lundi, novembre 29, 2010

نوشته وشعری از شاعر بزرگ و شورشی،خانم سیمین بهبهانی

به مناسبت روز 25 نوامبر، روز جهانی مبارزه علیه خشونت نسبت به زنان



زنان در زندان چه می کنند؟
سیمین بهبهانی-7 آذر 1389

منبع: مدرسه فمینستی

یادش به خیر مادرم!



فرزانگان تنور را با شاخه های گل سرخ و سنبله های زرین گندم نمی افروزند. دیوانگان اند که با چنان کرداری دل ها را هم بر آتش کباب می کنند و سقف ها را بر سرها خراب.

زندان باید دبستان شود، افسوس که گورستان شده است! زندگان در آن جا می میرند یا در بهترین ــ یا بدترین ــ موقعیت، زنده وار از همان جا بیرون می آیند و مردگی آغاز می کنند.

زنان در زندان چه می کنند؟ این روزها شمار زنان آزاده و فرزانه در زندان های سیاهچاله وار حیرت زاست ــ زنانی که وکیل اند و دبیر، پزشک اند و دانشجو... و همگی مدافع حقوق زن.

داوران داوری نمی کنند و یاوران یاوری از یاد برده اند.

حاکمان، خود، محکوم اند... «وَ اِذا حَکَمتُم» را ناشنیده می انگارند و «خیر» و «شر» را به هم در می آمیزند و در ترازوی «ذَرّة المِثقال» می ریزند و از دکان می گریزند.

نسرین به راستی ستوده ی ما، هر دم، در سلول انفرادی، به دامن مرگ می آویزد و دو کودکش در خانه به یاد مادر اشک می ریزند و همسرش برای فرزندان جشن زادروز می گیرد تا آرام شان کند ــ و شگفتا که این دو بی گناه، هفته ای یک بار زاده می شوند تا از غم به دور بمانند!

و شما «قدرت مداران» آیا نمی دانید که امروز، روز اعتراض به خشونت علیه زنان است، روز جهانی فریاد و اعتراض زنان به خشونت است در حالی که پای مرا بسته اند و دست خواهرانم را شکسته اند و بند از بند دخترانم گسسته اند!

شمار زنان زندانی بسیار است، و سخت شرمگینم که نام و چهره همگان را به یاد ندارم.

باری، زن همتای مرد است: برابر ــ آفریده ــ شده ی او. زن و مرد را آفریدگار موجب دلگرمی و آرامش یکدیگر می داند.

«ای مردان قَدَر قدرت»! وجود این شگفتی آفرینش را پُر ارج بشمارید و بر آنان خشونت و ستم روا مدارید! آیا همین بس نبود که او را چندین قرن، نادادگرانه، «قمر خانگی»، «آهوی حصاری»، «رو پوشیده»، «ضعیفه»، «مُحَجّبِه» و حتا ــ در همین روزگاران ــ «والده ی آقا مصطفی» لقب دادید؟! یادش به خیر مادرم که این بیت از او در خاطرم به جا مانده است:

اگر «ضعیفه» منم، از چه رو به عهده ی من / وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد؟!

فراموش نکنید که زنان ما، از روی ناچاری تاریخ مردسالارمان، در پشت و پستوی خانه و زیر چادر و مقنعه، سلطنت هم کرده اند. فخرالدوله دیلمی پادشاهی چون محمود را به سکوت و سازش واداشت. با این همه، از یک قرن پیش تاکنون، زنان دلیر ایران زمین، به سودای برابری با مرد، کوشیده اند و همچنان می کوشند تا ثابت کنند که انسان اند و از مردان هیچ کم ندارند.

ایمان دارم که در این هدف به توفیق خواهند رسید.

زن:سخت کوشی و زیبایی
با تخته پاره و تنهایی
باز و گشوده و می رانَد
بر موج ها به شکیبایی

در بی کرانیِ آبی ها
پیچیده از همه سو با او
سرسامِ آتش خورشیدی
اوهامِ سرکشِ دریایی

اوج و فرود و فرا رفتن
ناخوانده تا همه جا رفتن
در بی کرانیِ آبی ها
با موج، فاصله پیمایی.

زرد و کبود و درخشیدن
کولاک برق و شَرَر دیدن
چندان که دیده ی ناچارش
بیزار مانده ز بینایی

پیغام کشتیِِ مدفون را
بر تن رقم زده با ناخن
خطی به شیوه ی استادی
حرفی به غایتِِ شیوایی

نه دفتری که بَرَد موجش
نه جوهری که خورَد آبش
زخم است و آن همه خون ریزی
خون است و آن همه خوانایی

دریا به زمزمه ی آبش
چون گاهواره دهد تابش
مرگ است و چیرگیِ خوابش
با گاهواره و لالایی

آن زخم اگر به سخن آید
از مرگِ او چه زیان زاید
گو با کرانه که بگشاید
آغوش را به پذیرایی

ببینند زخم و پیامش را
در مرگ، جانِ کلامش را
وان خط و حُسن ختامش را
یعنی: رسالت و زیبایی

سیمین بهبهانی
تهران:5 آذر 1389

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن