ايرج شكري
جدل وزير اسبق(مهاجرانی) با وزير احمق(حسین صفار هرندی)چ
سايت باز تاب در ستون طنز خود مطلبي با عنوان « مردي كه زياد مي دانست- نيمه آشكار مهاجراني-1»، درج كرده كه در آن نويسنده به طريق ناشاشيانه خواسته مهاجراني وزير اسبق ارشاد رژيم را كه در دوره تخست وزير ميرحسين موسوي و رياست جمهوري رفسنجاني، معاون حقوقي و پارلماني در دولت اين دو نيز بود، بباد تمسخره بگيرد. ناشيگري نويسنده مطلب هم را از اشاره ييكه او(بدون ذكر ماخذ) به طنزي از مهاجراني كرده مي توان دريافت، آنجا كه به مساله شير خر خوردن مهاجراني و مساله فالگير اشاره مي كند. مهاجراني چند سال پيش، در طنز گزنده يي آن ماجرا را براي به تمسخر گرفتن قدرت و پست وزارت نوشت بود. استفاده يي كه نويسنده مطلب خواسته از اين اشاره بكند، نوعي است كه كلا هجو كل رژيمي را كه امام خميني بناكرد به همراه دارد كه هدف طنز نويس باز تاب اين نيست. او در تحقير مهاجراني تا آن اندازه پيش رفته كه اجداد مهاجراني را هم خر دانسته است، كسي كه نيمي ازدوران خدمات دولتيش براي جمهوري اسلامي را دوران حيات خميني گذرانده است. مهاجراني و عبدالله نوري كه اولي پست وزارت ارشاد و دومي پست وزارت كشور را در آغاز رياست جمهوري خاتمي داشتند، به شدت زير فشار جناح هار رژيم بودند و يك بار هم در خيابان در حالي كه يك راهيپيمايي دولتي شركت داشتند. كتك خوردند. اين دو توسط نمايندگان وابسته به جناح هار كه اكثريت را در مجلس پنجم داشتند، استيضاح شدند. عبدالله نوري در پي اين استيضاح با راي عدم اعتماد مجلس، از سمت خود به زير كشيده شد، اما مهاجراني در دفاع از عملكرد خود، توانست تفرقه يي در بين مخالفان ايجاد كند و در پست خود بماند. با اين حال، فشار جناح رقيب چنان بود كه ناچار شد در اواخر دوره اول رياست جمهوري خاتمي از سمت خود استعفا كند. اين كه سايت بازتاب كه به محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام نزديك است كه سالها فرمانده كل سپاه پاسداران بوده است، به تحقير مهاجراني پرداخته، طبعا اين سوال را پيش مي آورد كه هجو كردن مهاجراني كه حالا ديگر هيچ پست اجرايي ندارد( شايد هنوز هم در لندن اقامت دارد)، چه دليلي دارد. نويسنده مطلب اسم كامل خود را هم ننوشته است و فقط دو حرف«م.ف» را به جاي اسم بكار برده كه اين نيز سوال برانگيز است كه چرا طرف خوش را معرفي نكرده است. وزير اسبق كه دستش از همه جا كوتاه است، مگر چه تهديدي مي توانست متوجه نويسنده بكند كه او هويت خود را پنهان كرده است؟ جواب اين سوال شايد تنها اين باشد كه نويسنده طنز خود به ضعف خود در هجوكردن مهاجراني و درافتادن قلمي با او، آگاه بوده به همين خاطر هويت خودش را مخفي نگه داشته است. اما در مورد سوال اول و دليل اين كه چرا باز تاب به هجو مهاجراني پرداخته (ياد آوري شده است مطلبي دنباله دار است و ادامه آن در روزهاي بعد درج خواهدي شد)، را بايد به در مطلب درج شده از مهاجراني در روزنامه اعتماد ملي ديد . مهاجراني در آن يادداشت، بد جوري به دهن وزير ارشاد كنوني حسين صفار هرندي كوبيده است كه او هم سابقا پاسدار و معاون پاسدار شريعتمداري در كيهان بوده است.
چند روز پيش صفار هرندي در سخناني در همايش مسئولان ستادهاي برگزاري دهه فجر، با بهره برداري از نزديك بودن عاشورا(روز 10بهمن) به آغاز مراسم «دهه فجر» در سال جاري باز آن ادعاهايي را تكرار كرد كه اوائل به قدرت رسيدن خميني، همه عناصري كه پيرو «امام خميني» و يار و ياور او در رويارويايي با دگرانديشان و آزاديخواهان ايران بودند، تكرار مي كردند، يعني اسلامي و حسيتي و... بودن رويدادهايي كه خميني بر موج آن سوار شد و بر قله قدرت نشست . او از جمله مدعي شد كه:« مردم ما به صورت نظاميافتهاي با نام امام حسين(ع) زندگي ميكنند» وي در همين سخنان افزود كه:« ما براي حفظ اصل انقلاب به غير از دهه فجر نيازمند سازماندهي و تشكيلات مردمي هستيم. در كشوري كه تحزب تجربه موفقي نبوده است، تشكيلات ديگري بايد مردم را حفظ كند؛ بخشي از آن را روحانيت تاكنون بر عهده داشته است، همچنين بخشي بر عهدهي بسيج بوده است. اما هنوز جمع زيادي خارج از اين گردونهها ميمانند». اين سخنان به روشني گرايش تماميت خواهانه و تمايل اورا به بازگشت به دوره خفقان شديد و «حزب فقط حزب الله...» را نشان مي دهد. وي در ادامه سخنانش بدون ذكر نام به گفته يي از عظاالله مهاجراني وزير ارشاد اسبق در دوره رياست جمهوري خاتمي اشاره كرد و بر هدف خود كه چيزي جز كنترل شديد توليدات فرهنگي نيست، تاكيد دوباره گذاشت. وي در اين زمينه گفت: « خوشبختانه ما دورههايي را كه برخي عنوان ميكردند ما وزير فرهنگ هستيم و نه ارشاد را پشت سر گذاشتهايم و اميدواريم حكومت يكپارچه كه همه قبول دارند بايد حفظ شود، و به دنبال تجزيهطلبي نيستند اين مسائل را محقق كنند». آن قسمت از سخنان او كه مربوط به ناموفق بودن احزاب و اهميت نقش روحانيت و بسيج بود، مورد انتقاد محمد نبي حببيبي دبيركل حزب مؤتلفه قرار گرفت. وي در گفتگويي با خبرنگار سايت آفتاب در واكنش به اظهارات هرندي گفت:« روحانيت نمي تواند جاي احزاب براي سازماندهي مردم را پرنمايد[...] احزاب تاكنون از موفقيت نسبي در كشور برخوردار بوده اند و به همين دليل معتقدم كه ارتقاء سطح فعاليت احزاب يكي از ضروريات نظام است. نگاه حذفي به احزاب نادرست است بلكه بايد اقداماتي صورت بگيرد تا موفقيت هاي نسبي احزاب در كشور به موفقيت مطلق تبديل شود»(آفتاب 27 دي).
واكنش مهاجراني به صفار هرندي اما، واكنشي كوبنده، و در عين حال در برگيرنده واقعيتي بود كه اذعان به آن اگر چه براي كوبيدن وزير بيشعوري بوده باشد كه او را مورد انتقاد قرار داده بازهم ، نشان دهنده درجه يي از شهامت اخلاقي در بيان واقعيت است كه در اهل سياسيت، چه در بين آنها كه در قدرتند و چه آنها كه در راه كسب قدرت، ناياب است. البته مهاجراني رانده شده از قدرت است و بازهم ستايشگر خميني. او هنوز از آن درجه شهامت اخلاقي برخوردار نيست كه جنايات خميني را محكوم كند بلكه بر عكس او همچنان، گاه و بيگاه در مواردي به نظرات خميني به عنوان راهنما، اشاره مي كند. مهاجراني در مطلبي كه در روزنامه «اعتماد ملي» 27 دي درج شد(1)، با اشاره به اين مساله كه اظهارات صفار هرندي، انتقادي برموضع و اظهار نظر وي در گذشته بوده است ، با ياد آوري اين كه در مديريت پيش از او(مهاجراني) كتابهايي از كساني چون دولت آبادي و شاملو توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ممنوع شده بود، تاكيد كرد كه:« اين دو نام را كه اشاره كردم از آنجا كه از جنس فرهنگند، مي مانند و صراف زمانه ارشاد كنندگان را مثل غبار محو مي كند. در حافظه هيچكس نمي ماند كه “كليدر“ چرا سالها ممنوع بود. مثل اين كه كسي فرمان دهد كوهنوردان به البرز نروند. پيداست كه اين امريه ارشادي را باد مي برد. همان كه مولوي گفت: گفتگوهاي جهان را باد برد... چنان كه اكنون جايگاه شعر شاملو و رمان كليدر، از جايگاه وزارت فرهنگ و ارشاد محكم تر است. ممكن است صد سال ديگر وزارت ارشاد ديگر نباشد، اما مطمئنا دولت آبادي و شاملو خواهند بود»(تاكيد ازمن است). مهاجراني در بند پنچم نامه خود به صفار هرندي ياد آور شده است كه:« مي دانيد چرا نمي شود مولوي و خيام و نظامي و حافظ و سعدي...را ارشاد كرد؟ يا بخشهايي از آثارشان را حذف نمود؟ به همين دليل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است. در يك كلام گويي حافظ آينه تقابل فرهنگ و ارشاد است. محتسب نماينده ارشاد است و حافظ نماينده فرهنگ»( تاكيد از من). وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي رژيم ، در بند هفتم نامه خود به وزير كنوني ارشاد ياد آور شده است كه:«سخنم اين است كه عصر ارشاد سپري شده و مي شود. عصر فرهنگ برجاي مي ماند. ملت ما بين عماد الدين فقيه كرماني و حافظ، حافظ را انتخاب كرده است. گويي ارشاد مثل كف آب است. هياهويي و جلوه و جولاني موقت دارد اما سر انجام فرو مي نشيند. نمي شود نويسنده را نويسانيد، شاعر را شاعرانيد و كارگردان سينما را كارگردانيد». او در زمان وزارتش هم به اين نكته كه هنرمندان ميزبان تاريخند و اهل سياست ميهمان تاكيد كرده بود، اما به اين صراحت بر مرز بين «ارشاد» رژيم و « فرهنگ» مردم ايران، مرزهاي كه طي قرنها بين مفتي و محتسب و حكام جور وظلم و نظام ارزشي آنان از يك سو و اهل فرهنگ و دانش از يكسو وجود داشته، تاكيد نكرده بود. مرزهايي كه از رودكي كه گفت «من آنم كه در پاي خوكان نريزم/ مر اين قيمتي درّ لفظ دري را»، تا حافظ بزرگ شورشي كه گفت«آسمان كشتي ارباب هنر مي شكند/ تكيه آن به كه بر اين بحر معلق نكنيم» و شاملوي شورشي كه در يادگاري كه بادرخششي جاودانه، در ادبيات ايران خواهد ماند، در شعر در «اين بن بست»، خميتي و رژيمش را به تصوير كشيد، همواره وجود داشته است. مهاجراني در پايان به سه كتاب خود اشاره كرده است كه مدتهاست در وزارت ارشاد منتظر «ارشادند». اين موضع وزير ارشاد اسبق رژيم تنها يكي از نشانه ها يي است كه گواه بر ميرايي نظام ارزشي آخوندي است كه پيوسته در ستيز با فرهنگ مردم ايران و فرهنگسازان بوده است و همچنين گواهي است بر بالندگي و ماندگاري فرهنگ ايراني و برتري جايگاه فرهنگ سازان بر اصحاب قدرت است. اين گواه البته با بياني مستدل و مستند به شواهد تاريخي از سوي مهاجراني ارائه شده است. مهاجراني نيك مي داند كه شاملو در شعر در «اين بن بست»، كه در 31 تير ماه 1358 تنها چند ماه بعد از به قدرت رسيدن خميني، آن را سروده، خميني و رژيمي را كه او پايه گذاشت چگونه به تصوير كشيده و «ابليس پيروز مست»، در شعر او، كسي جز خميني نيست و ميداند كه شاملو در شعر ديگري كه در سال 1362 سروده وقتي مي گويد، «ابلها مردا/ عدوي تو نيستم من/ انكار توأم » چه كسي را مخاطب قرار داده است(*). وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي خود از ضربه اختناق و سانسور نظام سياسي قيم مابانه و ايدئو لوژي بنا شده بر اسلام سياسي كه صد بار آزادي كش تر از رژيم سلطنتي بود، نظامي كه در هارترين دوران درندگي آن سالها خدمتگزار آن بود، در امان نماند. مهاجراني در مقاله خود به وزير ارشاد ياد آورشده كه به كار سانسور در وزارت ارشاد گمارده شده اند، اساسا در سطح معلوماتشان بسيار پايين تر از كساني است كه اينان كار آنها را سانسور مي كنند. يك وجه بسيار مخرب و نفرت انگيز عملكرد رژيم آخوندي همين سانسور است. اين كه توليدات فرهنگي و آثار روشنفكران و هنرمندان كشور، بايد منتظر اعمال نظر و اجازه انتشار از سوي يك گروه سانسورچي باقي بماند، خود فاجعه يي مستمر است. سايت بازتاب، حالا با هجو وزير اسبق به كمك وزير ابله و مرتجع كنوني آمده كه است كه شايعه شاگرد آخوند درنده خود مصباح يزدي بودن را بسيار شيرين مي دانست مي دانست، سعادتي كه نصيبش نشده بود اما ديگران«اتهام» آن را به او زده بودند(2) .
1 - مقاله مهاجراني را در نشاني زير مي توان مطالعه كرد:
http://www.roozna.com/Negaresh_Site/Fullstory/?Id=29564
2 - به گزارش سايت انتخاب به تاريخ 17 آبان 84، صفار هرندي در واكنش به اين كه كساني گفته بودند او شاگرد، مصباح يزدي بوده است در ديداري با مصاح يزدي گفت:« عجب اتهام شيريني است شايعه شاگردي شما ». مصباح هم در پاسخ گفته بود « از اين دست تهمتها به افراد زياد زده مي شود». انتخاب ياد آور شد كه مصباح يزدي با اين پاسخ پذيرفت كه« شاگردي او بودن نوعي تهمت محسوب مي شود».
* - گويي هنوز تجربه بيش ربع قرن حكومت آخوندي كه با پرونده سازي و توهين و تحقير اهل انديشه و هنر و قلم كه تا قتلهاي زنجيره يي هم پيش رفت، براي پند آموزي و اجتناب از حرمت شكني نسبت به فرهنگسازان كشور و شناخت اهميت نقش آنان در ارتقاء سطح آگاهي و فرهنگ جامعه و ارج نهادن به كار آنان كه با تهديد و فشار دستگاه سانسور و سركوبي دائم رژيم روبه روهستند، كافي نيست. برخي كسان كه خود، قادر به ماندن در آن جو اختناق و ارعاب و كار كردن با آن همه محدوديت فشار نبوده اند و به خارج كشور تشريف فرما شده اند، از اهل قلم و فرهنك و هنر داخل كشور، انتظار موضع گيريها و زنده باد مرده باد گفتنهايي را دارند كه خودشان در داخل قادر به انجام آن نبوده اند و به خاطر همين اقامت در ديار غربت را برگزيده اند. اينان در خارج كشور خطر و تهديدات وزارت اطلاعات رژيم در داخل را به كلي فراموش كرده و به داوري و حكم صادر كردن و گاه به روش «برادر حسين و برادر حسن» در كيهان مي كردند و سعيد امامي در برنامه هويت سيماي جمهوري اسلامي مبادرت به پرونده سازي و توهين و تحقير فرهنگسازان و هنزمندان و اهل قلم ايران مي كنند. يك نمونه آن را چند ماه پيش من در مصاحبه گونه يي ديدم كه كسي خود را شاعر هم مي داند و «در امتداد» نوك دماغش هم معري سروده بود، در نشان دادن «جاي دوست و جاي دشمن» و شاد كردن كساني كه «رشته محبت» بر گردنش افكنده اند و شيفتگان و مريدان اين چنيني را به معلق زدن وا مي دارند، گفته بود كه شاملو در زمان شاه براي برنامه كودك مطلب تهيه مي كرده است و ماشين نظام شاه را روغنكاري مي كرده است و علاه براين، با همان بينش و روش كساني كه رشته «محبت» به گردنش انداخته اند، حكم صادر فرموده بود كه، اين كه رژيم خيليها را به بهانه ها و دلايل كم اهميتي كشته اما شاملو را نكشت، گواه اين است كه زنده بودن شاملو به نفع رژيم بوده است. اما در واقعيت امر اين هم يك دروغ بزرگ و وارونه نشان دادن واقعيت، ناشي از سياه دلي سينه انباشته از چرك خودپرستي است. چرا كه كشتن شاملو به خاطر معروفيت جهاني و وجهه و نقش پراهميت او به عنوان چهره درخشان ادبيات معاصر ايران، خيلي به ضرر رژيم بود و به اين خاطر بود رژيم شاملو را نكشت. اين بنش روش در بين اصحاب اسلحه و ايدئولوژي( كه البته جرأت بيان علني آن را ندارند چون مي دانند با انزجار و خشم مردم روبه رو خواهند شد) و معدودي آدمهاي از مرحله پرت... يا بي هنراني كه نظر به عيب كنند، يك بينش حاضر و روش جاري است و كلا هركس از اهل انديشه و قلم كه در داخل كشور است و سرش به تنش مانده، و كتاب مي نويسد و يا فيلم مي سازد، از نظر اينان در خدمت رژيم محسوب مي شود و هر كتابي كه در داخل چاپ مي شود و يا فيلمي كه در داخل ساخته مي شود را، محصول و توليد رژيم مي دانند. حتي هيچ ابايي هم نداشته اند كه در جلسات پشت درهاي بسته كسي مثل شاملو را «مزدور و بدتر از صد تا پاسدار» بخوانند. هرگز هم هيچ نشاني از شرم و انتقاد از خود در اين مورد از آنان ديده نشد، اما وقتي شاملو درگذشت، به مردم و جوانان داخل كشور پيام فرستادند كه هرچه گسترده تر در مراسم تشيع و تدفين شاملو شركت كنند تا مراسمي را كه مي دانستند در ايران چه رژيم اجازه بدهد چه ندهد، از سوي مردم برگزار خواهد شد و به و يژه جوانان و دانشجويان آگاه و فرهنگ دوست در آن شركت خواهند كرد، مصادره كنند. در خارج كشور با همان هدف فرصت طلبانه و صد البته مزورانه، براي شاملو مجلس ياد بود برگزار كردند.
پ. 6 بهمن 1385 – 26 ژانويه 2007
درفش
جدل وزير اسبق(مهاجرانی) با وزير احمق(حسین صفار هرندی)چ
سايت باز تاب در ستون طنز خود مطلبي با عنوان « مردي كه زياد مي دانست- نيمه آشكار مهاجراني-1»، درج كرده كه در آن نويسنده به طريق ناشاشيانه خواسته مهاجراني وزير اسبق ارشاد رژيم را كه در دوره تخست وزير ميرحسين موسوي و رياست جمهوري رفسنجاني، معاون حقوقي و پارلماني در دولت اين دو نيز بود، بباد تمسخره بگيرد. ناشيگري نويسنده مطلب هم را از اشاره ييكه او(بدون ذكر ماخذ) به طنزي از مهاجراني كرده مي توان دريافت، آنجا كه به مساله شير خر خوردن مهاجراني و مساله فالگير اشاره مي كند. مهاجراني چند سال پيش، در طنز گزنده يي آن ماجرا را براي به تمسخر گرفتن قدرت و پست وزارت نوشت بود. استفاده يي كه نويسنده مطلب خواسته از اين اشاره بكند، نوعي است كه كلا هجو كل رژيمي را كه امام خميني بناكرد به همراه دارد كه هدف طنز نويس باز تاب اين نيست. او در تحقير مهاجراني تا آن اندازه پيش رفته كه اجداد مهاجراني را هم خر دانسته است، كسي كه نيمي ازدوران خدمات دولتيش براي جمهوري اسلامي را دوران حيات خميني گذرانده است. مهاجراني و عبدالله نوري كه اولي پست وزارت ارشاد و دومي پست وزارت كشور را در آغاز رياست جمهوري خاتمي داشتند، به شدت زير فشار جناح هار رژيم بودند و يك بار هم در خيابان در حالي كه يك راهيپيمايي دولتي شركت داشتند. كتك خوردند. اين دو توسط نمايندگان وابسته به جناح هار كه اكثريت را در مجلس پنجم داشتند، استيضاح شدند. عبدالله نوري در پي اين استيضاح با راي عدم اعتماد مجلس، از سمت خود به زير كشيده شد، اما مهاجراني در دفاع از عملكرد خود، توانست تفرقه يي در بين مخالفان ايجاد كند و در پست خود بماند. با اين حال، فشار جناح رقيب چنان بود كه ناچار شد در اواخر دوره اول رياست جمهوري خاتمي از سمت خود استعفا كند. اين كه سايت بازتاب كه به محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام نزديك است كه سالها فرمانده كل سپاه پاسداران بوده است، به تحقير مهاجراني پرداخته، طبعا اين سوال را پيش مي آورد كه هجو كردن مهاجراني كه حالا ديگر هيچ پست اجرايي ندارد( شايد هنوز هم در لندن اقامت دارد)، چه دليلي دارد. نويسنده مطلب اسم كامل خود را هم ننوشته است و فقط دو حرف«م.ف» را به جاي اسم بكار برده كه اين نيز سوال برانگيز است كه چرا طرف خوش را معرفي نكرده است. وزير اسبق كه دستش از همه جا كوتاه است، مگر چه تهديدي مي توانست متوجه نويسنده بكند كه او هويت خود را پنهان كرده است؟ جواب اين سوال شايد تنها اين باشد كه نويسنده طنز خود به ضعف خود در هجوكردن مهاجراني و درافتادن قلمي با او، آگاه بوده به همين خاطر هويت خودش را مخفي نگه داشته است. اما در مورد سوال اول و دليل اين كه چرا باز تاب به هجو مهاجراني پرداخته (ياد آوري شده است مطلبي دنباله دار است و ادامه آن در روزهاي بعد درج خواهدي شد)، را بايد به در مطلب درج شده از مهاجراني در روزنامه اعتماد ملي ديد . مهاجراني در آن يادداشت، بد جوري به دهن وزير ارشاد كنوني حسين صفار هرندي كوبيده است كه او هم سابقا پاسدار و معاون پاسدار شريعتمداري در كيهان بوده است.
چند روز پيش صفار هرندي در سخناني در همايش مسئولان ستادهاي برگزاري دهه فجر، با بهره برداري از نزديك بودن عاشورا(روز 10بهمن) به آغاز مراسم «دهه فجر» در سال جاري باز آن ادعاهايي را تكرار كرد كه اوائل به قدرت رسيدن خميني، همه عناصري كه پيرو «امام خميني» و يار و ياور او در رويارويايي با دگرانديشان و آزاديخواهان ايران بودند، تكرار مي كردند، يعني اسلامي و حسيتي و... بودن رويدادهايي كه خميني بر موج آن سوار شد و بر قله قدرت نشست . او از جمله مدعي شد كه:« مردم ما به صورت نظاميافتهاي با نام امام حسين(ع) زندگي ميكنند» وي در همين سخنان افزود كه:« ما براي حفظ اصل انقلاب به غير از دهه فجر نيازمند سازماندهي و تشكيلات مردمي هستيم. در كشوري كه تحزب تجربه موفقي نبوده است، تشكيلات ديگري بايد مردم را حفظ كند؛ بخشي از آن را روحانيت تاكنون بر عهده داشته است، همچنين بخشي بر عهدهي بسيج بوده است. اما هنوز جمع زيادي خارج از اين گردونهها ميمانند». اين سخنان به روشني گرايش تماميت خواهانه و تمايل اورا به بازگشت به دوره خفقان شديد و «حزب فقط حزب الله...» را نشان مي دهد. وي در ادامه سخنانش بدون ذكر نام به گفته يي از عظاالله مهاجراني وزير ارشاد اسبق در دوره رياست جمهوري خاتمي اشاره كرد و بر هدف خود كه چيزي جز كنترل شديد توليدات فرهنگي نيست، تاكيد دوباره گذاشت. وي در اين زمينه گفت: « خوشبختانه ما دورههايي را كه برخي عنوان ميكردند ما وزير فرهنگ هستيم و نه ارشاد را پشت سر گذاشتهايم و اميدواريم حكومت يكپارچه كه همه قبول دارند بايد حفظ شود، و به دنبال تجزيهطلبي نيستند اين مسائل را محقق كنند». آن قسمت از سخنان او كه مربوط به ناموفق بودن احزاب و اهميت نقش روحانيت و بسيج بود، مورد انتقاد محمد نبي حببيبي دبيركل حزب مؤتلفه قرار گرفت. وي در گفتگويي با خبرنگار سايت آفتاب در واكنش به اظهارات هرندي گفت:« روحانيت نمي تواند جاي احزاب براي سازماندهي مردم را پرنمايد[...] احزاب تاكنون از موفقيت نسبي در كشور برخوردار بوده اند و به همين دليل معتقدم كه ارتقاء سطح فعاليت احزاب يكي از ضروريات نظام است. نگاه حذفي به احزاب نادرست است بلكه بايد اقداماتي صورت بگيرد تا موفقيت هاي نسبي احزاب در كشور به موفقيت مطلق تبديل شود»(آفتاب 27 دي).
واكنش مهاجراني به صفار هرندي اما، واكنشي كوبنده، و در عين حال در برگيرنده واقعيتي بود كه اذعان به آن اگر چه براي كوبيدن وزير بيشعوري بوده باشد كه او را مورد انتقاد قرار داده بازهم ، نشان دهنده درجه يي از شهامت اخلاقي در بيان واقعيت است كه در اهل سياسيت، چه در بين آنها كه در قدرتند و چه آنها كه در راه كسب قدرت، ناياب است. البته مهاجراني رانده شده از قدرت است و بازهم ستايشگر خميني. او هنوز از آن درجه شهامت اخلاقي برخوردار نيست كه جنايات خميني را محكوم كند بلكه بر عكس او همچنان، گاه و بيگاه در مواردي به نظرات خميني به عنوان راهنما، اشاره مي كند. مهاجراني در مطلبي كه در روزنامه «اعتماد ملي» 27 دي درج شد(1)، با اشاره به اين مساله كه اظهارات صفار هرندي، انتقادي برموضع و اظهار نظر وي در گذشته بوده است ، با ياد آوري اين كه در مديريت پيش از او(مهاجراني) كتابهايي از كساني چون دولت آبادي و شاملو توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ممنوع شده بود، تاكيد كرد كه:« اين دو نام را كه اشاره كردم از آنجا كه از جنس فرهنگند، مي مانند و صراف زمانه ارشاد كنندگان را مثل غبار محو مي كند. در حافظه هيچكس نمي ماند كه “كليدر“ چرا سالها ممنوع بود. مثل اين كه كسي فرمان دهد كوهنوردان به البرز نروند. پيداست كه اين امريه ارشادي را باد مي برد. همان كه مولوي گفت: گفتگوهاي جهان را باد برد... چنان كه اكنون جايگاه شعر شاملو و رمان كليدر، از جايگاه وزارت فرهنگ و ارشاد محكم تر است. ممكن است صد سال ديگر وزارت ارشاد ديگر نباشد، اما مطمئنا دولت آبادي و شاملو خواهند بود»(تاكيد ازمن است). مهاجراني در بند پنچم نامه خود به صفار هرندي ياد آور شده است كه:« مي دانيد چرا نمي شود مولوي و خيام و نظامي و حافظ و سعدي...را ارشاد كرد؟ يا بخشهايي از آثارشان را حذف نمود؟ به همين دليل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است. در يك كلام گويي حافظ آينه تقابل فرهنگ و ارشاد است. محتسب نماينده ارشاد است و حافظ نماينده فرهنگ»( تاكيد از من). وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي رژيم ، در بند هفتم نامه خود به وزير كنوني ارشاد ياد آور شده است كه:«سخنم اين است كه عصر ارشاد سپري شده و مي شود. عصر فرهنگ برجاي مي ماند. ملت ما بين عماد الدين فقيه كرماني و حافظ، حافظ را انتخاب كرده است. گويي ارشاد مثل كف آب است. هياهويي و جلوه و جولاني موقت دارد اما سر انجام فرو مي نشيند. نمي شود نويسنده را نويسانيد، شاعر را شاعرانيد و كارگردان سينما را كارگردانيد». او در زمان وزارتش هم به اين نكته كه هنرمندان ميزبان تاريخند و اهل سياست ميهمان تاكيد كرده بود، اما به اين صراحت بر مرز بين «ارشاد» رژيم و « فرهنگ» مردم ايران، مرزهاي كه طي قرنها بين مفتي و محتسب و حكام جور وظلم و نظام ارزشي آنان از يك سو و اهل فرهنگ و دانش از يكسو وجود داشته، تاكيد نكرده بود. مرزهايي كه از رودكي كه گفت «من آنم كه در پاي خوكان نريزم/ مر اين قيمتي درّ لفظ دري را»، تا حافظ بزرگ شورشي كه گفت«آسمان كشتي ارباب هنر مي شكند/ تكيه آن به كه بر اين بحر معلق نكنيم» و شاملوي شورشي كه در يادگاري كه بادرخششي جاودانه، در ادبيات ايران خواهد ماند، در شعر در «اين بن بست»، خميتي و رژيمش را به تصوير كشيد، همواره وجود داشته است. مهاجراني در پايان به سه كتاب خود اشاره كرده است كه مدتهاست در وزارت ارشاد منتظر «ارشادند». اين موضع وزير ارشاد اسبق رژيم تنها يكي از نشانه ها يي است كه گواه بر ميرايي نظام ارزشي آخوندي است كه پيوسته در ستيز با فرهنگ مردم ايران و فرهنگسازان بوده است و همچنين گواهي است بر بالندگي و ماندگاري فرهنگ ايراني و برتري جايگاه فرهنگ سازان بر اصحاب قدرت است. اين گواه البته با بياني مستدل و مستند به شواهد تاريخي از سوي مهاجراني ارائه شده است. مهاجراني نيك مي داند كه شاملو در شعر در «اين بن بست»، كه در 31 تير ماه 1358 تنها چند ماه بعد از به قدرت رسيدن خميني، آن را سروده، خميني و رژيمي را كه او پايه گذاشت چگونه به تصوير كشيده و «ابليس پيروز مست»، در شعر او، كسي جز خميني نيست و ميداند كه شاملو در شعر ديگري كه در سال 1362 سروده وقتي مي گويد، «ابلها مردا/ عدوي تو نيستم من/ انكار توأم » چه كسي را مخاطب قرار داده است(*). وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي خود از ضربه اختناق و سانسور نظام سياسي قيم مابانه و ايدئو لوژي بنا شده بر اسلام سياسي كه صد بار آزادي كش تر از رژيم سلطنتي بود، نظامي كه در هارترين دوران درندگي آن سالها خدمتگزار آن بود، در امان نماند. مهاجراني در مقاله خود به وزير ارشاد ياد آورشده كه به كار سانسور در وزارت ارشاد گمارده شده اند، اساسا در سطح معلوماتشان بسيار پايين تر از كساني است كه اينان كار آنها را سانسور مي كنند. يك وجه بسيار مخرب و نفرت انگيز عملكرد رژيم آخوندي همين سانسور است. اين كه توليدات فرهنگي و آثار روشنفكران و هنرمندان كشور، بايد منتظر اعمال نظر و اجازه انتشار از سوي يك گروه سانسورچي باقي بماند، خود فاجعه يي مستمر است. سايت بازتاب، حالا با هجو وزير اسبق به كمك وزير ابله و مرتجع كنوني آمده كه است كه شايعه شاگرد آخوند درنده خود مصباح يزدي بودن را بسيار شيرين مي دانست مي دانست، سعادتي كه نصيبش نشده بود اما ديگران«اتهام» آن را به او زده بودند(2) .
1 - مقاله مهاجراني را در نشاني زير مي توان مطالعه كرد:
http://www.roozna.com/Negaresh_Site/Fullstory/?Id=29564
2 - به گزارش سايت انتخاب به تاريخ 17 آبان 84، صفار هرندي در واكنش به اين كه كساني گفته بودند او شاگرد، مصباح يزدي بوده است در ديداري با مصاح يزدي گفت:« عجب اتهام شيريني است شايعه شاگردي شما ». مصباح هم در پاسخ گفته بود « از اين دست تهمتها به افراد زياد زده مي شود». انتخاب ياد آور شد كه مصباح يزدي با اين پاسخ پذيرفت كه« شاگردي او بودن نوعي تهمت محسوب مي شود».
* - گويي هنوز تجربه بيش ربع قرن حكومت آخوندي كه با پرونده سازي و توهين و تحقير اهل انديشه و هنر و قلم كه تا قتلهاي زنجيره يي هم پيش رفت، براي پند آموزي و اجتناب از حرمت شكني نسبت به فرهنگسازان كشور و شناخت اهميت نقش آنان در ارتقاء سطح آگاهي و فرهنگ جامعه و ارج نهادن به كار آنان كه با تهديد و فشار دستگاه سانسور و سركوبي دائم رژيم روبه روهستند، كافي نيست. برخي كسان كه خود، قادر به ماندن در آن جو اختناق و ارعاب و كار كردن با آن همه محدوديت فشار نبوده اند و به خارج كشور تشريف فرما شده اند، از اهل قلم و فرهنك و هنر داخل كشور، انتظار موضع گيريها و زنده باد مرده باد گفتنهايي را دارند كه خودشان در داخل قادر به انجام آن نبوده اند و به خاطر همين اقامت در ديار غربت را برگزيده اند. اينان در خارج كشور خطر و تهديدات وزارت اطلاعات رژيم در داخل را به كلي فراموش كرده و به داوري و حكم صادر كردن و گاه به روش «برادر حسين و برادر حسن» در كيهان مي كردند و سعيد امامي در برنامه هويت سيماي جمهوري اسلامي مبادرت به پرونده سازي و توهين و تحقير فرهنگسازان و هنزمندان و اهل قلم ايران مي كنند. يك نمونه آن را چند ماه پيش من در مصاحبه گونه يي ديدم كه كسي خود را شاعر هم مي داند و «در امتداد» نوك دماغش هم معري سروده بود، در نشان دادن «جاي دوست و جاي دشمن» و شاد كردن كساني كه «رشته محبت» بر گردنش افكنده اند و شيفتگان و مريدان اين چنيني را به معلق زدن وا مي دارند، گفته بود كه شاملو در زمان شاه براي برنامه كودك مطلب تهيه مي كرده است و ماشين نظام شاه را روغنكاري مي كرده است و علاه براين، با همان بينش و روش كساني كه رشته «محبت» به گردنش انداخته اند، حكم صادر فرموده بود كه، اين كه رژيم خيليها را به بهانه ها و دلايل كم اهميتي كشته اما شاملو را نكشت، گواه اين است كه زنده بودن شاملو به نفع رژيم بوده است. اما در واقعيت امر اين هم يك دروغ بزرگ و وارونه نشان دادن واقعيت، ناشي از سياه دلي سينه انباشته از چرك خودپرستي است. چرا كه كشتن شاملو به خاطر معروفيت جهاني و وجهه و نقش پراهميت او به عنوان چهره درخشان ادبيات معاصر ايران، خيلي به ضرر رژيم بود و به اين خاطر بود رژيم شاملو را نكشت. اين بنش روش در بين اصحاب اسلحه و ايدئولوژي( كه البته جرأت بيان علني آن را ندارند چون مي دانند با انزجار و خشم مردم روبه رو خواهند شد) و معدودي آدمهاي از مرحله پرت... يا بي هنراني كه نظر به عيب كنند، يك بينش حاضر و روش جاري است و كلا هركس از اهل انديشه و قلم كه در داخل كشور است و سرش به تنش مانده، و كتاب مي نويسد و يا فيلم مي سازد، از نظر اينان در خدمت رژيم محسوب مي شود و هر كتابي كه در داخل چاپ مي شود و يا فيلمي كه در داخل ساخته مي شود را، محصول و توليد رژيم مي دانند. حتي هيچ ابايي هم نداشته اند كه در جلسات پشت درهاي بسته كسي مثل شاملو را «مزدور و بدتر از صد تا پاسدار» بخوانند. هرگز هم هيچ نشاني از شرم و انتقاد از خود در اين مورد از آنان ديده نشد، اما وقتي شاملو درگذشت، به مردم و جوانان داخل كشور پيام فرستادند كه هرچه گسترده تر در مراسم تشيع و تدفين شاملو شركت كنند تا مراسمي را كه مي دانستند در ايران چه رژيم اجازه بدهد چه ندهد، از سوي مردم برگزار خواهد شد و به و يژه جوانان و دانشجويان آگاه و فرهنگ دوست در آن شركت خواهند كرد، مصادره كنند. در خارج كشور با همان هدف فرصت طلبانه و صد البته مزورانه، براي شاملو مجلس ياد بود برگزار كردند.
پ. 6 بهمن 1385 – 26 ژانويه 2007
درفش
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire