ایرج شکری
کار مؤثر و مفیدی که آقای منتظری می تواند بکند
آقای منتظری که روزی او را «امید امت و امام» و «قائم مقام رهبری» خطابش می کردند، وقتی از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال67 به فرمان خمینی خبر دار شد، به آن معترض شد، و به خاطر آن، در فشاری قرار گرفت که ناگزیر از استعفا از مقام جانشینی خمینی شد و خمینی هم ضمن پذیرفتن آن یاد آور شد « رهبری نظام جمهوی اسلامی کاریست مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می خواهد و به همین جهت هم شما و من هم از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم...» و از توصیه هایی که به او کرد این بود که «...از پخش دروغهای رادیوی بیگانه متاثر نباشید...». بله آقای منظری ظرفیت ارتکاب جنایت و کشتاری را که خمینی داشت نداشت و نمی توانست آن را تحمل کند. البته آقای منتظری قبل از رویدادهای تابستان 67 هم با معلم و مربی خود و دستگاه خلافت خمینی اختلافاتی داشت که مهمترین آن در ماجرای دستگیری مهدی هاشمی و افشای روابط پنهانی رژیم با آمریکا و سفر مک فارلن به ایران همراه هدیه رونالد ریگان رئیس جمهور آن کشور به رهبران رژیم- با کیک و کلت و انجیل- بود. در آن ماجرا گفته می شد که افشای این سفر و روابط پنهانی در نشریه لبنانی الشراع توسط اطلاعاتی که دفتر آقای منتظری در اختیار حسن صبرا مدیر این نشریه قرارداده عملی شده است. حسن صبرا بعدا در لبنان توسط عوامل رژیم ترور شد. آقای منتظری در دهمین سالگرد به قدرت رسیدن خمینی(که چند ماه بعد از جام زهر نوشیدن خمینی و پذیرش آتش بس فرا رسید)، بشدت عملکرد نظام را مورد انتقاد قرار داد و ازجمله گفت که ما شعارهایی دادیم که میدانستیم قادر به انجامش نیستیم و از کشته شدن جوانها و ویرانی شهر ها در جنگ اظهار تاسف کرد و بدون ذکر نام از خمینی گفت:« باید اینها بررسی شود و ببینیم اگر اشتباهی کرده ایم اینها توبه دارد و اقلا متنبه شویم که بعدا تکرار نکینم... اینها راه عاقلانه تری داشته و ما سرمان را پایین انداختیم و گفتتیم همین است که ما می گوییم. بعد هم فهمیدیم که اشتباه کرده ایم. باید بفهیم که اشتباه کرده ایم و بعد بگوییم خدایا و ای ملت ایران ما اینجا اشتباه کردیم. چه اشکال دارد که مسئول بیاید و بگوید که من اشتباه کرده ام . در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم و شعارهایی دادیم که می دانستیم نمی تواینم انجام دهیم.». آقای منتظری البته خود نیز در آغاز طرفدار جنگ با قدرتهای شرق و غرب و استقرار اسلام مورد نظرشان در کشورهای اسلامی بود. او از جمله در نماز جمعه 22 اسفند 1359 در قم گفت:« همه باید بگوییم مرگ بر آمریکا وهمچنان با دشمنان اسلام که ابر قدرت شرق و غرب است خواهیم جنگید و مادامی که اسلام در کشورهای اسلامی پیاده نشود به مبارزه ادامه خواهیم داد»(کیهان 23 اسفند 1359). اما از اینها مهمتر این است که ایشان مدافع ولایت فقیه بود و هنوز هم در همین پیامی که مسئولان را برای عذر خواهی از مردم ارشاد کرده است، نگرانی خود را از بدبینی مردم به « حکومت دینی» ابراز کرده است. یعنی ایشان هنوز به این باور و نتیجه نرسیده است که نمی شود هم حکومت دینی داشت و هم دموکراسی. حکومت دینی را در این سی سال گذشته مردم با پوست و گوشت خود لمس و تجربه کرده اند. اقای منتظری حتما به خوبی از تز ولایت فقیه خمینی خبر داشت و از آن دفاع می کرد خمینی در کتاب ولایت فقیه در این زمینه از جمله گفته است:« ولایت فقیه از امور اعتباری عقلانی است و واقعیتی جز جعل [تعیین کردن] ندارد. مانند جعل(قرار دادن و تعیین) قیّم برای صغارقیّم ملت باقیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام (ع) کسی را برای حضانت حکومت یا منصبی از مناصب تعیین کند. در این مورد معقول نیست که رسول اکرم (ص) و امام ، با فقیه فرق داشته باشند. مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است، اجرای حدود(یعنی قانون جزای اسلام) است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم (ص) و امام و فقیه، امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پایین تر است باید کمتر بزند[...] یا این که حاکم، متصدی قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جاری کند. چه رسول الله (ص) باشد و چه حضرت امیرالمؤمنین (ع) یا نماینده و قاضی آن حضرت در بصره و کوفه یا فقیه عصر». با همین دید و بینش بود که خمینی ملت ایران را صغیر و نیازمند قیّم می دانست و چون خود را قیّم مردم می دانست، حق انتخابی برای مردم قائل نبود و آقای منتظری هم همین نظر را قبول داشت و احتمالا هنوز هم آن را رد نمی کند، اگر چه نمی دانم نظرشان در مورد حکم «تفخیذ» خمینی در باب نکاح در تحریرالوسیله چیست.
خمینی در آن اطلاعیه اعلام مخالفتش با اصلاحات شاه که نوروز سال 1342 را عزا اعلام کرد به صراحت نگرانی خود را از «انقلاب از پایین» اعلام کرده بود و اگر در سال 57 مردم را به تظاهرات تشویق می کرد، صرفا به عنوان «امت» از آنان می خواست که «در صحنه باشند» و الا اعتقادی به رای و نظر ملت نداشت .آزادی رأی و نظر اگر با آزادی مطبوعات و احزاب همراه نباشد، ادعای مهملی بیش نیست. آقای منتظری قبل از مغضوب شدن به خاطر اعتراضش به کشتار زندانیان سیاسی نامردمیها و آزادی کشی های بسیار دیگری را هم در عملکرد رژیم دیده بود، مثل جنایات کردستان و گنبد و نیز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها اما موضع اعتراضی در مورد آنها نگرفت. زمانی که آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان بود، شاید در مهر یا شهریور 58 بود من مصاحبه نسبتا طولانی با ایشان داشتم که حدود 45 دقیقه شد. سولات این مصاحبه را در دوقسمت مطرح کرده بودم یکی در مورد کار مجلس خبرگان و مصوبات آن بود و بخش دیگر در مورد بعضی نقطه نظرهای خمینی بود و نظر ایشان راجع به آن می پرسیدم. واکنش ایشان به بعضی از این سوالها طوری بود که گویی اولین بار است که چنان نقطه نظری را می شنود و البته در تمام سوالهای مربوطه به نظرات خمینی ایشان نظرات خمینی را توجیه و تایید کرد که اکنون متاسفانه در خاطرم نیست که سوالها چه بود اما طبعا آنها را به خاطر ارتجاعی یا دیکتاتور مابانه بودن نظرات خمینی و تناقض آنان با رعایت حقوق و آزادیهای مردم طرح کرده بودم. قسمت اول این مصاحبه از پخش شد اما آن بخش که مربوطه نظرات آقای منتظری در مورد اظهارات خیمنی بود پخش نشد. دلیلی که گماشته خمینی به عنوان مسئول اخبار تلویزیون برای عدم پخش آن آورد این بود که چون من یکبار هم از خمینی با عنوان امام خمینی نام نبرده ام، (آقای خمینی یا آیت الله خمینی گفته بودم)، پخش آن مساله ایجاد می کند. من هم اعتراضی نکردم چون به هر حال این عنوانی بود که برای خمینی بکار گرفته می شد و من نمی توانستم مسئول گماشته شده از سوی خمینی را به پذیرش گرایش و نظرم در این مورد وادار کنم .
آقای منتظری انصاف بدهد که هم آن دیدگاه خمینی در ولایت فقیه شایسته مردم ایران در زمان انقلاب نبود(و حالا هم نیست) و هم تشکیل مجلس خبرگان به جای مجلس مؤسسان و بستن راه به دگر اندیشان در شرکت درسرنوشت سیاسی کشور، جفا به مردم بود. نتیجه آن انحصار طلبی و تنگ نظری را،بعد از گرفتن و بستن و کشتن دگر اندیشان، حالا دو دهه است در حذف و حقه بازی و تقلب انتخاباتی در بین «خودیها» خوبی می بینم. دیوار کجی که خمینی با ولایت فقیه خود بنا نهاد در حال خراب شدن روی وارثانش است. آقای منتظری بنا به هویت «روحانی» خویش درهمین پیام مورد بحث با محکوم کردن روش خشونت بار رژبم در به خاک و خون کشیدن مردم، از مسئولان ایراد می گیرد که چرا مردم مسلمان را به خودی و غیر خودی تقسیم کرده اند که خلاف روش پیامبر بوده است و از جمله گفته اند که « در كشور و نظامی كه به اسلاميت و شيعه بودن خويش می بالد چگونه در منظر و مرآی جهانيان و پس از گذشت فقط سی سال از پيروزی انقلاب و در حالی كه هنوز تودههای مردم صحنههای پايانی رژيم گذشته را به ياد دارند، تهران و برخی شهرهای بزرگ ديگر را به يك پادگان بزرگ تبديل كردهاند و با سياستهای غلط خود برادران نظامی و انتظامی را در مقابل مردم قرار دادهاند و با راه انداختن مأموران لباس شخصی كه خاطره چماقداران شاه را در اذهان تداعی می كند، ناجوانمردانه به جان جوانان و مردان و زنان اين مرز و بوم تاخته و آنها را به خاك و خون می می كشند. [...] آيا اين گونه برخورد با مسائل موجب وهن اسلام و تشيع نمیشود؟! آيا روش و سيره پيامبر(ص) و حضرت علی (ع) كه ما افتخار پيروی از آنان را داريم همين گونه بوده است ؟! رسول بزرگوار اسلام (ص) و امير مومنان (ع) هيچ گاه مخالفان خود را دشنام نداده و به آنان تهمت نزدند، آنان را با شمشير ساكت ننموده و سياست ناپسند و نابخردانه خودی و غير خودی را در مورد مسلمين پياده ننمودند،[...]» اما آقای منتظری توجه ندارند که اساسا فخر فروختن به مسلمان بودن و شیعه بودن خود منشاء بسیاری از تبعیضات و پایمال کردن حقوق شهروندان از پیروان سایر ادیان و مذاهب از چمله سنیان کشور بوده است چنان که آخوند هتاکی به نام مهدی دانشمند، سنیان را حرامزاده خواند*. دیگر این که ایشان توجه ندارند که اساسا تفکیک شهر وندان به خودی و غیر خودی چه مسلمان و چه غیر مسلمان کاری ارتجاعی و ضد دموکراتیک است و این تفکیک البته از آغاز ر وی کار آمدن خمینی در ایران شروع شد. چنانکه بنیانگذار جمهوری اسلامی، از جمله در سخنانی در سوم خرداد سال 58 بارها به مردم تاکید کرد که هرکس چیزی غیر از جمهوری اسلامی بخواهد، دشمن شماست. با این که خود اذعان داشت که این غیر خودیها و دشمنان«ممکن است آزادی و استقلال را به شما بدهد» اما شیادانه مردم را می ترساند که « آزادی که در آن اسلام نیست استقلالی که در آن قرآن نیست..» و هنوز به قدرت رسیدنش به یک سال نرسیده یود که در 26 مرداد سال 58 در سخنان شدید الحنی اظهار پشیمانی کرد که چرا از اول همه احزاب و جبهه ها و نشریات را تعطیل نکرده و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای درو کردن دست اندر کاران آنها آنها برپا نکرده است و فقط یک حزب- حزب الله- را تشکیل نداده است و دستور توقیف و ممنوعیت انتشار نشریات مستقل و نشریات گروههای سیاسی و تعقیب و دستگیری دست اندرکاران آنها را داد و در همان سخنرانی از امیرالمؤمنین به عنوان الهام بخش و الگوی خود یاد کرد که در یک روز 700 نفر از یهود بنی قریظه را گردن زده بود**. آقای منتظری در آن روزها نه به این گونه اظهارات و اقدامات خمینی نه به یورش سازمان یافته اوباش حزب اللهی توسط حزب جمهوری اسلامی به مینتگ و تجمعات سازمانهای سیاسی اعتراضی نکرد. در آن روزها یورش ارذال و اوباش سازمان یافته حزب اللهی تحت عنوان مردم مسلمان که از رفتار گروههای سیاسی ناراحت هستند حمایت می شد. متأسفانه هنوز آقای منتظری درنیافته است که سرچشمه و منشأ این همه مصیببت، استبداد رای کسانی چون خود ایشان به عنوان روحانی شیعه در اجرای «احکام اسلام» و «اسلامی» کردن ایران و محبور کردن مردم مسلمان و غیر مسلمان ایران به تبعیت از سلائق آقایان حتی در روابط عادی و زندگی روزانه از جمله چکونگی برگزاری میهمانی و جشنها و چگونگی لباس پوشیدن بوده است. استبداد رای و تحجز و تکبر در اعمال سلیقه و پیاده کردن روش « اسلامی» آقایان،حتی وقتی به ابتکار و سردمداری کسی مثل دکتر بهشتی که مدتی در در آلمان به سر برده بود و «کتاب خوان» بود، محصولی مثل قوانین جزای اسلامی و قصاص ببار آورده است که چنان دور از شرایط زمان و بیگانه با مناسبات جامعه ایران است که هر آدم برخوردار از سلامت روانی و عقل سلام را دچار حیرت می کند. هم به خاطر توحش نهفته در آن مثل از حدقه در آوردن چشم و قطع دست دزد و سنگسار، و هم در جنون اعمال نظر در الگو برداری از روش «صدر اسلام»، مثل پرداخت دیه و خسارت با معیار فرار دادن بز و شتر «که زیاد هم لاغر نباشد» و یا پرداخت با درهم طلا و نقره. از اینها گذشته آقای منتظری نیز به عنوان مرجع تقلید خیلی بعید است که ، فتوای منع اجباری بودن حجاب و آزاد بودن بی حجابی، منع ممنوع کردن آواز خواندن زنان در کنسرتها و در رادیو و تلویزیون و... را بدهد. سی سال است که در رادیو تلویزیون کشور، جتی نشان دادن سازهای موسیقی موقع اجرای ترانه و آوزای که البته توسط مردان اجرا می شود ممنوع است. چندی پیش آقای شجریان در گفتگویی گفته بود که 30 سال است که در زادگاه خود مشهد کنسرتی اجرا نکرده است چون در آنجا اجرای کنسرت ممنوع است. بنابر این آقای منتظری انصاف بدهد که ورود روحانیت شیعه به سیاست و استبداد رایی که برای «اسلامی کردن» امور کشور به سبک خودشان بکار بردند و حکومت دینی مطابق امیال آقایان،چیزی جز فاجعه و هتک حرمت برای مردم ایران ببار نیاورده است. مردمی که با شاه دعوای اسلام نداشتند. دعوا سر نابرابری و وابستگی شاه به اجانب و خودکامگی و سرکوبگری او بود. خلاصه این که اگر چه پیامهای اخیر آقای منتظری در دفاع از حقوق مردم و منع خشونت علیه آنان است و پیام اخیر ایشان با تاکید بر عذر خواهی مسئولان از مردم شدید الحن است ولی بعید است که این امر به معروف و نهی از منکر ایشان، تاثیری در رفتار آن خیره سران خودسر که آقای منتظری بهتر می شناسدشان داشته باشد. برای مردم خشمگین از نظام مذهبی هم، گمان نمی کنم تاثیر تشجیع کننده یی داشته باشد. ولی اگر آقای منتظری، با توجه به عملکرد این رژیم که خود از پایه گذاران آن هستند و با توجه به نظرات خمینی در صغیر دانست مردم از دیدگاه ولایت فقیه که به آن اشاره شد، بپذیرند که حق نبود که به اسم و با هدف اجرای احکام اسلام این همه ظلم و تحقیر و ستم بر مردم برود، مردمی که باور و عملشان به اسلام در عین مسلمانی با آنچه خواست روحانیت است متفاوت است، خیلی خوب و مفید فایده خواهد بود که خودشان به خاطر استقرار نظام ولایت فقیه و حکومت دینی از مردم عذر خواهی بکنند و اعلام بکنند که جدایی دین از دولت و برقراری یک نظام سیاسی عرفی، هم به نفع کشور و مردم است و هم به سبب حفظ باورهای دینی مردم از گزند اشتباهاتی که در حکومت دینی از عملکرد مسئولان اجرایی ممکن است متوجه ایمان اسلامی مردم بشود، نفع اسلام و روحانیت شیعه است. روشن است که مثل همه جای دنیا نظام عرفی به مفهوم ضد دینی نخواهد بود بلکه تضمین کننده آزادی ادیان و مذاهب و آزادی عقیده و بیان خواهد بود.
اگر چه ایشان اظهار شرمندگی از رفتار حاکمان کرده اند اما این هیچ خاصیتی ندارد. ولی پذیرفتن اشتباه بودن تحمیل حکومت دینی به مردم، می تواند در فضای سیاسی جامعه به نفع به میدان آمدن تعداد بیشتری از جوانان برای نه گفتن به ولی فقیه جبّار موثر باشد و برای خود آقای منتظری نیز احترام بیشتری از آنچه به خاطر اعتراض به کشتار زندانیان سیاسی نزد مردم و شمار زیادی از مخالفان نظام و محافل سیاسی خارجی کسب کرده است، همراه بیاورد.
پ - 6تیر 1388– 27 ژوئن 2009