ایرج شکری
ناگفته هایی از دو« 13 آبان»: چگونه صدای انقلاب به گوش شاه رسید و اشغال سفارت آمریکا
ویژگی رویداد 13 آبان سال 57 در میان رویداد های خونین ماههای انقلاب و پیامدهای آن، در ضبط و پخش تلویزیونی آن بود و از این نظر، شباهت زیادی به ویژگیِ تاثیر گذاری شهادت ندا در رویدادهای اخیر در افکار عمومی دارد. اما پخش تلویزیونی یورش ماموران حکومت نظامی به دانشگاه در شرایط بسیار پر التهابی صورت گرفت که اعتصاب عمومی سراسر ارکان حکومتی و صنایع نفت و بنگاههای بزرگ اقصادی را فرا گرفته بود. در آن زمان سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران را نیز در اعتصاب بود و اگر درست به یادم مانده باشد اعتصابات بعد از ماجرای 17 شهریور بود که گشترش پرشتابی در همه جا یافت و خواستهای اعتصابیون نیز رادیکال شد. چند روزی قبل از سیزده آبان مدیر عامل جدیدی از سوی دولت شریف امامی برای رادیو تلویزیون منصوب شد. در این زمان تانکهای چیفتن در نقاط مختلف محوطه جام جم مستقر شده بود، با این حال کارکنان اعتصابی و غیر اعتصابی با کنترل ماموران حفاظت خود سازمان، به سازمان رفت و آمد می کردند و جلسات شورای مؤسس اتحادیه کارکنان سازمان رایو تلویزیون که از نمایندگان کارکنن اعتصابی تشکیل یافته بود، در آمفی تاتر ساختمان 13 طبقه برگزار می شد. من به عنوان یکی از نمایندگان دفتر مرکزی خبر(در خیابان گخانه منشغب از خیابان جردن یا آفریقای کنونی) در آن جلسات شرکت می کردم. مدیر جدید خواهان بازکشت به کار کارکنان اعتصابی بود و بررسی و پذیرش خواستهای کارکنان اعتصابی را که- لغو سانسور در اخبار در صدر آن قرار داشت-، مشروط به قطع اعتصاب کرده بود و این پیام البته همراه با تهدید به اخراج و تعقیب کارکنان اعتصابی هم بود. البته تهدیدات او تاثیر بر اراده کارکنان تلویزیون در ادامه اعتصاب نداشت، اما مساله آغاز به کار با شرایطی تعیین شده از سوی ما و یا ادامه اعتصاب در شورا مؤسس اتحادیه کارکنان، مورد بحث قرارگرفت. گروهی خواهان ادامه اعتصاب بدون هیچ گفتگویی با مدیرعامل جدید بودند و گروهی معتقد بودند در شرایط موجود در کشور که در هر گوشه یی اتفاقی می افتد، موثر ترین نقشی که ما می توانیم داشته باشیم، انعکاس و پخش اخبار این رویداد هاست. من هم طرفدار این نظر بودم. همکاری از برنامه رادیو پیشنهاد داد که طرحی برای لغو سانسور تهیه کنیم و به مدیر عامل ارائه کنیم و اگر پذیرفته و عملی شد، بعد ضمن باز گشت به کار راجع به بقیه مسائل بحث کنیم. عنوان آن دقیقا یادم نیست ولی عنوانی مثل طرح اضطراری لغو سانسور و بازگشت به کار داشت. در آن زمان اکثر کانون های اعتصابی برای خود خبر نامه یی منتشر می کردند که اخبار اعتصاب و مسائل مورد بحث در کانونهای اعتصابی و گاه مطالبی مهم از اطلاعیه دیگر کانونهای اعتصابی در آن درج می شد. شورای مؤسس اتحادیه کار کنان نیز خبر نامه یی منتشر می کرد که تهیه آن را 5 نفر که علی حسینی گوینده تلویزیون، دو سه تن از همکاران قسمت تولید تلویزیون و من و یک خانم همکار از تایپیست های تحریریه تلویزیون یک همکار ارمنی که گرافیست بود و بعهده داشتیم. (آن همکار ارمنی بعدا از رفتن شاه از ایران آرم سازمان رادیو تلویزیون را که شیرهای آن شاخه گلی در دست داشتند و زیر آن گرامی باد بهار آزادی نوشته بود تهیه کرد). شورا تهیه طرح مذکور را به پیشنها دهند و اعضای تهیه کننده خبر نامه محول کرد. این طرح تهیه شد و بعد از اطلاع و اظهار نظر و تایید نمایندگان شورای مؤسس اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون، به مدیر عامل تلویزیون داده شد. مدیر عامل سازمان آن را پذیرفت. بر اساس این طرح کارکنان اعتصابی خبر و گزارش از رویدادهای کشور به ویژه تهران را تهیه و پخش می کردند. یعنی کسی نباید از بیرون از همکاران اعتصابی در امر پخش خبر دخالت می کرد و ما هم خواهان پخش بدون سانسور خبر بودیم. روز سیزده آبان، همکاران اعتصابی ما از اخبار تلویزیون برای گزارش از سطح شهر کار خود را شروع کردند. گزارش یورش ماموران حکومت نظامی در چنین شرایطی تهیه شد. فیلم بردار آن گزارش پرویز نبوی بود که شجاعت و خونسردیش در انجام کار در زیر شلیک گلوله در آن زمان مورد تحسین بسیار قرار گرفت. این گزارش را دوستان اعتصابی در اخبار شب از تلویزیون پخش کردند. آنطور که بعدا از دوستان شنیدم، اندکی بعد از آغاز پخش گزارش ماموران حکومت نظامی به قسمت پخش یورشب برده و وارد قسمت فنی پخش شده بودند و حتی با تهدید اسلحه خواهان قطع پخش گزارش و گرفتن فیلم گزارش شده بودند ولی با مقاومت همکاران قسمت فنی گزارش پخش شده و سار از درخت پریده بود. ماموران حکومت نظامی البته بعدا را گرفته بودند. من بعدا از دوستان پرسیدم که خب ماموران که آن فیلم را گرفته بودند چگونه بعدا از انقلاب آن گزارش دوباره در اختیار تلویزیون بود. گفتند که فیلم و گزارشهای خبری همزمان با پخش، روی نوارهای مگنت دستگاههای بزرگ ضبط و پخش مگنت تلویزیونی آن زمان که امپکس نامیده می شد، ضبط شده بود.گمانم این روال کار برای برنامه های زنده مثل خبر بود. بعد از پخش این گزارش چند تن از کارکنان تلویزیون دستگیر شدند و ماموران ساواک برای دستگیری سایر دست اندرکاران تهیه آن گزارش به خانه های آنها مراجعه کرده بوند. دستگیر شدگان بعدا آزاد شدند. مدیر عامل سازمان هم گفته می شد که با دیدن گزارش، دچار سکته قلبی شده بود. به هر حال پخش این گزارش در آن ایام مثل پاشیدن نفتی به روی آتش بود که تشدید گسترده شورشها را 14 آبان در تهران و شهرهای محتلف به همراه داشت. این گونه بود که در15آبان 58، شاه آن پیام تاریخی را که زانو زدن آن دیکتاتور خود بزرگ بین بیمار در برابر اراده ملت برای آزادی بود، از تلویزیون فرستاد. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. این همان شاهی بود حتی یکسال قبل از آن هم با قلدرمنشی ماموران ساواکش را برای برهم زدن تجمع نفراتی از جبهه ملی در باغی در کاروانسرا سنگی کرج فرستاد. چماقداران ساواکی آنان را که بسیاریشان افراد بالای 50 سال بودند، مضروب کرده بودند و اگر اشتباه نکنم شاپور بختیار که بعدا شاه برای آبرومندانه کردن فرارش از کشور، دست به دامن او شد، دستش در همان یورش شکسته بود. شاه همزمان با آن نطق غلط کردم، دولت نظامی سرکار آورد تا به خیال خودش با بکار بردن سیاست چماق وهویج فرجه و فرصتی برای بقای سلطنت منحوش فراهم کند. اما نفرت و خشم بیکران مردم از سالها سرکوبی و توهین وتحقیر توسط او و «ازما بهترون»، که خود را تافته جدا بافته و برفراز مردم قرار داده بودند، مهار شدنی نبود. اگر چه روح الله الموسوالخمینی با «میکروفونسکوپاژ» و در بوق قرار دادن او توسط غرب و در خدمت روحانیت شیعه قرار گرفتن رادیو بی بی سی و عقب ماندگی بخش بزرگی از مردم ایران به خاطر زنجیرهای جهل تعصبی که اسلام به دست پا و به ذهن و افکارآنان زده بود، توانست انقلاب مردم را ملاخور کند و با سبعیتی که از اجداد بادیه نشینش به ارث برده بود، کشتار و ویرانگری سپاه اسلام در یورش به ایران ساسانی را با درنده خویی بی نظیری تکرار و قدرت را تا قطع شدن نَفَس پلیدش در انحصار خود داشته باشد، اما تلاش بی وقفه و مبارزه پر از پرداختها سنگین مردم ایران برای آزادی و دموکراسی هیچ وقت از حرکت باز نمانده و اکنون ما شاهد امواج بلند مبارزات مردم هستیم که با شعارهایی که در آن جمهوری ایرانی را می خواهند، برچیدن این رژیم ننگین را هدف مبارزات خود قرار داده اند.
اشغال سفارت آمریکا
در روز اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 یک اکیپ از خبر تلویزیون در بازگشت از یک کار خبری بود و چون هنوز تا ظهر و موقع نهار یکی دو ساعتی وقت داشتند، تصمیم می گیرند که گشتی در خیابانهای شهر برنند که آن روزها تجمعاتی اینجا و آنجا به ویژه در مناطق اطراف دانشگاه و میدان انقلاب یا نزدیک دانشکده پلی تکینک(امیرکبیر) ممکن بود دیده شود. این چرخی در خبابانها زدن، تصادفا همزمان می شود با تجمع و تلاش گروهی برای بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا. گروهی که بعدا اسم خودشان را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» گذاشتند. اینجا من لازم است یک توضیح کوتاه در مورد چگونگی تهیه گزارش تلویزیونی در آن زمان بدهم. گزارش تلویزیونی در آن زمان یا همراه با صدا برداری بود که به آن دوبله باند می گفتند که یا بدون صدار برداری بود که به آن تک باند می گفتند. در گزارش تک باند ممکن بود خبرنگار همراه اکیپ نباشد، اکیپ تصویری می گرفت و بعدا برای گزارش موضوع، از خبر خبرگزاری پارس یا دفتر مرکزی خبر استفاده می شد. این البته بیشتر مربوطه می شد به رویداد های برنامه ریزی شده و از قبل تعین شده. در گزارش دوبله باند معمولا گزارشگر همراه اکیپ بود تا بسته به مورد، خودش در مورد موضوع شرح بدهد این امکان هم بود که گزارشگر همراه اکیپ نباشد و تصویر و برداری و صدا برداری انجام شود و توضیح بیشتر بعدا در تحریریه تنظیم شود و گوینده خبر آن را موقع پخش گزارش بخواند. گزارش تصویری تهیه شده به لابراتور برای ظهور فیلم می رفت و صدای ضبط شده هم در روی دستگاه مخصوص تبدیل صدا از روی نوار ضبط صوت به نوارهای پهن مغناطیسی که مثل نوار فیلم دوربینهای 16 میلمیتری مورد استفاده فیلمبرداران تلویزیون بود، و با سرعتی معادل سرعت گردش فیلمبرداری (24 فریم در ثانیه) می چرخید، منتقل می شد. در آن روز فیلم بردار و صدا بردار تلویزیون برای تهیه گزارشی اعزام شده بودند. که در بازگشت همانطور که اشاره کردم با ماجرای بالا رفتن از دیوار سفارت رو به رو شده بودند. این ماجرا گویا بین ساعت یازده تا یازده و نیم اتفاق بوده. بعد از ورود دانشجویان به محوطه سفارت، دانشجویان اشغال کننده سفارت به گروه رادیو تلویزیون اجازه داده بودند داخل محوطه بشوند و این تنها گروه خبری حاظر در سفارت در آن ماجرا بود. آن روز من ساختمان پخش تلویزیون بودم و ساعت حدود دوازده و نیم و قصد رفتن برای نهار داشتم که یکی از دوستنان تحریریه آمد و گفت که عده ای دانشجو سفارت آمریکا را اشغالگر کرده اند بچه ها آنجا هستند و خبرنگار می خواهند. من هم بلافاصله راه افتادم. فیلمبردار آن صحنه اشغال سفارت همکار ما جواد عظیمی نژادان از فیلبمرداران خوب خبر تلویزیون بود. او وقتی یک چشمش را به دوربین چسبانده و مشغول فیلمبرداری بود، با گرداندن چشم دیگر، اطراف صحنه را می پایید که صحنه یی تصادفی اگر پیش آمد، از دست ندهد*. به سفارت رسیدم و در زدم(در ماشین رو آهنی) خودم رامعرفی کردم داخل شدم. دوستان همکار هم آنجا نزدیک در بودند.
بخشی از اسناد خیلی سری سفارت پودر شده بود.
در همان نزدیکی در وردی جوانی مشغول بریدن در یک گاوصندوق خیلی بزرگ که به اندازه اتاقکی بود، با مشعل جوش اکسیژن بود. ما برای ورود به ساختمان اصلی سفارت، آن ساختمان آجری دو طبقه، شاید بیش از دو ساعت منتظر ماندیم. گمانم در این مدت دانشجویان مشغول انتقال کار کنان سفارت بودند. وقتی ما را به دیدن داخل ساختمان برداند هیچ آمریکایی در آنجا نبود از خودشان هم تنها چند نفری بودند و تعداد زیادی نبود. گازاشک آور که تفنگدارن محافط سفارت برای ممانعت از ورود مهاجمان استفاده کرده بودند، هنوز در فضای ساختمان سفارت بود و چشم و بینی را اندکی می آزرد. بعد از نگاهی به اتاقهای طبقه اول ما را به طبقه دوم بردند. در طبقه دوم مهمترین قسمتی که دانشجویان به ما نشان دادند، اتاق یا سالن کوچکی مجاور یکی از اطاقهای شمالی بود. این اتاق دری آهنی مثل در راهروهای زیردریائیها داشت که به آن اتاق که ما در آن قرار داشتیم باز می شد. دانشجوی راهنما گفت که اینجا محل مذکرات و بحثهای خیلی سری بوده است و دیواره آن سالن یا اتاق از موادی ساخته شده که غیر قابل استراق سمع است. ما داخل آن اتاق نشدیم. اما در همین اتاقی که بودیم من چشم به یک سطل زباله مکعبی کوچکی افتاد که پراز چیزی مثل پودر رختشویی بود و دانه های ریز سیاهی هم در آن دیده می شد. از دانشجوی راهنما پرسیدم «این چیه» با دست اشاره دستگاهی کرد که مکعبی سطل در کنار آن قرار داشت و گفت، اینها مدارک و کاغذهایی بوده که با این دستگاه پودر شده است. احتمالا اینها مربوط به بحثها و گفتگوهای همان اتاق ضد استراق سمع بوده است که به لحاظ فوق العاده سری بودنش، رشته رشته شدن را برای آن کافی نمی دانسته اند. به هر حال آن مدارک دیگر به هیچوجه قابل بازگشت و بازسازی نبود. بعد هم از انجا به حیاط سفارت رفتیم و مارا به به برجکی بردند که آنتن گروی شکل ماهواره ای روی آن قرار داشت. مدتی بعد از از ماجرای گروگانگیری همکاری که زمینه کارش حوزه قضایی بود و آن روزها در رژیم خر تو خری که امام خمینی با مریدانش در ایران براه انداخته بود همه در مورد همه چیز اظهار نظر می کردند، از کنفرانس خبری هفتگی بهشتی قاضی القضات خمینی که در آن خبرنگاران خارجی هم حضور می یافتند و او در زمینه سیاست داخلی و خارجی و... صحبت می کرد گزارش تهیه می کرد، می گفت که اتومبیل چروکی چیف ضد گلوله متعلق به سولیوان را که مجهز به میکرفونها تقویت کننده صدای بیرون و اطراف اتومبیل بود (برای شنیده شدن در داخل اتومبیل)، بهشتی سوار می شد. چندی بعد از گروگانگیری، یک گزارش کامل از تمام سوراخ سمبه های سفارت که گمانم پخش آن از تلویزیون دو ساعت طول کشید، پخش شد. گزارشگر آن یکی از گماشتگان خمینی در اخبار رادیو تلویزیون فردی به اسم عبدالکریم سنایی بود که رابط «بیت امام» با تلویزیون بود، این آدم که مثل همه مریدان خمینی به درجاتی بیشعور بود، با دمپایی پشت میزکارش می نشت و در تحریریه می چرخید. عینک ته استکانی داشت. یکی از خانمهای همکار با خنده می گفت که وقتی امام در نوف لو شاتو بوده او موقع رفتن امام به مستراح برای امام آفتابه پر می کرده است. گمانم بعدا همین آدم مدتی هم سفیر جمهوری الهی اسلامی در اسپانیا شد.
خمینی از ماجرای گروگانگیری سوء استفاده فراوانی برای برپاکردن غوغای آمریکا سیتزی و تحت الشعاع قرار دادن مطالبات مردم و مسائل روز در آستانه پایان یافتن مجلس خبرگان کرد. «هرچه فریا دارید بر سر آمریکا بزنید»، تبلور این سیاست مزورانه امام خمینی بود. از اولین دستاوردهای گروگانگیری،از صحنه خارج کردن لیبرال- مذهبی ها بود. این را بهزاد نبوی هم یکبار دوسه سالی بعد از پایان ماجرای گروگانگیری برزبان راند و گفت بزرگترین دستاورد اشغال سفارت یا به قول خودشان لانه جاسوسی، حذف لیبرال ها بود.حدود یک ماه بعد از گروگانگیری که هنوز جلوی سفارت غلغله تجمع و تظاهرا ت روزانه براه بود، خمینی قانون اساسی رژیم ولایت فقیه را(که در پاریس مطلقا حرفی از آن نزده بود)، به رفراندم گذاشت و به تایید رساند وبه این ترتیب، تاریخ ایران که تازه یک دیکتاتور آزادی کش را که ربع قرن پیش به کودتای 28 مرداد به ماتحش چپانده شده بود، دفع کرده بود، باجایگزینی سید روح الله خمینی به عنوان ولی فقیه در آن دوباره با دوره پر تنش و نا آرامی را شروع کرد . عواقب جایگزینی سلطنت پهلوی با «سلطنت فقیه» را که مردم ایران در بیرون راندن و دفع کردنش سی سال است لحظه ای تلاش نایستاده اند همه می دانیم.
اکنون امواج بلند خیزش و اعتراضات مردمی را تهدیدهای ولی فقیه و فرماندهان دستگاههای سرکوب و مردم کشی رژیم نمی تواند فرو بنشاند. مردم از هفته اول بعد از انتخابات دیگراز شعارهای رهبران معترض به انتخابات، عبور کرده بودند، اما مریدان و یاران خمینی که معترضان نتیجه انتخابات بودند، می خواهند با حقه ها وکلکها گوناگون، خیزش مردم را در چارچوب نظام منحوس ولایت فقیه محصور و کنترل کنند. از حقه های بکار رفته برای این کار، شعاری است که برای تظاهرات 13 آبان طرح کرده اند تا شعار ساختار شکنانه جمهوری ایرانی را به گوشه نسیان بفرستنند، با شعار «نه شرقی نه غربی، دولت مهر ملی»!
اکنون با جوانان و دانشجویان و مردم آزادیخواه ایران است که زد و بندها و حقه ها وکلکهای رهبران را، با شعارهای ساختار شکنانه و مبارزه جویانه و دموکراسی خواهانه خنثی و رهبران خمینیست اعتراضات انتخاباتی را به دنبال خود بکشند. باید شعارهای مناسب و سرودهای مناسب طنین انداز تظاهرات دموکراسی خواهانه مردم ایران باشد که به روشنی رویا رویی خود را با نظام مذهبی و رژیم ولایت فقیه به نمایش بگذارد. زمان آن است که دانش آموزان و دانشجویان سرود پوچ گرایانه یار دبستانی را کنار بگذارند، و سرودهای انقلابی مبارزه جویانه یی که مناسب مبارزه با ظلم و بیداد و نابرابری است انتخاب کنند. به نظر من یکی از بهترین سردوها برای تظاهراتی که در مناسبتهای مختلف برگزار میشود و برای همه اعتراضات ضد رژیم مناسب است، سرود برپاخیز است. سرودی یاد آور انقلاب ملاخور شده سال 57 که در آن مردم با دست خالی در جنگ با تانکها پیروز شدند و رژیم تا دندان مسلح شاه را از هم پاشیدند. با خیزش و همبستگی و با به راه انداخت جنگ و گریز گسترده در شهر سپاه پاسداران مردم کش و متجاوز را هم می شود درهم کوبید و رژیم را از هم پاشاند. تنها باید به قدرت اتحاد و همبستگی، ایمان داشت و دست بکار سازماندهی برای رویا رویی فرسایشی با سپاه و نیروی انتظامی بود. پیروزی بر رژیم تنها با غلبه بر ترس و تفرقه و کنار زدن مریدان و ستایشگران خمینی ممکن است.
توضیحات:
سرود برپاخیز:
http://www.youtube.com/watch?v=CvqQXxgk7T8
* کمتر از یک سال بعد، او هم جزو 18 نفری بود که پاسدار محمد حسین طارمی، لیست اخراج آنها را به عبدالله نوری داده بود. من در مقاله «مسأله رادیو و تلویزیون، انتقاد به جا و فراموشکاری اختیاری عبدالله نوری»،که در آرشیو پژواک ایران موجود است، در مورد آن اخراج توضیح داده ام.
پ-11 آبان 1388- 2 نوامبر 2009