قسمتی از یک مقاله که حدود دوسال پیش نوشته بودم
...
به نظر من آقای مسعود رجوی وقتی ارتش آمریکا به دروازه بغداد رسیده بود، باید انحلال ارتش آزادیبخش را اعلام می کرد و از آمریکا و مجامع بین المللی خواهان به رسمیت شناخته شدن حقوق مجاهدین مستقر در عراق به عنوان پناهندگان سیاسی می شد. دراین صورت دیگر مساله خلع سلاح مجاهدین هم بی معنی می شد. برای ارتشی که منحل شده که دیگر خلع سلاح شدن معنی ندارد، سلاحها را تحویل می دادند. این موضوع را من زمانی که گمانم نیروهای آمریکایی به نزدیکی بغداد رسیده بود، یا شاید در همان اوائل اشغال بغداد توسط نیروهای آمریکایی در بحثی در یک جمع کوچکی از دوستان شورایی با یکی از اعضای قدیمی شورا مطرح کردم. واکنش ایشان این بود که «شما که فاتحه همه چیز را خواندید» و پاسخ من این بود که وقتی قرار است فاتحه چیزی خوانده شود بهتر است این کار را خودمان بکینم. بمباران جنایتکارانه پایگاههای مجاهدین بعدا، چند روزی بعد از سقوط بغداد صورت گرفت. حالا من نمی دانم جناب رجوی گویا هنوز هم با پوشاند یونیفورمهای افسری رنگارنگ و مزین به مدال به «اشرفیها» برگزاری مراسم تشریفاتی نظامی اعم از سالگرد یا تشیع جنازه، اصرار به داشتن ارتش دارد، ارتشی که 20 سال است قادر به هیچ عملیاتی نبوده است و معلوم نیست که بعد از این می خواهد چگونه آنرا در امر سرنگونی رژیم بکار بگیرد. پیشنهاداتی هم برای روشهای کار شورا در شرایط بعد از اشغال عراق در خارج کشور داشتم. اخیرا هم در مقاله «من متهم می کنم» که در واکنش به پیام سیزده آبان آقای رجوی بود، پیشنهاد باز نگری در برنامه شورا و کنار گذاشتن رئیس جمهور بازی و انتخابی بودن مسئول شورا برای مثلا دوره یی دوساله از بین دوستان اهل قلم ایشان در شورا و کمتر ظاهر شدن خود ایشان و تلاش شورا در سازمان جدیدش برای ارتباط و برقراری رابطه با ایرانیان خارج کشور را دادم.
...