****
دیالوگ انتقادی با
سربازان گمنام امام زمان
ایرج شکری
در واکنش به مطلبی از من که با عنوان «یادداشتی در مورد لبیک سایت وزارت اطلاعات به درخواست آ مهدی» در پژواک ایران درج شد (و آن سایت را همان گونه که اهداف و عملکرد آن برای آن دسته معدود از فعالان سیاسی که ممکن است به آن سری بزنند روشن است، سایت ویژه جنگ تبلیغاتی علیه مجاهدین و نه «جنگ روانی»معرفی کرده ام) مطلبی در ایران دیدبان درج شده و در آن هدف آن سایت نه راه انداختن «جنگ روانی» بلکه « هدف از انتشار مطالب و مقالات انتقادی اپوزیسیون نسبت به مجاهدین، ارائه ی یك چراغ و راهنما برای اعضاء و سمپاتهای مجاهدین است كه تحت سانسور شدید و القائات ایدئولوژیك گروه قرار دارند تا دریابند كه[...]» این البته انجام«فریضه امر به معروف» از سوی سربازان گمنام امام زمان است. در این مطلب نکات دیگری هم هست که به آنها هم اشاره می کنم و بعد پاسخی به آنها خواهم داد. نکته بعدی، «انجام فریضه نهی از منکر» است که سربازان گمنام امام زمان نوشته اند «دیگر این كه جناب شكری به سیاق مجاهدین این اقدام را شگرد دستگاه جنگ تبلیغاتی وزارت اطلاعات دانسته اند و حركتی از روی دشمنی قلمداد كرده اند؛ بسیار خب، حتی اگر این گونه است، از موضع یك دشمن سئوال می كنیم شما (مجموع دشمنان جمهوری اسلامی و در رأس آن گروه تروریستی رجوی) كه ادعای آزادی و دموكراسی تان گوش فلك را كر كرده است چرا نمی توانید مثل انسانهای بالغ به گفتگو با هم بپردازید؟سی سال است كه اندر خم كوچه ی همبستگی با هم در جا زده اید، كسی جز فحاشی و لجن پراكنی از هر دو سو چیزی ندیده است! آیا این نمایشی از شأن و شخصیت شماها نیست؟»نکته سوم و چهارم در زمینه جنگ تبلیغات قابل ارزیابی است که در آن آمده است« آیا همین مقدار كافی نیست تا مردم بفهمند كه شما چه دروغ گوهای ناشی ای هستید كه آزادی و دموكراسی را وسیله ای برای رسیدن به قدرت ساخته اید؟مگر می شود كه مدعی آزادی و دموكراسی از برقراری مناسبات متمدنانه و معقول در روابط خود عاجز باشد و آن وقت بخواهد آن را برای مردم و یك كشور به ارمغان بیاورد»
نکته یی هم حاشیه یی است که می شود به عنوان تست (آی کیو) یا تست ضریب هوشی سربازان گمنام امام زمان به آن نگاه کرد، این «تست ضریب هوشی» که در آغاز مطلب آمده است، شادی کشف یک اشتباه تایپی در نوشته من و ارائه آن به عنوان یک غلط املایی و سطح نازل زبان فارسی ایرج شکری، به خواننده، و حال کردن ناشی ازاین کشف، خود را می نمایاند که درپایان اشاره کوتاهی به آن خواهم کرد.پاسخ به امر به معروف
پاسخ من به نکته مربوط به امر به معروف این است که خب چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. شما ها می خواهید در مبارزه با سانسور اعمال شده توسط مجاهدین هوادران آنها را از القائات ایدئولوژیک نجات بدهید، و خودتان هم مدعی هستید که «عددی هم» نیستند، پس این اقدام خدا پسندانه مبارزه با سانسور را در ام القرای اسلام انجام دهید و بگذارید کسانی مثل کروبی و خاتمی و میرحسین موسوی- که از آغاز تشکیل «رژیم الهی جمهوری اسلامی» در بالاترین سطوح سیاسی به خدمت مشغول بوده و مورد تایید ضحاک زمان خمینی خونریز ایرانی ستیز بوده اند- بیایند در رادیو تلویزیون، و همانطور که در کشورهایی که کم و بیش دموکراسی در آنها برقرار است رایج است و مثل آن چه در مناظره تلویزیونی کاندیداها گذشت، در کنار رقبای خود از جناج ذوب در ولایت، نظرات خود را بیان کنند تا این همه شایعه سازی و خطر «جنگ نرم» و «ناتو فرهنگی » نظام را تهدید نکند. کجای دنیا می شود دید که بزرگترین گروه اپوزیسیون (منظورم ایوزیسیون قانونی و رقیب جناح در قدرت است) از حق ارائه نظرات خود در رادیو تلویزیون کشور برخورد دار نباشد، و در عین حال آن رادیو تلویزیون دائما علیه آنها دروغپردازی و شایعه سازی بکند؟ در کجای دنیا می شود دید که بررگترین گروه ایوزیسیون که رهبرانش از خادمان سابق همان نظامند و حضورشان در صحنه سیاسی و انتخابات هیچ دلیل و انگیزه یی جز حفظ نظام و جلوگیری از فروپاشی آن ندارد، نشریه نداشته باشد، اما روزنامه یی مثل کیهان که توسط یک شکنجه گر توابساز اداره می شود و سایتهای «ارزشی» روزانه ، دائما انواع اتهامات را به آنها بزند؟ ظاهرا برگذاری آن مناظره تلویزیونی با پیامدهای اعتراض به تقلب در انتخابت، «پشت دست» حضرات را داغ کرده تا دیگر از این ناپرهیزی ها نکنند.
پاسخ به نهی از منکر
در مورد فریضه نهی از منکر البته این انتقاد بر ما اپوزیسیون خارج کشور وارد است که چرا سی سال است نتوانسته ایم دور هم جمع شویم این از ضعفهای غیر قابل انکار ماست. اما این را هم باید اضافه کنم که یک عامل بزرگ این پراکندگی طولانی، عدم حضور ما در بین مردم و در میهن خودمان است که آن هم ناشی از روش جنایتکارانه ایست که روح الموسوالخمینی از آغاز تکیه زندنش به قدرت در سر می پروراند و سرانجام نیز آن را عملی کرد و کمر به «به درو کردن» مخالفان و «برپا کردن چوبه های دار در میدانهای بزرگ» بست (1) و ما ناچار به ترک وطن شدیم و اگر مانده بودیم بسیاری از ماها، در روزهای سیاه سالهای آغازین دهه 60 که داشتن چند سکه دوریالی (که برای تلفن کردن از تلفن های عمومی مورد استفاده بود) مدرک جرم شمرده می شد، دستگیر می شدیم، سرنوشتی شبیه زنده یاد شهید سعید سلطان پور پیدا می کردیم که سر سفره عقد گرفتندش و بعد با اتهامات واهی- که اگر واقعی هم بود سزاور حکم اعدام نبود ،اعدام شد(2). انتقاد از فحاشی به یکدیگر که گاه در اصطکاک بین مجاهدین و برخی منتقدان دیده می شود( در مورد ارکستر ارعابی که برای من به راه انداخته شده و پاسخهای من هم بود) آن هم البته قابل انتقاد است. من در این زمینه هم نظر سربازان گمنام امام زمان را تایید می کنم. اما در عوض این راهم باید یاد آوری کنم که ما یکدیگر را گاز نگرفتیم، آنهم در جلسه یی که می دانستیم دوربین در حال ضبط جلسه است، آن گونه که شیخ اژه ای در مقام رئیس دادگاه ویژه روحانیت و عضو هیأت نظارت بر مطبوعات، با پرتاب قندان به طرف سر عیسی خیز و گاز گرفتن شانه او عمل کرد وحتی قصدکندن بیضه او را با دست نیز داشته که موفق نشده بود. این ماجرا هم سر این اتفاق افتاده بود که گویا عیسی سحر خیز (که به یمن دموکراسی گسترده در ام القرای اسلام درسایه «اصل مترقی ولایت فقیه» الان چند ماه است در زندان است) نظرش در مورد مقاله یی در مجله یی این بوده که حق با نویسنده مقاله است که از نگاه جامعه شناختی فشار به جوانان و ایجاد محدویتهای گونا گونان را سبب تشدید انحرافات در بین آنها می دانسته است و این شیخ اژه ای را به خشم آورده بود. شیخ اژه ای به خاطر همین «ویژگی ممتاز» در نشان دادن واکنش اسلامی و مکتبی سریع به بینش غیر مکتبی، توسط رئیس جمهور نورانی و مورد حمایت امام زمان، به عنوان وزیر اطلاعات انتخاب شد تا تصدی امور و فرماندهی سربازان گمنام اما زمان را، در بگیر و ببند و زندانی و شکنجه و سربه نیست کردن ناراضیان به عهده بگیرد. از مجاهدین هم برخوردهای غیر دموکراتیک نسبت به کسانی که قبلا با آنها همکاری می کرده یا عضو مجاهدین بوده اند و بعد منتقد شده اند( مثل من)، دیده شده است ولی مجاهدین با خوراندن واجبی کسی از اعضای سابق خود را به دیار عدم نفرستاده اند، کاری که در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توسط سربازان گمنام امام زمان برای از میان برداشتن یکی از سرداران بلند مرتبه امام زمان، سعید امامی، به خاطر احتمال برملا کردن دستهای بالاتری ها در قتلهای زنجیره یی صورت گرفت. داستان رفتار شنیع و غیر انسانی بازجویان وزارت اطلاعات با همسر سعید امامی هم که خود حکایت دیگری از «رفتار متمدنانه» از سوی سربازان گمنام امام زمان با کسی است که در سناریویی برای رهانیدن مقامات بالا( از قبیل فلاحیانِ "شاه کلید" و دری نجف آبادی و خودِ « حضرت آقا» که بالای سر این جانیان بود و آنها زیر نظر او احکام اسلام را اجرا می کردند)، از اتهام جنایتی که مرتکب شده بودند، برای قربان کردن انتخاب شده بود تا اعتراف کند که سعید امامی در ماموریت برای اسرائیل آن جنایات را مرتکب شده است. به او می گفتند، به جگرت نمی زینم به جگر گوشه است می زنیم. به او می گفتند بگو افراد را چگونه به سعید وصل می کردی، می گفت من کسی را به سعید وصل نکرده ام، آملی می گفت چرا سعید اینجا وای می ایستاد، کاظمی اینجا و تو [این وسط] سعید و کاظمی را را از عقب و جلو بهم وصل می کردی.
پاسخ به نکات تبلیغاتی
نکته سوم و چهارم را که باید در زمینه تبلیغات به آن نگاه کرد، بکار بردن روش ضد تبلیغات برای کالای رقیب در مارکتینگ و بازاریابی است که از ابتکار آمریکاییهاست، و آن این است که ما بد جلوه داده شده ایم تا کالای سربازان گمنام امام زمان، که سی است آن همه قربانی در ایران ببار آورده است خوب جلوه داده شود. ماها به دروغگویی متهم شده ایم و از نوع ناشی آن و این که آزادی و دموکراسی را وسیله یی برای رسیدن به قدرت ساخته ایم و گفته اند که« مگر می شود كه مدعی آزادی و دموكراسی از برقراری مناسبات متمدنانه و معقول در روابط خود عاجز باشد و آن وقت بخواهد آن را برای مردم و یك كشور به ارمغان بیاورد». پاسخ به این سوال کاملا مقعول و منطقی را در بخشی از پاسخهای من به سوالات در بالا می شود دید، اما باید گفت «رطب خورده منع رطب چون کند». من شخصا سعی می کنم با چشم و گوش باز به گردش مبارزات حزبی وسیاسی هم در کشور محل اقامت و هم در سایر کشورها (از طریق اخبار و گزارشها) توجه کنم و درس بگیرم ولی مساله این است که ما شانس تنفس کردن در فضای باز و در دموکراسی را نداشته ایم. فضایی که در آن قرار داریم، چه کشور فرانسه باشد یا سوئد، یا جای دیگر، ملاء طبیعی و فضایی که باید در آن کار سیاسی، که لازمه اش تماس با توده های مردم کشورمان و توضیح و تبلیغ برنامه ها و اهدافمان و جلب حمایت آنان است، نیست. مبارزات ما برای براندازی نظام منحوس و ضد ایرانی جمهوری اسلامی که برای کشتن مخالفانش به دفعات با استفاده از تمام امکانات دولتی و برخورداری از امتیازات و مصونیت های دیپلماتیک، تروریست اعزام کرده و آنها را به خاک خون کشیده است، با مبارزه حزبی در این کشورها قابل مقایسه نیست و شباهتی به مبارزات سیاسی در این کشورها ندارد. این شرایط خواه ناخواه دیوارهایی بین گروهها سیاسی را به وجود می آورد که اگر اینان در بین مردم خود بودند نمی توانست به این شکل به وجود بیاید چون در آنجا همه کس با همه کس در انواع رابطه ها با هم در تماس هستند و «مرز بندی سیاسی»، اولا نمی توانست جنبه تعین تکلیف و شکل فتوای شرعی پیداکند، ثانیا مرز بندی سیاسی نمی توانست چنان سایه پررنگی داشته باشد که دوستی ها را بخشکاند، و بعضی ها هم خود را محق بدانند با هرزه زبانی و برچسب زنی های ناجوانمردانه و غیرشرفتمدانه منتقد را به خیال خود از میدان بدر کنند، چون خیلی زود انعکاس منفی آن را در همان روابط متنوع می دیدند و نمی توانستند خود را به نفهمی بزنند یا ندیده و نشنیده بگیرند چون به ضررشان بود. به علاه در بین مردم بودن اجازه نمی داد که کس یا کسانی دیوارها را آنقدر بالا ببرند که از آن قلعه و دژ بسازند. چون این باعث منزوی شدن خودشان می شد. گروههای اپوزیسیون خارج کشور از جمله مجاهدین اگر در شرایطی که برای مبارزه مسالمت آمیز سیاسی لازم است و در میهن خود قرار داشتند، خیلی از این گژرفتاریها پیش نمی آمد، هم چنانکه تجارب قبل از سی خرداد1360 و قبل از آغاز کشتار گروههای سیاسی - که با تأسی به «امیرالمومنین آن مرد نمونه عالم» در گردن زدن 700 تن از یهود بنی قریظه در یک روز، از سوی خمینی صورت گرفت-(3)، گواه آن است. حالا پرسیدنی است آیا رابطه در درون گروههای نظام جمهوری اسلامی خیلی متمدنانه است؟ آن استاد اخلاق دولت حاج محمود نور افشان، نبود که در مورد اصلاح طلبان گفت:« اين نكبتها را مثل دستمال كاغذي كه باهاش پشت بچهها را تميز ميكنند و مياندازند اون ور، بياندازيد اون ور. خودتان هم آنور نرويد»(4). ادعاهای ما هرچه که هست، در حال حاضر برای بسیج مردم دربراندازی نظام ضد ایرانی و مردم کش جمهوری اسلامی است و باید روی همین متمرکز شود، به خاطر همین است که انحراف از این هدف و دادن شعارهایی و زدن حرفهایی که شبهه دعوا بر سر لحاف ملا ایجاد کند، مرا به شدت برمی آشوبد. من یکبار در بحث در مورد ایرادتی که به روشهای تبلیغاتی داشتم به یکی از کاردهای بالای مجاهدین گفتم که مساله توافق در روشها، خیلی مهمتر از توافق در هدفها هستند. چون اختلاف در روش است که می تواند افراد و گروههای هم هدف را از یک دیگر دور کند. البته مساله ارزیابیها و بینشها هم اهمیت خاص خود را دارد. با توجه به این مساله می توان بگویم که روشهای تبلیغاتی ما مناسب شناساندن اهداف ما نبوده اند و از این اشکال هم البته نظام جمهوری اسلامی سود فراوان برده و ما زیان بسیار کرده ایم. از جمله من در این زمینه در جدل قلمی در نظر کاربران توضیح داده ام که لشکر کشی و دادن نسبتهای ناروا و برچسبهای ظالمانه و اهانت به شرف و حیثت مبارزاتی افراد، در افکار عمومی اثری مخرب به زیان بکارگیرندگان این روش دارد. اصلا این سایت ایران دیدبان را کسی نمی شناخت، مجاهدین با روشهای غلط خود آن را شناساندند. با این حال همانطور که یاد آور شدم انگشت شمارند از نیروهای سیاسی که بخواهند وقتشان را برای بازدید از آن، هرچند اندک، صرف کنند، بیشتر هوادران خود مجاهدین از کنجکاوی به آن نگاه می کنند. به هر حال، حتی اگر این را هم بپذیریم که مردم ما را قبول ندارند، ولی این «جنبش سبز» و آن ماجرای کهریزک و این شعار جمهوری ایرانی که نه «کک»، بلکه گویی عقرب و رطیل به تنبان دست اندرکاران نظام از سپاه پاسداران و جناح هار ذوب در ولایت گرفته تا دست اندرکاران خودِ«جنبش سبز» انداخته حاکی از چیست؟ محبوبیت جمهوری اسلامی بین مردم؟
دو نکته هاشیه یی
من به دو نکته حاشیه یی اشاره می کنم و با یک توصیه و با تاکید بر یک نکته مطلب را تمام می کنم.
نکته یی که در آغاز گفتم می شود به عنوان تست ضریت هوشی سربازان گمنام امام زمان به آن نگاه کرد، کشف آن غلط تایپی من که کلمه فحاشی را فحشاشی تایپ کرده بودم و آنان از این کشف به وجد آمده و آن را به عنوان سطح نازل سواد فارسی من به خواننده معرفی کرده اند و لابد از این بابت کلی حال کرده اند. در نوشته های من متاسفانه از این گونه اشتباهات به رغم باز خوانی مطلب و اصلاح آن باز هم پیدا می شود و ادعایی هم در زمینه سواد فارسی ندارم. اما راستی کدام آدم شش کلاس درس خوانده ای ممکن است معنایی در کلمه فحشاشی ببیند و آن را با فحّاشی اشتباه کند سربازان گمنام امام زمان این گونه آن را بحساب آورده اند؟ این ناشی از خود برتر بینی پیروان خمینی است که نمونه خیلی برجسته آن در اظهارات آن دلقک معرکه گیر ارتجاع، فحرالدین حجازی در مقاله دیکتاتوری پرولتاریا(5) منعکس است که می گفت نمی خواهد پنیه هاروارد و دانشگاههای معروف دیگر را بزند. همچنین این خود برتربینی در عملکرد رجایی مرتجع و بحث تخصص و مکتب در زمان نخست وزیری او در عمل هم به ظهور رسید. حاشیه دیگر مربوطه به کلمه «جنگ روانی» است که من آن را بکار نبرده ام سربازان گمنام امام زمان آن را هم شاید به عنوان «تصحیح اشتباه» من بکار گرفته و بعد هم قمپوز در کرده اند که مجاهدین عددی نیستند که آنها برایشان جنگ روانی راه بیاندازند. من واژه جنگ تبلیغاتی را کار برده ام. دلیلش هم این است که اولا جنگ روانی دو طرف دارد و طرف ثالثی معمولا ندارد، مثل جنگ روانی بین آمریکا و رژیم بعد از انتخاب مجدد جرج بوش به ریاست جمهوری و احتمال حمله آمریکا به ایران. خب در آن شرایط تهدیدات و برخی مطالبی که از طریق سیمور هرش درز داده می شد، چنان بود که احتمال جنگ، خطری جدی به نظر می رسید. هدف از این جنگ روانی در آن زمان واداشتن رژیم به توقف غنی سازی بود. به هرحال آن دوره بدون دست آوردی برای آمریکا سپری شد. اما در تبلیغات سربازان گمنام امام زمان علیه مجاهدین( و نه جنگ روانی) اولا در موارد متعددی پای طرف ثالثی به میان کشیده می شود و از آن سو این طرف ثالث مورد «ابراز احساسات ویژه»! از سوی مجاهدین قرار می گیرد. دیگر این که البته از سوی مجاهدین در حال حاظر امکان جنگ روانی علیه رژیم وجود ندارد، چون پشتوانه آن که باید تهدیدی جدی در زمینه یی خاص باشد ندارند. نه به لحاظ نظامی، نه به لحاظ سیاسی. در طرف مقابل، تا آنجا که به سایت ایران دیدبان مربوط می شود، آن هم فاقد چنین موقعیتی است. به این دلیل که نقل انتقادات این یا آن و خاطره نویسی های کسانی کلا دیگر مبارزه با رژیم را کنار گذاشته اند و زیر چتر ایران دیدبان رفته اند و هدفشان تنها شده مبارزه تبلیغاتی با مجاهدین ، نمی تواند کمترین خاصیت جنگ روانی را داشته باشد، چون بلوفی را که بتواند به شکل تهدیدی جلوه گر کند، در خود ندارد چرا که اساسا متعلق به گذشته است و به خاطر همین هم فقط می تواند کار برد تبلیغاتی داشته باشد؛ صرف نظر از این که این تبلیغات اصلا خاصیتی برای تاثیر گذاری در افکار عمومی داشته باشد یا نداشته باشد. آن چه هم که مربوط به تهدیدات جدی و توطئه های رژیم از طریق زد وبند با عراق است که می تواند اثرات جنگ روانی داشته باشد، در آن هم این سایت اولا تنها یک رسانه است و نه مرجع تصمیم گیری ثانیا اخبار آن هم در اکثریت قریب به اتفاق موارد قبلا از منابع دست اول به اطلاع مجاهدین و دیگران می رسد و این سایت تنها انعکاس دهنده دست دوم آن است. با توجه همین نکات من آن را سایت جنگ تبلیغاتی و نه «جنگ روانی» علیه مجاهدین نامیدم.
توصیه به سربازان گمنام امام زمان
توصیه من به سربازان گمنام امام زمان این است که خودشان فکر بکنند و توجه داشته باشند که ماها به لحاظ فیزیکی همه یکی و همه میرا هستیم. مرگ بالاخره سراغ همه خواهد آمد و به قول زنده یاد خلیل رضایی پدر رضایی ها عزرائیل با تاریخ تولد سراغ آدم نمی آید، با شماره شناسنامه می آید. همه ما روزی خواهیم مرد از سرباز گمنام امام زمانش گرفته، تا منی که این سطور را نوشته ام. با مرگ برای ما همه چیز پایان می یابد(لااقل در این دنیا با آن دنیایش من کاری ندارم و اعتقادی هم به آن ندارم) اما مردم ایران هیچوقت نمی میرند و نخواهند مرد. به خاطر همین ویژگی، دوران رنجها برای آنها بسیار طولانی تر از دوران رنج برای افراد است. هم چنانکه شادیهای بزرگ و نیکی ها و خدمتهای بزرگ هم در حافظه ها می ماند. مصدق درگذشت و برای او همه چی تمام شد. اما یاد و نامش به رغم سانسور 25 ساله رژیم شاه و به رغم توهین های بیشرمانه شخص خمینی به او و آن همه تلاش برای تخریت چهره او از آغاز جمهوری منحوس اسلامی، او هچون یک خدمتگزار برای مردم ایران زنده است. اما دوران رنج برای مردم می تواند در رنج افراد مختلف از نسلهای پی در پی تدوام یابنده باشد. در این سی سال کسان بسیاری چه در زندانها و در شکنجه گاهها وچه به شکلهای گوناگون از ستم این رژیم رنج بردند و حالا دیگر زنده نیستند و دیگر رنج و شادی برای آنها پایان یافته است. اما مردم ایران از ستمهای این رژیم هم چنان در رنجند و این رنج اکنون دونسل را به طور کامل در بر گرفته و نسل سوم از آثار آن مصون نیست. پایان این دوران پر رنج همانطور که در تظاهرات مردم و در شعار جمهوری ایرانی دیده می شود جز با برچیده شدن رژیم ولایت فقیه که با خدعه و نیرنگ خمینی به مردم تحمیل شد و با شقاوت و کشتار ادامه یافت ممکن نیست. این امر البته دیر یا زود صورت خواهد گرفت، چون اگر این رژیم برآورنده خواستهای مردم و تضمین کننده حقوق آنان بود، این همه گسترش دان دامنه بساط سرکوب و این همه خشونت علیه مردم که با زیر پا گذاشتن اصول قانون اساسی همین رژیم صورت می گیرد لازم نبود؛ آن هم بعد از آن سلاخیها و کشتارهای دهه 60 . آن چه می تواند، تغییر این وضع را تسریع کند، حذف خامنه ای از مسند قدرت است. من معتقدم نقش باز دارنده خامنه ای و استبداد او مثل نقش ناصرالدین شاه قاجار در دوران مشروطه است. حذف او می تواند مانع بزرگی را از سر راه تغییرات دموکراتیک در ایران بردارد. توصیه من به سربازان گمنام امام زمان این است که «حضرت آقا» را بفرستند به دیدار یادگار امام حاج احمد آقا، همانگونه که او را فرستادند به پیش پدرش، یا خودشان او را از آن اوج منیّیت نمرودی و تخت خلافت بکشند پایین تا راه برای تغییر و تحول بدون انقلاب و خونریزی، باز شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبعا مردم آمادگی بخشش بسیار در مورد کسانی که به آنها ظلم روا داشتند خواهند داشت و در غیر این صورت، بعید است با وقوع یک انقلاب، که پیش قراوالهای آن در رویدادهای بعد از انتخابات از راه رسیدند، شعله های آتش خشم مردم مظلوم را بشود مهار کرد. ممکن است تکرار آن وضع پیش بیاید که برای کارگزاران رژیم شاه و عناصری مثل شکنجه گران ساواک پیش آمد؛که پیروان خمینی در آن روزهای بعد از سرنگونی شاه دائم برای آنها تکرار می کردند « وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(قرآن سوره الشعرآء)
نکته پروتُکلیِ درج نوشته های من
توصیه من به سربازان گمنام امام زمان این است که خودشان فکر بکنند و توجه داشته باشند که ماها به لحاظ فیزیکی همه یکی و همه میرا هستیم. مرگ بالاخره سراغ همه خواهد آمد و به قول زنده یاد خلیل رضایی پدر رضایی ها عزرائیل با تاریخ تولد سراغ آدم نمی آید، با شماره شناسنامه می آید. همه ما روزی خواهیم مرد از سرباز گمنام امام زمانش گرفته، تا منی که این سطور را نوشته ام. با مرگ برای ما همه چیز پایان می یابد(لااقل در این دنیا با آن دنیایش من کاری ندارم و اعتقادی هم به آن ندارم) اما مردم ایران هیچوقت نمی میرند و نخواهند مرد. به خاطر همین ویژگی، دوران رنجها برای آنها بسیار طولانی تر از دوران رنج برای افراد است. هم چنانکه شادیهای بزرگ و نیکی ها و خدمتهای بزرگ هم در حافظه ها می ماند. مصدق درگذشت و برای او همه چی تمام شد. اما یاد و نامش به رغم سانسور 25 ساله رژیم شاه و به رغم توهین های بیشرمانه شخص خمینی به او و آن همه تلاش برای تخریت چهره او از آغاز جمهوری منحوس اسلامی، او هچون یک خدمتگزار برای مردم ایران زنده است. اما دوران رنج برای مردم می تواند در رنج افراد مختلف از نسلهای پی در پی تدوام یابنده باشد. در این سی سال کسان بسیاری چه در زندانها و در شکنجه گاهها وچه به شکلهای گوناگون از ستم این رژیم رنج بردند و حالا دیگر زنده نیستند و دیگر رنج و شادی برای آنها پایان یافته است. اما مردم ایران از ستمهای این رژیم هم چنان در رنجند و این رنج اکنون دونسل را به طور کامل در بر گرفته و نسل سوم از آثار آن مصون نیست. پایان این دوران پر رنج همانطور که در تظاهرات مردم و در شعار جمهوری ایرانی دیده می شود جز با برچیده شدن رژیم ولایت فقیه که با خدعه و نیرنگ خمینی به مردم تحمیل شد و با شقاوت و کشتار ادامه یافت ممکن نیست. این امر البته دیر یا زود صورت خواهد گرفت، چون اگر این رژیم برآورنده خواستهای مردم و تضمین کننده حقوق آنان بود، این همه گسترش دان دامنه بساط سرکوب و این همه خشونت علیه مردم که با زیر پا گذاشتن اصول قانون اساسی همین رژیم صورت می گیرد لازم نبود؛ آن هم بعد از آن سلاخیها و کشتارهای دهه 60 . آن چه می تواند، تغییر این وضع را تسریع کند، حذف خامنه ای از مسند قدرت است. من معتقدم نقش باز دارنده خامنه ای و استبداد او مثل نقش ناصرالدین شاه قاجار در دوران مشروطه است. حذف او می تواند مانع بزرگی را از سر راه تغییرات دموکراتیک در ایران بردارد. توصیه من به سربازان گمنام امام زمان این است که «حضرت آقا» را بفرستند به دیدار یادگار امام حاج احمد آقا، همانگونه که او را فرستادند به پیش پدرش، یا خودشان او را از آن اوج منیّیت نمرودی و تخت خلافت بکشند پایین تا راه برای تغییر و تحول بدون انقلاب و خونریزی، باز شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبعا مردم آمادگی بخشش بسیار در مورد کسانی که به آنها ظلم روا داشتند خواهند داشت و در غیر این صورت، بعید است با وقوع یک انقلاب، که پیش قراوالهای آن در رویدادهای بعد از انتخابات از راه رسیدند، شعله های آتش خشم مردم مظلوم را بشود مهار کرد. ممکن است تکرار آن وضع پیش بیاید که برای کارگزاران رژیم شاه و عناصری مثل شکنجه گران ساواک پیش آمد؛که پیروان خمینی در آن روزهای بعد از سرنگونی شاه دائم برای آنها تکرار می کردند « وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»(قرآن سوره الشعرآء)
نکته پروتُکلیِ درج نوشته های من
نکته یی راهم که می خواستم بر آن تاکید کنم این است که نظرات من نسبت به خمینی جنایتکار و مصائبی که برای ایران آفرید و پسمانده های رژیمش از هر رنگ و جناحی روشن است، علاوه بر آن من اقدام رسول الله در ازاله بکارت از دختر بچه 9 ساله یی که عایشه نام داشت و جماع با اورا آن هم در 54 سالگی و در آستانه رسیدن به سن«شیخوخیت»، عملی زشت و شنیع می دانم. گویا در زمان پیامبر هم از دواج دختران در سن کمتر از دوازده سالگی رایج نبوده است. بنا بر شواهد تاریخی وقتی پیامبر برای بردن عایشه از خانه پدرش به خانه خود مراجعه کرده بود، قبل از ظهر بوده و آن بچه مشغول تاب بازی بوده است. پیامبر اورا بغل می کند و به خانه می برد و همان وقت بچه را که همسرش بوده به رختخواب می برد و...زفاف می کند. من گفته ام که لازم است که بعد از برچیده شدن بساط نظام ضد ایرانی و ضد انسانی ولایت فقیه، بحث در مورد اسلام در رادیو تلویزیون از همین نقطه و مساله شروع شود. یعنی پاسخ به این سوال از طرف شرکت کنندگان در بحث که اقدام رسول الله را تایید می کنند یا آن را محکوم می کنند، تا بر مردم معلوم شود هرکس و گروهی در رابطه با مسائل انسانی و اخلاقی چه تمایلات و بینشی دارد و این که اگر این کار(زفاف یک مرد 54 ساله با یک دختر بچه 9 ساله) اکنون نمی تواند قابل تایید باشد، پس چرا نتوان سایر موارد از احکام اسلام و «سیره نبوی» را مورد نقد و انتقاد قرار داد و رد کرد. چرا باید مردم ما امروز پیرو احکامی باشند که 1400 سال پیش بنیان نهاده شده و آن هم برای جامعه یی که تردیدی نیست که در آن زمان نسبت به ایران ساسانی بسیار عقب مانده بوده است. با این توضیح و با یاد آوری این که من چند مورد از انتقادات سربازان گمنام امام زمان را که دست اندر کار سایت ایران دیدبان هستند پذیرفتم( ازجمله این که فحاشی در انتقاد کار خوبی نیست، سانسور انتقادات بد است، این که درست است که ما هنوز پراکنده ایم و این ضعف ماست...)از این پس، درج مطلب و نوشته یی از من در ایران دیدبان و سایتهای زنجیره یی به معنی اطلاع دست اندرکاران و گردانندگان آنها از مواضع و انتقادات من در مورد خمینی و رسول الله و پذیرفتن آن از سوی آنهاست.«نمیرم از این پس که من زنده ام»/که
! تخم سوأل را پراکنده ام
به امید بکار گرفتن مراجع معظم تقلید در خندان مردم و ایجاد فرصت خدمت به مردم و شرکت در آبادی ایران،برای روحانیت شیعه با اشتغال آنان، در راه سازی و استخراج معادن و حفر کانال قابل کشتیرانی از چهاه بهار تا سمنان و از سمنان تا
خرمشهر