mercredi, novembre 10, 2010

مرضيه‌ی خاطره‌ها! "تنها صداست که می‌ماند
رضا مقصدی
http://maghsadi.blogfa.com

...در نيمه های دوم سال شصت وُسه که به اجبار ، در جستجوی راهی برای ترک وطن بودم بعداز ظهرها به قصد سپری کردن ِ وقت ، به مرکز ِ تجاری ِ يکی از دوستان ، در خيابانِ تخت جمشيد ِ تهران می رفتم. در اين جا بود که با مهندس حسين خرّم آشنا شدم که از تيربارانِ پدر وُ زندانی شدن ِ خود می گفت. من هم گوش ِ آماده ای برای شنيدن ِ زندگی ِ پر ماجرايش داشتم. آدمی بسيار هوشيار و زيرکی دانا بودکه سال ها مديريت ِ دشوارِ پارک خرّم را ماهرانه بر عهده داشت. راديويی ظريف و پيش رفته ، همواره به همراهش بود و از اين طريق مسائل سياسی ِ جهان از جمله ايران را به دوزبان ِ خارجی که به آن ها تسلطی ويژه داشت دنبال می کرد و فرازهايی از مقالات ِ تحليلیِ آن هارا برايم به فارسی بر می گرداند. در غروب ِ يکی از روزها موج ِ راديو اش روی يک فرستنده ی فارسی زبان ِ خارج از کشور قرار می گيرد و ناگهان از آن ، آهنگ وُ کلامِ آرزومندانه ی علی اکبر شيدا با صدای ِ خيال انگيز ِ مرضيه بر ما می بارد:

امشب به بَرِ من است وُ آن مايه ی ناز
يارب تو کليدِ صبح ُ در چاه انداز
ای روشنی ِ صبح به مشرق برگرد
ای ظلمتِ شب، با من ِ بيچاره بساز
امشب شبِ مهتابه ،حبيبم را می خوام
حبيبم اگر خوابه ، طبيبم را می خوام
گوييد فلانی آمده ، آن يارِ جانی آمده
آمده حالِ تو ،احوال ِ تو ، سفيد روی تو ، سيه موی تو ببيند برود
امشب شبِ مهتابه جبيبم را می خوام .

تمنای تابانی که در صدای تو بود مرا که در آستانه ی سفری تاريک وُ بی سرانجام بودم به ويرانی می کشيد و تصوير ِ روزی را فراچشم ِ من می آورد که گويا بايد اين ترانه ی زيبا را از آن سوی مرزها پيوسته به دلتنگی ، برلب داشته باشم. اندوهِ عاشقانه ای که دراين ترانه ، خانه کرده بود بی شک در سيمايم ديده می شد که مهندس خرّم به ناگهان می گويد : می خواهی اين ترانه را از نزديک از زبان ِ خودش بشنوی؟
تا اين لحظه نمی دانستم او را چه نسبتی ست با تو . با تعجب می پرسم : مگر با ايشان آشنايی؟ با لبخندِ رضايت می گويد :دخترش « هنگامه » مادر ِ« جانان » من است.
نمی توانستم پاسخگوی اصرارش برای ديدار ِ عزيزی چون تو در آنشب باشم.
دعوت ِ دوباره اش را نيز در زمانی ديگر ـ با همه ی ميل ِ سوزانی که برای ديدارت در من شعله می کشيد ـ بدلايل مسائل جانبی ، نتوانستم پاسخ ،گويم.
اما زمانی که به ترکِ خاکِ غمناکِ وطن ، ناچار شدم مشتی از آن خاکِ اهورايی و يک نوار با من بود.
که يک سوی آن ،بخشی از ترانه های دلخواهِ دلکش وُ مرضيه را با خودداشت و در سوی ديگرش ، گزارش ِ اديبانه ی شورانگيزِ مهدی اخوان ثالث بود از ديدارِ تقی تفضلی با صادق هدايت درپاريس.که در يکی از برنامه های گل ها با تار ِ بی قرار ِ استاد احمد عبادی پخش شده بود ...
متن کامل در سایت رضا مقصدی :

http://maghsadi.blogfa.com

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن