ویدا فرهودی
شبنم – نوشته
تیرماه١۳٩٠
سی سال رفت و ما را رویای کهنه بر جا است
باور اگر نداری، ذهنت تهی ز رویا است!
ما نسل عشق بودیم، جز آن نمی سرودیم
صد ها چروک بنگر کزآن به صورت ما است
از نسل عشق بودیم ما با همه زلالی
از ما تو دور ِ دوری، از غربتت هویدا است
هر خط که بر جبین است،از رنج ، نـِی زکین است
وز مرگ غنچه هامان! آری نشان از آن ها است!
گر آرزوی ما را، آن مهر بی ریا را
از ما ربود کرکس،ما چشممان به عنقا است
برخیز، مام میهن ، این مام سرخ دامن
گوید که سهم ایران زیبا طلوع فرداست
ازخاوران سرخش،خورشید چون برآید
هرلاله بر مزاری شوریده در تماشاااست
بینند اهل دیدن هر روز در نگاهش
شوق جوانه ای که سرسبزی اش مهیا است
سی سال اگر چه رفته ، زنده است آرزومان
در آسمان ایمان، فردا رها ز یلدا است
فردای روشنایی،آزادی و رهایی
در دیدگان میهن،خورشید گونه پیداست
ای هم وطن نگه کن،در چشم پر چروکت
شبنم- نوشته ای را کزآن زمانه بر جا است
منبع : اخبار روز