dimanche, janvier 14, 2007

هشدار خنده آور و وضعیت تراژیک آقای بوش


ايرج شكري


هشدار خنده آور و وضعیت تراژیک آقای بوش

سر انجام انتظار به پايان رسيد و جرج بوش رئيس جمهور آمريكا، در يك سخنراني كه روز پنج شنبه 11 ژانويه در اروپا از طريق
رسانه هاي خبري دريافت شد، طرح خود را براي استقرار امنيت در عراق اعلام كرد. اين طرح شامل اعزام بيست و يك هزارو پانصد نفر نيروي نظامي به عراق است، كه 17 هزار و پانصد تن از آنان در بغداد مستقر خواهند شد كه بيشترين عمليات خشونت آميز فرقه يي و ضد آمريكايي در آنجا صورت مي گيرد. بقيه در استان انبار مستقر خواهند شد كه از سوي آمريكا مركز فعاليتهاي القاعده شناخته مي شود. جرج بوش در اين سخنراني رژيم ايران و سوريه را مورد حمله قرار داد .و اين دو رژيم را متهم كرد كه از گروههاي تندرو حمايت مي كنند. رئيس جمهور آمريكا، همچنين به دولت عراق ياد آور شد كه: « تعهد آمريکا به اين کشور بی پايان نيست. اگر دولت عراق به قول و قرارهای خود عمل نکند، حمايت مردم آمريکا و همچنين پشتيبانی مردم عراق را از دست خواهد داد»*. رئيس جمهور آمريكا روشن نكرد كه اگر دولت عراق به قول وقرارهاي خود عمل نكند، اين قطع حمايت مردم آمريكا از دولت عراق، - كه در عمل جناب جرج بوش خودش را حامل اين حمايت به دولت عراق مي داند - به چه شكلي خود را نشان خواهد داد. جرج بوش در حالي اين اخطار و هشدار را به دولت عراق داد كه در همين سخنراني خودش عواقب شكست آمريكا در عراق را ياد آوري كرده است. وي در اين زمينه گفت: «پيامدهای شکست واضح است: افراط گرايان تندروی اسلامی با جلب نيروی بيشتر تقويت خواهند شد. آنها در موقعيت بهتری برای ساقط کردن دولت های ميانه رو، ايجاد هرج و مرج در منطقه و استفاده از درآمد نفت برای جامه عمل پوشاندن به آمال های خود خواهند بود.»*. در ضمن باز خود آقاي بوش به صراخت اعلام كرد كه«استراتژی آمريکا در عراق موثر نبوده و نيازمند تغيير است» و در همان حال تاکيد کرد که «هيچ راه حل معجزه آسايی برای عراق وجود ندارد»*.وقتي اين جملات از گفته هاي رئيس جمهور آمريكا را كنار هم قرار مي دهيم آن اخطار و هشدار به دولت عراق به قطع حمايت مردم آمريكا، خنده آور مي شود و به همين دليل هم نشان دهنده وضعيت تراژيك جرج بوش، در يافتن راه حل براي اوضاع بحراني و پر آشوب عراق است. خودش هم نمي داند چه كار بايد بكند نه راهي به پيش با افزايش نيروي نظامي در عراق دارد، نه راهي به پس در خروج نيروهاي آمريكايي كه خلاء حاصل از آن را گروههاي مسلح بعثي و جيش المهدي مقتصدا صدر شييعه و عوامل رژيم جمهوري اسلامي پرخواهند كرد و اوضاع بيشتر در عمليات خشونت بار فرو خواهد رفت. شايد اين اخطار كه قبل از اين هم به دولت عراق داده شده بود، بيشتر براي مصرف داخلي و آرام كردن آمريكائيان ناراضي باشد كه مخالفت خود را با سياست آقاي بوش در عراق، در انتخابات مياندوره يي ماه اكتبر آمريكا نشان دادند. مخالفتهايي كه همچنان رو به افزايش است. اگر براي مساله عراق آن طور كه خود جرج بوش معترف است راه حل معجزه آسايي وجود ندارد، پس چطور او چيزي از دولت عراق مي خواهد كه بي شباهت به طلب راه حل معجزه آميز نيست. نظرات مخالف در مورد افزايش نيروي نظامي در عراق، كه هم از سوي برخي نظاميان سابق در آمريكا و هم برخي اهل سياست و سناتورهاي آن كشور بيان شده است به خوبي بيانگر بن بست آقاي بوش و بسيار ضعيف بودن امكان دست يافتن او به موفقيت در برقراري ثبات و امنيت در عراق است. چندي پيش در يك ميز گرد تلويزيوني در كانال فرانسوي – آلماني آرته، يك تحليل گر نظامي فرانسوي كه خود نظامي بوده است به نكته يي اشاره داشت و آن اين بود كه آمريكائيان با منحل كردن ارتش عراق سربازان و نظاميان اين ارتش را تحقير كردند، و آن چه از آن ارتش ماند سربازاني تحقيرشده بود كه سلاحهاي خود را همراه بردند. وي ياد آور شد كه آمريكائيها در عراق دنبال سلاحهاي كشتار جمعي و سلاح شيميايي بودند، اما اين سلاحهايي كه در عمليات شهري به كارگرفته مي شود، مورد توجه آنان نبود. آن طور كه در اين برنامه گفته شد، ژنرال جي گاردنر كه به عنوان اولين حاكم و اداره كننده آمريكايي به عراق فرستاده شد، مخالف انحلال ارتش بعثي بوده است، اما اين سياست با مخالفت تصميم گيران در واشنگتن رو به رو شده بود و به همين خاطر او را از اين سمت برداشتند و پل برمر جاي او را گرفت كه او انحلال ارتش عراق را اعلام كرد. گذشته از اين بايد توجه داشت كه ارتش عراق، دوبار به شدت از سوي آمريكا تحقير شد، اگر چه مسبب مصائب مردم عراق، ديكتاتور خودشيفته بيمار آن كشور يعني صدام حسين بود كه در روياي كشور گشايي و روياهاي خود بزگ بينانه ابلهانه و قدرت پرستانه، كشور را به دوجنگ پر مصيبت كشيد. يكبار ارتش عراق در ماجراي اشغال كويت درهم كوبيده شده وتلفات زيادي تحمل كرد كه بخشي آنان كساني بودند كه در مرز كويت مستقر بودند و خود را تسليم نيروهاي آمريكا نكرده بودند و در سنگرهاي خود زير زنجير تانكهاي آمريكايي له شدند. ارتش صدام سر انجام برابر ارتش آمريكا تسليم شد. بار ديگر در يورش آمريكا و انگليس در مارس 2003 بود كه اينبار تقريبا بدون جنگ و مقاومت چنداني در برابر آمريكا، گارد جمهوري هم كه از نيروهاي زيده نظامي صدام حسين شمرده مي شدند، از صحنه ناپديد شد. وضع آقاي بوش در عراق از آن جهت نيز تراژيك است كه براي برقراي امنيت در عراق توسط خود عراقيان بايد نيروهاي انتظامي و نظامي عراقي اين كار را بكنند و براي سازمان دادن اين نيروها بايد از عراقيها استخدام بكنند. مشكل بزرگ اينجاست كه در بين كساني هم كه حاظرند، تحت شرايط كنوني و تحت سلطه آمريكا، در نيروي پليس و ارتشي كه قرار است شكل بگيرد، استخدام شوند، هيچكس قابل اعتماد نيست و معلوم نيست فرد داوطلب، يك نفوذي بعثي وفاددار به صدام است، يا يك عامل نفوذي آقاي مقتدا صدر است و يا اين كه يك داوطلب واقعي براي شركت در سازمان دهي نيروهاي جديداست. مساله ديگر اين است كه تحقق هدف آقا ي بوش يعني در هم كوبيدن گروههاي خشونت گرا و برقراري امنيت، خود بدون بكار گرفتن خشونت توسط نظاميان آمريكايي و عراقيان همكارشان ممكن نيست و در حد گزارشهاي خبري كه از اين رويدادها ديده ايم، اين ماموريتها چون در مناطق مسكوني و در داخل شهرها انجام مي گيرد، پيوسته قربانياني از مردم غير مسلح و از ميان كساني كه خود قربانيان گروههاي خشونت گرا و عمليات بمبگذاري هستند، دارد. ضربه هاي عملياتي ماموريت هاي «ثبات بخشي»، به افراد عادي غير وابسته به گروههاي خشونت گرا را نبايد فقط در تلفات و كشته شدن تصادفي آنان يا در اثر اشتباه نظاميان در درگيريها، كه گاه كودكان را هم شامل مي شود، دانست. وقتي ناگهان گروهي سرباز مسلح به خانه يي يورش مي برند و در خانه را مي شكنند و وارد خانه مي شوند و در حاليكه سلاح آماده به شليك خود را رو به ساكنان آن نشانه رفته اند، به پرس و جو از آنان و بازرسي خانه شان مي پردازند و گاه به كساني از اهل خانه كه هيچ ارتباطي هم به گروههاي مسلح و خشونت گرا نداشته مظنون مي شوند و اورا بازدداشت كرده و براي باز جويي مي برند، اين اقدامات چيزي جز نفرت و انزجار و خاطره بسيار بد، در مردم باقي نمي گذارد و همين امر زمينه مساعد براي عضو گير و حمايت از گروههايي مثل جيش المهدي مقتدا صدر و طرفداران صدام را به وجود مي آورد كه خواهان بيرون راندن آمريكائيان هستند. اين را آمريكائيان هم به خوبي مي دانند به خاطر همين سربازان آمريكائي دائم با احساس بدگماني به همه و اين كه در همه جا با دشمن طرف هستند به سر مي برند. اين مساله را من در برخي گزارشهاي تلويزيوني ديده ام. يك سرباز آمريكايي مي گفت همين هايي كه ما روز با آنها در خيابان دست مي دهيم و گفتگو مي كنيم، شايد در تاريكي شب به سوي ما شليك كنند. اين امر به نوبه خود حالت عصبي آنان در عمليات را تشديد مي كند، كه مي تواند اقدامات غيرقابل كنترل خشونتباري از سوي سربازان را سبب شود كه قبلا نمونه هايي از آن رخ داده و براي نيروهاي آمريكايي مساله ساز شده است. به هر تقدير در زمينه تعادل قواي نيرويي، برخلاف خوش بيني ابراز شده توسط جرج بوش در سخنرانيش، نظرات غالب مخالفان سياست اعزام نيرو اين است كه اين اقدام هيچ تغيير مثبتي در وضع به وجود نخواهد آورد. به لحاظ عملياتي بودن در صحنه نيز به گفته يك تحليل گر نظامي انگليسي به نام سرگرد چارلز هی من Charles Heyman كه نظراتش را راديو بي بي سي روز 21 ديماه (11 ژانويه پخش كرد، از نيروي 21 هزار و پانصد نفره اعزامي، در عمل، يك سوم اين نفرات در 24 ساعت در حال ماموريت خواهند بود، از دوسوم باقي مانده، يك سوم در حال گذراندن زمان استراحت، و يك سوم در حال انجام تعويض مامويت و جايگزين شدن با افرادي كه در حال ماموريت بسر مي برند خواهند بود. نكته ديگر اين كه اين سربازان اكثر فاقد كارايي براي ماموريتي هستند كه به آنها واگذار شده چراكه آنها در عمل به يك جنگ چريكي شهري و ماموريت امنيتي فرستاده مي شوند، كه تعليمات و آموزش و كارآيي هاي خاص مي طلبد و به كلي متفاوت با جنگ در جبهه ها و در جنگ ارتش با ارتش است.
در زمينه سياسي و جنگ ديپلماتيك با رژيم ايران و سوريه در مساله عراق، آقاي بوش برگ چند موثري در دست ندارد. خانم دكتر رايس وزير خارجه آمريكا در اظهارات اخيرش قبل از سفر به خاورميانه كه جمعه شب 12 ژانويه از رسانه ها پخش شد، مطالبي بيان كرد كه پيداست گمان مي كند برگ تازه يي براي ايجاد جبهه يي از كشورهاي عرب، عليه رژيم يافته است و آن اين كه روي اين مساله متمركز شده است كه «عراقيان عرب هستند و نمي خواهند كشورشان تحت نفود ايران باشد، اما در نظام سياسي كنوني عراق اگرچه شيعيان اكثريت را دارند ولي اعراب سني نبايد از آنان رويگردان باشند، چرا كه آنان نيز عرب هستند»(نقل به مضمون)! آفرين به خانم دكتر با اين كشف. اين كشف اگر هم براي پيش برد اهداف آمريكا كار آمد باشد، از آنجا بر ناسيوناليسم نژاد پرستانه و قوم گرايي تكيه دارد، سياستي به شدت ارتجاعي و مخرب تر از بمباران هايي است كه خانه هاي مردم را در شهر ها خراب مي كند. چرا كه ويرانيها را مي شود دوباره ساخت، اما افكار نژاد پرستانه و قوم گرايانه ممكن است آثار مخرب خود را به صورت پايدار « در مناطق بمباران شده» با اين سلاح ارتجاعي سالها باقي بگذارد. از آن گذشته خانم دكتر رايس به يك مساله مهم توجه ندارد، و آن اين كه دست اندازي و مداخله جويي رژيم ايران در كشورهايي چون عراق يا لبنان، برآمده از ماهيت ايراني نيست. اين رژيم اساسا با هويت ايراني ايرانيان را كه ريشه در پيشينه تاريخي قبل از اسلام و فرهنگ ايراني دارد كه ايرانيان بسيار به آن دلبستگي دارند، بيگانه است و سالها تلاش كرد كه با سيتز با آيين هاي ايراني كه به ويژه در مراسم نوروز و سال نو ايراني جلوه گر مي شود، آنها را برچيند اما موفق نشد. آيت الله هآ نوروز را جزو آيين هاي «دوران جاهليت» مي دانند و هنوز هم بسياريشان اين نظر خود را پرده پوشي نمي كنند. چند ماه پيش حتي رئيس مجلس خبرگان رژيم، آيت الله مشگيني حرفهاي در زمينه مزيت ماههاي قمري برشمسي و نيز در تقبيح عيد نوروز در مراسم گشايش اجلاس خبرگان زده بود. خانم دكتر رايس بايد توجه داشته باشد كه مداخله جويي رژيم در عراق و لبنان از ماهيت ايدئولوژيك به شدت ارتجاعي و توسعه طلب آن بر مي آيد. بر اساس نظريه خميني كه حكومت اسلامي در آن تئوريزه شده اشت، رژيم جمهوري اسلامي يك حكومت تئوكراتيك بر مبناي قيموميت ولي فقيه بر مردم است كه دامنه اين قيموميت در مرزهاي ملي محصور نمي ماند. بلكه همانگونه كه در عنوانها و القابي كه براي خامنه اي بكار مي برند به وضوح مي شود دريافت، ولي فقيه رژيم جمهوري اسلامي كه خود را ادامه دهنده نقش پيامبر اسلام براي مسلمانان جهان مي داند، «ولي امر مسلمين» است. بزرگترين شمار قربانيان اين رژيم ايدئولوژيك منحوس اسلامگرا، ايرانيان بوده اند و بزرگترين صدمه از اين رژيم درنده خوي قاشيستي مذهبي را ايران ديده است. خانم رايس با تشخيص اشتباه در مورد «درد زايمان دموكراسي در خاورميانه» در لبنان سياستي را با نقش آفريني اسرائيل به كار گرفت حاصلش امروز آن است كه مي بيننم: حزب الله كه از حمايت گسترده رژيم ايران برخوردار است موقعيت مهم تري از قبل از بمباران لبنان يافته است. اين حزب بيش از چهل روز است كه حاميان و هوادارانش را به خيابانها كشيده كه «دولت آمريكايي» فواد سينيوره را سرنگون كند. در اين راه بخشي از مسيحيان را با خود همراه كرد و اكنون بنا بر اخبار و گزارشها سنديكاها و اتحاديه يي را هم با خود همراه كرده است. در چند هفته گذشته آمريكا سياستهايي در رويا رويي با مداخلات رژيم در عراق بكار بست، كه سياستي سنجيده نبود، بلكه كابوي بازي بود. سياستي كه بنا بر تاكيدات اخير جرج بوش در مورد «منهدم كردن شبكه هاي ايراني حمايت از گروهها خشونت گرا در عراق»، دنبال خواهد شد. اين روش به زيان تثبت دولت و نظام كنوني عراق خواهد بود. به اين معني كه آقاي جرج بوش از طرفي مي خواهد آن رژيم تثبت شود و اقتدار مشروع پيدا كند و اين اقتدار را براي سامان دادن امور بكار ببرد، از طرفي با دستگيري خود سرانه كساني از عوامل رژيم كه به دعوت رئيس جمهور عراق به آن كشور رفته اند و اقدام نظامي اخير در اربيل كه با پياده كردن نيرو با هليكوپتر در محل استقرار كاگزاران رژيم در آن شهر و دستگيري آنان همراه بود، خود به اعتبار دولت عراق و حاكميت آن كشور در امور خود لطمه مي زند. آمريكا بايد در اين مورد كمي دندان روي جگر مي گذاشت و سنجيده عمل مي كرد. اگر خواهان محدوديت آمد و شد و حضور عوامل رسمي رژيم در عراق است، اين را بايد از طريق مقامات و تصميم گيري دولت عراق حل كند نه با اين كارها كه بيش از آن كه به رژيم لطمه بزند، به اقتدار دولت و به حاكميت عراقي عراق لطمه زده است. ادعاهاي جرج بوش مبني بر اين كه بمبهايي كه در كنار جادها كار گذاشته مي شوند و براي كشتن سربازان آمريكايي بكار مي روند نوع پيشرفته يي است كه فقط ايران مي تواند بسازد، براي بسياري از شنوندگان سخنان آقاي جرج بوش در داخل و خارج آمريكا، كه نه اطلاعاتي از امور نظامي و تسليحاتي دارند و نه امكان تحقيق در مساله را، ادعايي رد كردني نيست. اما آيا واقعا براي آن كساني كه مي توانند با اتومبيلهاي متعدد و با يونيفورم پليس در حفاظت شده ترين مناطق بغداد، وزارتخانه ها را مورد يورش قرار دهند و كساني را بگروگان بگيرند، ساختن بمب در عراق كار دشوراي است؟ از آن همه نفرات گارد جمهوري و نيروهاي متخصص ارتش منحل شده عراق و صنايع نظامي آن چه تعداد تحت كنترل آمريكا و دولت كنوني عراق است ؟ چيزي كه در عراق كم نيست مواد منفجره و اسلحه است. حتي بخشي از اين سلاحها ممكن است ساخت ايران باشد. ايران هشت سال با عراق در جنگ بود و در دست به دست شدن جبهه ها و مناطق جنگي سلاحهاي بسياري از طرفين به طرف مقابل منتقل شد. اقدامات اخير آمريكا، به نظر مي رسد بيشتر براي تحقير رژيم ايران است تا برنامه ريزي براي يك اقدام نظامي در ايران. در شرايط كنوني افكار عمومي آمريكا روي خوشي به اقدام نظامي عليه يك كشور ديگر نشان نخواهد داد و هشدارهايي هم در اين زمينه از سوي برخي اهل سياست آمريكا به دولت بوش داده شده اشت. در صورت عملي شدن اقدام نظامي، اين اقدام نه تنهاشانس آمريكا را براي در پيشبرد سياست خاورميانه يي اش افزايش نخواهد داد بلكه اوضاع را پيچيده تر و دشوار تر خواهد كرد. همانطور كه در عراق شد و در لبنان. ژنرال كالين پاول كه در زمان جنگ كويت رئيس ستاد ارتش آمريكا و در دوره اول رياست جمهوري بوش وزير خارجه بود، چندي پيش در اظهار نظري در مورد وضعيت عراق، اقدامات خشونت بار و تروريستي در عراق را«خود جوش» دانست نه آن گونه كه آقاي بوش و كارگزاران سياسي او مي گويند، سازمان يافته از سوي كشورهاي ديگر. كالين پاول با اين كه معتقد بود، رژيم ايران در مساله عراق به آمريكا كمك نخواهد كرد، اما معتقد بود كه بايد آمريكا با رژيم گفتگو كند. به هر حال عراق همسايه ايران است مرزهاي طولاني با ايران دارد و خصومت كنوني بين آمريكا و رژيم نمي تواند اساس مناسبت دولت عراق با رژيم جمهوري اسلامي قرار بگيرد. براي تحقق اهداف دولت تحت رهبري جرج بوش در مقابله با رژيم با روش كنوني، شايد انحصار قدرت توسط بقاياي حزب بعث و طرفداران صدام - كه به پيروي از رهبر معدومشان به ايران اعلان جنگ داده اند-، بهترين گزينش باشد و اين البته چيزي نيست كه نه عملي باشد و نه آمريكا بخواهد. بنا براين به نفع عراق و به نفع جلوگيري از يك رويداد فاجعه بار ديگر خواهد بود كه، جرج بوش و همكارانش راههاي سنجيده در رويا رويي با توسعه طبيهاي رژيم پيش بگيرند و از روشهاي ماجرا جويانه و كابوي بازي بپرهيزند چرا كه در آن سوي مرز عراق در «ام القراي اسلام» هم ممكن است«ديوانگان امام حسين» و «عاشقان شهادت» دست به كارهاي جنون آميز و غيرقابل كنترلي بزنند كه منطقه را به سوي آتش و آشوب پيش ببرد، آتش و آشوبي كه البته در آن ايران و مردم ايران زيان بسيار خواهند ديد. آمريكا نبايد به قدرت نظامي عظيم و تكنولوژي فوق العاده پيش رفته خود مغرور باشد. در رويارويي با جامعه انساني كه داراي ويژگيهاي تاريخي و فرهنگي و ارتباطات دروني و عملكرد دروني خاص خويش است، اين تكنولوژي چيزي را تضمين نمي كند، اين را اوضاع افغانستان و اوضاع كنوني عراق به خوبي نشان مي دهد. شايد شرايط كنوني افغانستان و عراق تنبيهي باشد براي عملكرد ضد دموكراتيك و ارتجاعي آمريكا در افغانستان و عراق و ايران. در مساله افغانستان آمريكا با بكار گرفتن ژنرال مرتجع اسلامگرا، ضياءالحق، رئيس جمهور پاكستان و دلارهاي بي حساب سعوديها و تقويت نظامي نيروهاي اسلامگرا و بكار گرفتن كساني چون بن لادن براي استخدام و سازماندهي «نيروهاي جهادي» به چيزي به جز سرنگوني رژيم متمايل به مسكو نجيب الله توسط اسلامگراها راضي نبود و در اين راه رژيم آيت الله هاي ايران را هم همراه خود داشت. در جريان انقلاب سال 57 در ايران هم خميني را همين آمريكا و انگليس به انقلاب ايران تزريق كردند(**) والا شروع حركتهاي مردمي و اعتراضات اجتماعي عليه رژيم شاه نه به رهبري خميني بود و نه حكومت اسلامي در آن خواسته مي شد، در اعتصابات گسترده و سراسري سال 57 كه رژيم شاه را به زانو در آورد، در كانونهاي اعتصابي از جمله در راديو تلويزيون كه خود من عضو شوراي موسس اتحاديه كاركنان آن در ايام اعتصاب بودم، حكومت اسلامي خواسته نمي شد، همه خواهان دموكراسي و آزادي و قطع تسلط بيگانگان بر منابع تروت كشور و حكومتي مستقل و غير وابسته بودند. نفتگران اعتصابي از خميني براي راه انداختن اعتصاب و قطع صدور نفت كه كمر رژيم سلطنتي را شكست، الهام نگرفته بودند. خميني خيلي زود بعد از كسب قدرت نمايندگان اين كانونهاي اعتصابي را مورد تصفيه و اخراج و تعقيب قرار داد. صدام را هم كه قبل از هر چيز يك كمونيست كش بود، بعد از روي كار آمدن خميني به عنوان نيرويي براي محدود كردن دامنه صدور انقلاب او بكار گرفتند. با اين حال معتقدم كه نبايد آرزومند اين بود كه عراق به ويتنام دومي براي آمريكا تبديل شود. چرا كه اولا مردم عراق مصيبت بسياري در 20 سال گذشته تحمل كرده اند. يك بعد ويتنام شدن عراق براي آمريكا، تحمل مصائب بيشتر در مدتي باز هم طولاني توسط مردم عراق است. ديگر اين كه شكست آمريكا در ويتنام، يكپارچه شدن د ويتنام را در پي داشت و حزب كمونيست ويتنام دست به كينه كشي و كشتار نظاميان ويتنام جنوبي نزد. اما در عراق در صورت عدم تثبيت نظام سياسي در آن كشور و اوج گيري خشونت منجر به شكست و فرار آمريكا از آن كشور، اوضاع به مراتب بدتر از اين خواهد شد و معلوم نيست چه وقت كشت و كشتار پايان بپذيرد. به همين خاطر باز هم آقاي جرج بوش در دوره باقي مانده از رياست جمهوريش خوب است كه از سياستهاي ماجراجويانه و تك روي احتراز كند و به ويژه به صداهاي مخالف در داخل كشور خود در اين زمينه گوش فرا دهد.

توضيحات

* مطالب داخل گيومه از گزارش ردايو بي بي سي نقل شده است.

** در مطلبي با عنوان خميني چگونه به قدرت رسيد كه قبلا در سايت عصر نو درج شده اطلاعاتي در مورد رويدادهاي اعتراضي سال 56 13 عليه رژيم شاه گرد آوري شده كه بيانگر اين است كه در شروع اعتراضات عليه رژيم شاه اسمي از خميني نبود و به برخي مسائل موثر در نشاندن خميني بر قدرت در ايران اشاره شده است.اين مطلب در نشاني زير و قايل مطالعه است.
http://iradj-shokri.blogspot.com/

پ. 13 ژانويه 2007 – 23 دي 1385

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن