حکم سنگین و ظالمانه و در عین حال عجیب علیه جعفر پناهی سینماگر مردم دوست و بلند آوازه ایرانی، خشم و انزجار بسیاری بین دوستداران فرهنگ و هنر و کسانی که به امر آزادی عقیده و بیان باور دارند، برانگیخت. به غیر از ایرانیان، غیر ایرانیان نیز با اسم این سینماگر ایرانی - که فیلماهایش در چند فستیوال بین المللی مورد تحسین قرار گرفته و برنده جایزه شده بود-، آشنا هستند و اعتراضات و ابراز انزجار و محکوم کردن بربریتی که در حکم صادره شده متبلور است، از محافل فرهنگی و هنری خارجی هم بلند شد . مردم دوستی، توجه به مسائل اجتماعی و برانگیختن توجه همگان به این مسائل، اندیشیدن به بیعدالیتهایی که به شکلهای گوناگون در جامعه وجود دارد و در موارد بسیار سبب رویدادهای غم انگیزی می شود(مثل آنچه او در فیلم طلای سرخ به تصویر کشیده شده)، رویدادهایی که در آن اغلب معلولها دیده می شود بدون این که علت ها و راه برون رفت از این مسائل مورد توجه قرار بگیرد، مضمون و محتوای کارهای پناهی بوده است. مسخرگی درخشان! نظام قضایی اسلامی که ریاست آن را آخوندی مسخره یی که شعورش«منبطل» شده، بعهده دارد این است که با حکمی که برای پناهی صادر کرده اند، در واقع گمان می کنند که قدرت و قلدری خود را برای مرعوب کردن به نمایش گذاشته اند تا دیگران حساب کار خود را بکنند، اما در واقعیت امر با این کارها تارعنکبوتی و لرزان بودن نظام منحوس خود را به نمایش گذاشته اند. چون از اتهامی که به پناهی زده اند جز این نمی شود نتیجه گرفت که کارگردانی با ساختن فیلمی می تواند امنیت رژیمی را که پایه های خود را استوار و ساخته شده از ایمان اسلامی مردم می داند و سپاه پاسدارانی هار و درنده و تا دندان مسلح و هزاران «پایگاه مقاومت» برای دفاع از رژیم دارد، به هم بریزد. کینه توزی این رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی نسبت به جعفر پناهی به خاطر در کنار مردم بودن اوست. اینان قبلا عرصه را برای تنی سینماگرانی که خواسته بودند مسائل اجتماعی و دردها و دردمندان از یاد رفته را به تصویر کشیده برای اندیشیدن در مورد آن، آن را مطرح کنند، چنان تنگ کردند که در عمل کار کردن برای آنان غیر ممکن شود. تلاششان سانسورچیان نظام اسلامی این بوده و هست که سینماگرانی را که کارشان انتقادی از امور را در خود دارد و «فکر کردن و سوال» بر می انگیزد، به دست برداشتن از این روش وادارند. ممنوعیت نمایش فیلم بعد از ساخته شدن، و شکستن کمر تهیه کننده و کارگردان با فرود آوردن ضربه اقتصادی از این طریق، از روشهای بوده که ددمنشان لانه کرده در وزارت ارشاد اسلامی، تا کنون بارها بکار گرفته اند و ماجرای فیلم سنتوری داریوش مهرجویی در دوره تصدی وزارت ارشاد اسلامی توسط آن قاطرچی مرید مراجع تقلید مستقر در قم، یکی از آنها بود. تهیه کننده آن فیلم(فرامرز فرازمند)، چهار ماه پیش در 23 مرداد در 55 سالگی به علت ایست قلبی درگذشت.
در این میان اما آنچه تلخ و ناگوار است سکوت سینماگران و هنرمندان و دست اندرکاران صعنت و هنر سینما در داخل کشور، نسبت به محکومیت جعفر پناهی و رسول اف است که او هم به 6 سال زندان محکوم شده است. 6 سال زندان و 20 سال ممنوعیت از فیلم ساختن و نوشتن و مصاحبه کردن برای جعفر پناهی، در عمل کاری مثل اقدامی عمدی برای از کار انداختن مغز، بریدن دست و دوختن دهان اوست. آیا سکوت و اعتراض نکردن به چنین ظلمی قابل توجیه است؟ آیا سکوت «اهالی سینما» در برابر چنین ظلم بزرگ و آشکاری به یک همکار مردمدوست و به لحاظ حرفه ای برجسته خود، قابل فراموشی است؟ آیا سکوت در برابر چنین توحش و درنده خویی اعمال شده به زندگی و خلاقیت یک سینماگر برجسته ایرانی، توهین به خود سکوت کنندگان و سبب سرشکستگی آنان در برابر افکار عمومی نیست. این سکوت در برابر قلدرمنشان درنده خو آنان را در تداوم و تکرار قلدرمنشی ها جری تر می کند. به نظر نگارنده این سطور باید اهالی سینما یک صدا به این ظلم بزرگ وغیرقابل قبول بودن حکمی که برای جعفر پناهی و نیز برای رسول اف صادر شده اعتراض کنند و در این میان شرکت کنندگان در تهیه و تولید سریال مختارنامه که رژیم بهره برداری تبلیغی بسیاری به نفع مکتب و مذهب خودش می کند(حال آن که همه می دانیم که جنایات این رژیم از آغاز روی کار آمدنش، علیه آزادیخواهان و حق طلبی مردم محروم در کردستان و در گنبد، و بعد در اعتراضهای گوناگون در جاهای دیگر،به مراتب وحشیانه تر از جنایات دشمنان حسین علیه او و یارانش بوده است) در این برهه از زمان مسئولیت بیشتری دارند و باید از پیشگامان اعتراض به این اقدام ظالمانه باشند و خواهان لغو احکام صادره بشوند. در غیر اینصورت شرمنده در برابر مردم و در برابر آیندگان خواهند بود.
2 دی 1389 – 23 دسامبر 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com