samedi, octobre 10, 2009

این مطلب پاسخ آقای نصیبی به نوشته من با عنوان سینما و مردم، سینما و آقای نصیبی است که در سایت پژواک درج شده است

این مطلب پاسخ آقای نصیبی به نوشته من با عنوان سینما و مردم، سینما و آقای نصیبی است که در سایت پژواک درج شده است.
****
اولین و آخرین جواب در ارتباط با جواب من به بیانیه رخشان بنی اعتماد
بصیرنصیبی


یک شیوه جوابگویی به نوشتار هایی که سینمای جمهوری اسلامی را نشانه میگیرد متداول شده که انگار قرار نیست تغییر کند( حتا در شرایطی که رژیم جمهوری اسلامی به سقوط نزدیک شده وگاه هنرمندان فستیوالی هم که میخواهند خودرا همراه مردم بنمایانند حرف هایی می زنند ویا رفتاری می کنند که شاید به مذاق باند غالب خوش نیاید.اما مدافعان خارج کشوری ترک عادت نکرده اند) در این شیوه برخورد، شخص معترض اصلا کاری ندارد که مطلبی که به زعم خودش میخواهد بکوبد! چه محتوایی دارد ؟تنها کافیست مطلب را نویسنده ای که با او ونوشتارش مسئله دارد امضاء کرده باشد چون صاحبان چنین تفکری پیشا پیش محکوم هستند پس قلم دست میگیرد آنچه در چنته داردبه خشم ونفرت می آمیزد ومنتشر می کند. همان ایراد های کلیشه ای ویک نواخت همفکرانش را برای صدمین بار تکرار می کند. حتما از جمع خودشان کلی کارت آفرین دریافت می کند. نوشته آقای شکری هم به دلایلی که بر خواهم شمرد از زمره همین گونه قضاوت هاست. قبل از این که بخواهم به انگیزه خودم از جواب به بیانیه رخشان اشاره بکنم . به یکی ازایراد های ایرج شکری به جوابیه من توجهتان می دهم.
آقای شکری بخشی از مطلب مرا نقل میکند که گفته بودم:
« هر چه شهرت ما بیشتر می شد نسبت به کارهای ما حساس تر می شدندو ترس بیشتری در ماتولید می شد.البته تو در آن زمان به تازگی دانشکده هنرهای دراماتیک را تمام کرده بودی هنوز فیلمی نساخته بود ی ودر تلویزیون هم منشی صحنه بودی ومن که شهرت داشتم ورفتارم به خصوص که سرپرست یک گروه گسترده بودم با 300 سینماگر،در 20 شهر ایران .سینه کلوبی با 2000 عضو داشتم بیشتر از توزیر ذره بین بود» بعد اضافه می کند:
«البته من یادم نمی آید که نام آقای نصیبی به عنوان کارگردان مطرح در سینمای قبل از انقلاب را شنیده باشم و نمی دانم ایشان چه فیلمهایی در قبل از انقلاب ساخته است»
من نه تنها ادعا نکرده ام که شهرتم مدیون فیلمسازی ام بوده است، بلکه به صراحت شهرت خودم رادر ارتباط با گسترش
«سینمای آزاد» دانسته ام .می بینیدآقای شکری انقدر در مچ گیری از من عجله داشته که متوجه نشده که برای اثبات ادعایش سندی علیه ادعای خود ش ارایه داده است .
این نمونه را ذکر کردم تا دریابید که چگونه مدافعان هنرمندانی که از آثارشان رژیم برای بزک کردن چهره کریه خود استفاده می کند در ارایه استدلال در مضیقه هستد پنداری آنا ن هم در همان مخمصه ای گرفتار آمده اند که کلیت نظام وهنرمندان نظام دچار آن شده اند
. حالا برویم سر اغ جوابیه این جناب
. اول اینکه آقای شکری چرا تصمیم میگیردجلوی گستاخی
!های من در مطلبی بایستد که مخاطب دارد ومخاطب کسی نیست جزخانم رخشان بنی اعتماد؟ سئوال های من از خانم بنی اعتماد شده وجوابگوی این سئوال ها هم قاعدتا بایدرخشان باشد نه شخص دیگری. خانم بنی اعتماد هم به احتمال زیاد این نامه را دریافت کرده است چون به ایمیل همسرشان ارسال شده است . علاوه بر آن من در «رادیو همراه» ساعتی قبل ازشروع برنامه ایشان در این مورد مصاحبه داشته ام ومصاحبه گر در این برنامه از رخشان دعوت کرد که در یک مناظره با من شرکت کنند وهمین تقاضا از طرف همکاران تلویزیون میهن در گوتنبرگ با خانم رخشان بنی اعتماددر میان گذاشته شد تا در برنامه دیگری که من به آن دعوت شده بودم وروز پنج شنبه همان هفته بطور زنده پخش می شد حضور یابد. خانم بنی اعتماد به هر دلیل چنین تصمیم گرفتند که در این مناظره شرکت نکنند حالا من نمیدانم آقای شکری چطور دایه مهربان تر از مادر شده اند ویا در لباس وکیل وقیم خانم بنی اعتماد ظاهر شده اند؟
حالا بیائیم و بپذیریم که آقای شکری تصمیم گرفته است بدون توجه به واکنش رخشان بنی اعتماد به مسئولیت سیاسی واجتماعی خود عمل کند و جوابگوی نامه من با شد در این صورت باید از حد اقل آگاهی در باره نحوه جوابگویی به یک مطلب برخوردار باشد و به مسایلی مرتبط به مقاله ای که بدان معترض است بپردازد
. آیا درمقاله ایشان حداقل به این شیوه ابتدایی توجه شده است؟ آیا آنچه من در باره رفتار های رخشان برشمرده ام نادرست بوده؟آیا رخشان به باند ورشکسته دوم خرداد وابسته نبوده و در عین حال از مواهب کلیت نظام سود نجسته است؟( رخشان بعدازحضور در برنامه های سوئد با ماسک سبز. از طرف دولت کودتا !همراه با 9 هنرمند دیگر عازم هولیود می شود تا در برنامه ای به میزبانی رئیس آکادمی اسکار شرکت کند! پس ماسک سبز تکلیفش چی می شود!! ؟ ) آیا پروپاکاندا فیلم« روزگار نو» رااو نساخته است؟ آیا برای خاتمی ریاکار ستاد انتخاباتی تشکیل نداده است؟ آیا او را به دیدارخامنه ای رهبر جنایتکاران جهان نکشانده اند؟ آیا سند حمایت او و240 هنرمند ازخاتمی وتقاضا از رهبر معظم جعلی است؟ آیا فیلمهای او ودیگر فیلمسازان سینمای گلخانه ای برای ارسال به جشنواره ها در یک شورای ویژه مرکب از نمایندگان واواک ووزارت ارشاد وفارابی ،بازبینی مجدد نشده وپروانه مخصوص در یافت نکرده است؟ .پس وقتی هنرمندی در کارنامه اش چنین پیشینه ای ثبت شده است مردم که من هم یکی از آنها هستم حق دارند سوال کننددلیل این گونه رفتار هایشان چه بوده است؟ خودم بر این تصور بودم که شاید به دلیل ترسی که هنرمندان از واکنش رژیم های استبدادی دارند قادر نباشند که به صراحت آنچه در دل دارند بیرون بریزند اما وقتی خواندم رخشان با صدای رسا اعلام می کند که نمی ترسدمن در جواب بیانه اش یادداشتی دوستانه نوشتم واز او خواستم حالا که ترسش ریخته است پشت پرده آنچه که در سینمای جمهوری اسلامی میگذشته رابرملا کند، او که نمی تواند مثل مجید مجیدی ذوب در ولایت باشد. آخر یک سال پیش که تفاوتی با چند ماه پیش نداشت .در دوره اول هم احمدی نژاد با تقلب ونیرنگ وبه خواست رهبر رئیس جمهور قلابی شده بود ورهبر هم قبل از خیزش مردمی همچنان به جنایت هایش ادامه میداد. اصلا جنایت،ارتجاع،نابرابری های اجتماعی،زندان ،تجاوز در زندان، فقر،استبدادو... زمینه ساز حرکت های مردمی بود، نه حذف موسوی که خود دستانش به خون مردم آلوده است .
شیوه برخورد با سینما در ایران امروز
آقای شکری با ردیف کردن چند نام وچند فیلم به من توصیه می کند به جای توجه به رفتار واعمال سینماگران به بررسی تحلیل آثار اینان بسنده کنم ، چشمم را به رفتارشان به بندم. چرا؟ چون آقای شکری شیفته فیلم بانوی اردیبهشت ( فیلم تبلیغاتی رخشان درجهت تقویت باند دوم خرداد،در باره این فیلم به نقد وتحلیل مهم مهستی شاهرخی با عنوان بانوی خرداد توجهتان می دهمhttp://www.cinemaye-azad.com/others/others32.html ) است. من شاید بیش ازصد مقاله نوشته ام که در آنها دلایلم را برای انتخاب این شیوه برخورد با سینمای ج. اسلامی را توضیح داده ام. نمی توانم صد مقاله را در چند سطر خلاصه کنم اما می توانم بطور خلاصه بگویم من بررسی ،تحقیق وتوجهم به رفتار های هنرمندان بوده است ، همانطور که این حق را برای خودم قایل نیستم که از دیگران وهمین آقای شکری بخواهم به راه وروش من اطاعت کنند به کسی هم اجازه نمی دهم که راه وروش خودش را به من دیکته کند. وقتی سیف اله داد -مسئول امور سینمایی خاتمی- گفت که اگر میلیونها دلار صرف تبلیغات خارج کشوری ج. اسلامی می کردیم نمی توانستیم به حد واندازه فیلمهای صادراتی بهره تبلیغاتی ببریم .وقتی رئِسیان رئیس خانه سینما می گوید:
وقتی ما در دیپلوماسی با در بسته روبرو می شویم با کلید کارگردان های فستیوالی وکیارستمی قفل هارا می گشائیم
-نقل به معنا -. وقتی کیارستمی با وقاحت تاثیر جایزه نخل طلای کن ، در ماستمالی جنایت کافه میکونویس را به رخ ما می کشد واپوزیسیون مترقی برایش کف میزند وهورا می کشد،من در ادامه راهم مصمم تر می شوم ،برای من دیگر ارزش های سینما یی این کار ها پشیزی اعتبار ندارد وهر کدام از این کارها به سهم خود در ماندگاری ننگین ترین نظام دنیای معاصر سهم داشته اند. من اگر محسن مخملباف شاهکار هم بسازد به هنگام تماشای کار او چهره انسانهایی جلوی چشمم مجسم می شود که او شکارشان کرد و تحویل لاجوردی دادوزیر شکنجه جان باخته اند و یا آنها که او بازجویشان بود وکسانی که به دلیل خود داری از تماشای کارهای او در زندا ن ،شلاق خوردندوبه انفرادی افتاده اند... آقای شکری دلشان را خوش کنند که این فیلمهایی که با نظارت وخواست وزارت ارشاد ساخته شده در دهای مردم ما را به روی پرده سینما آورده است و به من هم اجازه دهند ار تحلیل وبررسی کارهای سینمای جمهوری اسلامی پرهیز کنم.
ایشان میخواهندقضاوت خودشان را با خواست مردم پیوند بزنند ومی نویسند
:
«به هر حال باید در نظر داشت که آن 70 میلیون مردم که زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی زندگی می کنند، نیازهای فرهنگی هم دارند»
اول اینکه اگر ایشان با وضعیت سینما در ج
. اسلامی آشنا بودند این توهم را نمی پراکندند که با سینما نیازفرهنگی 70 ملیون ایرانی تامین می شود. اصلا در سراسر ایران برای 70 میلیون ایرانی در حدود 200 سینما ی مخروبه وجود دارد آنهم با وسایل فنی همان دوران طاغوت. بسیاری از شهر ها که فاقد حتا یک سینماست و فاصله شهرهای کوچکتر تا نزدیک ترین شهری که یک سالن سینما داشته باشد 50 کیلومتر است. درهمین معدود سالن قراضه هم نمایش فیلمهای خارجی که نزدیک به صفر است وفیلمهای جمهوری اسلامی هم به دو بخش تقسم شده است. فیلمهای سینمای گلخانه ای که اصلا برای نمایش در ایران ساخته نمی شود وفیلمهای دیگر که همان فیلمفارسی های اسلامیزه شده است که اقلییتی که دستشان به سینما میرسد را پوشش می دهند. با این فیلمها فقط ابتذال فرهنگی رشد می کند. آیا تا حالا در کشوری در دنیا سابقه داشته که فیلمی جایزه نخل طلای کن ببرد اما مردم همان کشور را شایسته تماشای آن فیلم ندانند؟ چرا بعد از گذشت 15 سال هنوز یک تماشاگر عادی فیلم «طعم گیلاس» کیارستمی را ندیده است؟ پس لطفا برای اثبات حقانیتتان پای مردمی که از این خوان گسترده بهره ای نمی برندرا به میان نکشید.

اما در باره بهرام بیضایی
در کجای جوابیه من به بیضایی ،کارش ،رفتارش حتا اشاره ای کوتاه شده است که آقای شکری از این پرونده برای لوث کردن تاثیر مطلب من استفاده کرده اند؟ من در این سالها که رفتار وکردار هنرمندان را به زیر ذره بین می برم هیچگاه در باره محتوای فیلمهای بیضایی هم حتا یک کلمه ،ننوشته ام بلکه رفتار وگفتار اورا انعکاس داده ام
. برای نمونه، زمانی که عباس کیارستمی اعلام کرد که سانسورباعث رشد خلاقیت می شود وبه پیروی از وی ابوالفضل جلیلی و سمیرا مخملباف وداریوش مهرجویی هم همین کشف کیارستمی را برای خوش آمد آخوندها تکرار کردند. بهرام بیضایی در جواب اینها گفت:
«پس ما باید از سانسور چیان سپاسگزار باشیم که با اعمال سانسور باعث رشد خلاقیت شده اند »این جوابی بود که من بار ها ودر هر موقعیت نقلش کرده ام.
چه آقای شکری وامثال ایشان با شیوه مقابله من موافق باشند وچه نباشند من در راه وروش خودم تغییری نمی دهم ایشان که به این خوبی فیلم رخشان را تحلیل فرموده اند خب همین شیوه پسندیده را ادامه دهند وشیفتگان این گونه تحلیل ها را سیراب کنند
. هر چند سایت روزی اون لاین-نون دونی ی بهنود،نبوی؛هوشنگ اسدی،نوشابه امیری- وبقیه ...- این گونه وظایف را به نحو احسن انجام می دهند.
برگردیم به آغاز اعتراضیه آقای شکری که نوشته اند
:
« آقای بصیر نصیبی آدمی به حق خشمگین از رژیم و دلسوخته از جبّاریت رژیم آخوندی است. اما به نظر می رسد که بیشتر دلسوخته ظلمی است که به خود ایشان شده است... و به جای کوبیدن رژیم به خاطر سانسور و پایمال کردن حقوق سینماگران کشور، سینماگران و هنرمندان سینما را همه، را در یک جوال کرده ومی کوبد »
ضمن سپاس ار همدردی آقای شکری خدمتشان عرض کنم من کسی را نمیخواهم بکوبم من کار م سینما است وسینما یک هنر جهانی است ونمی شوددر چهار چوب هیچ کشوری محبوسش کرد
. نزول خمینی مگر توانست من را از راه وکارم جدا کند که حالا دچار عقده شده باشم وبه خواهم انتقام بگیرم؟ من توانستم در شرایط تبعید همان راه وکارم را بدون اینکه سایه منحوس ساواک وساواما را بالای سرم حس کنم حتا با درد سر کمتر ،آغاز وادامه دهم. اما وظایف انسانی هم برای خودم قایلم اگر همین میزان آگاهی که از سینما در جمهوری اسامی دارم در باره دیگر کشور ها که رژیم های سرکوبگر دارند واز سینمایشان استفاده سیاسی می کنند داشتم با سینماگران مشاطه گر همان کشور ها هم با همین شیوه برخورد می کردم .من وظیفه خود میدانم رفتار واعمال جامعه روشنفکری را تا حد توانم وآگاهیم برای مردم روشن کنم تا بار دیگر بمانند خرداد 86در دام نیفتند. هیچگاه هم به کسی توصیه نمی کنم که به برنامه های نمایشی ج. اسلامی که لابی ها ودوزیستیان برنامه ریزی می کنند برودویا نرود. شنیدم رخشان در برنامه سوئد سبز پوش شده است. معنا این رفتار چیست؟ یعنی پیروی از موسوی و جلوگیری از رادیکا ل شدن جنبش،یعنی کوشش برای حفط نظام،باز گشت به اندیشه دیکتاتور کبیر-خمینی- . آیا یک نفر نبود در گوتنبرگ واستکهلم که این مسایل را پیش بکشد واز رخشان جواب بخواهد؟ وای بر ما .
من نه آقای شکری را می شناسم ونه مطلبی از ایشان خوانده ام فقط امید دارم قضاوتشان در باره من وکارم ناشی از ناآشنایی به موقعیت سینمای جمهوری اسلامی وبه شیوه رفتار من وقصد وهدفم از گز ینش این شیوه بوده باشد، اما اگر باز هم بخواهند جوابی به این نوشتار بدهند
. دیگر انگیزه ای برای ادامه این مناظره نخواهم داشت واین اولین وآخرین جواب من بود خواه از سخنم پند گیر ندو خواه ملامتم کنند.
بصیر نصیبی
8 اکتبر 2009 زاربروکن/ آلمان
www.cinemaye-azad.com

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن