ایرج شکری
تعارف کم کن و بر مبلغ افزاتظاهرات و تجمع سالانه مجاهدین به مناسبت سالگرد سی خرداد، 60 امسال روز 5 تیر ماه در ورزشگاهی در حومه پاریس برگزار شد، از قبل رقم شرکت کنندگان در آن توسط برگزارکنندگان 100 هزار نفر پیش بینی و برآورد شده بود وسایت مجاهدین تعداد شرکت کنندگان را بیش از صدهزار نفر ذکر کرده است. اگر چه ظرفیت بزرگترین استادیوم ورزشی فرانسه که برای مسابقات جام جهانی فوتبال ساخته شد، (اِستاد دو فرانس) برای برگزاری مسابقات فوتبال و رگبی 80 هزار نفر و برای برنامه های هنری مثل کنسرت که زمین چمن هم محل استقرار تماشاچیان می شود، 90 هزار نفر است . استادیوم شهر تاورنی باید از استادیومهای با ظرفیت 25 هزار نفره باشد که در کنار خیلی از شهرها هست و در پاسخ به سوال تلفنی من(روز اول ژوئیه) در مورد ظرفیت استادیوم برای برنامه های نمایش و کنسرت مسئول پاسخ دهنده گفت ظرفیت برای جمعیت ایستاده را می شود حدود 30 هزار نفر در نظر گرفت. بماند که در تصاویری هم کانال سه تلویزیون فرانسه نشان داد قسمت زیادی از صندلیهای زیر آفتاب سی درجه روز 26 ژوئن خالی بود. این مساله هم که شرکت کنندگان همه ایرانی بودند یا نه مهم نیست. به هر حال تجمع بزرگی بود که نیاز به سازماندهی و هزینه فراوان داشت و این تجمع به هر حال به نحو مطلوبی برگزارشد، اما مبالغه روی ارقام هرچه از واقعیت دورتر باشد، اثرات منفی اش روی زحمات کشیده شده و هزینه های پرداخت شده و ضایع کردن آن با دروغ، بیشتر است. حضور کسانی مثل جان بولتن نماینده جنگ طلب اسبق آمریکا در سازمان ملل در دوران بوش و خوزه ماریا آزنا نخست وزیر دست راستی و متقلب سابق اسپانیا در این گردهمایی، از نکاتی است که توانایی ارتباطات و پرداخت سازمان مجاهدین را نشان می دهد. کسانی مثل آن دو«عالیحناب» میهمان، فی سبیل الله جابجا نمی شوند و مفتی بالا منبر نمی روند. وقت اینان بسیار پر بهاست و «حق القدم» و نرخ «منبر» شان خیلی بالاست،چنان بالا که راه «مراوده» مستضعفان را با آنها می بندد و «جلوه و جلال» یافتن مجلسشان با حضور آنان را نا ممکن می کند.نکات قابل بحث در سخنان خانم رجوی
از نکات دیگر در این گردهمایی مهم، موضوعات سخنران اصلی و «صاحب مجلس» این گرد همایی، سرکار خانم مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود. در سخنرانی ایشان *همان گونه که انتظار می رفت مساله روابط رژیم با عراق و مساله اشرف و نقش اشرفیان و «اشرف محوری» در رویدادها به ویژه از یکسال پیش به این سو، تقریبا سه چهارم حجم فرمایشات ایشان را گرفته بود و یک چهارم بقیه مربوط می شد به اختلافات خامنه ای و با باند رقیب و اشاراتی هم شده بود به مبارزات مردم. «معلولیت» بزرگی که سالهاست رهبری مجاهدین در ارزیابی و تحلیل مسائل جامعه و نقش تاثیرگذاری خود در روند رویدادها به آن دچار است، خود محوربینی و خود محبوب بینی شدید است و سخنان خانم رجوی از این ویژگی لبریز بود. حضرات به خاطر عملکرد غلط به ویژه در واکنش به انتقادها و منتقدان، شعارهای غلط ، تبلیغات غلط، که ناشی از همان خود محور بینی بوده است، دافعه و بدگمانیهایی نسبت به خود در نزد بسیاری از ایرانیان ضد رژیم به وجود آورده اند کاملا قابل اجتناب بوده است.
بر خلاف تفسیر به رأی و تحریف حقایق توسط سخنران محترم در وصل کردن رویداهای بعد از انتخابات به خودسوزیهای دلخراش و تاسفبار و غیر لازم مجاهدین در ماجرای دستگیری ایشان توسط پلیس فرانسه، که تعلیمات بعد از انقلاب ایدئولوژیک رهنمود آن بود، آن چه بعد از اعلام نتیجه انتخابات و از روز 25 خرداد در حرکت اعتراضی خود جوش و میلیونی مردم با شعار «رأی من کجاست» آغاز شد، و در تظاهرات بعدی با شعارهایی علیه خامنه ای و شعار «جمهوری ایرانی» همراه شد، در واقع سرجمع و یکاسه شدن مبارزات آهسته و پیوسته سالهای متمادی مردم در گروههای مختلف، از اعتراضات دانشجویی و صنفی گرفته تا نارضایی جوانان، نسبت به سرکوبگری رژیم در زمینه های مختلف به خاطر محدویتهایی که به آنان تحمیل می کرد بود؛ مبارزاتی که مطلقا در دستگاه تحلیل و ارزشی رهبری مجاهدین نه تنها به حساب نمی آمد، بلکه در مواردی این گونه مبارزات، «مشروعیت دادن» به رژیم شمرده می شد و به همین خاطر از سوی اینان مردود ومحکوم بود، چرا که مبارزه با رژیم از نظر عالیجنابان پیرو مبارزه مسلحانه، فقط در مبارزه مسلحانه خلاصه می شد و این نوع مبارزه هم از هیچکس جز ایشان ساخته نبود و دیده نمی شد(حالا هم که این مبارزه 7 سال است مطلقا تعطیل شده کسی حاضر به پاسخ به این سوال نیست که بالاخره مبارزه مسلحانه آری یا نه و اگر آری پس چرا نمی کنید و اگر نه اولا چرا اعلام نمی کنید و به مردم نمی گویید، ثانیا چه روشی را جای آن می گذارید) . از همین رو مثلا سالها تلاش و مبارزه کارکنان شرکت واحد برای تشکیل سندیکا و فشارو سرکوبی که رژیم علیه فعالان و دبیر آن اعمال می کرد، تازمان اعتراضات جهانی سندیکاهای حمل و نقل علیه دستگیری و زندانی کردن منصور اسالو، ارزش گزارش در سایتهای مجاهدین را نداشت.
توّهمات به جای واقعیت
من چند بار در چند سال گذشته یاد آور شده ام که این ادعا و ارزیابی مجاهدین که حضورشان در عراق مانع رشد بنیاد گرایی در عراق و «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم است، به کلی توّهم و ادعایی سرهم بندی شده برای توجیه ماندن در عراق و به کلی خلاف واقع است. به این دلیل که نه شیعیان عراق و نه سنیان عراق هیچکدام از مجاهدین به عنوان معرّفِ «قرائت» و برداشت ویژه یی از اسلام تاثیر نمی پذیرند(اگر می پذیرفتند که باید اقامت طولانی آنها در عراق در دوران صدام این تاثیر را می گذاشت که نداشت، نه بعد از سرنگونی و محدود و محصور شدنشان در اشرف) و این دلیل روشنی دارد. شیعیان بیشتر تحت تاثیر آخوندهای خودشان و رژیم بوده اند و به لحاظ سیاسی هم آنان تحت حمایت رژیم ملاها در ایران بودند. بعد از سرنگونی صدام همان شیعیان مورد حمایت رژیم، درساختار قدرت سیاسی، در بدنه و در راس جای مهمی را گرفتند. اینان که مورد حمایت رژیم بودند تعجبی نداشت که سیاست فشار به مجاهدین را اعمال کنند و رهبری مجاهدین، با خوش خیالی یی که ریشه آن هم در همان خود خواهی و خود محوربینی رهبری مجاهدین است، دلگرم و پشت گرم به تحت حافطت آمریکا بودن، با ناپختگی دور از انتظاری شروع به شاخ و شانه کشیدن و بکار گرفتن همان لحنی نسبت به مقامات عراقی که مساله اخراج مجاهدین از عراق را مطرح می کردند،کردند که در دوره صدام حسین نسبت به آنان به کار می گرفتند. رابطه با تشکل های سیاسی کردهای سنی هم بهتر از شیعیان نبود و جلال طالبانی که رابطه خصمانه یی با مجاهدین داشت رئیس جمهور عراق شد. بخشی از سنیان بعثی و فدائیان صدام هم که تحت تاثیر سلفیها و القاعده هستند؛ از آمریکا و رژیم ، متنفر هستند و بنابر این گروهی از سنیان عراقی که در استان دیالی و منطقه جغرافیایی که اشرف قرار دارد ساکنند، قاعدتا باید نظر مساعدی نسبت به مجاهدین داشته باشند چون سالها اقامت مجاهدین در آن منطقه برایشان مزاحمتی نداشته است و قاعدتا باید از رژیم ملاها هم متنفر باشند. در هر حال مجاهدین شیعه نمی توانند برای توده های سنی مذهبی که با مناسبات و روابط قبیله یی زندگی می کنند، معرف اسلام باشند؛ مجاهدینی که انقلاب ایدئولوژیکشان، با واکنش منفی گسترده از سوی گروههای اپوزیسیون رو به رو شد و متقابلا مجاهدین روش پرخاشگرانه و نابردبارانه در برخورد با ایرانیان منتقد خود پیش گرفتند. هیچ نشانه یی که بشود آن را دلیل حمایت مردم ایران از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دانست نیز در دست نیست. به هر حال دیدیم که آن 5میلیون دویست هزار امضای حمایت که بنای یاد بودی هم برای آن در اشرف ساخته شده مانع یورش نیروها سرکوبگر عراقی به اشرف و استقرار پاسگاه در آنجا نشد و مجاهدین بهای سنگینی برای «قدرت نمایی» رهبری در برابر ساخت و پاخت رژیم با دولت مالکی از یک سو و مالکی و آمریکا از یک سو که حفاظت اشرف را به عراق تحویل داده بود(روز یورش نیروهای عراقی رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در عراق بود) پرداختند. علاوه بر آنچه گفته شد، ادعا و تئوری سازی یاد شده در مورد سد بودن اشرف برای «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم و شکست دادن رژیم در عراق برای شکستن آن در ایران، از این جهت هم بی معنی است که عدم پیش روی رژیم در توسعه طلبی هایش، الزاما در طرف دیگر معادله فروپاشی آن را رقم نمی زند، بلکه بر عکس، ممکن است با خوردن سر ولی فقیه و تدوین کنندگان استراتژی رژیم در سپاه پاسداران به سنگ، اینان سرجای خود بنشینند و روش کنار آمدن با غرب و دادن اندک امتیازهایی در داخل به رقیبان را پیش بگیرند، هم چنان که خمینی شکست در جنگ و آتش بس با «صدام یزید کافر» را پذیرفت، و صلح هم « طناب دار» رژیم نشد (اگرچه آخوندها سگ جانند ولی این همه سال بعد از آتش بس را نمی شود جان کندن حساب کرد) هم چنان که بعد از مرگ خمینی، رفسنجانی «دوران سازندگی»، را شروع کرد و آگهی های تجارتی بر در و دیوار شهر ظاهر شد و به قول جنتی همه جا آگهی «شورت ومورت» جای «شعارهای انقلابی» را گرفت و شواهدی هم در دست است که حاج احمد یادآگار امام به خاطر این که نسبت به سیاستهای اقتصادی دوران سازندگی زیاد زبان درازی می کرد، سرش را زیر آب کردند**. این را هم باید اضافه کرد که گستردگی میدان برای عرض اندام در زمینه اسلامگستری چنان است که حتی اگر وجود پایگاه «اشرف» در عراق سدی برای آن بود که نیست، در جاهایی مثل لبنان و سودان و کومور و اخیرا در جیبوتی(که فرانسه در آنجا پایگاه نظامی مهمی دارد که سه هزار نفر نظامی و تعداد زیادی هواپیما درآن مستقر هستند و باید آن را واکنشی به ایجاد پایگاهی نظامی در قطر توسط فرانسه دانست)، می تواند بازی گسترش نفوذ خود را ادامه بدهد. گمان نمی کنم کسی به اهمیت مساله حزب الله در لبنان و رابطه رژیم با آن واقف نباشد. یادمان هست که بمباران جنایتکارانه سی دو روزه بیروت و چند شهر لبنان توسط اسرائیل و تحت حمایت آمریکا، هم برای زدن ضربه نظامی به حزب الله و هم شوراند سنیان ومسیحیان علیه آن، به جایی نرسید و آخر سر هم به جای آزادی چند سربازی که حزب الله به اسارت در آورده بود، و ظاهرا بهانه یی شده بود برای حمله اسرائیل به لبنان، حزب الله جنازه آنها را تحویل داد و اکنون حزب الله یک نیروی تثبیت شده در لبنان است که کسی خیال انهدامش را در سر نمی پروراند، اگر چه همچنان تروریست می نامندش. البته قابل درک است که رهبری مجاهدین که سالیان درازی است ارزیابیها و زمانبدیهای خود محوربینانه اش پی در پی غلط از آب در آمده است، باید چنان مبالغه یی در مورد نقش تاثیر گذار «اشرفی ها» و این یا آن حرکت مجاهدین مثل مساله تاسفبار خودسوزیها، در رویدادهای داخل کشور بکنند تا آنها را هم چنان چسبیده به سازمان و با انگیزه، در این جنگ خصوصی فرسایشی رهبری مجاهدین، با رژیم نگهدارند.سوال از خانم رجوی برای پاسخ به افکار عمومی ایراندو نکته مهم برای افکار عمومی ایران در قسمت پایانی سخنرانی سرکار خانم رجوی هست که امید است که به روشی که از یک آدم سیاسی مسئول و مدعی مبارزه برای استقرار دموکراسی در ایران انتظار می رود، پاسخی به آنها برای افکار عمومی داده شود. من به عنوان یک خبرنگار ایرانی ضد رژیم چند بار سوالاتی از رهبری مجاهدین برای پاسخ دادن به آنها برای افکار عمومی کرده ام ولی پاسخی به آنها داده نشده است***. در حالی که اگر یک روزنامه محلی نمی دانم چی چی بلادت از شهرکی در گروئنلند که وسیله نقلیه اش هم سورتمه هایی است که سگها می کشند از اینها سوال کرده بود، آن را با جوابهایش روی سایتهای خود می گذاشتند. ایشان در سخنرانی خود، خطاب به دولتهای غرب فرموده اند که :« بر شماست كه به حق مردم و مقاومت ايران براى تغيير رژيم اذعان كنيد،شوراى ملى مقاومت را به رسميت بشناسيد». سوال من این است که آیا واقعا خود شما که مبتکر تشکیل شورا بودید اصلا شورای ملی مقاومت را «به رسمیت» شناخته اید؟ اگر شورا برای شما واقعا به عنوان آلترناتیو رژیم جدی بود باید تمام شعارها و اقدامات شما حول محوریت شورا و از کانال شورا انجام می شد و سازمان مجاهدین باید به عنوان تشکّل زیر مجموعه شورا عمل می کرد، اما نگاه کنید به عمل کرد خودتان ببنید چقدر رنگ بوی شورایی دارد؟ کو آن شعاری که برای تبلیع شورا ساخته اید؟ آیا کسی از شما شعاری برای شورا شنید؟ من قبلا هم در نوشته یی یاد آور شده ام که حدود چهارده سال پیش در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین(شماره 123 – دیماه 1375 ) ضمن مطلبی این شعار را مطرح کرده بودم «آزادی برابری، با شورا با ارتش آزادی بخش ملی» چرا چنین شعاری هیچ وقت از طرف مجاهدین مطرح نشد؟ تنگ نظری و فرصت طلبی و خود خواهی رهبری مجاهدین مانع از آن بود که این نکته خیلی ساده و روشن درک شود که اگر بنا بر دموکراسی و تکثر گرایی است مدعیان اول باید درون «خانه» خود آن را نشان بدهند تا چشمها و نظر ها را به سوی خود جلب کند، اما نتوانستند درک کنند که اگر سخن از تکثر گرایی است، یک تشکیلات آن هم با ایدئولوژی مذهبی و با امام و رهبر عقیدتی نه می تواند معرّف گرایشهای جامعه یی با ویژگی ایران و تنوع گرایشهای موجود آن باشد نه می تواند ظرفی باشد برای جذب آنها. ایشان در همین سخنرانی در آغاز سخن پرچم شیعه گری خود را بلند کرده است:«سلام به همه شما و گردهمآيى با شكوهتان در چنين روز فرخندهيى، روز ميلاد شير پيروزمند خدا اميرمؤمنان كه خبر بزرگ رهايى انسان است و سرچشمه مىتوان و بايد »، بعد در قسمت پایانی صحبت از پیمان برای جدایی دین از دولت می کند. نکته دیگر همین وعده جدایی دین از دولت است. ایشان درهمین سخنرانی گفته است « در برابر شما و در پيشگاه مردم ايران تجديد پيمان مىكنم براى احياى همه خونهايى كه نثار آزادى ايران شد، تجديد پيمان مىكنم براى بناى جامعهيى نوين بر اساس آزادى، برابرى، دموكراسى، احترام به حقوق شر و جدايى دين و دولت». خب اگر شما واقعا و صادقانه دارید با مردم برای «احیای همه خونهایی که نثار آزادی ایران شد» و برای «...جدایی دین و دولت» پیمان می بندید، بسم الله گام اول را از برنامه یی که حدود 30 سال پیش برای سرنگونی کوتاه مدت رژیم با مبارزه مسلحانه در شهرها تدوین کرده بودید، و از همان زمان هم مورد انتقاد گروهها و سازمانهای سیاسی بود، از این دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی، از همین صفت اسلامی آن که نزدیک سی سال است به آن چسبیده اید، بردارید تا نشانه صداقتی باشد برای انطباق ادعا و گفتار با عمل و کردارتان. سر یک مساله کوچکی که هیچ ربطی نه به اهداف و برنامه سیاسی و نه به تاکتیک و استراتژی دارد، یعنی مراسم تحویل سال، شما نزدیک به سی سال است برخلاف عرف عمل می کنید و با پخش تلاوت قرآن فضای مراسم آغازسال نو و نوروز را تیدیل به فضای مجلس ختم می کنید و سی سال است در این زمینه هم، در برابر انتقادات روش لج بازی و تداوم رفتار غلط خود را پیش گرفته اید. واقعا چگونه می شود به چنین افرادی اعتماد کرد؟
موضعکیرهای نسنجیده و محاسبات غلط
سخنان خانم رجوی پر است از ارزیابیها و ادعاهای پر توّهم و غیر واقعبینانه که پرداختن به همه آنها که چیز تازه یی هم نیست برای خواننده مطلب کسل کننده خواهد بود. در پایان من به یک نکته فرعی در سخنان ایشان و یک مورد در برگزاری مراسم اشاره می کنم و مطلب را پایان می دهم. نکته فرعی در سخنان ایشان مربوط است به اظهارات ایشان در مورد اعتراضات مردم افغانستان به اعدام افغانهای «محروم» در ایران . افغانهای مهاجر در ایران شاید بیشترشان با محرومیت و زندگی سخت دست به گریبان باشند، اما باید توجه داشت که متاسفانه زندگی بی ثبات و محرومیت، گاه آنان را به سوی جرم و جنایت و تجاوز جنسی می کشاند. مخالفت با اعدام یک مساله است، تبرئه مجرمان به صرف محرومیتشان مساله دیگری است که توجیه آن از هیچ کس پذیرفته نیست. برای کف زدن به اعتراض افغانها به رژیم، با این نوع موضع گیری حمایت آمیز از مجرمانی که در قاچاق مواد مخدر یا قتل و تجاوز جنسی (به ویژه اگر تجاوز به کودکان باشد که از افغانها موارد متعددی سر زده است) سخنران در افکار عمومی در داخل کشور از خودش تصویر آدم بی اطلاعی را ارائه می دهد.
مساله یی که در برگزاری این مراسم به نظر من کار غلطی بود، آن بر طبل کوبیدن طبّالها و «بیا بیا» گفتن بود. این گونه اقدامات تحریک آمیز، که در یکی از سخنرانیهای اخیر مسعود رجوی همراه با اخطار و خط و نشان کشیدن به عراق برای مقابله و رویارویایی با وسائل «غیر مرگبار» بر مبنای توافق مجاهدین با آمریکائیها هم دیده شد، چیزی جز «پا گذاشتن رو دم سگ» و انداختن آنها به جان مجاهدین با «سلاح مرگبار» نیست. رهبری مجاهدین در یک محاسبه باز هم غلط مثل مورد پشت گرم بودن به حفاظت از سوی نیروهای آمریکایی، با این قبیل اظهارات و اقدامات تحریک آمیز به نظر می رسد که عمدا به استقبال درگیری با نیروهای عراقی می رود تا مانع از فراموش شدن اشرف بشود و با ایجاد مساله یی ولو برای چند روز ولو با هزینه سنگینی مثل آنچه مجاهدین در رویدادهای تیرماه سال قبل پرداختند، مدتی در رسانه ها و در اخبار و در «بازی بزرگان» و به عنوان عامل بازی بهم زن در را رابطه عراق و رژیم و رژیم و آمریکا مطرح بشوند خصوصا که زمان خروج نیروهای آمریکایی از عراق نزدیک می شود. من باز هم هشدار می دهم این محاسبات و این اقدامات از بیخ و بن غلط است و هیچ دستاوردی برای مبارزات مردم با رژیم ندارد. تنها«اشرفی ها» بهای سنگین این بازی را می پردازند. تصیم ماندن در عراق بعد از سقوط رژیم صدام تصمیم غلطی بود که باید اصلاح شود. ایجاد بحران با دولت عراق و یا توّهم تاثیر گذاری در برد وباختهای انتخاباتی اگر واقعیت هم داشت هیچکدام نه ارتباطی به مبارزات مردم با رژیم دارد و نه کمکی به اعتلا یا پیشبرد آن می کند. رهبری مجاهدین به جای واقعیت گریزی و آویختن به دامن رویاها، باید چشم به روی واقعیت بگشاید. باید دست از روش لجبازی بردارد، باید یک خانه تکانی اساسی سیاسی و فرهنگی برای زدودن عوارض مخرب پیامدهای انقلاب ایدئولوژیک در رابطه مجاهدین و افکار عمومی بکند، باید یک تجدید نظر و بازنگری در برنامه و اساسنامه شورای ملی مقاومت بکند و هم چنان که در مطالب دیگر هم اشاره کرده ام لازم است مسئول شورای ملی مقاومت هم انتخابی باشد و جناب مسعود رجوی که به خاطر آن شعار انزجار برانگیز ایران رجوی- رجوی ایران و لج بازی ربع قرنی در پافشاری بر آن، نامش تحقیر مردم ایران را به ذهن ها متبادر می کند، مدتی کنار برود و این رئیس جمهور بازی هم کنار گذاشته شود. خود محور بینیها و سیاستهای غلط رهبری مجاهدین امکانات و ظرفیتهایی را که شورا می توانست در مبارزه با مردم در اختیار خود مجاهدین قرار بدهد ضایع کرد. مثلا می شود دید که حضور دکتر هزارخانی در شورا و در کنار مجاهدین چگونه مورد استفاده قرار گرفته و به عبارت درست تر چگونه خنثی شده است. هم چنان اجرای اذان ویژه توسط خانم مرضیه و اقامت چند ساله او در عراق نشانه کج فهمی و مدیریت غلط رهبری مجاهدین است. به نظر من اگر دکتر هزار خانی خودش یک گروه و حزبی در خارج تشکیل داده بود بی تردید به مراتب تاثیر گذاری و دستاورد بیشتری برای مبارزات مردم و بین اپوزیسیون خارج کشور می توانست داشته باشد. خلاصه حرف من به کسانی که ادعا می کنند که پیمان استقرار دموکراسی در ایران و جدایی دین از دولت با مردم می بندند این است: تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
منابع و توضیحات
-------------------
* متن سخنان خانم رجوی
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=23808
** مطلبی که در آن اطلاعاتی جمع آوری شده که این احتمال را که مرگ احمد خمینی، قتلی برنامه ریزی شده و مورد توافق خامنه ای و رفسنجانی بوده است، قوی می کند
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=8911
*** از جمله به مناسبت انتشار بیانیه بیست وهشتمین سالگرد تاسیس شورا من سولاتی مطرح کرده بودم که پاسخی به آنها داده نشد (لینک مقاله در زیر آمده است)ولی کسانی که خود را با یک اسم کوچک معرفی می کردند الطافی نثار فرمودند که یکی از آنها مهدی نامی بود که به عنوان نظر کار بران در زیر مقاله من نوشت:« ايرج شكري ببين من در نظري كه به مقاله چندي قبلت داده بودم وحالاهم همين نظر رادارم تو از حصن نيت آقاي مصداقي داري سوء استفاده ميكني واگر نه جاي مقاله تو در سايت ايران ديدبان و سايتهاي ديگر وزارت اطلاعات است . تو اگر امكان اين برايت فراهم بود حتما براي دلداري آخوند ها از جندالله وريگي مي نوشتي.اي كاشكي ذره اي غيرت مردمي داشتي واينجوري براي خوشنودي آخوندها به سروروي فرزندان اين ميهن كه با رژيم جنايتكار آخوندي چنگ در چنگ هستند چنگول نمي كشيدي.كينه فرديت از سنخ لاجوردي در سرتا پاي نوشته ات فوران ميكند.اي كاشكي تو نطري داشتي در رابطه با مجاهدين ويا انتقادي داشتي مطرح ميكردي ولي تمامي نوشته هايت به غرض آلوده است در زماني كه مجاهدين وهوادران آنها وبسياري از مردم انسان دوست از ازادي 36 گروگان مجاهد خوشحال هستند ودر جشن شادي آنها شريك ميشوند اين نوشته تو چه معنا ميدهد؟ رسواباد ماموران رسمي وغير رسمي رژيم آخوندي».
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=16440
10 تیر 1388- اول ژوئیه 2010http://iradj-shokri.blogspot.com
تعارف کم کن و بر مبلغ افزاتظاهرات و تجمع سالانه مجاهدین به مناسبت سالگرد سی خرداد، 60 امسال روز 5 تیر ماه در ورزشگاهی در حومه پاریس برگزار شد، از قبل رقم شرکت کنندگان در آن توسط برگزارکنندگان 100 هزار نفر پیش بینی و برآورد شده بود وسایت مجاهدین تعداد شرکت کنندگان را بیش از صدهزار نفر ذکر کرده است. اگر چه ظرفیت بزرگترین استادیوم ورزشی فرانسه که برای مسابقات جام جهانی فوتبال ساخته شد، (اِستاد دو فرانس) برای برگزاری مسابقات فوتبال و رگبی 80 هزار نفر و برای برنامه های هنری مثل کنسرت که زمین چمن هم محل استقرار تماشاچیان می شود، 90 هزار نفر است . استادیوم شهر تاورنی باید از استادیومهای با ظرفیت 25 هزار نفره باشد که در کنار خیلی از شهرها هست و در پاسخ به سوال تلفنی من(روز اول ژوئیه) در مورد ظرفیت استادیوم برای برنامه های نمایش و کنسرت مسئول پاسخ دهنده گفت ظرفیت برای جمعیت ایستاده را می شود حدود 30 هزار نفر در نظر گرفت. بماند که در تصاویری هم کانال سه تلویزیون فرانسه نشان داد قسمت زیادی از صندلیهای زیر آفتاب سی درجه روز 26 ژوئن خالی بود. این مساله هم که شرکت کنندگان همه ایرانی بودند یا نه مهم نیست. به هر حال تجمع بزرگی بود که نیاز به سازماندهی و هزینه فراوان داشت و این تجمع به هر حال به نحو مطلوبی برگزارشد، اما مبالغه روی ارقام هرچه از واقعیت دورتر باشد، اثرات منفی اش روی زحمات کشیده شده و هزینه های پرداخت شده و ضایع کردن آن با دروغ، بیشتر است. حضور کسانی مثل جان بولتن نماینده جنگ طلب اسبق آمریکا در سازمان ملل در دوران بوش و خوزه ماریا آزنا نخست وزیر دست راستی و متقلب سابق اسپانیا در این گردهمایی، از نکاتی است که توانایی ارتباطات و پرداخت سازمان مجاهدین را نشان می دهد. کسانی مثل آن دو«عالیحناب» میهمان، فی سبیل الله جابجا نمی شوند و مفتی بالا منبر نمی روند. وقت اینان بسیار پر بهاست و «حق القدم» و نرخ «منبر» شان خیلی بالاست،چنان بالا که راه «مراوده» مستضعفان را با آنها می بندد و «جلوه و جلال» یافتن مجلسشان با حضور آنان را نا ممکن می کند.نکات قابل بحث در سخنان خانم رجوی
از نکات دیگر در این گردهمایی مهم، موضوعات سخنران اصلی و «صاحب مجلس» این گرد همایی، سرکار خانم مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» بود. در سخنرانی ایشان *همان گونه که انتظار می رفت مساله روابط رژیم با عراق و مساله اشرف و نقش اشرفیان و «اشرف محوری» در رویدادها به ویژه از یکسال پیش به این سو، تقریبا سه چهارم حجم فرمایشات ایشان را گرفته بود و یک چهارم بقیه مربوط می شد به اختلافات خامنه ای و با باند رقیب و اشاراتی هم شده بود به مبارزات مردم. «معلولیت» بزرگی که سالهاست رهبری مجاهدین در ارزیابی و تحلیل مسائل جامعه و نقش تاثیرگذاری خود در روند رویدادها به آن دچار است، خود محوربینی و خود محبوب بینی شدید است و سخنان خانم رجوی از این ویژگی لبریز بود. حضرات به خاطر عملکرد غلط به ویژه در واکنش به انتقادها و منتقدان، شعارهای غلط ، تبلیغات غلط، که ناشی از همان خود محور بینی بوده است، دافعه و بدگمانیهایی نسبت به خود در نزد بسیاری از ایرانیان ضد رژیم به وجود آورده اند کاملا قابل اجتناب بوده است.
بر خلاف تفسیر به رأی و تحریف حقایق توسط سخنران محترم در وصل کردن رویداهای بعد از انتخابات به خودسوزیهای دلخراش و تاسفبار و غیر لازم مجاهدین در ماجرای دستگیری ایشان توسط پلیس فرانسه، که تعلیمات بعد از انقلاب ایدئولوژیک رهنمود آن بود، آن چه بعد از اعلام نتیجه انتخابات و از روز 25 خرداد در حرکت اعتراضی خود جوش و میلیونی مردم با شعار «رأی من کجاست» آغاز شد، و در تظاهرات بعدی با شعارهایی علیه خامنه ای و شعار «جمهوری ایرانی» همراه شد، در واقع سرجمع و یکاسه شدن مبارزات آهسته و پیوسته سالهای متمادی مردم در گروههای مختلف، از اعتراضات دانشجویی و صنفی گرفته تا نارضایی جوانان، نسبت به سرکوبگری رژیم در زمینه های مختلف به خاطر محدویتهایی که به آنان تحمیل می کرد بود؛ مبارزاتی که مطلقا در دستگاه تحلیل و ارزشی رهبری مجاهدین نه تنها به حساب نمی آمد، بلکه در مواردی این گونه مبارزات، «مشروعیت دادن» به رژیم شمرده می شد و به همین خاطر از سوی اینان مردود ومحکوم بود، چرا که مبارزه با رژیم از نظر عالیجنابان پیرو مبارزه مسلحانه، فقط در مبارزه مسلحانه خلاصه می شد و این نوع مبارزه هم از هیچکس جز ایشان ساخته نبود و دیده نمی شد(حالا هم که این مبارزه 7 سال است مطلقا تعطیل شده کسی حاضر به پاسخ به این سوال نیست که بالاخره مبارزه مسلحانه آری یا نه و اگر آری پس چرا نمی کنید و اگر نه اولا چرا اعلام نمی کنید و به مردم نمی گویید، ثانیا چه روشی را جای آن می گذارید) . از همین رو مثلا سالها تلاش و مبارزه کارکنان شرکت واحد برای تشکیل سندیکا و فشارو سرکوبی که رژیم علیه فعالان و دبیر آن اعمال می کرد، تازمان اعتراضات جهانی سندیکاهای حمل و نقل علیه دستگیری و زندانی کردن منصور اسالو، ارزش گزارش در سایتهای مجاهدین را نداشت.
توّهمات به جای واقعیت
من چند بار در چند سال گذشته یاد آور شده ام که این ادعا و ارزیابی مجاهدین که حضورشان در عراق مانع رشد بنیاد گرایی در عراق و «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم است، به کلی توّهم و ادعایی سرهم بندی شده برای توجیه ماندن در عراق و به کلی خلاف واقع است. به این دلیل که نه شیعیان عراق و نه سنیان عراق هیچکدام از مجاهدین به عنوان معرّفِ «قرائت» و برداشت ویژه یی از اسلام تاثیر نمی پذیرند(اگر می پذیرفتند که باید اقامت طولانی آنها در عراق در دوران صدام این تاثیر را می گذاشت که نداشت، نه بعد از سرنگونی و محدود و محصور شدنشان در اشرف) و این دلیل روشنی دارد. شیعیان بیشتر تحت تاثیر آخوندهای خودشان و رژیم بوده اند و به لحاظ سیاسی هم آنان تحت حمایت رژیم ملاها در ایران بودند. بعد از سرنگونی صدام همان شیعیان مورد حمایت رژیم، درساختار قدرت سیاسی، در بدنه و در راس جای مهمی را گرفتند. اینان که مورد حمایت رژیم بودند تعجبی نداشت که سیاست فشار به مجاهدین را اعمال کنند و رهبری مجاهدین، با خوش خیالی یی که ریشه آن هم در همان خود خواهی و خود محوربینی رهبری مجاهدین است، دلگرم و پشت گرم به تحت حافطت آمریکا بودن، با ناپختگی دور از انتظاری شروع به شاخ و شانه کشیدن و بکار گرفتن همان لحنی نسبت به مقامات عراقی که مساله اخراج مجاهدین از عراق را مطرح می کردند،کردند که در دوره صدام حسین نسبت به آنان به کار می گرفتند. رابطه با تشکل های سیاسی کردهای سنی هم بهتر از شیعیان نبود و جلال طالبانی که رابطه خصمانه یی با مجاهدین داشت رئیس جمهور عراق شد. بخشی از سنیان بعثی و فدائیان صدام هم که تحت تاثیر سلفیها و القاعده هستند؛ از آمریکا و رژیم ، متنفر هستند و بنابر این گروهی از سنیان عراقی که در استان دیالی و منطقه جغرافیایی که اشرف قرار دارد ساکنند، قاعدتا باید نظر مساعدی نسبت به مجاهدین داشته باشند چون سالها اقامت مجاهدین در آن منطقه برایشان مزاحمتی نداشته است و قاعدتا باید از رژیم ملاها هم متنفر باشند. در هر حال مجاهدین شیعه نمی توانند برای توده های سنی مذهبی که با مناسبات و روابط قبیله یی زندگی می کنند، معرف اسلام باشند؛ مجاهدینی که انقلاب ایدئولوژیکشان، با واکنش منفی گسترده از سوی گروههای اپوزیسیون رو به رو شد و متقابلا مجاهدین روش پرخاشگرانه و نابردبارانه در برخورد با ایرانیان منتقد خود پیش گرفتند. هیچ نشانه یی که بشود آن را دلیل حمایت مردم ایران از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دانست نیز در دست نیست. به هر حال دیدیم که آن 5میلیون دویست هزار امضای حمایت که بنای یاد بودی هم برای آن در اشرف ساخته شده مانع یورش نیروها سرکوبگر عراقی به اشرف و استقرار پاسگاه در آنجا نشد و مجاهدین بهای سنگینی برای «قدرت نمایی» رهبری در برابر ساخت و پاخت رژیم با دولت مالکی از یک سو و مالکی و آمریکا از یک سو که حفاظت اشرف را به عراق تحویل داده بود(روز یورش نیروهای عراقی رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در عراق بود) پرداختند. علاوه بر آنچه گفته شد، ادعا و تئوری سازی یاد شده در مورد سد بودن اشرف برای «بلعیده شدن» عراق توسط رژیم و شکست دادن رژیم در عراق برای شکستن آن در ایران، از این جهت هم بی معنی است که عدم پیش روی رژیم در توسعه طلبی هایش، الزاما در طرف دیگر معادله فروپاشی آن را رقم نمی زند، بلکه بر عکس، ممکن است با خوردن سر ولی فقیه و تدوین کنندگان استراتژی رژیم در سپاه پاسداران به سنگ، اینان سرجای خود بنشینند و روش کنار آمدن با غرب و دادن اندک امتیازهایی در داخل به رقیبان را پیش بگیرند، هم چنان که خمینی شکست در جنگ و آتش بس با «صدام یزید کافر» را پذیرفت، و صلح هم « طناب دار» رژیم نشد (اگرچه آخوندها سگ جانند ولی این همه سال بعد از آتش بس را نمی شود جان کندن حساب کرد) هم چنان که بعد از مرگ خمینی، رفسنجانی «دوران سازندگی»، را شروع کرد و آگهی های تجارتی بر در و دیوار شهر ظاهر شد و به قول جنتی همه جا آگهی «شورت ومورت» جای «شعارهای انقلابی» را گرفت و شواهدی هم در دست است که حاج احمد یادآگار امام به خاطر این که نسبت به سیاستهای اقتصادی دوران سازندگی زیاد زبان درازی می کرد، سرش را زیر آب کردند**. این را هم باید اضافه کرد که گستردگی میدان برای عرض اندام در زمینه اسلامگستری چنان است که حتی اگر وجود پایگاه «اشرف» در عراق سدی برای آن بود که نیست، در جاهایی مثل لبنان و سودان و کومور و اخیرا در جیبوتی(که فرانسه در آنجا پایگاه نظامی مهمی دارد که سه هزار نفر نظامی و تعداد زیادی هواپیما درآن مستقر هستند و باید آن را واکنشی به ایجاد پایگاهی نظامی در قطر توسط فرانسه دانست)، می تواند بازی گسترش نفوذ خود را ادامه بدهد. گمان نمی کنم کسی به اهمیت مساله حزب الله در لبنان و رابطه رژیم با آن واقف نباشد. یادمان هست که بمباران جنایتکارانه سی دو روزه بیروت و چند شهر لبنان توسط اسرائیل و تحت حمایت آمریکا، هم برای زدن ضربه نظامی به حزب الله و هم شوراند سنیان ومسیحیان علیه آن، به جایی نرسید و آخر سر هم به جای آزادی چند سربازی که حزب الله به اسارت در آورده بود، و ظاهرا بهانه یی شده بود برای حمله اسرائیل به لبنان، حزب الله جنازه آنها را تحویل داد و اکنون حزب الله یک نیروی تثبیت شده در لبنان است که کسی خیال انهدامش را در سر نمی پروراند، اگر چه همچنان تروریست می نامندش. البته قابل درک است که رهبری مجاهدین که سالیان درازی است ارزیابیها و زمانبدیهای خود محوربینانه اش پی در پی غلط از آب در آمده است، باید چنان مبالغه یی در مورد نقش تاثیر گذار «اشرفی ها» و این یا آن حرکت مجاهدین مثل مساله تاسفبار خودسوزیها، در رویدادهای داخل کشور بکنند تا آنها را هم چنان چسبیده به سازمان و با انگیزه، در این جنگ خصوصی فرسایشی رهبری مجاهدین، با رژیم نگهدارند.سوال از خانم رجوی برای پاسخ به افکار عمومی ایراندو نکته مهم برای افکار عمومی ایران در قسمت پایانی سخنرانی سرکار خانم رجوی هست که امید است که به روشی که از یک آدم سیاسی مسئول و مدعی مبارزه برای استقرار دموکراسی در ایران انتظار می رود، پاسخی به آنها برای افکار عمومی داده شود. من به عنوان یک خبرنگار ایرانی ضد رژیم چند بار سوالاتی از رهبری مجاهدین برای پاسخ دادن به آنها برای افکار عمومی کرده ام ولی پاسخی به آنها داده نشده است***. در حالی که اگر یک روزنامه محلی نمی دانم چی چی بلادت از شهرکی در گروئنلند که وسیله نقلیه اش هم سورتمه هایی است که سگها می کشند از اینها سوال کرده بود، آن را با جوابهایش روی سایتهای خود می گذاشتند. ایشان در سخنرانی خود، خطاب به دولتهای غرب فرموده اند که :« بر شماست كه به حق مردم و مقاومت ايران براى تغيير رژيم اذعان كنيد،شوراى ملى مقاومت را به رسميت بشناسيد». سوال من این است که آیا واقعا خود شما که مبتکر تشکیل شورا بودید اصلا شورای ملی مقاومت را «به رسمیت» شناخته اید؟ اگر شورا برای شما واقعا به عنوان آلترناتیو رژیم جدی بود باید تمام شعارها و اقدامات شما حول محوریت شورا و از کانال شورا انجام می شد و سازمان مجاهدین باید به عنوان تشکّل زیر مجموعه شورا عمل می کرد، اما نگاه کنید به عمل کرد خودتان ببنید چقدر رنگ بوی شورایی دارد؟ کو آن شعاری که برای تبلیع شورا ساخته اید؟ آیا کسی از شما شعاری برای شورا شنید؟ من قبلا هم در نوشته یی یاد آور شده ام که حدود چهارده سال پیش در یادداشت و گزارش نشریه ایران زمین(شماره 123 – دیماه 1375 ) ضمن مطلبی این شعار را مطرح کرده بودم «آزادی برابری، با شورا با ارتش آزادی بخش ملی» چرا چنین شعاری هیچ وقت از طرف مجاهدین مطرح نشد؟ تنگ نظری و فرصت طلبی و خود خواهی رهبری مجاهدین مانع از آن بود که این نکته خیلی ساده و روشن درک شود که اگر بنا بر دموکراسی و تکثر گرایی است مدعیان اول باید درون «خانه» خود آن را نشان بدهند تا چشمها و نظر ها را به سوی خود جلب کند، اما نتوانستند درک کنند که اگر سخن از تکثر گرایی است، یک تشکیلات آن هم با ایدئولوژی مذهبی و با امام و رهبر عقیدتی نه می تواند معرّف گرایشهای جامعه یی با ویژگی ایران و تنوع گرایشهای موجود آن باشد نه می تواند ظرفی باشد برای جذب آنها. ایشان در همین سخنرانی در آغاز سخن پرچم شیعه گری خود را بلند کرده است:«سلام به همه شما و گردهمآيى با شكوهتان در چنين روز فرخندهيى، روز ميلاد شير پيروزمند خدا اميرمؤمنان كه خبر بزرگ رهايى انسان است و سرچشمه مىتوان و بايد »، بعد در قسمت پایانی صحبت از پیمان برای جدایی دین از دولت می کند. نکته دیگر همین وعده جدایی دین از دولت است. ایشان درهمین سخنرانی گفته است « در برابر شما و در پيشگاه مردم ايران تجديد پيمان مىكنم براى احياى همه خونهايى كه نثار آزادى ايران شد، تجديد پيمان مىكنم براى بناى جامعهيى نوين بر اساس آزادى، برابرى، دموكراسى، احترام به حقوق شر و جدايى دين و دولت». خب اگر شما واقعا و صادقانه دارید با مردم برای «احیای همه خونهایی که نثار آزادی ایران شد» و برای «...جدایی دین و دولت» پیمان می بندید، بسم الله گام اول را از برنامه یی که حدود 30 سال پیش برای سرنگونی کوتاه مدت رژیم با مبارزه مسلحانه در شهرها تدوین کرده بودید، و از همان زمان هم مورد انتقاد گروهها و سازمانهای سیاسی بود، از این دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی، از همین صفت اسلامی آن که نزدیک سی سال است به آن چسبیده اید، بردارید تا نشانه صداقتی باشد برای انطباق ادعا و گفتار با عمل و کردارتان. سر یک مساله کوچکی که هیچ ربطی نه به اهداف و برنامه سیاسی و نه به تاکتیک و استراتژی دارد، یعنی مراسم تحویل سال، شما نزدیک به سی سال است برخلاف عرف عمل می کنید و با پخش تلاوت قرآن فضای مراسم آغازسال نو و نوروز را تیدیل به فضای مجلس ختم می کنید و سی سال است در این زمینه هم، در برابر انتقادات روش لج بازی و تداوم رفتار غلط خود را پیش گرفته اید. واقعا چگونه می شود به چنین افرادی اعتماد کرد؟
موضعکیرهای نسنجیده و محاسبات غلط
سخنان خانم رجوی پر است از ارزیابیها و ادعاهای پر توّهم و غیر واقعبینانه که پرداختن به همه آنها که چیز تازه یی هم نیست برای خواننده مطلب کسل کننده خواهد بود. در پایان من به یک نکته فرعی در سخنان ایشان و یک مورد در برگزاری مراسم اشاره می کنم و مطلب را پایان می دهم. نکته فرعی در سخنان ایشان مربوط است به اظهارات ایشان در مورد اعتراضات مردم افغانستان به اعدام افغانهای «محروم» در ایران . افغانهای مهاجر در ایران شاید بیشترشان با محرومیت و زندگی سخت دست به گریبان باشند، اما باید توجه داشت که متاسفانه زندگی بی ثبات و محرومیت، گاه آنان را به سوی جرم و جنایت و تجاوز جنسی می کشاند. مخالفت با اعدام یک مساله است، تبرئه مجرمان به صرف محرومیتشان مساله دیگری است که توجیه آن از هیچ کس پذیرفته نیست. برای کف زدن به اعتراض افغانها به رژیم، با این نوع موضع گیری حمایت آمیز از مجرمانی که در قاچاق مواد مخدر یا قتل و تجاوز جنسی (به ویژه اگر تجاوز به کودکان باشد که از افغانها موارد متعددی سر زده است) سخنران در افکار عمومی در داخل کشور از خودش تصویر آدم بی اطلاعی را ارائه می دهد.
مساله یی که در برگزاری این مراسم به نظر من کار غلطی بود، آن بر طبل کوبیدن طبّالها و «بیا بیا» گفتن بود. این گونه اقدامات تحریک آمیز، که در یکی از سخنرانیهای اخیر مسعود رجوی همراه با اخطار و خط و نشان کشیدن به عراق برای مقابله و رویارویایی با وسائل «غیر مرگبار» بر مبنای توافق مجاهدین با آمریکائیها هم دیده شد، چیزی جز «پا گذاشتن رو دم سگ» و انداختن آنها به جان مجاهدین با «سلاح مرگبار» نیست. رهبری مجاهدین در یک محاسبه باز هم غلط مثل مورد پشت گرم بودن به حفاظت از سوی نیروهای آمریکایی، با این قبیل اظهارات و اقدامات تحریک آمیز به نظر می رسد که عمدا به استقبال درگیری با نیروهای عراقی می رود تا مانع از فراموش شدن اشرف بشود و با ایجاد مساله یی ولو برای چند روز ولو با هزینه سنگینی مثل آنچه مجاهدین در رویدادهای تیرماه سال قبل پرداختند، مدتی در رسانه ها و در اخبار و در «بازی بزرگان» و به عنوان عامل بازی بهم زن در را رابطه عراق و رژیم و رژیم و آمریکا مطرح بشوند خصوصا که زمان خروج نیروهای آمریکایی از عراق نزدیک می شود. من باز هم هشدار می دهم این محاسبات و این اقدامات از بیخ و بن غلط است و هیچ دستاوردی برای مبارزات مردم با رژیم ندارد. تنها«اشرفی ها» بهای سنگین این بازی را می پردازند. تصیم ماندن در عراق بعد از سقوط رژیم صدام تصمیم غلطی بود که باید اصلاح شود. ایجاد بحران با دولت عراق و یا توّهم تاثیر گذاری در برد وباختهای انتخاباتی اگر واقعیت هم داشت هیچکدام نه ارتباطی به مبارزات مردم با رژیم دارد و نه کمکی به اعتلا یا پیشبرد آن می کند. رهبری مجاهدین به جای واقعیت گریزی و آویختن به دامن رویاها، باید چشم به روی واقعیت بگشاید. باید دست از روش لجبازی بردارد، باید یک خانه تکانی اساسی سیاسی و فرهنگی برای زدودن عوارض مخرب پیامدهای انقلاب ایدئولوژیک در رابطه مجاهدین و افکار عمومی بکند، باید یک تجدید نظر و بازنگری در برنامه و اساسنامه شورای ملی مقاومت بکند و هم چنان که در مطالب دیگر هم اشاره کرده ام لازم است مسئول شورای ملی مقاومت هم انتخابی باشد و جناب مسعود رجوی که به خاطر آن شعار انزجار برانگیز ایران رجوی- رجوی ایران و لج بازی ربع قرنی در پافشاری بر آن، نامش تحقیر مردم ایران را به ذهن ها متبادر می کند، مدتی کنار برود و این رئیس جمهور بازی هم کنار گذاشته شود. خود محور بینیها و سیاستهای غلط رهبری مجاهدین امکانات و ظرفیتهایی را که شورا می توانست در مبارزه با مردم در اختیار خود مجاهدین قرار بدهد ضایع کرد. مثلا می شود دید که حضور دکتر هزارخانی در شورا و در کنار مجاهدین چگونه مورد استفاده قرار گرفته و به عبارت درست تر چگونه خنثی شده است. هم چنان اجرای اذان ویژه توسط خانم مرضیه و اقامت چند ساله او در عراق نشانه کج فهمی و مدیریت غلط رهبری مجاهدین است. به نظر من اگر دکتر هزار خانی خودش یک گروه و حزبی در خارج تشکیل داده بود بی تردید به مراتب تاثیر گذاری و دستاورد بیشتری برای مبارزات مردم و بین اپوزیسیون خارج کشور می توانست داشته باشد. خلاصه حرف من به کسانی که ادعا می کنند که پیمان استقرار دموکراسی در ایران و جدایی دین از دولت با مردم می بندند این است: تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
منابع و توضیحات
-------------------
* متن سخنان خانم رجوی
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=23808
** مطلبی که در آن اطلاعاتی جمع آوری شده که این احتمال را که مرگ احمد خمینی، قتلی برنامه ریزی شده و مورد توافق خامنه ای و رفسنجانی بوده است، قوی می کند
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=8911
*** از جمله به مناسبت انتشار بیانیه بیست وهشتمین سالگرد تاسیس شورا من سولاتی مطرح کرده بودم که پاسخی به آنها داده نشد (لینک مقاله در زیر آمده است)ولی کسانی که خود را با یک اسم کوچک معرفی می کردند الطافی نثار فرمودند که یکی از آنها مهدی نامی بود که به عنوان نظر کار بران در زیر مقاله من نوشت:« ايرج شكري ببين من در نظري كه به مقاله چندي قبلت داده بودم وحالاهم همين نظر رادارم تو از حصن نيت آقاي مصداقي داري سوء استفاده ميكني واگر نه جاي مقاله تو در سايت ايران ديدبان و سايتهاي ديگر وزارت اطلاعات است . تو اگر امكان اين برايت فراهم بود حتما براي دلداري آخوند ها از جندالله وريگي مي نوشتي.اي كاشكي ذره اي غيرت مردمي داشتي واينجوري براي خوشنودي آخوندها به سروروي فرزندان اين ميهن كه با رژيم جنايتكار آخوندي چنگ در چنگ هستند چنگول نمي كشيدي.كينه فرديت از سنخ لاجوردي در سرتا پاي نوشته ات فوران ميكند.اي كاشكي تو نطري داشتي در رابطه با مجاهدين ويا انتقادي داشتي مطرح ميكردي ولي تمامي نوشته هايت به غرض آلوده است در زماني كه مجاهدين وهوادران آنها وبسياري از مردم انسان دوست از ازادي 36 گروگان مجاهد خوشحال هستند ودر جشن شادي آنها شريك ميشوند اين نوشته تو چه معنا ميدهد؟ رسواباد ماموران رسمي وغير رسمي رژيم آخوندي».
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=16440
10 تیر 1388- اول ژوئیه 2010http://iradj-shokri.blogspot.com