبری» و اقتدارخود بر همین یک مشت آدمی که در دور برش مانده است، در برابر انتقادات، «حفاظی» درست بکند، چنین امریه یی را به اسم مصوبه شورا صادر می کند که طبعا مخاطبی هم جز همان شورائیان نمی تواند داشته باشد. این مصوبه در واقع می تواند نطفه و منبع زایش و صدور احکامی شبیه «ضدیت با اساس سلطنت مشروطه»، دردوران شاه و ساواکش و احکامی شبیه «محاربه با خدا و رسول» در دوران اقتدار روحانیت شیعه با دادگاههای اسلامی اش برای منتقدان و دگراندیشان باشد. اگر چه شرایط دیگر امکان تحقق آن را نمی دهد.

مفهوم تازه به دوران رسیده بودن
این که من رهبری مجاهدین را خود خواه و تازه به دوران رسیده و فرصت طلب و مزوّر می خوانم، از روی خشم نیست، به خاطر عملکردشان است. به عنوان نمونه ملموس برای همه، همین مورد درگذشت دختر خانم مرضیه را مثال می آورم. اینها وقتی این خانم بزگوار، بانوی آواز محبوب ایرانیان را بسوی خود کشیدند، به بینید جناب مسعود خان رجوی چه تعارفات و چه ستایشها در مورد «هزار دستان» فرمودند و تفنگی هم به ایشان به نشانه اصالت «سلاح» و مبارزه مسلحانه و همه چیز در خدمت آن مبارزه را به ایشان هدیه کردند. مبارزه مسلحانه یی که دیگر کم کم دارد یک دهه می شود که به کلی خاموش شده و «رهبر مقاومت» حاضر نیست به این سوال پاسخ بدهد که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد؟ این ارتش بی سلاح با آن یونیفورمهای رنگارنگ و افسران پر مدال چگونه قرا است از اشرف عازم سرنگونی رژیم در تهران بشوند؟ به جای آن خاطرات خود را برای نسل جوان نقل می کند. «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» هم کمی بعد از پیوستن خانم مرضیه به مجاهدین و شورا او را به عنوان «مشاور هنری» خود برگزید (اما نه هنر برایشان مساله یی درخور توجه بوده و نه امر «مشاوره» برای اینان جدی، چون اگر بود در واقع خانم مرضیه ارجمند را که خواننده بزرگ ومحبوب ایرانیان است، اما کارشناس هنر نیست نباید به عنوان مشارو در این مورد انتخاب می کردند و بر عکس وقتی اهل فن در مورد سمت و سوی تبلیغاتشان نظرات خیر خواهانه بیان می کردند، نباید ترش می کردند). آن انتخاب هم نشانه تازه به دوران رسیدگی بود و خود محور بینی. تازه به دوران رسیده ها در عوالم خودشان گمان می کردند که با این کار دارند به خانم مرضیه لطف می کنند و اعتبار می دهند، چیزی که هیچ چیز نبود جز ارضای حس خود خواهی انتخاب کننده و نه دادن اعتباری به خانم مرضیه که اعتبارش از خودش بود. حالا همین آدمها در درگذشت دختر خانم مرضیه چه گونه عمل کردند؟ مسعود رجوی که اصلا پیام تسلیتی نفرستاد من این مساله را قبلا در مطلبی(آنچه آقای خرسندی به آن توجه نکرده است) یاد آوری کرده ام. جناب رجوی چرا پیام تسلیتی برای «هزار دستان» که چند سال از عمرش را بیهوده در بین « رزمندگان ارتش آزادیبخش» سپری کرد و با آن سن و سال بعد از ماجرای اشغال عراق توسط آمریکا چند هفته در مرز اردن و عراق در وضع و شرایط دشوار برای بازگشت به فرانسه قرار داشت، نفرستاد؟ به خاطر همان ویژگی تازه به دوران رسیدگی. شان خود را بالاتر از آن می دانست به «هزار دستان» دیروز، پیامی تسلیتی برای درگذشت تنها دخترش بفرستد. شاید محاسبه «دکانداری» و چرتکه اندازی هم در این امر دخیل بوده است. به این معنی که مرضیه دیگر برایشان «کارآیی» ندارد. به هر حال او در این رویداد با سکوت خود، «کلاس» خود را به نمایش گذاشت. پیام تسلیت «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» هم نه در سایت همبستگی یا سایت مجاهدین که دو رسانه اینترنتی مجاهدین است، بلکه در سایت آرشیو و بایگانی پیامهای «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» قرار داده شده بود، هم چنان که آگهی برگزاری مراسم تشیع و تدفین دختر خانم مرضیه هم در سایتهای اصلی نام برده دیده نشد. چرا؟ برای این که «کلاس» تازه به دوران رسیده ها همین بود. همان شعار ایران – رجوی، رجوی ایران و بی اعتنایی سالیان دراز به انتقاد دوستان و همراهانش در این زمینه هم خود تبلو تازه به دروان رسیدگی است. تازه به دوران رسیده ها کلا «بالا» ئیها را به حساب می آورند و تلاش می کنند با آنها «مراوده» داشته باشند و اینگونه عقده ناشی از ناکامی در کسب قدرت و به راه انداخت دنگ و فنگ و پیش فنگ پافنگ و جا به جا شدن با دادار دودور و طبل وشیپور را، که اشتیاق سوزان به آن در رفتارشان دیده می شود، تشفّی می دهند و خود را ارضا می کنند. این بالائیها می تواند «حضرات مجلس خبرگان»، شیوخ قبایل استان دیالی عراق یا «پارلمانتر» های غربی باشد. مثلا اخیرا (14 خرداد برابر 4 ژوئن) پیام تسلیتی از خانم رجوی به خاطر درگذشت یک نماینده پارلمان انگلستان به نام رودی ویس از حامیان مجاهدین در سایت همبستگی ملی درج شد*. رئیس جمهور برگزیده مقاومت اما قبلا نشان داده بود که شأن «قدّیسی» خویش را چنان بالا می داند که برای درگذشت شاعری که از نظر بسیاری از دوستداران فرهنگ و ادب پارسی، بزرگترین شاعر ایران بعد از حافظ است و به هر حال شاعرِ ارتجاع ستیز و ضد استبداد و مردم دوست قرن بیستم ایران بود، پیامی نمی فرستد. ایشان هم «کلاس» خود را با آن سکوت نشان دادند. تازه به دوران رسیدگی نگذاشت درک کنند که سکوت و بی اعتنایی در چنین رویدادی چیزی از شان منزلت و شاملو کم نمی کند، هم چنان که پیام فرستادن هم چیزی به منزلت شاملو نمی افزود، بلکه این در نزد بخش آگاه مردم ایران به ویژه نسل جوانان می توانست نشان دهنده این باشد که پیام فرستنده « آدم فهمیده یی است». آن برنامه بزرگداشت و پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت شاملو یک تظاهر و یک حقه بازی بود. توضیح می دهم چرا آن را تظاهر و حقه بازی می دانم. در روز برگزاری بزرگداشت و یادبود شاملو در پاریس توسط مجاهدین، دوستی از اعضای شورا که مقیم آلمان است، قرار بود برای شرکت در آن مراسم بیاید و برای سهولت یافتن محل مراسم، من با او قرارگذاشتم که در ایستگاه راه آهنی که او وارد پاریس می شد، به سراغش بروم و از آنجا او را تا محل مراسم همراهی کنم. بعد از رسیدن او در راه به او گفتم من خیلی از این بازی اینها عصبانیم. شما را تا محل همراهی می کنم ولی در مراسم شرکت نمی کنم. گفت چرا گفتم اینها از رفتار گذشته و «مزدور و بدتر از صد تا پاسدار» و «پاسداران فرهنگی» خواندن شاملو و نویسندگان و اهل قلم کشور، و سایر قلدرمنشیهایی که در این مورد داشتند از خود انتقاد نکرده اند، حالا دارند برای شاملو بزرگداشت برگزار می کنند و او را شایسته «دریافت جایز نوبل ادبیات» معرفی می کنند و می خواهند که ما هم در این مراسم شرکت کنیم؛ این توهین به شعور ما است. او گفت برگزاری چنین مراسمی، خود عذر خواهی از آن داوری و رفتار است. گفتم نه من گمانم نمی کنم چیزی به عنوان عذر خواهی از رفتار غلط اصلا در منش و بینش اینها وجود داشته باشد. اینها همیشه خود را در همه زمینه ها خود را حق به جانب و خود را از همه طلبکار می دانند و با محاسبه و «زرنگ» بازی دارند این کار را می کنند چون بی تفاوتی در این مورد خیلی رسوا کننده است. اینها دیگران را احمق حساب می کنند. من در این مراسم شرکت نمی کنم. او را تا محل برگزاری رساندم و دم ورودی محل که چند تن از مجاهدین آنجا ایستاده بودند، با او خدا حافظی کردم. برگزاری آن بزرگداشت در پاریس هدف دیگری هم داشت و آن هم مصادره مراسمی بود که در تهران به دعوت کانون نویسندگان ایران برگزار می شد. نشان به نشان که عالیجنابان زرنگ که پشه را رو هوا نعل می کنند در نشریه مجاهد نوشتند که بزرگداشت شاملو «در تهران و پاریس برگزار شد». یعنی مردم و جوانان به فراخوان «رهبر مقاومت» که پیام داده بود جوانان در مراسم تدفین و تشییع جنازه او شرکت کنند، در تهران در تشیع جنازه و تدفین شاملو شرکت کردند!
چند توصیه
توصیه چند باره من به «رهبر مقاومت» این است که دست از خود محور بینی واقعیت گریزی بردارد. به جای رهنمود دادن به کروبی و موسوی که همیشه آنها را جنایتکار خطاب می کرد و البته در جنایات خمینی علیه مردم ایران مسئولیت بزرگی داشته اند، به جای اینطور پی در پی آقای موسوی آقای موسوی گفتن دست از خود خواهی و لج بازی در برابر انتقاداتی که سالیان دراز است به سیاست و روشهای جناب ایشان وارد بوده بردارد. پا فشردن به برنامه یی که 28 سال پیش برای سرنگونی شش ماه رژیم تدوین شده بود، تنها نشان دهنده واقعیت گریزی است و آدم واقعیت گریز را کسی جدی نمی گیرد. این همه به رویای جاه و مقام و نخست وزیر شدن و رئیس جمهور کردن بانو فرو رفتن، تنها نشان دهنده متوّهم بودن و در دنیای دیگر سیر کردن است. این بساط باید به هم ریخته شود و برنامه و اهداف مناسب شرایط کنونی با هدف همکاری با اپوزیسیون جمهوریخواه برای برچیدن رژیم و برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان تدوین شود. من قبلا هم یکبار گفته ام، لازم است که تغییراتی در اساسنامه شورا داده شود و مسئول شورا برای مدتی مثلا دو سال انتخابی شود و جناب رجوی برای مدتی از مسئولیت شورا کنار بکشد. در شرایط کنونی اظهار نظرها و موضعگیرهای ایشان(مثل پیام فرستادن به مجلس خبرگان) یا مخاطب قراردادن «آقای موسوی» که طبعا اگر مسعود رجوی راه بهشت را به او نشان بدهد او مسیر جهنم را انتخاب خواهد کرد، تلاشهایی به روش «اَنَ شریک» برای داخل کردن خود در رویدادهایی است که خودشان هم همانطور که در ابتدای این مطلب یاد آوری شد، اعتراف کرده اند که نقشی در آن ندارند، تاثیر بسیار منفی به روحیه هواداران مجاهدین و شورا می تواند داشته باشد. در واقع بیشتر اظهار نظرها و موضعگیرهایی که کرده اند، «دسته گل به آب دادن » بوده است. از نامه نوشتن به مجلس خبرگان تا پیشنهاد نامگذاری خیابانهایی که به اسم خمینی است، به اسم ولیعصر( تا ولیعصر کمک بکند و رژیم سرنگون بشود!) به به کسانی که برای شنیدن سخنان خاتمی جمع شده بودند و در یورش اوباش به آن جلسه شعار دادند یا حجت بن الحسن – ریشه ظلم را بکن، و تا این رهنمود دادنها به «آقای موسوی» که مجاهدین را متهم می کرد که باچراغ قوه به هواپیماهای عراقی علامت داده اند که خانه های مردم را بمباران کند.
جناب رجوی خمینی را متهم می کند و به درستی هم متهم می کند که «دزد اعتماد توده ها بود». اما او با خود خواهی و تنگ نظری ناشی از تازه به دوران رسیدگی کاری بدتر از کار خمینی کرده است. ایشان به عناصر آگاهی که باهدف تحقق حقوق مردم و استقرار دموکراسی در ایران و با برنامه شورا به سراغشان رفته بودند دقیقا نارو زده است. اگر خمینی اعتماد توده هایی را دزدید که وقتی «امام» می گفت اقتصاد مال خر است و مردم «برای اسلام خون داده اند و جونهاشان را داده اند»، با تکیبر اماشان را تایید و به ریش کسانی که حل مسائل اقتصادی و مسائل زندگی مردم را مسائل اصلی می داستند می خندید، برعکس کسانی که به حمایت و همکاری با جناب رجوی پرداختند به صراحت و به طرق گوناگون به ایشان یاد آور شدند که قرار بر این نبود که این یا آن شعار بی ربط به اهداف شورا داده شود و روشهایی پیش گرفته شود که سبب انزوای شورا و مجاهدین در افکار عمومی می شود. اما ایشان بی اعتنایی پیشه کرد و دیگران هم خود را در وضعی می دیدند که نه راه پیش داشتند و نه راه پس، نا چار به تحمل بودند و جناب ایشان از این امر سوء استفاده فراوان برای ارضای خود خواهی خود کرد که البته حاصلی جز زیان و خسران برای خودش نداشت. جناب ایشان ادبیاتی و مواضعی برگزید قرار گرفتن دادن رهبری در جای«از ما بهترون» بود. تردید نیست که اگر از آغاز امیال و اهداف جناب ایشان، چنان که بعدا در خارج کشور بروز یافت، برای برخی از سرشناسان سیاسی که به همراهی با او روی آوردند،شناخته شده بود، همراه او نمی شدند. چنان که کسانی هم به رغم سالهای متمادی همراهی و به رغم این که می دانستند عربده کشیها و برچسب زنیها به سویشان سرازیر خواهد شد، بالاخره کاسه صبرشان لبریز شد و به همسفری آزار دهنده و پر جنگ اعصاب با تازه به دوران رسیده ها پایان داند. فکر می کنم به عنوان دلیل «نارو زدن» ایشان همین کافی باشد که هرگز در طول این نزدیک به سی سال بعد از تشکیل شورای ملی مقاومت هیچ شعاری از سوی مجاهدین برای تبلیغ شورا شنیده نشد. در حالی که خود ایشان بارها و بارها گفته است که شورا حاصل صد سال مبارزه مردم ایران برای دموکراسی است. البته این اظهارات مزوّرانه بود. من در جدل با آ- مهدی عربده کش که به عنوان کاربری در سایت پژواک ایران دهن گشادش را به نامربوط گفتن و اهانت به من گشورده بود، ضمن پاسخ به برچسبهای زنیهای او که طی سوالهای ابلهانه یی به آن مبادرت کرده بود، یاد آور شدم که در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین(سیزده چهارده - سال پیش سال پیش) شعار «آزادی، برابری، با شورا با ارتش آزادیبخش ملی» را مطرح کرده بودم. از او پرسیدم که به کاربران توضیح بده که چرا این شعار یا شعاری شبیه این برای تبلیغ «آلترناتیو» از مجاهدین شنیده نشد؟ آ مهدی عربده کش رفت و دیگر پیدایش نشد.
توصیه های دیگرم این است که :
1- رهبر مجاهدین و اطرافیانشان، درست صحبت کنند و از بکار گرفتن الفاظ توهین آمیز یا برچسب زدن به منتقدان خود بپرهیزند. کسانی که در برابر انتقاد خشمناک می شوند و «کنترل اعصاب» خود را از دست می دهند، صلاحیت رهبری کردن مردم و در دست گرفتن امور آنان را ندارند.
2- رهبر مجاهدین و عناصر حول و حوش ایشان نباید با صدای بلند و با حالت فریاد کشیدن با منتقدان صحبت کنند. حتما صدای خود را پایین بیاورند و این باید در لحن اطلاعیه ها هم مشهود باشد.
3- به دیگران احترام بگذارند. روی این مساله به ویژه باید خیلی تمرین کنند و به طورمستمر هم تمرین بکنند.
این مختصر و مختصر های دیگر برای این است که بعضی حرفها را باید زد چون هر دم ممکن است اجل از راه برسد و حرفهایی که باید در وقتش گفته می شد نا گفته بماند. اگر چه بنا به تجربه «میخ آهنین نرود بر سنگ»، اما باید گفت.
*:

26 خرداد 1389 - 16 ژوئن 2010

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن