vendredi, octobre 30, 2009

اعتراض چهل و شش سینماگر به سانسور و فشار

 اعتراض چهل و شش سینماگر به سانسور و فشار 


چهل و شش سینماگر سرشناس ایران در مورد فشارهایی که از سوی رژیم به آنها وارد می شود و امکان بسته شدن کامل عرصه برای ادامه فعالیتشان، اطلاعیه برای آگاهی مردم و دوستداران سینما صادر کرده اند
:متن کامل بیانیه مجمع فیلمسازان ایران به این شرح است
دوستداران سینمای ایران! سالن‌های سینما بعضی ازفیلم‌های ما را نشان نمی‌دهند و بسیاری از فیلم‌ها با محدودیت به نمایش در می‌آیند؛ و هیچ قانونی از ما پشتیبانی نمی‌کند. جریانی بین ما و شما فاصله انداخته است. این جریان خواستار حاکمیت پول و سرمایه است و هر کس برای این حاکمیت فیلم نسازد، در نمایش عمومی با شگردهای بازاری تنبیه می‌شود. در شرایط کنونی، ملاک برای نمایش عمومی یک فیلم ، فیلمساز آبرودار و فیلم آبرومند نیست. می‌خواهند سینمای مستقل را حذف کنند و یا حداکثر لطف کنند و در گلخانه نگه دارند. علاقه‌مندان به سینمای ایران! ما این فیلم‌ها را برای شما و به عشق شما می‌سازیم. رودررویی مستقیم با مردم حق هر سینماگری است و نیز حق مردم است که فیلم‌های متفاوت ببینند؛ اما انحصارطلبی راه را بسته است. اگر ساز و کارتولید و پخش ونمایش در این سینما اصلاح نشود. واگردر نمایش فیلم‌ها عدالت اقتصادی و فرهنکی اعمال نشود، باید بزودی شاهد حذف سینمای مستقل ایران باشیم.
سعید ابراهیمی‌فر – محمد احمدی – سعید اسدی – سیروس الوند- محسن امیر یوسفی – علیرضا امینی – محمد بزرگ نیا – رخشان بنی‌اعتماد - فریال بهزاد – حبیب الله بهمنی – بهرام بیضایی – کامبوزیا پرتوی – کیومرث پوراحمد – ناصر تقوایی – قاسم جعفری – محمد حسین حقیقی – منیژه حکمت ـ عزیزالله حمیدنژاد – اکبر خواجویی – علیرضا داودنژاد – ابوالحسن داودی – احمد رضا درویش - امیرشهاب رضویان – عباس رافعی – علی ژکان – محمد علی سجادی – سیامک شایقی – پرویز شهبازی – یدالله صمدی ـ کیانوش عیاری – ناصر غلامرضایی – مهدی فخیم زاده – اصغر فرهادی ـ ابراهیم فروزش – مهرداد فرید – مجید قاری زاده – رهبر قنبری – ایرج کریمی – عباس کیارستمی – عبدالرضا کاهانی – منوچهر مصیری – خسرو معصومی – نادر مقدس – محمد متوسلانی – اصغر هاشمی – محمد رضا هنرمند

lundi, octobre 26, 2009

...اشرف ،مهر88- شب سالروز جلوس دروغ






ایرج شکری
...اشرف ،مهر88- شب سالروز جلوس دروغ

خانم رجوی در 6 شهرویور سال72 در یک جلاس شورا به عنوان رئیس جمهور در برنامه دولت موقت، به جای بنی صدر که سالها بعد از کنار گذشتن او ماده مربوط به ریاست جمهور بودنش در دوره دولت موقت، در برنامه شورا لغو شده بود، برگزیده شد اما خبر این گزینش در 30 مهرطی اطلاعیه یی از سوی مسئول شورا آقای مسعود رجوی اعلام شد. در آن زمان خانم رجوی در سرزمین امام حسین به قول آقای رجوی و سرزمین
بخت النصر که من آن را مناسب تر می دانم، اقامت داشت. بعد ایشان به فرانسه آمد که فعالیتهای سیاسی و دیپلماتیک «آلتر ناتیو» را گسترش بدهد و حمایت هرچه بیشتر ایرانیان را هم جلب کند . قدمهای خوبی هم برداشت که از جمله می شود به کنسرت همبستگی اشاره کرد،اما این قدمها که باید با پیوند با مبارزات مردم داخل کشور و ارتباط هرچه بیشتر با ایرانیان خارج کشور ادامه می یافت، خیلی زود در زمینه یاد شده با ترمز رو به رو شد و همبستگی که انتظارش می رفت ماهیت «همه با من» پیدا کرد. نشانه این ترمز را هم می توان به طور سمبلیک وارد شدن شدن 2 صفحه به اسم «مقاومت»(در واقع در اینجا هم چیزی نبود جزکوبیدن میخ خود محور بینی)به نشریه ایران زمین دانست که اختصاص به ارتش آزادیبخش و فعالیتها در اشرف و مطالب و تفسیرهایی با دیدگاههای خاص مجاهدین داشت و به طور «مستقل»و خارج از نظارت مسئول شورایی نشریه تهیه و تنظیم می شد .این دو صفحه گمانم بعد از شماره 5 نشریه ایران زمین که با استقبال در بین ایرانیان خارج کشور رو به رو شده بود، به آن چپانده شد. حالا بماند که من در چند مورد برای نوشتن مطلبی در دفاع یا تجلیل از نویسندگان یا هنرمندان یا ارائه برداشت خودم از دموکراسی در ستون یادداشت و گزارش،یا مقاله مستقل، با چه اخم و والم شنگه و ارکستر ارعاب در جلسات شورا مواجه شدم. یکی از این الم شنگه ها به خاطر نوشتن مطلبی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی بود که با اشاره به کتاب بیچاره اسفندیار او و ضد ولایت فقیه دانستن دیدگاه او در آن، عادی بودن مرگ او را مورد تردید قرار داده بودم. در همان ایام حضور مریم رجوی در فرانسه،شاید به ابتکار آقای دکتر هزارخانی بود که جشنهای ورزشی مهرگان در بین جوانانان و نوجوانان ایرانی خارج کشور برگزار شد و استقبال خوبی از سوی خانواده ها، دست کم از سوی کسانی که ارتباط دور ونزدیکی با مجاهدین داشتند از آن شد. به هر حال بنا به دلایلی که من از آن چندان اطلاعی ندارم ( گمان می کنم به خاطر دسیسه های رژیم و اعتراضاتش به فعالیتهای مریم رجوی، مشکلاتی برای ادامه فعالیتها یش به وجود آمده بود)،اما دلیل رسمی اعلام شده آن این بود که چون خانم رجوی حداکثر کاری را که می شد در زمینه افزودن بر وزن دیپلماتیک «آلترناتیو» انجام داده است، به عراق برمی گردد که مرحله راهگشایی برای ارتش آزادیبخش را انجام دهد، به عراق برگشت. این که حضور ایشان در آنجا چه خاصیتی می توانست داشته باشد من نمی دانم. به هرحال بعد از رفتن ایشان به به بغداد، جشن های مهرگان تبدیل شد به جشنهای انتخاب «مریم مهرتابان» به ریاست جمهوری ایران در دورانی که قرار بود انشاءالله فرابرسد و البته هنوز هم از راه نرسیده است . این «موج سبز » هم که دکان کساد آن «آلترناتیو»را که «دکانداران چرتکه انداز» اداره می کردند، با انبوه مشتریان و حامیانش از جوانان نسل کامپیوتر و اینترنت که حالاشعارشان هم جمهوری ایرانی است، کساد تر کرده و ارتشی که هنوز معلوم نیست«تعیین تکلیف نهایی» اقامت نفراتش در اشرف چگونه خواهد بود، (تردیدی نیست که هرچه باشد مسلح شدن دوباره نخواهد بود و تازه اگر هم چنین شود، دیگر هیچ خاصیتی برای سرنگونی رژیم ندارد، رژیم را مردم داخل کشور و به ویژه مردم تهران تنها قادرند با قیام خود سرنگون کنند). با این همه امسال هم سالگرد اعلام انتخاب خانم مریم رجوی برای ریاست جمهوری دوران دولت موقت دموکراتیک جمهوری اسلامی ،جشن گرفته شد. من با اصل جشن کاملا موافقم اما به هر مناسبتی که نمی شود به عنوان رویدادی تاریخی جشن گرفت. این نوع کارها خیلی انعکاس بیرونی بدی دارد.نشانه «حسرت به دل بودن و تازه به دوران رسیدگی است». به هر حال بعد از این که مجاهدین زیرآب جشن مهرگان را زدند و آن را تبدیل به جشنی برای مهرتابان خودشان کردند، وزیر ارشاد رژیم،که در آن زمان مهاجرانی بود و هیچ وقت هم یاد جشن مهرگان نیافتده بود، از سال بعد، جشن مهرگانی برای جایزه دادن به ادبیات برپاکرد. همچنان که جبهه مشارکت ایران اسلامی هم، در برابر شعار ایران رجوی - رجوی ایران که مورد نفرت همه ایرانیان بود و هست، شعار ایران برای همه ایرانیان را علم کرد! خب راهبران معظم ما دنگ فنگ و پروتکل و پیش فنگ پا فنگ دوست دارند. هرکس خوشش نمی آید یا آن را کاری مضحک می داند ،هر جور که می خواهد فکر کند بکند. مابه همه به تحقیر نگاه می کنیم چون ما برتریم. ما به هر انتقادی دهنکجی می کنیم چون ما رهبریم!!!. خیلی لطف بکنیم به انتقاد بی اعتنایی می کنیم، و و اگر عصبانی شدیم،برچسپ می زنیم، تا کور شود هر آنکه نتواند دید
پ- 4 آبان 88


dimanche, octobre 25, 2009

نامه سه سینماگر ایرانی ممنوع الخروج شده به مردم ایران


یک گزارش به ملت ایران
ما ایرانی هستیم. هر یک از ما تنها یک پاسپورت داریم. پاسپورت ایرانی که آرم جمهوری اسلامی بر آن حک شده است. پاسپورت¬مان را در فرودگاه از ما گرفتند. ما سینماگریم. در این سی سال سینماگر شده ایم و به واسطه ی فیلم هایمان در مجامع جهانی نماینده ی فرهنگ و هویت ایرانی خویش بوده ایم. هیچ دولتی این هویت را به ما نبخشیده است که بتواند آن را از ما پس بگیرد. ما همواره به فرهنگ کشورمان بالیده ایم و آن را در معرض تماشای مردم جهان قرار داده ایم. ولی اکنون حق عبور از مرزها را از ما گرفته اند؛ گلایه ای نداریم. حتی نمی دانیم به چه اتهامی؛ باز هم گله ای نداریم. اما ما می خواهیم همچنان سینماگر مستقل ایرانی باقی بمانیم. در تمام طول فعالیت فرهنگی مان می توانستیم پاسپورت دیگری داشته باشیم؛ اما خواست و اراده ی ما بر ایرانی بودن و ایرانی ماندن بوده است. دولت این توان را دارد که مانع خروج ما از مرزهای کشورمان بشود؛ اما یادآوری می کنیم که هویت ما در گرو پاسپورت هایمان نیست. حتی بدون پاسپورت، ما ایرانی هستیم. فاطمه معتمدآریا، جعفر پناهی، مجتبی میرتهماسب اول آبان¬ماه ۱٣٨٨

samedi, octobre 24, 2009

پاسخی به یکی دیگر از هتاکیهای هواداران مجاهدین خلق(...در ستون کاربران سایت پژواک ایران، در زیر مقاله من در مورد بیانیه شورا)پ





پاسخی به یکی دیگر از هتاکیهای هواداران مجاهدین خلق(...در ستون کاربران سایت پژواک ایران، در زیر مقاله من در مورد بیانیه شورا)پ

**********

کامنت زیر مقاله من - بیانیه شورا و نکته ای و چند سوال
23 Oct 2009 [تاریخ ثبت
[[ارسال‌کننده armin]


معمولا نوشته هاي ايرج شكري را ميخوانم.فكر نمي كنم وي را ديده باشم , شايد بطور گذري و شايد هم هيچوقت. نخستين بار است كه نظرم را به عرض ايشان مي رسانم و راستش هر گز شايسته نمي ديدم با چنين اشخاصي به مجادله قلمي بپردازم چون هر كس الفباي سياسي را بداند و يا خوانده باشد به راحتي مي فهمد كه با آدمي عقده اي و بغايت طلبكار مجاهدين و رهبريشان سرو كار دارد. چندي پيش نوشته اي از وي خواندم كه روي يك شايعه حساب باز كرده بود, شايعه اي كه گويا قرار بود امريكا به رژيم به جاي دارايي هاي بلوكه شده مردم ايران هواپيماي مسافر بري بدهد و ايشان (ايرج شكري) اين شايعه را به فال نيك گرفته و ابراز خوشحالي كرده بود كه چون درصد سقوط هواپيماهاي مسافر بري در ايران بالاست و جان مسافران در خطر و... است پس اين اقدام خوبي است! گويي مشكل رژيم در نداشتن هواپيماي مسافر بري خوب بي پولي است؟ كسي كه سطح فكر و درك و فهم و شعور و سوادش در اين حد نازل و بي مقدار است و مدافع دادن سرمايه هاي بلوكه شده ايران به رژيم است , البته بصورت هواپيما كه بماند معنايي اين تصميم اگر شايعه نبود چيست بهتر نيست در مورد مسائلي كه در حوصله دانش و قد و قواره سياسي ايشان نيست اظهار نظر نكنند؟ بايد از ايشان پرسيد مگر شما عضو مجاهدين بوده و هستيد كه به مجاهديني كه حد اقل از 5 تا 50 سال سابقه مبارزاتي دارند خط و خطوط مي دهيد كه چه بكنند و چه نكنند؟ مگر شما به قول خودتان و شنيده هاي من عضو شورا نبوده و بعد بيرون نرفته ايد پس ديگر وقتي شما عذرتان را خواسته ايد و پي كار خود رفته ايد چرا به پر و پاي شورا مي پيچيد؟ مگر جز چند تا كامنت آن هم از سوي هموطنان و برخي هواداران مجاهدين و شورا تا كنون جز يكبار و انهم اخيرا بدون ذكر نامي از شما مجاهدين حتي يكبار نامي از شما برده و حرفي در باره شما با عليه شما زده اند در حاليكه شما چپ مي رويد و راست مي رويد و دو لا و راست مي شويد عليه مجاهدين و رهبريشان فحاشي و ياوه سرايي مي كنيد زده يا نوشته اند؟ مجاهدين نه براي مبارزه نه براي تدوين خطوط سياسي استراتژيك نه براي تشكيلات و... از شما اجازه نخواسته نگرفته و نمي گيرند . اين خطوط بر عهده رهبري و كادر رهبري كننده مجاهدين و پيش بردان هم بر عهده انها و اعضا و هواداران مجاهدين است و با اگاهي و اشراف كامل و با طيب خاطر قبول داشته و دارند و براي پيش برد ان 72 روز كه سهل است تا اخرين نفس و اخرين رمق هم ايستاده و مي ايستند. هر كسي به هر ميزان با سياست و مواضع مجاهدين احساس نزديكي كند با انها همراه است و هر كس مانند شما نيست مي رود راهي ديگري و بهتري اگر سراغ دارد را مي جويد. شما و هر كس ديگري حق دارد با مجاهدين و نظراتشان موافق باشد يا نباشد . مي توان انتقاد داشت و نظرات انتقادي را هم بيان كرد ولي شما عقده گشايي و طلبكاري مي كنيد و معلوم هم نيست طلب شما از مجاهدين چيست؟ آرمين
************

پاسخ من
آقای مصداقی عزیز، اگر این یادداشت برای ستون نظر کار بلند بود، خواهش می کنم آن را به طور جداگانه در ستون مقاله ها درج کنید. چون نبودن انتقاد باعث رشد روحیه خود محور بینی و قلدرمنشی به طور عمومی است. و این آفت دموکراسی است که مصائب دیگری هم با خود به همراه می آورد.
پاسخی به یک تحریف و اهانت های مکرر
یکی از کار بران  به نام آقا یا خانم آرمین در زیر مقاله  من کامنتی گذاشته است که در آن همانگونه که در بینش و منش همه متکبّران، از جمله آخوندهاست با نگرش (العوام کلانعام= عوام چهارپایان هستند و نمی فهمند)، مردم را نادان می پندارد.  آخر با چه رویی این آدم اینطور این نوشته را تحریف می کند و بعد هم برای من تکلیف تعیین می کند که« بهتر نيست در مورد مسائلي كه در حوصله دانش و قد و قواره سياسي ايشان نيست اظهار نظر نكنند؟». اگر من اظهار نکنم، دیگران چگونه ممکن است از قد و قواره و دانش شما باخبر شوند؟ از کجای آن نوشته من این استنباط بدست می آید که من کمبود هواپیما را از بی پولی رژیم دانسته ام در حالی که برعکس گفته ام هواپیماهای فرسوده را هم  رژیم به بهای گرانتر می خرد. از مشکل رژیم در خرید هواپیما به خاطر تحریمهای آمریکا فقط کارشناس خبره یی در روابط بین الملل مثل جناب آرمین که خیلی با فهم شعور! است ممکن است بی اطلاع باشد. در همان نوشته، من گفته رئیس سازمان هواپیمایی کشور را نقل کرده ام  که او بخشی از مشکلات و کمبود ها را ناشی از تحریم آمریکا دانسته است. مساله شایعه فروش هواپیما در برابر دارائیهای بلوکه شده را هم از این جهت به فال نیک گرفتم که این پول که متعلق به مردم ایران است برای رفع یک نیاز ضروری مشخص مردم کشور - هواپیما (چه فرقی می کرد اگر لوازم پزشکی و تجهیزات بیمارستانی می بود) در اخیتار رژیم قرار می گیرد نه این که هرطور رژیم خواست خرج کند. شما که فهم و شعورتان هزار ماشاءالله این همه بالاست، بفرمایید آن مردمی که در اثر سقوط هواپیماها فرسوده کشته می شوند، چه جایی در دستگاه ارزشی شما دارند؟ چشمشان کور سوار هواپیما نشوند یا این که چشمشان کور باید به فراخواهان های «مسلح شوید» رهبر بزرگوار  لبیک می گفتند و کلک رژیم را می کندند؟ یا این که بالاخره مردم یک کشور نیازهای دارند که ازکانال همین رژیم لعنتی باید تامین شود و چه بهتر که دارایی متعلق به مرد م لااقل در خرید های کلان خارجی با کنترل- گیریم کنترل خارجی- بدون حیف و میل خرج شود. گزیدگی ایشان از آن مقاله در واقع به خاطر نتیجه گیریهای پایانی آن در این جملات است که من نوشته ام: « به نظر من برقراری روابط دیپلماتیک ملاها با آمریکا هم به نفع مردم ایران است و هم به نفع برخی گروههای اوپوریسیون که به امید "فرج"ی چشم به تشدید اختلافات و تخاصم امریکا با رژیم دوخته اند ... چون ممکن است باعث بیداری آنان از خواب گران بشود و آنها به ارزیابی از وزن و اعتبار خود در نزد مردم در داخل کشور و توانایی تاثیر گذاری برمبارزات مردم و توانایی خود در به «حرکت در آوردن آنان» بپردازند.
آرمین می فرمایند شما که عضو شورانیستید چرا به پر و پای شورا می ییچید؟ این هم ناشی از فهم و شعور و قد و قواره بلند درک ایشان از مسائل سیاسی است. کودک جان! وقتی کسی عضو یک سازمان یا یک حزب سیاسی یا عضو کابینه دولت است(مثلا وزیر است) معمول نیست و نباید انتقاداتش را از سازمان و حزب یا دولتی که خودش عضو آن است علنی بکند. انتقاداتش باید داخلی باشد و باید سیاستهای تصویب شده را تایید بکند. اگر انتقاداتش بجایی رسید که دید دیگر نمی تواند تحمل کند، طرف استعفا می کند ودلیل یا دلایل استعفایش راهم به طور خلاصه معمولا اعلام می کند و بعد نظراتش را با افکار عمومی درمیان می گذارد(البته اگر امکانش را داشته باشد. در کشورهای با نظام دموکراتیک چینن امکانی برای همه هست). من هم تا زمانی که هوادار و بعد عضو شورا بودم انتقاداتم داخلی بود. حتی وقتی در جلسات پشت درهای بسته اجلاس شورا در مورادی به خاطر مطالبی که در دفاع از کار فلان روشنفکر یا فلان سینماگر نوشته بودم، با گروه کُر ارعابِ تشکیل شده از کسانی مثل شما و آن آقای روانشناس که اگر اشتباه نکنم در جوانی دنبال توپ گرد می دویده، و صحنه گردانانی مثل «آ مهدی» رو به رو می شدم، می آمدم مقاله یی در تایید کار گروهی (شورا و مجاهدین) می نوشتم تا عناصر متکبر و متفرعنی از قماش شما را شیر فهم بکنم که اهل قهر کردن و کینه به دل گرفتن نیستم، امّا راهی که آنها می روند  خطا ست. دماغهای پر از بادِ منیّت نمرودی، به بزرگی کلّه کرگدن و روییده برآن شاخی از جنس تکبّر آریامهر و تحجّر امام راحل، اجازه نمی داد و حالا هم نمی دهد بعضیها جلوی |پایشان را ببینند. مثل شما و «آ مهدی» و دیگرانی از همین فرقه، فقط می خواهند منتقد را لت و پاره کنند. بیرون آمدن من هم از شورا به خاطر رفتار خودسرانه و خارج از ضابطه همان رهبران مورد ارادت شما بود. با این حال من انتقاداتم از عملکرد مسئول شورا  را که شامل پیشنهاداتی هم بود و در 52 صفحه آ-4( بیش از سی هزار کلمه) قبل از ترک شورا برای ارسال به خود او نوشته بودم، بعد از بیرون آمدن هم با افکار عمومی مطرح نکردم. من آن متن را تنها به چهار نفر از اعضای قدیمی و خیلی نزدیک شورا داده بودم آن هم با این امید که امکان مطرح شدن و بحث داخلی را پیدا کند، ولی خب مسائل طور دیگری پیش رفت. من حتی مایل نبودم قبل از مطرح شدن آن با حضور یا با اطلاع مسئول شورا، به جز آن چهار نفر حتی رده های بالای مجاهدین آن را بخوانند(به خاطر تعصب تلمبه شده با فشار بسیار بالای ایدئولوژیک به اعضا در این سازمان نسبت به رهبری، در خواندن آن بدون حضور رهبر، برای آنهاحاصلی جز آزار دادنشان نمی دیدم). الان هم برای من انتشار آن مشکلی ندارد، فوقش از همین القابی که آ مهدی قلدر و عربده کش یا حضرتعالی به من دادید، به من داده خواهد شد، اتفاق دیگری که نمی افتد. تازه اگرلازم می دیدم هر اتفاقی هم که قرار بود بییفتد برای من مهم نبود، انتشارش می دادم، هم چنان که نوشتنش را با یقین قبلی از انفجار خشم ازخودراضیهای خود مقدس بین نوشتم. انتشار آن نتیجه مطلوبی که برای آن چه مورد نظر من است بدست نمی دهد. نظر و خواست من «انتقاد از خود» رهبری مجاهدین و دست برداشتن از خود خواهی و خودبزرگ بینی و فرصت طلبی و اصلاح مسیر مبارزه از این جنگ خصوصی برای رهبری و انحصار قدرت «در پرتو مهر تابان آزادی»، و اصل قرار دادن مبارزه برای حقوق شهروندان است(که در آن صورت از جمله باید تمام اشکال مبارزه یی که مردم در گروههای مختلف صنفی و اجتماعی با شناسنامه مشخص، با رژیم دارند ارج گذاشته شود). حال نمی دانم باز هم فکر می کنید که من عقده یی هستم و به کسی عقده دارم. هرطور میل حضرت خاقانی است. دو نکته آخر را هم خیلی کوتاه اشاره می کنم. این که مجاهدین هرکاری می کنند و تا پای جان هم می ایستند به خودشان مربوط است، حرف بی ربطی است. مجاهدین یا هر گروه سیاسی چه در داخل ایران باشند( یا اگر می بودند) چه در خارج، همه حق اظهار نظر در مورد سیاستهایشان را دارند. مثلا کی گفته که جناب آ مهدی یا آن روانشناس! حق ندارد در مورد اطلاعیه یا بیانیه فلان گروه سیاسی که عضوش نیست نقدی بنویسد؟ و تا آنجا که به من به عنوان یک خبرنگار و یک فعال سیاسی برمی گردد، در هر مساله یی اگر نکته یی ببینم که لازم به یاد آوری باشد، نظرم را می گویم. مثلا من کارگردان سینما نیستم، اما حق دارم و صلاحتیش را هم دارم که در مورد مسائل مربوط به سینما و مردم اظهار نظر کنم. ممکن است جوابی بگیرم یا نگیرم. بنا براین اقدامات مجاهدین خواه کاری مثل همین ماجرای درگیری اخیر در یورش نیروهای عراقی به اشرف باشد یا هر تصمیم دیگر، تنها در مورد اعلامیه همبستگی دادن به دیگران مربوط نمی شود. دیگر این که هر اقدام تاپای مرگ رفتنی، قابل ستایش نیست. باید به منطقش نگاه کرد. تصمیم به ایستادگی در برابر نیروهای عراقی برای ورود و استقرار پاسگاه در اشرف،که قبلا هم سبب مضروب شدن مجاهدین در برابر در ورودی اشرف شده بود، تصمیمی ناشی از واقعیت گریزی و خود خواهی رهبری بود. سیاست فرصت طلبانه یی بود  با این  ارزیابی که با قرار گرفتن مجاهدین در موضع مظلومانه (که حقیقتا مظلومانه بود) و ایستادگی شجاعانه آنها -که در آن تردیدی نبود-، می خواست با یک تیر دو نشان بزند. هم مانع استقرار نیروهای عراقی - برای مدتی هم که شده - در اشرف بشود و اعلام کند که به رغم حمله به اشرف در زمان حضور وزیر دفاع آمریکا، ما جلوی دولت مالکی در آنجام ماموریت برای رژیم ایستادیم و هم با یقین از این که در صورت شکست در این هدف، که حتما هزینه سر و دست شکستن و احتمالا قربانی دادن همراه خواهد داشت، این وسیله و رشته یی باشد برای وصل کردن اشرف به خیزش مردم، این را از خیلی از صحبتها و سخنرانیهای و پیامها می شود درک کرد. این اقدام از نظر من به هیچ هدفی نرسید. در رابطه با استقرار نیروهای عراقی در اشرف حاصلش خوردن چوب و پیاز با هزینه بسیار سنگین و تأسفبار جانی و رنج اعتصاب غذا کنندگان که سلامتشان برای مدت طولانی صدمه دیده است بود و در مورد ارتباط با جنبش و خیزش مردم هیچ نشانه قابل اعتنایی جز آن که فقط در منابع مجاهدین ادعا شده و این اعلامیه های گروههای دانشجویی که یکباره در این سه چهار ماه گذشته پیدا شده اند، دیده نشده است. «خودهدایتگر بودن» حرکت اجتماعی (نقش کروبی و موسوی در آن خیلی کم رنگ است) و هم شعارهای آن که از دل خود آن بیرون آمده( مثل شعار جمهوری ایرانی)، نشان می دهد که ارتباطی نه با جمهوی دموکراتیک اسلامی مورد اصرار آقای رجوی و نه سمبلهای مورد نظر ایشان که با ادبیات خودشان معرفی می کنند و نه «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» ندارد. امیدوارم آینده خلاف ارزیابی مرا ثابت کند. اول آبان 1388- 23 اکتبر 2009- ایرج شکری
****
مقاله فروش ارباس به ایران
خبر تایید نشده مربوط به پیشنهاد باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا به رژیم مبنی بر تحویل 16
فروند هواپیمای مسافربری ایرباس به ایران در برابر دارائیهای بلوکه شده ایران در آمریکا، اگر درست باشد، تصمیمی سنجیده و به نفع مردم ایران است. تصمیمی سنجیده است برای این که دارائیهای بلوکه شده ایران که به مردم ایران تعلق دارد، بطور مشروطی در اختیار رژیم قرار می گیرد تا به به مصرفی برسد که مورد نیاز کشور است، یعنی برای رفع کمبود یا کاهش چشمگیر کمبود هواپیما در حمل و نقل هوایی کشور. کمبودی که دو سه ماه پیش نیز دو- سه سانحه به همراه داشت که ناگوار ترین آن سقوط هواپیمای عازم ارمنستان در 24 تیر در اطراف قزوین بود که بیش از صدو پنجاه کشته به جا گذاشت. برای «مقام معظم رهبری»، این سانحه نیز مثل تصادف دو سال پیش اتوبوس حامل دانشجویان در آستانه سال نو در جاده اندیمشک که منجر به زنده سوختن 22 تن از آنان شد، چنان بی اهمیت بود که حتی ارزش اظهار تاسف و گفتن یک تسلیت به بازماندگان حادثه را هم نداشت. پیشنهاد مورد بحث به نفع مردم ایران است جون در مسافرت باهواپیما از ایمنی بیشتر برخوردار خواهند شد و با سوانح دلخراشی که اغلب ناشی از بکار گرفتن هواپیماهای فرسوده و دست دوم است که برای خرید آنها، بهای بالاتر از ارزش انها هم پرداخت می شود، بسیار کمتر روبه رو خواهند شد. البته باید یاد آوری کنم که مسأله محاسبه دارائیهای بلوکه شده ایران در آمریکا که تا کنون سی سال طول کشیده است امر دیگری است که طبعا یک مساله کارشناسی است که می تواند به چانه زنی های طولانی بیانجامد، اما این امر نباید مانعی برای پذیرفتن پیشنهاد آمریکا به عنوان دریافت «علی الحساب» از دارائیهای ایران بشود. خبرگزاری معلوم الحال و دروغ پرداز فارس که پیرور رهبر و حامی احمدی نژاد است، روایت دیگری از پیشنهاد آمریکا دارد. این خبرگزاری در گزارشی آشفته و بی سر و ته مدعی است که «یک منبع آگاه در گفتگو با خبرنگار اقتصادی فارس گفته است که رئیس جمهور آمریکا در آستانه سفر احمدي نژاد به نيويورك با تحويل 20 فروند بوئينگ، پيشنهاد مذاكره به ايران داد». و افزوده است که «رئيس جمهوري آمريكا براي جلب نظر ايران به انجام مذاكره، معادل 5ميليارد و دویست میلیون دلار بوئینگ و قطعات هواپیما به ایران تحویل می دهد»* و به نقل از همان منبع آگاه مدعی شده که این هواپیماها و قطعات بوئینگ از طریق ونزوئلا در حال حمل به ایران است! این «خبر» از آن جهت آشفته است که بالاخره معلوم نیست آمریکا تنها پیشنهادی برای راهگشای برای مذاکره داده و قرار است این معامله انجام بگیرد یا این که آمریکا 20 هواپیمای بوئینگ که به قول فارس همه نو و ساخت سال 2008 و 2009 هستند به ایران تحویل داده است و حالا منتظر است که حاج محمود با اذن مقام رهبری اعلام شروع مذاکره با شیطان بزرگ را بکند. دیگر این که چرا باید یک معامله رسمی بین دو کشور از طریق ونزوئلا صورت بگیرد که رئیس جمهور آن دوست امریکا و شخصیتی مطلوب برای آمریکائیها نیست. در ضمن در همین گزارش میزان دارائیهای بلوکه شده ایران 18 میلیارد دلار ذکر شده که با در نظر گرفتن سود آن طول سی سال گذشته، کل طلب ایران 40 میلیارد دلار ذکر شده است. در ضمن این خبرگزاری مدعی شده است که «پیام های رئیس جمهوری آمریکا به ایران برای تحویل هواپیماها بعد از قطعی شدن انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم ایران فرستاده شده است». خبرگزاری ولایت مدار فارس با این ادعا می خواهد این تصور را در خواننده ایجاد کند که گویی رئیس جمهوری آمریکا با اعلام نتیجه انتخابات پیامی به «ایران» که باید حاج محمود باشد فرستاه است، چون روشن نکرده که پیامهای رئیس جمهوری آمریکا به چه کسی فرستاده شده است. اما قبلا خامنه ای در سخنانی 29 خرداد با اشاره ای تلویحی به دریافت پیام همکاری از امریکا برخی رفتار از سوی آمریکا را مورد انتقاد قرار داد . گفته می شود پیام اول اوباما در اردیبهشت ماه به خامنه ای ارسال شده بود و پیام و نامه دوم او در پاسخ به نامه خامنه ای در جواب به نامه اولش بوده است. خبر رسیدن نامه دوم را هم سایت تابناک که گفته می شود وابسته به محسن رضایی است 11 شهریور ماه داد. در خبر مربوط به نامه دوم به اشاره به این که متن نامه هنوز پخش نشده، یاد آوری شده بود که «ولي بر پايه برخي شواهد، حدس زده مي‌شود که رئيس‌جمهوري آمريکا، خواهان باز شدن راهي براي آغاز مذاکرات ايران و آمريکاست».
پیشنهاد تحویل هواپیما در ازای برداشت بهای آن از دارائیهای بلوکه شده ایران، احتمالا باید مربوط به دومین نامه باراک اوباما باشد. خبرگزاری فارس قبل از انتشار این خبر مصاحبه ای با سخنگوی سازمان هواپیمایی کشوری درج کرده بود که در آن، این گماشته رژیم ضمن یاد آوری این که تحریم آمریکا و ممنوعییت فروش هواپیما و قطعات یدکی از عوامل مؤثر سوانح هوایی و کشته شدن مسافران بوده است، مدعی شده است که در اثر تحریم آمریکا متخصصان ایران توانستند به دانش تعمیر بوئینگ دست پیدا بکنند**.
به هر حال با توجه به آنچه اشاره شد، احتمال این که اخبار مربوط به پیشنهاد تحویل هواپیمای مسافربری و قطعات یدکی در برابر دارائیهای بلوکه شده ایران، بی پایه نباشد و رژیم برای این که وانمود کند پیشنهاد مذکور برایش کم اهمیت است، و چون نمی خواسته به مساله انعکاس رسانه یی بدهد اینگونه به انتشار خبر و علنی کردن آن پرداخته است. از سوی دیگر با توجه به پاسخ مثبت امریکا در روز 12 سپتامبر (21 شهریور) به پدیرفتن بحث در باره «بسته پیشنهادی» رژیم در مورد مساله اتمی ( در نشست 5+1)، که قبلا مبهم و فاقد ارزش گفتگو ارزیابی شده بود، گام مهمی در راه مذاکره با رژیم برداشته و از انجا که آزاد شدن دارائیهای بلوکه شده ایران در آمریکا یکی از موانع بزرگ برای مذاکره در مورد مسائل بین رژیم و آمریکا و از سرگیری روابط دیپلماتیک بود، خبر مربوط به مبادله هواپیما در برابر دارائیها بلوکه شده، می تواند راهگشای مذاکره برای از سرگیری روابط دیپلماتیک بین آمریکا با رژیم ملاها بشود. به نظر من برقراری روابط دیپلماتیک ملاها با آمریکا هم به نفع مردم ایران است و هم به نفع برخی گروههای اوپوریسیون که به امید «فرج»ی چشم به تشدید اختلافات و تخاصم امریکا با رژیم دوخته اند. از آن جهت به نفع مردم است که رژیم از قطع رابطه با آمریکا برای گرفتن ژستهای ضد آمریکایی سود جسته اما بهای واکنشهای آمریکا، - مثل ماجرا جوئیهای و بحران سازیهای دیگر رژیم - با به درد سر افتادن مردم یا به هدر رفتن منابع مالی و یا از دست رفتن فرصتهای اقتصادی برای کشور پرداخته شده است. علاوه بر این، برچسب «توطئه آمریکا» نیز از سوی رژیم به هر اعتراضی در داخل زده شده ، همچنان که به انتقادات میرحسین موسوی و خاتمی هم حتی زده شده است. برقراری رابطه دیپلماتیک آمریکا با رژیم، به سود اوپوزیسیون خوابزده هم هست، چون ممکن است باعث بیداری آنان از خواب گران بشود و آنها به ارزیابی از وزن و اعتبار خود در نزد مردم در داخل کشور و توانایی تاثیر گذاری برمبارزات مردم و توانایی خود در به حرکت در آوردن آنان بپردازند
                                                                      
:

jeudi, octobre 22, 2009

پاسخی به شکر خواری مجدد یکی از کاربران سایت پژواک ایران، به نام مهدی و یک شکر خوار دیگر، اینبار در مورد مقاله بیانیه بیست و هشتمین سالگرد شورا و .


پاسخی به شکر خواری مجدد یکی از کاربران سایت پژواک ایران، به نام مهدی و یک شکر خوار دیگر، اینبار در مورد مقاله بیانیه بیست و هشتمین سالگرد شورا و .


من در یادداشت قبلی در پاسخ شکر خواریهای «آ مهدی» و دوستان هم فکرش گفته بودم که مرعوب هیچ ارکستر ارعابی نخواهم شد. حالا نگرانم که با این خشم و کف بر لب آوردن آ مهدی و دوستانش به خاطر ارزیابی من از اطلاعیه شورا و سوال کردن در مورد عبارتی نا مفهوم و مسائلی که می تواند پیش بیاید، ناخواسته سبب سکته قلبی و مرگ آنها بشوم. نوشته اخیر آ مهدی نشان می دهد که شکر خوردن های زیادی همراه با «پایین- بالا» شدن ناشی از عصبیت، سبب قاطی شدن چیزیهای با قشر خاکستر مغزش و تغییر رنگ آن از خاکستری به زرد مایل به قهوه یی شده که نشانه وخامت وضعش در حد خونریزی مغزی در اثر هیپرگلیسیمی شدید است و کل سیستمش به هم ریخته. اما در مورد معنی نوشته من: معنی نوشته من این است که بابا سر در زیر برف فرو بردن بس است. متکلم وحده بودن بس است. آ مهدی بازهم در این نوشته خودش با به نمایش گذاشتن ناخواسته ناراحتی اش از این که در ایران دیدبان اشاره یی به نوشته من نشده، به خوبی نشان داده که نیروی پشت جبهه و یار و یاور او و دوستانش در خفه کردن صدای هر مخالفی همین ایران دیدبان و سایتهای وزارت اطلاعات است. در واقع به روشنی دیده می شود که ارتجاع و استالینیسم دو یابوی بارکش اخنتاق و استبداد هستند. حالا انصافا من وجودم لبریز از فردیت است که در تمام این سالها دائم در نوشته ها از زحمات هنرمندان روشنفکران و سینماگران کشور دفاع و تجلیل کرده ام، یا وجود آن کسی که بیست سال هیچ اهمیتی به هیچ انتقادی نداد، و شعار ایران رجوی داد و از شهید و زنده هم هویت زدایی کرد واسم خودش را روی آنها گذاشت و سازمان مجاهدین را هم در اسم خودش مستحیل کرد و بعد هم روشی به کار گرفت که به مصداق «نفخة فیه من روحی»، از آن فردیت وحشتناک و خود خواهی خرد سوز و تباه کننده، به مریدان خودش نظیر آ مهدی دمید؟ آ مهدی دلم برات خیلی می سوزه. آخر نمی توانی بفهمی که کسی که دائم امام راحل را در عمق گور می جنباند و با رسول الله که تو ماموران وزارت اطلاعات هر دو پیرو او هستید، مساله دارد و او را به خاطر ازاله بکارت و جماع تا انزال با یک دختر بچه 9 ساله مورد انتقاد قرار داده( به مقاله من در مورد شورش یک زن جوان هنرمند رجوع کن) آن اندازه «شرّ» است که نه در رابطه مریدی و مرادی قابل مهار است و نه در رابطه امت و ولی. فردیت از سنخ لاجوردی را تو و امثال تو دارند یا من؟ به جای این فحش و کف بر لب آوردن به همان سوال اصلی در مقاله جواب بده. تعین تکلیف نهایی یعنی چه و به چه شکل هایی ممکن است پیش بیاید و در هر حالت فرضی تکلیف استراتژی و تاکتیک چیست و تکلیف آن سه هزار نفر چه می شود؟ یک مساله را هم باید یاد آوری کنم؛ و آن این که آ مهدی و دوستانش سه چهار سال پیش هی اینجا و آنجا از سایت دیدگاه به عنوان «دیدگاه رژیم» اسم می بردند(چنانکه دوسه با صدای فریاد مسئول دیدگاه بلند شد) تا طرف را به کلی از دور خارج کنند. حالا در مورد پژواک ایران و ایرج مصداقی از آن نوع شکر خوردنها چون نمی توانند بکنند، روش دیگری به کار گرفته اند که بله آقای مصداقی آدم دمکراتی است ولی «حالیش نیست» که یکی به اسم ایرج شکری دارد از حسن ظن او سوء استفاده می کند. مهدی بیچاره! نه از سرنوشت شاه و خمینی درسی گرفتید، نه از سرنوشت صدام حسین. گیرم که مطلب من دیگر در پژواک ایران درج نشود یا این که اصلا من هم چیزی ننویسم، این تغییر در واقعیت موجود می دهد؟. امثال شما که از انتقاد در یک سایت اینترنتی اینقدر برآشفته می شوید و طرف را کنار ماموران وزارت اطلاعات قرار می دهید- که معلوم است تکلیف آنها از پیش روشن است- اگر دستتان به قدرت برسد، چه کار خواهید کرد؟ اگر آن اعتماد به نفس و اطمینان به خود که وانمود می کنید از آن برخوردارید، پوشالی نبود و اندکی بر واقیعت استوار بود که نباید از یک مقاله و چند سوال اینقدر برمی آشفیتد. ملاحظه می کنید که اینترنت چطور آب در خوابگه مورچگان ریخته و با شکسته شدن برتری مطلق رسانه یی که روزی آقایان با رادیو و تلویزیون و نشریه از آن برخوردار بودند، حالا با سوالی و مطلبی که با یک کلیک از استرالیا تا نروژ و از کانادا تا انگلستان در اختیار همه قرار دارد، کک به تنبانشان می افتد. این راه که تو می روی راه آریامهر و روح الله خمینی است .29 مهر 1388 - 21 اکتبر 2009- ایرج شکری

[تاریخ ثبت: 21 Oct 2009] [

ارسال‌کننده:magid] [ ]

از توی تمام نوشتهای تو معلوم که تو از این اپوزیسیون سرنگون طلب یا تنفر داری یا talabkari.اصلا، واضح هست که توی سواو‌ال اصولا نداری، و آدم دلم souzi نیستی‌.اینو فکر می‌کنم خیلی‌ ها تشخیص بدن. حالا تو اگر aaghel هستی‌(که فکر نمیکنم باشی‌)، اگر صداقت داری(که فکر نمیکنم داری)، به گو حرف حسابت چیه؟ یک ذره صداقت نشون بده و بگو تنفر تو برای چیه؟
[تاریخ ثبت: 21 Oct 2009] [

ارسال‌کننده:مهدي] [ ] ايرج شكري ببين من در نظري كه به مقاله چندي قبلت داده بودم وحالاهم همين نظر رادارم تو از حصن نيت آقاي مصداقي داري سوء استفاده ميكني واگر نه جاي مقاله تو در سايت ايران ديدبان و سايتهاي ديگر وزارت اطلاعات است . تو اگر امكان اين برايت فراهم بود حتما براي دلداري آخوند ها از جندالله وريگي مي نوشتي.اي كاشكي ذره اي غيرت مردمي داشتي واينجوري براي خوشنودي آخوندها به سروروي فرزندان اين ميهن كه با رژيم جنايتكار آخوندي چنگ در چنگ هستند چنگول نمي كشيدي.كينه فرديت از سنخ لاجوردي در سرتا پاي نوشته ات فوران ميكند.اي كاشكي تو نطري داشتي در رابطه با مجاهدين ويا انتقادي داشتي مطرح ميكردي ولي تمامي نوشته هايت به غرض آلوده است در زماني كه مجاهدين وهوادران آنها وبسياري از مردم انسان دوست از ازادي 36 گروگان مجاهد خوشحال هستند ودر جشن شادي آنها شريك ميشوند اين نوشته تو چه معنا ميدهد؟ رسواباد ماموران رسمي وغير رسمي رژيم آخوندي.

mercredi, octobre 21, 2009

زنان کویتی حق کسب گذرنامه و سفر بدون رضایت و موافقت شوهر را دریافت کرده اند
بی بی سی 29 مهر1388-21 اکتبر 2009
عالی ترین دادگاه کویت در حکم جدید خود اعلام کرد که قانونی پنجاه ساله که به موجب آن زنان نیازمند رضایت شوهر برای به دست آوردن گذرنامه و مجوز سفر بودند، ناقض قانون اساسی است.
طبق این قانون، شوهر هر زن می بایست ورقه های صدور گذرنامه او را امضاء می کرد.
این دادگاه گفت که این قانون شأن انسانی زنان را پایمال کرده است.
این جدیدترین تغییر در قوانین کویت به منظور افزایش حقوق زنان در این کشور است.
زنان کویت در سال 2005 حق رای به دست آوردند و در انتخابات اخیر چند زن کویتی به مجلس این کشور راه یافتند.
در انتخابات اخیر مجلس کویت چهار زن تحصیلکرده آمریکا توانستند به مجلس پنجاه نفری این کشور راه یابند. در دو دوره انتخابات گذشته زنان نتوانسته بودند به پیروزی دست یابند.
زنان در کویت بیش از نیمی از رای دهندگان را تشکیل می دهند اما تا سال 2005 این حق را نداشتند تا در رای گیری شرکت کنند یا خود در انتخابات به صورت کاندیدا حضور یابند.
حضور دو تن از نمایندگان زن بدون حجاب اسلامی در جلسات مجلس، با اعتراض چند نماینده اسلامگرا رو به رو شد.
زنان کویتی طی چند سال اخیر توانسته اند بر خلاف زنان برخی کشورهای همسایه مانند عربستان، به برخی حقوق خود دست یابند. به غیر از حق رای و انتخاب شدن و صدور گذرنامه، آنها حق رانندگی را نیز دارند.
فعالان حقوق زن در کویت می گویند تا زمان کسب حقوق خود و برابری وعده داده شده در قانون اساسی، هنوز راه زیادی باقی مانده است.

قضیه شکل اول و شکل دوم، و استحاله قهقرایی آدمها


ایرج شکری


قضیه شکل اول و شکل دوم، و استحاله قهقرایی آدمها

فیلم قضیه شکل اول و قضیه شکل دوم،* فیلم انیمه مستندی است که در سال 58 توسط عباس کیا رستمی ساخته شده است. در شرحی که در مورد آن دیدم این فیلم تا کنون در ایران نمایش داده نشده است. می شود گفت این فیلم یک فیلم آموزشی- تربیتی است در مورد یک سوال و یک مساله اخلاقی همراه با یک نتیجه گیری. این مساله که بین حفظ منافع خود و منافع گروهی که به آن تعلق داریم (منظور فیلم با برداشت من گروه اجتماعی است) وقتی که پای قربانی کردن یکی از آن دو پیش بیاید، کدام را باید انتخاب کرد. نتیجه گیری آن هم این است که وقتی با نمایش حالت دوم که اتحاد دانش آموزان در مقاومت ومعرفی نکردن همکلاس نظم برهم زن است، فیلم پایان می یابد، صدای آن ریتم که این بار توسط همه کلاس ایجاد می شود، به جای موزیک متن پایان فیلم و به هنگام نشان دادن لیست اسامی عوامل شرکت در تولید فیلم، شینده می شود. موضوع فیلم در یک کلاس و در یک مدرسه می گذرد. معلم در این فیلم در واقع نماد قدرت و «نظم موجود» است. معلمی در برابر تابلو کلاس ایستاده و در حال کشیدن دیاگرام و برشی از ساختمان گوش است که ظاهرا قرار است در مورد آن به شاگردان درس بدهد، او پشت به کلاس ایستاده و مشغول تکمیل کردن طرح است که صدای ریتمی که با زدن خود کار به میز یا صندلی ایجاد شده بلند می شود، معلم بر می گردد ببیند کیست. صدا متوقف می شود. این کار سه چهار بار تکرار می شود و معلم چون نمی تواند، شاگرد شلوغ کن را بشناسد، به شاگردان دو ردیف از ته کلاس می گوید یا باید بگویند چه کسی بوده که بی نظمی می کرد یا همه آن دو ردیف یک هفته حق ورد به کلاس را نخواهند داشت. دانش آموزان آن دو ردیف همه ترجیح می دهند چیزی نگویند و کلاس را ترک می کنند، اما در روز سوم، یکی از دانش آموزان بعد از مدتی دو دلی، وارد کلاس می شود و فردی را که نظم را به هم می زده معرفی می کند و می رود سرجایش می نشیند. اما از کاری که کرده از همان آغاز ناراحت و نا آرام است چون می داند که دیگر در آن جمع کسی نظر خوشی به او نخواهد داشت. حالت دوم هم صحنه ضربه به میز و و پرسش معلم و بعد اخراج شاگردن دو ردیف آخر است در این حالت همه شاگردان یک هفته پشت در می مانند و کسی شاگرد شلوغ کن را معرفی نمی کند. و در پایان یک هفته، همه به کلاس بر می گردند. این قسمت از فیلم که اشاره شد خود به شکل گزارش تصویری در فیلم، هم به والدین شاگردانی که مورد سوء ظن معلم قرار گرفته و از کلاس اخراج شده بودند، و هم به چند تن از شخیصتهای سیاسی و فرهنگی در آن زمان نشان داده می شود و نظ هر کدام از آنها را در مورد هر دو حالت سوال می شود. اول از پدر ها می پرسیده می شود که فرزندشان در این مورد باید چکار کند، آیا باید شاگرد بر هم زننده نظم را معرفی بکند و برود بنشیند در کلاس درس یا نه مقاومت کند و چیزی نگوید. آنها هم نظرات خود را می گویند. در این میان دوتن خواهان معرفی خاطی هستند و دوتن مخالف ویکی از آنها هم بشدت مخالف معرفی کردن خاطی است و آن را دارای تاثیر بد اخلاقی در شخصیت بچه می داند. شخصیت های سیاسی ابتدا در مورد اقدام دانش آموزی که همکلاس خاطی خود را لو داده، مورد سوال قرار می گیرند، و بعد در مورد حالت دوم (که دانش آموزان بدون معرفی همکلاسی خود، یک هفته بیرون کلاس می مانند، و در پایان یک هفته به کلاس درس باز می گردند). در این نوشته منظور من فقط پرداختن به اظهارات یکی از شخصیت های این فیلم، آیت الله شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادههای انقلاب اسلامی است. صادق خلخالی  در پاسخ به این سوال که آیا آن دانش آموز کار خوبی کرد که همکلاس خود را که شلوغ کرده بود معرفی کرد، در پاسخ، روش معلم را مورد انتقاد قرار می دهد و کار معلم را تفتیش عقاید و تجسس می شمرد و می گوید که « انسانیت یک بچه را شما با این عمل مورد ملعبه قرار می دهید تا او بشود آلت بی اراده دست شما هر جوری که بخواهید، و این به نظر من در روح بچه یک اثر بدی می گذارد و بچه را کم کم نسبتب به شخصیت خودش بی وفا می کند. بچه ای که در یک جا اعتراف می کند علیه رفیقش بعد دریکجای دیگر و...بعد ممکن است در یک مراحل حساسی تصمیم به خیانت هم بگیرد، این رویّه رویّه غلتی است. با آموزش عالی اسلام هیچ وقت جور نیست که کسی را واداریم که علیه کسی شهادتی بدهد، شعری هم من می توان در این باره بگویم و آن شعر حافط است که می گوید: " گفت آسان گیر بر خود کارها که از روی طبع/ سخت می گیرد جهان بر مردمانِ سخت کوش". اگر شما بخواهید با سختی و خشونت رفتار کیند این نتایج نامطلوبی مسلما در بر خواهد داشت». خلخالی در قضیه نوع دوم، که دانش آموزان یک هفته پشت در کلاس می مانند و بعد بدون معرفی همکلاس نظم شکن خود، همگی به سر کلاس باز می گردند، در پاسخ به این سوال که آیا، به نظر شما عمل این دانش آموزان و مقاومتی که نشان دادند صحیح است، می گوید:«این عمل (معرفی نکردن کسی که کلاس را بهم زده)، از نظر روانی و از نظر شرعی خیانت حساب نمی شود، بلکه یک نوع وفا داری است» وی در ادامه صحبتش روش بکار گرفته شده از سوی معلم را روش غلطی می داند وتاکید می کند که این روش از طرف کسانی که تعلیم و تربیت را بعهده دارند روش غلط و زننده یی است و در واقع از بچه می خواهند که به هم نوع خود خیانت کنند. خلخالی می افزاید که از طریقه های دیگری که در آن روح وفا داری بچه شکسته نشود باید وارد شد: به عنوان همکاری، به عنوان دلسوزی.او یک بار تاکید می کنند که با این وضع برخورد نکنند و «از بچه و نو نهالان که شخصیت پاک و دست نخورده یی دارند به عنوان جاسوس و فاش کننده اسرار دیگران استفاده نکنند چون این شخصیت آنها را می شکندو خودشان را هم درنظر خودشان کوچک جلوه می دهد. ». این فرمایشات حاکم شرع دادگاههای انقلاب مربوط به ماههای اول به قدرت رسیدن خمینی و زمانی است که هنوز خمینی نتوانسته بود شعار یا روسری یا توسری را عملی کند چون در فیلم خانم ژاله سرشار از کارکنان سازمان پرورش فکری کودکان و نوجوانان و خانم برومند را می بینم که بدون روسری در برابر دوربین قرار داند. در آن زمان نیروهای ترقیخواه و چب در جامعه حضور فعال داشتند و آخوند ها هنوز دستگاه اطلاعاتی و شکنجه خود را سازمان نداده بودند. در آن روزها نگرانی بزرگ همه نیروهای آزادیخواه و ترقیخواه این بود که چه باید کرد تا داستان ساواک وداغ و درفش و اعدام و شکنجه تکرار نشود. این نگرانی در حالی بود که تمایلات ارتجاعی و انحصار طلبانه آخوندها به ویژه خمینی پلید همه را نسبت به آینده نگران کرده بود و از طرفی نگرانی توطئه از سوی آمریکا و براه انداختن کودتا هم، سایه خود را در نگرانیها داشت. آخوندها همانطور که در این اظهارات خلخالی در فیلم دیده می شود، پاسخهای از این نوع که تعالیم عالی اسلام تجسس و تفتیش عقاید را جایز نمی داند یا این که احکام حیات بخش اسلام چنان است که همه را مجذوب خواهد کرد و هرکس خلاف آن را بخواهد خود به خود در بین ملت مسلمان ایران منزوی خواهد شد در آستین داشتند. اما آنهایی که آن روزها را دیده اند می دانند که حتی قبل از ورود خمینی به ایران اسلامگراها باندهای ضربت فاشیستی خود را سازمان داده بودند و به تجمعات هواداران نیروهای چپ و بساط کتاب آنها یوروش می بردند. تنها کافی بود چند ماه از به قدرت نشتن خمینی پلید بگذرد تا او عزم جزم کند که برای استقرار ولایتش که هنور قانون اساسی آن هم تدوین نشده بود، تیغ علیه آزادی اندیشه و بیان بکشد و هم چنان که در سخنرانی 26 مرداد 58 به صراحت بیان کرد، تاسف بخورد که چرا از اول هرچه حزب و گروه سیاسی و هرچه نشریه بوده تعطیل نکرده و چرا چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای درو کردن سران گروههای سیاسی و دست اندرکاران مطبوعات، برپا نکرده است. برخلاف ادعای شیخ صادق خلخالی مبنی غیر اسلامی بودن تفتیش عقاید و بر خلاف این که مدعی بود واداشتن دانش آموزان به جاسوسی کار مذمومی است، دو سال اندی بعد از کوبیده شدن میخ ولایت فقیه، وقتی «دروکردن» نیروهای سیاسی شروع شد، صحبت از«اطلاعات 36 میلیونی»( آمارجمعیت آن موقع ایران) به میان آوردند، یعنی به خبرچینی و جاسوسی واداشتن همه مردم علیه یکدیگر. کاری که اکنون با شرحی که فرمانده کل سپاه در مورد طرح جدید سپاه و بسیج داده است،این بار به شکل سازمان یافته و هدایت شده در رویای عملی کردن آن علیه مردم ناراضی و معترضان هستند. برخلاف آن معیار اسلامی مورد ادعای خلخالی در مورد جایز نبودن تجسس، خمینی در پیام اول مهر 1361 به مناسبت آغاز سال تحصیلی دانش آموزان را علیه معلمان و دبیران و علیه همشاگردیها و دوستان خود و معلمان را علیه همکاران خود به جاسوسی و خبرچینی فراخواند و برآن تاکید کرد. در این پیام که در کیهان اول مهر 1361 درج شده است، خمینی گفت:« دانش آموزان عزیز در کمال دقت و بی طرفی اعمال و کردار دبیران و معلمین را زیر نظر بگیرند که اگر خدای نکرده در یکی از آنان انحرافی ببنند، بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمایند و خود دبیران و معلمین با هوشیاری مواظب همکاران خود باشند تا اگر بعضی از آنان خواستند افکار انحرافی را خود را درخلال تدریس به فرزندان میهن اسلامی مان القاء کنند، از آنان جلوگیری نمایند ودر صورتیکه فایده یی نبخشید، با قاطعیت مطلب را با مسئولان در میان بگذارند[...] فرزندان عزیزم خود از یکدیگر به بهترین وجه مراقبت نمایند و در صورتیکه مشاهده کردند که بعضی از دشمنانان در لباس دوست و همشاگردی می خواهند آنان را جذب گروه خود کنند به مقامات مسئول معرفی نمایند و سعی کنند این کار را بصورتی مخفی انجام دهند». کشتارهای جوخه های مرگ خمینی از نیروهای ترقیخواه و چپ و به ویژه کشتار تابستان 67 همه با حکم دادگاههای انقلاب اسلامی وبه حکم حکام شرعی از قماش خود خلخالی این جلاد خلق کرد و ترکمن و با فرمان کشتنی که با الله اکبر سرجوخه ها و جلادان اجرا می شد،صورت گرفت. اکنون هم شاهدیم که خودیهای منتقد را به چه وضعی تحت فشار می گذارند و به اعترافات تلویزیونی می کشند و چه بیشرمانه تلاش می کنند جنایاتشان را در ربودن تجاوز کشتن جوانانی که جرمشان فریاد کردن آزادی و مطالبه حقوق شهروندی بوده، لاپوشانی و ماست مالی کنند و در این راه باز هم از تلویزیون- این رسانه ملی مصادره شده توسط رژیم آخوندی از اول سرنگونی رژیم شاه-، استفاده کردند و بیشرمانه سناریوهایی برای دروغ بودن اتهامات دستگیری و شکنجه و تجاوز شرکت کنندگان در تظاهرات، نظیر ترانه موسوی به اجرا گذاشتند.
واقعیت این است که راه دموکراسی دشوار است. به نظر من ماها که اپوزیسیون رژیم و مقیم کشورهای اروپایی یا آمریکا یا کانا دا یا استرالیا هستیم، خوب است به نحوه رابطه شهروندان با سیستم قدرت سیاسی و نیز چگونگی گردش کار در این این دموکراسیهای بنا شده بر اساس آزادی عقیده و بیان و آزادی احزاب توجه کنیم. هر ایرادی هم که به نواقص این نظامها وارد باشد، آزادی عقیده و بیان در آن و تضمین حقوق شهروندان منطبق با اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بین المللی، که دستاورد بزرگ تلاشهای روشنفکران و مبارزات مردمان این کشور هاست، حسن بزرگ آنهاست. هنوز مردم ما تا برخوردار شدن از آن خیلی فاصله دارند. کار اهل سیاست و کسانی که اهرمهای قدرت را در این کشورها در دست می گیرند، کار آسانی نیست. چون اینجا صدای اعتراض و اعتصابات را نمی شود خفه کرد. استفاده از مطبوعات و رسانه ها در انحصار عده یی خاص نیست و به خاطر همین تصمیم گیران و مقامات، همچنان که نمایندگان احزاب اپوزیسیون، از طرف خبرنگاران دائم در مورد بحثها و مسائل موجود در جامعه مورد سوال قرار می گیرند، و به «فرموده» و امریه صادر کردن یا خود مقدس بینی هر انتقادی را رد کردن، و برچسب مزدور زدن و با این قبیل یاوه ها برای خفه کردن هر منتقدی بکار گرفتن، اصلا جای در این نظامها ندارد و طبعا نه معترضان نه سوال کنندگان را نمی شود خاموش کرد. من از تکرار این موضوع خسته نمی شوم که بزرگترین نفع دموکراسهای غربی برای مردم، که به نظر من ارزش فوق العاده یی دارد، از بین بردن زمینه پیدایش مگالومن ها یا خودبزرگ بینان  در صحنه  سیاست است که به یمن آزادی عقیده و بیان و صد البته آزادی بعد از اظهار عقیده و بیان میسر شده است. حالا نگاه کنیم به وضع خودمان در طول این همه سال اقامت در خارج کشور، منطق «مرغ یه پا داره» بر افکار خیلی از ماه چیره است. من نمی گویم آدم به هر انتقادی باید عقیده اش را عوض یا در آن تجدید نظر بکند ولی اگر واقع بین باشیم من فکر می کنم هنوز واکنشهای تعصب آلود در برابر انتقادات از اشکالات کار ماست. طبعا خود من هم حتما از چنین مشکلی بری نیستم. اما بدتر از این، گرایش خفه کردن صدای هر انتقادی از سوی خود مقدس بینان و خود برتر بینانی است که خودشان برای خودشان حسابهای ویژه در مبارزه دارند و هرچه رژیم در لگدمال کردن آزادیها و کشتار نیروهای سیاسی جنایت کرده، آنها آن را بهای پرداخته شده از جناب خود می دانند و به ازای آن از همه طلبکارند. آنان به کلی هدف را که استقرار آزادی و دموکراسی بود فراموش کرده اند و رویای انحصار قدرت به کلی توان وقع بینی را از آنان گرفته است. تلاش برای کسب قدرت که باید تلاشی می بود برای بدست آوردن ابزار و اهرم استقرار دموکراسی و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی، به جای هدف نشسته است. به خاطر همین اینها نمی توانند با هیچکس کنار بیاند و برای از میدان بدر کردن منتقدان جدی، برچسب زنی به ویژه چسباند آدم منتقد به رژیم و اهانت به متقد را جزو حقوق حقه خود می دانند. در این میان دستگاههای اطلاعاتی رژیم نیز برای حق به جناب خود دادن در سرکوب و تعقیب این مخالفان اسلامگرای خود، گاه و بیگاه با نقل انتقادهایی که از آنها می شود، مثل امداد غیبی به کمک خود محوربینان می شتابد تا آنها باز هم حق به جانب خود بدهند و البته زیانی که خود محوربینان از روش خود می برند، دست و پا زدن در تعصب و در جا زدن در اشتباهات خویش است. خود محوربینان نمی توانند درک کنند که مردم هم دارای قوه تمیز هستند و شعور دارند و برچسب زنیها و توهین ها به منتقدان، برای مردمی که با رژیمی چنگ در چنگ اند که سی سال است کارش همین بوده، فقط می تواند انزجار آنها را نسبت به کسانی که چنین روشی را به قدرت نرسیده علیه منتقدان بکار می گیرند برانگیزد. من فکر می کنم که اهل اندیشه و نوشتن، باید با این روشها برخورد و آن را تقبیح کنند. شاید این جماعت در روش ضد دمکراتیک ومنحط خود تجدید نظر کنند.
ادعای آیت الله خلخالی را در حرف و اقدامات او و امامش را هم در عمل دیدیم. به هرحال در ادعا هر کس و هرگروهی می تواند هر ادعایی بکند و بخودش تبریک و تهنیت بگوید یا توسط حواریون تجلیل شود، اما آن چه مورد داوری قرار می گیرد عمل است
برای دیدن آن می توانید روی لینک زیر کلیک کنید*
http://www.vimeo.com/6418143
پ-29
مهر 1388- 21 اکتبر 2009

dimanche, octobre 18, 2009

بیاینه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نکته یی و چند سوال


ایرج شکری
بیاینه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نکته یی و چند سوال


بیانیه سالانه تاسیس شورا که در سالهای قبل از حمله عراق به آمریکا معمولا در اوائل مرداد انتشار می یافت چند سالی است که در شهریور منتشر می شود. این بیانیه هم که در آغاز آن یاد آوری شده که در شهریور ماه به تصویب رسیده روز 19 مهر ( چهار روز بعد از آزادی 36 تن از مجاهدان ربوده شده توسط نیروهای مزدور عراقی)، برای اطلاع عموم منتشر شد. این بیانیه هم مثل تقریبا همه بیانبه های سالهای گذشته، هیچ نوع کنجکاوی بر نیانگیخت و هیچ یادداشتی بر آن نوشته نشد. یکی از دلائل آن طبعا به خاطرقطع هر نوع دیالوگ و ارتباط با اپوزیسیون خارج کشور است و عامل دیگر به خاطر تحلیلهایی است که همه می دانند چیز تازه یی جز کنار هم گذاشتن مقداری از اخبار و اظهار نظرهای مقامات سیاسی در داخل و خارج کشور و نتیجه گرفتن این که اوضاع به کام است و هرچه گفته بودیم همان شد و حتی بلکه خیلی هم بهتر از پیش بینی ما شد، نیست ( مثل نتیجه انتخابات خرداد سال 76 که عالیجنابان در برابر دوربینهای تلویزیونی گفته بودند که معلوم است ناطق نوری رئیس جمهور از پیش انتخاب شده این نمایش انتخاباتی است اما خاتمی با کسب 69 درصد آراء 3 بر یک او را شکست داد ). اما در این بیانیه مساله یی هست که در قالب خواستی از طرف شورائیان مطرح شده است و معنی روشنی ندارد و مبهم است. این خواست همان چیزی است که در اطلاعیه 5 مرداد «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» خانم مریم رجوی آمده بود و حال در این بیانیه به از سوی شورائیان مورد تایید قرار گرفته است. این نکته مبهم، تاکید بر ماندن در عراق تحت حفاظت آمریکا یا یک نیروی بین المللی « تا تعین تکلیف قطعی»است. عین جمله مورد نظر در بیانیه بیست هشتمین سالگرد تآسیس شورا این است:« ما جامعه جهانی، به ویژه دبیرکل و کمیسرعالی حقوق بشر ملل متحد و هم چنین دولت آمریکا را - که طبق موافقتنامه‌یی که با یکایک ساکنان اشرف امضا کرده، به حفاظت از آنان تا تعیین تکلیف نهایی ایشان متعهد شده است- به اقدام برای تضمین امنیت اشرف و حقوق ساکنان آن بویژه آزادی مجاهدان ربوده شده، فرامی‌خوانیم». در بیانیه 5 مرداد «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»(1) که مانور بسیار نازلی بود برای مطرح کردن در خواست حفاظت اشرف در آستانه حمله نیروهای عراق به انجا، ایشان مساله محوری را بازگشت به ایران با شرایط تضمین امنیت و آزادی بیان مجاهدین از سوی رژیم قرار داد بود، که خب این خیلی شوخی بود. زیرا در حالی که خودیهای منتقد رژیم که از آغاز تاسیس جمهوری منحوس مذهبی-آخوندی خادم این رژیم بوده اند و با همه اخلاص و جدیتی که در حفظ نظام ولایت فقیه دارند، در زمان صدور اطلاعیه «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» تحت تعقیب و دستگیری قرار گرفته بودند، و آنهایی که هم آزاد بودند، اجازه تشکیل اجتماعات و راه پیمایی به آنان داده نمی شد و نمی شود، چطور می شود، از مرجع یا مراجعی انتظار داشت که تضمینی برای امینت و آزادی بیان مجاهدین باشند تا آنها از عراق «رفع زحمت» بکنند و به کشور خود برگردند؟ «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، در پیام خود آلترناتیوی که در صورت رد این پیشنهاد- که همانطور که یاد آور شدم چیزی جز یک شوخی نبود-، ارائه کرده بود این بود:« جامعه بين المللي بخصوص ايالات متحده را فرا ميخوانم كه تا پذيرش چنين شرايطي از سوي رژيم ايران، از دولت عراق بخواهند كه قطعنامه پارلمان اروپا را باجرا در بياورد و محاصره شهر اشرف خاتمه بدهد. در غيراينصورت اين دولت آمريكاست كه بايد حفاظت ساكنان اشرف را بر عهده بگيرد. وضعيت اشرف ناشي از جنگ و بمباران و خلع سلاح ساكنان آن توسط نيروهاي آمريكايي و موافقتنامه اي است كه با يكايك ساكنان آن توسط نيروهاي امريكايي درباره حفاظت آنها تا فرجام نهايي امضا شده است.»(2). ملاحظه می کنید که حفاظت تا فرجام نهایی، در بیانیه شورا به شکل حفاظت تا تعیین تکلیف نهایی آمده است. این  را هم مناسب می دانم در اینجا یاد آوری بکنم که آقای رجوی «رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش» در سخنانی برای مجاهدان ساکن اشرف در 7 بهمن سال قبل در بند دوازدهم سخانش گفت «12-درموافقتنامه امضاء شده بین تكتك نفرات با نیروهای آمریكایی، كه همزمان با اعلام موقعیت قانونی اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف صورت گرفت[...] سه گزینه در برابر همه افراد قرار گرفت: بازگشت به ایران یا رفتن به كشور ثالث و یا ماندن در اشرف و استمرار اقامت در كشور عراق. 3400 نفر همین گزینه سوم را انتخاب كردند» (3). حالا سوالی که مطرح می شود این است که این تعیین فرجام یا تعیین تکلیف نهایی یعنی چه؟ طبعا معنی آن نباید چیزی جز تعیین تکلیف مجاهدین در عراق باشد، اگر همین باشد معنی دیگر آن این است که اراده یی غیر از اراده مجاهدین باید این تکلیف را تعیین کند، چون قبلا بنا بر سخنان آقای رجوی که به آن اشاره کردم، انتخاب ماندن در عراق یا رفتن به اختیارشان گذاشته شده بود و آنها ماندن را انتخاب کردند و حالا که آمریکا با امضای پیمان یا تفاهم امنیتی با عراق، کمپ اشرف و حفاظت آن را به عراق واگذار کرده است، دولت عراق که ثبات آن مهمترین مساله آمریکا در عراق است (بیش از 4 هزار نفر از سربازان آمریکا در آنجا کشته شده اند و تا هم اینجا هم بیش از 600 میلیارد دلار در آنجا خرج کرده است)، مایل به حضور آنان در خاک خودش نیست. از طرف دیگر دولت بارک اوباما خواهان رها شدن از مساله عراق و پرداختن هرچه بیشتر به افغانستان است که طالبان در آن در حال سر برآوردن دوباره هستند. بنا بر این ملاحظه می شود که آمریکا انتخابی جز همراهی با دولت عراق یا جلب رضایت خاطر آن ندارد. خب حالا اگر آمریکا سرانجام تصمیم به انتقال مجاهدین از عراق گرفت، رهبری مجاهدین این بار می خواهد چه فرمانی بدهد؟ در گیری با آمریکائیها یا پذیرش ترک عراق؟ شق اول که متصور نیست و در شق دوم این سوال مطرح می شود که چرا رهبری مجاهدین نتوانست تشخیص بدهد که با سقوط رژیم صدام دیگر عراق نمی تواند جای مناسبی برای مجاهدین باشد؟ چرا که تردید نیست که کسانی از اهل سیاست عراق که نظر مثبتی نسبت به مجاهدین دارند، نمی توانند حضور خود مختار و در حصار خود برپا کرده آنان را در منطقه ای به وسعت اشرف و رفتار نمایشی آنان را با به راه انداختن رژه ارتشی که هدف اش برانداختن رژیم نیرومند کشور همسایه است، بپذیرند. از اینها گذاشته اگر قرار باشد مجاهدین در عراق بمانند، تنها می توانند به عنوان پناهنده بمانند و اگر بخواهند مثل پناهنده بمانند دیگر باید با آن دوره «خود مختاری اشرف» خدا حافظی کنند و کلا باید در چارچوب قوانین آن کشور زندگی کنند و از هر کاری که دولت آن کشور خلاف مصالح و منافع خود می داند بپرهیزند که بی تردید عدم تهدید و تحریک رژیم ملاها از شرایط آن مهم آن خواهد بود و با توجه به این مساله دوباره بر می گردیم به این سوال که پس ماندن در عراق به عنوان گروهی پناهنده که حق فعالیتی علیه رژیم را نخواهد داشت چه خاصیتی در جهت ارتقاء مبارزات مردم ایران و براندازی رژیم داشت. در حالی که تاکتیک محوری که گویی مساله ناموسی بود که اصلا نباید حرفی که بوی شک کردن در درستی آن بیاید، زده می شد،  مبارزه مسلحانه بود که در تمام 6 سال بعد از سقوط رژیم صدام مسکوت مانده و آقای رجوی مطلقا حاظر نیست توضیحی در این مورد بدهد که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد؟ همچنان که نمی گوید که ارتشی که 6 سال است که خلع سلاح شده و قبل از آن نیز حدود 13 سال هیچ اقدامی جز همان کارهای نمایشی در اشرف و برگزاری نماز عید فطر و عید قربان( به امامت خود ایشان)،از آن دیده نشده بود، بالاخره هست یا نیست؟ صرف نظر این که آن ارتش اگر اقدامی هم می کرد، نتیجه یی جز«یک فروغ جاویدان» دیگر و به مراتب خونین تر نمی توانسته داشته باشد، هر گونه تحرک آن منوط به اجازه رژیم سابق عراق بود نه به اراده فرمانده کل آن و چون هر حرکت و حمله یی از سوی آن خلاف منافع عراق بود که آتش بس با رژیم را پذیرفته بود، به همین خاطر اجازه تحرک به آن هم از سوی رژین عراق داده نشد. اداعای «رهبر مقاومت» در مورد آثار حضور مجاهدین در عراق در مبارزه با بنیاد گرایی و ...- صرف نظر از ذهنی بودن مطلق آن-، اگر هم تاثیرات ادعایی را بپذیریم، تازه می شود نوعی ژاندارمی دواطلبانه برای منافع غرب در برابر توسعه نفوذ رژیم . این مساله شاید برای جناب رجوی، از منظر وارد «بازی بزرگان» شدن مهم باشد ولی واقعا چیزی نیست که کمترین توجهی در افکار عمومی در داخل کشور بربیانگیزد و کمترین تاثیری در مبارزات مردم با رژیم داشته باشد. متاسفانه جناب رجوی در دنیای خودش سیر و سیاحت می کند و کاری به افکار عمومی ندارد. اگر غیر ازاین  بود که بیش از بیست سال به شعاری مثل ایران رجوی – رجوی ایران که مورد انزاجار عمومی ایرانیان - از منتهی الیه گرایش راست تا منتهی الیه چپ بود و این را بیان هم می کردند- ، نمی چسبید. حالا سوال خودم را در مورد ابهامی که در بیانیه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، به آن پرداختم، با فشرده کردن توضیحاتی که دادم مطرح می کنم:
1- منظور از تعیین تکلیف نهایی چیست؟ اگر منظور تعیین تکلیف قطعی حضور مجاهدین در عراق است، با توجه آن چه یاد آوری شد، این تعیین تکلیف باید خارج کردن مجاهدین از عراق توسط آمریکا باشد. در این صورت سوالات دیگری پیش می آید از جمله این که حاصل آن همه امضاء جمع کردن و ضیافت دادن به شیوخ و رؤسای قبایل استان دیالی در این 6-7 سال چه شد؟ چرا از اول « رهبر مقاومت» نتوانست (یا بهتر است بگویم نخواست) درک کند که عراق دیگر جای مناسبی برای مجاهدین نیست و ادعای مبارزه با بنیاد گرایی برای جلوگری از «بلعیده شدن عراق توسط رژیم» ادعایی پوچ و ذهنی است که تازه اگر هم واقعیت می داشت هیچ ارتباطی به مبارزات مردم و تاثیر در آن نمی توانست داشته باشد همچنان که رویدادها انتخابات به این طرف نشان می دهد. خلاصه این که این تعیین تکلیف هم دوباره مثل جریانات اعتصاب غذای اخیر، مساله را به صورت خوردن چوب پیاز در می آورد. این همه هزینه انسانی و مالی برای ماندن در عراق و نگهداشتن اشرف، و سرانجام از دست دادن آن! آنوقت ضربه های سنگینی بر اعتبار «رهبر مقاومت» فرود خواهد آمد. از جمله این که ایشان با خود خواهی و لج بازی و بی اعتنایی به افکار عمومی در پاسخ به سوالاتی که در مورد استراتژی و تاکیتک وجود داشت و این که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد، کار را به اینجا کشاند. در شرایط حاضر هم سوال این است که شما که به ارتش تمام افسری خود لباس رنگارنگ می پوشانید و مدال به سینه شان آویزان می کنید و رژه و برنامه های نمایشی اجرا می کنید، تحت چه شرایطی فکر می کنید آن ارتش می تواند دوباره مسلح شود،( چون به صرف داشتن لباس افسری که نمی شود جنگی را هدایت کرد وبرد) و گذشته از این چطور ممکن است بدون شعله ور شدن جنگ دیگری بین رژیم ملاها با عراق یا با آمریکا، آن ارتش مستقر در عراق بتواند از آنجا به قصد گذشتن از مرز و جنگ با نیروهای رژیم راه بیفتد؟ با توجه به این که در این 20 سال گذشته، زمان نیروهای شما را فرسوده(گیرم که خودتان قبول نکنید، واقعیت گذر عمر و فرسودگی جسمی را چیزی عوض نمی کند) اما نگفته پیداست که وضع نیروهای مسلح رژیم چه به لحظ نیرو چه به لحاظ تجیهزات و چه به لحاظ آموزش، با زمان پایان جنگ، زمین تا آسمان تفاوت دارد و مثل دو دوتا چهار تا روشن است که به لحاظ نظامی، آن هم در یک جنگ کلاسیک، شما بازنده قطعی جنگ خواهید بود. این را من قبلا گفته ام، باز هم تکرار می کنم که هر استراتژی که بر پایه فتح تهران توسط ارتش آزادیبخش مستقر در عراق ریخته شده باشد، کمترین شانسی برای پیروزی ندارد. تنها شانس رسیدن پای نفرات مستقر در اشرف به تهران سرنگون شدن رژیم توسط مردم است (حالا خواه اسم این نفرات ارتش آزادیبخش باشد خواه سازمان مجاهدین، خواه توپ و تانک هلی کوپتر و هواپیما یا پوشش هوایی یک نیروی خارجی مثل آمریکا را داشته باشد یا هیچکدام از این ها را نداشته باشد)،. چون ذهن گرایانه تر و خیالی تر از این نمی شود تصور کرد که مردم شهر ده میلیونی تهران(تهران بزرگ 12 میلیون) رغبت به قیام و مبارزه و رفتن به خیابان تحت اشغال نیروهای مسلح رژیم را نداشته باشند و آنوقت ارتشی از آن سوی مرز بیاید و به تهران برسد و برود رژیم را سرنگون کند.
2-آیا تعیین منظور تعیین تکلیف رژیم ( کوبیدن آن به خاطر فعالیت اتمی) توسط آمریکاست؟ به نظر نمی رسید منظور این باشد چون این مورد اولا عملی نیست، ثانیا جز جنگ و آن هم طی سناریویی نظیر آنچه سیمور هرش خبرنگار آمریکایی به عنوان طرحی در زمان بوش از آن حرف زده بود، که عبارت از کوبیدن موشکی و هوایی صداها هدف نظامی و اقصادی و زیربنایی کشور و تضعیف رژیم برای امکان پذیر کردن اعتراضات مردم بود ، چیز دیگری نمی توان تصور کرد. تازه چنین جنگی بر خلاف تصور برخی افراد خوشباور الزاما به سرنگونی رژیم منجر نمی شود و با توجه به شرایط کنونی با راه افتادن حرکت اجتماعی، طرف برنده، اصلاح طلبان درون نظام خواهد بود. این چشم انداز دلخواهی نمی تواند برای مجاهدین باشد که نخست وزیر ورئیس جمهور و ارتش تمام افسری خود را دارند و رهبر آن همانگونه که زنده یاد کمال رفعت صفایی در شعر تاریخی خود« در ماه کسی نیست» گفته «از اقتدار مشترک گریزان» است و خواهان« اقتدار مجرد» و قبضه تام و تمام قدرت است.
باتوجه به این که سالهاست رهبری مجاهدین ارتباط یک سویه با مردم را روش کار خود قرار داده و اگر هم مصاحبه و گفتگویی کرده اند با رسانه های خارجی و سر مسائل مورد علاقه غربیها بوده و در آن مورد هم (مثل تعاریفی که از اسلام و دموکراسی و ...ارائه کرده اند)، هیچ محدویتی برای «ولخرجی» نداشته اند، می دانم که پاسخی به سوال من از سوی «از ما بهترون» به ما مردم کوچه و بازار داده نخواهد شد، به همین خاطر من سوالم را که در این نوشته شرح مفصلی دراطراف آن دادم، از اعضای شورای ملی مقاومت می پرسم. اگر چه در زیر بیانیه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نوشته نشده است که « به اتفاق آراء» تصویب شده است، اما اعضای اولیه و نام آشنا برای افکار عمومی ایرانیان که اهل تفسیر و تحلیل هستند و مصاحبه های تلویزیونی در سیمای مقاومت با آنان شده، حتما از امضاء کنندگان و تایید کنندگان آن بوده اند. در خواست من از آنها این است که اگر خودشان می دانند معنی آن تعین تکلیف چیست خودشان معنی آن را بگویند و یا اگر مفهوم آن را نمی دانند، به هر حال آنان امکان دیدارد و امکان تماس تلفنی و اینترنتی با مبتکر این راه حل، خانم مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» دارند، از ایشان بپرسند و برای افکار عمومی پاسخ آن را بگیرند. اگر معنی آن روشن شدن تکلیف اقامت مجاهدین در عراق است در آن صورت با توجه به توضیحات داده شده و سوالهای مطرح شده در اطراف این فرض، به آنها هم پاسخی بدهند .
من 
به ترتیب حروف الفبا اسم آقایانی و خانمهایی را که فکر می کنم می توانند پاسخ سوالات یاد شده را بدهند ذکر می کنم و امیدوارم که لااقل آنها شانه از بار مسئولیت در برابر افکار عمومی خالی نکنند و لااقل یکی از آنها جوابی به این سوالات بدهد(اگر جواب دهندگان متعدد باشند که به نفع شورا در افکار عمومی است). آقایان: 1- پرویز خزایی، 2-رضا روحانی، 3- مهدی سامع، 4- دکتر کریم قصیم، 5- زینت میرهاشمی 6-دکتر منوچهر هزارخانی. به این اسامی اسم پهلوان مسلم اسکندر فیلابی راهم اضافه می کنم. اگر چه ایشان کمتر اهل نوشتن و به ویژه تحلیل نوشتن است اما مصاحبه هایی تلویزیونی داشته است. ایشان چندی پیش در واکنش به انتقاد هایی که از اعتصاب غذای اشرفیان شده بود ( منهم جزو انتقاد کنندگان بودم)، در مطلبی که در سایت موسوم به همبستگی ملی و سایت های زنجیره یی متصل به مجاهدین، درج شد با تایید و ستایش اعتصاب غذا در اشرف، تفسیرها در مورد اعتصاب غذا را رذالت نامیده بود(4). به همین خاطر از ایشان هم می خواهم ضمن بیانظر خودش در مورد این نوشته و این که اگر رذالتی در آن می بیند آن را برای افکار عمومی روشن کند، به مساله تعین تکلیف نهایی هم بپردازد و پاسخ بدهد. این سوال را من بیشتر از باب تمرین دموکراسی مطرح کردم چون در دموکراسی خبرنگاران نماینده افکار عمومی در ارتباط با مقامات و مسئولان در هر سه قوه کشورهستند و رابط بین قدرت سیاسی و بین مردم هم بشمار می روند. کارنامه اهل سیاست و اصحاب قدرت را برای مردم بررسی و نقطه ضعف و قدرت آن را می نمایانند و نیز با طرح نظرات و نارضائیهایی هایی موجود در جامعه در مورد مسائل گوناگون  و سوالهایی از مسئولان در مورد آنها  و گرفتن پاسخ از آنها، توانایی و نیز صداقت یا برعکس حقه بازی و دو رویی و دروغگویی آنها را به داوری مردم می گذارند و این روند که همیشه برقرار است، به پیشرفت امور در حل مسائل مردم کمک می کند و مردم با شناختی که از این طریق از اهل سیاست بدست می آورند، در زمان انتخابات، رای خود را به کسی می دهند که آن را صالح تر و نماینده عملی کردن خواستهای خود می دانند.
منابع:
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=47716 1-http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=44768 -2http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=65 -3http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=544 -4
مهر 1388 – 18 اکتبر 200926- پ

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن