ایرج شکری
به بهانه اظهارات یک خانم نماینده مجلس کویت
[ ارسالکننده:مهرانگیز[:Oct2009 14 تاریخ ثبت
از انتقاد و نظر مخالف باید استقبال کرد. کسانی که نظر داده اند هیچ یک به موارد مطرح شده از سوی نویسنده نپرداخته اند. بالاخره او ادعاهایی را مطرح کرده است باید پاسخ داد راست می گوید یا نه؟ اگر در جایی مرتکب اشتباهی شده گوشزد کرد تا خواننده به درستی قضاوت کند.
[ 14 Oct ارسالکننده:عبداللهی ]تاریخ ثبت: 2009
چه خوب پژواک ایران این نوع مقالات را انتشار می دهد و ما با نظرات مختلف آشنا میشویم. اگر چه من با بخشی از مطالب آقای شکری موافق نیستم اما سوال من این است اگر خواسته های اولیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت مواردی است که اقای شکری با استناد به اطلاعیه های مجاهدین و شورا ذکر کرده اند. آزادی 36 گروگان مجاهدین کجایش پیروزی بزرگ است که این همه برایش تبلیغ میشود. اشتباه نشود من هم از آزادی انها خوشحال هستم. ولی مجاهدین به هیچ یک از خواسته های اصلی خود نرسیدند.
[ 14 Oct 2009] ارسالکننده:لیلا تاریخ ثبت
عشق به قدرت چشمان رهبران مجاهدین را کور کرده است و توان دیدن دافعه های برحق هموطنان ستمدیده و رژیم گَزیده خودشان را ندارند. ستمی که بر مجاهدین وارد شده هرگز مانع نمی شود که دیگران خفقان بگیرند و فقط به به و چه چه کنند
تنفر این بابا از تمام هزینگوهییش پیداست.آخه اینام شد مقالهّ؟این همه تنفر از اپوزیسیون سر نگون طلب.ببخیشد حتما انتقاد؟؟ داره طرف.حیفه این جوهری که تو استفاده کردی برای سیاه کاری.شرم هم خوب چیزی.
اینک سه دهه است که ارتجاع حکم بر ایران با سرکوب وحشیانه و بی نظیر مردم در ایران و برخوردار از حمایتهای بی دریغ قدرتهای خارجی بر میهن ما ایران حکمرانی میکند. سه جنگ بزرگ و تاریخساز هر یک به نوبهٔ خود به منزلهٔ موهبتی آسمانی و باد آورده منجی این رژیم تبهکار بوده اند. جنگ ایران و عراق، حملهٔ بزرگ آمریکا به عراق در ماجرای کویت، و سرانجام حملهٔ جنایتکارانه آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی و تقدیم عراق به آخوندها هر یک به منزلهٔ یک زلزلهٔ سیاسی و نظامی در منطقه و جهان عمل کرده اند. در طول این سه دهه مجاهدین و شورا با پافشاری بر اصول آزادی و استقلال ایران موفق به ایستادگی در مقابل سهمگینترین سرکوبها و زلزلههای سیاسی و نظامی و مقاومت در برابر سنگینترین فشارها و توطئهها شده اند. کلمهٔ کلیدی و مقدس در این میان، که آقای شکری باید به آن توجه ویژه کنند، مقاومت است. مقاومتی که اینک در جنبش مردم ایران شروع به گل دادن و شکوفا شدن کرده است. نوشتهٔ آقای شکری، متاسفانه، بر مبنای عدم درک جوهر و نقش مقاومت، و بر مبنای انکار پیوند ذاتی و ارگانیک این مقاومت با آنچه که امروز در جنبش مردم ایران جریان دارد، بنا شده است. آقای شکری میخواهد بگوید که جنبش مردم در ایران، نه در پیوند ذاتی و جوهری با مقاومت سی ساله، که به رغم آن شکوفا شده است. دنیای غریبی است ناذانین! مطلب آقای شکری چنان مملو از کلی بافیها و توهّمات و مفروضات بی اساس است که بحث در مورد تک تک آنها مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. ایشان در این مقاله دوباره بر شیپور جنگهای زرگری رایج در مورد مجاهدین و شورا دمیده اند. جنگ رهبری با اعضا، جنگ مبارزین داخل و خارج، جنگ "افکار عمومی" با مجاهدین و شورا، جنگ رهبری جنبش در داخل با رهبری آن در خارج، بی نیازی "جوانان" مبارز در داخل از رهنمودهای دیگران از خارج، و از این قبیل. بهترین پاسخ به این توهّمات و جنگهای زرگری را هم خود رژیم جنایت پیشه و حامیان جهانی آن داده اند. نفس حمله به اشرف در اوج جنبش در ایران پس از ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، در حالی که مادر سهراب در تهران و دایی سهراب در اشرف شجاعانه و استوار یاد او را گرامی میداشتند و بر ادامهٔ راهش پا فشاری میکردند، و در حالی که گلوی ندای شهید در تهران در همان آتشی سوخت که پیکر شهید ندا حسنی را در غربت به آتش کشید، خود بهترین گواه پیوند ذاتی و ارگانیک جنبش مردم در ایران و مبارزان آبدیده شیران شهر اشرف است. تا وقتی که ما هنوز در توهم رهبری امسال موسوی باشیم، تا وقتی که بدون داشتن هیچ جواب مشخص و عملی برای معضلات متعدد جنبش، بخواهیم موج جنبش انقلابی مردم در ایران را، که اتفاقا بر دریایی از خون همین مجاهدین و مبارزین میخروشد، فرصت طلبانه و کج فهمانه حرکتی منفک از سی سال رنج و خون همین مجاهدین اشرف و پدران و مادران و خواهران و برادران و فرزندان و دوستان و جگر گوشه گان آنها وانمود کنیم، کاری به جز دامن زدن به جنگهای زرگری از پیش نخواهیم برد. آنچه که در نوشتهٔ آقای شکری، و بعضی نوشتهای دیگر، موج میزند، با کامل معذرت، چیزی جز خرده گیریهای کودکانه نیست. وجه مشترک تمام آنها این است که میگویند چرا هنوز نتوانسته اید این رژیم را سرنگون کنید! حتما رهبری و استراتژی و تاکتیکهایتان ایراد دارد. اگر بگوییم که خوب حق با شماست و بعد بپرسیم که راهکار شما چه بوده است و در کجا و به وسیلهٔ چه کسی عمل شده و نتیجه داده است، چیزی در جواب نخواهیم شنید. جنبش عظیم مردم در ایران بسیاری را دچار توهم کرده است. در این توهّمات، بسیاری از حول حلیم در دیگ افتاده اند. در دیگ موسوی. همان طور که خیل عظیمی در دیگ خاتمی افتادند و بعضی هنوز از آن بیرون نیامده اند
.
[14 Oct 2009] [ارسالکننده:روانشناس ] تاریخ ثبت:
[14 Oct 2009] [ارسالکننده:روانشناس ] تاریخ ثبت:
جناب شکری، توصیه می کنم به یک روانشناس مراجعه کنید. عقده ها و کینه ها چنان وجود شما را سرشار کرده است که بینا یی را از شما گرفته است. اگر منصف باشید خمینی وار و خامنه ای وار جای مقتول را با قاتل جابجا کرده اید و قربانی را مقصر قلمداد کرده اید. متاسف می شوم وقتیکه به مقالات خوب گذشته شما نگاه می کنم واز خود می پرسم که چه بر سر خود آورده اید؟ اگر نتوانید مشکلات روانی خود را برطرف کنید هر روز بیشترفرو خواهید رفت و بیشتر رنج خواهید برد. باآرزوی موفقیت.
[ 13 Oct 2009 :ارسالکننده:مهدي تاریخ ثبت:]
[ ] الحق كه صداي حسين شريعتمداري ازقلم توتراوش ميشود.رژيم جنايتكار آخوندي هنوز از شكست توطئه اش در سكوت است كه توبه فغان آمدي.جاي مقاله ات درسايت ايران ديدبان خاليست . آقاي مصداقي فقط به خاطر منش دمكراتيكي كه دارند مقاله ات را چاپ مي كند وگر نه در اين سايت جاي چاپ مطالبي كه اينچنين به فرزندان شريف اين ميهن دهن كجي ميكند وروي زخم آنها نمك مي پاشد نيست ويقين دارم كه ازاين حسن نيت آقاي مصداقى فقط داري سوء استفاده ميكني.
*************
*************
آن چه که در بالا ملاحظه می شود، به عنوان انتقاد کاربران در زیر نوشته من( انا فتحنا ی واقعیت گریزان متکبّر) در سایت پژواک آمده است. به غیر نظر تایید آمیز کاربران، در میان نظر معترضان متاسفانه به جز یک مورد بقیه انتقاد نیست. من خوشحال می شدم که یکی دو نکته انتقادی که حاکی از بی توجهی من به مساله یا ارزیابی غلط من باشد، در آنها می بود، اما این طور نبود. نظر دهندگان معترض همه ترجیح داده اند که بی هویت باشند. چون خودشان هم خوب می دانند که جز یکی دو فرمول که به آنها آموخته اند که همیشه در برخورد با منتقدان بکار ببرند، (از جمله این که به جای ظالم سنگ را به سرمظلوم می کوبید و جملاتی شبیه به این)، چیزی در چنته ندارند. یکی دو مورد هم مثل آ مهدی و آن «روانشناس»، کاری جز شکر خوردن زیادی نکرده اند. توصیه خیر خواهانه «بهداشتی» من به شکر خوران یاد شده این است که، این روش را کنار بگذارند چون علاوه بر خطر مبتلا شدن به نوعی هیپرگلیسمی که ممکن است سبب کوری کامل چشم عقلشان شود، در حال حاظر هم تخمیرات ناشی از این روش سبب بوی گند دهانشان شده است. در بین نظر دهندگان «حمید رضا» در مطلب درازی که به عنوان انتقاد نوشته نوشته، در واقع خودش کلی گویی کرده به من می گوید کلی گوبی کرده ام، بدون این که وارد متن نوشته من بشود، توهمات خودش را در مورد ارتباط «ارگانیک مقاومت» با جنبش اجتماعی بیان کرده است. در حالی که خلاصه حرف من در ماجرای مربوط به اشرف این است که اساسا اصل مساله رویارویی استقرار یک پاسگاه پلیس در شهر اشرف، تصمیم غلطی بود که نتیجه آن بالاخره با 12 کشته 500 زخمی سر و دست و پا شکسته و 70 روز اعتصاب غذا که انسانهای رنج دیده و مبارزی را در اشرف و کسان دیگری را در خارج به لب پرتگاه مرگ برد، هیچ بود. آخر با کدام عقل سلیم می شود هم انتظار پذیرفته شدن به عنوان پناهنده و«اذغان» به آن از سوی دولتی را داشت و هم حاکمیت او را بر سرزمین خودش به رسمیت نشناخت و هم در محل استقرار گاه و ببگاه به نفرات لباس نظامی رنگارنگ پوشاند و به عنوان ارتشی که «انشاءالله » قرار است رژیم کشور بزرگ همسایه را که با دولت پذیرنده روابط تنگاتنگ دارد، براندازد، به نمایش گذاشت. این کار البته در جوهر بینش و ارزیاببهایی که آن را پدیده آورده مسخره و کمدی – درامی بیش نیست ولی با تمام مسخرگی آن برای هیچ دولتی چنین جوکی را به نمایش گذاشتن قابل تحمل نمی تواند باشد. حیمد رضا این برچسب را هم به من زده که گویا من مجذوب جنبش سبز و دنباله رو موسوی هستم. ایشان فقط نوشته من با عنوان سوالاتی از آقای منتطری و یک یاد آوری به میرحسین موسوی را که در پژواک درج شد اگر می خواند، این فرمایشات را نمی کرد، آن هم حالا که مراد و رهبر اقایان و خانمهای هم مسلک ایشان، به مجلس خبرگانی که جنایتکارانی نظیر فلاحیان و محمدی گیلانی و مقتدایی و مرتجعینی نظیر خزعلی و دیگران عضو آن هستند نامه عرض ادب نوشته است. حرف من هم این نیست که چرا تا به حال مجاهدین نتوانسته اند رژیم را سرنگون کنند، حرف من این است که در مبارزه گیرم که صفت انقلابی هم مناسبش باشد، نمی شود هرنوع استقبال از مرگ و یا وارد جنگ شدن و به کشتن دادن رزمندگان را کاری درست و قابل تایید دانست. به نظر من یکدندگی رهبری مجاهدین در دادن فرمان«ایستادن تا پایان جان» در برابر ورود و استقرار نیروهای عراقی به اشرف ( قبلا در بهمن ماه بعد در پیام 10 اسفند 87 در واکنش به سخنان خامنه ای در دیدار با جلال طالبانی رئیس جمهور عراق این عبارت را در مورد اقدامات احتمالی عراق به کار برده بود) ، امری اشتباه و غیر لازم بود. حاصلش روشن است و توضیح داده ام.در ضمن ایشان تا هر زمان که دلش بخواهد می تواند در توهم آن «ارتباط ارگانیک» بماند و به سرخود از همان شیره یی بمالد که رهبری و مهرتابان سالهاست تلاش می کنند به سر دیگران بمالند ولی خب واقعیت بعد از ربع قرن کباده کشی و چرخ زدن در گود زورخانه قلعه الموت «انقلاب نوین»، سر انجام خودش را نه در شعار مالک القربی ایران رجوی- رجوی ایران یا مریم مهر تابان رئیس جمهور ایران، بلکه در شعار هایی نظیر یا حسین میرحسین، نشان داد. اینهم لابد نشانه آن «ارتباط ارگانیک» است، قیاس مع الفارق شهادت ندا به تیر اراذل جمهوی اسلامی، با خود سوزیهای مجاهدین مظلوم در آتش آموزشهای انقلاب ایدئوژبک هم از نوع همان توهماتی است که جناب رجوی خود را در آن فرو برده و تلاش عبثی هم می کند که پیوند و ارتباطی بین دو برقرار کند، تلاشی که فقط می تواند خاطر خطیر خطا ناپذیر مبارک خوشان را خرسند کند. نکته آخر این که من نه با این نوع برخورد های توهین آمیز- مثل عقده یی یا روانی نامیدن من یا مثل شکر خوردنِ دولُپی آ مهدی و صدای حسین شریعتمداری شنیدن از نوشته من - که بیشتر قیاس به نفس نویسندگان آن است-، و نه با هچ ارکستر ارعابی مرعوب شدنی نیستم. 5 سال پیش در نهایت احترام به یک حاج خانم( حاج خانم، خانمی است که از اسم شوهرش اعتبار می گیرد) یاد آوری کردم که خدمتکاران ایشان کاری خود سرانه انجام داده اند یا اگر خیلی خوش بین باشم کاری در اثر بی توجهی و فراموشکاری بوده است، و به ایشان یاد آور شدم می خواستم بدانم که آن اقدام با اطلاع ایشان بوده یا نه و تاکید کردم که اگر بدانم که آن اقدام خود سرانه با اطلاع ایشان بوده، هیچ حرفی برای گفتن با هیچ کس ندارم؛ واکنش نشان خواهم داد. کافی بود که بگوید بدون اطلاع ایشان بوده و احتمالا اشتباه شده، من حتی خواهان معذرت خواهی هم نشده بودم، ولی «ضعیفه» طی یک «پروتکل درباری»، و از طریق دفتر دارلتجاره حاج آقا، جوابیه 5 صفحه بی پر از نامربوط گویی فرستاد و به ما اعلان جنگ داد. ما هم البته واکنش نشان دادیم و بازهم به ادا و اطوارهای سلطنتی و مالک الرقابی یا شکر خوردنها واکنش نشان خواهیم داد. حالا هم باز یاد آوری می کنم این روش قلدر منشی و توهین کردن بهتر است و
باید کنار گذاشته شود، چون «واکنش نشان خواهم داد».22 ایرج شکری 24- مهر ماه88
این مطالب را در پاسخ یادداشت یکی دیگر از کاربران به نام فرنام بعدا در 29 مهر نوشتم.
[تاریخ ثبت: 22 Oct 2009] [
ارسالکننده:ایرج شکری] [ ] جناب فرنام بین من و شما اگر یکی تنها به قاضی رفته باشد، شما هستید نه من. من نه نسبت به مجاهدین و ساکنان اشرف بی اعتنا و هستم و نه کار آنان 36 نفر را کم بها می دهم. با رهبری مجاهدین هم جنگ و دعوای شخصی ندارم. باور بفرمایید من حرفهای زیادی برای گفتن دارم که جنبه خرده حساب شخصی ندارد. بحث بر سر بینش و ماهیت آدم هاست. ولی زمان را برای گفتنش مناسب نمی دانم، چون کمکی به پیشرفت مبارزه از یک سو و اصلاح انحراف رهبری مجاهدین از هدف و باز داشتن آنان از این راه پر هزینه که چیزی جز زیانهای بزرگتر و قربانیان بیشتر همراه نخواهد داشت، نمی کند. ولی باز گو کردن آنها خیلی به ضرر رهبری خودخواه مجاهدین است. این را خودشان هم خوب می دانند. چرا متعصبانه برخورد می کنید. آذربایجانها درباره آدمهای خود خواه و کم ظرفیتی که خودشان هر رفتاری را که دلشان بخواهد با دیگران برای خود مجاز می دانند، اما به محض این که پاسخ متقابلی یا و اکنش متقابلی می بیند، از کوره در می روند و اخم می کنند، مثلی دارند که ترجمه آن این است «چطور است اگر من بزنم خون[از جای ضربه] در میاد ولی تو به زنی آب در میاد». چطور است که جناب فرنام، نادان نامیده شدن من از سوی فرد مورد ستایش خود را جواب غیر مستقیم به من نوشته من می داند، ولی واکنش من را که تنها از حرفه ایشان(و بدون ذکر نام ایشان) به تخفیف یاد کرده ام، نا پسند یافته است و از من ایراد می گیرد. منی که سه دهه از بهترین سالهای عمرم را در مبارزه علیه رژیم که بخشی از آن در قلم زدن درکنار جمع همراهان رهبری که ایشان به دفاع ستایش آمیز از آن برخاسته اند گذرانده ام. به من اگر اهانت شد، حق طعنه زدن هم ندارم؟ من هم می توانستم ریشی بگذارم و به خدمت خمینی در بیایم و در آن دستگاه«رشد و ارتقاء» پیدا کنم ولی این کار نکردم و این هم هنری نیست. نخواستم به کثافت آلوده بشوم. چرا اقای فرنام از اهانتهایی که در همین ستون کاربران به من شد ایراد نگرفته و به نویسندگان آنها یاه ها که معلوم است به چه فرقه یی تعلق دارند، یاد آور نشده که رفتارشان درست نیست. گیریم که آن آقای متهتک مورد ستایش جناب فرنام هزار بار هم از من بیشتر بداند، و خیلی سابقه طولانی در کنار امام و بعد در برابر او را داشته باشد، مگر در مبارزه بودن یا زندان کشیدن یا بحر العلوم سیاست بودن، حق توهین به دیگران ایجاد می کند؟ من اگر توهینی کرده باشم که زیاد هم می کنم به مهره ها و آیت الله ها و دست اندرکاران رژیم است، نه به آدمی که با او اختلاف نظر دارم. اما از توهین هم به آسانی نمیگذرم. جنگ خصوصی بار رژیم مال رهبری مجاهدین است نه رزمندگانی که در خدمت و تحت فرمان او هستند. چه دلیل روشن تر از شعار ایران رجوی و این ادبیاتی که از آن مهر تابان آزادی در آمده است برای خصوصی بودن اهداف رهبری مجاهدین ازمبارزه. اینها چه ربطی به جمهوریت و آزادیخواهی دارد؟. این کارهای نمایشی رژه ارتش و... که در اشرف راه انداختند به چه منطقی صورت گرفت و از چه تمایلاتی ناشی می شد. حرف من هم در مساله اعتصاب غذا بر سر اصل عاملی که باعث پیش آمدن این مساله شد بود. اصل مقاومت در برابر استقرار یک پاسگاه در اشرف تصمیم غلطی بود که رهبری مجاهدین با معیارهای همان جنگ خصوصی خودش با رژیم گرفت. تحلیل های امروزی رهبران مجاهدین از دست آورد آن رویاروی غیر لازم با ماموران عراق با آن هزینه سنگینش، برای من اعتباری بیش تر از ارزیابیهای بعد از فروغ و خیلی از ارزیابیهای دیگری که از اول هم معلوم بود ذهنی است ولی رهبران مجاهدین حاظر به شنیدن نظری که چرتشان را پاره کند، نبودند ندارد. به خاطر همین هم در این بیست سال گذشته، سال به سال تفاوت ارزیابی و پیش بینی دستگاه رهبری مجاهدین با واقعیتها، مثل تفاوت تابلوهای کوبیسم با عکس های آن واقعیتها بوده است. من سابقا هم در گفتگوها با عالیجنابان آن دستگاه گفته ام که این مائیم که خواهان رفتن به میهن خود هستیم وبرای این کارهم عجله داریم. باند های رژیم قرار نیست از ایران جایی بروند. در این انتخابات اگر شکست خورد ند در انتخابات دیگر شرکت می کنند و گوشت یکدیگر را هم که بخورند استخوانها را دور نمی ریزند. زمان برای ما محدود است نه برا ی آنها. بنابراین، بر روشها وسیاستهای غلط پافشاری کردن و برای آن هزینه های سنگین نظیر همین درگیری در اشراف را پرداختن، از نظر من هیچ کمکی به پیشبرد مبارزه علیه رژیم نمی کند. حالا بفرماید این پیشانی ما هر مهری دلتان می خواهد به آن بکوبید. 21 اکتبر – 29 مهر 1388
[تاریخ ثبت: 20 Oct 2009] [ارسالکننده:محمود رضا ع] [ ] اقای روانشناس اگر کسی بخواهد به روانشناس مراجعه کند آقای ایرج شکری نیست ولی پشما اگر دقت کنید دو سه نفر دیگر را حتما پیدا میکنید که واقعا نیاز به روانشناس دارند از جمله افرادی هستند که خودشان را با یک ایدئولوزی پوسیده جانشین خدا میدانند و واقعا قاطی کرده اند بروید ساغ آنها لطفا
[تاریخ ثبت: 20 Oct 2009] [ارسالکننده:محمود رضا ع] [ ] اقای روانشناس اگر کسی بخواهد به روانشناس مراجعه کند آقای ایرج شکری نیست ولی پشما اگر دقت کنید دو سه نفر دیگر را حتما پیدا میکنید که واقعا نیاز به روانشناس دارند از جمله افرادی هستند که خودشان را با یک ایدئولوزی پوسیده جانشین خدا میدانند و واقعا قاطی کرده اند بروید ساغ آنها لطفا
[تاریخ ثبت: 20 Oct 2009] [
ارسالکننده:ناصر ولی] هر آدمی حق دارد که نظرات مثبت و منفی اش را مطرح کند. که برای مبارزان راه آزادی سودمند است . چون حد اقل . و تا جایی که اسرارشان را دشمن نفهمد . برای دفاع از اعمال شان . گوشه هایی از علت کارشان را در دید همه گان بگذارند تا مردم خودشان قضاوت کنند. اما . آنکس که خیر ملتش را میخواهد و به مبارزان احترام میگذارد . نباید با عصبانیت فراوان . هرچه دل تنگش میخواهد . به رهبران برترین مبارزان راه آزادی حواله نماید. اینگونه بر خورد های دشمنانه و توهین آمیز . نه تنها . هیچ مشکلی را حل نمیکند. بلکه . شمشیر دشمن را بیشتر تیز میکند. یک روشنفکر اهل قلم . آنهم از نوع مبارزش . باید . حواسش را جمع کند . که بجای انتقاد سازنده . بر مشکلات مبارزان نیفزاید . و بجای خسته نباشید . با رهبران خالق اینهمه شکوه و عزت و ایستادگی سر شاخ نشود . و بجای طعن و لعن به قوم ظالم . بسوی اردوی دوست ملت سنگ پرتاب نکند. به امید روزی که . هرکس جایگاهش را بشناسد و جنگ درون خلقی راه نیندازد . و کاری بکند که سر انجامش پشیمانی و ناراحتی وجدان نشود. این پیروزی روشن و بیادماندنی اشرفیان قهرمان بر همه آزادی خواهان جهان مبارک باد. و اشرفی های دلاور خسته نباشند از این همه رنج و عذاب همه جانبه. از سوی استعمار و ارتجاع سیاه حاکم بر وطن عزیز ما ایران
[تاریخ ثبت: 20 Oct 2009] [ارسالکننده:شهره شاخ] [ بتفینکسدئجچصض/.وظطزرردو/.ت
] / منافع کشور های مسلط خیلی مهمتر از شادی های بشر هستند / و بر این مبنا و سیاست سلطه طلبانه . ما و اشرفیان در فشاری مضاعف هستیم . و هر روز از سوی سرمایه داران و مرتجعان حاکم بر جهان . مورد هجوم و آزار و غارت و تجاوزات میباشیم و خواهیم بود . و راهی جز دفاع با چنگ و ناخن و دندان و اعتصاب غذا نداریم. بی سلاح و بی دیواری برای تکیه دادن بر آن. و برای همین . نمک پاشیدن بر روی زخم آشکار ستم ناپذیران . دور از انصاف است و امثال این نویسندگان . باید . با ستمگران حاکم در نبرد باشند . نه با قهرمانان در زنجیر. با امید به پیروزی ملت شریف ایران
[تاریخ ثبت: 20 Oct 2009] [ارسالکننده:حسن فرنام] [ حححححححسسسسسننننننننفففرررنننااامم
] در میان سی و شش قهرمان در زنجیر و گروگان ارتجاع. از همه شهرهای ایران . نماینده ای حضور داشت. و همه یک دل و یک زبان علیه ارتجاع حاکم برایران و مزدوران عراقی اش... آقای نویسنده .جنگ خصوصی . برای پول و ملک و زمین و خون ریخته شده است. اگر مجاهدین اهل جنگ شخصی بودند و کینه ورزی انتقامجو. اسیران فروغ جاویدان را که از رژیم گرفته بودند. آزاد نمیکردند. آنهم پس از پذیرایی های بسیار. کسی جنگ خصوصی دارد. از زن و بچه و شوهر و موقعیتش دست نمیکشد . و همیشه زندگی اش در تب و تاب و فشار تمام عمر قرار نمی گیرد.و اصلا مجاهدین و یا امثال بنده و جنابعالی با کسی جنگی نداشتیم و نداریم . ما همگی مدافع جان و ناموس و مال و وطن و آزادی غصب شده مان هستیم. مگر ما بسوی رژیم سراپا فساد خمینی نشان شلیک کردیم و یا تهدید به تجاوز کردیم. مگر اوین و کهریزک و صد ها زندان مخفی و علنی رژیم خمینی نشان . مال مجاهدین و یا بنده و جنابعالیست !؟ اینهمه شکنجه و شکنجه گر . مگر از آن بنده و شما و مجاهدین است!؟ مگر سرکار عالی میخواستی جای خمینی دجال و خامنه ای سفاک بنشینی که الآن مثل بنده و مجاهدین . دور از وطن هستی!؟ فرق بنده و جنابعلی با مجاهدین این است که ما فقط حرف میزنیم و مینویسیم . اما مجاهدین ضمن حرف و قلمزنی . در عمل . جان برکف هم هستند. بی زن و بی شوهر و بی فرزند و بی خانه و بی آسایش و آرامش و هر لحظه دم تیغ چند سر... آقای شکری . کمی آهسته تر . که انصاف هم چیز بدی نیست. و شما انسان مبارزی را که تمام عمرش را در مبارزه و ستمستیزی علیه شاه و خمینی. سپری کرده است . تنها بنام /حجره/ دار . خطاب میکنید . چرا که غیر مستقیم جواب نوشته تان را داده بود. کسی که هزار بار از شما با تجربه تر است . و سابقه ای بسیار درخشان در مبارزات رهایی بخش دارد. درحالی که با خمینی به ایران آمده بود و میتوانست پست های مهمی را اشغال کند . اما . یک لحظه با شرافت زندگی کردن را . بر یک عمر در ذلت زیستن ترجیح داده است. و هنوز . مثل شیر میغرد. و شما به برجسته ترین رجل سیاسی و انقلابی ایران . از زن و مردش . توهین میکنید. و انتظار دارید که کمتر از گل نشنوید . هرچند . نباید توهین را به توهین جواب داد. اما . هر نوشته ای که از شما در این رابطه ها خواندم . از هیچ توهینی فرو گذار نکر ده اید. همین نوشته شما . چنان از کینه ورزی سر شار است که باعث اعجابم شده است. نمیدانم چرا . اما . از قلمزنی چون شما . که جز ئی از اندام بر اندازان نظام خونریز حاکم بر ایران هستید . بعید است. که چنین توهین هایی نسبت به شیرزنان و شیرمردان رهبری سازمان بکار ببرید. رهبرانی که نشان داده اند . حاضرند دارو ندار شان را در راه آزادی وطن و مردم فدا کنند. مثل اینکه یادتان رفته است که بسیار ی از راهیان راه مسعود و مریم مارکسیست و یا لائیک و یا وابسته و دلبسته به مذاهب و کشور های دیگر هستند. جناب شکری . بنده نه مجاهدم و نه تشکیلاتی. و نه اشرفی. اما یک ایرانی زندان کشیده و شهید داده و رنج آشنایی هستم که /دلم میسوزد از باغی که می سوزد/. و شما به عنوان مدافع آزادی وطن در بند و مردم در زنجیر . باید با لیوانی آب بر دم باغ بایستید و همراه با مبارزان به خاموش کردن آتش بپر دازید. با کینه ورزی و توهین به بزرگان انقلاب . به هیچ جایی نخواهیم رسید.و شما به علت ندیدن پشت صحنه این نبرد دلیرانه و یا ندانستن و آگاهی نداشتن از اصل موضوع . بصورت تجریدی به تحلیل و تجزیه و تفسیر مینشینید. کمی صبر داشته باشید تا همه اطلاعات به شما برسد تا بتوانید . به شمارش اشتباهات انقلابیون جان برکف بپردازید و راه حل تان را ارائه کنید. و شما خوب میدانید که انقلابیون به علت ضربه نخوردن . همه راز شان را علنی نمیکنند.به هر رو خودم بسیار خوشحالم که کسانی باشند . و بی پروا . و با آگاهی کامل . از رزمندگان راه آزادی انتقاد کنند . که حق مسلم شان هم هست. در خدمت به وطن و مردم در بند و زنجیر ایران پیروز باشید . و در خدمت به بر اندازی رژیم متجاوز حاکم بر ایران .