اسکار فرهادی، جلوه یی از مفهوم «ایرانیان» برای جهانیان
و تلاش مذبوحانه محافل و مقامات رژیم برای
مصادره «اسلامی» آن
ایرج شکری
اصغر فرهادی کارگردان برجسته ایران، دومین اسکار را برای
سینمای زخمی و تحت فشار و سانسور ایران، دریافت کرد. فراموش نکرده ایم که همین
اصغر فرهادی، به خاطر آن که در داخل کشور در مراسمی که گمانم از سوی نقد نویسان
سینما برای تجلیل از سینماگران برگزیده برگزار شده بود، به خاطر آن که اظهار
امیدواری و آرزو کرده بود که روزی امیر نادری و بهرام بیضایی، هم در ایران فیلم
بسازند، از سوی حرمزاده ای به اسم شمقدری که به معاونت سینمایی وزارت ارشاد در
دوران محمود احمدی نژاد گماشته شده بود، با چه واکنشی روبه رو شد و آن فرومایه
تصمیم داشت که مانع از ادامه ساخت فیلمی که او در دست تهیه داشت شود. همان شمقدری
که یک میلیارد تومان از پول مردم را برای ساخته شدن فیلم مهمل قلاده های طلا، که
فیلمی بود سراسر تحریف و دروغپردازی از اعتراضات مردم به کودتای انتخاباتی سال 88
در اختیار کارگردان وزارت اطلاعات، ابولقاسم طالبی گذاشته بود. ابولقاسم طالبی قبل
از قلاده های طلا هم درسال 79 فیلم بسیار
مهملی به اسم «آقای رئیس جمهور» ساخته بود. فیلم آن اندازه مهمل است که هر بیننده
ای با اندکی اطلاع از رویدادهای ایران را از حجم خرّیت تغلیط شده انباشته شده در
ذهن کارگردان که وقاحتش را تحت شعاع قرار می داد، حیرت زده می کند.
یاد مان هست که شمقدری، بعد از برنده اسکار شدن فرهادی
مدعی شد که برای انتخاب شدن آن لابی کرده بود و بازهم به یاد داریم که به خاطر آن
«شکرخوری» چقدر تودهنی در داخل کشور دریافت کرد و چقدر همگان به ریش نجس اش
خندیدند ( ادعای
بی ربط
لابی کردن برای اسکار، دریافت تودهنی سنگین )
اصغر فرهادی به دلیل فرمان دونالد ترامپ برای ممانعت از
ورود شهروندان هفت کشور به آمریکا به مدت دو ماه که شامل «جمهوری اسلامی ایران» هم
می شد، و با روشن شدن این مساله که این حکم در مورد او هم اجرا خواهد شد، انصراف
خود را از شرکت در مراسم اسکار اعلام و اقدام دونالد ترامپ را محکوم کرد. قبل از
او ترانه علیدوستی فرمان ترامپ را راسیستی و بی احترامی به ایرانیان دانسته و
محکوم کرده و گفته بود که به مراسم اسکار نخواهد رفت. اصغر فرهادی در اقدامی بسیار
سنجیده، دو ایرانی الاصل که چهره برجسته علمی و مدیر موفق و دارای تابعیت آمریکایی
و مقیم آمریکا هستند را، به عنوان نماینده خود برای دریافت جایزه اسکار(در صورت
برنده شدن) معرفی کرد. یکی فیروز نادری از دانشمندان علوم فضایی در مرکز فضایی
آمریکا است که بعد از 36 سال خدمت در آنجا و عهده دار بودن مسئولیتهای مهمی مثل
پروژه مریخ ناسا، سال قبل باز نشسته شد و به پاس خدمات او سیاره ای به اسم او
نامگذاری شد، دیگری انوشه انصاری است که تحصیلاتش در زمینه الکترونیک و کامپیوتر
است و در حال تحصیل برای دریافت دکترا در اخترشناسی و او مدیر موفقی هم در زمینه
کسب و کار بوده است. او به عنوان اولین زن توریست فضایی که به هزینه خودش به
ایستگاه فضایی بین المللی رفت و یک هفته
در آنجا بود شناخته می شود و اولین فضانورد ایرانی است. بله اولین فضانورد ایرانی
است و نه فضانورد جمهوری اسلامی! بعضی از رسانه های رژیم یک صفت مسلمان را به او
می چسباند که او را هم برای رژیم مصادره کنند. اما انوشه انصاری همیشه بی حجاب است
و با مردان «نامحرم» دست می دهد و در ایستگاه فضایی هم در شرایط در کنار «مردان نا
محرم» بسر برد که بکلّی بیگانه با آموزشهای «شرع انور» بود و چیزی نبود که نه تنها
مورد تایید «علمای اسلام» و «ولی امر مسلمین» باشد، بلکه حتما در خفا و در محافل
خود، مثل آخوند علم الهدی و احمد خاتمی و ناصر مکارم شیرازی... که علیه زنان ایران
پارس می کنند، خشم خود از انعکاس تایید آمیز خبر آن سفر در رسانه های رژیم
را، نشان داده اند، همچنان که آیت الله
زاده علی مطهری که «نرم ترین» و «معتدل» ترین شخصیت از اردوی «اصولگرایان» است، در
اظهار نظر در مورد اسکار دوم فرهادی، با این که آن ر امتیازی برای سینمای ایران
دانسته، اما هم خودِ فیلم را فیلمی دانسته که «برای ایران (بخوانید نظام) خوب
نبود» و هم گفته است که:« آقای فرهادی بهتر بود فردی را به عنوان نماینده خود
به اسکار معرفی میکرد که پوشش اسلامی را رعایت میکرد، گر چه نرفتن ایشان به
آمریکا در اعتراض به تصمیم ضد مهاجری ترامپ قابل تقدیر است».
فرهادی در پیام خود برای مراسم اسکار تاکید کرده
بود که عدم حضورش در مراسم به خاطر احترام به مردم کشورش است. او نه از «اسلامی» و
«مسلمان» اسم برده بود نه از رژیم پلیدِ خمینیِ ساخته جمهوری اسلامی که نزدیک به
40 سال است در جنگ مستمر با نمادها و سمبل ها و حماسه ها و قهرمانان تاریخی مردم
این مرز بوم است و سانسور و تحریف تاریخ ایران به ویژه دوران قبل از اسلام، نفرت
از آرش کمانگیر و آریو برزن و بابک خرمدین، تا حدی که گویی این شخصت ها «شوهر ننه»
پاسدارانی مثل «حاج شهاب»(سرتیپ پاسدار شهابی فر) و نوچه – چماقدارانی مثل محتشم و
«سرتیپ دکتر!الله کرم» بوده اند، و نیز نفرت از مشاهیر فرهنگی و هنری گذشته و حال
ایران، مثل نفرت از فردوسی و نفرت شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبانی و دهها چهره
دخشان و محبوب نزد ایرانیان، با عملکرد این رژیم و گماشتگانش عجین است. جمهوری اسلامی که مثل صخره ای روی ایران عزیز
فرود آمده است، شکنجه گاه و زندانی است برای هنرمندان و روشنفکران و روزنامه
نگاران و وکلای شریف دادگستری و دگر اندیشان و پیروان ادیان و مذاهب غیر شیعه که
همه در آن تحت فشار و آزار و حتی ترور و کشتارند. آنجا که فرهادی گفته است« تقسیمبندی
جهان به ما و دشمنان ما توسط سیاستمداران افراطی، باعث ترس میشود، ترسی که توجیهیست
دروغین برای خشونتها و جنگها. جنگهایی که مانع بزرگی بودهاند برای رسیدن به
دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شدهاند»، بیش از همه،
شامل گردانندگان رژیم پلید جمهوری اسلامی می شود؛ چرا که گردانندگان و مقام رهبری
این رژیم جنایتکار، نزدیک چهل سال است که جامعه ایرانی را به خودی و غیر خودی
تقسیم کرده است. بخش بزرگی از جامعه ایرانی که اتفاقا مسلمانان شیعه و سنی و مخالف ولایت فقیه و خواهان حقوق ملی و
دموکراسی هستند به همراه و در کنار دگراندیشان غیر مدهبی و نیروهای چپ، «غیر خودی
ها» هستند. رژیم این غیر خودی را ها را با انگ ها و برچسب های مختلف، «دشمن» و خط
گیرنده از «دشمنان» معرفی کرده و می کند، و با سربازگیری و خر پروری از اردو و
جمعیت «خودی ها» یک «جنگ داخلی» بسیار
گسترده به صورت سرکوبی بیرحمانه در اشکال گوناگون، علیه غیرخودی ها یا «دیگران»
بکار گرفته است. این جنگی است که خمینی در سخنرانی سوم خرداد 1358(مندرح در کیهان
5 خرداد 58) اعلام کرد و تاکید کرد که این «مبارزه بدتر از مبارزه با شاه» باید
باشد، یعنی شدیدتر و بیرحمانه تر از آن و آن را به عنوان وظیفه برای «امت» خود
قرار داد و «ابلاغ» این وظیفه را هم با گفتن « الّلهُمَّ قَد بَلَّغت، من رساندم
بشما ملت، من مطلب را بشما گفتم ... من مسائلی [را] که می دانم و می فهم وظیفه ام
این است که بگویم و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم»، یک وظیفه و
ماموریت از طرف خدا و برای خدا معرفی کرد*. در سیاست خارجی هم دنبال کردن خط «صدور انقلاب»
برای نفوذ برای گسترش شیعه گری و دامنه ولایت فقیه، با مداخله جویی و موش دوانی
های این رژیم از تاجیکستان و افغانستان و عراق و لبنان تا نیجریه کشیده شده است.
پروفسور نادری در مورد این سوال که
چرا فرهادی شما را انتخاب کرد، با اشاره به فضانورد بودن انوشه انصاری و این که
خود او برای ناسا کار می کرده و مدیریت برنامه مریخ و منظومه شمسی را عهده دار بوده
است، گفت «به نظرم دلیلش این است که اگر از جو زمین خارج شوید و به زمین نگاه
کنید، اثری از مرزها نمی بینید و آنچه پیش روی شماست، یک زمین زیبا است. فرهادی ما
دوتن را انتخاب کرد تا این پیام را منتقل کند».
در داخل کشور، اما اسکار دوم اصغر
فرهادی برای بعضی ولایتمداران فعال در عرصه سینما و تبلیغاتچی های رژیم ، مثل پتک
سنگین یا گرز آتشینی بود که به یک جایی شان( سرشان، کمرشان، دهنشان و... ) فرود
آمده باشد. بعضی هاشان سعی کردند واکنشی نداشته باشند، که خُب این غیبت و سکوت خود
واکنشی بود و نشانه حالتی. حالت زیر آور ماندن یا گرفتگی گلو از بغض. از فیلمسازان
ولایتمدار، تبریکی برای فرهادی دیده نشد. اما در بخش بوق و تبلیغات، در فردای
مراسم اسکار و کمی از ظهر گذشته به وقت تهران، سراغ دو تا از آن مهمترین کباده
کشها رفتم . سراغ ستایشگران کارگردانان
خرفت و متجحر مثل سلحشور و یا بی پدر مادر و وزارت اطلاعاتی، مثل ابولقاسم طالبی (کارگردان وزارت اطلاعات و
سازنده فیلم قلاده های طلا). خبرگزاری فارس قبلا در سال 2012 در جریان اسکار اول
فرهادی، با انتشار مطالبی خودش را خفه کرد که دریافت جایزه اسکار را امری «ضد
ارزشی» بنمایاند و از جمله با یاد آوری رد این جایزه توسط مارلون براندو به خاطر
بد رفتاری آمریکا با سرخپوستان(در حالی که توحش رژیم ولایت فقیه در اعدامهای دهه
60 و جنایاتش در کردستان و گنبد هیچ کم از کشتار سرخپوستان توسط آمریکائیها
ندارد)، می خواست فرهادی در صورت برنده شدن، اسکار را رد کند، درصفحه اول خود هیچ
خبری از مراسم اسکار نداشت، اما خبر را در آرشیو دسته بندی موضوعی در قسمت فرهنگی
و در آنجا به ورود به موضوع« سینما – تئاتر» می شد دید. در این خبر، بدون اظهار نظری در این مورد که
مثلا این جایزه دستاوردی برای سینمای ایران است و بدون هیچ تعارف تایید آمیزی از
فرهادی، ضمن اعلام خبر برنده شدن فیلم فروشنده فرهادی و این که این دومین اسکار
اوست آمده است « فرهادی که به خاطر صدور
دستور ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا توسط دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا،
نتوانست در این مراسم حاضر شود انوشه انصاری و... » ودر با همین جمله تلاش شده
است، یک خلاء و یک از دست رفتن فرصتی برای فرهادی، جایگزین اعلام انصراف اعتراض
آمیز او شود. اعتراضی که بار دیگر در همان پیام به مراسم اسکار که توسط انوشه
انصاری خوانده شد و متن آن در همین گزارش فارس هم درج شده، با جملاتی با مفاهیم
مشابه پیام قبلی آمده است. اسکار برای فیلم فروشنده فرهادی سبب سوزش خیلی ها در
اُم القرای اسلام شد، سوزش همانها که یک ارکستر ارعاب
برای «تخریب» فرهادی و فیلمش راه انداخته بودند که «با خانواده نمی شود به دیدن
فیلم فروشنده نشست» سوزش گردانندگان خبرگزاری سپاهی - بسیجی فارس علت قرار دادن
خبر اسکار فرهادی در آن «پشت – مشت ها» و نه در صفحه اول و «جلوی چشم» بود.
کیهان 9 اسفند مقاله ای داشت با عنوان «فروشنده» چه فروخت
تا اسکار بگیرد این مقاله دیگر سوزش موضعی نیست، جزغاله شدن
در خشم و دچار جنون شدن است. جملاتی که از آن نقل می شود نشان دهنده چیزی جیغ و
فریاد نا مفهوم و مالیخولیا نیست:« اما برگ نهایی را دونالد ترامپ، رئیس جمهوری
تازه به تخت نشسته آمریکا برای"فروشنده" رو نمود وقتی با قانون جدید
مهاجرتی (که اساسا اجرایی هم نشد!) صحنه را برای جایزه فیلم یاد شده ساخته و
پرداخته کرد تا با یک دعوای به اصطلاح زرگری هم جایزه اسکار برای فیلم
"فروشنده" تثبیت شود و هم افه اپوزیسیون نمایی هالیوود و اسکار به این
فیلم و سازندگانش هم سرایت نماید»
ملاحظه می کنید؛ فرمانی را که دونالد ترامپ برای ممنوعیت
ورود اتباع چند کشور صادر کرد که اعتراضات بسیاری را برانگیخت، و با واکنش و مردود
شمرده شدن از سوی تنی چند از مقامات قضایی و قضات، اجرای آن متوقف شد همه را یک
«دعوای» زرگری می داند که ترامپ راه انداخت تا اسکار به فرهادی برسد! چه
مالیخولیایی و چه مکتب گند گرفته ای و چه عناصر وقیح و پلیدی در این دستگاه
ولایت فقیه انباشته است.
فرصت طلبی بلاهت بار
و وقیحانه دو مقام سینمایی و وزیر ارشاد اسلامی رژیم برای مصادره فرهادی با اسکارش
به نفع نظام
از
اولین تبریکات به مناسبت اسکار فرهادی، تبریک دو مقام فرومایه سینمایی رژیم بود، یکی حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی و
دیگری علیرضا تابش مدیر عامل بنیاد فارابی(دوسال است به این پست گماشته شده، از
اواخر اسفند 93 ) .
ایوبی در همان آغاز پیام خود با مخاطب قرار دادن
فرهادی به عنوان« سفیر توانا و زبان گویای فرهنگ و تمدن ایران اسلامی » دست به
«اسارت» فرهادی و «غصب» اسکارش و به تملک رژیم اسلامی در آوردن آنها زده است.این
گماشته رژیم در راس سازمان سینمایی، در سوابق کاری اش، رایزنی فرهنگی سفارت رژیم
در فرانسه، مدیرکل پژوهش های سیاسی سازمان صدا و سیما( سازمانی که از آغاز پیدایش
این رژیم و بعدا از«پاکسازی» و اخراج کارکنان اعتصابی و مبارز دوران انقلاب، به
طور انحصاری در خدمت رژیم خمینی بوده، و دستگاهی بوده در جهت گسترش جوّ ارعاب و
اختناق، به ویژه در دورانی خدایی سید اسدالله لاجوردی و دستگاهی بوده برای
دروغپردازی و اتهام زنی به دگر اندیشان و تبلیغ خرفات)، دستگاهی که بیشترین بخش از
دوران بعد از خمینی را تحت مدیریت پاسدارانی مثل لاریجانی و ضرغامی سپری کرده و
سازمانی منفور در افکار عمومی ایرانیان است.
ایوبی در 4 شهریور ۱۳۹۲ طی حکمی از سوی
علی جنتی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان رئیس سازمان سینمایی انتخاب شد و جایگزین جواد
شمقدری شد. او «دانش آموخته» دانشگاه امام صادق است که با مصادره مرکز مطالعات
مدیریت که در زمان شاه با همکاری دانشگاه هاروارد برای دوره های فوق لیسانس مدیریت
تأسیس شد، و بعد از انقلاب مصادره و تبدیل به دانشگاهی اسلامی به ریاست آخوند
مهدوی کنی شد.
علیرضا تابش، مدیر دیگری که به فرهادی تبریک
گفت، در سیاه ترین دوران سانسور تاریخ در ایران و در بعد از انقلاب که دوره وزرات
میرسلیم پلید بوده است، به عنوان کارشناس وارد این وزارتخانه شده و در پستهای
مخلتف به «ارشاد اسلامی» مشغول بوده و از سال
۷۹ تا ۸۴ عضو ستاد اقامه نماز و
عضو شورای امر به معروف و نهی از منکر و عضو شورای تحول
اداری این وزارتخانه بوده است. همین پستها به اندازه کافی نشان دهنده نقشی است که
این عنصر مرتجع در برقراری اختناق و سانسور اعمال شده توسط رژیم در عرصه فرهنگ و
هنر کشور، داشته است. این فرومایه هم در همان آغاز پیام فرهادی را با اسکارش «غلفتی»
ملاخور کرده است:« فخر
و مباهات دیگری، اوراق وَزین تاریخ سینمای ایران اسلامی را آذین بست». http://www.mehrnews.com/news/3918352
وزیر ارشاد رژیم «زرنگی» بیشتر بخرج داده
و بعد از مقادیری «ایرانی نمایی»، با«ایران» یکی کردن رژیم (کاری که در روابط
خارجی رژیم از سوی طرفهای خارجی و در رسانه های خارجی برای خلاصه کردن اسم رژیم و
سهولت نام بردن از آن رژیم صورت می گیرد و البته برای ایرانیان آزار دهنده است) نه
از اسکار گرفتن فرهادی بلکه از نرفتن او به اسکار و پیامی که او به مراسم دریافت
اسکار فرستاد «مشعوف و مغرور» شده است و در پایان نشان داده است که همه این حرف ها
را برای «سرفرازی ایران اسلامی» زده است.
این بی پدر مادر همان کسی است که کمی قبل
از جشنواره فجر در اوایل دیماه به قم رفت
تا با « مراجع» جهل و خرافات و دشمنان آزاد اندیشی و آزادی و دشمن موسیقی و دشمن
هنر که عنوان آیت الله العظمی را یدک می کشند دیدار کند و گزارش سانسور و حذف
فیلمها و آمار کانالهای تلگرامی مصدود
شده(160 هزار) و محدویت برآی آن را به آنها بدهد و بگوید که ده فیلم فمینستی را
حذف کرده است و خیال آنها را آسوده کند که وزارت ارشاد کاملا بنا بر ارشادات آنها
و موازین شرعی عمل می کند و فیلمهایی که خاطر مبارک آنها را آزرده و نگرانشان
کند،به روی پرده سینما نخواهد رفت**.
صد و ده نماینده مجلس هم در پیامی به فرهادی، با گفتن
این که :« حضور ارزشمند یک فیلم سینمایی ایرانی
در هشتاد و نهمین مراسم آکادمی اسکار حاکی از فرهیختگی، نجابت و ظرفیت سینمای
ایران در عصر جمهوری اسلامی است»، نامربوط گفتند و به خیال خودشان فرهادی و اسکارش
را برای «جمهوری اسلامی» مصادره کردند. اما این
فرومایگان اصلا به روی خودشان نمی آورند که دستکم در «جغرافیای» جشنواره ها و
محافل فرهنگی و هنری مرتبط با آن، همه می دانند چه فشار و ستمی بر سینماگران ایران
می رود. همه می دانند که عباس کیارستمی در ایران با چه فشار و دشواری هایی رو به
رو بود و مثلا چقدر به خاطر فیلم مشق شب تحت فشار قرار گرفت و نمایش فیلم اش ممنوع
شد و آنقدر فشار وزارت منحوس ارشاد اسلامی بر او زیاد بود که اعلام کرد که دیگر در
ایران فیلمی نخواهد ساخت و فیلم بعدی اش را در ژاپن خواهد ساخت و این کار کرد. همه
از محکومیت و مجازات ظالمانه در مورد کارگردان مردم دوست و با استعداد جعفرپناهی
آگاه هستند و می دانند که رژیم پلید
آخوندی نه تنها فیلم ساختن را برای او ممنوع کرده بلکه مصاحبه و سفر به خارجی را
هم برای او ممنوع کرده است. اگر چه او این سد را دوبا شکست و فیلم «این یک فیلم
نیست» و فیلم «تاکسی» را ساخت و این دومی را به فستیوال برلن فرستاد(بهمن 93) و
خرس طلایی بهترین فیلم به آن تعلق گرفت. همه از محدویت ها و فشارها به
سینماگرانی چون بیضایی و تقوایی و مهرجویی، حتی کارگردان مسلمان و معتقدی مثل
ابوالفضل به خاطر این که بیشتر فیلمهایش به مسائل اجتماعی نظر داشته است فشارهای
سنگین سانسور را تحمل کرده است. سانسورچی های رژیم آدمهای بیشعور و بیماری هستند
که در موارد زیادی سانسورش بیشتر برای «اعمال قدرت» و ارضای حس خود بزرگی بینی شان
بوده است. مثلا رسول ملاقلی پور بعد از مرگش نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر
برای یک عمر فعالیت را به خانوده اش داند و چند روز پیش یادبودهایی به مناسبت
دهمین سالگرد درگذشتش برگزار شد، حدود پانزده سال پیش در گفتگو با ماهنامه فیلم که
با تیتر «بما می گویند نگو دوستت دارم» چاب شد، گفته بود در صحنه ای در یکی از
فیلمهایش، یک درجه دار نظامی که از جبهه به مرخصی نزد خانواده اش می آید، به همسرش
می گوید«دوستت دارم» و این جمله کوتاه دوبار تکرار شده بود. سانسورچیان گفته
بودند، یکبار آن کافی است و باید یکی از آن دوستت دارم گفتن حذف شود. او این سوال
را مطرح کرده بود که چه اشکالی دارد که کسی که ششماه و دور از خانواده اش بود به
همسرش دوبار به گوید دوستت دارم؟
اما اینها که مهر اسلامی و سفیر اسلامی به
فرهادی و اسکارش می کوبند، اصلا به کلی فراموش کرده اند که چگونه خودشان و برادران
«ارزشی شان» به خاطر دست دادن فرهادی با آنجلینا جولی و روبوسی ژیل ژاکوب با لیلا
حاتمی(بازیگر فیلم جدایی نادر از سیمین که اولین اسکار را برای فرهادی داشت)،
داشتند خودشان را «جر» می دادند که چرا آن مرد که سن پدر بزرگ او را داشت، به رسم
آن دیار، صورت او را بوسیده است و وزیر ارشاد آقا زاده و بیشعور وقت هم در این
غوغا در کنار عربده کشها ایستاد. ( شرمندگی
لیلا حاتمی از عربده مسلمانان شرور ، او عذر خواهی نکرده )
در مورد ضربه های ویرانگر آخوندهای پلید
به هنر و صنعت سینمای کشور و رنجهای سینما گران و هنرمندان کشور، حرف بسیار است که
کمبود سینما در کشور هم یکی از آنهاست***. برای اجتناب از طولانی تر شد مطلب وارد آن نمی
شوم. اما اندکی در مورد موضعگیری های منفی و در مواردی اهانت بار نسبت به
سینماگران کشور که از سوی بعضی از افراد مقیم خارج می شود، لازم است گفته شود.
اولین و شاید عمومی ترین اهانت از سوی معترضان به سینماگران کشور که در جشنواره
های خارجی برنده جایزه می شوند، همان چیزی است که رژیم با امثال شمقدری هایش
مایلند آن را جا بیاندازند، این که فیلم و سینماگران «متعلق» به «جمهوری اسلامی»
هستند آنها را مثل ایوبی «سفیران» یا «نمایندگان فرهنگی » رژیم می نامند (قبلا یکی
دو «مرحوم» می گفتند پاسداران فرهنگی) و
برنده شدن آنها در جشنواره ها را «بزک کردن» رژیم! می دانند. این نوع نگاه هم در
بین عناصر از مرحله پرت سلطنت طلب و هم در بین آنهایی که از «ایسم» خودشان
آویزانند و هم کسانی که گمان می کنند انقلابی هستند، صورت می گیرد. در جریان همین
اسکار دوم فرهادی هم می شود مواردی از این سر و صداها را شنید. از فرهادی ایراد می
گیرند که چرا رژیم را مورد حمله قرار نداده است و لیستی از مواردی را هم که باید
فرهادی روی آنها انگشت می گذاشت ردیف کرده اند. تازه وقتی طرف از اوضاع ایراد هم
می گیرد، مثل موردی که فرهادی با نامه سرگشاده نوشتن به روحانی کرد، آن را هم زیر
سوال می برند و ناشی از ساخت و پاخت و حساب کتاب خاصی می دانند. البته خوب است که
کسانی مثل فرهادی در مورد بیعدالتی های که از سوی رژیم نسبت گروههای مختلف مردم
اعمال می شود، اعتراض و انتقاد علنی بکنند، اما حساسیت رژیم نسبت به اعتراض «غیر
خودی» ها بالاست و می تواند سبب انتقام جویی رژیم با پرونده سازی و فرستادن آنها
به زندان و یا ممنوع شدن کار برای آنها شود که این اتفاق اگر بیافتد، من نمی دانم
آن معترضان، چه اقدامی و چه حرکتی در دفاع از حق او در برابر رژیم می توانند بکنند
یا خواهند کرد. چون در مورد دو سه تا از این معترضان، ندیده ام که کلامی در مورد
سانسور و فشاری که علیه سینماگران و هنرمندان کشور وارد می شود، بنویسند، اما در
کوبیدن آنها، «غفلت» نکرده اند. ما می شنویم که مثلا فیلم این یا آن کارگردان،
اجازه اکران نیافت. چقدر این معترضان به معنی این جمله و اتفاقی که خبرش از این
طریق داده می شود، فکر کرده اند؟ کارگردانی روی فیلمنامه ای کار می کند و برای
ساختن از بازیگرانی برای ایفای نقش دعوت می کند که باید دستمزد به انها پرداخته
شود و برای ساختن فیلم تهیه کننده ای باید پیدا کند که هزینه فیلم را تامین کند.
حال مسائل اعصاب خرد کن گذشتن فیلمنامه از زیر دست سانسورچیان اکثرا بیشعور و نفهم
و حذف وقیچی فیلمنامه و فیلم که بی تردید ضربه ای سنگین روحی می تواند باشد چرا که
کارگردان برای بیان موضوعی که مورد نظرش بوده فیلم را ساخته اما با سانسور کارش
لطمه دیده، و مشکلات گرفتن پروانه ساخت و پروانه نمایش به کنار، فیلمهایی بوده که بعد از طی این مراحل،بعد از اکران
کوتاهی، نمایش آن ممنوع شده یا کلا اجازه نمایش به آن داده نشده است. مثل
فیلم سنتوری داریوش مهر جویی و فیلم های دیگری از کارگردانان دیگر مثل جعفر پناهی
و... آیا این معترضان که در خارج کشورند و دور از دسترس رژیم اصلا یادشان افتاده
که دفاعی از آنها و اعتراضی به رژیم بکنند؟
پنچ سال پیش که اصغر فرهادی اولین اسکارش
را گرفت، کانون نویسندگان ایران هم تبریکی برای او فرستاد، یکی به این تبریک ایراد
گرفته و کلا مساله اسکار و هالیود را هم
کوبیده و مردود شمرده بود. آقای فریبرز رئیس دانا جوابی جامعی به آن داد که
من مطالعه آن را برای کسانی که علاقمند هستند مسائل را تک بُعدی نبینند و دید باز
و شناخت بیشتر و درستی نسبت به مسائل داشته باشند توصیه می کنم (لینک. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44196 )
خلاصه این که تصاویر اعطای دو مین اسکار
به اصغر فرهادی که در آنجا حضور نداشت و دریافت جایزه توسط دو ایرانی موفق در سطحی
استثنایی از تخصص و علم که شهروند و مقیم آمریکا هستند، برای میلیونها نفر
آمریکایی و غیر آمریکایی که آن مراسم را تماشا می کردند، تصویری از «ایرانیان»
ارائه داد که سوای آن چیزی بود از خلال اخبار تلویزیونها وقتی صحبت از عملکرد رژیم
و جنگ و دعواهای رژیم به ویژه در مسائل منطقه ای می شود، ارائه می شود و از رژیم
با عنوان ایران و از کارگزارانش به عنوان «یرانیان» نام می برند.
اصغر فرهادی متولد سال 1351 است. یعنی در
زمان انقلاب 6 سال داشته است و دبستان و دبیرستان و تحصیلاتش را در این رژیم که به
شکلهای مختلف و به شدت کودکان و نوجوانان را مورد شستشوی مغزی قرار داده و می دهد
سپری کرده است، اما فرج الله سلحشور و جمال شورجه یا ابولقاسم طالبی نشده است. طور
دیگری می اندیشد که جبهه گیری های گماشتگان رژیم علیه همین فیلم فروشنده، نشان دهنده
فاصله بزرگ او با اهداف آموزش های رژیم ولاییِ جهل و جنایت بنیان است. اکثر کسانی
که در ایران در زمینه فرهنگ و هنر فعالیت می کنند، با رژیم فاصله و مسائله دارند
چون آنها به این سرزمین که ایران است تعلق دارند و از فرهنگ آن تغذیه می شوند و
برای خدمت مردم خود کار می کنند و نسبتی با جماعت آخوند و فرهنگ و تفکر و گرایشات
چرند و فرقه یی آنان ندارند. رژیم اماله شده به تاریخ ایران نیز دست از آزار آنان
بر نمی دارد.
ایرادی که در این ماجرا به نظر من می توان به
فرهادی گرفت این است که او در پیام اعلام انصراف از رفتن به آمریکا که در نیویورک
تایمز درج شد، یاد آوری کرد که قصد داشته است با مدیر فیلم برداری خود در مراسم
اسکار شرکت کند. به نظر من لازم نبود این مساله را یاد آوری کند. چون حتما خودش هم
خوب می دانسته که با این کار اقدام ترانه علیدوستی در محکوم کردن فرمان ترامپ و این
که در اعتراض به آن در مراسم اسکار شرکت نخواهد کرد، لطمه می خورد و ممکن بود کمی
به اصطلاح «سبک» جلوه کند. به هرحال با این کار مطلقا غیر لازم او خواسته یا نا
خواسته بازیگران فیلم خود را تحقیر کرده است. احتمالا به خاطر همین هم بود که
ترانه علیدوستی و شهاب حسینی در مراسمی که برای «نکوداشت» فرهادی و جشن دومین اسکارش از سوی ایوبی برگزار شد،
شرکت نکردند. ترانه علیدوستی اما در پیام تبریکی به خاطر دومین اسکار فرهادی این
دستاورد را به او و سایر دست اندرکاران تولید این فیلم تبریک گفت و تبریک خود را
همراه با عکسی از تمرین حفظ فیلمنامه در کنار شهاب حسینی کرد. عکسی که در آن حجاب
نداشت و این یک اقدام آگاهانه او به نظر
نگارنده شورشی دیگر از سوی او بود تا نشان بدهد که تجلیل و تشویق هایی که به خاطر
پیام محکوم کردن فرمان ترامپ بسوی او راونه شد، نمی تواند و نباید دلیلی بر از یک
جنس بودن او با تکریم کنندگان باشد. ترانه علیدوستی هم «دختر ایران» است.
فرهادی چهل و یک ساله، چهل سال دیگر یا
بیشتر می تواند فیلم بسازد. با دو اسکاری که دارد راه برای او هموار تر خواهد بود.
برایش سلامتی و طول عمر و موفقیت و سرافرازی در پیشگاه مردم ایران آرزومندم.
********************
خبر خبرگزاری فارس از برنده اسکار شدن فروشنده
* دو سخنرانی خمینی،
یکی در خرداد 58 و اعلان جنگ علیه روشنفکران و دیگری درشهریور 58 اقتصاد مال خر
است،
** خبر مربوط به دیدار وزیر ارشاد
با «مراجع» در قم
http://www.cinemajournal.ir/%D8%A7%D8%B8%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87/
*** از این بی پدر مادرها از وزیر وکیل
تا شیپورچی باید پرسید در «دوران طلایی اسلامی» برای سینما، چند تا سالن سینما با
توجه به بیش از دو برابر شدن جمعیت کشور نسبت به زمان انقلاب، ساخته اید؟ آماری که
برای تعداد سینماها در بعد از انقلاب موجود است تعداد 264 سالن در سال 66 بوده
(تعداد زیادی از سینماها در ماههای انقلاب توسط پیروان خمینی به آتش کشیده شدند،
از جمله سینما دیاموند). بنابر آماری که
ایوبی در سال 1393 در روز ملی سینما از تعداد سینماهای کشور داده است، تعداد ۳۲۰
سالن سینما در کشور وجود دارد «تقریبا به ازای هر یکمیلیون، ۴ سالن سینما» و این
در حالی است که کشور ترکیه با جمعیتی نزدیک به جمعیت ایران، بنابر اعلام رسمی مرکز
آمارش در سال گذشته، در حدود ۲هزار و ۳۵۶ سالن سینما دارد. و در آمار دیگر که نشریه سینمایی دیلی
اسکرین در سال 2008 منتشر کرد، در نسبت تعداد سینما به تعداد فیلم تولید شده در
کشور، ایران با۴/٢ سینما در به ازای هر فیلم در ردیف ماقبل آخر و قبل از کامبوج
قرار دارد و رتبه اول از آن آفریقای جنوبی با ٧٨ سالن بهازای هر فیلم است https://meidaan.com/archive/21545
رضا کیانیان بازیگر سینما در یک برنامه تلویزیونی یاد
آور شد که شهرک اکباتان که بنا بر آمار جمعیتی اندازه سمنان دارد، حتی یک سینما
ندارد. حال مقایسه کنید این را با مسجد سازی ها به ویژه در تهران و پولهایی بی
حساب و کتابی که به نهاد ها و انجمن های گوناگون برای تبلیغ و اسلام و شیعیه گری و
گسترش عزاداری پرداخت می شود.
- 15 اسفند 1395 - 5 مارس 2017